تنها یک دقیقه

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

جنگ دائمی اسلام و دشمنانش

الفتنة اکبر من القتل و لایزالون یقاتلونکم حتی یردّوکم عن دینکم إن استطاعوا - بقره / 217

امام خمینی (ره): نکتۀ مهمی که همۀ ما باید به آن توجه کنیم و آن را اصل و اساس سیاست خود با بیگانگان قرار دهیم ، این است که دشمنان ما و جهانخواران تا کی و تا کجا ما را تحمل می کنند و تا چه مرزی استقلال و آزادی ما را قبول دارند. به یقین آنان مرزی جز عدول از همۀ هویت ها و ارزش های معنوی و الهی مان نمی شناسند. به گفتۀ قرآن کریم هرگز دست از مقاتله و ستیز با شما بر نمی دارند مگر اینکه شما را از دین تان برگردانند. ما چه بخواهیم و چه نخواهیم صهیونیست ها و آمریکا و شوروی در تعقیبمان خواهند بود تا هویت دینی و شرافت مکتبی مان را لکه دار نمایند. آری اگر ملت ایران از همۀ اصول و  موازین اسلامی و انقلابی خود عدول کند و خانۀ عزت و اعتبار پیامبر و ائمه معصومین - علیهم السلام- را با دست های خود ویران نماید ، آن وقت ممکن است جهانخواران او را به عنوان یک ملت ضعیف و فقیر و بی فرهنگ به رسمت بشناسند ولی در همان حدی که آنها آقا باشند ما نوکر ، آنها ابر قدرت باشند ما ضعیف ، آنها ولی و قیّم باشند ما جیره خوار و حافظ منافع آنها ، نه یک ایران با هویت ایرانی - اسلامی بلکه ایرانی که شناسنامه اش را آمریکا و شوروی صادر کند ، ایرانی که ارابۀ سیاست آمریکا یا شوروی را بکشد… . - صحیفۀ امام ، ج 21 ، ص 90 و91

کنترل جمعیت تنها یک فریب

27 خرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

 کنترل جمعیت تنها یک فریب

سازمان جاسوسی ایالات متحده امریکا، ‘سیا’ در گزارشی اعلام کرد؛ تعداد فرزندان در یک خانواده ایرانی، کمتر از تعداد فرزندان در خانواده‌های اسرائیلی، انگلیسی، آمریکایی و فرانسوی است/ زنان ایرانی با دارا بودن 1.87 فرزند در مکان صد و چهل و چهارم جدول جهانی قرار می‌گیرند

 

این در حالی است که حتی اسرائیل با رتبه 75،آفریقای جنوبی 97، برزیل 106، ترکیه 110، فرانسه 118 ، آمریکا 122، انگلیس 137 در مکان های بالاتر از ایران قرار می گیرند.

سی آی ای با مقایسه نرخ کل زاد و ولد در کشور های مختلف گزارشی را منتشر کرده است که پتانسیل برای تغییر جمعیت در کشورها را نشان می دهد و این آمار برای متوسط تعداد کودکان که به ازای هر زن به دنیا آمده است، خواهد بود.

گفتنی است نرخ باروری کل ( TFR )اندازه گیری سطح باروری مستقیم از میزان تولد خام است که به زاد و ولد در هر زن اشاره دارد و نرخ دو کودک در هر زن در نظر گرفته شده است.

نرخ بالای دو فرزند نشان می دهد جمعیت رو به رشد و متوسط سن رو به کاهش است .

از حوالی دهه چهل شمسی نظام شاهنشاهی با همکاری موسسات مهندسی اجتماعی غرب، شروع به پیاده کردن برنامه کنترل و تنظیم جمعیت در ایران کرد. امروزه واضح شده است که با نداشتن جمعیت کافی، رشد علم و اقتصاد در یک کشور با مانع جدی روبرو خواهد شد و باعث رشد مهاجرت بدان کشور شده و باعث التقاط فرهنگی و در نتیجه غلبه فرهنگ های رقیب بر آن کشور می شود.

این درحالی است که لذا بوش با کنترل جمعیت آمریکا مبارزه کرد و جمعیت آمریکا در صد سال گذشته با تکثیر موالید و باز گذاشتن مهاجرت همفکران به امریکا، حدود یکصد میلیون نفر افزایش یافته است و این مطلب به عنوان یکی از مولفه های راهبردی قدرت در آنجا مطرح است. اسرائیل و قدرت های اروپایی نیز سیاست های جدی تشویق به زاد و ولد را در پیش گرفته اند و اسرائیل در این زمینه از همه پیشی گرفته است.

متأسفانه بسیاری از کارشناسان جمعیت در کشور ما به سادگی از همه مسایل و واقعیت های موجود در بحث کنترل جمعیت گذر چشم پوشی کرده اند. آنان کنترل جمعیت، تنظیم خانواده و بهداشت زادآوری را دقیقاً در همان الگوی غربی، با همان دلایل و با همان راهبردها و منابع پی می گیرند.

برای مثال رئیس انجمن تنظیم خانواده در سال 1376 در مصاحبه ای که به مناسبت روز جهانی جمیعت ایراد کرد، گفت: باید درنظر داشت، موضوع تنظیم خانواده، کنترل جمعیت نیست؛ بلکه تنظیم خانواده شامل مواردی از قبیل بهداشت باروری، ترغیب مردان به مشارکت در برنامه های تنظیم خانواده، ارتقای موقعیت زنان از جنبه های گوناگون استقلال مالی، سواد، مشارکت آنان در تصمیم گیری به خصوص تصمیم گیری در مورد تعداد بچه ها و فاصله بارداری- است. چون محور توسعه سلامت است و محور سلامت، ارتقای زنان.»

چنانچه ملاحظه می شود در عبارت فوق بهداشت باروری به اندازه خود کنترل جمعیت اهمیت یافته است. در حالی که این واژه بومی سازی نشده است. تلقی عرف جهانی از بهداشت باروری این است که این سیاست بهداشتی به دلیل رواج روابط جنسی غیر ایمن، ضرورت دارد. روابطی که از سنین پایین نوجوانی و در خارج از چارچوب خانواده، پدید می آیند. علاوه بر آنکه در عبارت مزبور، ارتقای موقعیت زنان درتمام شاخص های مورد نظر جنبش زنان در غرب، مورد تایید قرار گرفته است و هیچ گونه بومی سازی یا رویکرد دینی در آن به چشم نمی خورد.

از سوی دیگر در نگرش داخلی جمعیت شناختی، دائماً آمار جامعه جهانی که مبتلا به اباحیگری جنسی، سقط های پی در پی جنین، اشتغال فزاینده زنان، بحران خانواده و انواع بیماری های مقاربتی هستند بر مباحث کنترل جمعیت سایه می افکند؛ یعنی وضعیت جوامع دیگر، برنامه ریزان داخلی را وادار به اتخاذ تصمیم های شتابزده می کند.

برای مثال ممکن است که ما نیز در داخل کشور، بارداری های ناخواسته داشته باشیم که سلامت مادران نوجوان را به خطر می اندازند؛ اما مادران نوجوان (15 تا 19 ساله) در کشورهای اسلامی، نظیر کشور ما غالباً ازدواج کرده اند؛ در حالی که مادران نوجوان کشورهای صنعتی به خصوص ایالات متحده امریکا، ازدواج نکرده اند و بارداری های آن ها علاوه بر تاثیرگذاری بر جمعیت، پیامدهای فراوان دیگری نیز دارد. بنابراین ملاحظه متغیرهای فرهنگی ـ اجتماعی جامعه اسلامی ما در تحلیل ها و نتایج و برنامه ریزی بسیار مؤثر است.

متاسفانه تاثیرپذیری مسئله تنظیم خانواده یا کنترل جمعیت یا بهداشت باروری از روند غربی آن به همین جا هم خاتمه نمی یابد. این جریان در کشور ما وامدار برنامه های کنترل جمعیت، سازمان های بین المللی است. انواع کمک های مالی و برنامه ای که نهادهای داخلی دولتی و غیردولتی از سازمان های مزبور می ستانند بر تعهدات این دستگاه ها و در جهت برآورده کردن خواست و اهداف سازمان های مربوطه می افزاید.

رئیس انجمن تنظیم خانواده در سال 1376 تصریح کرده بود که انجمن های تنظیم خانواده جمهوری اسلامی از نظر مادی به کمک های فدراسیون انجمن های خانواده دنیا(IPPE) متکی است و تا به حال کمک های مالی از مردم کشورمان دریافت نکرده ایم.

بدیهی است که هر چه اقبال داخلی، نسبت به سیاست های جهانی بیشتر باشد از آنسو دلیل کافی برای ترویج فرهنگ کنترل جمعیت بر مبنای الگوی غربی وجود دارد. مصلح الدین نماینده صندوق جمعیت سازمان ملل متحد اظهار می دارد: «بهداشت باروری نوجوانان از ملاحظات دارای اولویت است. باتوجه به زمینه های اجتماعی، فرهنگی غالب در هر کشور، هدف صندوق سازمان ملل اطمینان از این امر است که اطلاعات و مراقبت های مربوط به بهداشت باروری در اختیار نوجوانان قرار می گیرد که بتوانند مسئولانه تصمیم گیری کنند.»

اگرچه در عبارت فوق، توجه به زمینه های اجتماعی، فرهنگی هر کشور مورد نظر قرار گرفته است؛ اما روشن است که توجه به این زمینه ها جهت کم کردن تنش های بومی، ملی و دینی مردم هر سامان است تا اجرای مقاصد سازمان مزبور با مشکلات کمتری روبه رو شود.

به وضوح تغایر فرهنگ غالب جهانی با فرهنگ داخلی در عبارت فوق مشهود است. در کلمات نماینده صندوق جمعیت، اقتدار والدین به کنترل روابط جنسی فرزندان کاملاً نادیده گرفته شده و نوجوانان مستقلاً اطلاعات مزبور را دریافت کرده اند تا خود مسئولانه در مورد عواقب روابط جنسی - و نه خود روابط- تصمیم گیری کنند

منبع: سایت موعود

 نظر دهید »

فریاد می زند أنا ابلیس!!!

27 خرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

 فریاد میزند انا ابلیس !

رضا عمادی الهیاری، ۳ سال است که از فرقه انحرافی «عرفان حلقه» نجات پیدا کرده است، خودش می‌گوید که به او گفته بودند اسلامش صحیح نیست و نمازش کیفیت ندارد و به همین ترتیب یک سال‌ونیم از عمرش را به دور از اسلام، قرآن، نماز و اهل بیت و در ضلالت هدر داده است. ساعتی را در محل کارش به گرمی میزبان ما بود تا حداقل بخشی از دغدغه‌اش مبنی بر مبارزه با این فرقه انحرافی را به انجام برساند.

 
ابتدا بفرمایید شیوه آشنایی‌تان با فرقه انحرافی عرفان حلقه چگونه بوده است؟

آشنایی من با این فرقه از طریق دو نفر از آشنایان‌مان که اتفاقاً مذهبی هم بودند صورت گرفت. این دو در سال ۸۵ وارد این فرقه شده بودند و من در سال ۸۶ در یک مهمانی آنها را دیدم، آنها برای من تعریف کردند که در چنین کلاسی‌هایی شرکت می‌کنند. بعد از مدتی، تقریباً ۷ یا ۸ ماه دوباره آنها را ملاقات کردم، وقت اذان که رسید، طبق عادت گفتم که سجاده در اتاق هست. دیدم که به حالتی عجیب به هم نگاه می‌کنند و دیدم که نماز نخواندند! آخر وقت که شد، دوباره نماز را یادآوری کردم که اینها گفتند نمی‌خوانند و در واقع ارتباط به همان کلاس‌ها دارد و برایم توضیح خواهند داد! آنها گفتند که ما نماز به این شکل نداریم. اولاً آن مسلمانانی که وارد عرفان حلقه می‌شوند، برای نمازشان یک ترمزدستی وجود دارد و غیرمسلمانانی که اصلاً برایشان نماز وجود نداشته است، وارد حلقه‌ای بنام حلقه صلات می‌شوند. آنها از قول آقای طاهری[سرکرده عرفان حلقه] نقل کردند که وقتی یک شخص وارد عرفان حلقه‌ها می‌شود با حلقه‌های زیادی مواجه می‌شود که یکی از آنها حلقه صلات است که انسان را در راه عرفان و سیر و سلوک رو به کمال می‌برد. آشنایی من از همین‌جا آغاز شد، البته طبیعی بود که یک سری پرس‌وجو کنم، اما آنها در جواب گفتند عرفان حلقه اینطوری نیست که ما به شما بگوییم و شما از طریق گفته ما بیایید و یک چیزهایی یاد بگیرید. گفتند ما روی پله عشق هستیم که بعد رفتم و دیدم درست می‌گویند. مثلاً پله عقل همان پله علم است، پله عشق هم یعنی تسلیم شوی، یعنی فکرت را آزاد کنی تا آقای طاهری شما را اتصال دهد! یکسری اتفاقات درونی برای شما پیش می‌آید و شما همه چیز را تجربه می‌کنید، تحقیق در عرفان حلقه اینگونه است. من هم قبول کردم و حدود یک هفته یا ده روز بعد به همان آدرسی که داده بودند مراجعه کردم برای ثبت‌نام. ابتدا برگه‌ای جلوی من گذاشتند که جلوی همه می‌گذاشتند، پرسشنامه‌ای بود که پر کردم و در نهایت هم برگه‌ای دادند که حاوی مطالبی بود و ما باید امضاء می‌کردیم و آنهایی که امضاء نداشتند هم باید انگشت می‌زدند. این برگه در واقع یک تعهدنامه بود که در آن ما خود را به‌عنوان امین این دستگاه (فرقه حلقه) معرفی می‌کردیم، در پشت این تعهد‌نامه یک سری مطالبی بود مبنی بر اینکه ما امضا کنندگان در خصوص حقیقت عرفان حلقه هیچ‌گونه شک و تردیدی نداریم و متعهد می‌شدیم که ناسپاسی نکنیم! به عنوان مثال اگر اعجازی دیدیدم نباید آن را به قرآن خواندن یا نماز خواندن ارتباط بدهیم و همه اینها به خاطر عرفان حلقه است. ۵۰هزار تومان هم مستقیم دادیم به آقای طاهری که بعداً یک منشی این مبلغ را تحویل گرفت؛ من خودم اینطوری وارد این فرقه شدم.
محتوای فرقه حلقه را چگونه و با چه روندی آموزش می‌دادند؟ بالاخره سوالاتتان را چه زمانی پاسخ دادند؟
آموزش‌ها در ۸ ترم بود و یک ترم هم مَستری(لیدر) دارند که ۹ ترم می‌شود و من کارتم هست اگر خواستید نشانتان می‌دهم. الان که آقای طاهری در زندان هستند گفتند که ترم ۹ را نمی‌توانند انجام دهند. مستر همان مربی بود و ترم مستری هم باید توسط خود طاهری که می‌گفتند متصل است به روح‌القدس آموزش داده شود. آقای طاهری آن کسانی را که ۸ ترم را تمام کرده بودند می‌فرستاد سعادت آباد که یک فرم جدید را پر کنند، این ترم آزمون نداشت و مثلا اگر کسی می‌گفت که من فلان موضوع را بلد نیستم، طاهری به او می‌گفت که بخوان و برای شاگرد‌هایت بخوان بعد حفظ می‌شوی اشکالی ندارد. طاهری می‌گفت که یک حلقه‌ای است به نام حلقه مستری، شما برو تا ۷۲ ساعت دیگر این حلقه برایت می‌آید و دیگر هیچ تعریفی هم ندارد که این حلقه که می‌آید جنسش چیست و چگونه می‌آید؟ قرار بود که دیگر سوال نکنیم، اگر کسی سوال کند می رود روی پله عقل و از عرفان خارج شده است. بعد از ترم مستری شخص تبدیل به مربی می‌شد، موردی هم نداشت بی‌حجاب باشد، مسیحی یا یهودی باشد، پاک یا ناپاک باشد، هیچ فرقی نداشت ما همجنس‌باز داشتیم که در آنجا ۴ سال مربی بود و هنوز خوب نشده بود و به قول خودشان وصل می‌کرد به عالم بالا! هر ترم با فواصل آن تقریباً ۴۶ روز می‌شد، چون مثلاً دوره اول که تمام می‌شد، می‌گفتند که ۲ هفته استراحت کنید و در این مدت خودتان کار کنید تا به ارتقاء برسید.
سوالات را هم همچنان در طول دوره‌ها جواب نمی دادند، می‌گفتند که این سوال‌ها را نمی‌توانیم اینطوری جواب دهیم و شما باید این ۸ ترم را به پایان برسانید تا به مجموعه سوالات خود برسید. می‌گفتند که مثلاً شما یک سوال را در ترم ۱ می‌پرسیدید که جوابش در ترم ۸ است. در ترم دوم ترمز دست نماز کشیده می‌شد؟ می‌گفتند خانمی که نیاز دارد خودش را نمایش بدهد! پس از وی نمی‌توان توقع حجاب داشت، سوال که می‌کردیم، مثلاً می‌گفت که این در ترم ۵ مشخص می‌شود و این باید ارتقاء عرفانی پیدا کند و معلوم هم نیست یک سال، دو سال یا شاید ده سال طول بکشد و بعد روسری سرش کند و همین مسئله باعث می‌شد که کسی که بابت تحقیق و کنجکاوی هم رفته باید این ۸ ترم را می‌رفت و هم یک مبلغی را پرداخت می‌کرد این شد که خوب ما می‌ماندیم.
دیده بان شما تا چه مرحله‌ای پیش رفته‌اید؟
من تا ترم ۶ رفتم و دوره ۷ را هم می‌خواستم بروم، چون به هر حال یک سری سوالات داشتم.

برای ورود به این فرقه شرایط خاص و ویژه‌ای وجود نداشتند؟

نه. ببینید در کتاب عرفان کیهانی که اولین کتاب‌شان و در واقع اساس‌نامه آنها بود، در یکی از بندها گفته شده که عرفان حلقه و اتصال به شبکه شعور کیهانی که از طرف آقای طاهری یا مسترها انتقال داده می‌شود هیچ ارتباطی با سن، سواد، موقعیت اجتماعی، مذهب به طور اعم چه مادی و چه معنوی، دین، گناه‌کاری و بی‌گناهی و پاکی و ناپاکی ندارد و هرکسی با هر شأنی وارد عرفان شود، همین که تسلیم شود، کافیست. وقتی از وی سوال می‌شود که تسلیم چیست؟ می‌گویند همین که تو فکر به تسلیم شدن می‌کنی کافیست؛ ذهنت را خالی کن و بیا اینجا من به تو حلقه می‌دهم چشمهایت را ببند، وصل می‌شوی به عالم بالا و هیچ فرقی ندارد که مثلا یک آیت‌الله عظمی بیاید یا شخصی که انواع و اقسام آلودگی‌ها را دارد. اتفاقاً اگر این آقایی که ناپاکی بیشتری دارد اگر بیشتر تسلیم باشد زودتر از این آیت‌الله از نظر عرفان حلقه به کمالات می‌سد!

این کلاس‌ها در زمان‌های خاصی برگزار می‌شد؟

هفته‌ای یک جلسه بود و من روزهایش را به خاطر ندارم و فکر می‌کنم که آخر هفته بود.
اشارت مراحل جذب را دقیق‌تر توضیح دهید، به‌عنوان مثال در مورد جذب خودتان فرمودید که دو نفر از دوستان سابق‌تان که اتفاقاً مدت‌ها آنها را ندیده بودید، برای تبلیغ و جذب به شما مراجعه کردند، شاید بشود از همین یک نمونه نتیجه گرفت که معرفی فرقه و جذب از طریق دوستان و آشنایان صورت می‌گیرد. غیر از این بفرمایید که در جلسات اول و در زمان معرفی اولیه این فرقه چه جنبه‌هایی از آن بیشتر در محوریت معرفی قرار می‌گیرند؟ یعنی چگونه سعی می‌کنند فضایی وسوسه‌انگیز برای جذب ایجاد کنند؟ و دستاوردهای پیوستن به عرفان حلقه را چه چیزی معرفی می‌کنند؟
اولین چیزی که اینها می‌گفتند این بود که شما به کمال معنوی می‌رسید بعد من خودم سوال کردم که چگونه؟ می‌گفتند که با اتصال به حلقه‌های شعور کیهانی یا از طریق مستر یا از طریق آقای طاهری چون ما متصل هستیم به حلقه های شعور کیهانی و درون شما را نیز متصل می‌کنیم به عالم بالا و از این طریق رستگار می‌شوید! دیگر احکام هم ندارد. می‌گویند که شبکه شعور کیهانی زیربناست و روبنا در هر دین و مذهب و مکتبی اعتقادات و مناسک مختلف است. که البته منظورش از روبنا، زوائد است. توجه کنید که نمی‌گوید اعتقادات و مناسک و نماز من، مرا به اعتقاد وا می‌دارد، بلکه می‌گوید که اعتقادات و مناسک مختلف روبنای شبکه شعور کیهانی است؛ فکر می‌کنم که جواب شما را دادم. اولین چیزی که در عرفان حلقه خیلی باعث جذب می‌شود و ۹۰درصد از جذب شده‌ها را در بر می‌گیرد این است که افراد برای درمان به این فرقه روی می‌آورند! یک از حلقه‌ها بنام «فرادرمانی» است. وقتی می گوییم انرژی درمانی است، سریع موضع می‌گیرند که نه این انرژی نیست بلکه تشعشع است، در حالی که اگر کمی دقت کنید می‌بینید که همان کارهای انرژی درمانی را انجام می‌دهند. تشعشع درمانی هم به این صورت است که آقای طاهری می‌آید و به قول خودشان ارتباط می‌دهد انسان‌ها را با شعور کیهانی که البته این کار هم از راه دور و هم از راه نزدیک انجام می شود.
نحوه تمرین‌های خود را در کلاس توضیح دهید، آیا مانند دیگر فرقه‌ها تمرکز بر روی عبارات و حالات عرفانی هم وجود داشت؟ یا اینکه تصویر آقای طاهری را در ذهنتان ایجاد کنید؟!
بله. آقای طاهری در ابتدای کلاس یک سری از مسائل فیزیکی و فلسفی را با هم ترکیب می‌کند و بنام عرفان نظری توضیح می‌دهد که البته این موضوعات هم مشکلاتی دارد. مثلاً طاهری می‌گوید که این دنیا مجاز است و ما در دنیای واقعیت هستیم و حقیقت چیز دیگری است و شما اصلاً وجود خارجی ندارید. طاهری مسائل مربوط به فیزیک را توضیح می‌دهد تا مرحله بعدی که عرفان عملی شروع می‌شود. در این مرحله می‌گوید حالا یک اتصال بشوید با هم و همه روی صندلی می‌نشینند و آقای طاهری روی یک سکو، بعد چراغ‌ها را خاموش می‌کنند و یک نور رنگی فقط روی سر آقای طاهری روشن است، بعد طاهری می‌گوید که چشمانتان را ببندید من به شما ارتباط می‌دهم که حدود ۱۵ تا ۳۰ دقیقه طول می‌کشید. طاهری می‌گفت هر ترمی که بالاتر بروید، بیشتر هم می‌شود! می‌گفت شما خودتان هم شروع کنید و این کار را انجام بدهید، مثل نماز که نافله هم دارد! می‌گفت من شما را اتصال می‌دهم به عالم بالا بعد گزارش می‌گرفت و مثلاً می‌گفت رنگ ندیدی؟ یک نور قرمز؟ بعضی مثلاً می‌گفتند بله من دیدم، مثلاً در ابتدا می‌گفت من را چگونه می‌بینید؟ مثلا نصف تنه ندیدید؟ یا اینکه اصلاً نبینی انگار که غیب شوم؟ بعضی‌ها جواب می‌دادند شما را یک گلوله نور دیدیم، یکی می‌گفت که مثل یک خورشید کوچک بودی! بعد طاهری می‌گفت حالا نفر بعدی گزارش بدهد، یعنی گزارش‌ها اصلاً رد نمی‌شود یعنی اگر یک نفر می‌گفت که من دیدم شما اینجا در سمت راست من بودی و بعد در سمت چپ من بودی و یک دفعه دقت کردم دیدم اصلاً همه جا بودی! طاهری می‌گفت حالا نفر بعدی! اگر کسی هم این چیزها را ندیده باشد طاهری می‌گوید بیشتر دقت کن شاید یادتان بیاید! تنها عملی که در عرفان حلقه عبادت محسوب می‌شود سکوت و تسلیم است. یعنی شک نکنی، سوال نپرسی که اصلاً چرا من در این کلاس آمده‌ام؟ آقای طاهری چند آیه از قرآن را گزینش کرده و خود قرآن را داخل جلسه نمی‌گذاشت، یعنی اگر قرآنی هم بود از جلسه خارج می‌شد! بیشتر هم از انجیل می‌گفت و عبادت هم همین بود: سکوت، شاهد و تسلیم؛ شاهد یعنی اینکه نظاره‌گر باشی و فقط ببینی در دل و اطراف خودت چه می‌گذرد و عین همان را گزارش بدهی و شک و تردید هم نداشته باشی. طاهری می‌گوید که اگر شک و تردید کنی به پله عقل می‌روی و در آنجا قفل ذهنی داری و بعد دیگر این قفل باز کردنش سخت است و دیگر تا آخر هر چه را که به شما بگوییم میخ آهنی در سنگ است.

انرژی درمانی یا به قول آنها تشعشع درمانی تبعات یا عوارضی را هم در پی داشت؟ به هر حال گزارشات زیادی در خصوص اختلالات روحی و روانی افراد پس از دوره‌های انرژی درمانی وجود دارد که بیانگر خطرات احتمالی این قبیل فعالیت‌هاست.
بسیار زیاد بود. در یکی از جلسات یکباره یک خانمی که آرایش بسیار زیادی داشت در حالی که فریاد می‌زد انا ابلیس! انا ابلیس! به سمت آقای طاهری حمله کرد، تقریبا ۱۰۰تا۱۵۰ نفر زن و مرد هم آنجا نشسته بودند، این خانم حمله کرد به سوی آقای طاهری و ایشان این خانم را گرفت و مثلا که آقای طاهری قدیس است و شروع کرد به صحبت کردن با آن خانم، البته می‌گفتند که طاهری با خود آن زن صحبت نمی‌کند بلکه طرف صحبتش ارواح و اجنه‌ای است که در وجود آن خانم قرار دارند! طاهری می‌گوید انسان کالبدهای متفاوتی دارد که شما فقط یکی از آنها را می‌بینید. یکی از این کالبدها کالبد ذهنی است که به تعبیر آنها آرشیو اطلاعات ابدی یا همان روح است. این همان سوالی است که از پیغمبر(ص) پرسیدند که روح چیست؟ و حالا امر خدا را آقای طاهری جواب می‌دهد! و می‌گوید این روح، روح نیست و ذهن است و پس از مرگ انسان از ذهنش خارج می‌شود. حالا آن ذهن‌های متعالی به مرحله بعدی می‌روند و آن روح‌های غیر متعالی دیگر برمیگردند. مثلا شخصی قمار باز است و روح او یک انسان قمار باز را پیدا می‌کند و وارد کله او می شود، اصطلاحش این است که سوار بر کله آن کسی می‌شود که جذب می‌کند! که آن هم شبکه منفی است. طاهری در خصوص خودش می‌گوید که من جذب ندارم، کلی آدم‌های خوب هستند که مگر آنها وارد بدن من شوند، وگرنه آدم شرور وارد نمی‌شود و این ارواح یا اجنه‌ای را که وارد بدن دیگران می‌شوند را به نام موجودات غیر اُرگانیک معرفی می‌کرد. طاهری با این خانم صحبت کرد و گفت «می‌خواهیم تو را نجات دهیم!» گویا با ارواح و اجنه صحبت می‌کرد، پرسید «تو کی هستی که می‌گویی اَنا شیطان، اَنا ابلیس؟»، آقای طاهری آن زن را گرفت و صندلی‌ها را محکم زد کنار، همراه با آن زن روی زمین غلت می‌زد، کارهای تشنجی می‌کردند حتی ممکن بود به خودشان آسیب بزند ممکن بود سرشان به میز و صندلی‌های روی زمین افتاده برخورد کند! من فکر می‌کنم بخشی از این حرکات تلقین است و بخشی دیگر نیز ساختگی است و این افراد مأمورهای طاهری هستند. آقای طاهری فریاد می‌زد که تو کی‌هستی؟ بعد آن زن جواب داد که من روح یک مرد هستم که ۵۰ سال پیش در یک کشور اروپایی من را کشته‌اند، من رفتم در وجود این خانم و نمی‌خواهم بیرون بیایم، طاهری گفت «نه، این کانال نور را ببین ما می‌خواهیم تو را نجاتت دهیم» تمام این لحظات در حضور جمع بود، همش با فریاد و جیغ، مخصوصاً آنجایی که می‌گفت اَنا ابلیس! داد می‌زد، بعد وقتی که آزاد شد صدایش هم آرام شد. فیلم این صحنه‌ها را نیز بعداً پخش کردند، بعد از آزادی آن روح طاهری گفت «دست بزنید آزاد شد‍!» جالبتر اینکه خیلی از این افراد تکرار می‌شوند، یعنی چندبار این اتفاق برایشان می‌افتد و روح یا جنی در بدن دارند که باید آزاد شوند، این سوال برایم پیش آمده بود که مثلاً همین خانم مگر چقدر جن و روح در بدنش دارد؟ من فکر می‌کنم اینها تلقین است یا اینکه هماهنگ شده صورت می‌گیرد. تلقین را برای این می‌گویم که وقتی توجه کردم دیدم که کسانی که مشکلات روحی و روانی نداشتند این مسائل برایشان پیش نمی‌آمد. خدمت شما عرض کنم کسانی بودند که مثلاً برای بهبود پوکی استخوان یا یک بیماری جسمانی به طاهری مراجعه می‌کردند که بعد از دو سه ماه به او می‌آموختن که تو دیوانه و جن‌زده هم هستی! آن وقت آن فرد می‌گفت من خبر نداشتم! من جن زده‌ام؟! الان ارواح در وجودم هستند؟ جن هم دارم؟ چندتا جن دارم؟ طاهری می‌گفت تعدادش مهم نیست! شما ببینید فردی که یک بیماری را از طریق طب رایج می‌توانسته مداوا کند وارد این جریان کرده‌اند و بیچاره را توهمی و دیوانه هم کرده‌اند و این خیلی بد است و شما ببینید که می‌گوید من دیگر شب خواب ندارم، طاهری می‌گفت اشکالی ندارد به ‌هر حال مقاومت کنید و تسلیم نشوید، صد مرتبه گفتم ناامید نشوید، در یکی از موارد طاهری گفت «ارتباط گرفتم و تعداد زیادی جن اعلام کردن ما اینجا هستیم، روح دوتا بود و تعداد زیادی جن» حتی یکی از اعضا پرسید چند تا؟ و خنده‌ای هم در سالن شد طاهری گفت «خیلی والا آن اتصال دهنده که به من داد یک ۷۰_۸۰ تا خودشان را معرفی کردند و کاغذ هم دارم به همه نشان می دهم».
تصاویری را که پخش کرده‌اند و شما هم ممکن است دیده باشید، تصاویری است که در کلاس‌ها گرفته‌اند خیلی از تصاویری که گرفته‌اند را سانسور کردند و چیزهایی که الان است گزینش شده است، چون یک جاهایی آقای طاهری می‌نشیند روی آن خانم که نمی‌شود نشان بدهند. اتفاقاً در تصاویر صحنه‌ای هست که طاهری روی یک آقایی نشسته و تکانش می دهد، با خانم‌ها هم همین کار را انجام می‌داد. اصلاً شاید در آغوش هم بگیرد و یک جاهایی آن خانم یا آقا را محکم می‌گرفت و می‌گفت که جن در حال خارج شدن است.
البته بعد از مدتی آقای طاهری متوجه شد که یک سری دستگیری‌هایی صورت گرفته به همین جهت خانم‌ها و آقایان را از هم جدا کرد، طاهری گفت که در حال حاضر مخالف‌ها که منظورش حکومت بود، حجاب را بهانه کرده است و ممکن است فعالیت‌مان را تعطیل کنند، برای همین خانم و آقا از هم جدا باشند. یکسری کلاس‌ها هم در همین دانشگاه تهران بود که کلاس‌های مختلط آن جدا شد.
دیده بان این یک روند جذب است که افراد را خواسته و از روی عمد مبتلا به این جریان کنند تا افراد همیشه دراین محافل برای درمان خودشان شرکت کنند؟
بله همین طور است. لازم نیست آقای طاهری این موضوع را رسماً اعلام کند، ما خودمان می‌بینیم که این یک روند است، مثلاً می‌گوییم حلقه، می‌گویند بی‌نهایت حلقه است و من[طاهری] یک تعدادی را تا ترم هشت به شما داده‌ام، ۹ را بعداً می‌زنم و ما تازه شروع کار هستیم. این از حلقه‌ها، یعنی شما هیچگاه جواب قطعی در این فرقه‌ نمی‌بینید. اعضا می‌پرسیدند «آقا من چه زمان عارف می شوم و به کمال میرسم؟ چه وقت من از این جن و روح‌ها تخلیه می‌شوم؟ یک جا اگر نتیجه حاصل نشود، محکوم هم می‌شوید و می‌گویند تو خوب تسلیم نبودی، سیستم دارد خوب عمل می‌کند تو هنوز شک داری و هنوز اعتقاداتت را رها نکردی. یک خانمی بود که به خاطر بینایی فرزندش به عرفان حلقه پیوسته بود آن خانم می‌گفت خیلی کار کرده، خیلی تمرینات را انجام داده است و نتیجه نگرفته بود، بعد به پیشنهاد شوهرش به مشهد رفته بود که اتفاقاً بچه مقداری بهبود پیدا کرد که شوهرش گفته بود این به خاطر حلقه نبوده بلکه به خاطر حضرت رضا(ع) است، اتفاقاً آن خانم بعداً کناره‌گیری کرد و اینها می گفتند رفته به شبکه نفی، بعد از مدتی دوباره بینایی بچه کمتر شد، باور نمی کنید که این موضوع را به گوش طاهری رسانده بودند و او هم گفته بود «این به خاطر ناسپاسی است، زیرا عرفان حلقه نیاز به هیچ مکملی ندارد، نیاز به هیچ اسم مقدسی ندارد، نیاز به نیاز به خدا و قرآن ندارد» این مسئله در اساس‌نامه هم ذکر شده است. بعدها من با آن خانم صحبت کردم و ایشان گفتند که بهبود نسبی و بازگشت به شرایط اولیه فرزندش به لحاظ علم پزشکی کاملاً‌ طبیعی بوده است. به هر حال در این کلاس‌ها این موضوعات انحرافی را تزریق می‌کنند و در ذهن مردم و جوانان جا می‌اندازند، اینها افراد را مبتلا می‌کنند یعنی شخصی که ناآگاه بوده و اطلاعات کمی داشته و مذهبی نبوده است، آن مقدار اعتقادش را هم از او می‌گیرند و او را وارد حلقه می‌کنند و می‌گویند که مشخص نیست تا چه زمانی درمان می‌شوی، باید بیایی و معلوم نیست چه تعداد جن و روح را جذب کرده‌ای و بستگی به تسلیم و شاهد بودنت دارد. قرآن هم می‌فرماید که باید دلیل و برهان بیاورید اگر صادق هستید و به پیغمبر فرمان می‌دهد که دلیل و برهان بیاورد، اما طاهری می‌گوید که ما این چیزها را نداریم.
دیده بان تحت نظر بودن، کنترل شدن رفت و آمدها و ارتباطات با دوستان و فامیل هم در حلقه بود؟ یعنی اینکه دایره‌ای اجتماعی از طرف مسترها یا آقای طاهری برای اعضا ایجاد شده بود؟ مثلاً اینکه فلان جا نروید، فلان کار را نکنید، از همین محدودیت‌هایی که بقیه فرقه‌ها هم اعمال می‌کنند.
ببینید همین ساعتی را که آقای طاهری برای اتصال در خانه مشخص می کرد یک نوع اِعمال محدودیت بود، یک کاغذی را می‌داد که مثلاً آقای رضا عمادی الهیاری شما چه ساعتی می‌توانی؟ مثلاً من کارمند هستم و ۵ بعد از ظهر می‌توانم، طاهری یا یکی از مسترها می‌گفت من ۶ صبح به تو ارتباط می‌دهم که بعد نیاز به انجام اعمالی بود. در مورد مطالعه سوال می شد که آیا ما می‌توانیم قرآن بخوانیم؟ جواب می دادند که تا قرآن را باز کنید، جن‌ها به شما حمله می‌کنند! و قرآن هم جزء منابع غیر ارگانیک است و عاملی می‌شود برای جذب جن! همین باعث شده که افراد از قرآن می‌ترسند. من رفتم خانه یکی از آشنایان که در همین عرفان حلقه بود، حتی یک مورد تابلوی آیات قرآن هم بر روی دیوارها ندیدم، گفتم چرا؟ گفت مگر دیوانه هستم جن را بیاورم به خانه خودم! و برخی هم که مطمئن نیستند می‌گفتند: احتیاط شرط عقل است. من سوال کردم از آقای طاهری گفتم شما می‌گویید که من پیرو همه پیغمبرها هستم، ولی پیغمبر(ص) با این که می‌دانستند که بعضی‌ها در نماز منافق هستند، ما ندیدیم که حتی یک نوبت ترمز نماز کسی را کشیده باشند؟ مقداری که از این سوالات می‌کردیم می‌گفت «هرکس دوست ندارد برود جای دیگری شاید در آنجا نفسشان برای آنها گرمتر باشد! اینها کلاً مطالعه هم ندارند، چون اصلا پله‌ای به نام عقل نیست، می‌گویند که عقل و عشق از هم جداست. مثلاً خانمی که باز من حضور داشتم و در جریان بودم کسی بود که شوهرش مذهبی بوده و از دانشجویان خط امام بوده است. خانمش از طریق یکی از اقوام جذب می‌شود، نمازش قطع شده است و غسل نمی‌کند، وضو ندارد و آقا هم دوست ندارد که ایشان سر سفره‌اش باشد و برایش آشپزی کند. این خانم آمد و به آقای طاهری گفت «من چکار کنم؟» طاهری هم جواب داد که «شما این را بدان که الان شوهر شما خودش نیست و شیطان بر او مسلط شده و جذب نیروهای غیر ارگانیک کرده است، اصلاً از شوهرتان ناراحت نشوید، هر ناراحتی که دارید تقصیر آن جن‌ها و ارواح است که شوهر شما جذب کرده و هیچ اشکالی ندارد، شما به ایشان هیچ اعتنایی نکنید!» مواردی در این فرقه بوده است که همین منجر به طلاق شده است. مثلاً خانم می‌گوید که من نمی‌توانم با این آقا زندگی کنم و آقا گفته بود به خاطر رأفت اسلامی به خاطر بچه‌ها زندگی کنیم و خانم گفته بود که اصلاً بچه چه معنی دارد؟! بچه سد راه کمال است. من دو سه مورد خودم دیدم که می‌گفت چقدر هم خوشحالم که جدا شده‌ام! گفتم چرا؟ گفت «مگر می‌شود من با کسی زندگی کنم که پر از جن و روح است؟» امیدوارم در رابطه با سوال شما جواب داده باشم، به هر حال از همسر گرفته تا برادر و خواهر، هرکسی به نوعی تحت کنترل است. طاهری یک مبحثی داشتند در رابطه با «شیخ بهائی» و در مکتوباتشان هم وجود دارد، در ترم ۳ می‌گوید که ایشان در شبکه منفی بوده است! عرفانِ قدرت داشته است، یا خودش نمی‌دانسته یا استفاده نمی‌کرده است. منظور دارم که این را می‌گویم، شما دیگر این خط را بگیر که می‌آید و همه عرفا را در بر می‌گیرد. از ملاصدرا سوال کردیم، می‌گوید «حالا هرکسی یک دیدگاهی دارد و شیطان یک چیزهایی را پنهان می‌کند» حتی یک نفر سوالی کرد در مورد ملاصدرا که فلان چیز را می‌گوید، طاهری گفت «نمی‌خواهم بگویم که آقای ملاصدرا دروغ گفته، ولی حالا یه جاهایی را هم پنهان کرده است» و همین طوری ترور شخصیت می‌کرد. این بود که در شبکه اینها همه علما یا دروغ گفته‌اند یا نمی فهمند.

