تنها یک دقیقه

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

زخم انیمیش های هالیوودی بر روح کودکان ایرانی

15 آبان 1392 توسط میرعیسی خانی

اگر سالها پیش کودکان این سرزمین، لی لی، گرگم به هوا و خاله بازی می‌کردند، الآن بیشتر وقت خود را پای انیمیشن های رنگین می‌گذرانند و مادران خرسند از کمتر نگران بودن هستند! اما ای بسا که باید نگران‌تر بود.
در وسطی و گرگم به هوا اگر نگران خراش پای کودکمان بودیم در موج انیمیشن های هالیوودی باید نگران زخم‌های فکری و روحی بود.
اگر کودکان ما ساعت‌ها جلوی تلویزیون می نشینند و انواع آن موهومات 1500 تومانی را می‌بینند به تبعات آنها نیز باید فکر کرد. سری به محتوای فرهنگی این کارتون‌ها بزنیم و با درنگی گاهی کنار کودکمان بنشینیم و در دیدن همراهش باشیم. آنگاه است که شاید به عمق یک فاجعه فرهنگی پی ببریم.
تمایلات جنسی پنهان در بسیاری از این انیمیشن‌ها و اباحه‌گری‌های خاص آنها ذهن سلیم و پاک کودکان را آلوده می‌سازد. خشونت لجام گسیخته آنها هر کودکی را از خود بی خود می‌کند، شاید بسیاری از حرکات کودکان برای ما سؤال برانگیز باشد و گاهی خنده آور اما آثار مخرب فرهنگی و اخلاقی این انیمیشن‌ها بسیار بالاست.
نهیبی که انیمیشن های هالیوودی یا 1500 تومانی از جایی که فکرش را نمی‌کنیم به فرهنگ کودکان ما آسیب‌های جدی وارد می‌کند و اباحه‌گری محض آنان در تضاد کامل با فرهنگ ایرانی و اسلامی ماست.

 1 نظر

از کشف حجاب تا همکاری با یک صهیونیست برای دشمنی با ایران

20 مهر 1392 توسط میرعیسی خانی

«دیگر نمی خواهم فرصت‌ها را از دست بدهم. من هر چند عاشق ایرانم ولی می‌خواهم اینجا {آمریکا} بمانم».

گلشیفته فراهانی جنجال‌هایش را اینگونه آغاز کرد. جنجال کشف حجاب یک بازیگر نام‌آشنا که بی سروصدا به آمریکا رفت و ناگهان هوس کرد برای همیشه در آنجا بماند. فکر می‌کرد تضمین حضور همیشگی‌اش در بلاد غربت، له کردن یک روسری زیر پایش است و تمام! 
همان روزها عده‌ای معتقد بودند که او باز می‌گردد، اما فراهانی هر روز مصاحبه می‌کرد و با لبخند به دوربین‌ها خبر از رضایتی می‌داد که دور از وطن کسب کرده و می‌خواهد آنجا ماندگار باشد. او خودش را تضمین شده می‌دید! تضمینی که البته در نامش هم «دروغ» وجود داشت؛ مجموعه دروغ‌ها (body of lies) نام اولین فیلمی بود که  خانم بازیگر در کسوت یک چهره بین‌المللی در آن حضور یافت. فیلمی با موضوع جنگ و البته بر ضد مردم عراق به کارگردانی «ریدلی اسکات» و بازی «لئوناردو دی کاپریو». نام این دو غول سینمایی کافی بود تا فراهانی بازی را تمام شده ببیند. اما بازی آنگونه که فراهانی می‌خواست پیش نرفت.


مجموعه دروغ ها

«مزخرف»! این عنوانی بود که منتقدان به اثر ریدلی اسکات دادند. انتقادها از هر طرف به سمت این فیلم روانه شد و همه چیز حتی بازی لئوناردو دی‌کاپریو مورد انتقادهای شدید قرار گرفت. مجموعه دروغ‌ها فروش تاسف باری داشت و حتی خود کارگردان معتقد بود شکست سنگینی خورده و اصلا نباید این فیلم را می‌ساخت. این نظری بود که دی‌کاپریو هم داشت و در چند گفتگو از بازی در این فیلم احساس پشیمانی کرد.
فراهانی اما تسلیم نشد. شانس خودش را به هر شکل که می‌توانست آزمود تا بلکه نشان دهد به آنچه می‌خواسته رسیده و در بیرون از مرزهای وطنش بهتر می‌تواند خودنمایی کند. در تئاترهای گم‌نام مختلف بازی کرد، با خواننده‌های فراری دسته چندمی هم‌آواز شد، برای چند مجله ناآشنا، مد لباس شد و یکی دو باری هم برای «مادام فیگارو» عریان شد تا یک فیلم کوتاه از او بسازند و به این واسطه چند وقتی دوباره به یادش بیافتند!
در این میان، خانواده گلشیفته تلاش کردند تا حدودی فعالیت‌های غیراخلاقی دختر خود را توجیه کنند. مثلا بهزاد فراهانی  هر خبر و عکسی که از دخترش منتشر می‌شد را رد می‌کرد و می‌گفت: “اگر من گلشیفته را بزرگ کرده‌ام بهتر از هرکس به این امر واقفم که دخترم اهل اینچنین خودنمایی‌ها و خودفروختگی‌هایی نیست و به شما با قاطعیت می‌گویم این عکس‌ها واقعی و متعلق به دختر من نیست.”
قصه هزار رنگ گلشیفته تنها یک چیز کم داشت؛ شایعه مرگش! خبری که هر چند مثل برهنه شدنش جنجال نیافرید اما به هر حال برای چند روزی دوباره او را به تیتر یک رسانه‌های زرد تبدیل کرد؛ خبری که خیلی زود تکذیب شد.
باری! گلشیفته ای که یک روز برای بازی مقابل دی کاپریو  روسری از سرش انداخته بود حالا دیگر چاره ای نداشت جز این که هر پیشنهادی را برای بازی قبول کند. از یک نقش  چند دقیقه ای در “جای پای اژدها” تا بازی به عنوان رقاص در فیلم “درست مثل یک زن” و این اواخر هم  نقش یک زن روسپی افغانی در فیلم “سنگ صبور"!

نمایی از فیلم سنگ صبور

“در ایران ما مشکل اجباری بودن حجاب را داریم. حتی در فیلم‌ها هم باید با حجاب ظاهر شویم. خیلی زود فهمیدم من نمی‌توانم با این وضع فیلم بازی کنم. من با حجاب مشکل بنیادی دارم. از حجاب متنفرم. در اسلام حجاب را برای جلوگیری از شهوت مردان مقرر کرده‌اند اما من دوست ندارم در چنین اجباری قرار بگیرم. مشکل اینجا است که بعضی‌ها فکر می‌کنند ما از شکم مادرمان با لباس و حجاب بیرون آمده‌ایم.”
اینها بخشی از مصاحبه خانم بازیگر با روزنامه النهار لبنان بود که به بهانه بازی در نقش یک روسپی و انتخاب به عنوان بهترین بازیگر زن جشنواره ابوظبی منتشر شد. آن روزها هر وقت خبری از گلشیفته می رسید عده ای می گفتند: زندگی شخصی خودش است! به هیچ کس ربطی ندارد که او در خارج از مملکت چه می کند.
و بلاخره بازی در فیلم سینمایی “گلاب” آخرین خبری است که از این زن به دست ما رسید. پروژه “گلاب” براساس فیلمنامه‌ای از “جان استوارت” مجری یهودی برنامه تلویزیونی “دیلی شو” طراحی شده است. این فیلم به عنوان اولین گام برای ورود این مجری یهودی به عرصه فیلمسازی محسوب می‌شود و با اقتباس از کتاب “سپس آنها به دنبال من آمدند: یک داستان خانوادگی از عشق، اسارت و بقا” نوشته “مازیار بهاری” قرار است در چند کشور مختلف جلوی دوربین برود.

نمایی از فیلم گلاب
“گلاب” روایتگر بخشی از زندگی یک زندانی سیاسی است که سال 88 به عنوان یک روزنامه‌نگار و مستندساز ایرانی کانادایی به ایران سفر می‌کند ولی در جریان اغتشاشات آن سال به زندان اوین می‌افتد و 118 روز را در آنجا سپری می‌کند. او طی این مدت، به ادعای خودش زندانبانش را بدون آنکه ببیند از روی بوی گلابی که می‌داده، می‌شناخته و به همین خاطر به او لقب “گلاب” می‌دهد. نام پروژه در دست ساخت نیز برگرفته از لقب زندان‌بان اوست.

سخن آخر
امروز گلشیفته فراهانی همداستان با صهیونیست‌ها، علیه ایران همکاری می‌کند. اگر به فرض بعید بخواهیم کشف حجاب یا عریان شدن در مقابل دوربین را نادیده بگیریم، اگر بخواهیم همخوانی با محسن نامجو و بازی در نقش‌های نامناسب را نادیده بگیریم! دیگر بازی در یک فیلم ضد ایرانی که به تحریف تاریخ کشورش کمک می کند را نمی توانیم نادیده بگیریم. او الان مقابل ماست و ما دیگر خیالمان راحت است که اگر برای سری سوم 300 یک بازیگر زن بخواهند او حتما جزء اولین داوطلبان است.

 نظر دهید »

نمونه تمام عیار «سینما در خدمت سیاست» + تصاویر

18 مهر 1392 توسط میرعیسی خانی

فصل هشت سریال 24 به مانند دیگر فصل های گذشته، با به تصویرکشیدن تهدید ها و فرصت ها، ایالت متحده آمریکا را در مواجه با چالش های گوناگون قرار داده است و طبق سنوات فصول گذشته “جک باور” به عنوان شخصیت محوری داستان، به مقابله با تهدیدات بر می آید.


داستان این فصل مربوط به جریان صلح و مذاکرات هسته ای بین ایالت متحده آمریکا و جمهوری اسلامی کامستان یا همان است؛ جمهوری ای خیالی که به صورتی کاملا اتفاقی المان های از برای تطابق با جمهوری اسلامی ایران را به یدک می کشد. 
جمهوری اسلامی ایرانی که هر چند در سریال به شکل مستقیم به آن اشاره نمی شود اما از دیالوگ های رد و بدل شده و اِلمان های موجود در فیلم به خوبی می‌توان آن را مشاهده کرد، که در ادامه به آن اشاره می شود.

رئیس جمهور کشور کامستان شخصی به نام “عمر حسن” است که در فیلم از وی رئیس جمهور حسن نام برده می شود.


رییس جمهور حسن طی سفر خود به  نیویورک جهت سخنرانی در سازمان ملل متحد، قصد انعقاد قرار داد صلح هسته ای بین جمهور اسلامی کامستان و ایالات متحده امریکا را دارد.
نقش داشتن کشور خیالی جمهوری اسلامی کامستان در این سریال که به جای جمهوری اسلامی ایران قرار گرفته است و همچنین مذاکرات مستقیم هسته ای رئیس جمهور حسن با رئیس جمهور آمریکا، “الیسون تیلور” که یکی از چالشی ترین مباحث مطرح و همیشگی ما بین جمهوری اسلامی ایران و آمریکا است، این فصل را از حساسیت بیشتری برخوردار کرده است.

صل هشتم مجموعه تلویزیونی ۲۴ که با نام روز هشتم  شناخته می‌شود در ۱۷ ژانویه ی سال ۲۰۱۰ میلادی آغاز و در ۲۴ می همان سال پایان یافت؛ فصلی که به دلیل ارتباط با موضوع انرژی هسته ای جمهوری اسلامی کامستان (بخوانید جمهوری اسلامی ایران) در نسبت با فصل های دیگر از تمایز و اهمیت ویژه¬ای برخوردار است و آغاز آن دقیقا 18 ماه پس از اتفاقات فصل هفت، در “نیویورک سیتی” است.

در این فصل ” جک باور” اسطوره  ضد تروریسم آمریکا بازنشسته شده‌ و زندگی جدیدی را به همراه دختر، داماد و نوه‌اش “تری” آغاز کرده‌است؛ به موازی این وضعیت زندگی خصوصی جک، موضوع مذاکرات هسته ای بین جمهوری اسلامی کامستان و آمریکا در حال انجام شدن است، اما  تروریست‌ها که عوامل داخلی جمهوری اسلامی کامستان می باشند، قصد دارند تا با ترور رئیس جمهور حسن جلوی این کار را بگیرند، هر چند در ابتدا موفق به انجام آن نمی شوند.


در ابتدا ماموران CTU به زنی روزنامه نگار که با رئیس جمهور کامستان رابطه دارد شک کرده، اما پس از مدتی به اشتباه خود پی برده و بر خلاف تصور همگان، تروریست اصلی “فرهاد” (Farhad Hassan) شناسایی می‌شود."فرهاد” که برادر رئیس جمهور حسن است برای بر هم زدن مذاکرات بین دو کشور کامستان و آمریکا در حال معامله با یک گروه مافیای روسی جهت خرید تجهیزات ساخت بمب اتم می‌باشد.  

به موازی این امر جک باور و همکارش رنه واکر با انجام عملیاتی سعی دارند تا با نفوذ در برخی از باندهای خلاف کار روس به مافیای اصلی دست پیدا نموده و فرهاد را دستگیر نمایند.  علیرغم آنکه عملیات آنها موفقیت آمیز انجام می شود، اما سلاح هسته به عنوان ابزار تهدید برای بر هم زدن معاهده هسته ای بین جمهوری کامستان و امریکا به دست تروریست های کامستانی رسیده است.  تروریست ها برای منفجر نکردن بمب اتم در خاک آمریکا، خواهان تحویل دادن پرزیدنت حسن می باشند، اما دولت آمریکا با این پیشنهاد مخالفت و خود را برای انفجار بمب هسته‌ای آماده می‌کند؛ با این وجود رئیس جمهور حسن برای جلوگیری از انفجار اتمی خود را تحویل تروریست‌های هموطن خود می دهد. بعد از این اتفاقات جک باور نیز با فرماندهی عملیاتی در پی نجات رئیس جمهور حسن می باشد، اما  عدم موفقیت وی در نجات رئیس جمهور کامستان منجر به کشته شدن رئیس جمهور حسن توسط فردی به نام “سمیر مهران” (Samir Mehran) می-شود.

در ادامه این اتفاقات “رنه واکر"، همکار و همیار ” جک باور” اسطوره  نیز توسط تروریست ها کشته می‌شود.


جک که تعلق خاطر خاصی به “رنه واکر"داشته، با ادامه تحقیقات خود متوجه می شود که در پس پرده  اتفاقات روی داده، دولت روسیه و در رأس آن‌ رئیس‌جمهور روسیه، “پرزیدنت سواروف” (President Yuri Suvarov) می‌باشد. 


روسیه به علت مخالفت با این پیمان و احساس خطر از چنین رویدادی، با کمک تروریست‌ها، سعی در جلوگیری از امضای این صلح نامه را داشته است.  جک که از کشته شدن رنه واکر ناراحت است تمام عاملان این اتفاقات از جمله وزیر امور خارجه روسیه را می‌کشد، وی حتی موقعیت کشتن “رئیس جمهور سواروف” را دارد که جلوی او گرفته می شود ؛ چرا که در صورت چنین اتفاقی بین دو کشور روسیه و امریکا جنگ رخ خواهد داد.

در آخر نیز قرارداد منعقد نمی‌شود و “جک قهرمان” طبق معمول دستگیر، و طبق معمول شخص رییس جمهور آمریکا “الیسون تیلور” (Allison Taylor) تصمیم می‌گیرد جک را آزاد ‌کند و خود و عواملی را که در این قتل ها دست داشته اند را معرفی می‌کند.


صفحات: 1· 2

 نظر دهید »

پیام انیمیشن"ظهور نگهبانان" به کودکان چیست؟ + تصاویر

17 مهر 1392 توسط میرعیسی خانی

نگاهی به داستان فیلم:

داستان این انیمیشن مربوط به محافظانی می باشد که وظیفه نگهبانی از کودکان جهان را بر عهده دارند، شخصیت های اصلی این انیمیشن همگی از افسانه­ های گذشته می‌باشند که تبدیل به قهرمانانی برای نجات کودکان می‌شوند،

جک قهرمانی بی میل و با روحی زمستانی می‌باشد که نقش اصلی در این انیمیشن را ایفا می‌کند، در این انیمیشن مرد اهریمنی در نقش “پیچ” (Pitch ) برای ناامید کردن کودکان و ایجاد هول و هراس در میان آنان نقشه ای شوم دارد که گروه محافظان به کمک جک در برابر او ایستادگی می‌کنند.

تمامی کاراکتر های این انیمیشن، از شخصیت‌های افسانه­ ای و آشنا برای مردم جهان غرب شکل گرفته است که با بررسی پس زمینه هر یک از آن ها می‌توان از القائیات و خطوط استراتژیک فیلم پرده برداشت و به محتوا و عمق آن پی برد.


نگاهی به کاراکتر های انیمیشن:

اگر چه ظاهر این انیمیشن کاملا سرگرم کننده است اما با کمی تعمق در آن به خوبی می‌توان تلفیق اسطوره های افسانه ­ای با تم دینی و اعتقادی را در آن مشاهده کرد.

جک فراست (Jack Frost ):

درافسانه های قدیمی و قومی از او به عنوان تجسم آب و هوای سرد و یخ زدگی زمستانی یاد می‌شود، اما در حوزه ادبیات نیز، آغاز جک فراست را از قرن 19هم می‌دانند، و وی را از نژاد آنگلاساکسون‌ها معرفی می‌کنند، هر چند در اساطیر روسیه و آلمان از وی در شکل­ های مختلف یاد شده است.

در آمریکا نیز در قرن 19 و مقارن با جنگ های داخلی از جک فراست به عنوان قهرمان و سرلشگر ارتش آمریکا نام برده می شد که از این شخصیت افسانه­ ای تصاویری در آن دوران وجود دارد.

در این انیمیشن جک فراست با شمایلی نظیر آنچه از شخصیت افسانه ای او ذکر شده به تصویر درآمده است وی دارای موهای سفید و چهره ای سرد می‌باشد که روح زمستانی او به خوبی به مخاطب القا می‌شود.

هیچ کس نمی‌تواند جک را ‌بیند، چرا که کسی او را نمی‌شناسد و به او ایمان ندارد، او بیش از سیصد سال است که به این شکل سپری می‌کند و خود از گذشته اش نا آگاه است.

جک فراست پسری بازی گوش است که تنها به فکر سرگرمی خود بوده و هیچ پایبندی به قوانین و مقرارت ندارد و با عصای جادویی خود روح زمستانی را بر نقاط دلخواه آشکار می‌کند و تمامی لحظات خود را به تفریح سپری می‌کند.

در سکانس اول فیلم به تصویر درآمدن او با چوب پیامبر گونه اش که شباهت زیادی با چوب چوپانان و پیامبران دارد به مخاطب معرفی می‌شود، چوبی معجزه آسا که در میان پیامبران منصوب به حضرت موسی علیه السلام می‌باشد.

جک فراست افسانه ای، در انیمشن ظهور نگهبانان به عنوان یک منجی قرار دارد و با چوب خود که از آن اعمال خارق العاده ای سر می‌زند توانایی مقابله با دشمنانش را دارد.

به واقع جک فراست در این فیلم منجی نهایی است که از سوی خداوند، که در این انیمیشن مرد ماه نشین معرفی می‌شود به مبارزه با پیچ، مرد تاریکی انتخاب می‌شود.

در سکانسی از انیمیشن به هنگامی که دیگر نگهبانان از حضور پیج نگران می‌باشند ماه خود را نمایان کرده و با تابش بر روی کریستالی که در قلعه بابا نوئل وجود دارد، جک فراست را برای مبارزه با پیج انتخاب می‌کند که این موضوع مورد تعجب دیگر نگهبانان واقع می شود.

هنگامی که جک از این موضوع با خبر می‌شود ناراحت شده و چرایی انتخاب شدن خود توسط او را نمی‌تواند درک کند.

جک فراست در طول انیمیشن، گذشته تاریک و گنگ دارد او نمی‌داند از کجا آمده و تنها اسم خود را می‌داند و بر این باور است که نام او را ماه انتخاب کرده، در سکانس هایی از فیلم او با نگاه کردن به ماه دلیل وجود خود و ندیدنش  توسط مردم را سوال می‌کند.

جک فراست یک منجی است که سازندگان فیلم از آن به عنوان نگهبان یاد می‌کنند، نگهبانی که به هنگام ایجاد خطر برای جهانیان ظهور می‌کند.

گویندگی جک فراست نیز بر عهده “کریس پاین” بوده است.


بابانوئل:

ریشه تاریخی بابا نوئل مربوط به یکی از کشیشان مسیحی به نام سن نیکولاس می باشد، وی از اهالی بیزانس و منطقه آناتولی در ترکیه فعلی بوده و در قرن چهارم میلادی می‌زیسته است؛ دلیل شهرت وی نیز به دلیل کمک کردن و هدیه دادن به فقرا بوده است.

در این انیمیشن از اصلی ترین اِلمان های تفکر مسیحیت بابانوئل است.

در ظهور نگهبانان، نمادهای دینی و اعتقادی، در مسیحیان به خوبی نشان داده می‌شود، از اعتقاد مسیحیان درباره بابانوئل خانه وی در قطب شمال، داشتن سورتمه، ورود به خانه ها از طریق شومینه و یا داشتن کارخانه­ ای در قطب شمال که در آن با کمک کوتوله ها اسباب بازی ساخته می‌شود، همگی در این فیلم به تصویر آمده است.

سازندگان فیلم با تلفیق جنبه افسانه­ ای و اعتقادی بابانوئل، یکی از نگهبانان و و منجیان را به خوبی در داستان انیمیشن به تصویر کشیده است.

گویندگی این شخیصیت انیمیشنی نیز برعهده “الک بالدوین” بوده است.

در ابعاد تاریخی و اعتقادی عيد پاک به زبان انگلیسی (Easter ) يا به انگليسی قديمی (Ēostre ) و به يونانی Πάσχα)) با تلفظ (Paskha) و برگرفته از واژه‌ي عبری (פֶּסַח) با تلفظ (Pesakh) يا “پسح” می­باشد.

عید پاک یا عید قیام، یکی از مقدس ­ترین عید های مسیحیان و یهودیان است و هم اکنون این عید یکی از روزهای تعطیل در سال مسیحی است، زیرا مسیحیان معتقدند در این روز حضرت عیسی علیه السلام بعد از به صلیب کشیدن به آسمان عروج کرد.

اما ریشه این عید در تاریخ یهودیان نیز قابل توجه است، عنوان پاک که نام این عید می‌باشد، ترجمه فرانسویِ عید قیام است که ریشه‌ واژه عبریِ پسَح یا فصح است. از دیدگاه یهودیان حضرت عیسی در زمانی به صلیب آویخه شد که یهودیان از اسارت فرعون مصر نجات پیدا کرده و از آنجا خروج کردند که مقارن با به صلیب کشیدن حضرت عیسی است و  به این دلیل این روز برای یهودیان نیز یکی از بزرگترین اعیاد محسوب می‌شود.

خرگوش عيد پاک - بانی(Bunny):

در این عید خرگوش و تخم­ مرغ­ های رنگی نمادی ازعيد پاک هستند و طبق افسانه­ ها خرگوش اساطیری با رنگ کردن تخم مرغ آن را به کودکان هدیه می‌دهد.

در انیمیشن نیز خرگوش عید پاک بانی نام دارد، وی که تلفیقی از اعتقادات دینی و افسانه­ ای ‌مي‌باشد از دیگر نگهبان این انیمیشن است، صدا گذاری این کاراکتر انیمیشنی نیز توسط “هیو جکمن” بازیگر معروف سری فیم های “ایکس من” (X-MEN) است.

بانی در این انیمیشن وظیفه برگذاری عید پاک و همچنین دادن تخم مرغ‌های رنگ شده به کودکان را دارد که به دلیل حضور پیج با مشکلاتی روبرو می‌شود.


پری دندان‌ها(Tooth Fairy):

پری دندان در افسانه­ های بسیاری از ملت ها جایگاه ویژه ای داشته و در میان مردم آمریکا شهرت بسیار زیادی دارد؛ طبق این افسانه گفته می­ شود که یک پری در نيمه های شب به خانه های کودکان آمده و دندان افتاده­  بچه ها را كه زير بالش آنها است با هدیه­ ای ماندند پول، اسباب بازی و یا شکلات تعویض می­ كند.

طبق اسناد ذکر شده پری دندان بعد از چاپ کتاب “پری دندان” نوشته­ “لی­روگو” در سال ۱۹۴۹ میلادی، به یک باره محبوبیت زیادی پیدا کرد و طی گذر زمان به بخشی از زندگی خانواده ها تبدیل شد.

دراین کارتون، پری دندان که شبیه فرشته ها به تصویر کشیده شده است شباهت زیادی به اعتقاد مسیحیان در داشتن دو بال برای فرشته ها دارد که دراین انیمیشن موظف به جمع آوری دندان­ های کودکان بوده و هدف از ان نگهداری خاطرات کودکان است، تا در موقع لزوم به آن ها بازگردانده شود.

پری دندان نیز به عنوان یکی دیگر از نگهبانان کودکان تلفیقی از اسطوره های افسانه ای و اعتقادی می‌باشد که  توسط سازندگان انیمیشن به تصویر آمده است.

گویندگی پری دندان نیز بر عهده “ایزلا فیشر” می‌باشد که تنها گوینده زن در این انیمیشن محسوب می‌شود.


مرد شنی(Sandman):

مرد شنی، شخصیت افسانه­ ای در شمال اروپا است که با پاشیدن شن های جادویی بر چشمان کودکان آن ها را به خواب شیرین فرو می‌برد؛ از عقبه اعتقادی و افسانه ای مرد شنی اسناد چندان زیادی در دسترس نیست آما آنچه که از شخصیت وی در این جا مشخص است نشان دهنده یک نگهبان خردمند می باشد که هیچ گاه توان صحبت کردن ندارد و تنها با تصاویری که در بالای سرش ظاهر می‌شود پیام خود را منتقل مي‌کند او محافظ رویاها است و طبق گفته نویسنده آن  ترکیبی از چاقی هاردی و مهربانی لورل می‌باشد.


پیچ(Pitch):

“پیچ” یا “مرد کابوس­ها"( Boogie Man) که در فارسی از آن لولو خورخوره یا لولو یاد می‌شود، موجودی تخیلی است که در اغلب فرهنگ ها و تمدن های مختلف وجود دارد.

لولو در هیچ فرهنگی از شکل خاصی برخوردار نیست و صرفا برای ترساندن کودک برای کنترل اعمال و رفتار او می‌باشد.

در انیمیشن ظهور نگهبانان، پیچ کاراکتری ضد قهرمان محسوب می‌شود، که قصد ایجاد ترس و رعب در میان کودکان را دارد تا بتواند باور آن ها را نسبت به نگهبانان از بین ببرد.

اما حضور پیچ از دیدگاه تحیلی در انیمیشن نه صرفا دشمنی برای قهرمانان، بلکه وی موجودی طرد شده از سوی ماه یا همان خداوند می‌باشد که در مبانی دینی چنین موجودی شیطان معرفی شده است.

وی در سکانسی از فیلم با نگاه کردن به ماه و اعلام جنگ با او تقابل خود با ماه را به خوبی نشان می‌دهد.

صدا گذاری بر روی این کاراکتر منفی نیز بر عهده “جود لاو” بوده است.


تحلیلی بر مولفه های استراتژیک انیمیشن:

1. نبرد بین خیر و شر:

انیمیشن ظهور نگهبانان را می‌توان جز آثار سینمای استراتژیک معرفی کرد که با قرار دادن اِلمان های متعدد دینی و اعتقادی و همچنین تلفیق آن با افسانه ها و ایجاد جلوه های بصری توانسته به یک انیمیشن موثر تبدیل شود.

ابعاد مولفه های استراتژیک در انیمیشن به مراتب پیچیده تر از فیلم های واقعی است چرا که مخاطب این انیمیشن ها علاوه بر بزرگسالان عمدتا از کودکان و نوجوانان شکل می‌گیرد و القای پیام های غیر مستقیم به این رده سنی آثار دو چندانی در باورسازی برای یک کودک خواهد داشت.

وجه پر رنگ انیمیشن ظهور نگهبانان را می توان در نام آن جستجو کرد، نامی که خود نشان دهنده روز موعود و ظهور منجیانی است تا بتوانند از مردم محافظت کنند.

ظهور نگهبانانی با پرستیژ آپولون در مقابل پیچ، مرد تاریکی با پرستیژ دیونیزوس، خود یک ترژادی به مثابه جنگ آرماگدون مابین خیر و شر را رقم می‌زند.

2. جک فراست نماینده خداوند بر زمین:

جک نماینده ماه یا همان خدا بر روی زمین، به طور مستقیم توسط مرد ماه نشین انتخاب می‌شود؛ جک که سال ها در ندانستن به سر می‌برد به یک باره منجی شده و برای نجات کودکان انتخاب می‌شود، وی از اینکه چرا او توسط ماه انتخاب شده در تعجب است اما همانطور که بابانوئل به او گفته است ویژگی درون او وجود دارد که دلیل انتخاب شدنش توسط ماه، توجیه می‌‌شود که در انتها مشخص می شود فداکاری او برای نجات خواهرش موجب انتخاب  او بوده است.

3. تجلی اراده های غیبی بر دنیای واقعی:

از دیگر مقولاتی که در این انیمیشن به خوبی قابل مشاهده است، به تصویر کشیدن مولفه های استراتژیک درباره مسئله مهدویت، ظهور منجی و همچنین ابعاد اثر گذاری مقدسات بر زندگی ساری و جاری مردم است که با نگاه تحریف شده در آیین مسیحیت به خوبی در این انیمیشن گنجانده شده است.

جک فراست قهرمانیست که هیچ کودکی او را باور ندارد، زیرا هیچ نشانه ای از او وجود ندارد، وی تنها با چوب پیامبر گونه اش از روح زمستانی خود اشکال درست کرده و یا با آن به آزردن مردم می‌پردازد.

در صحنه­ ای از فیلم، القای حوادث ماورایی و غیبی و حضور افرادی در پس پرده غیب که بدون دیدنشان حوادثی را در زندگی افراد رقم می‌زنند به مخاطب القا می شود.

در سکانسی، جک با جیمی یکی از کودک های انیمیشن بازی می‌کند، سورتمه او را هدایت کرده و در نهایت او را از خطر حفظ می‌کند اما کسی نمی تواند او را ببیند. که این صحنه به خوبی یکی از اِلمان های اعتقادی و دینی در آیین مسحیت را به مخاطب القا می ­کند.

4. منجیِ گمگشته:

تصویر ارائه شده از منجی در انیمیشن ظهور نگهبان در نوع خود قابل تامل است؛ جک فراست منجی است که خود را هنوز به خوبی نشناخته و حتی از خدای خود یا همان ماه درک چندانی ندارد وی منجی می‌باشد که در گنگی به سر می‌برد و خود به تنهایی نیز توان مقابله با دشمنش را ندارد.

به تصویر کشیدن منجی در این انیمیشن با وصفی که از منجی بشریت در ادیان ابراهیمی آمده است به خوبی مشخص می‌کند تنها انسانی می‌تواند خدا شناس باشد که ابتدا به خود شناسی رسیده باشد که در این انیمیشن کاملا در تضاد با مقولات دینی است.

5. القای پوزیتیویسم:

از دیگر نکات ویژه و قابل تامل در ظهور نگهبانان، نقش کودکان به عنوان بخشی از جامعه برای مبارزه با پیچ است؛ از مولفه­ های استراتژیک که در این انیمیشن بر روی آن تاکید شده ، مسئله باور و اعتقاد به ندیده ها است  و این القا به مخاطب صورت می‌گیرد که تنها یاید چیزی را بپذیری و یا باور کنی که آن را بتوانی ببینی و یا نشانه­ ای از آن وجود داشته باشد.

کودکان تنها در زمانی به پری دندان اعتقاد دارند که به جای دندان خود، هدیه­ ای از طرف او را ببینند، و یا در زمانی به بابانوئل ایمان دارند که نشانه­ ای از او ببینند، درباره جک فراست نیز همین مسئله صادق است، در سکانسی، جیمی توانایی دیدن دیگر نگهبانان را دارد اما نمی‌تواند فراست را ببیند زیرا به او باور ندارد و تا کنون از وی نشانه ای ندیده است.

در این انیمیشن هیچ انسان بالغی وجود ندارد که در ارتباط با این مسئله درگیر باشد و قصد سازندگان فیلم نیز از به تصویر کشیدن کودکان در این نبرد خیر و شر باور پذیر تر بودن آنان در نسبت با انسان بالغی می باشد که به این اشخاص افسانه ای هیچ گونه اعتقادی ندارد.

سازندگان انیمیشن به خوبی توانستند این القا را به مخاطبان خود کنند که تنها چیزی واقعیت دارد که نشانه­ ای از او وجود داشته باشد.

6. القای اومانیسم:

پیچ، مرد تاریکی یا همان شیطان به دنبال از بین بردن نشانه‌های نگهبانان است تا کودکان را از حضور آن­ها ناامید کند و در نهایت بتواند جهان را در در تاریکی و سردی فرو ببرد.

در این بین حضور جک فراست به عنوان نماینده خدا بر روی زمین به تنهایی نمی‌تواند مانع پیج شود چرا که او قدرت زیادی به دست آورده است، به این دلیل جک با به میدان آوردن جیمی و دوستانش که باور قلبی به نگهبانان دارند آن ها را وارد مبارزه با پیچ می کند، و در جایی که از دست هیچ کدام از نگهبانان کاری بر نمی‌آید کودک عادی اما باورمند تنها با اشاره دست خود به سمت سایه تاریکی، پیج را نابود می­ کند.

از گزاره­ هایی که در میان جهانیان و ایرانیان فرض شده این باور که روزی یک منجی خواهد آمد و تمامی مشکلات بشری را به سادگی بر طرف می‌کند؛ حال آنکه طبق نص قران کریم «انّ الله لا يُغيِّرُ ما بقوم حتّي يغيّرو ما بانفسهم» خداوند سرنوشت هيچ قومي و ملّتي را تغيير نمي دهد مگر آنكه آنها خود تغيير دهند.

حال کارگردان در این انیمیشن این آیه را با دیگاه اومانیستی و فرد گرایی به نفع دیدگاه خود استحاله کرده است، سازنده فیلم جک فراست را به عنوان یک قهرمان و منجی به میدان آورده، اما برای غلبه بر پیچ به باور کودکان نیاز دارد و در غیر این صورت او هیچ توانی در برابر پیچ نخواهد داشت. در سکانسی جیمی به عنوان کودکی شجاع و باور مند یک تنه در برابر تاریکی می ایستد.

به واقع در این صحنه جیمی به همراه چند تن از دوستانش که تعدادی انگشت شمار می‌باشند با سرنوشت سیاه خود مبارزه می‌کنند و بار دیگر نور و امید را برای خود قم می‌زنند.

این سکانس نشان دهنده حکم فرما بودن رویکر اومانیسم در این انیمیشن بوده و علی رغم آن که تمامی فیلم بر روی نگهبانان خارق العاده مانور می‌دهد، نتیجه نهایی به نفع انسان مصادره می‌شود.

7. جک فراست، نقدی بر سوپر من:

جک فراست، علی رغم سوپر من به تنهایی نمی‌تواند از سد مشکلات عبور کند و برای پیش برد اهدافش به کمک دیگر انسان‌ها نیاز دارد، مسئله ای که در مجموعه های سوپر من وجود ندارد و تنها نقش موثر مردم در آن دست تکان دادن به نشانه­  علاقه برای سوپر من می‌باشد حال آنکه نقش جک فراست به عنوان منجی از دیدگاه اومانیسم برای کودکان اومانیسم شده قابل پذیرش ­تر است چرا که به کودک انگیز فعالیت و مبارزه با مشکلات را می‌دهد.

8. منجی کسی نیست جز تو:

کودکی که امروز این انیمیشن را می‌بیند، با شخصیت های تخیلی و داستانی همذات پنداری می کند و آن ها را برای خود موجوداتی دوست داشتنی تصور می‌کند، اما به مرور زمان و بزرگ شدن کودک به خوبی برای او عیان خواهد شد که تمامی این موجودات تخیلی بوده­ اند، اما کودک هیچگاه نقش جیمی، کودک پنج یا شش ساله در فیلم را فراموش نمی‌کند؛ کودک بزرگ شده، اگر تمامی کاراکتر ها را افسانه ای بپندارد که قطعا همین اتفاق خواهد افتاد، نمی‌تواند خود و جیمی قهرمان را دروغین بداند.

کودکی که هم اکنون با دیدن جیمی به او اعتقاد پیدا می‌کند و از او یاد می‌گیرد که بر ترس خود غلبه کند و برای پیروزی بر مشکلات باور و ایمان داشته باشد در نهایت نه به بابانول و نه به جک فراست احتیاجی نخواهد داشت، بلکه خود را منجی می‌داند و برای برطرف کردن تاریکی‌های موجود در زندگی و دنیا خود را منجی عالم می‌گیرد، القای اومانیسم در این فیلم و محور قرار گرفتن انسان به قدری حرفه ای در تاروپود انیمیشن بافته شده است که تا عمق وجود هر کودک و نوجوانی اثر خواهد کرد.

به واقع این انیمیشن با تلفیق افسانه ها و اعتقادات دینی در مسیحیت، منجی را زیر سوال برده و اساس وجود او را نوعی وهم به مخاطب خود معرفی کرده است.

و شاید بتوان پیام این انیمیشن را به کودکان جهان در یک جمله این چنین عنوان کرد:

 1 نظر

ساخت ایران، گلزار، شبکه‌ی آی‌فیلم و پازلی که جور در نمی‌آید

15 مهر 1392 توسط میرعیسی خانی

بگذارید از اولش بگویم. سریال ساخت ایران را به خاطر دارید؟ سریالی که حدود یک سال و نیم پیش در شبکه‌ی نمایش خانگی پخش شد و در آن بازیگر معلوم‌الحالی چون گلزار به ایفای نقش می‌پرداخت.حالا گویا به تازگی این سریال از شبکه‌ی آی‌فیلم به نمایش درآمده است. شبکه‌ای که رسالت اصلی‌اش تحت پوشش قرار دادن مخاطبان عرب زبان و کشورهای همسایه است.

شاید بپرسید چه ایرادی در این بین وجود دارد که باعث شده تا دوباره به عملکرد رسانه‌ی ملی انتقاد داشته باشیم؟ جواب واضح است: نمایش سریالی که در آن فردی چون گلزار بازی کرده از یک‌طرف و پخش آن سریال از شبکه‌ای که قرار است هویت فرهنگی ما ایرانیان مسلمان را به دنیا و یا حداقل به همسایگان‌مان نشان دهد. و این یعنی نمایش و گسترش فساد و نماد ابتذال از آنتن جمهوری اسلامی.

ما قبلا هم در خصوص پخش بعضی برنامه‌ها و سریال‌ها از این شبکه‌ی مهم هشدار داده بودیم و حتی به بعضی از مصادیق آن انتقاداتی داشتیم. اما انگار مدیران شبکه‌ی آی‌فیلم دچار فراموشی هستند و یادشان می‌رود که در چه جای حساسی مشغول به فعالیت بوده و چه نکاتی را باید رعایت کنند. بارها از همین تریبون و از سایر رسانه‌ها به صدا و سیما هشدار داده شده بود که سعی کنند برنامه‌هایی را از شبکه‌ی آی‌فیلم پخش کنند که تناسب بیشتری با کلیت فرهنگ جامعه‌ی ایران اسلامی دارد.
سوال: آیا نمایش سریالی که در آن گلزار بازی کرده، تلاش در جهت گسترش فرهنگ ایرانی‌ست؟ دیگر کمتر کسی در این روزها پیدا می‌شود که سری در مسائل فرهنگی و سیاسی داشته باشد و خبر از مشکلات اخلاقی و سیاسی این هنرمندنما نداشته باشد. فردی که روزگاری سودای سوپراستاری سینما را در سر داشت و چه کسانی که کمک نکردند تا این اتفاق بیافتد، اما وقع ماوقع…



بازداشت‌های چندباره توسط نیروی انتظامی به علت شرکت در پارتی‌های مختلط و غیراخلاقی، گزارش‌های رسمی و غیررسمی من‌باب روابط غیراخلاقی، حضور در مراسمات و جشن‌های افرادی که مشکل اعتقادی و ساختاری با جمهوری اسلامی دارند و این نکته را در بوق و کرنا کرده و از سوی دیگر از حضور گلزار برای موجه نشان دادن خود استفاده می‌کردند.

اما این همه‌ی مشکلات اخلاقی و سیاسی این هنرمندنما نیست. زیرا در این یکی دو سال اخیر که وی به خارج از کشور رفته، چنان رفتارهای هنجارشکنانه‌ای از خود بروز داده که جای هیچ حرف و حدیثی را باقی نگذاشته است. به طور مثال، همانطور که قبلا هم از همین رسانه اعلام کرده بودیم، حضور وی در کنسرت‌های موسیقی خوانندگان لس‌آنجلسی همچون گوگوش و عکس یادگاری گرفتن با آنها در حالی که در آغوش یکدیگر هستند، یکی از این نمونه‌هاست.
و یا حضور در مراسم و مجالس عناصر ضدانقلاب خارج نشین که دشمنی‌شان با مردم و نظام ایران بر همگان مبین و مبرز است. و همچنین شرکت در پارتی‌های مبتذل در کشورهای حاشیه‌ی خلیج فارس که نشان دهنده‌ی رسوخ ارزش‌های غیراخلاقی در این شخصیت است. اما ای‌کاش گندهای جناب گلزار به همین‌جا ختم می‌شد. زیرا آخریش واقعا دلخراش است.
جالب است بدانید که وی در عاشورای سال پیش توسط پلیس دبی در آن شهر دستگیر شده است. شرح ماجرا را از زبان روزنامه‌ی عربی‌ زبان الوفاق بخوانید و ببینید چگونه آنها از این فرصت برای تخریب چهره‌ی جمهوری اسلامی بهره برده و مخاطبان شبکه‌ی آی‌فیلم را تنها با یک خبر، نسبت به محتوای پخش شده از آن دچار تردید و شک می‌کنند:
«جمهوری اسلامی باید به داشتن چهره‌های هنری مانند بازیگر سرشناس سینمای کشورش (گلزار) به خودببالد که در مهمترین مناسبت عزاداری شیعیان (روز عاشورا) به همراه چند فاحشه در حالی که مست بوده با پلیس دبی درگیر شده و اقدام به فحاشی میکند…»
این خبر که متأسفانه حقیقت دارد، نه احتیاج به شرح و تفصیر دارد و نه لازم است بگوییم که چه تأثیرات فرهنگی مخربی در مخاطبان هدف شبکه‌ی آی‌فیلم می‌گذارد. حالا فکرش را بکنید که این شبکه، در اقدامی عجیب دست به پخش سریالی زده که این آدم با ویژگی‌های اخلاقی فوق در آن بازی کرده. انصافا اگر شما جای بینندگان کشورهای عرب زبان باشید چه فکری پیش خودتان می‌کنید؟ آیا نمی‌گوید:«چه طور ممکن است بازیگری که تا این اندازه به ارزش‌های اخلاقی و دینی جامعه‌اش بی‌اعتناست، توسط آنتن رسمی کشورش حمایت می‌شود؟ پس یا آن ارزش‌ها چندان مهم نیستند و یا اینکه آنتن رسمی، خودش را مقید به رعایت آنها نمی‌داند.»



آیا واقعا رسانه‌ی ملی با کمبود برنامه مواجه است که دست به پخش بین‌المللی سریالی می‌زند که یکی از بازیگران اصلی آن تا این اندازه مشکل دارد؟ آیا در همین شبکه‌ی توزیع خانگی، سریال دیگری پیدا نمی‌شد که بجای ساخت ایران پخش شود؟ اصلا مدیران آی‌فیلم این سریال را دیده‌اند؟ اصلا مدیران آی‌فیلم خبر از شرایط هنرمندنمایی چون گلزار دارند؟ اگر دارند و سریال را هم دیده‌اند و پخش کرده‌اند که واویلا. اگر خبر از شرایط گلزار ندارند هم باز واویلا. اگر اصلا سریال را ندیده‌اند که … هر جور نگاه کنی نمی‌شود توجیهی برای این عمل غیرمعقول پیدا کرد.
و همه‌ی این‌ها در حالی‌ست که رسالت اصلی هنر، سینما و صدا و سیما، یعنی آنچه که خمینی کبیر در قالب “هنر پابرهنگان” و رهبر انقلاب در ذیل مفهوم عمیق اما مهجور و به ابتذال کشانده شده‌ی “جنگ نرم” بیان داشتند، در این مملکت معطل مانده است. واقعا نمی‌دانیم که تا کی باید برای بهبود شرایط محتوایی رسانه‌ی ملی آرزوی خیر کنیم و انشالله بگوییم. هرچند نباید بی‌انصاف بود و از نقاط مثبت چشم پوشی کرد، اما گاهی آنچنان لکه‌ی سیاه اقدامات منفی رسانه‌ی ملی بزرگ است که کمترین نور امیدی برای بهبود کیفیت صدا و سیما را هم از خود عبور نمی‌دهد.



این همه مثلا مدیر فرهنگی با سابقه. این همه مثلا ناظر و بازرس پخش. این همه عوامل تولید و پخش. یعنی حتی یک نفر هم در این بین پیدا نمی‌شد که چنین اشکال بزرگی را به مدیران آی‌فیلم متذکر شود به نحوی که موثر بیافتد؟ یعنی در بین همکاران و زیردستان آقای ضرغامی کسی نیست که تنها کمی فراست داشته و مانع پخش ایرادات محتوایی دائما تکرار رسانه‌ی ملی بشود؟ پس خیل بچه حزب‌اللهی‌های فعال در فرهنگ این سرزمین در کجای سازمان آقای ضرغامی جا دارند تا نگذارند چنین اتفاقاتی رخ ندهد؟ آیا اصلا چنین کسانی را می‌شود در آن سازمان پیدا کرد؟
از قدیم گفته‌اند ناامید شیطان است. ما هم امیدمان را از دست نمی‌دهیم و باز دعا می‌کنیم تا این رسانه‌ی ملی روزی نه چندان دور، به افق‌های فرهنگی ترسیم شده توسط امام خمینی(ره) و رهبر انقلاب(مدظله) نزدیک شود و از اسلام ناب بگوید. از اخلاق و مقاومت صحبت کند و سختی‌های زندگی در عصر انتظار به فانتزی تبدیل نسازد. حرف جدی برای گفتن داشته باشد حتی در طنزترین برنامه‌هایش. از همه‌ی مردم ایران و برای همه‌ی آنها باشد و آزادی معنوی را فریاد بزند. انشالله

 نظر دهید »

رسانه‌ ای به نام ملت به کام هیچکس!

15 مهر 1392 توسط میرعیسی خانی

در رابطه با اتفاقات سفر اخیر رئیس جمهور محترم به نیویورک و درستی یا نادرستی اقدامات تیم سیاست خارجی دولت یازدهم مطالب زیادی در رسانه ها بعنوان موافق و مخالف مطرح شده است؛اما زاویه ای دیگر از این سفر که مغفول ماند نوع پوشش غول رسانه ای کشور یعنی صداوسیما از این رویداد مهم بود.بنده به شخصه پس از پیگیری اخبار از طریق رسانه‌ی ملی(!) شدیداً راغب شدم از طریق دیگر رسانه ها جویای موضوعات مطروحه و حواشی آن شوم!-البته نه از طریق ماهواره ها که بیشتر پایگاه های خبری از سلایق مختلف داخلی و خارجی-

http://s3.picofile.com/file/7958332361/28361.jpg

رسانه ای بر پایه افزایش شبکه های سرگرمی!
درحالی‌که رسانه های غربی و ایضاً جدیداً شرقی آخرین متدهای کنترل ذهن و مهندسی افکار عمومی را پیاده می کنند،رسانه‌ی ملی ما تازه به فکر افزایش تعداد شبکه های سرگرمی است تا اشرافی گری،خوش گذرانی و مصرف گرایی و بیخیالی و هجو را تبلیغ کند!
هیچکس مخالف ارتقاء کمی در کنار افزایش کیفیت نیست  ولی تا اینجای کار جناب آقای مهندس ضرغامی و مجموعه ایشان شبکه های بسیاری را پدید آورده اند که برنامه ای مناسب برای پخش ندارد.بارها شده بیش از 4شبکه یک برنامه واحد را تکرار می کنند! و حاصل میلیاردها تومان هزینه برای ایجاد شبکه های جدید درحالی که قبلی ها با مشکلات عدیده دست و پا می زنند هنوز مشخص نیست.

رسانه ای منفعل و درگیر ، که همیشه دست زیر را دارد
شبکه‌ی خبر یا کانال 6 سیمای جمهوری اسلامی ایران بر این مبنا تاسیس شد تا بتواند آخرین اخبار داخلی و خارجی را بی کم و کاست و بصورت 24ساعته پوشش دهد ولیکن آنچه ما از خبرهای شبکه 6 و دیگران شبکه ها می بینیم عمدتاً اخبار دستمالی شده و بیات خبرگزاری ها و پایگاه های خبری داخلی و خارجی است،اگر چند گزارش حوادث و مشکلات مردم لابلای اخبار پخش نشود حتماً گمان می کنید کسی از روی کاغذ یکسری اخبار کپی شده را در حال قرائت کردن است(!)
خبر 20:30 شبکه 2 سیما در یک ربع ساعت توانسته تاحدودی جور تمام بخشهای خبر صداوسیما را بکشد و آنهم بدلیل اندکی تفاوت در دیدگاه و عملکرد این بخش خبری است که چندماه قبل از انتخابات 84 شروع به کار کرد و هنوز هم ادامه دارد ولی آیا واقعاً این کافیست؟
با اینکه زبان انگلیسی بنده زیاد خوب نیست ولیکن به شبکه PressTV بدلیل تولید محتوای فوق العاده و بخش های خبری مستند گونه و تأثیرگذار می توان نمره ای با معدل بالا داد که برای اکثر مخاطبان ایرانی متأسفانه قابل استفاده نیست.به عقیده بنده اگر شبکه 6سیما تعطیل و قسمت کمی از بودجه آن صرف زیرنویس کردن شبکه PressTV شود حتماً مردم استفاده بیشتری خواهند برد.
اما نکته مهم اینکه در قضایای بزرگ کشور و جهان شما نمی توانید به رسانه ملی بعنوان اغنا کننده مردم ایران نگاه کنید و نیروهای ارزشی همیشه نگران این هستند که خلاء به این بزرگی را معمولاً چه رسانه ها و گروه های مرجعی پرمی کنند،دشمن نیز دقیقاً این نقطه ضعف را فهمیده و با سرمایه گذاری هنگفت در تولید و پخش برنامه های متنوع سعی دارد اصل نظام را از طریق این منفذ به چالش بکشد؛در صدا و سیمای ما تقریباً روال عادی شده که شبکه های آنطرف آبی برنامه ای را پخش کنند و بعد اینها اگر از خواب بیدار شدند جوابی برای آن بیابند،در اصول ارتباطات خبر اول همیشه از تاثیرگذاری و مخاطب بیشتری برخوردار است تا خبر دوم و معمولاً صدا وسیمای ما دست زیر را می گیرد! رسانه ای درگیر بروکراسی اداری و ویژه نگری و ویژه خواری با تفکرات خطی و لختی در انجام امور که دچار همان آفت ادارات کشور است،نمی تواند تریبون مناسب و در شأن انقلاب اسلامی ایران و مردم باهوشش باشد.رسانه ای که شما انتظار ایجاد موج های مداوم و تحول را از آن  نباید داشته باشید.

اولویت های رسانه ای که نمی خواد بیدار شود
رک و راست فوتبال،سریال های سرگرمی،برنامه های تبلیغ محصولات مصرفی، آشپزی و فیلم های سینمایی اولویت اول رسانه ملی هستند.
برنامه هایی نیز که قرار است مطالب جدی را با مردم مطرح کنند یا در نیمه‌ی پخش تعطیل می شوند یا دچار رکود و تعدیل خواهند شدند مانند آنچه در برنامه “دیروز،امروز،فردا” به وضوح دیدیم.
هالیوود با شعار غیرسیاسی بودن و فانتزی گرایی اما عملا بعنوان بازوی رسانه ای هژمونی آمریکا حتی برنامه های سرگرمی خود را در جهت منافع گردانندگانش تنظیم می کند ولیکن رسانه ملی ما بی توجه به آرمانهای انقلاب اسلامی و رسالت های بر دوشش ، سریال ها و برنامه هایی را سردست گرفته که جز پوچی و نهلیسم افراطی چیزی را نصیب و قسمت مردم نمی کند.حتماً آنها برای توجیه به تک ستاره هایی اشاره می کنند ولی توجه ندارد که تعداد آن تک ستاره ها در طول سی و اندی سال به 20تا نمی رسد.همین روزها سریال های مبتذل و سخیفی چون “کلاه پهلوی” ، “اولین انتخاب” ، “جمشید” ، “ساخت ایران” و … بر روی آنتن رسانه ملی است که در آن از هیچ پرده دری و وقاحتی خود داری نمی کنند.توجیه یکی از عوامل و دست اندرکاران سریال کلاه پهلوی در رابطه با اعتراض منتقدین مبنی بر نمایش روابط آزادانه زنان و مردان با یکدیگر ،ترویج عشقهای مثلثی و ضرب دری و آرایش های آنچنانی و صحنه های رمانتیک و سکس پنهان قریب به این مضمون است که می گوید: چرا رودربایستی کنیم،مردم ما خیلی صحنه های آزادتری را در ماهواره می بینند و بالاخره ما می بایست یکجوری نشان می دادیم که آن زمان چه اتفاقات بدی افتاده(!!!)
بر سر در صدا وسیما باید این مَثل را بعنوان هدف بزرگ نوشت که:«ادب از که آموختی،  از بی ادبان» رسانه ای که بجای مقابله با ماهواره ها می خواهد خودش را شبیه آنها کند تا مگر مخاطبی به چنگ آورد،غافلانه میلیون ها مخاطب متدین خود را در سایه این بی توجهی از دست می دهد ،یعنی دقیقاً کسانی که دارند این رسانه را فقط تحمل می کنند ولی سراغ ماهواره ها به دلایل پایبندی به اعتقاداتشان نرفته اند.مگر می شود  بی ادبی،بی اخلاقی،روابط نامشروع،شراب خواری و هرزگی را 100 قسمت تبلیغ کنی و بعد انتظار داشته باشی مردم بنا به همان مثل معروف که ذکر شد ، ادب و فرهنگ آموزند!
اولویت های رسانه ملی و سند چشم انداز آن مشخص نیست و گویی مدیران آن رسانه محترم نمی خواند بیدار شوند.

رسانه ای که شعور مردم را در مسائل کلان به بازی می گیرد
تابحال توفیق شده(!) چندباری توانستم برنامه‌ی 90 را که به مسائل فوتبال ایران می پردازد ببینم.اکنون در مقام این نیستم که بگویم منافع و ضررهای چنین برنامه ای چقدر است ، اما آنچه توجه بنده را بعنوان نیمچه کارشناس رسانه جلب کرده تعداد انبوه مخاطب و کار حرفه ای این برنامه بود،گویی در لیگهای فوتبال ایران جا افتاده است که برنامه 90 دادگاه افکار عمومی است و همه خود سعی دارند در این برنامه پاسخگوی اعمال و اتفاقات باشد و مردم نیز باتوجه به اقبال بالا حتماً این دادگاه را پذیرفته اند؛ بنده نیز وقتی خبر فساد در فوتبال همه جا پیچید و مسئولین یک تیم مدعی برخی مسائل شدند ،  از سر کنجکاوی حدوداً 4 ساعت(!) از نیمه شب را با این برنامه همراه شدم تا ببینم آخر ماجرا کجاست.در خلال مباحث دو طرف تأکید داشتند نباید شعور مردم را به بازی گرفت و مجری برنامه نیز براین أمر صحه می گذاشت و هرکدام دلایلی مطرح کردند.اصولاً در چنین برنامه هایی مردم هم نظاره گر هستند و حتماً قضاوت می کنند.
گرچه آگاهم که پیچیدگی مسائل سیاسی بسیار فراتر از فوتبال است ولیکن جای تعجب اینجاست که چطور رسانه ملی می تواند میلیاردها تومان هزینه تهیه و پخش بازی های فوتبال کند و تیمی حرفه ای در برنامه 90 طی یک هفته همه‌ی این فیلم ها را از زوایای مختلف آنالیز کنند و گزارش بگیرند و تجزیه و تحلیل کنند و از کارشناسان مختلف بهره ببرند ولیکن در مسائل کلان کشور گویی هیچ اتفاقی نمی افتد تا نیاز به چنین سرمایه گذاری ای باشد! برای مثال برنامه 90 و کارهای ترکیبی رسانه ای آنرا با مناظرات عصر جمعه که توسط آقای حیدری اجرا می شود،مقایسه کنید.آن کجا و این کجا…باقی برنامه ها بماند.
مثالی نقد و عینی بزنم از غفلتهای رسانه ملی و آسیب های آن: همین چند روز پیش رئیس جمهور محترم از سفر نیویورک به کشور بازگشتند،جدایی از اینکه رسانه ملی قبل و در طول سفر و بعد از آن سردرگم بود و باز تحلیل های آبکی از سرافرازی و اقتدار کشورمان را بدون آوردن شاهد و تحلیل می خواست به شیوه‌ی رپرتاژ به خورد خلق الله بدهد و مدام بازار سکه و ارز را دنبال می کرد(!) گروهی از دانشجویان در مراسم استقبال از رئیس جمهور اعتراضی مسالمت آمیز را برپا کردند.در حالی که اکثر رسانه های بیگانه این خبر را پوشش دادند رسانه ملی بی توجه از روی این مسئله گذشت تا راه برای گروهی از افراطیون سیاسی کشور باز شود تا هر منتقدی را به بهانه یک اتفاق کوچک در استقبال از رئیس جمهور بکوبند و خفه کنند.درحالی که حتماً این اتفاق و اصل سفر نیویورک از بازی فوتبال لوله سازی فلان شهر و اره برقی مرکز خیلی مهمتر بود تا از زوایای مختلف،شاهدین عینی و مسئولین و تحلیل گران بررسی شود و مردم بتوانند قضاوت درست در مورد اتفاقات پیش آمده و روایت های مختلف و اصلاً کل سفر داشته باشند.
منش رئیس جمهور همانی است که ایشان در سخنرانی بازگشایی مدارس ایراد فرمودند که:« چه خوب است که در زنگ انشاء دانش آموزان یاد بگیرند از رییس جمهور انتقاد کرده، نقائص و کاستی هایی که در کار او می بینند و در می یابند را مکتوب کرده و پیشنهادات خود برای رفع این کاستی ها را ارائه کنند و چه بهتر است که مدارس این گونه انشاء ها را برای رییس جمهور ارسال کنند تا پیوند و ارتباط او با فرزندان عزیزش در مدارس بیشتر و محکم تر شود.»
همچنین رئیس جمهور در اولین کنفرانس خبری خود نقد را موجب بالندگی مسئولین دانستند ولی همین سهل انگاری صداوسیما باعث شد فضا در دست گروه های خاص فشار بی افتد و با یک برنامه دقیق از سوی رسانه های بیگانه همراه شد و  اصل سفر ایشان و اتفاقات نیویورک به مراسم استقبال و پرتاب یک لنگه کفش خلاصه شد! از اینجا به بعد راه برای هرگونه انتقاد و تحلیل و نقدی سخت می شود زیرا همین افراد خاص با پروپاگاندا و هجمه‌ی انبوه و وارد شدن عناصر معلوم الحال ،رئیس جمهور محترم را که منش و خواست ایشان ذکر شد وادار کردند برخلاف میل و با اشاره به مسائل پیش آمده در مراسم استقبال ،بدون اطلاع از اصل ماجرا با زبان تهدید بفرمایند:« در سال اول نمی‌خواهیم شکایتی از کسی بکنیم اما تندروی را به انزوا خواهیم کشاند. »
مطمئن هستیم رئیس جمهور شأن و شخصیت دانشجویان را کمتر از دانش آموزان نمی دانند و حتماً نمی خواهند دانش آموزان در انشاء هایشان رئیس جمهور را نقد کنند ولیکن دانشجویان سکوت پیشه سازند.
گناه صدا و سیما اینست که با بی تفاوتی از مسئله گذشت و روشن نکرد که واقعاً جریان اعتراض چه بوده،تنشی در کار نبوده و بخاطر کج سلیقگی تیم حفاظت در آخر مراسم استقبال و تندروی یکی دو نفر که معلوم نیست از کجا وسط جمع حاضر شده بودند و اصلاً منتسب به کدام گروه و جریان بودند مختصر تنشی پیش می آید که متضرر اصلی آن رئیس محترم جمهور و دانشجویان ارزشی و دلسوز نظام بوده اند و سود ماجرا را گروه های ورشکسته سیاسی داخلی و طرف های غربی با رسانه های هوشیار برده اند.
سوال اینجاست چرا در یک بازی ساده فوتبال که حکم سرگرمی را دارد،رسانه ملی به شعور مردم احترام می گذارد و دانستن را حق آنها می داند ولیکن در مسائل کلان و حیاطی کشور شعور مردم را به بازی می گیرد و مردم را نامحرم می داند و راه را برای اینکه دشمنان از دریچه و نگاه خودشان اطلاع رسانی کنند باز می گذارد!

رسانه‌ ای به نام ملت به کام هیچکس!
چرا رسانه های غربی و برخی رسانه های خاص داخلی حق دارند هرچه دلشان خواست بگویند ولیکن رسانه ملی از ترس اینکه انگ حزب اللهی بودن بخورد(!) از بیان حقایق طفره می رود.براستی رسانه ملی در خدمت کدام آرمان و کدام ناکجا آباد است؟! رسانه ای که به فرموده امام(ره) قرار بود دانشگاه باشد آیا امروز واقعاً دانشگاه است یا کانون بدآموزی.
چرا امروز خانواده های متدین حتی در برنامه کودک نیز مجبورند کنار فرزندان خود بنشینند و مراقب باشند چیزی در قالب رقص و آواز و کارتون به خورد دلبندشان ندهند که فردا مصیبت به بار آورد.براستی مدیران رسانه ملی می توانند پاسخوی نیازها و سوالات بی شمار مردم فهیم و باهوش ایران باشند یا به شیوه گذشته سکوت اختیار می کنند و صورت مسئله را می خواهند پاک کنند؟مدیران صدا و سیما در هرسطحی باید پاسخگو باشند که “رسانه‌ ای به نام ملت و به کام هیچکس” در کدام زمین بازی می کند؟رسانه ای که نه ضد انقلاب قبولش دارد و نه حزب اللهی تکلیفش با خودش مشخص است؟!می خواهید بالاخره کدام طرف باشید؟


اگر وقت گذاشتید و مطالب بنده را از نظر گذراندید حیف است اصل کار را نخوانید:
«باید این دستگاه ، دستگاهی باشد که بعد از چند سال تمام قشر ملت را روشن کند تمام را مبارز باربیاورد، تمام را متفکر بار بیاورد، تمام اینها را مستقل بار بیاورد،آزادمنش بار بیاورد، از غرب‌زدگی بیرون کند، استقلال به مردم بدهد …» (امام خمینی ،صحیفه نور، جلد 5، صفحه 203 )
—————————
«باید رادیو تلویزیون مربی جوان های ما، مربی مردم كشور باشد. نه اینكه مطالبی در او گفته شود كه مخالف با وضعیت كشور است، مخالف با مصلحت كشور است، و جوان های ما را جوری بار می آورند كه برای خودشان نباشند، برای دیگران باشند.» (امام خمینی (ره) بیانات در 31/2/59)
——————————-
از وظایف رادیو و تلویزیون و مجلات و سایر جاها این است که مسایلی که واقع شده است، بگویند …
(251 امام خمینی ، صحیفه نور، جلد 3، صفحه  )
———————————-
«چند آفت عمده را بطور خلاصه مطرح می‌کنم که اولین آن فراموش کردن این هدفهاست.
اگر دستگاه اداره کننده رسانه‌های جمعی ما فراموش کنند که هدف از تاسیس این دستگاه چیست، از تبلیغ اسلام، و یا تحکیم انقلاب و یا رشد و آگاهی سیاسی دادن به مردم،اگر فراموش کنند که هدف اینهاست،مطمئناً دستگاه رادیو تلویزیون منحرف خواهد شد…. آفت دوم این است که دستگاه رسانه‌های عمومی ما محتوایش کمتر از حجم آن باشد….کم‌ محتوایی یک خطر و آفتی است که گاهی انسان ترجیح می‌دهد که برنامه‌ای نباشد تا اینکه برنامه‌ای بدون محتوا باشد.
یک آفت دیگر که باید شدیداً از آن پرهیز شود تسلط جو بیگانه از انقلاب است… مسئولین وکارکنان کلیدی و اساسی صداوسیما باید شدیداً مراقبت کنند که تسلیم جو بی‌تفاوتی نسبت به انقلاب نشوند که این هم آفت بسیار مهمی است. یک آفت دیگر هم این است که ما سرگرمی را اصل قرار دهیم… جاذبه، سرگرمی و تفریح « کیفیت بیان و کیفیت ارائه مطلب است » و این اصل نیست … بعنوان آخرین آفتی که می‌خواهم ذکرکنم این است که اگر در صداوسیما، وحدت و یکپارچگی جامعه مورد توجه قرار نگیرد و احیاناً جناح‌ها و باندها سر رشته و کلید برنامه‌ها را در دست بگیرند که این از آفت‌های بزرگ است …»(بیانات امام خامنه ای در نماز جمعه، 29/9/64)

———————————-

اما نکته ای ظریف و جالب از مقام معظم رهبری:
ایشان در دیدار با مسئولان صدا و سیما در ۱۱ آذرماه ۱۳۸۳ درباره جذب مخاطب و لزوم عدم وجود تناقض در پیام های برنامه های صدا و سیما می فرمایند:
«مرحوم سیدقطب جریانى را در یکى از کتابهایش مى‏ نویسد، که من پیش از انقلاب آن کتاب را ترجمه کردم. مى گوید به یکى از شهرهاى امریکا رفتم و دیدم دم درِ یک کلیسا اطلاعیه‏ یى نصب کرده ‏اند: “امشب یک برنامه‏ ى رقص و شادى و شام سبک و موسیقى اجرا مى ‏شود!” تعجب کردم که کلیسا به چه مناسبت اینها را اعلام کرده!
مى ‏نویسد: کنجکاو شدم در آن ساعتِ معین بروم ببینم چه خبر است. دیدم بله، یک سالن رقص در کنار سالن کلیساست؛ زوجهاى جوان مى‏ آیند و مى ‏رقصند؛ موسیقى‏ هاى محرک و شهوانى هم پخش مى ‏شود! افرادِ یک‏خرده مسن‏تر هم کنار نشسته‏ اند و تماشا مى‏ کنند و از نگاه کردن لذت مى ‏برند! کشیش هم اواخر شب روى سن ظاهر شد و با رفتار خیلى آرام و ملایم رفت نور چراغها را تنظیم کرد!
مى ‏گوید فردا رفتم سراغ کشیش؛ گفتم شما کشیش هستید یا کاباره‏ دار؟! این‏جا کلیساست یا سالن رقص؟! کشیش گفت من به این وسیله مى‏ خواهم جوانها را به کلیسا جذب کنم! این‏طورى مى‏ شود جوانها را به کلیسا جذب کرد؟! جوانها به کلیسا جذب نشدند، بلکه به سالن رقصِ متعلق به کلیسا جذب شدند! سالن رقصِ متعلق به کلیسا مگر امتیازى دارد؟
اگر بناست فیلم یا برنامه‏ یى پخش شود و تأثیر سوئى بگذارد، چه فرقى مى ‏کند که من پخش کنم یا رقیب من؛ در هر دو صورت بد است؛ پس چرا من پخش کنم؟ به نظر من این منطق مهمى است و باید به آن توجه داشت.»

منبع : نمل

 نظر دهید »

"چکش عظیم" برای نابودی فطرت انسان غربی

11 مهر 1392 توسط میرعیسی خانی

در دنیای مدرن صنعت سینما جایگاه ویژه­ ای پیدا کرده­ و هالیوود سالانه با ساخت بیش از 900 فیلم سینمایی در جهت به دست گرفتن اذهان عمومی و پیش برد قدرت نرم خود میلیارد­ها دلار هزینه می­ کند. امروزه، ساخت فیلم­ های سینمایی از ُبعد سرگرمی صرف خارج شده و به یک صنعت استراتژیک عظیم برای بقای تمدن غرب تبدیل شده است. در جهان امروز کسانی برنده مبارزات فکری هستند که بتوانند القائات فکری خود را به دیگر انسان ها خورانده و توسط سلطه بر قلب­ها، مدیریت جهان را به دست بگیرند.

اثرگذاری و آبستن کردن ذهن­ها توسط آثار سینمایی در کشور­های اسلامی بالأخص ایران، کاملاً محسوس است. تعداد انبوهی از این آثار مانند فیلم “ثور”، که با هزینه ساخت150 میلیون دلار یکی از پر هزینه ترین فیلم­ های تاریخ سینمای آمریکا محسوب می­ شود، به مسائل ماورالطبیعه اشاره دارند.

القائات انبوه این فیلم­ها در ذیل انکار ولایت الله و سرپرستی شیطان در دنیای امروز موضوعی کاملاً عادی قلمداد می‌شود، به طوری که در اکثر ساخته­ های هالیوود و یا شاید تمام ساخته­ هایش، هیچ نشانی از خدا وجود ندارد و درست در مقابل انکار وجود خداوند، بزرگ نمایی قدرت شیطان به خوبی به نمایش در می­آید.

نهادینه کردن مدیریت کسی بر این عالم جز خداوند و پروارسازی شدید تخیل و توهم در کودکان و نوجوانان و حتی بزرگان، باعث جلوگیری تفکر و تعقل نسبت به حقایق عالم می­ شود.

ثور(Thor ) در اساطیر نورس، خدای آذرخش است که به ظاهر مردی قوی پیکر با ریش­ه ای قرمز و چشمانی دارای درخشش به نقش در آمده­است. ثور پسر پادشاه‌ اودین (Odin ) است که به دلیل نافرمانی از او، به زمین تبعید می‌شود. در اساطیر نورس، اودین خدای خدایان بوده و تنها دارای یک چشم می­ باشد. در این میان برادرخوانده­ او لوکی (Loki ) از نسل فراست جاینتس (Frost Giants ) دشمن آزگاردهاست و اودین پادشاه آزگارد (Asgard ) او را بزرگ کرده­ است. لوکی در پی به دست گرفتن قدرت است و ثور بعد از تبعید شدن به زمین با دوستان جدیدی آشنا می‌شود. او پس از اصلاح خویش در مقابل پدر و یا خدایش اودین، دوباره توانایی به دست گرفتن سلاح مخصوص خود “چکش عظیم” (Hummer Mjolnir ) را به دست آورده و برادرش را شکست می ­دهد و بقای تمدنش را حفظ می­ کند.


نگاهی کلی به داستان فیلم:

ثور یا قهرمان قصه فیلم فردی است که می­ بایست برای پادشاهی سرزمین خدایان آماده شود اما به خاطر تکبر جنگجویانه ­اش توسط اودین به زمین تبعید می‌شود.

برادرش لوکی فرزند لافی پادشاه فراست جاینتس­ها (Frost Giants) تصمیم می‌گیرد از موقعیت استفاده کرده و جانشین اودین شود. فراست جاینتس­ها در اساطیر نورس نسلی از غول­ های یخی هستند که در دنیای یوتنهام که سرزمین سرد و تاریکی می ­باشد، زندگی می‌کردند.

اودین در جنگ­ هایی که در دوران جوانی با لافی داشته، منبع انرژی که قدرت سرزمین یوتنهامی­ها (Jotunheim) است را به دست می­ آورد و فراست جاینتس­ها را تضعیف می­ کند. در این میان اودین، لوکی فرزند لافی را در معبد می‌بیند و به فرزندی قبول می­ کند. لوکی در دوران جوانی این موضوع را متوجه شده و ذهنیتش نسبت به مسائل پیرامونش عوض می‌شود. در طرف دیگر ثور باید برای برطرف کردن تبعیدش در راستای خواسته­ های اودین خود را اصلاح کند تا شایستگی پادشاهی را به دست آورد و برای قدرتمند شدن باید از سلاح مخرب و شکست ناپذیر چکش عظیم استفاده کند اما در دوران تبعید به زمین توان استفاده از آن از او سلب شده است.

برای فهم صحیح فیلم ثور، باید آن را در افسانه­ های اسکاندیناویایی جستجو کرد. این افسانه که حاصل اوهام در اساطیر نورس می ­باشد با تلفیقی از داستان­­ها و نوشته­ های شکسپیر که نوعی بازی با روح انسانی است و همچنین استفاده از ابزار­­های ساخت تصاویر گرافیکی، سبکی جالب در فیلم سازی را رقم زده است و در خروجی فیلم تصاویری ایجاد شده که حتی تصور آن به ذهن انسان گذر هم نمی­ کند.

به عبارتی دیگر می­توان ادعاء کرد که سنگین ترین نوع توهم و تخیل را می ­توان در فیلم ثور مشاهده کرد و افزون بر نکات ذکر شده آمیختن سکانس های­ حماسی در فیلم، نبرد­های سنگین با اسلحه­ های شکست ناپذیر و نیز دیدن فیلم به حالت سه بعدی در سینما، شدیدترین حس خلاء را به وجود می­آورد و باید اعتراف کرد فیلم ثور یکی از سنگین­ ترین فیلم­ های تخیلی در دوران ترنس مدرن است.

برای تحلیل موشکافانه فیلم ثور باید از زوایای مختلف داستان فیلم را بررسی کرد. اودین برای جایگزینی خود دو فرزند دارد که فقط یکی از آن ها از حق پادشاهی برخوردار است.

لوکی از سرزمین یوتنهام با موهای مشکی به ظاهر شرقی­ها و ثور با موی بلوند و چشمان رنگی از نسل آنگلاساکسون ها که باید نجات دهنده جهان هستی باشد. ثور در مقابل برادرش برای نجات دنیا می­ ایستد و همچون سوپرمن که سکانس هایی در فیلم به خوبی بیننده را به یاد ابر قهرمان هالیوود می­اندازد به یاری آزگارد می‌شتابد.

او به علت آن­ که از سلاحی شکست ناپذیر برخوردار است هیچ وقت شکست نمی­ خورد و جهان باید بداند آنگلاساکسون ها نیز مانند ثور شکست ناپذیرند.


خط تعلیق فیلم و بستر تعلیق فیلم:

خط تعليق اصلي فيلم: دانستن سرنوشت ثور که آیا او پادشاه آزگارد(خدای جهانیان) خواهد شد.

· خط تعليق فرعي1: تقابل لوکی با ثور و دانستن سرنوشت لوکی. او می­خواهد به جای ثور بر تخت پادشاهی بنشیند اما ثور در مقابل او وجود دارد.

· خط تعلیق فرعی2: آتش بس و یا صلح بین دو سرزمین آزگارد و یوتنهام(تقابل لافی با اودین به طور ریشه­ ای بر سر حمایت و جنگ با انسان هاست که بعد از جنگ بین آن­ها و پیروزی اودین و به دست گرفتن انرژی آن­ها نزاعشان گسترده ­تر می­ شود).

· خط تعلیق فرعی3: آینده رابطه ثور با جین.(جین محقق فیزیک نجوم در پی اتفاقی با ثور که از دنیای آزگارد آمده است، آشنا می­ شود).


بستر تعلیق فیلم:

بستر تعلیق فیلم، مقوله مهم جهان موازی است. وجود جهانی دیگر در راستای زمین و مقابله آن با یوتنهام ها در حمایت از انسان، در راستای القای عدم وجود معاد بستر تعلیق فیلم است.

وجود جهان­ های دیگر در مقابل جهان ما و پرداختن به نظریه انیشتین در فیلم در جهت نبود عالم.


نماد گرایی در فیلم:

اگر بخواهیم به واکاوی فیلم توسط نماد­ها بپردازیم به سادگی به این حقیقت دست پیدا می­ کنیم که قدرت آزگارد ها نشئت گرفته از شیطان است.

· اولین نماد: نماد تک چشم(دجال) در قصر آزگارد­ها و در مکانی که منبع انرژی وجود دارد، است و فراست جاینتس­ها تصمیم بر گرفتن آن دارند.

· دومین نماد: نمادی مربوط به شیطان پرست­ها می­باشد که در چند صحنه­ی متفاوت روی چکش ثور ظاهر می­ شود. چکشی که نجات دهنده ثور و عالم است و از او در مقابل بدی­ها حمایت می‌کند و آن چکش، چکش دجال است.

برای اثبات نماد شیطان پرست­ها و یا فراماسونرها بر روی چکش باید آن را در کتاب مقدس جستجو کنیم. عدد اسرار آمیز 666 به(عدد شیطان: The number of the beast) یا(نشان شیطان: sign of the beast) معروف است. این عدد به کتب ضدمسیح(Antichrist) تعلق دارد و همچنین در کتاب مقدس مکاشفه یوحنا (Revelation) در بخش 13 و شعر 18 با عنوان(کامل بودن: to be exact) این عدد ذکر شده است که متن آن چنین است:

Here is wisdom. Let him that hath understanding count the number of the beast: for it is the number of a man; and his number is 666

در اینجا خرد هست. بگذار آنکه فهمی دارد عدد شیطان را بشمارد، زیرا آن عدد مردی است و عدد او 666 است.

همچنین علامت انسان، نشانه جانور(هیولا) - مکاشفات 13:18« … پس هركس حكمت دارد عدد وحش را بشمارد، زیرا كه عدد انسان است و عددش 666 است» که بر روی چکش مشاهده می­ کنید.

· سومین نماد: ظاهر شدن خود شیطان در فیلم اما در ظاهر خدای خوب و خردمند. او در فیلم با هنرمندی، یک شخصیت کاملاً سفید نشان داده شده است.


القائات استراتژیک فیلم:

· القاء نجات بشر و ضعف مفرط او در برابر موجودات جهان دیگر

· القاء وجود موجودات فضایی در راستای سیتنیزم

· القاء آمپریسیسم(اصالت حس و تجربه)



· القاء نجات همیشگی بشر توسط آنگلاساکسون­ های فضایی

· القاء جنگ خدایان در سرزمین­ های متفاوت در راستای جهان موازی و انکار معاد

· القاء چکش عظیم(در اساطیر نورس یکی از مهیب ترین سلاح­ های مخرب است) به عنوان سلاح مخرب و شکست ناپذیر؛ در بخش­ های متفاوتی از فیلم به قدرت چکش و حتی به تشعشع رادیو اکتیو آن اشاره می­ شود که این خود القایی است در راستای قدرت بمب اتم و شکست ناپذیری آن.

· القاء وجود تفوق و هژمونی شیطان

· القاء نئو پاگانیسم و کفر کیشی نوین


عظمتی به نام انرژی:

جنگ بین فراست جاینتس­ها و آزگارد­ها بر سر حمایت از انسان­ها و جنگ با انسان­ها شروع شد، اما آزگارد­ها با پیروزی بر دنیای یوتنهامی­ها و به دست گرفتن انرژی آن­ها، موجب تضعیف فراست جاینتس­ها می‌شوند و آن­ها در صدد پس گرفتن منبع انژی خود بر می­ آیند. به طور کلی اصل نزاع و جنگ در فیلم ثور بر سر انرژی می­ باشد که به زیبایی القاء شده است.


ناتالی پورتمن در نقش جین به عنوان یک محقق فیزیک نجوم می­ باشد که در بررسی موضوعات نجومی با ثور روبرو می­ شود.

صحبت­ های آن­ها درباره علم و جادو با چاشنی عشق، وجود عالم نه گانه و کمک به او برای تحقیقاتش در زمینه نجوم و نظریه پل روزن و انیشتین است. در سکانسی از فیلم که جین برای تحقیقاتش احساس نا امیدی می­ کند ثور به او می­گوید: «حق با توست و نا امید نشو، برای فهمیدن موضوع باید نظریه پل روزن و اینشتین (Einstein-Rosen bridge) را بررسی کنیم» که خلاصه­  نظریه پیرامون سفر­های بین جهانی می­ باشد که در این فیلم در راستای جهان موازی به کار گرفته شده است.

از نگاه دیگر می­ توان انتخاب ناتالی پورتمن را در این فیلم به خاطر زادگاه مذهبی مشترک او با اینشتین و علاقه هر دو آن­ها به اسرائیل دانست.

تحقیق جین در جهت نظریه­ های اینشتین که از خانواده یهودی بود، خود بار مفهومی دیگر دارد. اینشتین تا جایی برای صهیونیست­ها ارزشمند بود که حتی عزرائیل کارلیباخ، روزنامه‌نگار پرنفوذ اسرائیلی در نامه‌ای به آلبرت اینشتین پیشنهاد داد که مقام رئیس‌جمهوری اسرائیل را بپذیرد، اما اینشتین این پیشنهاد را نپذیرفت و گفت که فاقد توانایی لازم برای این کار است. با این وجود، اینشتین بقیه عمر خود را وقف رفاه اسرائیل و مردم آن کرد تا جایی که در سال 1968 میلادی عکس وی بر روی پول­ های اسرائیلی چاپ شد.



داستان تاریخی افسانه­ ای فیلم:

Thor در اساطیر اسکاندیناوی، خدای آذرخش و یکی از قوی­ترین خدایان به شمار می­آید و فرزند اودین و یورد است. ثور با یکی از خدایان باروری به نام سیف ازدواج می­ کند و همچنین با ماده غولی به نام یارسانکسا(به معنی قمه آهنی) رابطه برقرار کرده که حاصل آن پسرانی به نام­ های ماگنی و مودی و دختری به نام ثراد است و خدمت­گزار و همدم ثور، تیالفی(قاصد خدایان) می­ باشد.

ثور به عنوان حامی و نگهبان خدایان و همچنین انسان­ها در مقابل نیروهای شر شناخته می­ شود، و از این رو پرستش وی از پدرش اودین که خواستار از جان گذشتگی انسان­ها بوده نیز بیشتر بوده است.

وایکینگ‌ها بر این باور بودند در زمان توفان­ های صاعقه، ثور در آسمان ها بر روی ارابه اش که به وسیله ی دو بز با نام­ های تانگریسنی و تانگنوست کشیده می­ شود، سوار شده و هر بار که چکش خود را پرتاپ می­ کند صاعقه ای به وجود می­آید و وی برای استفاده از آن دستکشی به نام یارنگریپر به دست خود می­ کند.

ثور همچنین کمربندی به نام مگینگیارد دارد که قدرت او را دو برابر می­ کند. ثور در قسمتی از آزگارد به نام ثرادهایم (یعنی محل اقتدار) تالاری به نام بیلسکیرنیر دارد. بزرگ‌ترین دشمن ثور، مار جهانی یورمونگاند(فرزند لوکی) است و ثور در روز راگناروک، یورمونگاند را از بین می­ برد اما در اثر زهر مار خود نیز می­ میرد و پسرانش پتک او را به ارث می­ برند.

معادل ثور در اسطوره‌های تیوتونیک، خدایی به نام دونار است و رومی ها ثور را معادل ژوپیتر، خدای خدایان خود می‌دانستند. روز ثور روز پنجشنبه است.



به این ترتیب ثور با داستان پیچیده خود موفق به القای فضایی توأم با تخیل شده است. به داستان کشیدن پسرکی مغرور که بدون اذن پدر به جگ فرسات جاینس ها می­ رود و مغضوب پدر واقع شده و به دنیای زمین تبعید می­ شود. آشنایی او در زمین با گروهی محقق نجوم و روابط عاطفی او با جین از وی شخصیتی متفاوت می­ سازد و در نهایت مبارزه او با برادرش لوکی برای نجات دنیا او را از تبعید به زمین نجات می­دهد و به آزگارد بر می ­گردد. داستان فیلم به القای فضای کلی نزاع ما بین خیر و شر به وجهی کاملاً دراماتیک می­ پردازد، از این رو ثور را می ­توان از جمله فیلم­ های موفق در به تصویر کشیدن تنازع خیر و شر و در اولی درجه جنگ میان خدا و شیطان دانست. امری که به وضوح در کاراکتر پردازی داستان قابل دیدن است.

ثور نماینده خدای خوب ها و لوکی نمای شیطان در فیلم ثور و ضعف شدید انسان ها در مقابل آنها همگی با هدف نفی وحدانیت و ترویج بی دینی مختصری از خاستگاه فیلم ثور است.

در مجموع باید چرایی ساخت روز افزون اینگونه فیلم ها را در پی مدیرت جهانی و جهان شمولی دانست و ساخت فیلم ثور و فیلم هایی هم چون آن را در تئوریزه کردن سیطنیسم بررسی کرد.

هالیوود با تخریب کامل تئوئیسم در غرب و دیگر جوامع و پروار سازی اومانیسم در پی بستر سازی برای رشد دادن هر چه سریع تر سیطنیسم می­باشد و در جهت دیگر تشدید تخیل و توهم، دور کردن فکر ها از تفکر و تعقل، کنترل ذهن و نگه داشتن اندیشه ها در قوطی هایی در بسته برای رسیدن به خواسته هایشان از اهداف اصلی این فیلم هاست. برای همین لازم است با داشتن بصیرتی قوی و چشمانی تیزبین، در رصد این محصولات ضد فرهنگی براییم .

 نظر دهید »

چرا این سیاه نمایی فرانسوی را به اسکار فرستادید؟

11 مهر 1392 توسط میرعیسی خانی

شاید بتوان گفت همه چیز برنامه ریزی شده بود. حدود 6 ساعت پیش از معرفی دو نامزد نهایی (گذشته و دربند) برای ارسال به اسکار 2014 یکی از سایت های سینمایی کشور خبر انتخاب این دو فیلم را با عنوان “پیش بینی” به روی خروجی قرار داد و در خط انتهایی خبر هم با رنگ قرمز نوشت: “گذشته” گزینه اصلی خواهد بود!
بعد از ظهر همان روز وقتی خبر انتخاب گزینه اصلی از طرف بنیاد سینمایی مطرح شد و این برایمان جالب بود که چطور یک سایت سینمایی توانسته از میان 12 فیلم دقیقا به همان دو گزینه ای اشاره کند که مد نظر داوارن بوده است.

هنوز چند ساعتی از این تصمیم جنجالی نگذشته بود که امیر سماواتی، تهیه کننده فیلم سینمایی “دربند” با انتقاد از این انتخاب گفت: این تحقیر سینمای ایران است که فیلمی بدون هیچ ارتباطی با زبان و فرهنگ ایران، نماینده سینمای ما در اسکار می‌شود. با وجود علاقه‌ای که به اصغر فرهادی و آثارش دارم، معتقدم «گذشته» به ایران هیچ ربطی ندارد و آقای اسفندیاری باید توضیح بدهد که کدام بخش از مقررات اسکار تغییر کرده که ما می‌توانیم فیلمی را که زبان بومی ندارد، به عنوان نماینده کشور به این آکادمی معرفی کنیم؟

پس از حرف های تند سماواتی نوبت جمال شورجه، کارگردان و فعال فرهنگی کشور بود که از انتخاب هیئت تصمیم گیرنده انتقاد کند و بگوید: صرف نظر از محتوای این فیلم اعتقاد دارم که ایرانی نیست و نماینده ایران محسوب نمی شود. «دربند» هم علیرغم مشکلاتی که داشت نماینده بهتری برای معرفی سینمای ایران در سطح جهانی بود. در حالت کلی انتخاب تدبیرانه ای نبوده و با توجه به جوانب امر امید زیادی برای کسب جایزه از این فیلم نیست.

انتقاد ها به همین جا ختم نشد و محمد صادق کوشکی، تحلیلگر مسائل فرهنگی نیز در مصاحبه ای این انتخاب را نادرست نامید و گفت: متاسفانه حرکتی در زیرمجموعه معاونت سینمایی صورت گرفت و فیلم «گذشته» را به عنوان نماینده ایران معرفی کرد که اگر وزارت فرهنگ و هنر پهلوی هم بود چنین انتخابی نمی‌کرد و با این کار دوستان روی وزارت فرهنگ پهلوی را سفید کردند. وزارت ارشاد و معاونت سینمایی با این اقدام خود به تاریخ و فرهنگ ایران اهانت کردند و باید از این افراد سؤال کرد که آیا ملت ایران آنقدر حقیر شده است که فیلمی به زبان فرانسه را به عنوان نماینده کشور به خود به اسکار معرفی کنیم؟ از آقای جنتی خواهش می‌کنیم تا آبروی خود را به کسانیکه مفتون غرب هستند، گره نزنند و هرچه زودتر افرادی را که مرعوب تفکر غربی هستند از خود و وزارت ارشاد طرد کنند، چرا که این افراد با آبرو و اصالت خانوادگی آقای جنتی بازی می‌کنند.
کوشکی در ادامه اظهار داشت: انتخاب چنین فیلمی به عنوان نماینده یک کشور اهانت به فرهنگ، زبان و تاریخ چند هزارساله ایران است و منجر به خدشه‌دار شدن قدرت فرهنگی ما خواهد شد و به نظر می‌رسد چنین افرادی پیروان سید حسن تقی‌زاده هستند که می‌گفت از فرق سر تا نوک پا باید غربی بشوید و امیدوارم هرچه زودتر چنین تصمیم اشتباهی اصلاح بشود.
وی در خاتمه اظهار داشت: من به هیچ عنوان در مورد «دربند» و یا بقیه فیلم‌ها صحبت نمی‌‌کنم و از هیچ فیلم دیگری نیز دفاع نمی‌کنم اما اگر قرار است از کشور ایران فیلمی به اسکار معرفی شود بسیار زشت است که زبان آن فارسی نباشد و حداقل توقع این است که فیلمی را معرفی کنند که به زبان فارسی در آن صحبت کنند.

سیروس الوند نیز از مخالفان چنین اتفاقی بود و عنوان کرد: «گذشته»‌ نه به زبان فارسی تولید شده، نه تهیه کننده ایرانی دارد و نه حتی در ایران فیلم برداری شده و علیرغم حضور یک کارگردان و بازیگر ایرانی این فیلم اصلا محصول سینمای ایران محسوب نمی‌شود. علیرغم علاقه ای که به مضمون این فیلم دارم و آن را فیلم قشنگی می دانم ولی تا جایی که من از اسکار شناخت دارم این فیلم اساسا نباید شرکت می کرده و جایی در بین برندگان خواهد داشت زیرا سابقه نداشته است اسکار 2سال پیاپی به یک کارگردان جایزه بدهد. ذشرایطی که بر سینما ما حاکم است به هیچ وچه بر «گذشته» حاکم نیست و «دربند» گزینه‌ای به مراتب بهتر بود.

ابراهیم فیاض کارشناس علوم ارتباطات و رسانه نظر مشابهی در مورد معرفی فیلم «گذشته» به آکادمی اسکار داشت و گفت: فیلم قبلی فرهادی یک سیاه‎نمایی در مورد ایرانی‎های داخل کشور بود که در حال مهاجرت هستند و فیلم «گذشته» در رابطه با  بدبختی ایرانی‎های خارج از کشور است. من این نوع نگاه را در خارج از کشور عملا دیدم. آن‎ها می‎گفتند مشتری‎های خانه‎های فساد در اروپا همین افراد مهاجر هستند و معتقد بودند؛ مهاجرین افرادی فاسد، بی‎اخلاق، بی‎کار و معتاد هستند.

استاد علوم ارتباطات دانشگاه تهران در اعتراض به انتخاب این فیلم، گفت: فیلم «گذشته» برای ایران نبوده است بلکه برای سازمان های امنیتی اروپاست. این‎که چطور به‎عنوان یک فیلم ایرانی انتخاب شده است جای سوال دارد. او گفت: این فیلم سفارش سازمان امنیتی آن‎هاست که در مورد امنیت خودشان و بر ضد ما ساخته شد. و معرفی فیلم هم عملا این را نشان داد که در راستای راهبردهای امنیتی آن‎ها بوده است.

و امروز پرویز شیخ طادی بود که واکنشی منفی به این اتفاق نشان داد. کارگردان فیلم های شکارچی شنبه و روزهای زندگی اظهار داشت: فیلمی که متعلق به کشور ایران نیست،چگونه طبق مقررات اسکار می تواند به عنوان نماینده ایران شرکت کند؟ فیلم گذشته ساخته و تولید شده ایران نیست. حتی اگر فیلم «گذشته» را ملی و ایرانی نیز خطاب کنیم نباید به نمایندگی ایران معرفی می شد زیرا نشان دادن کسی که در دوره گذشته هم در اسکار نماینده ایران بوده برای جهانیان این درک ایجاد می شود که ایران فقط و فقط یک کارگردان دارد و هیچ فیلم دیگری نیز تولید نمی کند. باید برای ایجاد تنوع هم که شده فیلمی دیگر به اسکار معرفی می شد، برای کشوری با  تمدن غنی فرهنگی و این همه کارگردان کاربلد پسندیده نیست اینگونه در افکار جهانیان قرار بگیرد، که تنها یک کارگردان در حال فیلم سازی است ویا او فقط فیلم خوب تولید می کند دنیا نباید این نگاه را به کشور ما داشته باشد.

این اظهار نظرها بالاخره یک مقام مسئول را مجبور به پاسخگویی کرد. البته پاسخی که به درد هیچ کس نخورد. حجت الله ایوبی رئیس سازمان سینمایی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی گفت: درباره معرفی «گذشته» به عنوان نماینده ایران در اسکار باید از هیأت داوران بپرسیم. آن‌ها از مدت‌ها قبل گزینه‌ها را بررسی می‌کردند. ما هم از اول اعلام کردیم که به نظر هیأت دوران احترام می‌گذاریم. هیچ جایی برای نفود ما نبوده، نیست و هرگز نخواهد بود و به نظر داوران احترام می‌گذاریم. تا حالا پیش آمده اثری به عنوان نماینده معرفی شود و انتقادهایی را در پی نداشته باشد؟

سخن آخر:

برای اصغر فرهادی و فیلمی که بر خلاف میل ما معرف فرهنگ ایرانی خواهد بود آرزوی موفقیت در اسکار 2014 را می کنیم. اما دوست داشتیم تصمیم عاقلانه تری گرفته می شد و ای کاش چهره های فرهنگی که امروز از این اتفاق انتقاد می کنند قبل از انتخاب گزینه نهایی این حرف ها را می زدند و امروز برای بازگشتن آب رفته از جوی تلاش نمی کردند.

 نظر دهید »

کودک‌آزاری به وسیله برنامه‌های کودک

04 مهر 1392 توسط میرعیسی خانی

مطالعات تجربی و آزمایش‌هایی که صورت گرفته نشان داده که تلویزیون می‌تواند هم روی جسم و هم روی ذهن و مهارت‌های شناختی و جنبه‌های عاطفی کودکان تاثیر بگذارد.

شما هم اگر کمی در خانواده خود یا اطرافیانتان دقت کرده باشید، حتما متوجه شده‌اید که چند سالی است جایگاه تلویزیون پررنگ‌تر از قبل شده و با مشغول شدن هر کدام از افراد خانواده به کارهای خویش، این تلویزیون است که معمولا خلاء ارتباطی موجود را پر کرده و آنهایی را که وقت آزاد بیشتری برای در خانه ماندن دارند، سرگرم می‌کند. یکی از این گروه‌ها، کودکان هستند که خواسته یا ناخواسته، زمان زیادی از روزشان صرف دیدن برنامه‌های تلویزیونی می‌شود. اینکه این مسئله چقدر خوب است یا بد، چه تاثیرهایی بر جسم و روان کودک خواهد داشت، وظیفه خانواده‌ها و برنامه‌سازان چیست و بسیاری سوالات دیگر، مسائلی هستند که با توجه به وضعیت جدید باید برای آنها پاسخی پیدا کرد.
برای یافتن پاسخ این سوال‌ها سراغ دکتر علیرضا رحیمی، دکترای تعلیم و تربیت و مدیر موسسه مطالعاتی نهج‌البلاغه رفتیم که تجربیات، مطالعات و پژوهش‌های زیادی در این زمینه دارند. ایشان مدیر پروژه دین، رسانه و کودک هستند و تاکنون چند جلد کتاب در حوزه تربیت کودک منتشر کردند و از نزدیک با فضای رسانه و کودکان آشنا می‌باشند.
در این سال‌ها می‌بینیم بیشتر وقت بچه‌ها در خانه و پای برنامه‌های تلویزیون می‌گذرد، با توجه به این مسئله، هشدارهای زیادی درباره تاثیر نامطلوب تماشای زیاد برنامه‌های تلویزیونی از طرف کارشناسان داده می‌شود. این تاثیرهای نامطلوب به طور دقیق‌تر چیست؟
مطالعات تجربی و آزمایش‌هایی که صورت گرفته نشان داده که تلویزیون می‌تواند هم روی جسم و هم روی ذهن و مهارت‌های شناختی و جنبه‌های عاطفی کودکان تاثیر بگذارد. آنچه می‌بینیم این است که به وضوح روی تحرک بچه‌ها تاثیر گذاشته و آنها را تنبل کرده که مشکلات قلب و عروقی را در پی خواهد داشت و همچنین اینکه روی معاشرت و ارتباط آنها با دیگران تاثیر گذاشته است.


آیا مرکزی داریم که مطالعاتی در این زمینه انجام داده باشد؟

در همه جای دنیا چنین بررسی‌هایی صورت می‌گیرد، به عنوان مثال در آمریکا بنیاد خانواده کایزر خیلی روی این موضوع کار کرده و نمونه‌های تجربی زیادی را بررسی کرده است مثلا اینکه آگهی‌های تلویزیونی چه تاثیری روی بچه‌ها دارد، ولی در ایران اصلا چنین مطالعاتی نداریم چون کسی حاضر نیست برای این مسائل هزینه کند و ببیند تاثیر واقعی تلویزیون روی مهارت‌های توجه، تمرکز، تصمیم‌گیری و سایر مهارت‌ها چیست.


پس با خلائی که در این زمینه در کشورمان وجود دارد شاید فعلا باید به نتایجی که دیگران به دست آورده‌اند رجوع کرد. آنها در این زمینه به چه نتایجی رسیده‌اند؟
آنچه در سطح جهانی خانواده‌ها را نگران کرده، آماری است که منتشر می‌شود، مثلا اینکه در یک روز معمولی ۶۱ درصد از بچه‌های زیر ۲ سال از رسانه‌هایی که صفحه نمایشی دارند استفاده می‌کنند یا اینکه نزدیک نیمی از کودکان نوپا وقتشان پای تلویزیون صرف می‌شود. همه اینها نشان‌دهنده وضعیت جدیدی است که درباره کودکان ایجاد شده و باید به فکر آنها بود.


و انتشار این آمار نگران‌کننده به خاموش کردن تلویزیون‌ها منجر می‌شود؟

خیر. چون اگر نگران می‌شدند مسیر دیگری را در پیش می‌گرفتند. اتفاقا من معتقدم باید خانواده‌ها را نگران کرد و الان هیچ کس نگران نیست. الان می‌بینیم که چه در کشورهای دیگر و چه در ایران،‌ تلویزیون به یک ابزار سرگرم کردن کودکان تبدیل شده و خانواده‌ها برای رها شدن از بچه‌ها، ساعت‌ها آنها را پای برنامه‌های تلویزیونی می‌نشانند و اصلا کاری به آنچه به فرزندشان انتقال داده می‌شود ندارند.


یعنی اطمینان کامل به برنامه‌های تلویزیونی؟

بله. اطمینان کامل و نادرست! متاسفانه بعضی خانواده‌ها اصلا به مقوله تربیت توجه نمی‌کنند. بیش از هر چیزی به این فکر می‌کنند که فرزندشان چه لباسی بپوشد یا چه غذایی بخورد، اما به این فکر نمی‌کنند که چیزی که روح و روان فرزندشان را تغذیه می‌کند از چه کیفیتی برخوردار است. کاش پدر و مادرها به اندازه اینکه روی مارک خوراکی‌ها دقت دارند که مثلا چه نوع بستنی را بخرند یا نخرند، به این هم دقت می‌کردند که فردی که روبه‌روی فرزندشان در قاب تلویزیون است چه کارهایی می‌کند و چه چیزهایی می‌گوید. آنها با این تصور که تلویزیون امن است، فرزندشان را با انواع عموها و خاله‌ها و عروسک‌ها و انیمیشن‌ها تنها می‌گذارند در حالی که اینطور نیست و باید برنامه‌های مختلف را رصد کنند و بر آنها نظارت داشته باشند.


در این میان نقش سازنده‌های برنامه‌های تلویزیونی هم خیلی پررنگ به نظر می‌رسد؟

همین طور است. در کنار آگاه کردن خانواده‌ها و حساس کردن آنها، یکی از مهم‌ترین کارهایی که باید صورت بگیرد هشدار دادن به سازنده‌هاست که البته گوششان زیاد بدهکار نیست. برنامه‌سازی برای تلویزیون و به ویژه در بخش کودکان باید بر مبنای یک اصولی باشد نه اینکه شبکه‌ها و برنامه‌های مختلف هر کدام ساز خودشان را بزنند.