افرادی که در این دوره‌ها شرکت می‌کردند بیشتر از چه قشری بودند؟ دانشجو بودند؟ آیا خانم‌ها بیشتر درگیر بودند؟

اکثریت خانم‌ها هستند که وارد می‌شوند، از طریق تبلیغات دانشجو هم خیلی جذب کردند، اینها هنوز هم از طریق کتاب‌ها و سی‌دی‌های زیر زمینی آقای طاهری تبلیغ می‌کنند. دو کتاب بنام موجودات غیر ارگانیک و کتاب انسان و معرفت دارند که در ارمنستان چاپ کردند و حدود ۲هزار تومان قیمت زدند، یک سی‌دی به نام تشعشعات دفاعی هم دارند که با عنوان کمک به شبکه در سطح وسیعی پخش کردند. همین الان هم به احتمال زیاد این کار ادامه دارد، هرچند آقای طاهری و یک نفر دیگر در زندان هستند، اما بقیه مسترها که آزاد هستند، مراد در زندان است، مریدان که هستند. اینها از طریق پیام دستورات را دریافت می‌کنند، زمانی که طاهری را گرفتند پیام برای همه ارسال شد که فقط سکوت کنید! علاوه بر سکوت پول جمع می‌کنند برای خانم آقای طاهری و این موضوع را من حتی رفتم به بازپرس پرونده در زندان اوین دادم، من یک سری مطالب در دو تا نامه دادم که گفتند ما پیگیری کرده‌ایم، اینها پایگاه خودشان را به ارمنستان منتقل کرده‌اند و از آنجا کنترل می‌کنند و با پیام دادن بین خودشان مطالبی را به هم ارتباط می‌دهند و فعال هستند و کلاس‌ها هم همچنان برگزار می‌شود.

اشارت: شما یا بقیه افراد جدا شده از سوی عوامل فرقه مورد تهدید قرار نمی‌گیرید؟

سیاهی لشکرها در عرفان حلقه و کسانی که رتبه و مرتبه‌ای ندارند را یک تهدیدی می‌کنند که از شلیک موشک هم برای آنها بدتر است، به آنها گفته می‌شود که با خروج شما از عرفان اجنه و ارواح آسایش را از شما می‌گیرند، شما ببینید این تهدید تیری است در تاریکی و مطمئن باشید که از ده نفر ۸ نفر مبتلا هستند، یک خانمی می‌گفت ما می‌ترسیم نکند که حمله‌ای به ما شود! و چون خانم‌ها حساس‌تر هستند، این تهدید موثر است. پلیس دنبالت باشد اینقدر ترس نداری که جن‌ها دنبالت باشند. اما در رده‌های بالا یک مورد بود که حتی ترورش کردند و سی‌دی‌هایش هم وجود دارد، قوه قضائیه هم در جریان است.

خود شما چه نیازی را در خود احساس کردید که به سمت این تشکیلات رفتید؟ آیا مسائل عاطفی، عرفانی،… یا فقط حس کنجکاوی شما را به این سمت کشاند؟
من خودم از روی کنجکاوی رفتم که ببینم چیست و خیلی‌ها هم به همین روش پایشان گیر می‌کند. کلاً سه دسته عضو این فرقه می‌شوند که همگی آنها یک وجه اشتراک دارند که تبیلغات سینه به سینه و از طریق دوستان و آشنایان است. عده زیادی برای درمان می‌آیند چون اولین حلقه اینها حلقه فرادرمانی است و ادعا می‌کنند که به دلیل خروج موجودات غیر ارگانیک از وجود انسان، سلامتی و بهبودی حاصل می‌شود. انسان به عنوان شعور جزئی به شعور کل وصل می‌شود و اسکن شده و درمان می‌شود و تشرع ذهنی از بین می‌رود و شهر سلولی بدنتان متعادل می‌شود مثلا قبلاً فرمان به پرکاری می‌داده و الان متعادل می‌شود. این مسائل که مطرح کردم عین ادبیات آنهاست. در کلاس‌ها از هر نفر ماهانه مبلغ ۵۰هزار تومان می‌گیرند و می‌گویند برای کسی که کاری و درآمدی دارد ماهی ۴۰تا۵۰هزار تومان که مبلغی نیست، اما واقعیت این است که برای طاهری و مسترها رقمی می‌شود. یک بچه فلج را یک سال پیاپی آوردند برای شفا! با این نیت که این همه دکتر رفتیم، خوب اینجا هم برویم ضرری ندارد، در نهایت هم که نتیجه نگرفتند به پدر و مادرش گفتند که خوب تسلیم نشدید و خوب شاهد نبودید. به نظر من دسته دوم یک عده‌ای که کم هم هستند، اینها بصیرت دینی و اطلاعات دینی ندارند و درخانواده تربیت دینی و مذهبی صحیح نشده‌اند جذب می‌شوند، ولی خوب فطرت انسان خداجوست. اسم کمال و اسم رسیدن به خدا که می‌آید می‌دوند و یک عده هم این طوری فریب می‌خورند. البته فقط اسم عرفان دارد، نه حجابی و نه محرم و نامحرمی هیچ چیزی وجود ندارد، حتی خواندن قرآن نفی می‌شود، کعبه و قبله هم نفی می‌شود. یک عده هم به هر نحوی که وارد شدند، بعد از سر علاقه‌مندی یا ابتلا به مشکلاتی که قبلاً توضیح دادم ادامه می‌دهند. حالا یا روانی می‌شوند یا به فسادها کشیده می‌شوند، به هرحال در آنجا میان زن و مرد تماس صورت می‌گیرد و این شوخی نیست. زمانی که آقای طاهری می‌گوید که مستر پاک و ناپاک هم می‌تواند بیاید، طرح دوستی می‌ریزند و شاید روابط جنسی هم در میان باشد. تعدادی هم به دنبال کسب قدرت می‌باشند! به‌عنوان مثال من خانمی را می‌شناسم که تا قبل از ورود به عرفان حلقه قرآن آتش می‌زده و کسی است که متارکه کرده، این خانم بیسواد هم است و معلوم هم نیست از نظر اخلاقی چگونه باشد، الان این خانم شده مراد یک تعداد خانم دیگر و مستر یا استاد در عرفان حلقه به حساب می‌آید که یک مقام معنوی است. کسی مستر می‌شود که ارتباط دارد با روح‌القدس و می‌گویند که دیگر مسیح زمان شده است! شما ببین این خانم به چه جایگاهی رسیده که سوال و استفتا ازش می‌گیرند! مثلاً خانم دیگری از او می‌پرسد من با شوهرم چکار کنم؟ اگر الان آن خانم بگوید طلاق بگیر، طلاق می‌گیرد یا اینکه بگوید بزن شوهرت را بکش، می‌کشد!

آیا این ادعای فرادرمانی آقای طاهری و مسترها اثبات هم شده است؟ گویا ایشان ادعا می‌کند چند دکترا هم در این زمینه دارد!

نه آن مدرک را که ادعا می‌کرد از ارمنستان گرفته است در سایت‌ها وجود دارد و معلوم شد تقلبی بوده است و بعد من به نوبه خودم در آن تعدادی که دیدم برای درمان مراجعه کردند حتی یک مورد ندیدم که کسی بگوید که من خوب شدم، حالا غیر از آن دسته که عوامل آقای طاهری هستند. یک عده هم که تعادل روحی و روانی ندارند و البته تلقین‌پذیرتر هم هستند و البته این موضوع منبع علمی هم دارد. مثلاً شخصی قبل از ورود به عرفان حلقه خودش توهمی بوده است و یک زمینه خوبی هم در اینجا به آن می‌دهند که قوز بالا قوز شده و کامل‌تر هم میشود! چنین آدمی تا حالا نمی‌دانسته چه مشکلی دارد و از الان به بعد هم به او می‌گویند که این جن و روح است. یک عده هم در اثر تلقین کمی تسکین پیدا می‌کنند. مثلاً من ندیدم کسی با پوکی استخوان توسط آقای طاهری درمان شود، با این حال آقای طاهری رسماً در ترم ۴ می‌گوید که له‌شدگی نخاع، قطع نخاع، منگلیسم، بیماری ژنتیکی، انواع سرطان و… را درمان می‌‌کند. اصلاً شما تا به حال خبر تایید شده‌ای در این خصوص دیده‌اید؟ اصلاً علم یعنی چی؟ علم یعنی اینکه قابل مشاهده و قابل تکرار و قابل تجربه باشد، آقای طاهری می‌گوید این اسمش علم است!

در این مدت اعمال ماورائی یا حرکات خاص که انسان از انجامش عاجز باشد هم از این افراد دیده‌اید؟
بله. گزارشات همین حلقه فرادرمان، مثلاً می‌گویند ما شما را متصل می‌کنیم به عالم بالا و گزارشاتی می‌گیرند مبنی‌بر اینکه که رنگ را دیدی؟ من را چگونه دیدی؟ غلتیدن بر روی زمین و ایجاد داد و فریاد تعدادی در جلوی بقیه افراد، حتی برخی به آقای طاهری می‌گویند قدیس یا بعضیی گفتند که هاله‌ای در اطراف سر آقای طاهری می‌بینند! و یک مورد دیگر اینکه زمانی که به ما پایان‌نامه می‌دادند، می‌گفت به عکس خودتان نگاه کنید، آن را به صورت حیوان و چهره های مختلف می‌بینید و این اصل شما است! مثلا یک خانمی می‌گفت که من خودم را شکل یک پیرمرد می‌دیدم و دیگری خودش را به شکل گوسفند می‌بیند یا اسکلت یا ابلیس و آقای طاهری همه را تأیید می‌کرد و می‌گفت خوب است ادامه دهید. طاهری در هنگام ارتباط می‌گفت رنگ خاصی نمی‌بینید؟ یا صدای خاصی نمی‌شنوید؟ آنهایی که می‌گفتند نه، در جواب می‌گفت که شما تسلیم نیستی و درست شاهد نیستی. آنچه که در این کلاس‌ها مشهود بود، اینکه تعدادی عضو ثابت در این کلاس‌ها حضور داشتند و حرکاتی نشان می‌دادند که فقط آقای طاهری می‌توانست این افراد را کنترل کند، حالا زن و مرد فرق نمی‌کرد.
دیده بان کسانی در فرقه‌ها که وارد می‌شوند، همیشه مورد سوء استفاده‌های مالی، جنسی، اخلاقی و البته معنوی قرار می‌گیرند، در این خصوص هم توضیح دهید که عرفان حلقه چگونه بود؟
بله مستری بوده از حوالی تهران که مانند بقیه مسترها از طرف آقای طاهری انتخاب شده بود، این فرد در تهران پارکینگی را اجاره کرده بود و کلاس برگزار می‌کرد و شرکت‌کنندگان را با شربتی شیرین بیهوش کرده و مورد تجاوز قرار می‌داد که البته روزنامه‌ها هم در خصوص آن خبر زدند. مورد بعدی بحث خانواده‌ها بود اکثر خانم‌ها دیگر حاضر به ادامه زندگی نیستند و خانواده خود را در شبکه منفی یا جن‌زده می‌بینند و تمکین نمی‌کنند که باعث طلاق و از هم پاشیدگی خانواده‌ها می‌شود. مورد بعدی ارتباطات مستر آقا یا خانم به جنس مخالف است که ابتدا روابط دوستانه و بعد هم به روابط نامشروع ختم می‌شود.

ادعای خودشان در خصوص تعداد مریدانشان چقدر بود؟
اینها ادعا دارند و در دهان همه نیز انداخته‌اند که ما ۲ میلیون جمعیت داریم! مشخص هم نمی‌کنند که در داخل یا در خارج از ایران هستند. در سال ۸۷ قبل از اینکه برای اولین بار دستگیر شود در سایتش به تمام دنیا اعلام کرد که با هر دینی که دارید بیایید و اسم و مشخصات خود را وارد کنید، ما به شما ساعت اتصال می‌دهیم و بعد از پخش این خبر خیلی‌ از مسترها می‌گفتند که ما الان یک جمعیت دو میلیون نفری هستیم و روز به روز هم به تعدادمان افزوده می‌شود!

واقعیت چیست؟ آیا از تعداد درست اعضای این فرقه اطلاعی دارید؟

این طور به نظر نمی‌رسد و فکر نمی‌کنم که آمارشان صحت داشته باشد، البته نباید خیلی هم آنها را درست کم گرفت بالاخره پیوسته در حال تبلیغ هستند. مردم ما هم به دلیل اینکه حب اهل‌بیت و مذهب شیعی دارند، کمتر فریب می‌خورند. البته باید گفت که اینها مصداق همان خطبه زیبای مولا علی(ع) هستند که فرمود «بدعت‌گذار یک مشت از حق و یک مشت از باطل را با هم مخلوط می‌کند و بعد شیطان بر مردم ولایت پیدا می‌کند».

برای اینکه ترغیب کنند که شما اعضای خانواده خود را نیز باید وارد کنی اقدامی انجام می‌دادند؟
ببینید اینها مهمان می‌پذیرفتند، معمولا یک خواهری که می‌آید خواهرش را هم می‌آورد یا خواهر شوهرش را هم می‌آورد. اصلاً آقای طاهری خودش می‌گفت که غیر از همسر و خانواده که باید روی آنها کار کنید، می‌روی در مترو یا در سینما، در خانواده، در فامیل، در مسجد، و… اسلحه در دست داشته باشید و شلیک کنید، آگاهی بدهید و گلوله آگاهی پرتاب کنید، یعنی اینها با تبلیغات خود باید عضو بگیرند، با سوءاستفاده از آیه ۳ سوره آل‌عمران، می‌گوید که این مصداق وصل شدن به عرفان حلقه است و نه نماز خواندن! و زمانی که شخص متصل می‌شود، می‌گوید که مردم را در این آگاهی‌ها شریک خود کنید!

اسمی از امام یا ائمه می‌آوردند به صورت خاص؟ مثلا مولا علی (ع)؟
ببینید شما کتاب انسان از منظر دیگر نوشته طاهری را که بخوانید یک دانه اسم از پیغمبر اسلام نمی‌بینید، در این مدت فقط یک بار نام امام صادق را شنیدم که آن هم برای سوء استفاده از کلام معصوم ار طریق تحریف سخنانش بود. الان که این مطالب را می‌گویم، خدا می‌داند که یک حالت منقلب دارم. اصلاً نامی از حضرت فاطمه زهرا(س) برده نمی‌شود، خوب اگر این نام برده شود که دیگر نمی‌توانند یک عده بی‌حجاب و بی‌بند‌وبار را دور هم جمع کنند که سیگار بکشند و طاهری به آنها دست بزند و مسترها در آغوش بگیرند. به‌عنوان مثال طاهری می‌گوید «چه‌کار دارید که واقعه عاشورا انجام شده است یا نه؟! شما فقط پیامش را بگیرید! حسین[ع] می‌خواسته شما را اتصال دهد به حلقه‌های شعور کیهانی!»

چطور شد که دیگر این دوره‌ها را ادامه ندادید و از آن جمع جدا شدید؟
با توجه به اینکه هیچ سوالی را در این فرقه پاسخ نمی‌گرفتم، اینها سوالات را دسته‌بندی کرده بودند که اگر بخواهی یک را بفهمی باید دو را بفهمی و بعد میروی در دو و می فهمی که برای دانستن دو باید سه را بدانی که بالاخره مجبور می‌شوی تا ترم ۸ را ادامه بدهی که تازه آنجا هم اگر همچنان سوال داشته باشی باید دوره‌ات را تجدید کنی! یعنی اگر کسی به قصد تحقیق هم وارد شده باشد باید تا پایان دوره هشتم را بگذراند‍! من تا ترم ۶ رفتم و در ترم ۶ آن یک مستر خانم داشتم که یکسری سوالات را از او می‌پرسیدم و او هم که می‌دیدی پرسیدن این سوالات باعث ریزش بقیه و ایجاد شک در دیگران می‌شود به من گفت که دیگر در کلاس‌ها شرکت نکنم! البته غیر از من هم کسانی بودند که اخراج می‌شدند.

در آخر توصیه‌ای برای کسانی که به دنبال درمان روح و جسم خود هستند یا به دنبال رسیدن به کمال یا کنجکاوی وارد این فرقه می‌شوند، دارید؟

آنهایی که از روی کنجکاوی وارد می‌شود باید حواسش باشد که امکان دارد بروند و پایش گیر کند! این خیلی مهم است، کسانی هستند که در ابتدا مسخره می‌کردند اما بعد پایشان گیر کرد. بالاخره یکسری تزئین‌ها و زرق و برق‌هایی در آنجا هست، یکسری بی‌حجابی‌ها و ارتباطات و… . یک عده هم اطلاعات ندارند و فریب می‌خورند، در کل باید بگویم که هیچ‌گونه معنویتی در عرفان حلقه وجود ندارد، درمانی هم در آن نیست. در عین حال فساد وجود دارد بی‌نمازی و بی‌حجابی است، پشت کردن به قرآن است از دامن اهل بیت بیرون آمدن است. آنها حضرت امام حسین(ع) و حضرت فاطمه(س) را چیزی در حد آقای طاهری می‌دانند و در نهایت خیلی بخواهد مردانگی رخ دهد می‌گوید که آنها هم همین بودند! این پیام من به کسانی است که وارد می‌شوند و آلوده می‌شوند، کسانی بودند که آمدند و دست اطرافیانش را هم گرفته و بعد از خود وارد کردند و الان کل خانواده آلوده است.

منبع : پرسمان دانشجویی - رهبران شیعه

 نظر دهید »

جولان فيلم مبتذل در شبکه نمايش خانگي

23 خرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

سينماي ايران چندي است که براي خود يک حياط خلوت کاملا مطمئن پيدا کرده است؛ حياط خلوتي که سينماي مبتذل و فيلم‌هاي بدون مجوز مي‌توانند به راحتي خود را در آنجا بازيابي کنند. سينماي ايران در اين زمينه يک برادرخوانده پيدا کرده است که گويي با گروه‌هاي مافيايي دست در يک کاسه دارند و خراب کاري‌هاي سينما را رفع و رفوع مي‌ کند. حال هرقدر سينما با جنجال و بوق و کرنا مشغول کار است اين برادرخوانده بي سر و صدا کار خود را انجام مي‌دهد و هيچ مسئول فرهنگي هم از کار او باخبر نمي‌شود؟!

پيش از اين در همين رسانه بارها به مسئله دست به دست شدن سي دي‌هاي متبذل در شبکه نمايش خانگي پرداختيم و بيان کرديم که اينک سي دي‌هاي متبذل و غير اسلامي با مجوز وزارت ارشاد در قفسه هر سوپر مارکت و پيشخوان دکه‌هاي روزنامه‌فروشي در دسترس مردم قرار مي‌گيرد. اما گويا اين قصه پر غصه همچنان ادامه دارد و اهمال به اپيدمي اين روزهاي مديريت سينمايي ايران تبديل شده است.

خبرها حاکي از آن است که نسخه ويديويي يک فيلم جنجالي که از روي پرده سينماهاي کشور پايين کشيده شده بود، رسما در شبکه نمايش خانگي توزيع شد. «خصوصي» به‌ کارگرداني حسين فرح‌بخش از فيلم‌هاي سياسي با چاشني مسائل جنسي بود که نوروز ۹۱ روي پرده سينماها رفت و با واکنش‌هاي منفي بسيار شديدي روبه‌رو شد و از تريبون‌هاي مختلف نسبت به اکران «خصوصي» و همچنين «گشت ارشاد» در سينماها انتقاد شد.

اين واکنش‌ها باعث شد تا ششم فروردين‌ماه سال قبل و در ميانه تعطيلات نوروز، حوزه هنري طي بيانيه‌اي اکران اين دو فيلم را در سينماهايش لغو کند و ادارات ارشاد استان‌ها نيز به‌ اکران اين فيلم خاتمه دهند و نهايتا سازمان سينمايي نيز مجبور شد تا پس از حدود يک‌ ماه به اکران آن‌ها خاتمه دهد. اما مدتي پس از پايين‌ آمدن «خصوصي» از روي پرده، نسخه غيرقانوني و قاچاق آن در گوشه خيابان‌ها به‌فروش رسيد! اکنون پس از حدود ۱۵ ماه از اين وقايع، نسخه ويديويي فيلم سينمايي «زندگي خصوصي» چهارشنبه (هشتم خردادماه) به‌طور رسمي توسط موسسه «ريز موج» وارد شبکه نمايش خانگي شده است.

«خصوصي» در ابتدا با نام «زندگي خصوصي» در سي‌امين جشنواره فيلم فجر به نمايش درآمد، اما در اکران، کلمه «زندگي» از نام فيلم حذف شد؛ اما اکنون در نسخه ويديويي عرضه‌شده، نام فيلم باز هم «زندگي خصوصي» درج شده است. فرهاد اصلاني،‌هانيه توسلي، لعيا زنگنه، آتيلا پسياني، امير آقايي، سعيد نيک‌پور و کاظم هژيرآزاد بازيگران فيلم سينمايي «زندگي خصوصي» بودند.

در خلاصه داستان «زندگي خصوصي» در پشت جلد نسخه توزيع شده آن آمده است: ««ابراهيم کياني» از انقلابيون پرجوش و خروش سال‌هاي اول انقلاب در تظاهرات ضد فيلمفارسي و ضد بي‌حجابي حضور فعال داشته و بعدا به سمت‌هاي مهمي دست يافته است. حال پس از سي سال پايش به يک ماجراي بزرگ مالي کشيده شده است. او در يک مهماني با زن جواني به نام «پريسا زندي» آشنا مي‌شود و آشنايي آنها ادامه مي‌يابد اين آشنايي منجر به بروز اتفاق‌هايي مي‌شود که چهره واقعي «ابراهيم» را نمايش مي‌دهد».

جالب اينجاست که نسخه ويديويي فيلم زندگي خصوصي بدون هيچ نوع دخل و تصرفي بر روي گيشه‌ها آمده است. در زمان اکران اين فيلم که با اعتراض‌هاي فراواني همراه بوده است، سازمان سينمايي براي کم کردن ميزان انتقاد و فشارهاي اعتراضات اقدام به سانسور بخشي از اين فيلم کرد که مسائل جنسي در آن بسيار مشهود و افسارگسيخته به نمايش گذاشته شده بود اما گويي در نسخه ويديويي اين فيلم تمامي آن ملاحظات نيز يکجا کنار گذاشته شده است و فيلم بي کم و کاست در شبکه نمايش خانگي توزيع شده است(!). اگر چه اين فيلم با عنوان مبازره با افراط گرايي ساخته شد اما سازندگان آن در پس اين مضمون جذّاب دست به ساختن جلوه‌هاي اروتيک و جنسي زده‌اند تا بلکه از اين رهگذر فروش فيلم را بالا ببرند.

درواقع در اين فيلم خط اصلي داستان گم مي‌شود و مسائل جنسي جاي آن را مي‌گيرد؛ فيلمي که به قول مسعود فراستي، منتقد سابق برنامه هفت اصطلاحا مي‌خواهد شعار اخلاقي بدهد، اما خود به کار کثيفي دست زده است و از همين مسائل جنسي براي جذاب تر کردن اثر و فروش بالاي فيلم بهره جسته است.

فراستي در اين باره مي‌گويد: «به نظر من اين فيلم نه اعتقادي است نه اخلاقي و نه کساني که آن را تأييد مي‌کنند مي‌توانند از آن دفاع کنند.» فراستي در خصوص نقد فيلم گفت: «ما نقد محتوايي و نقد فرم و ساختار داريم. ما مي‌توانيم بدون اينکه به فرم کار داشته باشيم نقد محتوا داشته باشيم اما بايد بدانيم محتوا از دل فرم بيرون مي‌آيد.

همه حرف‌هاي ارزشي که فيلمساز مي‌خواهد در اثرش به تصوير بکشد بايد تبديل به فرم شود و بداندکه فرم رسوب محتوا است و اگر فرم نباشد مطلقا محتوايي در کار نمي‌باشد.سينما يک مديوم بي‌رحم است و همه راست و دروغ‌ها را رو مي‌کند و نمي‌توان از آن فرار کرد. اگر داريم مي‌گويیم بي اخلاقي بد است اما نصف فيلم براي گيشه و فروختن بي اخلاقي مي‌کند اين فرم اشتباه است. » البته اين نوع از مديريت دوگانه سازمان سينمايي تنها به فيلم « زندگي خصوصي» منحصر نمي‌شود.

در اين روند حتي فيلم‌هايي که نتوانستند پروانه نمايش در سينما را کسب کنند، با اين ترفند به خانه‌هاي مردم راه يافتند و مجوزدار شدند. از اين ميان مي‌توان به فيلم سنتوري اثر داريوش مهرجويي اشاره که به صورت قانوني و مجوزدار پس از چهار سال در شبكه نمايش خانگي توزيع شد.
«گشت ارشاد» فيلم مبتذل و پوچ سعيد سهيلي است؛ کارگرداني که به ساخت فيلم‌هاي دسته چندمي شهرت يافته است.

آن نيز از ديگر فيلم‌هايي بود که با انتقاد مردم و نهادهاي ارزشي از روي پرده سينما‌هاي کشور پايين کشيده شد اما همين فيلم در شبکه نمايش خانگي توزيع شد. اگر چه بازهم با انتقاد رسانه‌ها و سازمانهاي فرهنگي مختلف از روي گيشه روزنامه فروشي‌ها جمع آوري شد اما بازهم همان روند پيشين اين‌بار در قالب توزيع فيلم « زندگي خصوصي» ادامه پيدا کرد.

خوشمزه اينکه به نظر مي‌رسد اگر رسانه‌ها و اقشار مختلف مردم در مقابل برخي از رفتارهاي غير اصولي سازمان سينمايي کشور و وزارت ارشاد انتقاد نکنند و مطالبات ارزشي خود را به زبان نياورند، مديران فرهنگي کشور دغدغه اي براي حفظ و نشر ارزشها و جلوگيري از انتشار ابتذال ندارند و از هر طرقي در صدد آن هستند تا نياز هنرمندان و سينماگران که بيشتر دغدغه مادي است را حل کنند(!)

اين درحالي است که اصلا به فکر سرمايه‌هاي اجتماعي و بلايي که اين نوع آثار بر فکر و ذهن جوانان اين مرز و بوم مي‌آورد، نيستند. با اين اوصاف اگر بگوييم که خود مديران فرهنگي دولت دست به کار شده‌اند و با تبر به جان و ريشه ارزشهاي انقلاب ضربه مي‌زنند، با توجه به اين نوع مديريت بي راه نگفته‌ايم. آنچه محتمل به نظر مي‌رسد اين است كه مسئولان ارشاد با صدور مجوز اين فيلم و همه حواشي و صحنه‌هاي اصلاح شده، سعي در دلجويي از سازندگان اين فيلم داشته‌اند اما آيا اين انفعال و مديريت بي ضابطه و با رابطه چراغ سبزي به ديگر فيلمسازاني که سعي دارند افکار کثيف و لاقيد خود را در سينما رسوخ دهند، نيست؟! و از اين پس بايد انتظار داشت که ده‌ها فيلم به مانند فيلم « زندگي خصوصي» در سينماي کشورمان توليد شود.

اصولا آيا با انفعال مي‌توان مديريت کرد؟ اصلا اين رفتار دوگانه سازمان سينمايي چه توجيهي دارد؟ و اگر مديريت سينماي ايران همواره تحت تاثير فشارهاي مختلف چه مخالف و چه افراد موافق آن است، اصلا مي‌توان نام اين فعل را مديريت ناميد؟!

به هر حال به نظر مي‌رسد سازمان سينمايي کشور بر اساس ميثاقي که بر آن متعهد است، به نشر ارزشهاي انقلاب اسلامي و امام(ره) و مطالبات رهبري بپردازد تا بخواهد از بخشي از بدنه فاسد و مريض‌القلب که وارد سينما شده‌اند دلجويي کند. سينماي ايران در اين روند بسيار محتاج اقتدار و صلابت راي مديران سينمايي است و انفعال سمّ مهلک مديريت به شمار مي‌رود. سينماي ايران تا وقتي که به سينماگران متبذل باج مي‌دهد و از سوي ديگر مافيايي براي حمايت ازاين نوع سينماگران تشکيل شده است، نمي‌تواند به آرمان‌هاي واقعي خود دست يابد. منبع: یالثارات الحسین

 نظر دهید »

قربانی اصلی برنامه سری اف بی آی و NSA

23 خرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

خبر گاردین در مورد کشورهایی که کاربران اینترنتی شان مورد جاسوسی قرار می گیرند، موید آن است که کاربران ایرانی، قربانی اصلی برنامه سری اف بی آی و NSA در ضبط و مانیتور کردن اطلاعات در دنیا هستند.

طبق نقشه ای که می بینید کشور ایران و کاربران اینترنتی ایرانی که با رنگ قرمز در نقشه نشان داده شده اند، قربانی اصلی جاسوسی اطلاعات بر اساس ابزار فوق سری امریکا در جهان است.

بر اساس آمار روی برنامه مخصوص دیتا ماینینگ متعلق به NSA، باندلس اینفورمانت ، هر ماه 97 میلیارد بسته اطلاعاتی توسط دستگاههای امنیتی امریکا در جهان ضبط و مانیتور می شود که از این تعداد 14 میلیارد بسته متعلق به ایران است. پاکستانی ها با 13.5 میلیارد بسته، اردن یکی از متحدان نزدیک امریکا با 12.7 میلیارد بسته دیتا، مصر با 7.6 میلیارد بسته و هند با 6.3 میلیارد بسته در رده های بعدی جای می گیرند.

این آمار مربوط به ماه مارس 2013 است و نشان می دهد دستگاههای اطلاعاتی امریکا ، شبانه روزی در حال جمع آوری اطلاعات از کشورها و مانیتور کردن آنها است.


نقشه موسوم به heatmap نقاط اصلی مانیتورینگ را نشان می دهد و این نقشه در کشاکش بحث های کنگره در مورد نقش آژانس امنیت ملی امریکا در بیرون از مرزهای امریکا و بحث نقض حریم خصوصی کاربران اینترنت در داخل امریکا منتشر می شود.

 نظر دهید »

موساد چگونه به رایانه ها نفوذ می کند

23 خرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

این روزها دیگر ضرورتی ندارد که افسران موساد برای جذب جاسوس تلاش بسیاری را انجام دهند، چرا که آنها از طریق شبکه‌های اجتماعی افراد را ندانسته به منبعی اطلاعاتی تبدیل می کنند.
روزنامه “الحیات” در مطلبی درباره شیوه‌های جدید جاسوسی موساد، نوشت:
فیسبوک منبع اطلاعاتی مهمی برای موساد است؛ این سرویس جاسوسی از طریق فیسبوک از اوضاع فلسطینی ها مطلع می شود و اطلاعات موجود در کامپیوترهای شخصی افراد را به دست می آورد .
چگونگی نفوذ موساد به رایانه‌های شخصی :
موساد هزاران صفحه در فیسبوک ایجاد می کند و هر یک از افسران این سرویس جاسوسی تعدادی از این صفحات را کنترل می کنند؛ آنان براساس اطلاعات روزانه‌ای که از دوستان فیسبوکی خود جمع آوری می کنند؛ گزارش هایی روزانه، هفتگی،  ماهانه و سالانه را درباره اوضاع فلسطینی‌ها تهیه می کنند.
موضوعات این گزارش ها شامل مسائل امنیتی، اقتصادی، معیشتی، سطح فرهنگی جوانان، ارتباط فلسطینی‌ها با دولت و دیدگاه فلسطینی‌ها درباره مقاومت و شلیک موشک و غیره است .
افسران موساد براساس اطلاعاتی که از فیسبوک جمع آوری می کنند، در گزارش خود به مقامات ارشد این سرویس جاسوسی طرح اجیر کردن تعدادی از دوستان فیسبوکی خود را پیشنهاد می کند.
افسران موساد در شرایط جنگی و درگیری‌های مرزی درپی جمع آوری اطلاعاتی درباره محل شلیک موشک، تجمع اعضای گروه های مقاومت، وضعیت روحی فلسطینی‌ها و میزان حمایت فلسطینی‌ها از مقاومت هستند که با جمع آوری این اطلاعات و بررسی دقیق آن نقشه‌ها و اهداف خود را آماده می‌کنند .

مرحله خطرناک؛ دستیابی موساد به اطلاعات رایانه های شخصی
برای نفوذ به هر رایانه شخصی وجود 2 عامل مهم است، اولین عامل آی پی ( IP  ) است و عامل دوم نصب برنامه جاسوسی در کامپیوتر؛ بدون این دو عامل یا یکی از آنها نفوذ به کامپیوتر شخصی امکان ندارد .
روش دست یابی به آی پی رایانه شخصی از طریق ایمیل یا فیسبوک :
از طریق ایمیل : در صورت ارسال ایمیل به افسر موساد، وی از طریق ایمیل ارسالی به آی پی رایانه ارسال کننده ایمیل پی خواهد برد .
از طریق فیسبوک: افسر موساد در فیسبوک درخواست دوستی برای فردی می فرستد، و به محض موافقت آن فرد با این درخواست دوستی، فیسبوک پیام وی را از طریق ایمیل به افسر موساد می فرستد؛ ارسال هرگونه ایمیل یا اظهار نظر روی صفحه شخصی افسر موساد به معنای مطلع کردن این جاسوس از آدرس آی پی رایانه شخصی است.

موساد چگونه در رایانه های شخصی برنامه جاسوسی نصب می کند:
افسر موساد پس از به دست آوردن آدرس آی پی، برای نصب برنامه جاسوسی روی کامپیوتر شخصی افراد لینک این برنامه را با عناوین فریبنده مانند دانلود تصویر و موسیقی ارسال می کند تا فرد مورد نظر روی لینک کلیک کند؛ افسر موساد با کلیک کردن افراد روی لینک ارسالی وارد کامپیوتر شخصی آنها می شود؛ از این به بعد هر چیزی  که روی صفحه کامپیوتر فرد مورد نظر ظاهر یا تایپ شود، می بیند و ثبت می کند.

توصیه‌هایی برای جلوگیری از نفوذ عوامل موساد به رایانه‌های شخصی :

آی پی :
1- خودداری از ارسال ایمیل برای افرد ناشناس.
2- موافقت نکردن با درخواست افراد ناشناس.
3- تایپ نکردن نظرات خود در صفحات مشکوک و ناشناس در فیس بوک.
4- استفاده نکردن از برنامه ICP ، زیرا این برنامه آی پی کاربر را نشان می دهد.

جلوگیری از نصب برنامه جاسوسی :
1- باز نکردن ایمیل‌های ناشناس.
2- کلیک نکردن روی لینک‌های ناشناس در ایمیل و فیسبوک.
3- کلیک نکردن روی تصاویر در ایمیل یا فیس بوک.

توصیه های عمومی :

1- خودداری از قرار دادن اطلاعات مهم شخصی یا مقاومت فلسطین در فیسبوک.
2- قرار ندادن اطلاعات مهم در رایانه‌ای که از آن برای ورود به اینترنت و یا فیسبوک استفاده می‌شود.
3- موافقت نکردن با درخواست دوستی افراد ناشناس در ایمیل یا فیسبوک.

 1 نظر

سینمای غرب چگونه به صهیونیسم مشروعیت بخشید؟

22 خرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

 سینمای غرب چگونه به صهیونیسم مشروعیت بخشید؟

هنگامی که اولین کنفرانس صهیونیست در 29 اوت 1897 در شهر بال سوئیس شروع به کار کرد، جریانهای مختلف صهیونیست ولابی های سیاسی آن  در همه جای دنیا به این تکاپو افتادند که پس از برگزاری اولین کنفرانس، جریانی به راه اندازند که بتواند بیش از گذشته حرکتهای صهیونیسم  جهانی را توجیه کند وبه نوعی به این جریان فرهنگی-سیاسی مشروعیت کاذب ببخشد . به طورقطع بهترین و از اولین حرکتهای این جریان برای مشروعیت سازی تسلط بر رسانه ها بود. به گونه ای که پس ازمدت کوتاهی آنها به کمک انگستان وآمریکا  به یک امپراطوری رسانه ای بزرگ  دست پیدا کردند که درآن به دلیل هزینه های فراوان ولابی پشت پرده کسی نمی توانست درمقابل جریانهای رسانه ای آنها بایستد. در همین راستا آمریکا هم هالیوود را بی چون چرا دراختیار فیلم سازان طرفداران صهیونیسم جهانی و رژیم صهیونیستی  قرار داد تا بتواند درپهنه رسانه ای بزرگ هالیوود هر کاری که دوست داشتند وبه مقتضی سیاستهای رژیم صهیونیستی انجام دهند.
دراین بین یهودیانی که شروع به فعالیت درهالیوود کردند برنامه های خود را بر چند محور قرار دادند.
1-تلاش برای مشروع نشان دادن رژیم صهیونیستی و به نوعی جایگاه سازی تاریخی برای آن، به گونه ای که آنها سعی می کردند که در فیلمهای هالیوود به ویژه ژانر تاریخی وسیاسی این موضوع را به بیننده تلقین کنند که یهودیان از ابتدا به صورت گسترده در فلسطین حضور داشته اند و به طور کلی جایگاه اصلی یهود بیت المقدس یا همان سرزمین موعود یهود است.
2-مظلوم نمایی سیاسی به ویژه در فیلمهایی که درباره جنگ جهانی دوم وپس از آن ساخته شده است.
همه این اتفاقات درحالی است که سیاسیون آمریکا با پولهای کلانی که در هالیوود خرج میکنند،به دنبال کمک بزرگی به صهیونیسم برای القای اهداف آنها در پرده نقره ای هستند.
به نوعی که به جرات می توان گفت که بسیاری از کارگردانانی که در سینمای سیاسی هالیوود نقش دارند از کسانی می باشند که به خوبی به این جریانات وخواسته های آنان واقف هستند.

 

  • فیلمهایی برای نمایش دروغین مصیبتهای یهود

دراین بین برای اینکه سیر تاریخی ورود جریان حامی صهیونیزم به هالیوود را بهتر بشناسیم باید نگاهی بیاندازیم به فیلم ” قول مردانه” به کارگردانی الیا کازان که درسال 1947 ساخته شد. فیلم با رویکرد تند ،سعی دارد تمام احساسات ضد یهودی درجهان را کاملا بی دلیل نشان دهد وحتی در قسمتهایی از فیلم، بازیگر نقش اول درپاسخ به ابراز نفرت مردم نسبت به یهودیان می گوید: برای رسیدن به سرزمین موعود باید این مصائب را تحمل کرد، فیلم سعی دارد به نوعی تمام نفرتها علیه یهودیان را از روی کینه ای نشان دهد که مردم به قوم سرور جهان به تعبیر فیلم دارند.
حتی سعی میکند به جریانهای صهیونیستی این مهر تایید را بزند که اینها همان کسانی هستند که در آینده بر جهان برتری پیدا خواهند کرد.اما دقیقا یک سال بعد فیلم “جستجو” ساخته شد تا درادامه فیلم قول مردانه برای اولین بار به صورت جدی بحث سرزمین موعود را در سینمای هالیوود مطرح کند. دراین فیلم به صورت  فوق العاده زیادی از نشانه هایی مانند ستاره داوود به نمایش گذاشته می شود. به گونه ای که حتی علامتی که دائم درفیلم در دستان بازیگر زن آن است دقیقا همین علامت است. فیلم پر از این نشانه ها  وعلامتهای دیگر صهیونیستی وحتی فراماسونری است به گونه ای که انگار فیلم ساز از روی عمد می خواهد ذهن بیننده را پس از فیلم با این نمادها درگیر کند.
اما دراین بین نکته مهم اینجاست که این دوفیلم در خود آمریکا وسینمای هالیوود ساخته شد، این درحالی بود که پس از چند سال برای اولین بار فیلم “مارگیر” درخود سرزمینهای اشغالی تولید شدوشاید هم به همین دلیل پس از این که درفیلم جستجو ،سرزمین موعود برای اولین بار  به نمایش گذاشته شد، برای اولین بار در فیلم مارگیر صحبت از “هولوکاست” بود. ساخت این فیلم دقیقا در زمانی بود  که پایه های حضور یهودیان درفلسطین در چشم جهانیان به تدریج بی توجیه جلو می کرد.

  • موج سینمایی برای مظلوم نمایی

برای همین این فیلم که با سیاستهای صهیونیزم جهانی کاملا پیش رفته بود ساخته شد ،تا اگر امکان داشت از طریق زبان تصویر حداقل حضور رژیم صهیونیستی توجیه می شد. دراین باره فیلم مارگیر به نوعی آغاز گر حرکت مظلوم نمایی درباره هلوکاست بود .چرا که درپی همین جریان سازیست که فیلم «زندگی یهودیان در سرزمین موعود» درسال 1923ساخته شد.این فیلم به طور کامل به شرح زندگی در سرزمینهای اشغالی به گونه ای می پردازد که گویی حق یهودیان نه تنها سرزمین موعودشان یعنی همان فلسطین است بلکه کسانی که دراین سرزمین به نام اعراب زندگی می کنند اشغالگران تاریخی آن هستند.
این درحالی است که چند سال قبل از این فیلم، با بودجه لابی های صهیونیسم فیلم “لشکر یهودیان” در سال 1905  به کارگردانی ژان یاکوب دف  ساخته شد،این فیلم دو هدف اصلی داشت:
1-نمایش دشواریهایی که به تعبیر تحریف شده این فیلم ،بر سر یهودیان آمده است.
2-زحماتی که بازهم براساس تاریخ تحریف شده که این فیلم از آن صحبت میکند درجنگ جهانی دوم کشیده اند.
چرا که به تعبیر این فیلم یهودیان علاوه براینکه  در جنگ جهانی دوم توسط آلمانها مورد آزار واذیت قرار گرفته اند در خود جبهه های جنگ هم دلاورانه جنگیده اند،هر چند که بر اساس اصل تاریخ یهودیان به دلیل منفعت طلبی که دارند هیچ گاه در جنگها حضورموثری نداشته اند.

  • مشروعیت سازی با فیلمهای مذهبی

اما فیلم «اینجا سرزمین توست» به کارگردانی “باروخ اجداتی” و فیلم  اگزدوس به کارگردانی “مینیجره” در سال 1968 اتفاقی تازه در سینمای صهیونیستی هالیوود بود ،چرا که در هر دو این فیلمها به ویژه در فیلم اگزدوس، فیلم ساز تلاش کرده بود که با مطرح کردن قسمتهایی از کتاب عهد عتیق به نوعی دست به مشروعیت سازی معنوی برای یهودیان بزند. دراین فیلم بحث مظلوم نمایی کمتر به چشم میخورد چرا که تمام تمرکز فیلم روی مشروعیت سازی دینی یهود قرار گرفته بود .به گونه ای که به جرات می توان گفت اگزدوس خدمتی بزرگ به صهیونیست در پیشبرد اهداف اشغالگرانه داشت،چرا که از یک طرف فیلم اگزدوس یهودیان را با استنادهای دروغین به کتاب عهد عتیق به اشغال بیشتر فرا می خواند، واز طرف دیگر فیلم اینجا سرزمین توست تمام یهودیان دنیا را به مهاجرت به سرزمینهای اشغالی تشویق می کرد.

گویی فیلم اینجا سرزمین توست شباهت زیادی با گفته های کشیش یکی از کلیساهای روم باستان در دوران جنگهای پنجم صلیبی دارد، چرا که درتاریخ ذکر شده که او به سربازان دستور می دهد که بیت المقدس را از دست  مسلمانان خارج کنند، چرا که آنجا  حق مسیحیت است.دقیقا مانند رویکردی که درفیلمهایی هاملری ادما وخانه پدرم به نمایش گذاشته شده بود ،به ویژه درفیلم هاملری ادما. هاملری ادما داستان جوان یهودی است که پس از مدتی متوجه مریضی روحی-جسمی در خود می شود ،دراین بین  پزشکش به او می گوید که برای درمان بیماری خود باید به سرزمین موعود سفر کنی! داستان فیلم آنقدر تعجب برانگیز است که هیچ چیز جز یک هدف سیاسی را بیان نمی کند، هدفی که حتی در نحوه نمایش آن کوچکترین اصول  حرفه ای هم رعایت نشده است وکارگردان در یک حرکت کاملا سیاسی سعی دارد تمام داستان فیلم را برمحوریت بازگشت به سرزمین یهود قرار دهد.
به ویژه دیالوگ ویژه ای که پزشک این جوان درفیلم به او می گوید نشانه عمق سیاسی گری این فیلم است، پزشک به او می گوید: به سرزمین موعود بازگرد که آرامش تو درآنجاست.

  • کارگردانان سیاسی در خدمت صهیونیزم

اما این فیلم و  دیگر فیلم ها درکنار فیلم سازان وابسته، باند بسیار قوی را برای توجیه اشغال ونشان دروغین  حقانیت یهودیان تشکیل می دهند. دراین بین باید از کارگردانانی مانند اسپیلبرگ و الکساندر فورد نام برد. الکساندر فورد با ساخت فیلم صابرا نقش بزرگی در ایجاد موج سینمایی به نفع صهیونیسم جهانی واشغال گری های او داشته است.
این درحالی می باشد که اسپیلبرگ بیش از همه کارگردانان نقش مهمی در ایجاد موج هالیوودی به نفع صهیونیسم ایفا کرده .اسپیلبرگ با ساخت فیلم معروف اسکار شیندلر که یک فیلم تماما سیاسی بود به نحو تاثیر گذاری بینندگان سینما را به باور مظلومیت یهود فراخواند. فیلم به صورت اغراق آمیزی درباره کشتار بی رحمانه درآلمان سخن می گوید، به گونه ای که درآن ، فیلم بدون هیچ منبع تاریخی کشتاریهودیان را درحد یک فاجعه کشتار بی رحمانه که هیچ گاه درتاریخ مشابه آن صورت نگرفته است به نمایش می گذارد، از سوی دیگر این فیلم فوق العاده از ساختار سیاسی یک طرفانه برخوردار است.
البته باید به کیفیت بالای فیلمنامه هم اشاره داشت چرا که درکناراین فیلمنامه قوی ، صحنه های زندگی یهودیان درآلمان را بسیار غم بار نشان می دهد به گونه ای که بیننده را تحت تاثیر خود قرار می دهد ،که این موضوع نشان دهنده آن است که نسل جدید فیلم سازان سیاسی هالیوود کار خود را برای تبلیغ صهیونیزم به خوبی بلدند.

  • یکشنبه غم انگیز،آغازی دوباره برای صهیونیزم هالیوودی

به واقع فیلمهایی مانند اسکار شیندلر موج جدیدی را به نفع صهیونیست رسانه ای به راه انداخت به گونه ای که می توان فیلم “یکشنبه غم انگیز” به کارگردانی رولف شویل را یکی از این فیلم ها دانست. این فیلم داستان یک یهودی هنرمند است که با هجوم آلمانیها به مناطق یهودی نشین مجبور می شود عشق خود را ترک کند، دراین بین او قطعه ای را با پیانو نواخته است که در تمام دنیا هر کسی آن را گوش می دهد اقدام به خودکشی می کند، این قطعه نامش یکشنبه غم انگیز است. فیلم سعی دارد این قطعه وخود کشی سراسری در جهان را به نوعی سوگواری سراسری برای  یهود نشان دهد. داستانی که به نوعی دیگر درفیلم “پیانست” ساخته رومن پولانسکی  تکرار شد. این فیلم درباره یک پیانیست یهودی می باشد  که از اغاز جنگ جهانی دوم تا پایان آن  شاهد جنایتهایی است که به تعبیر این فیلم علیه یهودیان انجام شده است،موضوع قابل توجه اینجاست که پیانیست جوایز زیادی از اسکار را به خود اختصاص داد که این نشان دهنده رویکرد خاص حمایتی اسکار از بعضی فیلمها بود.

  • ارتباطاتی خارج از حوزه فیلمسازی!

دراین بین باید به این نکته هم اشاره کرد که بعضی کارگردانان مانند اسپیلبرگ علاوه بر فیلمسازی ارتباطات بسیار زیادی با لابی های صهیونیستی داشته اند. به نوعی که او در سال 2002 یک وام 3 میلیون دلاری را از بانک صهیونیستی  چیس منهتن آمریکا دریافت کرد که این خود نشان از رویکردهای آینده لابی های سیاسی اقتصادی صهیونیسم درباره هالیوود وکارگردانان آن دارد.
علاوه براین باید به این نکته هم اشاره کرد که با وجود ساخت فیلمهای فراوان درباره مظلومیت وحقانیت یهود وجهت گیریهای کاملا آشکار درآنها به نفع این جریان بازهم فیلمهای جدیدی دراین رابطه ساخته شده است که نمونه آن را می توان درفیلم لعنتی ها بی آّبرو مشاهده  کرد، فیلمی به کارگردانی تارانتینو. فیلم به صورت کاملا آشکار سعی در قهرمان سازی یهودیان دارد، حتی  کشتار افراد به دست آنها را نوعی انتقام جویی تاریخی نشان می دهد. تا شاید بیننده  به این باور برسد که یهودیان هر جایی که کشتار می کنند به دلیل ظلمی است که قبلا به آنها  شده است.
به هر ترتیب باید به این نکته اشاره کرد که سینمای هالیوود بی شک امروز در تسخیر لابی های فرهنگی صهیونیستی است، به گونه ای که می توان به جرات به این نکته اشاره کرد که به زودی باید نسل جدیدی از این فیلمها را مشاهده کرد فیلمهایی که این بار به احتمال زیاد در حیطه آخر زمان صهیونیستی یا به تعبیری در تحقق افسانه هفت شیپور تولید خواهد شد.
رضافرخی

 2 نظر

لطیفه ای که جای تفکر دارد!

21 خرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

چندی پیش جوکی به زبان انگلیسی در دنیای نت زاده شد! که نکات ارزشمندی را در خصوص سیاست های رسانه های امریکا در برداشت - ترجمه ی فارسی جوک به شکل زیر است :

مردی دارد در پارک مرکزی شهر نیویورک قدم میزند که ناگهان میبیند سگی به دختر بچه ای حمله کرده است مرد به طرف آنها میدود و با سگ درگیر میشود . سرانجام سگ را میکشد و زندگی دختربچه ای را نجات میدهد.

فردا در روزنامه ها می نویسند :
یک نیویورکی شجاع جان دختر بچه ای را نجات داد
اما آن مرد می گوید: من نیوریورکی نیستم

پس روزنامه های صبح می نویسند:
آمریکایی شجاع جان دختر بچه ای را نجات داد .
آن مرد دوباره میگوید: من امریکایی نیستم

از او میپرسند :خب پس تو کجایی هستی
من اهل کشور مصر و مسلمان هستم

فردای آن روز روزنامه ها این طور می نویسند :
یک تند روی مسلمان سگ بی گناه امریکایی را کشت

 نظر دهید »

تکنیکهای فاکس نیوز برای شستشوی مغزی

20 خرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

فاکس نیوز برای القای این مطالب کذب از تکنیک هایی استفاده می کند که هر چقدر شما بیشتر به این تکنیک ها آشنا باشید اثر آنها بر روی شما کمتر خواهد بود.

 برای حفظ دموکراسی هیچ چیز مهمتر از مطبوعات آزاد نیست دستیابی به اطلاعات معتبر، دقیق و همه جانبه لازمه جامعه ای است که مردم آگاه در آن فعالیت مدنی و اجتماعی دارند،بنابراین هر چقدر دستیابی به اطلاعات معتبر با موانع بیشتری مواجه باشد دموکراسی به خودی خود رو به تباهی می رود با این وجود آیا می توان آمریکا را با داشتن رسانه هایی که شبانه روز اطلاعات غیردقیق و ناموثق در اختیار مخاطبان خود قرار می دهند یک جامعه دموکراتیک نامید؟

حجم وسیع اطلاعات غلطی را در نظر بگیرند که فاکس نیوز به جای حقیقت به مخاطبان خود القاء می کند مثلاً این ادعا که صدام حسین، دیکتاتور سابق عراق دارای سلاحهای کشتار جمعی بوده و در حملات 11 سپتامبر نقش داشته است یا اینکه تغییرات هوایی واقعی نیستند یا اینکه باراک اوباما مسلمان است و در ایالات متحده آمریکا به دنیا نیامده است و یا اینکه همه اعراب مسلمان و همه مسلمانان تروریست هستند و یا هزاران ادعای دیگر که کذب محض می باشند.

فاکس نیوز برای القای این مطالب کذب از تکنیک هایی استفاده می کند که هر چقدر شما بیشتر به این تکنیک ها آشنا باشید اثر آنها بر روی شما کمتر خواهد بود 14. تکنیک تبلیغاتی که فاکس نیوز برای شستشوی مغزی مردم آمریکا از آنها استفاده می کند به قرار زیر است:

1- ایجاد رعب و وحشت:

این تکنیک یک گام فراتر از ایجاد یک ترس ساده است، در این تکنیک دیگر هیچ گریزی از ترس وجود ندارد  و مبنای آن به وحشت انداختن لحظه به لحظه مخاطبان است، وحشت از مسلمانان، آنفولانزای خوکی، رکود اقتصادی، مهاجران و هزاران مساله دیگر.

ادعای عوامل فاکس نیوز این است که اگر واکنش های مقابله یا گزیر مخاطب فعال نباشد پس او زنده نیست . به اعتقاد آنها ایجاد رعب و وحشت سریع ترین راه برای منفعل کردن مغز منطقی است به عبارت دیگر وقتی مردم می ترسند نمی توانند منطقی فکر کنند پس هر چیزی را باور می کنند.

2- ترور شخصیتی:

عوامل فاکس نیوز تمایلی به تلف کردن وقت برای بحث در مورد عقاید مختلف ندارد به جای آن آنها ترجیح می دهند راه سریعتری را برای از دور خارج کردن مخالفان خود برگزینند، آنها سعی می کنند اعتبار، انگیزه ها، اطلاعات و شخصیت و میزان عقل و شعور افراد را بشناسند و سپس حملات خود را نه تنها علیه افراد بلکه علیه تمام گروههای مردمی آغاز کنند تا با این کار عقاید هر شخص در رابطه با گروهی که به آن تعلق دارد مانند لیبرال ها یا ترقی خواهان یا غیره را بی اعتبار کنند.

این نوع بحث دیگر جایی برای بحث های حقیقی و صادقانه باقی نمی گذارد بنابراین می توان آن را غیردموکراتیک دانست.

3- القا کردن:

عوامل فاکس نیوز در این شیوه از یک تاکتیک پنهانی استفاده می کنند و سپس مخالفان خود را متهم می کنند که ابتدا آنها از این تاکتیک استفاده کرده اند. این فن در بحث مهاجرت به وفور دیده می شود مثلاً افرادی که مخالف نژادپرستی هستند خود متهم به نژادپرستی می شوند و یا در بحث تغییرات آب و هوایی که در آن افرادی که در مورد علتهای انسانی وقوع این پدیده بحث می کنند متهم به نداشتن علم و عدم آگاهی  از حقایق در این زمینه می شوند.

4- دوباره نویسی تاریخ:

در این تاکتیک تبلیغ کنندگان حقایق را مطابق با جهان بینی خود بیان می کنند اما چرا باید در مورد وقایع تاریخی دروغ گفته شود آن هم زمانی که می توان کذب بودن آنها را به راحتی ثابت کرد؟

دلیل به کارگیری این شیوه این است که متعصبان خشک اندیش انکار یک حقیق تاریخی را بسیار راحت تر از به روز کردن جهان بینی خود می دانند اگر دوباره نویسی تاریخ در خدمت منافع آنها باشد به راحتی این کار را انجام می دهند زیرا به گفته خودشان یک مخاطب بی طرف برای دانستن آنچه آنها به عنوان حقیقت از آن یاد می کنند وسوسه می شود.

5- سپربلا کردن:

این تاکتیک زمانی بهترین اثر را دارد که مردم احساس ناامنیتی و ترس کنند . این شیوه ترکیبی از شیوه های ایجاد ترس و انحراف در اذهان می باشد. ساده ترین توجیه در این تاکتیک این است که اگر شما بتوانید گروهی را در مشکلات اقتصادی و اجتماعی مقصر بدانید آنگاه می توانید هم خشونت و غیرانسانی بودن آنها را توجیه کنید و هم مسئولیت هرگونه لطمه یا صدمه که به دیگران می رسد را به گردن آنها بیندازید.

6- تلفیق خشونت با قدرت و مخالفت با خشونت از طریق ابراز ضعف:

این مورد را بیشتر می توان به جای یک تکنیک رسانه ای یک اعتقاد عمیق فراساختاری دانست که در روشهای گزارش کردن اخبار به طور متناوب مورد استفاده قرار می گیرد . به عنوان مثال اصطلاحی مانند ” نمایش قدرت ” به جای “اقدامات سرکوبگرانه “مورد استفاده قرار می گیرد و بدین ترتیب اقدامات خشونت آمیز از سوی رسانه ها توجیه می شوند .مثلاً اعمال خشونت در سیاست های آمریکا چه در جنگ ها و چه در بحث های داخلی امری اخلاقی و شجاعانه تلقی می شود و خشونت معادل قدرت، وطن پرستی و پارسایی معنا می شود.

7- اعمال زور :

این یک تکنیک مطلوب است که از سوی بسیاری از گزارشگران فاکس نیوز مورد استفاده قرار می گیرد. این گزارشگران از عدم اعتماد به نفس مردمی که برای بحث کردن درباره موضوعی با عوامل فاکس نیوز آمده اند بهره برداری می کنند، آنها را مورد نکوهش و ملامت قرار می دهند و بدین ترتیب مردم را وارد به تسلیم در برابر عقاید خود می کنند. اغلب بسیاری از مردمی که مورد ملامت قرار می گیرند احساس شرمندگی و اضطراب می کنند و سریع ترین راهی که برای پایان دادن به این وضعیت به نظرشان می رسد این است که اختیار را به شخص مقابل یا همان شخصی که می خواهد به زور عقاید خود را تحمیل کند و این فرد  وضعیت به وجدو آمده را نوعی پیروزی برای خود تعبیر و تفسیر می کند.

8- سردرگم کردن:

این تکنیک هم مانند تکنیک قبل در مورد مخاطبانی به بهترین نحو کار می کند که از اعتماد به نفس کمی برخوردار هستند شیوه اصلی از این مورد مغشوش کردن عمدی بحث و اصرار بر منطقی بودن آن و ارایه این ادعاست که هر شخصی با این بحث مخالفت کند گنگ و خشک مغز  است.

در این شیوه گزارشگران سعی می کنند با پیچیده کردن مطلب درستی ادعاهای خود را به ذهن مخاطب القا کنند.

9- پوپولیسم (توده گرایی):

این تکنیک به ویژه دردوران انتخابات مورداستفاده قرار می گیرد. گویندگان خود را به عنوان یکی از مردم و کسانی را که هدف خشم آنها قرار دارند را یکی از دشمنان مردم معرفی می کنند . یا طرف مقابل همیشه یک نخبه گرا، بروکرات یا یکی از اعضای وابسته به دولت یا هر گروه دیگری است که به هر حال از مردم نیستند .هدف از این بازی این است که به مردم نشان دهند  همه سیاست های رسانه در جهت برآورده کردن خوسته های مردم در مقابل سیاستمداران است.

10- سوء استفاده از ایمان به خدا :

این تکنیک شبیه تکنیک پوپولیسم است .مبنای شیوه بر این است که آنها خود و دوستان خود را میهن پرست می دانند و  و هر کس دیگری را که آنها را به چالش می طلبد غیرمیهن پرست می دانند بر این اساس خداوند عاشق عوامل فاکس نیوز، جمهوری خواهان و آمریکا است و از هر کسی که این سه را دوست نداشته باشد متنفر است .از آنجا که مثلاً این گوینده از جانب خدا برای سخن گفتن از جانب همه آمریکایی ها برگزیده شده هر چالشی با او غیراخلاقی تلقی می شود .این یک تکنیک آسان و کم هزینه برای توتالیترها یا خودکامگان است.

11- اشباع:

سه ویژگی مهم یک اشباع یا امتلاء موثر عبارتند از تکراری بودن، فراگیر بودن و ثابت بودن. پیام موردنظر باید به طور آشکار یا پنهان بارها و بارها در همه جا تکرار شود مثلاً اینکه صدام دارای سلاحهای کشتار جمعی است باید بارها و بارها تکرار شود. به طور قطع یک تاثیر فیزیکی بر روی افرادی که بارها و بارها در معرض یک پیام مشابه قرار می گیرند وجود دارد بدون توجه به اینکه این پیام درست است یا غلط . به اعتقاد فاکس نیوز اگر یک مطلبی به دفعات کافی با تعداد کافی از افراد بارها و بارها گفته شود مردم آن را به عنوان یک حقیقت قبول می کنند.

12- توهین به عقل گرایی:

در بسیاری از رسانه های اصلی و مشهور آمریکا مانند فاکس نیوز عدم احترام به تحصیلات و عقل گرایی وجود دارد داشتن یک معرفی نامه یا مدرک دانشگاهی برای آنها که مردم عادی هستند نشانه اعتبار نیست بلکه به معنای عدم اعتبار است در حقیقت در میان گزارشگران، داشتن مهارت و تبحر عقلانی و اطلاعاتی و تحصیلات به نشانهضد آمریکایی بودن است.
13- گناهکار دانستن به خاطر معاشرت: این یکی از تکنیکهای مورد علاقه گلن بک و آندرو بریت بارت است که هر دو از این شیوه برای کاهش دوره های کاری یا زندگی بسیاری از افراد خوب استفاده می کردند به عنوان مثال اگر همسر سابق عموی هم اتاقی پسرعموی شما در مهمانی شام خواهر دوست پسر سابق خواهرزاده گورباچف در سال 1948 شرکت کرده باشد پس شما یک کمونیست هستید که برای نابودی و یا تخریب آمریکا مامور شده اید.

14-انحراف از بحث:

در این تکنیک گزارشگران ناگهان جهت بحث را به یک سوی عجیب و غریب اما قابل پیش بینی تغییر می دهند تا از زیر بار مسئولیت آن شانه خالی کنند و هر تلاشی برای بازگرداندن بحث به اصل آن از سوی آنها نوعی انحراف و استفاده طعنه آمیز از تکنیک القاکردن تعبیر می شود.

منبع : رجا نیوز

 نظر دهید »

پشت پرده دایرةالمعارف ویکی پدیا

20 خرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

پشت پرده دایرةالمعارف ویکی پدیا

شبکه های اجتماعی مجازی از ابزارهای اعمال قدرت نرم هستند. آخرین آمارها از اینترنت نشان می دهد که هم اکنون بیش از ۲۰۶ میلیون وبگاه اینترنتی در حال فعالیت هستند. این عدد حاکی از حجم انبوه اطلاعات ارایه شده در فضای مجازی است. با وجود ظاهر آزاد فضای مجازی، این فراوانی اطلاعات به معنای برابری فرصت ارایه اطلاعات به کاربر نیست، چرا که کاربران عملا از حجم عظیمی از وبگاه ها، تعدادی وبگاه مشخص را انتخاب و اطلاعات خود را تکمیل می کنند.

این گزارش به بررسی بزرگ ترین دایره المعارف مجازی جهان یعنی ویکی پدیا می پردازد. ویکی پدیا دایرة المعارفی است که اطلاعات آن را کاربران ثبت، ویرایش و حذف می کنند. ویکی پدیا توانسته با معرفی خود به عنوان یک مرجع بی طرف و آزاد از هرگونه تعصب، گرایش و برنامه از پیش تعیین شده خود را به عنوان مهمترین مرجع اطلاعات فضای مجازی بدل سازد.

این بررسی بعد از معرفی ویکی پدیا و بیان مزایا و معایب این دایرةالمعارف به پشت پرده حمایت های مالی یهودیان و ارتباط اسراییل و نیز اشغال ویکی پدیا به دست گروه های اسراییلی می پردازد.

**معرفی ویکی پدیا

‘ویکی پدیا ‘ که خود را دانشنامه ای آزاد معرفی می کند، تحت نظر موسسه غیرانتفاعی بنیاد ‘ویکی‌مدیا’ مدیریت می شود. موسسان ویکی پدیا در ابتدای امر در پایگاه اطلاعاتی دیگری با عنوان ‘نوپدیا’ مشغول به فعالیت بودند که به دلیل محدودیت‌های آن، ویکی پدیا را طراحی می کنند.

سایت ‘نوپدیا’ پایگاه اطلاعاتی بود که متخصصان هر حرفه در آن قلم می زدند. ‘جیمی ویلز′ رییس و تصمیم‌گیرنده نهایی شرکت و ‘لری سانگر’ رییس بخش ویرایش و نوشتار از رهبران آن بودند که بعد ها به ویکی پدیا پیوستند. ویکی پدیا از دو کلمه ‘ویکی’ به معنای سریع در زبان هاوایی و ‘پدیا’ قسمت دوم کلمه ‘دایره المعارف’ تشکیل شده است.

ویکی پدیا، یک پایگاه اطلاعات آزاد اینترنتی است که به بیش از ۱۰۰ زبان دنیا قابل استفاده می باشد. ویکی پدیا که شروع کار خود را با زبان انگلیسی آغاز کرده است، در حال حاضر زبان های متفاوت دنیا را پشتیبانی می کند که اهم آنان به ترتیب به زبان های انگلیسی، آلمانی، فرانسوی، لهستانی، ژاپنی، هلندی، ایتالیایی، پرتغالی، سوئدی و اسپانیایی است.

 

**موسس ویکی پدیا

این پایگاه اطلاعاتی کار خود را در ۱۶ ژانویه ۲۰۰۱ تنها به زبان انگلیسی آغاز کرد. سرمایه گذار و مؤسس ویکی پدیا، آقای ‘جیمی دونال ویلز′ با نام مستعار ‘جیمبو’ متولد ۷ اوت ۱۹۶۶ در ‘هانتویل ایالت آلاباما’ آمریکا است که از سال ۲۰۰۳ تا ۲۰۰۶ ریس بنیاد ‘ویکی‌مدیا’ بوده است.

 

**اهداف ویکی پدیا

هدف بنیاد ویکی مدیا که گرداننده ویکی پدیا است، برقراری و گسترش پروژه هایی با ‘محتوای باز′ بر مبنای فناوری ویکی و در دسترس قرار دادن محتوای این پروژه ها برای عموم مردم به صورت رایگان است.

این بنیاد دارای دو اظهاریه با عنوان ‘اظهاریه چشم انداز′ و ‘اظهاریه رسالت’ است. اظهاریه چشم انداز که در حقیقت آرمان ها، رویاها و چشم انداز آتی این بنیاد را تبیین می کند، عبارتست از: ‘دنیایی را تصور کن که در آن هر انسان می تواند در کل مجموعه دانایی مشارکت داشته باشد. این تعهد ماست.’

اظهاریه رسالت نیز به توصیف واقع بینانه تری از شرایط فعلی بنیاد می پردازد که بخشی از آن عبارتست از: ‘رسالت بنیاد ویکی مدیا قدرتمند و توانمند ساختن افراد دنیا برای جمع آوری و گسترش محتواهای آموزشی با مجوز آزاد یا در قلمروی عمومی و انتشار موثر و جهانی آن است.’

هدف ویکی پدیا، که در حقیقت اصلی ترین و مورد رجوع ترین بخش بنیاد است، این است که مجموعه ای خنثی از واقعیت های قابل تصدیق در منابع دیگر باشد. دست اندر کاران این وب سایت برآنند با ایجاد فضایی کاملا آزاد با حفظ ظاهر به عقاید کاربران، منعکس کننده نظرات مختلف باشند. جیمی ولز موسس ویکی پدیا مدعی است: ‘اصلِ مهم، قانون و معیارهای اجتماعی و احترام متقابل است، اما تا حد و مرز مشخص. اگر کسی در ایجاد مزاحمت فراتر از گلیم خویش پای نهد، باید او را طرد کرد. ایجاد چنین تجمعی با تلاشی مداوم میسر است.’، ‘«دنیایی را مجسم کن که ساکنان آن به ‌تمام دانش بشری دسترسی داشته باشند. این است تلاش ما.»

 اصولی که ویکی پدیا بر مبنای آن عمل می کند عبارتست از؛

۱- ویکی پدیا یک دایره المعارف است و نه یک لغت نامه یا روزنامه.

۲- ویکی پدیا بی طرف است.

۳- ویکی پدیا دارای محتوای آزاد است، بدین معنا که هر فردی می تواند مطالب را ایجاد و اصلاح کند، هیچ اصلاح کننده ای مالکیتی نسبت به مطالب ندارد و هر مطلب نوشته شده مورد اصلاح و بازبینی دیگران قرار می گیرد.

۴- افراد باید نسبت به یکدیگر، حتی به هنگام اختلاف نظر، رفتاری مودبانه داشته باشند.

۵- ویکی پدیا هیچ قانون محکمی غیر از این پنج اصل ندارد.

 

**پشتوانه مالی ویکی پدیا

ویکی مدیا یک سازمان غیر انتفاعی است، که کاملا به کمک های مالی داوطلبان متکی است. اغلب درآمدهای این بنیاد، در حدود ۶۰ درصد، صرف اموری چون خرید سرورها و سایر ابزارهای فنی، پهنای باند، افزایش قابلیت استفاده از نرم افزار و برنامه های ارتباط با کاربران می شود. در حدود ۴۰ درصد درآمد ها نیز صرف نظارت، مدیریت، امور حقوقی و جذب کمک های مالی می شود. طبق گزارش اول مالی بنیاد، ۲۰۰۸ - ۲۰۰۹، اخیرا ویکی مدیا گروهی را برای جمع آوری کمک های مالی برای بنیاد راه اندازی کرده است. برخی از بنیادها و سازمان های کمک کننده عبارتند ازغ بنیاد اسلوان، بنیاد استانتون، بنیاد فورد، آرکادیا و موسسه ‘اوپن سوسایتی’. اکثر حامیان مالی بنیاد، سازمان های غیردولتی می باشند که هدف شان پیشبرد دموکراسی است.

پایگاه اطلاعاتی آنلاین ویکی پدیا سال جدید میلادی را با کمک مالی ۱۶ میلیون دلاری آغاز کرده است. این مقدار سرمایه که به گفته جیمی ولز، در تاریخ انجمن غیر تجاری ویکی مدیا بی نظیر است.

به گفته ولز ‘سال ۲۰۱۱ برای ویکی پدیا سالی خارق العاده خواهد بود زیرا امسال یک دهه از آغاز به کار این وب سایت پر مخاطب می گذرد و این برای ما بسیار مهم است که با سرمایه گذاری و پشتیبانی مالی مناسب از ویکی مدیا توانسته ایم این پایگاه اطلاعاتی را به همرا دیگر پروژه های همزمان راهی دهه بعدی کنیم.’

ولز در عین حال از دریافت کمک هزینه های دیگر توسط وب سایت های موازی با ویکی پدیا خبر داده و میانگین پشتیبانی مالی از انجمن ویکی مدیا را در حدود ۲۲ میلیون دلار اعلام کرده است.

بنیاد ‘ویکی‌مدیا’ مدیر پروژه ‘ویکی پدیا’ تا ژوئیه ۲۰۰۷ در درجه اول از کمک‌های خصوصی، و نیز جوایز و هدایای کارگذارها و میزبانی وب، سرمایه جذب کرده‌است .این بنیاد کمک‌هایی از بیش از ۵۰ کشور جهان دریافت می‌کند. بیشترین کمک‌ها از کشورهای انگلیسی زبان (آمریکا، انگلستان، کانادا و استرالیا) صورت می‌گیرند که بیش از نیمی از این کمک‌ها به صورت ناشناس صورت می گیرد.

 

**اعتبار سازی برای ویکی پدیا

  • ‘تایم ۱۰۰′ که توسط ‘مجله تایم’ منتشر می شود، از سال ۲۰۰۴ هر ساله فهرستی از نام ۱۰۰ فرد تأثیرگذار در جهان را منتشر می کند. این مجله در گزارش سال ۲۰۰۶ خود در تایم ۱۰۰، جیمی ویلز، موسس ویکی پدیا، را یکی از ۱۰۰ فرد تأثیرگذار قرن، انتخاب کرد.
  • ویکی‌پدیا در ماه مه ۲۰۰۴ دو جایزه مهم را از آن خود کرد. اولین جایزه ‘گولدن نیکا’ به خاطر ‘جوامع دیجیتال’ بود که توسط ‘پاریکس آرز الکترونیا’ اعطا شد. این جایزه به همراه ۱۰ هزار یورو و دعوت از ویکی‌پدیا به جشنواره سال بعد ‘پائی سلیریتز′ اتریش بود. دومین جایزه هم ‘جاجز وبی’ به خاطر بخش «انجمن» بود.
  • در سال ۲۰۰۴ ویکی‌پدیا نامزد جایزه ‘بهترین کوشش’ از سوی ‘وبی’ و در سپتامبر ۲۰۰۴ ویکی‌پدیای ژاپنی موفق به دریافت جایزه ساخت وب از سوی انجمن تبلیغ‌کنندگان ژاپن شد.
  • در سال ۲۰۰۶ گزارش تحقیق مولتی‌اسکوپ نشان داد که ویکی‌پدیای هلندی با امتیاز ۸٫۱پس از گوگل و جی‌میل محبوبترین سایت اینترنتی به زبان هلندی بوده است. همچنین در همین سال ویکی‌پدیای روسی برنده‌ جایزه‌ای در بخش «دانش و آموزش» شد. این جایزه از طرف دولت اعطا می‌شود.
  • ویکی‌پدیا هم‌اکنون در رده‌بندی برترین وب‌سایت‌های دنیا از دید ‘الکسا’ در رده‌ی هفتم قرار دارد و در رده‌بندی ‘گوگل ‘چهارمین وب‌سایت دنیاست. ویکی‌پدیا موفق‌ترین و مشهورترین پروژه‌ی ویکی در دنیاست

 

**عدم اعتبار علمی ویکی پدیا

ویکی‌ها به‌خصوص ‘ویکی‌های عمومی’ که امکان دسترسی و ویرایش در آنها برای همه کاربران فراهم است، همواره با چالش‌های جدی در حوزه‌های مختلف مواجه بوده‌اند. یکی‌پدیا به ‌عنوان شناخته‌شده‌ترین ویکی، همواره در معرض انتقادات و حمله‌های مخالفان در مورد اعتبار مطالبش قرار داشته است به طوری که کفه منتقدان بسیار سنگین تر از کفه موافقان می باشد.

برخی آن را به خاطر پخش رایگان، ویژگی قابل ویرایش بودن، سیاست بی طرفی و گستردگی عناوین ستوده‌اند. میگ و هرینگ که دو نفر از استادان دانشگاه ایندیانا پلیس آمریکا هستند، در تحلیلی راجع به دانشنامه‌های مهم جهان، ویکی پدیا را اینطور تحلیل می‌کنند: ‘ویکی‌پدیا در قلمروهایی که توانایی بیشتری دارد، همچون فناوری و وقایع جاری، منابع اطلاعاتی سنتی را بهبود می‌بخشد.’ از سوی دیگر به خاطر آزادی ویرایش ویکی پدیا منتقدین درستی و اعتبار آن را زیر سوال برده اند. همچنین ویکی پدیا به خاطر آسیب پذیری در برابر خرابکاری، کیفیت غیریکنواخت، سوگیری نظام مند، بی ثباتی و نیز به خاطر ترجیح اجماع بر اعتبار در سبک ویرایش مقالات نقد شده‌است.

  • مخالفان ویکی پدیا می گویند از آنجایی که مطالب ویکی پدیا را نه متخصصان، بلکه کاربران عادی می نویسند، پس نمی توان مطالب آنها را چندان معتبر به حساب آورد. منتقدان بر این باورند که مدخل های این پایگاه اطلاعاتی به وسیله کاربرانی نوشته می شود که در بین آنها افراد گوناگونی با انگیزه ها و سطح تخصص و سواد متفاوت حضور دارند، پس نمی توان به مطالب ثبت شده اطمینان کافی داشت. هر لحظه امکان ویرایش مطالب با هدف دستکاری های خرابکارانه وجود دارد و می توان اطلاعات موضوع خاصی را به انحراف کشاند.
  • رابرت مک‌هنری ویرایشگر سابق بریتانیکا در مقاله‌ای تحت عنوان «دانشنامه? مورد اعتماد» ویکی‌پدیا را مورد انتقاد قرار داده‌است و می‌نویسد: «هر چند که ممکن است مقاله‌ای در ویکی‌پدیا به درجه اعتبار بالایی دست یابد ولی تا ابد در معرض تغییر دخالت‌کنندگان بی‌اطلاع یا کم‌سواد قرار خواهد داشت.»
  • منتقدین معتقدند که مجوز ویرایش همگانی، ویکی‌پدیا را غیر قابل اعتماد ساخته ‌است. فیلیپ بردلی در مصاحبه‌ای که با روزنامه گاردین در سال ۲۰۰۴ انجام داده می گوید که او هرگز از ویکی‌پدیا استفاده نمی‌کند و ‘هیچ کتابدار دیگری را نمی‌شناسد که این کار را انجام دهد. مشکل اصلی عدم وجود قدرت کنترل‌کننده در ویکی‌پدیا است. در کتب منتشر شده، ناشر باید تضمین کند که اطلاعات کتابش درست است، زیرا امرار معاش او بستگی به آن دارد. اما با وجود چیزی مثل ویکی‌پدیا همه آن بر باد می‌رود.’
  • ‘تد پاپاس′ رییس ویرایشگران دانشنامه بریتانیکا در مصاحبه‌ای با گاردین این طور می‌گوید که’ فرضیه? ویکی‌پدیا بر این استوار است که پیشرفت مداوم به کمال می‌انجامد. این فرضیه هیچگاه ثابت نشده‌ است.’ دانا بوید در سال ۲۰۰۵ در بحثی پیرامون ویکی‌پدیا به عنوان یک منبع دانشگاهی این طور می‌گوید که ‘ویکی‌پدیا هیچ‌گاه یک دانشنامه نخواهد شد، ولی حتماً در آینده تبدیل به منبع گسترده‌ای از دانش می‌شود که برای اهداف مختلف ارزش زیادی خواهند داشت.’
  • آرون کرون نیز در مقاله تکذیبیه‌ای در رد روش‌های مک‌هنری نوشته و آنها را FUD که نوعی فن تجاری به حساب می‌آید و در زبان انگلیسی مخفف سه واژه به معنای ‘ترس، عدم اطمینان و شک’ می‌باشد اطلاق کرده‌است. رییس بخش تحریریه سابق، لری سانگر در اواخر سال ۲۰۰۴، از ویکی‌پدیا به دلیل داشتن ماهیت «ضد نخبه» که باعث رد بازنگری رسمی می‌شود و در نتیجه موجب کاهش اعتبار مقاله‌های آن می‌گردد انتقاد کرد.
  • ‘حقیقت بر مبنای ویکی‌پدیا’، نام فیلم مستندی است که در سال ۲۰۰۸ به کارگردانی ‘ایسبراند فن فیلن’ ساخته شد. این فیلم را که با نام‌های ‘وارهد ویکی’ و ‘حقیقت ویکی’ نیز می‌شناسند، مستندی در مورد عدم اعتبار و قابل اطمینان بودن مطالب ویکی‌پدیا و دوگانگی‌ای میان ویرایشگران آماتور و استفاده‌کنندگان متخصص است. در این فیلم از مؤسسان ویکی‌پدیا، ‘جیمی ولز′ و ‘لری سنگر’، ‘اندرو کین’، نویسنده کتاب ‘مکتب آماتورها’، ‘تیم اُریلی’، مدیر اجرایی اُریلی‌مدیا، و ‘رابرت مک‌هنری’، سردبیر سابق دانشنامه بریتانیکا گزارش‌هایی تهیه شده ‌است.

 

**سواستفاده از ویکی پدیا

  • سال ۲۰۰۵ ویکی‌پدیا تعدادی از اعضای کنگره آمریکا را متهم کرد که در زندگینامه‌های سیاسی خود تغییراتی ایجاد کرده‌اند. زمانی که برخی زندگینامه‌های اعضای کنگره در ویکی‌پدیا با تغییر مواجه شد، پیگیری نشان داد رد این تغییرات به محل کنگره آمریکا می‌رسد. این تغییرات شامل حذف مطالبی بود که به مذاق سناتورهای آمریکایی خوش نیامده بود. ویکی‌پدیا با استفاده از سابقه تغییرات اعمال شده در هر مطلب، متوجه شد این تغییرات از کامپیوترهای مرتبط با سنای آمریکا انجام شده است. به‌عنوان یک نمونه ویکی‌پدیا اعلام کرد دفتر یک نماینده کنگره آمریکا یک پاراگراف از شرح حال وی را حذف کرده است. در این پاراگراف نوشته شده بود این نماینده به دروغ مدعی ماموریت‌های جنگی در ویتنام شده ولی بعدا ادعای خود را پس گرفته است.
  • در سال ۲۰۰۵ ‘جان سایگنتهالر’ سیاستمدار آمریکایی، با ارسال مطلبی به مطبوعات آمریکایی، ویکی‌پدیا را به خاطر مطالب غیرواقعی که در زندگی‌نامه او منتشر شده بود مورد انتقاد قرار داد. در زندگی‌نامه این سیاست‌مدار به تمسخر مطلبی اضافه شده بود که وی را به مشارکت در قتل ‘جان و رابرت کندی’ متهم می‌کرد. این مطلب چندین ماه در ویکی‌پدیا قرار داشت تا اینکه این سیاست‌مدار از آن مطلع شده و به آن اعتراض کرده بود.
  • در آگوست سال ۲۰۰۷ مرور نتایج ابزار اینترنتی «اسکنر ویکی‌پدیا» نشان داد که کارمندان شبکه کامپیوتری سازمان سیا صفحه مربوط به رییس جمهوری ایران، محمود احمدی نژاد، را تغییر داده‌اند. «اسکنر ویکی‌پدیا» را جمعی از محققان آمریکایی ابداع کرده بودند که ویرایش‌های انجام شده در ویکی‌پدیا را ردیابی و فهرست می‌کرد. با استفاده از این ابزار همچنین مشخص شد ‘واتیکان’ هم مدخل‌های مربوط به رهبر گروه ‘شین‌فین’ را به‌ نفع خود ویرایش کرده است.
  • چالش با دولت چین در سال‌های گذشته از جمله مهم‌ترین مناقشات ویکی‌پدیا بوده است. ویکی‌پدیا سه ‌بار در سال‌های ۲۰۰۴ و ۲۰۰۵ به‌طور کامل در چین فیلتر شده و در حال حاضر هم دسترسی به برخی بخش‌هایی از آن ممکن نیست. بیشترین حساسیت درباره بخش‌های چینی و انگلیسی ویکی‌پدیا و مطالب مربوط به حوادث میدان ‘تین‌آن‌من’ و وضعیت ‘تایوان’ و ‘تبت’ وجود دارد.
  • در سال ۲۰۰۸ نسخه‌ آلمانی ویکی‌پدیا به‌دنبال شکایت یک قانون‌گذار وابسته به حزب چپ آلمان و دستور یک دادگاه ایالتی تعطیل شده بود. این سیاست‌مدار آلمانی مدعی بود اطلاعات نادرستی درباره او در ویکی‌پدیا منتشر شده است. با تصحیح مقاله‌ مورد اشاره و حذف شدن بخش‌های مورد اعتراض، این سیاستمدار آلمانی شکایت خود را پس گرفت و مسدود بودن ویکی‌پدیای آلمانی بر طرف شد.