برنامه‌سازی برای کودکان و نوجوانان باید یک فعالیت کاملا تربیتی و آموزشی تلقی شود و مانند آموزش و پرورش برای آن سند تهیه شود؛ یعنی همان طور که یک معلم وقتی می‌رود سر کلاس می‌داند که باید در چارچوب یک برنامه درسی کار کند و شیوه ارائه و محتوای مطلب و نوع بیانش بر اساس یک سند تنظیم شده است و برای انجام این کار دوره می‌بیند، مجری‌ها هم باید دوره ببینند و برنامه داشته باشند نه اینکه صرفا کسانی باشند که بیایند جک بگویند و حرف‌های بامزه بزنند.


پس باید یک مدیریت منسجم و قوی وجود داشته باشد؟
بله. در این سال‌ها سیاست‌های مدیریتی غلطی پیش گرفته شده و روز به روز هم وضع بدتر شده است. جدیدا به خاطر بی‌پولی برنامه‌ها مجبور شده‌اند اسپانسر بگیرند که روی مسائل محتوایی هم تاثیرگذار است. برنامه‌های نامناسبی که به اسم آنها ساخته می‌شود یا همین تبلیغاتی که به طور ضمنی و غیرمستقیم و در بین برنامه‌ها به خورد بچه‌ها داده می‌شود به نوعی کودک‌آزاری و تجاوز به حقوق کودکان است.


شما تا اینجا به تاثیرهای منفی که تلویزیون می‌تواند داشته باشد اشاره کردید، در چه صورتی برنامه‌های تلویزیون برای کودکان می‌توانند در جهت مثبت و سازنده ایفای نقش کنند؟

هر برنامه‌ای که از تلویزیون پخش می‌شود موجب یادگیری می‌شود؛ یا خوب یا بد. به هر حال آموزشی است که صورت می‌گیرد و می‌تواند در جهت منفی یا مثبت باشد. توصیه‌ها و راهکارها این گونه است که اگر می‌خواهیم برنامه‌ای یادگیری نافع داشته باشد و باعث تربیت در جهت مثبت شود، باید اصول را رعایت کنیم و بعد می‌توان از آن به عنوان یک ابزار تربیتی استفاده کرد در غیر این صورت اگر طبق برنامه پیش نرود و باری به هر جهت باشد، می‌تواند کارکردهای منفی آن بسیار بیشتر از آثار مفیدش باشد.


در سال‌های گذشته این روند چطور بوده است؟

در دوره‌های گذشته به مراتب وضعیت بهتر از الان بوده است. مثلا برنامه‌هایی مانند خانه مادربزرگه، مدرسه موش‌ها، بچه‌ها مواظب باشید، کلاه قرمزی سری اول، بستنی‌ها و… برنامه‌هایی بود که به نسبت زمان خودشان خوب بودند هرچند ایرادهایی هم داشتند؛ اما تقریبا از ۱۰ سال پیش به این طرف برنامه‌های کودک دچار افت وحشتناکی شده‌اند که تابع سیاست‌های غلط صدا و سیما بوده است.


منظورتان از سیاست‌های غلط چیست؟

اینکه افرادی را وارد کار کرده‌اند که نه رسانه را می‌شناخته‌اند و نه کودک را، ضمن این که در سیاست‌هایشان تداوم نداشته‌اند و مدام افراد را عوض کرده‌اند. ما در این سال‌ها هیچ کاری نکرده‌ایم در حالی که در کشورهای دیگر برای ساخت یک برنامه مطالعات زیادی انجام می‌دهند. الان هیچ کدام از برنامه‌هایی که پیش از این ساخته شده بود و مفید بودند را نداریم و هر شبکه‌ای را  که عوض کنیم می‌بینیم همه برنامه‌ها شکل هم شده‌اند و یک خاله یا عمو یا با همکار و عروسکشان یا با بچه‌هایی که به صورت منفعل یکجا نشسته‌اند صحبت می‌کنند.

به نظر می‌رسد در حال حاضر بعضی از حرف‌ها و شوخی‌های برنامه‌هایی که برای کودکان ساخته می‌شود را هم فقط بزرگترها می‌توانند درک کنند.

یکی از حرف‌های اشتباهی که زده می‌شود این است که می‌گویند این برنامه، برنامه خانواده است و مجری‌ها می‌روند در بین برنامه در مراکز خیریه و سایر مراکز کارهایی که مربوط به بزرگسالان است را انجام می‌دهند. اینها بازاریابی ناشیانه است. برنامه کودک کاملا باید برنامه کودکان باشد و زبان آنها را داشته باشد. مشکل اینجاست که برنامه‌سازان کودک ما مخاطب را گم کرده‌اند و در حالی که می‌توان از تلویزیون به عنوان یک فرصت مناسب آموزشی استفاده کرد، به این راحتی از آن غفلت می‌شود.


وارد شدن کارشناسان آموزشی به فضای ساختن این برنامه‌ها می‌تواند این مشکلات را حل کند؟

در حال حاضر در برنامه‌ها کارشناس کودک هم حضور دارد، ولی کارشناسانی که از سطح تحصیلات، تخصص و تجربه کافی در این زمینه برخوردار نیستند، بلکه صرف این که سازندگان اسم آنها را بیاورند و بگویند ما از نظر کارشناس هم استفاده کرده‌ایم همکاری‌های کوچکی در تولید برنامه‌ها دارند.


به نظرتان چه کار باید کرد؟

کسانی که قرار است برای بچه‌ها برنامه بسازند باید به چند نکته توجه کنند، یکی اینکه هر یاد دادنی تربیت کردن نیست و باید رسانه‌ای تربیتی و رسانه‌ای عقلانی محقق شود. رسانه عقلانی هم رسانه‌ای است که هدف اساسی و جهت‌گیری آن به روش قوه تعقل آدمی است و نیز هدف و ابزار برنامه آن عقلانی است. ما خودمان کاری را شروع کردیم و با برنامه‌سازها جلسات گفتگو و مباحثه‌ای داشتیم، ولی هنوز نتوانسته‌ایم به صحن تاثیرگذاری حضور پیدا کنیم و در تلاشیم به این کار جنبه رسمی‌تری بدهیم تا هم روی صدا و سیما اثر بگذارد و هم با مشارکت تولیدکنندگان برنامه‌های کودک، برنامه‌های بهتری برای بچه‌ها ساخته شود. برنامه‌سازی برای کودکان کار پیچیده‌ای است و کسانی که راهشان به تلویزیون باز می‌شود باید هم در حوزه تربیت و هم در حوزه رسانه تخصص کافی داشته باشند در غیر این صورت روز به روز اوضاع بدتر می‌شود و حتی می‌تواند به دلسردی بچه‌ها از همین برنامه‌های تلویزیونی و رو آوردن آنها به برنامه‌های بزرگسال‌ها منجر شود که عواقب خاص خودش را دارد.


دخت ایران

 نظر دهید »

خانواده رسانه و تربیت فرزند + دانلود فایل صوتی و تصویری

04 مهر 1392 توسط میرعیسی خانی
خانواده رسانه و تربیت فرزند

برنامه دیگری از مجموعه برنامه های خانه خوبان به عنوان خانواده رسانه و تربیت فرزند که به موضو ع نقش رسانه ها در زندگی روزمره و تربیت فرزندان پرداخته می‌شود و در این گستره ارتباطات و رسانه ها در زندگی جوامع امروزی خانواده ها چه نقشی دارند و چگونه فرزندان خود را از آسیب های این ابزار ها در امان نگاه دارند . کارشناس این برنامه دکتر سید محسن فاطمی دکترای روان‌شناسی و استاد دانشگاه تهران می‌باشد . دانلود این برنامه را به شما پیشنهاد می‌کنیم

دانلود :

فایل صوتی

فایل تصویری

 نظر دهید »

وقتی اشرار به حکم تکوینی خداوند، به مرگ بد و ناگهانی می‌میرند

03 مهر 1392 توسط میرعیسی خانی

«هیچ کجا، هیچ کس» سومین ساخته ابراهیم شیبانی،‌ فیلم هوشمندانه و خوش‌ساختی است. فروش این فیلم که در قالب اکران عید فطر از چهارشنبه 16 مرداد به روی پرده رفته، در مدت 46 روز به 506 میلیون تومان در تهران و 215 میلیون تومان در شهرستان‌ها رسیده است.

ابراهیم شیبانی در سومین فیلم خود به سراغ فیلمنامه‌ای از احمد رفیع‌زاده رفته است. ساختار این فیلم در نگاه اول مخاطب را شگفت‌زده خواهد کرد. زیرا سکانس‌ها مغشوش و نامرتب‌اند و توالی زمانی در فیلم رعایت نشده است. اما این ساختار غیرمتعارف از عوامل جذابیت فیلم است. مخاطبان نباید در این خصوص واهمه داشته باشند زیرا اندک اندک، سرنخ قصه را به دست خواهند آورد. ماجرای فیلم، در حول و حوش دزدی و گروگان‌گیری دور می‌زند.

خلاصه داستان
مرجان (مهناز افشار) با شوهر سابقش مهران (محمدرضا فروتن) نقشه سرقت از صرافی فرخ حکیمی (بابک کریمی) را می‌کشند. مهران به کمک یلدا (بهاره کیان افشار) سیصد سکه طلا از صرّاف می‌خرند و لحظاتی بعد، پول را به حساب او می‌ریزند. کسی که مبلغ را به حساب صرافی ریخته یک کارخانه‌دار است که آنها دختر او را به گروگان گرفته‌اند. آن دو به همراه داوود (صابر ابر) به سمت شمال می‌روند تا از آنجا به خارجه بگریزند. اما توفیق پدر یلدا (رضا کیانیان) از پی آنها آمده و سرنخ‌هایی از دخترش پیدا می‌کند…


نقد و نظر
فیلم «هیچ‌کجا، هیچ‌کس» از فیلم‌های تجربی سینمای ایران محسوب می‌شود و خوشبختانه این تجربۀ متفاوت، تماشایی و قابل قبول از کار درآمده است. فیلم، به لحاظ فرم روایت، غافلگیرکننده است. گوئیا فهرست سکانس‌های فیلم را درون یک کیسه ریخته و با قرعه بیرون کشیده و به هم چسباند‌ه‌اند. اما در واقع اینطور نیست.
اغلب فیلمسازان در فیلم‌هایشان به‌راحتی مخاطب را فریب می‌دهند و او را تحمیق می‌کنند. لکن ابراهیم شیبانی در فیلم «هیچ کجا، هیچ کس» بی‌جهت قلوب مخاطبان فیلمش را برای قتل یک نفر از اشرار به تپش نمی‌اندازد و گوش آنها را با موسیقی‌های سوزناک نمی‌آزارد. او مخاطبش را به تماشای یک فیلم معقول دعوت می‌کند و به او فرصت تفکر می‌دهد. به همین سبب، فیلم از موسیقی بسیار اندکی بهره گرفته است و قصد کرده تا آگاهانه احساسات مخاطب را برنیانگیزد. نقاط اوج و عطف فیلم با استفاده از همان تکنیک قرعه‌کشی سکانس‌ها، پیش از موعد خود به نمایش درمی‌آیند و لذا بیننده فرصت دارد به موضوعات فیلم بیاندیشد. در یک جمله می‌توان گفت که این فیلم توانسته است تا حد زیادی حق مطلب را به لحاظ شیوۀ جدید روایت و محتوای خوب ادا کند.


یک نکته دینی که در این فیلم به درستی رعایت شده آن است که شریران به حکم تکوینی خداوند، به مرگ بد و ناگهانی می‌میرند (که به آن «مرگ مفاجات» می‌گویند). لذا در فیلم می‌بینیم که مهران به طور ناگهانی می‌میرد و همچنین یک خودرو به مرجان که متهم ردیف دوم است به هنگام عبور از کنار جاده، می‌زند و فرار می‌کند. بنده این مسئله را قبلاً در نقد فیلم من مادر هستم/ جیرانی گوشزد کرده بودم که اگر چنانچه طبق قرائت نویسنده و فیلمساز، شخصیت «آوا» (باران کوثری) در آن فیلم بد و منفور است پس چرا آنها برای او یک مجلس وداع و تعزیت سوزناک ترتیب داده‌اند.

الف. فیلمنامه
فیلمنامه نویس، منطق زمان خطی را رعایت نکرده است ولی سکانس‌ها از الگویی دیگر تبعیت می‌کنند. دو خط داستانی در طول فیلم روایت می‌شود. خط اول، ماجرای کلاهبرداری از دکان صرافی است و خط دوم، ماجرای گریز به شمال و حوادث مسیر راه و همچنین ماجرای پدر یلدا (رضا کیانیان) که در پی دخترش به شمال رفته است. این دو خط قاعدتاً بایست به توالی به نمایش درمی‌آمدند ولی در فیلم، سکانس‌های خطوط اول و دوم به طور همزمان به نمایش درآمده‌اند. البته ترتیب سکانس‌ها، بدون قاعده نیست و در واقع فیلمنامه‌نویس خط دوم قصه را اصل گرفته و ماجراهای خط اول را همچون فلاش‌بک ذهنی شخصیت‌ها روایت کرده است.
به نظر می‌رسد که جناب رفیع‌زاده برای آنکه موضوع فیلم، تکراری جلوه نکند این ساختار غریب را برای فیلمنامه برگزیده است. وگرنه فیلم‌های زیادی در موضوع کلاهبرداری و دزدی سازمان‌یافته در ایران و جهان ساخته شده‌اند که عملاً به این فیلم فرصت عرض اندام نمی‌دهند. اما این ساختار جدید، باعث شده تا مخاطب ضمن تماشای فیلم، بار دیگر تبعات این کارها را مرور کند و نتایج اخلاقی قصه را نیز ببیند، هرچند که فیلم اصولاً پند و اندرز اخلاقی نمی‌دهد. مضافاً بر اینها، آنچه در فیلمنامه جدید به نظر می‌رسید و احتمالاً نویسنده در خصوص آن رأی و نظر خاص دارد، ماجرای شیطان‌صفتی و یکه‌تازی برخی زنان امروزی است که در انتهای مقال به آن خواهیم پرداخت.


در میان آثار خارجی، فیلم«هیچ کجا، هیچ کس» از جهاتی به فیلم بچه‌های خیابان/ نانی لوی (1989) شبیه است (که در سال 1369 در تهران اکران شد). در این فیلم یک بازیگر بازنشسته به نام آسانته در پی برگزاری یک تئاتر موزیکال با استفاده از بچه‌های یک دارالتأدیب است. او دوندگی‌های زیادی می‌کند و در نهایت این نمایش را به صحنه می‌برد. قاعده زمان خطی ایجاب می‌کرد که فیلم به دو بخش دوندگی‌های آسانته و اجرای نمایش تقسیم شود. ولی فیلم از همان ابتدا این دو بخش را با هم روایت کرده است.
این سبک فیلمنامه‌نویسی توسط یک نویسندۀ مکزیکی به نام گیلرمو آریاگا با دو فیلم عشق سگی (2000) و 21 گرم (2003) به کمال رسید. این فیلم‌ها را آلخاندرو گونزالس ایناریتو فیلمساز مکزیکی کارگردانی کرده است. این کارگردان و نویسنده، سپس فیلم بابل (2006) را تولید کردند و اندکی بعد، به سبب اختلافاتی به همکاری‌ خود پایان دادند.
تقدیر محتوم، از جمله مفاهیمی است که در این سبک فیلمنامه‌نویسی به مخاطب القاء می‌شود. گوئیا شخصیت‌ها اختیاری ندارند و طبق سرنوشت خود باید به آن کار خوب یا بد، اقدام کنند. این فن فیلمنامه، معنای عمیق جبر و اختیار را به خاطر می‌آورد، که یک مفهوم دینی است. امیدوارم در آینده فیلمسازی پیدا شود که بتواند با استفاده از این تکنیک، این مفاهیم معقول را محسوس کند. این روش همچنین می‌تواند در منطقی جلوه دادن فیلمنامه‌هایی که صدفه یا اتفاق در آن نقش اساسی دارد به کار رود.

ب. کارگردانی و …
جناب شیبانی به کمک فیلمبرداری خوب حسین جعفریان تصاویر خوب و بدیعی برای فیلمش گرفته است؛ لوکیشن‌های تماشایی خصوصاً در سکانس قبرستان کشتی‌ها در کیاشهر، جلوه‌ای زیبا به این فیلم داده است.
کارگردان با دقت خوبی، فیلمنامه را تصویر کرده و چون خودش از مشاوران فیلمنامه بوده، وسواس زیادی در ساخت آن به کار برده است. لکن انتخاب برخی از بازیگران خوب نیست و آنها عملاً به نقش‌هایشان نمی‌خورند، مانند رضا کیانیان و محمدرضا فروتن. افسانه چهره‌آزاد (متولد 1341) نمی‌تواند مادر محمدرضا فروتن (متولد 1347) تلقی شود. بازیگر نقش مهران اصولاً بایست کم‌سن و سال‌تر انتخاب می‌شد. همچنین رضا کیانیان پدری عجیب و ناچسب برای بهاره کیان افشار است.

تصویر زن در فیلم «هیچ کجا، هیچ کس»
از حدود بیست سال قبل پایداری خانواده‌ها در ایران رو به افول گذاشته است. یکی از علل این مسئله نفوذ عقاید فمینیستی در میان زنان است که عمدتاً در مجامع دانشگاهی، ترویج و تبلیغ می‌گشت. از اوایل دهه 1370 زنان کم‌کم پایشان به دانشگاه‌ها باز شد و خواسته یا ناخواسته پذیرای این اندیشه‌های غربی شدند.
در این دو دهه، عمدۀ فیلم‌ها در سینما و تلویزیون نیز دانسته یا ندانسته به ترویج عقاید فمینیستی پرداختند و بر بحران خانواده‌ها افزودند. اما فیلم «هیچ کجا، هیچ کس» از جمله موارد نادری است که آگاهانه وضعیت سرکش زنان امروز را تصویر کرده است. در این بخش، شش شخصیت زن در فیلم را فهرست کرده‌ایم.

زنان منفی در این فیلم:
1ـ مادر مهران (افسانه چهره‌آزاد): او از شوهرش طلاق گرفته است و لذا مهران از او نفرت دارد. از گفت‌وگوها برمی‌آید که او سکه‌های مهریه‌اش را به صرافی برده تا بفروشد و نتیجتاً به ازدواج او با جناب صراف انجامیده است.
2ـ مرجان (مهناز افشار): همسر سابق مهران است. از گفت‌وگوها معلوم می‌شود که قبلاً به او حقّه زده و لذا مهران از او متنفر است. ولی در این نوبت برای انتقام گیری از صراف به ناچار با او همدست می‌شود.
3ـ سحر (صدف طاهریان): دختر یک کارخانه‌دار است که با مرجان دوست می‌شود و با او نقشه گروگان‌گیری و اخاذی از پدرش را می‌کشند.
4ـ مادر یلدا: او بدون مشورت با شوهرش توفیق (رضا کیانیان) کار را به آنجا می‌رساند که دخترش با داوود در خفا ازدواج کند و از خانه بگریزد.

زنان خوب در فیلم:

1ـ یلدا (بهاره کیان افشار): او گرچه جزو گروه دزدان است ولی کم‌کم به کارهای خوب تمایل می‌یابد.
2ـ همسر ایوب (مریم مقبلی): یلدا و مهران در مسیر شمال، به این زن زائو و شوهرش برمی‌خورند که ماشینشان خراب شده است. یلدا کمک به او را به همراهی با مهران ترجیح می‌دهد و با او به بیمارستان می‌رود.


وقایع جشنواره فجر
جشنواره سی‌ویکم فیلم فجر در برج میلاد، با «هیچ کجا، هیچ کس» افتتاح شد. جناب ابراهیم حاتمی‌کیا که برای تماشای فیلم آمده بود در سالن سعدی که مکان کنفرانس مطبوعاتی بود نیز حضور یافت. شیبانی و کیانیان از حضور او تشکر کردند.
آقای شیبانی در جواب سؤال راقم در کنفرانس مطبوعاتی، اقتباس شیوۀ روایت این فیلم از 21 گرم (2003) را کتمان نکرد و فیلم‌های دیگری نیز بر آن افزود.
به این فیلم در جشنواره فجر، «هیچ کس» جایزه‌ای نداد، چون اصولاً در «هیچ کجا» نامزد دریافت جایزه نشده بود.


امیر اهوارکی
 نظر دهید »

صدا و سیما نمی‌تواند یا نمی‌خواهد؟ + فیلم و تصاویر

01 مهر 1392 توسط میرعیسی خانی

اهمیت تکنولوژی و علم و استفاده از آن برای قدرتمند شدن در جهان امروز بارها توسط مقام معظم رهبری مورد تاکید قرارگرفته است؛ ایشان در دیدار با شركت‌كنندگان در اجلاس جهانی اساتيد دانشگاه‌هاى جهان اسلام و بيدارى اسلامى‌ در 21 آذر سال 1391 هجری شمسی در ارتباط با علم آموزی و تکنولوژی فرمودند:


به این جهت برنامه کلان جمهوری اسلامی ایران به فرموده امام امت باید بر مبانی پیشرفت علمی و استفاده از آن به عنوان ابزاری برای ترویج آرمان‌های انقلاب اسلامی ایران باشد و نباید فراموش کرد که تمامی این ابزارآلات صرفا وسیله‌ای برای انتقال بهتر محتوی به مخاطب می‌باشد، اما متاسفانه در بعضی از حوزه‌ها، ابزار‌های رسانه‌ای بر محتوی پیشی گرفته و اصل وجودی آن­ها مورد فراموشی قرارگرفته است.

القای پیام  به صورت غیر مستقیم در لوای سرگرمی‌، از پدیده‌هایی است که در جهان امروز به خوبی توانایی اغوا و اقناع توده مردم را دارد؛ حال اگر سرگرمی مد نظر از دوز بیشتری برخوردار باشد القای پیام غیر مستقیم از اثر گذاری بیشتری برخوردار خواهد بود.

در حوزه سرگرمی از دهه‌های گذشته تاکنون فیلم ها و جذابیت های داستانی آن بسیاری از مردم در سراسر جهان را به پای گیرنده­ های تلویزیونی و صندلی های سینما کشانده است و به مرور زمان ورود رایانه­ ها و کنسول­ های بازی با حالت اکتیو، جوانان را به خود مشغول کرده است.


تمامی این ابزارآلات انتقال پیام در پوشش سرگرمی نقش ویژه­ای را در راستای القای پیام غیر مستقیم به مخاطب داشته است

همچنین در عرصه فیلم و سینما، این مسئله با بهبود چشم گیری کماکان روند رو به رشد خود را ادامه می‌دهد، به گونه ­ای که جدای از جذابیت داستانی فیلم، جذابیت‌های بصری و با کیفیت‌تر شدن تصویر ارائه شده در فیلم ها‌ به القای عمیق­تر پیام به مخاطب بسیار قابل توجه می­ باشد.

در ابتدا این مسئله با ورود دی‌وی‌دی (DVD ) و سپس با ورود بلوری (Blu-Ray ) به اوج خود رسید و با گذشت نه چندان زیادی سیستم های سه بعدی خود را وارد شبکه سرگرم کننده رسانه‌ای کرد که در طول چند سال گذشته بسیاری از جهانیان با ورود به سینماها برای دیدن فیلم های سه بعدی و یا خرید تلویزیون‌های دارای این سیستم به دیدن این برنامه ها می‌پردازند.


و هم اکنون نیز بسیاری از شبکه های جهانی، سیستم خود را به سه بعدی تغییر دادند اما به دلیل عدم رغبت مردم به این تکنولوژی و گران بودن آن و بایدی استفاده از عینک مخصوص برای دیدن، بسیاری از مردم دیدن فیلم های فول. اچ.دی (FULL HD) را به تکنولوژی سه بعدی ترجیح دادند.


شبکه Xfinity 3Dاز شرکت کامکست (Comcast) بزرگ‌ترین ارائه‌کننده شبکه‌های کابلی در آمریکا محسوب می‌شود، که 24 ساعته برنامه‌های سه بعدی پخش می‌کند.

اما نوع دیگر انتقال پیام که عموما از جذابیت کمتری برخوردار است و در نسبت با فیلم و بازی مخاطبان کمتری دارد، برنامه‌های خبری می­ باشد؛ برنامه­ هایی که عنوان یکی از اقسام انتقالات پیام در القای مستقیم داشته و مبتنی بر مدل انتقال پیام مستقیم عمل می­ نماید.

اما امروزه تکنولوژی به کمک تهیه‌کنندگان اخبار آمده و برنامه­ های خبری را که از ده‌ها سال پیش تا کنون و با اختراع تلویزیون مرسوم ترین نوع انتقال پیام به مخاطب بوده را متحول ساخته است.

به گونه­ ای که با ارائه سیستم‌های ویژه به تصویرسازی شبه سه بعدی و بدون نیاز به عینک پرداخته‌اند تا جذابیت بیشتری به اخبار ارائه شده دهند.


در این باره اخیراً شبکه روسی راشاتودی (Russia Today)‏ با حضور ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه در عملی ابتکاری از شیوه نوین در این شبکه پرده برداشت و برنامه خبری خود را به صورت شبه سه‌ بعدی برای بینندگان پخش کرد.


این شبکه برون مرزی روسی که برای عرب زبانان به پخش اخبار عربی مشغول است با بکارگیری  تکنولوژی و ورود دادن تصاویر کامپیوتری به سالن اخبار و دادن بُعد به آن به واقعی سازی اخبار دست زده و در چهار چوبی سرگرم کننده با ایجاد جذابیت بصری، برنامه خبری خود را به روی آنتن برد.


ورود هواپیما و تانک انیمیشنی به همراه شکلیک گلوله و بمباران در استودیو اخبار شبکه روسی راشاتودی (Russia Today)‏

دانلود

همچنین شبکه عربی المیادین واقع در کشور لبنان نیز که در رقابت با شبکه الجزیره و العربیه شکل گرفت با ارائه اخباری شبیه شبکه راشاتودی برنامه خبری خود را به شکل سه بعدی پخش کرد و موجبات ایجاد کیف سرگرم کنندگی را برای مخاطب فراهم ساخت.

امری که موجب می­شود تا مخاطب القائیات مستقیم را نادیده گرفته و در پس سرخوشی ناشی از گذران لطیف زمان، قلب و ذهن خود را جهت حکاکی باور­های مدنظر در اختیار فرستنده قرار دهد.


نمونه ای از تصاویر خبری شبکه المیادین، همراه با افکت های صدا

در این راستا می‌توان به نوع دیگری از خبر رسانی جذاب، که به شکل آزمایشی در چند سال قبل در شبکه سی‌.ان.ان (CNN) رخ داد مورد توجه قرار داد، این شبکه خبرنگار این شبکه را به شکل مجازی در استودیو خبر سی.ان.ان ظاهر کرد.


حضور خبرنگار سی.ان.ان به شکل مجازی در استودیو پخش شبکه سی. ان.ان (CNN)

روند خبری این شبکه‌ها و استفاده از انیمیشن های کامپیوتری و واقعی سازی خبر ارائه شده به مخاطب با توجه به رشد تکنولوژی در دیگر ابزارهای رسانه‌ای و وجود سرگرمی زیاد در موارد‌های گوناگون، نظیر بازی و فیلم موجب تغییر ذائقه توده مردم به سمت و سوی برنامه‌های سرگرم کننده شده است، به این جهت در حوزه اخبار که کمترین جذابیت رسانه‌ای برای مخاطب وجود دارد دلیلی بر این شده است که این شبکه‌ها با عملی هوشمدانه و درک صحیح از روند کنونی جهان و جنگ رسانه‌ای موجود در دنیای امروز و نیاز داشتن به اقناع افکار عمومی برای پیشبرد اهداف خود دست به القای بهتر پیام در قالب فضای سه بعدی خبری بزنند و در عین حال نیز بدون ایجاد هیچ گونه هزینه گزاف و اضافی برای مخاطب، برنامه خبری جالب و جذاب را به بیننده خود ارائه دهند.

نکته قابل توجه در این ارتباط اخبار این شبکه ها برای دیگر کشورهاست که در این باره می‌توان توضیحات شبکه خبری چینی در وصف تسهیلات نظامی جمهوری اسلامی ایران و به تصویر کشیدن سامانه پرتاب موشک شهاب3 به حالت سه بعدی را مورد بررسی قرارداد، امری که پیش از این باید توسط نظام رسانه‌ای در داخل کشور رخ می‌داد.


بررسی قدرت و توان دفاعی جمهوری اسلامی ایران در یک شبکه چینی

متاسفانه این مسئله و ارائه تحلیل‌ها و نظرها درباره سامانه موشکی شهاب3 در شبکه تلویزیونی چین به شکل سه بعدی و با ایجاد جذابیت بصری برای نظام رسانه‌ای داخل کشور نوعی عقب ماندگی از سرعت رشد فناوری رسانه‌ای و به تبع آن آسیب دیدن در این جنگ رسانه‌ای محسوب می‌شود.


نمایش این گونه­ توان دفاعی جمهوری اسلامی و معرفی این چنینی سیستم موشکی ایران توسط شبکه تلویزیونی یک کشور دیگر، کم کاری مسئولان دستگاه رسانه‌ی ملی را نشان می دهد.


دانلود

معرفی نقاط قوت هر کشوری به شکل جذاب و مخاطب پسند برای عوام جامعه، یکی از عوامل قوام یافتن پایه‌های‌ هرحکومتی است؛ اگر مردم کشوری از نقاط قوت و مثبت کشورشان آگاه باشند به طور قطع غرور ملی و امید به آینده در درون آنان به جوش خواهد آمد؛ برای رسیدن به این مسئله و دمیدن در غرور ملی؛ خبر رسانی صحیح و دقیق با استفاده از ابزار آلات روز رسانه‌ای، کمک شایانی به پیش برد خواسته­‌های رسانه‌ای کشور می­‌کند.


رسانه­  ملی رسانه­  چینی


در این راستا معرفی این نقاط قوت توسط اخبار سه بعدی یکی از بهترین روش‌ها برای به تصویر کشیدن هیبت واقعی دستاورد های جمهوری اسلامی ایران می‌باشد، که جذابیت آن نیز به کمک آمده و مخاطبان بشتری را به خود جلب می‌کند


القای پیام غیر مستقیم و قدرت نمایی درقالب این نوع خبر رسانی با ایجاد جذابیت بصری به طور قطع بسیار اثرگذاری بیشتری در نسبت با سبک فعلی خبر رسانی دارد، از این حیث جمهوری اسلامی ایران و نهاد متولی این امر باید با بررسی این جذابیت های سرگرم کننده خبری و خلق اخبار واقعی‌تر برای مخاطب، خود را به سمت و سوی این دست تکنولوژی ها هدایت کرده و با لبیک گفتن به منویات رهبر معظم انقلاب اسلامی ایران هر چه زودتر خود را در مسیر قدرتمند تر شدن رسانه‌ای سوق دهد تا به جای آنکه کشور های همسایه به توصیف تکنولوژی های نظامی ایران اسلامی بپردازند دستگاه­ های رسانه­ ای کشور خود نیز این موضوعات را تبیین کنند.


در مجموع باید پذیرفت برنامه­‌های تلویزیونی به طور قطع عام‌ترین و پرمخاطب‌ترین نوع فناوری رسانه‌ای و انتقال پیام در سراسر جهان هستند؛ بالاخص در جنگ رسانه‌ای دنیای امروز هر کشور که بتواند با توانمند کردن سیستم رسانه‌ای تلویزیون خود به انتقال بهتر پیام بپردازد به طور قطع هژمونی و هیمنه خود را به خوبی می‌تواند بگستراند و بلاخص در جمهوری اسلامی ایران نیز که در زیر آماج حملات رسانه‌ای قرار داد باید هر سریع تر اخبار داخلی کشور و دیگر شبکه های برون مرزی را به این سلاح مسلح کرده و با استفاده از فناوری‌های روز و ایجاد سرگرمی پیام خود را به خوبی به مخاطب القا کند.


غفلت در این امر قطعا موجب ضر و زیان خواهد شد چرا که بدون شک شبکه های ماهواره فارسی زبان که در عرصه خبری نیز فعالیت دارند وارد این عرصه شده و با جذابیت دو چندان خبری، مخاطبان بیشتری را جذب کرده و توانایی اغواگرانه خود را افزایش خواهند داد.

حال اگر دستگاه رسانه‌ای کشور و به‌ویژه سیمای جمهوری اسلامی ایران، با ورود سریع‌تر به این مسئله پیشدستی کند، به‌خوبی می‌توان در جنگ بین حق و باطل با ارشادگری به تبیین جذاب‌تر واقعیات پرداخته و یک گام به سمت و سوی اهداف خود نزدیک تر شد.


در این میان بهتر آن است که فضاسازی سه بعدی خبری هر چه سریع تر در شبکه‌های برون مرزی جمهوری اسلامی ایران، راه اندازی شده تا با تبیین صحیح قدرت داخلی کشور و اعتقادات جمهوری اسلامی در ارتباط با وقایع موجود در جهان، به هدایت و ارشاد افکار عمومی جهانیان پرداخته شود.

 نظر دهید »

نجات آمريكا توسط اسطوره هاي كليشه اي

30 شهریور 1392 توسط میرعیسی خانی

يكي از سياست هاي قديمي هاليوود تا به امروز دشمن تراشي براي آمريكا بوده است و به اين وسيله با القاي هراسي هميشگي به مردم اين كشور از وجود دشمن فرضي، قهرماناني اسطوره اي را نيز براي مردم آمريكا خلق كند. در بسياري از اين فيلم‌ها دشمنان آمريكا ماهيتي واقعي دارند ولي قدرت آنها بسيار بسيار بالاتر از آن چيزي است كه در واقعيت وجود دارد. به عنوان مثال مي توان به كره شمالي اشاره كرد كه چند سالي است در فيلم هاي هاليوودي در كنار مسلمانان به دشمني بسيار قدرتمند و تروريست هايي بي رحم تبديل شده است. اين دشمن سعي دارد كل مردم آمريكا را نابود كند.
شخصيت دشمن (يا دشمنان) در تمام اين فيلم ها بدون پرداخت است و حداكثر چيزي كه از اين دشمن به بيننده نشان داده مي شود، شخصيتي است بسيار سطحي، بدون عمق و نمونه نما كه از هيچ منطقي برخوردار نيست. او با بي رحمي تمام به آمريكا حمله مي كند و سعي دارد مردم آمريكا را بدون هيچ دليلي قتل عام كند.

** كره شمالي محور فيلم ها آمريكايي

—————————
در طي دو سال گذشته همزمان با وقايع سياسي حول محور بحران كره، شاهد فيلم‌ هايي از اين دست هستيم. در سال گذشته ميلادي فيلم طلوع سرخ ( Red Down ) به كار گرداني دن بردلي را شاهد بوديم كه ماجراي آن به حمله سربازان كره شمالي به آمريكا مربوط مي شد.
در اين فيلم ابتدا بحران اقتصادي اروپا خصوصا يونان، اسپانيا و پرتغال مطرح و سپس به حمله هاي سايبري به سيستم هاي امنيتي آمريكا اشاره مي شود. پس از آن به كره شمالي اشاره شد و علت اصلي تمام مشكلات جهان، كره شمالي معرفي مي شود. البته اينكه بحران اقتصادي و حمله هاي سايبري چه ارتباطي با كره شمالي دارد، تا انتهاي فيلم به آن اشاره نمي شود.
در ادامه گروهي از جوانان كه موفق به فرار از دست ارتش كره شده اند، تصميم مي گيرند با يكديگر متحد شوند و در قالب يك گروه پارتيزاني به مقابله با نظاميان كره اي برخيزند و موجبات آزادي آمريكا را فراهم آورند.

در سال جاري فيلم ديگري به نام اوليمپوس (كاخ سفيد) سقوط كرده است (Olympus Has Fallen ) به كارگرداني آنتوني فوكوآ در ماه مارس روي پرده رفت و به علت ساختار نسبتا بهتر خود در مقايسه با آثاري از اين دست، و نيز حضور هنرپيشگان معروفي چون جرارد باتلر در نقش مايك بنينگ، آرون اكهارت در نقش رئيس جمهور و مورگان فريمن در نقش رئيس مجلس نمايندگان ايالات متحده آمريكا، توانست از فروش خوبي برخوردار شود.

قصه اين فيلم حول شخصيت مايك بنينگ شكل گرفته و قرار است وي در تحولي بسيار جالب در ماجرايي اكشن و پر التهاب، به اسطوره انتهاي فيلم بدل شود.
در ابتداي فيلم حادثه اي براي اتومبيل رئيس جمهور رخ داد و مايك كه فرماده تيم محافظتي رئيس جمهور است، اقدام به نجات وي مي كند؛ اما نمي تواند همسر رئيس جمهور را نجات دهد و همسر رئيس جمهور در اين حادثه كشته مي شود. اين مساله موجب مي شود كه رئيس جمهور مايك را كه يادآور آن حادثه تلخ است كنار بگذارد. مايك رسما به قهرمان طرد شده فيلم تبديل مي شود و بايد در ادامه فيلم در تلاشي مجدد، خود را به اثبات برساند و در انتها به شخصيتي اسطوره اي بدل شود.
۱۸ ماه بعد تروريست هايي به سركردگي فردي به نام ين ساك كانگه به كاخ سفيد حمله مي كنند و پس از تصرف كاخ سفيد، رئيس جمهور و برخي از اعضاي بلندپايه آمريكا را گروگان مي گيرند.
تا اين فسمت از فيلم يكي اهداف اصلي و اوليه اين گونه فيلم ها (خلق دشمن) محقق شد.
تروريست ها به طرزي باورنكردني و با مهارتي فوق تصور، چنان كاخ سفيد را تسخير مي كنند كه گويي از نيرويي فرار طبيعي برخوردارند. جالب اينجاست كه ارتش آمريكا كه ادعاي قوي ترين نيروي نظامي دنيا را دارد، نمي تواند كوچكترين خللي در عمليات تروريست ها ايجاد كند.
با توجه به تاريخ سينماي آمريكا و فيلم هاي با همين مضمون، مي توان به راحتي به هدف دوم فيلم (خلق اسطوره اي آمريكايي) رسيد. مايك بنينگ - همانند جان مك كلاين قهرمان سري فيلم هاي جان سخت ( Die Hard ) - قهرماني است بدون تحولي دروني اما با حادثه اي روبرو مي شود كه تبعات آن جهاني است. اين نكته دقيقا همان عنصري است كه قهرمانان محبوب آمريكايي در اكثر فيلم هاي پر خرج و اكشن هاليوودي از بهره برده اند.
آمريكا در اين فيلم ها به نمايندگي از تمام دنيا مورد حمله قرار مي گيرد و خطري كه آمريكا را تهديد مي كند به گونه اي نمايش داده شده است كه تمام دنيا بايد از آن عنصر خطر آفرين در هراس باشند. پس از آن قهرمان آمريكايي با ويژگي هايي مشخص و كليشه اي براي نجات آمريكا و در واقع دنيا ظهور مي كند.
در اين فيلم نيز ابتدا تروريست هاي كره ايي، بسيار بي رحم به مخاطب نشان داده مي شوند. آن ها سعي دارند با بدست آوردن كد بمب هاي اتمي آمريكا، تمام آمريكا را نابود كنند. در اين ميان بنينگ جان خود را به خطر مي اندازد و براي نجات دنيا وارد عمل مي شود.
همچون همه فيلم ها از اين دست، خشونت بسيار بالاي تروريست ها رفتار بسيار خشن قهرمان آمريكايي را توجيه مي كند و همين موضوع باعث مي شود در انتهاي فيلم كه مايك شروع به كشتار تروريست ها مي كند، هيچگاه بيننده احساس نارضايتي نمي كند و كاملا به مايك به خاطر رفتار بي رحمانه اش حق خواهد داد.
اين فيلم به خوبي توانسته است در جهت دشمن تراشي و مظلوم نمايي آمريكا در دنياي خيالي حركت كند و اين موضوع را با آب و تاب فراوان، به مخاطب خود در آمريكا و ديگر كشورهاي دنيا نيز القا مي كند.
فيلم در انتها نيز نويد ظهور قهرماني اسطوره اي با اخلاقي كاملا آمريكايي را به دنيا مي دهد.

 نظر دهید »

روایت‌های جعلی شبکه‌های سلام، فدک و اهل‌بیت از شیعه

23 شهریور 1392 توسط میرعیسی خانی

رهبر معظم انقلاب اسلامی دیروز در دیدار دست‌اندرکاران حج فرمودند: «بزرگان تشیع اعم از امام(ره) و دیگران همواره بر حفظ اتحاد امت اسلامی تأکید کرده اند، بنابراین آن تشیعی که با هدف دامن زدن به اختلافات، از رسانه هایی که در لندن و امریکا هستند، تبلیغ می شود، در مسیر شیعه واقعی نیست.» اما منظور رهبر انقلاب کدام رسانه‌ها بوده است؟ در سال‌های اخیر رسانه‌های مختلفی به نام تشیع با هدف ایجاد اختلاف میان مسلمانان ایجاد شده اند که به اختصار به سه شبکه فارسی زبان آن اشاره می‌شود:

شبکه اهل‌بیت؛
ادبیات لمپن به نام شیعی‌گری!

این شبکه با مدیریت فردی افغانی به نام «حسن اللهیاری» در قم تاسیس شد و عوامل آن با انتخاب این نام مقدس، سعی داشتند در فضای فرهنگی قم، موقعیتی برای خود کسب کنند. اهل بیت، در دوره فعالیت خود در راستای برجسته ساختن اختلافات مذاهب اسلامی و همسو با سیاست‌های انجمن حجتیه مطالبی را تهیه می‌کرد. تاکید بر سوگواری ایام فاطمیه به نام «محسنیه» و برگزاری جشنی موسوم به «عیدالزهرا» و به مناسبت مرگ عمر بن خطاب مهم‌ترین اقدامات این شبکه بود.


انتساب دروغین به مرجعیت

اللهیاری مدتی این شبکه را منتسب به مراجع معرفی می‌کرد و مدعی بود، بیوت مراجع از آن حمایت می‌کنند. این ادعا از سوی مسئولان بیوت مراجع رد شد. از میان مراجع تقلید، بیت «آیت الله قربانعلی محقق کابلی» از علمای افغانی مقیم قم از شبکه اهل بیت، حمایت می‌کرد. سال گذشته با افشای ماهیت تفرقه‌افکنانه آن، آیت الله محقق کابلی نیز طی اطلاعیه‌ای که در مهر ۱۳۸۹ منتشر کرد، با تاکید بر اهمیت وحدت بین مسلمانان، اعلام کرد: «از پیروان و شیعیان راستین اهل بیت عصمت و طهارت (ع) جداً تقاضا می‌شود که از هرگونه کمک مادی و معنوی به شبکه یاد شده خودداری کنند. از نظر اینجانب پرداخت وجوهات شرعیه با هر عنوانی به این شبکه و سایر مراکز و شبکه‌ها و برنامه‌هایی که تحت هر عنوانی در راستای ایجاد تفرقه میان امت اسلامی فعالیت می‌کنند نه تنها مجزی نیست بلکه تعاون بر اثم و عدوان است.»


دیدگاه‌های سیاسی اللهیاری
۱- ایجاد تفرقه بین شیعه و سنی
۲- تایید شعار نه غزه نه لینان با این بهانه که اول بقیع را آزاد کنیم غزه برای بعد
۳- ایجاد فاصله بین شیعیان و مرجعیت معظم شیعه (مدیر این شبکه هیچ‌یک از مراجع را عادل نمی‌داند و به کرات به حضرت امام خمینی، آیت‌الله خامنه‌ای ، آیت‌الله مکارم شیرازی و حتی آیت الله بهجت توهین کرده است)
۴- کوبیدن دولت  جمهوری اسلامی ایران و پایین آوردن جمهوری اسلامی از حامی مستضعفان و شیعیان جهان به دشمن اهل بیت!
۵- مقایسهٔ حکومت امام خمینی (ره) با حکومت عباسیان
۶- دفاع از آمریکا به بهانهٔ آزادی بیان در آن کشور

آقای الله یاری ساکن آمریکاست. جالب است بدانید در آمریکا قانونی برای شبکه‌های ماهواره‌ای وجود دارد با این مضمون که اگر شبکه‌ای کوچک‌ترین توهینی به مقدسات یک فرقهٔ مذهبی یا فکری یا اجتماعی بکند آن شبکه تعطیل می‌شود و مجوزش باطل خواهد شد. حال این سوال برای خود من پیش می‌آید که چرا شبکهٔ موسوم به اهل بیت که تماما توهین است بسته نمی‌شود؟ جز مخالفت این شبکه با دولت جمهوری اسلامی و ایجاد اختلاف بین فرق اسلامی علتی دارد؟


اعتقادات مبتنی بر تفکرات انجمن حجتیه
اعتقادات و حرفهای ایشان شدیدا منطبق بر تفکر حجتیه است، او از افرادی است که معتقداست هیچ کاری نباید انجام داد فقط منتظر باشیم تا خدا هر زمان خواست امام زمان را بفرستد.  این شبکه مروج قمه‌زنی است و می‌گوید به عشق امام حسین (علیه السلام) همه کاری باید کرد….
هدف این جریان سوق دادن تشیع به سمت حجتیه است تا به اهل سنت فحش بدهد و یا حتی حکم قتل برادران اهل سنت را صادر کند. در حال حاضر هم توهین به اهل سنت از جانب ایشان کم نیست. و از این طریق میان برادران شیعه و سنی ایجاد تفرقه می‌کند.

شبکه اهل بیت «کاخ سفید»!

چندی پیش حجت‌الاسلام نبوی معاون تبلیغات حوزه علمیه قم طی نشستی از گردآوری اسنادی مبنی بر حضور آمریکایی‌ها در پشت پرده این شبکه ماهواره‌ای خبر داد و گفت: «هدف این شبکه که به نام دفاع از شیعه و گسترش علوم اهل بیت‌ (ع) راه اندازی شده است بد جلوه دادن شیعه بود.»
با بروز حساسیت در خصوص این شبکه، دادگاه ویژه روحانیت در قم، حکم پلمپ دفتر این شبکه را صادر کرد. عوامل این شبکه در ادامه تحرکات خود، ضمن جسارت به علمای اسلام و نیز مقام معظم رهبری و ولایت فقیه، مدعی شداند رویکرد نظام حمایت از اهل سنت و قصد تضعیف مکتب اهل بیت (س) است! عوامل انجمن حجتیه نیز با انتقاد از آنچه آزادی عمل اهل سنت در ایران نامید، از ضرورت حمایت از شبکه اهل بیت سخن گفته‌اند.


شبکه سلام؛
از اسلام منهای سیاست تا سیاست منهای اسلام


چند سال قبل که اولین نوشته‌ها درباره شبکه سلام منتشر می‌شد، کمتر کسی خطر اسلام آمریکایی را که در لباس تبلیغ شیعه خود را میان شیعیان رسوخ داده بود، جدی می‌گرفت. اما امروز با پیوند خوردن این شبکه با جریانات سیاسی و ضدامنیتی امروز کمتر کسی از این موضوع بی‌خبر است که شبکه سلام در خدمت سیاست‌های استعماری ضداسلامی در حال فعالیت است. به خصوص این روزها که مدعیان جدایی دین از سیاست در امور سیاسی وارد شده و در مخالفت با جمهوری اسلامی تمام قد ایستاده‌اند.
مدیر شبکه سلام به به راه انداختن تشکیلاتی با عنوان «جمعیت روحانیون سنتی ایران معاصر» بیانیه‌های آتشینی در حمایت از آشوب در کشور صادر کرده است که از جمله آنها می‌توان حمایت از آشوب ۲۵ بهمن سال گذشته را نام برد.

منابع مالی که آشکار نمی‌شوند…
در حالی که هر روز اخبار تازه‌تری از اعمال محدودیت برای انتقال وجوه ایرانیان در سراسر دنیا منتشر می‌شود، اما شبکه سلام شماره حساب‌های بیشتری را در کشورهای آلمان، آمریکا، استرالیا، دوبی و… معرفی می‌کند تا عنوان کند که کمک‌های مالی بیشتری را از مخاطبان جمع‌آوری کرده است.
مرجان حسینی کارشناس ارتباطات می‌نویسد: «برنامه‌های شبکه سلام از راه ماهواره هات‌برد پخش می‌شود که ماهانه، مبلغ درخور توجهی را برای اجاره از مالکان شبکه‌ها دریافت می‌کند. با در نظر گرفتن سایر هزینه‌های راه‌اندازی و اداره شبکه ماهواره‌ای که تمام قاره‌ها را زیر پوشش قرار می‌دهد و تبلیغات بازرگانی محدودی دارد، سلام باید منابع مالی گسترده‌ای داشته باشد. مدیران این شبکه در مورد تأمین هزینه‌های آن توضیحات شفافی ارائه نداده‌اند.»
مدیر بخش مانیتوریگ صدا و سیما در گفتگو با همشهری ماه می‌گوید: «شما می‌توانید از میزان آگهی‌های این شبکه‌ها به راحتی به این مساله دست پیدا کنید چون اغلب این شبکه‌ها آگهی پخش نمی‌کنند در حالیکه برای گرفتن یک پهنای باند خیلی معمولی روی ماهواره هاتبرد هر ماه باید ۲۸ هزار دلار پرداخت کنند با هزینه‌های آپ لینگ به ماهانه ۶۰ هزار دلار بالغ می‌شود. این هزینه فقط برای ارسال برنامه به ماهواره و از ماهواره به زمین است. حال اگر حقوق و دستمزد را اضافه کنید… این شبکه‌ها که آگهی ندارند از کجا این هزینه را تامین می‌کنند؟ این مساله مدرک محکمی برای وابستگی این شبکه‌ها به دلارهای سیاه آمریکا است. زیرا در زمانی که از بی‌پولی رنج می‌برند، کیفیت این شبکه‌ها هر روز ارتقا می‌یابد، مرتب شبکه اضافه می‌کنند و مرتب دامنهٔ دریافت شبکه‌هاشان افزایش پیدا می‌کند.»
وی همچنین می‌گوید: «این شبکه‌ها باید به این سوال پاسخ بدهند که این پول را از کجا می‌آورند که اغلب پاسخ شنیده می‌شود که از کمک‌های مردمی تامین می‌شود. این افراد خیلی ساده دست خود را رو می‌کنند، چون به راحتی قابل اثبات است که دلارهای آمریکا این افراد و این شبکه‌ها را تامین می‌کند. یکی از نشانه‌هایی که این شبکه‌ها از سوی آمریکا حمایت می‌شود این است که برطبق قوانین ماهواره‌ها اگر شبکه‌ای اختلاف افکنی مذهبی انجام دهد و یا به مذاهب رسمی توهینی روا دارد، محکوم شده و بلافاصله از روی ماهواره قطع می‌شود، اما این شبکه‌ها به رغم فعالیت‌های مخدوش و اختلاف افکنانه اشان، همچنان به فعالیت خود ادامه می‌دهند.»

صفحات: 1· 2

 نظر دهید »

بن تن با ذهن فرزندمان چه میکند؟

21 شهریور 1392 توسط میرعیسی خانی

شخصیت هایی که به سرعت به میان کودکان و نوجوانان می آیند و خود را در دلهای انها جا می دهند. در سالهای اخیر در رابطه با رسوخ شخصیت هایی همچون، باربی، هری پاتر، مرد عنکبوتی و…در میان کودکان و نوجوانان، حرف و سخن بسیار بوده است. اما در حال حاضر به نظر می رسد شخصیت جدید کارتونی با نام بن تن، از ویژگیهای خاصی نسبت به سایر شخصیتها، برخورداراست.

در این نوشتار با اشاره ای کوتاه به بررسی این موضوع می پردازیم.

بن تن کیست؟

یک نکته بسیار مهم در این زمینه وجود دارد و آن این است که نگاه امنیتی به فرهنگ و اقتصاد و سیاست، همواره نگاهی خاص و  ویژه بوده است. همچون علم پزشکی که تمام تمرکز و دقتش بر حفظ ایمنی بدن انسان، می باشد. اصولا معنای واژه فرهنگ اینطور تعریف شده که باوری را در ذهن مردم یک جامعه می کارند و در مقطعی از زمان از ان مراقبت می کنند تا به محصولی تبدیل شود که قابل برداشت و استفاده باشد. مقصود از محصول همان رفتارهایی است که از افراد مختلف سر می زند. مسلما افرادی که در نحوه شکل گیری این رفتارها نقش موثری دارند عبارتند از والدین، مربیان مدرسه، دوستان و بالاخره رسانه ها.

مسلما مقصود این نوشتار از طرح مفهوم فرهنگ، اشاره به فرهنگ توده ای که به عموم مردم مربوط می شود، می باشد.

امروزه با آغاز قرن 21 میلادی به نظر می رسد با موج جدیدی از جریانات فکری و فرهنگی روبرو هستیم. گویا اغلب تولیدات رسانه ای که در سطح بین المللی هستند، به نوعی به معرفی جنبشی اصرار دارند که نزدیکی زیادی به مفاهیم شیطان پرستی و شیطان دارد. عبارت کلیدی شیطان پرستی به نوعی به بازگشت به تاریخ گذشته ی غرب اشاره دارد. چرا که دنیای غرب، اولین مرحله ی شروع تاریخ خویش را با عصر اسطوره ها آغاز کرده است. همانطور که اغلب ما می دانیم اولین منبع مکتوب از تاریخ غرب، دو کتاب “ادیسه” و “ایلیاد” است که کتبی اسطوره ای می باشند.

به نظر می رسد غربیها از ابتدا با خدایان عینی، ارتباط برقرار می کرده اند. یا اینکه تصویری در ذهن خود از خدا ترسیم کرده و سپس او را پرستش می کردند. به این ترتیب است که امروز نیز بشر به نوعی، مجددا به عصر اسطوره پردازی بازگشته است. این اسطوره ها ممکن است در عرصه سینما و در قالب “آرلوند” ظاهر شوند و یا در قالب “هری پاتر” وارد دنیای کودکانه شوند.

آنچه مشخص است اینکه در این محصولات قرار است شیطان را به شکل فردی اسطوره ای، قدرتمند و شیک و دوست داشتنی معرفی کنند

شخصیت مورد نظر این نوشتار"بن تن” است. شخصیتی که این روزها اغلب بچه ها و خصوصا پسرها در جستجوی یافتن کارتون های جدیدتر او هستند.

بن تن نام پسربچه ای است که تمام قدرت او در ساعتی است که به دست دارد. این ساعت به گونه ای عمل می کند که بن تن می تواند با هر بار فشار دادن دکمه ای در ان به شکل یکی از موجودات فضایی و خیالی در بیاید و با نیروی شر مبارزه کند.بن تن در مبارزه ای سخت با مرد آتشین، ساعت خود را از دست داده است، دیگر قدرت مبارزه با موجودات وحشتناک را ندارد.

وی با پدر بزرگ و دختر عمه خود به مسافرت می رود که در مسافرت هایش، اتفاق های خطر ناکی رخ می دهد.

به نظر می رسد در داستان بن تن، مساله خیر و شر با روایت تازه ای ارائه شده است. هرچند بررسی عمیق این داستان به بحثی مفصل و دقیق نیاز دارد.

آنچه مهم است اینکه شخصیت بن تن چه چیزی را به ذهن کودکان و نوجوانان القا می کند؟

درباره بن (تن) 10

نکته مورد نظر این است که این روزها اغلب کودکان، به دنبال داشتن ساعت بن تن هستند. وقتی با چند تن از این کودکان روبرو شدم در حالیکه ساعت بن تن بر دستشان بود با اعتراض از این مساله حرف می زدند که ساعت انها واقعی نیست که با فشردن ان تبدیل به حیوانی عجیب و غریب شوند و فکر می کنند این یک اتفاق جالب و هیجان انگیز است.

یکی از انها عروسک ترسناکی در دست داشت که بعدا متوجه شدم این هم یکی از چهره هایی است که بن تن دارد. این چهره ها از دیدگاه بزرگترها هم خوشایند و جالب توجه نیستند. معلوم نیست قرار است با دنیای لطیف و معصوم کودکان چه کنند.

یکی از کودکان طرفدار بن تن از این موضوع سخن می گفت که فقط بن تن می تواند با آدمای بد بجنگد، چون چیزی در آسمان دارد که هر چه او بخواهد به او می دهد. او از بزرگی آن چیز حرف می زندو ابراز می کند که دوست دارد از همانها داشته باشد. با خوشحالی به او پاسخ دادم که همه ما ادمها یک چیز خیلی بزرگ در آسمان داریم که هر چه بخواهیم به ما می دهد و آن کودک در کمال ناباوری گفت اگهر منظورت خداست من می گویم که مال بن تن از خدا هم بزرگتر است و از هر چیزی که در این دنیا هست، هم بزرگتر است.

بی تردید، خلق چنین شخصیتهایی با اهداف و برنامه ریزی های مشخص و در جهت توسعه تفکرات خاصی به مخاطبان صورت گرفته است.

کاری که بن تن انجام می دهد شبیه به جادوگری است. با چنین داستانهایی، پدیده ای به نام جادو، جایگاهی ویژه را در دنیای لطیف و تخیل امیز کودکانه، باز کرده است. این ها اسطوره هایی هستند که به تسخیر بسیاری از چیزها می پردازند و قدرتی مافوق تصور دارند.

 

پس از این مرحله اتفاق دیگری رخ می دهد. پدیده ای که به نوعی توسط بازار جهانی هدایت می شود. به این صورت که انواع اسباب بازی، وسایل کمک آموزشی، بازیهای کامپیوتری و عروسک هایی با نام و نشان بن تن وارد جامعه ما و سپس قفسه های کمد کودکان ما می شوند.

به راستی خو گرفتن فرزندان ما با چنین شخصیت هایی که هیچ شباهتی به زندگی عادی و دنیای واقعی ندارند، و از طرفی جایگاه خداوند را در اذهان کودکان معصوم ما، مخدوش می کنند و دیگرانی را با شکل  شمایلی دوست داشتنی به جای خدا می نشانند، چه اثری بر ذهن و افکار کودکان بر جای خواهند گذاشت؟ آیا با این وجود، می توان امیدوار بود که نسل آینده با باورهای خداجویانه و حق طلبانه رشد و تربیت یابند؟

 4 نظر

«فرشتگان قصاب» فیلمی برای سرافکندگی غرب‌زدگان وطنی

21 شهریور 1392 توسط میرعیسی خانی

قتی «فرشتگان قصاب» در جشنواره فجر اکران شد هوچی گران ثابت جشنواره با اطلاع از همکاری استاد حسن عباسی با پروژه، خود را آماده هجمه های پیاپی به فیلم با سوت و کف های بی مورد کرده بودند. عادت زشتی که اینبار توسط نویسندگان یکی از سایت های مشهور سکولار سینمایی آغاز شده بود.
تصور کنید کسانی چون رضا عطاران، صابر ابر و رضا یزدانی ساعت ده و نیم شب برای تماشای فیلم وارد سالن میلاد می شوند. به آنها بیفزایید انواع و اقسام زنان هفت قلم آرایش کرده را. فیلم آغاز می شود:

«فرشتگان قصاب»
اما اندکی بعد، جمله ای روی پرده بزرگ میلاد درج می شود که همه را یا حیرت زده و یا پشیمان می کند:
مشاور فیلمنامه: حسن عباسی



هوچی گران آنقدر جا خورده اند که فراموش می کنند با کف و سوت، تنفر خود را نسبت به این فرد اظهار دارند. فیلم در اولین سکانس، علی رغم انتظار آنان که عباسی و فیلم مورد مشاوره اش را دیکتاتور زده و یک جانبه نگر می دانند، با صحنه ای از چند آمریکایی، یکی خوب و یکی بد آغاز می شود.
سینمای ایران به خصوص در سالهای اخیر نشان داده که هرگاه برای فیلمسازی به خارج از کشور می رود، افتضاحی پدید می آورد. این افتضاح با کمال تأسف، وقتی فیلم قرار است مثلاً ارزشی باشد، دوچندان شده و نگرانی انسان را تشدید می کند. فرشتگان قصاب اما با جرأت تمام، نه به ترکیه و اروپا و آمریکا، که به «افغانستان» رفته و داستان خود را از درون یک بازار صحرایی آغاز می کند. لیکن تقریباً برخلاف تمام فیلم های اینچنینی، با ظرافتی تمام نمایی منحصر به فرد، با لوکیشنی زیبا، جذاب و رنگارنگ را به رخ می کشد. البته نه منطبق با شیوه سینمای شبه روشنفکری که بیش از نیمی از فیلم، به نشان دادن در و دیوار اختصاص داشته باشد؛ بلکه همزمان، داستان خود را هم تعریف و درامش را پی می گیرد.
در ادامه شاهد جلوه های ویژه ای کم نظیر و بعضاً بی نظیر در سینمای جنگی ایران هستیم که منطبق با استانداردهای روز دنیاست. همین جاست که هوچی گران وارد عمل می شوند. عملی که بعدها آرزو کردند ای کاش هیچ گاه آن را شروع نمی کردند و صدای سوت و کف بلند می شود. چند ویژوآل افکت اولیه فیلم تمسخر می شود، صحنه هایی مانند اسلوموشن حرکت گلوله که نظیر آن را جز در شاهکارهایی چون «ماتریکس» و «ارباب جنگ» ندیده ایم. اما آنچه بچه حزب اللهی را سر ذوق می آورد، بلایی است که فیلم بر سر همین هوچی گران می آورد؛ به طوری که در نیمه پایانی فیلم، وقتی 4- 5 نفر اجیرشده ی سایت مذکور درست در همان افکت ها کف زدن را شروع می کنند، هیچ کس با آنها همراهی نمی کند…
ریتم فیلم تا نیم ساعت اول آنچنان که باید و شاید از قوت و سرعت لازم برخوردار نیست و می تواند در تدوین های آینده کوتاه تر گردد. اما از نیمه دوم فیلم، کار حسن عباسی آغاز می شود و سندی را رو می کند که احدی در سالن انتظار آن را نداشت. فیلم از یکسو سرباز وحشی آمریکایی را نشان می داد که به مردم عادی تیر می زند و از آنسو دستور فرمانده برای عدم شلیک به غیرنظامیان و تقاضای آمبولانس برای درمان مجروحین. لذا هوچی گران و حتی برخی نیروهای ارزشی نیز تصور کردند با فیلمی کلیشه ای و باخود درگیر مواجه شده اند و گروه اول به ادامه تمسخر پرداخته و دسته دوم نگران یک آبروریزی دیگر به اسم حزب الله شدند.



در شرایطی که هیچ انتظاری از «وجود یک دلیل برای قرار دادن یک پلان در فیلم» در سینمای ایران نمی رود، حرکت ماشین های آمریکایی و تلاش جوان افغانی برای نجات همسرش از درون خانه ای که تحت محاصره آمریکایی هاست، به نظر جزو صحنه های بی هدف می آید. درحالیکه همه انتظار یکی از دو کلیشه ی «آمریکایی ها همه شان بد نیستند» یا «آمریکایی ها همه شان بد هستند» را می کشند، ورود آمبولانس به همراه «حمزه دارین» بازیگر لبنانی که چندی است با ایرانیان بور خورده و حرف و حدیث هایی را هم در پی داشته، همه چیز را عوض می کند و به همه صحنه های قبلی معنا می دهد.
تصور کنید چقدر لازم است ما برای یک فرد از جنایات آمریکا بگوییم تا او قانع شود؟ اصلاً برای کسی که دل در گرو غرب باخته، چنین تغییری متصور است؟ کریمی اما بار دیگر با به نمایش کشیدن هنرمندانه یک حقیقت تاریخی و مستند از جنایات آمریکا، اینبار کاری می کند که هر غربگرایی سر خود را در سینما پایین بیندازد.
اما هیچ چیز به اندازه تماشای چهره درمانده افراد ذکر شده هنگام ورود از سالن لذت بخش نبود. بندگان مظوم خدا درمانده بودند که باید چه ژستی داشته باشند؟ به تمام اطوار و شئون گذشته خود پشت کنند و به رذالت آمریکا اعتراف نمایند و یا فیلم را تحقیر کنند و بر جنایت بدون تردیدِ ارائه شده صحه بگذارند؟ صابر ابر حاضر به مصاحبه نشد و دیگری فقط گفت «از فیلم خوشم نیامد». نگارنده از اینکه به سراغ دیگران برود، رحمش آمد!
«فرشتگان قصاب» برای همه نیروهای فرهنگی انقلاب درسی جدی بود و آن اینکه لازم نیست دست روی نقاط سوال برانگیز و غیرقابل تفاهم از رذالت ها و فجایع فرهنگی غرب بگذاریم. لازم نیست ماه ها فکر کنیم چطور می شود وضعیت واقعی زن در غرب را به مخاطب فهماند و یا چطور می شود دروغ بودن 11 سبتامبر را ثابت کرد؟ بلکه جنایاتی در تاریخ این دولت خونخوار وجود دارد که هیچ اما و اگری نمی شود روی آن آورد و کافیست کسی آنها را هنرمندانه به تصویر بکشد تا فریب خورده ترین افراد هم به خود بیایند.
اما اوج فاجعه و غصه آنجایی است که تصاویر به هم پیوسته ای که فاقد حداقلی ترین استانداردهای سینمایی اند و سه روز تمام وقت و عمر صدها تماشاگر و خبرنگار را به معنای تام کلمه «تلف» کرده اند، در بخش مسابقه «سودای سیمرغ» و «فیلم های اول» قرار می گیرند، ولی «فرشتگان قصاب» بعنوان یکی از انگشت شمار آثار آبرومند جمهوری اسلامی برای صدور تفکر خالص انقلاب، با بی مهری کامل داوران و خروج آن از تمام بخش های مسابقه و حتی عدم برگزاری کنفرانس مطبوعاتی مواجه می شود.
 نظر دهید »

محجبه‌ها هم می توانند "فشن" باشند!

20 شهریور 1392 توسط میرعیسی خانی

«شرق پارسی»، پایگاه فارسی زبان روزنامه سعودی – بریتانیایی “الشرق الاوسط"؛ اخیراً طی گزارشی با عنوان «از حجاب تا فشن» به تخریب و تقطیع حجاب اسلامی بانوان ایران زمین پرداخته است.




نگارنده این گزارش در بخشی از مقدمه این نوشتار، با نگاهی جانبدارانه اینچنین می نویسد: «وقتی صحبت از حجاب و پوشش به میان می آید اولین تصوری که در ذهن بسیاری از افراد شکل می گیرد، رنگ مشکی تیرگی و تصویری بدون زیبایی و تنوع است. شاید این تصویر به دلیل نوع پوشش افراد محجبه در دهه های گذشته ایران، در ذهن ها شکل گرفته است.»!

فارغ از ارائه دلایل فلسفی پیرامون وجوب مراعات حجاب اسلامی توسط بانوان، ادعای فوق درحالی عنوان می شود که هم اکنون تمرکز بسیاری از طراحان لباس در کشورهای غربی به سمت رنگ های تیره بالاخص رنگ با صلابت مشکی معطوف شده است و استفاده از این رنگ برای خانم ها در سراسر جهان، مد روز بحساب می آید.

در ادامه اما پرده از ماهیت متبرجانه و خودعرضه دار خبرنگار معلوم الحال این گزارش برداشته می شود و در عین حال اینگونه بر مصونیت حجاب برتر چادر اعتراف می کند که: «در جامعه ایران که حجاب اجباری است، زنان و دختران جوان مجبور هستند تا بسیاری از زیبایی های خود را مخفی سازند و بپوشانند اما ذات زیبا پسندی و تنوع خواهی رنگ ها را نمی توانند از بین ببرند، از این رو در طی این چند سال اخیر سعی کرده اند که به حجاب خود زیبایی دهند.»!

جالب آنکه جمع نقیضین را می توان به وضوح در جملات فوق مشاهده نمود چراکه حجاب برتری چون چادر خود مانع و پرده ای بر عدم نمایش و عرضه داشتن جمال زن در برابر نامحرمان بشمار می رود، حال آنکه چگونه می توان میان این دو مسالمت و اشتراک قائل بود خود سخن مضحکی است که می باید از نویسنده این مطلب پرسید!

 1 نظر

زندگی پای؛ ترویج ایمان گرایی در هالیوود + تصاویر

16 شهریور 1392 توسط میرعیسی خانی

پیرمرد گفت: دو هزار سال پیش، در سرزمینی دور، مردی را که به رویاها باور داشت، در چاهی انداختند و به بردگی فروختند. بازرگانان ما او را خریدند و به مصر آوردند. همه ما می دانیم کسی که به رویاها باور داشته باشد، از عهده تعبیر آنها نیز برمی آید. (پائولو کوئیلو، کیمیاگر، ترجمه آرش حجازی)نام کسی که پیرمرد درباره او به نیکی یاد می کند، یوسف است. همان یوسفی که یکی از پیامبران الهی بوده و درباره اوصاف زندگی او بسیار شنیده ایم. اما خصوصیت بارز این یوسف چیست؟ باور به رویاها! همین ایمان یوسف به رویاها است که او را قادر به تعبیر آنها و به عبارتی بهره گیری از دنیا ساخته است. این بهره گیری نسبت به انسان های عادی در سطح بالاتری قرار دارد و ممکن است سرنوشت ملتی را با تعبیر رویای گوساله ها و گاوها تغییر دهد. همین ایمان است که شخصی را از سطح انسانی فراتر برده و به مقام روحانی می رساند. (1)


پائولو کوئیلو در کنفرانس داووس 2001 درباره آثارش سخنرانی می کند.

امروزه با گسترش ارتباطات و نقش چشمگیری که هنر در محتوا سازی آن ایفا می کند، ایمان گرایی غلط و دیگر اقسام دوری از دینداری عاقلانه و عاشقانه در حال پیشروی است. امروز باید گفت تمام قدرت انسان غربی در خدمت تبلیغ چنین آموزه هایی در آمده است. هنر (با تمام اقسامش) با کمک فناوری و قدرت تبلیغات، غول بی شاخ و دمی را ساخته که ذهن هر انسانی را تحت تاثیر خود قرار می دهد. صنعت سینما با بهره گیری از قدرت ذهن و تخیل هنرمند و با بهره گیری از پیشرفته ترین فناورهای روز، واقعیتی را به مخاطب القا می کند، که چیزی بیش از اغراض صاحبان این صنعت و گاهی فرماندهان آنها نیست. امروزه صنعت سینما به بهترین شکل ممکن از عهده این کار برآمده و برای ایفای وظیفه خود نسبت به ترویج ایمان گرایی کوشیده است. از بهترین نمونه های این ایمان گرایی، فیلم بسیار زیبایی «زندگی پای» به کارگردانی آنگ لی و محصول سال 2012 کشور آمریکا است.


امروز مردم جهان بیش از پیش تحت تاثیر صنعت سینما و افکار صاحبان آن هستند.

خلاصه فيلم
پای پاتال جوان باهوشی است که به همراه خانواده اش در کشور هندوستان زندگی می کنند. پدر خانواده صاحب یک باغ وحش بزرگ است. مشکلات مالی آنها را مجبور می کند تا با فروش دارایی ها با کشتی به سمت کشور کانادا سفر کنند. آنها تعدادی از حیوانات را نیز با خود همسفر کرده تا شاید بتوانند در کشور کانادا آنها را فروخته و شغلی جدید برای خود مهیا کنند. طوفان، کشتی آنها را غرق کرده و پای تمام خانواده خود را از دست می دهد. او بطور تصادفی با چند حیوان از جمله یک ببر وحشی درون یک قایق قرار می گیرد. آنها تنها بازماندگان کشتی بزرگی هستند که به سوی کانادا در حرکت بود.
در ابتدا حیواناتی که درون قایق با پای بودند (یک گورخر، یک اورانگاتان، یک کفتار و ریچارد که ببری وحشی است) با یکدیگر مبارزه کرده و همدیگر را می کشند. در نهایت پای به همراه ریچارد تنها در قایق می مانند. بعد از آنکه پای یاد می گیرد چگونه می تواند خود را از ریچارد دور نگه داشته و در ضمن از قایق نیز دور نشود، طوفان و شرایط سخت زندگی روی قایق، برای چند روز آنها را اذیت می کند. در نهایت پای و ریچارد ارتباطی مسالمت آمیز با یکدیگر برقرار کرده و با شرایط سخت طوفان ها و گرسنگی کنار می آیند.


ارتباط مسالمت آمیز و تا حدودی دوستانه پای و ریچارد (ببر وحشی)

در ادامه و با گذر از طوفان های سخت و گرسنگی شدید آنها نجات یافته و جسد نیمه جان آنها به ساحل مکزیک می رسد. ریچارد و پای با یکدیگر نجات یافته اند. ریچارد که اکنون بدنی بسیار نحیف دارد، بلافاصله از پای فاصله گرفته و بدون اندکی درنگ وارد اولین ورودی جنگلی می شود که پیش روی آنها است. پای نیز توسط مردم نجات می یابد.
در بیمارستان ماموران بیمه از چگونگی اتفاقات رخ داده از پای می پرسند. هنگامی که پای متوجه می شود که آنها داستان ریچارد و ارتباط مسالمت آمیز و معجزه گون آنها را متوجه نمی شوند، داستانی معمولی و خیالی ساخته و تحویل آنها می دهد. ماموران نیز که چنین داستانی را منطقی تر تلقی می کنند، این روایت را پذیرفته و در مدارک خود ثبت می کنند.
اکنون پس از چندین سال که پای در کنار همسر و چند فرزندش زندگی می کند، نویسنده ای برای نوشتن زندگی او آمده است. پای در طول فیلم داستان زندگی عجیبش را برای نویسنده تعریف می کند. در نهایت از او می خواهد تا خودش تصمیم بگیرد که کدام یک را می پسندد؟ داستانی که او با ریچارد و طوفان های دریا داشته یا داستانی را که مورد پسند ماموران بیمه قرار گرفته است. نویسنده می پذیرد که باید بدون دلیل داستان ریچارد را پذیرفته و به آن ایمان بیاورد.


ریچارد پس از نجات بدون تامل وارد اولین ورودی جنگل می شود.

صفحات: 1· 2

 1 نظر

انیمیشن متفاوت ایرانی برای کودکان حزب الله لبنان + تصاویر

13 شهریور 1392 توسط میرعیسی خانی

«میلاد موعود» نام جدیدترین انیمیشن موسسه فرهنگی هنری «هفت سنگ ماهان رسانه» است.«هفت سنگ» این انیمیشن را برای موسسه «جمعیت کشاف الامام المهدی» بخش کودک و نوجوان حزب‌الله لبنان می‌سازد. کارگردانی این انیمیشن ۴۰ دقیقه‌ای را حامد جعفری به صورت مشترک با مهدی پاکدل انجام می‌دهد.

«میلاد موعود» قسمت اول از یک مجموعه سه قسمتی است. «امام موعود» و «غیبت موعود» دو قسمت دیگر این مجموعه هستند. پروسه تولید «میلاد موعود» تمام شده است و در مرحله رندر و کامپوزیت قرار داد. تصاویر زیر منتخبی از عکسهای این انیمیشن است.

انیمیشن متفاوت ایرانی برای کودکان حزب الله لبنان + تصاویر

انیمیشن متفاوت ایرانی برای کودکان حزب الله لبنان + تصاویر

انیمیشن متفاوت ایرانی برای کودکان حزب الله لبنان + تصاویر

انیمیشن متفاوت ایرانی برای کودکان حزب الله لبنان + تصاویر

انیمیشن متفاوت ایرانی برای کودکان حزب الله لبنان + تصاویر

انیمیشن متفاوت ایرانی برای کودکان حزب الله لبنان + تصاویر

انیمیشن متفاوت ایرانی برای کودکان حزب الله لبنان + تصاویر

انیمیشن متفاوت ایرانی برای کودکان حزب الله لبنان + تصاویر

انیمیشن متفاوت ایرانی برای کودکان حزب الله لبنان + تصاویر

انیمیشن متفاوت ایرانی برای کودکان حزب الله لبنان + تصاویر

انیمیشن متفاوت ایرانی برای کودکان حزب الله لبنان + تصاویر

انیمیشن متفاوت ایرانی برای کودکان حزب الله لبنان + تصاویر

انیمیشن متفاوت ایرانی برای کودکان حزب الله لبنان + تصاویر

انیمیشن متفاوت ایرانی برای کودکان حزب الله لبنان + تصاویر

انیمیشن متفاوت ایرانی برای کودکان حزب الله لبنان + تصاویر

انیمیشن متفاوت ایرانی برای کودکان حزب الله لبنان + تصاویر



 1 نظر

سینماگران سفیران کدام فرهنگ هستند؟

13 شهریور 1392 توسط میرعیسی خانی

باز هم حاشیه و باز هم حرف و حدیث بازار سینمای ایران را داغ کرد. سینمایی که این روزها بیش از متن حواشی گریبانش را گرفته و آن را از رسالت واقعی خود دور کرده است. رسالتی که گره خورده با خواسته های اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی کشور بزرگی همچون ایران است.

برخی از سینماگران به واقع حرف درستی می زنند که سینما پرچم دار فرهنگ ایران برای ارسال این فرهنگ دیرینه به خارج از مرزهای کشور است اما گویی این پرچم دیر زمانی است بر زمین مانده و بازیگران، کارگردانان و تهیه کنندگان فراموش کرده اند که نماینده چه مردمانی هستند و باید در صدور چه فرهنگی نقش داشته باشند.

متاسفانه در چند روز اخیر در فضای مجازی عکسی منتشر شد که حکایت از خروج یکی از بازیگران از کشور و حضور وی در جمعی از هنرمندان با پوششی نامناسب داشت. هر چند این خبر از سوی این بازیگر تکذیب شد اما نوع بازخورد سینماگران به این موضوع جای تامل بسیار دارد. موضوعی که می تواند میزان تاثیر پذیری سینماگران از فرهنگ داخلی و یا وابستگیشان به فرهنگ آن سوی مرزها را نمایان سازد.

در همین رابطه معاونت اجتماعی ناجا به گلایه پرداخته و گفته بود که ” باور ما بر این است که بسیاری از سینماگران، اندیشمندانی متعهد هستند که در راه ترویج انقلاب و دفاع مقدس تلاش های بسیاری کرده اند و تنها عده قلیلی هنجار ستیز بوده و دارای پوششی خارج از عرف هستند که با آنها برخورد می‌شود. تلاش پلیس این است که سینما تقویت شود و اگر درصد کمی هنجار شکنند باید اصلاح شوند “.

اما صحبت های این مقام انتظامی که از پیگیری اینترپل در برخورد با بدپوششی هنرمندان در خارج از مرزها خبر داده بود به دل بسیاری از هنرمندان خوش نیامد تا اینکه در اظهار نظرهای مختلف عدم پوشش مناسب را این گونه توجیح کنند که ” معاون اجتماعی ناجا لطف کرده به جای تهدید، تهمت هایی که به اهالی سینما نسبت داده می شود را پیگیری و به نوعی اعاده حیثیت از آنها کنند “، ” بسیاری از مردم ممکن است پس از خروج از فرودگاه داخلی، حجاب خود را رعایت نکنند و جالب است که معاون اجتماعی نیروی انتظامی فقط به اهالی سینما حساس است. نیروی انتظامی از بازیگران باید حمایت کند نه اینکه با برخی اظهارنظرهای کارشناسی نشده، اهالی سینما را مورد هجمه قرار دهد “.

سخنان بالا که متعلق به احمد نجفی عضو شورای عالی سینما است و در خروجی یکی از خبرگزاری ها رسمی نقش بسته در ابتدا این سوال را در ذهن ایجاد می کند که آیا هنرمندان به مانند مردم عادی هستند؟ آیا هنرمندان نمادی از باورها و ارزش های یک کشور به حساب نمی آیند؟ آیا به واقع می توان هنرمندان که با سرمایه های اجتماعی مردم به این جایگاه رسیده اند در پله ای بالاتر از دیگر افراد جامعه ندانست و آنان را سفیران بی چون و چرای فرهنگی ملی معرفی نکرد؟

حال جالبتر اینجاست که یکی دیگر از سینما گران برخورد با بد حجابی هنرمندان را هزینه زا برای کشور معرفی می کند و در سخنی دیگر ” نگار فروزنده ” بر داشتن حجاب در خارج از مرزها را نقض قوانین هیچ کشوری نمی داند.

این سخنان و اظهار نظرها از سوی اهالی سینما در حالی مطرح می شود که آنجلینا جولی بازیگر مشهور هالیوود برای تامین منافع سازمان های امنیتی آمریکا حجاب بر می گزیند و اولویت اول کار حرفه ای خود را خواسته های کشورش می داند حال با توجه به این نمونه بارز سینمایی و ایجاد هزار سوال و اما و اگر در ذهن باید تنها یک سوال را پرسید که سینماگران داخلی ما با این اظهار نظرها سفیران کدام فرهنگ هستند و در زمین چه کسی بازی می کنند هر چند که نباید این نکته را به فراموشی سپرد که آزادی حق مسلم هر فردی است.

شاید گریز زدن به حادثه ای که در فوتبال انگلیس و تیم منچستر رخ داد از موضوع این نوشتار چندان دور نباشد. ” اریک کانتونا “بازکن مشهور فرانسوی تیم منچستر در یک مهمانی که حدود اخلاق با توجه به فرهنگ انگلیس رعایت نشده بود شرکت کرد. تیم منچستر پس از اطلاع از حضور این بازیکن تراز اول جهان با وی برخوردی جدی کرد تا به او بفهماند که وی نماد و نماینده تیم منچستر است و باید بسیاری از خطوط قرمز را رعایت کند. حال با توجه به این موضوع و سخنان تامل برانگیز جالب و خواندنی بازیگران و سینما گران داخلی خود مردم قضاوت کنند که برخورد با بدپوششی بازیگران که مهر تایید کشوری اسلامی را دارند درست است یا خیر؟

کدام عقل و منطق قبول می کند که سفیران هنر ایران در آن سوی مرزها می توانند منافع ملی کشورشان را نادیده بگیرند و ریش خند به ملتی بزنند که آنها را با پوشش اسلامی بر روی پرده سینما مشاهده می کنند.

 2 نظر

شبکه من و تو، اغوا گر جوانان

13 شهریور 1392 توسط میرعیسی خانی

شبکه من‌و‌تو که تنها نزدیک به سه سال است راه اندازی شده، متأسفانه توانسته از نقاط ضعف رسانه ملی استفاده کرده و با پخش برنامه‌های سرگرم کننده، افکار و عقاید ضد انقلابی و ضد اسلامی خود را خوراک فکری جوانان و خانواده ها کند. این شبکه در لابلای برنامه‌های تلویزیونی خود به مخالفت با ارزش های نظام اسلامی می پردازد و همچنین سعی دارد تا سبک زندگی غربی و غیر اسلامی را در میان جامعه  ایرانی رواج دهد.

به طور مثال شبکه من‌ و تو با پخش مستند‌هایی در مورد کارخانه جات تهیه مشروبات الکلی و یا اخباری در مورد بازیگران و خوانندگان فاسد غربی و … به تبلیغ سبک زندگی غیر اسلامی می‌پردازد و چون این شبکه در ظاهر شبکه‌ای خانوادگی با برنامه‌های به اصطلاح سرگرم کننده محسوب می‌شود، برخی از خانواده‌ها و حتی کودکانشان به سادگی پای برنامه‌های بی محتوا و ضد دین این شبکه می‌نشینند و بسیاری از مفاهیم ضد اسلامی با رویکردی نرم در ذهنشان می نشیند و قطعا در آینده ای نه چندان دور کیان خانواده ایرانی به خطر خواهد افتاد.

اما یکی از نکاتی که قصد دارم به آن بپردازم سبک پوشش و آرایش مجریان شبکه من و تو است. این افراد سعی دارند تا با پوشش و آرایش زننده خود، بی‌حجابی کامل را در میان خانواده‌های مسلمان کشورمان رواج دهند و تاسف بار اینکه این خانم‌ها به راحتی خود را در معرض نمایش و نظر جوانان قرار می‌دهند و متأسفانه جوانانی که در کشور به علت افزایش سن ازدواج، کاهش سطح دینداری خود و غفلت مسئولین فرهنگی به تماشای چنین برنامه‌هایی می‌نشینند، جذب بی عفتی آنان می شوند.

بدون شک پس از گذشت چند سال از فعالیت شبکه من و تو، براحتی می توان، افکار شیطانی این شبکه را به منظور از بین بردن «حیا و عفت» در جامعه ایرانی، ملاحظه کرد و این در حالیست که امام علی(ع) می فرمایند: اَلحَياءُ مِفتاحُ كُلِّ الخَيرِ؛ حيا كليد همه خوبى هاست[1] پیامبر اکرم(ص) نیز می فرمایند: شاخه هاى حيا عبارتند از: نرمش، مهربانى، در نظر داشتن خدا در آشكار و نهان، سلامت، دورى از بدى، خوشرويى، گذشت، بخشندگى ، پيروزى و خوشنامى در ميان مردم، اينها فوايدى است كه خردمند از حيا مى برد. خوشا بحال كسى كه نصيحت خدا را بپذيرد و از رسوايى خودش بترسد.[2]

آیا باور ندارید؟

شاید شما با من هم‌عقیده نباشید اما باورش سخت نیست، باید قبول کنیم که عده‌ی زیادی از بینندگان این برنامه برای رفع غریزه جنسی و نگاه حرام این شبکه را تماشا می‌کنند. اگر باور ندارید کافیست سری به سایت اینترنتی شبکه من و تو بزنید، در بخش عکس‌ها خواهید دید که جوانان با چه لحن و جملاتی در مورد عکس‌های این مجریان نظر داده‌اند و جالب تر از همه این‌ها این است که چطور مدیران سایت شبکه من و تو به خودشان اجازه داده‌اند تا این جملات زشت و رکیک منتشر شود و این امر نشان از آن دارد که سیاست این شبکه تلویزیونی چیزی جز ترویج فساد نیست و متأسفانه مجریان این شبکه برای امرار معاش خود در غربت، حتی حاضرند خودنمایی و به نوعی تن فروشی کنند، تا بینندگان بیشتری جذب این شبکه فاسد شود.

سخنی با خانواده ها

آیا بهتر نیست چنین شبکه‌ای که قصد دشمنی با اسلام را دارد، تماشا نکنیم؟ البته من هم به شما حق می‌دهم، اما با تمام مشکلات و ضعف‌هایی که رسانه ملی دارد باز هم تماشای شبکه‌ی فاسد من و تو که قصد دارد در قالب برنامه های به ظاهر سرگرم کننده و جذاب، تیشه به ریشه دین و آینده خانواده ایرانی بزند، کار عاقلانه‌ای نیست. خودتان انتخاب کنید.

منابع:

1. غررالحكم، ج1، ص93، ح340

2. تحف العقول، ص 17

 نظر دهید »

ازدواج یا مددکاری؟! نقد یک روحانی به فیلم “مادرانه”

12 شهریور 1392 توسط میرعیسی خانی

soltani BahseAzad.ir   ازدواج یا مددکاری؟! نقد یک روحانی به فیلم مادرانه

اما در دل داستان آن سریال، ماجرای “انتخاب همسرِ” یک دختر خانم جوان، نقد شد و خیلی جدی به مخاطب پیامی اخلاقی داده شد که «یک دختر خانم معتاد به شیشه، با خانواده ای گسیخته و نابسامان و پدری خلافکار» نباید با یک پسر خلافکار ازدواج کند؛ بگو خب

اما پیام دیگر سریال مذکور این بود که «یک خانم معلمِ متدین، فرهنگی و عاقل با خانواده ای خوب و بسامان و پدری با مرام و پهلوان و برادری غیرتی» هیچ اشکالی ندارد که با یک مرد خلافکار ازدواج کند! بگو خب

0.760931001375884097 jazzaab ir  ازدواج یا مددکاری؟! نقد یک روحانی به فیلم مادرانه

حالا باید پرسید جوان ها در موقعیت های مشابه، برای تصمیم گیری در قبال ازدواج با عشق شان! خودشان را جای کدام گزینه قرار می دهند؟ «دخترِ بد با خواستگار بد» یا «دختر خوب و خواستگار بد»؟

شاید به بهانه ی این سریال ذکر سه نکته مهم مرتبط به انتخاب همسر و ازدواج، ضروری به نظر می رسد:

۱. دخترم؛ پسرم؛

آیا یک دختر خوب و مومن و سربه راه ،باید ازدواج کند تا قربانی شود؟! زخم روی زخم بخورد و صبوری کند؟!

دخترم! تو ازدواج نمی کنی که قربانی شوی، زخم بخوری و منتظر زخمهای بعدی باشی،-اشاره به دیالوگ های خانم خوبه- نباید در مرحله انتخاب همسر و قبل از عقد! ترحم کنی، نباید تصمیمت این باشد که نقش پدر یا مادر را برای شوهر آینده ات ایفا کنی.

دخترم؛ پسرم؛

ازدواج؛ مددکاری نیست!

ازدواج؛ روان درمانی نیست!

ازدواج؛ ایفای نقش پدر و مادر برای خواستگار نیست!

ازدواج؛ ترحم کردن و اعانه دادن نیست!

ازدواج؛ هدفش آرامش است؛ آرامش دو نفر! نه فدا شدن و نابودی تو برای آرامش دیگری!

ازدواج؛ راهی است به سوی کمال؛ کمال ایمان و اخلاق نه آغازی به سمت مشکلات و تباهی.

ازدواج و تشکیل خانواده و ایفای نقش والد برای فرزندانت به جا و مقدس است نه برای همسرت.

ازدواج و عشق ورزی و فداکاری برای همسرت و خانواده ات مقدس است و ستودنی -خدای مهربان روزی همه شما کند- بله این عشق و فداکاری مقدس است اما نه با نقشه قبلی او؛ با این زبان حال: با من ازدواج کن فدام شو.

۲- «انتخاب آگاهانه» و دور از هیجانات تنها راه درست و قابل اطمینان برای رسیدن به یک «ازدواج موفق و زندگی عاشقانه» است.

اگر کسی به قصد رسیدن به ازدواج موفق و عاشقانه، از راه انتخاب آگاهانه و خردمندانه حرکت کند و خدای نکرده به هر علتی قبل یا بعد از ازدواج، متحمل رنجی شود، در پیشگاه خدا معذور و مغفور است ان شاءالله و الا هم کامش تلخ شده و هم باید به خدای متعال بابت تلخ کامی هایش پاسخ دهد. (این به یک توضیح کوتاه نیاز دارد: اگر کسی جوری ازدواج کند که از پیش برایش معلوم باشد و یا عقلاء به او تذکر دهند که این ازدواج و زناشویی، پر دردسر و دردسر آفرین است؛ بابت اعصاب خوردی ها و هر رنج و مشقتی که به خود و یا همسرش و دیگران تحمیل کند،  باید پاسخگوی خدا باشد. چرا که جسم و روح ما امانتی الهی است در دست ما و کسی حق ندارد به خودش ظلم کند و موجبات غم و غصه خودش را فراهم کند. البته آدمی مادامی که زنده است می تواند بابت ظلم ها و خطاهایش و تمام گناهانش از طریق توبه و استغفار با خدا در دنیا تسویه حساب کند. انّه هو الغفور الرحیم)

چقدر خوب است هر کسی، در مواقع خاص و حساس زندگی خود مثلا قبل از تصمیم های مهم؛ خلوتی کند و یا با یک مشاور خردمند، انتخابها و آرزوهایش را بررسی و تحلیل کند. خصوصا با توجه به “تاریخ تولید” آنها؛ شاید زمانی که آرزو کرده، یا تصمیم گرفته و یا انتخاب کرده، آن انتخاب؛ کودکانه و یا خشم گینانه و یا ناآگاهانه و … خلاصه تحت تاثیر هیجان بوده، ولی خودش می تواند از سر شعور و آگاهی “تاریخ انقضاء” آن را تعیین کند چون بعضی از آرزوها، هدف ها و انتخابهای “تاریخ گذشته” حتما خطرشان از مصرف شیر و شکلات “تاریخ گذشته” بیشتر است!

۳. وقتی فرد بزرگ تر می شود حتی اگر تحصیلاتش را ادامه ندهد، تجربیاتش بیشتر میشود، موقعیت اجتماعی او و نظام پسندهایش نیز تغییر میکند و … معمولا افراد بعد از دوران جوانی باید بتوانند عشق و نفرت را شناسایی و کنترل کنند و به این باور نادرست ادامه ندهند که «عشق اول» بهترین و کاملترین عشق است. «هیچ چی عشق اول نمیشه!»

اگر کسی پذیرفت که عشق اول اشتباه بوده، نباید خودش را سرزنش کند و نباید دوباره آن اشتباه را تکرار کند!

در چنین شرایطی نباید با عشق اول خاطره بازی کرد.

اساسا اگر ازدواجی غلط بوده و یک طرف یا دو طرف به هم ظلم کرده اند و کینه به دل گرفته اند؛ نباید «رفتار اسلامی و پسندیده ی عفو و گذشت» را، با تکرار آن اشتباه و خطا و «ازدواج مجدد» اشتباه گرفت. عفو کن ولی خطا را تکرار نکن! عاقل از یک سوراخ دوبار گزیده نمی شود.

اشتباهی که شاید در برخی داستان های مکتوب یا نمایش ها ستوده شود و تکرار مجدد یک اشتباه، به غلط «فداکاری» و ایثار جلوه داده می شود و به سادگی! تعقل، درایت و تجربه فرد عاقل در داستان، نادیده گرفته می شود و تحت تاثیر درام این غفلت معمولا به چشم نمی آید.

منبع: سایت شهاب مرادی

 1 نظر

نقدی جدی برای فیلم هیس خانم درخشنده!

12 شهریور 1392 توسط میرعیسی خانی

1452 نقدی جدی برای فیلم هیس خانم درخشنده!

نکته نیوز، ، به گزارش ۵۹۸ به نقل از مسعود یارضوی نویسنده وبلاگ عبور با انتشار مطلبی در وبلاگ‌شخصی‌اش نوشت: هیس! دخترها فریاد نمی زنند داستان یک اتفاق بد است که همیشه در جوامع بشری وجود داشته. تجاوز به کودکان!

یعنی یک جورهایی فیلم خانم درخشنده مضمونی را مورد اشاره قرار می دهد که از اعصار گذشته وجود داشته تا همین الآن. و از مکزیک و آمریکا گرفته تا ایران و ژاپن و اساساً هر سرزمینی که آدم های مختلف در آن ساکن هستند با شدت ها و حدّت های مختلفی با این اتفاق سوء مثل تمام اتفاقهای سوء دیگر مواجه هستند.

فقط نکته اینجاست که نمی دانم چرا چند سالی است این اتفاق بد نادر اما موجود و چندتا اتفاق دیگر در سینمای ایران و بویژه در فیلم هایی که با موضوع «زنان» ساخته می شود توسط معدودی فیلمساز ایرانی و جماعت اپوزیسیون فرهنگی، دائماً مورد اشاره های خاص قرار می گیرد!

همانطور که همین مضمون در فیلم «تسویه حساب» خانم تهمینه میلانی هم مورد اشاره قرار داشت.

در واقع این اتفاق که چندسالی است در سینمای ایران بحث تجاوز به کودکان، زندان های زنان، ظلم به زنان و غیره تا این اندازه نمود یافته است از نظر من به هیچ وجه نمی تواند تصادفی باشد.

و شاید این سوالیست که اگر به جواب واضحش فکر کنیم، ابعاد بیشتری از مسئله روشن شود.

هیس! دخترها فریاد نمی زنند، پرداختی است معمولی به موضوع تجاوز به دختران کم سن و سال که البته تا اینجا نه می توان غیر از سوالی که در بالا اشاره کردم، توضیحی از کارگردان خواست و نه اساساً هیچگاه می توان هیچ فیلمسازی را از بابت انتخاب آزادانه یک موضوع ملامت کرد. (غیر از مواقعی که آن موضوع با امنیت ملی منافات دارد!)

فیلم، از پردازش های شخصیتی و مضمون پردازی های خاص هم برخوردار نیست و منهای بازی خوب طباطبایی ها (شهاب و طناز) چیزی دیگری ندارد که بتوان بعنوان یک ظرفیت هنری بدیع در ساحت یک فیلم به آن اشاره کرد.

اما دو نکته در فیلم هست که به نظر من بی توجهی به آنها منشأ خطر است.

نکاتی که یکی در جریان کلی فیلم، دائماً مورد اشاره قرار دارد و دیگری هم روح حاکم بر فیلم است.

* هیس! خانم درخشنده می خواهد فریاد بزند

روح حاکم بر فیلم خانم درخشنده، چیزی غیر از «فمینیسم» نیست.

همان مفهوم زن گرایی که از اوایل سده بیستم وارد افکار عمومی غرب شد و به شعوب مختلفی هم گرایش یافت. شعوبی اعم از آنها که می خواستند مردان را بکشند و به جهان عاری از مرد فکر می کردند تا نحله های دیگری که زن را موجودی مقدس و البته مورد تهتّک و ظلم مردان می پنداشتند.

و جالب آنکه هیچیک از این نحله ها نیز به تساوی حقوق زن و مرد، یکسان بودن مقام زن و مرد در نزد خداوند متعال و نگاه پیشرفت مدار و تعالی بخش به زنان معتقد نبودند و نیستند.

خانم درخشنده حتماً بعنوان یک فیلمساز و کسی که علی القاعده می داند ساحت «معناشناسی» چیست، می پذیرند که با این محتوای بارز و صدها نشانه خاص معنایی دیگر؛ فیلم هیس! دخترها فریاد نمی زنند را با معانی فمینیستی ساخته اند و لذا خواسته یا ناخواسته همان کاری را انجام داده اند که فمینیست ها خوش داشته اند.

دقت کنیم که کسی نمی گوید نباید درباره بانوان فیلم ساخت و یا مقوله ای به نام ظلم به زنان وجود ندارد.

صحبت از واقعیت هاست. خانم درخشنده باید بگوید که آیا واقعاً بوتیقای فیلمش را بر بیان واقعیت هایی از خیر و شرّ استوار کرده است یا به تصنّع و گفتن آنچه امثال اوریانا فالاچی می پسندیده اند بسنده کرده است؟!

بحث دوم و البته مهمتر این نقد، تصاویری است که فیلمساز به زعم خود و از واقعیت های جامعه ایران اسلامی نشان می دهد. همان رخدادی که در جدایی نادر از سیمین، نارنجی پوش، یه حبه قند و … نیز گام اصلی بوده است.


* دشمن پشت دروازه ها…

دقت کنید که وقتی شما درباره مفاهیمی مثل ایران بد، ایران خوب، ایران سرشار از ظلم به زنان و … صحبت می کنید مخاطب شما پیش و بیش از آنکه به خوبی و بدی و ظلم به زنان فکر کند؛ به «ایران» خواهد اندیشید.

خانم درخشنده و همکارهایش منهای سوژه اصلی، چه تصویری را از ایران در فیلم هیس! دخترها فریاد نمی زنند، نشان داده است؟!

پلیس فیلم خانم درخشنده یک متهم را پفیوز و کثافت و عوضی! خطاب می کند و او را برای اعتراف کردن، کتک می زند.

خانم درخشنده باید بعنوان یک فیلمساز که از نان و آب و امنیت ایران اسلامی استفاده می کند، بداند که این کارها در پلیس جمهوری اسلامی ایران نه تنها رویه نیست بلکه جرم است و اگر در حالتی اتفاقی پلیسی دست به این کارها بزند، متهم می تواند از او شکایت کند.

البته حرف دل خانم درخشنده را هم خودشان می دانند، هم من و هم کسانی که این نقد را می خوانند!

نکته تأسف بارتر اما آنست که خانم درخشنده حتی به اندازه فیلمسازهای آمریکایی و اروپایی و عربی هم اخلاق را درباره کشورشان، قانونشان و پلیسشان رعایت نکرده اند که فرض بر وجود برخی اتفاقات سوء هم، مضمون تصاویرشان را از قانون انتخاب کنند نه از بی قانونی!

نیک می دانم که این کار خانم درخشنده در توهینی که به پلیس جمهوری اسلامی ایران کرده اند (و این کار رویه اپوزیسیون فرهنگی هم هست) اگر در کشوری دیگر رخ می داد؛ کمترین خطابش خیانت بود و بس کما اینکه تجربه های مشابه در کشورهای دیگر نیز همین مسئله را اثبات می کند.

* مسئله بعدی را واقعاً نمی دانم چطور باید بیان کنم؟!

شاید منی که دارم این نقد معناگرایانه را می نویسم زیادی حساس هستم و البته شاید هم خانم درخشنده آنقدر در ربط دادن بدی! به نمادهای دینی و اسلامی و ایرانی ما در فیلمشان افراط کرده اند که مخاطب از تعجب هاج و واج می ماند.

مرد بد فیلم یعنی مراد صفرخانی(با بازی بابک حمیدیان) هنگامیکه در مقابل بازپرس قرار می گیرد، در حالی تصویری بسته (Close) از او نشان داده می شود که پرچم جمهوری اسلامی ایران هم در تصویر قرار دارد.

قهرمان فیلم یعنی شیرین (با بازی طناز طباطبایی) در حالی وارد دادگاهی می شود که قرار است حکم به اعدام او بدهد که تصاویر امام راحل و مقام معظم رهبری در دو سوی تصویر ورود او به وضوح نشان داده می شود. و همینطور باز هم در حالی وکیل او حکم اعدامش را دریافت می کند که عکس امام و رهبری در تصویر نشان داده می شود!