 

**کاهش کاربران ویکی پدیا

در اوائل اوت ۲۰۱۱ ویکی‌پدیا، از قطع همکاری کاربران خبر داد و در این باره ابزار نگرانی کرد. وب سایت علمی-تحقیقاتی فیزورگ نیز در همین تاریخ در گزارش خود نوشت: ‘نحوه قرار دادن اطلاعات در این پایگاه اطلاعاتی اینترنتی به صورتی است که کاربران می‌توانند با داشتن حق ویرایش به مقاله‌ها و تعاریف موجود در این دائره‌المعارف، اطلاعاتی را اضافه کنند. اما اکنون جیمی ولز، مدیر این پایگاه اطلاعاتی می‌گوید که با کم شدن مشارکت کاربران، در حال حاضر طراحان سایت سعی می‌کنند تا هر چه می‌توانند مفاهیم پیچیده موجود را آسان‌تر کنند تا باعث جذب کاربران شود.’

جیمی ولز در گفت‌و‌گو با آسوشیتدپرس نیز اعلام کرد که این پایگاه اطلاعاتی اکنون از اساتید کشورهای هند، برزیل و چند کشور اروپایی دعوت کرده تا در ویرایش و تالیف مقاله‌ها و تعاریف تخصصی با ویکی‌پدیا همکاری کنند. البته مسئولان ویکی پدیا اعلام کردند که این پایگاه اطلاعاتی تصمیم دارد تا پایان سال ۲۰۱۵ تعداد کاربران خود را از ۴۰۰ میلیون به یک میلیارد نفر برساند، اما رسیدن به این هدف نیازمند آن است که واسط کاربری ویکی‌پدیا تغییر کند.

 

**ارتباط رژیم صهیونیستی با ویکی پدیا

  • ‘جیمی ولز′ جزء مدعوین و سخنرانان دومین همایش ریاست جمهوری رژیم صهیونیستی بود که در ماه اکتبر ۲۰۰۹ برگزار شد. این همایش با هدف بررسی راه های ایجاد آینده ای بهتر برای رژیم اسراییل و یهودیان جهان برگزار شد.
  • همچنین ولز میهمان میزگزدی بود که توسط ‘بنیاد ویکتورپینچوک’ و با حضور ‘شیمون پرز′ برگزار شد. طبق خبر وبگاه بنیاد ویکی مدیا، رییس جمهور رژیم اسراییل و موسس ویکی پدیا نقش فناوری نوین را در انقلاب دانایی، در این میزگرد بررسی کردند.
  • ماه جولای سال ۲۰۱۱ جیمی ویلز، موسس ویکی پدیا، به دعوت ر‍ژیم صهیونیستی به اسراییل سفر کرد تا در کنفرانس ریاستی این رژیم که به همت ‘شیمون پرز′ برگزار شده بود، شرکت کند. خبرگزاری فرانس پرس این خبر را در حالی اعلام کرده که ذکری از اهمیت و دلایل حضور ویلز گزارش نکرده است.
  • در سال ۲۰۱۱ ویکی پدیا هفتمین همایش سالانه خود را در حالی در اسراییل برگزار کرد که اعراب و فلسطینی ها این همایش را تحریم کردند. ‘اسراییل ولی’(Israelvalley)، سایت مشترک وزرات امور خارجه فرانسه و رژیم صهیونیستی، در گزارش خود نوشت: علیرغم بایکوت های افراط گرایان برای برگزاری همایش ویکی پدیا در شهر حیفا، این شهر در رقابت با شهرهای بزرگی همچون بارسلون، تورنتو و توکیو پیروز شد و میزبانی هفتمین همایش سالانه ویکی پدیا را بر عهده گرفت.
  • بزرگترین کنفرانس ‘ویکی مدیا’ از چهارم تا هفتم آگوست ۲۰۱۱ در شهر ‘حیفا’ برگزار ‌شد. این کنفرانس، ۱۲۵ کارگاه و میزگرد داشت که بر موضوعاتی مانند گردش آزاد اطلاعات، محتوای باز، متن باز، کپی‌رایت آنلاین، شبکه‌ها و اجتماعات وب و آموزش و فراگیری اطلاعات متمرکز بود. در این کنفرانس علاوه بر آینده ‘ویکی مدیا’ در مورد پروژه دیگری به نام ‘ویکی سورس′ که به کاربران اجازه دسترسی به متون مهم تاریخی مانند کتاب تورات را می‌دهد نیز بحث شد.

‘تومر آشور’، رییس مجمع ویکی مدیا در رژیم اسراییل به ‘جروزالم پست’ گفت: یکی از پروژه‌های جدید ویکی مدیا همکاری با نهادهای فرهنگی از قبیل گالری‌ها، کتابخانه‌ها، مراکز باستان‌شناسی و موزه‌ها است. وظیفه مهم دیگر ویکی مدیا، انتقال آن به کشورهای در حال توسعه است. پیشگام این پروژه، ‘آسف بارتوف’، عضو پیشین ویکی مدیای اسراییل، خواهد بود. بر اساس گزارش‌های منتشر شده، کنفرانس سال ۲۰۱۱، نسبت به کنفرانس‌های سال گذشته، بزرگتر و از اهمیت بیشتری برخوردار بود. کنفرانس‌های سال های گذشته در کشورهای آرژانتین، مصر، آلمان، لهستان، تایوان و آمریکا برگزار شده بودند.

 

**اشغال ویکی پدیا به دست گروه های صهیونیست

بنا بر گزارش بی بی سی عربی، ویکی پدیا به دقت از سوی صهیونیست ها رصد می شود و در میان آنها یکی از منابع پایه چمع آوری اطلاعات به شمار می رود. از این رو اخیرا دو سازمان یهودی تصمیم گرفته اند تا دوره های آموزشی ویژه ای را با هدف حفظ و توسعه اطلاعات موجود در ویکی پدیا آغاز کنند.

بی بی سی می افزاید: یکی از سازمان های طراح این اقدام ‘یسراییل شلی’ است که اهتمام ویژه ای به مسایل یهود و صهیونیسم دارد. این سازمان برای ده ها تن از نویسندگان اسراییلی دوره آموزشی، افزایش داده های ویکی پدیا با حفظ منافع اسراییل، برگزار کرده است.

‘ایلت شاکید’، یکی از اعضای سازکان صهیونیستی یسراییل شلی و طراحان دروه آموزشی داده پردازی در ویکی پدیا در مصاحبه با بی بی سی گفته است: اکثر آنچه در ویکی پدیا در مورد اسراییل نوشته می شود، مبتنی بر نظریات راست گرایان در اسراییل نیست.

 

**آماده باش افراد طرفدار صهیونیسم

  • نمونه این قضیه، ‘پژوهانه های هاسبارا’ است. این پژوهانه برنامه ای است که از سال ۲۰۰۱ و با همکاری وزارت خارجه رژیم اسراییل، راه اندازی شده است و با هدف آموزش دانشجویان برای دفاع از اسراییل بر روی پردیس های دانشگاهی تمرکز دارد. در سال ۲۰۰۷ این موسسه پژوهانه هایی را به دانشجویان یهودی می پرداخت تا در عوض آنان به فعالیت در ویکی پدیا بپردازند و باعث شوند که اسراییل عادلانه و به درستی معرفی شود.
  • مورد دیگر راه اندازی یک گوگل گروپ توسط ‘کمرا’، که سازمانی طرفدار رژیم اسراییل است، برای هماهنگی و ترغیب کاربران طرفدار این رژیم در ویکی پدیا است.
  • گروه دیگری که انعکاس مزالب مربوط به رژیم صهیونیستی را رصد می کند ‘نیروی یهودی دفاع اینترنی’ است. فعالیت این سازمان شبیه کمرا است با این تفاوت که این گروه بر روی اینترنت تمرکز دارد و نه تمامی رسانه ها. یکی از فعالیت های این سازمان معرفی کاربرانی است که اصلاحات آنها در ویکی پدیا خوشایندشان نیست، به همراه فهرست کامل مشارکت های این کاربرای در ویکی پدیا و خطاهایی که این افرا در زمینه اسرائیل مرتکب شده اند.

 

**حمایت های مالی یهودیان از بنیاد ویکی مدیا و ویکی پدیا

تعدادی از موسسه های کمک کننده به ویکی پدیا یا موسسه های صهیونیستی می باشند و یا توسط افرادی یهودی بنیان گذاری شده اند. موسسه ‘اوپن سوسایتی’ یا همان ‘بنیاد سوروس′ بنیادی است که در راستای گسترش دموکراسی، حقوق بشر، جامعه مدنی و حکومت قانون را مهم ترین اهداف خود برمی شمارند.

‘بنیاد میچل کی پور’ که متعلق به فردی یهودی است و بنیاد خانوادگی آرلین و آرنولد گلداستاین که سابقه کمک به امور مربوط به اسراییل را دارد، از دیگر حامیان مالی ویکی پدیا است. بنیاد اسلوان نیز توسط برخی منابع بنیادی صهیونیستی شناخته شده، اداره می شود.

 نکته : ویکی ها یکی از ابزارهای اینترنتی جنگ نرم می باشند.

 نظر دهید »

جنگ نرم با رویکرد حقوق بشر

20 خرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

موضوع «حقوق بشر» مثل ابزارى در دست قدرتهاى جهانى است، تا اگر دیدند دولت با نظرات آنها مخالفت میكند، آن دولت را - و اگر لازم شد آن ملت را - متّهم كنند.(مقام معظم رهبری)
جنگ نرم علیه ایران به صورت چند وجهی و با رویکردها و ساز و کارهای مختلفی از سوی استکبار دنبال می‌شود. یکی از این رویکردها حقوق بشر است. همان طور که جنگ نرم با هدف تغییر سیاسی صورت می‌گیرد، حربه حقوق بشر نیز با هدف تغییر سیاسی رابطه معناداری دارد. با این فرض هدف از این مقاله شناخت آماج اصلی حربه حقوق بشر و کانون‌های آن از یک سو و اهداف واسطه جنگ نرم با رویکرد حقوق بشری از سوی دیگر است. نتیجه این تحقیق این است که بازیگران جنگ نرم با تصویرسازی منفی از طریق حربه حقوق بشر سعی در تخریب و فروپاشی ذهنی جامعه را داشته و از این رهگذر به دنبال زمینه سازی برای اردوکشی خیابانی علیه حاکمیت می‌باشند.
 
 جنگ نرم، تلاشی سازماندهی شده با رویکردهای چند بُعدی و چند وجهی است که تمام حوزه‌های مختلف یک نظام سیاسی را مورد آماج خود قرار می‌دهد. این جنگ آخرین حلقه از راهبردهای آمریکا و متحدین غربی آن برای تغییر سیاسی در جمهوری اسلامی ایران می‌باشد. استکبار پس از ناامیدی در راهبردهای گذشته خود، متوسل به راهبردهایی شده که به جای آماج قرار دادن فیزیک دولت، ایدئولوژی قوام بخش، اندیشه‌های سازنده، سرمایه اجتماعی و تکیه‌گاه‌های قدرت سیاسی نظام را مورد هدف قرار می‌دهد. هدف قرار دادن مراجع و موضوعات ذکر شده ازسوی استکبار با رویکردهای مختلف و به صورت چند وجهی و پیچیده صورت می‌گیرد. چنانچه رهبر معظم انقلاب فرمودند: «دشمنان انقلاب اسلامی و ملت ایران در روند مقابله با ایران اسلامی، به صورت به هم پیوسته و جبهه‌ای عمل می كنند و با نوعی تقسیم‌بندی وظایف در چارچوب یك طرح كلی، به فعالیتهای جبهه‌ای برضد انقلاب مشغولند»[1]یکی از این رویکردها توسل به حربه حقوق بشر است که به صورت هدفمند، پیوسته و جبهه‌ای بر ضد جمهوری اسلامی وارد عمل شده‌اند. نقطه عطف در این راستا،قطعنامه‌ شورای حقوق‌ بشر سازمان ملل ‌متحد است که در تاریخ 5‌ فروردین‌ ماه سال ‌جاری با 22رأی مثبت، 7 رأی منفی و 14رأی ممتنع علیه ایران تصویب و مقرر کرد برای رسیدگی به موارد نقض حقوق بشر در ایران یک گزارشگر ویژه تعیین شود. پس از این قطعنامه، اعضای اتحادیه اروپا نیز در اجلاس وزرای امور‌ خارجه این اتحادیه در لوکزامبورگ، تحریم‌های تازه‌ای را علیه ۳۲ مقام ایرانی به ‌دلیل نقض حقوق ‌بشر تصویب کردند؛ این اقدام پس از تدوین لیست 80 نفره مشابهی صورت گرفت. همچنین وزارت امور‌ خارجه آمریکا در اقدامی مشابه و البته سنتی، گزارشی 70‌ صفحه‌ای از وضعیت حقوق ‌بشر در ایران منتشر کرد. در این گزارش نیز ایران به نقض جدی حقوق شهروندان متهم شده بود. این گزارش و قطعنامه‌ها که با انتقاد و واکنش تند مقامات ایرانی مواجه شده است، نشان از تغییر رویکرد و گشودن جبهه‌ای جدید از سوی غرب در مواجهه با جمهوری اسلامی ایران است؛ جبهه‌ای که با محوریت آمریکا و دنباله‌روی اروپا شکل گرفته است. اگر چه این تغییر رویکرد پس از انتخابات ریاست‌جمهوری دهم شکل گرفت اما طی ماه‌های اخیر شکل، نوع و حجم آن تفاوت محسوسی یافته است.


 1. مبانی نظری
 
رویکرد حقوق بشری برای ضدیت با جمهوری اسلامی در چارچوب نظریه تصویرسازی قابل تبیین تئوریک است. براساس این نظریه انسان بیش از آنکه با واقعیات سر و کار داشته باشد با برداشتی که از واقعیات دارد، سر و کار دارد و نهایتاً نیز براساس همین برداشت‌ها وتصاویر، تصمیم‌گیری می‌کند. به عبارتی دیگر انسان به دلیل محدودیت هایی که دارد، همیشه نه بر مبنای واقعیات صرف بلکه بر مبنای برداشت‌های خود از آن واقعیات قضاوت کرده و تصمیم‌گیری می‌کند. از آنجایی که تجربیات، دانش، علایق و گرایش‌های فردی در ایجاد تصاویر ذهنی مؤثرند، لذا افراد از یک موضوع واحد، برداشت‌های یکسان ندارند و به همین دلیل در مقابل موضوع واحد واکنش‌های متفاوتی از خود نشان می‌دهند. (مرادیان، 1385: 74)
 
با این وصف تصویر ذهنی یکی از مؤثرترین و در عین حال کم هزینه‌ترین روش‌های اداره سیستم‌ها و جامعه است. به بیان دیگر تصویر ذهنی وسیله‌ای است برای مدیریت بر باورها و ارزش‌های افراد. باورها و ارزش‌ها نیز چارچوب‌های غیر فیزیکی هستند که چگونگی تفسیر و معنا پیدا کردن حوادث پیرامون ما را مشخص می‌کنند. (همان: 82) تصویر ذهنی، نظامی از سبب‌ها را ایجاد می‌کند که با آن می‌توان مشروعیت آفرید یا مشروعیت زدود. در راستای موضوع فوق، این سؤال مهم مطرح می‌شود كه تصاویر تولید شده در چه زمانی می‌توانند مؤثر و اثرگذار حاضر شوند؟ در پاسخ به این سؤال نظریه‌های مختلفی ارائه شده است كه در مجموع، می‌توان مبنای تمام آن‌ها را الگوی «برچسب» دانست. مطابق این الگو اگر تصویر تولید شده بتواند فاصله خود را با «موضوع» كم كند و به آن متصل شود، از بیشترین میزان اثرگذاری برخوردار خواهد بود؛ برعكس هرچه این فاصله بیشتر شود، كارآمدی آن كاهش خواهد یافت. (نصر، 1380: 403ـ 420)با تأمل در نظریه‌های موجود در خصوص «تصویرسازی»، مشخص می‌شود كه عمدة تحلیل‌گران، كارآمدی تصاویر تولیدی را مدیون قوت «برنامة عامل» می‌دانند. منظور از «برنامة عامل»، مجموعة امكاناتی است كه بازیگر اصلی در مواجهه با بازیگر هدف به كار می‌گیرد تا بتواند تصویر مورد نظر خود را از «بازیگر هدف» تولید كند. این امكانات مادی، معنوی و مدیریتی است و توان تبلیغاتی، سرمایه، استخدام فناوری، و حتی دستكاری در شرایط زمینه‌ای را شامل می‌شود. (نصر، 1380: 491ـ 502) بر این اساس توفیق «تصاویر» در وضعیتی تضمین می‌شود كه «بازیگر عامل» بتواند دوگانگی «تصویرـ هدف» را مدیریت كند و تصویر را به «برچسبی» بر «واقعیت» بیرون تبدیل سازد. در این حالت بازیگر اصلی «عامل» (A) است و كارآمدی تصاویر به میزان قوت برنامة او برای تبدیل كردن آن به «برچسب» برای «كشور هدف» (B) منوط است. اما بر مبنای الگوی برچسب دو سویه تبدیل «تصاویر» به «برچسب» نیازمند دو شرط اصلی است كه نظریة برچسب یك‌سویه، فقط به یك شرط آن توجه كرده است:شرط اول، «اقدام عامل» است كه در قالب «برنامة عامل» به آن اشاره رفت. شرط دوم، «اقدام هدف» كه از آن به برنامة «پشتیبان عامل» می‌توان تعبیر كرد.«برنامة پشتیبان» در واقع بیان می‌كند كه «تصاویر» تولید شده، قابلیت التصاق به «بازیگر هدف» را دارند یا خیر. به‌عبارت دیگر، مجموع تلاش‌های عامل برای موجه جلوه دادن تصویر تولیدشده، در نهایت می‌تواند با یك مانع جدی روبه‌رو شود كه «سرمایة اجتماعی» بازیگر هدف است. این سرمایه مانع از آن می‌شود تا تصویر (هرچند هم قوی باشد) بر بازیگر هدف منطبق گردد
 
نظریة برچسب دو سویه، در تأمین شرط دوم، بازیگر هدف را وادار به ایفای نقشی می‌كند كه نتیجة آن ـ به‌‌رغم شكل ظاهری آن كه در تعارض با بازیگر عامل تعریف و اجرا شده ـ تولید یك برنامة پشتیبان به نفع «عامل» است. این برنامه از یك سو «سرمایة اجتماعی» بازیگر هدف را تضعیف می‌كند و از سوی دیگر، مؤیدات لازم را برای دعاوی بازیگر عامل ارائه می‌كند.(افتخاری، 1389) براین اساس بر چسب نقض حقوق بشر در ایران بر مبنای الگوی دوسوی موصوف، ضمن تضعیف سرمایه اجتماعی در کنار ایجاد مؤیدات ساختگی، سعی دارد التصاق حقوق بشری را بر جمهوری اسلامی باور کردنی نماید.در همین راستا، غرب ابتدا با دیپلماسی رسانه‌ای و توان تصویر‌سازی (ایمیج‌سازی) خود چهره‌ای منفی از ایران ساخت و با سیاه‌نمایی وضعیت حقوق بشر در ایران، افکار عمومی را اقناع نمود و در ذهن عوام، به یک قطعنامه غیر رسمی در حوزه حقوق بشر علیه ایران دست یافت.
 
 
2. آماج اصلی حربه حقوق بشر
 بازیگران جنگ نرم از طریق معرفی ایران به نقض حقوق بشر، در‌صدد تصویر‌سازی از چه چیزی هستند؟ به بیان دیگر آماج اصلی حربه حقوق بشر کدامند؟ از محتوای قطعنامه صادر شده اخیر در شورای حقوق بشر و موضوعاتی که سازمان‌های حقوق بشری و رسانه‌های بیگانه دنبال می‌کنند، می‌توان به پاسخ این سوال دست یافت.
 یک- ایده حاکمیت نظام جمهوری اسلامی:آنها در درجه اول سعی دارند تا ایده و اندیشه بنیادین نظام جمهوری اسلامی ایران را در تعارض با مبانی حقوق بشر معرفی نمایند. به عبارت دیگر بازیگران حقوق بشری تلاش می‌کنند تا از ایدئولوژی سازنده نظام سیاسی ایران که بر بنیاد آموزه‌های دینی پایه گذاری شده، تصویری غیر‌واقعی ارائه دهند. در واقع حربه حقوق بشر با الگوی برچسب، در صدد است که نظام دینی را نظامی بسته، عاری از آزادی و اقتدار‌گرای مستبد معرفی نمایند. از این رو به نظر می‌رسد که انتخاب احمد شهید به عنوان گزارشگر حقوق بشر در ایران کاملاً حساب شده بود، چراکه او یک مسلمان و شرقی است و بر این اساس ایران نمی تواند گزارشگر سازمان را غربی معرفی کرده و گزارش او را از موضع خصمانه قدرتهای غربی نسبت به ایران بداند.
 

دو- جامعه اسلامی:سازمان‌های حقوق بشری و رسانه‌های بیگانه با طرح مباحثی مانند؛ وضعیت زندان‌های ایران، شرایط زنان در جامعه، موقعیت مذاهب و اقوام در کشور، و… سعی دارند با تیره و تار نشان دادن فضای جامعه اسلامی، مردم را به این قضاوت بکشانند که جامعه اسلامی در ایران با جامعه دموکراتیک و آزاد فرسخ‌ها فاصله دارد.
 
سه- نهاد و کارگزاران نظام: سومین آماج تصویر‌سازی از طریق حربه حقوق بشری، کارگزاران نظام جمهوری اسلامی است. به طور کلی رویکرد جدید غرب در مساله‌سازی حقوق بشری علیه ایران، متهم سازی نهادهای سیاسی و شخصیت‌های داخلی نسبت به عدم رعایت حقوق بشر می‌باشد. در واقع در این تصویر‌سازی سعی بر این است که نهادهای سیاسی و کارگزاران را ضد ‌‌دموکراتیک و ضد‌ مردمی و نامشروع معرفی نمایند که صلاحیت تصدی مسئولیت و کارگزاری در نظام سیاسی ایران را ندارند. همچنین با این تصویر‌سازی سعی دارند تا افکار عمومی را به این قضاوت برسانند که تا زمانی که نهادهای موجود و افراد مسئول در آن حضور دارند، شرایط به تصویر کشیده شده هرگز اصلاح نخواهد شد. 
 
چهار- بازوهای امنیتی و انتظامی:چهارمین آماج تصویر سازی با توسل به متهم‌سازی نقض حقوق بشر، بازوهای امنیتی نظام هستند.آنها با متهم‌سازی شخصیت‌های نظامی، انتظامی و بسیجی به نقض حقوق بشر تلاش می‌کنند تا این نیروها را به عنوان عوامل سرکوب‌گر معرفی نمایند. در واقع با این تصویر سازی سعی دارند تا اعتبار و اعتماد آنها در نزد مردم مخدوش و زایل گردد.
 
 
کانون‌های فعال تصویرسازی نقض حقوق بشری
 
بازیگران جنگ نرم، در چارچوب کلی راهبرد فروپاشی کانون قدرت سیاسی، کانون‌های مختلفی را برای به تصویر کشاندن وضعیت حقوق بشر در ایران در اختیار گرفته یا راه‌اندازی کردند.
 
یک- راه اندازی شبکه‌های حقوق بشری داخلی:ایالات متحده در اواخر سال دهه 1370ش و بویژه از ابتدای دهه 1380ش در راستای پیشبرد استراتژی براندازی نرم درصدد ایجاد شبکه‌های حقوق بشری و جذب، حمایت و تقویت نیروهایی در داخل کشور شد که در این زمینه فعالیت می‌کردند. یکی از این شبکه‌ها، کانون مدافعان حقوق بشر می‏باشد که در سال 1381 راه اندازی شد. ریاست کانون را «شیرین عبادی» برعهده دارد و «محمد سیف زاده»، «محمد شریف»، «محمدعلی دادخواه» و «عبدالفتاح سلطانی» از جمله اعضای مؤسس آن هستند. دومین گروهی به منظور رصد دایم رویدادهای ایران و متهم نمودن جمهوری اسلامی به نقض حقوق بشر با حمایت آمریکا و هم‌پیمانان اروپایی اش در 10 اسفند 1384 توسط چند تن از دانشجویان افراطی طیف‏های غیرقانونی «تحکیم وحدت» تأسیس شده است، سومین نهادی که با حمایت آمریکا و متحدین آن راه‌اندازی شد، مجموعه‌ی فعالان حقوق بشر در ایران می‌باشد. این گروه از اسفند ماه سال ۱۳۸۴ با موضوع دفاع از مفاد مندرج در اعلامیه‌ی جهانی حقوق بشر در ایران شکل گرفت. چهارمین کانون حقوق بشری، کانون زنان ایرانی به­عنوان یک نشریه‌ی اینترنتی می‌باشد که به دفاع از حقوق بشر به طور کلی و به دفاع از حقوق زنان به طور خاص می‌پردازد.
 
دو- نهادهای حقوق بشری بین‌المللی:آمریکا و غرب از این نهادها به صورت هدفمند و برنامه‌ریزی شده برای مبارزه با ایران از طریق دروغ پردازی در زمینه حقوق بشر استفاده کرده‌اند. یکی از این‌ها دیده بان حقوق بشر است. در این زمینه، «شیرین عبادی» به­دنبال دریافت کمک مالی از سازمان دیده‌بان حقوق بشر به سمت نماینده‌ی داخلی این سازمان در امور ایران منصوب می‌شود. این درحالی بود که وی در حاشیه‌ی مراسم اعطای جایزه در آمریکا از دیده بان حقوق بشر به روزنامه‌ی واشنگتن پست می‌گوید: «امروز من علیه آنچه در ایران می‌گذرد مبارزه می‌کنم. امیدوارم کاری که می‌کنم چیزی را تغییر دهد.» (www.gerdab.ir)
 
سه- وزارت خارجه آمریکا و متحدین آن و گزارش‌دهی سالانه:امریکا، انگلیس، کانادا و اتحادیه اروپا سالانه بخش قابل توجهی از گزارش‌های حقوق بشری یک جانبه خود را به ایران اختصاص می‌دهند. به عنوان نمونه وزارت خارجه بریتانیا، گزارش سیصد صفحه‌ای حقوق بشر خود را در سال ٢٠١1 منتشر کرد که بخش قابل توجهی از آن را به ایران اختصاص داد. وزارت امور ‌خارجه آمریکا نیز در فروردین سال جاری، در اقدامی مشابه و البته سنتی، گزارشی 70‌ صفحه‌ای از وضعیت حقوق‌ بشر در ایران منتشر کرد. در این گزارش نیز ایران به نقض جدی حقوق شهروندان متهم شده بود.
 
چهار- رسانه‌های وابسته به غرب:یکی از کانون‌های فعال در زمینه معرفی ایران به عنوان ناقض حقوق بشر رسانه‌های غربی و ضد‌انقلاب است. در این راستا اخبار با مضامین حقوق بشر، به صورت روزانه علاوه بر زبان فارسی به زبانهای انگلیسی، فرانسه، کردی، عربی، ترکی و بلوچی در وب سایت ها، مجموعه همراه با عکس، ویدئو و فایل صوتی و اسناد متنی منتشر می‌شود. همچنین‌ رادیو فردا، فارسی وان، بی.بی.سی، شبکه VOAو سایر رادیوها و تلویزیون‌های ماهواره‌ای به طور ویژه در خصوص وضعیت حقوق بشر در ایران به سخن پراکنی مشغول هستند.(رک. گروه مطالعاتی، 1388: 180- 181) آنها حتی خبرگزاری هایی را مانند هرانا ارگان مجموعه فعالان حقوق‌بشر در ایران راه انداختند که تمامی اخبار دروغ در باره نقض حقوق‌بشر در ایران را به بهانه حمایت از قربانیان نقض حقوق بشر در ایران پوشش می‌دهند.
 
پنج- بنیادهای فکری و آکادمی‌های آمریکایی و غربی:به طور کلی بنیادهای مختلفی در جنگ نرم علیه ایران فعال هستند که اسامی حدود 60 مورد از این کانون‌ها و بنیادها را وزارت اطلاعات منتشر کرده است. این بنیادها بخشی از فعالیت‌های خود را به موضوع حقوق بشر اختصاص داده اند. به عنوان نمونه بنیاد اعانه ملی برای دموکراسی در این مورد فعالیت ویژه دارد. این بنیاد در سال 1991. م موظف گردید تا رئوس برنامه‌های اجرایی خود را در قالب سندی استراتژیک و هر پنج سال یکبار منتشر سازد. تاکنون این بنیاد چهار سند استراتژی خود را در سال‌های 1992، 1997، 2002 و 2007 تنظیم و منتشر نموده است.این استراتژی موضوعاتی مانند حقوق بشر، آزادی‌های سیاسی، نقض قانون، حاکمیت ضعیف و دوگانه، کاهش فقر، بی عدالتی و مفاهیمی از این دست را بهانه اقدامات خود علیه کشورهای ضد آمریکایی مستقل قرار داده است.تلاش بنیاد اعانه ملی برای مداخله در ایران نیز به دهه 1980.م باز می‌گردد. در بانک اطلاعات پروژه‌های این بنیاد، اطلاعات مربوط به 22 پروژه مرتبط با ایران ارائه شده که نشان می‌دهد این بنیاد از سال 1991.م تا به امروز تحت عناوین مختلف از جمله حقوق بشر (جوانان، آموزش، رسانه‌ها و انتشارات و …) و حقوق کارگران و زنان به انجام مأموریت خود از سوی کنگره و سیا مشغول بوده است.(عبداله خانی،1385: 85) خانه آزادی یکی دیگر از این بنیادها است.خانه آزادی تلاش می‌کند تا منبع اطلاعاتی جامعی را برای فعالان حقوق بشر ایران فراهم سازد و آنها را با منابع و همکاران دیگر خود در اقصی نقاط جهان مرتبط نماید. طبق این برنامه خانه آزادی باید ماهنامه‌ای الکترونیکی و دو زبانه (فارسی-انگلیسی) طراحی و راه‌اندازی کند تا بواسطه آن فضای مناسبی را برای بحث و بررسی دموکراسی سازی و حقوق بشر البته تنها در ایران و نه در کشورهای همسو با منافع آمریکا مانند مصر و عربستان فراهم آورد. این مجله الکترونیک که «گذار» نامیده شده موظف شده است تا مجموعه‌ای از مقالات، بررسی و نقد کتاب، بررسی و نقد فیلم، گزارش‌های تصویری، نامه‌ها و بیانه‌ها، کاریکاتورهای سیاسی و … را از ایرانیان داخل و خارج با تمرکز بر روی حقوق بشر و چالش‌های دموکراسی‌سازی گرد آورد. (همان:123) از سوی دیگر در این زمینه خانه آزادی (Freedom House) و انستیتوی سیاست مترقی (Progressive Policy Institute) و اندیشکده دموکراتیک به همراه چند اندیشکده دیگر و استراتژیست‌ها و کارشناسان سیاست خارجی، ائتلافی به وجود آورده‌اند که هدف آن برجسته سازی حقوق بشر و دموکراسی در ایران است. .(مشرق،15/1/۱۳۹۰) به عنوان نمونه آکادمی علوم آمریکا، فراخوان برای اعطای بورس به ایرانیان طرفدار حقوق بشر آمریکایی داشته است.
 
شش- شورای حقوق ‌بشر سازمان ملل‌متحد:در گذشته، آمریكا و قدرت‌های غربی به دلیل ساختار سابق كمیسیون حقوق بشر در تحمیل خواسته‌های خود از شرایط و موقعیت به مراتب بهتری برخوردار بودند، با تغییر این ساختار و ایجاد شورای حقوق بشر در سازمان ملل و خروج آمریکا از شورای حقوق بشر، غرب با محدودیت‌هایی در راستای پیشبرد اهداف خود مواجه شد اما عضویت مجدد آمریکا در شورای حقوق بشر در طی دو سال گذشته دو باره وضعیت جدیدی بر این شورا حاکم شده که یکی از نتایج آن صدور قطعنامه علیه ایران و تعیین گزارشگر در 5 ‌فروردین‌ماه سال‌جاری است.
 
3. اهداف جنگ نرم با حربه حقوق بشر
 
هدف اصلی از جنگ نرم، تغییر سیاسی نظام جمهوری اسلامی ایران است. اما بازیگران جنگ نرم برای رسیدن به این هدف، اهداف واسطه‌ای متعددی تعریف نموده‌اند. این اهداف با سازوکارهای مختلفی دنبال می‌شود. یکی از سازوکارهای آنها حربه حقوق بشر است. ساز و کار حقوق بشر اهداف واسطه‌ای زیر را برای راهبرد کلان غرب در جنگ نرم علیه ایران دنبال می‌کند.
 
یک- حمایت از اپوزیسیون و جنبش برانداز
 
یکی از اهداف بازیگران و کانون‌های حقوق بشری حمایت از اپوزیسیون و جنبش برانداز است. روزنامه واشنگتن تایمز نوشت: هیئتی از نمایندگان جمهوری‌خواه و دموکرات آمریکا طرحی را تهیه کردند که مضمون آن حمایت بیشتر از اپوزیسیون‌های سیاسی در ایران می‌باشد.شماری از نمایندگان سنای آمریکا ازجمله “مارك كرك"، “كریستن گیلیبرند"، “رابرت دالد” و “تد دویچ"، طرحی با عنوان ارتقای حقوق بشر و دموكراسی ایران، موسوم به “H.R.1714″ ارائه كردند كه حمایت آمریكا از مخالفان ایران را افزایش دهد. پس از شکست فتنه و بازداشت سرحلقه‌های این جریان و به‌دنبال حصر خانگی «میرحسین موسوی» و «مهدی کروبی» توسط نظام و در پی آن‌که این مسأله هیچ‌گونه واکنش اجتماعی در پی نداشت، غرب را به این نتیجه رساند که با توسل به حربه حقوق بشر این وضعیت را تغییر دهند. در همین راستا یک روز پس از صدور قطع‌نامه ضد‌ ایرانی شورای حقوق بشر سازمان ملل، کاترین اشتون مسؤول سیاست خارجی و امنیت اتحادیه‌ی اروپاخواستار آزادی بی قید و شرط سران فتنه در ایران شد و گفت:«آزادی فوری وبی قید و شرط رهبران اپوزیسیون در ایران، این اعتقاد که بازداشت آنان وسیله‌ی فشار برمخالفان سیاسی در جمهوری اسلامی است را از بین خواهد برد.» هم‌چنین تأکید شورای حقوق بشر بر این مسأله که «وضعیت حقوق بشر در ایران پس از انتخابات اخیر به‌شدت رو به وخامت رفته است» به خوبی گواه این مدعاست. یا الیسون (نماینده دموکرات از ایالت مینه سوتا در مجلس نمایندگان و از طراحان اصلی قانون حمایت از مردم ایران) بازداشت سران فتنه در ایران را مستلزم اقدام بین المللی دانست و اظهار داشت ایالات متحده و متحدانش باید اطمینان حاصل کنند ایران از این مساله اطلاع دارد که ما خواستار آزادی این دو فعال حقوق بشر و دموکراسی هستیم.
 
دو- فروپاشیدن پیوندهای ملت و نظام
 
همان طور که گفته شد آماج اصلی در جنگ نرم را، ذهنیت‌ها و باور‌داشت‌های جامعه تشکیل می‌دهند. بازیگران جنگ نرم کوشش دارند تا با تخریب باورها و سرمایه اجتماعی نظام سیاسی، پیوندهای ملت و نظام را از بین ببرند. با تمرکز بر ارسال خبرها، گزارش‌ها، فیلم‌ها، مستند‌سازی‌های دروغین و صدور قطعنامه‌ها و بیانیه‌های مکرر و مستمر در زمینه نقض حقوق بشر، باور مردم نسبت خودی بودن نظام و اعتماد آنها نسبت به حاکمیت و کارگزاران نظام و اعتباری که نظام سیاسی در نزد مردم دارد، را مخدوش و تخریب نمایند.
 
سه- از بین بردن روایت‌های ایران و نظام در نزد مردم
 
سخن‌پراکنی پیرامون نقض حقوق بشر با این انگیزه صورت می‌گیرد که روایت‌های ایران در زمینه عدالت، آزادی، مردم‌سالاری دینی، دفاع از حقوق انسانی و اسلامی، مبارزه با استکبار و… را مخدوش و از بین ببرند. در واقع در عصر جدید با توجه به تکنولوژی ارتباطاتی و کوچک شدن جهان هر واحد سیاسی که روایت‌های آن در جهان و در میان افکار عمومی قوی‌تر و جذاب‌تر باشد، نافذ‌تر و قدرتمندتر هست. بر همین مبنا اندیشمندان بر این باورند که در عصر اطلاعات نبرد بر سر روایت‌ها است. تحرکات دشمن برای نفی حقوق بشر در ایران سعی دارد روایت و داستان ایران در دو سطح داخلی و خارجی مورد فرسایش و ضعف قرار دهد. زیرا با تضعیف روایت‌ها نظام، قدرت نفوذ و اطاعت‌آوری نظام نیز فروکش خواهد کرد. نظامی که روایت‌های آن در زمینه‌های عدالت، آزادی و مردم‌سالاری دینی و… مقبول نیفتد، اطاعت و حرف‌شنوی مردم از آن نظام نیز کاسته خواهد شد. توسعه و افزایش این وضعیت و تسری آن به تمام روایت‌های نظام می‌تواند آن را با فروپاشی روبرو سازد.  
 
چهار- آماده‌سازی برای ایجاد پتانسیل اعتراضی و اردوکشی خیابانی
 
نمادسازی در زمینه نقض حقوق بشر این ظرفیت را دارد که مردم و افکار عمومی را علیه یک واحد سیاسی بسیج نماید. بازیگران جنگ نرم براین باورند که اگر فضای ذهنی جامعه ایران را پر از خبرها، گزارش‌ها و مستندات نقض حقوق بشری نمایند، قادر خواهند بود تا مردم را به اعتراض علیه نظام بشورانند. در واقع سخن‌پراکنی پیرامون نقض حقوق بشر، با تصویرسازی که از نظام ایجاد می‌کند می‌تواند آستانه صبر و تحمل مردم را کاهش داده و با یک جرقه و شکی آنها را وادار به اردوکشی خیابانی جهت اعتراض نسبت به وضعیتی که برای آنها ساخته شده نمایند.
 
پنج- فرسایش اقتدار ملی بویژه رهبری، نیروهای امنیتی و مدیریتی
 
سیاست حقوق بشری غرب و بازیگران جنگ نرم به صورتی تنظیم شده که بر اساس علوم روانشناسی به صورت تدریجی مولفه‌های اقتدار نظام یعنی رهبری، نیروهای مدافع و نیروهای امنیتی و اطلاعاتی را دچار فرسایش نماید. این موضوع در خصوص نیروهای سپاه، انتظامی، بسیج و اطلاعاتی با شدت بیشتری از سوی دشمن دنبال می‌شود. اعضای اتحادیه اروپا نیز در اجلاس وزرای امور‌خارجه این اتحادیه در لوکزامبورگ، تحریم‌های تازه‌ای را علیه ۳۲ مقام ایرانی به‌دلیل نقض حقوق‌بشر تصویب کردند؛ این اقدام پس از تدوین لیست 80 نفره مشابهی صورت گرفت. قبل از آن نیز آمریکا شخصیت‌های سپاهی و بسیجی و نیروی انتظامی را به بهانه نقض حقوق بشر مورد تحریم قرار داده است. در واقع این اقدام استکبار از این اصل ریشه می‌گیرد که این نیروها تکیه گاه‌های قدرت سیاسی‌اند. چنانچه رابرت هلوی[2]در خصوص نقش نیروهای مسلح معتقد است: استفاده از نیروی نظامی برای ماندن در قدرت “برگ برنده"‌ای است در دست حکومت خودکامه که ممکن است با قوت یافتن مبارزه عاری از خشونت، توسط دولت به مقابله فرستاده شود این در حالی است که در هیچ حالتی خشونت ارتش به نفع جنبش نیست. بر همین اساس وی معتقد است زمانی که عناصر حامی اصلی به اندازه کافی سست شوند دولت و یا گروههای مخالف فرو خواهند ریخت همان‌گونه که با سست شدن پی‌های یک ساختمان، دیوارهای ساختمان فرو می‌ریزند. زیرا این نیروها توانایی دولت را در حکومت کردن فراهم می‌سازند و غالب رژیم‌ها برای حمایت شدن پیش از هر انتخابات دیگر متوسل به این عناصر حامی می‌شوند. (‌در واقع عمده ترین نیروهای پشتیبان نیروهای امنیتی و نظامی هستند) بر همین اساس وی اعلام می‌دارد، اگر نیروهای نظامی و امنیتی مدافع نظام باشند و توانایی لازم را داشته باشند براندازی امکان ندارد صورت بگیرد. (شارپ و هلوی1388: 37-34)
 
شش- ائتلاف سازی برای فشار بین المللی
 
غرب سعی دارد در کنار اعمال فشار در داخل از طریق موضوع حقوق بشری در بعد خارجی نیز کوشش ‌کند تا فضای بین‌المللی را نیز علیه ایران بسیج نماید. آنها از این رهگذر در نظر دارند تا همه دولت‌ها با این تصویر که ایران دولتی قرون وسطایی و سرکوب‌گر است آنها را با خود برای فشار بر ایران همراه سازند. چنانچه برمن معتقد است که وضعیت حقوق بشر در ایران فرصتی “برای جذب مخاطبان بیشتری در کنگره در جهت اعمال تحریم‌های بیشتر است.
 
هفت- زمینه‌سازی برای مداخله سازمان‌های ببن‌المللی
 
استکبار با شدت بخشیدن به موضوع حقوق بشر سعی دارد سازمان‌های بین‌المللی مانند سازمان ملل و شورای امنیت سازمان ملل را در گیر ایران نمایند. چنانچه"شیرین عبادی” اعتراف نمود که «سالها ما زحمت ‌کشیدیم تا این که کار (صدور قطعنامه شورای حقوق بشر)به این مرحله برسد»! وی همچنین اعلام کرد که «عدم تمکین ایران، این اجازه را به جامعه جهانی می‌دهد تا با استفاده از ظرفیت‌های قانونی حکومت ایران را به اتهام جنایت علیه بشریت به دادگاه بین‌المللی بکشاند.» شبیه این موضع را رسانه‌های آمریکایی از قول مقامات آمریکایی اعلام کردند که فرایند قطعنامه حقوق بشری علیه ایران و گزارش‌های گزارشگر حقوق بشر می‌تواند طرح و پیگیری پرونده حقوق بشری ایران را در شورای امنیت فراهم سازد.
 
نتیجه
 
غرب یکی از ساز‌و‌کارهایی را که برای براندازی نرم نظام جمهوری اسلامی ایران در نظر گرفته حربه حقوق بشر است. استفاده از حربه حقوق بشر از ابتدای انقلاب مورد توجه غرب استکباری بوده اما از سالهای 1380 به بعد این حربه در چارچوب یک راهبرد کلی براندازی نرم برنامه‌ریزی شده و یکی از پازل‌های متعدد ساز‌و‌کارهای بازیگران جنگ نرم را در بر می‌گیرد. این بازیگران که همان قدرت‌های استکباری هستند برای براندازی ابتدا نیاز دارند تا پیوندهای ذهنی ملت و حاکمیت را که به عنوان سرمایه اجتماعی و ضریب ایدئولوژیک نظام سیاسی محسوب می‌شود دچار گسل و گسست نموده سپس با فراهم شدن چنین زمینه ای، اقدامات عملیاتی براندازی را در چارچوب مانور خیابانی و اعتراضات مدنی آغاز نمایند. در همین راستا، طراحان جنگ نرم بر این باورند که موضوع نقض حقوق بشر کارکرد تهییج‌سازی بالایی برای بسیج آحاد مردم علیه نظام دارد، لذا باید به صورت مهندسی شده این موضوع را در کنار سایر مولفه‌های براندازی در دستور کار ویژه قرار داد.
 
 
منابع:
 
- افتخاری، اصغر(1389)«دو چهره اسلام هراسی، سلبی و ایجابی در تبلیغات غرب»، فصلنامه رسانه، سال بیستم، شماره 3.
 
- شارپ، جین و رابرت هلوی (1386) جامعه مدنی مبارزه مدنی، ترجمه مهدی کلانترزاده، تهران : انتشارات روشنگران و مطالعات زنان.
 
- عبداله خانی، علی(1385) رویکردها و طرح‌های آمریکایی در باره ایران، تهران: موسسه ابرار معاصر.
 
- گروه مطالعات دانشکده امنیت ملی(1388) تهدیدات رسانه ای، تهران: دانشگاه عالی دفاع ملی
 
- مرادیان، محسن(1385) در آمدی بر ابعاد و مظاهر تهدیدات، تهران: مرکز آموزش و پژوهش شهید سپهبد صیاد شبرازی.
 
- نصر، صلاح(1380) جنگ روانی، ترجمه محمود حقیقت کاشانی، تهران: سروش.

 نظر دهید »

فیلمی که سعی دارد به سینمای اروپا نزدیک‌تر باشد

20 خرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

فیلم «ملکه» یکی از بهترین فیلم‌های جشنوارة سی‌ام فجر بود و طبق روال بایست در سال گذشته نمایش داده می‌شد اما تا اکران دومِ امسال به تأخیر افتاد. در نهایت با تصمیم غیرمترقبة شورای صنفی نمایش یک هفته زودتر از موعد در یازدهم اردیبهشت، جایگزین انیمیشن تهران 1500 شد و اعتراض تهیه‌کننده را برانگیخت زیرا که هنوز برای فیلم تبلیغات نشده بود. این فیلم که در تهران به سرگروهی سینما استقلال اکران شده، در دو هفتة نخست اکران خود، فقط پنجاه میلیون تومان فروخت و تعداد سالن‌های آن به شش سینما کاهش یافت.

***خلاصة داستان
قصه در آبادان و پالایشگاه آن می‌گذرد. سیاوش (میلاد کی‌مرام) دیده‌بانی است که در کنار کارش به پرورش زنبور عسل اشتغال دارد. فرماندهان از کار او ناراضی هستند و خود او نیز به دنبال نقطه‌ای بهتر برای دیده‌بانی است. روزی با دنبال کردن یک سیم تلفن به بالای بویلر (دودکش) پالایشگاه می‌رسد و اسکلت جمشید (مصطفی زمانی) دیده‌بان قبلی را می‌یابد که دوربین‌های خود را در آنجا کار گذاشته و همانجا شهید شده است.

 او مکرراً جمشید را در رؤیای بیداری می‌بیند که راهنمایی‌اش می‌کند و سفارش‌هایی نیز دارد، از جمله اینکه «اینجا موقعیت خدا است لذا سعی کن از آن به قدر ضرورت استفاده کنی».

 اروند رود، حدّ فاصل میان نیروهای ایران و عراق است که از کنار پالایشگاه می‌گذرد. حوادث مختلفی در میان نیروهای خودی به سبب کمبود مهمات رخ می‌دهد. عیسی فرماندة ارتشی قرارگاه (هومن برق‌نورد) و سیف‌الله (حمیدرضا آذرنگ) از مخالفان او هستند و به دیده‌بانی‌های او توجه نمی‌کنند. اما سیاوش به کمک سرگرد امجد (مهدی سلطانی) و اسدالله (مالک سراج) موفق می‌شود چند گلولة توپ شلیک کند. علی‌رغم اصرار فرماندهان، سیاوش موقعیت خود را فاش نمی‌کند. کمی بعد، قطعنامه 598 پذیرفته می‌شود و عیسی سخنان این دیده‌بان را برای حملۀ قریب الوقوع دشمن باور ندارد و لذا تأخیرهای آنان به نفع دشمن تمام می‌شود. در نهایت یک تانک عراقی این برج را هدف قرار می‌دهد و همه چیز آتش می‌گیرد. در زمان حال، یک شهروند سیه‌چردة بومی، جنازۀ این دو شهید دیده‌بانی (جمشید و سیاوش) را در کنار یکدیگر پیدا می‌کند.
 
***مختصری دربارة عوامل فیلم

محمدعلی باشه آهنگر متولد 1341 دزفول است و فیلم «ملکه» پنجمین اثر اوست. دو فیلم تحسین شدۀ اخیر او یعنی فرزند خاک (1386) و بیداری رؤیاها (1388) سبک و سیاق خاصی به فیلم‌های او داده‌اند. محمدرضا گوهری متولد 1349 در سبزوار، فارغ التحصیل فیلمنامه‌نویسی از دانشکده سینما تئاتر است.

 او کار خود را در سینما با «نیمة گمشده» (1378) که نخستین فیلم باشه آهنگر بود آغاز کرد اما با فیلم یک تکه نان (1383) به شهرت رسید. گوهری نویسندة یازده فیلم سینمایی بوده است و در برخی از آنها همکار داشته است. او بیشترین فیلمنامه‌ها را برای جناب باشه آهنگر نوشته است یعنی فیلمنامة چهار فیلم از پنج فیلم این کارگردان (نیمة گمشده، فرزند خاک، بیداری رؤیاها، ملکه). سید رضا میرکریمی در رتبة بعد قرار دارد (خیلی دور خیلی نزدیک، یه حبه قند).
علیرضا زرین‌دست با فیلمبرداری زیبایش در «ملکه»، بار دیگر نگاه‌ها را متوجه خود کرد. او نامزد سیمرغ بهترین فیلمبرداری شد ولی جایزة آن به امیر کریمی فیلمبردار «روزهای زندگی» رسید.
سید ابوالقاسم حسینی که در عرصة مدیریت تولید، فعالیت داشت با فیلم ملکه نخستین و آخرین تهیه‌کنندگی خود را به ثمر رساند. او یک ماه پس از نمایش این فیلم در جشنوارة فجر، در 25 اسفند 1390 درگذشت.


 
***نقد و تحلیل
«ملکه» فی‌الواقع یک فیلم شاعرانۀ جنگی از کار درآمده است، فیلمی با موضوع دیده‌بانی در خصوص دفاع از شهر استراتژیک آبادان. قبلاً ابراهیم حاتمی‌کیا نیز دو فیلم دربارة دیده‌بان‌ها ساخته بود: دیده‌بان (1367) و برج مینو (1374).
بازی میلاد کی‌مرام در نقش اول فیلم بسیار خوب است. بازی‌های دیگر خصوصاً سیف‌الله (حمیدرضا آذرنگ) و سرگرد امجد (مهدی سلطانی) نیز چشمگیر هستند، خصوصاً که شور و حرارت سیف‌الله در مقابل خونسردی سرگرد که یک فرماندة ارتشی است قرار می‌گیرد.
شخصیت‌‌ها در فیلم پرداخت نشده‌اند. مخصوصاً سیف‌الله که رفتارها و دیالوگ‌هایش در برخی اوقات نامفهوم است. سمیر پسربچه ده سالة یکی از رانند‌ه‌ها با رنگ پوست سیاهش متفاوت از دیگر شخصیت‌ها است. سیاوش با او ارتباط خوبی گرفته و با او رازگویی دارد. احتمالاً همو است که در انتهای فیلم برج دیده‌بانی سیاوش و جمشید را کشف می‌کند. هیچ شخصیت زنی در فیلم وجود ندارد و این از محاسن فیلم است که به واقعیت وفادار است و مثل برخی فیلم‌های وطنی یا خارجی شخصیت زن را به فیلم تحمیل نکرده‌اند.


نام‌های «سیاوش» و «جمشید»، آشکارا ایرانی انتخاب شده‌اند تا به هویت ملی ما تأکید داشته باشند ولی این انتخاب، معارض با مقصود فیلمساز است که همدلی بین دو ملت ایران و عراق را مد نظر قرار داده است.

 جناب آهنگر در مصاحبه‌ای گفته است که این اسامی از نام برخی شهدا گرفته‌شده‌اند ولی آیا همه شهدای ما نام‌های ایرانی داشتند؟ «به یاد شهدا: جمشید محمودیان، موسی آقاهادی» این اولین جملة تیتراژ آخر فیلم است که در آن از دو شهید یاد شده که معلوم نیست چه نسبتی با این فیلم دارند. ما سال‌ها است در حسرت این مانده‌ایم که یک فیلم جنگی ببینیم که در ابتدای آن بنویسد «بر اساس یک داستان واقعی».

 جناب حاتمی‌کیا، شیخ‌طادی و مرحوم ملاقلی‌پور نیز در فیلم‌های خودشان بیش از آنکه به واقعیت تعهد داشته باشند به تخیل خودشان متکی بوده‌اند. تخیل فیلمساز مخاطبان فیلم را به فیلمساز ارجاع می‌دهد و «واقعیت» مردم را به خداوند حواله می‌کند.
 
فیلمنامه را جناب کارگردان با همکاری محمدرضا گوهری نوشته است. گوهری در قصه‌گویی آرام و دوری از صحنه‌های اکشن و نشان‌دادن درونیات آدم‌ها تخصص دارد. فیلمنامه‌های او با حداقل دیالوگ نوشته می‌شوند و این از محاسن نوشته‌های اوست.
طراحی صحنۀ فیلم با اینکه قصه در لوکیشن واقعی در آهن‌پاره‌های پالایشگاه آبادان می‌گذرد بسیار جالب توجه و چشم‌نواز است و کمتر به چشم می‌آید. یکی از نشانه‌های طراحی صحنة خوب آن است که در عین دیده‌شدن گل‌درشت نباشد. طراحی صحنه و لباس این فیلم در جشنوارة سی‌ام فجر سیمرغ بلورین را نصیب عباس بُلوَندی کرد.

تهیه کنندۀ فیلم بنیاد سینمایی فارابی است که برای اکران این فیلم اهمال کرده و بی‌جهت نمایش آن را به تأخیر انداخته است. با توجه به فیلم‌های موجود، به نظر می‌رسد که «ملکه» امسال از سوی ایران برای جوایز اسکار فرستاده خواهد شد.

فیلم «ملکه» به اقتضای زمانه که ما با کشور مسلمان عراق در صلح هستیم، شعارهای صلح طلبانه می‌دهد: کشتن دشمنان به قدر ضرورت و دفاع، موقعیت «دیدگاه» در واقع موقعیت خدا است (نتیجه این می‌شود که همانقدر که خداوند به دشمنانش مهلت داده است ما نیز فرصت دهیم)، سعی دیده‌بان (سیاوش) در منهدم کردن زاغۀ مهمات بدون آنکه کسی از سربازان عراقی کشته شود، «مردم عراق نیز مثل ما هستند فقط آنها یک قلدر [صدام] بالای سرشان است»، به کار گرفتن ترفندی برای جلوگیری از خودکشی فرماندۀ عراقی (همایون ارشادی) که سربازانش را از دست داده و حالا پس از قبول قطعنامه احساس دلتنگی می‌کند و…


 
به نظر ما طرح این مسائل نه‌تنها ایرادی ندارد بلکه یکی از لوازم همین صلحی است که اکنون به دست آمده است مگر اینکه اصل خود را منکر شود، که البته در مواقعی از فیلم رخ داده است. برای نمونه باید به صحنة قطعنامه در فیلم اشاره کنیم که بسیار فشرده شده است و چیزی دربارة آن گفته نمی‌شود.

خبر قبول قطعنامه و اتمام جنگ از رادیو در یک نمای ثابت پخش می‌شود، و همچون نسیم می‌آید و می‌رود بدون آنکه تأثیر واضحی بر شخصیت‌ها و فیلم بگذارد. یکی از علل این واقعه آن است که کارگردان از تصویر کردن آنچه واقعاً رخ داده، اکراه داشته است. قبول قطعنامه تأثر شدید بسیاری از رزمندگان را موجب شد، کسانی که عمدتاً برای جاماندن خودشان از غافله شهدا می‌گریستند یا برای مظلومیت امام خمینی(ره) که علی‌رغم میلش مجبور به این کار شده بود.

آنچه بیش از همه به چشم می‌آید آن است که کارگردان سعی کرده تا ساختار «ملکه» به فیلم‌های اروپایی نزدیک‌تر باشد تا فیلم‌های جبهۀ جنگ خودمان! این از جهاتی خوب است و از جهاتی نه. خوب است چون تصویر متفاوت، زیبا و شاعرانه‌ای از جبهه‌های جنگ خودمان به دست داده و زیبایی باطن رزمنده‌ها را به زیبایی ظاهری یعنی زبان سینما ترجمه کرده است. و البته بد است زیرا که اولاً در فیلم تصویری از امام خمینی یا حتی پرچم ایران نمی‌بینیم و ثانیاً فیلم‌های جنگی و تاریخی (خصوصاً تاریخ انبیاء و ائمه) باید با کمترین دخل و تصرف ساخته شوند. زیرا قهرمانان این فیلم‌ها انسان‌هایی هستند که می‌خواهند ارادة خداوند را در زمین تحقق ببخشند و ضدقهرمان‌ها نیز کسانی هستند که با ایشان مخالفت می‌کنند و به قتل آنها کمر بسته‌اند.

جناب باشه آهنگر که متولد دزفول و از رزمندگان بوده است برای این پروژه حساسیت خاصی داشته است. ایشان در نشست مطبوعاتی فیلم در جشنوارة فجر گفتند یکی از جانبازان دیده‌بان به نام غلام زرقانی در تحقیق این کار به آنها کمک کرده است و اولین هدف‌گیری سیاوش در واقع از خاطرات ایشان بوده است.

 برخی از وقایع دیگر جنگ نیز به صورت دیگری در فیلم اقتباس شده است. مثلاً نقل است که یکی از خلبانان جنگ که برای انهدام یکی از پل‌های استراتژیک عراق اعزام شده بود چرخی زده، انهدام را به تأخیر انداخت تا اتومبیلی که روی این پل در تردد بود، عبور کند. در اینجا نیز سیاوش انهدام زاغة مهمات را به تأخیر می‌اندازد تا کامیون بگذرد و کسی آسیب نبیند، گرچه بعد از فرار رانندة کامیون دستور انهدام آن را نیز می‌دهد.

سیف‌الله به ناگاه محل دیده‌بانی را پیدا کرده، از این موقعیت برای کشتن دشمن استفاده می‌کند، که سیاوش سرمی‌رسد و با پرتاب بی‌سیم و بریدن سیم تلفن ارتباط او را با توپخانه قطع می‌کند. سیف‌الله به سیاوش نهیب می‌زند که تو از دشمن کینه داری. سیف‌الله انکار می‌کند و در جواب، دفترچه‌ای به سیاوش نشان می‌دهد که بریده لباس شهدا را درآن چسبانده است. او با فریاد «من کینه ندارم» موقعیت دیده‌بانی را ترک می‌کند.
 
این واقعه مرا به یاد یکی از خاطرات نقل‌شده از مرحوم حجت الاسلام ابوترابی در دوران اسارت می‌اندازد. روزی مأموران صلیب سرخ به اردوگاه می‌آیند و از او می‌پرسند که آیا شکنجه شده است یا نه؟ او جواب نمی‌دهد و مأموران می‌روند. فرد شکنجه‌گر ایشان را می‌خواند و از علت سکوتش سؤال می‌کند. مرحوم ابوترابی جواب می‌دهد که ما دو تا مسلمانیم که در برخی مواقع با هم اختلاف داریم و نباید در حکمیت به یک کافر مراجعه کنیم. شکنجه‌گر کلاهش را بر زمین زده و خود را نوکر او می‌خواند.


فیلم «ملکه» نیز به همین مسئله تأکید دارد که ما در جنگ دفاع‌کننده بودیم و از کشتن عراقی‌ها خوشحال نمی‌شدیم و نتیجه را به خدای تعالی واگذار می‌کردیم. حقانیت امام و رزمندگان ما بود که این عزت را برای ما آورد. در تشییع امام خمینی(ره) میلیون‌ها نفر حاضر شدند و حتی برخی از مصیبت جانسوز او دق کردند و مردند. اما رهبر عراق به وضع اسفناکی در پاییز 1382 دستگیر و اعدام شد و همه از مرگ او خرسند بودند. اگر در سال‌های اخیر به کشور عراق رفته باشید احتمالاً حسینیه و تکایایی مزیّن به نام امام خمینی(ره) دیده‌اید.


 
***ایرادها و نواقص فیلم


1. ریتم فیلم واضحاً کند است. حدود بیست دقیقه طول می‌کشد تا فیلم راه بیفتد. در همین اوقات است که سیاوش سیم تلفن را می‌یابد و چهار دقیقه زمان می‌برد تا او به بالای دودکش برسد. برخی مخاطبان فیلم در این اوقات از دست می‌روند.


2. معلوم نیست که چرا سیاوش باید از طریق دنبال کردن سیم تلفن به ساختمان دودکش رهنمون شود. چرا او خود قبلاً آن برج را ندیده و به فکر استفاده از آن نیفتاده است؟

3. شخصیت‌ها پرداخت نشده‌اند، آنها مرتباً با یکدیگر در حال نزاعند و درک رفتارشان گاهی دشوار است و ما ذهنیت درستی از ایشان نداریم.

4. قطعنامه 598 سازمان ملل، در 27 تیر 1367 از سوی ایران پذیرفته شد و ماجرای فیلم «ملکه» نیز در همین اوقات می‌گذرد. اما لباس برخی بازیگران فیلم که کاپشن پوشیده‌اند تماشاگر را به اشتباه می‌اندازد که قصة فیلم در زمستان می‌گذرد. گرچه فیلم در مکان واقعی قصه (پالایشگاه آبادان) فیلمبرداری شده اما بایست برای زمان و فصل مناسب نیز چاره‌ای اندیشیده می‌شد (فیلم، در زمستان 1389 فیلمبرداری شده است).

5. فیلم «ملکه» از هر گفتار دینی و نشان دادن تصویر رایج از رزمندگان پرهیز دارد. در حالیکه جبها‌های جنگ ما انچه بیش از همه به چشم می‌آمد دین و اعتقاد بود.

6. شخصیت‌پردازی و تصاویر فیلم حکایت از آن دارد که کارگردان «ملکه» به مخاطب بین المللی بیش از هموطنانش نظر داشته است. اما فیلم برای این افق تلاشی نکرده است. مثلاً فیلم از قبول قطعنامه 598 به سرعت می‌گذرد و نتایج آن نیز در نهایت اختصار با یک مونولوگ سیاوش برگزار می‌شود که «کاش مرده بودم و قبول قطعنامه را نمی‌دیدم».

7. کسانی که در جبهة خودی کشته می‌شوند را نمی‌توان نام شهید نهاد. موسی (حسین باشه آهنگر) با انفجار یک گلولة توپ مستعمل، می‌میرد. سیف‌الله به سبب مرگ موسی روانی می‌شود و یک تریلر مهمات را به غنیمت می‌گیرد و می‌گوید گلوله‌های عمل‌نکرده به ما داده‌اند. سرگرد برای مذاکره می‌رود. نیروهای خودی سیف‌الله را می‌زنند و یکی از گلوله‌های توپ از دست او رهاشده و آن را می‌کشد. پس فرماندهان صالح و شهدای واقعی جنگ ما کجا هستند؟


 
***نمادگرایی در ملکه

در فیلم نمادگرایی چندی صورت گرفته که ما به دو مورد از آن اشاره می‌کنیم.

1. چکاندن قطرة چشم که سرگرد امجد مکرراً از آن استفاده می‌کند. سرگرد، ارتشی متعادل فیلم و یکی از حامیان سیاوش است. مقصود کارگردان این بوده که بگوید سرگرد امجد چشمانش را می‌شوید تا بتواند منظر خود را به سیاوش نزدیک کند.

2. سیاوش در کنار دیده‌بانی زنبور عسل پرورش می‌دهد. در آخرین جملات فیلم گفته می‌شود که زنبورهای عسل از خانه خود دفاع می‌کنند و حتی جانشان را بر سر این کار خواهند گذاشت. مقصود فیلمساز آن بوده که زنبورها را به سربازان ایرانی تشبیه کند که تا پای جان برای دفاع از وطن و خانه خود می‌جنگند. 

***جوایز از جشنوارة فیلم فجر

فیلم ملکه در سی‌امین جشنواره فیلم فجر نامزد سیزده جایزه بود که در نهایت سه سیمرغ و یک دیپلم نصیب آن شد: سیمرغ بهترین طراحی صحنه و لباس (عباس بُلوَندی)، سیمرغ بهترین موسیقی متن (حسین علیزاده)، سیمرغ برای فیلم برگزیدۀ تماشاگران بخش مسابقۀ بین‌الملل (سید ابوالقاسم حسینی)، و دیپلم افتخار جلوه‌های ویژۀ بصری (حسن ایزدی).

در دی ماه 1391 این فیلم در ششمین جشن انجمن منتقدان و نویسندگان سینمای ایران در دوازده رشته نامزد شد که توانست چهار جایزة آن را کسب کند: در رشته‌های فیلمبرداری، کارگردانی، موسیقی و بازیگری (حمیدرضا آذرنگ).

در خارج از کشور، فیلم ملکه در یازدهمین جشنوارة بین‌المللی فیلم قبرس موفق به همراه یکی فیلم یونانی دیگر موفق به اخذ جایزه ویژه داوران دانشجو شد. این فیلم در شهریور 1391 همزمان با اکران در تبریز، در دو سینمای عراق نیز نمایش داده شد. گفته می‌شود «ملکه» تنها فیلم جنگی ایران است که می‌تواند در کشور متخاصم نیز نمایش داده شود.


 
***در حاشیة جشنواره سی‌ام فیلم فجر

انتظار می‌رفت از میان سیزده مورد نامزدی، جوایز بیشتری نصیب این فیلم شود و مثلاً جایزة بهترین فیلم جشنواره را بگیرد که اینچنین نشد. شب اهدای جوایز در تالار وحدت، شب سختی برای باشه آهنگر و تهیه‌کننده‌اش بود. حسینی یک ماه بعد در سن حدود پنجاه سالگی درگذشت و احتمالاً این واقعه در مرگ او ‌اثر داشته است.

جایزۀ سیمرغ فیلمبرداری در جشنوارۀ سی‌ام، به اعتقاد بسیاری حق مسلّم علیرضا زرین‌دست بود. پس از جشنواره، جمال شورجه در مصاحبه با مشرق‌نیوز یکی از عللی که به زرین‌دست سیمرغ داده نشد را بزرگداشت او در افتاحیة جشنوارة سی‌ام دانست.

جالب توجه این است که خود جناب شورجه نیز در همین دوره از جشنواره مورد تقدیر قرار گرفته بود. به سخنان جمال شورجه توجه فرمایید:
آقاي زرين‌دست به عنوان “بهترين فيلمبردار” در جشنواره بود و تا آخرين ساعات هم بود؛ باز همانجا و به دليل همين مصلحت‌ها و براي نگاه جامع به پخش جوايز، چون توزيع است تا کمتر کسي از جوايز بي نصيب بماند، تشخيص دادند که زرين‌دست در بزرگداشت بوده و در [بخش] بين‌الملل هم جايزه گرفته، شايد بهتر باشد که جايزه به يک نفر ديگر داده شود! البته آقاي کريمي هم کارش خوب بود، يعني فاصله‌اش با آقاي زرين‌دست خيلي زياد نبود ولي نام زرين‌دست تا آخرين لحظه‌ها جلو بود.
… به نظر من، “ملکه” جا داشت که جوايز بيشتري بگيرد. من خودم نظر داشتم که بهترين فيلم “ملکه” بود ولي در جمع‌بندي [ديده نشد] و خصوصاً دقيقه نود، شتابزده که آقا زود باشيد! ماشين‌ها منتظرند و نمي‌رسيم! که حتي نرسيديم يک بيانيه بنويسيم؛ چون سر بيانيه خصوصاً مبحث “فيلمنامه” خيلي بحث داشتيم؛ اصلاً نرسيديم؛ دقيقه نود کار را جمع کرديم و رفتيم!
 
***امیر اهوارکی

 نظر دهید »

بی بی سی با مستند "مردی با کاپشن بهاری" چه می گوید؟

19 خرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

بی بی سی در روزهای اخیر و در آستانه انتخابات 24 خرداد 1392 اقدام به پخش مستند «مردی با کاپشن بهاری»  که با موضوع دکتر احمدی نژاد ساخته شده نموده و در آن می گوید که “علت بی توجهی رئیس جمهورهای آمریکا به نامه های احمدی نژاد هم این بوده که آنها او را در سیاست خارجی ایران بی اختیار می دیدند.


 
بی بی سی در مستند «مردی با کاپشن بهاری»  که با موضوع دکتر احمدی نژاد ساخته شده است.می گوید که “علت بی توجهی رئیس جمهورهای آمریکا به نامه های احمدی نژاد هم این بوده که آنها او را در سیاست خارجی ایران بی اختیار می دیدند.استیون هدلی همچنین نامه احمدی نژاد به جورج بوش را «بی سر و ته» توصیف می کند.

البته  نظیر همین اقدام از سوی آمریکایی ها در آستانه انتخابات دهم ریاست جمهوری 1388 انجام گرفت. در سال 1387 یک تیم تحلیل گر سیاسی و دیپلماتیک آمریکایی اقدام به ساخت مستندی تحلیلی در خصوص روابط ایران و آمریکا تحت عنوان (( ایران،مشکل نیست؟)) نمود.

 
در بخشی این مستند صحنه ای از یک فیلم قدیمی آمریکایی نشان داده می شود که در آن یک پسر قوی جثه، دست راست پسر کوچک تر را گرفته و بر روی زمین انداخته و به وی فشار می آورد که تسلیم وی شود و پس از دیالوگی وی تسلیم پسر بزرگتر می شود. تصویری که حکایت از وضع برخی کاندیدا ها و سیاستمداران امروز ایرانی هستند که تسلیم محض آمریکا و تشنگان سراب مذاکره با آمریکا بوده و نظریه باید با کدخدا بست را بیرون می دهند!

 
در این مستند ریشه های اختلاف بین ایران و آمریکا را به کودتای 1953 علیه دولت دکتر مصدق حوالت داده و زمینه های انقلاب ایران را از آنجا سرچشمه گرفته شده عنوان نمود.

 
این مستند در بخشی از تحلیل خود عنوان نموده که دولت مردان آمریکا به اشتباه تصور می کنند که باید با رئیس جمهور ایران بر سر مسائل اساسی فی ما بین مذاکره کند.

مستند در ادامه تحلیل خود با بررسی ساختار حکومتی و انتخاب مسئولان و رهبری جمهوری اسلامی عنوان می کند که مسائل که موضع اختلافات و موضوع مباحث دو کشور است در واقع در اختیار رئیس جمهور ایران نیست، بلکه در حوزه رهبری انقلاب اسلامی ایران است.


در حقیقت از نظر آمریکایی ها تصمیمات سه حوزه سیاست خارجی، سیاست نظامی و سیاست هسته ای که در اختیار رییس جمهوری آمریکاست، معادل آن در جمهوری اسلامی ایران در اختیار ریاست جمهوری نیست بلکه در اختیار رهبر انقلاب اسلامی است. مسئله ای که دکتر احمدی نژاد می بایست پس از نامه نگاری های خود با رئیس جمهور آمریکا و عدم پاسخ آنان می بایست در دوره اول ریاست جمهوری خود به درستی آنرا درک می نمود.

 
از طرفی دیگر در دوران اوباما اتفاق خاصی نیز رخ داد و آن نامه محرمانه به رهبری انقلاب اسلامی در خصوص مذاکره مستقیم بود که با عدم پذیرش مقام معظم رهبری مواجه شد.

 به نظر می رسد که آمریکایی ها به زمزمه های انگلیسی زیر گوششان به خوبی توجه می کنند و رویه ای را در نظر گرفته اند تا دکتر احمدی نژاد را در مسیری قرار دهند که به نوعی تقابل حداقلی با رهبری نظام کشیده شود.

اشاره به این نکته که مسئله هسته ایران بعد از انتخابات ریاست جمهوری آمریکا حل خواهد شد. اشاره ظریفی دارد به این مسئله که دکتر احمدی نژاد می خواهد خود را در مسئله هسته ای تصمیم گیرنده نهایی در آینده نشان می دهد.

شاید بتوان گفت اشتباه تحلیلی استراتژیک برخی در داخل که مدت هاست به سیاه نمایی در خصوص عملکرد دولت دست می زنند آن است که سیاست کلان و بازی های جهانی را به بدرستی درک نمی شود و متاسفانه درک ناقص این موضوعات و نگاهی اسطوره گرایانه به گزاره های سیاسی جهانی باعث خواهد شد که به بخشی از آن بازی های جهانی تبدیل شوند.

در چنین شرایطی، سازی ناکوک از ارکستر سیاسی جمهوری اسلامی ایران شنیده خواهد شد که بخشی از آن خارج از نت می زند.

متاسفانه علی رغم هشدارهای مقام معظم رهبری مبنی بر عدم سیاه نمایی و تخریب عملکرد دولت، هنوز برخی از کاندیداها و نمایندگان آنان در مناظرات به تخریب های مستقیم و سیاه نمایی کل عملکرد دولت می پردازند. نکته ای که به دشمنان خارجی در صددند در آن روی سکه و با توجه شرایط حاضر آنرا به گردن مقام معظم رهبری بیاندازند.

شاید این جریانات تصور می نمایند که بعد کسب رای کاندیدای مورد نظرشان، گام بعدی حذف ولایت فقیه باشد! پس در آن مرحله حتما نیاز دارند خطاهای احمدی نژاد را شکست های مقام معظم رهبری نشان دهند.

اما نکاتی به باید همه سیاستمداران جمهوری اسلامی در نظر داشته باشند در این میان از همه مهمتر است و به نظر محور وحدت می بایست قرار گیرد:

1-آینده اساسا اینست فرصتی تاریخی برای جمهوری اسلامی ایران تا بتواند در عرصه ی جهانی نقشی بی دلیل را ایفا نماید و معادلات بازی جهانی غرب را بهم بزند کاری که انقلاب اسلامی در زمان پیروزی خود انجام داد.

2-فرصت ریاست جنبش عدم تعهد برای صدور مدل سیاسی جمهوری اسلامی در اختیار ایران قرار داده است نمی بایست محل منازعات سیاسی و جریانات خوبی قرار می گیرد.

3-احمدی نژاد یک سرمایه در سطح جهانی است و نمی بایست خود را در مسیر هدر دادن بازی های سیاسی داخلی قرار دهد.

4-روسای جمهور محترم حال و آینده باید بدرستی درک نماید که «التزام عملی به ولایت فقیه برای فرد اول اجرایی و عملی کشور می بایست التزام عملی و اجرایی حداکثری باشد نه حداقلی.»

 بعبارتی ریاست جمهوری در منظومه نظام جمهوری اسلامی یک جزیره جدا نیست بلکه این سیستم یک تن واحد و بنیانی مرصوص است که اساس آن مسئله ولایت فقیه بوده که از عمق استراتژیک مذهب شیعه نشات گرفته است.

بنابراین در عین تفاوت سلیقه و نظرات می بایست انعطاف مناسب در تبعیت از امر ولایت فقیه وجود داشته باشد که خود مزیت نسبی شخص رئیس جمهور است و نباید کسی تلاش نماید سجاده اش را جلوتر از امام جماعت پهن نماید!

5-همگان باید بدانند که امریکا هنوز هم گرگ است و به ما به چشم میش می نگرد تا در فرصتی مناسب آنرا بدرد و مادامی که این مدل وجود دارد، رابطه معنا ندارد.

قاطبه ملت ایران باید توجه داشته باشند در زمانی که شاه معدوم متحد استراتژیک آمریکا در منطقه محسوب می شد آمریکایی ها با درخواست حق کاپیتولاسیون(حق توحش) تحقیر کشور و مردم ایران را به اوج رسانیدند. کسانی که دم از رابطه با آمریکا می زنند باید به این سئوال پاسخ دهند که آیا ما می خواهیم از آن زمان نزدیکتر باشیم به آمریکاییان؟!!! آنهم در حال حاضر که جهان اسلام در مرحله بیداری اسلامی قرار دارد و آمریکا پس از انتشار فیلم موهن مورد تنفر شدید امت اسلامی قرار گرفته است، سخن از رابطه با آمریکا باعث تضعیف روحیه مسلمانان مقاوم خواهد شد( این موضوع در سند استراتژی امنیت ملی آمریکا در قرن 21 آمده است)

البته شاید شرایط سیاسی پیچیده موجود باعث شده تا دولت مردان آمریکایی، شیر ایرانی را چیز دیگری می بینندکه آدم را یاد شعر سعدی شیرازی می اندازد:

 «چنین گستاخ زان می خاردم/     کو در این نیمه شب گاو می پندارم!!! »

آمریکا استکبار جهانی است و دشمن آشکار ما، هر چقدر هم که دم از دوستی بزند، باز هم دشمن است.

نکته آخر آنکه همه مسئولان در جمهوری اسلامی باید بدانند که نباید برای کسب قدرت و یا ماندن در قدرت، دست و پای فراوان زد.

 اما می بایست در همه حال، همگی برای خدمت گزاری به مردم در راه خدا همیشه آماده وگوش به فرمان باشند.


سعید کریمی

 1 نظر

دنیای قشنگ نو

19 خرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

دنیای قشنگ نو

نهاد خانواده مفهومی است که توجّه بسیاری از برنامه‌ریزان، روانشناسان و جامعه‌شناسان را به خود جلب کرده است.
مادر، در این نهاد، هدف مشخّصی را دنبال می‌کند و آن تربیت فرزندان است و وظایف اعضای آن نیز در این میان مشخّص می‌باشد. کارکردهای خاصّ این نهاد (خانواده) که موجب بقای آن می‌شود، عبارت است از کارکردهای عاطفی، جسمی ـ جنسی، شخصیّتی ـ روانی، مذهبی، تربیتی، آموزشی و اقتصادی.