شاید خانم درخشنده بگوید اینها از ارکان دکور یا میزانسن بوده اند.

حرفشان را بپذیریم اما این را نپذیریم که ایشان نمی داند وقتی تصویر معنای منفی می دهد هرچیزی که با این معنای منفی ممزوج شود، نیز قید منفی می گیرد!

«چادر» در سرتاسر فیلم خانم درخشنده نمادی از وحشت، ناامیدی، زندان، کم دانی و البته مرگ! و قصاص! است. (همانطور که در من مادر هستم! و در جدایی نادر از سیمین بود) این مسئله به قدری در فیلم هیس! دخترها فریاد نمی زنند نمود دارد که هر کس و ناکسی به تماشای فیلم بنشیند آنرا به وضوح می بیند و می یابد.

در این زمینه توضیح بیشتری نمی دهم و قضاوت با خوانندگان و توضیحاتی که احیاناً خانم درخشنده و اصغر فرهادی و فریدون جیرانی و بقیه… درباره عناد فهم شده یا فهم نشده خود با «چادر» در چنته دارند.

* و مورد بد بعدی…

یک مرد لاغر اندام سر به زیر با محاسن خوش فرم شما را به یاد چه کسانی می اندازد؟!

حرف مورد اشاره من گریم صورت بابک حمیدیان، شخصیت منفی و مازوخیسم دار! فیلم است که ظاهری با معنای اشاره شده! دارد. این را باید از خانم درخشنده پرسید که می دانید آیا آدمهایی با همین تیپ های ظاهری هستند که امنیت شما و خانواده تان را تأمین می کنند و گرنه اوضاع شما از مردم سومالی و سوریه و مکزیک هم بدتر بود؟!

چرا آدم منفور فیلم خانم درخشنده با این ظاهر خاص در فیلم نشان داده می شود؟!

و البته باید دوباره بگویم که حرف دل خانم درخشنده گویا چیز دیگریست که هم ما می دانیم و هم جماعت اپوزیسیون فرهنگی…

حرفهای من تمام شد. فیلم خانم درخشنده نکته قابل نقد یا اشاره دیگری ندارد. فقط می ماند یک نکته که به نظرم بد نیست نیم نگاهی به آن داشته باشیم.

موردی در فیلم خانم درخشنده وجود دارد که امیدوارم بعد از این در هیچ فیلم دیگری شاهد آن نباشیم.

البته این مورد در نقد فیلم یه حبه قند! هم از سوی نویسنده هشدار داده شد ولی عده ای که وجود اپوزیسیون فرهنگی و همچنین رویه دشمنی صریح با مقدسات دینی را باور ندارند، آنرا جدی نمی گیرند. (همانطور که متوجه نیستند وقتی چادر هدف قرار می گیرد، گام بعدی مقدسات است)

آن مورد هم استفاده از نام مقدس ائمه اطهار و اهلبیت(س) در تصاویر منفی فیلم است.

در فیلم خانم درخشنده نام یکی از اهل بیت(س) ۳ مرتبه و به صور مختلف در کادر تصویر قرار می گیرد.

یک بار بر روی دیوار اتاق بازجویی! و دو بار دیگر به عنوان نام مجتمع ساختمانی که در آن رخداد سوء مورد اشاره خانم درخشنده اتفاق می افتد!

متأسفم که این مطلب را می گویم اما یا این کار عمداً انجام شده است یا اینکه برخی از عناصر ساخت فیلم آنقدر حواسشان پرت هست که ضرورتاً بهتر است شاید حرفه ای دیگر را به جای فیلمسازی انتخاب کنند.

* و قصه ما به سر رسید…

هیس! دخترها فریاد نمی زنند نه ابتدای ماجراست و نه حتماً پایان آن…

فقط نکته اینجاست که همه بدانیم این واقعیت است که پیروز می شود.

و صدالبته جدای از این پیروزی حتمی؛ خانم درخشنده و درخشنده های دیگر هم باید به نسل های امروز و فردا جواب بدهند که در تولیدات فرهنگی شان واقعیت ها را گفتند یا چیزهای دیگری را!

هزار نکته باریکتر زِ مو همینجاست…

 نظر دهید »

چرا رسانه‌هاي آمريکا بدون تماشاچي مي ماند؟

31 مرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

از زمان جنگ سرد، فرهنگ و سياست‌هاي آمريکا در سراسر جهان از طريق هفت خروجي‌ خبري تحت حمايت دولت، منتشر شده است. شبکه خبري راشاتودي در اين خصوص به طرح يک پرسش مي پردازد که، چه اتفاقي مي‌افتد وقتي مردم شروع به روي گرداندن از اين رسانه‌ها مي‌کنند؟
صدها ميليون دلار از طرف دولت آمريکا در راستاي سياست خارجي آن در سراسر جهان خرج شده است. از سال 1942، آمريکا سياست‌ها و فرهنگ خود را از طريق خروجي‌هايي مانند صداي آمريکا، راديو آزاد اروپا و راديو آزادي، در سراسر جهان منتشر ساخته است. سال گذشته، “شوراي پخش دولتي” BBG - سازمان مسئول نظارت بر رسانه‌هاي خارجي تحت حمايت مالي آمريکا - بودجه سالانه‌ 747.5 ميليون دلار داشت. اما چه اتفاقي مي‌افتد وقتي مردم شروع به روي گرداندن از اين رسانه‌ها مي‌کنند؟
بيشتر رسانه‌هاي تحت حمايت مالي آمريکا کانال‌هايي هستند که به دنبال يک مخاطب مي‌گردند.
آمريکا تقريبا يک ميليارد دلار براي شبکه الحره که يک شبکه خبري عرب زبان است، خرج کرده است. “فيليپ سيب” مدير مرکز ديپلماسي عمومي دانشگاه کاليفرنياي جنوبي و مولف کتاب “تاثير الجزيره: چگونه رسانه‌هاي جهاني جديد سياست‌هاي جهان را شکل مي‌دهند"، بر روي شبکه الحره مطالعه گسترده‌اي انجام داده است. سيب گفت: مشکل الحره اين است که با اينکه رقابت الان در درون جهان عرب است و به وسيله الجزيره و العربيه سيطره دارد اما در واقع مخاطب زيادي از خارج عراق ندارد.
“فولرتون نانسي اسنو” استاد ارتباطات دانشگاه ايالتي کاليفرنيا مي‌گويد: مردم آمريکا از اين که چرا ما اين همه دلارهاي مالياتي را به برنامه‌هايي اختصاص مي‌دهيم که خيلي‌ها آن را مشاهده نمي‌کنند، ناراحت هستند. آنها حتي تقريبا از تاثير الجزيره يا حتي تلويزيون العربيه چيزي نمي‌دانند.
نظرسنجي دانشگاه مريلند نشان مي‌دهد در حاليکه 53 درصد عرب‌ها الجزيره‌ را تماشا مي‌کنند، فقط دو درصد از مخاطبان عرب شبکه الحره را مي‌بينند که از حومه “اسپرينگفيلد” ايالت ويرجينيا پخش مي‌شود. بر اساس گزارش‌هاي تحقيقي شبکه “سي‌بي‌اس” و “پرو-پابليکا"، الحره در چندين زمينه ناموفق بوده است. در ابتدا، بسياري از عوامل اجراي الحره عربي حرف نمي‌زدند و بسياري از گزارشگران نخستين اين شبکه مسيحيان لبناني بودند، با اين همه الحره براي جذب حداکثري مخاطبان مسلمان طراحي شده بود. اما تحليگران بر اين باورند بيشتر از همه مردم کشورهاي عربي نمي‌خواهند اخبار خود را از خروجي دريافت کنند که توسط جرج دابليو بوش رئيس جمهور سابق آمريکا پيشنهاد شده است.
“ميلين آلونسو چيونگ” روزنامه نگار کوبايي گفت: در خصوص کوبا، “راديو و تلويزيون مارتي” که در ميامي مستقر است و آمريکا آن را تامين مالي مي‌کند شنونده‌اي ندارد. علاوه بر اين، در کوبا سيگنال آن با پارازيت روبروست.
گزارش‌هاي مربوط به کنگره آمريکا که سال گذشته توسط سناتور “جان کري” ارائه شد به عدم رعايت اصول روزنامه نگاري پذيرفته شده در راديو و تلويزيون مارتي نيز اشاره مي‌کند.
آلونسو گفت: هيچ چيزي که نزديک به بي طرفي و بي غرضي باشد در آن وجود ندارد، تمام برنامه‌هاي مارتي پروپاگانداست که شامل تحريک براي خشونت و تروريسم رسانه‌اي است. ما درباره يک نمايش راديويي صحبت مي‌کنيم که به مردم مي‌گويد بيرون بيايند و رهبران کوبايي را بکشند، از نقطه نظر اخلاق روزنامه نگاري اين بسيار ناراحت کننده است.
با اين همه، راديو و تلويزيون مارتي در سال 2008، 15 ميليون دلار بودجه داشت که به مخالفان کوبايي در آن کشور به عنوان خبرنگاران خود پرداخت مي‌کند و هزينه دو هواپيماي “گلف استريم” را مي‌دهد تا براي پخش برنامه‌هاي تلويزيون مارتي اطراف کوبا چرخ بزنند. دولت آمريکا فقط براي اخبار پول پرداخت نمي‌کند.
دلارهاي وزارت خارجه آمريکا همچنين هزينه “عقاب چهار” يک سريال پليسي افغاني را مي‌دهد که داستانش مانند سريال معروف آمريکايي 24 است. “جک ديليبرتو” تفنگدار سابق ارتش آمريکا که افغانستان خدمت کرده است گفت که اين سريال با هدف خاصي پخش مي‌شود.
وي گفت: اين سريال روي فرهنگ افغانستان براي حمايت از ارتش و نيروي پليس تاثير زيادي دارد. در بسياري جهات، اين سريال به صورت گسترده همان کاري را انجام مي‌دهد که 24 در آمريکا انجام داده است. 24 نيز براي حمايت از دکترين شکنجه ساخته شد و بيشتر حجم تبليغاتي عقاب چهار در افغانستان در تلاش براي تقليد آن است و سعي مي‌کند بگويد که مقابله با شورشيان و ترويست‌ها چيز خوبي است و اينکه مردم افغانستان بايد از آن حمايت کنند. سريال عقاب چهار نيروي جنايي و ارتش را بزرگ جلوه مي‌دهد. اما از آنجايي که رسانه‌هايي که برچسب دولت آمريکا را دارند بينندگان خود در سراسر دنيا را از دست داده است برخي در وزارت دفاع و دانشگاه دفاع ملي خواستار بازگشت به عمليات‌هاي رواني شده‌اند.
“جوليانا پيلون” تحليلگر مي‌گويد که آمريکا بايد در اقدامات مخفي بيشتري سرمايه‌گذاري کند… مانند عمليات‌هاي رواني.
پيلون که استاد دانشگاه دفاع ملي است گفت: عمليات‌هاي رواني بايد تغيير رفتار تهاجمي در سطح عملياتي و تاکتيکي جنگ داشته باشند.

 نظر دهید »

درآمدزایی به هر نحو ممکن!

30 مرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

 

تلویزیون به عنوان پیش قراول سیاست‌گزاری برای کل مجموعه صداوسیما از جمله رادیو، در شش ماه اخیر رویکردی را در دستور کار قرار داده که نه در شان یک رسانه رسمی دولتی است و نه در شان ده‌ها میلیون ایرانی است که برای تماشایش از کیسه‌شان هزینه صورت می‌پذیرد؛ اقداماتی که می‌تواند به جایگاه رسانه ملی لطمات جدی وارد سازد.

گویا سرنوشت بد رسانه ملی به دلیل افزایش هزینه به همان سمتی می رود که تا پیش از این به دلیل حرکت به سوی تبلیغاتی شدن شبکه های ماهواره به سمت آن می رفت؛ سرنوشت سازمان صداوسیما دقیقاً همین گونه شده و رسانه‌ای که در حال حرکت رو به جلو بود، با افزایش شبکه‌ها بدون افزایش زیرساخت‌های کیفی، بزرگ تر از حد معمول شده و با بی‌پولی، مجبور به پخش دوباره تمامی برنامه‌های سالهای اخیرش برای پر کردن آنتن و سرپا نگه داشتن شبکه‌ها شده است  در چنین شرایطی طبیعی است که اکر تخته پاره‌ای هم بر آب باشد، گرفته شود و در کوره موتورخانه کشتی پرتاب شود و این گونه است که شاهد ورود برخی تبلیغات عجیب به تلویزیون هستیم؛ تبلیغاتی که دقیقاً حکم همین تخته پاره‌ها را دارد .

در همین راستا برخی تبلیغات ماهواره‌‎نکته ای که پیش از این شیوه و کیفیتش مورد نقد قرار می‌گرفت و حتی در تلویزیون خودمان برای به چالش کشیدن و نازل بودن سطح شبکه‌های ماهواره‌ای به شکل کمدی طرح می‌شد، سر از تلویزیون خودمان درآورده و از کرم‌ها رنگارنگ تا منقل کباب و کفش‌های لاغری با همان مدل تبلیغ ماهواره‌ای در تلویزیون خودمان تبلیغ می‌شود و ظاهراً سخت گیری‌های سابق که تبلیغات تلویزیونی می‌بایست از یک استاندارد کیفی حداقلی برخوردار بود نیز دیگر جدی گرفته نمی‌شود و هر تبلیغی با هر نوع طراحی پخش می‌شود.

بعد از همه ی این قصه ها امروز شاهد آن هستیم که تبلیغات برخی شرکت ها از حالت یک تبلیغ تلویزیونی خارج شده و نظیر شبکه های بی خاصیت لس انجلسی دیگر تبلیغات برای شرکت ها و افراد خاص تبدیل به یک برنامه پانزده دقیقه ای در پر بازدید ترین شبکه رسانه ملی یعنی شبکه یک سیما شده است که با توجه به نوع ساختار آن بیشتر به یک برنامه تولیدی برای پر کردن آنتن شبه است تا یک تبلیغ تلویزیونی!

روند پخش آگهی های بازیرگانی به حدی غیر قابل تحمل شده که به نظر می رسد هر فردی که از تمکن مالی برخوردار باشد می تواند برای خود در تلویزیون رسمی جمهوری اسلامی که متعلق به ۷۰ میلیون آدم است برنامه شخصی داشته باشد و نمونه آن را چند روزی است در پخش یک برنامه که متعلق به شرکت یک سرمایه دار ایرانی است مشاهده می کنیم.

ویژه برنامه های یک شرکت هواپیمایی شخصی که در شبکه یک سیما روی آنتن می رود این نکته را به ذهن نزدیک می کند که هر کس در ایران پول داشته باشد می تواند برای خودش برنامه ای بسازد و آن را با هر شکل و طریقی که می خواهد در ساعت دلخواه خودش از رسانه ملی پخش کند همانطور که در تبلیغات این شرکت هواپیمایی مشاهده می شود که یک خانم مهماندار با لباسی رنگی و جذب کننده همراه با آرایشی غلیظ برای جلب مشتری برنامه های شرکت هواپیمایی مورد نظر را تبلیغ می کند .

در هر حال تبلیغات رسانه ها مخصوصاً رسانه های دیداری و شنیداری جدای از تاثیرات مستقیم اقتصادی دارای لایه های پنهان فرهنگی و اجتماعی است،‌ ترکیبی از تصاویر و افکت های ویژه که هر روز چندین ساعت در مقابل دیدگان هزاران مخاطب قرار دارد  پروپاگاندا  (propaganda) یا همان جنجال رسانه‌ای عنوانی است که در غرب به مجموعه روشهای شناخته شده ای اطلاق می شود که هدف آن تاثیر بر ذهن مخاطب است  این واژه گرچه در ابتدا کاربرد سیاسی داشت اما رفته رفته بر سایه وجوه زندگی بشر نیز سایه افکند  و از زمان جنگ جهانی دوم نه تنها جنگ بمب‌ها و گلوله‌ها، بلکه جنگ کلمات و تبلیغات و بی شک با توجه به اهمیت حیاتی این مسئله برای یک ملت نباید به راحتی اجازه داد که به سادگی در رسانه ای که خصوصی نیست و در اختیار یک ملت است اشخاصی بتوانند به دلیل سرمایه دار بودن برای تبلیغات شرکت های خود پا را از حوزه تبلیغات بازرگانی خارج کنند و برای خود برنامه سازی کنند .

فرهنگ نیوز

 

 نظر دهید »

آنجلینا جولی؛ سرباز جنگ‌های صلیبی

30 مرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

جنگ داخلی بوسنی و هرزه‌گووین فاجعه ای است که هیچ گاه از خاطره بشریت پاک نخواهد شد جنایاتی که صرب ها علیه مسلمانان انجام دادند به حدی وحشیانه بود که آنها را از مرز حیوانیت گذراند. آنها در اعمال وحشیانه خود اقدام به پاکسازی قومی کردند و این به این معنی است که مردان مسلمان اعم از پیر و جوان کشته و زنان و دختران ولو زنانی که هم کیش و هم مسلک آنان بودند نیز به بهانه ازدواج با یک مرد مسلمان از تجاوز سربازان صرب در امان نبودند؛ به گونه ای که پس از پایان جنگ داخلی، مسلمانان با صدها کودک نامشروع، مواجه بودند. کودکانی که حالا باید بدون سرپرست و در یتیم‌خانه بزرگ می شدند از طرفی دیگر نیز تعدادی از زنان مسلمان بوسنی به خاطر جنایت صورت گرفته علیه آنها ترجیح دادند سرزمین خود را ترک و در کشوری دیگر به زندگی ادامه دهند تا شاید زخم آنها اندکی التیام یابد و این در حالی است که هم اینک بعد از گذشت سالها، صدها زن مسلمان در کشور بوسنی همچنان در سوگ عزیزان خود و در پی احقاق حقوقشان هستند؛ به طوری که در آخرین اقدام در سال گذشته میلادی در پی اعتراض به فیلم آنجلینا جولی بازیگر آمریکایی علی رغم استقبال برخی از هنرمندان و سیاستمداران آن سرزمین، مانع از ادامه فیلمبرداری شدند.



فیلم “در سرزمین خون و عسل” اولین تجربه فیلم سازی این بازیگر هالیوودی است که در آن به رابطه عاشقانه و البته نامشروع یک سرباز صرب و یک زن مسلمان در دوران جنگ داخلی بوسنی می پردازد. اگر چه این فیلم اولین فیلمی نیست که به موضوع جنگ داخلی بوسنی پرداخته است اما دارای نکات حائز اهمیتی است که شاید هیچ فیلم دیگری این نکات را نداشته باشد.

کارگردان این فیلم زنی است که فیلمهای وی به دلیل داشتن ناهنجاری های اخلاقی مشهور است. این بازیگر هالیوودی سابقه بازی در فیلم های ماسونی از جمله سری فیلم های دزدان مقبره و … را نیز دارد. وی به عنوان سفیر صلح سازمان بین الملل توانست در سودان به همراه جورج کلونی دیگر بازیگر هالیوودی حضور فعال داشته باشد به طوری که این فعالیت تاثیر به سزایی در دو تکه شدن سودان داشت و همچنین حضور وی در پاکستان و سایر کشور های مسلمان آن هم با حجاب اسلامی توانست از وی علی رغم سابقه‌اش، چهره ای قابل قبول بسازد.

وی با چنین سابقه ای در این فیلم زنانی را به تصویر می کشد که هیچ شباهتی به زنان مسلمان ندارند. جولی در فیلم خود زنی با نام آنجلا را نمایش می دهد که نمی‌تواند معرف یک زن مسلمان باشد چنانچه در سکانسی از فیلم، آنجلا به پدر دنیل (سرباز صرب) می‌گوید “مادربزرگ من یک پارتیزان بود و من بدون اینکه کاری با صربها، لهستانی ها و مسلمانها داشته باشم، بزرگ شدم” و باز به عنوان مثال سکانس ابتدایی فیلم با موسیقی‌ای شروع می شود که بیشتر یادآور جامعه‌ای آمریکایی است. شما نظاره‌گر زن مسلمانی هستید که در حال آماده شدن برای دیدن یک جوان صرب است و در ادامه شاهد حضور این زن در یک سالن و رقص وی با مردی صرب، انفجار سالن و آغاز جنگ داخلی خواهید بود.



اگر چه آنجلینا جولی در فیلم خود به نسل کشی صرب‌ها، تجاوز به زنان مسلمان، آوارگی آنها و نکات بسیار دیگری اشاره کرده است؛ اما وی آنچنان به این رابطه عاشقانه و البته نامشروع این زوج پرداخته که بسیاری از صحنه و دیالوگ های موجود در فیلم، تحت الشعاع این موضوع قرار گرفته است. در سکانسی از فیلم پدر این سرباز صرب که خود نیز نظامی است خطاب به پسرش می‌گوید “تو فکر می کنی ما خیلی تند هستیم. ما صربها با ترک ها 500 سال قبل جنگیدیم و جلوی آنها را از حمله به اروپا گرفتیم. یک میلیون صرب در جنگ جهانی دوم کشته شدند. این سرزمین غرق در خون صرب هاست و حالا می خواهند اینجا زندگی کنند؟! تحت قوانین اسلام؟ در یک کشور مسلمان؟ و باز در ادامه در پاسخ پسرش که از وی می پرسد “فکر می کنید دنیا این پاکسازی قومی را نادیده می گیرد” می‌گوید: آنها می بینند اما هیچ کاری نمی کنند چون صربها تنها ارتش جدی در این قسمت اروپا هستند.



کارگردان این فیلم به خوبی و در لفافه توانسته به جنگ های صلیبی و حضور مسلمانها در اروپا و فتح این مناطق به دست مسلمانان بپردازد و  حضور مسلمانان و تشکیل یک کشور مسلمان در اروپا را به عنوان  یک زنگ خطر برای غربی ها به صدا درآورد. کارگردان در ادامه فیلم از این سرباز صرب انسانی نوع دوست و ضد جنگ می سازد به طوری که در ادامه فیلم وی نه تنها در برخی شرایط از کشتن مسلمانان صرف نظر می کندبلکه شرایط را برای فراری دادن آنجلا (زن مسلمانی که معشوقه وی است)  نیز مهیا می سازد و از وی می خواهد تا هر چه زودتر و در اولین فرصت از سربازخانه صربها فرار کند و در ادامه برای حفظ جان این زن مسلمان  وی را به عنوان نقاش خود استخدام می کند و در ادامه فیلم به آنجلا این اطمینان را می دهد که هیچ کس حق دست زدن به وی را ندارد.

از جملات نکات دیگر فیلم سکانس‌هایی است که کارگردان کوشیده تا در آنها از حس آمریکا ستیزی جوامع مسلمان بکاهد، بطوری که در برخی از این سکانس ها به عدم دخالت آمریکا در این جنگ می‌پردازد؛ در صورتی که مسلمانان هیچگاه حمایت ها و کمک های آمریکائیان در راستای تجهیز ارتش و سربازان صربی برای قتل عام و نسل کشی مسلمین را از یاد نخواهند برد.

سکانس پایانی فیلم با مرگ آنجلا رقم می‌خورد. دنیل که به خط مقدم می‌رود تا بتواند از آن طریق آنجلا را به یک مکان امن منتقل کند در کمین نیروی‌های مسلمان گرفتار می‌شود و تمامی همراهانش را در انفجار کلیسا از دست می‌دهد. وی به خاطر شکی که به آنجلا  دارد او را متهم به همکاری با مسلمان می‌کند و بدون اینکه منتظر پاسخ وی باشد او را می‌کشد.



اگر چه تعدادی از هنرمندان و سیاستمداران بوسنیایی معتقد هستند که این فیلم توانسته بار دیگر توجه جامعه بین الملل را به مسئله بوسنی جلب کند؛ اما باید دید این جلب توجه به چه قیمتی به دست آمده و چقدر جریان و محتویات فیلم به واقعیت نزدیک بوده است.

 نظر دهید »

آثار نگاه جنسیتی تولیدات رسانه‌ای

24 مرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

در تحقیقی که توسط دو نفر از استادان ارتباطات “دانشگاه میزوری کلمبیا” و “دانشگاه آریزونا” برروی اثرات قرار گرفتن در برابر هجمه رسانه‌ای و دریافت مردم از جهان واقعی صورت گرفته است؛ این دو استاد به این نکته اشاره کرده‌اند که، مردمی که در معرض تولیدات رسانه‌ای مختلف قرار می‌گیرند؛ دریافت‌های شخصی خود از این تولیدات را در تصمیم‌گیری‌ها، رفتارها و اعمال خود دخالت می‌دهند بدون اینکه به این نکته دقت کنند که آیا برداشت آن‌ها از آن مطلب تولیدی درست بوده است و یا مطالب ارائه شده در آن تولیدات واقعیت داشته است یا خیر!

تحقیقات پیشین در این زمینه همچنین نشان داده است که تماشای برنامه‌های تلویزیونی که در آن‌ها تصویرگرایی جنسیتی به طور ضمنی در طول برنامه ارائه شده است تاثیری مستقیمی بر عقاید، افکار و رفتارهای جنسیتی افراد در دنیای واقعی دارد. براساس نتایج این تحقیق و اصول تئوری شناخت اجتماعی؛ فیلم‌ها و محصولات تصویری تولید شده برای نسل نوجوان تاثیراتی مشابه در دنیای واقعی مخاطب دارد.

در این تحقیق تصویرگری تولیدات رسانه‌ای مورد بررسی قرار گرفته و افزایش ناگهانی اقبال قشر مخاطب در 2 بستر مورد توجه بوده است: در بستر اول شیوه به تصویر کشیده شدن این نسل به طور سیستماتیک مستند شده است و در بستر دوم، تاثیر قرار گرفتن در معرض این تولیدات و نگاهی که آن‌ها در مورد جنسیت و روابط بین دو جنس مخالف ارائه می‌دهند؛ بر اعتقادات قشر جوان و نوجوان به طور تجربی مورد بررسی قرار گرفته است.

برطبق تئوری شناخت اجتماعی “باندورا"، پیامهای رسانه‌ای به تنهایی برای بینندگان به عنوان یک منبع عظیم و تاثیرگذار برای دستیابی به دانش جنسی و شایستگی فردی به شمار می‌روند. نوع پیامی که این رسانه‌ها ارائه می‌دهند بر توسعه انتظارات از جنس مخالف، نقش‌ها و رفتارهای او، استانداردهای ارزیابی فردی و باورهای تاثیر گذاری فردی کاملا موثرند.

در این تئوری چنین استدلال شده است که افراد جزء جزء ویژگی‌های جنسی خود را با تحت نظر گرفتن پاداش‌ها و اثرات رفتاری بین دو جنس در جامعه، کسب می‌کنند. به طور مثال، ارائه ویژگی‌های شخصیتی متضاد زنان در رسانه، که در بسیاری از موارد برای یک بیننده بی‌طرف، کاملا گیج‌کننده می‌نماید؛ نقشی موثر در بوجود آمدن تضاد عقیده‌ای – رفتاری برای نسل مونث مخاطب دارد. مسئله‌ای که باعث می‌شود مخاطب مونث، در پیدا کردن نقش درست یک زن در برهه‌های زمانی مختلف زندگی اجتماعیش، دچار سردرگمی شود.

به طور اخص، دوران بلوغ یک از دوران‌های بسیار مهم زندگی انسان است که در آن توسعه شخصیتی افراد وارد مرحله‌ای جدید می‌شود. در طی این دوران افراد آن‌چنان تحت تاثیر رفتارهای جامعه پیرامونی خود هستند که، گاهی پیام‌های تولیدات رسانه‌ای برای آن‌ها به عنوان یک منبع مهم برای انتخاب‌های زندگی به شمار می‌آید.

 نظر دهید »

توحش غربی با چاشنی فرهنگ ایرانی

24 مرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

خودشان می گویند به اندازه هالیوود رویش حساب باز کرده اند و تا بتوانند در این حوزه سرمایه گذاری می کنند. موضوعش آنقدر جدی شده که اخیرا از روی آنها فیلم سینمایی می سازنند و چهره بازیگرانشان را بر اساس چهره های گرافیکی و کامپیوتری طراحی می کنند!

منظورم بازی های رایانه‌ای است. صنعتی که از حدود سه دهه قبل ظهور کرد و قدم به قدم رشد کرد تابه مرحله ای برسد که ابرقدرت های دنیا در حوزه جنگ نرم و برای تخریب فرهنگی یک کشور در ذهن دیگر مردم جهان تنها و تنها با ساخت یک بازی رایانه ای به هدف خود می رسند.
امروز دیگر آنقدر کمپانی بازی سازی، سرمایه گذار، کنسول های رنگارنگ گیم و البته سبک های مختلف طراحی بازی وجود دارند که حتی برای معرفی برخی بازی های معروف، جلسات رونمایی مجلل با حضور چهره های  با نفوذ کشور های مختلف برگزار شده و سالیانه شاهد برپایی جشنواره های پر زرق و برق بازی در سراسر دنیا هستیم.


***بازی های رایانه ای در ایران
ورود کشور ما به حوزه بازی های رایانه ای از اواسط دهه هشتاد آغاز شد. سازمانی تحت عنوان بنیاد ملی بازی های رایانه ای ظهور کرد و با تولید چند بازی پیش پا افتاده نظیر “رانندگی در تهران” بارقه هایی از یک صنعت نو پا کلید خورد. می توان گفت بازی سازان ما از ابتدای دهه 90 به صورت جدی وارد این حوزه شدند به طوری که از سال 90 نمایشگاه بازی های رایانه ای کار خود را شروع کرد و چند شرکت و سازمان مستقل بازی سازی متولد شدند. پیشرفت بازی سازی در ایران فعلا شرایط قابل قبولی دارد به طوری که سال گذشته بازی رایانه ای “گرشاسپ” موفق شد در عرصه جهانی نیز مورد توجه قرار بگیرد.

بازی های چشم گیر ایرانی آنقدری نیستند که بخواهیم این مقدمه را طولانی کنیم. بنابراین برای اطلاع از این که در سال 92 چقدر نسبت به سالهای قبل پیشرفت کردیم، تصمیم گرفتیم چند ساعتی را در مصلی تهران و در میان غرفه های رنگارنگ بازی های رایانه ای بگذرانیم.
آنچه در پی می آید ماحصل گشت و گذار خبرنگار مشرق به همراه یکی از کارشناسان حوزه بازی های رایانه ای در مصلی تهران و البته پرسش و پاسخ با برخی غرفه داران است:

***نور، صدا، حرکت!
نور، صدا، حرکت! این ها فاکتورهای اولیه برای فیلم سازی است. جمله ای آشنا که حتما همه شما هم آن را شنیده اید. دقیقا همین فاکتور ها در مورد بازی سازی هم وجود دارند. اما آنچه به نور و صدا و حرکت معنی می بخشد محتواست. یک فیلم سینمایی بدون محتوای غنی و سناریوی عمیق و تاثیر گذار تنها تصویر و رنگ و صدایی است که از پیش چشم مخاطب می گذرد و در با گذر زمان خیلی زود از ذهن ها پاک می شود.
یک بازی رایانه ای هم نیازمند یک داستان قوی و پرکشش است تا مجبور نباشد تنها به جذابیت های بصری تکیه کند. آنچه بازی های آمریکایی و ژاپنی را مانا می سازد همین است! سری بازی های تام رایدر، وارکرافت و کانتر استراک هر کدام بیش از یک دهه از عمرشان می گذرد اما هنوز هم طرفداران خود را دارند.
این به جذابیت های گرافیکی آنها مربوط نیست. بلکه مستقیما مربوط به نوع روایت داستان، شخصیت پردازی ها و در مجموع قصه ای است که سازندگان از طریق یک دنیای فانتزی برای بازیکن ها روایت می کنند.
بازی سازان ایرانی پیشرفت داشتند. از لحاظ گرافیکی و شبیه سازی بازی ها و صد البته از نظر تعدد تولید آثار مختلف رایانه ای به مرحله قابل قبولی رسیدند. برخی بازی هایی که در حال حاضر برای فروش در مصلی تهران موجود هستند، از نظر کیفیت ساخت با محصولات درجه دو و سه آمریکا و ژاپن قابل مقایسه هستند.


قیمت ها نیز معقول تر شده اند و دیگر لازم نیست برای یک بازی ایرانی تمام موجودی جیبمان را خالی کنیم. اما هنوز هیچ کدام حرفی برای گفتن به مخاطبان ندارند. یعنی از نظر داستان و شخصیت پردازی همه آثار تولید شده بی کیفیت تلقی می شوند و نمی توان از آنها دفاع کرد.
این نکته ای است که خود بازی ساز ها هم آن را تایید می کنند و قتی از آنها در مورد سناریو بازی سوال کردیم، اول مات و و مبهوت ما را نگاه کردند و بعد برای این که پاسخ ما را داده باشند، کمی در مورد بازی توضیح دادند و در آخر هم معلوم شد فقط چند خطی به عنوان خط داستانی برای بازی خودشان متن نوشته اند و دیگر تمام سرمایه و فکر و انرژی خود را بر روی نکات فنی متمرکز کردند.
به صورت میانگین همه بازی سازها تایید کردند که چیزی تحت عنوان سناریو نداشته و بعضی از آنها هم در بهترین حالت 20 الی 50 صفحه قصه و خط داستانی تعریف کرده بودند. یکی از غرفه داران در این زمینه گفت: ما بدون هیچی حمایتی در حال کار بر روی این پروژه ها هستیم. مگر صنعت بازی سازی ما چقدر قدرت دارد که بخواهیم سناریو و بخش محتوایی هم به آن اضافه کنیم؟

***ایرانیزه کردن بازی های آمریکایی!
اولین نکته ای که با چند دقیقه نگاه کردن به گیم پلی بازی های حال حاضر به ذهن می رسد، تقلید است! فضای جذاب بازی های ایرانی یک کپی ناشیانه از نمونه های غربی است که تنها وجه تمایز آنها استفاده از دیوار نوشته ها و صداهای فارسی در فضای بازی است. اگر نه شکل و شمایل همه چیز از فضای داستان تا شکل لباس پوشیدن و شخصیت پردازی ها همه و همه شما را به یاد صدها بازی آمریکایی می اندازد که سالهای قبل تولید شده اند و البته موفق هم بوده اند.
این نشان می دهد که بازی سازهای ما صرفا به جذابیت های بصری و قدرت موتور های گرافیکی تکیه کرده اند و فقط می خواهند از عرصه بازی سازی عقب نباشند. یکی دیگر از غرفه داران در این زمینه معتقد بود: تمام همکاران ما مهندس و افراد فنی هستند. من اصلا نیازی به حضور نویسنده و افراد محتوایی احساس نکردم. هزینه هم ای هم در این زمینه صرف نشد.
تعداد شرکت های بازی سازی که قالبا به صورت خصوصی فعالیت می کنند در طول یک سال تقریبا 30 درصد افزارش داشته و همگی آنها حداقل دو محصول برای ارائه به مخاطبان داشتند. بازی های آنلاین، استراتژیکی، و سه بعدی به صورت اول شخص یا سوم شخص به وفور در نمایشگاه یافت می شود. اما همه آنها در یک زمینه اشتراک دارند ” فقدان تیم محتوایی و یک سناریو مکتوب“

کارشناس بازی های رایانه ای در این زمینه معتقد است: نداشتن سناریو و خط داستانی باعث شده شما هیچ فرقی میان کاراکترهای طراحی شده توسط فارسی زبانان با کاراکترهای غربی احساس نمی کنید و حتی در بازی های اکشن همان میزان خشونت و تنشی که در نمونه های غربی وجود دارند، قابل مشاهده است. این نکات حتی در طراحی پوسترها و تبلیغات بازی ها نیز مشهود بوده و نشان می دهد متاسفانه هیچ تلاشی برای ایرانی کردن حال و هوای بازی ها صورت نگرفته و اگر دیروز از خشونت و بد آموزی بازی های غربی ایراد می گرفتیم امروز مجبوریم از نسخه های داخلی خودمان هم انتقاد کنیم.

***سرمایه و مدیریت هزینه ها
هفتاد میلیون تومان برای طراحی یک بازی آنلاین. 490 میلیون تومان برای یک بازی نقش آفرینی! 300 میلیون تومان برای یک بازی اساطیری! این ها در پاسخ سوال ما بود که پرسیدیم چقدر برای بازی های خود هزینه کردید؟
روال کار کمپانی های مطرح بازی سازی در کشورهای پیشرفته بدین شکل است که از کل بودجه در نظر گرفته شده برای ساخت یک اثر، حدود 70 درصد آن را برای بخش محتوایی و گروهی کنار می گذارند که قرار است سناریو بازی را کلید بزند و شخصیت ها را طراحی کند. این مدیریت هزینه باعث خواهد شد که کاراکترهای مانا و مشهوری خلق شوند که با گذر زمان از ذهن مخاطب نمی روند و حتی در مواردی به قهرمان های ذهنی آنها بدل می شوند.

اتفاقی که متاسفانه در کشور ما هنوز رخ نداده و با وجود طر احی صدها بازی رایانه ای اگر درمورد قهرمان های آنها از مخاطابن سوال کنید، بعید است بتوانند نام آنها و حتی شکل و شمایل آنها را به یاد بیاورند. دلیلش هزینه نکردن برای بخش محتوایی است. برای مثال یکی از غرفه های بازی سازی در مورد تفکیک هزینه های ساخت گفت: از حدود 200 میلیون تومانی که هزینه کردیم حدود 180 میلیون برای بخش های طراحی و مهندسی و خریداری ابزار های مورد نیازمان هزینه شد. مابقی هم دستمزد همکاران و خرج های ریز و درشت دیگر بود!

***سخن پایانی
گام نهادن جوانان با ذوق ایرانی در این مسیر قابل تقدیر است. هدفشان هر چه که باشد سعی دارند رقابت خود را با مغزهای مبتکر  بین المللی جدی تر کنند. اما باید یادشان باشد در این زمینه تمام جوانب کیفی را در نظر بگیرند تا به جای کار فرهنگی، کار ضد فرهنگی انجام ندهند.
بی توجهی به محتوا و موضوع بازی های رایانه ای بدون شک یعنی گام نهادن در همان مسیری که کشورهای دیگر هم در آن گام بر میدارند و در واقع همان جنگ نرمی است که دشمن علیه ما به راه انداخته و حداقل کاری که از دست ما بر می آید این است که در زمین آنها بازی نکنیم.

 نظر دهید »

بدون شارلاتان‌ها می‌شود طنز ساخت و به اخلاق صدمه نزد

23 مرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

ماه مبارک رمضان به پایان رسید و همزمان با آن هم فستیوال سریال‌های مناسبتی با پایان بندی که در ابتدای ماه مبارک در همین پایگاه اینترنتی کم و بیش پیش بینی می کردیم. این پیش بینی بیش از این که مربوط به پایان داستان باشد به جنس تولیدات ماه رمضان امسال مربوط می شد. در حقیقت وضعیت به گونه ای شده است که دیگر نیازی به تحلیل تک به تک تولیدات نیست و تنها کافی است درباره یک جنس برنامه سازی سخن بگوییم، باقی حرف ها در باره آن در موارد مشابه قبلی گفته است. متاسفانه در بسیاری از موارد برنامه سازی خصوصا در زمینه داستانی مانند کارخانجات تولید انبوه صنعتی شده است که هر خط تولید یک نوع خاصی از کالا را تولید می کند که تنها در رنگ متفاوت است و در کارکرد و خصوصیات کلی تکرار می شود و این داستان تولیدات اخیر رسانه ی ملی شده است.

***استثنایی به نام محمدحسین لطیفی

در میان سه سریال تولیدی امسال تنها «دودکش» محمد حسین لطیفی بود که می تواند لقب استثنا در برنامه سازی و سریال سازی، آن هم در میان آثار مناسبتی داستانی را به خود اختصاص دهد. پیش از آنکه بخواهیم درباره دودکش صحبت کنیم، بهتر است درباره این سخن بگوییم که چرا لطیفی یک استثنا است و نه دودکش!

ساخته شدن سریال ساده ای مانند دودکش بیش از آنکه ناشی از یک برنامه سازی منسجم و متکی به مدیریت رسانه ای باشد؛ مربوط به سازنده خود است. این لطیفی است که در مقام برنامه ساز کاری خارج از عادت برنامه سازی تلویزیونی انجام می دهد؛ اگر نه، نباید دیده شدن چنین آثاری را  تنها در یکی دو مورد و فقط در تولیدات برخی برنامه سازان خاص دید. نمی شود گفت که برنامه ریزی های رسانه ملی، برنامه سازان را به سمت و سوی تولیدات برنامه هایی با نقاط قوت دودکش سوق می‌دهد؛ چرا که  تنها چنین ساخته های باز هم در سبد کسانی مانند لطیفی تکرار می شوند و با این وصف این سبک قصه گوی و نگاه به زندگی را باید جزیی از سلایق شخص برنامه ساز دانست و نه حاصل تولیدات سازمانی.  با این حال اینکه کارگردان کهنه کاری مانند محمد حسین لطیفی برای رسانه ملی سریال ساخته و این اثر به روی آنتن رفته است را باید به فال نیک گرفت و خوشحال بود که مدیران این رسانه شخص کاربلدی را برای برنامه سازی انتخاب کرده اند.



***دودکش داستان بی تکلف زندگی

شاید مهم ترین ویژگی ساخته ی لطیفی در ماه مبارک امسال، پرداخت بی تکلف او و همکارانش به زندگی عادی یک خانواده باشد. لطیفی در اکثر ساخته هایش از قلمبه گویی و ادا در آوردن فراری است. چه محصول بر روی پرده ی سینما به نمایش درآید و چه به صفحه تلویزیون راه پیدا کند. نه در روایت تصویری و نه در قصه گویی و همچنین دیالوگ نویسی؛ لطیفی به دنبال سر کار گذاشتن مخاطب و دور گرداندن او نیست. او به سر راست ترین زبان حرف خودش را می زند و از قضا آدم های قصه اش هم با او هم زبان و هم روحیه هستند. دل هایشان سر زبانشان است و هر آنچه که در قلبشان باشد به سرعت بر زبان می آورند و اهل رنگ به رنگ شدن نیستند. نمونه سینمایی آن «روز سوم» بود که روایتی از روزهای اشغال خرمشهر را به سینما برده بود. آدم های دود کش همان سادگی و همه فهمی را دارند که خرمشهری های روز سوم. حتی شخصیت عراقی فیلم روز سوم هم، دشمن ساده ای است. دشمن است اما منافق نیست نه در عشقش دروغ می گوید و نه در دشمنی اش.

**خانه من و تو

سادگی و روانی شخصیت های لطیفی در دودکش طراحی صحنه و لوکیشن های سریال را هم تحت تاثیر قرار می دهد. اگر چه در طراحی صحنه و حتی لباس، تلویزیون شاهکارهایی مانند «وضعیت سفید» حمید نعمت الله را به خود دیده اما دودکش لطیفی آن پیرایه سینمایی و عظیم وضعیت سفید را در خود ندارد؛ آرایشی که در جای جای سریال به مخاطب یادآوری می کرد که در حال دیدن یک اثر بزرگ است و کارگردان آن در هیچ ذره ای از کار بی دقتی و بی مبالاتی نکرده است؛ ولی دودکش با مخاطبش صمیمی است و گاه آنقدر این صمیمیت جلو می رود که بیننده فراموش می کند که در حال دیدن سریال است و همذات پنداری او را در داستان خودش غرقش می‌‍کند.




با شخصیت ها می خندد و با آنها گریه می کند و اگر چه ممکن است بعضی از آنها مانند امام جماعت مسجد با بازی بازیگر خوبی مانند جواد عزتی بیش از حد تنه به فانتزی بزنند؛ اما در مجموع کار را باور می کند و از آن لذت می برد.سهم عمده ای از این همذات پنداری به موفقیت لطیفی در به تصویر کشیدن زندگی و از همه مهم تر خانه یک خانواده ایرانی است.خانه ای که اکثریت جامعه شهرنشین و خصوصا پایتخت نشینان نمونه های آن را می شناسند؛ یا قبلا زندگی در آن را تجربه کرده اند و یا هنوز هم در چنین خانه هایی با همین شکل و شمایل زندگی می کنند.ترکیب شخصیت های بی تکلف، صحنه ها و لوکیشن های واقعی با روابطی که میان اعضای این خانواده در طول داستان شکل می گیرد به یک قصه ساده، شیرین و همه فهم منجر می شود.

***وقتی بدون شارلاتان ها می‌شود طنز ساخت و به اخلاق صدمه نزد

دنیای شارلاتان ها و روابط میان آن، تا چندی پیش به سبک غالب سازندگان مجموعه های نمایشی طنز تبدیل شده بود. آدم هایی با زندگی اروپایی، با همان نوع ارتباطات خانوادگی که در نازل ترین سطوح اخلاقی بودند و هر کدام در انتظار فرصتی برای گذاشتن کلاه گشادتری بر سر نزدیک ترین افراد خانواده شان ثانیه شماری می کردند؛ چهارچوب و استخوان بندی اصلی برنامه هایی با مایه های طنز را در رسانه ملی تشکیل می داد. سازندگان این تیپ آثار آنقدر در بدست آوردن بازار برنامه سازی پیش رفته بودند که حتی امر بر مدیران رسانه ملی مشتبه شده بود که تنها روش ساخت برنامه های طنز در تلویزیون همین جنس برنامه هاست. یعنی به نمایش گذاشتن شهوات حیوانی در سخیف ترین سطوح و خندان مخاطب با اوج پرده دری. 




یکی از کارکردهای سریال هایی مانند دودکش همین است که این موازنه را بر هم زده و حکم از پیش داده شده را باطل می کند. می شود برنامه هایی ساخت که شخصیت هایش به جای اینکه همه خودخواه و درغگو باشند، همگی در درونشان با همه ی کمبودها و نقایص اخلاقی شان، قلب ها و نیت های پاک داشته باشند و البته این روحیات در پایان بندی بچربد. می شود که شخصیت های خاکستری را بر اساس پس زمینه سپیدشان طراحی کرد و درنهایت داستان را به سمت همان سپیدی برد و نه اینکه بخش سفید شخصیت ها تنها دروغی برای فریب دادن طعمه باشد و برداشت نهایی مخاطب از سریال این باشد که سلام هیچ گرگی بی طمع نیست و البته همه انسان ها گرگ هستند مگر اینکه عکس آن به اثبات برسد.

***دودکش و وضعیت سفید قابل تکرار هستند
اگر چه محمد حسین لطیفی و حمید نعمت الله استثنا محسوب می شوند اما می شود تعداد ساخته هایی مانند “وضعیت سفید” و ” دودکش” در نسبت با تولیدات دیگر صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران افزایش داد که این خود می تواند به نوعی رشد در برنامه سازی محسوب شود. باید دید مدیران صدا و سیمای جمهوری اسلامی نشانه های قوت این آثار را رصد می کنند یا همچنان در بر همان پاشنه گذشته اش می گردد.

 نظر دهید »

نگاهی به دو برنامه‌ی رسانه‌ی ملی و مسئله‌ی هنر مقاومت

23 مرداد 1392 توسط میرعیسی خانی
«طنز تلویزیونی شبکه‌ی سه سیما»: خنده بازار بیش از یکسال است که این برنامه از شبکه‌ی سه پخش می‌شود. برنامه‌ی روتینی که در ماه مبارک رمضان هم هر شب روی آنتن می‌رود.

سوال اینجاست که رسالت این نوع طنز چیست؟ قرار است در زندگی ما چه نقشی داشته باشد؟ ما باید منتظر این باشیم چه چیزی از دیدن خنده بازار عایدمان شود؟
ذره‌بین فرهنگی: این نوع طنزپردازی‌ها قرار است و رسالتش اینست که با زبان طنز، تلخ‌ترین مسایل و معضلات جامعه را  بیان کند. در قسمت‌های اول که نه، از قسمت‌های میانی این برنامه بود که می‌شد همچین محتوایی را دید، اما در قسمت‌های اخیر انگار با افول محتوی و موضوع مواجهیم. محتوایی که دیگر حاوی مشکلات مردم نیست.

دیگر دیالوگی نمیشنوی که کمی پیچیده باشد و ذهنت را درگیر کند. انگار بجای این که این گروه به دنبال محتوی باشند قرار است بودجه‌ای که در این زمینه در نظر گرفته شده را خرج کنند و ساعت‌های پخش برنامه‌های رسانه‌ی ملی را پر کنند. خلاصه که این برنامه حسابی بوی روزمره‌گی و تکرار گرفته و اندک لبخندی هم روی لب مخاطب نمی‌نشاند و گویی اسیر بداهه‌گویی‌های طنازان شده است. دقیقا مثل همان چیزی که بر سر برنامه‌هایی مثل زیر آسمان شهر آمد.
سریال تلوزیونی ماه مبارک رمضان از شبکه‌ی دوم سیما: سریال خروس


در یکی از قسمت‌های اخیر این سریال، شوهر یکی از شخصیتهای داستان مدتی است بهمراه یکی دیگر از شخصیتهای خانم داستان گم شده‌اند. زن نگران خطاب به برادرش می‌گوید: یعنی کجان این دوتا؟ برادر هم در جواب سریعاً می‌گوید: نمی خواد با غیرت بازی در بیاری! از جواب برادر و صورت حالت دختر براحتی می‌توان فهمید دلیل نگرانی‌اش چیست. برادر در ادامه‌ی دیالوگش اتفاقا از جملاتی مثل بی‌مزه بازی هم استفاده می‌کند.
ذره‌بین فرهنگی: یعنی اگر زن یا مردی در موقعیت مشابهی نگران همسرش شود بازی درآورده و اسمش می‌شود با غیرت بازی؟ چرا غیرت و اندازه‌اش این روزها اینقدر بازیچه شده؟ یعنی ما تعریف درستی از غیرت نداشته و نداریم که در سریال‌های مناسبتی مان مثل ماه مبارک رمضان هم باید این واژه بازیچه قرار گیرد؟ یا دنبال تعریف‌های تازه‌ای از اینگونه واژه‌ها هستیم؟ چرا نگرانی یک زن برای همسرش با غیرت بازی محسوب می‌شود؟
شورای عالی حمایت از فیلم‌نامه، بروکراسی پشت بروکراسی
خبرها حاکی از تشکیل شورایعالی حمایت از فیلمنامه‌ها دارد.  به نقل از پرویز فارسی جانی این شورا تشکیل شده برای جلوگیری از موازی کاری‌ها در میان موسسات و ساخت آثار با الویت‌های سازمانی…

ذره‌بین فرهنگی: اینکه باز می‌شود بروکراسی اداری. باز می‌شود اعمال سلیقه‌ی دولتی‌ها. باز هم کند شدن مراحل به تولید رساندن فیلمنامه‌ها و سردرگمی نویسنده‌ها. نمی‌شود مسایل هنری را محدود و قشری کرد. باید نظرات و سلایق همراه با نگاه کارشناسی در کنار هم قرار بگیرند تا برون‌رفت منطقی‌ای داشته باشد و تاثیرگذار. کاش برای اینکه این دعوای دولتی‌ها و خانه‌ب سینمایی‌ها تمام و ختم بخیر شود تا بجای این شورایعالی، مکانی تعبیه می‌شد که از همه‌ی سلایق و دیدگاه‌های کارشناسان و این‌کاره‌ها استفاده میکردند.
کنگره‌ی شعر مقاومت

چهارمین دوره‌ی کنگره‌ی شعر مقاومت در آبان ماه سال جاری در صدد برگزاری است. خبرگزاری فارس به نقل از احمد نادمی عضو هیئت علمی این کنگره نوشت: این کنگره با حضور شاعران داخلی و خارجی به زبان عربی و فارسی اجرا می‌شود. از لحاظ کیفی هم وی به علمی‌تر شدن کنگره چه در زمینه‌‌ی سختگیری‌های انتخاب اشعار و مقالات و چه در فرستادن مواردی فاخرتر از سوی شاعران، بخصوص شاعران جوان اشاره کرده است. نادمی با تاکید بر اینکه مقاومت یکی از ویژگی‌های انقلاب اسلامی در مقابل استعمار و استکبار است یکی از ویژگی‌های متمایز این جشنواره را پیوند این کنگره با جریان بیداری اسلامی را برشمرد.
ذره‌بین فرهنگی: برگزاری چنین برنامه‌های بزرگی با چنین اهدافی با حضور شاعران و نویسندگانی جوان و مسلمان از کشورهای منطقه خاورمیانه حتما می‌تواند نتایج پر باری را بدنبال داشته باشد و گام‌های مهمی برای اتحاد و همدلی و تاکید بر وجه اشتراک آنان که همان اسلام و مقاومت است دنبال کند. شاید بتوان گفت که این موضوع می تواند اهداف استراتژیک و راهبردی را هم به همراه داشته باشد. کاش بتوان این اهداف را در زمینه‌های دیگری مثل موسیقی و فیلم نامه‌نویسی و … هم بسترسازی کرد.
 3 نظر

نقدی جالب بر عملکرد شبکه وهابی کلمه

23 مرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

شبکه کلمه، یکی از شبکه های ماهواره ای وهابی محسوب می شود که در کنار دیگر شبکه های وهابی مثل وصال حق، وصال فارسی و نور مشغول به فعالیت می باشد. اما تفاوتی که یک بیننده این شبکه نسبت به دیگر شبکه های وهابیت احساس می کند ادعاهای بسیار و توهم یکه تازی این شبکه نسبت به رقبای خود می باشد. همان توهمی که سبب شده تا نام شبکه کلمه را به “شبکه جهانی کلمه” تغییر دهند.

و اما اگر کمی تاکید میکنم فقط کمی، عملکرد این شبکه را بررسی کنیم به نتایج جالب توجهی می رسیم که شاید قضاوت در اینباره را کمی راحت تر کند:

1. 1. عوامل این شبکه همواره ادعا کردند که هزینه های گزاف این شبکه تنها از ناحیه کمک های مردمی و از محل زکات های بینندگان این شبکه تامین می شود. ادعایی که در مضحک بودن آن همین بس که هرگز در شبکه شماره حسابی برای ارسال کمک های مردمی حتی زیرنویس هم نشده است.(این درحالی است که زیر نویس این شبکه بصورت 24 ساعته در زمینه های مختلف فعال می باشد)

2. 2. عده ای که با عنوان “کارشناس” در این شبکه حاضر می شوند همگی مستقر در لندن بوده و هیچوقت سوابق علمی شان در هیچیک از مراکز علمی معتبر اهل سنت تایید نشده است.

شبکه کلمه

3. 3. توهم خود بزرگ بینی آنهم از نوع مزمن گریبانگیر دست اندرکاران شبکه کلمه می باشد که این توهم به راحتی قابل درک و مشاهده برای مخاطبان می باشد. که به عنوان نمونه به دو مورد آن اشاره می کنیم:

الف)  در مواردی که تماس بینندگان در آن پخش می شود در انتهای برنامه آماری به اصطلاح مربوط  به تعداد تماس گیرندگان اعلام می شود. این آمار طبق اعلام شبکه بالای 37 هزار تماس طی حدودا 90 دقیقه برنامه است!!! (بایه حساب سرانگشتی می شود 412 تماس در هر دقیقه یعنی اگر بطور متوسط هر مخاطب فقط 10 ثانیه پشت خط بماند تعداد تماس های شبکه کلمه از این سه خط 70 تماس در هر ثانیه می شود) این درحالی است که تعداد شماره های اعلام شده در این برنامه تنها 3عدد بوده و فقط یک اپراتور برای پاسخ گویی به آنها وجود دارد. جدای از اینکه امکان پاسخ گویی به این تعداد تماس وجود دارد یا خیر، فرض پشت خط ماندن این تعداد افراد در این زمان کوتاه نزدیک به محال است. باطل بودن این ادعا زمانی آشکارتر می شود که مخاطبان شبکه بارها از کارشناس برنامه شنیده اند که اعتراف کرده دلیل تطویل و زیاد سخن گفتنش آماده نبودن تماسی برای وصل روی برنامه می باشد.

شبکه کلمه

لینک بدون لوگوی فیلم مربوطه

ب)  نمونه دیگر نحوه خطاب قرار دادن متقابل عوامل شبکه است که از مجری ساده گرفته تا کارشناس شبکه همه را به عنوان استاد خطاب میکنند تا با اینکار فقدان علمی موجود را بپوشانند و برای خود دلگرمی فراهم کرده باشند.

شبکه های وهابیت

4 4. افراطی گری در برنامه های این شبکه به اندازه ای موج می زند که نظرات هیچ عالمی را در مخالفت با خود نپذیرفته و هیچ کدام از علمای اهل سنت ایران را به رسمیت نمی شناسند. چرا که در صورت ارتباط با علما اولا فقدان سواد علمی کارشناسان شبکه آشکار می شود و دوما نظرات علمای واقعی اهل سنت در مقابل انحرافات این شبکه به انظار مخاطبان می رسد که سبب ریزش شدید مخاطبان خواهد شد این مساله زمانی واضح تر می شود که می بینیم هیچکدام از علمای اهل تسنن تا به حال حاضر به تایید و توصیه به دیدن این شبکه نشده اند. (شاید به همین دلیل باشد که بسیاری از علما این شبکه ها را متعلق به وهابیت می دانند نه اهل سنت!)

از جمله اینکه اخیرا یکی از علمای اهل تسنن جناب “مولوی عبدالمجید مرادزهی” که طرفداران بسیاری در میان اهل تسنن ایران دارد و در نظر مردم جانشین مولوی عبدالحمید (امام جمعه معروف زاهدان) دانسته می شود، به مجرد حضور در یکی از برنامه های شبکه کلمه با نظرات افراطی کارشناسان شبکه مخالفت کرده و عوامل این شبکه را مجبور به قطع سخنان وی و سخن پراکنی و اهانت به این عالم بزرگ نمود که این عمل غیر حرفه ای موجب پدید آمدن موجی از اعتراض بسیاری از اهل تسنن در فضای مجازی گردید.

5. آزادی بیان: آزادی بیان به یک آرزوی دست نیافتنی بین مخاطبان این شبکه تبدیل شده است این مطلب در تماس هایی که در برخی برنامه ها پخش می شود قابل مشاهده است. به محض اینکه بیننده ای کوچکترین انتقاد منطقی مطرح می کند او را متهم به “رافظی” کرده و تماس او را قطع می کنند. اگرچه درصورت موفق شدن به تماس روی شبکه، زمانی که به او اختصاص می یابد زیر 2 دقیقه است که آنهم با قطع مکرر صحبت از سمت مجری برنامه مواجه می شود. این در حالی است که در شبکه مقابل این شبکه یعنی “شبکه ولایت” تمامی مخاطبین حق دارند کامل سخنان و نظرات خود را بیان کنند که گاهی تا نیم ساعت می رسد.
وبلاگ اخبار شبکه های ماهواره ای

 نظر دهید »

10 نکته اخلاقی در آگهی‌های تبلیغاتی

22 مرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

تبلیغات رسانه‌ای سهم زیادی از جدول پخش رسانه‌های مختلف را پر می‌کنند و از آنجا که در عصر رسانه به سر می‌بریم، آگهی‌های تبلیغاتی از زندگی مردم قابل تفکیک به نظر نمی‌رسد و از آنجا که این تبلیغات سوار بر موج بلند و قوی رسانه است تأثیرش نیز می‌تواند آبادگر یا ویرانگر باشد.

کارکرد اصلی و اصولی تبلیغات این است که یک کالا یا خدمت یا یک فرد یا گروه را به صورت صحیح و دقیق معرفی کند تا مخاطب رسانه نسبت به آن کالا، خدمت یا فرد، شناخت پیدا کند اما آنچه که در واقع رخ می‌دهد متأسفانه در اکثر موارد خلاف این کارکرد اصولی است.
در واقع از آنجا که بخش اعظم تأمین مالی رسانه‌ها منوط به قبول و نشر آگهی‌های تبلیغاتی است، بعضاً رسالت رسانه و اصول تبلیغاتِ صحیح، تحت تأثیر مسائل مادی قرار گرفته و اینچنین است که آگهی‌های تبلیغاتی به جای آگاهی دادن، کارکرد اغفال کردن و فریب دادن پیدا می‌کنند.
از آنجا که آفات آگهی‌های تبلیغاتی خیلی گسترده است، در این مطلب سعی می‌کنم به رعایت اخلاق در آگهی‌های تبلیغاتی بپردازم و عوامل غیر اخلاقی رایج در آگهی‌های تبلیغاتی را مطرح کنم:
1-دروغگویی از بداخلاقی‌های رایج در تبلیغات رسانه‌ای است که به صورت جدی یا شوخی در تبلیغات بکار گرفته می‌شود؛ دروغ فقط یک گفتار خلاف نیست، بلکه هر نوع نمایش خلاف واقع و استفاده از نور، رنگ و صدا می‌تواند به مثابه یک دروغ تلقی شود.
به عنوان مثال تبلیغات دروغینی که از تمیزکننده‌ها به نمایش گذاشته می‌شود و با یک پیس و یک پارچه می‌توان کثیف‌ترین شیشه، وان یا گازخوراک پزی را پاک کرد از نمونه‌های این نمایش‌های دروغین هستند که البته دامنه بسیار گسترده‌ای در تمام کالاها و خدمات دارد؛ نمایش خلاف واقع از مواردی است که در احکام معامله نیز به عنوان یکی از موارد غش در معامله و حرام تلقی می‌شود.
2- یکی از مواردی که باید در تهیه تبلیغات مورد توجه قرار گیرد، آثار تبعی آنهاست؛ در تبلیغ یک کالا یا خدمت در رسانه‌های گروهی باید مراقب بود که رسانه مخاطب عام دارد و نمی‌توان مواردی را که موجب آسیب به بخشی از مخاطبان یا اجتماع می‌شود را نادیده انگاشت.
به راستی به کدام مجوز رسانه‌های ماهواره‌ای به خود اجازه می‌دهند کالاهای جنسی را در شبکه‌های خود معرفی کنند و بدون توجه به سن مخاطبان مختلف، موجب ایجاد کنجکاوی منحرف کننده، بلوغ زودرس و آسیب‌های روانی به کودکان و خانواده‌ها و اجتماع شود؟
تبلیغات کالاهای جنسی، اکنون نه تنها در ماهواره‌ها، که در ویترین داروخانه‌ها و فروشگاه‌ها نیز به محرک‌ترین شکل صورت می‌گیرد! و البته غیر از تبلیغات جنسی، موارد زیادی وجود دارد که به آثار تبعی آنها توجه نمی‌شود، به عنوان مثال آگهی‌های تبلیغاتی از کالاها و خدماتی که بسیار تجملاتی هستند و تنها موجب حسرت خانواده‌ها و ایجاد نارضایتی از زندگی و ایجاد رقابت‌های کاذب تجملاتی در اجتماع می‌شود.
3- از موارد غیراخلاقی در آگهی‌های تبلیغاتی، به نمایش گذاشتن مانکن‌های زن و مرد است، که اگر چه در جهان به یک مسئله رایج بدل شده است، اما قطعاً پدیده‌ای در راستای اغوای مخاطب است تا با استفاده از جاذبه‌های جنسی، کالا و خدمات خود را به مردم غالب کنند؛ مسئله‌ای که به غیر از فریب مخاطبان، موجب افزایش فساد در جامعه می‌شود.
4- از مواردی که باید در تبلیغات رسانه‌ای مورد توجه قرار گیرد بحث سلامتی اجتماع است؛ نمی‌توان کالاهایی که موجب آسیب به سلامتی مردم و اجتماع هستند را تبلیغ کرد و مدعی رعایت اخلاق تبلیغاتی شد.
نمی‌توان نوشابه، پفک، چیپس و کِرم‌های مضر را نمایش داد و در افزایش بیماری‌ها و امراض مردم مقصر نشد؛ به راستی با کدام پیام پزشکی می‌توان تأثیر این کالاها را خنثی و وجدان را راحت کرد؟ این پیام‌های پزشکی، در مؤثرترین حالت به اندازه درج شکل ریه بیمار روی جعبه سیگار فایده دارد.
5- از مواردی که در تبلیغات باید مورد توجه قرار گیرد، پرهیز از طرح مسائلی است که موجب تحقیر یا مسخره کردن بخشی از جامعه شود؛ کدام انسان با اخلاقی می‌پذیرد که در یک آگهی تبلیغاتی، پسر بچه به جای اینکه به پدر خودش افتخار کند به پدر همکلاسی‌اش افتخار کند که پسرش را به فلان استخر برده است؟ به راستی می‌توان به خود اجازه داد که گروهی که به هر دلیلی نمی‌توانند یا نمی‌خواهند از کالا یا خدمتی استفاده کنند را تحقیر یا مسخره کرد؟ آیا این شیوه تبلیغات می‌تواند اخلاقی باشد؟
6- از مواردی که باید در تبلیغات مورد توجه باشد، این است که نباید از عواطف انسانی مخاطبان سوء استفاده کرد؛ نباید محبوبیت، محبت، اخلاق و دوستی را صرف تبلیغات کرد، نباید به صرف اینکه بچه‌ها به برنامه کودکی علاقه دارند به آن برنامه اجازه داد تا آگهی ماکارونی یا فلان محصول را به خورد مردم بدهد؛ این قضیه مثل این است که شما به اتفاق فرزندتان به مغازه دوست‌تان بروید ولی ببینید که او فرزند شما را فریفته است تا برای خرید یک کالای مضر از همان مغازه، به جان شما بیفتد.
7- از موارد دیگر غیراخلاقی در تبلیغات، رعایت نکردن مالکیت شخصیت‌های حقیقی، حقوقی یا مجازی است؛ بکار بردن صدا و تصویر افراد و شخصیت‌های محبوب ملی یا بین‌المللی، آنگاه که بدون اخذ مجوز ایشان، مالکان یا وارثانشان انجام می‌شود، یقیناً هم غیرقانونی است و هم غیراخلاقی؛ مسئله‌ای که در رسانه ملی ما با استفاده از شخصیت‌های معروفی مانند مارکوپولو، لورل هاردی، خانم مارپل، چارلی چاپلین یا استفاده بدون اجازه از اذان، دعا و صدای افراد به یک مسئله شایع بدل شده است.
8- استفاده ابزاری از مقدسات برای تبلیغ یک کالا نیز یکی از مسائل رایج در رسانه‌های کشور ماست، در مناسبت‌های مختلف مذهبی، تبلیغات رنگ و بوی مذهبی می‌گیرد، به نحوی که برخی از این بخش‌ها، به شدت با کالا یا خدمتی که تبلیغ می‌شود، در تضادی مسخره قرار می‌گیرد.
9- تخریب‌گری یکی دیگر از نکات غیراخلاقی مورد استفاده در آگهی‌های تبلیغاتی و تبلیغات است؛ در واقع آگهی به جای اینکه از محصول، خدمت یا فرد مورد تبلیغ، آگاهی ببخشد، مشغول تخریب محصول رقیب می‌شود که این مسئله معمولاً با طعنه و کنایه رخ می‌دهد، نمونه بارز این مسئله را در تبلیغات اپراتورهای مختلف تلفن‌های همراه و تبلیغات‌ انتخاباتی دیده‌اید که حتماً به خاطر دارید.
10- یکی دیگر از مسائلی که در فقه اسلامی مورد نهی بوده و موجب فسخ معامله می‌شود، تدلیس است، تدلیس یعنی مخفی کردن معایب و از ریشه تاریکی می‌آید؛ مثل این که کالایی را در تاریکی گذاشته باشند تا مشتری معایبش را نبینید و این نیز از نمونه‌های کلاهبرداری تلقی می‌شود.
متأسفانه این مسئله نیز در آگهی‌های رسانه‌ای به وفور یافت می‌شود که البته با توجه به فاصله‌ای که رسانه یا فروشندگان از اخلاق پیدا کرده‌اند، توقع پایبندی به این مسئله نیز خنده‌دار و گریه‌دار به نظر می‌رسد؛ به راستی ممکن است روزی برسد که در این کره خاکی، یک نفر در کنار بیان نقاط مثبت کالایش، نقاط ضعف و ایرادهای آن را نیز بیان کند؟
البته این مسئله در سطح جامعه بعضاً رعایت می‌شود، مثل فرد منصفی که موقع فروش خودروی خود،  تصادفات و ایرادات خودرویش را به مشتری بگوید، اما این مسئله در سطح کلان  و در رسانه و تبلیغات رسانه‌ای متأسفانه وجود خارجی ندارد، به حدی که می‌گویند «هیچ ماست بندی نمی‌گوید ماستش ترش است».
سیاوش آقاجانی
 2 نظر

رسانه ملی و فمینیسم شرقی

21 مرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

یکی از محوری ترین بخش های رسانه ملی پخش فیلم و برنامه های سرگرم کننده است که بخش قابل توجهی از ساعت های صدا و سیما را به خود اختصاص می دهد.
در این راستا پخش فیلم ها و سریال های رنگارنگ غربی و شرقی نیز یه دلیل داشتن کیفیت بالای ساخت و همچنین به صرفه بودن آن در نسبت با تولیدات داخلی مورد توجه مسئولان رسانه ملی قرار دارد. متأسفانه بسیاری از این دست فیلم   های وارداتی با موازین انقلابی و مشی جمهوری اسلامی ایران در تضاد است اما در کمال ناباوری بار ها مشاهده شده است که بسیاری از این دست فیلم ها از شبکه   های متعدد تلویزیونی پخش شده اند. اخیراً نیز رسانه ملی بدون توجه به خط و ربط های فکری جمهوری اسلامی ایران و سیاست های کلان برای افق سال 1404 فیلمی فمینیستی و ضد خانواده را از شبکه سه سیما پخش کرده است.



فیلم سینمایی زنان افسانه ای (Legendary Amazons) ساخت کشور چین از شبکه سه سیما پخش گردید.



زنان افسانه ای، به کارگردانی فرانکی چان، با روایتی تخیلی و غلو آمیز امپراطوری سلسه چانگ در کشور چین را به تصویر می کشد.


فرانکی چان
داستان فیلم در ارتباط با حمله یکی از کشورهای همسایه است، خاندان یانگ از سوی امپراطوری چانگ مسئول مقابله با هجمه دشمنان و حفاظت از مرز   ها می‌شود، اما طی حملاتی از کشور همسایه، مردان خاندان یانگ کشته می‌شوند و تنها مرد باقی مانده از این خاندان ونگو آنگ است که از طرف امپراطوری چانگ مامور به مبارزه با مهاجمان و بیرون راندن آن   ها از کشور می شود اما مادر بزرگ او با رفتنش به جنگ مخالف است که در نهایت با درایت تایجون بزرگ زن خاندان یانگ، وی مأمور به مبارزه با دشمنان می گردد اما دیگر زنان خاندان نیز او را رها نمی کنند و در جنگ او را همراهی می نمایند.



تایجون(رهبر زنان خاندان یانگ)
برخلاف ابتدای داستان فیلم که مربوط به ونگو آنگ و رهبری او در جنگ با دشمنان است حضور او در فیلم بسیار کمرنگ بوده و درواقع فیلم مربوط به زنان خاندان یانگ است که با دلاوری و شجاعت زنانه به جنگ با دشمنانشان می شتابند. در این میان تایجون با محور قرار گرفتن در فیلم و هدایت دیگر زنان تمدنی را از شر دشمنان نجات داده و قدرت رهبری زن چینی را به رخ جهانیان می کشد.



روند فیلم زنان افسانه ای در بستر فمینیسم رخ می‌دهد و غایت آن القای مستقیم کارامدی زنان، حتی در سخت ترین شرایط و فروکاست زن از حقیقت وجودی خود به یک رزم آور زبر دست در میدان جنگ است. حضور زنان جنگجو در میدان نبرد و غلبه آن   ها بر دشمنانی که حتی مردان دلیر خاندان یانگ در مقابل آن   ها شکست خوردند از مصادیق بارز فمینیسم می باشد که در فیلم زنان افسانه ای به زیبایی به تصویر در آمده است. زنانی که سخت ترین تمرین های نظامی را انجام می‌دهند و سربازان آن ها در میدان جنگ با موهای کوتاه و کاملاً مردانه بر دشمنان خود غلبه می کنند و از پیروزی خود بر دشمنان خوشحال هستند.
طبق اسناد تاریخی سلسله چانگ در 3600 سال قبل حکومت می کرده و البته از آن دوران مدارک چندانی وجود ندارد. کشور شبه سوسیالیستی چین که در مظان اتهامات گسترده ضد حقوق بشری از سوی تمدن غرب است با ساخت هوشمندانه فیلم زنان افسانه ای و ساخت ابر قهرمان از زنان خود با دیپلماسی عمومی به جنگ فضا سازی های گسترده رسانه های غربی شتافته و توانسته در راستای منافع ملی نظیر کنترل جمعیت و تشویق زنان برای روی آوردن به کار های مردانه و همچنین اقناع افکار عمومی درسطح جهانی در رد اتهامات ضد حقوق بشری تمدن غرب، فیلمی با استاندار روز دنیا را بسازد. از این حیث کشور چین زیرکانه، در راستای سیاست های کلان خود به چنین تصویر سازی از زنان خود دست زده است اما متأسفانه این رویکرد عالمانه و مدبرانه در میان مسئولین کلان فرهنگی کشور که وظیفه به مراتب مهمتری را برعهده دارند، نمایان نیست.
اساس فیلم زنان افسانه ای و همچنین پخش آن در پر بیننده ترین زمان تلویزیون با نگاهی خوشبینانه نشان از غفلت و جهل گردانندگان رسانه ملی و در نگاهی بدبینانه و شاید واقع بینانه نشان از خیانت مدیران است. حال آنکه در کمتر از هشت ماه قبل در تاریخ 5 مرداد رهبر معظم انقلاب اسلامی با انتقاد شدید از سیاست  های کنترل جمعیت این گونه فرمودند: بررسی هاي علمی و کارشناسی نشان مي‌دهد كه اگر سیاست کنترل جمعیت ادامه پيدا كند، به تدريج دچار پيري و در نهايت كاهش جمعیت خواهیم شد، بنابراین مسئولان بايد با جديت در سیاست کنترل جمعیت تجديد نظر کنند و صاحبان رسانه و تريبون از جمله روحانیون در جهت فرهنگ سازي اين موضوع اقدام کنند.

متأسفانه این امر تا جایی ادامه پیدا کرد که ایشان بخشی از این قصور را مربوط به خود دانستند حال آنکه مقصران اصلی در این ارتباط روشن فکران و مسئولان فرهنگی می باشند که با غصب جایگاه های مهم فرهنگی و نداشتن دانش لازم بر خلاف جهت خواسته های انقلاب اسلامی ایران حرکت می کنند.
رهبر معظم انقلاب اسلامی با درایت و هوشمندی، استراتژی بلند مدت جمهوری اسلامی ایران را تبیین کردند و با دادن هشدار های لازم در رابطه با کاهش جمعیت به طور مستقیم خود را مورد خطاب قرار دادند، حال مدیران رسانه ملی به جای توبه و اصلاح عملکرد خود بار دیگر خطای خود را تکرار می‌کنند و با پخش فیلمی فمینیستی و ضد خانواده به اغواگری دختران جامع اسلامی می‌پردازند.
بدون شک بخشی از مشکلات مربوط به کاهش جمعیت در ارتباط با فیلم‌ها و سریال های پخش شده در طول سال   های گذشته است. عناوین بسیاری که در آن   ها خانواده از موضوعیت برخوردار نبود و بازیگران نقش اصلی فیلم به زندگی مجردانه می‌پرداختند.
از این جهت مدیران کلان فرهنگی کشور باید بدانند و پذیرند، فیلم و سریال در قالب سرگرمی به دنبال انتقال پیام است و نمی‌توان بدون بازبینی دقیق و بررسی ابعاد یک فیلم، آن را در هر ساعت و روزی از سال برای مخاطب به پخش گذاشت و باید دانست خطراتی نظیر کاهش جمعیت در آینده ای نه چندان دور از بزرگترین مشکلات جامعه اسلامی خواهد شد و در آن روز مقصر این امر مدیران فرهنگی و رسانه ای کشور می   باشند که با بی درایتی خود جامعه ای را به ورطه هولناک کشانده اند. به این جهت بر تمامی افسران جنگ نرم و فعالان این جبهه واجب است تا با روشن   گری   های سریع و وسیع مانع به وجود آمدن چنین خطاهایی بشوند.

 1 نظر

درگیری بین بی بی سی و العربیه!

21 مرداد 1392 توسط میرعیسی خانی


به گزارش مشرق به نقل از جام نیوز، “سمیر فرح” مجری مشهور برنامه “نقطه حوار” در بی بی سی عربی (همان برنامه نوبت شما در بی بی سی فارسی ) در وبلاگ خود و در جواب به سوال یکی از طرفداران خود درباره “تروریسم فکری در رسانه ها"، (با استناد به گفته نویسنده ای به نام “عریب الرنتاوی” در مقاله خود ) شبکه “العربیه” عربستان سعودی را به عنوان مصداق بارز این مقوله بیان کرد.

سمیر فرح  ضمن انتقاد از سیاست های بی منطق این شبکه و الگوی مغایر با اصول رسانه، به موضوع کاهش شدید 86 درصدی محبوبیت شبکه “العربیه” در کشورهای عربی از 43 میلیون به 6 میلیون نفر اشاره کرده است.

مجری شبکه سلطنتی انگلیس، در ادامه به عوامل کاهش محبوبیت یک شبکه و سقوط آن پرداخته و به دلایلی همچون عدم وجود کادر حرفه ای اشاره می کند و اینکه این شبکه و مجریان آن دائم در حال تلقین مطالب مورد نظر خود به بینندگان و میهمانان برنامه های خود می باشند.

وی در بخشی از مطالب خود با اشاره به خانم “منتهی الرمحی” مجری مشهور برنامه تحلیلی “پانوراما” نوشته: «این خانم همیشه سعی دارد به روش های مختلف نظر خودش را بر مخاطب و میهمان برنامه القا کند در حالی که این شیوه ترور فکری رسانه ای است و ما چنین حالتی را در بی بی سی عربی نمی بینیم و این وجه تمایز شبکه بی بی سی عربی از شبکه “العربیه” می باشد.

البته این سخنان آقای سمیر فرح از جانب مجری شبکه العربیه بی پاسخ نماند و با عبارات بسیار تندی شبکه بی  بی سی عربی و مجری آن آقای سمیر فرح را به چالش کشید.

الرمحی با ابراز تاسف از گفته های “سمیر فرح” مجری بی بی سی عربی گفته است: «بسیار باعث تعجب است که فردی که این گونه انتقاد می کند خود  در شبکه ای فعالیت می کند که سیاست هایش در کتمان حقیقت است.

بر کسی پوشیده نیست که شبکه بی بی سی عربی، رسانه ای فوق حرفه ای در زمینه سانسور خبری می باشد.

وی با بیان وابستگی این شبکه به استعمار انگلیس گفته است: رسالت اصلی بی بی سی بر اساس قاعده مشهور و انگلیسی “تفرقه بینداز و حکومت کن"، ایجاد تفرقه بین ملت و کشورها است.

منتهی الرمحی در ادامه با عصبانیت افزوده است: «بی بی سی عربی تنها شبکه ای است که هر از چندگاهی اخباری درباره رسوایی های اخلاقی و فساد جنسی عوامل آن منتشر می شود و لازم به ذکر نیست که خود جناب استاد “سمیر فرح” در این زمینه نیز ید طولایی دارد!!!»

وی در پایان با تاکید بر اینکه آقای “سمیر فرح” اصالت عربی خود را ازدست داده گفته است: «او به راحتی به خود اجازه می دهد که از رسانه ملت عرب انتقاد کند در حالیکه برای رسیدن به عنوان ناچیزی در جهت منافع استعمارانگلیس و دستگاه امنیتی اسرائیل مشغول به خدمت است.»

درگیری و افشای پشت پرده رسوایی های رسانه های محور عربی غربی، مسئله جدیدی نیست بلکه نبود صداقت و ناپاکی درباره انتشار اخبار به افکار عمومی موجب طرد شدن این شبکه ها و مجریانشان از سوی مردم شده است و حال با گریبان گیری، انگشت اتهام را به سوی یکدیگر گرفته اند اما غافل از اینکه عقلانیت و خرد در جوامع امروز به حدی رسیده است که نمی توان در برابر آن ها دست به چنین اقداماتی زد، چه اینکه سردمدارانشان نیز در برخورد با کلام حق، ناچار به سانسور و حذف شبکه های محور مقاومت (آن هم به شکل کاملا غیرقانونی) از ماهواره ها شدند.

 نظر دهید »

داستان اسباب بازی ها!!!

17 مرداد 1392 توسط میرعیسی خانی
 شاید دیدن یک انیمیشن ساده با دوبله یا بدون دوبله برای خیلی هایمان عادی شده باشد و شاید حتی با خیال راحت کودکانمان را ساعتها با آنها مشغول می کنیم که مبادا با کودکی هایشان دست و پا گیرمان شوند و شاید خودمان هم پا به پایشان ی نشینیم و غرق شخصیتهای کارتونی می شویم.

نمی خواهیم بگوییم این کار خوب است یا بد بلکه این بار می خواهیم به نقد یکی از معروفترین و البته استراتژیک ترین انیمیشن های هالیوود بپردازیم که به لطف عزیزان صدا و سیما در ایام نوروز از تلویزیون خودمان هم پخش شد تا مبادا از قافله جهانی عقب بمانیم! «داستان اسباب بازی» نام آشنایی برای فیلم بازهاست. همان انیمیشنی که سال 2010 قسمت سومش روانه بازار شد و رکورد فروش قسمت های قبلی اش را هم شکست.

خیال پردازی هالیوودی

باروری تخیل، به ویژه تخیل کودکان، استراتژی مهمی در تولیدات سالهای اخیر هالیوود به حساب می آید. روندی که از دهه نود -که بسیاری آنرا دوره فانتزی پروری می نامند- با آثاری چون تنها در خانه، داستان اسباب بازی ها و… شروع شد و تا همین امروز ادامه یافت.
داستان اسباب بازی – بخش سوم –  از دل همان دوران فانتزی پروری دهه نود با متدهای هزاره سوم تولید شده است، اما ضرورت تولید قسمت سوم داستان اسباب بازیها غیر از سود کلان اقتصادی اش، در دقت و هوشمندی «جان لستر» خالق این مجموعه، نهفته است.
لستر اهداف استراتژیک صاحبان پیکسار(1) را برآورده ساخته و فرمول های فانتزی را با نگاهی ایدئولوژیک – سیاسی پیوند زده. پیوندی در همان مسیر برجسته سازی نمادهای آمریکایی – صهیونیستی، که نه تنها تخیل کودکان را با خود همراه می کند، بلکه همانطور که می دانیم، جاذبه های بسیاری برای بزرگسالان نیز دارد.
قسمت سوم داستان اسباب بازی نیز با همان محتوای اصلی دو قسمت قبلی، یعنی جدا ماندن از سرزمین –رجوع به محل سکنی پیشینیان - با تم و ریتم دو مجموعه قبل می بینیم که بر اثر سهل انگاری خانواده اندی دوباره اسباب بازیها از اندی دور می افتند و تلاش برای رسیدن به خانه اندی (حتی به قیمت ماندن در اتاق زیر شیروانی و در انباری زیستن) هدف کلی مجموعه اسباب بازی هاست. تفاوت های فکری میان اعضای گروه برای بازگشت به خانه اندی، به این دورماندن از وطن دامن می زند، که استعاره از وقایعی است که میان قوم یهود و صهیونیست ها بر مسئله بازگشت به سرزمین های اشغالی به شکلی سمبولیک در این فیلم مطرح می شود، اما چون گذراست و لایه های داستانی متعدد دیگری به بدنه روایت متصل است، صورت مسئله اصلی در میان همین لایه ها پنهان می شود، با این حال انیمیشن داستان اسباب بازی –قسمت سوم - با هزینه دویست میلیون دلاریش حدود یک میلیارد دلار می فروشد.

اسطوره شناسی غربی در مجموعه داستان اسباب بازی

کابوی عاقل!
«وودی» اسباب بازی محبوب اندی تجلی خاصی از اسطوره کابوی است. اسطوره کابوی، نمادی از قهرمان محوری و تاریخ گذشته آمریکا محسوب می شود، نمادی که هیچگاه از بین نمی رود، هر حرکتش از سر تعقل و قهرمان پروری است و همیشه در هر میدانی پیروز است، کابوی درمقاطعی مختلف به عنوان اسطوره مرجع سبب تغییر روال و برآورده شدن رویای آمریکایی می شود، حال در این سرگردانی (اسباب بازیها نمادی از سرگردانی قوم صهیون هستند) اسطوره کابوی نقش منجی را ایفا می کند.

انیمیشن ما، عین سیاست ماست!
در قسمت دوم این مجموعه «وودی»- نمادی از تاریخ گذشته آمریکا- از سایرین دور می افتد و«باز لایتر» -اسطوره فاتحین فضا (مدرنیسم آمریکایی)- همراه با سایرین تلاش می کنند تا وودی را نجات دهند .اگر به تیتراژ ابتدایی قسمت دوم توجه نمایید با تقدیس «باز لایتر»آغاز می شود.

«باز» و «وودی» دو شخصیت محوری داستان اسباب بازیها هستند و در هر کدام از بخشهای این مجموعه منجی گری میان باز و وودی تقسیم می شود.

دور از خانه
زمینه کوچ سمبولیستی کابوی (وودی) درقسمت دوم این مجموعه، سیری از انتقال خرده فرهنگ های هالیوودی به کشورهایی نظیر ژاپن است. این خرده داستان محوری در دومین قسمت از داستان اسباب بازیها در واقع انتقال الگوها و نمادها از غرب  به شرق به حساب می آید که نمونه ای از تلاش هالیوود در جهت جهانی کردن نمادها و اسطوره های غربی در جهان امروز است.

یکی برای همه، همه برای یکی
یک مولفه مشترک در این سه گانه که کاملا تکرار شونده است، ترویج زندگی جمعی با شعار آمریکایی است. بدنه روایی سه قسمت این مجموعه بر اساس شعار «یکی برای همه، همه برای یکی»- (شعاری که نخستین بار توسط روزولت برای وارد شدن به جنگ دوم جهانی سر داده شد و مابقی روسای جمهوری برای بسط استکبار بدان تأسی جستند) این شعار در قسمت سوم داستان اسباب بازی تجلی پررنگ تری دارد.

هلوکاست کارتونی
جمعیت جدا از وطن و خانه، دست در دست هم، گیر افتاده در کوره زباله سوزی، آتشی که قرار است آنها را ببلعد و هولوکاست شاید بهترین انتخاب برای سازندگان این انیمیشن باشد تا بعد از این همه سرگردانی و دوری از وطن دست به یک نتیجه گیری بزنند. نتیجه گیری ای که  با پرداختی متفاوت در ذهن مخاطب کودک و بزرگسال جا خوش می کند. نکته وقتی جالب تر می شود که بدانیم این بخش از روایت به درخواست لی آنکریچ کارگردان یهودی قسمت سوم به جان لستر (کارگردان دو قسمت قبلی ، طراح و نویسنده قسمت سوم) پیشنهاد شده است، حتی وودی هم که اغلب نقش منجی را ایفا می کند  در این سکانس منفعل وعاجز از نجات گروهی این جمع می باشد.
باشد که با چشمانی بازتر فیلمها را نظاره گر باشیم.

پی نوشت:
1-یکی از معروفترین شرکت های پویانمایی امریکا
نویسنده: علیرضا پورصباغ، رجانیوز

 نظر دهید »

ورود ممنوع، حتی شما!!

17 مرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

بحث سانسور فیلمها یا درجه ­بندی آنها، از جمله مهمترین مباحثی است که در دهه­ های اخیر به آن توجه ویژه می­ شود و دلیل آن هم، رشد روز افزون فیلمهایی با محتواهای آسیب رسان برای سنین خاص است.


از آغاز سینما تا امروز
از روزی که سینما به عنوان یک صنعت پردرآمد مطرح شد و نقش مهم و تأثیرگذاری در زندگی مردم پیدا کرد، بحث درجه بندی فیلمها نیز مطرح شد. از همان ابتدا در بسیاری از فیلمهایی که تولید می­شدند ارزشهايي که باید يک کودک يا نوجوان رعايت کند ناديده گرفته شد، ترويج بعضی از مسائل غيراخلاقي و رعايت نشدن برخي اصول در فيلمهاي کمپاني­هاي هاليوودي، مجلس امريکا را بر آن داشت که قانون سانسور را تدوين کند. در سال 1907 اولین اقدامها در شیکاگو صورت گرفت و اسم چند سینما و تئاتر که ممنوعیت سنی داشتند مشخص شد. در سال 1930 این امر به شکل قانون درآمد و در بسیاری از کشورها ممنوعیت سنی برای زیر 19 سال در نظر گرفته شد. اين قوانين بيشتر براي فيلمهايي به کار برده مي­شد که در ديالوگهايشان به وفور از کلمات زشت استفاده مي­شد.

چه ببینیم؟
MPAA کمپانی­ ای بود که کار دسته­ بندی گروه­های سنی را بر عهده گرفته و بعد از درجه­ بندی سنی، قوانین را برای تمام کمپانی­های فیلم­سازی ارسال می­کند و بر فیلمهای ساخته شده هم نظارت می­کند. MPAA دسته­ بنديهايش را بر اساس 5 درجه مختلف انجام مي­دهد. اين درجه­ بندي شامل فيلم­هاي گروه (G مناسب براي همه سنين)، گروه PG (مناسب براي همه سنين اما با کمي هشدار براي خانواده­ ها)، گروهPG-13 (تماشاي فيلم براي زير 13 سال همراه با والدين)، گروه (R تماشا براي 17 سال به پايين همراه با والدين) و گروه NC-17 (تماشاي فيلم براي افراد زير 17 سال به کل ممنوع است) می­باشد. ضمناً دسته­اي از فيلمها هستند که سازندگان­شان آنها را براي درجه­ بندي ارسال نمي­ کنند. اين گروه فيلمها NR ناميده مي­شوند که معمولاً خانواده­ ها به ديدن اين نوع آثار نمي­ روند!

درجه ­بندی در ایران: قانونی شبیه به جوک!
«مصائب شیرین» ساختۀ علیرضا داوود­نژاد اولین فیلمی بود که در زمان اکرانش اعلام شد که زیر 18 ساله­ ها حق دیدن آن را ندارند. البته این بیشتر شبیه به یک شیوه تبلیغاتی بود و بیشتر باعث جذابیت کار شد و خیلی جدی گرفته نشد. اما حداقل باعث شد که سینماگران ما به فکر بروند که این ممنوعیت­ها برای کودکان و نوجوانان ما نیز لازم است. اما یک مسئله­ ای که وجود دارد این است که مسئولان سینمایی ما فکر می­ کنند هر فیلمی که از وزارت ارشاد مجوز اکران گرفت محدودیتی برای پخش ندارد!
چند سال پیش برنامۀ سینما ماوراء که از شبکه چهار پخش می­ شد موقع پخش فیلم «کنستانتین» از این هشدار استفاده کرد و در مورد چند نمونه دیگر از برنامه­ ها نیز همین شیوه به کار گرفته شد، ولی هیچ وقت خیلی جدی و با برنامه پیگیری نشد، در صورتی که درجه­ بندی فیلمها با توجه به محتوا، یک امر مهم و قابل توجه است. به ویژه برنامه­ ریزی برای گروه­های سنی نوجوان که دوره­ای حساس و قابل توجه است باید در دستور کار قرار گیرد و البته این کار در ایران کمی زمان­بر است و احتیاج به یک فرهنگ­سازی قوی و درست دارد.
 1 نظر

داستان سر راست

17 مرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

 

 پیرمرد، هفتاد و سه سال دارد، چشمانش كم‌سو شده و نمی‌تواند رانندگی كند. اما با كمترین بضاعت خود یعنی با یك ماشین چمن‌زنی به سمت مونت‌زاین Mt.zion (كوه صهیون) در حركت است تا در آنجا برادر بیمارش را ملاقات كند كه ده سال پیش او را ترك كرده است.

در نزدیكی مقصد، یك كشیش پس از اطلاع از كاری كه او انجام داده است، سفر چهل روزه او را یك ماموریت می‌داند و آنگاه پیرمرد سخن كشیش را تصدیق كرده و در تحلیل آنچه بر او و برادرش رفته است، كشیش را به بخشی از كتاب مقدس1 ارجاع می‌دهد.
The straight story  «داستان سرراست»  اثر دیوید لینچ (1999) شرح مصائب سفری است كه آلوین استریت در آمریكا از ایالت آیوا (Iowa) تا مونت زاین در ایالت ویسكانسین (Wisconsin) متحمل می‌شود. من نمی‌دانم كه آیا در این ایالت مكانی به نام «كوه صهیون» وجود دارد یا خیر، اما این فیلمنامه ساده و سرراست كه مری سویینی و جان روچ آن را نوشته‌اند، در واقع تمثیلی است از ایده ارض موعود و بازگشت به كوه صهیون معروف كه در شهر قدس واقع است و یهود آن را اورشلیم می‌نامند.
آلوین چشمش ضعیف است، پاهایش علیل شده، فشار خون و دیابت هم دارد. ولی این مسائل مانعی برای عزم جزم او در رسیدن به كوه صهیون و دیدار برادرش نیست. او در جنگ دوم جهانی سرباز بوده و جنگیده ، نشان جنگ گرفته و همه عمرش را در سفر بوده است. یعنی آواره بوده و اكنون نیز مصمم است تا خود را به كوه صهیون برساند. لذا در جواب مردی كه خیرخواهانه او را از این سفر نهی می‌كند می‌گوید: «تو داری با یك آدم كله‌شق حرف می‌زنی. این سفری است كه من باید تمامش كنم». او این مسیر 317 مایلی را با سرعت پنج مایل در ساعت طی می‌كند و به نزد برادرش برمی‌گردد و ظاهرا به آرامش مطلوب خود می‌رسد.
اشارات مذهبی متعددی در طول فیلمنامه وجود دارد (سكانس‌های 52- 71- 99- 171- 174)، علاوه بر اینها او به یك دختر فراری نصحیت اخلاقی می‌كند كه نزد خانواده‌اش برگردد و موفق هم می‌شود. زنی را هم می‌بیند كه طی هفت هفته عبور خود از این جاده غفلتاً سیزده گوزن را با اتومبیل خود زیر گرفته است و در اظهار تاسف‌هایش نوعی كفرگویی هست. زن می‌گوید كه از مسیح هم كاری ساخته نیست، چه این‌كه دعاهای او درخصوص حفظ جان گوزن‌ها به جانب سنت فرانسیس و سنت كرسیتوفر هم اثربخش نبوده است. این سكانس از منظر یك یهودی، هجوی است بر مذاهب غیریهود كه جواب‌گوی بشریت امروزی نیستند.
آلوین هفت فرزند دارد كه از برخی از آنها در فیلم یاد می‌كند و همه آنها دختر هستند. ازجمله رز كه در ابتدای فیلم حضوردارد و با پدرش زندگی می‌كند. در عموم فیلم‌هایی كه درخصوص قوم یهود به طور تمثیلی یا غیرتمثیلی ساخته می‌شوند، جنسیت فرزندان و وارثان، دختر انتخاب می‌شود. چون در كتاب عهد عتیق خداوند، بنی‌اسرائیل را با عناوین «دختر صهیون»، «دختر یهودا» و حتی «زن خائن» مورد خطاب قرار داده است (نگاه اشعیاء 52/2 – ارمیاء 3/20، 4/31- خرقیال 16)
بازگشت به سرزمین موعود در بسیاری از آثار دیگر سینمای هالیوود به نمایش گذاشته شده برای مثال فیلمهایی چون «شوگرلند اكسپرس» اثر اسپیلبرگ (1974) كه در ایران با نام «تعقیب در شاهراه» به نمایش در آمد، فیلم «اوه برادر كجایی» از كوئن (2000) و همچنین در فیلم رهایی از «شاو شنگ» / دارابانت (1994) می توان این مضمون را مشاهده کرد. . با این اوصاف، پیام كلی این فیلمها كه به طور تمثیلی برای یهودیان بیان می‌شود، همان قصه راست و صریحی است كه همه یهودیان آن را می‌دانند: با تمام قوا و با هر وسیله ممكن و در هر سن و سال به سمت كوه صهیون حركت و در نزد برادران دینی خود اقامت كنید.

منبع: سمبولیسم مذهبی در سینما(نسیم قدس_شماره چهارم)، نوشته امیر اهوراکی

 2 نظر

شعبده رسانه‌ها

17 مرداد 1392 توسط میرعیسی خانی
رگبار بي‌وقفه اطلاعات چون بارش گرمسيري، ديد را محدود مي‌كند، شتاب و عجله به جان مي‌ريزد و خيلي چيزهاي ريز و درشت را از نظر دور مي سازد. استفاده از تعبير «انفجار اطلاعات» براي توصيف اين وضع، بي‌ربط نيست.
در وقت بمباران و انفجار، براي هيچ‌كس مجال تأمل،  بردباري و تفكر نمي‌ماند. حتي در چنين وضعي آدمي امكان درك جايگاه و موقعيت استقرار خود را از دست مي‌دهد تا چه رسد به امكان كشف علت و عامل انفجار، گستره ويراني و يا ميزان مرگ و مير افراد.

بمباران اطلاعات همين وضع را ايجاد مي‌كند. در حالي كه در گرداب اخبار و اطلاعات غرقيم، بي‌خبريم. از بسياري جريانات و وقايع غافليم. درباره آنها بي‌اعتناييم. جهات را نمي‌شناسيم و درباره اطلاعات تأمل و تفكر نمي‌كنيم. بنابراين است كه كسي مجال مطالعه و تحليل و در نتيجه تفكر نداشته باشد. انفجار و بمباران اطلاعات ساده‌ترين طريق سانسور و بي‌خبر نگه‌داشتن است. رگبار اطلاعات، ذهن‌ها را چنان مشوش مي‌سازد كه در آن ميانه، خبري خاص و واقعه‌اي ويژه مستور مي‌ماند. از قديم گفته‌اند: بهترين محل اختفاي اشياء، آشكار نگه‌داشتن آنهاست. در موضعي پيش چشم، جايي كه هيچ‌كس تصورش را هم نمي‌تواند بكند.

بمباران اطلاعات، بهترين مخفيگاه اطلاعات خاص است. نهان ‌كردن در آشكاري تمام. اشتغال روزمره و گستره اخبار، به كسي مجال تأمل و پرسش جدي نمي‌دهد. در چنين وقتي است كه زيرك‌ترين و مكارترين اشخاص مي‌توانند بي‌آنكه دچار حيراني وسردرگمي شوند، بريده و جدا از ديگراني كه جملگي گيج و مات‌اند، به كار و بار ويژه بپردازند؛ بر حجم و گستره بمب‌هاي خبري بيفزايند و آنگاه در موضعي بلند، جنگ و جدال قبيله‌ها و اشخاص را تماشا كنند و از ته دل به بزرگي بلاهت جمعيتي كثير بخندند. جمعيتي كه همه بازي‌ها و شوخي‌ها را جدي گرفته و بدان مشغول است و جان و مال خود را رهن آن همه مي‌سازد و در مقابل، همه امور جدي را گمان و خيال و شوخي مي‌پندارد و از حاشيه آنها مي‌گذرد. و اين شعبده بزرگ عصر ماست. شايد از همين روست كه ساكنان امريكا در زمره ابله‌ترين مردمانند.