حال سؤال اینجاست که اگر نهادی اهداف خود یا کارکردهایش را از دست بدهد، باز هم می‌توان آن را نهاد نامید؟
مسلّماً نه؛ امّا آنچه در غرب می‌بینیم، دقیقاً همین است؛ یعنی از خانواده چیزی جز نام آن باقی نمانده است. اکنون دیگر به سختی می‌توان این ساختار اجتماعی را نهاد نامید؛ زیرا خانواده دیگر اهداف و کارکردهایش را از دست داده و وظایف اعضا شکل دیگری پیدا کرده است.
خانواده‌ای که باید جایگاه امن برای پرورش فرزندان محسوب می‌شد، امروزه در وضعیّتی قرار گرفته که به سختی پذیرای فرزندان خود می‌باشد و از همان ابتدا سعی می‌کند به فرزندان به اصطلاح استقلال بدهد و آنها را از ساختار خود بیرون کند. این تغییر رویّه در خانواده‌ها، یعنی تغییر در اهداف، کارکردها و وظایف، مستلزم پدید آمدن گونه‌های جدید خانواده است. وقتی هدف از تشکیل خانواده تنها ارضای غرایز خاصّی باشد و انتفاع فردی جای کار جمعی را بگیرد و زمانی که مسائل اقتصادی در رأس قرار بگیرد و عواطف، قربانی خودمحوری‌ها شود، دیگر جایی برای خانواده‌هایی با ساختار گذشته باقی نمی‌ماند.
امروزه در رأس همه دغدغه‌های انسانی در جوامع صنعتی، مسائل جنسی و پس از آن مسائل اقتصادی قرار گرفته و فلسفه حاکم بر ساختارهای مختلف جامعه، فردگرایی است. در چنین شرایطی نمی‌توان انتظار داشت زن و مرد در کنار هم و بر پایه مسائل عاطفی، تعاملی دو جانبه، توأم با از خودگذشتگی داشته و به تربیت فرزندان اهتمام گمارند و از سوی دیگر ارضای غرایز خود را محدود به خانواده نمایند؛ برعکس، آنها ترجیح می‌دهند به گونه‌ای زندگی کنند که هیچ‌گونه تعهّدی به کسی نداشته باشند و به همین سبب است که ما شاهد اشکال جدیدی از خانواده در غرب هستیم که اتّفاقاً شکل قانونی هم به خود گرفته است. اشکالی مثل خانواده‌های تک والدینی، زوج‌های بدون ازدواج، مادران و پدران مجرّد، زوج‌های هم‌جنس و… .
اگر هم خانواده‌ای به شکل سنّتی آن تشکیل شود، استحکام چندانی ندارد و خیلی زود به واسطه طلاق از هم می‌پاشد. چنان‌که آمارها نشان می‌دهد، در کلّ «اروپا» هر سال، یک میلیون طلاق اتّفاق می‌افتد؛ یعنی به‌طور متوسط هر ۳۰ ثانیه، یک مورد طلاق.
امروزه با پدید آمدن این اشکال جدید خانواده در غرب، کسانی که در این میان بیش از همه مورد ظلم و تعدّی واقع شده‌اند، زنان هستند. طبق آمار، «آلمان» با ۱۸۷ هزار مورد، «انگلیس» با ۱۴۴ هزار و ۲۵۷ مورد، «فرانسه» با ۱۳۴ هزار و ۴۷۷ مورد و «اسپانیا» با ۱۲۵ هزار و ۱۲۱ مورد طلاق، بیشترین آمار طلاق را در اروپا داشته‌اند و دیگر مادر و پدری نیست که در این میان به آینده فرزند خود بیندیشد؛ بلکه آنچه برای آنان مهم است، خودشان هستند  نه دیگران. به این ترتیب آنچه باقی می‌ماند، خانواده‌های تک والدی است که والدین آنها در بزرگترین حادثه زندگی دچار شکست شده‌اند و قطعاً نمی‌توانند کارکردهای مناسب خود را داشته باشند.
در این میان زنان بیشترین آسیب‌ها را می‌بینند؛ زیرا که از مکان امن خانواده محروم شده و بر خلاف طبیعت ظریف و حسّاسشان از یک سو مجبور به کارهای سخت، خشن و طاقت‌فرسا در بیرون از خانه‌اند و از دیگر سو باید به خاطر آزادی بی حدّ‌ و حصر مسائل جنسی در کشورشان یا به سقط جنین بپردازند یا از فرزندی که ناخواسته بر دامنشان گذارده شده، نگهداری کنند و کسانی که ظاهراً بیش از همه سود برده و خود را از قید و بند و تعهّدها رها کرده‌اند، مردان هستند که هم ارضای تمایلاتشان را محدود به خانه نمی‌کنند و هم تعهّدی به تأمین معاش همسر و فرزندان خود ندارند و این در حالی است که سختی‌ها و مشکلات پرورش فرزند را هم متحمّل نمی‌شوند و از طرفی دیگر، بسیاری از کارهای سخت جامعه خود را بر دوش زن‌ها گذاشته‌اند. آیا این همان چیزی است که فمینیست‌های افراطی دنبال آن بودند؟
در کشورهای صنعتی، دیگر کسی به فکر این اساسی‌ترین نهاد جامعه نیست؛ بلکه همه درصدد پیشرفت علم، صنعت و تکنولوژی‌اند؛ حتّی اگر این به ظاهر پیشرفت‌ها منجر به از هم پاشیدگی کامل نهاد خانواده گردد.
به طور مسلّم این واقعیّت را هم باید بپذیریم که شعار تساوی حقوق و برابری مردان و زنان، نتیجه‌ای بهتر از این نخواهد داشت. وقتی ما بخواهیم بزرگترین واقعیّت طبیعت، یعنی جنسیّت را نادیده بگیریم، می‌باید یکی را فدای دیگری کنیم. آنچه در ابتدای تولّد هر نوزادی او را از نوزادی دیگر متمایز می‌کند، جنسیّت اوست، حال چطور است که ما تفاوت‌های دیگری را که فرع بر این تفاوت است، می‌پذیریم و به آن احترام می‌گذاریم؛ امّا منکر تفاوتی می‌شویم که جهان خلقت بر پایه آن بنا شده است. چطور ممکن است دو موجودی که نه فیزیک مشابهی دارند و نه روحیات یکسان و نه توانایی‌هایشان مثل هم است، دارای حقوق مساوی با هم باشند و آنها را برابر با هم تلقّی کنیم. به عقیده شما این به یک لطیفه بیشتر شبیه نیست؟ امری که منشأ همه معضلاتی است که غرب با آن دست و پنجه نرم می‌کند و از آن با نام تمدّن یاد می‌کند!!! درست مثل اینکه یک لیوان زهر را به نام شهد به دیگران بخورانند.
هر چه زمان می‌گذرد، تصویری که مک لوهان۱ از دهکده جهانی و آلدوس هاکسلی۲ از دنیای قشنگ نو ترسیم کرده‌اند، بیشتر رنگ و بوی واقعیّت به خود می‌گیرد و البتّه این دنیای قشنگ نو، واقعیّت‌های آشکار و پنهانی دارد که شاید آن قدرها هم قشنگ و نو نباشد و چهره زشت دنیایی را عیان کند که در آن، انسان‌ها به سرنوشتی شبیه حیوانات دچار می‌شوند و هر چه بیشتر از هدف آفرینش خود دور می‌شوند و قصّه زنان در این بین تلخ‌تر است. قربانیان زرق و برق و هیاهوی این دنیای قشنگ و نو، زنانی هستند که برای پابرجا ماندن یکی از ارکان اصلی این فرهنگ؛ یعنی آزادی‌های بی‌حدّ و حصر جنسی، مورد سوءاستفاده قرار می‌گیرند.
بیاییم صادق باشیم، آزادی‌های جنسی که محصول قطعی آن خشونت‌های جنسی است، مختصّ اروپا و جوامع غربی نیست؛ امّا مسئله اینجاست که این چنین تئوری‌هایی مولود غربند و امروز نیز مروّجان اصلی آن، همین کشور‌ها و از طریق تسلّط بر عرصه رسانه‌ای جهان هستند. جای بسی تعجّب است که با وجود مشاهده چنین آمارهایی، چگونه همچنان بر طبل آن می‌کوبند و دست از ترویج آن بر نمی‌دارند تا کار به جایی می‌رسد که سازمان ملّی زنان در کشور آمریکا اذعان می‌کند که: به‌رغم دو دهه تلاش گروه‌های مدافع زنان، از جمله خود این سازمان، برای متوقّف کردن روند همه‌گیر تجاوزات جنسی، آمار‌ها همچنان تکان دهنده است.
در ادامه، این سازمان ملّی به آمارهایی اشاره می‌کند که شاید احتیاج به هیچ توضیحی نداشته باشند و به تنهایی گویای عمق فاجعه فرهنگی در پیش رو است که تحت هجمه پر هیاهوی رسانه‌ای برخی کشورها، از نظر پنهان می‌ماند.
در سال ۲۰۰۵ م. ،۱۱۸۱ زن در آمریکا توسط دوستان نزدیک خود به قتل رسیده‌اند؛ یعنی به طور میانگین در هر روز سه زن.۳
طبق بررسی‌های ملّی در آمریکا،۲۳۲۹۶۰ زن در ایالات متّحده آمریکا در سال ۲۰۰۶م. مورد تجاوز جنسی واقع شده‌اند؛ یعنی چیزی بیش از ۶۰۰ زن در هر روز.
این در حالی است که در محیط طرفداران الگوی فمینیستی، همین زن غربی به عنوان الگویی ترسیم می‌شود که تحت شرایط بسیار دشوار نظامی تحت آموزش برای جنگ قرار می‌گیرد و وضعیّت اسفباری دارد، به نحوی که به گزارش سایت «اسلام تایمز» نشریه تحقیقات کنگره آمریکا «سی کیو ریسرچر» اخیراً در گزارشی آورده است : اریکا کراولی، گروهبان یکم ارتش آمریکا، در کتاب جدید خود با عنوان «تصاویر زنان کهنه سرباز جنگی» آورده است: هنگامی که وی (کراولی) به ارزیابی سربازان پیش از اعزام به عراق مشغول بود، دریافت که بسیاری از زنان به منظور اجتناب از اعزام، باردار می‌شوند.
همچنین شبکه تلویزیونی بی‌بی‌سی در گفت‌وگو با  مارتی ریبیرو، یکی از سربازان زن شاغل در نیروی هوایی آمریکا از سختی‌های کار زنان در ارتش این کشور خبر می‌دهد؛ به‌طوری که بسیاری از زنان شاغل در ارتش آمریکا مورد آزار و اذیّت همکاران مرد خود قرار می‌گیرند و در عین حال تمهیداتی برای برخورد با متخلّفان از سوی مقامات آمریکایی در نظر گرفته نمی‌شود.
در دنیای رسانه‌ای امروز که وسایل ارتباط جمعی و رسانه‌ها، حرف اوّل را می‌زنند به راحتی آمار‌ها جابه‌جا شده، واقعیّت‌ها تحریف می‌شوند و جای خود را به سیاست‌های فرهنگی، سیاسی و حتّی اقتصادی کشور‌هایی می‌دهند که برای پیشبرد اهداف و منافع خود و در راستای سیاست‌های یکسان‌سازی فرهنگی یا همان جهانی‌سازی دست زدن به هرگونه اقدامی را مجاز تلقّی می‌کنند.
مریم سخنور

 نظر دهید »

«تابوت صورتی خانواده» بر دوش فمینیسم

19 خرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

فمینیسم معاصر افراد را به منزله‌ی‌ اجزای قابل تعویض یک دستگاه اجتماعی جمعی می‌بیند و به جایگاه فرد به عنوان عضو خانواده اعتنایی ندارد.

به گزارش موعود سایت رویداد نوشت: جهانی که فمینیسم معاصر ترسیم میکند جهان عجیبی است و دیدگاهی را علمی می خواند که فقط به طور گزینشی آموزه های علوم مختلف را اتخاذ میکند و رویکردی متناقض و غیر لیبرال به اخلاق است که در آن درستی یک عمل تا حد زیادی به فاعل آن بستگی دارد.

جهان بینی ارائه شده در فمینیسم معاصر شباهت زیادی به شعبده بازی دارد که میتواند تردستی کند به شرط آنکه از زاویه ی خاصی به برنامه ی او نگاه کنید و هیچ تلاشی برای بررسی دقیق کارش صورت نگیرد. در حقیقت نهضت دفاع از زنان در غرب، یک حرکت دستپاچه، بی منطق و یک حرکت مبتنی بر جهالت، بدون تکیه بر سنت های الهی، فطرت و طینت زن و مرد بود و در نهایت هم به ضرر زنان و هم به ضرر مردان که بیشتر به ضرر زنان بوده است.

این قابل تقلید نیست اگر آزادی غربی گزاره موفق و دفاع از حقوق زن حقیقی بود احتیاج به این نبود که بعد از صد سال دوباره عده ای بیایند نهضت به راه بیندازند و جنجال بکنند .پس آن نسخه غلط بود.

نسخه ی فعلیشان هم غلط است و جز به بدبختی و مشکل تراشی برای زن و مرد و به خصوص برای زن به چیزی نخواهد انجامید .خانم سیمون دوبوار، فمینیستی تند رو در مصاحبه ای با بتی فریدن گفت: به هیچ زنی نباید اجازه داد تا در خانه بماند و به امر پرورش کودکان بپردازد ،جامعه باید به کلی تغییر کند و به زنان اجازه ندهد که فقط وظیفه ی پرورش فرزندان را بر عهده گیرند؛ یعنی اگر به هر زنی حق انتخاب در خانه ماندن و پرورش کودکان خود و یا شاغل بودن در بیرون را بدهد اغلب زنان ترجیح میدهند تا در خانه بمانند.

مریکیسن در کتاب خود با عنوان« تعالیم فمینیستی» به تحلیل واژه ی خانه داری می پردازد و ماهیت کارهایی که زنان در خانه انجام میدهند، کارهایی تمام وقت، کم دستمزد یا بدون دستمزد، بدون تعطیلی، مرخصی، ارتقا و بدون حق دریافت خسارت و تکراری است، و می کوشد ثابت کند که نقش خانه داری و بچه داری استثمار گرانه و ظالمانه بود.

بتی فریدان میگوید: ناتوانی زنان خو گرفته با نقش خانه داری از درک امکانات وجودی خود تنها می تواند قابل مقایسه با بیماران مردی باشد که بخشی از مغز آنان در اثر شلیک گلوله از بین رفته و یا قابل مقایسه با بیماران مبتلا به روان پریشی باشد که قدرت خود را جهت ارتباط با جهان واقعی از دست داده اند. چنین بیمارانی نشانه ی منحصر به فرد انسان بودن را از دست داده اند.

جسی برنارد در کتاب آینده ی ازدواج میگوید: زن خانه دار هیچ کس نیست و خانه داری یک کار به بن بست رساننده است که وی نمی تواند در آن پیشرفت نماید . او در ادامه می گوید: خانه دار بودن، زن را بیمار می کند.

نانسی دموس نیز در نقد این مطلب میگوید: تحریک زنان برای احساس نارضایتی از خانه داری و از خانه بیرون کشیدن آنها برای رضایت مندی بیشتر نتیجه ای جز استرس بیش از اندازه برای آنان نداشته است و بسیاری از زنان دیگر نمی توانند بدون کمک متخصصان و داروها زندگی کنند. زنانی که همواره از جایی به جای دیگر می روند و از حرفه ای به حرفه ی دیگر می پردازند بیشتر گرفتار روابط غیر اخلاقی می شوند.

فمینیسم معاصر، افراطی ترین و مستقیم ترین حمله ی طول تاریخ آمریکا را به خانواده صورت داده است. بنیادی ترین واحد جامعه خانواده است نه فرد، لیبرالیسم ذاتاً ضد خانواده است؛ نگاه او به فرد به صورت عددهایی است که همه با هم برابرند و از یکدیگر مجزا هستند .او افراد را به منزله ی اجزای قابل تعویض یک دستگاه اجتماعی جمعی می بیند و به جایگاه فرد به عنوان عضو خانواده اعتنایی ندارد.

 نظر دهید »

راشل کوری که بود؟

19 خرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

 یکشنبه 16مارس 2003: راشل کوری دختر آمريكايي 23 ساله، از اهالی شهر المپيا در ايالت واشنگتن، به همراه 8 تن از دوستانش - پنج آمريكايي و سه انگليسي - از اعضاي جنبش جهاني همبستگی با ملت فلسطين (International Solidarity Movement) در محله “السلام” رفح، سعی می‌کنند که از اقدام يک دستگاه بولدوزر نظامی رژيم صهيونيستی، در ويران کردن خانۀ يک فلسطينی، جلوگيری کنند.
 راشل در برابر بولدوز مي‌ايستد و از رانننده مي‌خواهد که آن را متوقف سازد. وی پيراهن پرتقالی شبرنگي به تن دارد که از دور هم قابل تشخيص است. اين فعال صلح، با بلندگوی خود با راننده بولدوز صحبت می‌کند. بقيه دوستانش نيز در فاصله 20 تا 15 متری راشل، با فرياد از راننده بولدوزر می‌خواهند كه توقف کند. اما بولدوزر همچنان به سوی راشل حرکت می‌کند، راشل روی يک تل خاک مي‌رود؛

 اما بولدوزر به او امان نمي‌دهد و هيولاي آهني 60 هزار كيلويي، پيكر راشل را به زير مي‌كشد، تيغه بولدوزر او را در خاک دفن مي‌كند. در همين زمان دوستان راشل فرياد می‌کشند و به راننده بولدوزر اشاره می‌کنند که توقف کند!

بولدوزر چند متر جلوتر مي‌ايستد. بيل فولاديش را كاملا پايين مي‌آورد و به سمت عقب حرکت مي‌كند تا خوب مطمئن شود كه بدن راشل را درهم شكسته است. پس از اين جنايت هولناك، نظاميان اشغالگر هيچ‌گونه کمکی به راشل نمي‌كنند. چند دقيقه بعد، يک آمبولانس فلسطينی به محل حادثه مي‌رسد و راشل را به بيمارستاني در رفح منتقل مي‌كند. راشل همان جا جان مي‌دهد.

  مرگ دلخراش راشل کوری تنها دو روز در برخي رسانه‌‌ها منعکس شد. غیر از روزنامه‌‌های ایالت واشنگتن عملا هیچ رسانه دیگری در پیگیری این جنایت مخوف، یا مراسم ختم و یادبود او در غزه که با دخالت تانک‌‌های اسرائیلی به هم خورد و یا درباره عبور فخرفروشانه و با استهزاء بولدوزر قاتل از کنار مراسم و مزاحمت نیروهای اسرائیلی برای آمبولانس حامل جنازه راشل و یا درباره مجوز ندادن به والدین او برای سفر به فلسطین، گزارشی منتشر نکرد.

 فردای روز شهادت راشل، ارتش اسرائیل نُه غیر نظامی فلسطینی از جمله سه کودک را کشت. این نخستین بار نیست که مردم بی‌گناه آمریکا به دست اسرائیلی‌‌ها تلف می‌‌شوند. نیروهای اسرائیلی در نهم مارس 2002 یک زن آمریکایی 21 ساله را در حالی که کودکش را در آغوش داشت به قتل رساندند. او دورگه فلسطینی - آمریکایی بود. نیروهای اسرائیلی در 8 ژوئن1967 به ناو آمریکایی USS Liberty حمله کردند؛ 34 نفر را کشتند و 172 نفر را نیز زخمی کردند. اما گویی اتفاقی نیفتاده است! آنها این واقعه را دفن کردند و در هیچ یک از کتاب‌‌های تاریخ یا گزارش‌‌های مربوط به خاورمیانه حتی اشاره‌‌ای به آن نرفته است. اسرائیل بعد از چند سال به سر دواندن و تحقر آمریکایی‌ها، بالاخره خسارت کمی به خانواده‌‌های قربانیان آمریکا پرداخت.

رسانه های صهیونیستی این واقعه را چگونه منتشر کردند
آنها نوشتند: بولدوزر ارتش اسرائیل می‌‌خواست خانه‌‌هایی را که مأمن تروریست‌‌ها بود و از طریق تونل‌‌های مخفی، در زیر آنها سلاح و مواد منفجره از مصر به رفح آورده می‌‌شد، خراب کند، اما راشل کوری سد راه این عملیات شد. یکی از این خانه‌‌ها همان خانه‌‌ای است که به ادعای والدین راشل، متعلق به یک پزشک بیگناه است. راشل و رفقای جنبشی‌‌اش وظیفه مراقبت از تونل‌‌های زیرزمینی غزه را بر عهده داشتند.

 و خود را موقعیتی قرار داد تا بیرون از میدان دید راننده بولدوزر باشد و براثر این حرکت ناشیانه به زیر شنی سنگین ماشین کشیده شد و جان داد. راشل پیش خود حساب کرده بود اگر راننده متوجه مانع تراشی او در دسترسی به تروریست‌‌ها بشود، عقب‌نشینی می‌‌کند؛ اما در محاسبه‌‌اش میدان دید کوچک راننده بولدوزر را حساب نکرده بود. تام هرندال از دیگر اعضای این جنبش است که در تیراندازی‌‌ها کشته شد.

 راشل چوب حماقت خود را خورد. او برای اشاعه تروریسم فلسطینی و جلوگیری از محافظت اسرائیل از شهروندانش به غزه رفته بود. مجله چپ‌‌گرای Mother Jones او را یک بی‌‌شعور فریب‌‌خورده خطرناک دانست. نتایج تحقیقات ارتش اسرائیل اقدام عمدی او به خودکشی را ثابت کرد. جیمز تارانتو، نویسنده وال استریت ژورنال پیشنهاد داده که جایزه «ابله ترین آدم سال» را به راشل کوری برای انگولک کردن یک بیل مکانیکی بزرگ اهدا کنند. اگر این انقلابیون جین پوش و جوجه آپارتمانی‌‌های مارکسیست، در عملیات ضد تروریستی در هر نقطه‌‌ای از دنیا بجز اسرائیل مداخله می‌‌کردند، قطعاً بی‌‌رحمانه تکه تکه می‌شدند.***

نامه های راشل کوری به خانواده: بخش‌هاي از نامه راشل كوري از رفح به مادرش در 27 فوريه 2003: “دوستت دارم! دلم واقعا برايت تنگ شده! شبها کابوس‌هاي وحشتناکي مي‌بينم، تانک‌ها و بولدوزرها را مي‌بينم که دور خانه را گرفته‌اند و من و تو هم داخل خانه هستيم. گاه، آدرنالين نقش بي‌حس کننده بازي مي‌کند.

“مادرم! من از ديدن آن مرد که فکر مي‌کرد اگر با دو بچه‌اش از خانه خارج شود و آنطور در تيررس تانکها بچرخد بيشتر در امان است، وحشت کرده بودم. من واقعا مي‌ترسيدم که آنها کشته شوند، و براي همين سعي کردم خودم را بين آنها و تانک حايل کنم! اين مسايل هر روز پيش مي‌آيد. اما ديدن آن پدر که با دوتا بچه کوچولويش در بيرون سرگردان بود و بي‌نهايت غمگين به نظر مي‌رسيد، برايم لحظه عجیب و تجربه نشده‌ای را به وجود آورد …”

“چه چيز براي اين مردم مانده؟ اگر پاسخي داري به من بگو! من ندارم. اگر هر کدام از ما زندگي آنها را مي‌ديديم؛ مي‌فهمیديم که چطور آسايش و رفاه از آنها سلب شده، مي‌ديديم که چطور با فرزندان‌شان در جاهايي شبيه انبار و پستو زندگي مي‌کنند؛ اگر اين چيزها براي خودمان پيش مي‌آمد و مي‌دانستيم که سربازها، تانکها و بولدوزرها مي‌توانند هر لحظه برسند و تمام گلخانه‌هايي را که مدتها ساخته‌ايم خراب کنند، خودمان را بزنند و همراه 149 نفر ديگر، ساعتها و ساعتها بازداشت کنند، فکر کن، آيا براي دفاع از خودمان و از چيزهاي اندکي که برايمان مانده، از هر وسيله‌اي، حتي خشونت‌آميز، استفاده نمي‌کرديم؟ به نظر من چرا!”

“معتقدم در شرايط مشابه، اکثريت انسانها، هر طور که بتوانند، از خود دفاع مي‌کنند. فکر مي‌کنم عمو گريچ همين کار را مي‌کند؛ فکر مي‌کنم مادر بزرگ هم همین کار را مي‌کند؛ فکر مي‌کنم خودم هم همین کار را خواهم کرد.”

“مادرم! از من مي‌خواهي که از مقاومت بدون خشونت حرف بزنم؟ ديروز، وقتي آن تله، منفجر شد، شيشه هاي تمام خانه‌هاي مسکوني اطراف فرو ريخت. ما داشتيم چاي مي‌نوشيديم و من مي‌خواستم با آن دوتا کوچولو بازي کنم! تا الان، اوقات سختي را گذرانده‌ام! تحمل اين همه محبت و مهرباني برايم بسيار دشوار است، آن هم از جانب مردمي که مستقيما با مرگ رو در رو هستند.”

“مي‌دانم که در آمريکا، همه مسائل اينجا، اغراق آميز به نظر مي‌رسد. صادقانه بگويم، گاه، عطوفت مطلق اين مردم که حتي در همان زمان که خانه و زندگي شان درهم کوبيده مي‌شود، مشهود است، براي من سوررئاليستي است. برايم غيرقابل تصور است که آنچه در اينجا مي‌گذرد، مي‌تواند در دنيا پيش بيايد، بدون اينکه اغتشاش و آشوب و جنجال عمومي در پي داشته باشد. اينها قلبم را به درد مي‌آورد، همانطور که در گذشته هم برايم دردناک بود! چه چيزهاي شنيعي که اجازه مي‌دهيم در جهان بگذرد!”

“اين چيزي است که من در اينجا شاهدش هستم؛ قتل و کشتار، حمله‌هاي موشکي، مرگ بچه‌ها با گلوله، اينها قساوت است. و وقتي همه اينها را يکجا در ذهنم جمع مي‌کنم، از احتمال فراموش شدن آن وحشت مي‌کنم.”

“اکثريت غالب اين مردم، حتي اگر از نظر اقتصادي امکان گريز از اينجا را داشته باشند، حتي اگر واقعا بخواهند دست از مقاومت بردارند و خاک خود را رها کنند و بروند (و اين، به نظر مي رسد کوچکترين هدف سفاکي‌هاي شارون است) نمی‌توانند. براي اين که حتي نمي‌توانند براي تقاضاي روادید به اسرائيل بروند، و براي اينکه کشورهاي ديگر اجازه ورود به آنها نمي‌دهند (نه کشور ما و نه کشورهاي عربي). براي همين است که من فکر مي‌کنم وقني تمام امکان زنده بودن فقط در يک وجب جا (غزه) خلاصه مي‌شود و از آن نمي‌توان خارج شد، مي‌توانيم از “نسل‌کشي” حرف بزنيم. شايد شما بهتر بتواني معناي “نسل‌کشي” را، بر طبق قوانين بين المللي تعريف کني. من الان آن را در ذهن ندارم. اما من، اينک بهتر مي‌توانم آن را تصوير کنم، البته اميدوارم!”

“فکر مي کنم تو مي داني که من دوست ندارم از اين کلمات سنگين استفاده کنم. ولي واقعا سعي مي‌کنم آن را تصوير کنم و بگذارم ديگران خودشان نتيجه‌گيري کنند. و با اين حال، همچنان به توضيح و تشريح موقعيت ادامه مي‌دهم.”

“فکر مي‌کنم چقدر خوب است که همه ما، همه کارهاي ديگر را رها کنيم و زندگي خود را وقف اين کار کنيم. اصلا فکر نمي‌کنم که اين کار اغراق است. من هنوز هم دوست دارم برقصم، دوست پسر داشته باشم و با دوستان و همکارانم شادي کنم و بخندم؛ ولي در عين حال مي خواهم که اينها متوقف بشود، بيرحمي و شقاوت! اين چيزي است که حس مي‌کنم! من احساس نااميدي مي‌کنم! من متأسفم که اين پستي و دنائت جزو واقعيتهاي جهان ماست! و اينکه ما، در عمل در آن شریکيم! اين، آني نيست که من برايش به دنيا آمدم! اين، آني نيست که مردم اينجا برايش به دنيا آمده باشند! اين، دنيايي نيست که تو و بابا آرزويش مي‌کرديد؛ آنگاه که تصميم گرفتيد مرا داشته باشيد. “

“اين، آني نيست که من وقتي به درياچه کاپيتال نگاه مي‌کردم، مي‌گفتم: “اينست دنياي بزرگ! و من هم در آنم". من دوست ندارم بگويم که مي‌توانم در اين دنيا در آسايش به سر ببرم و بدون هيچ نگراني و در بي خبري کامل از شرکت خودم در اين “نسل کشي"، زندگي کنم؛ باز هم انفجار بزرگي در دوردست!”

با تلخیص از وبلاگ باز باران

 نظر دهید »

دوستان مشمئز کننده درختی

18 خرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

 دوستان مشمئز کننده درختی

“دوستان درختی خوشحال” عنوان سری انیمیشن کوتاه امریکایی است که برای مخاطب بزرگسال در سال 2006 تولید شده و به مرور پخش شده است. هر قسمت این مجموعه سه فصلی، انمیشین کوتاهی است (بین یک تا سه دقیقه) که طی آن یک یا چند موجود دوست داشتنی مورد سلاخی قرار می گیریند و  شدیدا مجروح شده یا در میگذرند.

 با دیدن یک قسمت از این سری به سرعت با ذات آزار دهنده آن آشنا خواهید شد. رسالت این سری آزار دادن مخاطب از طریق نمایش صحنه های به شدت خشن می باشد لذا این مجموعه به هیچ عنوان مناسب کودکان نیست که همین امر با ماهیت انیمیشن در تضاد است چرا که ماهیت پویانمایی در اختیار کودکان بوده و هست.

سازندگان دوستان درختی، «کن ناوارو»، «روده مونتیجو» و «آبری آنکروم» هستند. جالب است بدانید هر سه ی این افراد اصلیتی شرقی دارند و در کارنامه ی خود به جز این اثر کار سینمایی مهم دیگری ندارند، با این حال انیمیشنی که آن ها ساخته اند در حد قابل قبولی به محبوبیت رسیده و حتی پای این مجموعه را به بازی های کامپیوتری نیز باز کرده است و موفقیت مالی قابل توجهی را برای خالقین خود به ارمغان آورده است.

کاراکتر های حاضر در این پویانمایی چندین (حدود پانزده) موجود تقریباً دوست داشتنی هستند که به سه دسته ی بی دست و پا، ابله و روانی تقسیم می شوند. برای مثال اسپلندید موجودی شبیه به سنجاب و آبی رنگ است که در نقش سوپر قهرمان ظاهر می شود و معمولا برای نجات یک فرد، عده ی زیادی را به کشتن می دهد. وی در تقسیم بندی در گروه ابله ها قرار می گیرد. کاراکتر گیگلز، سنجاب صورتی رنگ مؤنث است که همواره به طرزی فجیع نابود می شود. بدون شک وی در گروه بی دست و پایان حاضر می شود و در نهایت فیلیپی، او لباس سربازی به تن دارد و با اتفاقات کوچک عصبی می شود و همه را به خاک و خون می کشد. وی در دسته ی روانی ها حضور دارد.

واکنش ها نسبت به این انمیشن های کوتاه بسیار متفاوت بوده است. گروهی  از این سری لذت برده اند و عده ای دیگر به شدت به مقابله با آن پرداخته اند. حضور خشونت در انیمیشن های شرقی به خصوص ژاپنی مورد عجیب و غیر قابل پیش بینی نیست و نخواهد بود. همواره خشونت در کارتون های مربوط به سامورایی ها حضور داشته و با آن پیوند قابل قبولی بر قرار کرده است اما نوع خشونت حاضر در دوستان درختی متفاوت است. این جا دیگر بحث قبیله و تعصب در میان نیست… در این کارتون، کاراکترها بی دلیل و به صورت احمقانه کشته می شوند. طرز کشته شدن نیز خیلی دردناک تر از نصف شدن با یک شمشیر است و حتی گاهی برای از بین رفتن کارکتر ها هیچ منطقی وجود ندارد و فقط چون باید بمیرند، کشته می شوند.

اگر شما هم همواره جز آن دسته از افرادی بوده اید که دوست دارند تام، جری را بگیرد و وی را به قتل برساند یا همیشه دوست دارند کایوت مادر مرده دستش به رود رانر(همان میگ میگ بچگی هایمان) برسد، با این حال به هیچ  وجه نمی توانید خشونت دیوانه وار این انیمیشن را توجیه کنید. چرا که همیشه به خشونت انیمیشنی مثل تام و جری عادت کرده ایم… خشونتی که تام با چکش بر سر جری می کوبد و جری بعد از سرگیجه ای کوتاه به کار خود ادامه می دهد. اما اگر تام و جری به سبک دوستان درختی ساخته می شد وقتی تام با چکش بر سر جری می کوبید وی منفجر می شد و خون همه جا را فرا می گرفت و احتمالا صحنه ای نیز از مغز بیرون ریخته ی جری می دیدیم. خشونت موجود در دوستان درختی خوشحال با خشونت حاضر در سری فیلم های ارّه قابل مقایسه است و حتی گاهی ارّه را نیز شکست می دهد. البته عده ای از افراد برای نشان دادن مقاومت خود نسبت به خشونت، تظاهر به علاقه مند بودن این سری می کنند ولی اگر کسی پیدا شود که این سری را از ته دل دوست داشته باشد حتما ریشه در مشکلات روانی وی خواهد داشت. سازندگان که دیگر جای خود را دارند.

در پایان باید بگوییم علاقه داشتن به چنین خشونتی چیزی نیست که از ذات انسان سر چشمه گرفته باشد. اگر انسان به جایی رسیده که می تواند از دیدن خشونتی این چنینی لذت ببرد باید برای خود تاسف بخورد. شاید بگویید که هرچه باشد این سری انیمیشن است و آنقدر جدی نیست که لازم باشد آن را اینگونه بررسی نمود امّا با احتساب اینکه مخاطب اصلی این انیمیشن بزرگسالان هستند به خوبی نمایان می شود که نباید از آن غافل بود و به صرف اینکه انیمیشن است از تحلیل آن دست کشید. چرا که معمولا صحنه های خشن در فیلم های ترسناک و هیجانی به گونه ای طراحی می شوند که مخاطب بترسد. به گونه ای که مخاطب به هیچ وجه نمی تواند از این صحنه ها لذت برده و بدان بخندد، اما چیزی که در دوستان درختی وجود دارد متفاوت است. سازندگان قصد دارند تا مخاطبشان به صحنه های خشن بخندد و حتی نسبت به آن ذهنیت مثبتی داشته باشند. همین امر است که باعث می شود شدت تخریبی این انیمیشن نسبت به فیلم های ترسناک بیشتر باشد.

منبع: خبرگزاری رجا نیوز، به قلم مرتضی مهاجر

 نظر دهید »

سهم امام چقدر است؟

18 خرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

با نگاهی گذرا به فهرست و میزان زمان پخش برنامه‌های مختلف رسانه ملّی و نیز فهرستی از مطالب گوناگون منتشر شده در رسانه‌های مکتوب، به خوبی می‌توان به نکته بسیار مهم و متأسّفانه دردناکی پی برد و آن نکته چیزی نیست، جز غفلت ما از ذکر و یاد واسطه فیض پروردگار، حضرت صاحب الزّمان، ارواحنا له الفداء. به واقع گویا جایگاه و مقام آن عزیز یگانه را فراموش کرده‌ایم که به هر موضوع ریز و درشت و بعضاً نه چندان مهم می‌پردازیم؛ ولی با فراغ بال در رسانه‌ها، مثل سایر صحنه‌های حیاتمان از یاد و ذکر ایشان غافلیم و گویا عادت کرده‌ایم هر کجا کم آوردیم، از سهم این برنامه‌ها و مطالب کوتاه که یک میلیونیوم ساعت از حجم کلّیه برنامه‌های فرهنگی رسانه‌های رسمی و غیررسمی هم نمی‌شود، کم کنیم.


این عمل از دو حال خارج نیست، یا شأن موضوع و مطلب (مهدویّت) را اسفل و کم اهمّیت‌تر از سایر موضوعات، همچون تاسوعا و عید نوروز و… فرض کرده‌ایم یا آنکه مجموع ایّام و آنات و حوادث و رخدادهای ماضی و مستقبل را منفک و مستقل از آنچه که در دایره گفت‌وگوهای ولایی مهدوی قابل شناسایی است، فرض کرده‌ایم وگرنه من دلیل روشن و قابل دفاعی برای این کم گذاشتن‌ها نمی‌شناسم.
از همین جا است که خواستم خودم و دوستانم را متذکّر این معنا شوم و از زبان حضرات معصومان(ع) عرض کنم که:
«دنیا و هر چه در آن است، متعلّق به خدا، رسولش و ما، اهل‌بیت است.»
این کلام حضرت اباعبدالله، امام صادق(ع) است که خلق مسلمان را متذکّر می‌شوند:
«هر که چیزی از مال دنیا به دست آورد، باید تقوا پیشه کند و حقّ خدا، رسول خدا و اهل بیت(ع) را بدهد، مباد که مستوجب و مستحقّ بیزاری آنان شود.»1
به هر دلیل و حکمت، عادت کرده‌ایم که سهم امام را تنها از خمس اموال منقول و غیرمنقول محاسبه کنیم؛ در حالی که با صد تدبیر و حیله هم از ادای آن حدّاقل می‌گریزیم؛ در حالی که در نزد آبرو، اعتبار، قلم، وقت ما و برنامه‌های رسانه‌ای رسمی و غیررسمی ما سهم بزرگی از حقّ امام باقی است که الزاماً باید پرداخته شود.
مگر نخوانده و نشنیده‌ایم این فراز دعای «عدیله» را که می‌فرماید:
«امام، آن کسی است که «بِبقائِهِ بَقیّتُ الدُّنیا، بِیمنِه رزق الوری، و بوجودِهِ ثَبتّتِ الأرضِ و السَماء؛ به حضور اوست که دنیا باقی است و به وجود او و برکت اوست که رزق و روزیِ آفریده‌ها می‌رسد و به وجود اوست که زمین و آسمان ثابت مانده است.»
به قول شاعری:
می‌تراود از تو بوی زندگی            هست لبریزت سبوی زندگی
روح آبیِ تو سرشار خدا              خنده زیبا به روی زندگی
امام صادق(ع) می‌فرمایند:
«ما اهل بیت(ع)، آن نعمتی هستیم که خدا به سبب ما بندگان را نعمت داده است و این نعمتی است که منقطع نمی‌شود و خداوند از حقّ این نعمتی که به ایشان ارزانی داشته، سؤال خواهد کرد.»2
هر آنچه که خیر و برکت و توفیق و روزی است از مسیر امام، به واسطه امام و به اذن امام عصر(عج) به ما رسیده است. صاحب نعمتی که می‌بایست در صدر و ذیل تمامی سخنان، برنامه‌ها، بزرگداشت‌ها، اعیاد و ایّام از ایشان یاد شود و به واسطه‌اش خداوند را شکر گوییم. مباد که با ناسپاسی نعمت را بدل به نقمت کنیم؛ در حالی که مهربان‌ترین مهربان عالم است.
امام علی(ع) خطاب به رمیله فرمودند:
«هیچ مؤمنی بیمار نمی‌شود؛ مگر اینکه ما هم به خاطر او بیمار می‌شویم و هیچ مؤمنی غمگین نمی‌شود؛ مگر اینکه ما هم در غم او غمگین می‌شویم و هیچ دعایی نمی‌کند؛ مگر آنکه ما به دعای او آمین می‌گوییم و سکوت نمی‌کند؛ مگر آنکه ما برایش دعا می‌کنیم.»3
در تندباد حوادث و فتنه‌های آخرالزّمانی که هر دم رو به فزونی است و در میان حملات جنود ابلیسی که از فراز و فرودمان هر لحظه، چون طوفان حمله می‌آورند، چه کسی است که پناه امن و حصن حصین باشد؟ گویا خود را ایمن شناخته‌ایم یا پناهگاهی امن‌تر یافته‌ایم وگرنه چرا چنین … ؟
این سخن جز آن است که امروزه روز، تنها با رویکرد مهدوی می‌توان به تفسیر و رمزگشایی از همه حوادث و رخدادهای سیاسی، طبیعی، اجتماعی و حتّی فرهنگی در سطح کلان و خرد پرداخت.
امام باقر(ع) فرمودند:
«مهدی از همه شما بیشتر مردمان را پناه می‌دهد و از همه شما علمش افزون‌تر است و از همه رحمت و لطفش فراگیرتر.»
اگر چنین نبود، در آن سحرگاه و در سرداب مقدّس این مناجات، چنان که سیّد بن طاووس نقل کرده است، از ایشان شنیده نمی‌شد:
«خداوندا! شیعیان ما از پرتو انوار ما خلق شده‌اند و از زیاده گِل ما سرشته گردیده‌اند، آنها گناهان زیادی به اتّکای محبّت ما و ولایت ما مرتکب شده‌اند، اگر گناهان آنها در ارتباط با توست، از آنها درگذر که ما نسبت به حقّ خود اظهار رضایت کرده‌ایم و آنچه از گناهان در ارتباط با خودشان و مردم است، خودت بین آنها اصلاح کن و از خمس که حقّ من است به آنها بده تا راضی شوند و آنها را از آتش نجات بده و با دشمنان ما در سخط خود جمع نفرما.»4
هیهات! ندانستیم که به قول امام حسن عسکری(ع)، یتیم‌تر از هر یتیم آن کسی است که از امامش دور افتاده و قادر نیست او را بیابد و نمی‌داند احکام دینش را چه سازد و از کجا حاصل کند.
خودم و شما را متذکّر این همه غفلت می‌شوم و دعوت می‌کنم به ادای حقّ امام و تجدید عهد با امام، چنان که در نامه‌ای به شیخ مفید(ره) فرمودند:
«اگر شیعیان ما که خداوند توفیق طاعتشان دهد، به عهدی که با ما داشتند وفا می‌کردند، همانا فیض دیدار ما از آنان سلب نمی‌شد.»5
والسّلام

پی‌نوشت‌ها:
1. اصول کافی، کتاب حجّت، ج 2.
2. نورالثّقلین، ج 5، ص 663.
3. بحارالأنوار، ج 26، باب 9، ص 140.
4. کمال الدّین و تمام النّعمه، ج 2، ص 149.
5. احتجاج طبرسی، ج 2، ص 498؛ تحفه امام مهدی(ع)، ص 129.

 نظر دهید »

طلوع سیاره میمون ها ; نگاه حقوق بشرانه به حلقه مفقوده داروین

17 خرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

 طلوع سیاره میمون ها ; نگاه حقوق بشرانه به حلقه مفقوده داروین

Rise of the Planet of the Apes
نگاه حقوق بشرانه به حلقه مفقوده داروین

تئوری داروین و ماجرای میمون های هوشمند ( با رفتار شبه انسانی که به نوعی تداعی حلقه مفقوده داروین بوده است ) تقریبا از اوایل تاریخ سینما در این هنر به اصطلاح هفتم نفوذ داشت. از کینگ کنگ ، آن میمون غول آسا که از خود احساسات انسانی بروز می داد و مرگش تاثر تماشاگران را برمی انگیخت تا گوریل هایی در برخی فیلم های کمدی با قهرمانان این فیلم ها، رقابت داشتند (مانند یکی از فیلم های دو کمدین مشهور ، باد ابوت و لوکاستلو  ) و تا شمپانزه ای به نام “چیتا” که یار غار تارزان بود و در اکثر فیلم های او حضور داشت. حتی از این دسته می توان از فیلم های اخیرتر مثال آورد مانند “کنگو” ساخته فرانک مارشال در سال 1994 که به نوعی در مورد سلطنت گمشده گوریل ها ، تصویری شبه اسطوره ای ارائه می کرد.

اما فیلم “سیاره میمون ها” به کارگردانی فرانکلین جی شافنر در شکل و شمایل ژانر به اصطلاح علمی تخیلی ظاهر شد و به گونه ای تاثیر گذار و تکان دهنده به داروینیسم می پرداخت. داستان یک گروه تحقیقات فضایی که پس از گمشدنی طولانی در فضا ، به سیاره ای می رسند که تحت تسلط میمون ها است. میمون هایی که تکلم می کنند و رفتاری مانند آدم ها دارند ، آنها را اسیر کرده و به بند می کشند تا سرانجام وقتی گروه فضانوردان از چنگ میمون های هوشمند می گریزند،با مشاهده دست مجسمه آزادی که از زیر خاک بیرون زده ، متوجه می شوند پس از زمانی طولانی مجددا به کره زمین بازگشته اند. کره ای که به تسخیر میمون ها درآمده است. گویا پس از میلیون ها سال ، بازهم میمون ها تکامل پیدا کرده و به آن حلقه مفقوده داروین رسیده اند تا بتوانند مانند آدم ها حرف بزنند و رفتار کنند.

“سیاره میمون ها” در آستانه سال 1969 به اکران عمومی درآمد. اولین فیلمی که به گونه ای واضح و روشن ، تفکرات دینی را مورد هجوم قرار داده و با یک اثر ظاهرا علمی-تخیلی حتی حلقه مفقوده ای را که داروین نتوانسته بود تصویر روشن و معلومی برایش ارائه دهد، به تصویر کشیده و اندیشه ضد الهی داروینیسم را وجه ای به اصطلاح علمی بخشد! داروینیسمی که پایه و اساس تفکرات الحادی فراماسونری و جنبش صهیونی به اصطلاح روشنگری و اصلاح دینی قرار گرفت. تفکراتی که به تدریج نظام سلطه ای را بنیان نهاد که برای برپایی حکومت جهانی خود از هیچ جنایت و فاجعه آفرینی علیه بشریت ابا نداشته و ندارد.

سال 1969 برای سینمای جهان سال ویژه ای محسوب شد. سالی که نخستین فیلم شیطان پرستانه با نام “بچه رزماری” به کارگردانی رومن پولانسکی به اکران عمومی درآمده و حیرت و تعجب حتی خود آمریکاییان را برانگیخت که چه جریانات مخوفی در زیر پوست اجتماع به ظاهر مذهبی شان ، وجود داشته و آنان بی خبر بوده اند. در همین سال بود که فیلمی به نام “هگزان” ساخته بنیامین کریستن سن پس از 50 سال از گوشه آرشیو هالیوود بیرون آمد و اکران عمومی یافت . فیلمی که در واقع در سال 1919 تولید شده ولی در همان سال به جای اکران عمومی، بایگانی شده بود تا فرصتی مناسب! چرا که فیلم “هگزان” درباره جادوگری و علوم غریبه بود و از اولین آثار شیطان پرستانه ای به شمار می آمد که به دلیل مناسب نبودن فضای جامعه آمریکا در سال 1919 مجوز اکران نگرفت. ولی چرا این فیلم نیز در سال 1969 به روی پرده سینماها رفت؟

 

گفته شده که سال 1969 مانند سال های 1966 ، 1999 و …برای گروهی موسوم به هزاره گرایان ، قِرَن تاریخی محسوب می شود. هزاره گرایان از جمله گروههای انجیلی هستند که با هدف برپایی اسراییل بزرگ و جنگ آخرالزمان ( با آرمان جنگ های صلیبی ) در انتظار بازگشت مسیح موعودشان به سر می برند. مسیحی که اساسا با حضرت مسیح بن مریم ( ع) متفاوت بوده و مسیح بن داوود به شمار آمده و از نسل حضرت عیسی مسیح (ع ) و مریم مجدلیه معرفی می شود.

از آن پس،دهها فیلم و سریال درباره موضوع سیاره میمون ها ساخته شد که اغلب ساخته فیلمسازان به قول معروف تجاری ساز هالیوود بود؛ از فیلم"جریان سیاره میمون ها “به سال1970ساخته تد پست گرفته تا  “فرار از سیاره میمون ها ” در سال 1971 ساخته دان تیلور و  باشرکت بازیگر اصلی نقش کورنلیوس در فیلم اول یعنی رادی مک داول تا  دو فیلم پی در پی “جی لی تامسون” در سالهای 1972 و 1973 به نام های ” فتح سیاره میمون ها ” و  “نبرد سرزمین میمون ها ” و تا …چند سریال و فیلم تلویزیونی از جمله ” سیاره میمون ها ” در سال 1974 و “بازگشت به سیاره میمون ها ” در سال 1975 و …

اما تیم برتن ، فیلمساز معروف و ایدئولوژیک هالیوود هم بعد از فیلم های آخرالزمانی همچون دو قسمت بت من در سالهای 1989 و 1992 و همچنین فانتزی آخرالزمانی “مریح حمله می کند “،پس از آغاز هزاره جدید به سراغ نوول “پی یر بولی” فرانسوی رفت ( که با رمان سرقت کرده “پل رودخانه کوای” معروف بود. رمانی که در سالهای دهه 50 و اوج تصفیه های ایدئولوژیک مک کارتیسم از کارل فورمن و مایکل ویلسون غصب کرده و به نام خودش زده بود!). برتن این بار داروینیسم ماسونی را به آخرالزمان گرایی اوانجلیستی پیوند زد و با شمشیری که از رو بسته شده ، مسلمانان را به عنوان دشمنان دیرین فرقه های صهیونی و ماسونی نشانه گرفت و با نماد های تردید ناپذیر ، ضد مسیح یا آنتی کرایست اثر را به مسلمانان شبیه ساخت. تا حدی که حتی نشان داد ، گویی آنها در انتظار یک منجی با سفینه ای سپید هستند!!

اما “طلوع سیاره میمون ها ” ساخته روپرت وایت ( که پیش از این به فیلمساز مستقل معروف بود و اینک با ساخت این فیلم برای کمپانی فاکس قرن بیستم بار دیگر نشان داده شد که “فیلمساز مستقل در هالیوود” یک شوخی بیش نیست) نگاهی تازه و  متناسب با رویکرد امروز تینک تانک های آمریکایی عرضه می دارد.

برخلاف فیلم های قبلی که رشد و تکامل میمون ها و رسیدن به شعور آدمی که خارج از حیطه قدرت انسان ها بود ( و براساس تئوری داروین با نیروی طبیعت و به طور طبیعی این جهش یا تکامل صورت می گیرد)،در فیلم “طلوع سیاره میمون ها ” که براساس فیلمنامه مشترک ریک جافا و آماندا سیلور (با سابقه دو کار مشترک “چشم در برابر چشم” ساخته جان شلزینگر در سال 1996 و  “Relic” به کارگردانی پیتر هایمز در سال 1997 )  ساخته شده ، تکامل میمون ها و رسیدن به حلقه مفقوده داروین بدست انسان صورت می گیرد.

ویل رادمن ( با بازی جیمز فرانکو ) محقق موسسه جنیسز ، به دلیل بیماری آلزایمر که پدرش، چارلز به آن دچار است ، برروی ویروسی که بتواند با تزریق آن ، باعث بازتولید سلول های مغز  و تقویت حافظه شده ، تحقیق کرده و ناچار است نتایج تحقیقاتش را مرحله به مرحله برروی میمون ها و شمپانزه ها امتحان نماید. یکی از این داروها به نام ALZ 112  برروی میمونی که “چشم روشن” نامیده شده ( به دلیل دانه های سبزی که درون چشمش نمایان گردیده ) نتیجه مثبت داشته ولی در یک برخورد سوء تفاهم آمیز ، میمون یاد شده دچار حمله عصبی شده و به مراقبین خود حمله ور   می گردد که در نهایت عکس العمل پلیس را به دنبال داشته و به مرگ میمون منتهی می شود. بعدا در می یابند که میمون ذکر شده به دلیل حفظت از نوزادش که فکر می کرده بوسیله انسان ها به خطر می افتد ، حملات فوق الذکر را انجام داده است. خسارات یاد شده به موسسه جنیسز باعث می شودتا پروژه ALZ 112  متوقف شده و مدیر شرکت به نام جاکوبی دستور قتل همه میمون ها را صادر کند. به همین دلیل رادمن ، نوزاد “چشم روشن” را به خانه برده و نزد خودش بزرگ می کند. بچه میمون از همان ابتدا با چارلز ، پدر ویل ارتباط برقرار کرده و  چارلز به دلیل علاقه ای که به نمایش ژولیوس سزار دارد ، او را سزار می نامد. رشد حیرت انگیز هوش سزار ( با رفتاری شبه انسانی ) موجب می گردد که ویل داروی ALZ112 را به پدرش نیز تزریق کند که اثرات شگفت انگیزی داشته و موجب بازیافت حافظه اش بسیار بیش از قبل می شود.

 

فیلم “طلوع سیاره میمون ها” با صحنه شکار میمون ها در جنگل توسط بومیان آغاز شده که گذر دوربین از نمای درشت چشم یکی از میمون هایی که اسیر شده به همان چشم در محل آزمایشات هوش مرکز تحقیقاتی جنسیز ، متوجه می شویم که صحنه آغازین فیلم در واقع یک فلاش بک از دیدگاه میمون یاد شده بوده که در صحنه بعد وی را “چشم روشن” می نامند. او در حال بازی با برج لوکاس (از آزمایشات هوش) است که در یک رکورد 20 حرکتی برای مرتب کردن آن ، حیرت مربیان خود از جمله ویل رادمن که روی ویروس ALZ112 کار می کند را برمی انگیزد. به این ترتیب از همین صحنه ابتدایی فیلم ، فیلمنامه نویسان و کارگردان با قراردادن یک فلاش بک از زاویه دید میمون ، مخاطب را در سمت وی قرار داده تا در صحنه های بعد بتوانند راحت تر همذات پنداری او را برانگیزند و انصافا خیلی سریع هم به این مقصود خود دست می یابند.

میمون مورد بحث یعنی همان “چشم روشن” طی یک برخورد نامطلوب عصبی شده و ناخودآگاه در گیر فضایی پرتنش می گردد. در اینجا نیز با یک نمای مختصر دیگر ، کارگردان روند همذات پنداری  مخاطب با “چشم روشن” را که از ابتدا آماده کرده بود به نقطه تاثیر گذارش نزدیک می سازد. در این صحنه “چشم روشن” که از سلولش بیرون کشیده شده ، در میان درگیری با آدم ها سعی می کند تا دوباره به داخل سلول بازگردد تا غائله ختم شود ولی در سلول بسته شده و این امکان را نمی یابد. ناچارا به دیگر اتاق ها و سالن ها می گریزد و همه چیز را به هم می ریزد تا در پایان این تعقیب و گریز ناگزیر، با گلوله نگهبانان کشته شود. نحوه مردن “چشم روشن” روی میز جلسه ای که قرار بود درباره ادامه آزمایشات و سرمایه گذاری برای ساخت ویروس ALZ112 تصمیم گیری شود ، به اندازه کافی تراژیک هست و هنگامی که ویل متوجه می شود، همه حالات تهاجمی و عصبیت “چشم روشن” به خاطر حفاظت از بچه اش بوده ، سیر ایجاد همذات پنداری که سخن از آن رفت ، پس از گذشت حدود 10 دقیقه از شروع فیلم تکمیل می شود . این یعنی نهایت هوشمندی فیلمنامه نویسان و کارگردان در درگیر ساختن تماشاگر با اثری که قرار است با یک موضوع نامانوس پیش برود و مقصدش القاء پیامی به شدت ایدئولوژیک و آخرالزمانی است و لازم است در 90 دقیقه باقیمانده فیلم ، مخاطب را به این پیام، باورمند کند.

پس از سکانس فوق الذکر که با ریتمی سریع تماشاگر را درگیر فیلم و قصه می کند ، با سیر حضور سزار ( نوزاد همان میمون چشم روشن) در منزل ویل مواجه هستیم که مثل یک بچه یتیم باهوش و بازیگوش رشد می کند. در اولین صحنه ای که بر تصویر جمله “3 سال بعد” نوشته می شود ، شاهد سکانسی هستیم که “سزار” با مهارت هر چه تمامتر از دستشویی بیرون آمده و با یک سری عملیات آکروباتیک و جذاب ، آغاز روزش را به نمایش می گذارد و هرچه بیشتر مخاطب را سمپات خودش    می گرداند. خصوصا که ویل نیز در یادداشت هایش ، سرعت پیشروی هوشمندی اش را فوق العاده می داند . هوشی که به طور ژنتیک از مادرش که ویروس ALZ112 را گرفته بود ، به ارث برده است.

از اینجا به بعد داستان به گونه ای کلیشه ای پیش می رود و طبق فرمول های هالیوودی که نباید داستان با این روند خوب و خوش آن هم در یک سوم اولیه اش جلو برود ، وضعیت متعادل فیلم با یک حادثه به هم می ریزد که البته این حادثه در فیلم “طلوع سیاره میمون ها” مانند دیگر فیلم های معمولی خلق الساعه نبوده و علت و معلول خودش را دارد. سزار که 8 سال دیگر را در خانه ویل گذرانده و حالا به میمون بالغی بدل شده ، احساس دلتنگی کرده و وقتی او را برای تفریح به جنگل سرخ در آن سوی پل گلدن گیت سانفرانسیسکو می برند ، گویی به خانه گمشده اش رسیده ولی ناچار از بازگشت به خانه ویل است. اما این سفر کوتاه به طبیعت ، او را به شدت سرخورده و در عین حال پرخاشجو کرده به نحوی که در یک درگیری با همسایه ویل ( که آن هم به دلیل زورگویی و برخورد نامطلوب همسایه با پدر ویل یعنی چارلز بوده ) روانه محل نگاه داری میمون ها می شود که مثل یک زندان سخت با وی به شدت بد رفتاری می شود. اگرچه در ابتدا برایش بسیار سخت می گذرد ولی به زودی می تواند خود را با محیط همراه کرده و پس از ناامیدی از بازگشت به خانه، به تدریج تلاش می کند تا سایر میمون ها را هم نسبت به موقعیت شان آگاه سازد.

در تمامی صحنه های میانی فیلم شاهد به اصطلاح متمدن و هوشمند شدن یک قوم وحشی ( در اینجا میمون ها) توسط نتیجه آزمایشات علمی انسان ها هستیم که به تدریج آنها را به حقوق و موقعیت شان واقف می سازد. میمون هایی که در ابتدای ورود سزار به محیط شان به هیچوجه،حضور وی را برنمی تابیدند و حتی با وی درگیر می شدند براثر عملکرد حساب شده سزار ( که از هوش فوق العاده اش منشاء  می گیرد ) کم کم وی را به عنوان رییس خود می پذیرند. این موضوع حتی در مورد گوریل وحشی که در همان محیط میمون ها هم درون قفسی زندانی است هم صدق می کند.

 

 

این صحنه ها به شدت سکانس هایی مشابه را در فیلم های هالیوودی تداعی می کند که یک سیاهپوست یا انسان شرقی که مثلا در دانشگاههای غرب تحصیل کرده و حالا به وطنش یا میان قومش بازگشته ، تلاش می کند تا دیگر هموطنانش را نسبت به حقوقشان آگاه سازد و در این مسیر مورد ظلم و ستم غربی های سفید پوست نیز واقع می شوند. فیلم هایی مانند “هتل رواندا” یا “5 روز از جنگ” و یا “گاندی” که شخصیت این آخری بیشتر با سزار می خواند!

در واقع دراین میان،همه مبنا و منشاء رشد وتکامل آن قوم درجه 2(از نظر غربی ها)نه در استعدادهای ذاتی آنها و نه برگرفته از نیرویی ماورایی( مثلا خدا یا طبیعت) ، بلکه از دانش و علم و همت غربی ها ناشی می شود!! دانش و علمی که سعی می کند سایر اقوام و ملل و موجودات ضعیف ( یا در واقع مستضعف یعنی ضعیف نگاه داشته شده) را ظاهرا متمدن گرداند!

این دقیقا یک نگرش اومانیستی نژادپرستانه است که فیلم “طلوع سیاره میمون ها” را با فیلم های مشابه قبلی اش درباره ماجرای سیاره میمون ها متفاوت می گرداند.

ویل رادمن و دوستش کارولینا، به عنوان منجیان مصلح غربی (که نمونه هایش را به کررات در آثار هالیوودی دیده ایم و شاید یکی از اخیرترین آنها “جیک سالی “سرباز قطع نخاع شده فیلم “اواتار” است که منجی قوم ناوی ها می شود) قطب مثبت ماجرا هستند و مجموعه موسسه تحقیقاتی جنیسیز خصوصا مدیر آن به نام جاکوبی و سرمایه گذاران منفعت طلبش به علاوه افراد پلیس سانفرانسیسکو ، قطب منفی قصه می شوند و جماعتی که با این گروه منفی وارد جنگ و نبرد شده اند تا به اصطلاح حقوق خود را استیفا نمایند ، گروهی میمون و شمپانزه و گوریل هستند!

صحنه ای که در آن پلیس سوار براسب سانفرانسیسکو برای سرکوب وارد میدان می شود ، صحنه بسیار آشنایی برای تماشاگر است که سالهاست آن را در هنگام سرکوب و برخورد پلیس آمریکا با مخالفانش دیده است منتها این بار گروهی که مورد سرکوب این پلیس قرار می گیرند ، میمون هایی هستند که مورد ظلم و ستم واقع شده اند!!  مشابهت سازی خبیثانه ای نیست؟!!!

این شبیه سازی خبیثانه در سکانس هایی دیگر فیلم بسیار بارز تر است. با این ویژگی که نگاه فیلمساز نسبت به میمون ها ترحم انگیز  و از جنس حقوق بشری غربی است!

در صحنه شورش میمون ها ، اعتراض سزار به مامور محافظ خشن، با کلمه ” نه ” آغاز می شود و این کلمه را بقیه میمون ها نیز تکرار می کنند.  این شاید خبیثانه ترین ترفند سازندگان فیلم برای تشبیه میمون ها به مسلمانان باشد که کلمه “نه” در باورهای ادیان توحیدی به خصوص اعتقادات اسلامی و آغاز این باورها(در مقابل همه بت ها و خدایان دروغین وکاذب برای ابراز بندگی به خدای قاهر متعال) نقش مهمی دارد. این علاوه بر شخصیت آرام و متین سزار است که با هوشمندی خاص در صحنه های مختلف ،مقابل تندروی برخی از همنوعانش ایستاده و آنها را از کاربرد خشونت برحذر داشته است. شخصیتی که تربیت یافته همان جامعه ای است که برعلیه اش شوریده و در مقابلش ایستاده است.

در واقع هشدار سازندگان فیلم به جامعه غربی ، یک هشدار دو وجهی است ؛

اول اینکه فشار بیش از حد به جوامع تحت سلطه و به اصطلاح جهان سوم ، نتیجه عکس داشته و باعث شورش و غلیان آنها خواهد شد. ( این در واقع نتیجه نظرسنجی یکی از تینک تانک های آمریکایی در سال 2007 بود که به دلیل دخالت های آمریکا در خاورمیانه و کشورهای اسلامی ، نتیجه هرگونه انتخابات آزاد در این مناطق به پیروزی بنیادگرایان اسلامی خواهد انجامید.) پس باید به این طبقات و اقوام و ملل ، آزادی های کنترل شده داد ، مثلا در جنگلی زیر نفوذ آنها ( مثل همان جنگل سرخ در حاشیه سانفرانسیسکو) زندگی خودمختارانه ای داشته باشند .(این تقریبا همان پیام انیمیشن “ماداگاسکار” است!). چنانچه این خود ویل است که سزار را با جنگل سرخ آشنا ساخته و تشویقش می کند که از درخت بلندی بالا برود و هموست که در آخرین سکانس فیلم در جنگل سرخ بازهم وی را به بالا رفتن از درخت بلندی تشویق می کند.وقتی سزار در مقابل درخواست ویل که از او می خواهد به خانه بازگردد تا بتواند حمایتش کند ، در گوش ویل آهسته می گوید که “من در خانه ام هستم ” .

و دوم اینکه باید به سختی مراقب این اقوام و گروهها و دستجات بود که هوشمند شدنشان به دست خود غربی ها ممکن است نتایج غیر قابل جبرانی برای جامعه غرب داشته باشند ، مثل همان زیر و رو شدن سانفرانسیسکو و تسخیر پل گلدن گیت و  کشتن پلیس ها… باید مراقب این هوشمند شدن بود. جالب است که در جایی از فیلم ، مامور محافظ میمون ها ، مرحله هوشمند شدن آنها را با کلمه “Enrichment"به معنای غنی سازی ( کلمه ای آشنا برای ماجرای هسته ای ایران ) مترادف می داند. فیلمساز گویی با این کلمه می خواهد ، دو موقعیت کاملا متفاوت را با یکدیگر مشابه سازی کرده و به نوعی راه حل ازائه نموده و یا حداقل تبعات راه حل های مختلف را نشان دهد.

اما در هر دو حالت نگاه نژادپرستانه فیلمساز، بارز است؛

 

گروه و طایفه ای که در مقابل نظام   سرمایه داری آمریکا و نماد مشخصش یعنی شهر سانفرانسیسکو ایستاده اند، گروهی میمون وحشی هستند که سرکرده شان توسط خود آمریکایی ها آگاه و باهوش شده و این گروه در گذشته مورد ظلم و ستم قرار گرفته اند(کنایه ازهمه ملل و کشورهایی که از سوی آمریکا استعمار شده اند؟) و بد نیست اینک برای اینکه حداقل از شورش آنها در امان بمانند ، آزادی های کنترل شده ای در اختیارشان بگذارند.

این دیدگاه سیاسی روز در کنار همان نگاه ایدئولوژیک آخرالزمانی داروینی قرار می گیرد تا دراینجا دیگر به حلقه مفقوده و نسل گمشده و قدرت طبیعت متوسل نشده و با یک نگرش اومانیستی محض ، حتی حلقه گمشده داروین را نیز کار عقل و هوش انسان های غربی و آمریکایی دانسته و نسبت به حاصل آن نگاهی حقوق بشرانه ارائه کنند!!
نمایش اضمحلال عقلی انسانی همچون ریچارد ( پدر ویل به عنوان ریشه های او ) در مقابل رشد شگفت انگیز عقل و هوش سزار میمون ، این نگاه داروینیستی را هر چه بیشتر آخرالزمانی می کند ، خصوصا که خود ویل به عنوان کاشف دارو یا ویروس هوشمند شدن میمون ها در مقابل چنین جهش حیرت آوری درمانده است.
پایان فیلم کاملا غیرقابل پیش بینی است. تقریبا در اواخر نیمه دوم فیلم ، همه حدس ها طبق فرمول هالیوودی به سمت دو پایان، گرایش می یابد :
أ‌-        میمون ها در نهایت سرکوب شده و بقایایشان به آزمایشگاه بازگردانده شده و در نهایت یکی از آنها باقی می ماند مثلا آن میمونی که بیشتر از همه مورد آزمایش قرار گرفته بود و حتی با دستانش کلمه جاکوبی ( نام رییس موسسه را نوشت ) ولی به گونه ای حالت نفوذ در دم و دستگاه جنیسیز را داشت تا در موقع مقتضی ضربه اش را وارد کند.
ب‌-    میمون ها به طور موقت هم که شده کنترل شهر را در دست بگیرند و مثل فیلم های قبلی “سیاره میمون ها” ، بر انسان ها تسلط پیدا نمایند ، آنچنانکه از نام فیلم نیز چنین بر می آید.
اما هر دو این فرضیه ها در پایان فیلم باطل می شود و فیلم در واقع با یک هشدار به جامعه غربی و نماد آن یعنی سانفرانسیسکو به پایان می رسد. سزار که با اعلام وفاداری همه میمون ها به عنوان ریس به بالای بلندترین درخت جنگل سرخ رفته ، با عقب رفتن دوربین و با زاویه ای از پشت سر همراه با میزانسنی در جلوی همه میمون ها گویی در مقابل تمامیت تمدن غرب ایستاده و نبردی خاموش را اعلام می کند.
این در واقع هشدار تینک تانک های غرب به خصوص آمریکا به سردمداران نظام سلطه جهانی است در مقابل موقعیت ملل مستضعف که هویت ها و ریشه های خود را فراموش نکرده اند. چنین ترسیم سیاسی/فرهنگی دقیقا در تحلیل سال گذشته تینک تانک هایی مانند موسسه بروکینگز (از موسسات و اتاق های فکر استراتژیک آمریکا ) مستتر بود و حتی تحت عنوان “روش های تغییر اجتماعی جهان اسلام” منتشر گردید.

 

علاوه بر محتوای زیرکانه و رویکرد تازه فیلم “طلوع سیاره میمون ها” که به کلی با فیلم های قبلی متفاوت است و به نحو فوق العاده ای احتمالا با اعمال نظر موسسات استراتژیک آمریکایی ، به روز شده است ، ساختار فیلم نیز بر مبنای آثار اخیر فانتزی یا به اصطلاح علمی - تخیلی هالیوود بر اساس سیستم Motion-Cpture بنا شده که برای اولین بار رابرت زمه کیس در انیمیشن “قطار سریع السیر قطبی” به کار گرفت و تام هنکس را در 5 نقش کارتوتی قرار داد. پیشرفته ترین کاربرد این سیستم در فیلم “اواتار” جیمز کامرون بودکه باعث شد کمتر از 10 درصد فیلم به روش کلاسیک فیلمبرداری شود و بالاخره حضور سیستم فوق در فیلم “طلوع سیاره میمون ها” موجب گردیده تا دیگر برای نمایش میمون ها ، از پوشیدن پوست میمون ( مثل فیلم فرانکلین جی شافنر) یا گریم های سنگین ( مانند فیلم تیم برتن ) پرهیز شده و میمون ها،  قابل باورتر به نظر بیایند که این شیوه ساخت ، کلیت فیلم را یک سرو گردن نسبت به آثار مشابه برتری داده است. چنانچه اندی سرکیس (بازیگر نقش گالوم در سری ارباب حلقه ها ) در این فیلم نیز به جای سزار به خوبی توانسته ایفای نقش نماید.

در اینجا زوایای دوربین و حرکات سیالش ( که اغلب نیز کامپیوتری و با استفاده از جلوه های تصویری انجام شده )کمک شایانی به القاء مفاهیم مورد نظرفیلمساز و فیلمنامه نویسان کرده است.فی المثل همراهی اش با سزار در تحرکات سریع وی ، مکث های به جا روی صورت سزار به هنگام تصمیم گیری ها و نمایش نماهای درشت از چهره او که گاهی به صورت اکستریم کلوزآپ از چشم ها ، قدرت تصویر را صد چندان می کند ، همه و همه در شخصیت پردازی سزار بسیار موثر بوده و وی را از یک میمون هوشمند هم فراتر برده ، چنانچه در برخی از لحظات فیلم اصلا فراموش می کنیم که سزار یک میمون است!

 

و قطعا این نحوه پیشبرد فیلمنامه و کارگردانی  و انتخاب ساختار یادشده ، باری به هر جهت اتفاق نیفتاده  و برای همین موضوع طراحی شده که کاراکتر میمون ها قابل تشابه با کاراکترهای واقعی باشند. اگر هالیوود در فیلم هایی مانند “فصل جادوگری” و “کشیش” در همین سال جاری مسیحی ، گستاخانه دشمنان و جبهه مقابل صلیبیون ( یعنی مسلمانان ) را به طور واضحی با شیاطین و زامبی ها همسان نشان داد ، اینک نیز در فیلم “طلوع سیاره میمون ها” در کمال خباثت و شرارت این مقایسه را بین میمون ها و معارضان با آمریکا و نظام سرمایه داری به خصوص انقلابیون مسلمان انجام داده است. مقایسه ای که بیشتر شایسته خودشان به نظر می رسد ، چراکه آنها براساس تئوری داروین همواره اصرار داشته و دارند که از نسل میمون هستند و میمون ها و شمپانزه ها و گوریل ها را اجداد خود معرفی می کنند وگرنه همه معتقدان به توخید به خصوص مسلمانان با باطل خواندن داروینیسم و هرچه مشابه آن است ، بر الهی بودن خلقت خود و زاده نسل آدم ابوالبشر تاکید داشته و دارند.

منبع :موج نرم

 نظر دهید »

فراماسونری و علاقه به کفش پاشنه بلند

17 خرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

 فراماسونری و علاقه به کفش پاشنه بلند

در تاریخ کفش های پاشنه بلند در مظاهر اشراف گرایی و تجمل گرایی و نشان دادن جایگاه و طبقه اجتماعی سطوح عالی اجتماع بود که پای شاهان، خانواده های اشرافی، جنتلمن ها، سوارکاران ماهر و..بود با شیوع این روند افراد پایین دست اجتماع هم به پوشیدن این نوع از کفش ها گرایش پیدا کردند واشراف برای نشان دادن تفاوت خود با این طبقه، پاشنه های کفش خود را بلند تر می کردند.

بلندی پاشنه کفش باعث قوس زیاد کمر شده و این قوس کمر به صورت جبرانی گردن را به جلو می کشد و رشته های عصبی کمر و گردن را تحت فشار قرار می گیرد.
در تاریخ کفش های پاشنه بلند در مظاهر اشراف گرایی و تجمل گرایی و نشان دادن جایگاه و طبقه اجتماعی سطوح عالی اجتماع بود که پای شاهان، خانواده های اشرافی، جنتلمن ها، سوارکاران ماهر و..بود با شیوع این روند افراد پایین دست اجتماع هم به پوشیدن این نوع از کفش ها گرایش پیدا کردند واشراف برای نشان دادن تفاوت خود با این طبقه، پاشنه های کفش خود را بلند تر می کردند.
بروز کفش های پاشنه بلند در قرن اخیر، و محبوبیت مد گرایی به عنوان طبقه  متمایز این صنعت، دیدگاهی تجاری در جوامع پیدا کرد و برای تبلیغ و برانگیختن احساسات و تجملات رشد گسترده ای یافت.
انسان ها بیشتر زمان خود را معمولا در حرکت کردن و جا به جا شدن می گذرانند که این امر یعنی ایستادن بر روی پاها که ستون های بدن انسان هستند.هنگام ایستادن بیشترین فشار بر قسمت پاشنه پا وارد می شود زیرا نیرویی که از طرف ارگان های بالای زانو به قسمت استخوان زانو وارد می شود، استخوان زانو این فشار را مستقیما به پاشنه پا منتقل می کنند در نتیجه پاشنه پا تحت تاثیر بیشترین فشار.

رابطه کفش پاشنه بلند و افزایش سردرد و سایر بیماری ها
با توجه به اینکه این جلوه ها در زنان از جذابیت بالایی برخوردار است، اما هشدار های جدی پزشکان در بروز انواع بیماری ها نیز روز به روز بیشتر می شود، گروهی از پزشکان بر این باورند که افرادی که کفش پاشنه بلند می پوشند بیشتر دچار سردرد می شوند. شاید این ظاهر زنان را در نظر مردان ظاهری فریبنده تر نمایان سازد اما، بلندی پاشنه کفش باعث قوس زیاد کمر شده و این قوس کمر به صورت جبرانی گردن را به جلو می کشد و رشته های عصبی کمر و گردن را تحت فشار قرار می گیرد.
همچنین بروز سردردهایی است که منشاء گردنی دارند و خود فرد از آن آگاه نیست، از نوع  سر دردهایی هستند که منشاء آنها اختلالات گردنی یا گرفتگی های عضلات گردن است. و یا ممکن است درد در امتداد ستون فقرات گردنی کم یا زیاد شود و فرد را دچار سر درد کند و نیز استفاده مستمر زنان به لحاظ محیط های شغلی و …در دراز مدت تاثیرات جبران نشدنی در بخش ستون فقرات آنها می گذارد.

تغییر نگرش به صنعت کفش پاشنه بلند
تشابه ساختار پاهای اسب و انسان، سرمایه گذاران این صنعت را به الگو برداری از این حیوان کرده اند، اما فارق از نیت فروش محصولات دنبال اهدافی در تغییر ساختار فرم و آناتومی انسان ها نیز هستند.

همانطور که می دانید و در کتب مقدس ما مسلمانان  نیز اشاره شده، سم اسب نمایان گر جن ها و شیاطین می باشد، از سم اسبان در خصایص تمدن های گذشته  و تجسم انگیزه های شهوهوانی استفاده میشده است، و تداعی کننده انگیزه های جنسی نیز می باشد.
با توجه به ظهور نمادهای ماسون ها و ترویج شیطان پرستی یکی از خواستهای آنان، ایجاد نزدیکی و شباهت شیطان من الجن به انسان است، از این رو سعی در تولید الگوسازی نمادهای شیطانی و به خدمت گرفتن در بعد انسانی آن می کنند.
کفش های پاشنه بلند در طی یک قرن اخیر شروع به گسترش اساسی کرده است اما نخبگان ماسونی برای اینکه بخواهند طرحی را پیاده سازند به صورت تدریجی آرام و آرام در طول زمان برنامه هایشان را پیش می برند تا به این نتیجه برسند بر همین اساس آنها در پروژه جهانی سازی قصد دارند که انسان امروزی را با الگوهای شیطانی و ماوراء طبیعه  خودشان که همان عالم شیطانی ماسونی است اتصال دهند و این ارتباط در قالب انسانیت حتی در بعد فیزیک امکان پذیر نیست و باید تغییر شکل صورت گیرد. از این رو صنعت هالیوودیسم که ابزار قدرت صهیونیست و ماسون در ترویج اهداف آنان است، در سیاست و اهداف فیلم ها از اولویت بسزایی بر خوردار است.

کپی برداری آواتار از سایر محصولات چون رقصنده با گرگها و ماتریکس
بنابراین در این مسیر، تبدیل پای آدم به پای سمی شکل ابتدا کفشهایی تولید شد که پاشنه خیلی کوتاه داشت سپس این پاشنه در طول زمان بلند و بلندتر شد و آنها با استفاده از مد توانستند این کفش ها را بین مردم رواج دهند تا بتوانند کم کم نوع استخوان بندی آدم را از طریق عادت و تکرار به شکل پای شیطان نزدیک تر کنند.

کفش های پاشنه بلندی که هم اکنون در جهان و متاسفانه کشور خودمان در حال استفاده است، از همین نوع و یا بدون پاشنه می باشد. این تنها بخشی از اهداف صهیونیستی در جهان است، آنها با لعاب دادن و فریب عوام به اسم مد گرایی اهداف خودشان را دنبال می کنند.

کفش هایی که در آینده قرار است تولید شود


جایگاه مردم در هرم اهداف صهیونیست

 

امروزتیرهای دشمنان افکار و فرهنگ امتها را نشانه گرفته است و  برده داری فکرو فرهنگ در حال رسوخ به جوامع است. باید با  آگاهی هرچه بیشتر تسلیم خواسته هایی به اسم مد نشویم و با تلاش و افزایش سطح معلومات و آگاهی، همواره بکوشیم خودمان را از این تهاجمات برهانیم و سبب نجات سایر اقشار مردم شویم.
باید در این راه با همتی بلند جهاد کرد. جهادی در راه شناخت آسیب ها و ارائه راهکارها، تا بتوانیم زمینه ظهور امام عصر(عج) را فراهم آوریم.

منبع: رهبران شیعه

 نظر دهید »

كشتار خاموش

16 خرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

 كشتار خاموش

تلاش برای قتل عامّ خاموش مردم جهان سال‌هاست که در دستور کار استعمار جهانی است. ویلیام اینگدال، روزنامه‌نگار آمریکایی نیز در اثر خود با عنوان «بذرهای مرگ» به پروژه تغییر ژنتیکی ارگانیزم‌ها با هدف نژادکشی و عقیم‌سازی اشاره کرده است. روزنامه تخصّصیِ «یان برگرمایستر» در «اتریش» نیز با ارائه اسنادی، گروهی از اعضای لابی صهیونیستی حاکم بر بزرگ‌ترین بانک‌های جهانی از جمله دیوید روتچیلد، دیوید راکفلر و جرج سوروس را به انتشار ویروس خطرناک آنفولانزای خوکی در جهان به منظور سودجویی از طریق عرضه مرحله‌ایِ واکسن آن متّهم کرد. پیش از این نیز شکایتی علیه شرکت‌های باکستر، آفرگرین هیلز و تکنولوژی که مسئول تولید واکسن ضدّ آنفولانزای مرغی و متّهم درجه اوّل گسترش وبای جهانی بودند، تنظیم شده بود.