در جهان شعبده‌بازان، جدي‌ترين تصميمات و طرح‌ها با ساده‌ترين و گاه ابلهانه‌ترين شيوه‌ها بيان مي‌شوند و مضحك‌ترين موضوعات، باجدي‌ترين شيوه‌ها تبليغ.
بگذريم…
در ميان انبوهي از خبرها، خبري ساده مثل خبر چاپ يك كتاب معمولي و بازاري منتشر شده‌بود:
انجمن جغرافياي ملي امريكا در واشنگتن از نسخه‌اي قديمي از انجيلي رونمايي كرده است كه تحرير آن به «يهودا» نسبت داده مي‌شود. به نوشته اين انجيل، يهودا به خواست عيسي مسيح محل اختفاي او را به اطلاع مأموران امپراتوري روم رسانده بود… .يهودا در اين انجيل مي‌گويد: «مسيح به طور خصوصي از او خواست تا محل حضور او را به روميان خبر دهد تا به اين وسيله زمينه عروج او فراهم شود…».
به همين سادگي كه خبر خوانده مي‌شود. بي‌ترديد اين خبر در نزد جستجوگران شبكه جهاني اينترنت كه خود را مواجه با ميليون‌ها خبر در لحظه‌اي مواجه مي‌بينند، از خبر «سهميه‌بندي بنزين» مهم‌تر نيست. و حتي از معرفي بهترين‌هاي جشنواره فيلم كن هم بي‌ارزش‌تر است. خبري در قد و قواره پيروزي يك تيم دسته سومي فوتبال در شهرستان تنكابن… .
اما حقيقت ماجرا چيز ديگري است. سازي است كه صدايش را بعداً خواهيد شنيد. طي دو هزار و اندي سال گذشته، كابوس مصلوب ساختن حضرت عيسي مسيح (ع) (بنابر روايت نصاري) به دست روميان اما با خيانت يكي از حواريون به نام «يهودا اسخريوطي» بني‌اسرائيل را رها نساخته است. دره وحشتناكي كه هيچ چيز قادر به پر كردن آن و كم كردن ميزان خشم و كينه نصاري درباره بنی اسرائیل به عنوان خائنان به مسيح، پيامبر خدا و سپردن ايشان به تيغ جلادان رومي نبوده است. نبايد از خاطر برد كه ظهور مسيح (ع) و حتي جدا شدن پاي ايشان از زمين حامل پيام مهم ديگري نيز بود: «دوره فاعليت دين يهود به سر آمده و مسيحيت آغاز دوره فاعليت آئيني نو و نسخ آئين پيشين است».
تداوم حيات اين خاطره - توطئه مصلوب ساختن حضرت مسيح- و بقاي كين نصاري عليه بني‌اسرائيل، از يك سو تيغ اتهام «پيامبركشي» را همچنان بر گردن اين قوم نگه مي‌دارد و از ديگر سو، موضوع «ختم و نسخ فاعليت يهودیت» را در سايه بعثت حضرت مسيح به رخ آنها مي‌كشد. دو موضوع مهم كه تمامي حيثيت و بهانه را براي تداوم حيات فرهنگي از بني‌اسرائيل اخذ مي‌كند و البته، در اين ميان، بيشترين خسارت متوجه «اشرار يهود» مي‌شود چه آنها، به بهانه و به اتكاي استمرار دوره فاعليت يهوديت و ضرورت حضور در ميدان، جمله پيروان حضرت موسي كليم‌الله (ع) را بازيچه هوس‌هاي مزورانه خود ساخته. و مجال سلطه‌جويي خود را در آرزوي دستيابي به سلطه جهاني گسترده كرده‌اند.
طي دو هزار سال گذشته - واسپس بعثت حضرت مسيح‌(ع) - بني‌اسرائيل بيشترين همّ خود را مصروف مباحث زير ساخته است:
1. رفع اتهام پيامبر‌كشي از بني‌اسرائيل.
2. پايان بخشيدن به نفرت و كينه مسيحيان از بني‌‌اسرائيل.
3. صورت فعال دادن به آيين منسوخ يهود.
4. استحاله تدريج عموم ملل و فرهنگ‌ها در سايه فرهنگ ماترياليستي و لذت‌جويي.
در دو نقطه عطف مهم تاريخي، گام‌هاي بزرگي براي نيل به همه‌ يا بخشي از مقاصد سابق‌الذكر برداشته شده است. گام‌هايي كه بي‌شك جمع كثيري از مردم ساده و صميمي پيرو آن‌دو آيين از آن بي‌اطلاع‌اند.
• گام اول توسط «پولس قديس» برداشته شد.
• گام دوم را «مارتين لوتر» برداشت و با هدايت پروتستان‌ها و ايجاد شعبه‌اي جديد در مسيحيت زمينه تولد جريان «مسيحيت يهودي» را فراهم آورد.
• و گام سوم را «انجيل نوظهور يهودا اسخريوطي» برداشته است. همان خبر ساده و معمولي. مي‌بينيد كه چشم‌ها به سادگي در ميان بمباران اطلاعات از خبري مهم غافل مي‌شود.
• در اين انجيل نوظهور- بخوانيد مجعول - يهودا از خود رفع اتهام مي‌كند. گناه مصلوب شدن را به گردن مسيح‌(ع)  مي‌گذارد و خود را مبرا مي‌شناسد و در ادامه، بني‌اسرائيل از اتهام وا مي‌رهد.
• مسيحيت وامدار يهودا مي‌شود چه، اين يهودا است كه با فداكاري به عنوان حواري صادق، مسيح را در رسيدن به مدارج عالي - عروج به آسمان- ياري مي‌دهد.
• «تهديد» بني‌اسرائيل را تبديل به «فرصت و تحبيب» مي‌سازد تا امكان ادامه سياست و عمل مزورانه «اشرار يهود» فراهم شود. چيزي كه امروز صهيونيست جهاني براي ادامه حيات سلطه‌جويانه بدان نيازمند است.
• زمينه وحدت و يگانگي جهان مسيحي و صهيونيست‌ها را فراهم مي‌سازد تا در برابر دشمن واحد، يعني مسلمين قرار گيرند.
اجازه مي‌خواهم عرض كنم امروزه، صهيونيسم بزرگ‌ترين خطر براي مؤمنان به آئين موسي‌ كليم‌الله است حتي اگر خود اين نكته را باور نياورند.
در عصر انفجار و بمباران اطلاعات، هوشمندانه زيستن بسيار سخت است. از كجا كه امروز يا فردا نامه‌اي از ابن ملجم و يا معاويه و حتي شمر كشف نشود و راز شهادت ائمه دين (ع) را با قرائتي جديد بر ملا نسازد؟… .

اسماعیل شفیعی سروستانی

 1 نظر

تبلیغات؛ پنجمین عنصر مؤثر در زندگی کودکان

16 مرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

شاید از سالهایی که برای اولین بار ساخت برنامه برای کودکان به طور خاص مورد توجه قرار گرفت خیلی نگذرد. همان سالهای دهه 50 میلادی که دنیای والت دیزنی و شخصیت هایش وارد زندگی کودکان شدند و در ادامه اش در دهه 60 پای تبلیغات بازرگانی نیز به حوزه کودکان باز شد.

تا سالها که محققان روی تأثیر این آگهی ها کار می کردند هیچ استانداردی برای مدت زمان برنامه ها و آگهی ها وجود نداشت، اما بعدها تحقیقات به اعداد مختلفی از 9 تا 12 دقیقه در ساعت رسید و همین اواخر اطلاعات می گویند به طور متوسط هر کودک روزانه 4 ساعت و 15 دقیقه از روز را پای رسانه ها می گذراند و در هر ساعت در معرض 20 تا 30 آگهی قرار می گیرد این رقم یعنی بالغ بر چهل هزار و دویست و شصت آگهی در سال. امری که تبلیغات را به پنجمین عنصر تاثیر گذار در زندگی کودکان بدل می کند.
تا سالها تبلیغات محدود می شد به تمایل برای نمایش آگهی ها به گونه ای که گویی کودک با خوردن غذایی خاص یا استفاده از وسیله ای خاص نیروی فوق بشری بدست می آورد، اما اکنون که عرصه تکنولوژی هر روز چیز جدیدی عرضه می کند، نحوه تأثیر پذیری نیز فرق کرده است و البته دامنه حصار تبلیغات نیز گسترده تر شده است.

سن کمتر، تأثیر بیشتر
سن و سال کودکان از مهمترین عواملی است که در چگونگی درگیر شدن کودک با تبلیغات اثر می گذارد. بر اساس دیدگاه های جامعه شناس سوئدی ارلین جرستورم، به طور کلی کودکان قبل از دوازده سالگی قادر به شناسایی مقاصد سودجویانه آگهی دهنده نیستند و نمی دانند که این آگهی در کنار تمام نکات مثبتی که آگهی دهنده برای آن ارائه می کند نکات منفی هم دارد، چرا که کودکان باور دارند بزرگسالان و البته صمیمی ترین دوستشان یعنی تلویزیون هرگز به آنها دروغ نمی گوید.
مصادیق این امر هم بسیار است به عنوان نمونه چند سال پیش، تبلیغی از تلویزیون یکی از کشورهای جهان پخش شد که نشان می‌داد کودکی با پوشیدن کفش خاصی می‌تواند در هوا راه برود. در پی پخش این پیام بازرگانی کودکی پنج ساله که تبلیغ یاد شده را واقعی می‌پنداشت با به پا کردن این کفش انتظار داشت که بتواند در هوا راه برود كه این اقدام موجب سقوط او از پشت‌بام منزل شد.

من مثل تو هستم
یکی از تأثیرات دیگر تبلیغات، ایجاد تغییر در الگوهای رفتاری آنان است. این تبلیغات الگوهای روابط میان کودکان و والدین، همسالان و حتی برداشت از خویشتن را هم دگرگون می کند. طوری که در تحقیقات انجام شده می بینیم که تماشای تبلیغات منجر به کاهش میل و رغبت کودکان به بازی با همسالانشان شده است.
از سوی دیگر کودکان در 2 تا3 سالگی به جنسیت خودشان کم کم پی می برند و جدای از والدین و فرهنگ هر جامعه که الگو هستند، تبلیغات به عنوان پنجمین عنصر تأثیر گذار در زندگی کودکان بر این شناخت از خود تأثیر می گذارد.
برای مثال می توان به تبلیغات کشور خودمان نگاهی انداخت. سالهاست که در تبلیغات بازرگانی شاهد استفاده از کودکان مو بور و چشم روشن هستیم. در حالی که این کودکان تنها تعداد اندکی از کودکان ایرانی را تشکیل می دهد و به نوعی بیشتر تداعی کننده کودکان اروپایی هستند. پدیده ای که به نوعی از خودبیگانگی برنامه سازانمان را هم گوشزد می کند و این سوال را مطرح که آیا استفاده از کودکان بومی نمی تواند به فروش کمک بیشتری داشته باشد؟
از سوی دیگر استفاده از کودکان در تبلیغات بازرگانی بعضی اوقات موجب بر هم زدن روابط میان والدین و فرزندان هم می شود. گاهی کودک روی چیزی پافشاری می کند که برایش مضر است یا والدین صلاح نمی دانند برای کودکانشان تهیه کنند. مثل انواع تنقلات ناسالم که هر روزه از رسانه ها پخش می شوند یا کالاهای غیر ضروری که خیلی مهم نشان داده می شوند و گاهی نیز متأسفانه توان مالی خانواده ها اجازه تهیه آنها را به والدین نمی دهد. در هر صورت که نگاه کنیم امتناع والدین از خرید موجب کشمکش و تعارض خواهد شد.
البته قوانین مختلفی نیز در جهان برای استفاده از کودکان در تبلیغات وجود دارد که متاسفانه در کشور ما هنوز اقدامات جدی ای صورت نپذیرفته است و امیدواریم نهادهای قانون گذار و پژوهشگران این حوزه برای تصویب قوانین و مقررات مدون تر اقدام کنند تا از میزان آسیبها کاسته شود.

منبع: فصلنامه رسانه شماره 75
حوریه سادات برهانی
 2 نظر

ولنگاری؛ زندگی با چشمان باز!

16 مرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

 

 زندگي با چشمان بسته” داستان خانواده‌اي مذهبي را روايت مي‌كند كه در محله‌اي سنتي روزگار مي‌گذرانند. پرستو و علي فرزندان اين خانواده هستند كه علي به دليل موقعيت شغلي‌اش چند سالي است كه از خانواده جدا شده است. در اين ميان، پرستو پس از گذشت مدتي از تحصيلش در دانشگاه، به دليل يك مشكل انضباطي- اخلاقي مورد برخورد انضباطی قرار می گیرد و دانشگاه ترک می کند.

همين موجب تغييراتي در رابطه‌‌ي او با پدر و مادر مذهبي‌اش مي‌شود. پرستو هم در اين ميان تصميم مي‌گيرد تا سبك زندگي‌اش را عوض كند. اين تغيير سبك زندگي موجب بدگماني خانواده و ساكنان محله به پاكدامني او مي‌شود تا جايي كه خانواده‌اش نقشه‌ي قتل او را مي‌كشند. اما درست در همان شبي كه قرار است اين اتفاق بيفتد، علي پسر خانواده از سفر دور و دراز چندين ساله‌اش بازمي‌گردد..
“زندگي با چشمان بسته” از آن جهت در كارنامه‌ي صدرعاملي جايگاه ويژه‌اي مي‌يابد كه بي پرده‌ترين و صريح‌ترين فيلم او در نقد يك جامعه‌ي سنتي و مذهبي است. او در اين فيلم چنان بي‌رحمانه بر پيكره‌ي خانواده‌ي مذهبي و سنتي ايراني مي‌تازد كه گويا يك روشنفكر ضد مذهب پشت دوربين اين فيلم ايستاده است و نه يك روحاني‌زاده‌ي سابقاً انقلابي كه به قول خودش سه دهه قبل براي آرمان‌ها و رؤياهايش هزينه داده است!
البته در فيلم‌هاي قبلي صدرعاملي هم مي‌توان كدهايي مبني بر نقد برخي تعصب‌هاي مذهبي يافت؛ چه آنكه در “من ترانه پانزده سال دارم” منفي ترين كاراكتر فيلم يك زن چادري است كه اعمالش هيچ تناسبي با ظاهرش ندارد و تمام سعي خود را مي‌كند تا ترانه فرزندش را سقط كند. اما آنچه موجب تمايز ميان فيلم‌هاي ديگر اين كارگردان با “زندگي با چشمان بسته” مي‌شود، تعميم دادن چنين تفكري از يك فرد به يك محله‌ي مذهبي به عنوان نمادي از يك جامعه‌ي مذهبي است چه پايان بندي فيلم -كه با نمايي درشت از اين محله به پايان مي‌رسد- و چه صحبت‌هاي خود كارگردان صحت اين ادعا را تاييد مي‌كند. در واقع، محله به يكي از كاراكترهاي اصلي اين فيلم تبديل شده است كه نقش مهمي در پيش‌برد حوادث فيلمنامه دارد. اما تصويري كه از محله‌اي اين‌چنين مذهبي و سنتي ارائه مي‌شود، تصويري است سياه و چركين از جامعه‌اي پر از ريا، تحجر و دروغ.
ساكنان اين محله مدام در حال سرك كشيدن در زندگي يكديگر هستند و اين موضوع آن‌چنان گل‌درشت در فيلم به تصوير كشيده شده است كه مخاطب را به فكر وا مي‌دارد كه شايد كارگردان و فيلمنامه نويس در فكر انتقام از چنين جامعه‌ و محله‌اي بوده‌اند. علاوه براين، مردان اين جامعه در پس چهره‌ي نسبتاً مذهبي و غيرتي خود،‌ عموماً چشم به ناموس مردم دارند. جالب تر آن است كه شخصيت‌هاي مثبت محله (مانند كاراكتر اميد با بازي پولاد كيميايي) در چنين مختصاتي به شدت منزوي شده‌اند و در عوض، نفوذ شخصيت‌هاي آلوده‌ي محله (مانند كاراكتر مقدم با بازي فرهاد قائميان) به قدري زياد است كه در عرض چند ساعت مي‌توانند كل اعضاي محله را در برابر يك نفر بشورانند و عليه او شهادت جمع كنند.
اما مهم‌ترين معضل اين محله از ديدگاه آقاي كارگردان، تحجر اعضاي محله است. چنان كه صدرعاملي تاكيد كرده است كه “زندگي با چشمان بسته” فيلمي‌ست در مذمت تحجر و تعصبات خشك. اما عملاً آنچه كه به عنوان تحجر به مخاطب معرفي مي‌شود، واكنش منطقي خانواده‌ي پرستو و اعضاي محله به كارهاي غيرمنطقي اوست. به طور مثال، خانواده‌ي پرستو به اينكه او هميشه نيمه‌ي شب با ظاهري نامناسب و هر بار هم توسط يك ماشين مدل بالا به خانه بازمي‌گردد، مشكوك هستند. حال سوال اينجاست كه آيا چنين شكي نشانه‌ي تحجر است؟ آيا اگر چنين موردي براي دختر خود صدرعاملي اتفاق بيفتد، او با لبخند از اين موضوع مي‌گذرد؟
جالب‌تر آن است كه هر بار خانواده‌ي پرستو در مورد چرايي اين رفت و آمدهاي مشكوك از او سؤال پرسيده‌اند، به گواه نريشن فيلم، پرستو با سكوت جواب آنها را داده است و اين روند چندين سال ادامه پيدا كرده است! مشخص است كه با در پيش گرفتن چنين روندي، يك خانواده‌ي سالم بايد هم به فرزندشان مشكوك شوند.
تلخ‌تر از همه‌ي اينها آن است كه فيلم مدام در حال توجيه اعمال و افعال پرستو و تقبيح رفتار پدر و مادر اوست. چنان كه در يكي از سكانس‌هاي پاياني فيلم ادعا مي‌شود كه پرستو كاملاً پاكدامن و به قول خود فيلم “دختر خوب"يست و اين خانواده‌ي او بوده‌اند كه با ايجاد جوي بسته در داخل محيط خانه، باعث فرار فرزندان‌شان از اين محيط شده‌اند. در اين سكانس، سعي مي‌شود به مخاطب القا شود كه حتي رفتن علي از خانه دلايل كاري نداشته بلكه به سبب همين جو بسته‌ي خانه، او ترك وطن كرده است ولي چون او از جنس مذكر بوده، بر خلاف پرستو كسي معترض اين رفتن او نشده است.
موضع فيلم در مورد حجاب نامناسب پرستو هم به شدت جالب و نيازمند تامل است. در يكي از سكانس‌هاي فيلم كه در دكان حصيرفروشي پدر خانواده (با بازي فرهاد آئيش) مي‌گذرد، مشتري خانمي كه به دنبال حصير مدل جديد مي‌گردد، وارد دكان شده و درخواستش را مطرح مي‌كند. اما صاحب مغازه پاسخ مي‌دهد كه از اين حصيرهاي جديد در دكانش موجود نيست و سپس ديالوگي را مي گويد كه نشانگر جهان‌بيني اوست. او به مشتري خانم يادآور مي‌شود كه حصير براي پوشاندن و عدم جلب توجه به خانه است، نه آنكه خود با نقش و نگارهايش موجب جلب توجه به داخل خانه شود. اما خانم مشتري بي‌توجه به حرف‌هاي صاحب مغازه تكرار مي‌كند كه به دنبال حصير جديد و مدرن مي‌گردد و به اين حصيرها نيازي ندارد.
بدين ترتيب فيلمنامه‌نويس و كارگردان با ترسيم حصير به عنوان نمادي از حجاب كه قرار است نقش پوشاننده ايفا كند، اين چنين نشان مي‌دهند كه نسل جديد دختران و خانم‌هاي ايراني كه حجاب نامناسبي دارند، فقط به دنبال مدرن شدن و نو بودن هستند و به همين سبب نبايد اين حركت را نشانه‌ي بي‌عفتي آنان دانست و هر كس هم كه معترض آنان مي‌شود، متحجر است! البته فيلم پا را فراتر از اين هم مي‌گذارد و سعي مي‌كند اين‌چنين به مخاطب خود القا كند كه تمام شب‌گردي هاي پرستو با مردان خانواده‌دار و رستوران رفتن‌هاي او با اين مردان، به خاطر روابط کاری و علاقه‌ي او به كارهاي خطرناك است و بس!
در پايان فيلم هم كاراكتر علي در نقش منجي ظاهر مي‌شود و با مرگ ناگهانی خود موجب تحول جامعه مي‌شود تا مدرنيته با اين شوك قوي، جاي سنت را در اين محله‌ي قدیمي‌ بگيرد. به عبارت ديگر، به زعم فيلمنامه‌نويس و كارگردان براي اصلاحات در چنين جامعه‌اي بايد خون داد!
به نظر مي‌رسد اين روزها براي پذيرفته شدن در ميان سينمايي‌ها، ناگزير بايد به سراغ چنين فيلم‌ها و فيلمنامه‌هايي رفت وگرنه ادامه‌ي حيات در اين سينما مشكل مي‌شود. اين چنين است كه صدرعاملي مانند خيلي از هنرمندان نسل اول انقلاب، بايد براي ديده شدن، به آرمان‌هاي سابق خود و پدرش پشت كرده و به بهانه‌ي نقد تحجر، مظاهر ديني را مورد نوازش قرار دهد.

 1 نظر

در برابر فریب رسانه ای واکسینه شویم

16 مرداد 1392 توسط میرعیسی خانی
«زماني كه دهكدۀ جهاني تحقق يابد، لازم است انسان‌ها به سواد جديدي بنام سواد رسانه‌اي دست يابند.»(1) این جمله از یکی از نظریه پردازان ارتباطات به نام مک لوهان بیان شده است. کسی که برای اولین بار دهکده جهانی را پیشگویی کرد. چه بخواهیم و چه نخواهیم در عصر تکنولوژی به سر می بریم دوره ای که رسانه ها با هر روشی سعی در تاثیر گذاری هرچه بیشتر بر ذهن مخاطبان دارند.

گاه این تاثیر گذاری ها می تواند مثبت باشد اما مشکل از جایی شروع می شود که این تکنولوژی تاثیرگذار به بازیچه در دست مدیران رسانه برای دستکاری کردن با افکار مخاطبان باشد، به همین منظور تصمیم گرفتیم در این مقاله کمی هم به قول معروف پنبه اصحاب رسانه را بزنیم و ترفند هایشان را برای تاثیر بر روی افکار  عمومی بررسی کنیم.
استخراج واقعیت از میان انبوه اخبار و گرفتار نشدن در دام این ترفندها، مهارت، مطالعه و تجربه زیادی می خواهد که در این مقاله تعدادی از آنها را برای شما مطرح می کنیم:

۱- خراب کردن: رسانه ها برای از بین بردن وجهه یک فرد، از شیوه های زیادی استفاده می کنند که حقیقت یا دروغ آن هم چندان برایشان مهم نیست. این بدنام کردن می تواند با نسبت ناروا دادن به کسی، ارتباط دادن و با سازمان یا نهادی بد نام، یا قرار دادن مطالب مربوط به فرد یا تصویر او در کنار تصاویر و مطالبی که بار مثبتی ندارد باشد. برای مثال چند سال پیش یکی از عکاسان در صحن مجلس اقدام به تصویر برداری از نمایندگان کرده بود که با توجه به زاویه تصویر برداری، حرفها و حدیث های بسیاری را برای برخی نمایندگان ایجاد کرد. یا در برخی سایت ها یا رسانه ها قرار دادن تصاویر روسای جمهور برخی کشورها در کنار  مطالب و تصاویر مربوط به حیوانات، نوعی بار منفی برای این افراد ایجاد می کند و بار منفی و هزل می گیرد.

۲- استفاده از میزان کم زهر: هیچ کس برای مسموم کردن یک فرد به او شیشه زهر نمی‌دهد، روش کم‌ دردسر این است که شخص مورد نظر به تدریج با مقادیر خیلی کم سم، کشته شود.
همین شیوه را رسانه‌ها هم به کار می برد، برای القای و راست‌نمایی یک دروغ، آن را با تعداد زیادی از مطالب دروغ قاطی می کنند و به خورد مخاطب می دهند به گونه ای مخاطب نمی تواند این دروغ را تشخیص دهد.
گوبلز، رهبر دستگاه تبلیغات هیتلر، بسیار علاقه‌مند به این شیوه بود، تکرار مکرر یک دروغ و بمباران ذهن‌ها با آن، ناخودآگاه باعث می‌شود، بعد از مدتی مردم تردید پیدا کنند و کم‌کم دروغ را به عنوان مطلبی صحیح بپذیرند، حتی اگر در ابتدا کاملا مطمئن باشند که مطلب اصلا صحت ندارد.
این دقیقا همان ترفندی است که شبکه هایی چون CNN از آن استفاده می کنند.

۳- مسخره کردن افراد: رسانه ها برای تخریب افراد همواره از تحلیلهای جدی استفاده نمی کنند. گاهی اوقات یک برنامه طنز یا تمسخر یک فرد تاثیری به مراتب بدتر در جهت تخریب افراد دارد. مشابه این کار را مدتی است که برنامه «صرفا جهت اطلاع» در اخبار 20:30  انجام می دهد. نمونه ضعیف تر آنرا نیز در برنامه ای چون خنده بازار می بینیم که با تمسخرظاهری و رفتاری افراد –که حتی برخی شان از قبل هم اجازه داده اند-  با اسم طنز و شوخی، به نوعی دست به تخریب آن چهره ها می زند. کما اینکه شاهد شکایت و اعتراض بسیاری از چهره هایی که در این برنامه مورد تمسخر قرار گرفته اند در سال جاری بوده ایم.

۴- ساندویچ خبری: در این شیوه رسانه ها با توجه به سیاست ها و موضع گیری ای که دارند، دست به تخریب یا توجیه رفتار های یک شخص می زنند. این اتفاق را در خصوص ماجراهای مربوط به فیلم جدایی نادر از سیمین در رسانه های مخالف و موافق این اثر دیدیم. موافقان این اثر به طور کلی حمایت ها و تشویق های مغرضانه مخالفان ایران نسبت به این اثر را در هاله ای از تعریف ها و تمجید های فنی و سینمایی می پوشاندند و گروه دیگر، ویژگی های مثبت فیلم را به طور کامل نادیده گرفته و تنها به سیاسی بودن جوایز  یا حواشی مربوط به جشنواره های بین المللی که فیلم در آن نمایش داده شده است پرداختند.

۵- بازی کارشناسی: احتمالا زمانی که یک فرد عادی بیاید و برای شما از ویژگی های خوب یک خمیر دندان یا خواص دارویی فلان ماده غذایی تعریف کند، چندان جذب او نمی شوید. اما اگر همین را از زبان یک کارشناس بشنوید بیشتر مورد قبولتان است. از این شیوه به ویژه در تبلیغات بازرگانی استفاده می شود که مثلا برای تبلیغ یک شامپو گیاهی فردی با لباس پزشکی از خواص آن صحبت می کند.
استفاده از کارشناس گاهی برای توجیه بی طرفی رسانه ها نیز استفاده می شود تا مخاطب جبهه گیری نکند. برای مثال دربرنامه های سیاسیBBC، تعدادی کارشناس به برنامه دعوت می شوند که عقایدشان موافق با عقاید سیاستگذاران رسانه است در میان این موافقان، معمولا از کارشناسی مخالف هم دعوت می شود تا بار بی طرفی رسانه و پرسش های مخالفان نیز مطرح شود اما در نهایت ترکیب کارشناسان طوری چیده می شود که کارشناس مخالف یارای غلبه بر کارشناسان مورد نظر شبکه را نداشته باشد.
گرسنگی دائمی ما برای دستیابی با واقعیت، داشتن نگاهی مستقل و همه‌جانبه، آشنایی و تمرین شیوه‌های استدلال و خردورزی و استفاده مناسب از فناوری می‌تواند همه این ترفندها را نقش برآب کند. اما پیداست که همه مردم نمی‌توانند به چنین مهارتی دست پیدا کنند.
1) بصيريان جهرمي، حسين و بصيريان جهرمي، رضا؛ در آمدي به سواد رسانه‌اي و تفكر انتقادي، فصلنامۀ رسانه، 1368، ص33.
با تصرف و تلخیص از مقاله « چگونه رسانه‌ها با ترفندهای روانشناسانه، واقعیت و دیدگاه توده‌ها را دستکاری می‌کنند»، پایگاه اینترنتی یک پزشک، 21بهمن 1390

منبع اصلی مطلب:
http://psychcentral.com/blog/archives/2012/02/06/media-manipulation-of-the-masses-how-the-media-psychologically-manipulates
/

 نظر دهید »

مشاهیر دزدی!!!

16 مرداد 1392 توسط میرعیسی خانی
جنگ‌های دنیا همواره بر سر تسخیر سرزمین‌ها و گسترش مرزها بوده است، اما اکنون که سالیان دراز از آخرین جنگ‌‌ جهانی می‌‌گذرد جنگ دیگری در دنیا به راه افتاده است و آن سند زدن مفاخر سرزمین‌ها به نام ابرقدرتان دنیاست.

به عنوان مثال با وجود ایرانی بودن ابن سینا، تاجیک‌ها او را تاجیکی می‌دانند و ازبک‌ها، ازبک و عرب‌ها هم به نوبه خود مدعی هستند که ابوعلی سینا یک دانشمند عرب است. همین‌طور جلال‌الدین محمد بلخی مشهور به مولوی یک شاعر مشهور ایرانی است اما ‌ترک‌ها در ترکیه ‌و همچنین افغان‌ها هر کدام وی را از خود می‌دانند. البته قبل‌ترها نوشتن کتاب با استناد به تاریخ‌های دست‌ساز مد نظر بوده اما امروز هنر هفتم و معجزه تصویر همه چیز را راحت‌تر کرده است.
به روزترین این تلاش‌ها فیلم «طبیب» است‌. این پروژه 26 میلیون دلاری که به کارگردانی «فلیپ اشتولتسل» آلمانی مدتی است ‌در آلمان کلید خورده است، بخشی از زندگی ابوعلی‌سینا را روایت ‌می‌کند و در این فیلم سعی شده حکومت شیعه آل‌بویه و ایرانیان، افرادی متعصب و ضد مسیحی معرفی شوند و فیلمی دیگر نیز در نسخه سینمایی خود ابوعلی سینا را یک فرد ازبکی معرفی می‌کند و زندگی‌نامه او را با شفای چشمان نابینای دختر ازبکی و ازدواج ابوعلی سینا با این دختر ادامه می‌دهد، در حالی که تاریخ گواه این مدعاست که ابوعلی سینا در جوانی از دنیا رفت و هرگز موفق به ازدواج نشد.

نمونه‌های جالب‌تری هم از مصادره کردن مفاخر علمی ما توسط غرب وجود دارد که مولانا جلال‌الدین بلخی یکی از آن‌هاست. البته نام‌گذاری سال 2007 میلادی به نام مولانا و گسترش علاقه‌مندی جهانیان به این شاعر و عارف پارسی‌سخن، کارگردانان کشورهای مختلف جهان را به این فکر انداخته که به ساخت فیلم‌ها و مستنداتی درباره مولوی و مرادش شمس تبریزی دست بزنند.

به عنوان مثال مستندی دو قسمتی به نام «حضرت مولانا» در ترکیه ساخته و از تلویزیون این کشور پخش شد و حتی «اسین چلبی» بیست و دومین نواده مولانا جلال‌الدین از سلطان ولد سر لوکیشن ‌این فیلم مستند حاضر شده بود.

افغان‌ها نیز در افغانستان فیلم «پیر چراغ به دست» را بر اساس زندگی مولوی با هزینه دولت افغانستان تولید کردند و کارگردانی آن را «لطیف احمدی» رئیس افغان فیلم برعهده داشت.
همچنین «عبداللطیف سالازا» کارگردان انگلیسی که در کارنامه‌اش فیلم سینمایی «امام محمد غزالی» را داشت به ایران آمد تا با سرمایه‌گذاری تلویزیون فرانسه فیلم زندگی مولانا جلال‌الدین را نیز به افتخاراتش اضافه کند.
هندی‌ها هم از این قافله عقب نماندند و «مظفر علی» - کارگردان هندی - فیلمی ‌به نام «رومی آتش عشق» را در دست تولید دارد. این فیلم در حقیقت زندگی‌نامه مولاناست و قطر با سرمایه‌گذاری 25 میلیون دلاری آن را می‌سازد. «آل پاچینو» - بازیگر سرشناس - نیز در‌ شصت و یکمین دوره جشنواره فیلم کن اعلام کرد که در این پروژه نقش آفرینی می‌کند.
اما سهم ایران از پرداختن به این شاعر ایرانی تنها مستند «مولانا» به کارگردانی «ارد عطاپور» است.

فیلم «عمر خیام» با نام‌های دیگر «زندگی، عشق و ماجراهای عمر خیام» و «عشق عمر خیام» نام فیلمی آمریکایی است که به کارگردانی ویلیام دیترله، کارگردان آلمانی در سال 1956 ساخته شده ‌است و در سال 1957 به اکران درآمد.
این فیلم در مورد زندگی عمر خیام، ریاضیدان و شاعر ایرانی سده یازده میلادی است. از آنجا که جزئیات زندگی خیام چندان شناخته شده نیست، در این فیلم ماجراهایی خیالی برای زندگی او تصور شده و در میان این ماجراها دستاوردهای علمی و ادبی واقعی او، همچون ابداع گاه‌شمار تازه و سرودن چامه‌های معروف نیز گنجانده شده‌ است.
در این فیلم، عمر خیام به دختر پادشاه وقت مهرورزی می‌کند و دسیسه فرقه حسن صباح برای کشتن پسر پادشاه را خنثی می‌سازد.
بازی نقش عمر خیام در این فیلم بر عهده کورنل وایلد است و در این فیلم مایکل رنی، در نقش حسن صباح و خواننده معروف ایما سوماک در نقش کارینا ظاهر می‌شوند.
«باریس توکارف» روسی هم با کارگردانی فیلم سینمایی «عمر خیام» روایتی دیگر در مورد این دانشمند ایرانی دارد.
فیلم عمر خیام در 5 کشور جهان فیلمبرداری شده است. در این فیلم افسانه و واقعیت با هم آمیخته شده و از دید یک کودک ایرانی مقیم آمریکا زندگی و تفکرات عمر خیام شاعر و منجم قرن 5 هجری ایران به یک ماجرای افسانه‌ای تبدیل می‌شود؛ ماجرایی عاشقانه بین حسن صباح و عمر خیام و کنیزی به نام دریا.
نمونه این آثار در سینمای جهان کم نیست و با کمی تحقیق بیشتر می‌توان نمونه‌های بیشتری در این باره پیدا کرد؛ البته نباید از دایره انصاف هم خارج شد و بگوییم ایرانی‌ها هیچ کاری نکرده‌اند که به حق آثار درخور و به یاد ماندنی چون «ابن سینا» کیهان رهگذار، «روزگار قریب» کیانوش عیاری، «سربداران» محمدعلی نجفی، «هزار دستان» علی حاتمی، «روشن‌تر از خاموشی» حسن فتحی، «شیخ بهایی» شهرام اسدی، «نردبام آسمان» محمدحسین لطیفی، «کمال‌الملک» علی حاتمی و … توسط سینماگران ایرانی ساخته شده است؛ اما به راستی در عصری که قهرمان‌دزدی پر‌رنگ‌تر از قهرمان‌پروری است، سهم سینمای ایران از معرفی مشاهیر و مفاخرش به جهانیان چقدر بوده است؟
آیا ایران باید منتظر بماند تا زنان و مردان دانشمند، هنرمند و فرهیخته‌اش به سبب تقسیمات جغرافیایی و سندسازی‌های کشورها به سرزمین و مذاهب دیگری سنجاق شوند؟ آیا باید درست زمانی که قدرت، زمان و ثروت بزرگان سینمایی صرف اختلافات صنفی و دعوا در اکران فیلم‌هایی سینمایی است، جهانیان از این غفلت تلخ، کام خود را شیرین کنند؟ و آیا رواست که مفاخر ایرانی تنها به نام ایران باشند و به کام جهان؟ و هزاران سوال بی‌پاسخ دیگر.

 نظر دهید »

"بفرمایید شام" یا "گسترو دیپلماسی"؟

16 مرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

“بفرمایید شام” یا بفرمایید “گسترو دیپلماسی"؟ بفرمایید شام، در واقع طعم “سبک زندگی غربی” ایرانیان استحاله شده در فرهنگ غرب را به مخاطب ایرانی می چشاند. برنامه پرمخاطب “بفرمایید شام” برنامه ای است که در شبکه ماهواره ای “من و تو 1″ ساخته و پخش می شود.

این برنامه در ابتدا توسط یکی از استودیوهای رسانه ای انگلیس به نام آی تی وی (ITV) ” و تحت عنوان “Come Dine With Me"(به معنای بیا با من شام بخور) تولید و پخش می شد. اما شبکه من و تو 1 که تحت حمایت دستگاه دیپلماسی عمومی لندن است، برای اجرایِ بهتر ماموریت خود، حق ساخت و پخش این برنامه را دریافت کرد.
در این برنامه، 4 شرکت کننده که هرگز یکدیگر را ندیده اند، باهم رقابت می کنند و هر شب یک نفر از شرکت کنندگان در خانه ی خود به صرف شام و پذیرایی، میزبان 3 نفر دیگر خواهد شد. آنها در هنگام بازگشت به خانه خود به میزبان و با توجه به دستپخت و میهمان نوازی وی امتیاز می دهند و کسی که امتیاز بیشتری را دریافت کند در شب آخر 1 هزار پوند جایزه خواهد برد. اما این تمام ماجرا نیست و تنها ظاهر مسابقه است.

آنچه که باعث شد شبکه” آی تی وی (ITV) ” بابت طراحی و ساخت و تولید چنین برنامه ای، جایزه 2009 جامعه تلویزیونی رویال انگلیس و همچنین جایزه ویژه 2011 باشگاه صنایع رادیو و تلویزیون انگلیس را از آن خود کند ترویج “لایف استایل” و همچنین استفاده از “گسترو دیپلماسی” یا همان “دیپلماسی غذا” است که در این خصوص توضیح داده خواد شد.

شبکه” آی تی وی (ITV)که طراح اصلی این برنامه است در سایت خود اذعان می کند که برای ترویج سبک زندگی (لایف استایل) به تولید برنامه مبادرت می ورزد. شبکه ماهواره ای “من و تو 1″ نیز که از اساس بر پایه دیپلماسی عمومی بنا نهاده شده و در ارایه برنامه های متنوع و جذاب موفقیت نسبی داشته است، به این نتیجه رسید که بهره گرفتن از قالبِ برنامه “Come Dine With Me” برای انتقال محتوای مورد نظر “من و تو 1″ و تاثیرگذاری صد چندان بر مخاطب، بهترین گزینه است.

جزییات ترویج لایف استایل غربی

بدون تردید دستگاه دیپلماسی لندن قصد ندارد با صرف هزینه هنگفت و جایزه میلیونی، صرفا دستپخت ایرانیان را ارتقا دهد و نسبت به اولویت های دیپلماسی انگلیسی خود علیه ایران بی اعتنا باشد. قهرمان اصلی بفرمایید شام، که در واقع بخشی از مخاطبان شبکه من و تو 1 هستند؛ برای حضور در مسابقه لازم است که به منزل میزبان آن شب بروند؛ لذا طبق گزاره های سبک زندگی غربی، همراه خود یک بطری مشروب الکلی به خانه میزبانی که اولین بار در خانه او میهمان می شوند می برند.

از آنجا که مخاطب این برنامه فارسی زبان، مسلمان و ایرانی است و حدود شرعی اسلام را برمی تابد؛ در گام نخست، خطوط قرمز شرعی مخاطب را در می نوردد و شرب خمر را عادی سازی و قبح زدایی نموده و به امری متعارف و مقبول بدل می کند.

پس از ورود به منزل میزبان، از آنجا که شرکت کنندگان عموما 2 زن و 2 مرد هستند که تاکنون همدیگر را هرگز ندیده اند، پس از اولین دیدار با هم دست داده و جنس های مخالف صورت یکدیگر را می بوسند، که این امر به طور مشخص از سوی تهیه کنندگان برنامه توصیه می شود.

نوع دکوراسیون منزل میزبان، نوع پوشش افراد، طرز رفتار و معاشرت شرکت کنندگان و همچنین اصطلاحات غیر فارسی که در کلام آنها به طور ناخودآگاه به کار برده می شود عموما بر اساس سبک زندگی غربی است.

نوع پیش‌غذاها ، غذاها و دسرها نیز نیت این برنامه را برای تغییر ذائقه مخاطب ایرانی به ذائقه غربی، فاش می کند. مراوده ای که میان زنان و مردان در این برنامه صورت می گیرد، مروج روابطِ باز میان زن و مرد مسلمان ایرانی است.

برخلاف اینکه عموم زنان جامعه انگلیس بسیار کم آرایش می کنند؛ آرایش زنان شرکت کننده در این برنامه غلیظ و زننده است و صرفا برای مخاطب ایرانی در نظر گرفته می شود.

شرکت کنندگان در برنامه بفرمایید شام، ساکن لندن هستند و این برنامه زندگی ایرانیان مهاجری را به تصویر می کشد که چگونه در فرهنگ غرب استحاله شده و فرهنگ ایرانی اسلامی خود را به سکولاریسم و لیبرالیسم غرب واگذار کرده اند و در مواجهه با غرب غافیه را باخته اند و سکولار شده اند.

بفرمایید شام، هرگز از ایرانیان مسلمانی که در انگلیس بقای معنوی خود را حفظ کرده اند؛ مثل زنان محجبه ایرانی ساکن لندن، استفاده نمی کند. در واقع بفرمایید شام، طعم “سبک زندگی غربی” ایرانیان ذوب شده در فرهنگ غرب را به مخاطب ایرانی می چشاند.

قالب این برنامه به گونه ای خردمندانه و زیرکانه طراحی شده که ارایه لایف استایل به طور ناخودآگاه از جانب شرکت کنندگان صورت می گیرد و به عنوان پیام اصلی و محتوای برنامه هرگز گل درشتی نمی کند و لایف استایل غرب را فریاد نمی زند، بلکه به صورت کاملا پنهان در جاذبه پرکشش یک رقابت در قالب آشپزی به مخاطب ایرانی خورانده می شود.

همچنین از آنجا که ساده و بی پیرایه و شفاف است؛ مخاطب پسند و گیرا نیز هست.

بفرمایید شام و استفاده از “گسترو دیپلماسی”

“گسترو دیپلماسی” یا همان “دیپلماسی غذا” نوعی از دیپلماسی عمومی است که در آن، کشوری برای دستیابی به چهره ای موجه در بین جهانیان غذاهای کشور خود را به رخ آنها می کشد و ضمن نفوذ در ذهن و قلب مردم جهان، آنها را به سمت فرهنگ خود جذب می‌کند. “دیپلماسی غذا” به ساده‌ترین بیان، بدست آوردن ذهن و قلب مردم از طریق اشتها و علاقه آن‌ها به غذا است.

گفتنی است، کشورهای کُره و تایوان در حال حاضر پیشتازان “گسترو دیپلماسی” هستند و برای این کار هزینه های گزافی پرداخت کرده اند. برای نمونه سریال جواهری در قصر(یانگوم) به منظور معرفی غذاهای کره ای به مردم نقاط مختلف دنیا و پیشبرد “گسترو دیپلماسی” خود، ساخته و در کشورهای متعددی به نمایش در آمد.

یک مثل قدیمی در دیپلماسی عمومی آمریکا می‌گوید “با شناختن ما، ما را دوست خواهید داشت". اما دیپلماسی غذای کره‌ای‌ها و تایوانی‌ها کمی متفاوت است و می‌گوید، “با چشیدن ما، ما را دوست خواهید داشت “.

برنامه بفرمایید شام، در قالب مسابقه جذاب آشپزی، مخاطب ایرانی را ابتدا با ادبیات آشپزی غربی و نام غذاهای آنها و استارتر(پیش غذا)، مین کورس(غذای اصلی) و دسر آشنا می کند؛ نحوه طبخ غذاهای غربی را در خلال برنامه به او می آموزد و نهایتا چهره ی غرب را از طریق گسترو دیپلماسی به روی این مخاطب ایرانی می گشاید.

البته گاهی هم که غذای ایرانی طبخ می شود آن را با ملقمه ای از غذای غربی در هم می آمیزند و مثلا قورمه سبزی را با مشروب الکلی می خورند.

این برنامه تاکنون 19 گروه 4 نفره، که معادل 76 قسمت برنامه 60 دقیقه ای است؛ را تهیه و پخش نموده است.
 1 نظر

اسطوره‌ها و افسانه‌های امروز ما

15 مرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

رضا کریمی در وبلاگ بی‌نام تا اطلاع ثانوی نوشت: ما خود نیز نمی‌دانیم که به کدام سو و جهت در حرکت قرار گرفته‌ایم؛ سوار موجی شده و خود اجازه داده‌ایم که ما را به هر سو که دلش می‌خواهد ببرد.

اختیار از کف داده و زندگی را رها کرده‌ایم؛ زندگی که از هر سو می‌تواند برای ما امیدبخش باشد به یأس و ناامیدی منحصر شده و ما را در چنگال خود قرار داده و ما نیز نمی‌خواهیم از این مهلکه خود را نجات دهیم؛ چنان جبری بر ما احاطه شده است که تصمیم و اراده را از ما گرفته است.
برای ما انتخاب می‌کند و به صلاح خود اسطوره و افسانه‌هایش را به ما القا می‌کند؛ اسطوره‌هایی که باید آنها را بپرستیم و افسانه‌‌هایی که باید ملکه ذهنمان کنیم.
جبر جامعه مدرن! اجتماعی چهره‌ها را اسطوره قلمداد می‌کند و به گونه‌ای تبلیغشان می‌کند که خود آنها که می‌دانند اینها پوچ و تو خالی هستند باورشان شود که اینها اسطوره هستند.
به راستی اسطوره به چه معنی است؟ افسانه چیست؟ ما اسطوره را به نام رستم می‌شناسیم؛ افسانه را از هفت خوان فرا گرفته‌ایم؛ این چهره‌های امروزی آیا واقعاً اسطوره عصر ما هستند؟ افسانه امروز ما زندگی تجملاتی شیک و عاری از نقص و خطای مادی است که دائما تبلیغ می‌شود؟
اسطوره امروز ما جوانی است که تنها مزیتش چهره زیبا است؟ نه اینها اسطوره و افسانه ایران ما نیستند؛ شاید اینها برای جای دیگری باشد اما اسطوره ما کارگر کم بضاعتی است که با وجود بیماری «شکر خدا» لحظه‌ای از دهانش جا نمی‌ماند.
آیا اسطوره آن بازیکن فوتبالی است که باید از پول مردم به او چند میلیاردی بیشتر بدهند تا بلکه متوجه شود اسم خلیج فارس تا ابد همین است و نباید زیر پرچمی غیر این رفت؟ من مفهوم غیرت را از او باید یاد بگیرم یا کسی که تمام جوانی‌اش را خرج کرد که کسی نتواند امروز آرامش ما را سلب کند؟ نه روزگار، نه رسانه، نه کسانی که همیشه به دنبال‌ (های و هوی) هستید.
افسانه‌های امروز ما به دست شیرمردان و شیرزنانی صورت می‌گیرد که هیچ قسمتی از رسانه‌ها را اشغال نکرده‌اند و تنها و تنها با سلاح توکل و امید و پشتکار از هیچ برای خود همه چیز پدید می‌آورند.
این‌ها اسطوره هستند چون فهمیده‌اند کجایند و به کجا می‌روند؛ امید جامعه را همین‌ها زنده نگه داشته‌اند؛ امید زندگی ما به دست سیاسیون ایجاد نمی‌شود که حال به دست سیاسیون بخواهد بازگردد؛ امید را در نگاه چشم کسی می‌توان دید که از دامان بلا و بیماری و افیون خود را رها کرده و به زندگی بازگشته است.
چقدر دیگر باید بگذرد که بفهمیم این ره که می‌رویم به ناکجاآباد است؟ تا به کی رسانه‌های ما می‌خواهند اینگونه به خطا بروند؟ وقت آن نیست که کمی رسانه‌ها در عملکردشان تجدید نظر کنند؟ که اگر بشود گلستانی در راه است.
یک برنامه‌ای به مانند «ماه عسل» در یک شب یا چند شب می‌تواند امید را به زندگی افرادی برگرداند، آیا باقی رسانه‌ها نمی‌توانند؟ خود ما نمی‌توانیم کاری کنیم؟ این شب‌ها همه در حال فراگیری این هستیم که زندگی و امید و عبور از مشکلات و مصایب با توکل و اراده صورتی خوش می‌گیرد و برطرف می‌شود؛ در همه حال از خوشی و ناخوشی، سلامتی و بیماری و دارا و نداری زندگی باید کرد؛ اسطوره‌ها و افسانه‌های زمان ما خودِ خودِ مردم هستند.
 1 نظر

دانلود مستند کمپانی ترور

14 مرداد 1392 توسط میرعیسی خانی
کمپانی ترور

یکصد و اندی سال از عمر سینما می‌گذرد، این جعبه جادویی، پر قدرت‌تر از هر ابزار دیگری بر صفحات ذهن، زبان و قلب ساکنان قرن بیستم میلادی نفوذ کرده و جمله مناسبات فرهنگی و تمدنی را از خود متاثر می‌سازد یا این همه، این مهمان ناخوانده که اینک به جای صاحبخانه نشسته مورد بازخواست و سوال جدی واقع نشده است . گفت و گو از هالیوود گفت‌وگو از خاستگاه بنیان گذاران اولیه سینما و رویکرد ویژه آنان به عالم و آدم است.

دانلود:

فایل ویدئویی کمپانی ترور

فایل صوتی کمپانی ترور

 نظر دهید »

آمریکا چگونه با چند عکس کار فرهنگی می کند + تصاویر

13 مرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

این تصاویر متعلق به حمله سربازان آمریکا به سواحل نرماندی فرانسه در 6 ژوئن سال 1944 و در خلال جنگ جهانی دوم است. در واقع، این تصاویر، تنها تصاویری هستند که از آن لحظات و توسط یک عکاس حاضر در آن لحظات گرفته شده است.


نبرد در نرماندی که به شکست آلمان نازی در جبهه فرانسه شمالی منجر شد اگرچه مربوط به حملات متفقین به جبهه نازی ها بود اما عمده آن به نام آمریکاست و آمریکایی ها خود را صاحب نام اصلی در نبرد نرماندی می دانند.
نکته مهم در رابطه با این تصاویر آن است که آمریکا و سیستم های فرهنگی این کشور حتی از همین چند عکس باقیمانده از یک عملیات نظامی این کشور، که بر خلاف سایر اقدامات نظامی آمریکا، وجبهه ای تجاوزکارانه ندارد؛ نهایت استفاده را برده اند.




گام اول آنها ساخت فیلم مشهور “نجات سرباز رایان” با بازی تام هنکس و به کارگردانی استیون اسپیلبرگ است. فیلمی که در سال 98 و در آستانه سال 200 ساخته شد و در مدت کوتاهی  تبدیل به ملهم اصلی فیملسازان جهان در ساخت فیلم های جنگی شد.
تصویرسازی های اولیه فیلم دقیقاً برگرفته از همین تصاویر و داستان نبرد نرماندی است.


گام دوم آمریکا نیز ساخت بازی مشهور “مدال آف آنور” (مدال افتخار) بر اساس داستان حمله آمریکا به نرماندی و بازی سازی بر اساس همین تصاویر است.
بازی بزرگی که تا قبل از ورود بازی “کال آف دیوتی” به بازار بازی های رایانه ای، اصلی ترین بازی سه بعدی جنگی به شمار می رفت و حتی هنوز هم طرفداران فراوانی در دنیا و در میان جوانان و نوجوانان دارد. جالب آنکه این بازی نیز در سال 1999 و بلافاصله پس از تولید فیلم نجات سرباز رایان به بازار آمد.


این رفتار فرهنگی دشمن در حالی صورت می گیرد که ما علیرغم توصیه مقام معظم رهبری مبنی بر اینکه دفاع مقدس ما یک گنج است که باید استخراج شود و با وجود هزاران هزار قطعه عکس و اسناد رسانه ای دیگر از 8 سال مقاومت ما در مقابل دشمنان، در استفاده از این منابع، کار فرهنگی لازم را انجام نمی دهیم و گام های چندان موثری برنمی داریم.
باشد که رفتارهای فرهنگی دشمن ما را به خود آورد.

 نظر دهید »

آثار و پیامدهای زندگی آواتاری

13 مرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

زندگیِ مبتنی بر آواتار اگرچه در حاضر شکل یک بازی ساده را دارد اما در آینده ای نزدیک به یکی از پیچیده ترین معضلات بشر تبدیل خواهد شد.
افراد بر حضور در جهان مجازی(در اینجا منظور عام فضای مجازی نیست، بلکه صرفاً جهانی است که بازی در آن رقم می خورد.) از ساعات عمر واقعی خود استفاده می کنند. کارمند، دانشجو، خانه دار، مدیر، تکنسین و غیره تفاوتی نمی کند، زندگی آواتاری(Avatarian Life) نیروی کار دنیای واقعی را با چالش مواجه خواهد کرد و فردی که روزانه 8 ساعت را صرف زندگی دوم خود کند دیگر توان و انرژی مفیدی برای رسیدگی به کارها و فعالیت های دنیای واقعی را نخواهد داشت.



در زندگی دوم فرد می تواند آواتار های مختلفی داشته و با آواتار های سایرین در ابعاد گسترده ارتباط بر قرار کند. درصد بالایی از آواتارها چیزی متفاوت از واقعیت صاحب خود هستند، و این یعنی زندگی دوم جهانی است که پایه و اساس آن بر دروغ بوده و کذب است.
فرد برای تشکیل زندگی در این محیط نیاز به یک شریک دارد، پس به دنبال شریک دلخواه خود می گردد، ازدواج کرده و منزلی برای خود تهیه می کنند. در کنار سایر آلودگی ها و مفاسد اخلاقی ِ موجود در محیط زندگی دوم که به طور طبیعی برگرفته از دنیای واقعی غرب و سبک زندگی امریکایی است، بحث روابط جنسی در زندگی دوم شکل نوینی از پرده دری ها و بی عفتی های انسان اومانیسم را به نمایش می گذارد، روابطی که فروپاشی بسیاری از خانواده ها را در غرب رقم زده و معضلی پیچیده را برای مسئولان این جوامع ایجاد کرده است. مرد و زنی که علی رغم داشتن خانواده در دنیای واقعی، در جهان مجازی و در قالب آواتار با یکدیگر ازدواج کرده و رابطه برقرار می کنند، طبیعی است که دیگر فرصتی برای رسیدگی به امور زندگی واقعی شان نداشته باشند. علاوه بر اینها انحرافات جنسیِ حاصل از حضور یک زن در قالب یک آواتار مرد و حضور یک مرد در قالب آواتار زن در روابط جنسی زندگی دوم نیز غیر قابل انکار است.


ازدواج آواتاری با حضور مهمانان آواتاری


افزایش آمار خودکشی نیز از جمله آثار و پیامدهای زندگی آواتاری است. فرد آواتار خود را براساس آرمان ها، تخیلات و رؤیاهای خویش می سازد، هنگامی که یک نفر به آواتار و زندگی دوم خود خو گرفت و همه روزه ساعت های متمادی از عمر خویش را صرف آن کرد، هنگام مواجهه با من واقعی خویش در دنیای واقعی دچار یأس و ناامیدی می گردد، تنفر از خویش و خودکشی نتیجه ی طبیعیِ این مواجهه است. بالارفتن مفاسد و آلودگی های اخلاقی، افت تحصیلی، عدم بهره وری شغلی، انزوا، مشکلات جسمی، از هم پاشیدگی خانواده و تضعیف بنیان های جامعه و مانند اینها از جمله آسیب هایی است که زندگی دوم در پی دارد.



برخی زندگی دوم و آواتارسازی را صرفاً یک بازی می دانند، بازی ای که علاوه بر نوجوانان و جوانان، میانسالان نیز به آن گرایش دارند، اما مشاهده اثرات این زندگی به خوبی روشن می کند که آواتار تنها یک کاراکتر کارتونیِ مجازی نیست. پیشتر اشاره شد که زندگی دوم اساساً برپایه ی دروغ شکل می گیرد، ممکن است دروغ برای بشر غربی تنها یک معذوریت اخلاقی به حساب آید اما برای انسان مسلمان چنین نیست. در حالی که آواتار نه تنها خود جعلی و کذب است بلکه دروغ، دو روئی و بالاتر از اینها “نفاق” را نیز برای دارنده خود رقم می زند.
«نفاق» در لغت اظهار خلاف باطن است و در شرع اظهار ايمان و اخفاء كفر است. كسى را منافق گويند كه بر خلاف عقيده تظاهر نمايد خواه بگفتار باشد يا كردار و عمل، در عرف چنين كسى را دو رو گويند. منافق از ماده” نفق” بر وزن” شفق” به معنى كانالها و نقب‏هايى است كه زير زمين مى‏ زنند تا براى استتار يا فرار از آن استفاده كنند. به نظر راغب در مفردات و فيومى در مصباح تسميه منافق از «نفق» به معنى نقب است كه از راهى بدين وارد و از راه ديگرى خارج مي شود. (تفسير نمونه)»
«گرچه نفاق به مفهوم خاصش، صفت افراد بى‏ ايمانى است كه ظاهراً در صف مسلمانانند امّا باطنا دل در گرو كفر دارند، ولى نفاق معنى وسيعى دارد كه هرگونه دوگانگى ظاهر و باطن، گفتار و عمل را شامل مى ‏شود هرچند در افراد مؤمن باشد كه ما از آن به عنوان «رگه‏ هاى نفاق» نام مى‏ بريم. در حديثى مى‏ خوانيم: سه صفت است كه در هر كس باشد منافق است هر چند روزه بگيرد و نماز بخواند و خود را مسلمان بداند: كسى كه در امانت خيانت مى‏ كند، و كسى كه به هنگام سخن گفتن دروغ مى‏ گويد، و كسى كه وعده مى‏ دهد و خلف وعده مى‏ كند». مسلما اين گونه افراد رگه‏ هائى از نفاق در وجود آنها هست، مخصوصا در باره رياكاران. از امام صادق عليه السّلام مى‏ خوانيم كه فرمود: «ريا و ظاهر سازى، درخت (شوم و تلخى) است كه ميوه اى جز شرك خفى ندارد و اصل و ريشه آن نفاق است».(برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 47)»
«نفاق عقيدتى است، كه آيات منافقين معمولاً ناظر به آن است، مربوط به كسانى است كه در ظاهر اظهار ايمان مى‏ كنند ولى در دل شرك و كفر، پنهان مى‏ دارند. اما نفاق عملى در مورد كسانى است كه اعتقاد باطنى آنها اسلام است، ولى اعمالى بر خلاف اين تعهد باطنى انجام مى‏ دهند كه دوگانگى چهره درون و برون را نشان مى‏ دهد، مانند: پيمان ‏شكنى، دروغ، خيانت در امانت و…. (تفسير نمونه، ج‏24، ص: 177)»



با توجه به معنای نفاق، آواتارسازی را در سبک زندگی اسلامی چطور می توان توجیه کرد؟ اینکه بازی است؟ اگر صرفاً یک بازی است چرا باعث فروپاشی خانواده ها و یا خودکشی نوجوانان می گردد؟ بدیهی است که آواتار و زندگی دوم به یک بازی محدود نمی شود، اما عده ای که اغلب از علاقمندان نگاه لیبرالی به انسان و جامعه هستند، سعی می کنند با بازی جلوه دادن آن، آثار مخربش را پنهان سازند.
باید توجه داشت انسان لیبرال پنهان سازی هویت و دروغ را به شکل سنت هرساله تکرار، تمرین و بازآموزی می کند.
بر طبق آیات و روایات حتی مال و اولاد نیز از جمله مواردی هستند که سرگرم شدن به آن ها و غفلت از یاد خداوند باعث پیدایش نفاق در قلب انسان می گردد، حال صرف ساعت ها برای زندگی دوم و تزیین آواتار چیزی جز غفلت و فراموشی یاد خداست؟

«در آيات 9 الی11 سوره مبارکه منافقون، مؤمنين را تذكر مى‏ دهد به اينكه از بعضى صفات كه باعث پيدايش نفاق در قلب مى‏ شود بپرهيزند، يكى از آنها سرگرمى به مال و اولاد و غافل شدن از ياد خداست، و ديگری بخل است.” يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُلْهِكُمْ أَمْوالُكُمْ وَ لا أَوْلادُكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ …”
كلمه” تلهى” از مصدر” الهاء” گرفته شده، و اين كلمه به معناى مشغول و سرگرم شدن به كارى و غفلت از كارى ديگر است، و منظور از” الهاء اموال و اولاد از ذكر خدا” اين است كه اشتغال به مال و اولاد انسان را از ياد خدا غافل كند، چون خاصيت زينت حيات دنيا همين است كه آدمى را از توجه به خداى تعالى باز مى ‏دارد هم چنان كه فرمود: “الْمالُ وَ الْبَنُونَ زِينَةُ الْحَياةِ الدُّنْيا” و اشتغال به اين زينت دل را پر مى‏ كند، و ديگر جايى براى ذكر خدا و ياد او باقى نمى ‏ماند، و نيز غير از گفتار بى‏ كردار، و ادعاى بدون تصديق قلبى برايش نمى‏ ماند، و فراموشى پروردگار از ناحيه عبد باعث آن مى ‏شود كه پروردگارش هم او را از ياد ببرد، هم چنان كه فرمود:” نَسُوا اللَّهَ فَنَسِيَهُمْ” «2» و اين خود خسرانى است آشكار، هم چنان كه باز در صفت منافقين فرمود:” أُولئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الضَّلالَةَ بِالْهُدى‏ فَما رَبِحَتْ تِجارَتُهُمْ” «3».(ترجمه الميزان، ج‏19، ص: 490)»



از طرف دیگر خداوند پذیرفتن ولایت کفار را نیز گونه ای نفاق معرفی کرده است. پذیرفتن ولایت کفر اشکال گوناگونی دارد، از معاهدات تجاری و بازرگانی گرفته تا پناهندگی و پذیرفتن سلطه و سیطره نظام های علمی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و رسانه ای. حضور در محیط زندگی دوم و ساخت و ساز در جهانی که ولایت کفار بر آن موضوعیت دارد نیز چیزی جز پذیرش ولایت آنان نیست.
«و اين آيه شريفه(آیات 144 و 145 سوره مبارکه نساء) مؤمنين را نهى مى ‏كند از اينكه به ولايت كفار و سرپرستى آنها بپيوندند و ولايت مؤمنين را ترك كنند و سپس آيه شريفه دوم مساله را تعليل مى‏ كند، به تهديد شديدى كه از ناحيه خداى تعالى متوجه منافقين شده و اين بيان و تعليل معنايى جز اين نمى‏ تواند داشته باشد كه خداى تعالى ترك ولايت مؤمنين و قبول ولايت كفار را” نفاق” دانسته، و مؤمنين را از وقوع در آن بر حذر مى ‏دارد.(ترجمه الميزان، ج‏5، ص: 192)»


با قدری تأمل می توان دریافت که نفاق در فضای مجازی محدود به آواتارسازی و زندگی دوم نمی شود. بلکه عام ارتباطات و تعاملات صورت گرفته در فضای مجازی می تواند در بردارنده نوعی نفاق باشد. به عنوان مثال برخی یکی از ویژگی های مطلوب و ممتاز فضای مجازی را این می دانند که هر فرد می تواند با هر شیوه و روشی که می پسندد با دیگران به تعامل بپردازد بدون اینکه نگران واکنش ها، عواقب و نتایج روابط خود باشد، می تواند در هر سطحی با دیگران رابطه برقرار کرده و هر زمان که اراده کند بدون پرداخت هیچ هزینه ای، روابط را قطع کرده و پایان دهد. آیا این چیزی جز نفاق است؟ پس نفاق منحصر و محدود به آواتار نیست، بلکه هر هویت مجازی که فرد برای خود می سازد، این هویت پتانسیل دامن زدن به نفاق قلبی و عملی فرد را خواهد داشت.
هویت مجازی(Virtual Identity) اشکال گوناگونی دارد، ایمیل، اکانت یک فروم یا شبکه اجتماعی و مواردی از این دست. البته باید در نظر داشت حتی یک وبلاگ نیز می تواند جلوه ای از شخصیت و ماهیت نویسنده خویش باشد. اگر فارغ از تعریف متداول هویت مجازی، این هویت را بر تمام فعالیت ها و حضور یک فرد در مقام ارسال کننده ی پیام(نه دریافت کننده، مثلا به عنوان کسی که جستجو کرده یا خبر مطالعه می کند.) و شخصی که در قالب یک پست وبلاگ، ارسال پست، لایک کردن و بازنشر در شبکه های اجتماعی، ارسال خبر، ارسال پادکست، ساخت آواتار و امثالهم دیگران را مورد خطاب قرار می دهد اطلاق کنیم ابعاد نفاق گسترش بیشتری پیدا خواهد کرد.


سایت ها و وبلاگ ها پر است از تبلیغات گوناگون، فلش ها و بنرهایی که مدام جلوی چشمان کاربر چشمک می زنند. فروشنده ای که جنسش را به شکلی در فضای مجازی تبلیغ می کند که آن گونه نیست، نفاق را برای خود رقم زده، سیاستمداری که از طریق فرافکنی و هوچی گری و جعل حقایق دیگران را تحت تأثیر می دهد، منافقی بیش نیست.
فضای مجازی هم نفاق پرور است و هم به نفاق درونی افراد دامن می زند، منافقین ابزارها و امکانات بیشتری به نسبت دنیای واقعی برای پنهان کردن منویات قلبی و عقاید خود دارند. از این رو لازم است سازوکار مناسبی جهت شناسایی منافقین در فضای مجازی ایجاد گردد، چرا که فضای مجازی همان طور که بستری مناسب برای گردهم آمدن محققان، فرهیختگان و افراد متعهد به منظور مباحثه، گفتگو و ارتقای سطح دانش و اصلاح باورهای اشتباه پدید می آورد، امکان دور هم جمع شدن افراد ناآگاه را نیز مهیا می کنند، در این میان کسانی که در جهل خود گرفتارند در کنار افراد همانند خود دچار جهل مضاعف می شوند.
محیط هایی از این دست بهترین مکان برای حضور منافق و بهره برداری از جهل عمومی افراد است. منافقان به راحتی می توانند نگاه افراد حاضر در جوامع مجازی را از مسیر درست منحرف کرده و با استفاده از شانتاژ، فرافکنی، عوامفریبی و سایر تکنیک هایی از این دست به ترور شخصیت ها و گروه های دیگر بپردازند.

در تفسیر نمونه بر اساس آیات و روایات اسلامی نشانه هایی برای منافقین ذکر شده که می توان از منطبق کردن آن ها با عناصر فضای مجازی، چهره ی منافقین مجازی را نیز شناسایی نمود:
«بدون شك نفاق و منافق، مخصوص عصر پيامبر صلی الله علیه و آله نبوده است و در هر جامعه ‏اى اين برنامه و گروه وجود دارند، منتها بايد بر اساس معيارهاى حساب شده‏اى كه قرآن براى آنها بدست مى‏ دهد شناسايى شوند، تا نتوانند زيان و يا خطرى ايجاد كنند، در آيات گذشته و همچنين سوره منافقين و روايات اسلامى نشانه‏ هاى مختلفى براى آنها ذكر شده است از جمله:
1-  هياهوى بسيار و ادعاهاى بزرگ، و خلاصه گفتار زياد و عمل كم و  ناهماهنگ.
2-  در هر محيطى رنگ آن محيط را گرفتن و با هر جمعيتى مطابق مذاق آنان حرف زدن، با مؤمنان” آمنا” گفتن و با مخالفان” إِنَّا مَعَكُمْ"!
3- حساب خود را از مردم جدا كردن و تشكيل انجمنهاى سرى و مرموز دادن با نقشه‏ هاى حساب شده.
4- خدعه و نيرنگ و فريب و دروغ و تملق و چاپلوسى، پيمان شكنى و خيانت.
5- خود برتربينى، و مردم را ناآگاه، سفيه و ابله قلمداد كردن و خود را عاقل و هوشيار دانستن.
خلاصه دوگانگى شخصيت و تضاد برون و درون كه صفت بارز منافقان است، پديده ‏هاى گوناگونى در عمل و گفتار و رفتار فردى و اجتماعى آنها دارد كه به خوبى مى‏ توان آن را شناخت.
چه تعبير زيبايى دارد قرآن در آياتى كه مى‏ گويد: فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ:” آنها دلهاى بيمار دارند” چه بيمارى از دوگانگى ظاهر و باطن بدتر؟ و چه بيمارى از خود برتربينى و يا نداشتن شهامت براى رويارويى با حوادث دردناكتر؟  
ولى همان گونه كه بيمارى قلبى را هر چند پنهان است نمى ‏توان به كلى مخفى كرد بلكه نشانه ‏هاى آن در چهره انسان و تمام اعضاى بدن آشكار مى‏ شود، بيمارى نفاق نيز همين گونه است كه با تظاهرات مختلف قابل شناخت مى ‏باشد.(تفسير نمونه، ج‏1، ص: 100)»



زندگی در تعامل با پیچیدگی های فضای رسانه ای امروز و نیز جهان مجازی نیاز به یک سازوکار منسجم و هدفمند برای شناسایی کذابان و منافقان دارد که این امر با بسط و گسترش معیارهای ارائه شده در آیات و روایات امکان پذیر بوده و تنها همت مومنین را می طلبد.

 2 نظر

نفهمیدیم چرا جنگیدیم!!

11 مرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

فیلم سینمایی «سفر سرخ» اثر «حمید فرخ نژاد» که پس از یک توبیخ چند ساله امسال و معلوم نیست بنابر کدام دلیل و برهان سینمایی یا مصلحت اجتماعی در سالن رسانه‌های جشنواره‌ی  فیلم فجر به نمایش در آمد.

بررسی جنبه‌های ساختاری فیلم سفر سرخ چندان اهمیتی ندارد و چندان به کار نمی‌آید چرا که این فیلم به جهت سینمایی اساساً اثری نیست که قابل بحث باشد. ساختار فیلم آن چنان ضعیف، نازل و متزلزل است که مخاطب را از همان لحظات ابتدایی دچار عذاب و دافعه می‌کند.

فیلمی با بدترین ریتم ممکن، میزانسن‌هایی غلط، حرکات بازیگرانی که معلوم نیست با کدام تمرین و پشت‌کار به این‌جا رسیده‌اند و در نهایت با نوعی از ترکیب بندی غلط از عناصر سینمایی در نهایت منجر به مجموعه تصاویری شده که به هیچ وجه نمی‌توان عنوان فیلم منسجم را بر آن نهاد. فیلم سفر سرخ از اساس دچار ایرادهای جدی در نحوه‌ی بیان و لحن روایت خود است.

فیلم نمی‌تواند داستانک یا شبهه داستان خود را که از ایده‌ی جذاب اولیه نیز تهی است برای مخاطب روایت کند. روایتی که نمی‌تواند مخاطب را درگیر کرده و حتی  او را برای لحظاتی با خود همراه سازد. بازی تمام بازیگران که به طور قطع ناشی از کار نابلدی کارگردان فیلم است، جعلی و آن چنان تقلبی است که هم‌چون یک شیِء الصاق شده به مجموعه‌ای ناهمگون، مخاطب را دچار تردید و وازدگی از فیلم می‌کند.

سفر سرخ از ویژگی‌های سینما ورزانه و از ارزش‌های زیبایی شناسانه‌ی هنری خالی است. فیلمی که صرفاً بر اساس تعدادی شعار و نشانه‌گذاری که برگرفته از کارگردان فیلم است ساخته و پرداخته شده و در نهایت اثری را تحویل مخاطب داده که به‌هیچ وجه نه تنها قابل دفاع نیست بلکه نمی‌توان آن را تحمل کرد.

فیلم با بدترین ریتم ممکن روایتی ناهمگون را از منطقه‌ی جنگی به تصویر می‌کشد که آدم‌های آن در موقعیتی در محاصره‌ی نیروهای دشمن گرفتار آمده‌اند و با یک‌دیگر به جنگ و جدال بر می‌خیزند. اساساً معلوم نیست این آدم‌ها کجا گرفتار شده‌اند و چرا؟ معلوم نیست چرا این‌قدر تلخ، تاریک و درگیرند، هم درگیر با خودشان و هم درگیر با اطرافیان‌شان.
برخی از کاراکترهای فیلم که هرگز تیپ هم نمی‌شوند چه برسد به شخصیت، حضوری تعجب آور در فیلم دارند که باعث حیرت می‌شود. حیرتی که ناشی از اطلاع نداشتن از پیشینه، دیدن، شنیدن رفتارها و دیالوگ‌های این افراد است.
به عنوان مثال، شخصیتی که با چهره‌ای به ظاهر صالح  و با عنوان کارمند دولت می‌خواهد از مهلکه فرار کند با نوعی از ترکیب بندی رفتاری که از او شخصیتی منافق پیشه و شیطان صفت و در عین حال ترسو و بزدل می‌سازد برای مخاطب تعریف می‌شود. این شخصیت در طول فیلم حضوری گاه عاطفی، گاه کاریکاتوری و گاه مضحک دارد.

هم‌چنین حضور رزمنده‌ای دیگر که او نیز عصبیت رفتاری پرخاش‌گرانه‌ای را نسبت به سایرین از خود بروز می‌دهد که دلیلش معلوم نیست و یا حضور زن پرستار و امدادگر که معلوم نیست چرا این‌قدر دچار تشویش و تزلزل است، چرا می‌خواهد بماند و چرا نمی‌خواهد برود و در مقابل او امدادگر دیگر و … و تمامی کاراکترهای این فیلم در چنین موقعیت‌هایی روبه‌رو هستند، متقلب و تزلزلی.

فیلم به ظاهر معطوف این نکته است که می‌خواهد مصداق تام و تمام یک فیلم ضد جنگ باشد بدون این‌که کارگردان و نویسنده‌اش بفهمند مفهوم ضدجنگ یعنی چه، از کجا آمده و به چه درد می‌خورد. فیلمی این چنین غلط و مغشوش که حتی از به تصویر در آوردن یک سکانس زیبا در طول فیلم عاجز است، چگونه چنین ادعایی دارد؟
ادعایی که حداقل یکی از لوازم اصلی آن تسلط بر هنر سینما است و به تصویر کشیدن درست لحظات، انسان‌ها و مهم‌تر از همه قصه، فیلم سفر سرخ، به هیچ‌وجه قصه ندارد و اگر هم قصه داشته باشد یک خواب پریشان است که تعبیر به قصه شده که البته در  مخاطب جز دافعه، اثر دیگری ایجاد نمی‌کند. فیلمی آن چنان عذاب آور که تحمل کردن آن به طور قطع می‌تواند به عنوان یکی از مجازات‌های مجرمین در آینده مورد توجه مقام‌های قضایی قرار گیرد.
فیلم سفر سرخ به لحاظ محتوایی در عین حال که از ویژگی‌های ظاهری و نشانه‌گذاری‌های سطحی برای فلش گذاشتن و ارجاع دادن به سینمای ضد جنگ استفاده کرده و یا به عبارتی بهتر، سو استفاده کرده است در عین حال اساساً متعلق به سینمای ضد جنگ هم نیست چرا که فیلم هیچ تعریفی از این سینما ارایه نمی‌دهد و هیچ نشانه‌ی جدی و تأثیرگذاری از سینمای ضد جنگ در هیچ یک از المان‌های تصویری و عناصر سینمایی این فیلم، دیده نمی‌شود.  فیلم فرخ نژاد بی‌آن‌که یک اثر سینمایی قابل تحمل باشد صرفاً وصله پینه کردن یک‌سری پلان است با بدترین شکل بازی‌ها و فیلم‌نامه‌ای که معلوم نیست چرا این‌قدر مغشوش و متزلزل است و در نهایت یک میزانسن غلط اندر غلط .
مجموعه‌ی این عوامل به تولید فیلمی منجر می‌شود که تصویری تلخ، تاریک و پر تردید از جنگ را نشان می‌دهد. تردید در این‌که چرا جنگیدیم؟ چگونه جنگیدیم؟ کجا جنگیدیم و متعلق به کدام آرمان‌ها بودیم؟ شاید نتیجه‌ی نهایی چنین اثری زیر سؤال بردن ارزش‌هایی باشد که این جنگ بر مبنای آن بنا شده و دیواری کوتاه تر از دیوار سینما؟ (*)
محمد آرمان؛پژوهشگر
 نظر دهید »

فیلم مؤثرتر از کلیسا

10 مرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

ايوانجليست ها تبليغ مى كنند كه مسيح هميشه در امور خاورميانه به سود دولت اسرائيل مداخله كرده است و اعلام مى دارند كه خواست دولت اسرائيل در حقيقت خواست مسيح مى باشد و مذاكرات صلح در خاورميانه بيهوده است و تأسيس كشور اسرائيل بزرگ از رودخانه نيل تا رودخانه فرات، خواست مسيح مى باشد كه به زودى عملى خواهد شد.
آنها همچنين تبليغ مى كنند كه آمريكا را مسيح به وجود آورده است تا در آخرالزمان عليه ضد مسيح (دجّال) در جنگ نهايى مقدس آرمگدون جنگ نمايد. از اين رو آنها همواره خواستار يك آمريكاى قدرتمند و مقتدر مى باشند و از افزايش بودجه نظامى حمايت مى كنند. آنها حضور نظامى آمريكا در مناطق مختلف جهان را ضرورى مى دانند. آنها در سخنرانيهاى دينى خود ترويج مى كنند كه قدرتهاى شيطانى مى كوشند آمريكا را نابود نمايند(1).
ايوانجليست ها با تبليغات گسترده در دهه اخير، احساسات عميقی را براى جنگ آرمگدون به وجود آورده اند. آنها هر كسى را كه با آنها موافق نباشد ضد دين، ضد مسيح و ضد اخلاق معرفى مى كنند و به هواداران خود آموزش مى دهند كه از مخالفان خود تنفر شديد داشته باشند(2).
در راستای تفکر فوق رسانه های امریکا نیز به طور تمام و کمال و با همکاری رسانه هایشان که هالیوود در صدر آن بود دست به تصویر سازی از فرجام جهان زدند.
فرجام جهان از ديدگاه هاليوود اصولاً براساس دو موضوع مطرح گرديده است: يكي آنكه بشر به دليل پرداختن به انرژي هسته‌اي و در نهايت بمب اتمي، باعث نابودي حيات در كرة زمين خواهد شد و ديگر آنكه يك برخورد نهايي بين نيروهاي شر و كافر ـ يعني اعراب و مسلمين ـ عليه مسيح موعود و كشور بزرگ اسرائيل به نابودي و تخريب اكثر شهرهاي جهان منجر خواهد شد.
سينماي علمي ـ تخيلي يكي از گونه‌هاي معروفی بود كه با صرف هزينه اندك مي‌توانست محمل مناسبي براي تبيين مسئله انرژي هسته‌اي باشد. سوژه‌اي كه در عصر اتم مطرح بود جنبه‌هاي منفي استفاده از انرژي اتمي يعني بمب اتم بود. هاليوود از همان آغاز قصد داشت به همه بگويد كه وارد اين‌گونه آزمايشات نشوند زيرا در نهايت موجب نابودي خود و كره زمين خواهند شد. به اين ترتيب تخريب و نابودي به واسطه انرژي اتمي و بمب اتم در رأس برنامه‌هاي توليدي هاليوود قرار گرفت و از طريق درون‌مايه‌هاي مناسب با فيلم‌هاي علمي ـ تخيلي به تماشاگران ارائه شد. كار به نحوي ارائه مي‌شد كه تماشاگر از طريق فيلم تهديد بزرگ و خطرناكي را از سوي دانش و دانشمندان احساس كند.
«هانا راسين» كه از نويسندگان «واشنگتن‌پست» است و در حال حاضر روي كتابي دربارة نخبگان ایوانجليست(مسيحيان صهيونيست) كار مي‌كند، مقاله‌اي دربارة رويكرد جديد هاليوود به اين فرقه و از طرف ديگر گرايش مسيحي‌هاي صهيونيست به سينما و فيلمسازي نوشته است. او در مقالة فوق براين باور است که اگرچه مسيحيت صهيونيستي از ديرزماني پيشتر در ساختارهاي سياسي حاكم و بافت سنت‌گراي جامعه آمريكا حضوري پرقدرت داشته، اما از سال 2001 به بعد، رابطه‌اي متفاوت‌تر و تأثيرگذارتر ميان اونجليست‌ها و هاليوود شكل گرفت. راسين سعي دارد در اين مقاله نسل‌هاي مختلف معتقدان به اونجليسم را در هاليوود معرفي كند. او براين باور است که نسل دوم فيلم‌سازان ایوانجليست هاليوود پس از 11 سپتامبر و ظهور نومحافظه‌كاران آمريكايي در كاخ سفيد فرصت عرض اندام يافتند.
هدف آنها اين است که مسيحيت اونجليست بتواند با قوي‌ترين، جذاب‌ترين و فراگيرترين زبان كنوني با جهانيان سخن بگويد. كليساي انجيلي با رويكردهاي افراطي نومحافظه‌كاران در حال دامن‌زدن به موج جديدي از تهاجمات مذهبي است.
«دانيل رومر»، كارگردان 25ساله آمريكايي از جمله فعالان مؤسسه «پردة اول» است که در کنار فردي به نام «نيکولاسي» مؤسس آن حضور هميشگي دارد. وقتي نيكولاسي در سال 1999 مؤسسة «پرده اول» را تأسيس كرد، شبكه CNN او را براي يك مصاحبه دعوت كرد. آن روز وي نتوانست هيچ يك از اعضا و مدرسان مؤسسه را براي حضور در تلويزيون با خود همراه كند. او مي‌گويد: «آنها فكر مي‌كردند كه اين كار مي‌تواند به فعاليت‌هاي ديگر آنها لطمه بزند».
اشاره «نيكولاسي» بيشتر به مسيحياني است كه از قبل در هاليوود كار مي‌كرده و جزء موج اول اين جريان بودند. از جمله اين افراد مي‌توان به ران آستين، نويسنده سريال‌هاي تلويزيوني «فرشتگان چارلي» و «مأموريت غيرممكن» و همچنين جك شي، رئيس سابق انجمن كارگردانان آمريكا اشاره كرد. بتدريج استوديوها به سراغ فيلم‌هايي رفتند كه مضامين مورد نظر اونجليست‌ها را در بر داشتند، حتي اگر اين فيلم‌ها كاملاً هم مذهبي محسوب نمي‌شدند. به گفته نيكولاسي در همين دوران بود كه مؤسسه «پرده اول» فعاليت‌هايش را گسترش داد. رالف وينتر، تهيه‌كننده فيلم «مردان ايکس» و «چهار شگفت‌انگيز»، تام شادياك، تهيه كننده فيلم «بروس قدرتمند» و «پچ آدامز»، با چند جشنواره جديد اونجليستي وارد گفت‌وگو شدند.
در سال 2002 دانشگاه «پت رابرتسون» (از سرکردگان مسيحيت صهيونيست که در مقالات قبل بیشتر او را شناختیم) مركز هنرهاي نمايشي خود را افتتاح كرد. اين مركز شامل استوديوهاي فيلم و انيميشن‌ و دو سالن نمايش فيلم بود. دو سال بعد «جرج بارنا» كه يكي از محققان و متخصصان برجسته نظرسنجي بود، از حقيقتي پرده برداشت: او به اين نتيجه رسيد كه فيلم مي‌تواند بيشتر از كليسا بر روي پيروان مسيح تأثير بگذارد و به همين دليل مجموعه «بارنا فيلم» را به عنوان يكي از شعبات يا شاخه‌هاي شركت رسانه‌اي اونجليست خود تأسيس كرد. «فيليپ آنشوتز» يكي ديگر از اونجليست‌هاي معتقد و فرد بسيار متمول و ميليونري بود كه بنيانگذار مؤسسه ارتباطي «كوئست» گرديد. او نيز سال‌ گذشته گروه فيلم «آنشوتز» را ايجاد كرد كه مجموعه «والدن مديا» را شامل مي‌شد و در ساخت فيلم «وقايع‌نگاري نارنيا» نيز با کمپاني ديزني مشاركت داشت.
اين در حالي است که در سال‌هاي اخير فهرست آثاري که به باورهاي اونجليست‌ها يا مسيحيان صهيونيست مي‌پردازد، طولاني تر شده است. يادمان نرفته که در آستانة پايان هزارة دوم، تعداد متنابهي از فيلم‌هايي که به ماجراي «پايان روزها» (يکي از اعتقادات اونجليست‌ها براي فرارسيدن آرمگدون) مي‌پرداخت، به روي پردة سينماها رفت. آثاري همچون «هفتمين گناه»، «دروازة نهم»، «پايان روزها»، «روز استقلال»، «آرمگدون»، «ماتريکس»، «برخورد عميق» و…
اخيراً مجله «تايم» طي گزارشي فاش ساخت که كه صهيونيست‌ها از مدت‌ها پيش با تأسيس بانك مركزي در هاليوود اقدام به تغذيه مالي فيلم‌سازان و كارگردانان سينماي آمريكا براي پيشبرد اهداف خود كرده‌اند.
«تايم» اين سؤال را مطرح مي‌کند كه هدف سرمايه داران و صاحبان اصلي هاليوود از اين كار چيست؟ آيا در دنيايي كه قرار است ديگر حرفي از رنگ پوست‌ها و تفاوت ميان جنس انسان‌ها براي برخورداري از حقوق برابر وجود نداشته باشد، چنين سياستي به معني به راه افتادن جنگي سرد و جهاني نيست؟
«تايم» درادامه نوشته است: آيا اين درست است كه قدرت هاليوود در دستان كساني باشد كه به جاي ترويج فرهنگ و انديشه درست براي زندگي، سعي در ايجاد زير بناهايي كنند كه تنها تيشه به ريشة جهان و بشر مي‌زند؟ اصلاح نژاد يا ادغام نژاد؟ اينها موضوعاتي هستند كه با استفاده از صنعت سينما تنها موجب آشفته شدن جوامع مختلف شده، فضا را براي جولان سياستمداراني كه پشت پرده با يكديگر لابي مي‌كنند، فراهم مي‌كند.
در سال‌هاي اخير و پس از آغاز هزارة سوم نيز تعداد زيادي از فيلم‌هايي که توليد مي‌شوند يا باورهاي آخرالزماني صهيونيست‌ها را تبليغ مي‌کنند و يا مردم را از موعودي ديگر مي‌ترسانند. موعودي که به اذن خداوند در مقابل تمامي جنگ و کشتار و خونريزي و به اصطلاح آرمگدون صهيونيست‌ها خواهد ايستاد. همچنان‌که پيروان و شيعيان او ساليان سال است در انتظار ظهورش مقاومت و ايستادگي کرده‌اند.
اگرچه بسياري از فيلم‌سازان ما از منتظران و معتقدان به حضرت به نظر مي‌آيند ولي معلوم نيست که چرا براي بيان اعتقادات و باورهاي ديني و مذهبي خويش در آثارشان، مأخوذ به حيا هستند! گو اينکه برخي از آنها هم به اصطلاح مته به خشاش گذاردن نظارت‌هاي دولتي را مانع اساسي براي طرح مسئله مي‌دانند و بعضي از همان فيلم‌سازان، از جهت گرفتار نشدن در پيچ و خم‌هاي مختلف هم که شده، از خير فيلم‌نامه‌هاي دربارة حضرت امام زمان (عج) و يا حتي طرح مقولات ديني در فيلم‌هايشان مي‌گذرند و به سراغ همان سوژه‌هاي دم دستي خود مي‌روند که به قول معروف کمتر حساسيت برانگيز باشد.
اين درحالي است که يکي از فيلم‌سازان همان موسسه اونجليستي «پرده اول» به نام «باتالي» كه چهل و يك ساله است توانسته به تازگي در امتحان كشيشي موفق شود. او عادت دارد هر روز سر كار انجيل بخواند. اين عادتي است كه به نظر خيلي از همكارانش كمي عجيب و غيرعادي است.
در عوض باتالي هم از بسياري آدم‌هاي هاليوودي متعجب است، چون اغلب آنها گروه‌هاي جوانان كليسايي را نمي‌شناسند در حالي‌كه بيش از نيمي از نوجوان‌ها و جوان‌هاي آمريكايي جزء اين گروه‌ها هستند. او حتي از كليساروها و معتقدان مسيحي هم شاكي است چون فكر مي‌كند كه آنها هم بايد بتوانند با نقاشي كردن يا نوشتن در خدمت اوانجليسم باشند.
او مي‌گويد: «واقعاً مزخرف است. ما ادعا مي‌كنيم كه به خدايي بزرگ و فوق‌العاده ايمان داريم اما حتي نمي‌توانيم دربارة اعتقادمان يك صفحه مطلب بنويسيم، يا يك صحنه نقاشي كنيم. چرا ما مسيحي‌ها نبايد فيلمي مثل تك‌گويي‌هاي زنانگي ايوانسلر داشته باشيم.» تصميم جديد او اين است كه در نسخه اوليه فيلم‌نامه‌اش، آنقدر شخصيت‌هاي مسيحي بانمك، سه بعدي و جذاب بگنجاند كه نظر همه را جلب كند.
اين تصويري ولو ناقص و اجمالي است از آنچه که در غرب معتقد به اوانجليسم مي‌گذرد.
بايستي شرايط آن قيام و نشانه‌هاي ظهور و شخصيت اين منجي عالم بشريت را با زبان سينما و بر پرده عريض هنر هفتم، به دنيا شناساند تا بسياري از آزادي‌خواهان و فرهيختگان دنيا که هنوز با حضرت حجت(عج) و قيام و آرمان‌هاي ايشان آشنايي ندارند نسبت به وجود مبارک اين موعود تاريخ بشر آگاه شوند، تا شايد ـ انشاالله ـ در ظهور آن حضرت تعجيل شود. ممکن است در اين راه آثار و فيلم‌هاي ناقصي هم ساخته شود که قطعاً نتواند و نمي‌تواند ابعاد گستردة شخصيتي و ظهور حضرت حجت(ع) را بيان نمايد ولي بايستي ساخته شود، در تعداد زياد و کميت بالا و البته با ساختار سينمايي استاندارد و جهاني که قابليت اکران و نمايش در سطح بين‌المللي را دارا باشد.
اين گونه آثار در درجه نخست حداقل مي‌تواند در کشورهاي اسلامي و منطقه و بعد از آن در ساير ممالک مطرح شود. چرا با استفاده از علائق و سلائق جشنواره‌هاي خارجي اين گونه آثار را در مقابل ديدگان جهانيان قرار ندهيم؟ چرا با ساختارهاي به اصطلاح هنري اين کار را به انجام نرسانيم؟ به نظر مي‌آيد که جدي‌تر بايستي به مقولات فوق انديشيد که طرف مقابل با سرعت تمام به جلو مي‌تازد و ما مدعيان شيعه و پيروي امام‌زمان(عج) دست روي دست به تماشاي گل‌هاي آنها نشسته‌ايم که پي در پي وارد دروازة خودي مي‌شود و گاهاً حتي برايشان دست هم مي‌زنيم!! يادمان باشد که اين بار آنها شمشيرها را از رو بسته‌اند. اگر باور نمي‌کنيم يک بار ديگر کتاب رمز داوينچي را با دقت بخوانيم و بعد هم فيلمش را ببينيم، شايد که تلنگري به وجدان اعتقادي‌مان بخورد.


ماهنامه موعود شماره 66ابوالحسن علوي طباطبايي هاليوود و فرجام جهان
سعيد مستغاثي ماهنامه موعود شماره 80قيام موعود بر پرده سينماي هاليوود

 نظر دهید »

شوخی جنسی؟

09 مرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 :LatentStyles DefLockedState="false” DefUnhideWhenUsed="true” DefSemiHidden="true” DefQFormat="false” DefPriority="99″ LatentStyleCount="267″> ideWhenUsed="false” QFormat="true” Name="heading 1″ />


فرض کنید سینمایی دارید که با بحران مخاطب روبروست؛ و نیز فرض کنید مخاطبی دارید که به سینمای کمدی علاقه‌ی وافری دارد، اما در عین حال، به هر فیلمی هم نمی‌خندد و اصولاً در خندیدن سخت‌گیر است. با چنین فرضیاتی احتمال آنکه شما با سینما و مخاطبی از جنس سینما و مخاطب ایرانی روبرو باشید، اصلاً بعید نیست. بنابراین اگر در چنین سینمایی شما تهیه‌کننده باشید، باید احتمالاً برای بازگشت سرمایه، نیم نگاهی به ساخت فیلم‌های کمدی داشته باشید و برای اینکه کمدی شما، خنده‌دار و مخاطب پسند از آب دربیاید، نیاز به شوخی‌های کمیک و خنده‌دار دارید و مسئله دقیقاً از همین جا آغاز می‌شود؛ کدام شوخی بهتر و خنده‌دارتر از شوخی جنسی؟

این روزها سینمای کمدی ما بیش از هر وقت دیگری، آغوش به روی شوخی‌های جنسی گشوده است و پی بردن به این موضوع، نه نیازمند بصیرت که  فقط محتاج داشتن بصر و بینایی است. البته هستند کسانی که احتمالاً با خواندن این سطور برآشفته شده و با مقایسه‌ی کمدی سکس آمریکایی و کمدی‌ تین‌ایجری دبیرستانی و حتی کمدی رومانتیک‌های هالیوودی با کمدی در سینمای ایران، این سینما را به شدت شریف بخوانند و نگارنده را به عدم شناخت از مفهوم کمدی جنسی متهم کنند.

حقیقت آن است که این گروه درست می‌گویند؛ چرا که سینمای ایران هنوز راه زیادی تا رسیدن به قله‌ی کمدی جنسی دارد، اما فقط یک مقایسه‌ی ساده بین شوخی‌های فیلم‌های کمدی در دهه‌ی هفتاد با آنچه که در کمدی‌های دهه‌ی هشتاد موجب خنده‌ی مخاطب می‌شد، ما را به این نتیجه می‌رساند که اگرچه سینمای ایران در ابتدای راه است، اما سرعت مناسبی در رسیدن به قله‌ی این نوع از کمدی دارد.

از «اجاره نشین‌ها» تا «لیلی با من است»؛ کمدی اخلاقی و موفق دهه ۷۰

اگر در دهه هفتاد با «اجاره نشین‌ها» (داریوش مهرجویی) و ترسیم آلام عده‌ای مستأجر می‌شد گیشه را فتح کرد، اگر  با «روز فرشته» (بهروز افخمی) می‌شد مفاهیم عمیقی را در قالب یک کمدی عرضه نمود، اگر «آپارتمان شماره ۱۳» یا «دو نفر و نصفی» (یدالله صمدی) را می‌شد خانوادگی از تلویزیون دید و سرگرم شد، اگر «مرد آفتابی» (همایون اسعدیان) یک داستان کمیک و سرگرم‌کننده را با رعایت تمام نکات اخلاقی برای‌مان روی پرده تداعی می‌کرد، اگر «همسر» (مهدی فخیم‌زاده) بر این مدعا که می‌توان کمدی زن و شوهری موفق ایرانی با رعایت مولفه‌های اخلاقی هم داشت، صحه می‌گذاشت، اگر «لیلی با من است» خنده و گریه را توأمان می‌کرد و مفهوم جنگ دوست داشتنی را تئوریزه می‌نمود و اگر با «مومیایی ۳» می‌شد در عرصه‌ی کمدی فانتزی گام مهمی برداشت، حالا دیگر سینمای ایران سالهاست که تلاشی برای ارائه کمدی اخلاقی خانوادگی ارائه نمی‌دهد.

البته در دهه هشتاد هم می‌توان ردپای نمونه‌های موفقی از کمدی که مولفه‌های اخلاقی را تمام و کمال رعایت کرده باشند، مشاهده کرد. چنانکه «دختر شیرینی فروش»، «مهمان مامان»، «بی‌پولی» و «اخراجی‌ها ۱» در همین دهه، یادآور روزهای خوش کمدی ایرانی در گذشته شدند. اما جریان غالب سینمای کمدی و حتی کل سینمای ایران در دهه‌ی هشتاد، همین کمدی‌های نازل غیر اخلاقی بودند که با دست گذاشتن روی موضوعات سخیف، چند سالی معدود جماعت هنوز با سینما قهر نکرده را جذب فیلم‌های خود کردند.

عبور از خطر قرمزها از آغاز دهه ۸۰

شاید یکی از اولین مصادیق این نوع شوخی‌ها و موقعیت‌های جنسی در سینمای کمدی بعد از انقلاب را بتوان در «مرد عوضی» (محمدرضا هنرمند) یافت. داستان فیلم  ــ ماجرای مردی که بعد از عمل جراحی حالا به دو زن تعلق دارد ــ و برخی سکانس‌های آن، مثل سکانس معروف آرایش کردن منشی (با بازی خوب زهره مجابی) و یا سکانس‌های معاشقه‌ی مرد با همسرانش (افسانه بایگان و فاطمه معتمدآریا)، خود گواهی بر این مدعا بودند که «مرد عوضی» از این حیث، یک کمدی خط شکن در دوران خود محسوب می‌شود. «نان، عشق، موتور هزار» (ابوالحسن داوودی) و «خواب سفید» (حمید جبلی) دو کمدی مهم دیگر در سال‌های ابتدایی دهه‌ی هشتاد بودند که رگه‌هایی ــ هر چند کمرنگ ــ از کمدی جنسی را در خود داشتند. به طور مثال، سکانسی که برزو (سروش صحت) در فیلم «نان، عشق، موتور هزار» در اولین مواجهه با باران (بهاره رهنما)، به او خیره شده و یادش می‌رود که با جک مشغول بالا دادن ماشین است، از جمله سکانس‌هایی بود که برای مخاطب آن زمان، به نوعی عبور از خطر قرمز محسوب می‌شد.

با این وجود، هیچ یک از این فیلم‌ها مصادیق بارزی از بی حیایی جنسی را در خود ندارند و فقط از حیث نخستین بودن، حائز اهمیت‌ند. اما به زودی و تنها یک سال بعد، تولید فیلم‌هایی چون «عروس خوش‌قدم» (ماجرای عروسی که با هر مردی ازدواج می‌کند، او می‌میرد)، «دنیا» (قصه‌ی یک حاجی متدین بازاری که زنی جوان را صیغه می‌کند)، «دختر ایرونی» (ماجرای دختری که به خواستگاری یک پسر می‌رود)، «توکیو بدون توقف» (برادری مجنون، خواهری معصوم، عمه‌ای عجیب، پسری عاشق و پررو و بلیتی برای توکیو!)و خلاصه‌ی یک خطی داستان آنها، خود به وضوح نشان می‌داد که سینمای ایران در این سال‌ها تا چه حد مستعد ساخت کمدی‌های بی‌پرواتر و دختر پسری است.

صفحات: 1· 2

 نظر دهید »

راه میانبر غرب در جنگ نرم

09 مرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

تبیین هویت و جایگاه زن در آموزه‌های اسلامی، از جمله مهم‌ترین مسائل گفتمانی انقلاب اسلامی است. جهان سلطه برای مقابله با این تهدید، عملیات ویژه‌ای تحت عنوان جنگ نرم را با اولویت راهبردهای «خانواده‌زدایی»، «فساد زن» و «تغییر سبک زندگی اسلامی»، علیه نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران طراحی نموده است. برهان در این خصوص گفت‌وگویی با خانم دکتر معصومه حاج‌حسینی؛ استاد حوزه و کارشناس مسائل زنان ترتیب داده و از نگاه ایشان به بررسی ابعاد و لایه‌های جنگ نرم و نقش زنان در این عرصه پرداخته است.

خانم حاج‌حسینی معتقد است دلیل اینکه زنان برای طراحی فاز اول عملیات دشمن انتخاب شدند، این است که دشمن مطالعه‌ی بسیار دقیق و جامعی از جایگاه زن در نظام‌هایی شبیه نظام ما و نظام‌های سنتی دارد. در جامعه‌ی مبتنی بر عنصر خانواده، زن محور و ستون خانواده است. لذا اگر کسی بخواهد در این جنگ زودتر به اهداف‌ خود برسد، خردمندانه‌ترین کار این است که به موضوع زن بپردازد.
ایشان همچنین به آسیب‌شناسی وضعیت زنان جامعه اشاره کرده‌اند که در ادامه می‌خوانیم.
طی سال‌های گذشته، مقام معظم رهبری مکرراً بر مسئله‌ی تهاجم فرهنگی و جنگ نرم تأکید داشتند. ایشان در سال 86 فرمودند: «…این حرف‏ها شاید براى آقایان تکرارى باشد، اما من تأکید مى‏کنم. علت هم این است که در طول این سال‏ها، هر چه در این زمینه گفته شده، درست فهم نشده است.» متأسفانه نتیجه‌ی‌‌ غفلت از این موضوع را امروز شاهد هستیم. برای اینکه در مقابل این تهاجم، دفاع درستی داشته باشیم، باید استراتژی دشمن را به خوبی بشناسیم. ابتدا در مورد چیستی و چرایی جنگ نرم توضیح مختصری بفرمایید.
تقریباً یک دهه است که رهبر بحث جنگ نرم را در ادبیاتی طیف‌گونه و با بحث تهاجم فرهنگی، شبیخون فرهنگی، ناتوی فرهنگی، قتل‌عام فرهنگی و جنگ نرم شروع کرده‌اند. این موضوع تبدیل به طیف شد، زیرا هیچ زمان برای کسانی که متکفل مسئله بودند خوب فهم نشد. مسئله عمق پیدا می‌کرد و رهبر هم گام‌به‌گام پیش می‌آمدند و با ادبیات جدید و متناسب با عمق جدید، به آن می‌پرداختند. وقتی آمریکایی‌ها، به عنوان نماد جهان سلطه، نتوانستند با ابزارها و جنگ سخت به مقصود خود، یعنی مهار و تغییر نظام، برسند؛ تغییر تاکتیکی دادند و مدل جنگ خود را به جنگ نرم تبدیل کردند که با وضعیت آن روز ایران هم کاملاً سازگار بود.
ایران در مرحله‌ی گفتمان‌سازی قرار داشت و در جهان هم حرکت بیداری اتفاق افتاده بود. انتفاضه‌های اول، دوم و سوم پیرو گفتمان انقلاب اسلامی رخ می‌داد و بیداری از حوزه‌ی کشورهای اسلامی فراتر رفته و به غرب هم کشیده شده بود. شاید این موضوع را باور نکنیم، ولی در بحث جنبش وال‌استریت، دوستانی که به آنجا رفته بودند می‌گفتند کاریزماهای جنبش به محض اینکه می‌دیدند ما ایرانی هستیم، سعی می‌کردند با ما ارتباط برقرار و خود را به ما نزدیک کنند و می‌گفتند ایده‌آل ‌ما وضعیت و حکومت شماست. کسانی که نه اسلام را می‌شناسند و نه به دنبال اسلامی‌ کردن کشور خود هستند، ساختار حکومت را ساختار شایسته‌ای برای مردم‌‌سالاری و اصل تحقق جمهوریت می‌دانند.
از اینجا به بعد، غرب هم سازوکار خود را بر اساس جنگ نرم و استحاله‌ی گفتمان انقلاب اسلامی قرار داد. مقام معظم رهبری در دانشگاه علم‌وصنعت در سال 89 بیان کردند که آن‌ها به دنبال تشکیل یک پوسته‌ی بدون هسته هستند؛ یعنی ما ظاهر و موقعیتی از جمهوریت و اسلامیت داشته باشیم، اما ماهیت، ساختارها، قوانین و سیاست‌های فرادستی ما حکایت از جمهوریت و اسلامیت نداشته باشد، مثل ترکیه.
من اخیراً به دلیل سخنرانی‌هایی که در آستانه‌ی انتخابات در استان‌های مختلف داشتم، توفیق پیدا کردم که گفتمان حضرت امام را در این مسئله بازخوانی کنم. در سال‌های اول که به ایشان گفتند اسم این حکومت را چه می‌خواهید بگذارید، می‌فرمایند جمهوری اسلامی، نه یک کلمه بیش و نه یک کلمه کم. ایشان توضیح می‌دهند که حکومت باید اسلامی باشد، نه حکومت مسلمان و می‌گویند فرق این دو در این است که در حکومت مسلمان، مثل کشورهایی که اطراف ما هستند، یک مسلمان در جایگاه حاکم قرار می‌گیرد، ولی اسلامیت به ابعاد کشور تسری ندارد و فردی است. اما حکومت اسلامی یعنی صبغه‌ی اسلامی داشتن ساختارها، قواعد، قوانین و در واقع همه‌ی عواملی که در یک حاکمیت متصور است. این تفکری است که اگر به جهان تعمیم یابد، فضای تک‌قطبی، استکبارگری و استثمارگری را که تأمین‌کننده‌ی منافع غرب است، از بیخ و بن برمی‌کند.
این اتفاق را در کشورهای غربی شاهد هستید؛ عکس رئیس‌جمهور آمریکا حتی وقتی به کشورهای غربی سفر می‌کند، پاره می‌شود، مردم از سفر او ناخشنود هستند و او را مایه‌ی شرم خود می‌دانند. این تهدیدات باعث می‌شود جنگ نرمی از طرف دشمن آغاز شود که همان اهداف جنگ سخت را دارد. جنگ نرم در پی مهار یا تغییر ساختار نظام یا به مصالحه کشاندن آن در اصول و مبانی متناسب با آن چیزی است که غرب دنبال می‌کند.
در این سال‌ها دشمن بیشترین تمرکز را بر روی جامعه‌ی زنان و خانواده داشته است. چرا زنان و دختران در این روند دو قشر اصلی محسوب می‌شوند؟ چرا تمرکز دشمن بیشتر روی خانواده بوده است؟
دلیل اینکه زنان برای طراحی فاز اول عملیات دشمن در جنگ نرم انتخاب شدند، این است که دشمن مطالعه‌ی بسیار دقیق و جامعی از جایگاه زن در نظام‌هایی شبیه نظام ما و نظام‌های سنتی دارد. در جامعه‌ی مبتنی بر عنصر خانواده، زن محور و ستون خانواده است. لذا اگر کسی بخواهد در این جنگ زودتر به اهداف‌ خود برسد، خردمندانه‌ترین کار این است که به موضوع زن بپردازد. غربی‌ها و به خصوص آمریکایی‌ها و لابی‌های صهیونیستی، درباره‌ی کشورهای اسلامی و جریانات اسلام‌گرا، مطالعات بسیار و اندیشکده‌های قوی دارند که روی جزءجزء این مطالب کار می‌کنند و می‌بینید که نتیجه‌های خوبی هم می‌گیرند. مطالعات آن‌ها بسیاری از مواقع از مطالعات ما در این زمینه جامع‌نگرتر است.
در تحلیل‌های خود می‌گویند در جوامع سنتی خانواده عنصر سازنده است. آن هم خانواده‌ی سنتی، یعنی خانواده‌ای که حاصل ازدواج زن و مرد است. در این نوع خانواده‌ها زن محوریت دارد و آثار آن را نیز تعریف می‌کنند و می‌گویند در این نوع خانواده‌ها، کارکردهای خانواده چیست و زن در آن چه جایگاهی دارد و مثلاً زن در جایگاه مادر و همسر چه نقش‌هایی ایفا می‌کند. به این ترتیب، تحلیل بسیار دقیقی از وضعیت و جایگاه زن در جوامعی به سبک جامعه‌ی ما به دست می‌آورند. تعبیر آن‌ها این است که زن ستون خیمه است. اگر شما ستون خیمه را از بین ببرید، خیمه‌ای باقی نمی‌ماند و دیگر نیازی به برنامه‌ریزی برای مردان، جوانان، دختران و کودکان نیست. این گونه روال جنگ بسیار کوتاه می‌شود و آن‌ها به خوبی به نتیجه می‌رسند.
آنان زن را در محوریت کانونی خود قرار می‌دهند و برنامه‌ای جامع‌الاطراف هم می‌ریزند که در واقع سلب نقش‌آفرینی زن در حوزه‌های زنانگی خود است. این برنامه‌ شامل حوزه‌های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، تربیتی و‌ عقیدتی می‌شود. یعنی بر خلاف تصور بعضی، این گونه نیست که به موضوع زنان فقط در ذیل مسائل اجتماعی بپردازیم. به نظر می‌آید که دشمن نگاه جامعی دارد و برنامه‌ی کامل، دقیق و نظام‌یافته‌ای را برای این کار فراهم کرده است. اگر ما بخواهیم در مورد وضعیت زنان در ایران مطالعه کنیم، این واقعیت را به روشنی درخواهیم یافت.
مثلاً در سیاست‌های اشتغال، سیاست‌های گسترش کمّی و کیفی حوزه‌ی نظام آموزش عالی و همچنین در ارائه کردن مدل‌های غربی، مجموعه‌ی منظمی از طرف غرب القا می‌گردد و کدهای آن از طریق عوامل آن‌ها در داخل دریافت می‌شود و اشاعه می‌یابد. مثلاً در سخنرانی اخیر مقام معظم رهبری متوجه می‌شویم بالیدن به مناصب مدیریتی زنان، یعنی نگاه کمّی‌نگر غیرشایسته‌سالارانه. امروز وضعیت به گونه‌ای است که در هر ساعت، شانزده طلاق به ثبت می‌رسد و نرخ رشد طلاق 5/3 شده است.
این وضعیت کلی کشور ماست و حتی در استان‌هایی که کاملاً بافت سنتی دارند و مجامع روستایی که در آن‌ها قواعد خانواده، ریاست مرد و مطیع بودن اعضای خانواده هنوز یک ارزش است، دیده می‌شود. آمار در تهران به عنوان پایتخت و مکانی که مرکزیت مناطق مرفه را دارد، اسف‌انگیز است. عمر خانواده بسیار کوتاه شده و اصلاً در مناطق مرفه و قشر برخوردارتر، خانواده‌ای شکل نمی‌گیرد. خانواده‌های شکل‌گرفته‌ی پُرقدمت، مثل پدر و مادرهایی که‌ بیست یا سی سال زندگی مشترک کرده‌اند، در سرخط طلاق قرار گرفته‌اند. وضعیت بسیار اسفناکی به وجود آمده است که حاصل آن می‌شود بیست سؤالی که رهبری در بجنورد مطرح کردند؛ ‌چرا خانه‌های مجردی، آمار بالای طلاق، آمار و نرخ رشد کم ازدواج، توجه به تجردگرایی و بسیاری موارد دیگر.
در واکاوی لایه‌های جنگ نرم مشاهده می‌کنیم که دشمن برای پیشبرد اهداف کلان خود، از راهبردهای مختلفی استفاده می‌کند. حال سؤال این است که جایگاه زنان در این میان چیست؟
در حقیقت مسائل مربوط به زنان و خانواده همان لایه‌های اصلی جنگ نرم است که لایه‌ی فرهنگی، سیاسی، اطلاعاتی و ایدئولوژیک دارد. بهترین‌ مثال‌ در لایه‌ی سیاسی و اطلاعاتی اتفاقات فتنه‌ی 88 بود. آن زمان تازه مسئولین به خود آمدند و دانستند که موضوع زنان واقعاً، همان طور که بقیه می‌گفتند، باید به عنوان یک دغدغه‌ی درجه یک قرار گیرد.
در جریانات سیاسی کشور، لایه‌های پنهانی منسجم و هماهنگی را می‌بینید که عملیات‌گرایانه وارد می‌شوند، ارزش‌ها را به چالش می‌کشند‌ و ساختارشکنی می‌کنند، درمی‌یابید که زنان و دختران در آن نقش پررنگی داشتند و به عنوان یک لیدر پرتوان، نقش‌آفرینی می‌کردند و آقایان را تابع خود می‌ساختند.
امام فرمودند اگر در یک جامعه‌ زن به فساد کشیده شود، جامعه به فساد کشیده می‌شود. این صحنه‌ها این موضوع را برای ما عیان و قابل لمس کرد. در اتفاقات فتنه‌ی 88، سناریوی آن‌ها این بود که در خط یک و در حلقه‌های رهبری جریانات کف خیابان، از دخترهای عمدتاً شانزده تا نوزده ساله استفاده کنند. بعدها دستگاه‌های امنیتی به این نتیجه رسیدند که آن‌ها در جریانات ضدانقلاب و به خصوص پ‌ک‌ک عضویت داشتند. اینکه آنان زنان را در خط مقدم عملیات براندازی قرار دادند، نشان می‌دهد که دشمن این ظرفیت را بسیار خوب شناخته است.
ظرفیت زنانه برای حضور در کف خیابان و انجام کار سیاسی ظرفیت مناسبی است، زیرا زن به هر جهت جنس لطیفی است و همه‌ی دنیا با همه‌ی باورهای تساوی‌گرایانه یا برترگرایانه‌ درباره‌ی زن،‌ این موضوع را قبول دارند. اگر درباره‌ی مصر و کشورهای دیگر که در حال زدوخورد هستند، بشنوید که ده‌ مرد کشته شده‌اند،‌ به اندازه‌ی زخمی شدن یک کودک یا هتک حرمت به یک زن ناراحت نمی‌شوید. این گونه موضوعات فضا را ملتهب می‌کند و افکار عمومی را بر هم می‌ریزد. در جریان فتنه‌ی 88 شاهد بودیم که خانم‌ها خط اول عملیات بودند، ضمن اینکه نقش رهبری را انصافاً بسیار خوب ایفا کردند. حال اگر بخواهیم با این زنان برخورد امنیتی کنیم، سروصدای بین‌المللی‌ بسیاری خواهد داشت، نهادهای بین‌المللی بر هم می‌ریزد و دیکتاتوری بودن حکومت ایران را چندباره امضا می‌کنند و مهر می‌زنند و اگر یکی از آن زنان محاکمه و در مورد او قانون اجرا شود، موضوع بسیار اسف‌انگیز خواهد ‌شد که تا مرز حمله‌ی نظامی و سازمان‌دهی سازمانی مثل ناتو و جبهه‌ی هماهنگ غرب، کشور را در معرض خطر قرار می‌دهد.
همین بهانه برای افغانستان و عراق هم بوده است، زیرا آنجا هم زن‌ها در برابر حاکمیت مطالبه‌گر هستند و حاکمیت نه تنها حقوق آن‌ها را ادا نمی‌کند، بلکه با آنان برخوردهای امنیتی هم می‌کند. به همین دلیل واهی و بر اساس گزارش‌های غلط، حمله به عراق و افغانستان اتفاق افتاد. شاید باور نکنید، اما دلیل واقعی حمله‌ی آمریکا به عراق و افغانستان همین موضوع بود و دقیقاً همین سناریوی تکراری را می‌خواستند برای کشور ما نیز پیاده کنند. اوج آن را در فتنه‌ی 88 پیاده کردند. در همین انتخابات گذشته، خبر داشتیم که سیاسیون قدیمی آمریکایی و انگلیسی به ایران آمدند و با بسیاری از افراد درجه یک سیاسی دیدار کردند. حرف‌ آنان این بود که لندن و واشنگتن انتظار دارند‌ فتنه‌ی 88 دوباره اتفاق بیفتد و به نتیجه برسد و در برنامه‌ای که آورده بودند، باز هم نقش‌آفرین خط اول این جبهه، زنان بودند.
در حوزه‌ی سیاسی، امتیازگیری‌های زیادی اتفاق افتاده است؛ دولت‌هایی که می‌خواهند سر کار بیایند، وعده‌ی وزارت زنان را می‌دهند و این گونه در نظرسنجی‌ها آمار آن‌ها بسیار تغییر می‌کند. یعنی در حوزه‌ی امتیازگیری‌های سیاسی و سیاست بین‌الملل، موضوع زنان نقش درجه یک را ایفا می‌کند. من معتقدم در نهایت در بحث هسته‌ای به نتیجه می‌رسیم، اما پیش‌بینی ما این است که آنچه بعد از این خط تحریم و تهدید نظام را تقویت می‌کند، بحث در حوزه‌ی زنان است، مخصوصاً با جمعی که سر کار می‌آیند، زیرا آن‌ها اهل سیاه‌نمایی و تفکرات خاص هستند.
مثلاً این سخن فائزه هاشمی را کسی از یاد نبرده است که در آن سال مصاحبه کرد و گفت ما اسلامی را می‌پذیریم که اگر به مرد اجازه‌ی چهار ازدواج می‌دهد، به زن هم هم‌زمان همین اجازه را بدهد. یعنی تفکرات ضددینی که باید در باور لائیک، آن را سازمان‌دهی کنید. حتی به این افراد سکولار هم نمی‌توانیم بگوییم. این‌ها باوری بر اساس دین در حوزه‌ی فردی هم ندارند و کاملاً در یک جبهه‌ی معارض عمل می‌کنند. به اعتقاد غربی‌ها، بعضی از ایرانی‌ها از رادیکال‌های غرب در حوزه‌ی فمینیست هم رادیکال‌تر عمل می‌کنند که این موضوع برای آن‌ها بسیار خوشایند است.
در واقع می‌توان مسائل زنان و مصالح کلی نظام را مانند دو حلقه‌ی یک زنجیر به‌هم‌پیوسته فرض کرد.
بله، این دو ارتباط مستقیمی با یکدیگر دارند. بعد از جریان فتنه، در نشست مقام زن در اسفند سال 88، جریان ضدانقلاب فیلم قتل ندا آقاسلطان را پخش کرد؛ همان فیلمی که اینجا هم پخش شد. ما پیش‌بینی می‌کردیم آن فیلم امسال در اجلاس آنجا پخش شود. کاری که کرده بودیم کار بسیار ساده‌ای بود. همان فیلمی را که صداوسیما آن را پخش کرد و اثبات می‌کرد این حرکت یک قتل ساختگی است، ترجمه کردیم و همراه دو ان‌جی‌اُوی خودی فرستادیم.
به محض پخش فیلم، فضا ملتهب شد و اجلاس به هم ریخت. غربی‌ها که احساسی نیستند به شدت ملتهب شده و حس عاطفی گرفته بودند. شیرین عبادی هم دو پروتکل امنیتی از قبل آماده کرده بود که در همین فضای احساسی، از کشورهای دنیا و کشورهای عضو، علیه ایران امضا بگیرد که بچه‌های ما در آنجا پیش‌دستی کردند و فقط سه دقیقه از طریق یکی از ان‌جی‌اُوهای آمریکایی وقت گرفتند و فیلم را پخش کردند، ‌چون اساساً به ایرانی‌ها وقت نمی‌دادند. می‌گفتند سریع این فیلم را روی پرده بردیم، جمعیت از التهاب افتاد و پروتکل‌ها به امضای حداکثری نرسید. در واقع می‌توان گفت بحث زنان و جریان‌ها و مسائل مربوط به آنان، با مصالح کلی نظام ما، ارتباطاتی تنگاتنگ دارد.
اگر به مجموع این مسائل با نگاه تحلیل‌گرایانه بنگرید، می‌بینید که واقعاً در جنگ نرم، زنان در حوزه‌ها‌ی سلبی‌ و ایجابی‌، انفعالی و فعال و با رویکردهای مثبت و منفی،‌ جایگاه و نقش‌آفرینی بسیاری می‌توانند داشته باشند.
در حال حاضر کشورهایی که انقلاب در آ‌ن‌ها رخ می‌دهد، نسخه‌ای از طرف غرب یا فمینیست‌های خارج‌ از ایران، مثل خانم پروین اردلان، دریافت می‌‌نمایند که دائم به آن‌ها دیکته می‌کنند در قواعد، سیاست‌گذاری‌ها و قانون‌گذاری جدید، مثلاً به بحث برابری زن و مرد به عنوان یک اصل یا به سکولار بودن قانون اساسی، توجه داشته باشید. مثال‌ آن‌ها هم ایران است. می‌گویند وضع ایران را ببینید، اگر می‌خواهید در این ورطه نیفتید و به وضعیت اسف‌انگیز زنان ایران دچار نشوید، راه نجات این است که قانون اساسی را بر مبنای جدایی دین از سیاست تدوین کنید. پس در واقع، هم با رویکرد ایجابی و هم با رویکرد سلبی، موضوع زنان یک موضوع استراتژیک درجه اول است.
اما اگر به آن نپردازیم و آن را به همین صورت رها کنیم، حاصل آن بسیار بد خواهد شد. در همین دولت اصول‌گرا، سه سال پیش، هیئتی عالی‌رتبه از ایران، سفری به چند کشور اروپایی داشت. آن‌ها می‌گفتند تصور ما قبل از ورود به این کشورها این بود که درباره‌ی موضوع هسته‌ای با موج مزاحمی از ضدانقلاب، جریانات خارجی انقلاب اسلامی و غیره مواجه خواهیم شد؛ اما در تمام سفر، با یک جریان فشار دیگر مواجه بودیم. آن‌ها می‌گفتند آقایان و خانم‌ها‌، جریانات سیاسی، احزاب، ان‌جی‌اُوها و سازمان‌های دولتی بنرهای بسیار بزرگی از خانم سکینه آشتیانی طراحی کرده بودند و به عنوان سند دیکتاتوری حکومت، با آن بنرها به سمت هیئت دولت هجوم می‌آوردند. حتی پای میز مذاکره با سران دولتی، پارلمان‌ها و نخبگان،‌ مسائل هسته‌ای مطرح نشد. آن‌ها می‌گفتند مسئله‌ی هسته‌ای از نظر ما حقوق یک ملت است و ما به این حق قائل هستیم. حتی این موضوع در جوامع غربی و اروپایی، خصوصاً در لایه‌های نخبگان، به عنوان یک حق برای ما شناخته شده است.
اما آنچه در آن سفر، هیئت ایرانی را تحقیر و تهدید کرد، مسائل مربوط به حوزه‌ی مسائل زنان و به ویژه بحث خانم آشتیانی بود. هیئت ایرانی هم کلی اسناد ارائه کردند که این خانم چنین جرم‌هایی را انجام داده است، ولی به قدری هجمه‌ی فکری به آن‌ها تحمیل شده بود که طبیعتاً حرف‌های آنان را نمی‌پذیرفتند. وقتی آنان به ایران بازگشتند، اولین گزارشی که کمیسیون امنیت مجلس به شورای عالی امنیت داد این بود که تهدید مسائل حوزه‌ی زنان در فضای بین‌الملل و روابط دیپلماسی ما بی‌نهایت اثرگذارتر از سرفصل کار شما با عنوان بحث هسته‌ای است.

همان طور که اشاره فرمودید، متأسفانه دشمن در جنگ نرم توفیقات زیادی داشته است. از نظر شما، دلیل این توفیقات چیست و چگونه می‌توان وضع موجود را اصلاح کرد؟
بله، متأسفانه دشمن در جنگی که طراحی کرده توفیقات بسیاری به دست آورده است. این مسئله دلایل زیادی دارد که یکی از آن دلایل، عدم هوشیاری مسئولین است. به عنوان مثال، مجلس‌ ما در دست جریان اصول‌گرایی است، ‌یعنی ظاهراً بدنه‌ی آن درون گفتمان انقلاب هستند، ولی ثمره‌ای که از آن به دست آوردیم همان چیزی بود که آن‌ها می‌خواستند. ما در بسیاری از موارد، از برنامه‌ی آن‌ها جلوتر هستیم. مثلاً در بحث جمعیت، از برنامه‌ریزی سازمان ملل جلوتریم، در بحث‌هایی مربوط به حقوق زنان متناسب با کمیته‌ی «فیدان» بیشتر پیش رفته‌ایم و در بحث حقوق کودک بی‌نهایت جلوتر هستیم و در حال حاضر، در بسیاری از حوزه‌های مربوط به خانواده با رکنیت زن، به عنوان کشور اول منطقه محسوب می‌شویم. پس این دستاورد از نظر آن‌ها بسیار خوب و قابل قبول است.
ما اگر بتوانیم از طریق آموزه‌های دینی، تدوین‌گری قوی آن‌ها و خردورزی، به سرعت چالش‌ها، اشکالات و خلأهای حوزه‌ی زنان‌ را حل کنیم و به انسجام، نظم، رشد و بالندگی برسیم، کشور را از این دوره‌ی گذار و پیچ تاریخی به سلامت عبور خواهیم داد و به سرعت مرجعیت خود را در حوزه‌ی جهان اسلام تقویت می‌کنیم و قدرت جمهوری اسلامی ایران را افزایش می‌دهیم.
تحلیل شما از وضعیت آینده‌ی مسائل زنان در کشور چیست؟
به نظر من به زودی شاهد این خواهیم بود که موجی از مسائل زنان در کشور آغاز می‌شود که همان تغییر رفتار و مهار، یعنی اهداف جنگ سخت، در آن دنبال می‌شود. ولی این موج این بار با ابزار زنان صورت می‌گیرد که ابزاری بسیار قابل توجه‌تر برای دنیاست.
آیا می‌توان برای جلوگیری از این آسیب‌ها یک نهضت بیداری در میان زنان ایجاد کرد؟
یکی از خلأهای امروز که به آن ‌پرداخته نمی‌شود و واقعاً باید به آن رسیدگی شود، همین مسئله است. شما جایگاه خوبی برای پردازش این قضیه دارید. مثلاً در کشور، برای تبیین اندیشه‌های شهید مطهری، صد مؤسسه‌ی رسمی داریم که پرتوان و عمیق کار می‌کنند. اما مؤسسه‌ای نداریم که روی گفتمان امام و رهبری در حوزه‌ی زنان کار عمیق و جدی انجام دهد و جریان‌سازی کند. این حوزه بسیار اثرگذار است. بنده در مناظرات متعدد با افراد بسیار سرسخت، معارض و معاند که ما را سیاه می‌دانند، به این نتیجه رسیدم که بیان اندیشه‌ی حضرت امام و مقام معظم رهبری درباره‌ی جایگاه زنان و مسائل مربوط به آنان، افراد را خلع سلاح می‌کند و قلب‌ها را به سمت اصل انقلاب اسلامی بازمی‌گرداند.
در دانشگاه استادی داریم که چپ‌گراست. ایشان شخص باسواد، خوش‌فکر و بسیار خوش‌اخلاقی است که به اندیشه‌ی چپ‌ تظاهر می‌کند و فردی است که بسیار با نظام فاصله دارد. من به این نتیجه رسیدم که رساله‌ی دکترایم را با ایشان بردارم. به نظر من خوب بود که با او ارتباط برقرار می‌کردم و آنچه از اندیشه‌ی رهبر می‌شناختم به او منتقل می‌کردم و موجب دل‌نرمی او می‌شدم و حداقل کدورت‌ و سیاهی محضی را که در ذهن این گونه افراد از جایگاه رهبر وجود دارد، تا حدودی برطرف می‌کردم.
اصلاً فکر نمی‌کردند که من با ایشان رساله بگیرم، زیرا سر کلاس بحث سیاسی می‌کردیم و مواضع ‌ما مشخص بود. گفتم که‌ می‌خواهم رساله‌ی من در حوزه‌‌ی زنان باشد و نظر مقام معظم رهبری در این زمینه این است. در بحث ارث و دیه ایشان نظر خود را داده‌اند و تصویب هم شده و شورای نگهبان بررسی هم کرده است و فقط باید تبدیل به قانون شود.
این گونه افراد اصلاً مطلع نیستند. وقتی به ایشان گفتم نظر رهبری در مورد ارث، اجازه و تمکین زن چگونه است، تعجب کرده بودند. شاید در جلسات اول فکر می‌کردند من دروغ می‌گویم، این حالت را در چهره‌‌ی ایشان می‌دیدم. بعد که اسنادی را ارائه کردم، بی‌نهایت تغییر رفتار دادند. می‌خواهم بگویم جامعه‌ی نخبگانی ما که هم‌لباس رهبر هستند، حداقل باید سواد فقهی ایشان را بشناسند، ولی این عدم اطلاع، دشمنی و سیاهی ایجاد کرده است. پس وجود مؤسسه‌ای که کار گفتمان‌سازی فرمایشات رهبر را در این زمینه انجام دهد، می‌تواند یکی از بهترین آثار و توفیقات در نظام ما باشد.
 نظر دهید »

از ریاست خانه به نوکری کارخانه

08 مرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

ارمغان غرب

یکی از پرسش هایی که در ذهن بسیاری از جوانان، به ویژه دختران رسوخ می کند این است که چرا زنان باید بیش تر در خانه و خانواده حضور داشته باشند؟ چرا مردان چنین نیستند؟ مگر مرد و زن چه تفاوتی با هم دارند؟ در این نوشتار کوتاه می کوشیم به این پرسش ها پاسخ هایی درخور ارائه کنیم. «زن با مرد تفاوت دارد». این جمله به ظاهر بدیهی در دوران مدرن توسط جریانات فمینیستی انکار شد و مدعی شدند که زن و مرد تفاوت چندانی با هم ندارند و جامعه است که زن را زن و مرد را مرد می سازد. بیان این تفکر از سوی فمینیست ها و پذیرش آن توسط بخشی از زنان، سرآغاز دوران نوینی در عرصه جنبش های اجتماعی شد. فمینیست ها که گزاره « عدم تفاوت میان زن و مرد» را شعار خود قرار داده بودند، کوشیدند هرچه بیش تر ارزش های مردانه و رسیدن به آن را سرلوحه فعالیت های خود قرار دهند؛ از این رو به تحقیر ارزش های خاص زنانه که مقتضای سرشت فطری آنان بود، پرداختند. آنان «مادری» را کاری عبث و احمقانه تلقی کردند که ظلم بارز طبیعت، در حق زنان است. آن ها می گفتند: زنان از تجربه جنسی، نه ماه زحمت حمل نوزاد و سپس هم کار بیهوده مادری را قبول می کنند. فمینیست ها ضمن تحقیر مادری، خواهان قانونی شدن سقط جنین شدند تا به خیالشان،‌ از شر کودکان و زحمت بارداری نجات یابند.

یکی دیگر از کارهای فمینیست ها، تحقیر خانه داری بود. آن ها به صورتی افراطی و افسارگسیخته به سوی بازار کار شتافتند و برای راحت شدن از شر خانه و خانواده حتی به پست ترین مشاغل تن دادند. زنان در برخی اوقات مجبور بودند حتی برای حفظ جایگاه خود در محیط کار و یا ارتقای آن، تسلیم خواسته های نامشروع رؤسای خود بشوند. بدین ترتیب زنانی که کار خانه و خانواده را حماقت بار توصیف می کردند و اطاعت از شوهر و تمکین در برابر او را ذلت بار می دانستند به تمکین و فرمان برداری از رؤسا و همکاران مرد خود برای دست یابی به ثروت بیش تر یا جایگاه بالاتر روی آوردند.
شاید مهم ترین ارمغانی که این حضور برای زنان جامعه داشت، بهبود وضعیت مالی و اقتصادی زنان و نیز جامعه بود. اما آیا این اشتغال برای نظام خانواده نیز مفید بود؟ پاسخ منفی است. براساس پژوهش یکی از دانشگاه های آمریکا زنانی که با حضور در ادارات و کارخانه ها از حضور در خانه و کنار فرزندان خود محروم شده بودند، در زمان حضور در خانه چندین برابر وقتی را که برای فرزندان خود می گذاشتند، صرف تماشای تلویزیون می کردند، بسیاری از آنان بخش عظیمی از درآمد خود را هزینه ارضای نیازهای کاذب خود می کردند؛ اموری مانند خرید لباس های تجملی، لوازم آرایش و جراحی های زیبایی و دیگر کارهایی که نظام سرمایه داری با بمباران تبلیغاتی خود آن ها را ارزشمند جلوه می داد. البته کاملاً طبیعی است زنانی که سالیانه چنین مبالغ هنگفتی خرج زیبایی خود می کنند دیگر حاضر نباشند با زایمان، زیبایی بدن خود را به هم بزنند.

جاهلیت مدرن

اکنون فمینیست ها روی اعراب جاهلی را سفید کرده اند زیرا آنها تنها دختران خود را زنده به گور می کردند آن هم بیشتر از ترس گرسنه ماندن خود آن کودکان بی نوا! در حالی که زنان امروزی به ظاهر روشنفکر در غرب، هم پسران و هم دختران خود را زنده به گور می کنند، آن هم نه از ترس گرسنگی و نداری، بلکه برای شادی و لذت جویی و به هم نخوردن تناسب اندام و نیز کسب درآمد بیشتر؛ زیرا معتقدند باردار شدن موجب عقب افتادن در رقابت پرشتاب دنیای کار و سرمایه است.
حضور بیش از حد زنان در عرصه جامعه و خالی گذاشتن خانه و خانواده، سبب سست شدن بنیان خانواده شد. بر میزان خطرها و تجاوزاتی که زنان را تهدید می کرد، به شدت افزود و از سویی دیگر سطح توقع جنسی مردان و زنان را که در محل کار خود با انواع مختلفی از جنس مخالف رو به رو بودند، به شدت بالا برد و موجب افزایش روز به روز بی میلی به همسر و طلاق واقعی یا طلاق عاطفی شد.
متأسفانه برای بسیاری از زنان امروز آن چه اهمیت دارد، کسب درآمد بیش تر است. آنان حتی به قیمت نابود شدن زندگی خانوادگی و فرزندان خود حاضر نیستند دست از کار بیرون از خانواده بردارند. به هر حال آن عده از زنان جامعه ما که گرفتار این عقیده اند، از ارزش های واقعی زنانگی و مادری فاصله گرفته اند و حرص کسب پول و مقام را جایگزین آن ساخته اند. در حالی که اگر مادری واقعاً بداند خدا چه وظیفه ای بر دوش او نهاده، هیچ گاه منصب مادری را با ریاست دنیا عوض نخواهد کرد.
در شرایط فعلی جامعه ما این حقیقت را باید پذیرفت که عده ای از زن ها میلی افراطی برای حضور در جامعه دارند و این مسأله ای است که گریزی از آن نیست؛ به ویژه وقتی از طریق رسانه ها و متأسفانه صدا و سیما چنین تبلیغ می شود که زن موفق،‌ زن شاغل است نه زن خانه دار. باید با وضع راه کارهایی مناسب، بر حضور پررنگ زنان در خانه و خانواده افزود و رسانه ها باید زن موفق را زنی نشان دهند که مادر خوبی است، زیرا نقش مادری اهمیت بسیار ممتازی در فرهنگ اسلام دارد. باید توجه داشت که آسیب های ناشی از نبود یا کمبود زن در خانه و خانواده، بسیار بیش تر و گسترده تر از خسارت کمبود یا نبود زن در عرصه کار و اشتغال جامعه است. یکی از شواهد این امر را باید در میل زنان و مردان مدرن به بی حجابی و بی عفتی زنان و نیز حضور بیش از حد ‌آنان در جامعه و افتخار به آن به عنوان نماد روشنفکری، جست و جو کرد. اینان بیش از آن که توجه ای به تعالی و تربیت فرزندانشان و اخلاق و معنویت و زندگی پاکیزه داشته باشند، به کار و کسب درآمد و نیز تبرج و خودآرایی و مصرف زدگی و بی حیایی و بی غیرتی و پز روشنفکری توجه دارند.
تنها راهی که برای زنان وجود دارد حرکت به سوی تعالیم مترقی اسلام است، نه بازگشت به عصر سنت و توهین و تحقیر زنان ظاهراً که گاه به اسم دین صورت می گرفت ولی واقعاً به رسم جاهلیت بود و نه ماندن در عصر مدرنیته شهوت پرور؛ چرا که هر دوی این ها به شکلی متفاوت به تحقیر زن پرداخته اند. گویا تنها با حرکت و پیشرفت به سوی دعوت پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله است که زن می تواند نجات یابد.
منبع: نشریه طرح ولایت، شماره 5.

 2 نظر

مرگ کودکی در پای تلویزیون

08 مرداد 1392 توسط میرعیسی خانی
تلویزیون به عنوان قوی‌ترین و پرنفوذترین رسانه موجود، تأثیرات عظیم و همه جانبه‌ای بر شئون فردی و اجتماعی بشر جدید، داشته و دارد. آقای نیل پستمن ـ رسانه‌شناس و جامعه‌شناس برجسته‌ی آمریکایی ـ در گفت‌وگوی زیر به تشریح یکی از این تأثیرات که او از آن با عنوان «نقش تلویزیون در زوال کودکی» یاد می‌کند، می‌پردازد. به اعتقاد وی، تلویزیون مرزهای بین طفولیت و بزرگسالی را درنوردیده و دوران کودکی را که در گذشته با حفظ حریم‌ها و مرزهایی با دوران بزرگسالی، تحقق پیدا می‌کرد، به زوال کشانده است.
شما بر این عقیده‌اید که در آمریکای شمالی، «تلویزیون» به عاملی برای زوال سریع کودکی تبدیل شده است و آن را فاجعه‌ای اجتماعی خوانده‌اید. به راستی منظور شما چیست؟
بله، اگرچه مفهوم «کودکی» احتمالاً اساسی زیست‌شناختی دارد، اما عمدتاً خود دست ساخته‌ای اجتماعی است. به عنوان نمونه، همه می‌دانیم که در قرون وسطا مفهومی که آن را امروزه «کودکی» می‌نامیم، وجود نداشته است و مراحل زندگی، به دو مرحله «طفولیت» و «بزرگسالی» تقسیم می‌شد که مرز این دوره، سن هفت سالگی بود. این الگوی اجتماعی، محصول نوعی نظام ارتباطی خاص آن دوران بود. می‌توان مدعی شد که این نظام، عمدتاً بر پایه فرهنگ افواهی بنا شده بود و عمده فعالیت‌های اجتماعی به شکل رو در رو و از طریق کلام صورت می‌پذیرفت. از این رو رسیدن به دوره بزرگسالی، مستلزم کسب توانایی صحبت کردن بود که عمده‌ی مردم هم این توانایی را تا سن هفت سالگی کسب می‌کردند.
در قرن شانزدهم، این نظام به واسطه تغییر فضای ارتباطی بشر که خود محصول اختراع صنعت چاپ بود، با تغییراتی اساسی مواجه شد. پس از ورود صنعت چاپ به عرصه حیات بشری، کسب مرحله بزرگسالی مستلزم با سواد شدن بود. از سوی دیگر، اصلاً بشر از لحاظ زیستی هم به گونه‌ای خلق شده که بتواند صحبت کند و نه اینکه حتماً بتواند باسواد شود. سوادآموزی نیز خود نیازمند گسترش مدارس جدید بود و برای نخستین بار در طول قرن‌های گذشته، بخش خاصی از جمعیت از بقیه مردم جدا شده و به فضاهایی خاص که آن را «مدرسه» می‌نامیم، فرستاده شدند تا باسواد شوند.
پس از مدتی، عبارت «بچه‌ مدرسه‌ای» مترادف گروه سنی خاص شد که این گروه خود به مفهوم «کودکی» دامن زد و این مفهوم دربرگیرنده مرحله‌ای خاص از حیات بشری بود که به عنوان پلی بین طفولیت و بزرگسالی، ایفای نقش نمود. ما بیش از 350 سال در غرب به گسترش و تثبیت مفهوم سه مرحله‌ای حیات یعنی طفولیت، کودکی و بزرگسالی، اهتمام ورزیده‌ایم و هم اکنون نیز در فضای ارتباطی‌مان با پدیده‌ای جدید که آن را «تلویزیون» می‌خوانیم، روبه‌رو شده‌ایم؛ پدیده‌ای که به نحوی فزاینده و به شیوه‌های مختلفی، مفهوم کودکی را در معرض زوال قرار داده است.
یکی از این شیوه‌ها آن است که این پدیده، محتوای دنیای بزرگسالان را بدون استفاده از هر گونه نظام مرزگونه خاصی ـ آن گونه که در مورد متون مکتوب شاهد آن بوده‌ایم ـ به کودکان عرضه می‌نماید. پیش‌تر بزرگسالان اسرار زندگی خود را ـ همچون اسرار اجتماعی، سیاسی و جنسی‌ای که برای کودکان خود نامناسب تلقی می‌نمودند ـ با استفاده از نظام‌های رمزگونه مکتوب، از دسترس آنها دور نگه می‌داشتند، اما هم اینک، تلویزیون همه این اسرار را به طور همزمان و در کمترین زمان ممکن به هر فردی و با هر فرهنگی منتقل می‌نماید و در چنین فضایی است که جامعه‌پذیری کودک بدون هیچ گونه کنترل و نظارتی، صورت می‌پذیرد. به تدریج، همه آن دورانی که ما آن را کودکی می‌نامیم، در چنین روندی رو به زوال می‌رود و تمایز و تفاوت خود نسبت به دیگر دوران حیات بشری را از دست می‌دهد.
به عنوان مثال، تا همین چندی پیش، الکلیسم صرفاً به عنوان یکی از معضلات گروه بزرگسالان به حساب می‌آمد و هیچ کودکی که مبتلای به این پدیده باشد، نداشتیم، اما امروزه آمارها بیانگر رواج آن در بین نوجوانان است و این مسأله، در مورد بیماری‌های جنسی و اصلاً خود فعالیت‌های جنسی نیز نمایان است. یقیناً همه ما به نحوی نسبت به این گونه جرایم آگاهیم. خود بنده از آمارهای جالبی مطلع‌ام که نمایان‌گر میزان گسترده ارتکاب جوانان به این گونه جرایم است و این در حالی است که تنها در سال 1959 مقوله جرم در بین جوانان زیر 18 سال به هیچ وجه مسأله‌ای تأمل برانگیز و مهم در فرهنگ ما محسوب نمی‌شد. از همین رو است که استدلال می‌نمایم که تلویزیون به نحوی فزاینده در حفظ و بقای مفهوم و اندیشه کودکی ناتوان بوده و به ویژه در آمریکای شمالی، شاهد زوال سریع این مفهوم هستیم.
آقای پستمن! این مطلب برای من به عنوان یک مربی جالب و البته تأمل‌برانگیز است، اما به عنوان یک پدر مرا سخت به وحشت انداخت. شما بر این عقیده‌اید که هیچ راه حل علاجی برای این معضل وجود ندارد و مسأله آن گونه که از صحبت‌های شما برمی‌آید آیا تا این حد مأیوس‌کننده است؟
البته برای والدینی که نسبت به چنین رخدادی آگاهی دارند و از وقت و امکانات مالی لازم برخوردار باشند و نیز اهتمام لازم به روند انطباق فرزندانشان با جامعه نمایند، هنوز هم امکان فراهم آوردن و گذراندن چنین دوره‌ای وجود دارد، اما این مهم مستلزم توجه واقعاً زیاد والدین است؛ چرا که ابزار و وسایل مختلفی و به ویژه رسانه‌های گروهی و در رأس آن تلویزیون در این امر تداخل می‌نمایند. البته به نظر من، مسأله اساسی آن است که والدین زیادی وجود ندارند که شرایط حاکم بر زندگی‌شان امکان پرداختن به چنین مسأله‌ای را برایشان فراهم آورد. در آمریکا ما خانواده‌های قابل توجهی که در آن فرزندان تواماً از نعمت پدر و مادر برخوردار باشند، نداریم و حتی در خانواده‌هایی که چنین شرایطی مهیا باشد، هم پدر و هم مادر به نحوی مشغول کارند که طبیعتاً روند جامعه‌پذیری فرزندانشان به دست رسانه‌ها رقم می‌خورد.
به هر حال آن چه ضروری می‌نماید آن است که والدین میزان ساعات تماشای تلویزیون کودکان و نوع برنامه‌های مناسب با آنها را خود تعیین و تنظیم نمایند و تا حد امکان درباره آنچه که این رسانه‌ها در معرض آنها قرار می‌دهد با فرزندانشان صحبت کنند. در صورتی که والدین توجه لازم به آنچه که در حال اتفاق افتادن است نماید، آن گاه من بر این باورم که امکان فراهم آوردن این دوره یعنی دوره کودکی برای فرزندانشان میسر است. حال اگر به قدری خود را گرفتار مسایل کاری کنند و شرایط حاکم بر زندگی به هر دلیلی اجازه چنین رویکردی را به آنها ندهد، یقیناً شبکه‌های تلویزیونی، بازیگران، هنرپیشه‌ها، شخصیت‌های کارتونی، تبلیغات و دیگر برنامه‌های تلویزیونی، عهده‌دار این نقش می‌شوند.
افراد زیادی وجود دارند که معتقدند این مشکل با حذف تلویزیون قابل رفع است! آیا شما با این شیوه موافق هستید؟
فکر نمی‌کنم که امکان و زمینه چنین مسأله‌ای مهیا باشد و از این رو حقیقتاً به چنین راه حلی خیلی فکر نمی‌کنم. بنده به عنوان یکی از منتقدین این عرصه، بر آنم تا توجه خود را به مسائل ممکن و عملی معطوف نمایم. بنابراین تصور می‌کنم که حداقل در برخی از کشورها می‌توان به نحوی از تأثیر شدید و بی‌امان رسانه‌ها و به ویژه تلویزیون کاست. به عنوان مثال، در دانمارک اولین شبکه تلویزیونی‌ای که محدودیت‌هایی در امر تبلیغات وضع کرده، تأسیس شده است. این شبکه از تبلیغ سیگار، مشروب، آبجو، داروها، تبلیغ بانک‌ها و سازمان‌های سیاسی و بالاخره هر آن چه هدف خود را جوانان قرار داده است، خودداری می‌کند؛ به علاوه این که اصلاً دانمارکی‌ها اعتقاد ندارند که تلویزیون همه بیست و چهار ساعت شبانه روز را به پخش برنامه بگذراند.
البته، در ایالات متحده، توسل به چنین محدودیت‌هایی دیگر امکان‌پذیر نیست، چرا که اصلاً مردم این کشور تحمل آن را ندارند. به علاوه، ایدئولوژی‌ دولت‌های حاکم و دولت‌های پیشین چیزی جز آنچه که من آن را «افراط‌گرایی بازار آزاد» می‌نامم، نیست و طبیعتاً در چنین شرایطی، احتمال نوعی سیاستگزاری اجتماعی که هدف آن محدود نمودن رشد رسانه‌ها باشد، وجود ندارد.
با این وجود، در کشورهای اروپای غربی شاهد طرح سوالاتی جدی درباره مسائلی همچون آموزش، سیاست اجتماعی، عملکرد سیاسی و تأثیر تلویزیون بر حیات فرهنگی هستیم. از آنجا که هنوز در اروپا مردمی وجود دارد که به نحوی جدی به این مسائل علاقه‌مند می‌باشند، از این رو سعی کرده‌ام که وقت قابل توجهی را در این کشورها سپری کنم، اما در ایالات متحده، خواه دیگر چنین مسائلی معنا داشته باشد و یا نداشته باشد، خیلی به آنها توجهی ندارم.
گهگاه، مردم مرا یک فرد ضدتکنولوژی (Luddite) می‌نامند و این گونه تصور می‌کنند که من بر آنم تا نظام ماشین را برهم بزنم، اما قاطعانه می‌گویم که این گونه که آنها تصور می‌کنند، نیست. من خواهان حضور نوعی سازوکار اجتماعی که مردم خود نوعی نظارت و کنترل بر تکنولوژی داشته باشند، هستم، اما با این وجود، آنچه بیش از پیش، شاهدم، آن است که در قبال چنین جریانی، اصلاً مردم توجهی به تأثیر تکنولوژی بر فرهنگ‌شان و تغییراتی که بر نیازها و بسترهای فرهنگی‌شان دارد، نمی‌کنند. بنابراین، آن چه ضرورت دارد نه بر هم ریختن و متلاشی ساختن نظام ماشینی بلکه افزایش ـ ولو اندک ـ توجه مردم به مقوله تکنولوژی است. بشر امروز صرفاً کورکورانه و بی‌باکانه به پیش می‌رود و تنها این سوال را طرح می‌کند که این تکنولوژی جدید چه کاری انجام می‌دهد؟ و سوالی را که به فراموشی سپرده آن است که اصلاً این تکنولوژی جدید با چه آسیب‌هایی همراه خواهد بود.

در اثری که هم‌اکنون مشغول تهیه آنم، سعی بر آن دارم تا اصول مشخص و خاصی راجع به نقش تکنولوژی در حیات فرهنگی مطرح کنم تا مردم با اتکای به آنها توجه خود را به این مسأله معطوف کنند. امروزه به ویژه در آمریکا، زمینه‌ای پیدا شده است که مردم به واسطه ظهور و حضور تکنولوژی‌های جدید و نه صرفاً تکنولوژی‌های رسانه‌ای، تعاریف خود از مقولاتی همانند خانواده، کودکی، دانش، خلوت، دین‌داری و … را تغییر دهند که این خود یک اشتباه و غفلت بزرگ است و بیش از همه چیز حکایت از آن دارد که فرهنگ‌مان در مسیری خود مخرب در حال حرکت است.
شما در کتاب خود به برنامه‌ها و نمایش‌های تلویزیونی مشخص انتقادهایی نموده‌اید. حال لطفاً به این سوال پاسخ دهید که آیا فرزندان خود شما این برنامه‌ها را می‌بینند؟
ابداً، در منزل ما همواره کتاب‌های زیادی وجود داشته و دارد. خانه ما مملو از کتاب‌هایی است که یقیناً نقشی مؤثر در رشد فرزندانم داشته است و بر این باورم که در چنین محیطی است که می‌توان نگرش و مفهوم دوره کودکی را به نحوی مناسب شکل داد. البته اگر از سن و سال فرزندانم برایتان بگویم، یقیناً تعجب می‌کنید. فرزند بزرگم، 31 سال و فارغ‌التحصیل فیزیک نجومی، پسر دومم 27 ساله و نویسنده است و بالاخره دخترم 24 ساله و یک معلم است. از آن جا که در محیط منزل ما نوعی مخالفت علیه تلویزیون وجود دارد، تفاوت چندانی در قبال تماشای این گونه برنامه‌ها وجود ندارد. من معتقدم برای والدین خلق فضایی با هدف مقابله با محیطی که در آن رسانه‌ها غالب شده‌اند، هنوز هم وجود دارد.
آیا این امکان وجود دارد که متفکرین بزرگ آینده تنها طبقه‌ای باشند که خود را از آثار و پیامدهای رسانه‌ها و به ویژه تلویزیون مصون داشته‌اند و دیگران صرفاً به پیروان منفعل آنها تبدیل خواهند شد؟
اگرچه چنین مسأله‌ای وحشت‌آور خواهد بود، اما در پنجاه سال آینده باسوادهایی که در دوران کودکی به سوادآموزی روی آورده‌اند و توانایی خواندن و نوشتن را کسب می‌کنند، احتمالاً بخشی از جمعیت نخبگان جامعه را شکل می‌دهند؛ اما به هر حال پنجاه سال آینده، واقعاً فضایی مبهم و اندوهبار خواهد بود که در آن مقوله «باسواد» جایگاهی در فرهنگ ما نخواهد داشت.
شما بدین نکته اشاره نموده‌اید که زوال زبان، خواه در شکل گفتار و یا نوشتار، به کاهش تفکر و افزایش آن چه که شما آن را حماقت یا کودنی می‌خوانید، خواهد انجامید؛ آیا می‌توان مقصر اصلی را رسانه‌های جدید و به ویژه تلویزیون برشمرد؟
شکی نیست که رسانه‌های تصویری هم چون تلویزیون، فیلم‌ها، تبلیغات، عکس‌ها و تصاویر و … از قدرت واژگانی بشر کاسته‌اند و خود را به بخش اجتناب‌ناپذیر فرهنگ بشر تبدیل نموده اند و در چنین شرایطی، دیگر راه گریزی برای ما باقی نمانده است. چنین روندی یقیناً با زوال استدلال، تفکر انتقادی، تحلیلی، مستقل و خالی از تعصب همراه خواهد شد. حال به میزانی که واژگان به حاشیه فرهنگ رانده شوند و تصاویر در مرکز به جایگزین آنها تبدیل شوند، شاهد زوال طبیعی آنچه که ما آن را هوش، ذکاوت و تفکر عقلانی می‌خوانیم، خواهیم بود.
نکته‌ای دیگر که شما در آثارتان بدان اشاره نموده‌اید آن است که ما باید به جای آن که در فرزندانمان نوعی ایمان و باور نسبت به گفته هایشان به وجود آوریم، یعنی آن گونه که نظام آموزشی موجود عمل می‌کند، باید به نحوی آنها را آموزش دهیم که به گفته‌های خود با ناباوری و عدم اعتقاد برخورد نمایند. به نظر می‌رسد این موضوع می‌تواند به معنای تغییری بنیادین در برنامه‌های درسی و فعالیت مدارس تلقی می‌شود. در این باره کمی توضیح دهید؟
بله، من این نظریه را ابتدا، سال‌ها پیش در کتاب خود با عنوان «آموزش به مثابه فعالیتی مخرب» و مجدداً هفت سال بعد در کتابی دیگر با عنوان «آموزش به مثابه فعالیتی محتاطانه» مطرح کردم. من معتقدم که مهم‌ترین وظیفه ما در قبال دانش‌آموزان، کمک به آنها برای گسترش نوعی حس استقلال‌طلبی و بی‌طرفی و افزایش مهارت تحلیل در آنها است تا با اتکای به آن بتوانند به فرهنگ خود با هوشمندی، آرامش و شجاعت بنگرند و از این رو بر این اعتقادم که باید در برنامه درسی مدارس خود شاهد تجدیدنظر و بازنگری جدی شویم. البته این بدان معنا نیست که معلمین ما باید به افراد ناراضی و متمرد تبدیل شوند، بلکه باید راهی بیابیم تا به دانش‌آموزان‌مان فکر کردن را بیاموزیم.

منبع: www.durord.icaap.org،متن گفتگویی از نیل پستمن
 1 نظر

درد دل های کسی که نمی خواهد بی تفاوت باشد!!!

08 مرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

((وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاء بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ وَیُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَیُطِیعُونَ اللّهَ وَرَسُولَهُ أُوْلَـئِکَ سَیَرْحَمُهُمُ اللّهُ إِنَّ اللّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ ))
21روز گذشت؛ مثل برق و باد؛ انگار همین دیروز بود که ماهِ بهار قرآن، آغاز شد. 21 روز زیر گرمای ۴۱ درجه شیراز. شیراز سومین حرم اهل بیت و پایتختِ فرهنگیِ ام القرای جهان اسلام. هوای این روزهای شهرم کمی گرفته است! نمی دانم تعداد مسافران شهرم زیاد شده یا تعداد بیمارانش، در و دیوار شهر را ولش کن؛ هنوز پر است از دیوارنویسی برای تخلیه ی چاه! شاید کسی به فکر تخلیه دل از گناهان نیست، شاید مسئولین خوابند، شاید غافلند و یا شاید… استاندار محبوبمان که این روزها حتی برایمان خواهرخوانده هم نمی آورد؛ دلمان برای دیدن سیمایش در دانشگاه تنگ که بود، تنگ ترهم شده،از فرهنگ و ارشاد هم نگویم بهتر است؛ نیروی انتظامی هم که قربانش بروم ظاهرا خیلی چیزها را تعطیل کرده است؛ هنوز یک ماه از سرقت های سریالی باغات قصرودشت نمی گذرد؛ بگذریم… هم از مسئولان و هم از در و دیوار شهر!

به آدم هایی بپردازیم که تعدادشان زیاد نیست؛ امّا ظاهرا یا رویشان زیاد است و یا پارتی کلفتی دارند و یا شاید به واسطه ی خواب بودنِ محتسب، در شهر جولان می دهند؛ نعوذ بالله شاید خدا را خریده اند! چه شده که عده ای گستاخانه در ماه مبارک رمضان در مملکت اسلامی و در ملا عام، آبمیوه به حلقوم ریخته، آدامس می جوند، سیگار می کشند و در انظار بستنی لیس می زنند؟ امر به معروف هم که می کنی؛ می گویند چکار داری، صلوات بفرست! آری همه چیز از همینجا شروع می شود؛ ترک امر به معروف و نهی از منکر و پیش از آن ترکِ دعوت به خیر ونیکی! این شروع بلاست! روزه خواری ملموس ترین مصداق است! ترک امر به معروف و نهی از منکر نقطه ی آغاز سکولاریسم است، نقطه ی آغازِ جامعه ی به من چه؟ به تو چه؟ نقطه ی آغاز سبک زندگی غربی! گفتم غرب، یادم به فرانسه افتاد! در فرانسه مهدآزادی های غرب،زن محجبه ای را کتک زدند، امّا در آنجا برخلاف پایتختِ ام القرای جهان اسلام، عده ای غیرت کرده و در اعتراض به این رفتار به خیابان آمدند. ناخودآگاه به یاد دختر آمر به معروف تهرانی افتادم که در ماه مبارک رمضان برای اجرای فرمان الهی امر به معروف نهی از منکر در ملا عام و پیش چشم تماشاگر نیروی انتظامی و ملتِ همیشه در صحنه و حماسه ساز، کتک خورد! بگذریم…

براستی در ماه خدا چقدر به یاد خدا هستیم؟ رسانه ی ملی که خیلی هنر کند یا معلق بازی پخش می کند و در آخر ماه، برای صغیر و کبیر در سریال هایش عروسی می گیرد و یا سریال هایی با مفاهیم سکولار می سازد! سایرین هم خیلی هنر کنند جُنگ های شبانه می گیرند و یا در پارک ها افطاری می دهند! این اوج کار فرهنگی بعضی از مسئولین است! خدا به خیر بگذراند! خدا بخیر بگذراند که تجمل بر سفره های معنوی افطار چمبره زده است؛ این روزها عده ای افطار هایی می خورند که هزینه اش برای هر نفر از۵۰ هزار تومان شروع می شود و به چندصد هزار تومان برای هر نفر ختم می شود!

عده ای مهمان جیب پر تجملِ خود و عده ای مهمان بیت المال؛ از کیسه ی خلیفه حاتم بخشی می کنند! براستی فلسفه ی روزه داری چیست؟ آیا مولایمان نگفته است که اگر کسی با شکم سیر بخوابد و همسایه اش گرسنه باشد، مسلمان نیست! سفره ی رنگین از پول بیت المال کجای اسلام است؟ سفره ی پر زرق و برقِ افطار، کدام قسمتِ بندگی است؟ آیا این سفره ها به قیمت گرسنه خوابیدن فقرا نیست؟حاج آقایی که یقه ی خود را تا نهایت بسته ای و در صف اول نماز می ایستی؛ و چون به منزل می روی، سفره ی هزار رنگ می اندازی و از اسلام فقط نماز اول وقتش را در مسجد آن هم برای ریا گرفته ای و از روزه داری فقط گرسنگی و تشنگی نصیبت می شود؛ مگر آن قرآنی که در جیب گذاشته ای و هرروز حملش می کنی را نمی خوانی؟ ((فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ/الَّذینَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ/الَّذینَ هُمْ یُراؤُنَ/وَ یَمْنَعُونَ الْماعُونَ)) آیا سفره ی رنگینِ تو به قیمت گرسنه خوابیدنِ همسایه ی مسلمان روزه دار نیست؟

21روز گذشت؛ به شرط حیات هنوز چندروز دیگر فرصت داریم… بیاید قدر لحظه ها را بدانیم و به احیای ارزش های فراموش شده بپردازیم! احیای امر به معروف و نهی از منکر، احیای مسئولیت پذیری، احیای ساده زیستی در زندگی فردی و اجتماعی و خلاصه احیای اسلام ناب! زنگ خطر سکولاریسم به گوش می رسد؛ شاید فردا دیر باشد….

پایگاه دانشجویان انقلابی/میر مهدی اسدی

 نظر دهید »

پریزم چگونه کار می کند؟ + اینفوگرافی

05 مرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

 نظر دهید »

نگاهی تحلیلی به سریال نیکیتا

05 مرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

برخی اتفاقات مهم جهان و بلاخص رویداد های به وقوع پیوسته در آمریکا را می‌توان قبل از به وقوع پیوستن شان از طریق رصد رسانه های آمریکایی پیش بینی کرد، مواردی نظیر حمله نظامی به عراق و افغانستان و یا واقعه یازده سپتامبر از جمله این موارد است که پیش از وقوع توسط فیلم ها، بازی های رایانه و دیگر رسانه های امریکایی به شکل مستقیم و غیر مستقیم مطرح شده بودند. حادثه تروریستی اخیر بوستون آمریکا نیز از این دایره خارج نمی باشد و با کمی تعمق و تجسس در آن می‌توان به پالس های رسانه های آمریکا و آماده سازی غیرمستقیم مردم برای وقوع چنین رویدادی پرده برداشت.


نزدیک به سه ماه قبل در یکی از سریال های آمریکایی به نام “نیکیتا” که هم اکنون فصل جدید آن در حال پخش است، در قسمتی به نام با آتش(With Fire) به شکل غیر مستقیم حادثه بوستون به تصویر کشیده شده است، حال آنکه واقعه تروریستی بوستون چندی پیش روی داد و جالب تر آنکه سبک عملیات تروریستی در سریال نیکیتا مانند واقعه تروریستی بوستون آمریکا به شکل کور و تنها برای هراس صورت گرفته است اما نکته قابل توجه در این ارتباط آماده سازی رسانه ای برای اقناع افکار عمومی است تا سیاست های کلان آمریکا تضمین مناسبی برای اجرا داشته باشند.


با نیم نگاهی به سیر رسانه ای آمریکا در موضوعات تروریستی و بویژه سریال نیکیتا روحیه اگرشنیسم(Aggressionism) در ایالات متحده آمریکا را بررسی می کنیم.

رسانه و تروریسم:
مبارزه با ایران اسلامی در طول سال های اخیر در اشکال گوناگون سیاسی، اقتصادی، فرهنگی روی داده است اما بخش فرهنگی در حوزه جنگ نرم به دلیل گسترده بودن رسانه ها و وابستگی قریب به اکثر آن ها به امپراطوری یهود بین الملل موجب شده است جنگی تمام عیار و یک طرفه علیه جبهه حق به راه افتد.


سال ها است که دستگاه رسانه ای آمریکا با ساخت انواع و اقسام فیلم ها و سریال ها، مسیر مورد نظر خود در راستای هژمونی جهانی را در پیش گرفته است. به تصویر کشیدن تروریسم و مبارزات جهانی ایالت متحده آمریکا با تروریسم، تحت عنوان مسلمانان و یا مسلمانان حامی ایران یکی از اولویت های همیشگی سیاست رسانه ای ایالت متحده آمریکا بوده است. گذشته از کنکاش در منشاء تروریسم و بررسی ابعاد آن که در نوع خود نیاز به مقاله ای جدا گانه دارد می‌توان به روندی آشکار و زیرکانه در تولیدات رسانه ای آمریکا پی برد.
یکی از هنرهای رسانه ای آمریکا القای خواسته های خود در جهت اهداف بلند مدت می‌باشد. علی رغم آنکه آمریکا دشمن درجه یک جمهوری اسلامی ایران محسوب می‌شود، اما نمی‌توان بر واقعیت ها سرپوش گذاشت. یکی از هنر های عملیاتی ایالت متحده آمریکا تطبیق دستگاه رسانه ای با سیاست های کلان و راهبردی مراکز مطالعات فکری می‌باشد. در واقع تصمیم گیری های کلان در آمریکا با سیاست های رسانه ای در چارچوبی معین به شکل لازم و ملزوم در حال حرکت می باشند و این امر یکی از علل موفقیت آمریکا در حفظ سلطه جهانی خود محسوب می شود.
اتفاقاتی نظیر تهاجم نظامی به عراق و افغانستان به بهانه حمله تروریستی در یازده سپتامبر و یا دلایلی نظیر وجود القاعده و طالبان و القای خطرناک بودن آنها برای تمدن غرب همگی از مسائلی بوده است که دستگاه رسانه ای هالیوود با پرداختن به آن ها و مقدمه چینی رسانه ای زمینه اقدامات نظامی آمریکا را توجیه کرده است.



بدون شک اقناع افکار عمومی یکی از سخت ترین و پیچیده ترین کارها می‌باشد به نحوی که عدم موفقیت در آن موجب شکست در برنامه های کوتاه مدت و بلند مدت خواهد شد، در این زمینه ایالت متحده امریکا از زبر دستی ویژه ای برخوردار است. در این ارتباط از حادثه یازده سپتامبر به عنوان نمونه ای مناسب می‌توان نام برد، رسانه های امریکا برای آماده سازی افکار عمومی ملت خود و دیگر های جهان حداقل از چند دهه قبل از این واقعه با ایجاد القای نا امنی و احتمال حمله تروریست ها به خاک آمریکا و یا حمله ای سهمگین توسط عنصری خارجی به کشورشان پروژه ی تلقین ناامنی را کلید زدند، رسانه های جهانی و بلاخص سینمایی طی چند دهه با ساخت بیش از ده ها بازی، سریال، فیلم، موسیقی و دیگر ابزارآلات رسانه ای خود تشویشی عمومی را در ذهن مردم آمریکا ایجاد کردند.


مردم غرب نیز که دهه هاست در سیطره رسانه ای یهود بین اللمل به سر می‌برند با اقناع شدن در این مسیر، به ناگاه وعده چند ساله رسانه هایشان مبنی بر وقوع یک حادثه تروریستی بزرگ را با چشمان خود دیدند. در آن روز آمریکا نیاز به هدایت کردن افکار عمومی داشت و بر اساس آن اتفاق بود که پروژه شکست خورده خاورمیانه بزرگ آغاز شد و نظام جهانی در تحولی تاریخی قرار گرفت.
طبق نظر سنجی ها در آن دوره قریب به اکثر مردم آمریکا و اروپا انجام این عمل تروریستی توسط گروه القاعده را باور کرده بودند و حتی هم اکنون بعد گذشت بیش از یک دهه از حادثه یازده سپتامبر و شکاک شدن برخی از مردم به آن حادثه هنوز تعداد بسیار زیادی از عموم مردم آمریکا و اروپا آن حمله را پروژه ای از جانب القاعده می دانند و این فریب همچنان ادامه دارد.
از سوی دیگر در جمهوری اسلامی ایران مردم بعد از دیدن آن واقعه در اساس وجودی آن شک کردند و حتی آمریکاپرست ترین افراد داخل کشور نمی-توانستند بپذیرند 16 نهاد امنیتی آمریکا در کنار تمامی سرویس های اطلاعاتی آن به 19 تروریست القاعده اجازه دزدیدن هواپیما، حمله به برج های دوقلو و پنتاگون و کشتن هزاران نفر را بدهند. پرداختن به موضوع یازده سپتامبر و بررسی تطبیقی اثرگذاری در افکار عمومی مردم داخل و خارج آمریکا تنها نمونه ای از اثرگذاری رسانه ای ‌می‌باشد که به خوبی سردمداران ایالات متحده آمریکا از قدرت آن استفاده می کنند.
اما روند اقناع رسانه ای همچنان ادامه دارد و ایالت متحده با پیش گرفتن این رویه برای دیگر مقصود های خود برنامه ریزی می کند. حمله تروریستی اخیر در بوستون آمریکا و ایجاد سر و صداهای گسترده در سراسر جهان نیز نشان از طراحی های دیگری از سوی ایالت متحده امریکا دارد، در این ارتباط دستگاه رسانه ای آمریکا بار دیگر با پرداختن به موضوعاتی از این دست و آماده کردن مخاطب داخلی و جهانی خود با پرداختن به موضعی تروریستی شبیه آنچه که در بوستون امریکا رخ داد، پرداخته است. فیلم ها و سریال هایی که در آن مراکز امنیتی و اطلاعاتی آمریکا با حضور منجی وار، علیه تروریست های مسلمان به مبارزه برخواسته و با درایت شان توطئه های جهانی را خنثی می کنند. نیکیتا از جمله سریال های می‌باشد که در طول سه سال گذشته در این زمینه توانسته است مخاطبان زیادی را مشغول خود کند.
سریال نیکیتا از سال 2010 میلادی تا کنون توسط شبکه‌ي تلویزیونی سی‌ دابلیو (The CW Television Network)‏ به پخش در آمده است.


این شبکه آمریکایی در سپتامبر سال ۲۰۰۶ با سرمایه‌گذاری شرکت سی‌بی‌اس (CBS)‏ و شرکت یهودی برادران وارنر (Warner Brothers)‏ شکل گرفت و نام آن از ابتدای حروف دو شرکت اقتباس شد. این شبکه تا کنون با پخش سریال هایی معروف نظیر سوپرنچرال (Supernatural)‏، خاطرات خون‌آشام (The Vampire Diaries)، ‏دختر سخن‌چین (Gossip Girl)، بینندگان زیادی را بدست آورده است.
سریال نیکیتا از جدید ترین سریال های این شبکه محسوب می‌شود که تا کنون توسط 12 نویسنده و 12 کارگردان در آن فعالیت کرده اند، اثر گذار ترین فرد در ساخت این سریال کریگ سیلور ( Craig Silverstein) می‌باشد. وی تا کنون نویسندگی بیش از 65 قسمت از این مجموعه را برعهده داشته است و در سابقه سینمایی وی می توان به شرکت در ساخت سریال پر هزنیه و معروف ترا نوا (Terra Nova) در سال 2011 اشاره کرد.


صفحات: 1· 2

 نظر دهید »

گوشي هاي هوشمند تهديدي جديد در آشوبهاي اجتماعي

05 مرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

گوشی های هوشمند ، تلفن همراه هاي پیشرفته با قابلیت های خاص و کاربردهایی نظیر کامپیوترهای شخصی هستند و يكي از مهم ترين ويژگي اين نوع گوشي ها قابلیت هایی مثل اتصال به اینترنت و ایمیل و تنظیمات مشخص ميباشد.
بنابراین تفاوت های مهم گوشی های هوشمند و گوشی های معمولی می تواند در زمینه قیمت و قابلیت های سطح بالای این گوشی ها باشد. مثلاً گوشی های هوشمند 2007 همگی دارای پشتیبانی کامل و پیشرفته ایمیل هستند.
گوشي هاي هوشمند را معمولاً می توان با یک دست کنترل کرد و همه کارها را با یک دست انجام داد.

اندرويد
اندروید در اکتبر سال 2003 در ایالت کالیفرنیای آمریکا توسط اندی رابین به وجود آمد. دوسال بعد، گوگل سیستم عامل اندروید را به دست گرفت و آن را در سال 2007 تکمیل و معرفی کرد.
بعد از یک سال بود که اولین ورژن کامل اندروید در سال 2008 معرفی شد. اولین نسخه بیشتر کارایی اینترنتی داشت و عملا توانایی رقابت با هیچ سیستم عامل دیگری را نداشت. پس از آن، اندروید 1.1 فقط برای یک گوشی آمد.در سال 2009 اندروید 1.5 به همراه کرنل 2.6.27 معرفی شد.
سیر تکاملی اندروید به نهایت سرعت خود رسید تا جایی که اندروید بر روی کامپیوتر برای تست برنامه نویسان قابل اجرا شد.
در سال 2010 اندروید 2.2 معرفی شد که از فلش 10.1 پشتیبانی میکرد و ازصفحه کلید جدید با زبان های مختلف بهره میبرد. از قابلیت های جدید به کار رفته در این نسخه، ویجت های جدید بود.


چندی نگذشت که با فرا رسیدن دسامبر 2010 نسخه جدیدی به مجموعه اندروید اضافه شد. اندروید 2.3 قابلیت استفاده از NFC و تماس اینترنتی را به کاربر میداد. این نسخه هم اکنون نیز در میان کاربران هواداران زیادی دارد. این نسخه بر پایه کرنل 2.6.35 بود.

قدم بعدی گوگل در اندروید، بازار تبلت ها بود. به همین خاطر اندروید 3.0 را معرفی نمود. این ورژن برای صفحه نمایش های بزرگتر بهینه شده بود.
در سال 2011 با ظهور پردازنده های 2 هسته و 4 هسته ای برای گوشی های هوشمند، گوگل سیستم عامل جدید وقدرتمند خود را معرفی نمود تا گوشی هایی مثل Galaxy SII علاوه برداشتن سخت افزاری خوب، سیستم عاملی پرقدرت هم داشته باشند. در این نسخه جدید قابلیت تشخیص چهره برای باز کردن قفل یا Face Unlock افزوده شد.
با توجه به رشد ساخت گوشي هاي هوشنمد در سال هاي اخير و افزايش علاقه مردم به استفاده از اين نوع گوشي ها ، آشنايي با اندرويد به عنوان مهم ترين سيستم عامل اين گوشي ها ضروري به نظر مي رسد . با تجربه اي كه پس از شروع جنبش ها در كشورهاي منطقه و كاربرد شبكه هاي اجتماعي و فضاي سايبر كسب شد ، نقش گوشي هاي هوشمند به عنوان يك سيستم رايانه اي همراه در آشوب هاي اجتماعي مي تواند بسيار پر رنگ و حساس باشد.
همانطور كه شاهد هستيم در ماههاي اخير برخي از گروههاي مخالف با جمهوري اسلامي اقدام به معرفي برنامه هاي مهمي از آنرويد كرده اند كه مي تواند به عنوان ابزارهاي كمكي به مخالفان در شدت بخشيدن به مبارزاتشان باشد. مي توان از اين مبحث با عنوان« تهديدات آندرويدي » ياد كرد


«simon » نخستين گوشي هوشمند
اولین گوشي هوشمند که Simon نام داشت، توسط IBM در سال 1992 ساخته شد. این گوشی که یک محصول مفهومی بود در آن سال در نمایشگاه محصولات کامپیوتری COMDEX در لاس وگاس به نمایش در آمد. این محصول در سال 1993 در فروشگاه های عمومی و در کنار موبایل های دیگر عرضه شد.
این گوشی دارای تقویم، دفترچه تلفن و آدرس، ساعت جهانی، ماشین حساب، برنامه Notepad، email و بازی بود. Simon هیچ دکمه فیزیکی نداشت و با استفاده از صفحه نمایش لمسی با انگشت یا قلم نوری، قابلیت شماره گیری را داشت و متن هم از طریق صفحه کلیدی که روی صفحه نمایش نمایان می شد، قابل تایپ بود. در مقایسه با گوشی های هوشمند امروزی، simon در سطح بسیار پایینی قرار داشت.



تصوير نخستين گوشي هوشمند به نام simon  كه در سال 1992 توسط IBM  ساخته شد.


برنامه «واي فاي»
قابليت اتصال به شبكه اينترنت از طريق wifi مي تواند مهم ترين مشخصه قابل سرمايه گذاري در آشوب هاي اجتماعي باشد . در هنگام وقوع يك بحران مي توان با ايجاد محدوديت در استفاده از تلفن هاي همراه و اتصال به شبكه اينترنت تا حدي ارتباطات آشوبگران را كم نموده و مانع گسترش آشوب شد .
در گوشي هاي هوشمند با فعال نمودن سيستم « واي فاي » اينترنت بي سيم گوشي چنانچه در مركزي يك ارائه كننده اينترنت پر سرعت باشد كاربران با حشور در ان محدوده و برقراري ارتباط مستقيم با آن مركز از طريق شبكه اينترنت و يا اپليكيشن هاي گوسي مي توانند ارتباطات وسيع و پر سرعتي را داشته باشند . شبيه به اين پروژه را در نا آرامي هاي سوريه شاهد هستيم .

برنامه « وايبر»
وایبر، اپلیکیشنی است که برای آی‌فون و گوشی‌های اندرویدی طراحی‌شده و به کاربران این امکان را می‌دهد تا تماس‌های تلفنی و ارسال پیام‌های رایگان را با هر کاربر دیگری که این اپلیکیشن را بر روی دستگاه خود نصب کرده باشد، تجربه کند.
در مکالمات اینترنتی از فرکانس استفاده نمي شود و در عمل با کدگذاری‌هایشان راه را برای رمز گشایی از مکالمات پرپیچ و خم تر می‌کنند. در حال حاضر به مخالفان فعال جمهوري اسلامي در كشور توصيه مي شود از اين برنامه براي ارتباطات خود استفاده نمايند.
این اپلیکیشن شبیه اسکایپ است با این تفاوت که کاربر نیازی به اضافه‌کردن آی‌دی دیگر کاربران به لیست تماس‌های خود نخواهد داشت


صفحات: 1· 2

 نظر دهید »

کاریکاتور: اسنودن و افشای اطلاعات سری سیا

05 مرداد 1392 توسط میرعیسی خانی
[تصویر: si01Dd_535.jpg]
 نظر دهید »

نقدی برسریال نظریه بیگ‌بنگ/ علم‌پرستی در ردای هنر هفتم

04 مرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

یکی از سریال­های پرطرفدار امریکایی که از سال 2007 شروع به پخش از شبکه CBS آمریکا کرده، سریال نظریه­ بیگ بنگ (The Big Bang Theory) است. از همان فصل اول محبوبیت این سریال رو به گسترش گذاشت. اکنون در سال 2013 و پس از نامزدی دوباره­ این سریال و بازیگر نقش اول آن (شلدون) در جشنواره­ی گولدن گلوب (Golden Globes)، طرفداران پر و پا قرص و دائمی آن در سرتاسر دنیا بیش از پیش نسبت به مشاهده آن رغبت پیدا کرده ­اند.

هسته اصلی داستان دو نابغه علمی هستند که دو دوست ثابت داشته و دختری زیبا در همسایگی آنها در آپارتمان زندگی می­کند. گرچه داستان اصلی بر دوش این پنج بازیگر اصلی است اما در قسمت های مختلف و فصل های متفاوت نقش های مکمل دیگری به آن اضافه شده و در شکل گیری داستان­های کمتر از نیم ساعته­ی آن ایفای نقش می­کنند. شلدون در کنار دوستش لئونارد جوانانی هستند که از نوجوانی در جوامع آکادمیک بزرگ شده و اکنون در بسیاری از رشته های علمی صاحب نظر و نابغه ذهنی محسوب می­شوند.

اگر از تیتراژ آغازی سریال آغاز کنیم با مجموعه­ ی متنوعی از تصاویر روبرو هستیم که به سرعت از دیدگان ما عبور می­ کنند. امروزه مباحث شیطان پرستی و یا ادیان انحرافی در کشور ما بسیار رونق دارد. اگر یکی از استادان این مباحث تصاویر تیتراژ اولیه ­ی این سریال را بطور آرام بررسی کند مسلما تصاویر بسیاری از جمله هرم ها و تک چشم ها و دیگر نمادهای شیطان پرستی را در آن پیدا می­ کند. اما بحث ما در اینجا، ذکر این مطالب نیست. (که البته در جایگاه خود بحث مفصل و درخور تاملی است). مضمون شعر این تیتراژ همانند مضمون تمام سریال کاملا منطبق بر علم پرستی و گرایشی است که در قرن هفدهم میلادی و با ظهور انقلاب علمی در غرب رخ داد.

در قرن هفدهم دانشمندان بزرگی مانند کپرنیک، کپلر، گالیله، بویل و نیوتون انقلابی را رقم زدند که امروزه اکثر علم ­شناسان از آن به مهمترین رخداد قرن تاریخ پس از میلاد حضرت مسیح(ع) اشاره می­کنند. (هربرت باترفیلد مورخ علم نامی قرن بیستم چنین نظری دارد.) جالب است که ریشه ­ی اکثر اتفاقات تاریخی غرب در همین قرن نهفته و گویی انفجار بزرگ یا بیگ بنگی است که در اذهان غربیان زده می­ شود.

نهضت اصلاحات دینی به رهبری مارتین لوتر و دیگران در قرن شانزده رقم می­خورد. بیشتر اجتماعات علمی مانند انجمن سلطنتی علم در کشور انگلستان در همین قرن فعالیت جدی خود را (دوباره) آغاز می­ کند. اکتشافات اقلیمی بسیاری از جمله اکتشاف قاره­ ی آمریکا و شاهراه های حیاتی­ای مانند تنگه­ ی امید نیک در جنوب قاره ­­ی آفریقا در همین قرن رخ داده و اقتصاد غربیان را با پیشرفتی عظیم روبرو می­ کند. سلسله­ ی این رویداد های عظیم قرن هفدهم در غرب منجر به انقلابی می­شود که بیش از علمی بودن بینشی و نگرشی است.

نگاه این مردم که تا پیش از این در قرون وسطا به سر می ­برد و به قول خودشان در دالان های ظلمت قدم برمی­ داشت، گویی باز شده و به انسان و طبیعت به گونه­ ی دیگری می ­نگرند. مدرنیته نهضتی است که گویا در همین قرن رقم خورده و ساحت انسان را به عنوان موجودی مستقل و آگاه، از ساحت طبیعت به عنوان اشیایی مرده و بی­جان (بر خلاف سنت پیشینیان) جدا می­کند. قرن هفدهم آغازی بر فلسفه­ و تمدن غربی است که اکنون در حال مشاهده­ی آن هستیم. (و گویی ما نیز مانند عاشقانی چشم و گوش بسته به دنبال این کعبه ­ی آمال می­دویم و هرگز به آن نمی­رسیم!) آیا قرن هفده را نمی ­توانیم انفجاری بزرگ بخوانیم؟

Big Bang

با این توصیفات مختصر، اشعار تیتراژ سریال مفهومی جدیتر و فلسفی تر به خود می­ گیرد. شاعر تاریخ بشر را از انفجار بزرگ آغاز می­ کند. او معتقد است دین، علم، کتاب تثنیه (از کتب یهودیان)، دانشنامه­ رایانه­ ای انکارتا (Encarta)، موسیقی، نجوم و خلاصه تمام ظواهر تمدن از انفجار بزرگ آغاز شده اند. آیا او اشتباه می­ کند؟ غیر از آن است که در غرب تمام این مفاهیم (که نمونه ای از تمام شئونات انسان است.) در قرن هفدهم دست خوش انقلابی جدی می­ شود؟ اما در سوی دیگر ممکن است استعاره­ ی انفجار بزرگ به انقلاب علمی را نپذیریم. آیا اگر منظور از انفجار بزرگ همان حادثه­ عجیبی باشد که فیزیک نوین آن را آغاز هستی خوانده و بر سر آن بحث هایی طولانی می­کند، مساله حل می­شود؟ شاید خیلی ساده بگوییم آری! مسلما وقتی هستی در زمان آغازین (بیگ بنگ) شکل گرفته، مسلما تمام شئونات هستی از جمله شئونات انسانی نیز از همان موقع آغاز شده است. اما متاسفانه این دقیقا همان مضمون و مفهومی است که در انقلاب علمی شکل گرفته است. یعنی تجربه گرایی و ماده گرایی است که به وجود معنا می ­بخشد. در این نظام دین و اموری از این دست، تنها ساحتی مادی داشته و با شکل گیری ماده، موضوعیت پیدا می­کنند. محوریت و حکمیت ماده (تجربه) مضمونی است که در این قرن جلوه گری می­ کند. بر این اساس دین و تمام شئونات مادی و غیرمادیِ دیگر، تنها پس از شکل­ گیری ماده در زمان رویداد انفجار بزرگ بوجود آمده­ اند.

در قرن هفدهم، دانشمندان که نخبگان عوام اند، از سنت های قرون وسطا و یا به قولی فلسفه مدرسی ارسطویی خسته و آزرده اند. بیش از همه مسیحیت که رنگ و شکل الهی خود را از دست داده و در دستان کشیشان مسیحی به بازیچه­ای برای فریب عوام و سواستفاده برای رفاه طلبی ها و سودجویی های خود تبدیل شده بود، به چشم می­خورد. دکارت، فیلسوف و دانشمند قرن هفدهم، قصد داشت تمام عقاید گذشته را به دور ریخته و نظامی جدید بسازد. او سعی داشت تا بر یقینی ترین گزاره ها بایستد. (می اندیشم، پس هستم!) دیگرانی از جمله بیکن و هابز نیز قصد ساختن نظام هایی جدید داشتند. اما تمام این نظام ها بر یک چیز تاکید داشتند و آن ابهام زدایی یا به قولی افسانه زدایی از فکر انسان ها بود. ابزار این ابهام زدایی هم طبق آنچه دانشمندان و فیلسوفان ارائه کردند تجربه ­مستقیم و مشاهده بود. آنچه به چشم بیاید و تکرار پذیر باشد، مهر علمی بر آن خورده و عینی فرض شده و دیگر چیزها وهم آلود و افسانه ای هستند. افسانه هایی مانند دین، فرشتگان، جاندار بودن طبیعت و غیره اموری غیرتجربی هستند که در پیشبرد علم جدید هیچ تاثیری ندارند. باید آنها را دور ریخت. دین در این دوران تبدیل به امری شخصی شد زیرا از نظر آنها علم و تمدن جدید کاری با افسانه، اسطوره و امور رازآلود ندارد. علم جدید تنها بر تجربه و گاهی هم بر عقلانیت ریاضی استوار خواهد بود. شاید به همین دلایل است که در تیتراژ این سریال نیز سخن از پرده برداری از افسانه ها به میان می­آید. (ریاضی، علم، تاریخ، پرده برداری از افسانه ها، همه از انفجار بزرگ آغاز شده­اند. (قسمتی از شعر تیتراژ))

پس از تیتراژ آغازی و در محتوای سریال هم شاهد آن هستیم که علم و علم پرستی به معنایی که در قرن هفدهم شکل گرفته است، مضمون اصلی این سریال طنز را تشکیل می دهد. لوکیشن ساده ­ی آپارتمانی و طنز مبتذل (که بیشتر مبتنی بر مسائل جنسی است.) فرمی است که محتوای فلسفی و فکرشده­ ی فیلم را به مخاطبان القا کند. شلدون (نامی که اغلب یهودیان بر خود می­گذارند.) پسر نابغ ه­ای است که به حکم علم­اش اجازه­ ی انجام هر عملی را داشته و محبوب بینندگان است. در جامعه­ ی ایده ­آل غربی ملاک برتری دانش تجربی بیشتر است. (بر خلاف آموزه های دینی که ساختار اجتماعی را تنها بر اساس تقوا و اموری از این سنخ چیده است.) شلدون اطرافیان را مورد تمسخر قرار داده وگویی ابزاری را در دست دارد که واقعیت عینی و صرف را بیان می­کند. آیا علم حاکی از واقعیتی عینی است؟

علم و واقعیت؟

امروزه فلاسفه­ علم نشان داده­ اند که در حکایت گری علم از “واقعیات“ شک های بسیاری وجود دارد. توماس کوهن فیلسوف علم معاصر و یکی از تاثیرگذارترین چهره های فلسفه در چند دهه­ی اخیر معتقد است علم در هر دوره مبتنی بر پارادایمی است که در آن رواج دارد. حتی تعریف ما از علمی بودن یا غیر علمی بودن نیز در همین پارادایم شکل می­گیرد. اسطوره چیست و علم چیست؟ مرز بین اسطوره و علم به قدری باریک است که در جوامع مختلف تضادهایی چشمگیر در اینباره وجود دارد. مثال مشهوری که غالبا در این مورد زده می­شود، پارادایم علمی ارسطویی در مقابل پارادایم مکانیکی-تجربی قرن هفدهم است.

ارسطو و پیروان او تا اوخر قرن شانزدهم بر این عقیده بودند که میل طبیعی اجسام به سقوط به سمت مرکز زمین است. در این نظریه تمام اجسام میل و کمالی دارند که به سوی آن در حرکتند. در نقطه­ ی مقابل نیوتون معتقد بود که یک شی تنها بخاطر جاذبه­ی زمین است که به سمت مرکز آن جذب می­شود. آیا نظریه نیوتون سراسر حاکی از واقعیت است و علم ارسطویی چیزی جز اسطوره نیست؟ پس چگونه فیزیک نسبیت انیشتین را توضیح دهیم؟ (بر خلاف نظر عوام فیزیک انیشتین حالت خاصی از فیزیک نیوتونی نبوده و حتی در مفاهیم اولیه مانند جرم و زمان با فیزیک نیوتونی در تعارض است.) آیا اکنون باید گفت که فیزیک انیشتینی حاکی از واقعیت است؟ به واقع سوال اساسی آن است که ملاک ما برای ساختن مفهومی به نام واقعیت چیست؟ به نظر می­ رسد فارغ از اینکه واقعیت را چگونه و از کجا بسازیم، مساله ­ی مهم آن است که انسان بتواند سعادتمندانه (هر گونه سعادتی از جمله دینی یا غیردینی که هر دو در المان آرامش و آسایش مشترکند.) زندگی کند. مسلما مسیر سعادت بشر از شاهراه استفاده و برداشت از طبیعت می­ گذرد. اما فارغ از اینکه علم ما حاکی از واقعیت است یا خیر مهم آن است که ما بتوانیم از طبیعت استفاده کنیم. چه در نظام علم ارسطویی، چه در نیوتونی و چه در انیشتینی انسان ها سقوط شی را مشاهده کرده و بر اساس فیزیک خود (با در نظر گرفتن ضعف ها و قوت هایش) توصیف می کردند.

علم پرستی مدرن غربی

نکته­ دیگری که در سریال تئوری بیگ بنگ مشاهده شده و به نظر نویسنده ریشه در گرایش علم پرستی مدرن غربی دارد، نقش دیگر بازیگران در داستان های این مجموعه است. هووارد دوست شلدون و لئونارد است که در واقع پس از آن دو و دختر همسایه ضلع چهارم این سریال را تشکیل می­دهد. او جوانی ضد دین است و آشکارا موضعی مبتنی بر لذات انسانی اتخاذ کرده است. او رغبت زیادی به ارتباط با جنس مخالف داشته و از نظر سطح اجتماعی از درجه­ی­ پایین تری نسبت به شلدون و لئونارد برخوردار است. هووارد سعی بسیاری برای تصاحب دختر همسایه کرده ولی اغلب از سوی او مورد بی توجهی قرار می گیرد.

شخصیت پنجم این داستان، یک جوان هندی به نام راج است. گرچه او در غرب پروش یافته و فرهنگ آن را پذیرفته اما پدر و مادری شرقی دارد. مهمترین خصوصیت راج ضعف او در صحبت کردن با زنان (خصوصا دختر همسایه) است. راج به شکلی بیمارگونه قادر به سخن گفتن با زنان نیست. به نظر می­ رسد این استعاره به وضوح به حرمت بعضی روابط زن و مرد در اسلام اشاره دارد. تمدن اسلام (و به طور کلی تر شرق) و غرب از پیش از قرن هفده در مقابل یکدیگر قرار داشتند. هنگامی که در قرن هفده غرب مسیر خود را به سمت علم تجربی و وداع با مسائل رازآلود(!!!) پیدا کرد، به ناگاه پیشرفتی عظیم در آن اقلیم رخ داد. در این میان دین و به خصوص مسیحیت رنگ باخته بود. در مقابلِ فرهنگ جدید غرب، آموزه­ ی­ دینی مهمی یعنی اسلام واقع شده که از مشخصه های آن محدودیت­ هایی است که برای نیمی از جامعه ­ی خود یعنی زنان و ارتباط آنها با نیمه­ ی دیگر یعنی مردان قائل شده است. این مشخصه­ ی دینی در شخصیت شرقیِ راج به عنوان یک بیماری ظاهر می­ شود. اگرچه راج هیچ یک از اصول دینی را رعایت نکرده و هرگونه ارتباطی با زنان دارد، اما جالب است که او تنها در صحبت کردن با آنان دچار بیماری است. چه رفتار ناپسند و غیرعقلانی ای!

شخصیت راج در بین این پنج شخصیت از پایین ترین جایگاه اجتماعی برخوردار است. شلدون محبوب بینندگان و نابغه­ ی علمی و در درجه­ی اول است، سپس لئونارد قرار دارد که از نظر علمی او نیز نابغه است. البته او اندکی با شئونات انسانی آشنایی داشته و علم او احتمالا کمتر از شلدون است. در مقام سوم دختر همسایه (پنی) قرار دارد که از فاکتورهای زیبایی ولی در عین حال شلختگی، لاابالی گری و عشق بازیگری برخوردار است. نقش سوم هووارد است که گرچه از نظر علمی و زیبایی در حد سه شخصیت اول نیست اما خصوصیتی ضددینی و شهوانی دارد که ملاک ارج او قرار می­گیرد. در آخرین مقام راج قرار دارد که گرچه چیز خاصی کمتر از هووارد ندارد، تنها از بیماری ارتباط با زنان رنج برده و گرایش های ضددینی کمتری دارد. در این سریال شمای کاملی از یک جامعه­ ی ایده ­آل غربی و چگونگی طبقه بندی سطوح اجتماعی بر اساس ملاک علم (به معنای قرن هفدهمی آن) ترسیم شده است.

حال که ویژگی­ های فرهنگ غربی به خصوص علم پرستی در این سریال به وضوح موج می ­زنند، سوال آنجا است که چرا جوانان ایرانی به این قبیل سریال ها گرایش پیدا می­ کنند؟ ضعف مدیران، غفلت خانواده ها و تمام مشکلات دیگر بهانه های محتملی هستند که هرگز نباید باعث غفلت از هوش و استعداد سازندگان این مجموعه و مجموعه هایی نظیر آن شوند. به هر حال جامعه­ ی اسلامی و پیش از آن (از نظر زمانی) جامعه­ ی شرقی ایران خواسته یا ناخواسته در حال پارو زدن به سمت جریانی است که در قرن هفدهم میلادی در غرب شکل گرفته و در ردای مخملی و زیبای علم و عینیت علمی نهفته است. مخالفان این جریان، متهم به غیرعلمی بودن یا غیرمنطقی بودن شده و از سوی ابزاری ظاهرا خنثی به نام علم مورد طرد عمومی قرار می­ گیرند.

 نظر دهید »

نقش هالیوود در ترویج «خانواده‌ تک‌والدی» و سبک زندگی بی‌بندوبار

04 مرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

جالب است بدانید پدر باراک اوباما، همسر و فرزند خود را در حالی که باراک 3 ساله بود، ترک کرد. پس از جدایی پدر در زمان نوزادی خود، آنجلینا جولی نیز با مادر خود زندگی کرده است. تام کروز، هالی بری، ساموئل ال جکسون، مارلین مونرو، جک نیکلسون، جودی فاستر، آل پاچینو، جان لنون و بسیاری دیگر از هنرپیشگان هالیوود، نیز وضعیتی مشابه را داشته و به خاطر ترک پدر، با مادران خود زندگی کرده اند. خانواده تک والدی، اکنون به بخشی از جامعه آمریکا بدل گشته و نه تنها در پرده سینما، بلکه زندگی واقعی هنرمندان آن را نیز در بر می گیرد.

بحران خانواده در غرب
پس از انقلاب صنعتی و ورود به عصر مدرن، در غرب خانواده تحت تأثیر عوامل مختلف اهمیّت و جایگاه سابق خود را از دست داد. این مسئله، بسیاری از رهبران جهان صنعتی را نگران کرده است. با انحراف جوامع از هنجارهای طبیعی، خانواده در معرض آسیب های جدّی قرار گرفت. ازدواج و خانواده در ایالات متحده و سایر کشورهای مدرن غربی، در دو نسل گذشته تغییراتی اساسی شامل کاهش ازدواجهای رسمی، افزایش طلاق، زندگی مشترک بدون ازدواج و تولد فرزندان نامشروع و … داشته است. در این گزارش قصد پرداختن به بحران خانواده در جوامع غربی را نداریم. برای این منظور می توانید به گزارش ویژه مشرق با نام “خانواده به سبک فرهنگ غرب” مراجعه کنید. به یاری خداوند قصد داریم در چند قسمت، به چگونگی بازتاب خانواده در هالیوود و نقش آن در برخورد با این مسئله بپردازیم.


ازدواج و خانواده در ایالات متحده و سایر کشورهای مدرن غربی، در دو نسل گذشته تغییراتی اساسی شامل کاهش ازدواجهای رسمی، افزایش طلاق، زندگی مشترک بدون ازدواج و تولد فرزندان نامشروع و … داشته است.



رسانه و خانواده
روشن است که خانواده مهمترین و اساسی ترین واحد اجتماعی است که از منظر قرآن کریم تامین کننده یکی از نیازهای حیاتی بشر یعنی آرامش می باشد. به عقیده رهبر انقلاب، پایه و سلول اصلی در یک جامعه، خانواده بوده و خانواده سالم، لازمه پیشرفت در جامعه است. وجود آیات و روایات بسیار در خصوص اهمیت ازدواج و تشکیل خانواده و راهکارهای عملی برای حفظ و تحکیم بنیان خانواده، حاکی از جایگاه و ارزش والایی است که این دین الهی برای آن قائل است. البته نه تنها دین اسلام بلکه سایر ادیان وحیانی نیز با وجود اختلافات طبیعی بین ادیان در موضوعات گوناگون، بر مسئله خانواده تاکید داشته و در آموزه های خود بدان پرداخته اند. از این اشتراکات می توان نتیجه گرفت که ازدواج سالم و تشکیل خانواده پایدار، امری فطری است که خداوند جهت رشد و رسیدن به کمال برای انسان مقرر کرده است.
 


وجود آیات و روایات بسیار در خصوص اهمیت ازدواج و تشکیل خانواده و راهکارهای عملی برای حفظ و تحکیم بنیان خانواده، حاکی از جایگاه و ارزش والایی است که این دین الهی برای آن قائل است.


یکی از اهداف اصلی رسانه ها برای نفوذ و تاثیرگذاری، خانواده ها هستند که عمیقا تحت تاثیر رسانه ها قرار می گیرند. هالیوود به عنوان یکی از بزرگترین غولهای رسانه ای از آغاز پیدایش خود تا کنون، موضوعات گوناگونی را دستمایه ساخت فیلم قرار داده و پیچیدگی های بیانی آن، روز به روز بیشتر شده است. اما در تمام این سالها، یکی از موضوعات مهم آن، نهاد خانواده بوده است. او دیدگاه ها و تعاریف خاص خود را در مورد خانواده به مخاطبین ارائه می دهد. تولیدات سینمایی و تلویزیونی بسیاری وجود دارند که تصویری مخدوش و نابهنجار از خانواده ارائه کرده اند و البته رو به افزایشند. کارشناسان اجتماعی با تاکید بر نقش مهم سینما در اخلاق خانواده در مورد اثرات منفی فیلم ها بر خانواده ها هشدار می دهند که آخرین نمونه آن، نگرانی مردم و کارشناسان نسبت به واقعه تیراندازی چند ماه پیش در مدرسه سندی هوک شهر «نیوتاون» ایالت آمریکا و تاثیر فیلمها و سریالها بر رواج این گونه خشونت می باشد.

 


کارشناسان اجتماعی با تاکید بر نقش مهم سینما در اخلاق خانواده در مورد،اثرات منفی فیلم ها بر خانواده ها هشدار می دهند که آخرین نمونه آن، نگرانی نسبت به واقعه تیراندازی چند ماه پیش می باشد.

صفحات: 1· 2

 نظر دهید »

صلح طلبی بهایی در دوربین مخملباف !

03 مرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

 

در خبرها آمده بود که محسن مخملباف ، فیلمی به نام “باغبان” جلوی دوربین برده که قرار است از 4 جولای در جشنواره اورشلیم اسراییل به نمایش درآید. فیلم به سبک و سیاق برخی آثار مخملباف مثل “تست دمکراسی” با حضور و شرکت خود مخملباف ساخته شده که در کنار پسرش  میثم ، آن را بازی و فیلمبرداری و کارگردانی و تدوین و تهیه کرده است.

داستان فیلم از این قرار است که یک فیلمساز ایرانی و پسرش ( محسن مخملباف و میثم ) برای تحقیق درباره‌ی بهائیت  به اسرائیل سفر می‌کنند. گفته می شود پیروان این فرقه از سراسر جهان به شهر حیفا در اسراییل می‌آیند تا در باغی که مرکز این فرقه است، خدمت کنند و از طریق کار در طبیعت گویا خود را صلح‌طلب بار بیاورند!

فیلم نشان می دهد فیلمساز پدر (مخملباف) از طریق همراهی و گفتگو با باغبانی که در باغ های بهایی کار می کند ، در می‌یابد که افکار او و فرقه اش با افکار صلح طلبانه و به دور از خشونت کسانی چون گاندی و ماندلا شباهت دارد در فیلم “باغبان” برای پدر این سوال مطرح می‌شود که اگر نگاه دینی اصلاح طلبانه‌ای در ایران وجود داشت، آیا حکومت ایران امروز، هنوز به دنبال ساخت بمب اتمی می‌رفت؟! ( انگار مخملباف حتی در جزییات فیلم هم سعی نموده که نظر اسراییلی ها را تامین کند ، چراکه امروزه حتی بسیاری از کارشناسان محافظه کار و تندروی آمریکایی و انگلیسی هم باوری به ساخته شدن بمب اتمی در ایران ندارند ، چنانچه چندی پیش 16 سازمان اطلاعاتی آمریکا گزارشی انتشار دادند که در ایران حتی تصمیم سیاسی برای انجام چنین کاری وجود ندارد ! )

در واقع فیلم “باغبان” روایت سفر پدر و پسری فیلمسازست که برای تحقیق درباره یک فرقه به نام بهاییت، به اسراییل و به باغ های بهایی سفر می کنند و با یک باغبان بهایی و چند بهایی دیگر آشنا می شوند . پدر گویا سرخورده از همه ادیان و آیین های الهی (که به نظر وی خشونت طلب هستند) هنوز امیدوار است که دینی پیدا شود که بتواند راهی برای پیشبرد صلح و مهربانی در جهان ارائه دهد اگرچه پسرش مخالف این نظر و دیدگاه اوست. پدر خوش بین ، مفتون خشونت پرهیزی باغبان بهایی و باغش می شود و پسر تلاش می کند پدر را هشدار دهد. اما پدر که آداب باغبانی آموخته، دوربینش را می کارد و به آن آب می دهد! (به نظر می آید سینمای شعاری و سطحی مخملباف از “توبه نصوح” تا امروز کوچکترین تغییری نکرده و همچنان سرشار از شعر و شعار است چنانچه کلیت ساختار فیلم را جدل و گفت و گوی پدر و پسر فیلمساز با جملات و کلمات و عباراتی به شدت شعاری و به اصطلاح گل درشت تشکیل می دهد که برروی نماهایی شبه مستند از گوشه و کنار باغ بهایی قرار گرفته و به گونه ای فوق آماتوری ، کلمات و عبارات فوق را ترجمه می کند!!)

بقیه فیلم به لحاظ تصویری حاصل چند مصاحبه با پیروان فرقه بهایی، تصاویر آرشیوی و همچنین صحنه هایی از باغ های بهایی در"حیفا ” است.

چقدر این صحنه های فیلم “باغبان” با صحنه هایی از فیلم “تست دمکراسی” مخملباف از مجموعه “قصه های جزیره"  شبیه است که در آن فیلم می خواست با همین زبان شعاری به تبلیغ مثلا اصلاح طلبی و حزب مشارکت بپردازد و دوربینش را به جلسات سخنرانی و کنفرانس این حزب می برد.

به هر حال در فیلم “باغبان” ، محسن مخلمباف به عنوان یک فیلمساز  به شیوه ای کاملا غیر هنری و ضد سینمایی با شعارهای تصویری و کلامی کلیشه ای 30-40 سال پیش ،  به تبلیغ و پروپاگاندای نخ نما شده و جاهلانه برای فرقه ای می پردازد که امروز حتی در دنیای غرب به دلیل وابستگی های دیرینش با رژیم صهیونیستی ، مورد تنفر آزادیخواهان و روشنفکران قرار دارد.

بدون اینکه بخواهم به نقد و تحلیل فیلم “باغبان” بپردازم یا راجع به مسیر فاجعه بار شخصی به نام محسن مخملباف بنویسم که چگونه از “توبه نصوح” و “استعاذه” و “دو چشم بی سو” به “سکس و فلسفه” و “فریاد مورچه ها” و بالاخره تبلیغ برای فرقه ضاله بهاییت با حمایت های رژیم ضد بشری اسراییل رسید ، تنها به بهانه ادعایی که مخملباف ( البته براساس دستورالعمل رژیم صهیونیستی) در فیلمش درمورد صلح طلبی فرقه ضاله بهاییت نموده براساس اسناد و مدارک خود این فرقه و برخی مستندات منتشره از سوی مراکز اسنادی غرب ، به بخش کوچکی از آنچه اعضای این فرقه در تاریخ ایران و در حق مردم این سرزمین انجام داده اند ، می پردازم.

آنچه در این باب می آید ، بخش هایی از قسمت های 20 و 21 مجموعه مستند “راز آرماگدون 4 : پروژه اشباح” است که به نویسندگی و کارگردانی سعید مستغاثی و تهیه کنندگی رضا جعفریان در زمستان 1389 از شبکه خبر پخش شد و پس از آن نیز از شبکه های جام جم ، مستند و …بازپخش شد.