در قرن اخیر از استعداد پوسته زمین (لایه بسیار آسیب‌پذیرِ بیوسفر) با ضخامت تقریبی ۲۲ کیلومتر، به میزان فاحشی کاسته شده است و این مسئله ادامه حیات بر این سیّاره را با تهدیدی بسیار جدّی مواجه کرده است؛ به گونه‌ای که سازمان ناسا به منظور ممانعت از اعتراض جامعه جهانی، به دستور پنتاگون تصاویر ماهواره‌ای خود را محرمانه تلقّی می‌کند. تهدید حیات بر زمین، ریشه در مصرف بیش از حدّ سوخت‌های فسیلی دارد که با منافع سرمایه‌داری غرب گره خورده است (آمریکا مقام اوّل را در میزان تولید گازهای گلخانه‌ای در جهان به خود اختصاص داده است). در کنفرانس بیوسفر، دانشمندان به این نتیجه رسیدند که زوال سیّاره‌ زمین به سبب فقدان مدیریت کارآمد جهانی و عدم هماهنگی در سیاست‌های کلان اقتصادی و … اجتناب ناپذیر است. از آن روی که ترمیم و نگهداری بیوسفر، مستلزم داشتن عزمی جهانی و هزینه‌ای بسیار سنگین است و استعمار جهانی به هیچ عنوان کاهش سودهای سرشار خود را نمی‌پذیرد، برای حفظ زمین تنها یک گزینه باقی می‌ماند و آن نیز کاهش سریع جمعیت برای خنثی کردن فشار بر بیوسفر و ایجاد تعادل در آن است. بر اساس طرح صهیونیستیِ ریزش بیوماسِ انسانی در خطّ کمربندی ذخایر زمین، جمعیت زمین باید به دو میلیارد تن کاهش یابد. رابرت مک نامارا، وزیر دفاع سابق آمریکا و سپس رئیس بانک جهانی در سال ۱۹۷۰ م. گفت:
رشد جمعیت جهان یک موضوع خطرناک پیش رو در سال‌های آتی است. رشد جمعیت به ناپایداری منجر خواهد شد و یک جمعیت ده میلیاردی بر زمین، غیرقابل کنترل خواهد بود. این جهانی نیست که تک‌تک ما می‌خواهیم در آن زندگی کنیم. آیا راهی برای گریز از چنین امری وجود دارد؟ به نظر می‌رسد که شاید از دو طریق بتوان از رسیدن جمعیت به ده میلیارد جلوگیری کرد؛ یا باید نرخ زاد و ولد کنونی به سرعت کاهش یابد یا باید نرخ مرگ و میر بالاتر رود. راه حلّ دیگری متصوّر نیست.
تلاش برای قتل عامّ خاموش مردم جهان سال‌هاست که در دستور کار استعمار جهانی است. ویلیام اینگدال، روزنامه‌نگار آمریکایی نیز در اثر خود با عنوان «بذرهای مرگ» به پروژه تغییر ژنتیکی ارگانیزم‌ها با هدف نژادکشی و عقیم‌سازی اشاره کرده است.
امروزه شگردهایی چون آلوده نمودن آب شرب و غذا با ترکیبات شیمیایی جدید و ناشناخته با ریزش ترکیبات فلزات سنگین در مخازن آب شهری و موادّ رادیواکتیو در سیلوهای آرد که پیامدهایی چون اختلال در سیستم‌های دفاع و گردش خون، کاهش قدرت باروری و ایجاد ناهنجاری‌های ژنتیکی و … در انسان دارد، در دستور کار استعمارگران قرار گرفته است (شیوع بیماری سارس در «چین» و صدور شیرخشک‌های آلوده به این کشور، اقداماتی در همین راستا بوده است). پس از اعلام خبر شیوع آنفلوانزای خوکی در «مکزیک» و قربانی شدن ۱۴۹ نفر، داروی تامی فلو که تنها داروی مؤثّر بر ضدّ ویروس این بیماری است، مورد تقاضای شدید آمریکاییان قرار گرفت. ویروس موجود در این بیماری در برابر دو داروی ضدّ ویروسِ آمانتادین و ریمانتادین مقاوم بوده؛ امّا در برابر تامی فلو آسیب‌پذیر است. این دارو محصول شرکت بیوتکنولوژیِ گیلعاد ساینسِ آمریکاست که پس از شیوع این بیماری، ارزش سهام آن در بازار بورس «نیویورک» به شدّت افزایش یافت.1 نام این شرکت پیش از این نیز در مورد آنفولانزای مرغی بر زبان افتاد. روزنامه تخصّصیِ «یان برگرمایستر» در «اتریش» نیز با ارائه اسنادی، گروهی از اعضای لابی صهیونیستی حاکم بر بزرگ‌ترین بانک‌های جهانی از جمله دیوید روتچیلد، دیوید راکفلر و جرج سوروس را به انتشار ویروس خطرناک آنفولانزای خوکی در جهان به منظور سودجویی از طریق عرضه مرحله‌ایِ واکسن آن متّهم کرد. پیش از این نیز شکایتی علیه شرکت‌های باکستر، آفرگرین هیلز و تکنولوژی که مسئول تولید واکسن ضدّ آنفولانزای مرغی و متّهم درجه اوّل گسترش وبای جهانی بودند، تنظیم شده بود. این روزنامه متّهمان این پرونده را گروه تروریسم بیولوژیکی خواند که با تولید ویروس‌های خطرناک و انتشار آن در جهان اقدام به کسب درآمدهای هنگفت می‌کنند. به نوشته این روزنامه، پادزهرها و واکسن‌هایی که این شرکت‌های صهیونیستی تولید می‌کنند، بهانه‌ای برای انتشار هر چه بیشترِ بیماری‌های ناشناخته و ویروس‌هایی است که با صرف هزینه‌های سنگین در آزمایشگاه‌های ایشان در آمریکا تولید می‌شود. رئیس کمیته پژوهش‌های ژئوپلتیک «روسیه» نیز اعلام کرد که ویروس آنفولانزای خوکی با هدف کنترل جمعیت جهان و به صورت آزمایشگاهی در آمریکا تولید شده است. لازم به ذکر است که برخی از این ویروس‌ها به سبب عدم مهار به موقع، در طول زمان جهش یافته و از کنترل سازندگانش خارج می‌گردد.
صهیونیست‌ها از طریق جای‌گزینی کامل طبّ شیمیایی خویش با طب سنّتی در قرن اخیر در ایران، حدّاقل دو دهه از عمر ایرانیان کاسته‌اند. البتّه طبّ شیمیایی به طور مطلق مردود نمی‌باشد؛ امّا باید به طور بسیار محدود به کار گرفته شود.
در ۲۶ اکتبر ۱۹۸۶ م. نشریه «ساندی اکسپرس» مقاله‏ای با عنوان «ویروس ایدز در آزمایشگاه‏های پنهانی تولید شده است» چاپ نمود که در آن، دکتر جان سیل (پزشک برجسته و سرشناس) و پروفسور یاکوب سیگال (مدیر بازنشسته مؤسّسه زیست‏شناسی دانشگاه برلین) استدلال نمودند که ویروس ایدز باید ویروسی آزمایشگاهی باشد. همچنین دکتر آلن کانت ول در دو کتاب مستدل و علمی خود با عناوین «ایدز و پزشکان مرگ» (۱۹۸۸) و «خون عجیب» (۱۹۹۳) به شرح جزئیّات این نظریه پرداخت. ضمناً بر اساس برخی اسناد موجود در «کتابخانه سنای آمریکا»، وزارت دفاع این کشور با دریافت بودجه ده میلیون دلاری در ژوئیه ۱۹۶۹ م. مأموریّت یافت تا عامل زیستی ـ ترکیبی‏ای تولید نماید که قادر باشد سیستم ایمنی بدن انسان را مختل کرده یا از بین ببرد. شایان ذکر است که به رغم اختلاف‌نظر در منشأ پیدایش ویروس بیماری ایدز، کارشناسان شیوع آن را در سراسر جهان محصول برنامه‏های واکسیناسیون عمومی می‏دانند. سال‏ها پیش از ظهور ایدز در آفریقا، پنج تا هفت میلیون نفر از ساکنان آفریقای مرکزی، یعنی خاستگاه ایدز، توسط سازمان بهداشت جهانی واکسینه شده بودند. بر اساس آمار رسمی در حدود ۹۰ درصد قربانیان ایدز از کشورهای جهان سوم هستند.لازم به ذکر است که اخیراً در طیّ یک پژوهش، با اجرای پنج جهش در ویروس آنفولانزای پرندگان نوع H5N1 فرمولی کشف شده که قادر است در مدّت زمانی کوتاه در میان میلیون‌ها نفر پخش شود. رون فوشیر، میکروب‌شناس مرکز پزشکی «آراسموس هلند» که رهبری تیم پژوهش را بر عهده دارد، اذعان نموده است که این ویروس، یکی از خطرناک‌ترین ویروس‌های ساخت دست انسان است. ادّعا می‌شود که این پژوهش بخشی از یک تلاش بین‌المللی برای درک بیشتر از ویروس H5N1 است.
شرکت‌های نفتی بزرگ که در مالکیّت صهیونیست‌ها می‌باشند برای تضمین سودهای هنگفت خود، چند سال پیش مبتکری را که موفّق شده بود، فرمول جدیدی برای سوخت جایگزین اتومبیل بیابد، از بین بردند. دکتر جان کولمن در کتاب «کمیته ۳۰۰» به این واقعیّت اشاره می‌کند که غرب به شدّت می‌کوشد تا مانع از تولید برق هسته‌ای در کشورهای در حال توسعه و خودکفایی این کشورها در بخش انرژی شود؛ زیرا این خودکفایی علاوه بر این که سودهای شرکتهای نفتی را به شدّت کاهش می‌دهد، زیربنای اصلی استقلال این کشورها نیز می‌باشد. اگر این کشورها صاحب منابع طبیعی نیز باشند، این حسّاسیت افزون می‌گردد؛ زیرا آنها دیگر نیازی به فروش ثروت‌های ملّی خود نخواهند داشت.
دونالد رامسفلد درباره فراماسونری چنین می‌گوید:
انسان هیچ گاه مانند زمانی که در محراب فراماسونری زانو بر زمین می‌زند و دعا می‌کند به خداوند(؟!) نزدیک نمی‌شود.2
در روزگاری نه چندان دور، تجربه یکصد و بیست سال عمر برای عموم مردم عمری طبیعی و معمولی بود؛ در حالی که امروزه، در سراسر گیتی، مردان و زنان در پنجاه سالگی فرسودگی و پیری را تجربه می‌کنند. تباه شدن حرث و نسل، آلودگی آب و نان، تحمیل غذا و داروی رنگین، امّا مسموم در کنار بسیاری از ترفندها، عمر عمومی ساکنان زمین را به ۵۰% عمر طبیعی کاهش داده است … جنگ بیوتکنولوژیک تنها بخشی از پروژه کشتار خاموش است. بنا به نظر پرفسور فرانسیس بویل که قانون سلاح‌های بیوتکنولوژیک ضدّ تروریسم کنگره آمریکا را نوشته است، پنتاگون بخشی از دو دستورالعمل استراتژی ملّی بوش در سال ۲۰۰۲ م. مبنی بر پیشبرد جنگ بیولوژیک و پیروزی در آن را دنبال می‌نماید. وی می‌نویسد:
حکومت فدرال ایالات متّحده آمریکا از سال ۲۰۰۱ تا ۲۰۰۴ م. در ارتباط با مطالعات و تحقیقات مربوط به جنگ‌های بیولوژیکی ۵/۱۴ میلیارد دلار هزینه نموده است.
ریچار ابرایت، بیولوژیست «دانشگاه راجرز» می‌گوید:
در حال حاضر در آمریکا بیش از ۳۰۰ مؤسّسه علمی و حدود دوازده هزار واحد، در ارتباط با جنگ‌های بیولوژیک فعّالیت می‌کنند. طیّ بیست سال اخیر، توسط پژوهشگران کمپانی‌های بزرگ چند ملّیتی داروسازی، ۳۰ نوع بیماری جدید از جمله ایدز و آنفولانزای خوکی خلق و به جان مردم جهان افکنده شده است. فروش دارو و عرضه واکسن‌های به ظاهر بازدارنده و توزیع شده، سالانه بیش از ۵۰۰ میلیارد دلار به حساب تعداد محدودی کمپانی داروساز می‌ریزد.
روزنامه ملّی «گارته» ترکیه از قول آقای راونی کیلده اعلام کرده که آمریکا پیرو نشست بیلدربرگ در ۱۵ مه ‌۲۰۰۹ م. با طرح هنری کسینجر، تصمیم گرفته است بدون هزینه و حتّی با کسب درآمد میلیاردها دلار، یک سوم مردم جهان را نابود کند. وزیر بهداشت سابق «فنلاند» نیز گفت:
ویروس آنفولانزا را مقامات آمریکایی سنتز کرده تا نیمی از مردم جهان را نابود کنند.
آدریان گیبس، دانشمند ویروس‌شناس «استرالیا» نیز گفته که این ویروس ماهیّت ویروس طبیعی را ندارد و در آزمایشگاه‌های مخفی، به آن دست یافته و عمداً آن را منتشر کرده‌اند. او این اطّلاعات را در مجلّه تخصّصی ویروس‌شناسی «ویرولوژی» نیز منتشر کرده است.
«ساندی تایمز» مورّخ ۲۴ مه ۲۰۰۹ م. نوشت:
میلیاردرهایی از زمره رده‌نخست‌ها، پنهانی گرد هم آمده‌اند تا درباره چگونگی استفاده از ثروت خود در راستای کاهش جمعیت جهان و برچیدن موانع سیاسی و مذهبی که بر سر راه تغییرات مورد نظر آنها قرار دارد، به گفت وگو بنشینند … آنها به این نتیجه رسیده‌اند که باید به منظور کاهش رشد جمعیت که تهدیدی زیست‌محیطی، اجتماعی و صنعتی به حساب می‌آید، استراتژی مشترکی اتّخاذ کنند.
یهودیان تبلیغ دینی ندارند؛ زیرا کسی را به آیین خویش نمی‌پذیرند و جمعیت ایشان نیز درصد قلیلی از جمعیت جهان را تشکیل می‌دهد. از سوی دیگر آنها حاکمیّت بر بشریت را حقّ خود می‌پندارند، بنابر این، راهی جز کاستن از جمعیت غیر یهود ندارند و به راحتی دست به کشتار ایشان می‌زنند.

تلاش برای در انحصار گرفتن خوراک مردم جهان
در راستای کنترل کامل منابع غذای مردم جهان در آینده، بیل گیتس، مدیر سابق «شرکت مایکروسافت» و از اعضای بیلدربرگ بنیادی به نام خود، با ۶/۳۴ میلیارد دلار سرمایه تأسیس کرده است که ۳۱ میلیارد دلار آن، هدیه ابر سرمایه‌دار صهیونیست وارِن بافِت می‌باشد. بیل گیتس در این بنیاد سالانه میلیون‌ها دلار خرج پرورش و نگهداری سه میلیون نوع بذر مختلفی می‌کند که از سراسر جهان جمع‌آوری شده و برای قحطی بزرگ جهانی در انبار وسیعی به نام بانک بذر قیامت در کشور «نروژ» (در قطب شمال) نگهداری می‌شود. بنیاد گیتس در حال جمع‌آوری بذرهای بومی مناطق مختلف جهان است تا زمینه را برای محتاج کردن کشاورزان به بذرهای تغییر ژنتیکی داده شده، یک بار مصرف فراهم سازد. بنابراین کشاورزان که از گندم کشت شده، برای کشت سال آینده‌شان بذر بر می‌داشته‌اند، اکنون هر ساله محتاج خرید بذرهای یک‌بار مصرف صهیونیست‌ها خواهند بود. گفتنی است که تا پیش از اشغال «عراق»، خزانه بذر گندم پر ارزشی در «ابوغریب» وجود داشت که یک هزار سال از سابقه کشت برخی از بذرهای آن می‌گذشت؛ امّا اکنون اثری از آن باقی نیست. رئیس انبار بزرگ گیتس، یک کانادایی به نام مارگارت کتلی کارسون است که تا سال ۱۹۹۸ م. رئیس شورای کنترل جمعیت بنیاد راکفلر بوده است. بنیاد راکفلر یکی از شرکای گیتس در این پروژه است. راکفلر در دهه ۷۰ م. پروژه‌ای را برای تغییر ژنتیکی بذرها و تخم‌های گیاهی آغاز نموده بود. لازم به ذکر است که در مهندسی ژنتیک، گاهی ژن سایر موجودات، مانند انسان یا حیوان را در بنیاد دانه‌های گیاهی وارد می‌کنند (مثلاً به قصد مقاوم‌سازی آنها) که تأثیرات وحشتناکی بر سلامت انسان دارد. البتّه شاید صهیونیست‌ها از آن جهت عنوان خیریّه بر این بنیاد نهاده‌اند که قصد دارند پس از یک بحران بزرگ خودساخته، سومین جنگ جهانی و اعلام حکومت جهانی، در نقش منجیان و روزی‌دهندگان بشریت ظاهر شوند!

پی‌نوشت‌ها:
1. گیلعاد یک نام عِبری است. لازم به ذکر است که صنعت داروسازی در انحصار صهیونیزم است. دونالد رامسفلد، وزیر دفاع وقت آمریکا در زمان حمله به عراق، یکی از سهامداران و عضو هیئت مدیره شرکت مذکور است.
2. مجلّه M.S.A، ش ۱۹، ص ۱۴.

منبع: ماهنامه موعود شماره 144 و 145

 1 نظر

نقدی بر بازی "عملیات‌های جهانی: تکاور لیبی"

16 خرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

 نقدی بر بازی "عملیات‌های جهانی: تکاور لیبی"

گیمرجهانی در حالی که از سوی تروریستها به  سمت او شلیک می شود عباراتی قرآنی “یا ایها الکافر” (تداعی آیه اول سوره کافرون) را می شنود به این عبارات شرطی شده و اینگونه در ذهن او نقش می بندد که جمعی که از این عبارات  استفاده می کنند فارغ از موقعیت جغرافیایی، همگی تروریست هستند. تروریستهایی که مثل بسیاری از بازیها صورتهای خود را با چفیه پوشانده اند.

 «عملیات‌های جهانی: تکاور لیبی» بازی رایانه ای که هم زمان با بیداری اسلامی منطقه و انقلاب مردم لیبی به بازار عرضد شد.
«عملیات‌های جهانی: تکاور لیبی» (Global Ops:Commando Libya) بازی  اکشن  سوم شخص است که  توسط bitComposer و Spectral  عرضه شده، موضوع بازی متعلق به چهل سال گذشته است اما با محتوا و درون مایه‌ای  نوین ارائه گشته است.  این بازی با موتور قدرتمند آنریل انجین (Unreal Engine) ساخته شده اما دارای گرافیک بسیار خوبی نیست و در قد و قواره بازی های سال 2011 نمی گنجد شاید علت تعجیل در عرضه بازی به منظور هم زمانی با بیداری اسلامی منطقه  و انقلاب مردم لیبی  باشد.
داستان بازی درباره سقوط بمب‌افکن بی 52 جی (B52-G) آمریکایی در 21 ژانویه 1968  است که به علت حادثه در آبهای یخ زده قطب شمال  در نزدیکی پایگاه هوایی تول سقوط می‌کند. پس از تجسس مشخص می‌شود که یکی از چهار  بمب موجود در بمب افکن مفقود شده و بررسی سازمان سیا نشان می دهد که بمب چهارم توسط یک دلال سلاح روسی"یبی‌وادنکو” ( Yebievdenko) سرقت شده و قرار است به تروریستهای لیبیایی فروحته شود اینک آمریکا نگران است که مبادا به خاطر دخالت آمریکا در لیبی علیه آمریکا استفاده شود. شما در نقش نیروی ویژه آمریکایی از گریلند تا آفریقا عملیات انجام می دهید  و مانع این اقدام می شوید.
در این بازی سعی شده با استفاده از روش  افکار تحریف شده خطر جنگ هسته ای به علت مسلح شدن گروهها تروریستی گوشزد شود و از سوی دیگر مجهز بودن برخی از  کشورها به سلاح اتمی با تمام وقایع روی داده امری پذیرفته شده و غیر قابل اجتناب تلقی گردد ضمن آنکه خطر گروهها و تشکل های اسلامی به صورت ویژه برجسته سازی شود.

افکار تحریف شده :
دررسانه هایی چون بازی های رایانه ای سعی می شود با استفاده از روش افکار تحریف شده با ترکیب  واقعیت  با دروغ و فریب، موضوع تبلیغات را در نظر مخاطب، حقیقت جلوه داده شود. در این بازی هم تلاش شده با مقدمه ای واقعی افکار مخاطبین به سمت اهداف از پیش تعین شده سوق داده شود. چرا که داستان ابتدایی بازی مبتنی بر یک واقعه تاریخی است.
در روز 21 ژانويه 1968، به خاطر آتش سوزی در کابین هواپیما، بمب افكن بي - 52   بر فراز گرينلند (جزيره اي خودمختار متعلق به دانمارك ) در منطقه پوشيده از يخ خليج نورت استار در نزديكي پايگاه هوائي تيول (شرقی‌ترین پایگاه نیروی هوایی آمریکا)  سقوط كرد.
در اثر سقوط هواپیما، ۱2۲ هزار و ۵۰۰ لیتر سوخت جت موجود در این هواپیما و مواد منفجره موجود در آن  منفجر شد؛  و در اثر این انفجار، مواد هسته‌ای مضری از قبیل پلوتونیوم، اورانیوم و تریتیوم، همراه با لاشه هواپیما، در محوطه‌ای به مدت ۲۰ دقیقه سوختند. گرمای این آتش باعث شد یخ منطقه آب شود؛ منطقه مورد نظر بعدا در حالی که هنوز گرد و غبارهای هسته‌ای را در خود داشت، به حالت جامد درآمد.
برای مقابله با اثرات مضر این سانحه، یک اقدام پاکسازی گسترده موسوم به «پروژه ذوب یخ» با مشارکت بیش از ۷۰۰ نفر آغاز شد؛ با اینکه شرایط برای کار تقریبا غیر ممکن بود. عملیات پاکسازی تا پایان ماه فوریه در شرایط کاملا تاریک انجام می‌شد، سرعت وزش باد نزدیک به ۱۳۷ کیلومتر در ساعت بود، دمای هوا ۲۸ تا ۷۰ درجه زیر صفر بود و کارگران موظف شده بودند تا پیش از آغاز گرمای بهار عملیات اکتشاف را به پایان برسانند. در هر حال   ظرف مدت ۸ ماه از آغاز این سانحه نزذیک به ۱۰ هزار و ۵۰۰ تن از برفها و یخهای آلوده در بشکه‌هایی جمع‌آوری و برای انجام اقدامات دفعی به آمریکا فرستاده شدند. قرار شد بر اساس این نظر که حجم بالای آب می‌تواند میزان مواد هسته‌ای را رقیق کند و به سطحی ایمن برساند، با باقیمانده ضایعات کاری نداشته باشند.
پنتاگون اعلام كرد كه هر چهار سلاح هسته اي “نابود” شده اند. اما اسناد طبقه بندي شده‌اي كه تحت برنامه “قانون آزادي اطلاعات آمريكا” در اختيار بي.بي.سي قرار گرفته است
این اسناد  روشن مي‌ کند كه بازرسان كه ظرف هفته هاي پس از حادثه قطعات را كنار هم قرار دادند متوجه شدند كه در اين قطعات فقط مي‌توان سه سلاح را يافت!
حتي تا پايان ژانويه يكي از اين اسناد از بخش سياه شده ای در يخ‌ها گزارش مي داد كه مجددا يخ زده بود و داراي خطوط ناشي از فرود سلاح با چتر بر روي آن بود.در اين سند آمده است: چيز خاصي نظير گداخت اولي يا دومي در يخ فرو رفته است كه اولي يا دومي به قطعات سلاح اشاره مي‌كند.
ديگر مقاماتي كه پرونده‌هاي طبقه بندي شده را مشاهده كرده‌اند رها كردن يك سلاح هسته‌اي در اين منطقه را تاييد كردند. هر چند که پنتاگون از اظهارنظر در خصوص اين تحقيقات خودداري نمود و فقط به مطالعات رسمي سابق در خصوص اين حادثه اشاره كرد.

تروریستهای مسلمان :
هماهنگونه که اشاره شد با مقدمه ای مبتنی بر یک داستان واقعی در  بازی سازندگان یازی سعی می کنند اهداف از پیش تعیین شده خود را پیگیری کنند. بازی زمانی به بازار عرضه شد که موج بیداری اسلامی به  بسیاری از کشورهای اسلامی رسیده بود و مردم لیبی نیز علیه دیکتاتور لیبی قیام کرده بودند.  اما در این بازی به گیمرها اینگونه القا می شود که تروریستهای لیبیایی افرادی مسلمان و ضد غربی اند که در پی دست یافتن به سلاح اتمی برای حمله هسته ای به آمریکا هستند و  بالطبع گیمر حق قانونی دفاع از خود را به سرباز امریکایی می دهد که برای باز پس گیری اموال خود(بمب اتمی سرقت شده ) از یک سو و جلوگیری از حمله نظامی هر اقدامی انجام دهد!
شاید مخاطب عام و حتی برخی از گیمرها اتفاقات روی داده در بازی  همچون معماری ساختمانها در لیبی، چهره تروریستهای لیبیایی با چفیه ، مجهز بودن تروریستها به سلاح های شرقی و حتی شنیده شدن اصوات عربی را مبتنی بر واقع گرایی بازی بگذارند چرا که توقعی نیست در کشور لیبی، افراد به زبانی غیر از عربی صحبت کنند . این ظاهر امر است و اگر با دقت به تکه کلام های تروریستها مسلمان، وقتی که به سمت شما حمله می کنند گوش کنید این عبارت ها را می شنوید .
“یا ایها الکافر” یا “موت یا ایها الخنزیر” و ….
گیمر جهانی در حالی که از سوی تروریستها به  سمت او شلیک می شود عباراتی قرآنی “یا ایها الکافر” (تداعی آیه اول سوره کافرون) را می شنود به این عبارات شرطی شده و اینگونه در ذهن او نقش می بندد که جمعی که از این عبارات  استفاده می کنند فارغ از موقعیت جغرافیایی، همگی تروریست هستند. تروریستهایی که مثل بسیاری از بازیها صورتهای خود را با چفیه پوشانده اند.

 

نکته قابل توجه این است که این بازی در 7 اکتبر 2011  در اروپا (15 مهر ماه سال 90 ) و 26 اکتبر ( 4 ابان ماه  سال 90 ) در امریکا منتشر شد و بنیاد ملی بازی های رایانه ای که موظف است بازی های رایانه ای را مبتنی بر راهبردهای نظام جمهوری اسلامی ایران رده بندی کند - به جهت اینکه گیمرها ایرانی از قافله جهانی عقب نمانند در تاریخ 30 آبان ماه 90 این بازی را بررسی کرد و بدون نیاز به ویرایش برای مخاطبین بالای 18 سال مجاز اعلام نمود!!
بررسی این بازی و مشابه آن   ضرورت توجه متولیان امر و محققین این حوزه را دوچندان می کند که در حوزه رده بندی و توزیع با دقت کار کنند و از سوی دیگر صاحبنظران این حوزه را به عنوان پیشقراول جنگ رسانه ای دشمن در بین قشر آینده ساز مورد توجه قرار دهند.

نویسنده : مهندس مهدی حق وردی طاقانکی
منبع : ماهنامه پیام انقلاب. شماره 63 . ص 38 و  39

 نظر دهید »

عکس نوجوانی پیغمبر از کجا آمده؟

16 خرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

 عکس نوجوانی پیغمبر از کجا آمده؟

سال هاست که تصویری به عنوان تصویر نوجوانی رسول‌خداصلی‌الله‌وعلیه‌وآله‌وسلم در ایران انتشار می یابد. بسیاری از مردم در عین نشان دادن علاقه شان به این تصویر، این پرسش را مطرح می کنند که تصویر یاد شده از کجا آمده است؟

 شنیده شده است که کسانی در پاسخ می گویند این تصویری است که بحیرای راهب در سفری که حضرت به همراه عمویش ابوطالب به شام داشت، آن را کشیده است. اما در واقع درستی این پاسخ در معرض تردید قرار دارد.

نویسنده استدلالهای خاص خود را دارد و تلاش کرده تا نشان دهد اصل این تصویر از کجا آمده است. شاید باب بحث در این باره همچنان باز باشد

عجالتاً این مقاله را ترجمه و در اختیار خوانندگان عزیز قرار می دهیم. عنوان اصلی مقاله چنین است:

The Story of Picture
Shiite Depictions of Muhammad
Pierree Centlivre & Micheline Centlivres-Demont
در مجله
ISIM Review ۷
Spring ۲۰۰۶
pp. ۱۸-۱۹

شیعیان ایران سابقه دیرینه ای در به تصویر کشیدن اعضای خاندان حضرت محمد( صلی‌ الله‌ و علیه‌ و آله‌ و سلم) و خود ایشان دارند. از اواخر دهه نود، پوسترهای پرفروشی منقش به تصویر حضرت محمد (صلی‌ الله‌ و علیه‌ و آله‌ و سلم) در ایران چاپ شده است که در آنها حضرت محمد به صورت جوانی خوش چهره تصویر گردیده است.
این پوسترها امروزه با استفاده از فناوریهای روز و ابزارها و تکنیکهای مختلف تولید می گردند. با وجود این، ساختار تصاویر هنوز سنتی هستند، پس زمینه آنها رنگ ساده ای دارد و رنگها به سادگی در کنار یکدیگر قرار گرفته اند. به علاوه، این تصاویر همواره خصوصیات و صفاتی دارند که تمایز آنها را از دیگر عکس ها آسان می سازد، به عنوان مثال شمشیر دو لبه حضرت علیه‌السلام اشاره کرد.
اما تصویری که در اینجا بدان خواهیم پرداخت، اساسا با تصاویر قبلی متفاوت است: این تصویر نوجوانی خوش قیافه با چشمانی لطیف و چهره ای دلنشین را نشان می دهد که تا حد زیادی یادآور نقاشیهای اواخر رنسانس است، به خصوص تصاویر نوجوانانی که توسط Caravagio کشیده شده، همچون پسری با سبد میوه (Boy Carrying a Fruit Basket رم، گالری Borghese) و یا پدر جان تمهید دهنده (Saint John The Baptist موزه Capitole). همان نرمی مخمل شکل گونه ها، همان دهان نیمه باز و همان نگاه نوازش گر. هرچند نسخ متفاوتی از این تصویر وجود دارد، اما همه آنها صورتی جوان را نشان می دهند که اغلب در زیر آنها نوشته شده محمد رسول الله و یا حتی اطلاعات دقیق تری درباره دوره ای از زندگی محمد(ص) که این عکس بدان متعلق است و حتی منبع عکس داده شده است.

یک اکتشاف جالب

 

در سال ۲۰۰۴، در حین بازدید از یک نمایشگاه عکس مختص به دو عکاس Lehnert و Landrock، تصادفاً موفق به کشف ریشه این پوستر ایرانی شدیم و آن عکسی بود که Lehnert بین سالهای ۱۹۰۴ و ۱۹۰۶ در تونس گرفته بود، و سپس در اوایل دهه بیست به صورت کارت پستال چاپ و توزیع شده بود.
Radolf Franz Lehnret (۱۸۷۸ - ۱۹۴۸ که اهل جمهوری چک امروزی بود، در سال ۱۹۰۴ به همراه فردی به نام( Heinrich Landrock ( ۱۸۷۸ - ۱۹۶۶ آلمانی به تونس آمد، اولی به عنوان عکاس و دومی به عنوان ناشر و مدیر. از آنجایی که Lehnret در سال پیش از آن اقامتی کوتاه در تونس داشت، علاقه زیادی به مناظر طبیعی و ساکنان آنجا پیدا کرده بود. شرکت این دو (L&L) به صورت تخصصی به چاپ تصاویر از مناظر زیبا در تونس و مصر می پرداخت و هزاران عکس و کارت پستال از این مناطق چاپ نمود.
Lehnert که در موسسه هنرهای گرافیکی وین تحصیل کرده بود، روابطی با اعضای جنبش pictorialist که عکاسی را به عنوان اثر هنری می دانستند، داشت. عکسهای Lehnert نه تنها بیابان، تپه های شن روان، بازارها و مناطق محلی تونس را نشان می داد، بلکه شامل تصاویری از پسران و دختران نابالغ جوان بود که سنی بین کودکی و نوجوانی و چهره ای بین زن و مرد داشتند.
این تصاویر معمولا مطابق سلیقه مشتریان اروپایی تهیه شده بود که تصویری وسوسه انگیز و وهم آمیز از شرق داشتند. Lehnret بدون شک در تهیه عکسها از این مساله استفاده نموده، ولی نبوغ قابل توجهی نیز به خرج داده است. عکسهای او به صورت چاپ نقره ای، گراورسازی شده و چهار رنگ چاپ شده است. اکثر این کارت پستالها از سال ۱۹۲۰ در آلمان چاپ شده و در مصر پخش شده است.

چاپ ها و متن های منطبق
هیچ شکی نیست که کارت پستال نشان داده شده در شکل بالا که براساس شماره گذاری L&L، شماره آن۱۰۶ است به عنوان مدل پوسترهای ایرانی مورد استفاده قرار گرفته است. به علاوه، نام کارت پستال شماره ۱۰۶ محمد است، که این خود به تنهایی می تواند نشان دهد که چرا تصویرگران ایرانی آنرا به عنوان مدلی از حضرت محمدصلی‌الله‌وعلیه‌وآله‌وسلم انتخاب نموده اند. بدون شک، همه نسخ موجود از این عکس، همه از عکس شماره ۱۰۶ الگوبرداری کرده اند با این تفاوت که نسخ اولیه به عکس اصلی شبیه ترند. بدین ترتیب، Lehnret ناخواسته در قلب یک اسطوره قرار گرفته است.
سوال درباره ارتباط بین توصیف مرسوم از چهره پیامبر و چهره جوان تونسی، هنوز بدون پاسخ مانده است. تصویر نمایشگر چهره یک نوجوان خندان است، با دهانی نیمه باز، عمامه ای بر سر و گل یاسمنی بر گوش. همین چهره در کارت پستالهای دیگری و تحت عناوین دیگری از قبیل احمد، جوان عرب و غیره تصویر شده است.
کشف مسیری که باعث گردیده تصاویر چاپ شده در دهه بیست به دست ناشران تهران و قم در دهه نود برسد، برای ما ممکن نبوده است. اما این سوال وجود دارد که چه چیزی باعث شده که ناشران ایرانی شباهتی بین پیامبر اسلامی در سنین نوجوانی و تصویری یک جوان تونسی بیابند؟
قبل از جنگ جهانی اول، تصویر محمد در مجله National Geographic در ژانویه سال ۱۹۱۴ و تحت مقاله ای با عنوان اینجا و آنجا در شمال آفریقا چاپ شد که زیر آن نوشته شده بود عربی با یک گل. در دهه بیست، کارت پستالهای تونسی L&L بین سربازان فرانسوی در شمال آفریقا بسیار محبوب بود. در دهه های هشتاد و نود، کتب متعددی شامل عکس این نوجوان چاپ شد، ولی اغلب آنها عنوانی غیر از محمد به عکس داده اند.
در نسخ ایرانی فعلی، اصلاحاتی روی تصویر انجام شده و از فریبندگی چهره نوجوان چیزهایی نگه داشته شده است ولی از زیبایی جذاب آن کاسته شده است. شانه سمت چپ اندکی با پارچه پوشانده شده است و دهان و چشمها اندکی اصلاح شده است. به طور کلی می توان گفت که هنرمندان ایرانی سعی کرده اند جنبه های زیبا پسندانه تصویر Lehnert را کاهش دهند و تصویر را از حالت جذاب خارج نموده، به آن زیبایی مقدسی ببخشند.
عنوان یکی از پوسترهای چاپ شده در ایران این است: تصویر روحانی حضرت محمد، در سن ۱۸ سالگی در همراهی عمویش در یک سفر تجاری از مکه به دمشق. به علاوه ادعا شده است که این تصویر توسط یک کشیش مسیحی کشیده شده و تصویر اصلی آن در موزه رم قرار دارد.

ریشه مسیحی؟
همانطور که پیش از این نیز گفته شد، برخی از نوشته ها برای این اثر ریشه ای مسیحی قائلند، و نه یک ریشه اسلامی که این مساله مسلمانان را از گناه نگاه به صورت پیامبر و یا تصویرگری چهره وی، مبری می سازد. به علاوه، این موید این مطلب است که مسیحیان حضرت محمدصلی‌الله‌وعلیه‌وآله‌وسلم را در همان سنین کودکی به عنوان شخصیتی الهی پذیرفته اند.
این داستان از یک کشیش مسیحی کاتولیک یا ارتدکس به نام بحیرا صحبت می کند که بر اساس داستان، در قرن نهم یا دهم میلادی، در حین گشت و گذار حضرت در سوریه وی را براساس نشانه پیامبری بین شانه هایش بازشناخته است. پیامبر آینده باید می گفته است: “هنگامی که من به آسمان و ستاره ها می نگرم خود را بالاتر از ستاره ها می یابم". به همین دلیل است که در بعضی عکسها ستاره هایی در پس زمینه عکس دیده می شود.
هرچند که هیچ توصیفی درباره چهره حضرت محمدصلی‌الله‌وعلیه‌وآله‌وسلم در نوجوانی وجود ندارد، ولی توصیفاتی از چهره وی در بزرگسالی گفته شده است. گفته شده که وی پوستی سفید داشته، چشمانی سیاه، گونه هایی صاف، ابروان پرپشت و کمان گونه. دندانهای مرتب و مویشان کمی موجدار بوده است. این خصوصیات در مورد نوجوان تصویر شده در پوسترهای ایرانی دیده می شود.
در حقیقت این تصویری از یک تصویر و نمایشی از یک نمایش است. به عبارت دیگر، تصویرگران ایرانی مدلی از حضرت محمد(ص) را انتخاب کرده اند که نمایانگر زیبایی، جوانی و توازن است.

منبع: سایت تاریخ ایران و اسلام

 1 نظر

دو فتوای جنسی از علمای وهابیت

15 خرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

 به گزارش موعود  شیخ «عیسی بن صالح» مفتی سرشناس وهابی در جدید ترین فتوای خود اعلام کرد: جایز است افرادی که از ناتوانی جنسی رنج می برند، فیلم های غیراخلاقی مشاهده کنند، به شرط اینکه بازیگران آن مسلمان باشند!
از سوی دیگر شیخ «جاسم السعیدی» مفتی سرشناس وهابیون بحرین نیز در فتوایی نسبتا مشابه گفت: همان طور که قبلا هم اعلام کرده بودم، اگر هدف بر طرف کردن کمبود بودجه و ناتوانی اقتصادی بحرین باشد، فروش مشروبات الکلی و تجارت جنسی به اندازه مورد نیاز، البته با اجازه ولی أمر، جایز است.
این فتاوی در صورتی از علمای وهابی صادر می شود که به وضوح مخالف ایات شریفه قران است زیرا خدا وند متعال در قرآن می فرماید:
یسئَلُونَک عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَیسِرِ قُلْ فِیهِمَا إِثْمٌ کبِیرٌ وَ مَنَفِعُ لِلنَّاسِ وَ إِثْمُهُمَا أَکبرُ مِن نَّفْعِهِمَا وَ یسئَلُونَک مَا ذَا ینفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ کَذَلِک یبَینُ اللَّهُ لَکُمُ الاَیتِ لَعَلَّکمْ تَتَفَکَّرُونَ‏.
در باره شراب و قمار، از تو می‏پرسند، بگو: «در آن دو، گناهی بزرگ، و سودهایی برای مردم است، و[لی‏] گناهشان از سودشان بزرگتر است. » و از تو می‏پرسند: «چه چیزی انفاق کنند؟» بگو: «مازاد [بر نیازمندی خود] را.» این گونه، خداوند آیات [خود را] برای شما روشن می‏گرداند، باشد که در [کار] دنیا و آخرت بیندیشید.

یأَیهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا لا تَقْرَبُوا الصلَوةَ وَ أَنتُمْ سکَرَی حَتی تَعْلَمُوا مَا تَقُولُونَ وَ لا جُنُباً إِلا عَابِرِی سبِیلٍ حَتی تَغْتَسِلُوا وَ إِن کُنتُم مَّرْضی أَوْ عَلی سفَرٍ أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِّنکُم مِّنَ الْغَائطِ أَوْ لَمَستُمُ النِّساءَ فَلَمْ تجِدُوا مَاءً فَتَیمَّمُوا صعِیداً طیباً فَامْسحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیدِیکُمْ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَفُواًّ غَفُوراً
ای کسانی که ایمان آورده‏اید، در حال مستی به نماز نزدیک نشوید تا زمانی که بدانید چه می‏گویید؛ و [نیز] در حال جنابت [وارد نماز نشوید] -مگر اینکه راهگذر باشید- تا غسل کنید؛ و اگر بیمارید یا در سفرید یا یکی از شما از قضای حاجت آمد یا با زنان آمیزش کرده‏اید و آب نیافته‏اید، پس بر خاکی پاک تیمّم کنید، و صورت و دستهایتان را مسح نمایید، که خدا بخشنده و آمرزنده است.ودرخصوص نگاه به نامحرم خداوند در قرآن به حرمت اینگونه عمل اشاره دارد( قل للمومنین  یغضّوا من ابصارهم )؛ « به مومنان بگو : چشم های خود را ازنگاه به نامحرم فرو گیرند».

منبع افق نیوز

 نظر دهید »

حذف تحریم تلفن همراه؛ نقشه شوم امریکا در آستانه انتخابات

14 خرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

اخیرا مقامات کاخ سفید با ژستی انسان دوستانه! از حذف تحریم نسل جدید تلفن های همراه و قطعات سخت افزاری و نرم افزارها و تکنولوژیهای وابسته به آن خبر داده و این اقدام را نشانه حسن نیت ایالات متحده عنوان کرده اند. رویترز با اشاره به این اقدام مدعی است اکنون با حذف این تحریم، مسیر گفتگوها پیرامون مناقشه هسته ای ایران تسهیل خواهد شد.

خانم وندی شرمن، معاون امور سیاسی وزارت خارجه ایالات متحده امریکا، در این باره با اصرار بر حسن نیت امریکا در حذف این تحریم ها، در گفتگو با بی بی سی فارسی خاطرنشان کرد: “ما در پی آنیم تا از هر راه ممکن ارتباطمان را با ایران گسترش دهیم.”

این ادعا به حدی مضحک است که رویترز خود در ادامه می نویسد: “تلفن همراه در حوادث سال 2009 (88) در ایران و همچنین در حوادث پیرامون بهار عربی نقش بسزایی داشت.” و اینگونه اقرار می کند که هدف امریکا نه تنها تسهیل مسیر گفتگوهای هسته ای نیست، بلکه از تلاشی مذبوحانه در جهت ایجاد اغتشاش هایی نظیر سال 88 نشان دارد.



سوء نیت مقامات امریکایی به حدی فاحش و واضح است که یکی از خوانندگان مطلب درج شده در رویترز می نویسد: “اگه شما حسن نیت داشتید تحریم دارو و مواد غذایی را حذف می کردید…”

بی بی سی نیز در این باره می نویسد: “این حرکت در جهت ارتقاء آزادی سیاسی ایرانیان انجام می شود… در حوادث سال 2009، جنبش سبز تظاهرات های خود را با استفاده از تلفن همراه هماهنگ و برنامه ریزی می کردند.”

گفتنی است، نسل جدید تلفن های همراه حتی با وجود قطع خطوط مخابراتی، با امکانات ویژه خود برقراری ارتباط را ممکن می سازند.

اما مجوز دادن به کارخانجات و شرکت های تولید و توزیع تلفن همراه در آستانه انتخابات برای مقاصد شوم سیاسی، صرفا هدف کوتاه مدت آنان است.

هدف