فرقه بهاییت از زمانی که در بستر تاریخ معاصر این سرزمین شکل گرفت، همگام و همپای سایر سازمان ها و فرقه های استعماری و صهیونیستی مانند فراماسونری ، در خیانت به مردم ایران و تخریب و ویرانی و همچنین فروش منابع مادی و معنوی این سرزمین  نقش مهمی را ایفا کرد.

در حالی که همواره مسئولان و رهبران بهاییت مدعی عدم دخالت در سیاست شده اند اما گویا که این “عدم دخالت” ، تنها در جهت میدان دادن به مانورها و عملیات استعماری کانون های صهیونیستی بوده است ولی درمواردی که میدان مانور کانون های فوق، تنگ شده ، صریحا معروف ترین عوامل خویش را به نفع آنها وارد میدان کرده تا فضای مورد نظر را بوجود آورند.

صفحات: 1· 2

 1 نظر

درخواست گستاخانه شبکه وهابی علیه حوزه علمیه قم + دانلود فیلم

03 مرداد 1392 توسط میرعیسی خانی
در پی ابراز تاسف حوزه علمیه قم و مراجع از شهادت حسن شهاته و نگرانی از تکرار چنین حوادث ناگواری و نیز درخواست محاکمه عاملا ن این جنایت غیرانسانی، مجری و کارشناس شبکه کلمه خواستار قرار گرفتن نام این حوزه برزگ اسلامی در کنار دیگر گروه های تروریستی شدند!

شبکه کلمه طی برنامه ای با هدف کاستن از تاثیر شهادت حسن شهاته و یارانش، درخواستی را مطرح کرد که با توجه به فتواهای عجیب و غریب آنها بویژه طی سال های اخیر چندان هم غیرمنتظره نبود.

در این برنامه ابتدا با تحریف حقایق زندگی شهید حسن شهاته، مسائل به گونه ای طرح شد تا شهادت این شهید مصری که روزگاری از دانش آموختگان مشهور دانشگاه الازهر مصر بوده را نتیجه عملکرد او نشان داده و جنایتکارانی را که در روز نیمه شعبان با هجوم و یورش به خانه وی، به طرزی غیرانسانی او و یارانش را که تازه به مذهب شیعه گرویده بودند به شهات رساندند را انسان هایی حق مدار جلوه دهد.

در پی وقوع این جنایت بود که حوزه های علمیه و مراجع عظام تقلید ضمن ابراز تسلیت و محکوم کردن شهادت شهید مصری نگرانی خود را از تکرار چنین وقایع تاسف باری اعلام داشته و خواستار پیگرد قانونی و برخورد با عوامل این جنایت ضد انسانی از سوی دولت مصر شدند ظاهرا همین مساله بر مجری و کارشناس شبکه وهابی کلمه سنگین آمده و موجب شد تا آنها در اظهاراتی افراطی جنایت کاران را در جایگاه مظلوم نشانده و ضمن حمایت تلویحی از آنها و توجیه اقدام شرم آورشان، درخواست نسنجیده شان را مطرح کنند.

در این بین ابتدا مجری شبکه با طرح درخواست گستاخانه خود مدعی شد: «چه خوب است که ما اهل سنت با توجه به این رویکرد تحریک کننده ای که این مراکز داشته اند و تروریست هایی که در آن پرورش داده اند به دنبال این باشیم که این مراکز در لیست های تروریستی گنجانده شود.»

در پی این اظهارات، کارشناس تندرو شبکه هم با تعیین تکلیف برای بزرگترین مرکز صدور فتوای اهل سنت افزود: وظیفه الازهر این است که باید انجام دهد که اینها را در لیست های افراد و در لیست های مدرسه و آموزش تروریست و آدم قرار دهد نه تربیت کننده. پس معلوم شد آنجایی که نامش را به ناحق گذاشته اند جامعه المصطفی یا حوزه علمیه قم همچون افرادی تربیت می کنند.

به نظر می رسد چنین اظهارات افراطی و گستاخانه ای تنها می تواند از سر ترس و استیصال وهابیت از تاثیرگذاری حوزه های علمی اسلامی در راستای خنثی سازی برنامه های ضد اسلامی آنها صورت گرفته باشد.

بر خلاف روالی که هم اکنون در مدارس دینی وابسته به وهابیت جاری است و افراد جذب شده در آن مانند عبدالمالک ریگی بجای فراگیری آموزه های پر از مهر و رحمت اسلامی، آموزش های تروریستی یاد گرفته و به جای مبارزه با دشمنان تابلودار اسلام به جان و مال و ناموس مسلمان تعرض می کنند اما آنچه در حوزه های علمیه در ایران می گذرد بهره گیری از اسلام نابی است که پرورش یافتگان آن منادی وحدت و انسانیت در جامعه بشری هستند. همین مساله ترس و هراسی در دل دشمنان کوردل اسلام انداخته که چنین دست به دامان دانشگاه الازهر مصر شده اند تا با دروغ های بی اساس خود آن را تحریک کرده تا شاید به نیات شوم خود برسند.

گفتنی است بر اساس اخبار منتشره طی روزهای اخیر تاثیر شهات حسن شهاته در مصر چنان بوده که بنابه اظهارات مراکز عرضه محصولات نوشتاری، کتاب های مربوط به شیعه به دلیل هجوم مردمی برای خرید آنها نایاب شده است.

اما نگاهی گذرا به جنایات سلفی گری، به شهادت آمار تاکنون بیش از 400 هزار نفر قربانی جنایات وهابی و سلفی ها شده اند که حتی یک نفر آنها هم غیرمسلمان نبوده حال آنکه هر مسلمان آگاهی می داند که امروز دشمن شماره مسلمان ها آمریکا، انگلیس و صهیونیست ها هستند همان هایی که شکل گیری و رشد و نمو این عناصر تندرو حاصل نقشه های هدفمند آنها بوده است این گروه تندرو و متعصب با شعار کذب بازگشت به اسلام راستین چنان وانمود می کنند که خود تنها مسلمان اند و غیر از خود تمامی فرق اسلامی را تکفیر کرده و به جنگ مذهبی و اختلاف اندازی در کشورهای مسلمان دست می زنند. آنها اکنون به بازوی استعمار برای نابودی کشورهای اسلامی و نماد اسلام خشونت و ترور تبدیل شده اند، نمادی که امروزه بهانه تمام عیار جنگ رسانه ای علیه کلیت اسلام و مسلمانان را فراهم ساخته و موجب شده تا مسلمانان در کشورهای غربی همواره مورد سوء ظن مردم و دولت این کشورها شده اند.

هم اکنون جهان همه روزه شاهد کشتارها و جنایات آنها در قالب گروه های القاعده، جندالله، جبهه النصره و جیش الحر، سپاه صحابه … در کشورهای اسلامی نظیر پاکستان، افغانستان، سوریه عراق و غیره هستند.

دانلود

 1 نظر

سينماي يهودي

03 مرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

‏(1)يهوديان هنر عكاسي تصوير متحرك‏(2)(سينما)را اختراع نكرده‏اند؛در زمينه پيشرفت‏ مكانيكي يا تكنيكي سينما نيز قدم مؤثّري برنداشته‏اند.آنها در پرورش هنرمندان بزرگ،اعمّ از نويسنده يا بازيگر،كه مواد مصالح اصلي پرده سينما را فراهم مي‏كنند نقشي نداشته‏اند.عكاسي‏ حركت،همچون ساير چيزهاي سودمند دنيا،منشأ غير يهودي دارد.امّا بنابر تقدير عجيب و منحصر بفردي كه يهوديان را بزرگترين رندان جهان ساخته است،منافع حاصله از سينما نصيب‏ مبتكران و پايه گذاران آن نشده بلكه قسمت غاصبان واستثمارگران گشته است.

وقتي در همه ساعات روز و شب ميليونها نفر از مردم در برابر در ورودي سالنهاي سينما ازدحام مي‏كنند و بي‏اغراق در تمامي نقاط مسكوني كشور صفهاي بي‏انتهايي از انسانها به اين‏ منظور تشكيل مي‏شود،ارزش دارد بدانيم چه كساني آنها را به سينما مي‏كشانند،وقتي آنها خاموش و بيحركت در سالنهاي تاريك نشسته‏اند چه كساني بر ذهنشان تأثير مي‏نهند،و در حقيقت چه كساني انبوه عظيم نيرو و انديشه بشري را كه توسّط القائات سينما شكل گرفته و هدايت مي‏شود،در اختيار گرفته و كنترل مي‏كنند.

چه كسي بر قلّه اين كوه سلطه ايستاده است؟پاسخ اين است:صنعت سينماي ايالات متّحده‏ و تمام دنيا منحصرا تحت سلطه مالي و معنوي يهودياني است كه افكار عمومي را كنترل مي‏كنند.

جنبه اخلاقي و معنوي تأثيرات سينما اكنون يك مسأله جهاني است.هر آنكه وجدان‏ اخلاقي بيداري دارد،از آنچه در حال انجام است و آنچه بايد انجام شود بخوبي آگاه است.سينما پديده‏اي است كه ذوق و سليقه را از بين مي‏برد و اصول اخلاقي را تضعيف مي‏كند و نبايد آن را به‏ خود واگذاشت.امّا وجه تبليغي سينما خود را با اين صراحت به مردم نشان نمي‏دهد.اشتياق‏ جريانهاي مختلف براي برخوردار شدن از حمايت سينما حاكي از آن است كه سينما به مثابه يك‏ نهاد تبليغي عظيم شناخته شده است.شواهد فراواني وجود دارد دالّ بر اينكه مسئولان مالي و تبليغي يهود اين جنبه سينما را از نظر دور نداشته‏اند.تبليغات سينمايي به صورت فعلي را مي‏توان چنين توصيف كرد:

اين تبليغات در خصوص يهود سكوت مي‏كند،يهوديان بجز در موقعيتها و شرايطي‏ فوق العاده مطلوب و دلپذير بر پرده سينما ظاهر نمي‏شوند.همچنين تبليغات سينمايي يهود مذاهب ديگر را مورد تهاجم قرار مي‏دهند.يك خاخام يهودي جز در بهترين و آبرومندانه‏ترين‏ كسوتها بر پرده تصوير نمي‏شود.او با همه شكوه و وقار مقام و منزلت خويش و تا آنجا كه ممكن‏ است به شكلي جذاّب و مؤثّر نمايش داده مي‏شود.روحانيون مسيحي،چنانكه هر سينمارو حرفه‏اي بسهولت به ياد مي‏آورد،به اشكال مختلف،از مضحك گرفته تا بزهكار،بد جلوه داده‏ مي‏شوند.اين شيوه برخورد مشخصا يهودي است.همچون بسياري از القائات پنهان و ناشناخته در زندگي ما كه منشأ يهودي دارند،هدف از اين كار اين است كه هر انديشه آميخته به احترام و مؤدبّانه‏اي درباره روحانيت حتّي المقدور نقض و خنثي گردد.


روحانيت كاتوليك بسرعت عليه تضييع منزلت روحاني خويش واكنش نشان دادند و در نتيجه خشم شديد آنان،يهود عقب نشست.اكنون هرگز نمي‏بينيد كه يك كشيش كاتوليك بر پرده‏ سينما تحقير شود.ولي روحاني پروتستان همچنان به صورت شخصي قد بلند،مبتلا به زكام، رياكار و متظاهر كه در كاريكاتورهاي ضدّ مسيحي ترسيم مي‏گردد بر پرده ظاهر مي‏شود.او اعمال‏ خود را با توسّل به اصول ليبراليستي توجيه مي‏كند،و اين گونه،در حقيقت با يك تير دو نشان‏ هدف قرار مي‏گيرد:

يكي اينكه نماينده مسيحيت در انظار تماشاچيان تحقير مي‏شود؛ديگر اينكه‏ انديشه‏هاي خطرناك مورد نظر يهود موذيانه به تماشاچي القا مي‏گردد.

يك يهودي ممكن نيست‏ به عنوان صاحب يك مغازه قنادي بر پرده سينما به نمايش در آيد،هر چند عموم صاحبان‏ مغازه‏هاي قنادي امریکا يهودي هستند؛ولي يك روحاني مسيحي به هر شكلي كه تصورّش را بكنيد،از دزد گاو صندوق گرفته تا فردي كه كارش گمراه ساختن ديگران است،بر پرده ظاهر مي‏شود و هيچ‏ كس هم اعتراض نمي‏كند.

به اين جملات از پروتكلها توجّه كنيد:

ما جوانان غير يهود را با آموزش اصول و فرضياتي كه از نظر ما كذب محض است‏ ولي خود آنها را القا كرده‏ايم گيج و گمراه ساخته و روحيه آنان را تضعيف كرده‏ايم.(3)

ما از مدتها قبل به اين امر توجّه داشته‏ايم كه روحانيت غير يهود را بي‏اعتبار نماييم.(4)

به همين دليل است كه ما بايد شالوده ايمان را ويران كنيم،اصل خدا و روح‏ را از ذهن غير يهود بزداييم و محاسبات رياضي و اميال مادي را جايگزين اين‏ معاني نماييم.(5)

در اين زمينه مي‏توان يكي از دو ديدگاه زير را برگزيد:يكي اينكه كاريكاتور ساختن از نمايندگان مذهب صرفا بيانگر يك ذهنيت دنيوي است‏[و هدف از آن تمسخر و تحقير مسيحيت‏ نيست‏]؛ديگر اينكه اين كار بخشي از مبارزه‏اي قديمي براي براندازي‏[مسيحيت‏]است.

ديدگاه‏ نخست طبعا در ميان غير مطلعين رواج دارد و اگر هدف رسيدن به آرامش فكري است،اين ديدگاه‏ بر نظر دوم رجحان دارد.امّا تعداد شواهدي كه ديدگاه دوم را تأييد مي‏كنند آن قدر زياد است كه‏ نمي‏توان آن را مردود شمرد.

سينما چه آگاهانه و چه صرفا از روي بي‏توجهّي به صورت سالن تمريني براي ارائه‏ صحنه‏هاي ضد اجتماعي در آمده است.هيچ شورش يا انقلابي،مگر به صورت برنامه ريزي وتمرين شده،وجود ندارد،انقلابها خود بخود واقع نمي‏شوند بلكه حركتهايي هستند كه بدقت توسّط اقليتها برنامه ريزي مي‏شوند.تاكنون تنها تعداد اندكي انقلاب مردمي به وقوع پيوسته‏اند.

.

انقلابهايي كه عناصر خرابكار موفّق به ايجاد آنها شده‏اند همواره آزادي و تمدّن را عقب رانده‏اند.

يك انقلاب موفّق بايد قبلا تمرين شده باشد و اين كار را در تصاوير متحرك بهتر از هر جاي ديگر مي‏توان انجام داد.اين نوع«آموزش بصري»(6)را حتّي بيسوادترين و بي‏فرهنگترين اشخاص مي‏توانند بفهمند.در حقيقت،روشنفكر و با فرهنگ بودن در اين گونه امور آشكارا زيان بخش‏ است.مردم عادي سر خود را تكان مي‏دهند،ابروهايشان را در هم مي‏كشند و دستهاي خود را در هم گره مي‏كنند و مي‏گويند:«اصلا نمي‏توانيم بفهميم».

البته كه نمي‏توانند بفهمند،ولي اگربيسوادي و بي‏فرهنگي را درك مي‏كردند،اين مسأله را نيز بوضوح مي‏فهميدند.

البتّه تا آنجا كه به نمايش بزهكاري مربوط مي‏شود اصلاح طلبان نيز صميمانه با اين نظرموافقند.پليس به نمايش دقيق و تفصيلي شيوه به قتل رساندن يك فرد پليس بر پرده سينما معترض است.تجّار به آموزش دزدي از گاو صندوق كه هر روز در فيلمهاي سينمايي به نمايش‏ در مي‏آيد اعتراض دارند.اخلاقيون با نمايش هنر اغواگري و به گمراهي كشاندن كه رفته رفته به‏ مايه اصلي هر فيلمي با هر موضوعي تبديل مي‏شود مخالفند،علّت اعتراض و مخالفت آنان اين‏ است كه اين گونه فيلمها را نوعي آموزش پليدي و شرارت مي‏دانند كه ثمرات تلخي براي جامعه به‏ بار مي‏آورد.اين نوع«آموزش تصويري»همچنان ادامه دارد.هر آنچه با طغيان و بروز خشونت‏ مرتبط است توسّط اين تصاوير متحرك به ذهن ميليونها نفر القا مي‏شود،البتّه اين امر ممكن‏ است تصادف محض باشد،امّا تصادفي بودن آن از«واقعيت»و تأثير گذاري‏اش چيزي نمي‏كاهد.

مسايل ديگري در حوزه سينما وجود دارد كه شايان ذكر است.يكي استفاده فزاينده از مؤلّفان غير يهودي براي توليد تبليغات يهودي است.بسياري از آثار نويسندگان مشهور غير يهودي‏ به وسيله توليد كنندگان يهودي بر پرده رفته‏اند.اين آثار از نظر تبليغي مؤثرّترند زيرا از پشتوانه‏ نامهاي مشهور در عالم ادبيات برخوردار هستند.اينكه اين مسأله تا چه اندازه به تمايل‏ نويسندگان به وارد شدن در حوزه تبليغات طرفدار يهود مربوط مي‏شود و تا چه حد به اكراه آنان از ردّ پيشنهادهاي محبّت آميز اشخاص صاحب نفوذ و ثروتمند سينما كه مبالغ هنگفتي به آنان‏ پرداخت كرده و حتّي حاضرند بيشتر پرداخت كنند باز مي‏گردد،موضوع ديگري است.(7)

با وجود گرايش افراطي موجود نسبت به سينما كه اينچنين در كشور شيوع يافته است تهيه‏ و عرضه فيلمهاي خوب متناسب با انبوه تقاضاهاي مصنوعي،كاذب و تحريك شده تقريبا غير ممكن به نظر مي‏رسد.

اشتهاي بعضي از مردم،خواهان دو فيلم در روز يا بيشتر است.زنهاي‏ سبك سر و سطحي چند فيلم در بعد از ظهر و تعداد بيشتري هم در طول شب مي‏بينند.با وجود تمامي مغزها و مهارتهايي كه در كشور مشغول انجام اين وظيفه‏اند،توليد يك درام يا كمدي‏ «با كيفيت»در هر ساعت امكانپذير نيست.اينجاست كه كنترل كنندگان يهودي از حدّ خود تجاوز كرده‏اند.آنها ميزان تقاضا را به حدي بالا برده‏اند كه جز با استفاده از توليداتي كه بناگزير اصل‏ تقاضا را از ميان خواهد برد قادر به بر آوردنش نيستند.هيچ چيز ارزش اجتماعي حرفه سينما را به اندازه اشتهايي افراطي و مبالغه آميز براي توليدات سينمايي تهديد نمي‏كند و اين اشتها،تحريك و تشويق مي‏شود تا وقتي به جنون مبدّل گردد.

نویسنده : شمس الدین رحمانی

(1)-توضيح ويراستار:البتّه اين نظريات پيرامون نفوذ يهود در ايالات متّحده پيش از ظهور اعجاب انگيز تلويزيون و راديو منتشر شد.اگر چه نفوذ عظيم يهود در اين زمينه طيّ اين صفحات ذكر نشده است،بايد اضافه كرد كه كنترل‏ يهود بر راديو و تلويزيون،از مرحله توليد تا اجرا،به اندازه ساير زمينه‏هاي فعاليت يهود در آمريكا مؤثّر بوده است. راديو-تلويزيون،به عنوان نيرويي مؤثر در برنامه جهاني مورد بحث اين مجموعه مقالات،اكنون مكان نخست را دارا مي‏باشد.

(Pictule Photography- (2

(3)-پروتكل نهم.

(4)-پروتكل هفدهم.

(5)-پروتكل چهارم

(Education-(6))

(7)-توضيح ويراستار:اين نكته با استفاده‏اي كه از سينما براي برانگيختن جنگ 1939 و تشديد خصومتها و ترويج‏ دروغهاي كينه توزانه ناشي از آن جنگ به عمل آمد به حدّ كافي تأييد شده است.

 نظر دهید »

رابطه حجاب با روی کارآمدن دولت حسن روحانی از منظر غرب

03 مرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

درحالیکه  مشاجرات بین جریان های گوناگون سیاسی ادامه دارد تا هرکدام به نحوی آراء اختصاص یافته به دکتر روحانی را به نفع خود مصادره کنند، این بار برخی رسانه های غربی سعی دارند جوّی را القا کنند تا سوای گرایش های سیاسی، گروه های مختلف مردم نیز وارد این فضا شده و رئیس جمهور منتخب را فقط رئیس جمهور طیف فکری و فرهنگی خود بدانند.
بلومبرگ یکی از سایت های غربی است که تلاش در این زمینه را آغاز کرده است. در مطلبی که در این سایت خبری امریکایی می خوانیم، با زیرکی خاصی تلاش شده که جامعه ایران را به دو گروه مذهبی و غیرمذهبی تقسیم کرده و بدینوسیله بین مردم جامعه انشقاق ایجاد کند.
در این مطلب در پوشش مصاحبه با افراد خاص، به دروغ پردازی های آشکاری اقدام شده که هر فرد منصفی را به تعجب وا میدارد. به عنوان مثال عنوان شده که دکتر احمدی نژاد حضور زنان در جامعه را تهدیدی برای ایران می دانست ولی دکتر روحانی- با توجه به اینکه زنان نیمی از جمعیت کشور را تشکیل می دهند و دولت نیز به حمایت آنان نیاز دارد- این طرز فکر را نسبت به آنان نخواهد داشت! این در حالیست که احمدی نژاد اولین رئیس جمهور ایران بود که در کابینه خود از وزیر زن استفاده کرد.




مصاحبه با زنان و دخترانی که پایبندی چندانی به حجاب ندارند شگرد دیگر اختلاف افکنی بین طیف های مختلف مردم توسط نویسنده مطلب مذکور است. بلومبرگ می نویسد زنان حامی روحانی خوشحالند که با روی کار آمدن یک رئیس جمهور میانه رو دیگر از بابت تذکر شنیدن در خیابان ها نگرانی کمتری دارند. حال آنان می تواند هرطور که می خواهند لباس بپوشند.
نویسنده این مطلب با اصرار بر سیاسی بودن نوع پوشش در ایران، آن را مقوله ای جدای از مذهب و فرهنگ می داند که با تغییر فضای سیاسی تغییر می کند. وی برای اثبات مدعای خود به نقل از فائقه شیرازی، استاد بخش خاورمیانه شناسی دانشگاه تگزاس و نویسنده کتاب حجاب در فرهنگ مدرن، می نویسد: ”در دوران ریاست جمهوری سید محمد خاتمی، پوشیدن جین رواج بیشتری یافت و زنان توانستند لباسهای متفاوتی – که دیگر گشاد نبودند- در بر کنند…”
اما با تمام این تفاصیل، دور بودن از فضای فرهنگی جامعه ایران مانع از این است که غرب تصور صحیحی از اوضاع اجتماعی جمهوری اسلامی داشته باشد، و اینگونه است که معمولا در برنامه های خود در رابطه با ایران دچار اشتباه می گردد.
اول: حجاب و بی حجابی مخصوص قشرهای منفک و مختلف مردم نیست! در خانواده های ایرانی به وفور دیده می شود که این افراد در کنار یکدیگر و در یک خانواده و فامیل زندگی می کنند و در عین اختلاف نظر در اینباره، رابطه ای صمیمانه و دوستانه با هم دارند.
دوم:این تفکر در ایران نهادینه شده که رئیس جمهور منتخب مردم، رئیس جمهور همه ملت ایران است نه تنها افرادی که به وی رای داده اند. پس مصادره فرهنگی و سیاسی وی از نظر ملت سوای گرایش های مختلف- امری مذموم و مردود است.
سوم: در ایران همواره فصل الخطاب سخنان رهبری نظام است. ایشان در سخنان خود در استان خراسان شمالی (مهر 91) مسئله برخورد با بدحجابی را به روشنی تبیین نمودند و دیگر شک و شبهه ای در این رابطه وجود ندارد.
چهارم: بی حجابی لزوما به معنای یک نماد سیاسی نیست کما اینکه بارها مشاهده شده افراد بدپوشش در صدا و سیما و یا فضای مجازی اعلام کرده اند طرفدار نظام اسلامی و رئیس جمهور وقت هستند.
البته ناگفته نماند برخی شعارهای دکتر روحانی در دوران تبلیغات زمینه ای گردید که عده ای دندان طمع تیز کنند تا وی را فقط برای افرادی که از حضور گشت ارشاد و یا آمرین به معروف در سطح جامعه دل خوشی ندارند مصادره کنند.

 نظر دهید »

آی فیلم و ضرورت نگاه استراتژیک رسانه‌ای

02 مرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

جنگ غرب علیه نظام جمهوری اسلامی ایران و ارزش  های اسلامی، با پایان جنگ تحمیلی و مهار فتنه  های مسلحانه وارد فازی جدید شد، در حقیقت دشمنان اسلام که از رویارویی فیزیکی و مستقیم با نظام اسلامی ناامید شده بودند، نبرد خود را در جبهه نامعلوم به روشی بی رحمانه آغاز کردند، آنچنان که بهترین توصیف از آن را امام خامنه ای با عبارت “شبیخون فرهنگی” ارائه دادند.

امام خامنه ای درباره راه  های دفاع در این جنگ در بیانات خود در شهریور 1388، اینچنین فرمودند: «این که (شما افسران جوان جبهه  ی مقابله با جنگ نرم) چه کار باید بکنید، چه جوری باید عمل کنید، چه جوری باید تبیین کنید، این ها چیزهایی نیست که من بیایم فهرست کنم، بگویم آقا این عمل را انجام بدهید، این عمل را انجام ندهید اینها کارهائی است که خود شماها باید در مجامع اصلی تان، فکری تان، در اتاق  های فکرتان بنشینید، راهکارها را پیدا کنید. لیکن هدف مشخص است: هدف، دفاع از نظام اسلامی و جمهوری اسلامی است در مقابله  ی با یک حرکت همه جانبه  ی متکی به زور و تزویر و پول و امکانات عظیم پیشرفته  ی علمی رسانه ای. باید با این جریان شیطانی خطرناک مقابله شود.»

آی فیلم
کمتر از یک سال پس از رهنمودهای امام امت، شبکه تلویزیونی “آی فیلم” در عید فطر سال1389 آغاز به کار کرد. این شبکه نوظهور  کارکرد خود را پخش آن دست سریال ها و فیلم  های ایرانی قرار داد که دارای مضامین تاریخی و استعمارستیزی است.


این شبکه در حال حاضر در بسیاری از کشورهای عربی دفتر نمایندگی داشته و از دوبلور  های سوری، اماراتی و لبنانی استفاده می کند، در مورد جمعیت مخاطبین آی فیلم نیز گفته می  شود این شبکه حدود300میلیون نفر مخاطب دارد.

سیاست فرهنگی آی فیلم نیز همچون هر شبکه  ای، جنبه  های مثبت و منفی خاص به خود را دارد، از این رو سعی می  شود به تفکیک به برخی از موارد آن اشاره شود.



فرصت  های پدید آمده توسط آی فیلم:
آی فیلم بطور کلی باعث پدید آمدن فرصت  های بسیاری در حوزه قدرت نرم و نبرد فرهنگی شده است، فرصت  هایی که شاید بتوان مهمترین آن  ها را در موارد زیر دید:

1.مقابله با الگوی ترکی

ارائه تصویری اسلامی از جامعه ایرانی که وفاداری زوجه به زوج در آن همچنان استوار و خانواده دارای حرمت است. درحالیکه شبکه  های ترک زبان، تصویری عیاش، مملو از خیانت، شهوت رانی و… از جامعه خود نشان می  دهند، این موضوع در دراز مدت باعث تضعیف جایگاه مدل ترکی برای جوامع اسلامی می شود.





2.معرفی حقیقت زیبای مقاومت اسلامی
ارائه فیلم  های حماسی از جنگ تحمیلی، مقاومت مسلمانان سوریه، لیبی، لبنان و… در قبال رژیم صهیونیستی و استعمارگران باعث معرفی بیش از پیش حقیقت زیبای مقاوت اسلامی می شود.

3.مقابله با تبلیغات علیه جامعه ایرانی
در حالی که دشمن به دنبال معرفی جامعه ای متعصب و افراطی از ایران است، برنامه  های طنز و اجتماعی آی فیلم با این توطئه مقابله می  کنند.





4.تهییج احساسات مردمی در راستای بیداری اسلامی
با پخش فیلم  هایی در مورد انقلاب ایران یا نهضت  های مقاومت جهانی همچون نهضت استقلال طلب ایرلند می توان تمایلات بیداری اسلامی را در جامعه مخاطب دامن زد.

5.تهییج احساسات مردمی در راستای مقابله با رژیم صهینونیستی
پخش فیلم  هایی در مورد جنایات   رژیم صهیونیستی و یا نبردهای اطلاعاتی بین ایران و اسرائیل می توان ندای مبارزه با اسرائیل را بیش از پیش بسط داد.


6.تضعیف قدرت نرم قدرت های عربی
از آنجا که آی فیلم برخلاف شبکه  های عربی همچون ام بی اسی که با فیلم  های غربی به صحنه آمدند، به پخش برنامه در چارچوب ارزش  های اسلامی می  پردازد، در بین اقشار اسلام گرا محبوبیت بیشتری دارد و از این رو باعث تضعیف قدرت نرم رقبای منطقه ای می  شود.



7.به گوش رساندن ندای حق طلبی تشیع
با پخش فیلم  هایی در مورد قیام سیدالشهداء و مظلومیت ائمه اطهار و معصومین علیهم السلام می توان باعث نفوذ بیش از پیش تشیع در جوامع عربی شد.





8.ارائه آموزش  های مردمی برای رویارویی با سرکوب حکام عرب وابسته
در دورانی که کشورهای عربی وابسته به سرکوب مردمشان می  پردازند، می  توان با پخش فیلم  های سینمایی، سریال و مستند باعث تعلیم روش های مبارزه شد.

9.شناخت بیشتر علایق و دغدغه  های جهان عرب
از طریق بخش هایی که به انعکاس نظر اعراب مخاطب می  پردازد، می  توان به دید جامعی نسبت به دغدغه  های جوامع عربی دست یافت.


10.جذب برخی از مخاطبان شبکه  های ماهواره ای فارسی زبان
پخش طیف متنوعی از سریال  های ایرانی باعث می  شود بخشی از جامعه مخاطب ایرانی صرفاً تماشاچی، به جای تماشای شبکه  های ماهواره ای به تماشای آی فیلم روی بیاورند.

جنبه  های منفی آی فیلم:
می  توان اذعان داشت که این شبکه دارای پتانسیل  های فراوانی است که متاسفانه به آن  ها کم لطفی شده است و از سویی در دل جنبه  های مثبت در دراز مدت پیامدهای منفی بروز می کند، به همین جهت برخی از این پیامدهای منفی به شرح زیر گردآوری شده است:

1.سردرگمی در انتخاب مخاطب
در چند سوای اخیر؛ عده ای صحبت از پخش آی فیلم به زبان انگلیسی می  کنند. این در حالی است که با توجه به فرصت  های منطقه ای، در حال حاضر پخش آی فیلم به زبان انگلیسی که جوامع آن اشتراکات کمتری با ایران دارند، چندان منطقی به نظر نمی رسد در صورتی که می  توان به پاره ای موقعیت  های منطقه ای به شرح زیر توجه کرد:

الف- فارسی زبانان
جامعه فارسی زبان افغانستان و تاجیکستان دارای اشتراکات فرهنگی بسیاری با ایران است، تلاش برای جذب مخاطب در این کشورها با تبلیغ آی فیلم در این نواحی، از یک سو تفکرات مورد حمایت ایران را گسترش می  دهد و از سوی دیگر باعث تقویت زبان فارسی به عنوان یکی از اهرم  های ذاتی اعمال نفوذ فرهنگی ایران می شود.

ب- ترک زبانان
جوامع ترک بالاخص ایران شمالی(جمهوری آذربایجان) که دارای اکثریت شیعه است، پتانسیل بالایی جهت جذب مخاطب و ترویج مقاومت اسلامی دارد و از این رو می  توان میدانی جدید را در نبرد فرهنگی علیه رژیم وابسته اف ها در ایران شمالی گشود.

ج- کرد زبانان
جوامع کرد به طور ذاتی با جامع فارسی زبان دارای اشتراکات بسیاری است، بطوری که کردها در ادبیات معیار خود از فارسی زبانان به عنوان"پسر عمو” یاد می  کنند، بنابراین پخش بخشی از آی فیلم به زبان کردی باعث بسط نفوذ فرهنگی ایران در جوامع کرد می  شود.



2.ارائه نصویری نامنسجم از جامعه ایران
یکی از پیامدهای نامناسب فعالیت آی فیلم که در دل جنبه  های مثبت آن قرار دارد، ارائه تصویری نامنسجم از جامعه ایران است. آی فیلم در سریال  های خود بیشتر به شهر پیشرفته و توسعه یافته تهران تمرکز می  کند.  اما در مستند های خود به سراغ شهری همچون کندوان می رود که مردم آن در کوه زندگی می کنند یا شوشتر که در آن هنوز از آسیاب اولیه استفاده می شود. این برنامه  ها هر چند با نیت خیر خواهانه جذب توریست همراه است اما می  تواند باعث القای دید قوم گرا و مرکز محور به جمهوری اسلامی شود.

3.تبلیغ تبعیض طبقاتی در ایران
فیلم  های آی فیلم غالباً دو طبقه دارد، دارا و ندار. این دسته بندی اقتصادی از جامعه ایران و کمتر پرداختن به جامعه متوسط باعث می  شود پاره ای از مخاطبان ایران را دارای تبعیض طبقاتی می  دانند و در نتیجه آن، نظام اسلامی که یکی از اهداف آن رفع تبعیض طبقاتی است، ناکام به نظر برسد.



4.بر طبل تضییع حقوق زن در ایران کوبیدن
در بخشی از فیلم  های پخش شده، با کلیشه زن خوب و مرد ظالم روبرو هستیم. در این فیلم  ها زنان ایران وفادارانی هستند که گاهاً خیانت می  بیندد، این مسئله باعث القای تصوری زن ستیز از جامعه ایران می  شود.

5.نادیده گرفتن تاریخ ایران
در فیلم  های آی فیلم کمتر به پخش فیلم  هایی در مورد تاریخ گذشته ایران پرداخته می  شود، احتمال می  رود که دلیل آن جلوگیری از نسبت دادن تفکرات ملی گرایانه به آی فیلم است. اما با کمی تامل در خواهیم یافت پخش فیلم در مورد گذشته ایران، باعث یادآوری این نکته می  شود که خیلی از جوامع عربی از نظر تاریخی در حوزه فرهنگی ایران قرار دارند و این مسئله باعث افزایش ضریب نفوذ فرهنگی ایران می  شود.

6.تضعیف محور مقاومت با تاکید بر تاثیر تحریم ها
پرداختن به مسئله گرانی در ایران در قالب برنامه  های مختلف باعث می  شود که جوامع عربی از هراس فشار غرب، از محور مقاومت فاصله بگیرند.

جمع بندی
بطور کلی تقویت ظرفیت  های موجود در آی فیلم همچون قدم گذاشتن بر روی لبه تیغ است. پیامدهای منفی موجود در دل جنبه  های مثبت آی فیلم را نمی توان با حذف برنامه  هایی که اینچنین مضامینی دارند، رفع نمود زیرا که چنین برخوردی موجب خواهد شد که این شبکه از جذابیت و کثرت موضوع بیافتد و نوعی حالت کسل کننده و یکنواخت به خود گیرد، چنین انقلابی می  تواند باعث محروم شدن آی فیلم از بخش عمده ای از مخاطبانش شود، اما در برخورد با چنین پیامدهایی می  توان با ارائه تفسیر  های فیلم به صورت گزینشی رفع مشکل کرد.

هر چند باید توجه داشت که این دسته از برنامه  های تفسیرگونه باید به صورت کوتاه و مختصر پخش شوند زیرا در غیر این صورت حالت تخصصی به خود می  گیرد و برای مخاطب صرفاً “تماشاچی” محلی از ارعاب ندارد.

از سوی دیگر آی فیلم این پتانسیل را دارد که بتوان در قالب پخش فیلم  های غیر ایرانی(غربی) که جنبه  های ضد امپریالیستی دارند، باعث افزایش روشن نگری در بین جوامع مخاطب شود.
بطور کلی باید در مورد آی فیلم این مسئله را در نظر داشت که این شبکه تلویزیونی می  تواند در دراز مدت به یک مجموعه  تلویزیونی تبدیل شود(همچون ام بی سی) و شامل کانال  های خبری، مستند و … گردد که نیل به این هدف تاثیری شگرف در نبرد فرهنگی ایران با رقبای منطقه ای می  گذارد.

 نظر دهید »

دانلود مستند امریکا از درون

01 مرداد 1392 توسط میرعیسی خانی
مستند امریکا از درون

مستند امریکا از درون کاری از گروه مستند سازی شهید آوینی است که به بررسی  مسائل و مشکلاتی که گریبان غرب و به ویژه آمریکا است پرداخته .  این مستند به شما نشان می دهد که حکمرانی در غرب به مرگ تدریجی دچار شده است و راهی برای نجات موجود نیست.

دانلود : مستند آمریکا از درون

 نظر دهید »

"چه خوبه که برگشتی" اثر سه‌لایه مهرجویی

01 مرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

کارگردانی جوان با همکاری غلامحسین ساعدی اثری خلق می کند که نظر محافل بزرگ سینمایی جهان را به سینمای ایران معطوف می کند. گاو اثری است متفاوت از سینمایی که در آن سال ها ذائقه مخاطب را به فیلم فارسی عادت داده و چاقو ضامن دار تکه ی جدا نشدنی اش است. این فیلم آنقدر مورد استقبال اهالی سینما در جشنواره های جهانی قرار می گیرد که تحلیلگرانشان این فیلم را تحولی بر ساخت فیلم فارسی می دانند. تا آنجا که امام خمینی (ره) این فیلم را نمونه ای از سینمای آموزنده، و آن را از بهترین فیلم های عمرشان می دانند.



سینمای مهرجویی به کار خود ادامه می دهد و فیلم های قابل بحثی چون هامون را در غوغای سینمای دهه هفتاد ایران می سازد. سینمایی فلسفی با رگه هایی از معنا گرایی…


حال پس از 40 سال فعالیت هنری، داریوش مهرجوی چند سالی است سبکی جدید در آثارخود وارد کرده که دیگر ردپایی از آثار قبلیش در آنها نیست. می توان گفت این سبک جدید اساسا از مهمان مامان شروع شد و با “طهران تهران” و “نارنجی پوش” ادامه پیدا کرد. تا اینکه امسال در سی و یکمین جشنواره فیلم فجر شاهد فیلم جدید او با نام “چه خوبه که برگشتی” بودیم.
چه خوب که برگشتی روایتگر دو دوست و دو جین شخصیت دیگر است که یکی در ایران زندگی می کند و دیگری تازه از آمریکا به ایران برگشته تا دوستانش را ببیند. اولین نکته ای که در این فیلم مخاطب را درگیر خود می کند نوستالژی فیلم مهمان مامان است که این بار میان انسان های مرفه شکل می گیرد.


قصه اصلی فیلم از آنجایی شروع می شود که حامد بهداد یک بشقاب عتیقه را به رضا عطاران هدیه می دهد و دوباره پشیمان شده و آن را پس میگیرد. در رابطه با بشقاب حاضر، نکته جالب آن است که به طور کاملا اتفاقی اعداد روی بشقاب را از هر طرف می شمارند نتیجه اش عدد 34 می شود. و در شب میهمانی که در خانه عطاران برگزار می شود هر کسی نظری درباره این بشقاب دارد. یکی می گوید این ابزار شکنجه بوده. دیگری آن را متعلق به پادشاهان می داند که در آن شیرینی می پختند. حال آنکه سی و چهارمین سال پیروزی انقلاب اسلامی را پشت سر گذاشتیم.
چالش های قصه بر سر همین بشقاب عتیقه است تا جایی که بازیگران هر بلایی سرش در می آورند. حال مهناز افشار درامی مثلثی بین خودش و این دو دوست شکل می دهد که در تقابل آن، دو دوست از هم جدا می شوند و دعوایی با مزه با چاشنی مهرجویی اتفاق می افتد.
در اینجا با یک فیلمنامه ساده و اتفاقاتی بامزه ای که کمدی عطاران آن را رقم می زند مواجهیم که فضای فیلم را مفرح کرده اما در پس این فیلمنامه ساده اتفاقات عجیب و قابل تاملی می افتد مثلا در جایی که عطاران می گوید: این فیلم که می بینم قصه پادشاهی است که آنقدر با دوستش شطرنج بازی می‌کنند که مملکت به باد می‌رود و در ادامه تاکید می کند که: البته تو هند. یا این نکته که تقابل این دو در قالب کمیک از دیدگاه فیلمساز به تقابل ایران و آمریکا نزدیک می شود. مثلاً این که هر اتفاقی که می‌افتد گردن هم می اندازند و سر آخر این تقابل و جدل ها و حتی مذاکرات، شخص سومی برنده این میدان است و مهناز افشار با فرد دیگری ازدواج می کند.



شاید بتوان گفت که بر اساس تعبیر فیلمساز، مهناز افشار آن چیزی است که هم چپی ها و هم راستی ها به دنبالش اند اما در آخر قسمت هیچ‌کدامشان نمیشود و شخص ثالثی رباینده اوست.

اساسا فیلم پر است از این دست تیکه ها است که اگر آنها را اتفاقی بدانیم به فیلمساز توهین بزرگی کرده ایم. زیرا فیلمسازی در این سطح هیچگاه خرده قصه های اتفاقی در فیلمش دیده نمی شود.
شاید برخی قصه چه خوبه که برگشتی را قصه‌ای روانشناختی و در پس آن به دلیل جنس سینمای مهرجویی، فلسفی بدانند که می توان گفت فیلم دارای سه لایه است؛

لایه اول همان آب نباتی است به نام کمدی رضا عطاران که فیلمساز آن را با احترام دست مخاطب می دهد تا دو ساعتی سرگرمش کند. لایه دوم همان نگاه فلسفی و روانشناختی سینمای مهرجویی است که ناخودآگاه مخاطب را قبل از ورود به سینما درگیر آن می کند و مورد انتظارش است. و اما لایه سوم همان تقابل عطاران و بهداد و شباهت بی بدیلشان به تقابل ایران و آمریکاست.


در رابطه با نکات فرمی نیز باید گفت شیوه قاب بندی ها همان مهمان مامان است و شاهد همان طراحی صحنه های منطقی هستیم. به هر حال سینمای مهرجویی راه خود را تغییر داده و ترجیح می دهد در ظاهر آب نباتی دست مخاطب دهد و در باطن مفهومی را به وی القا کند. سبکی که در سینمای دهه 50، 60 و هفتاد مهرجویی نمی دیدیم.

 نظر دهید »

آخرین روایت هالیوود از آخرالزمان؛ فلسطین سرزمین زامبی‌ها می‌شود

01 مرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

تصویر مسلمانان فلسطین در شمایل زامبی، ارائه کاربردی جدید برای دیوار حائل و تبدیل فلسطین به Zombieland و تبلیغ جنگ جهانی که یک طرف مظلومان صهیونیست و طرف دیگر زامبی‌های مسلمان هستند(!) نشان از مرحله جدید اسلام‌هراسی در هالیوود دارد.فرهنگ عامه تولیدی توسط دستگاه فرهنگی آمریکا به عنوان یک فرهنگِ آنتاگونیست‌پرور، همواره ضد قهرمان‌های عدیده‌ای را به جامعه بشریت معرفی کرده است؛ خون آشام، دراکولا، مومیایی و گرگینه فقط نمونه‌هایی از این ضد قهرمان‌ها هستند که مخصوصا با ظهور هالیوود بر شهرتشان روز به روز افزوده شد.

این روند خلق ضد قهرمان‌ها تا آنجا پیش رفت که در سال 1968 فیلم «Night of The Living Dead» یا «شبی که زندگی مرد» توسط جرج رومرو (George A. Romero) ساخته شد و در پی آن ضد قهرمان جدیدی با عنوان «زامبی» رسما وارد ادبیات عامیانه مردم دنیا شد گرچه موجودی به نام زامبی پیش از این هم در فرهنگ عامه امریکا وجود داشت، ولی روایت‌های جرج رومرو انسجام تازه‌ای به آن بخشید و به‌خاطر همین بود که بسیاری، فیلم‌های او را آغازگر ژانر زامبی عنوان کرده‌اند.
زامبی‌ها، مرده‌های متحرکِ ترسناک و بی‌مغز و بی‌روحی هستند که معمولا آرام حرکت می‌کنند و علاقه زیادی به خوردن گوشت و مغز انسان دارند و از طریق گاز گرفتن و وارد کردن بزاق خود به بدن قربانیان‌شان آنها را همانند خود به یک مرده متحرک تبدیل می‌کنند.
فیلمهای  «Dawn of the Dead (1978)» «Day of the Dead (1985)»، «Beetle Juice (1988)» ، Shaun of the Dead (2004)، 28 Weeks Later (2007)، I Am Legend (2007)، Zombieland (2009) و سری فیلمهایِ Resident Evil که از روی بازی کامپیوتری معروفی به همین عنوان ساخته شده‌اند، فقط نمونه‌هایی از فیلم‌های فراوان ساخته شده با محوریت زامبی‌ها است.

این حجم تاثیرگذاری زامبی‌ها تا جایی است که پس از ساخت بازی Resident Evil در کنسول پلی‌استیشن در سال 1996 و موفقیت چشم‌گیر فروش جهانی آن، لقب نخستین بازی کامپیوتری که فیلم سینمایی آن ساخته شد به این بازی زامبی‌محور تعلق گرفت و نخستین قسمت از فیلم آن که تاکنون 5 قسمت از آن ساخته شده است در سال 2002 ساخته شد.

سمت راست: فیلم رزیدنت – سمت چپ: گیم رزیدنت اویل

همچنین پس از ورود زامبی‌ها به سریال‌های تلویزیونی، «فرانک دارابونت» کارگردان معروف فیلم «رهایی از شائوشنگ» در سال 2010 شروع به ساخت سریالی با عنوان «The Walking Dead» و با موضوع فراگیر شدن ویروسِ زامبی در آخرالزمان نمود که تا امروز سه فصل از آن پخش شده است و آخرین قسمت از فصل سوم این سریال در سیستم سنجش مخاطب تلویزیونی نیلسن (Nielsen ratings) در آمریکا رکورد تعداد بیننده یک سریال درام تلویزیونی را شکست.

پوستر سریال «مرده های متحرک»

صفحات: 1· 2

 نظر دهید »

جدیدترین جریان سینمایی ایران

31 تیر 1392 توسط میرعیسی خانی

پس از موضوع و محتوای فیلم‌ هایی که به خیانت ‌‌های خانوادگی می‌ پرداختند و علی ‌رغم واکنش متدینین و اخلاق ‌گرایان هم‌ چنان ادامه ‌ی حیات دارند؛ یک جریان جدید محتوایی دیگر هم به وجود آمده که در آن به مردم و اعتقاداتشان به صورت محرز و عینی توهین می ‌کند.

مصداق جریان فوق در توهین و ناسزا به مردم و مخاطبش شبیه محصول و تولید یک شرکت است که مصرف‌ کننده به هنگام خرید آن با فحش و ناسزایی روی جلد بسته‌ بندی مواجه شود.

در این جریان قبیح و زشت که فیلم‌ هایش در یک محتوا و مضمون با همدیگر وجه اشتراک دارند؛ باورهای مردم،‌ نیازهایشان، مشکلاتشان و حتی فضیلت ‌ها و رذیلت‌ های اخلاقی آن‌ ها به صورت صریح و عینی مورد تمسخر و استهزا قرار می ‌گیرند و تقریباً هیچ وجه و شأنی از زندگی آن‌ ها جا نیافتاده.

از مقاماتی که با رأی مستقیم مردم مسئولیت ‌گرفتند تا حریم شخصی ‌شان همه همه اهانت آمیز دست‌ مایه ‌ی محتوایی فیلم ها قرار گرفته و در نتیجه‌ گیری پایان شان همه ی مشکلات و دلایل عقب افتادگی و ناکامی ‌ کشور را از وجود مردم می‌ دانند.

این درست است که برای قصه‌ گویی و داستان ‌پردازی به پروتاگونیست (شبه قهرمان) و آنتی‌گونیست (شبه ضد قهرمان) نیاز است و شاید این سخت ‌گیرانه و غلط تلقی شود که سجایای اخلاقی و رذیلت‌ های شخصیت‌ های بد و خوب فیلم را به مردم و مخاطب نسبت داد، اما زمانی که در یک فیلم از سنبلیسم و نماد گرایی استفاده شده و به صورت کلیشه ای هر شخصیت‌ و تیپ نماینده‌ ی یک قشر از جامعه است و این نماد گرایی در حوادث و اتفاقات اجتماعی و حتی اقلیم ‌ها نیز صدق می‌ کند؛ دیگر با یک نقد جامعه و مخاطب مواجه هستیم.

جریان حاضر و نوپا به ژانر و یا نوع روایی خاصی تعلق خاطر و سندیت ندارد و همانند جریان محتوایی خیانت‌ گو، از داستان ‌های اجتماعی و خانوادگی گرفته تا جنگ و مفاهیم معرفتی، شامل همه ی پی ‌رنگ ‌های داستانی و قصه ‌گویی هستند.


البته یک تبار و سبب ‌یابی برای این جریان می‌ توان بر شمرد و آن فیلم‌ های سوپر مارکتی و دختر-پسری ‌ای ‌است که از سینمای دوم خرداد باب شد و در ظاهر و محتوا به صورت جریان مذکور فحش و ناسازیی برای مخاطب نداشته و فقط این سخیفی و پستی‌‌ آن ‌ها در فرم و محتوا بوده که به شعور مخاطب و مردمش توهین می ‌کردند.

جریان موهن فوق در نام سازننده و مالکان و سرمایه‌گذاران وابستگی خاصی به فرد یا جریان فکری و سیاسی خاصی ندارند. آن‌ ها به دو دسته تقسیم می ‌شوند. دسته ‌ی اول روشن‌ فکران و غرب‌ زدگان هستند که تکلیفشان طی دو سه دهه ی اخیر با مردم و باورهایشان مشخص شده و پس از دو واقعه‌ی سال ۸۸ یعنی انتخابات و یوم ‌الله ۹ دی به یک نوع کینه و بغض خاص از جامعه‌ ی حاضر و اعتقادات آن‌ ها رسیده ‌اند و در فیلم‌ هایشان پلان ‌به ‌پلان عقده‌ گشایی می‌ کنند.

«پذیرایی ساده»ی مانی حقیقی ملموس ترین مثال برای این دسته هستند که به نوعی این فیلم را باید اعلام موجودیت جریان موهن فوق دانست. فیلمی که در آن کارگردان روشن ‌فکر نما و شیفته ‌ی غرب، دیگر پشت دوربین طاقت نیاورده و برای عقده‌ گشایی و سنگ ‌پرانی به مردم، در مقام بازیگر جلوی دوربین آمده و هر چه خواسته انجام داده در قبرستان خود را به خاک و خل زده و و چوب حراج بهفرهنگ و معرفت ایرانی و اخلاق اسلامی زده است.

البته این دسته‌ ی روشن ‌فکری تا قبل از سال ۸۸ عقده ‌گشایی خود در برابر امت را معمولاً با سیاه‌ نمایی و عامیانه نشان ‌دادن عقاید و ایدئولوژی ملت و حتی مصاحبه با رسانه ‌های ضد انقلاب و غربی تخلیه می‌ کردند که پس از این سال و حوادث بعد از انتخابات دیگر نقاب از چهره برداشتند و رو توهین می‌کنند.

برای پرهیز از هر گونه واکنش‌های موردی و مصداقی و به فرع و حاشیه رفتن اصل موضوع، در این متن برای هر دو دسته از جریان فیلم ‌های توهین ‌کننده به مردم تنها به تحلیل و ذکر نام دو فیلم «یک پذیرایی ساده» و «گیرنده» بسنده می‌ شود. فقط برای هشدار و یادآوری از فیلم «یک خانواده محترم» نیز یادی می‌شود که در دسته ‌ی اول قرار می ‌گیرد و بر خلاف فیلم «یک پذیرایی ساه» حتی به مرحله ‌ی نمایش عمومی نرسید تا فاجعه ‌بار بودن و فتنه‌ انگیزی جریان مذکور را جلوه دهد.

اما دسته ‌ی دوم این جریان که بر خلاف اولی حداقل در حسن ‌نیت و خیر خواهی سازندگان و مالکان فیلم های آن می توان اعتماد داشت؛ فیلم هایی که توسط افراد و هنرمندان متعهد و خوش ‌سابقه تولید شده اند ولی به شکل غیر عمد، محتوا و پرداختی توهین آمیز به همان موارد و مشخصات از مردم را دارند.

دلیل اصلی بروز این نوع خطاها و غفلت‌ها از افراد و نیروهای ارزشی و خیرخواه را فقط در یک دلیل اصلی و عمده باید بر شمرد و آن تخصص نداشتن این افراد و عدم آگاهی آن‌ ها از قاعده و اصول رسانه ‌ها به ویژه رسانه تخصصی سینما ست که از مجموعه ای از چند هنر و رسانه قوام یافته است.

بهترین نمونه برای این دسته که هم زمان با فیلم «یک پذیرایی ساده» اکران شده و همکاری مشترکی میان مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی با موسسه‌ی شهید آوینی است؛ فیلم «گیرنده» به کارگردانی مهرداد غفارزاده و تهیه‌کنندگی محمد قهرمانی است.

غفارزاده کارگردان، از هم دوره‌ای های مخملباف در حوزه ‌ی هنری در سال های آغازین انقلاب است که از آن زمان تا کنون فرصت کارگردانی فیلمی را پیدا نکرده بود و به این دلیل که «گیرنده» اولین فیلم او ست نمی توان عمکرد او را در این موضوع خاص مورد نقد و بررسی قرار داد.

اما برای فردی مانند سردار محمد قهرمانی که سوابق درخشان انفلابی و پایبندی اش به نظام و ارزش ها برای همه واضح و مبرهن است تولید و تهیه ی چنین فیلمی بسیار عجیب و حیرت انگیز می نماید.

برای اثبات قرار دادن فیلم گیرنده در دسته ی دوم فیلم های توهین کننده به مردم که اکثر این فیلم ها هم با پول و سرمایه ی نظام و سیستم تولید می شوند؛ فقط بیان خلاصه داستان و روایت آن کفایت می کند و دیگر به ذکر باقی موارد مناقشه برانگیز فیلم مانند سابقه و عقاید عوامل سازنده نیازی نیست.

گیرنده درباره ی سفرهای استانی ریس جمهور به یک شهر کوچک و نامه های مردمی موسوم به نامه های پنجاه هزار تومانی است. در داستان فیلم رئیس جمهور در حالی به سمت فردگاه بر می گردد که گونی های حاوی نامه های مردمی داخل بخشداری جا مانده اند و از یک وانت بار تا یک مطرب دوره گرد مسئول رساندن نامه ها به رئیس جمهور و فرودگاه می شوند. طی این مسیر که بسیار سعی شده به طی طریق عارفانه شبیه شود؛ مسائل و موانع بسیاری به وجود می آید که در آخر سر هم یگان ویژه با هلی کوپتر به داد گونی های نامه می رسد که وانت اش داخل رودخانه ای گیر کرده است.

در گیرنده حتی یک شخصیت عاقل و معمولی و یا فردی که مشکلات و سختی های زندگی اش معمولی و مسخره آمیز نباشد وجود ندارد و سیستم و مردمی که به صورت نمادین از هر طبقه در فیلم معرفی شده اند در چنان گیجی و ناکارآمدی به سر می ‌برند که حتی عرضه و توانایی رساندن چند گونی پاکت نامه از بخش داری به فرودگاه را ندارند. حال حکایت نامه های پنجاه هزار تومانی و حواشی آن ها خود حدیث دیگری است.

برای جریان خیانت ‌گوی سینما در حال حاضر جز ممنوعیت و توقیف اقدام مؤثر دیگری نمی‌توان انجام داد و فیلم هایی که از این جریان روی دست سینما و بخش ‌های نظارتی مانده را تنها با رقیق کردن و به حاشیه و فرع کشاندن می‌توان تعیین تکلیف کرد اما برای جریان نو ظهور معرفی شده وقت و فرصت کافی وجود دارد.

با متر و معیار های مطرح ‌شده در متن پیش رو درباره ‌ی جریان توهین کننده به مردم و مخاطبان می‌توان فیلم ‌های یکی دو سال اخیر در این باره را شناسایی کرد. درباره ی اشخاص و مالکان فیلم‌ هایی که در سطرهای قبلی به دو دسته تقسیم شدند و به عمد و عقده گشایی و یا سهو و غفلت به تولید این آثار اقدام کرده اند و یا در سدد تولید هستند؛ هم با هشیاری و دقت می توان فعالیت هایشان را زیر نظر داشت تا قبل از هرگونه اقدام به تولید چاره اندیشی و پیشگیری داشت.

در آخر این هشدار را باید مد نظر داشت که بر خلاف جریان خیانت‌ گو، این جریان توهین کننده عواقب و عکس ‌العمل‌های اجتماعی و طیفی بسیار شدید‌تر خواهد داشت و اگر در جریان اول فعالین فرهنگی و اخلاق گرایان اعتراض هایی رسانه ‌ای و تریبونی داشتند در جریان دوم دیگر پای مردم و مخاطبان وسط است. و هرگونه واکنش افراطی و خشمگینانه از جانت مردم ابعاد و بستری بسیار وسیع ‌تر از حوزه‌ ی رسانه ها و مقابل وزارت ‌خانه ی فرهنگ و ارشاد اسلامی خواهد داشت.

هفته نامه سایبری رویکرد

 نظر دهید »

"مردی در آتش" فیلمی در تمسخر مسیحیت

31 تیر 1392 توسط میرعیسی خانی

فیلم مردی در آتش Man on Fire/ 2004 ساعت 24 پنج‌شنبه 27 تیر از شبکه سوم سیما برای چندمین نوبت پخش شد. شاید حالا که مخاطبان بیشتری آن را دیده‌اند فرصت مناسبی باشد برای پرداختن به این فیلم و لایه‌های زیرین آن که در نسخۀ تلویزیون حذف شده بود. مردی در آتش (2004) ساختۀ تونی اسکات است که بیشترین اعتبار خود را مدیون فروش فیلم‌هایی مانند تاپ گان (1988) و دشمن ملت (1998) است، و همچنین برادری به نام رایدلی که بیش از ده فیلم مشهور در کارنامه دارد. این فیلم که توسط یک کارگردان و تهیه کنندۀ یهودی ساخته شده است در ورای ظاهر خود مسیحیان و حضرت عیسی(ع) را تمسخر می‌کند.


***خلاصه داستان
ماجرا در زمان حال اتفاق می‌افتد. در پی کودک ربایی‌هایی که در مکزیک اتفاق می‌افتد ساموئل راموس مردی به نام جان کریسی John Creasy (دنزل واشنگتن) را برای محافظت از دختر 9 ساله‌اش پیتا (داکوتا فینینگ) استخدام می‌کند. کریسی که یک نظامی سابق امریکایی است در همان روزهای نخست شروع کار خود، قصد خودکشی دارد اما گلوله شلیک نمی‌شود. کم‌کم پیتا علاقه به زندگی را در کریسی تقویت می‌کند. کمی بعد وقتی پیتا ربوده می‌شود کریسی جانفشانی فوق العاده‌ای می‌کند و چند تیر می‌خورد. پدر پیتا که یک کارخانه‌دار است حاضر می‌شود ده میلیون دلار به فدیه آزادی دخترش بپردازد. اما پول‌ها در میانۀ راه دزدیده می‌شوند و نتیجتاً سارقان دختر را می‌کشند.
کریسی به کمک یک خبرنگار به نام ماریانا (راشل تیکوتین) و رابطی که او در پلیس دارد سرنخ‌هایی به دست آورده و همۀ حلقه‌های واسطه در این آدم‌ربایی را می‌کشد. آنها در یک باند به نام «برادری» فعالیت می‌کنند. یکی از آنها پلیس فاسدی است به نام ویکتور فوئنتس (عیسی اوچوا)، همان که پول‌ها را در میانۀ راه دزدیده است. او قبل از آنکه به دست کریسی منفجر شود فاش می‌کند که به جای 10 میلیون، فقط 5ر2 میلیون دلار در کیسه‌ها بوده است. او جردن کالفوس (میکی رورک) وکیل خانوادۀ راموس را مقصر می‌داند.
کریسی به سراغ جردن می‌رود و می‌بیند که او در خانه‌اش کشته شده است. سپس به نزد راموس و همسرش می‌آید و از خیانت راموس پرده برمی‌دارد. پدر اعتراف می‌کند که دزدیدن دخترش با نقشۀ وکیلشان بوده است. اما چون ماجرا آنطور که او گفته بود پیش نرفت لذا وی را کشته است. وکیل از این معامله 5ر2 میلیون و راموس پنج میلیون سود می‌برده است. لیسا (رادها میچل) از کریسی می‌خواهد تا شوهرش را بکشد. آنگاه کریسی همان گلولۀ عمل نکرده خود را به او می‌دهد و راموس خودش را می‌کشد.
ماریانا علی‌رغم تهدید شدن به قتل، تصویر رئیس این باند مشهور که به «صدا» (The Voice) ملقب است را در روزنامه منتشر می‌کند. کریسی برادر رئیس را می‌یابد و با گروگان گرفتن او و خانواده‌اش، «صدا» را وادار می‌کند تا با او معامله کند. صدا خبر می‌دهد که پیتا زنده است و او می‌خواهد دختر را در ازای برادر خود و شخص کریسی معاوضه کند. کریسی نیز می‌پذیرد و به همراه لیسا و گروگان به آنجا می‌رود. پیتا آزاد می‌شود و به نزد مادرش برمی‌گردد. کریسی نیز خود را تسلیم کرده و در راه به سبب جراحت‌هایی که در این چند روز تحمل کرده در صندلی عقب اتومبیل جان می‌دهد.

صفحات: 1· 2

 نظر دهید »

والت دیزنی و صهیونیسم بین الملل

31 تیر 1392 توسط میرعیسی خانی

 

 پیش از این ، از کنترل صهیونیست ها  بر رسانه های خبری و تفریحی جهان  مطالبی را شنیده اید. این موضوع که اکنون درباب آن سخن می گویم آن قدر فوری و حیاتی است که نیاز داریم بارها و بارها درباره آن سخن بگوییم. این نکته ، بسیار اساسی است که بدانیم چه کسی رسانه های جمعی، را کنترل کرده و از این کنترل برای راهبری آمریکا استفاده می جویند.
تداوم سیاست دولت آمریكا مبنی بر كنترل نكردن صنعت ارتباطات نه تنها منجر به افزایش رقابت نشده، بلكه سبب ادغام شركت‌هایی شده كه با به وجود آوردن غول‌های رسانه‌ای, محصولات چند میلیارد دلاری تولید می‌كنند. این غول‌های رسانه‌ای با سرعت به رشد خود ادامه می‌دهند و طی دهة 1990 به لحاظ گستردگی تقریباً سه برابر شده‌اند.می توان به شهروندان آمریکایی گفت که  هرگاه تلویزیون تماشا می‌كنید ـ چه از شبكة محلی یا از شبكة كابلی و ماهواره‌ای ـ ، هرگاه در خانه یا سینما به تماشای یك فیلم می‌نشینید، هر گاه به رادیو یا موسیقی گوش می‌دهید, هرگاه روزنامه، مجله یا كتابی می‌خوانید, مطمئن باشید كه آن محصول به واسطة یكی از این ابر كمپانی‌های رسانه‌ای تهیه یا پخش شده است.
یکی از مهم ترین کمپانی های تولید فرآورده های فرهنگی در آمریکا ، ابر رسانه والت دیزنی است.دومین غول بزرگ رسانه‌ای با درآمد 23 میلیارد دلاری در سال 1997, شركت والت دیزنی است.در حالی كه اسم این کمپانی  هنوز فیلم‌هایی همچون «سفیدبرفی»، والت دیزنی را به یاد ما می‌آورند, این كمپانی تحت مدیریت «ایسنر»  به تولید بخش عظیمی از فیلم‌ها كه به اصطلاح «ویژة افراد بزرگسال» است, روی آورده است.

میکی موس مایکل ایسنر              
شما می توانید این ابر رسانه را با انیمیشن میکی ماوس،در ذهن بیاورید.زیبای خفته، سفید برفی و هفت کوتوله و …. از دیگر شخصیتهای ماندگار در ذهن کودکان جهان است. هم اکنون مایکل ایسنر (M.Eisner) رئیس و مدیر اجرایی این شركت، یهودی و با گرایش های صهونیستی است. امپراتوری دیزنی, تلویزیونی Tachstone, و تلویزیون Buena Vista و نیز شبكه‌های كابلی با مجموع 100 میلیون مشترك را در بر می‌گیرد. در حوزة فیلم‌های سینمایی, گروه تصاویر متحرك والت‌دیزنی, وابسته به استودیو والت دیزنی, توسط «جوزف اروس» كه یك یهودی است اداره می‌شود. «والت دیزنی پیكچرز»، ، «تاچ استون» و «كاروان» شركت‌های فیلم‌سازی وابسته به این گروه هستند. «روس» شركت «كاروان پیكچرز» را در ژانویه 1993 راه‌اندازی كرد و هدایت آن را به همكار یهودی خود «راجر برنبائوم» سپرد. شركت «میراماكس فیلم» نیز متعلق به دیزنی است و توسط برادران وینستین: هاروی و باب اداره می‌شود. این دو برادر فیلم‌های بسیار مبتذلی همچون «بازی گریه‌دار» «كشیش» و «بچه‌ها» را ساخته‌اند.  در سال 1995 کپمانی والت دیزنی(waltdisney) نوزده میلیارد دلار برای به کنترل در آوردن شبکه ABC پرداخت. این کار دیزنی را به بزرگترین غول رسانه ای تبدیل کرد و فردی که دیزنی را رهبری می نمود ، یعنی مایکل ایسنر (M.Eisner)را به قدرتمندترین مرد رسانه های جهان مبدل ساخت. او از یهودیان با گرایش شدید صهیونیستی در آمریکا است. این شبكه دارای ده ایستگاه تلویزیونی در بازارهای بزرگی همچون نیویورك, شیكاگو, فیلادلفیا, لس‌آنجلس, سان فرانسیسكو و هوستون است. علاوه بر این موارد, این شركت 225 ایستگاه تلویزیونی دیگر در ایالات متحده داشته و بخشی از سهام چندین شركت تلویزیونی اروپایی را نیز در اختیار دارد. استفن بارنشتین رئیس و مدیر اجرایی شبكة كابلی ESPN وابسته به ABC یهودی است. این شركت همچنین بخشی از سهام شبكه‌های تلویزیونی كابلی A-E, Lifetime را در اختیار دارد؛ هر كدام از این شبكه‌ها 67 میلیون مشترك دارند. شبكة رادیویی ABC , 26 ایستگاه رادیویی AM و FM در شهرهای بزرگی همچون نیویورك, واشنگتن و لس‌آنجلس و نیز بیش از 3400 ایستگاه دیگر را در اختیار دارد. اگرچه ABC/Capital Cites بیشتر یك شركت رادیو تلویزیونی است, امّا تنها در سال 1997 در حوزة چاپ و نشر درآمدی بالغ بر یك میلیارد دلار داشته است. این شركت مالك هفت روزنامه, انتشارات Fairchild (پوشاك بانوان), انتشارات Chilton (لوازم اتومبیل) و گروه نشر Diversified است.
طی اولین روز از ریاست ایسنر دیزنی - اولین روز چه باور کنید و چه نکیند وی دستور داد که فیلمی درباره ی حادثه های پیچ وتاب دار جنسی در یک خانواده یهودی عادی درلس آنجلس بسازند. این اولین فیلم از این دست بود امّا آخرین آنها نخواهد بود. در واقع آیسنر با دیزنی کاری را انجام داد که خلاف اهداف اولیه این شرکت بود. او دیزنی را به ابزار دیگری برای ایجاد ابتذال شدید در آمریکا تبدیل کرد. شرکت محبوب کودکان دهه 60 و 70 میلادی به صورت بی پروا به تولید آثار غیر اخلاقی نامناسب برای کودکان پرداخت.
هیچ گونه مثال بهتری از نمونه های کارهایی که تحت نظر ایسنر در شرکت دیزنی تولید شده وجود ندارد.در واقع در سال 1967 هنگامی که دیزنی مرد ، هنوز شرکت دیزنی حقیقی که با خط مشی وی کاری کرد و فیلم انیمیشنی مبتنی بر مجموعه داستانهای کتاب جنگل کیپلینگ (Kipling) تولید کرد. این فیلم یک فیلم مبتنی بر سنت های دیزنی بوده کودکان را شاد و خوشحال می کرد و ایشان را شستشوی مغزی نمی داد.امّا در سال 1994 آقای ایسنر نسخه جدیدی از این فیلم را تولید نمود. در این نسخه که در آن انگیزه های سیاسی به صورت واضحی روشن بود، شخصیت های زنده به جای تصاویر اینمیشین حضور داشته و اعمال منافی عفت عمومی انجام می دادند. او نمی خواهد توجهات آمریکایی ها را به مفاصد خود جلب نماید. او داستان هایی را با مضامین جنسی روانه بازای کند و در آن داستان ها به دنبال اهداف خویش است.
این ها حقایقی از تسلط یهودی‌ها بر رسانه‌های آمریكایی است. تسلط صهیونیستها بر رسانه‌های جمعی آمریكا، مهم‌ترین حقیقت زندگی, نه تنها در آمریكا بلكه در سراسر جهان است. تسلط یهودی‌ها بر رسانه‌ها به شكل نامحسوسی تعیین كنندة سیاست خارجی ایالات متحده است. صهیونیستها با در اختیار داشتن كنترل رسانه‌ها, در واقع كنترل روح و ذهن كودكان آمریكایی, كه سازندة آتیه این كشور هستند, را نیز در دست دارند. آن‌ها همجنس بازی را شیوه‌ای طبیعی و قابل قبول در زندگی آمریكا جلوه داده‌اند. در واقع یكی از عواقبی كه تسلط صهیونیستها بر رسانه‌ها در آمریكا به دنبال داشته, حس ابتذال بی اخلاقی و احترام به اقلیت زرسالار صهیونیست است.
به نظر می رسد چنگال امپراطوری کمپانی های بزرگی همچون “والت دیزنی” تیزتر و قویتر از گذشته شده است. به طوریکه فیلم های کارتونی آن امروزه سوغات خانه کودکان معصوم هر ملت و فرهنگی شده است. کارتون هایی که مرزهای بین طفولیت و بزرگسالی را درنوردیده و دوران كودكی را كه در گذشته با حفظ حریم‌ها و مرزهایی با دوران بزرگسالی، تحقق پیدا می‌كرد، به زوال كشانده است. مضامین موجود در این کارتون ها به گونه ای است که انگار محتوای دنیای بزرگسالان را بدون استفاده از هر گونه نظام مرزگونه خاصی ـ آن گونه كه در مورد متون مكتوب شاهد آن بوده‌ایم ـ به كودكان عرضه می‌نماید. پیش‌تر بزرگسالان اسرار زندگی خود را ـ همچون اسرار اجتماعی، سیاسی و … كه برای كودكان خود نامناسب تلقی می‌نمودند ـ با استفاده از نظام‌های رمزگونه مكتوب، از دسترس آنها دور نگه می‌داشتند، اما هم اینك، محصولات رنگارنگ کمپانی دیزنی همه این اسرار را به طور همزمان و در كمترین زمان ممكن به هر فردی و با هر فرهنگی منتقل می‌نماید. کودکان ما علاقه دارند که بدانند سرنوشت “شرک"چه می شود و یا اینکه سیندرلا و پری دریایی بالاخره با محبوب خود ازدواج خواهند کرد یا خیر؟ در چنین اوضاعی، وقتی کودکان در سطح شهر و کوچه  خیابان، بر سر در رستوران یا سوپر مارکت و بر روی برچسب تبلیغاتی و کیف و مداد و دفتر مدرسه، تصاویر مختلف “شرک” را می بینند، چندان عجیب نیست که همیشه چشم به راهش باشند تا با برنامه هایی جدید به دیدارشان بیاید. فلذا در چنین فضایی است كه جامعه‌پذیری كودك بدون هیچ گونه كنترل و نظارتی، صورت می‌پذیرد. کودکان ما تحت تاثیر فرهنگ غالب این انیمیشن ها رشد میکنند و قطعا چنین چیزی بر نگرش و شخصیت آنان موثر خواهد بود. به این ترتیب دیزنی به دومین خرید بزرگ در تاریخ اقتصاد آمریکا تبدیل می شود و میزان سود حاصل از فروش محصولاتش در میان 5 اثر اول دنیا شناخته می شود.شاید ارایه این گزارش شما را به یاد پروتکل های عقلای صهیون بیاندازد که در آن راه به بندگی کشاندن اقوام مختلف توسعه فساد اخلاقی و جنسی از طریق رسانه ها است.
به هر حال در سال 2005 مایکل آیزنر جای خود را به فرد دیگری داد.البته این به معنای پایان کار یهودیان با گرایش صهیونیستی در دیزنی نیست.به جای او روبرت ایگرRobert A. “Bob” Iger یهودی با گرایش صهیونیستی بر جای نشسته است.و حکایت هم جنان باقی است….

سید حسین زرهانی- تبيان
 نظر دهید »

نبرد عروسکی!!!

31 تیر 1392 توسط میرعیسی خانی

در جهان کنونی رسانه ها  به ابزاری مهم و تاثیر گذار در راستای  جنگ نرم (Soft War ) و عملیات روانی تبدیل شده اند، که از آن با عنوان جنگ رسانه ای (Media War) یاد می شود. جنگ رسانه ای استفاده از رسانه ها برای تضعیف کشور هدف و بهره گیری از توان و ظرفیت رسانه ها به منظور دفاع از منافع ملی است.
امروزه دیگر پیروزی در میدان جنگ بیش از شکست دادن دشمن در صحنه نبرد، به هدایت افکار عمومی نیروهای خودی و نیروهای بین المللی وابسته است.
انیمیشن و برنامه های عروسکی یکی از قالب های رسانه ای هنری است که به منظور تاثیر گذاری دولت های سلطه گر بر قشر کودک و نوجوان مورد توجه خاص قرار گرفته است.
رژیم غاصب صهیونیستی به دلیل دارا بودن امکانات فراوان رسانه‌ای و سلطه بر بسیاری از خبرگزاری‌های بین المللی، شبکه های تلویزیونی ماهواره‌ای، شبکه‌های رادیویی وسایت های اینترنتی از قدرت بالایی در زمینه جنگ رسانه‌ای برخوردار است. اما در عین این قدرت بزرگ رسانه ای نبست به کوچکترین اقدامات رسانه‌ای از سوی کشورهای اسلامی واکنش نشان می‌دهد، حاكمان صهيونيست معتقدند كه ساخته شدن فيلم‌ها يا بازي‌هاي رايانه‌اي كه كودكان و نوجوانان را به مقاومت بيشتر در برابر این رژیم ترغیب مي‌كند مي توان شدیدا به پيش برد اهداف صهيونيست‌ها لطمه بزند.
مجموعه «کودک و اشغا‌گر» که توسط شبکه سحر جمهوری اسلامی ایران ساخته شده یکی از این مصادیق است. این مجموعه علاوه بر شبکه سحر از شبکه دوم سیما، شبکه خبر و برخی شبکه های تلویزیونی ترکیه و سوریه نیز پخش شده و طی مراسمی با عنوان “غنچه های مقاومت” به کودکان غزه اهدا شد و به گفته ابواسامه عبدالمعطی، نماینده دولت قانونی حماس در تهران، این انیمیشن به زودی از شبکه های الاقصی و القدس هم پخش خواهد شد.
«کودک و اشغال‌گر» یک مجموعه انیمیشن سه بعدی رایانه ای است که سه کاراکتر اصلی این انیمیشن را یک برادر و خواهر خردسال فلسطینی و یک نظامی رژیم صهیونیستی تشکیل می‌دهند. داستان هر قسمت از این مجموعه تصویرگر ماجراهای درگیری بین دو طرف فلسطینی و صهیونیستی است. در هر قسمت از این انیمیشن که در زمانهای 5/1 الی 3 دقیقه ای تولید شده، ابتدا سرباز رژیم صهیونیستی شروع به طرح و توطئه برای آزار بچه ها می‌کند. بچه ها به خاطر روح لطیف و عاطفه کودکانه شان توقع آزار و اذیت از سوی یک فرد بزرگسال را ندارند، ولی دسیسه ها و اقدامات خبیثانه سرباز آنها را مجبور می‌کند تا در مقابله با اذیت های او وارد عمل شوند. در انتها این سرباز است که با نقشه هوشمندانه کودکان فلسطینی و درس عبرتی که به او می‌دهند، مضمحل می شود و خوار و ذلیل از صحنه بیرون می‌رود. همچنین واحد 136 ارتش آمریکا که اقدامات تبلیغی و اطلاع رسانی نیروهای مارین و تفنگداران دریایی آمریکا را برعهده دارد، نسبت به پخش  کارتون‌های ایرانی در عراق ابراز نگرانی کرده و خواستار توقف پخش این کارتون‌ها شده است. آنها معتقدند که پخش این کارتون‌ها، فرهنگ و اندیشه‌های ایرانی را که در تضاد کامل با سیاست‌های آمریکاست به نسل کودک و نوجوان عراق منتقل می‌کند. پخش کارتون‌های ایرانی ماند داستان‌های کهن و نیز انیمیشن‌هایی با محوریت زندگی و روایاتی از ائمه (ع) با استقبال مردم و نوجوانان عراقی روبرو شده است. ستاد فرماندهی ارتش آمریکا در عراق معتقد است این برنامه‌‌ها به گونه‌ای ترجمه می‌شوند که اهداف فرهنگی را در لابه های سیاسی به عراقیها تحمیل می‌کنند.

یکی از اقدامات مهم فلسطینیان در این راستا که با واکنش شدیدی از طرف صهیونیستها مواجه شده، پخش برنامه‌‌‌‌ای از شبکه الاقصی وابسته به دولت قانونی حماس است.
این برنامه با عنوان  « پرچمداران فردا » یا «پیشگامان فردا» (« رواد الغد »  « The Pioneers of Tomorrow » ) از آوریل 2007 م از شبکه الاقصی برای کودکان و نوجوانان 9 تا 13 سال پخش می‌شود، که مجری آن دختری محجبه به نام «سارا برهوم»  « Saraa Barhoum » است و موضوعات عمده این برنامه درباره اسلام، جهاد، شهادت و نیز مطالب ضد آمریکایی و ضد صهیونیستی به زبان کودکان است. ‎


فرفور: «Farfour»

اولین کاراکتر این برنامه عروسکی « فرفور » نام داشت، این عروسک بسیار شبیه به عروسک معروف میکی موس « Mickey Mouse » بود.

 «میکی موس»  اولین شخصیت مشهور آثار والت دیزنی، نمادی از همان یهودی سرگردان است که مدام از سوی رقیبان قوی‌‌تر تهدید می‌شود و او صرفاً با اتکا به زیرکی و چالاکی خویش، بر تمامی دشمنان فایق می‌آید!
در این برنامه تلویزیونی، «فرفور» که از آن با عنوان «میکی موس حماس» یاد می شود، کودکان فلسطینی را به جهاد و مقاومت علیه رژیم صهیونیستی تشویق می‌کند، سارا مجری برنامه نیز که همراه این شخصیت کارتونی است، درباره‌ مبارزه با آمریکا و رژیم صهیونیستی حرف مي‌زند. در یکی از این برنامه‌ها درحالي كه “فرفور” اداي تيراندازي در مي‌آورد، كودكان فلسطيني شعرهايي با موضوع مقاومت و شهادت مي‌خوانند و “فرفور” از بچه‌ها مي‌خواهد كه نماز بخوانند و دعا كنند كه حاكميت جهان به دست اسلام بيفتد.

جالب است که پخش این برنامه عروسکی موجب اعتراض شدید دختر والت ديزني به حماس شد. فرزند طراح میکی موس، جنبش حماس را به خاطر بخش برنامه‌ تلويزيوني كه در آن عروسكي به شكل “ميكي ماوس” كودكان را به مقابله‌ خشن با رژیم صهیونیستی و آمريكا فرا مي‌خواند، تقبيح ومحکوم كرده و اين رفتار آن‌ها را نهايت شرارت خوانده است (البته وی هیچ واکنشی درباره کشتار کودکان توسط صهیونیستها نشان نداده احتمالا از دید ایشان خشونت در برنامه های تلویزیونی غیر مجاز، اما در عالم واقعیت مجاز است) دختر 73 ساله‌ ديزني به عنوان تنها بازمانده‌‌ي طراح اين شخصيت مشهور كارتوني براي كودكان مدعی شده، اين كار ضدبشری ا‌‌ست و نمي‌توان از آن چشم پوشيد.
در قسمت 105 این برنامه  “فرفور” به دلیل عدم رضایت  برای فروش زمین خود، از سوی  افسر صهیونیستی، تروریست خوانده می شود و مورد ضرب و شتم قرار می‌گیرد و می‌میرد.
پس از آن سارا که روایت داستان را بر عهده دارد می‌گوید: «فرفور در حالی که از سرزمین خود دفاع می‌کرد، شهید شد و او را قاتلان کودکان کشتند.»


نحول : “Nahoul”
در قسمت بعدی کاراکتر جدیدی به جای “فرفور” ظاهر می‌شود این کاراکتر که شکل زنبور عسل است خود را “نحول"  و پیرو خط “فرفور” معرفی می‌کند و وقتی مجری برنامه از او می‌پرسد چگونه این کار را انجام خواهی داد؟ او پاسخ می دهد من با حضور در این برنامه به جای “فرفور” راه او را که راه اسلام، جهاد و شهادت است ادامه خواهم داد، من و دوستانم قدم بر جای پای “فرفور” خواهیم گذاشت و انتقاممان را از دشمنان خدا و قاتلان پیامبران و کودکان بی گناه خواهیم گرفت و قدس را آزاد خواهیم کرد.
اما در فوریه سال  2008 م “نحول” مریض می‌شود ولی به علت محاصره غزه نمی‌تواند آنجا را ترک کند و برای مداوا به مصر رود. به همین دلیل در آغوش پدر و مادر شهید می‌شود.
شاید بتوان کاراکتر «نحول» را در برابر کاراکتر « هاچ زنبور عسل »  بدانیم  در داستان « هاچ زنبور عسل » به کودک یهودی می‌فهماند که باید به دنبال مادر زیبا و نورانی خویش باشد و همه غیر یهودیان موجوداتی مخوف، بدجنس و حتی بد بو هستند که می خواهند او را از بین ببرند.


اسود: “Assoud”
کاراکتر بعدی که جایگزین “نحول” می شود “اسود ” است این کاراکتر به شکل یک خرگوش است،که قبل از مرگ “نحول” در لبنان زندگی می‌کرد  ولی بخاطر اینکه سرزمین فلسطین را آزاد کند به فلسطین بر می‌گردد. در سال 2009 م در قسمت 302  این برنامه “اسود” در حالی که بر اثر حمله اسراییل به غزه زخمی شده در حال مرگ در بیمارستان نشان داده می‌شود، بعد از شهادت “اسود” کاراکتر جدیدی به شکل ببر راه او را ادامه می دهد.
«سارا برهوم»  « Saraa Barhoum » مجري فلسطيني این برنامه که هم اکنون شهرتي جهاني يافته، به سرعت در ميان كودكان فلسطيني محبوبيت پيدا كرده، و می گوید: «دوست دارم كه در آينده دكتر شوم تا بتوانم به هموطنانم كمك كنم، اما اگر به هر دليلي موفق نشوم، دوست دارم كه در راه كشورم به شهادت برسم. صهيونيست ها بايد كشور ما را تخليه كنند. فلسطين مال ماست و ما بايد به وطن خود بازگرديم. او كه لحظاتي پس از حمله هوايي رژيم صهيونيستي و اصابت يك بمب به ساختمان نزديك محل ضبط برنامه “پيشگامان فردا” سخن مي‌گفت، افزود: صهيونيست ها ما را تروريست خطاب مي‌كنند، درحالي كه اين خود آنها هستند كه بايد از كارهاي بدشان و حمله به كودكان فلسطيني دست بردارند.»
به گزارش العربیه، رسانه های رژیم صهیونیستی در گزارشی درباره برنامه “رواد الغد” اعلام کردند: این برنامه افکار انزجار طلبانه علیه رژیم صهیونیستی و ایالت متحده آمریکا را تبلیغ و منتشر می‌کند.
“بالستینیان میدیاوویچ” رییس انجمن رژیم صهیونیستی نیز درباره این برنامه مدعی شد: این برنامه به شستشوی مغزی کودکان اقدام می‌کند و دو شخصیت فرفور و سارا در برنامه کارتونی “رواد الغد” بر حمایت جنبش مقاومت تاکید دارند.
همانطور که اشاره شد عروسک های برنامه های کودکان نیز صرفا یک سرگرمی نیستند بلکه ابزاری برای انتقال مفاهیم و ارزشها هستند، دنیای غرب مدتهاست که از شخصیتهای عروسکی، کارتونی و انیمیشنی برای انتقال دیدگاه های خود بهره می‌جوید مثل برنامه هایی چون «دامبو، فیل پرنده» ، «جوجه اردک زشت» ، «میکی ماوس» ، «لوک خوش شانس» و…
دلیل اهمیت این موضوع همین بس که وقتی در ایران، لبنان، فلسطین یا هر کشور مسلمان دیگر کوچک ترین اقدامی در این راستا صورت می‌گیرد عکس العمل بسیار جدی نشان می دهند. این موضوع مهم باید مورد توجه مسئولان و تصمیم گیران فرهنگی باشد و اقدامات کمی و کیفی بیشتری در این زمینه صورت پذیرد.

نویسنده: مهندس مهدی حق وردی طاقانکی
منبع: ماهنامه پیام انقلاب ، شماره 22 ، اردیبهشت ماه 1388 ، صفحه 48 و
49

 نظر دهید »

مجلات خانواده: خوشگلم کن!

30 تیر 1392 توسط میرعیسی خانی

 

 احتمالاً روزنامه ها و مجلات زیادی در طول دوران زندگی به چشم دیده اید! حتی اگر اهل مطالعه آنها هم نباشید بارها شده که آنها را دست بگیرید و ورقی بزنید و به قول مطبوعاتی ها عکس یا تیتر خوانی کنید.

جدای از مطالب، داستان ها، مصاحبه ها و چه و چه، احتمالاً با یک جزء جدا نشدنی مجلات و روزنامه ها نیز مواجه بوده اید. جزئی که حتی برخی نشریات میزان آنرا نشانه پربار بودن و پر مخاطب بودنشان می دانند. و درست یادم هست که حتی یکی از اساتید رشته ارتباطات نیز در این رابطه می گفت: «به لحاظ تجاری و از دید تولید کننده، مجله ای خوب است که 50 به اضافه یک صفحه آن تبلیغات باشد!»
البته این فقط حرف استاد ارتباطات نیست. صاحب نظران علوم اقتصادی هم به رقمی بیش از 400 میلیارد دلار در سال اشاره می کنند که سالانه صرف تبلیغات می شود و البته ایران هم به نوبه خود سهم کمی ندارد و سالانه بیش از 500 میلیارد تومان به گردش سرمایه در این بخش اختصاص داده است. که احتمالاً به لطف اصل 44 قانون اساسی و همان شعار پیش به سوی خصوصی سازی شاهد رشد هر چه بیشتر و همه جانبه تر این «صنعت» خواهیم بود.
صنعتی که در آن هدف انتقال اطلاعات و تغییر در رفتار مخاطبان برای خرید کالایی خاص است و رسانه ها با این اطلاعات می توانند بر روی ارزشها، نگرش ها، آرزوها و انتخاب های ما تأثیر گذارند. حال سوال این است که این پیامها و اطلاعات، مروج کدام ارزشهای فرهنگی و سبک زندگی هستند؟ سوالی که بسیاری از محققان را دست به کار تحلیل محتوای تبلیغات کرده است.
در این مقاله ما به یکی از این تحقیقات که به بررسی 4 مجله معروف و پر مخاطب خانوادگی، یعنی «خانواده»، «خانواده سبز»، «راه زندگی» و «روزهای زندگی» پرداخته است، اشاره می کنیم.(1)
همان طور که می دانید مخاطبان اصلی این مجلات، مادران و دختران جوان هستند. و شاید برایتان جالب باشد که بدانید یافته های پژوهش ها نشان می دهد ارزشهای فرهنگی ای که در تبلیغات تجاری مندرج در مجلات وجود دارد، بیش از هر چیز مروج ارزشهای فرهنگی مدرن هستند. و جالب تر اینکه از میان ارزشهای مدرن، ارزش زیبایی بیشترین سهم را به خود اختصاص داده است. این امر در قالب تبلیغ کالا و خدمات پزشکی درمانی و همچنین کالاهای آرایشی است. البته حوزه پزشکی نه به آن معنای سنتی حفظ سلامت، بلکه به معنای کلیه اموری است که پزشکان برای زیبایی هر چه بیشتر بدن انجام می دهند، مانند کاشت مو، رفع افتادگی و فرم دادن سینه، عمل زیبایی بینی، پلک، گونه و…، لیپوساکشن، لیزردرمانی برای ضایعات پوستی و انواع درمان های چاقی و لاغری. و در یک کلام، مدیریت و مصرف بدن.
جرج زیمل جامعه شناس آلمانی در یکی از نظریات خود به مسئله کلان شهرهایی اشاره می کند که در آنها افراد، زمان خیلی کوتاهی برای برخورد و کسب شناخت نسبت به یکدیگر دارند و از همین جاست که ظاهر و تیپ اشخاص بسیار مهم می شود و با پدیده ای مثل مد روبه ­رو می شویم.
شاید روزگاری بود که ارزشهای انسانها با معیارهای اخلاقی و اجتماعی شان سنجیده می شد، اما در دوره معاصر، فخر فروشی با پوشاک مد روز یا ساختن تصویری پر منزلت از خود، امکانی است برای همه! بنابراین داشتن ظاهری آراسته، اندامی متناسب و چهره ای زیبا به عنوان یکی از مهمترین عوامل تأثیرگذار در موفقیت یا عدم موفقیت در برقراری رابطه و کسب جایگاه اجتماعی تبدیل شده است.
البته این امر فقط مخصوص خانمها هم نیست، همانطور که در تبلیغات می بینیم، بیش از زنان، از تصاویر مردان در کنار تبلیغات زیبایی استفاده شده است و به جای اینکه شخصیتشان بر مبنای شغل و فعالیت تولیدی شان تعریف شود، بر مبنای بدنشان تعریف می شود. که شاید این امر را بتوان به منع حضور زنان در کشور ما، در اینگونه تبلیغات ربط داد.
در نهایت، به یک سوال دیگر می رسیم. مادران و دختران هدف این نشریات، که مهمترین عاملان تربیتی نسل های بعدی جامعه محسوب می شوند، چه ارزشهایی را به تأسی ازین دست آموخته ها به فرزندان خود منتقل خواهند کرد؟ بعید می دانم این فرهنگ، شباهتی به فرهنگ دینی و سنتی خودمان داشته باشد!

منبع: فصل نامه رسانه، شماره75، مقاله تبلیغات تجاری و ارزشهای فرهنگی در مجلات خانواده، بهنام افخمی

 نظر دهید »

هزاران بیچارگی!!!

30 تیر 1392 توسط میرعیسی خانی

به احتمال زیاد شما هم تبلیغات تلویزیونی یکی از اپراتور های تلفن همراه را مشاهده کرده اید و همچنین طرح جذابش!!یعنی طرح هزاران لبخند.این یادداشت هم با اینکه کوتاه است اما گله ایی است به تبلیغ کننده و طراح این تبلیغ.
مردی با دستان پینه بسته روبروی دوربین ایستاده و دوربین هم روی آن زوم کرده و بعد خانه رنگ و رو رفته اش را نشانمان میدهد تا بفهمیم که جایزه ۲۵ ملییونی آن اپراتور به چه کسی رسیده. یک نفر از پشت صحنه میخواهد که مرد پاکت را باز کند پاکتی که درونش پول است و او هم اتفاقا پاکت را باز میکند.
مردی که نماینده صریح فقر است با دیدن ۲۵ ملییون تومانی که برنده شده اشک شوق در چشمانش جمع میشود ولی ما چیز دیگری را هم میبینیم شرم در نگاهش شرمی که وقتی با همسرش تماس میگرد هم دیده میشود شرمی که کارگردان تیزهوش!!تبلیغ به آن اصرار دارد.شرمی که ملییون ها نفر پای تلویزیون میبینند و سوال هایی از قبیل زیر برایشان ایجاد میشود که باید از مسئولان رسانه ملی پرسید.
آیا آن کارگردان مثلا خوش ذوق این تبلیغ نمیداند که در حال خرد کردن کرامت انسانی یک نفر است؟آیا زوم کردن تلویزیون روی شرم نگاه یک فرد از قشر فقیر که جایزه ایی برنده شده و حسرتش از زندگی که در چشمانش مشخص است بر خلاف موازین صدا و سیما نیست؟آیا صدا و سیما باید به له شدن یک فرد مجوز دهد؟آیا کرامت انسانی برای صدا و سیما مهم نیست؟چرا دیگر کرامت انسان ها برایمان مهم نیست که اینطور هندی وار مینشینیم پای تلویزیون و آ ن را کوچک میکنیم؟

 نظر دهید »

این کلاه گشاد پهلوی!!!

30 تیر 1392 توسط میرعیسی خانی

من یک زنم.زنی که خود حجاب چادر را برگزید در فضایی که هیچ نسبتی با آن نبود و راهش را از تحصیل ادبیات فرانسه به حوزه علوم اسلامی و دانشگاه الاهیات تغییر داد و خود خواسته سرنوشتش را با اعتقاداتش گره زد.این شرح مختصر از برای آن بود که اگر در ادامه حرفی می زنم نه از روی غرض است نه کج فهمی،بلکه فریادم از درد است. درد از اینکه این بار از از خودی زخم میخوریم و به نام حجاب تبلیغ بی حجابی میکنیم .سالها بود که هرگونه بی حجابی را در فضای سینما میدیدیم و غالباٌ صدایمان هم در نمیامد.
اگر هم حرفی میزدیم متهم بودیم به تحجر،عقب ماندگی و نشناختن هنر هفتم …اما تلویزیون را رسانه ای با حیاتر میشناختیم ،رسانه ای نجیب و عمومی که هنوز چهارچوب میفهمید و حرمت خیلی چیزها را نگه می داشت،هر چند با صداوسیما هم حرف بسیار است.حال میرسیم به سریال فخیم کلاه پهلوی که از قبل از آغازش خبرهای پیرامونش را پیگیر بودیم و موضوع مهم اش را می ستودیم.
با اغاز تبلیغات تلویزیونی یکدیگر را به دیدنش از هفته آینده یشارت میدادیم. اما هنوز قسمتی نگذشته بود که تحیری غریب ذهن مشتاق آگاهی مارا تسخیر کرد.آنجا که دیدیم حدود شرعی حجاب به لطف عوامل گریم و لباس از وجه و کفین به گردن ولاله گوش و لباس تنگ گسترش یافت.کاش به همان جا ختم میشد اما جالب اینجاست که آرایش هایی را میبینیم که هفت قلم را به هفتاد قلم رساندند لاک ناخن هم که تقریباً بی سابقه بود هماهنگ با دیگر اسباب بزک به کار رفته تا ماهپاره های فاسق و جاسوس زیباتر جلوه کنند. اگر بخواهیم کمی جدیتر بحث کنیم می توانیم از عوامل فیلم بپرسیم که ایا واقعاً لازم بود برای بیان تصمیم اشتباه کشف حجاب ما خود عمداً و در کمال هوشیاری مروج این سنت غلط شویم. آیا میتوان این را کاملاً تصادفی دانست که بازیگرانی که نقش بانوان بی حجاب را بازی می کنند و انچنان به انواع آرایش و پیرایش و زینت وزیور آراسته شده اند که از لحاظ بصری جذابند و گاهی آنچنان قانع کننده از مواضع خود در فیلم سخن می گویند که امر بر مخاطب آگاه هم مشتبه می شود.
حال اگر همه اینها را خوشبینانه تصادفی بدانیم دفاع غلط و ناپخته بعضی از شخصیت های مذهبی در فیلم را چگونه توجیه کنیم؟ برخوردهای احساسی و باورهای آمیخته با عوام زدگی راه خوبی برای دفاع از دین نیست. از مسئولین سریال فروتنانه میپرسم اگر جای من بیننده باشند انصافاً موفقیت این سریال را در بیان وقایع تاریخی میدانند یا در حضور خانم های سانتیمانتال و خوش لباس؟ گذشتن از این همه خط آخر به چه بهانه و برای پرده برداشتن از کدام حقیقت صورت میگیرد؟ حقانیت حجاب را با بی حجابی واصالت حیا را با بی حیایی نمی توان اثبات کرد کودک که بودیم اگر در فیلمی اجنبی کسی دستش به طرف گیلاسی میرفت فیلم سانسور میشد حال چه شده که میگذریم از اینهمه جام های پر شراب ،از عرق سگی گرفته تا شراب شیراز؟
نمی خواهم بگویم که این کار ترویج شراب خواری است اما لااقل طبیعی جلوه دادن آن که هست. در پایان تمام حسن های سریال را میستایم ولی انتقادات به جای خود باقیست…

 1 نظر

چرا چيزهايي را كه ولاسكو در ايران ديد، هنرمندان ما نمي‌بينند؟

30 تیر 1392 توسط میرعیسی خانی

هرچند تا به حال مطالب زيادي درباره‌ي تصوير ارائه شده از ايران توسط محصولات فرهنگي و هنري توليدشده توسط هنرمندان داخلي منتشر شده است و بحث و جدل‌هاي فراواني روي آن صورت گرفته، اما صحبت‌هاي اخير «خوليو ولاسكو» سرمربي تيم ملي واليبال ايران در كنفرانس خبري پيش از بازي اخير واليبال ايران و ايتاليا، كه اتفاقا بازتاب فراواني در رسانه‌هاي داخلي هم داشت، مدخل و بهانه‌ي خوبي‌ست براي پرداختن به تصوير واقعي ارائه شده‌ي ايران در جهان.

«مردم ایران کاملا متفاوت با مردم خاورمیانه هستند. آنها را از مردم خاورمیانه جدا کنید. زندگی متفاوتی دارند و هیچ ربطی به آنها ندارند. زندگی آرام و سرزنده ای دارند. ایران کشوری آرام و بی دغدغه است. من زندگی خوبی در آنجا دارم و از هر حیث احساس راحتی و امنیت در آنجا دارم. ایران کشوری دیدنی است و آثار تاریخی بسیار زیبایی دارد. من در چند سالی که آنجا بودم، تنها توانستم چند جای دیدنی آن را از نزدیک ببینم. مثل پرسپولیس و تخت جمشید که از تماشای آنها بسیار لذت بردم. ایران کشوری با تمدن است و مردمی با فرهنگ و اصیل دارد و به طور کلی آن طور که گفته می شود نیست. کاملا متفاوت و بسیار جذاب و دیدنی است.»

اين صحبت‌هاي ولاسكو، كه به دليل شهرت بالاي‌ش بازخورد فراواني هم داشت، طبعا در همان حال كه مي‌تواند باعث افتخار ايراني‌ها و همچنين نشان‌دهنده‌ي حسن نيت و انصاف سرمربي تيم ملي واليبال باشد، مي‌تواند سوي ديگر ماجرا را هم نشان دهد؛ يكي اينكه چقدر جاي خالي اين تصوير از ايران در ميان آثار هنري و رسانه‌اي ايراني نمايش‌داده شده  در خارج از ايران خالي‌ست، و ديگر اينكه در سه دهه پس از انقلاب و به‌خصوص در چند سال گذشته هنرمندان ايران به جاي اينكه در قالب «ديپلماسي مشاهير» سفيران فرهنگي جمهوري اسلامي ايران باشند به ارائه‌ي تصويري غلط و باژگون از فضاي داخل ايران پرداختند.

فرداي روزي كه «ولاسكو» در جمع خبرنگاران رسانه‌هاي ايتاليايي به تعريف و تمجيد از فرهنگ و تمدن ايران پرداخت بسياري از رسانه‌هاي ايراني با عنوان «ولاسكو؛ سفير فرهنگي ايران» به استقبال‌ اين موضوع رفتند، اما به نظر مي‌رسد در اين ماجرا بايد به سمت ديگر قضيه هم اشاره كرد، اينكه كساني كه بنا به وظيفه‌ي ذاتي خود بايد «سفيران فرهنگي ايران» باشند چرا تا به حال يا هيچ توليد و واكنشي در راستاي عقايد و باورهاي ملي خود نداشته‌اند، يا حتي در برخي موارد براي بدست اوردن دل مجامع هنري غرب دست به هتك فرهنگ ملي خود نيز زده‌اند.

در اين بين توليدات محصولات هنري، به‌خصوص فيلم‌هاي سينمايي كه براي ديده شدن در جشنواره‌هاي خارجي دست به تحريف واقعيت‌هاي جامعه ايران مي‌زنند يك مسئله است و حضور و اظهارنظرهاي و سكنات خود هنرمندان-كه طبعا به عنوان مشاهير فرهنگي ايران شناخته مي‌شوند و در خارج از ايران مرجع قابل اعتمادي براي بدست اوردن اوضاع داخلي ايران به حساب مي‌ايند- در حاشيه‌ي جشن‌ها و جشنواره‌ها و محافل هنري يك مسئله بعضا حتي مهم‌تر.

در چند سال اخير در مورد توليدات فرهنگي و تصويري كه از ايران ارائه مي‌دهند بحث‌هاي بسياري صورت گرفته و وضعيت تا حدود زيادي براي بسياري مشخص است. ماجراهاي مربوط به فيلم‌هايي مثل «يك خانواده محترم» و «جدايي نادر از سيمين» و تعداد بالاي فيلم‌هاي بامجوز و بي‌مجوزي-زيرزميني- كه تنها هنرشان سياه نشان دادن ايران است حالا ديگر بحث روشني‌ست.

اما حالا بايد بطور جدي در مورد حضور خود هنرمندان در كشورهاي ديگر هم بحث كرد. مسئله اين است كه در روزگاري كه آمريكا بيشترين بهره را از حضور هنرمندان شاخص خود در كشورهاي ديگر-به خصوص خاورميانه- براي ترويج فرهنگ خود مي‌برد، چرا تنها سفير فرهنگي ايران در كشوري اروپايي بايد يك مربي ورزشي باشد. آيا همين كه صحبت‌هاي ولاسكو چنان بازتابي در داخل پيدا مي‌كند نشانگر خلا بزرگ كشور در اين زمينه نيست، اينكه سفراي واقعي فرهنگ ايران- هنرمندان- آنقدر به داشته‌هاي ملي و ميهني خود پشت كرده‌اند و آن‌‌ها را نديده‌اند كه از صحبت‌هاي كوتاه «ولاسكو» انقدر ذوق كرده‌ايم. و مسئله‌ي مهم‌تر اينكه؛ چرا چيزهايي كه ولاسكو در ايران ديد را هنرمندان ما نمي‌بينند؟
 1 نظر

ناگفته‌های میهمانان برنامه "ماه عسل": حوادث جنگ و آلودگی شیمیایی آب مسبب بیماری های ما است

29 تیر 1392 توسط میرعیسی خانی

هفته گذشته ششمین برنامه ماه عسل با موضوع زیبایی با حضور سید عمار و حورا سادات موسوی درس ها و پیام های بسیاری را برای بینندگان به همراه داشت. داستان میهمانان این برنامه از این قرار بود که عمار و خواهرش در اوایل جنگ تحمیلی در حالی که ساکن عراق بودند برای نجات یافتن از جنایات رژیم صدام  از عراق به ایران سفر می کنند و زمانی که از مرز عبور می کردند مشکل پوستی برای این دو خواهر و برادر به وجود می آید.
این عارضه رفته رفته بیشتر شده و ابتدا که به پزشکان مراجعه میکردند هر کدام نظر متفاوتی داشتند مثلا برای تغییر آب و هوا، آلرژی و… این بیماری مشکلات فراوانی را برای این عزیزان به وجود می آورد. حورا سادات موسوی در سال 82 بر اثر این بیماری بینایی اش را از دست می دهد و به شکر خدا در سال 90 با تلاش پزشکان بیمارستان فارابی با پیوند قرنیه چشم مجدداً بینایی اش را بدست می آورد.
بعد از پخش این برنامه یکی از دوستان رسانه ای با ما تماس گرفت و بیان داشت که بخشی از صحبت های  سید عمار و حورا سادات به علت کمبود وقت و بخش دیگری به علت ممیزی رسانه ملی در برنامه ماه عسل اجازه انتشار نیافته است و این دو عزیز ناگفته هایی دارند که تقاضای انتشار آن در رسانه ها را داشته که به همین منظور 2 روز بعد این دو خواهر و برادر با حضور در دفتر پایگاه 598 به بیان ناگفته های خود پرداختند که مشروح سخنان سید عمار و حورا سادات موسوی و همچنین همسر سید عمار در ادامه تقدیم نظر خوانندگان می گردد.

بعثی ها به جرم ایرانی بودن به خانه ما حمله کردند
سید عمار موسوی: ما اصالتا يزدي هستيم و شهرت حمام چي را داشته ايم و از دو نسل پيش خانواده ما براي مجاورت حرم مطهر اميرالمومنين ساكن نجف مي شوند و در آنجا سكونت مي كند و پدر و مادر و همچنين من و خواهرم در نجف به دنيا مي آييم و به خاطر سيد بودنمان،‌ شهرت ما در نجف به موسوي تغيير پيدا مي كند.



با شروع جنگ تحميلي ماموران بعثي شروع به جمع آوري و دستگيري تمام افرادي كه نسبت و آشنايي با ايراني ها داشتند نمودند و ما تا سال 61 براي زندگي در عراق مشكلي نداشتيم و در سال 61 بعثي ها به منزل عموي ما حمله مي كنند و ما با خبر می شویم كه براي دستگيري ما به سمت خانه ما مي آيند و پدر و مادر بنده سريعا ما را برداشته و به كردستان عراق می برند پدرم در کردستان عراق دوستاني داشت كه قرار شد به ازاي دريافت پول ما را به مرز ايران برسانند.
چون تعداد خانواده ما زياد بود تقسيم به چند گروه شديم كه اگر لو رفتيم و دستگير شديم براي همه اتفاق پيش نيايد و مادرم و من و خواهرم با گروهي از اين كردستاني ها همراه شديم كه تقريبا از منطقه كركوك ما را آوردند و آن زمان من 3 ساله بودم و و خواهرم(حورا سادات) يك سال بيشتر نداشت و در مسير براي شستشو و همچنين سيراب كردن از بركه هايي كه در سر راه بود استفاده كردند و سپس ما را در لب مرز به نظاميان ايراني تحويل دادند.
ما را از آنجا با اتوبوس به تهران آوردند كه براي قرنطينه به مكاني به نام پارك شهر یا پارک ملت بردند و سريعا براي ما شناسنامه صادر كردند و پس از آن  پدر بزرگم وكالت ما را قبول كرد و ما براي زندگي به قم آمديم.

صفحات: 1· 2

 نظر دهید »

نقش رسانه‌ها در تربیت اخلاقی

29 تیر 1392 توسط میرعیسی خانی

گستردگی و تأثیر عناصر رسانه‌ای نظیر كتب، مجلات، مجموعه مطبوعاتی، صدا و سیما، ویدئو، ماهواره و اینترنت؛ امروزه بر كسی پوشیده نیست. از جمله مقاصد رسانه‌ها: اطلاع‌رسانی، تعلیم و تربیت، اندیشه‌پروری (فرهنگ سازی)، هدایت و راهنمایی، افزایش آگاهی‌ها و … می‌باشد. كه البته باید در تمام این اهداف و مقاصد، اهداف تربیتی نهفته باشد. پس رسانه‌ها می‌توانند در تربیت جوانان نقش منفی، یا نقش مثبت ایفاء نمایند. امام خمینی ـ رحمه الله علیه ـ نیز در سخنان خویش به اهمیت رسانه‌ها اشاره می‌فرمایند و رسانه‌ها را عامل تربیت جوانان برمی‌شمارند.[1]
بسیاری از یادگیری‌ها غیرمستقیم هستند و پایدارترین تربیت، تربیت غیر مستقیم و ضمنی است كه در فیلم‌ها و سریال‌ها و داستان‌ها و … قابل مشاهده است. مثلاً شما داستان‌های رادیو، تلویزیون، فیلم‌های سینمایی، كتاب، جراید، مجلات و … را در نظر بگیرید، قهرمان داستان‌های شورانگیز به خصوص اگر در آن داستان‌ها جنبه‌های دینی و هنری به خوبی به كار رفته باشد، فوق‌العاده در نظر انسان اهمیت پیدا می‌كند و انسان می‌كوشد تمام خصوصیات زندگی خود را با وضع آنها منطبق سازد و كمتر كسی پیدا می‌شود كه دارای استقامت باشد و تحت تأثیر قرار نگیرد.[2]
البته گاهی نیز انسان در لابه‌لای فیلم، داستان، تبلیغات یا نوشته به صورت نا آگاهانه تأثیراتی می‌پذیرد كه حتّی خودش هم متوجّه این تأثیر نمی‌گردد و به مرور تأثیرات آن در زندگی‌اش بروز می‌كند.
رسانه‌ها در ابعاد مختلف می‌توانند جوانان ما را تربیت نمایند:
الف) تربیت اخلاقی:
این برخورد از چند طریق صورت می گیرد:
1. دعوت به ارزش‌های اخلاقی: رسانه‌ها می‌توانند با دعوت به خوبی‌ها و ارزش‌های اخلاقی جوانان را تربیت نمایند. این امر هم به صورت مستقیم مانند سخنرانی، درس، مقاله و … و هم به صورت غیر مستقیم مانند فیلم‌ها و برنامه‌های دیگر حاصل می‌گردد.
2. پرورش نیروی عقلانی: پرورش نیروی عقلانی یكی از راههای تربیت اخلاقی می‌باشد.[3] رسانه‌ها می‌توانند با دادن بینش صحیح و اصلاح نگرش غلط، نیروی عقلانی جوانان را بالا ببرند.
3. روش عبرت آموزی: مثلاًَ رسانه‌ها با آگاه كردن جوانان نسبت به عواقب وخیم فساد، اعتیاد، بی‌بند و باری و … می‌توانند جوانان را تربیت نمایند.
4. پرورش ایمان: ایمان و اعتقاد به خداوند، اولین اصل تربیتی و مهم‌ترین بنای اساسی در جهان‌بینی و نظام فكری در تعلیم و تربیت انسان است.[4] ایمان و اعتقاد سبب تصحیح رفتار، تهذیب اخلاق، تزكیه نفس و پیشرفت و تعالی و رستگاری و خوشبختی انسان می‌شود، همین اصل بود كه یقین را در سلمان، شجاعت را در ابوذر، استقامت را در بلال و انفاق و ایثار را در خدیجه ـ سلام الله علیها ـ و … جلوه‌گر می‌ساخت.[5]
بدین ترتیب رسانه‌ها می توانند با برنامه‌های مختلف ایمان جوانان را پرورش داده و آنان را تربیت نمایند.
ب) تربیت اجتماعی، سیاسی، اقتصادی:
1. آموزش و تصحیح رفتارهای اجتماعی: رسانه‌ها می‌توانند با برنامه‌های مختلف و به صورت مستقیم و غیر مستقیم، نحوه رفتارهای اجتماعی را به جوانان بیاموزد و رفتارهای غلط اجتماعی را در جوانان تصحیح نماید. آداب معاشرت و مهارت‌های روابط اجتماعی را بر اساس بینش الهی و انسانی به آنها آموزش دهد.
2. تربیت انسان به لحاظ سیاسی: در جنبه‌های سیاسی می‌تواند با دادن آگاهی‌های سیاسی و ایجاد قدرت تحلیل مسائل، جوانان را تربیت نمایند. و خطرهای سیاسی و اغفال‌های سیاسی‌ای را كه در كمین جوانان است را به آنها گوشزد كند.
3. تربیت انسان به لحاظ اقتصادی: رسانه‌ها می‌توانند با دادن بینش‌های لازم، جوانان را در این زمینه تربیت نمایند. همان‌گونه كه با دادن نگرش غلط و ایجاد اشتهای كاذب می‌توانند از آنها سوء استفاده كنند.
بنابراین رسانه‌ها می‌توانند در تربیت صحیح جوانان نقش اساسی ایفاء نمایند و همچنین می‌توانند با برنامه‌های نامناسب خود موجب رفتارهای نامناسب جوانان گردند و آنها را غلط تربیت بنمایند و این امر باعث حساسیت رسانه‌ها می‌گردد.
در كل زندگی انسان ابعاد مختلفی روان‌شناختی، عاطفی، سیاسی، اقتصادی، عبادی، اجتماعی و … دارد. رسانه‌ها باید در هر زمینه به انسان‌ها بینش‌هایی دهد و از طریق آموزش دروس و بررسی مشكلات جوانان و ارائه راه‌حل‌ها، مهارت‌ها و نیازهای زندگی (مادی و معنوی) به پرورش ابعاد مختلف انسان بپردازند و انسان را نسبت به اهداف زندگی آگاه‌تر سازند و با چاه‌ها و خطرهای راه آشنا سازند.


منابع

[1] . جوانان از دیدگاه امام خمینی ـ رحمه الله علیه ـ ، دفتر تنظیم و نشر آثار امام ـ رحمه الله علیه ـ ، 1377.
[2] . تربیت كودك در جهان امروز، احمد بهشتی، ص 50، دفتر تبلیغات حوزه علمیه قم، 1377.
[3] . اخلاق اسلامی، احمد دیلمی و مسعود آذربایجان، ص 295، نشر و پخش معارف، 1377.
[4] . والدین و مربیان مسئول، رضا فرهادیان، ص 28، بوستان كتاب، 1382.
[5] . همان، ص 28.

 نظر دهید »

«سلنا گومز»؛ هنرمندی که ابزار یک پروژه بزرگ است + تصاویر

29 تیر 1392 توسط میرعیسی خانی

در جنگ نرم تصرف قلب‌ها و سیادت بر مغز‌ها تنها به انسان ایرانی محدود نمی شود بلکه تمدن غرب برای بسط دادن خاستگاه فکری خود که همان اندیشه لیبرالیسم است و گسترش امپراطوری اش در سطح جهانی نیاز به اقناع افکار بیش از 7 میلیارد انسان دارد. به این جهت امپریالیسم جهانی با استفاده‌ی ابزاری از خوانندگان، بازیگران و فوتبالیست‌ها برای پر زرق و برق نشان دادن تمدن غرب و سوق دادن زندگی تمامی ابناء بشر و بلاخص جوامع اسلامی به سبک زندگی آمریکایی(American lifestyle)، تلاش ویژه‌ای را انجام می‌دهد.

امروزه ایالت متحده آمریکا در جنگی تمام عیار با جمهوری اسلامی ایران با قرار دادن این حربه در راس فعالیت‌های خود میدانی عظیم را برای تقابل با مخالفین مدرنیسم که آینه‌ی تمام نمای سبک زندگی آمریکا می‌باشد، مهیا کرده است. یکی از پیچیده ترین حربه‌ها در جنگ نرم تغییر سبک زندگی جوانان و نوجوانان با استفاده از الگوسازی‌های وارداتی می‌باشد. به عنوان مثال در این باره می‌توان به شخصیت بین الملی و آشنا برای بسیاری از نوجوانان و جوانانِ سراسر جهان، بازیگر و خواننده‌ی بیست ساله‌ی آمریکایی، سلنا ماری گومز (Selena Marie Gomez) به عنوان الگوی ارائه شده از طرف غرب برای این قشر سنی اشاره کرد.

گومز به واقع عصاره تمدن غرب و غایت یک دختر ایده آل از دیدگاه لیبرالیسم و اعوان آن است، که ایالت متحده آمریکا برای بسط دادن این الگو با توسل به قدرت دیپلماسی رسانه‌ای خود به فطرت پاک دختران نوجوان و جوان هجمه کرده و الگویی شیطانی را به آن‌ها دیکته می‌کند.

سلنا گومز اخیراً با بازی در فیلم تعطیلات بهار (Spring Breakers) که در تاریخ 22 مارس سال جاری به پخش‌ درآمد تا حدودی نه چندان تعجب برانگیز از چارچوب‌های گذشته خود خارج شد، به نحوی‌که خود در گفتگویی با رسانه‌ها به طرفداران نوجوانش توصیه کرده از دیدن این فیلم منصرف شوند.

وی درباره‌ی این فیلم می‌گوید: «در این فیلم شخصیتی که من نقش او را بازی می‌کنم یک آدم ترسو است اما با آدم-های مختلف سیگار می‌کشد و به نوعی با آن‌ها ارتباط برقرار می‌کند، به همین دلیل وقتی طرفداران کم سن و سال و نوجوان خودم را می‌بینم، به آنها توصیه می‌کنم که این فیلم مرا تماشا نکنند و فقط کنسرت‌های مرا نگاه کنند و وقتی والدین آنها از من می‌پرسند که آیا این حرف من جدی است یا نه؟ به آنها می‌گویم بله کاملا جدی است. البته من طرفدارانی هم دارم که هم سن و سال خودم هستند و آنها می‌توانند این فیلم را تماشا کنند زیرا موضوع این فیلم کاملا واقعی و عبرت آموز است، موضوع این فیلم واقعیتی است که نمی توان آن را پنهان یا از آن صرفنظر کرد، فیلم اتفاقاتی که در تعطیلات بهار رخ می‌دهد را به تصویر می‌کشد. من دوست دارم با طرفدارانم صادق باشم و امیدوارم آنها هم از من حمایت کنند»

بدون شک ریل گذاری صورت گرفته برای سلنا گومز به عنوان الگوی معرفی شده‌ی تمدن غرب برای دختران جهان از یک عقبه فکری‌ برخوردار است و نمی‌توان پذیرفت فردی همانند وی، بدون داشتن چارچوبی معین از دوران خردسالی تا به امروز، به فردی کاملاً موفق و شناخته شده تبدیل شده است. با داشتن نیم نگاهی به فضای سایبر و جست و جوی نام وی به فارسی و انگلیسی در موتورهای جستجو و شبکه‌های اجتماعی می‌توان از شهرت وی و اثرگذاری او در مقیاس جهانی مطلع شد.


جست و جوی نام گومز در گوگل بیش از 500 میلیون نتیجه در بر دارد.



صفحه‌ی گومز در فیس بوک تاکنون بیش از چهل و یک میلیون لایک دریافت کرده است.


به این جهت لازم است با نگاهی دقیق تر به زندگی دو دهه‌ای گومز پرده از اهداف هدایت کنندگان وی برداشت و چراییِ رفتار‌های دون شأن سلنا گومز در فیلم تعطیلات بهار به عنوان الگوی دیگر دختران هم سن و سال او را مورد بررسی قرار داد.

صفحات: 1· 2

 نظر دهید »

ما میراث فرهنگی مان را تبدیل به زباله می کنیم!!! (گفتاری از وحید جلیلی)

29 تیر 1392 توسط میرعیسی خانی

Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA MicrosoftInternetExplorer4 ]>SemiHidden="true” DefQFormat="false” DefPriority="99″ LatentStyleCount="267″>

Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA MicrosoftInternetExplorer4 ]>SemiHidden="true” DefQFormat="false” DefPriority="99″ LatentStyleCount="267″>


به جرئت می توان گفت که در فضای رسانه‌ای ما کار فرهنگی مورد غفلت قرار گرفته است. لذا از دغدغه های مهم اهالی فرهنگ عدم حضور نیروهای جبهه فکری انقلاب به ساحت فرهنگ است. وحید جلیلی که خود از بازوان پرتوان حوزه فرهنگ و جبهه فکری انقلاب است چندی پیش در دانشگاه فردوسی مشهد به ایراد مطالبی پرداخت که در جای خود قابل تأمل است. سخنانی که در خطاب به دانشجویان گفته شد.

عمدتا وقتی صحبت از روزنامه نگاری و کار رسانه‌ای انقلابی می شود، تنها روزنامه نگاری سیاسی به ذهن می‌آید، وحید جلیلی در این زمینه تصریح کرد: بعضی تشکل‌های ارزشی اردو برگزار می‌کنند و آموزش می‌دهند تا کسانی که تربیت می‌کنند در نهایت تیتر سیاسی بزنند، البته در روزنامه‌نگاری سیاسی هم کمبودهایی داریم، نیاز به جذب و افزایش کمی نیرو هست، اما بعضی از حوزه‌های دیگر وجود دارند که هیچ کس به فکر پرکردن خلاء های آن نیست.

از قرار معلوم کسی هم دنبال این نیست که تنگه‌های خالی احد و سنگرهای بی نیرو را ببیند، در عین اینکه طی ۲۰ سال از تهاجم فرهنگی و جنگ نرم دشمن صحبت کردیم؛ اما وقتی به عرصه رسانه‌های انقلابی می‌رسیم، فرهنگ به تعبیر رهبر انقلاب مظلوم است.

فرهنگ در صدا وسیما و خبرگزاری‌ها جایگاه ندارد

مظلومیت یعنی چیزی که در آن عدالت رعایت نمی‌شود، عدل یعنی هرچیزی جای مناسب خود را داشته باشد، فرهنگ در صدا وسیما، سایت های اینترنتی، خبرگزاری‌ها و نشریات دانشجویی شأن و جایگاهی ندارد.

یکی از شاخص‌ها و تمایزهای آشکار فرهنگ است؛ برای رسانه حزب اللهی فرهنگ موضوعیت ندارد به طوری که در کیهان تیتر یک فرهنگی پیدا نمی‌کنید یا در روزنامه ایران که چندین سال در دست حزب اللهی بوده هم کم پیدا می شود.

حسن رحیم پور ازغدی یک بار هم تیتر یک کیهان نشده است

اگر فلان هنرپیشه در دربند دیزی بخورد، تیتر یک روزنامه شرق می شود؛ اما یک بار هم حسن رحیم پور ازغدی تیتر یک روزنامه کیهان نمی‌شود، ژورنالیسم عرصه عینیات و جزئیات است، اگر مثالی می زنم برای همین است، همین جمعی که شما هستید اگر به جبهه رسانه انقلاب اضافه شوید، تحولات بزرگی رخ می‌دهد؛ اما اگر در فضای استراتژی غلط تهدید و دشمن محور باشید، چیزی در نمی‌آید.

صفحات: 1· 2

 نظر دهید »

نقش تبليغات صحيح در برابر هجوم رسانه اي بيگانه

26 تیر 1392 توسط میرعیسی خانی

امام خميني(ره): «مسأله تبليغات يك امر مهمي است كه مي‌شود گفت كه در دنيا در رأس همه امور قرار گرفته است، و مي‌توان گفت كه دنيا بر دوش تبليغات است… بايد با تبليغات صحيح، اسلام را آن گونه كه هست به دنيا معرفي نماييد… توجه داشته باشيد كه بالاترين چيزي كه مي‌تواند اين انقلاب را در اين جا به ثمر برساند و در خارج صادر كند، تبليغات است، تبليغات صحيح.»
در روز نخست تيرماه سال 1360هـ.ش، سازمان تبليغات اسلامي به فرمان امام خميني(ره) تاسيس شد. اين نهاد با هدف اعتلاي فرهنگ نغز و پربار اسلامي و تبلور حيات معنوي و تبيين و ترويج شاخص‌هاي اعتقادي فعال شد. سياستگذاري، برنامه‌ريزي، هدايت، ساماندهي، پشتيباني و نظارت بر تبليغات ديني مردمي، زمينه‌سازي براي يافتن نيروهاي مؤمن و تأسيس تشكل‌هاي لازم و برنامه‌ريزي و هماهنگي به منظور تقويت و هدايت مداوم انجمن‌هاي اسلامي، تلاش در جهت احياء و اشاعه معارف، فرهنگ و تاريخ تشيع از همه راههاي ممكن، با تاكيد بر وحدت تمام مذاهب اسلامي و حراست از آن با همكاري مراجع و نهادهاي ذيربط، تحقيق و بررسي در خصوص تبليغات سوء و تهاجم فرهنگي دشمنان و شناسايي و تحليل ترفندهاي تبليغي عليه اسلام و انقلاب اسلامي، انجام مطالعات راهبردي و بررسي‌هاي كاربردي در زمينه نيازهاي فرهنگي اقشار مختلف جامعه، بويژه جوانان و طراحي برنامه‌ها و شيوه‌هاي تبليغي نوين و اصلاح و احياي روش‌هاي سنتي در تبليغات اسلامي، تدوين و انتشار كتب و نشريات مناسب و ضروري، به منظور معرفي فرهنگ و تمدن اسلامي و تبيين مواضع انقلاب اسلامي و انجام پژوهش‌هاي لازم، به ويژه در زمينه نظام تربيتي و مباني سياسي – اقتصادي و فرهنگي حكومت اسلامي و حمايت از پژوهشگران متعهد و… از جمله فعاليت‌هاي اين سازمان است. اين روز به‌عنوان روز تبليغ و اطلاع‌رساني ديني نامگذاري شده است.
تبليغات، به معناي مجموعه اعمال گفتاري، نوشتاري، رفتاري و تصويري است كه به منظور نفوذ و تاثيرگذاري در شخصيت، افكار، عقايد و احساسات مخاطبان سازماندهي مي‌شود و براي جهت بخشيدن به آنان در راستاي هدف و مقصدي مشخص، هويت پيدا مي‌كند. تبليغات در بينش و فرهنگ اسلامي از جايگاه رفيع و ويژه‌اي برخوردار است.
بد از پيروزي انقلاب اسلامي، نهاد شوراي عالي تبليغات اسلامي در اول تيرماه 1360 به صورت نهادي منسجم، مستقل و وابسته به ولايت فقيه با اراده امام (ره) و به منظور پرداختن به امر تبليغات به وجود آمد. اين نهاد انقلابي در سير تكاملي خود در 14/1/1368 با دست خط مبارك امام خميني(ره) به سازمان تبليغات اسلامي تغيير نام يافت.

اطلاع‌رساني ديني، چالش‌ها و مشكلات

دنياى رسانه جهانى، امروزه با خلا اطلاع‏رسانى، افكار عمومى جهانيان را در چارچوب نيل به اهداف خاصى، هدايت مى‏كند و با بهره‏گيرى از امكانات «تكرار»، «گسترده‏» و «يكسويه‏» نظام اطلاع‏رسانى نوين را شكل مى‏دهند.‏
روز اول تيرماه هر سال، به عنوان روز تبليغ و اطلاع‌رساني ديني نام نهاده شده؛ عنواني كه تا به امروز آنچنان كه بايد توجه لازم و بايسته‌اي نشده است.
بدون ترديد «اطلاعات و اطلاع‏رسانى‏» يكى از عناصر مهم و اساسى تشكيل دهنده قدرت است. اين واقعيت را مردم مغرب زمين دريافته‏اند، اما كمى قبل از آن، قدرت‏هاى بزرگ، «غول‏هاى رسانه‏اى‏» را به عنوان وسيله‏اى مناسب براى اقناع افكار عمومى در راستاى اجراى قدرت سياسى، احيا كردند.
توليد انبوه ابزارهاى ارتباطى، ساخت پايگاه‏هاى عظيم اينترنتى و احداث صدها شبكه تلويزيونى و راديويى در دنيا، تنها با هدف انتقال صحيح و سريع اطلاعات، تجهيز نشده است، وراى فعاليت‏هاى اطلاع‏رسانى، هدايت‏خواسته‏ها و نيات سياسى نهفته است. دنياى رسانه جهانى، امروزه با خلا اطلاع‏رسانى، افكار عمومى جهانيان را در چارچوب نيل به اهداف خاصى، هدايت مى‏كند و با بهره‏گيرى از امكانات «تكرار»، «گسترده‏» و «يكسويه‏» نظام اطلاع‏رسانى نوين را شكل مى‏دهند.
هماهنگ‏سازى افكار عمومى مردم با نيات و اهداف نظام سياسى، يكى از دستاوردهاى عظيم و مؤثر اطلاع رسانى امروزى است. در كنار اين اطلاع‏رسانى در درون يك نظام سياسى، «اطلاع‏رسانى‏» نقش مؤثرى در هماهنگ سازى دولت‏هاى ديگر دارد. در نظام امروزى جهان و تلاش براى «جهانى‏سازى‏» همه عرصه‏هاى سياسى، فرهنگى و اقتصادى، جايگاه اطلاع‏رسانى، قابل تامل و تفكر است. گرچه بسيارى بر اين نظر هستند كه نقطه شروع جهانى‏سازى، از جهانى‏سازى گردش اطلاعات و جهانى‏سازى اطلاع‏رسانى است، ولى در عين حال نقش اطلاع‏رسانى در عرصه جهانى غير قابل انكار است.
اطلاع‏رسانى در واقع نقش اساسى در فرايند جامعه‏پذيرى دارد و به انسان‏ها القاء مى‏كند كه چگونه جهان را ببينند و آن را تفسير كنند. در ميان هزاران خبر و اطلاعات گسترده در شبكه‏هاى اطلاع‏رسانى جهان، به خوبى نقش «فرهنگ‏پذيرى‏» نمايان مى‏شود.
در فرايند اطلاع‏رسانى مستمر است كه انسان‏ها مى‏آموزند چه ملاك‏ها و معيارهايى را در زندگى فردى و اجتماعى به كار ببندند و از چه الگوها و روش‏هايى اجتناب نمايند. در مهندسى افكار عمومى به خوبى بر كاركردها و زمينه‏هاى اطلاع‏رسانى تاكيد مى‏شود و در سايه گردش اطلاعات هدف‏مند است كه افكار عمومى در مسير «خواست قدرت‏» شكل مى‏گيرد.
«قدرت‏» با تشديد يا تخفيف يا حتى طرد داده‏ها و اطلاعات، زمينه‏هاى بهره‏بردارى را از آن در حوزه‏هاى متفاوت سياسى، اقتصادى و فرهنگى براى خود محفوظ مى‏دارد. از اين روست كه «گزينش و انتخاب‏» در اطلاع‌رسانى معنا و مفهوم مى‏يابد.
در ميان هزاران داده اطلاعاتى و گزاره‏هاى خبرى كه از طريق شبكه‏هاى مختلف خبرى و اطلاعاتى در دنيا رد و بدل مى‏شود، جايگاه رسانه‏هاى كشورهاى اسلامى ناچيز است.
اطلاع‏رسانى انفعالى و ضعيف رسانه‏هاى كشورهاى اسلامى، فضا را براى كشورهاى ديگر فراهم ساخته است تا با بهره‏گيرى از خلا اطلاعات، به ارائه اطلاعات «هدف‏مند» بپردازند و كشورهاى اسلامى را در مقابل اطلاع‏رسانى فعال و هدف‏مند، منعطف نمايند. چه بسا هزينه‏هاى سياسى، اقتصادى و حتى فرهنگى بازتاب اطلاع‏رسانى هدف‏مند ديگر رسانه‏ها، بيش از هزينه اطلاع‏رسانى كشورهاى اسلامى نيز باشد. گردش اطلاعات در ميان كشورهاى اسلامى نيز به سختى و بعضا با سوء گمان همراه است.
عدم اعتماد كشورهاى اسلامى از يك سو و عدم شناخت جايگاه مؤثر و وسيع اطلاع رسانى در دنياى امروز، گردش اطلاعات را ميان آنها ضعيف ساخته است و از اين رو شهروندان كشورهاى اسلامى به رسانه‏هاى بزرگ و غول‏هاى رسانه‏اى غرب روى مى‏آورند و در تعامل با آن، با اطلاعات و اخبار هدف‏مند و هدايت‏شده اي، مواجهه مى‏شوند كه در بدو نظر شناختن ماهيت هدايت‏شده و هدف‏مند اين رسانه‏ها مشكل است. لذا با قبول داده‏ها و اطلاعات ايشان، خواسته يا ناخواسته، سوژه اعمال قدرت سياسى قدرت‏هاى بزرگ مى‏شوند.
گرچه در قالب «سازمان كنفرانس اسلامى‏» تلاش‏هايى براى اطلاع رسانى ميان كشورهاى اسلامى صورت گرفته است، اما اين تلاش‏ها نتوانسته است در برابر غول‏هاى رسانه‏اى امروز دنيا، تشخصى پيدا كند.
حال نه تنها مردم كشورهاى اسلامي نياز مشترك به داده‏ها و اطلاعات سريع و صحيح دارند، بلكه مردم ساير نقاط جهان نيز حداقل نسبت‏به اخبار و اطلاعات جهان اسلام، منتظر واكنش فعال رسانه‏هاى كشورهاى اسلامى هستند، ولى به لحاظ كمبود امكانات اقتصادى و نبود تكنولوژى مدرن، اطلاع‏رسانى به سختى صورت مى‏گيرد و غول‏هاى رسانه‏اى با شكل‏دهى به افكار عمومى، راه ارائه اخبار و اطلاعات رقيب را مسدود يا حداقل با مشكل مواجهه مى‏كنند.
امروزه كمتر كسى به كار آيى و اثر بخشى اينترنت، رسانه‏هاى جمعى شنيدارى و تصويرى، ترديدى دارد; اما نبود يك احساس مشترك و درك همگانى از واقعيت‏هاى اطلاع رسانى در جهان اســلام، بــاعث گرديده است كه سيرهجوم اطلاعــات و داده‏هاى هدف‏مند و هدايت‏شده از ســـوى غول‏هاى رسانه‏اى دنيا، افزايش يابد و افكار عمومى مردم كشورهاى اسلامى را با انعطاف و ضعف مواجهه سازد.
يكى از مهم‏ترين آثار سوء اطلاع‏رسانى يكسويه و تهاجمى غول‏هاى رسانه‏اى جهان، تهى كردن «هويت‏» ملى و ديني كشورهاى اسلامى است. رسانه‏هاى گروهى دنيا با القاى ارزش‏ها و هنجارهاى مورد نظر، تلاش مى‏كنند ارزش‏هاى بومى و ملى و مذهبى كشورهاى اسلامى را از درون تهى و ارزش‏هاى فرهنگى خود را جايگزين سازند.
در بسيارى از خبرها خصوصا اخبار مربوط به تحولات كشورهاى اسلامى، القاى برداشت‏خاص و نگرش هدف‏مند به اين مسايل، قابل مشاهده است. برخورد انفعالى با پديده اطلاع‏رسانى، ضمن ايجاد «بحران هويت‏» در كشورهاى اسلامى، زمينه را براى «بحران مشروعيت‏» فراهم مى‏سازد. در بحران مشروعيت، شهروندان، مشروعيت‏حاكمان سياسى را به چالش مى‏كشند. مشروعيتى كه مى‏توانست ريشه در هنجارها، ارزش‏ها و فرهنگ سياسى هر كشور داشته باشد، در اثر ارتباطات يكسويه و اطلاع‏رسانى هدف‏مند، در دستگاه فرهنگى خاص تعريف مى‏شود كه سازگارى چندانى با فرهنگ ملى و بومى نمى‏تواند داشته باشد. در اين شرايط است كه كشورهاى اسلامى براى غلبه بر «بحران مشروعيت‏» هزينه‏هاى سياسى و حتى اقتصادى‏اى را متحمل مى‏شوند كه مى‏توانستند با هزينه كردن بخشى از آن، با افزايش مكانيسم‏هاى اطلاع‏رسانى صحيح و سريع، راه نفوذ مخاطرات سياسى را مسدود كنند.
از اين رو بهره‏گيرى از نظام ارتباطات جهانى در اداره امور سياست داخلى و خارجى، در شكل‏گيرى افكار عمومى مطابق با اهداف و برنامه‏هاى كشورهاى اسلامى تاثير بسزايى دارد.
به هر ميزان بتوان بر قدرت «رسانه‏اى جهانى‏» تسلط پيدا كرد، به همان ميزان در مسير تامين منافع ملى و خواست‏هاى عمومى كشور توفيق حاصل مى‏شود. بديهى است كه گردش اطلاعات و نظام اطلاع‏رسانى ميان كشورهاى اسلامى بايد براساس اصول منطقى و گرايش‏هاى تامين منافع عموم كشورهاى اسلامى مبتنى گردد، تا ضمن حفظ اعتماد و اطمينان به گزاره‏هاى خبرى، سدى محكم در برابر هجوم رسانه‏هاى جهانى تبديل شود.
منبع: روزنامه اطلاعات

 نظر دهید »

شهري است پر حريفان، از هر طرف نگاري

26 تیر 1392 توسط میرعیسی خانی

بازخواني انتقادي رويکردهاي تلويزيون به ماه مبارک رمضان
جهان قاعده اي شناخته شده روي به سوي بي نظمي پيش مي رود؛ اين زير بناي ساخت آدم واره شيء مدرن است و اين شيء شدگي در تداومي معرفت شناختي با سازوکارهاي صنعت فرهنگ باز توليد و بازسازي مي شود و چه بسا تلويزيون (و تصوير) کارآمدترين چهره اين بازنمايي به شمار رود. ذات گريان در باب رسانه بر اين باورند که آن را جواهري است براي آوردن اقتضائاتي خاص (و عمد تا ناشناخته). رسانه براي ظهور و انکشاف جهان پديده آمده و حقايقي را باز مي تاباند که مي خواهد و مي تواند؛ رسانه محصول دوره اي است که آدمي زاده، براي حذف و هدم وهضم همه ترس ها، به شناخت حسي دست يازيد و پا را فراتر از گليم خود گذارد و به خوانشي نوين از عالم دست زد. من انساني جايگزين همه معماهاي هستي شد و طبيعت را به زير لگام خود در آورد: رسانه محصول اين دوره نوازيي صنعت گرايي است.
رؤيت پذيري که ما آن را در تلويزيون و سينما و همه مظاهر بصري ديگر متجلي مي بينيم، مرحله ارتقا يافته فرايند کار رسانه اي است؛ در اين فرايند فرقي ميان دين و هنر و خانواده و سياست و هر چيز ديگري نيست. همه آنها به پيروي از قاعده نسبيت عام مي توانند قابل رؤيت شوند و ناخودآگاه در ضمير خودآگاه، نامعتبر. اين نهايت امر تحول فرهنگي است که نه تنها آن را از سکه نينداخته بلکه آن را از معنا تهي کرده، چون بنا بر کنار گذاردن نکات مبهم بوده و دين به عنوان ساحتي فرابشري داراي ساختي متافيزيکي است که مانع از سيلان بي مهار نفس مي شود، پس دين بايد مهار مي شد تا نفس آزاد شود و يکي از ساده ترين راه هاي مهار شدن، نمايش آخته آن در پيش چشم بود با تفاسيري ساده سازي شده و دم دستي. اينجاست که رؤيت پذيري، اعتبارزدايي را محقق مي کند.

رأي ها و رفتارها
دين چيست و مي خواهد براي آدمي چه به ارمغان آورد؟ اين پرسشي است مقدماتي براي ورود به فضاي فعاليت رسانه تلويزيون در موقعيتي ناب چون ماه مبارک رمضان. فارابي مي گويد: «دين را دو جزء است: روشن کردن و شناساندن راي ها و اندازه گيري رفتارها.» بر اين مبنا، دين هم شکلي نهادي داراست و هم رويي کار کردي.
برخي بر اين گمانند که کارکردهاي دين تنها در حوزه امور شخصي و دروني و فردي خلاصه مي شود و از آن نمي توان رفتارهايي در حوزه مسائل عمومي انتظار داشت. به تعبيري نهفته در اين تعريف، دين در صورت فلسفي اش، در شمائل اخلاقي متجلي مي شود و در صورت سياسي اش، در هيبت سکولاريسم. اين تعريف که حتما با منطق عرضه شده از سوي حکماي اسلامي در تضاد و تعارض است، اگر پذيرفته شود، آثار و تبعاتي در حوزه رسانه به همراه مي آورد که به دو دليل، شايسته بررسي است: اول آنکه رسانه هاي بصري ما تا حدودي دامنگير آن شده اند و ثانيا با چهار چوب ايجابي حکومت اسلامي (جمهوري اسلامي مبتني بر ولايت فقيه) ناسازگار است.
دين تقليل يافته به حوزه فرد، دنباله همان معرفت بشري راززدا از جهان است که در عصر روشنگري، به نام روشن نگري تبليغ و ترويج شده؛ وانهادن کارآيي عمومي دين، جاي پا را براي تثبيت تقدير ثابت بشري (تسلط برتران و اطاعت زير دستان) فراهم آورده است. دين معيار و ميزان ارتقا را از ميراث و ثروت و زور، به تقوا منتقل کرده بود، پس بايد کنار گذاشته مي شد تا سلطه گران بساطشان را گسترده تر سازند و چه بهتر که به جاي نابودي کامل، در خدمت همين نظام طبقاتي تاريخي قرار مي گرفت. دين فردي تقليل گرا، به مثانه ابزار قدرت و توحش عمل مي کند.

تضاد دين و رسانه
اگر ذات رسانه منبعث از امر مدرن فرض شود (که درست هم هست)، در سطوحي اين ماهيت مانع از شکل گيري رابطه اي مناسب دين و رسانه مي شود. (کما اينکه شده است.) به تعبير نيل پستمن، دين رسانه اي (به معناي ابزار انتقال دهنده معارف ديني) امکان تحقق در عالم واقع را ندارد؛ چرا که رسانه رهزن خرد و معرفت است؛ پيامبران آنچه را مي گفتند که خدا براي بشر مقدر کرده بود و دستيابي به آن سعادتمندي را به همراه مي آورد اما رسانه ها آنچه را مي گويند که مخاطبان مي خواهند ميل مردمان طلب مي کند.
با اين شرح، تقريبا امتزاج دين و رسانه (با تاکيد بر تلويزيون) ناشدني يا بسيار دشوار مي شود و اگر هم بشود، به چيزي در حد و حدود شوهاي مذهبي وعظ و خطابه تنزل پيدا خواهد کرد، مگر آنکه در نسبت سنجي ميان مذهب و تلويزيون تفاوت قائل شويم.
مراسم سنتي واجد دو خصوصيت (بوده و) است: آستانه تحريک بالا و آستانه اختلاف پايين و اين مخالف تبليغ مدرن در شکل تلويزيوني آن است. مخاطب تلويزيون که در خانه نشسته، به دليل بعد مسافت و دخالت عوامل محيطي ديگر، گيرايي پاييني پيدا مي کند و در واقع آستانه تحريک پذيري اش کاهش مي يابد و درست در نقطه مقابلش، دچار سطحي از مخالف خواني گسترده با رسانه مي شود، چرا که از زاويه آن رسانه به رويداد مي نگرد و اين بر در کش از محيط تاثير مي گذارد و با فرض فقدان تاثير ارتباط چهره به چهره، دچار نوعي انفکاک مفهومي با تلويزيون مي شود.
برنامه شب هاي احيا در مصلاي تهران را در نظر يگيريد که به طور زنده از يک شبکه تلويزيوني پخش مي شود (و اصلا از چند روز پيش از آن براي آن تبليغ مي شود) و تعداد کثيري بيننده در اقصا نقاط کشور بيننده آن هستند؛ هر کدام از سه جزء سازمان دهندگان برنامه، پخش کنندگان آن يا مخاطبان، در انجام مسؤوليت خود اندکي قصور يا کوتاهي داشته باشند، در انتقال و يا دريافت پيام اخلال ايجاد خواهد شد و به دليل همان تمرکز پايين و آشفتگي بالا، ممکن است پيام حتي تا مرزي وارونه شده منتقل شود.

امتداد قرب
نقص در بازسازي مناسک مذهبي به مدد رسانه هاي تصويري، بيشتر از هر چيز ديگري در اين نکته نهفته است که مخاطب پيش از تلويزيون، بي واسطه در موضع ديدن و تجربه کردن قرار داشته است، آن هم مراسمي متفاوت که در آن جذبه هاي عرفاني و معرفتي بزرگ ترين بخش يا عنصر تاثير گذاري را شکل مي دهد، حالا واسطه اي در اين ميان نشسته که نه مي شنود، نه مي فهمدو نه پاسخ مي دهد. در واقع اين واسطه است که ما را درون موقعيتي قرار مي دهد که از آن کيلومترها دورتريم، اين واسطه اگر چه در عصر جديد، به بخشي از آگاهي (و آگاه سازي) اجتماعي- معرفتي ما مبدل شده اما خودش واجد مختصاتي است که پيام را از خود متاثر مي کند.
اگر ارتباط رود رو را يکي از مهم ترين ابزارهاي دين براي توسعه مفاهيم انساني تلقي کنيم، اين ابزار به طور عام راه است و به روشي خاص، مقصد. راه است چون مسير قرب را پيش روي ما درهمه حال روشن مي کند (مصلحت ديدن من آن است که ياران همه کار/ بگذارند و خم طره ياري گيرند) و مقصد است براي کار رسانه اي.
اقتصادي برنامه موفق برقراري ارتباط دو طرفه است و چه ميزان اين ارتباط در تلويزيون و سينما به نسبت نمايش محدودتر است؛ امر و گفت وگويي در نمايش به شکل عجيب پي رنگ همه مشخصات صحنه را از خود متاثر مي کند و از همين روست که ميان هنرها، يکي از معدود هنرهايي که ريشه اي تاريخي دارد نمايش هايي است که آنها را نوعا آييني مي خوانيم. نمونه شاخص تاثير گذاري امر گفت وگويي را بايد در برنامه سحر گاهي شبکه اول سيما نشان داد، جايي که مجري مشهور و تواناي آن با تسلط و حافظه اي مثال زدني عرش و آسمانيان را به فرش خواسته هاي آدميان گره مي زند و کاري مي کند کارستان. اين برنامه موفق نمونه اي از تحقق وعده تصريح شده در دين، براي گفت و گوي نيکوست.

قاعده جذب
برخي براين باورند که براساس همان منطق عرصه شده (روشن کردن رأي ها و اندازه گيري رفتارها)، دين امري است افزون بر آموزه هايي صرف که چون رسانه نتوانست آن را عرضه کند، کارناتمام بماند. در واقع دين تنها به امور جزئي و فردي تحديد نمي شود که صرف نمايش مستقيم آنها برآورده کننده اهداف باشد؛ غايات متعددي در دين مورد توجه است که مي توان آنها را تعقيب و تبليغ کرد. روشن کردن آرا و اندازه گيري عمل ها، تنها به چهار چوب يک برنامه سازي عادي منحصر نمي شود و معنا بخشي زندگي و رسيدن به خوشبختي و آرامش روحي و توسعه ارزش هاي اخلاقي و همه اينها و فراتر از آنها، مي تواند موضوع کاررسانه اي در حوزه دين قرار گيرد.
بدين ترتيب دست رسانه براي مواجهه با مخاطب گشوده تر از گذشته خواهد شد و بازآفريني هر موقعيتي که بدين مقصود مدد رساند، مي تواند اتفاقي ديني تلقي شود. يکي از روبنايي ترين جلوه هاي تحقيق اين اصل را مي توان در برنامه هاي شاد ارائه شده در ايام رمضان المبارک ديد که به تاسي از جشن و نشاط و شادماني رواج يافته در ديگر ممالک اسلامي- عربي، حدود يک دهه است که در ايران نيز بدان تاکيد مي شود.

دين براي جمهوري
… از اين پس، همه حاجت به وضع قوانين وآموزش جمهوري مي افتد که به نيروي خردورزي از امور علمي فرداست آمده است. چون قوانين در اين دو صنف وضع گرديد يا به آنها روش هايي افزوده شده که به کمک آنها جمهوري قانع و آموزش داده مي شوند و پرورده مي گردند. در اين صورت ديني پديد مي آيد که مردم به واسطه آن آموزش مي بينند و پرورش مي يابند و آنچه مايه سعادتشان است به دست مي آوردند.ابو نصر محمد ابن محمد فارابي (260- 339 قمري)
مراسم سنتي واجد دو خصوصيت (بوده و) است: آستانه تحريک بالا و آستانه اختلاف پايين و اين مخالفت تبليغ مدرن در شکل تلويزيون آن است.مخاطب تلويزيون در خانه نشسته، به دليل بعد مسافت ودخالت و عوامل محيطي ديگر، گيرايي پاييني پيدا مي کند و در واقع آستانه تحريک پذيري اش کاهش مي يابد و درست در نقطه مقابلش، دچار سطحي از مخالف خواني گسترده با رسانه مي شود.
از اين رو اين وجهه کار، روبنايي خوانده شد که اکنون به نظر مي رسد رفته رفته و بر اساس قاعده جذب، اصل موضوع که همانا شاد کردن مومنان و توجه دادن ايشان به تفاوت هاي ماه رمضان بوده، فراموش شده و اصل بر آن است تا سريالي طنز و خنده آور تو ليد شود (که ممکن است هيچ ربطي به اين ايام نداشته باشد و حتي عوامل آن حين مشغوليت فراوان به ساخت سريال در ماه رمضان، از فيض روزه گرفتن هم محروم بمانند!)
با اين توصيف روشن مي شود که مرز ديني بودن و نبودن، تحقق يک محور تک بعدي (در اينجا: شادي بخشي) نيست و اگر اين محور، هدفي نداشته باشد، غايت مورد نظر تحقيق پيدا نمي کند. استاد محسن قرائتي که سال هاست عمر خود را صرف برنامه سازي مذهبي کرده (و به ميزان زحمتي که کشيده، ارج نديده)، کساني که شنونده و بيننده برنامه هاي ايشان هستند مي دانند که چه ميزان خنده و شور در خلال گفتارش به مخاطب تزريق مي کند و اين شور کاملا در چهار چوبي معرفتي شناختي و مذهبي ارائه مي شود. پس الزامي نيست تا براساس قاعده جذب، تنها به صورت زيبا رجوع کرد و از سيرت زيبا بازماند.

تحميل تکثير
رکن رکين برنامه سازي مذهبي اتکا بر منطق و استدلال است؛ آيات و روايات متعددي که در نصوص اسلامي در باب رفتارهاي تبليغ گراي نازل شده، اين پندار را تقويت مي کند که حرکت از روبناي احساسات گرايانه به روش هاي عقل گرايانه، يکي از مهمترين راهبردهاي تبيين شده در معارف ديني است، پس برنامه سازي تلويزيوني مي تواند داراي شاخصه اي مهم باشد که بر آن اساس ميزان دين گرا يا غيرگرا بودن آن سنجيده شود.
اين شاخصه خود قابليت بررسي فزاينده برنامه هاي ساخته شده خود را ايجاد مي کند؛ پاره اي نويسندگان يا کارگردانان برنامه هاي مرتبط با ماه رمضان، در سير روايي خود معمولا ماجرا را به نقطه اي مي رسانند که قهرمان داستان، ناگزير از انتخاب ميان راهي عقل گرايانه يا احساس مدارانه است (اين انتخاب نيز نوعا در مقابل مسجد يا يک مکان مذهبي ديگري صورت مي گيرد)، راه حل مذکور هم نوعا الهي و درست است و او را از خطا وا مي رهاند.
با اين روايتگري، در واقع به شکل غيرمستقيم، مخاطب به اين فهم مي رسد که اولا دين، عقلي نيست؛ ثانيا عقل داراي استدلال هايي قوي و محکمه پسند است؛ ثانيا انتخاب خدا باورانه حتما در موقعيتي احساسي (شهودي) بايد شکل بگيرد و در عالم واقع، چنين چيزي ممکن نيست! شما هم حتما مي توانيد نمونه هاي جالبي از اين تضادافکني را به ياد آوريد.
يک نمونه جذاب ديگراز استدلال نمايي برنامه هاي مذهبي (که زيربنايي 20ساله در ميان فلسفه ورزان و داستان نويسان ايراني نيز دارد)، تصريح بر نوع پنهاني از تکثير گرايي ديني است؛ در اينجا ما با دو مساله مواجه مي شويم؛ اول برنامه هايي که به قصد طرح ونقد شبهات ضد ديني ساخته و عرضه مي شود که معمولا به دليل همان مشکل فرايندي ارتباطي (سازنده، پخش کننده و دريافت کننده)، نه تنها مساله مورد نظر آنها به خوبي بررسي ورد نميشود، بلکه خود به مساله اي نو مبدل مي شود و جالب تر آنکه (در مسابقه اي پايان ناپذيري براي جذب مخاطب بيشتر) هر روز شبهاتي خاص تر و ترسناک تر نيز از راديو و تلويزيون اشاعه پيدا مي کند. دوم هم اينکه قهرمان داستان در گيرودار انتخاب ميان حرف هاي متفاوت و منطق هاي گوناگون اسير مي شود و از آنجا که ميل به سمت معنويت گرايي منهاي شريعت اندکي جان گرفته، معمولا گزينه اي معنويت گرايانه انتخاب مي شود، به بياني ديگر نوبيسنده متن براي ايجاد درام، ناگزير از باسازي کشمکش هاست، کشکمکش هايي که در سريال هاي مذهبي، نوعا حول وحوش مفاهيم ديني شکل مي گيرد و اينجاست که انديشه هاي پلوراليستيکي به زير کانه ترين صورت ممکن، خود را به مخاطب تحميل مي کنند.

مناسک رسانه اي
يک شکل ديگر از ارتباط ميان دين و رسانه را مي توان در چهار چوب مناسک رسانه اي باز نمود. مناسک رسانه اي (که مي توان در سطحي آن را ادامه دين رسانه اي دانست) در واقع ترويج محتواهايي مناسب، منبعث از معارف ديني در رسانه است که ضمن ايجاد زمينه هاي پذيرش عمومي، پايايي و روايي آن نيز تضمين شود.
در تلويزيون (و راديو) پاره اي تجارت موفق و نا موفق در اين زمينه وجود دارد: گنجاندن ذکر صلوات بر پيامبر و ائمه (ع)، در آغاز برنامه هاي خبري در ابتدا منجر به پديد آمدن تحرک و باز خوردهايي متناسب در ميان مردم مي شد اما به مرور اين ذکر، به جزئي از مقدمه گويي مجري مبدل شد و در سطحي فراگير، باز خوردن هم شان خود را از دست داد. يا در نمونه اي ديگر، تلاش صدا و سيما براي معرفي روز تولد حضرت زهرا (س) به عنوان روز مادر، به ثمره نشست و اکنون روز زن يا مادر، موقعيتي تعين يافته به خود گرفته است تا جايي که روز تولد حضرت امير (ع) نيز به عنوان روز پدر معرفي و تثبيت شده است.
نمونه رايج تلاش تلويزيون براي ايجاد موقعيت هاي مشابه را در برنامه جشن رمضان مي توان ديد که در آن از مردم خواسته مي شود تا براي کمک به خانواده هاي بي سرپرست يا بد سرپرست کمک هاي خود را در مکاني خاص عرضه کنند. به رغم ظاهر شعاري و تکراري شده برنامه مذکور به نظر مي رسد تا زماني که رسانه عزم خود را براي توليد آن از دست ندهد، فرهنگ سازي و مشابه سازي از روي آن ادامه خواهد داشت، به گونه اي که اکنون در حاشيه بسياري از گردهمايي هاي مرتبط با ماه رمضان مي توان شاهد فعاليت هاي گروه هاي خيريه براي جذب کمک هاي مطابق الگوي عرضه شده در برنامه مذکور بود.
با اين توصيف به نظر مي رسد تلويزيون براي ورود به حوزه مناسک سازي رسانه اي در ايام ماه رمضان، مي بايست برنامه هايي آسان تر را مورد توجه قرار دهد (نظير رواج افطاري هاي ساده در خيابان ها و اماکن عمومي) تا با اتکا به فرهنگ عمومي و پذيرش مخاطب هدف، مناسک مورد نظر با اقبال مواجه شود.

در مسير حق
فارابي در برابر مدينه فاضله، مدينه هاي فاسقه وضاله و جاهله را پيش مي کشد که در آنها، دين شناخته شده اما اجرا نمي شود؛ دين شناخته شده اما راه رسيدن بدان نادرست است و در گذشته مردم، دين دار بوده اند و اکنون نيستند. مدينه جاهله خود به انواع متعددي تقسيم مي شود و جوامعي را شامل مي شود که غايت مردم در آن رسيدن به زراندوزي، قناعت گري، خوشگذراني، برتري جويي و سر افرازي است. ماه رمضان تجلي حقيقت دين براي رستگاري بندگان است. و رسانه در مدينه اي که يکي از اقسام مطرود فارابي نيست، نقشي بي بديل در معنا دار ساختن زندگي ايفا مي کند؛ سعادت خير مطلق است و هر که در راه رسيدن به آن قرار گيرد، مسير درست را يافته، حتي اگر گهي تند و گهي خسته رود.

براي مطالعه بيش تر:
1- تکنوپولي: تسليم فرهنگ به تکنولوژي/ نيل پوستمن/ صادق طباطبائي (مترجم)/ ناشر: اطلاعات
2- انفطارصورت/ سيد مرتضي آويني/ ناشر:ساقي
3- آينه جادو/ سيدمرتضي آويني/ ناشر: ساقي
4- چکيده مقلات همايش بين المللي دين و رسانه/ بررسي نسبت رسانه و دين؛ مطالعه موردي مناسک رسانه اي/ حسن
5- خجسته و عبد الحسين کلانتري/ ناشر:دفتر پژوهش هاي راديو
6- بازشناسي درباره رسانه، دين و فرهنگ/ استوارت ام.هوور و نات لاند باي/ ترجمه: مسعود آريايي نيا/ ناشر: سروش
منبع: ماهنامه فرهنگي همشهري آيه- شماره
4

 1 نظر

هالیوود و تبلیغ هنجارهای سبک زندگی آمریکایی در جهان

26 تیر 1392 توسط میرعیسی خانی

ورود لوح‌های فشرده و دی‌وی‌دی به بازار و عدم توانایی نهادهای نظارتی در کنترل این اقلام فرهنگی از یک دهه پیش، باعث شد تا فیلم‌های هالیوودی به راحتی و با ارزان‌ترین قیمت در اختیار مخاطب ایرانی قرار گیرد. البته از چند سال قبل‌تر از آن، صداوسیما که با گسترش شبکه‌های صداوسیما نیاز به پر کردن جدول پخش خود داشت، بار دیگر پس از چند سال تحریم، به سینما و تلویزیون آمریکا روی خوش نشان داد و سریال‌های آمریکایی و بعدتر فیلم‌های دیگر، به وفور از صداوسیما پخش شد. این گونه بود که استاندارد فیلم دیدن در بین مخاطب ایرانی، از دیدن فیلم‌های وطنی و سریال‌های شرقی و عربی، به فیلم‌ها و سریال‌های هالیوودی تغییر پیدا کرد.
وقتی استاندارد فیلم دیدن به مدد صداوسیما تغییر کرد، مخاطب ایرانی عطش خاصی برای تماشای آثار هالیوودی پیدا کرد و با ورود سی‌دی و سپس دی‌وی‌دی و ارزان شدن آن‌ها، قاچاق این گونه فیلم‌ها نیز آسان شد و در طول چند سال، تماشای سریال‌های هالیوودی به پدیده‌ای فراگیر تبدیل گشت؛ سریال‌هایی که بدون هیچ نظارتی و توسط شرکت‌های زیرزمینی با زیرنویس فارسی عرضه می‌شد و هیچ سنخیتی با فرهنگ ایرانی نداشت.
علت گرایش قشر متوسط جامعه به سمت این سریال‌ها، داشتن وقت فراغت بیشتر نسبت به طبقه‌ی فقیرتر جامعه بود. البته نه اینکه فقط طبقه‌ی متوسط این فیلم‌ها را ببیند؛ بلکه طبقه‌ی متوسط چون امکانات مادی بهتری برای تقلید زندگی به سبک این فیلم‌ها و سریال‌ها دارد، تأثیر بیشتری از این سریال‌ها می‌گرفت و این آموزه‌ها را با دردسر کمتری در زندگی خود امتحان می‌کرد. پس نسبتی که بین خودش و زندگی آمریکایی برقرار می‌کرد به مراتب قوی‌تر از طبقه‌ی ضعیف جامعه بود.

آموزه‌های سبک زندگی آمریکایی برای قشر متوسط

به اذعان جامعه‌شناسان و پژوهشگران حوزه‌ی سینما، آنچه در اغلب فیلم‌های آمریکایی در مورد زندگی و خانواده به نمایش گذاشته می‌شود مقداری با حقیقت زندگی در آمریکا متفاوت است. جامعه‌ی آمریکا علی‌رغم همه‌ی فسادهای موجود، همچنان به خانواده اهمیت می‌دهد اما آنچه هالیوود به عنوان یک بنگاه بزرگ اقتصادی و فرهنگی یهودی به تصویر می‌کشد نوعی از سبک زندگی کاملاً مدرن و مادی و مصرف‌گرایانه است که نظیرش را فقط در سینمای آمریکا می‌توان سراغ گرفت و بس. اصالت لذت، روابط جنسی آزاد، مصرف‌گرایی، عدم تمایل به ازدواج، خشونت و قدرت‌طلبی از مؤلفه‌های اصلی این نوع سبک زندگی است.

هالیوود و ارزش‌های بصری

سوپراستارها در هالیوود نقش بسیار مهمی دارند؛ سوپراستارهای زن و مردی که اساس صنعت سینمای آمریکا بر آن‌ها و جذابیت‌های فیزیکی آن‌ها گذاشته می‌شود و به طور ناخودآگاه به عنوان الگوی پوشش و تیپ ظاهری جوانان در سراسر جهان قرار می‌گیرند. هالیوود با انتخاب چهره‌ها و هیکل‌های خاصی به عنوان بازیگر، زیبایی‌شناسی خود را به همه‌ی جهان تحمیل می‌کند. در حقیقت هالیوود و صنعت رسانه‌ای سینمایی آمریکاست که تعریف می‌کند چه کسی زیبا و چه کسی زشت است و این زیبایی با آنچه در فرهنگ اقوام مختلف تا به حال وجود داشته متفاوت است.
به طور مثال، در فرهنگ زیباشناختی جوامع سفیدپوست، اصل بر سفیدتر بودن پوست به عنوان معیاری برای زیبایی بوده است. تشبیه معشوقه به ماه یا ترکیبی مانند «سیمین‌تن» در ادبیات کلاسیک ایران و بسیاری از کشورها نیز به همین سبب بوده است؛ اما در سال‌های گذشته، علاقه‌ی جوانان به رنگ سبزه و گسترش پدیده‌ی «سولاریوم» و «برنزه کردن» حاکی از این است که دیگر سفید بودن بدن انسان، که در گذشته جذاب بوده است، ارزش مطلقی محسوب نمی‌شود. تبلیغ شبکه‌های ماهواره‌ای مدلینگ و فیلم‌های هالیوودی اصلی‌ترین علت این تغییر ذائقه است؛ به گونه‌ای که اگر لابه‌لای تبلیغات روزنامه‌ها را نگاه کنیم، می‌توانیم شمار زیادی از آگهی‌های مربوط به سولاریوم و فروش دستگاه‌های سولاریوم را ببینیم.

پدیده‌ی باربیسم

عروسک‌های باربی که از دهه‌ی 1960 در آمریکا رواج پیدا کرده‌اند، در حقیقت بر اساس فرم بدن زنان روسپی آلمانی طراحی شده‌اند و سپس به نژاد آنگلوساکسون تغییر فرم پیدا کرده‌اند، اما پدیده‌ی باربیسم و تشبه به این عروسک‌ها توسط فیلم‌های هالیوودی رواج داده می‌شود؛ سوپراستارهایی که با قامتی کشیده و اندامی لاغر، به عنوان زنان زیبا و معشوقه‌های فیلم‌های هالیوودی معرفی می‌شوند، مروجان این پدیده هستند.
جوانان سراسر دنیا با دیدن این سوپراستارها اندام خود را با آن‌ها مقایسه می‌کنند و برای هر چه لاغرتر شدن، به رقابتی سنگین با خود و اطرافیانشان می‌پردازند. همچنین است در جراحی کردن فرم بینی، لب‌ها و گونه‌ها تا هر چه بیشتر به شاخص زیبایی هالیوودی نزدیک‌تر شوند. این رقابت سنگین، علاوه بر اینکه هزینه‌های بسیاری را بر خانواده‌ها در جوامع مختلف تحمیل می‌کند و بازار دارو، لوازم آرایشی، لباس و… تولید غرب را گرم می‌کند، آسیب‌های بسیاری بر فرهنگ‌های بومی وارد می‌کند و به بسیاری از نابسامانی‌های اجتماعی دامن می‌زند. در فرهنگ ایرانی و طب اسلامی، این قدر لاغر بودن به هیچ وجه نه ارزش فرهنگی محسوب می‌شود و نه معیار سلامتی بدن؛ لکن در کشور ما نیز مسابقه‌ی لاغری و استرس‌های حاکی از اضافه وزن، روند رشد بالایی دارد؛ به گونه‌ای که حتی افرادی که از دیدگاه پزشکی مدرن و سنتی، نرمال محسوب می‌شوند دچار استرس و نگرانی موهومی برای رسیدن به شاخص اندام هالیوود می‌شوند و آرامش روانی خود را از دست می‌دهند.

هالیوود و ارزش‌های جنسی

از دیرباز روبوسی کردن در جامعه‌ی ایرانی بین افراد هم‌جنس رایج بوده است و زنان و مردان ایرانی در اعیاد و مناسبت‌های دینی و ملی، با هم‌جنس‌های خود روبوسی می‌کردند و این یک سنت پسندیده محسوب می‌شد؛ اما رشد پدیده‌ی هم‌جنس‌گرایی در جوامع غربی در قرن بیستم باعث شد تا در جوامع غربی روبوسی مردان با مردان و زنان با زنان به عنوان ملاک هم‌جنس‌گرایی شناخته شود و در این جوامع روبوسی غیرهم‌جنس به عنوان عرف پذیرفته شد. در مقابل، روبوسی مردان با مردان، در نشانه‌شناختی فیلم‌های هم‌جنس‌گرایانه تبلیغ می‌شود.
این در حالی است که جامعه‌ی ایران اقتضائاتی غیر از جامعه‌ی غرب دارد و هنوز سنت دیده‌بوسی و مصافحه، سنتی رایج و پسندیده است. این تقابل و تفاوت در ارزش‌های روابط جنسی، نمونه‌ی آشکاری از تفاوت فرهنگ غرب با ایران اسلامی است؛ چرا که اساس و بنیان‌های فکری تمدن ایران با تمدن غربی متفاوت است. اما این نمونه شاید به خوبی گویای خطرات ترویج ارزش‌های غربی نباشد. روابط جنسی بین زن و مرد به شیوه‌ی فیلم‌های هالیوودی، آسان گرفتن طلاق، ارزشمند جلوه کردن مجردی و… که جمع این‌ها می‌شود اخلاق جنسی نوین، ارزش‌هایی است که هالیوود در حوزه‌ی روابط جنسی، در پی ترویج آن است.

فرهنگ غذایی دهکده‌ی جهانی

امروزه شاید فردی را نتوان پیدا کرد که با واژه‌هایی چون پیتزا، هات‌داگ، کالباس و… آشنا نباشد؛ چرا که این کلمات دیگر وارد فرهنگ واژگانی و تغذیه‌ی ایرانی شده است. اما تا قبل از ورود رسانه و سینما به فرهنگ ایرانی، چنین غذاهایی برای عمده‌ی جامعه‌ی ایرانی ناشناخته بود. در کمتر از صد سال، هات‌داگ که به تازگی وارد فرهنگ غذایی آمریکا شده بود، در ایران نیز به همان اندازه شناخته شده و مقبول است.
اما همان گونه که غذاهای غربی وارد جامعه‌ی ایرانی شده است، خوراکی‌ها و نوشیدنی‌های غربی نیز به سرعت وارد فرهنگ ایرانی می‌شود. تقریباً همه‌ی فیلم‌های هالیوودی صحنه‌های شراب‌خواری به شیوه‌ی مدرن و شاعرانه را در خود دارند. شهروند ایرانی که روزی شراب را نجس و شراب‌خوار را نجاست‌خوار می‌دانست، حالا سوپراستارهای محبوب و شخصیت‌های مقبول فیلم‌ها را که به عنوان افرادی شجاع، حقیقت‌دوست و عدالت‌خواه معرفی می‌شوند، در حال خوردن مارک‌های معروف شراب می‌بیند و هیچ حالت انزجاری در مقابل آن پیدا نمی‌کند.
از طرف دیگر، رواج غذاهای مدرن، که کالری بالا و حجم کم دارند، به افزایش بی‌رویه‌ی چاقی دامن می‌زند؛ در حالی که توسط همین فیلم‌ها، لاغری و باربیسم به عنوان ارزش مطلق معرفی می‌شود. بنابراین تناقضی در رفتار و زندگی مخاطب ایرانی شکل می‌گیرد که به فراگیر شدن رژیم‌های غذایی زیان‌آور و رقابت در این رژیم گرفتن‌ها می‌انجامد. این تناقض و نیازی که در این بین ایجاد می‌شود شبیه بسیاری از برنامه‌های استعمار است که در کشورهای اسلامی اجرا شده است؛ مانند رواج اعتیاد به سیگار و مواد مخدر.

هالیوود و ارزش‌های سیاسی

یکی از مهم‌ترین اهدافی که هالیوود در پی بسط و گسترش آن است اهداف سیاسی است. خوشبختانه این بخش از اهداف هالیوود چند سالی است که مورد توجه منتقدین و استراتژیست‌های ایرانی قرار گرفته است و مخاطب با این دست از اهداف آشناست، لکن بخشی از اهداف سیاسی هالیوود ترویج ارزش‌های سیاسی است؛ ارزش‌هایی که از قضا بر طبقه‌ی متوسط کشور ما تأثیر بسزایی داشته است. جا انداختن حقوق بشر و نظم نوین جهانی به عنوان ارزش‌های سیاسی مورد نظر هالیوود در تمام جهان، جهت استحکام پایه‌های این نظم نوین، هدف اصلی هالیوود است.
بنابراین هالیوود سعی می‌کند دموکراسی از نوع آمریکایی را که تقسیم قدرت بین احزاب است، به عنوان معیار دموکراسی واقعی، در مقابل انواع حکومت‌ها مطرح کند. به طور مثال، در این مقابله، مردم‌سالاری دینی که در ایران حاکم است به چالش کشیده می‌شود. «اصالت قدرت» نیز یکی از ارزش‌هایی است که هالیوود در حوزه‌ی سیاسی مروج آن است. فیلم‌هایی مثل «دشمن مردم» به طور مستقیم و بسیاری از فیلم‌های دیگر، به طور غیرمستقیم، به این موضوع می‌پردازند.
نتیجه‌ی پذیرفتن این ارزش، اقبال مردم به سمت اشرافیت نیز هست؛ چرا که دیگر ساده‌زیستی و تقوا معیار سیاست‌مدار موفق محسوب نمی‌شود، بلکه سیاست‌مداری که قدرتمندتر است ارزش‌مندتر است. رواج این ارزش‌ها در میان قشر متوسط می‌تواند به حزب‌سالاری بدون منطق انقلابی بینجامد و چالش بزرگی برای مردم‌سالاری دینی به حساب بیاید.
رسانه‌ی ملی در نیمه‌ی نخست دهه‌ی هفتاد، چند سالی در واکنش به تحریم‌های آمریکا علیه ایران، پخش آثار هالیوودی را تعطیل کرد؛ ولی در نیمه‌ی دوم این دهه، دوباره شروع به پخش آثار هالیوودی کرد و در دهه‌ی هشتاد، تعداد زیادی از این آثار از تلویزیون پخش شد. امید است در اولین حرکت به سمت ذائقه‌سازی، رسانه‌ی ملی بار دیگر پخش آثار هالیوود را تحریم کند و با همین هزینه، به سمت تولید آثار بهتر یا خرید آثار هنری طیف مقاومت در جهان حرکت کند.
منبع: سایت برهان

 نظر دهید »

شبكه انيميشن ،جنگ در كدام جبهه؟

25 تیر 1392 توسط میرعیسی خانی

خبرگزاري ها و سايت هاي خبري نوشتند سرانجام پس از حرف و حدیث‌های بسیار پیرامون تأسیس شبکه انیمیشن برای کودکان، شبکه انیمیشن از دوشنبه به صورت آزمایشی روی آنتن می‌رود. اين خبر گزاري ها در گزارش خود با اشاره به اينكه اين شبكه قرار بود از مدت ها قبل راه اندازي شود از انتقاد ضرغامي نسبت به دير راه افتادن اين شبكه خبر دادند اما در اين خبر هيچگونه اشاره اي به ضرورت راه اندازي چنين شبكه اي نشده بود.


اما راستي راه اندازي اين شبكه توسط صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران كه از آن به بزرگترين دانشگاه ياد برده مي شود چيست و قرار است چه چيزي آموزش داده شود و فرزندان اين مرز و بوم چه چيزي را از اين شبكه فراخواهند گرفت.

ضرورت و كاركردها ي شبكه هاي تلويزوني كودكان و نوجوانان
يكي از ضرورتهاي كه براي راه اندازي شبكه هاي كودكان و نوجوانان مطرح مي شود اين است كه گفته مي شود امروزه و در حال حاضر بيش ازهشتصد شبكه تلويزوني كودكان و نوجوان در سراسر دنيا در حال فعاليت هستند و با اشاره بر آمار ذكر شده نتيجه گرفته مي شود وجود چنيين حجمي از شبكه ها دال بر اهميت و ضرورتي است كه در دنيا به آن احساس شده است و لذا ما هم در راستاي عقب نماندن از اين غافله بايد دوشادوش آنان و غربيها و اگر هم توانستيم جلوتر از آنان در اين مسير گام برداريم .
مدافعان راه اندازي چنين شبكه هاي هاي اعتقاد دارند با توجه به اينكه کودک به فرد دارای سنین بین 5/2 -12 ساله گفته می‌شود. بنابراین با توجه به این شرایط سنی، کودک نسبت به تلویزیون هم فعال است هم منفعل. کودک نسبت به تلویزیون این توانایی را دارد که گزینشی برخورد کند البته هر قدر کودک بزرگتر می‌شود این ویژگی بارزتر می‌شود، ذهن انسان در دوران کودکی و نوجوانی بسیار تأثیر پذیر است.
اولین تجربه مستقیم کودک و تلویزیون عموماً از دو سالگی پیدا می‌شود. بعد به صورت اختیاری و در نهایت در سه سالگی انتخابگر می‌شود و این سنین در اصل پایه‌‌ریزی از سالهای جوانی و بزرگسالی است و برای همین است که یکی از راههای تربیت همین تلویزیون است که جهان با توجه به تأثیر بسیار بالای آن به این رسانه روی آورده‌‌اند وتمام کشورهای جهان برای القای فرهنگ و عقاید خود به کودکان از این روش استفاده می‌‌کنند.
جامعه شناسان غربي به اين نتيجه رسيده اند كه ،حالا كه نقش خانوده ها درجوامع غربي به شدت دچار انحطاط و از هم گسستگي شده است و بخش قابل توجه خانوده ها به معني واقعي كلمه وجود نداشته ،كودكان فراواني در اينگونه جوامع وجود دارند كه نقش يكي از والدين در آن خانوده يا وجود خارجي نداشته و يا بسيار كمرنگ هستند و تلویزیون بهترين ابزار براي جامعه پذيري كودكان بوده و مي توانند جانشيني خوبي براي والدين باشند ولذا با استفاده از ابزار جعبه جادويي سياستها و برنامه هاي خود را براي جامعه پذيري كودكان و نوجوانان به كار بسته و آنان را متناسب با اهداف خود براي آينده تربيت كنند.

اهداف ما از راه اندازي شبكه ويژه كودكان
امروزه كودكان بخش زيادي از ساعات آزاد خود را به تماشاي تلويزيون اختصاص مي دهند؛ طوري كه انگار شيفته صفحه تلويزيون اند. به نظر مي رسد تماس مداوم كودكان با تلويزيون، روي نحوه ادراك و تفسير آنان از اين رسانه و دنيايي كه در آن زندگي مي كنند، اثر مي گذارد.
از طرفي كودكان و نوجوانان از اهداف اصلي برنامه ريزان شبكه هاي تلويزيوني به شمار مي روند… سرمايه گذاري براي ساخت برنامه كودكان و تعداد ساعات پخش آن تقريباً در تمام نقاط جهان رو به افزايش است.
همانگونه كه ذكر شد غرب و جوامع غربي براي راه اندازي شبكه هاي ويژه تلويزوني كودكان دوهدف عمده و اساسي را سرلوحه خود قرار دادند نخست پاسخگويي به نيازجوامع خود و استفاده از اين ابزار براي جامعه پذيري كودكان و جايگريني آن در مقابل نهاد خانواده از هم پاشيده شده جوامع خود، و هدف دوم نيز صدور ارزشهاي خود در با استفاده از ابزار هنري كه بيشترين تاثير را براذهان جوامع مي گذارد به طوري كه در حال حاضر تنها ۵ كشور آمريكا، فرانسه، استراليا، كانادا و انگلستان بر بازار جهاني برنامه هاي ويژه كودكان و نوجوانان سلطه افكنده اند.
اما هدف ما از ايجاد شبكه تلويزوني ويژه كودكان چيست ومهمتراز آن چه ابزاري براي تاثير گذاري در دست داريم.
آيا همانند جوامع غربي از اين ابزار به عنوان جايگزيني براي نقش خانواده استفاده خواهيم كرد ؟ويا ادعا مي كنيم مكملي براي جامعه پذيري و آموزش كودكانمان سود خواهيم برد و يا حتي فراتر از آن براي تاثير گذاري بر جوامع ديگر و ترويج فرهنگ وانديشه ناب اسلامي و شيعه سودخواهيم برد؟
با توجه به فضا و شرايطي كه در حال حاضر بر جامعه فرهنگي خودمان حاكم است به نظر مي رسد نه تنها به هيچ كدام از اهداف ذكر شده نخواهيم رسد بلكه با شرايط كنوني با ايجاد اين شبكه بستري مناسبي را براي ترويج فرهنگ غربي و رسيدن جوامع غربي به اهداف خود در ايران اسلامي را زمينه سازي خواهيم نمود .
براي اثبات چنين ادعاي كافي است به وضعيت برنامه هاي كودكان و نوجوانان شبكه هاي متعدد مختلف صدا و سيما نگاهي انداخته شود .در حال حاضر حدود پنچ شبكه مختلف صدا و سيما به صورت روزانه ساعاتي را به برنامه هاي كودك و نوجوان اختصاص مي دهند .
غالب برنامه هاي پخش شده در اين شبكه ها اختصاص به برنامه هاي سرگرم كننده اي دارد كه نه تنها هيچ گونه پيامي براي ترويج ارزشهاي اصيل اسلامي نداشته حتي تهي از ارشهاي انساني و نوع دوستي و ميهن پرستي بوده و در مقابل بخش قابل توجهي به برنامه هاي تخيلي و خشونت آميز اختصاص دارد و اگر نگاهي به رفتارهاي كودكان امروزي بياندازيم كودكان ما در مقايسه با كودكان دهه هاي گذشته بسيار خشن و با تمايلات خشونت آميز خواهيم يافت كه بخش قابل توجهي از همين رفتار ها به خاطر برنامه هاي است كه در معرض كودكان قرار داده مي شود .

تلويزيون عاملي براي شكاف كودكان با خانواده
در دهه هاي نه چندان دور اكثر خانواده هاي جامعه ما ،خانواده هاي پر جمعيتي بودند كه اكثر بچه در كنار پدر بزرگ ومادربزرگ ها و ديگر اعضاي خانوده رشد نموده و ارتباطات بسيار مستحكمي بين اعضاي خانوده ها بر قرار بود اما امروزه بر اثر شرايطي كه بر دنيا حاكم شده كه بخشي از جامعه ما هم از آ ن متاثر شده است اكثر خانواده اي ايراني ،خانواده اي هسته اي و كم جمعيتي متشكل از پدر و مادر و يك فرزند را تشكيل مي دهد كه در آن ارتباط عاطفي اعضاي خانوده به واسطه شرايط كاري و جامعه به حد اقل رسيده است عموما يكي از اعضاي خانواده و گاها پدر و مادر هر دو در بيرون از خانه به كار مشغول بوده و كودك در ساعت نبود والدين يا در مهد كودك ها در كنار تلويزون ساعات زيادي را به تماشا مشغول مي شدند و در اينجا اين جهبه بي روح جادويي است كه نقش جامعه پذيري و عاطفي پدر بزرگ ومادربزرگ وديگر اقوام وهمبازي ها را ايفا مي كند و تماشاي تلويزيون به يك عادت براي كودكان تبديل مي شود لذا در چنين شرايطي بسياري از روانشناسان اعتقاد دارند خانواده ها در ساعاتي كه در كنار هم قرار گرفته اند بايد حداكثر استفاده را از باهم بودن و ايجاد جو عاطفي و صميمي را تجربه كرده و از سعي نمايند تلويزيون و ديگر ابزارهاي را از كودك دور نموده تا كودك از آن حلقه تنگي كه تلويزيون در دور وي مي تند رهايي يابد .
اگر نگاهي دقيقتر به اطرافمان بياندازيم كودكان امروز جامعه را بسيار تنهاوافسرده تر از سالهاي و نسلهاي گذشته خواهيم يافت و شايد بخشي از علتهاي آن را در نوع زندگي امروزي بتوان جستجو كرد اما بخش قابل توجه آن را بايد در ميان تماشاي شبكه هاي تلويزيوني و بازي هاي رايانه اي بتوان يافت چرا كه كودكان امروزي به جاي اينكه در كنار خانواده و دوستان وهمبازي هاي خود رشد پيدا كرده و در تعامل با ديگران به شخصيت خود برسند ،در تماشايي برنامه هاي تلويزيوني و برنامه ها و بازي رايانه اي شخصيت پيدا مي كنند و به اصطلاح به جاي دنياي واقعي در دنياي مجازي رشد و شخصيت پيدا مي كنند و و اين مسئله موقعي به نقطه فاجعه خود نزديك مي شود كه بدانيم شخصيتهاي كه كودكان ما خود را در آن همانند مي كننددر جوامع غربي و توسط كمپاني هاي صهيونيستي نگا شته مي شوند ، شخصيتهاي كه قهرمانان آن يا براي جوامع منحط غربي نگاشته شده كه در آن خانواده به معني واقعي آن بسيار كمرنگ شده است و يا براي جوامع جهان سوم نگاشته مي شوند تا اين جوامع را از درون تهي كنند و با قهرمان سازي كاذب آينده كودكان ما را به سوي اهداف پليد خود رهنمون سازند.به هر حالحد اقل در شرايط كنوني با توجه به محتوي برنامه هاي كودك ونوجوان در ايران اينگونه برنامه نه تنها در خدمت خانه وخانه واده و تحكيم استحكام نهاد خانه واده وايجاد رابطه عاطفي و انساني نبوده بلكه عملا به ترويج برنامه هاي خشونت آميزخارجي و جوامع غربي كه پشت پرده اكثر اين برنامه ها رسانه هاي و كمپاني هاي صهيونيستي قرار گرفته است بوده است و بخش ديگر برنامه ها نيز اختصاص به برنامه هاي بي محتوي داخلي مي باشد.
روند کنونی ویژه برنامه های کودک، نشان از پررنگ شدن موسیقی بی هدف و تحرک و حرکات به اصطلاح موزون در این برنامه‌ها دارد. در حالی که در سال‌های گذشته برنامه‌هایی با تکنیکی نه چندان بالا مانند خونه مادر بزرگه، هادی و هدا و علی کوچولو و… با قالبی مبتکرانه و ساده، حاوی پیام‌های جذابی برای کودکان بود، امروز کمتر برنامه‌ای برای کودکان ساخته می‌شود که در عین آنکه از پیشرفت تکنولوژی برنامه‌سازی بهره‌مند شده است، محتوایش مغلوب تکنیک و ظاهر برنامه نشده باشد و سرگرم کردن مخاطب و جذابیت زود گذر اولویت داده نشده باشد.
برنامه‌های کودک در تلویزیون، با توجه به انعطاف پذیری زیاد و ظرفیت بالای فراگیری کودکان، طیف وسیع مخاطبان و تداوم پیام رسانی، می‌توانند مسئولیت تعلیم و تربیت و سرگرمی کودکان را بر عهده بگیرند و در صورت مدیریت هوشمندانه، تعالی فرهنگی جامعه در آینده را محقق کنند.

شبكه انيميشن ،جنگ در كدام جبهه
به هر حال ايجاد شبكه ويژه كودكان و نوجوانان در ظاهر ودر شرايطي كه به قول آقايان عصر عصر ارتباطات و استفاده از ابزار هنر براي رساندن پيام به مخاطب و تاثير گذاري بر مخاطبين و حتي عصر جنگ نرم مي باشد كار بزرگي مي باشد كه اگر درست ومنطقي به سرانجام برسد مي تواند نتايج بسيار بزرگي در داخل و خارج از كشور انتظار داشت .
اما واقعيت اين است كه ايجاد چنين شبكه اي قبل از اينكه در آن به مرحله توليد محتوي تاثير گذار نرسيده باشيم نه تنها تاثي مثبتي نخواد داشت بلكه عملا بازي در ميدان و زمين خودي مي باشد . بايد واقعيت ها را پذيرفت در حال حاضر محتوي برنامه هاي كودك ونوجوان ما تهي و خالي از مفاهيم و ارزشهاست.
در اين حوزه هنوز به خود كفايي محتوي و تاثير گذار نرسيده ايم چرا كه محتوي برنامه هاي كودك ونوجوان شبكه هاي مختلف صدا و سيما نشان مي دهد كه اكثر برنامه ها توليد كمپاني هاي خارجي است كه اكثر اين برنامه ها نه تنها با فرهنگ وارزشهاي ما همخواني نداشته و با جهت دهي خواصي توليد شده است كه در دراز مدت آثار سويي را بر روي آينده سازان جامعه ما به جا خواهد گذاشت از طرف ديگر هم برنامه هاي ساخت داخل نيز بدون هيچگونه جهدت دهي محتوي توليد و پخش مي شود .
به نظر مي رسد اگر ما خواهان ايجاد شبكه اي در حوزه كودك ونوجوان هستيم كه كه نه تنها براي كودكان ونوجوان جامعه ما تاثير گذار باشد بلكه در آينده براي كودكان ديگر كشور هاي اسلامي و غير اسلامي آثاري از خود به جا بگذارد بايد نخست نهضتي در اين حوزه ايجا د شده و و پس از توليد محتوي براي برنامه هاي كودك و نوجوان نخست آنها در شبكه هاي مختلف صدا وسيما پخش و مورد ارزيابي و كارشناسي قرار گرفته و درصورتي واقعا به مرحله اي رسيديم كه بتوانيم ادعاي در اين زمينه داشته باشيم آن وقت به فكر ايجاد چنين شبكه هاي باشيم در غير اين صورت با ايجاد شبكه هاي اينچنيني نه تنها خدمتي به كودكان و نوجوانان اين مرز بوم صورت نخواهد گرفت بلكه با پخش برنامه هاي بي محتوي توليد خارج عملا ترويج كننده سياستهاي ناتوي فرهنگي در جامعه خودمان خواهيم بود و عملا جنگ در زمين خودمان و با خودمان به راه خواهيم انداخت .
در عصر كنوني مهمتر ايجاد از غالب و شكل كه همان شبكه مي باشد اصل توليد و محتواي تاثير گذار مي باشد كه در اين زمينه يعني توليد انبوه برنامه هاي انيميشن به بلوغ نرسيده اي و تا زماني كه در اين حوزه به تكامل نرسيده باشيم با ايجاد چنين شبكه هاي نه تنها خدمتي به كودكان ونوجوانان و آينده سازان اين مملكت نخواهيم كرد بلكه با ايجاد بستري مناسب براي پخش برنامه هاي توليد جوامع غربي خسارت جبران ناپذيري را بر خانواده هاي ايراني تحميل خواهيم نمود .

 1 نظر

پارادایم‌های نامتوازن از زنان و دختران در فیلم‌ها و انیمیشن‌های ویژه کودکان

24 تیر 1392 توسط میرعیسی خانی

امروزه وجود تصاویری اغواگرایانه، وسوسه‌کننده و البته نامتوازن از زنان و دختران در فیلم‌های سینمایی و انیمیشن‌های ویژة کودکان، برای اکثر مخاطبان رسانه‌ها، به امری پذیرفته تبدیل شده است. نویسنده با اشاره به یافته‌های یک تحقیق گسترده در این موضوع، معتقد است که این وضعیت نامتوازن در بخش فیلم‌های ویژة کودکان، سنگ بنای زندگی در چنین دنیایی را برای فرزندان ما فراهم خواهد کرد. خرید آثار مناسب هنری، می‌تواند به پایان این شرایط تحقیرآمیز و نامتناسب منجر شود.
چند سال پیش، هنگامی که خانم لجینا دیویس به همراه دختر دوساله‌اش مشغول دیدن چند کارتون و برنامة آموزشی پیش‌دبستانی بود، یک نکته تعجب وی را برانگیخت: پس دختران کجا هستند؟ چرا شخصیّت‌های دیروز دختر دنیای انیمیشن دیگر وجود ندارند؟ در سال‌های اخیر، به نظر می‌رسد، شخصیّت‌های جنگ‌جو، جونده یا سگ‌های پسر، بر همه فریم‌های انیمیشن سلطه دارند و ما شاهد یک شرایط غیر واقعی در تاریخ رسانه‌های تصویری خود هستیم.
خانم دیویس در لوس‌آنجلس به من چنین گفته بود: «من این موضوع را با یکی از رؤسای استودیوهای فیلم‌سازی مطرح کردم و از وی پرسیدم که آیا شما به این نکته توجه کرده‌اید که در برنامه‌های کودکان، دختران کمتری نسبت به پسران وجود دارند؟ البته وی به من چنین گفت: نه، نه. در ایالات متحده چنین موضوعی وجود ندارد. ما سال‌هاست که این موضوع را در کشور خود حل کرده‌ایم».
خانم دیویس یادآوری می‌کند که اشارة مدیر آن استودیو به وجود یک شخصیّت زن در همه آثار تولید شده در سال‌های اخیر باز می‌گردد. به نظر می‌رسید که نیاز به تحقیقی جامع در این زمینه وجود دارد. لذا وی تصمیم گرفت که داده‌های لازم را تهیّه کند. بدین ترتیب یک مؤسسه غیر دولتی تأسیس کرد و ظرف سه سال، با کمک استاد «دانشکدة روزنامه‌نگاری آنفبرگ» آقای استاسی اسمیت، به ارزیابی جایگاه شخصیّت‌های مذکر و مؤنث در آثار ساخته شده برای کودکان پرداخت. در روزهای 30 و31 ژانویة سال 2008 م. در دانشگاه کالیفرنیای جنوبی، خانم دیویس نتایج تحقیقاتش را با کمک «مؤسسه مطالعات جنسیّت و کودکان در رسانه‌ها» (GDIDM) ارائه کرد. در این جلسه که تعدادی از رؤسای استودیوهای فیلم‌سازی، نویسندگان، کارشناسان تعلیم و تربیت و دانشجویان حضور داشتند، سه نتیجه‌گیری اصلی این پژوهش برای حاضران مطرح شد:
1. ما در رسانه‌های تصویری خود، شاهد یک عدم توازن جنسیتی هستیم.
2. در قریب به اتّفاق این آثار، هنگام نمایش شخصیّت‌های مؤنث، این کاراکترها به صورتی بیش از حد سکسی ارائه می‌شوند.
3. بیشترین تمرکز در این شرایط نابرابر، به فیلم‌های انیمیشن و سپس فیلم‌های سینمایی ویژة کودکان باز می‌گردد که بر اساس طبقه‌بندی سنّی مخاطبان، شامل ایمن‌ترین فیلم‌های موجود در بازار می‌باشند.
به هر حال، دو نتیجه ابتدایی این پژوهش، سال‌هاست که در جامعه ما شناخته شده و تقریباً برای اکثر بینندگان معمولی رسانه‌‌ها تعجّب‌آور به شمار نمی‌روند، امّا نمی‌توان نتایج آماری ارائه شده را نادیده گرفت. مثلاً پس از بررسی پانزده هزار شخصیّت سخنگوی فیلم‌های مختلف در فیلم‌های ویژة کودکان و نوجوانان زیر سیزده سال و همچنین فیلم‌های ویژة افراد بالغ، تعداد مردان تقریباً سه برابر زنان بوده و تعداد قصه‌گوهای مرد هم چهار برابر قصه‌گوهای زن می‌باشد. (83 درصد در برابر 17 درصد).
همچنین پس از بررسی چهار هزار کاراکتر مؤنث (شخصیّت‌های دختر و زن انیمیشن یا حیوانات مختلف) مشخص شده است که این شخصیّت‌ها، پنج برابر شخصیّت‌های مذکور در آثار بررسی شده، خود را آرایش می‌کنند یا رفتارهایی اغواگرایانه و وسوسه‌کننده از خود نشان می‌دهند. همچنین با احتمال سه به یک، این کاراکترها، لباس‌هایی جلف و تحریک‌آمیز بر تن می‌کنند.
از سوی دیگر، هنگامی که زنان در فیلم‌های ردة کودکان ظاهر می‌شوند، با احتمال بیشتری از خود رفتارهایی محرک نشان می‌دهند، اغوا می‌شوند یا اقدامات رومانتیک از خود بروز می‌دهند.

زنان در این آثار، به گونه‌ای دراماتیک و اغواگرایانه، سه برابر مردان، بدن‌های موزون و متناسب دارند و بدین ترتیب الگوی یک بدن کشیده، لاغر و ترکه‌ای را از اوّلین سال‌های عمر به کودکان ما تحمیل می‌کنند. لذا گفته‌های یکی از مقامات شرکت «سونی»، باید یک هشدار جدی به حساب آید: «در بدن‌های استخوانی زنان نشان داده شده در فیلم‌های سینمایی و انیمیشن ویژه کودکان و نوجوانان، هیچ جایی برای رحم وجود ندارد».

ماهنامه موعود شماره 109

 نظر دهید »

چرا پدر و مادرها در آثار ديزني غايبند؟

24 تیر 1392 توسط میرعیسی خانی

نويسنده مقاله زير كه متوجه نكته‌اي ظريف در عمده آثار توليدي شركت والت ديزني شده است، سعي دارد توضيح قابل قبولي را براي غيبت والدين در اكثر توليدات اين شركت ارائه دهد. آيا اين اتفاق ناشي از احساس گناهي است كه ديزني به خاطر مرگ اتفاقي مادرش متوجه خود مي‌دانسته است؟ آيا اين كار براي افزودن بر جذابيت‌هاي نمايشي اين آثار صورت مي‌گيرد؟ به نظر مي‌رسد كه پاسخ را در اين دو مورد خلاصه كردن، ساده‌انديشي باشد. به دليل غيبت والدين در اكثر توليدات ديزني، بايد به دنبال توضيحي فراگيرتر براي اين رخداد بود. شكي نيست كه دست كم اين آثار با توجه به مقبوليت چند دهه‌اي آنها در ميان چند نسل از خانواده‌هاي امريكايي، در از هم پاشيده شدن ارزش‌هاي خانوادگي در اين كشور سهم به‌سزايي داشته‌اند.


هفته پيش همينطور كه باران پشت پنجره بر همه جا شلاق مي‌كشيد، من و دخترم نشستيم تا يك نوستالژي عصرانه خانوادگي را زنده كنيم. از همان نوع نوستالژي‌هايي كه فيلم‌هاي «والت ديزني» سرآمد به نمايش گذاشتن آن هستند. همان نوع نوستالژي كه چنين جايگاه ويژه‌اي را در خانه‌هاي ما به ديزني بخشيده است. از نظر ما اين مارك تجاري حكايت‌گر دنيايي از ارزش‌هاي خانوادگي و سنت‌هاي گذشته است. جايي كه فارغ از تنوعي كه با آن مواجهيم، نيت خير همواره بر شر پيروز مي‌شود.
فيلم‌هاي ديرني با قلب‌هاي ما سخن مي‌گويند و زندگي كودكانمان را به نوعي احساس امنيت در جهاني چنين نامطمئن مي‌آرايند.
به اين ترتيب بود كه در آن روز خيس خورده از باران، از طريق تماشاي سه گل سرسبد و محبوب ديزني خنديديم و گريستيم: فيلم زيبا و رقت انگيز «بامبي»، «شاه شير» باشكوه و «در جست‌وجوي نمو»ي افسون‌كننده.
ولي ساعاتي بعد يك مرتبه متوجه چيز ديگري شدم كه در فيلم‌هاي ديزني مفقود است، چيزي جز آن افسون نوستالژيك قديمي و خوب؛ در فيلم‌هاي ديزني والدين كجا هستند؟ بامبي كه پدرش قبل از به دنيا آمدنش او را ترك كرده است، شكار و تيراندازي را از مادرش مي‌آموزد. فيلم تراژيكي كه امروزه با گذشت چهاردهه از زماني كه براي نخستين بار آن را در كنار مادرم تماشا كردم، همچنان من را به هق‌هق‌هايي غير قابل كنترل مي‌اندازد.
اما همه ماجرا اين نيست. در شاه شير، سيمبا در مرگ پدرش به طور تلويحي دست داشته است و در تلاشي بي‌ثمر، براي فرار از بدبختي خود مي‌گريزد. در حالي كه نمو ـ اين ماهي ياغي ـ تنها بازمانده حمله يك ماهي باراكوداي خشن كه به مرگ مادر و خواهران و برادارانش انجاميده است و بيشتر طول قصه را در قهر با پدرش به سر مي‌برد.
درك اينكه يكي از درونمايه‌هاي مشترك اين سه فيلم، فقدان يكي از والدين است، تنم را لرزاند. آيا بايد باور كرد اين يك تصادف محض است؟ كاملاً پيداست كه نه. آشكارا به نظر مي‌رسد كه ديزني، يعني سازماني كه بيشتر از هر شركت ديگري دوست بچه‌هاست، با والدين مشكلي دارد.
از آنجا كه شكل‌گيري اين شركت در قرن بيستم بوده است، ستانده ديزني نيز توليد محصولاتي انبوه از خانواده‌هاي غيركاركردي و درهم‌شكسته بوده است.
دامبو نيز كه مثل بامبي مخاطبانش را آزار مي‌دهد، يك بچه فيل پسر بدون پدر است كه بعد از زنداني شدن مادرش به خاطر مشكلات رواني، از او دور مي‌افتد.
بچه گربه‌هاي فيلم گربه‌هاي اشرافي نيز ـ كه يكي از فيلم‌هاي مورد علاقه دوران كودكي من بود ـ بدون پدر هستند. آريل (در پري دريايي كوچولو) يا بل (در ديو و دلبر) نيز فقط مادر دارند.
حتي در موردي اخيرتر، طرفداران آخرين قسمت داستان «اسباب بازي»‌ها در حالي از تماشاي اين فيلم لذت برده‌اند كه اندي ـ شخصيت اصلي اين فيلم ـ در شرايطي بزرگ شده است كه فقط مادر داشته است. هر چند كه از فقدان مطلق پدر نبايد نگران شد، چرا كه اندي چيزي بيشتر از يك گاوچران چوبي نيست.
اما اين فقط كارتون‌هاي ديزني نيستند كه مشمول اين فقدان مطلق والدين مي‌شوند، در فيلم‌هاي تلويزيوني غير انيميشني و فيلم‌هاي سينمايي آن نيز ماجرا به همين ترتيب است.
در كانال تلويزيوني ديزني،‌هانا مونتاناي محبوب ـ كه نقش آن را مايلي سايروس بازي كرده است ـ فوت و فن‌هاي نوجواني را از پدرش كه تنها با او زندگي مي‌كند ياد مي‌گيرد، چرا كه از مادرش خبري نيست.
روي پرده سينما: «نقشه بازي» روزشمار جست‌وجوي دختري ده ساله به دنبال پدرش است كه مدت‌ها قبل، در پي درگذشت بي‌زمان ـ اگر چه نه كاملاً غيرقابل پيش‌بيني ـ مادرش، تك سرپرستش گم شده است.
فيلم «جادو شده»، گيزل كه يكي از شاهزاده‌هاي نمونه اوليه ديزني است، گرفتار همين قضيه مي‌شود. اين شاهزاده از روي فضاي خشن نيويورك، به عنوان يك دختر جوان بدون مادر الگوبرداري شده است.
تا اين نقطه از تحقيقم، من به شكلي فزاينده از غيبت مدل‌هاي نقش والديني در جهان والت ديزني به شدت ناراحت شده بودم. تازه با  هم هست.
برخي از شخصيت‌هاي ديزني حتي به اندازه كافي بخت و اقبال ندارند كه يكي از والدينشان داشته باشند و قبل از اتمام فصل‌هاي ابتدايي فيلم، كاملاً يتيم مي‌شوند.
بچه تارزان بعد از خورده شدن والدينش توسط يك پلنگ در جنگل رها مي‌شود. در« فاكس» تاد را داريم و در «شمشير در سنگ» آرتور را كه رها شده‌اند تا بدون والدينشان به دنبال سرنوشتشان بروند.
در اين انديشه‌ام كه آيا اين غيبت برجسته از مهر و مراقبت والدين در محصولات ديزني، به تأثيرگذاري‌هاي نمايشي اين آثار كمك مي‌كند؟ آيا بايد به قهرمان اصلي فرصتي براي رويارويي با چالش‌هاي شخصي را بدون راهنمايي يكي از والدينش را داد يا ماجرا چيزي جز اين است؟
آيا مرگ مادر والت ديزني ـ و احساس گناهي كه تا آخر عمر بر دوش پسرش سنگيني كرد ـ كاتاليزوري براي اين مرگ والدين در محصولات ديزني مي‌تواند باشد؟
والت ديزني در سال 1938 و با بهره‌گيري مالي از ساخت اولين فيلم صفحه عريضش يعني «زيباي خفته»، به مناسبت سالگرد ازدواج فلورا و پدرش الياس، براي آنها خانه‌اي در لس آنجلس خريداري كرد.
در همان ايام نمايش فيلم بود كه فلورا از حرارت كلافه‌كننده كه از ديگ حرارت مركزي مي‌آمد شكايت كرد و پسر مهربانش فوراً ترتيب تغيير مكان آنها را داد. چند روز بعد فلورا در اثر فقدان اكسيژن ناشي از سوخت نامناسب ديگ به دليل اشكال در نصب آن درگذشت. آيا گناه بي‌جايي كه والت ديزني از مرگ مادرش متوجه خود مي‌دانست، او را به زدودن نقش والدين ـ به خصوص مادران ـ از آثارش سوق داد؟
آيا اين انگيزه بعد از مرگ ديزني در سال 1966 به يكي از درونمايه‌هاي اصلي آثار ديزني تبديل شده است؟ بي‌ترديد اين امر مي‌تواند توضيح‌دهنده انواع داستان‌هاي عاميانه و قصه‌هاي پرياني باشد كه ديزني براي اقتباس ادبي آنها را انتخاب كرده است، اگر چه داستان‌هاي عاميانه ديگري نيز وجود دارند كه در آنها يك مادر و يك پدر به تصوير كشيده مي‌شوند.
اين شركت، «سيندرلا» (بدون مادر)، «سفيد برفي» (بدون پدر يا مادر، اما داراي يك نامادري بي‌رحم سنگدل) و «كتاب جنگل» (ماوگلي يتيم كه توسط يك خرس و يك ببر بزرگ شده است) را به شكل كارتوني در آورده است.
اما شايد در ارتباط با اين موضوع، گستاخانه‌ترين مورد، خريد اثر حماسي جي. ا باري، يعني «پيتر پن» باشد كه در آن يك پسر بچه نه تنها مسئوليت كل يتيم‌هاي جزيره (كودكان گم‌شده) را بر عهده دارد، بلكه والدين وندي پيوسته در پي معاشرت‌هاي بي‌پايان خود مي‌روند و بچه‌هايشان را تحت مراقبت سگ خانواده رها مي‌كنند.
راه سومي نيز براي توضيح فقدان حضور والدين در آثار ديزني وجود دارد. آيا ممكن است اين شركت ـ و آثار آن ـ بازتابي واقعي از جامعه درمانده و افتراق مشهود خانواده متمركز سنتي باشند؟
آيا توضيح ديگري براي اين پديده وجود دارد؟ شايد با توجه به اينكه ما ـ و فرزندانمان ـ چندين دهه است كه عقل و هوش خود را به اين سرگرمي بي‌ضرر داده‌‌ايم، ديزني نيز سهم خود را در اضمحلال ارزش‌هاي خانوادگي ادا كرده باشد؟
آيا ما ناخودآگاه اين زدوده شدن نقش پدر و مادرها از فيلم‌هاي اين شركت را پذيرفته‌ايم؟ اگر عامل ديگري در كار نباشد، ديزني متهم است كه در احترام گذاشتن به اين مقدس‌ترين علقه‌ها ـ كه همان علقه پدر و مادر نسبت به فرزندانشان باشد ـ قصور ورزيده است.
با توجه به آنچه گفتم، ديگر مشكل بتوان نام آثار اين شركت را سرگرمي خانوادگي گذاشت، اينطور نيست؟

نشریه سیاحت غرب شماره 86

 1 نظر

شيطان و خرافة تجسّد و دروازة شياطين

24 تیر 1392 توسط میرعیسی خانی

تجسّد و تجسّم
منظور از تجسّد اين است که شيطان از کالبد و جسد يک انسان براي حضور يا ظهور خويش و کارکردهايش استفاده کند، چنانچه در سريال جديد و طولاني supernatural به کرّات اين مسئله ديده مي‌شود. در برخي موارد از جسد فردي که مُرده است، استفاده مي‌کند، امّا در واقع روح آن فرد، ديگر در آن بدن نيست و اين شيطان است که در آن حلول کرده است! در برخي موارد يک انسان زنده را تسخير مي‌کند، طوري‌که کالبد و تن او کاملاً در خدمت شيطان قرار مي‌گيرد و هيچ اثري از حضور روح فرد ياد شده نيست، نجات دادن اين تسخير شده هميشه با آزاد کردن جسد از شيطان و برگشتن روح خود فرد همراه نيست؛ بلكه گاه با مرگ فرد همراه است. در سريال پربينندة supernatural همة اين موارد به‌چشم مي‌خورد. در فيلم‌هايي مثل «روزگار پاياني» نيز چنين تسخيري به‌چشم مي‌خورد. پس مي‌توان تجسّد را به دو قسم: حلول و تسخير تقسيم کرد.

اما تجسّم چيست؟
منظور از تجسّم پيداکردن، جسمانيّت و اثر آن است. جسم در فلسفه، يعني 3 بعدي بودن. تجسّم، يعني مرئي و قابل مشاهده شدن. هم اجنّه و شياطين و هم فرشتگان مي‌توانند تجسّم يابند؛ البتّه با فرقي که بين اين دو وجود دارد. فرق اين دو آن است که اجنّه و شياطين، ذاتاً مادّي هستند؛ ليکن از مادّة لطيف (به تعبير قرآن خلق شده از آتش) بنابراين گويا قانون گازها بر آنها حکومت دارد. از اين‌رو بدن و جسم مادّي خود را مي‌توانند مرئي يا نامرئي کنند اگر انبساط يابند، قابل مشاهده نيستند و مي‌توانند سريع طيّ طريق نمايند و اگر انقباض ياب?د و خود را جمع کنند، مي‌توانند تجسّمي به‌شکل يک موجود پيراموني شوند، شبيه به يک انسان يا يک حيوان و …
امّا فرشتگان از اساس، فاقد مادّه هستند و به اصطلاح روح مجرّد هستند؛ يعني ابتدائاً و بنابراين فاقد شکل (جسمانيّت) بوده و فقط اگر تنزّل يابند، مي‌توانند به‌شکلي تجسّم يابند.گاه اين تجسّم را فقط رسول يا وليّ مي‌بيند؛ مانند تجسّم‌هاي جبرائيل و گاه حتّي نزديکان و حتّي گناهکاران هم مي‌بينند؛ مانند تمثّل و تجسّم فرشتگان براي ابراهيم خليل(ع) و فرزندانش يا تجسّم فرشتگان براي قوم لوط.

فرق بين تجسّم شياطين و تجسّم فرشتگان

از همين‌جا فرق ظريف بين اين دو تجسّم آشكار مي‌شود. اجنّه و شياطين وقتي تجسّم مي‌يابند، فاقد مادّه نيستند، بنابراين آثار مادّي را هم با خود دارند پس اگر غذا بخورند يا آميزش كنند و مانند آن هيچ امتناعي ندارد. چنانچه در روايات اساسي كه گزارش تجسّم‌هاي شياطين شده است، اين آثار را مي‌بينيم؛ به‌طور مثال عمل قوم لوط ابتكار و ابداع شيطاني بود كه به شكل جواني تجسّم يافت و براي اوّلين بار عمل شنيع همجنس‌بازي را به مردم آموخت.
اينجا چون سه بعدي بودن، همراه عنصر مادّي هم هست، آثار مادّي هم بر آن بار مي‌شود، امّا در تجسّم فرشتگان، فرشته واقعاً مادّي نمي‌شود؛ فقط مرئي و ديدني مي‌شود. بنابراين در تجسّم فرشتگان براي ابراهيم(ع) مي‌بينيم كه دست به غذا دراز نمي‌كنند و در تجسّم براي قوم لوط هم به لوط اطمينان مي‌دهند كه قوم نمي‌توانند آزاري به آنها برسانند.

تجسّم شياطين در روايات اسلامي
در گزارش‌هاي اساسي و روايات اسلامي، به وضوح تجسّم شياطين را مي‌بينيم. فهرستي از اين تجسّم‌ها در روايات به قرار زير است:
1. تجسّم در قيافة پيرمردي از اهل «نجد» و حضور در «دارالنّدوه» و طرح پيشنهاد ترور پيامبر(ص) با كمك 40 نفر از قبايل مختلف؛
2. تجسّم در غدير و شنيده شدن صداي صيحة او و فراخوان شياطين براي چاره در مقابل ولايت عليّ بن ابي‌طالب(ع)؛
3. تجسّم در جنگ بدر به شكل يكي از اهل «مدينه» و تحريك مشركان به قتال كه آية 48 سورة انفال از آن پرده برداشته است؛
4. تجسّم در سقيفة بني ساعده و تبريك به خليفة اوّل؛
5. تجسّم در ماجراي عاشورا و اسارت اهل بيت(ع) بنا بر روايت امّ ايمن از اميرالمؤمنين علي(ع)؛
6. و …

آيا شياطين جسد هم پيدا مي‌كنند؟
در تصويري كه قرآن و روايات از شياطين مي‌دهند، چنين چيزي مشاهده نمي‌شود؛ امّا برعكس در فيلم‌هاي غربي به وفور چنين چيزي مشاهده مي‌شود؛ به‌گونه‌اي كه ركن اين فيلم‌ها، همين تجسّد است. اين آموزة خرافي از ‌هاليوود به برخي فيلم‌هاي شرقي و ايراني هم رسوخ كرده است.
با تأمّل مي‌بينيم چنين چيزي در تعارض با اصول عقلي مي‌باشد.
1. تجسّد به شكل حلول: اين تجسّد مستلزم تناسخ و حلول است كه باطل مي‌باشد. در ادلّة عقلي و ديني، بر بطلان تناسخ، براهين زيادي اقامه شده است كه همه در اينجا قابل اقامه است. اگر برگشت يك روح از بزرخ به يك بدن مادّي محال است، حلول يك شيطان هم به كالبد انسان مُرده محال است.
2. تجسّد به شكل تسخير: بدين معنا كه بدون اينكه فرد، مُرده باشد و روح از بدن او جدا شده باشد، روح او در بدن خودش بي‌اثر شده و روح شيطاني در كالبد او اثر كند. استبعاد اين از حلول بيشتر است؛ چون در جاي خود ثابت شده است كه روح و بدن در اتّحاد با هم هستند. حال براي تسخير بايد از سويي اين اتّحاد تبديل به مفارقت شود و از سوي ديگر، روح شيطاني در آن كالبد حلول كند.
به‌علاوه كه در جاي خود ثابت شده است كه هم روح انسان هم روح جن و شيطان، همه‌جا همراه با بدن است؛ يعني در دنياي مادّي داراي بدن مادّي و در برزخ، داراي بدن برزخي‌اند. حال اشكال اينجاست كه شيطاني كه ناچار، خود داراي بدن است؛ هرچند نامرئي و منبسط. پس چگونه مي‌تواند بدني ديگر هم برگزيند؟! و در كالبد يك انسان قرار گيرد؟!
از اين‌رو، هم حلول و هم تسخير از نظر عقل محال است و اين فقط يك خرافه است كه توسط ‌هاليوود در حال گسترش مي‌باشد.

يك شبهه
در قرآن، كاركردهايي غير از وسوسه براي شيطان شمارش شده است؛ از جملة آنها «مسّ» و «قرين» شدن و … است.
در آية «يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ؛1 شيطان بر اثر تماس‏، آشفته‏سرش كرده»آمده است.
اين اثر خاص (خبط) چيست و آيا اثر همان تسخير نيست؟
همين‌گونه آية: «نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطَانًا فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ؛2 بر او شيطاني مي‏گماريم تا براي وي دمسازي باشد.»
آيا قرين قرار گرفتن شيطان براي انسان، چيزي غير از تسخير است؟!
پاسخ اين است كه بله! هيچ‌كدام از اينها به معناي تسخير يا ملازمه با تسخير نيستند. سخن اين نيست كه شياطين نمي‌توانند به انسان آزاري برسانند و صرفاً آنها را دعوت به بدي مي‌كنند؛ بلكه سخن در آن نوع خاص از تسلّط است كه به كلّي اختيار را از انسان ساقط و شيطان به مثابة روح انسان در كالبد او حاضر مي‌شود. چنين چيزي مقبول نيست والّا اساساً در روايات از شيطاني سخن است كه كار او آزار و اذيّت انسان‌هاست. به‌طور كلّي قاعده در جنبة مثبت و منفي انساني يك چيز است. چنانچه در جانب مثبت، فرشتگان الهي در بدو امر، ملهِم انسان ب? خوبي‌ها هستند و با پيگيري انسان و راه رفتن او در خيرات، اين الهام به مراتب دستگيري رسيده و به مرتبة تأييد مي‌رسد؛ در جانب بدي‌ها نيز شياطين همين‌گونه‌اند. ابتدا وسوسه‌گر به بدي‌ها هستند، امّا تبعيّت از آنها، نفوذ آنها و سلطنت آنها بر انسان را بيشتر مي‌كند تا به مرحلة قرين انسان شدن مي‌انجامد. به اين ترتيب مي‌بينيم كه وقتي مؤمني مؤيّد به تأييد فرشته‌اي مي‌شود به اين معني نيست كه فرشته در او حلول كرده است.
همين‌گونه است، وقتي كه فاسق و كافري با ازدياد بدي‌هايش «نزول‌گاه» شياطين شده و با آنها قرين مي‌شود، در اين حالت كالبد او در اختيار شياطين قرار نگرفته و روحش منعزل نمي‌شود.
براي نمونه امام رضا(ع) دربارة دعبل خزائي وقت انشاء قصيدة معروفش فرمود: «نطق روح القدس علي لسانك» يا دربارة خود اهل بيت(ع) هست كه مؤيّد به روح القدس هستند، امّا اينها هرگز مبناي حلول روح القدس در كالبد آنها و انعزال روح انساني آنها نيست. آنها مسخّر جبرائيل و روح‌القدس نمي‌شوند. مؤيّد به او مي‌شوند و بين اين دو فرق است. روح با ازدياد ايمانش به مرتبه‌اي مي‌رسد كه قوّت برتر مي‌گيرد و درك و توان برتر از موجودات برين دريافت مي‌كند. اين اتّصال روحاني با عوالم قدس تفاوت بسياري دارد به معناي جا گرفتن روح يا فرشته‌اي در كالبد انسان.
دربارة شياطين نيز قصّه همين است. روح انسان شقي با تجرّدي خاص، ارتباط و اتّصالي با شياطين مي‌يابد كه درك و تواني خاص بر بدي‌ها مي‌يابد. بنابراين قرآن از «وحي» شياطين، «القاء» آنها و … سخن مي‌گويد. اينها هيچ‌كدام تسخير شدن به معناي ياد شده نيست كه روح منعزل و شيطان همه كاره شود؛ بلكه برعكس روح در چنين حالتي در فعّاليت بيشتر و تجرّد بيشتر است و اتّصالش با بدن نيز شديدتر است. بنابراين افعال و اقوال صادره واقعاً و مباشرتاً از آن خود انسان است؛ هرچند در تأييد فرشتگان يا قرين بودن با شياطين چنين درك و قوّه‌اي ي?فته باشد.

دروازة شياطين، خرافه‌اي ديگر
در بسياري از آثار ‌هاليوود، سخن از برگشت شيطان است و براي اين بازگشت، گاهي گذرگاه زماني درست مي‌كنند؛ مثلاً مقطع هزارة دوم، در فيلم روزگار پاياني يا گذرگاه مكاني كه نقاطي در زمين را دروازة خروج شياطين قرار مي‌دهند. در فيلم «فاينال فانتزي»، «درياچة كاسپين» (درياي خزر) و گذرگاه مكاني و سال خروج هم مصادف با 1357(سال پيروزي انقلاب اسلامي) است.!! در همين سريال، دائماً از دروازة شياطين سخن است.
اين خرافة در حال گسترش، مبتني بر تحريف مسيحيّت است. در مكاشفة يوحنّا سخن از تبعيد شيطان به جهنّم؛ به مدّت هزار سال است و اين فهم انحرافي است. به نصّ قرآني، شيطان پس از تمرّد نه به جهنّم بلكه همراه با انسان به زمين هبوط كرده و در كنار او به وسوسه و تدارك مراتب ولايت خود مي‌پردازد.
امّا در فهم مسيحي، اين موجود تبعيد شده به جهنّم به دنبال فرصت و بزنگاهي است تا به دنيا برگردد؛ مثلاً اوّل هزاره فرصت مي‌يابد يا جاهاي در روي زمين معبري براي خروج اوست!
از اين خرافي‌تر آنكه شيطان وقتي از اين گذرگاه‌ها به دنيا بر مي‌گردد، فرصتي كوتاه دارد تا مثلاً با بشري بياميزد و پسر خود را به دنيا بياورد تا دروازة دوزخ بر او بسته شود و او در دنيا ماندگار گردد (فيلم روزگار پاياني) و در برخي فيلم‌ها بستن دروازة جهنّم منوط به اعمال خرافي ديگري است كه بايد انجام گيرد. هيچ يك از اينها مطابق با واقع نيست و نبايد در فهم مؤمنان قرار گيرد.

ماهنامه موعود، ویژه نامه جن شماره 123

پي‌نوشت‌ها:
1. سورة بقره (2)، آية 275.
2. سورة‌زخرف (43)، آية 36.

 نظر دهید »

قبح «خیانت»

23 تیر 1392 توسط میرعیسی خانی

«بدری السادات بهرامی» دکترای روانشناسی سلامت و کارشناس ارشد مشاوره در خصوص تاثیر فیلم‌های شبکه نمایش خانگی بر قشر جوان و نوجوان گفت: مردم از طریق شبکه نمایش خانگی می‌توانند با عملکرد فرهنگی هنرمندان در عرصه هنر هفتم آشنا شوند و برای افرادی که امکان حضور در سالن سینما را ندارند و یا ‌هزینه رفتن به سینما برای‌شان بالا است، با قیمت نازلتری می‌توانند فیلم‌ها را در شبکه ویدئویی دنبال کنند اما متاسفانه این فیلم‌ها گروه بندی سنی ندارد و  آسیب‌زننده است. این نوع آثار عوارضی را برای بیننده ـ که تفکیک نشدند ـ ایجاد می‌کند.

هیچ نظارتی بر فیلم‌ها و نحوه توزیع آن وجود ندارد

والدین باید دقت نظر داشته باشند، زیرا هیچ نظارتی بر توزیع فیلم‌ها و رده‌بندی سنی آن وجود ندارد. حتما باید نظارت وجود داشته باشد اما متاسفانه فروشندگان این آثار سوپرمارکت‌ها هستند که دقتی بر ارائه آثار ندارند.

پرداختن به خیانت در آثار سینمایی آن را به هنجار تبدیل می‌کند

بهرامی درباره تولید فیلم‌ با موضوع خیانت و تاثیرات آن بر مخاطب، گفت: اصولا تبلیغات دو کار انجام می‌دهد، در دنیای اسلام اشاعه فحشا از فحشا بسیار سنگین‌تر است‌. اشاعه فحشا باعث ریختن قبح آن می‌شود. اگر دائما از خیانت بگوییم هنجار تلقی می‌شود و دیگر ناهنجاری نخواهد بود. با اشاعه خیانت و گسترش آن در آثار، بنیان خانواده سست می‌شود و هر کدام از این بیننده‌ها ‌کم‌کم نگاهی خارج از رفتار زناشویی را خواهند داشت و  این رفتار را عادی تلقی می‌کنند. اشاعه خیانت ‌توسط فیلم‌هایی که موضوع اصلی آن‌ها ‌خیانت است، قبح این عمل را فرو می‌ریزد و به تدریج همه‌گیر و اپیدمی می‌شود.

تاثیر دیدن آثار بدون نظارت غیرقابل انکار است. در پخش و توزیع نمی‌توان نظارت گذاشت اما‌ باید خانواده‌ها از طریق رسانه‌ها فرزندان‌شان را مطلع کنند.

بعضا دیده شده خانواده‌ها برای اینکه بهانه‌گیری فرزندشان را کاهش دهند و به نوعی از سر خود باز کنند، یک مبلغی را در اختیارشان قرار می‌دهند تا فیلمی را خریداری کنند. فیلم باید حتما توسط پدر یا مادر قبل از دیدن فرزندان، دیده شود، یا حداقل برای اولین بار پدر و مادر در کنار فرزند فیلم را ببیند تا عوارض درک اشتباه و آموزش غلط از طریق این راه ‌کمتر شود.

با طرح موضوع خیانت بنیان خانواده متزلزل می‌شود

مشکل اینجاست که بنیان خانواده اگر متزلزل شود آرامش از خانواده‌ها سلب می‌شود‌. موضوع خیانت ناپایداری در احساس و تعهد را باعث می‌شود و ‌قبح این موضوع بنیان خانواده را سست می‌کند. از همین جا مفاسد اخلاقی شیوع پیدا می‌کند و جامعه بیمار می‌شود. ما متاسفانه در حال حاضر جامعه سالمی نداریم، برخی خانواده‌ها درگیر مشکلات اخلاقی هستند و در این زمینه مشکل دارند‌.

فیلمساز‌ها به اثرات روانی فیلم‌ها دقت کنند

ما نمی‌توانیم بگوییم فیلم نسازید. بالاخره خیانت مشکل جامعه است، ما تنها می‌توانیم به فیلمسازان توصیه کنیم به موضوعاتی چون خیانت و همسر دوم نظارت‌ دقیق‌تری داشته باشند.

وقتی فیلم را می‌نویسند عوارض جدی این موضوعات را نشان دهند.

کارگردان باید مراقب انتخاب هنرپیشه برای همسر دوم باشد.

متاسفانه ما می‌بینیم ‌همسر دوم زیباتر و بهتر از همسر اول است و این مرد را به لحاظ رفتاری، مرد خیلی خوبی نمایش می‌دهد که مخاطب با آن و رفتارش ‌همذات‌پنداری می‌کند.

این موارد ‌تاثیرات ناخودآگاه روی ذهن بیننده می‌گذارد، بنابراین نظارت باید به این صورت بر روی آثار صورت گیرد‌‌.

فیلمسازان اثرات روانی آن را به سمت تقبیح این موضوع ‌هدایت کنند، هم در نوشتار و انتخاب بازیگر و ‌برجسته کردن عوارض جدی این عمل‌، فرد را از اصل لذت بردن و از داشتن آرامش محروم می‌کند.

از سوی دیگر وزارت ارشاد تعداد محدودی مجوز به فیلم‌هایی با این موضوع ارائه دهد، اگر در یک سال تعداد زیادی اثر با موضوع خیانت به بازار عرضه شود، قبح و زشتی عمل ریخته شده و به هنجار تبدیل می‌شود.

منبع: خبرگزاری فارس

 نظر دهید »

صهيونيسم و برنامه‌هاي كودكان

19 تیر 1392 توسط میرعیسی خانی

علاوه بر انيميشن، در عرصه فيلم كودك نيز هاليوود از تعدي صهيونيست ها مصون نمانده و كليشه‌ هاي خاصي در قالب فيلم كودكان، طي چند دهه اخير مدام تكرار شده‌اند. مثلاً كليشه كودك محروم مانده از ميراث اجدادي يا جدا افتاده از آغوش گرم مادر كه هر يك به نوعي تداعي‌گر يهودي مظلوم و به دور مانده از سرزمين مادري خويش‌اند در اين قبيل داستان ها از پيام هايي که در کتب مقدس يهوديان آمده است و مخاطب يهودي و بسياري از غير يهوديان به راحتي مي فهمند که منظور از آن چيست.
لابي (گروه فشار) صهيونيسم در هاليوود، در عرصه توليد  فيلم ‌هاي كودكان نيز تا كنون بسيار مؤثر و فعال عمل كرده است. امروز در سراسر دنيا «والت دیزنی» نامي آشناست و بيشتر كودكان شخصيت‌هاي كارتوني والت ديزني را به خوبي مي‌شناسند. بد نيست بدانيم اولين شخصيت مشهور آثار والت ديزني: «ميكي ماوس» نمادي از همان يهودي سرگردان و بي کس است كه مدام از سوي رقيبان قوي‌ تر تهديد مي‌شود و او صرفاً با اتكا به زيركي و چالاكي خويش، بر تمامي دشمنان فايق مي‌آيد. امروز هم تداوم اين شخصيت كارتوني را در انيميشن «تام و جري» مي‌توان مشاهده كرد که موشي بد جنس و فريب کار با تکيه بر شيطنت ها و ناجوانمردي هايش به طرز اعجاب آوري هميشه بر گربه اي نادان و احمق پيروز مي شود. اين قبيل آثار در دادن حس اعتماد به نفس به مخاطبان يهودي( که دقيقا مفهوم سمبل «موش» را مي فهمند) و همچنين در دادن الگويي دغل و بدجنس به کودکان و نوجوانان بي گناه جهانيان تأثير بسزايي دارند.
هميشه در اين فکر بوده ام که جواب کودکان معصومي را که مي پرسند: «چرا بر خلاف عالم واقع در اين قبيل فيلم ها هميشه موش برنده مي شود؟» چگونه بدهم و هيچ گاه پاسخي جز همين تحليل به ذهنم نرسيده است.
مورد ديگر، شخصيت‌ هاي كارتوني مطرود و گوشه‌گيري هستند كه به دليل زشت ‌رويي توسط ديگران تحقير مي‌شوند ولي در نهايت اين ناتواني و زشتي با توانايي و زيبايي جايگزين مي‌گرد و آن ها بر تمامي مشكلات غلبه مي‌كنند و غبطه رقيبان را بر مي‌انگيزند. انيميشن «دامبو، فيل پرنده» در زمره اين گروه از آثار است. در اين فيلم شاهديم که مادر دامبو  بر خلاف ساير فيل ها که کلاهي زنگوله دار بر سر دارند، كلاه عرقچين مانند مخصوص يهوديان را بر سر دارد و به جرم دفاع از فرزندش در اسارت به سر مي ‌برد! و خود دامبو هم طي عملياتي در سيرك پرچمي را كه به پرچم رژيم اشغالگر قدس بي‌شباهت نيست به اهتزاز در مي‌آورد.
کارتون «جوجه اردك زشت» هم که شخصيت گوشه گير و آواره و زشت روي فيلم نامه تبديل به قوي زيبايي مي شود و در پايان فيلم به سمت خورشيد مي رود، از همين کليشه پيروي مي کند و نماد يهودي تنها و مطرودي است که با رفتن به سمت سرزمين موعودش به سعادت رسيده است. «عبارت رفتن به سمت خورشيد در تورات آمده و در بين يهوديان رايج است که منظور از آن بازگشت به سرزمين موعود است(1).»
کارتون هاي بسياري هم مروج زندگي و اخلاق غربي هستند و سعي دارند خصوصا شرقي ها را شيفته و هضم شده در روش هاي غربي نشان دهند و با اين الگودهي مخاطبان را به سمت ارزش هاي دنيوي يهودي- آمريکايي بکشانند؛ مثلا در سري جديد كارتون سند باد (افسانه هفت دريا) شاهد آنيم كه فضاي شرقي مجموعه هاي پيشين مبدل به فضايي خشونت بار و پر زد و خرد شده است. مثلا در صحنه اي كه سند باد از پشت سكان كشتي كنار مي رود، با هفتاد ضربه شمشير و خون ريزي بسيار، كنترل كشتي را به دست مي گيرد. شدت خشونت در اين فيلم آن چنان زياد است كه حتي دريا با خون افراد سرخ مي شود و مثل بسياري از فيلم هاي جديد غربي لشگري از شيطانك ها و ديوها با سند باد و نامزد خشن و مبارزطلب او «مارينا» و دوست وفادارش «کيل» مي جنگند. حتي ديالوگ ها هم خشونت بار است. جالب است كه نويسنده اين فيلم«جان لوگان» در كارنامه خود اثري پر برخورد چون «گلادياتور» را دارد. در اين محصول والت ديزني هم «ميشل افايفر» يهودي به جاي«اريس» خداي جنگ صحبت مي كند. در اين فيلم سند باد بر خلاف گذشته ظاهري كاملا غربي و بي هويت گرفته که در نقش يک دزد دريايي قهار بايد از هفت دريا عبور کند و کتاب صلح را از خداي جنگ (اريس) بدزدد و شهر و شاهزاده را از خطر نابودي نجات دهد. جريان در شهر «سيراکيوس» که شاهزاده عادلي به نام «پروتئوس» در آنجا حکومت مي کند، اتفاق مي افتد. در اين فيلم از علاء الدين و علي بابا هم خبري نيست.(2)
در کارتون «لوک خوش شانس» گانگستري سفيد پوست که نماد کلانتر و قانون اومانيستي آمريکايي است و هميشه ورد زبانش تنهايي و غريبي و آوارگي خودش مي باشد، با چهره و اخلاقي نيکو (که با وجود اسب بذله گويش «سالي» و سگ خنده رويش «بوشويک» جذابيت دوچنداني مي يابد) هميشه در جستجوي مجرمان و تبهکاران است و هيچگاه با شکست روبرو نمي شود. در بعضي از قسمت هاي آن شاهديم که لوک متمدن و مهربان فرشته نجات سرخپوستان ساده لوح و مردمي از فرقه هاي مذهبي خرافي مي باشد و اگر نبود لوک، جنگ قبيلگي و ظلم تبهکاري همه جا را فرا مي گرفت. بالاخره براي ما هنوز جاي اين سوال باقي است که خانه لوک کجاست؟ و چرا هميشه در پايان غرور انگيز پيروزي هايش در غروبي زيبا به سمت خورشيد (نماد سرزمين موعود در کتاب مقدس) مي رود! بالاخره فسادها و جرم هاي فراوان و رو به رشد موجود در غرب را ببينيم يا حرف کارگردان «لوک» را گوش بدهيم.
در بسياري از فيلم ها و کارتون هاي پليسي هم جاي اين سوال باقي است.
در کارتون «گاليور» هم مي بينيم سفيد پوست بزرگي با سمبل ها و مدل هاي مو و لباس نژاد انگليسي- آمريکايي به جزيره آدم کوچولوها (جهان شرقي) مي رود و اين کوچولوهاي بي دفاع بر قدرت مادي و مغز پرجولان گاليور تکيه کرده و دشمنان خود را شکست مي دهند و بدون حضور گاليور شکست آنها قطعي بود.(3)
در فيلم «رابينسون کروزوئه» هم شاهديم سفيد پوستي انگليسي تبار که کشتي اش شکسته و در جزيره اي تنها مانده است با سياه پوستاني بي تمدن و وحشي و آدم خوار رو برو مي شود که يکديگر را قرباني کرده و مي خورند؛ اما رابينسون پرعاطفه و دل نازک يکي از اين بي تمدن ها را به نام «جمعه» از دست قبيله آدم خوار و سبک مغزش نجات مي دهد و جمعه در اثر همنمشيني با اين يار مهربان « با سواد» مي شود و به سمت تمدن و پيشرفت حرکت مي کند و به تدريج تمام آن مردم عقب مانده به شيوه هاي زندگي و معاشرت رابينسون ايمان آورده و آن قهرمان بزرگ را به عنوان رهبر و منجي عزيز خود مي پذيرند و به سبک او زندگي مي کنند. آيا غلوآميزتر از اين هم مي شد تمدن غرب را به عنوان تنها سرور و راهبر جهانيان توسعه نيافته و به اصطلاحِ غربي ها «جهان سومي»، معرفي کرد يا نه؟
نگره صهيونيستي حاكم بر آثار والت ديزني، بعضاً به توليد انيميشن ‌ها و فيلم هاي تاريخي در خصوص زندگي انبياي الهي منجر شده كه سه كارتون: «كشتي نوح، زندگي حضرت موسي و زندگي حضرت يوسف» عليهم‌ السلام از آن جمله‌اند. در تمامي اين آثار، بر اساس قصص تورات، روايات تحريف شده‌اي از زندگي انبياي اولوالعزم ارائه شده است که شأن و منزلت و عصمت اين بزرگ مردان را در ذهن مخاطب پائين مي آورد و رواج سکولاريسم (جدايي دين و دنيا) و مادي گرايي را تسريع مي کند. جالب توجه آنكه در برخي از اين آثار، شخصيت‌ هاي اصلي انيميشن با صداي مشهورترين ستارگان يهودي سينما سخن مي‌گويند! مثلاً در انيميشن «پرنس مصر» كه روايتگر زندگي حضرت موسي عليه‌السلام است، «وال كيلمر» به جاي موسي عليه‌السلام، «ميشل اِفايفر» به جاي همسر و «ساندرا بولاك» به جاي خواهر او صحبت مي‌كنند. همچنين در تيتراژ پاياني اين انيميشن پر هزينه اسامي مشهور ديگري (از بازيگران يهود هاليوود) مي‌توان ديد كه صداي آنها براي بسياري از تماشاگران غربي خاطره‌انگيز و آشناست.
علاوه بر انيميشن، در عرصه فيلم كودك نيز هاليوود از تعدي صهيونيست ها مصون نمانده و كليشه‌ هاي خاصي در قالب فيلم كودكان، طي چند دهه اخير مدام تكرار شده‌اند. مثلاً كليشه كودك محروم مانده از ميراث اجدادي يا جدا افتاده از آغوش گرم مادر كه هر يك به نوعي تداعي‌گر يهودي مظلوم و به دور مانده از سرزمين مادري خويش‌اند در اين قبيل داستان ها از پيام هايي که در کتب مقدس يهوديان آمده است و مخاطب يهودي و بسياري از غير يهوديان به راحتي مي فهمند که منظور از آن چيست استفاده مي شود يهوديان اسراييل را مادر قوم خويش مي دانند و اينکه شهر يا منطقه اي به انسان تشبيه شود، درجاي جاي تورات آمده است. «داستان سيندرلا» مثال خوبي براي اين كليشه نخ‌ نما و تكراري است.
داستان « هاچ زنبور عسل » هم به کودک يهودي مي فهماند که بايد به دنبال مادر زيبا و نوراني خويش باشي و همه غير يهوديان موجوداتي مخوف، بدجنس و حتي بد بو هستند که مي خواهند او را از بين ببرند. اين داستان به بچه هاي غير يهودي هم اين پيام را القاء مي کند که ديگران دشمنان و موانع رسيدن او به هدفش هستند و در مجموع حس اعتماد به ديگران را در کودک از بين مي برد(4).
كليشه كودك شيطاني كه با زيركي بر دشمناني كه قصد تجاوز به خانه و كاشانه او را دارند، فايق مي‌آيد و آن ها را به سختي مجازات مي‌كند هم شبيه مورد قبلي است. مجموعه طنز «تنها در خانه» بر اساس همين كليشه پديد آمده و با نگاهي ساده به مضامين آن، ردپاي چهار جنگ اعراب و اسراييلي و شكست اعراب در هر چهار جنگ را مي‌توان ديد.
برخي از آثار انيميشن نيز محملي براي پيام‌ هاي سياسي هستند. مثلاً در كارتون «شير شاه» ردپاي نزاع دو ابرقدرت طي سال‌هاي جنگ سرد و آشتي مجدد نسل‌ هاي آتي بعد از فروپاشي نظام كمونيستي در شوروي سابق به وضوح مشهود است. توضيح اينکه شير نماد سلطه جهاني يهود است و در تورات آمده است: « و بقيه يعقوب، در ميان امت ها و قوم هاي بسيار مثل شير در ميان جانوارن جنگل و مانند شير درنده در ميان گله هاي گوسفند خواهند بود که هنگام عبور پايمال مي کند و مي درد و کسي نمي تواند مانع او شود. قوم اسراييل در برابر دشمنانش خواهد ايستاد و آنها را نابود خواهد کرد. »(5).

عبدالله ناطقي

پي‌نوشت‌ها:

1_ جزوه يهود و هنر(2)، سخنراني استاد شمس الدين رحماني در تاريخ 19/4/ 82.
2 – براي مطالعه مفصل تر مراجعه کنيد به روزنامه جام جم، سه شنبه 20/8/82، صفحه 6، مقاله دزد دريايي کتاب صلح مي دزدد.
3- در مورد صحت اين تحليل در باره کارتون گاليور مي توان به حرف هاي بعضي استراتژيست هاي جيره خوار دولت صهيونيستي آمريکا که دقيقا همين تشبيهات را به کار برده اند، اشاره کرد.
4- جزوه يهود و هنر(2)، سخنراني استاد شمس الدين رحماني در تاريخ 19/4/ 82.
5- ترجمه تفسيري فارسي کتاب مقدس، چاپ انجمن بين المللي کتاب مقدس انگلستان، 1995ميلادي، سفر ميکاه، باب 5، فقره 9و8. در بعضي ترجمه هاي ديگر در ادامه دارد: « دست تو بر خصمانت بلند خواهد شد و جميع دشمنانت منقطع خواهند گرديد. »

 1 نظر

فرصتی که رسانه ملی آن را به تهدید تبدیل می کند

18 تیر 1392 توسط میرعیسی خانی

همگان به خوبي مي‌دانيم كه به دليل تسلط رسانه‌ها بر زندگي افراد، ‌نسل امروز را فرزندان تصوير، ‌پيام‌هاي بازرگاني،‌ ارزش‌هاي فردي و خصوصي مي‌دانند زيرا بيش از نسل‌هاي قبلي در معرض تبليغات رسانه‌هاي هستند وهمين شايد رسالت عوامل رسانه‌ها به‌ويژه رسانه‌هاي تصويري را دو چندان مي‌كند.

سال گذشته امام خامنه‌اي در سفرشان به خراسان جنوبي در مورد سبك زندگي و برخی از نمادهای آن بياناتي داشتند كه البته براي مدتي هم موضوع داغ رسانه‌ها  وهمايش‌ها و برنامه‌هاي مختلف شده به‌صورتي كه تنها كافي بود پيشوند همايشي، كليد واژه سبك زندگي گذاشته شود هرچند موضوع بي‌ربط باشد و بيشتر معرف بيلان كاري بود تا فرهنگ‌سازي يك اصل مهم در جامعه.
دراين ميان وقتي به برنامه‌هاي تبليغاتي تلويزيون به‌ عنوان رسانه فراگير و عمومي نگاه مي‌كنيم جرياني متناقض و دوگانه‌اي را شاهد هستيم كه متاسفانه اخيرا پررنگ‌تر هم شده است به‌ صورتي‌كه به جاي نهادينه كردن سبك زندگي ايراني- اسلامي بيشتر مروج سبك زندگي غربي است كه آرام و نامحسوس در ميان خانواده‌هاي ايراني رواج مي‌دهد.
معرفي رستوران‌هاي مجلل چيني،‌ عربي،‌ ايتاليايي از شبكه‌هاي تلويزيوني به‌خصوص استاني  از اين دست است  كه علاوه بر تبليغ، نحوه غذا خوردن  به سبك خود آن‌ها را آموزش مي‌دهند  و با افتخار از سرآشپزهاي خارجي صحبت مي‌كنند؛‌ يعني به راحتي ميل و ذائقه مخاطب ايراني را تغيير مي‌دهند و بدون اين‌كه متوجه شود به فرهنگ و سنن آن‌ها علاقه پيدا مي‌كند‌ يا در تبليغي  كه از شبكه‌هاي تلويزيوني هرروز به صورت مداوم پخش مي‌شود؛ مرد جواني از اين‌كه هر روز صبح به آيينه نگاه مي‌كرده و پوست خوبي نداشته ناراحت بوده و احساس افسردگي داشته و حالا با زدن كرم تبليغاتي تقريبا گرانقيمت احساس خوبي دارد!!!
فارغ از توجه بسیار دین اسلام به نظافت و پاكيزگي که مطابق با توصيه‌هاي پيامبر اسلام و ائمه معصومين مردان بايد تميز و معطر باشند  زيرا از نشانه‌هاي دين است  اما اين‌كه مردي اين طور نگران لطافت پوست خودش است نه تنها درجامعه اسلامي يك ارزش نيست بلكه كاملا ضد ارزش و مغاير بافرهنگ و سبك زندگي ماست زيرا با چنين تبليغاتي به جايي خواهيم رسيد كه كم كم بچه‌هايي كه پدران كارگر و زحمت‌كشي دارند،‌ از پوست زخمت و آفتاب ديده پدرانشان خود خجالت مي‌كشند.
پس در درجه اول از كار سخت و مردانه كه پوست آن‌ها خراب كند پرهيز دارند و به دنبال پشت ميزنشيني هستند تا مبادا پوستشان كه نشانه شخصيت آن‌ها خراب شود و ازسويي با ترويج چنين ضد ارزشي، نبايد از صورت‌هاي كاملا صاف زنانه برخي مردان و زير ابرو برداشتن آن‌ها براي زيبايي و رقابت با زنان تعجب كنيم، زيرا اين آقايان به جاي اين‌ كه به كار و تلاش فكر كنند بيشتر در فكر لطافت پوست خود هستند!!
و لذا اگر خود را مقید به پیاده سازی فرامین اسلام می دانیم بايد بیش از پیش مراقب نوع و چگونگي تبليغات رسانه‌های عمومی بود زيرا تبليغاتي كه مكررازصداوسيما پخش مي‌شود ومدام چاه نيازآفريني را درمخاطبان خود عميق‌تر مي‌كند كاملا مغاير با چنين ارزش‌هايي است كه درحرف و سخنراني‌ها ازآن گفته مي‌شود.‌

 1 نظر

آیا انسان می تواند انسانی دیگر را «خلق» کند؟

18 تیر 1392 توسط میرعیسی خانی

 

كارتون قديمي پينوكيو كه شركت فيلمسازي والت ديزني آن را در سال 1940 منتشر ساخت، هنوز مورد توجه كودكان و بزرگسالان اقصي نقاط جهان قرار مي‌گيرد. اما، داستان اين عروسك چوبي مبتنی بر یک تمثیل عمیق معنوی و برپايه آموزه‌هاي سری است كه به ندرت درباره آنها سخن به ميان مي‌آيد. در اين گزارش، ما به منشا و ريشه شكل‌گيري اين داستان انيميشني و نيز لایه‌‌هاي پنهان آن نگاه اجمالي خواهيم انداخت.




كارتون پينوكيو يكي از پيچيده‌ترين فيلم‌هايي است که برای کودکان ساخته شده است. آيا اين كارتون مي‌تواند داستان نمادین مبالغه‌آميزي از معنويت و جامعه مدرن باشد؟ آيا در اين فيلم نشانه‌هايي از عضویت در آیین‌های مرموز و اسرارآمیز وجود دارد؟

البته نيازي به گفتن نيست، اين فيلم در حال حاضر محصول پرکاربردی در فرهنگ عمومي جامعه امروز است. تا به حال چند نفر اين كارتون را نديده‌اند؟ از سوي ديگر، چند نفر از مفاهیم پنهان كارتون پينوكيو اطلاع دارند؟ در پشت پرده ماجراي اين عروسك خيمه شب بازي كه تلاش دارد تا تا پسر خوبی باشد، يك تمثیل عميق معنوي نهفته است كه ريشه در مكاتب سری علوم خفیه دارد.

از زاويه نگاه يك مبتدي، داستان كودكانه پينوكيو كه درباره “خوب بودن” است و نكات قابل تاملي درباره “دروغ نگفتن” دارد، در نهايت به اثري كلاسيك براي بزرگسالان در راستاي تلاش برای رسیدن به خردمندی و روشنگري معنوي تبديل مي‌شود. فضای بی‌رحم داستان پينوكيو تصوير هولناكي از دنياي مدرن ما را نمایش داده و شايد قصد دارد تا راه فرار از دام‌هاي اين دنياي مدرن را به ما نشان دهد. با توجه به سابقه حرفه‌اي نويسنده داستان و مراجعه به منابع کتب ادبی می‌توان به مفاهيم اسرارآمیز پنهان در كارتون پينوكيو پی برد.

صفحات: 1· 2

 نظر دهید »

خداحافظ نوکیا!

16 تیر 1392 توسط میرعیسی خانی

 لارس ولف كه يكي از مديران شركت نوكياست، در گفت‌وگو با نشريه‌ي يهودي جروزالم‌پست در سال 1380، خبر از وجود «پروژه اسرائيل» با هدف گسترش سرمايه‌گذاري‌ها و حضور بيشتر در سرزمين‌هاي اشغالي داد. اين شركت حضور خود در اسرائيل را با يك سرمايه‌گذاري 500 ميليارد توماني در سال 1379 آغاز كرد و بخش عمده‌ي اين سرمايه‌ در اختيار شركت‌هاي اسرائيلي قرار گرفته‌است.
نوكيا چند مجتمع تحقيقاتي و صنعتي را در سرزمين‌هاي اشغالي راه‌اندازي كرده و بخشي از فرايند طراحي و توليد محصولاتي مانند باتري گوشي‌هاي تلفن همراه در اين مجتمع‌ها انجام مي‌شود.

 ديكشنري بابل: شركت سازنده و ناشر فرهنگ‌نامه‌ي بابل كه اين روزها نام كمابيش شناخته‌شده‌اي است، در سال 1375 در اسرائيل تاسيس شده‌است. اين شركت هم‌اكنون با به كار گيري حدود هشتاد نفر، دفاتري در سرزمين‌هاي اشغالي و آلمان دارد.
نام و نشان عجيب اين شركت يكي از نخستين عناصري است كه توجه مخاطب را به خود جلب مي‌كند. برگزيدن نام يك دولت باستاني كه روزگاري يهوديان در آن زيسته‌اند و استفاده از تصوير دو نهر آب، ياداور آرمان موهوم حکومت يهودي از نيل تا فرات است.فراموش نكنيم كه آن‌چه نشان تجاري شركت مي‌نماياند، قلمرو سرزمين همان دولتي است كه اين شركت نامش را برخود دارد. جالب آنكه كره‌ي زميني كه شركت بابل به تصوير كشيده است، به جز همين دو رود و قلمرو ميان آن هيچ جاي ديگري ندارد.
عجيب‌تر اين كه اين شركت دو پايگاه يكسان در اينترنت دارد كه در يكي از اين دو، هيچ نام و نشاني از اسرائيل پيدا نمي‌شود و به جاي آن نشاني دفاتر شركت در فلسطين، اردن و ديگر كشورهاي اسلامي نوشته‌شده‌است.
 

تهيه شده در جنبش دانشجويان جهان اسلام

 1 نظر

ملکه، فیلمی که در آن باید بر مظلومیت افسر بعثی گریست!/ وقتی آدم خوبه فیلم بعثی ها می شوند

15 تیر 1392 توسط میرعیسی خانی

آخرین فیلم محمد علی باش آهنگر از ژانر دفاع مقدس فقط لوکیشن آن را ارائه می دهد. در این فیلم نه تنها خبری از ارزش های دفاع مقدس نیست بلکه جای ظالم و مظلوم، شاکی و متشاکی و متجاوز و تحت تجاوز عوض شده است! اگر رزمندگان در جبهه های نبرد سالها زحمت کشیدند تا قدرتهای ظالم جهان رأی به تجاوزگری صدام دهند، بیست و پنج سال پس از اتمام جنگ و صدور قطعنامه 598، آقای باش آهنگر در فیلم ملکه نیروهای ایرانی را متخاصم و آغازگر درگیری معرفی می کند!

 

در فیلم ملکه، همیشه آغازگر درگیری ایران است و پس از حملات توپخانه ای ایران است که عراقی ها برای تلافی به آن پاسخ می دهند و فیلم بصورت مستقیم و غیرمستقیم اینگونه القا می کند که حملات عراق واکنشی است طبیعی به تهاجمات توپخانه ای ایران و اگر کسانی در این حملات کشته می شوند، مقصر ایرانیانی هستند که باعث واکنش نیروهای بعثی شده اند؛ از این رو قهرمان فیلم سیاوش، همواره تلاش می کند گراهایی به توپخانه دهد که هیچ سرباز عراقی مورد حمله قرار نگیرد! حتی اگر قرار باشد در شرایط سخت کمبود گلوله توپ، مجبور باشد به جای یک گلوله از دو گلوله استفاده کند.
در ملکه، هیچ خبری از اذان و وضو و نماز در جبهه ایران نیست اما سروان بعثی در کنار رود وضو می گیرد، آنهم وضویی مطابق با فقه شیعه اثنی عشری! پس از وضو، درجه دار ارتش بعث نیروهای بعثی را به خط می کند و دیده بان ایرانی، گرای آنها را به توپخانه می دهد؛ بعثی ها تلفات سختی می دهند و از اینجاست که دوران مظلومیت نیروهای بعثی و سروان متشرع آغاز می شود و دیده بان ایرانی دچار عذاب وجدان می شود که چرا گرای سربازان متخاصم بعثی را به توپخانه داده است! نکته جالبتر اینجاست که جمشید که معلوم نیست تصویری ذهنی در توهمات سیاوش است یا روح رزمنده ای شهید که از طرف خداوند برای یاری سیاوش فرستاده شده است، عذاب وجدان سیاوش را بیشتر می کند و ندای مظلومیت سربازان بعثی را فریاد می زند! ملکه شاید تنها فیلم ایرانی باشد که در آن باید به مظلومیت افسر بعثی و سربازان تحت فرمانش خون گریست!    
اما نکته تأسف بارتر در مورد این فیلم کشته شدن نیروهای ایرانی به دست خودشان و به دلیل اشتباهات یا سوءتفاهمات است! هیچ ایرانی به دست عراقی ها کشته نمی شود الا سیاوش و اگر سیاوش در بالای برج دیدگاه مورد اصابت گلوله های تانک های عراقی قرار می گیرد، تقصیر خودش است، چون نیش زده است!
زیر سوال بردن کینه انقلابی رزمندگان، سوژه دیگری است که در این فیلم به آن پرداخته شده است. سیاوش برای محکومیت سیف الله اصرار دارد که او کینه دارد و از روی کینه است که سربازان عراقی را می کشد! و سیف الله که محکوم شده است، اصرار دارد که هیچ کینه ای از کسانیکه خانواده اش را کشته اند و به کشورش تجاوز کرده اند در دل ندارد! این در حالی است که وجود کینه انقلابی علیه ظالم یکی از فروع دهگانه اسلام است که با عنوان تبری از آن یاد می شود. مگر حضرت امام رحمه الله علیه در پیام حج خود در سال 66 نفرمودند(1) که :” از ابراز بغض و كينه خود نسبت به دشمنان خدا و خلق غافل نشوند. مگر تحقق ديانت جز اعلام محبت و وفادارى نسبت به حق و اظهار خشم و برائت نسبت به باطل است؟” حال چگونه است که وجود کینه در دل رزمنده ای که تمام خانواده خود را به خاطر زیاده خواهی های صدام و بعثی ها از دست داده است، باید محکوم شود؟
بی اخلاص نشان دادن رزمندگان و دعوای سیف الله بر سر اسم کسی که به دسته دشمن خسارت سنگین وارد کرده است نیز از نکاتی است که در فیلم بدان پرداخته شده است. دعوایی که نه بر سر خدمت و ادای تکلیف که به خاطر شهرت، حفظ جایگاه و احساس مهتری رخ می دهد و هر دو طرف (سیف الله و سرگرد) تلاش دارند که این افتخار را به اسم خود ثبت کنند! مسئله ای که خلاف مطلق روح حاکم بر جبهه حق در هشت سال دفاع مقدس بوده است.
در نهایت باید اذعان کرد که از ساختن فیلم دیگری در ژانر دفاع مقدس به نام “ملکه” و اختصاص جوایزی در جشنواره فجر برای فیلمی در این ژانر اصلا نباید خرسند شد، چرا که این فیلم نه برای نمایش فضائل و صفات نیکوی رزمندگان اسلام و روایت فضای معنوی جبهه ها که برای دفاع از سربازان بعثی و محکومیت خودی ها ساخته شده است. این که بالاخره صلح خواهد شد پس نباید زیاد سخت گرفت از نقاط اتکای این فیلم است که در تقابلی آشکار با آرمان های رزمندگان و امام شهدا است و شعار اصلی شان “جنگ جنگ تا رفع فتنه از جهان” است. حتی چنین رویکردی با روال کاری کشورهای ظالم و مستکبر غربی نیز در تعارض است! و جز تضعیف جبهه خودی هیچ دستاورد دیگری ندارد.  
(1) صحیفه نور، جلد 20، صفحه 314

منبع:صابر نیوز

 نظر دهید »

از نوشتن کتاب داستانهای زنانه تا فیلمنامه فمینیستی در سینما

15 تیر 1392 توسط میرعیسی خانی

فیلم من همسرش هستم به زندگی شهلا و امیرحسین می‌پردازد و رفتار زن را در قبال ازدواج دوم و مخفیانۀ شوهرش بررسی می‌کند. فیلمنامه را نازنین لیقوانی نوشته که نخستین تجربۀ او در سینما بوده است. فیلم از منظر شهلا روایت می‌شود و بر عقاید فمینیستی او تأکید دارد. نقش شهلا را نیکی کریمی بر عهده داشته که تاکنون بیشترین فیلم‌های فمینیستی را در سینمای ایران بازی کرده و خود نیز دو فیلم از این قبیل ساخته است.

خلاصۀ داستان

شهلا فکرت (نیکی کریمی) ماجرای خود را حکایت می‌کند و ما مطلع می‌شویم که شوهرش دکتر امیرحسین وارسته (مصطفی زمانی) مخفیانه با مرجان (میترا حجار) منشی مطب خود ازدواج کرده است، در حالیکه آنها دو پسر هفت و ده ساله دارند. شهلا با اتومبیل یکی از آشنایان قدیمی تصادف کرده، ماجرا را به شوهرش اطلاع می‌دهد. او سپس اندک اندک با آن شخص ارتباطاتی برقرار می‌کند و اینچنین ظن شوهرش را برمی‌انگیزد و در نهایت باعث توجه او به خانواده و آشتی مجددشان می‌شود. اما شهلا در انتها می‌گوید که امیرحسین باز هم به سراغ مرجان رفت و من نمی‌توانم از او انتقام بگیرم، لذا بهترین راه خودکشی است!

مختصری در خصوص عوامل فیلم

مطصفی شایسته متولد 1337 تهران، با این فیلم نخستین تجربۀ کارگردانی خود را در هدایت فیلم به ثمر رساند. این شرکت فیلمسازی به او و برادرش مرتضی تعلق دارد. نویسندۀ فیلمنامه نازنین لیقوانی است که با تصویری که از او در جشنوارۀ فجر دیدم در حدود 30 ساله می‌نمود. او پیش از این فقط یک کتاب داستان در موضوعات زنانه در انتشارات روزنه‌کار منتشر کرده است با عنوان «به سادگی خوردن یک فنجان چای». فیلم من همسرش هستم نخستین تجربۀ فیلمنامه نویسی او در سینما محسوب می‌شود.

نقد حضوری در جشنواره

بعد از نمایش فیلم در جشنواره سی‌ام فیلم فجر، جلسۀ پرسش و پاسخ با حضور عوامل فیلم برگزار شد که بنده در حضور کارگردان انتقاداتی را از منظر دین مطرح کردم و به طور خلاصه به سه مسئله پرداختم.
1. این فیلم از منظر مسیحیت تحریف‌شده ساخته شده که به تک‌همسری قائل است، و نظر دین مبارک اسلام و حتی دین یهود را که تعدد زوجات در آنها جایز است مطرح نکرده است. طبق قانون خداوند، مرد می‌تواند بیش از یک همسر داشته باشد ولی زن نمی‌تواند. (آنها که مخالف این حکم خدا هستند و از حقوق مساوی زن و مرد سخن می‌گویند بهتر است در اختلاف خلقت زن و مرد دقت کنند خصوصاً اینکه زن از مرد حمل برمی‌دارد).
2. به فرمودۀ حضرت امیر المؤمنین در کلمات قصار 124 نهج البلاغه، غیرت زنان کفر است و غیرت مردان از ایمان. در شرح این سخن مولا(ع) باید گفت که غیرت، احساسی است که یک شخص به رقیب خود دارد. لذا اگر زنی به همسر دوم شوهرش غیرتمند شود و به شوهرش اعتراض کند، او محققاً کافر شده است. اما اگر مردی به زنش غیرتمند شود که چرا به بیگانه نظر دارد این «غیرت» عین ایمان است و در نزد خداوند پسندیده. اما دیده می‌شود که این فیلم کفر و ایمان را یکی کرده است.
3. ما انسان‌ها حتی در قبال بیگانگان هم مسئولیت داریم. مثلاً اگر در قضیه‌ای شاهد بودیم و از شهادت دادن استنکاف ورزیدیم در قلب خود گناه کرده‌ایم: ﴿وَ لا تَكْتُمُوا الشَّهادَةَ وَ مَنْ يَكْتُمْها فَإنَّهُ آثِمٌ قَلْبُه‏ ـ بقره/ 283﴾. اگر ما در قبال دیگران مسئول هستیم پس چه اندازه بیشتر برای نجات زندگی خود و جلوگیری از سوء تفاهم‌ها؟ چرا این زن خود را در معرض اتهام قرار می‌دهد؟

نقد حضوری بنده مورد اعتراض برخی از زنان فمینیست حاضر در جلسه واقع شد و بنده پاسخ گفتم که بهتر است لااقل یک بار به سخنان حق گوش کنید، و بنده فقط در اینجا نقل قول می‌کنم. ناظم جلسه آقای محمود گبرلو هم آنها را ساکت کرد. جناب مصطفی شایسته با دقت به عرایض بنده گوش داد و در انتها گفت: «خیلی ممنون. استفاده کردم.» برخی از همان زنان با یک شادی وصف ناپذیر شروع به کف زدن برای او کردند. آقای شایسته پس از کمی تأمل گفت: «من نفهمیدم شما برای چه کف زدید. سخنان این آقا مفید بود و من از آنها استفاده کردم». و بنده در قلبم خدا را شکر کردم که جناب شایسته اهل تمسخر و کنایه زدن نیست.

ایرادها و نواقص

علاوه بر ایرادهای سه‌گانه که در بخش قبل آمد، نقایص دیگری نیز در این فیلم به چشم می‌خورد:

1. فیلمنامه از منظر یک فمینیست نوشته شده است. و اگر کسی فمینیست نباشد با فیلم همراهی نخواهد کرد. به عبارت دیگر فیلم بسیاری از مخاطبان خود را از دست می‌دهد. فمینیست‌ها انسان‌هایی غیرمتعارف هستند. تجربۀ بنده نشان می‌دهد که اصولاً آدمی که از جوهر عقل و اعتدال برخوردار باشد فمینیست نمی‌شود. زیرا عقاید فمینیستی، عین افراط و تفریط و خروج از مسیر اعتدال است. لهذا به طور خلاصه می‌توان گفت که ‌فمینست‌ها کسانی هستند که از دروازه رد نمی‌شوند ولی در همان وقت قادرند از سوراخ سوزن عبور کنند.

2. از منظر دین، امیرحسین در ازدواج موقت با منشی مطب خود مرتکب گناه نشده است. اما فیلم این حلال خدا را حرام تلقی می‌کند. از طرف دیگر شهلا با نزدیک شدن به یک مرد غریبه گناه کبیره کرده و عملاً حرام خدا را حلال کرده است. گرچه شهلا در واقع این بازی را برای شوهرش اجرا می‌کند تا غیرت او را برانگیزد ولی سخن در این است که چرا او از اینکه در شمار فاسقان تلقی شود ناراحت نیست؟ این قبح قبلاً در فیلم تسویه حساب/ تهمینه میلانی (1388) شکسته شده است. مهناز افشار خود را بزک می‌کند و در کنار خیابان می‌ایستد تا یک مرد هوس‌ران پیدا شود و او را سوار کند و سپس سه رفیق او از عقب برسند و هر چهار زن، آن مرد را تلکه کنند.

3. شیوۀ روایت فیلم، نادرست است. زیرا قصه را شهلا روایت می‌کند ولی تماشاگر در طول فیلم از او فریب می‌خورد و در انتها می‌فهمد که او خود را در مواضع تهمت قرار می‌داده تا سوء ظن شوهرش را برانگیزد. چگونه می‌شود که شهلا تماشاگر را به عنوان شاهد و قاضی به قصه وارد کند و خودش آنها را فریب بدهد؟ مخاطب حق دارد که او را صادق و درستکار نخواند خصوصاً که او باکی ندارد از اینکه خود را در واضع تهمت قرار دهد. لهذا در چنین فیلمی نباید قصه از منظر اول شخص روایت می‌شد.

4. سن بازیگران اصلی به هم نمی‌آید. سخت است که بخواهیم نیکی کریمی که او را از سال 1369 در سینما دیده‌اند را همسر مصطفی زمانی که مردم او را از هجده سال بعد شناخته‌اند قلمداد کنیم.

5. خودکشی گناه بسیار بزرگی است و عقل نیز گواهی می‌دهد که جان و روحی که خداوند عطا فرموده نباید گرفت. متأسفانه شهلا (نیکی کریمی) در انتهای فیلم می‌گوید که برای مقابله با شوهرش ناچار به خودکشی است. مسئلۀ حاشیه‌ای در این خصوص آن است که به نظر می‌رسد که این مسئله از سوی نیکی کریمی به فیلمنامه اضافه شده باشد. زیرا او در مرداد سال 1390 فیلم سوت پایان را در اکران داشت و همزمان در آن فیلم نقش یک کارگردان را ایفاء می‌کرد که یک سکانس از یک تله فیلم را به دلیل ممانعت تلویزیون از نمایش خودکشی در آن، باید با تغییر قصه دوباره فیلمبرداری می‌کرد. اینکه خانم کریمی گویا مشکلی با انتحار ندارد مرا به یاد آن ضرب المثل می‌اندازد که کاسبی می‌گفت: «سر مرا بشکن ولی نرخ مرا نشکن». لذا فمینست‌ها بر خلاف عقل و منطق و شرع، به خودکشی راضی می‌شوند ولی در برابر حکم خداوند در خصوص ازدواج دوم مرد تسلیم نمی‌شوند!


چرا ازدواج دوم مرد مجاز است؟

در سی‌امین جشنواره فیلم فجر، «خیانت زناشویی» موضوع بیشترین فیلم‌ها را به خود اختصاص داده بود، فیلم‌هایی مانند: زندگی خصوصی آقا و خانم میم، پل چوبی، زندگی خصوصی (خصوصی)، برف روی کاج‌ها، و همین فیلم من همسرش هستم. بجز فیلم نخست، چهار فیلم دیگر در خصوص ازدواج مجدد مردان و به قول فمینیست‌ها خیانت مرد در ازدواج است. اما دو فیلم اخیر در قبال ازدواج ثانوی شوهر، راه «مقابله به مثل» را پیشنهاد می‌کنند. لذا است که شهلا در فیلم من همسرش هستم به یکی از آقایان آشنا نزدیک می‌شود تا غیرت شوهرش را برانگیزد. ماجرا در فیلم برف روی کاج‌ها که نوشته و ساختۀ پیمان معادی است از این هم فجیع‌تر است. در آنجا، زن با مرد دیگری دوست می‌شود و با او به کنسرت می‌رود.

متأسفانه این نسخه‌ای که فمینیست‌های وطنی برای مردم مسلمان ما پیچیده‌اند مطابق الگوی فیلم‌های خارجی است و فقط به درد دنیای غرب و دین تحریف‌شدۀ مسیحیت می‌خورد، و نه حتی دین یهود. زیرا در دین یهود و اسلام، تعدد زوجات یک مسئلۀ قانونی و شرعی است که شوهر می‌تواند از آن حق استفاده کند. طبق احادیث شیعه مهم‌ترین کاربرد ازدواج مجدد، به وقت نشوز زنان است، چیزی که در چنین فیلم‌هایی اصولاً مطرح نمی‌شود. بدین ترتیب سازندگان این فیلم‌ها عملاً یکی از حکیمانه‌ترین قوانین شرع مقدس را استهزاء کرده و می‌کنند. مردی را تصوّر کنید که همسرش از او به عنوان مدیر خانواده تبعیت نمی‌کند و این مرد ممکن است حتی از حق شرعی نکاح نیز محروم شده باشد. خداوند به چنین مردی اذن داده تا همسر دوم اختیار کند (در عقد دائم یا موقت) و هم‌زمان سرپرستی همسر اول را نیز عهده‌دار باشد. این فرآیند می‌تواند به تمکین همسر نخست منجر می‌شود.

اما رگ غیرت فمینیست‌ها در چنین مواقعی تورم می‌کند و صدای نخراشیده‌شان حلقومشان را می‌درد تا بلکه چنین مردی را به عنوان یک خائن معرفی کنند. در حالی که خائن اصلی آن زن است که قوانین خانواده را رعایت نکرده و باعث این مشقات و زحمات عدیده شده است. وگرنه کدام مرد ابلهی است که با وجود داشتن همسری خوب به ازدواج دوم روی آورد و تبعات گران آن را بر خود بخرد؟

خداوند در قبال پرداخت مهریه حق ریاست خانواده را به مردان داده است. اما متأسفانه در این روزگار تعداد زنانی که این حق را به رسمیت می‌شناسند روز به روز کاهش یافته است در حالیکه نرخ کمّی و کیفی مهریه افزایش غیرقابل وصفی پیدا کرده است. در کمال تأسف امروزه مهریه از صورت حقیقی‌اش که خداوند آن را تشریع فرموده خارج شده است. اغلب دختران امروز مهریه‌های زیاد مطالبه می‌کنند و متأسفانه به وقت زندگی زناشویی آن را همچون چماقی برای مطیع کردن شوهر به کار می‌گیرند. متوسط نرخ مهریه در کشور ما طبق آمار ادارۀ ثبت، سیصد سکۀ طلا است. اما اکنون حتی خانواده‌های مرفه هم قادر به پرداخت چنین مبلغی نیستند. آیا ازدواج فقط برای مرفهین است؟ با این فرهنگ فمینیسم که متأسفانه در میان دختران دانشگاه‌رفته رواج یافته است کم‌کم دارد اوضاع به گونه‌ای می‌شود که فقط مردان مرفه بتوانند ازدواج کنند و اینچنین عدۀ کثیری از این سنت رسول خدا(ص) محروم شده‌ و خواهند شد.

فمینیست‌ها عموماً همچون قصۀ این فیلم، ماجرای تعدد زوجات را از میانه حکایت می‌کنند. آنها مردی را نشان می‌دهند که می‌خواهد همسر دوم اختیار کند ولی هیچگاه به این پرسش پاسخ نمی‌دهند که این مرد چرا به چنین کاری اقدام کرده است. اگر همسر اول خوب بوده پس مرد هم قاعدتاً باید حق‌شناس باشد و قدر خانواده و بچه‌هایش را بداند، خانواده‌ای که مرد با سختی و مرارت و هزینه‌های گزاف، آن را بنیان نهاده است.

اگر کسی بخواهد پاسخ گوید که آن زن خوب بوده و این مرد بد و قدرناشناس است آنگاه بنده ناچار خواهم بود به آیه‌ای از قرآن استناد کنم. خداوند در آیۀ 26 از سورۀ مبارکۀ نور یکی از سنت‌های خود را بیان فرموده است: ﴿الْخَبِيثاتُ لِلْخَبِيثِينَ وَ الْخَبِيثُونَ لِلْخَبِيثاتِ وَ الطَّيِّباتُ لِلطَّيِّبِينَ وَ الطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّبات﴾،‏ زنانِ نیک نصیب مردان نیک می‌شوند و بالعکس، و همچنین زنان خبیث بهرۀ مردان خبیث می‌گردند و برعکس. به این ترتیب طبق این قانون تکوینی خداوند، هر مردی از هر زنی خواستگاری نخواهد کرد، چه آن زنان از او بهتر باشند یا بدتر. بلکه یک مرد عموماً به خواستگاری زنی که هم‌سنخ و هم‌رتبۀ او باشد خواهد رفت. (البته در این مسئله ممکن است استثنائاتی مانند ازدواج فرعون و آسیه وجود داشته باشد که آسیه به سبب صبر بر ظلم فرعون توانست یکی از چهار زن برگزیدۀ همۀ تاریخ شود. این موضوع از بحث ما خارج است.)

مدیریت مرد در خانواده

متأسفانه مطابق با افزایش نرخ تحصیلات دانشگاهی دختران، نشوز آنها در خانواده افزایش یافته است. به طوری که آمار زن‌سالاری در خانواده‌ها اکنون به بیش از هفتاد درصد رسیده است. زن‌سالاری مسئله‌ای خلاف شرع است و خداوند در نساء/ 34 مرد را قیّم همسرش قرار داده است. چنانکه حکم عقل نیز به ضد زن‌سالاری است. زیرا واضحاً مردی که از زنی خواستگاری می‌کند در پی یافتن معاونی برای زندگی خود است و نه آنکه در پی یافتن رئیسی آمده باشد که به او امر و نهی کند. و البته یکی از علل پایین آمدن آمار ازدواج نیز همین مسئلۀ عدم تمکین زنان در خانواده است.


مثال مرد و زن در خانواده مانند مدیر و ناظم در یک مدرسه است. مدیر، عملاً مدرسه را احداث و تجهیز کرده مقررات کلی‌اش را وضع می‌کند و همچنین ناظم را انتخاب می‌نماید. ناظم هم بچه‌ها را هدایت و تمشیت می‌کند. برای نمونه‌ای دیگر می‌توان از کارگردان و بازیگر در سینما مثال آورد. کارگردان، بازیگر را انتخاب می‌کند و فیلمنامه را به او می‌دهد و نقش او را در فیلمش تعیین می‌کند. بازیگر یا با رضایت می‌پذیرد یا با اکراه، و یا اصلاً نمی‌پذیرد. اگر با رضایت بپذیرد یا حتی مشتاق بازی در آن فیلم باشد می‌تواند دستمزد خود را کاهش دهد یا اصلاً چیزی نخواهد، اگر با اکراه بپذیرد قاعدتاً دستمزد زیادی طلب خواهد کرد، و اگر هم بازی در آن فیلم را نپذیرد به نظر می‌رسد که میان خود و آن نقش سنخیت نیافته و یا از این کارگردان یا فیلمنامه نفرت دارد.

اما دختران امروز هر سه مورد را با هم به مرحلۀ اجرا می‌گذارند. نخست خود را علاقمند نشان می‌دهند که با آن مرد در مسیر زندگی‌اش همراه باشند. به وقت تعیین مهریه، نرخ نجومی می‌دهند و در وقت زندگی مشترک اصولاً نقش محوله را بازی نمی‌کنند! و چون قبلاً در عقدنامه از شوهرشان امضاء گرفته‌اند مرد عملاً نمی‌تواند فرد دیگری را وارد به زندگی خود کند که نقش همسری و مادری را در خانواده‌اش ایفاء کند. مهریه زیاد نیز تاحدی مانع از طلاق می‌شود و اینچنین مرد از اینجا مانده و از آنجا رانده به سبب عسرت از پرداخت مهریه از زندان سردرمی‌آورد. این وضع که متأسفانه در کشور ما بر خلاف اکثر ملت‌های مسلمان رایج شده مانند موقعیت آن کارگردان است که بازیگر را به بهای گران استخدام می‌کند ولی او پس از مدتی از ادامۀ بازی استنکاف می‌ورزد. کارگردان در نهایت راضی می‌شود که بازیگر دوم را استخدام کند. اما بازیگر نخست با استناد به قرارداد مانع از این کار می‌شود و به کمک قانون، حقوق کامل خود را نیز مطالبه می‌کند. و اینچنین کارگردان با پرداخت مبلغ توافق‌شده به بازیگر، عملاً هزینه‌های سایر عوامل را نیز ضرر کرده و اگر بتواند پس از مدت‌ها شاید قادر شود که از نو شروع کند. حالا تصور کنید که این بازیگر فریاد مظلومیت سرمی‌دهد و مدعی می‌شود که جناب کارگردان بعد از عقد قرارداد با او از هنرپیشۀ دیگری خوشش آمده و می‌خواسته که او را به جای ایشان که قرارداد رسمی دارد بیاورد و لذا ایشان از حقوق خود دفاع کرده و حق خود را گرفته است!

فمینیست‌های وطنی، کفریات خود را از مجلس ششم و حتی قبل از آن در قوانین جمهوری اسلامی نفوذ داده‌اند لکن ما هنوز شرم داریم که از قوانین الهی قرآن دفاع کنیم. بدون خجالت باید گفت که آن دوازده شرط که از سوی زوجه در عقدنامه‌ها چاپ شده اصولاً خلاف عقل، قانون و مساوات است. عموم مردان این شروط را در آن حال شاد و شیرین لحظۀ عقد، بدون توجه امضاء می‌کنند، شروطی که در کمال تأسف طلاق گرفتن زنان را بسیار آسان می‌کند. درست است که به وقت عقد نکاح، اقامۀ شرط جایز است ولی قاعدتاً یک طرف باید شرط را قصد کند و بر زبان آورد و طرف دیگر حق داشته باشد که بپذیرد یا نه، و اگر پذیرفت آنگاه لازم الاتباع می‌شود. تحقیقات نشان می‌دهد که محضرداران در وقت عقد دربارۀ این شروط توضیحی نمی‌دهند و متأسفانه از زن و شوهر به عنوان طرفین ایجاب و قبول می‌خواهند که صرفاً آنها را امضاء کنند.

ازدواج دوم مرد جایز است حتی اگر مرد بر عدم انجامش تعهد داده باشدمسئلۀ مهم که به بحث این فیلم مربوط می‌شود در شرط دوازدهم مندرج در عقدنامه‌ها است که ازدواج مجدد شوهر را مشروط به اذن زوجه کرده و اگر مرد بدون رضایت زوجه همسر دوم بگیرد او می‌تواند غیاباً خود را مطلّقه کند. این شرط آشکارا خلاف شرع است. امام خمینی(ره) در کتاب نکاح از تحریر الوسیله، در فصلی با عنوان «شروط باطل ضمن عقد» نوشته‌اند که اگر زن شرط بکند که مرد پس از ازدواج با او، همسر دوم اختیار نکند این شرط باطل است و اثری ندارد، زیرا این از حقوق اساسی مرد است و به فرد دیگری واگذار نمی‌شود.

حکمت این مسئله و جواز آن در دین اسلام اصولاً به جهت نشوز احتمالی زن است. زیرا عملاً زنان با این شرط می‌توانند مرد را مستأصل کنند. و اینچنین نه خودشان مقصود مرد از ازدواج را برآورده کنند و نه اجازه دهند که او به ازدواج مجدد اقدام کند. مضافاً که این مرد علاوه بر مخارج سنگین ازدواج و مخارج روزانۀ خانواده، باید مهریۀ زن را نیز بدهد و احتمالاً زندان هم برود. طبق آمار قوۀ قضائیه در سال 1390 بیش از بیست هزار مرد به سبب ناتوانی از پرداخت مهریه به زندان افتاده‌اند.

متأسفانه با وجود کثرت وقایعی از این دست که در اطراف خود می‌بینیم سینماگران ما حاضر نیستند در این خصوص قدمی بردارند و از حقانیت قوانین خداوند دفاع کنند، و یا حتی این مسائل واقعی را به عنوان موضوع فیلم‌های خود برگزینند. بلکه بالعکس فیلم‌هایی از این قبیل می‌سازند و زنی را در یک وضع ایده‌آل، باکمال و جمال تصویر می‌کنند و مردی که معلوم نیست به چه علت به زن و فرزند خود پشت کرده و همسر دوم اختیار نموده است.

البته این موضوع، تنها به این فیلم اختصاص ندارد و فیلم و سریال‌های زیادی را می‌توان یافت که از قضا همسر نخست را جمیل و خوش‌اخلاق نشان داده‌اند، و مردی که گویا مغز حمار خورده و ما به عنوان مخاطب نمی‌فهمیم او چه دردی دارد که این زن پاک و نجیب را رها کرده و به ازدواج دوم روی آورده یا به زنی دیگر نظر دارد. برای نمونه به این موارد توجه کنید:
ـ بید مجنون/ مجید مجیدی (1383)، همسر نخست: رؤیا تیموریان
ـ هوو/ علیرضا داوود‌نژاد (1384)، همسر نخست: سپیده علایی
ـ سریال پیامک از دیار باقی/ سیروس مقدم (1387)، همسر نخست: افسانه بایگان
ـ زندگی خصوصی/ محمدحسین فرحبخش (1390)، همسر نخست: لعیا زنگنه

 نظر دهید »

مردم را از فارسی وان بی نیازکرده‌اند!

14 تیر 1392 توسط میرعیسی خانی

بی‌شک نمایش رفتارهای زناشویی هر چند به صورت ناقص، نوعی سکس پنهان تلقی می شود و در فیلم «مردان مریخی، زنان ونوسی»، به کرات چنین رفتارهایی به تصویر کشیده شده است. مثلاً در اوایل فیلم، یکی از زنان به مرد می‌گوید «عزیزم امشب بیا پیش من…» و دیگری می‌گوید «بیا پیش من، آن لباسی که دوست داری را پوشیدم.» و نظیر چنین مواردی به کرات در رفتارها و دیالوگ‌های فیلم به چشم می‌خورد.شاید بتوان گفت آنچه تاکنون سبب ادامه حیات سینمای سخیف و مبتذل شده است، عدم تماشای آثار سینمایی توسط دلسوزان فرهنگی بوده است. اخیراً هم که برخی سایت‌های حزب الله به نقد فیلم‌ها روی می‌آورند، توجه شان بیشتر معطوف به فیلم‌های قوی با محتوای بد می‌باشد و در این میان، آثار سخیف مغفول مانده‌اند.

    فیلم «مردان مریخی، زنان ونوسی» چندی پیش در سینماهای کشور اکران شد و اکنون به شبکه خانگی نیز راه پیدا کرده است. از داستان ضعیف، ایده تکراری، بازی‌های ضعیف و نکات ساختاری فیلم که بگذریم، نگاه ما بیشتر معطوف به محتوای فیلم است که می‌توان نکات زیر را ناظر به آن ذکر کرد؛ به گزارش مشرق، در این اثر، شاهد صحنه های فراوان از زنانی با آرایش غلیظ و حجابی نامناسب هستیم. کلوزآپ‌های فراوان از صورت زنان با آرایش غلیظ، بر حریم شکنی بیشتر این فیلم اذعان دارد. نیز صحنه ای که زنان به ترتیب در مقابل تورلیدر نشسته‌اند و دوربین با طمأنینه یک یک آنان را در حالتی که آرایش غلیظ و رفتارهای زننده‌ای دارند، نشان می‌دهد، تعمد بیش از حد سازنده فیلم بر پوشش نامناسب زنان به کرات مشاهده می‌شود. اکثر مواقع، خانم‌هایی را می‌بینیم که گرچه پوششی بر روی سر خود دارند، اما این پوشش به گونه‌ای است که گردن و حتی گوش آنان نمایش داده می‌شود. اعطای مجوز به فیلمی با چنین سطح بی‌حجابی، البته بیانگر حقایقی در مورد صلاحیت وزارت ارشاد در دعواهای اخیر می‌باشد. حتی درصحنه ای، یکی از دوستان سیمین، آرزو عقده پوشیدن لباس نامناسب بر سر مزار پدر خود را با بیان نوع لباس (دکلته) به زبان می‌آورد.از حجاب زنان که بگذریم، رفتارهای سبک و همراه با ناز و عشوه‌شان هم پرده عفاف را می‌درد. فی الواقع نوعی تعمد کارگردان برای به تصویر کشیدن این ناز و اداها قابل فهم است. نمایش صحنه اسکی زنان با لباس‌های کوتاه و حتی همراه با آهنگ هم از نکات دیگر است. واقعاً حذف این صحنه‌ها چه لطمه ای به ساختار ضعیف فیلم وارد می‌کرد و از آن طرف چه هدفی برای قرار دادن آنها در فیلم می‌توان متصور شد؟

    روابط آزاد محرم و نامحرم در این فیلم به راحتی به تصویر کشیده می شود. گویی اصلاً مقوله‌ای به نام «حریم زن و مرد» وجود ندارد. رفتار زنان در سفر اروپا با تورلیدر، نمونه ای از این حریم‌شکنی است. چند زن به همراه یک مرد به عنوان تورلیدر به سفر اروپا می‌روند و کاملاً آزاد و صمیمی با وی تعامل می‌کنند. در صحنه‌ای از فیلم به بهانه مراسم عروسی (که مختلط هم می‌باشد) شاهد پخش آهنگی تند به همراه اشعار نامناسب و رقص هستیم. حتی در صحنه‌ای، عروس در کنار مردان ایستاده و با تماشای رقص آنان کف می‌زند. زن و مرد نامحرم در کنار یکدیگر به رقص و آواز مشغولند. البته خوشبختانه سازنده فیلم، تنها اجازه نمایش رقص مردان را داشته است که معلوم نیست بر مبنای حکم کدام مجتهد توسط مسئولین ارشاد حلال دانسته شده؟

    نکته دیگر در این فیلم، تضعیف بنیان خانواده می‌باشد. نمایش زورگویی‌های سیمین و القای این مطلب که تمام زندگی‌ها همین است، بر تضعیف بنیان خانواده مؤثر است. این گونه نمایش‌ها بی تردید از شوق و علاقه به ازدواج و تشکیل خانواده خواهد کاست. کارگردان به جای آنکه روابط صحیح خانوادگی را نشان دهد و به این وسیله به اصلاح رفتارهای غلط خانوادگی کمک کند، با نمایش زنی زورگو و سلطه‌جو و عمومیت دادن این خلق و خو به تمام زنان، سعی در القای این مطلب دارد که ازدواج و تشکیل خانواده، جز دردسر چیزی برای مردان ندارد. بی‌تردید این گونه فیلم‌ها بیش از هر چیز به ضرر خود زنان است.

    در بخش دیگری از فیلم، شاهد مخالفت سیمین با بچه دار شدن هستیم. وی بچه دار شدن را در تنافی با فعالیت مستمر اجتماعی می داند. جالب این است که سیمین فعالیت اجتماعی ای جز مهمانی و سفر به اروپا ندارد. حقیقتاً این شکل الگوسازی از زن مسلمان ایرانی و تخریب نقش مادری و همسری وی به سود چه کسانی است؟در طول فیلم، دو مرد با یکدیگر مقایسه می‌شوند، دو دوست که یکی مجرد است و بر تجرد خود تاکید دارد و هیچ مشکلی در زندگی ندارد و دیگری متاهل است و دائماً با مشکلات گریبانگیر! مشکلات وی هم همگی ناشی از زندگی متاهلی است. تحمل زنانی که هر کاری انجام می‌دهند تا دل همسر خود را به دست آورند هم مشکل نشان داده می شود و این یعنی هر چند هم همسرانت تو را بخواهند، باز تجرد به مراتب بهتر و عالی‌تر است. در نهایت، مرد متاهل از دست هر دو زن خود فرار می‌کند و به آغوش دوست مجردش بازمی‌گردد. بی‌شک نمایش رفتارهای زناشویی هر چند به صورت ناقص، نوعی سکس پنهان تلقی می شود و در این فیلم، به کرات چنین رفتارهایی به تصویر کشیده می‌شوند. نهایتاً اگر هم بپذیریم سازندگان این فیلم قصد داشتند روابط خوب خانوادگی را به نمایش بگذارند، از کارکردهای پنهان فیلم که همان عادی سازی روابط محرم و نامحرم و… است، غفلت شده است. در ضمن اگر تمایل داریم روابط صمیمی زن و شوهر را به بهانه اینکه در متن فیلم، محرم هستند نشان دهیم، چرا رفتارهای دیگرشان را نمایش ندهیم؟ آیا روابط صمیمی، تنها منحصر در روابط جنسی است؟

با نیم نگاهی به سینما، تلویزیون و رسانه‌های ایران، شاهد افول گام به گام اصول و ارزش‌ها هستیم. اگر سابقاً در فیلم‌ها شاهد مهمانی مختلط بودیم، امروز به راحتی عروسی مختلط به تصویر کشیده می‌شود. اگر سالیان گذشته، نمایش رقص مردان و حتی پخش آهنگ‌های تند روا نبود، امروزه این نوع رفتارها را به کرات مشاهده می‌کنیم، آن قدر که دیگر برایمان عادی شده، تا آنجا که رسانه‌های جمهوری اسلامی خود نیمچه ماهواره‌ای شده‌اند که به قول آن بنده خدا «مردم را از فارسی وان بی نیاز کرده‌اند!»

نکته مهم دیگری که باید به آن توجه داشت این است که اقدامات با دقت و منسجم جوانان انقلابی و نیروهای متدین قطعاً بر روال کنونی سینما و تلویزیون تأثیرگذار است.

نگاهی به اخبار چندین ماه گذشته در حوزه سینما و تلویزیون، این حقیقت را ثابت می‌کند. از توقف فیلم «زندگی خصوصی» تا عدم اکران فیلم «گشت ارشاد» در بسیاری سالن‌ها و اخیراً نیز تغییر رویه برنامه هفت. اخیراً ما شنونده حرف‌هایی از هفت بودیم که سال‌ها از تریبون رسمی جمهوری اسلامی نشنیده بودیم. حرف‌هایی از جنس فرهنگ اصیل اسلامی ایرانی. شاهد حضور مهمانانی با سبک و سیاق جدید در این برنامه بودیم و این تغییر نیست مگر حاصل استقامت و تحرک به موقع نیروهای ارزشی.

 منبع: سایت روزنامه رسالت

 1 نظر

«سلطان سلیمان» در شبکه نمایش خانگی!

14 تیر 1392 توسط میرعیسی خانی

به گزارش شبکه ایران مستند «سرگردون» که عواملش آن را جنجالی ترین مستند سال می دانند به بازار عرضه شد. جالب اینکه در بخشی از تصویر روی جلد این فیلم، بازیگران سریال «حریم سلطان» دیده می شوند. بررسی آسیب شناسانه برنامه های پرمخاطب شبکه های ماهواره ای چون «حریم سلطان» اصلی ترین هدف ساخت این مستند بوده و در کنار «سلطان سلیمان» که در این مستند به نقد سریال زندگی او پرداخته می شود چهره هایی چون رامبد جوان، اشکان خطیبی، لعیا زنگنه، مصطفی زمانی، کوروش تهامی و پریوش نظریه در کنار کارشناسی چون فرشته طائرپور، علی معلم و خسرو معتضد به بحث و بررسی دلایل علاقمندی مردم به این گونه آثار پرداخته اند!

سید صابر امامی تهیه کننده مستند جنجالی «سرگردون» درباره وضعیت مستند اعلام کرد: این مستند که پخش آن را شرکت «سیما شهر» بر عهده دارد  وارد شبکه نمایش خانگی شد و علاقه مندان به این مستند اجتماعی می توانند از تمام مراکز فروش محصولات فرهنگی و فروشگاه ها به تهیه آن اقدام کنند.

وی در مورد شرایط تولید این مستند عنوان کرد: با توجه به موضوع جنجالی «سرگردون» ما سختی های زیادی را چه در راه ساخت و چه در راه اخذ مجوز متحمل شدیم. در راه تولید با وجود اینکه بسیاری از دوستان محتاطانه عمل کردند و حاضر به همکاری نشدند اما بودند کسانی که همراه بودند و من همین جا از کسانی که به گروه جوان تولیدکننده آن که دغدغه فرهنگی تنها دلگرمی و منبع انرژی آن ها در طول این کار بود کمک و یاری رساندند تشکر می کنم.

تهیه کننده «سرگردون» درباره عدم نمایش این کار در جشنواره فجر گفت: قرار بود این کار بعد از آماده شدن در جشنواره فجر به نمایش دربیاید که به خاطر جنجالی و چالشی بودن موضوعات مطرح شده در آن، مسئولین جشنواره از قبول آن خودداری کردند. ظاهرا در آن موقع معذوریت هایی وجود داشت که چنین کارهایی وارد جشنواره فجر نشوند.

وی درباره شرایط اخذ مجوز مستند اضافه کرد: برای دریافت مجوز پخش این مستند هم مشکلات زیادی بر سر راه ما قرار گرفت که نهایتا با پیگیری های زیاد توانستیم مجوز کار را بگیریم. البته قبول کردیم که بخش هایی را که اصلاحیه وارد شده بود حذف کنیم. چند قسمت از مصاحبه ها و چند صحنه از سریال حریم سلطان به طور کلی حذف شد اما تلاش کردیم به کلیت کار آسیبی وارد نشود.

امامی در پایان تصریح کرد: این کار با هزینه شخصی یک گروه جوان مستندساز که دغدغه فرهنگی داشتند ساخته شده و اگر کمک دوستان هنرمند و همکاری آن ها در این زمینه ها نباشد هیچ کار فرهنگی ای به سرانجام نمی رسد.

خاطر نشان می شود، دیگر عوامل این مستند به شرح زیر است:
کارگردان: سید محمد طادی، دستیار اول کارگردان: نفیسه علوی، مدیر تولید: سید محمدحسین نعمتی، تدوین:محمدرضا مهاجری شیراز، تصویربردار: هومن خنکدار، صدابردار: علی سرچشمه،مصطفی اسفندیار، مجری طرح: محسن حسن زاده 

 نظر دهید »

جدیدترین پروژه ضدایرانی هالیوود در اردن

14 تیر 1392 توسط میرعیسی خانی

به نقل از تسنیم، جان استوارت مجری با سابقه تلویزیون آمریکا پس از خداحافظی موقت با برنامه تلویزیونی اش به ساخت “گلاب” روی آورد. او حالا در مرحله انتخاب بازیگر قرار دارد.

چندی پیش خبردار شدیم که پیمان معادی بازی در این فیلم را رد کرده است ولی حالا خبر می رسد شهره آغداشلو، بازیگر ایرانی الاصل نامزد اسکار پیشنهاد بازی در این فیلم را پذیرفته است. این بازیگر شناخته شده قرار است در این فیلم نقش مادر مازیار بهاری را بازی کند. کاراکتری که گایل گارسیا برنال بازی آن را پذیرفته است. آغداشلو در سال 2003 بر ای بازی در فیلم دیگری با موضوع ایران، “خانه ای از شن و مه” نامزد اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل زن شد. او در فیلم های مطرح هالیوودی نظیر “مردان ایکس” و سریال های مهم تلویزیونی آمریکا مانند “24″ و “خانه صدام” بازی کرده. او برای بازی در “خانه صدام” برنده جایزه امی شد.

خبر دیگر در مورد “گلاب” این است که بالاخره محل فیلمبرداری آن در خاور میانه مشخص شده است و گروه برای فیلمبرداری به اردن خواهند رفت.  جالب است که “آغداشلو” در اپیزودی از انیمیشن معروف “سیمپسون ها” دوبلور کاراکتری اردنی بوده است.

اسکات رادین، جیمز استوارت و جی جی پریتزکر تهیه کنندگان جدیدترین توطئه رسانه ای بر علیه ایران هستند.

 نظر دهید »

وقتی تفکرات فمینیستی یک فیلم را به سقوط می‌کشاند

13 تیر 1392 توسط میرعیسی خانی

برف روی کاج‌ها نخستین ساخته پیمان معادی، یکی از نزاع‌انگیزترین فیلم‌های جشنوارۀ سی‌ام فجر بود، فیلمی که با یک سال تأخیر از چهارشنبه 4 اردیبهشت به نمایش درآمد. حوزه هنری طبق اعلام قبلی، این فیلم را در سینماهای خود اکران نکرده است. فروش برف روی کاج‌ها پس از پنجاه روز نمایش در سینماهای کشور، از مرز یک میلیارد تومان گذشت.


برف روی کاج‌ها نخستین فیلم سینمایی پیمان معادی در زمستان 1389 فیلمبرداری شد و در بهمن 1390 در سی‌امین جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمد. این فیلم، موضوع خیانت مردان در زندگی زناشویی را دستمایه خود قرار داده است. مهناز افشار در این فیلم یک معلم پیانو است که به ناگاه متوجه می‌شود شوهرش با یکی از شاگردانش به خارجه رفته است. برف روی کاج‌ها یکی از شش فیلمی است که حوزه هنری در شهریور 1391 به دلیل موضوعات غیراخلاقی‌شان با اکران آنها در سینماهای زیرمجموعه خود مخالفت کرده بود.

صفحات: 1· 2

 نظر دهید »

رسانه ملی و پروژه “سرگرم‌سازی ملی” در ماه قرآن

13 تیر 1392 توسط میرعیسی خانی

به نقل از مشرق - “به مناسبت فرارسیدن ماه مبارک برنامه‌های تلویزیون یک ساعت زودتر تمام می‌شود تا مردم زودتر بخوابند تا بتوانند خود را برای برنامه‌های سحر مهیا کنند” این صدای “حسین پاکدل” گوینده اعلام برنامه شبکه اول سیما در شب اول ماه رمضان در اواخر سال‌های دهه ۶۰ خطاب به مخاطبان رسانه ملی بود؛ اما به فاصله چند سال و در اوایل دهه هفتاد پدیده‌ای به نام “سریال‌های مناسبتی” ظهور کرد. همزمانی عید نوروز با ماه مبارک رمضان در سال ۱۳۷۲ باعث شد “همسایه‌ها” اولین سریال‌های مناسبتی ساخته حسن فتحی از تلویزیون پخش شود. ظاهراً پخش این سریال به مذاق مسؤولان سازمان و البته برنامه‌سازان خوش آمد و هر سال تنور این سریال‌ها داغ‌تر و داغ‌تر شد. کم‌کم با افزایش شبکه‌های تلویزیونی، رقابت بین‌شبکه‌ای در این حوزه نیز کلید خورد. کار به جایی رسید که مثلاً شبکه فلان برای گرفتن زمان مناسب پخش به رقابت و مبارزه با شبکه بهمان پرداخت.یکی دو سالی ما شاهد پخش سریال های خارجی در ایام ماه مبارک بودیم. بزرگترها حتماً آن سریال کذایی سوری با بازی زکیه را یادشان می‌آید که در ایام ماه مبارک از سیمای جمهوری اسلامی پخش می‌شد که اتفاقاً انتقادات بسیاری را نیز در پی داشت؛ اما کم‌کم تهیه‌کنندگان و کارگردانان داخلی عنان کار را در دست گرفتند و مردم شاهد سریال‌های مناسبتی وطنی شدند. اینکه محتوای اکثر این سریال‌های عموماً کمدی با اندکی چاشنی معنویت فارغ از عبادت، چقدر مخاطب را از حس و حال عبادت دور می‌کرد خود قصه پر غصه‌ای است که از آن می‌گذریم.

صفحات: 1· 2

 نظر دهید »

آینده همین‌جا رقم می‌خورد

12 تیر 1392 توسط میرعیسی خانی

  طی یک سال گذشته جهان شاهد خیزش‌های مردمی در بسیاری از کشورها بوده و هر روز رسانه‌های دیداری و شنیداری خبرهای مختلف گاه متناقضی را از حرکت‌های مردمی در نشریات، خبرگزاری‌ها و صفحات تلویزیون منتشر می‌کنند. تونس، مصر، لیبی، یمن، سوریه و بحرین از جمله خبرسازترین کشورها در سال گذشته بوده‌اند.

به همین دلیل، اکنون نقش رسانه‌ها از هر روز دیگری پررنگ‌تر شده و حضور آن‌ها باید فعال‌تر از زمان گذشته در این صحنه‌ها باشد؛ البته رسانه‌های نظام سلطه، سعی بر این دارند که از این حرکت‌های مردمی به عنوان شورش مردمی یاد کنند و سعی بر انکار این حقیقت داشته باشند که بیداری اسلامی با موج اسلام‌خواهی و استکبار‌ستیزی مردم مسلمان در حال تحقق است.

از این‌رو، نقش رسانه‌ها را در دو طرف رقیب باید در نظر گرفت، رقیبی که در آن طرف قرار گرفته و نام این بیداری اسلامی را بهار عربی گذاشته و این طرف که به عنوان بیداری اسلامی، خیزش‌‌های اسلام‌خواهانه را می‌شناسد و همین رقابت‌ها، بسیاری از مسائل را رقم خواهد زد.

برای رسانه‌های آن طرف نیز این امر مهم است که وجهه ریشه‌ای این بیداری به اعتقاد پیدا کردن به اینکه مقاومت در مقابل استکبار شدنی است، برمی‌گردد.

با این وجود اهداف رسانه‌های هژمونی نظام سلطه کم‌رنگ کردن نقش اسلامیت جنبش‌ها است و می‌خواهند هرگونه ارتباطی را با انقلاب اسلامی ایران پاک کنند و سیاست واحد را دست کم می‌گیرند و چاشنی رأس اخبار بیداری اسلامی و یا بهار عربی را بحث سوریه قرار داده‌اند، که با اوضاع و احوال داخل سوریه همه چیز را گل‌آلود کنند و با اغتشاشات داخل سوریه از شفافیت موضوع در افکار عمومی بکاهند.

از این رو در همه این اغتشاشات اصلی نیز که منجر به کارهای تروریستی با دلارهای نفتی عمال داخلی و منطقه‌ای عربستان سعودی می‌شود، همه تلاش‌ها در ابهام‌سازی است.

تاکتیک آن‌ها این است که بتوانند گرداب را مبهم و پرشور کنند ولی اصل ماجرا چیز دیگری است و همان‌طور که اگر آخرین اخباری را که از مصر بگیریم به این نتیجه می‌رسیم که مردم مصر آگاه هستند و می‌دانند که نقش ژنرال‌ها و نقش نظام چه چیزی است و بالاخره رودررویی باید تمام بشود و جبهه حضور آمریکا در مصر به پایان برسد.

جنبش‌‌هایی که اکنون در برخی کشورها رخ داده به این دلیل است که کشوری در مقابل استکبار ایستادگی کرد و پیروز شد و مردم متوجه شدند که می‌توان در مقابل استکبار ایستاد که این باور شاید ناخودآگاه باشد و شاید حتی بسیاری از افراد نخواهند اعتراف کنند، اما این ایستادگی ۳۳ ساله کشور ایران نیز در ناخودآگاه آن‌ها قطعا اثر دارد و به همین دلیل هم‌زمان در ۵ کشور، دیکتاتورها تغییر می‌کنند و مردم ایستادگی می‌کنند. در این عرصه بخش‌های خبری رسانه‌های داخل نیز باید با زبان‌ها و راه‌های مختلف به خصوص طرق میدانی، آخرین اخبار و تحلیل را برای مردم دنیا منتشر کنند و در حوزه‌ داخل نیز نباید تنها به خبر خبرگزاری‌های خارجی و تحلیل‌های برخی شبکه‌ها اکتفا کرد به این دلیل که آن‌ها نیز نسبت به این جریان موضع دارند، پس باید با حضور میدانی افرادی حاضر در صحنه از کشور خودمان اطلاع‌رسانی کنیم و در این زمینه مابا ضعف جدی روبه‌رو هستیم.

حضور خبرنگاران رسانه‌های معتقد به جبهه مقاومت در سوریه، مصر، یمن، بحرین، تونس، لیبی و عربستان سعودی، باید دائما همراه با گزارش‌های میدانی باشد تا با ابتکار عمل، گزارش و تحلیل، از طریق اخبار جدید و دست اول و با تفسیر صحیح منتقل شود نه اینکه گزارش‌های تفسیر شده توسط کشورهای دیگر را منتشر کرده و به آن‌ها اکتفا کنیم. البته با همه کاستی‌ها، رسانه‌های داخل نیز کم‌وبیش در زمینه انعکاس موضوع بیداری اسلامی موفق بودند اما باید به این نکته مهم توجه داشت که میدان وسیع آینده همین‌جاست و آینده همین‌جا رقم می‌خورد.

ما یک فضای باز و تحلیل مبهمی در اوضاع منطقه داریم که تا اینجا دارای بشارت و پر از امید است اما ابهام در آن زیاد است و باید هوشیارانه منتظر بمانیم و ببینیم که با چه سرعتی تحولات بعدی صورت می‌گیرد وباید رسانه‌های داخلی نیز خود را موظف به انعکاس گزارش‌های میدانی بدانند، زیرا در داخل کشور در طی یک سال اخیر گزارش مستند از مستندسازان خودمان کمتر داشته‌ایم.

مثلا در زمان جنگ بوسنی ما یک سریال ۱۰ قسمتی داشتیم و هنگامی که این سریال پخش شد، جنگ بوسنی هنوز ادامه داشت، اما در وضع بحرانی فعلی نه سریال و نه گزارش مبسوطی از این مساله مهم آماده نشده البته چنانچه مطلعم یک یا دو گروه اکنون در حال فعالیت در خصوص این موضوع هستند که هنوز پخش نشده و تاکنون مستندی از مستندسازان ایرانی نداشته‌ایم.

به هر حال، مبحث بیداری بحثی جدید در پدیدار‌شناسی جنبش‌های معاصر است و این نو بودن جای کار زیادی را می‌طلبد که با تشریح جزئیات آن و بررسی دقیق‌تر این جنبش، می‌توان در حوزه سینما نیز تولیدات بکر و قابل ارائه‌ای در این خصوص به معرض نمایش در آورد. همچنین بیداری اسلامی سینمایی به دلیل ادامه داشتن حرکت‌ها و جنبش‌ها، به روز و در حال تغییر است و گذر زمان در بیداری اسلامی موجب روشن‌شدن وقایعی است که می‌تواند در آینده سوژه کارهای هنری باشد. ارتباط پدیده بیداری اسلامی با مسائل مورد بررسی در موضوع آخرالزمان، نیز از مهم‌ترین مسایلی است که باید نسبت به آن نگاهی عمقی داشته باشیم که این مساله نیز فعالیت‌های زیادی را می‌طلبد و باید فتح بابی در این خصوص انجام شود.

دو ماهنامه صبح قریب، شماره ۲و۳

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

تنها یک دقیقه

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

موضوعات

  • همه
  • عرفانهای نو ظهور
  • ولایت فقیه
  • جنگ نرم
    • رسانه
    • اسباب بازی
    • فضای سایبری
  • معرفی کتاب
  • سبک زندگی
  • مناسبت ها
  • نقد فیلم


دریافت کد همین آهنگ برای وب
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس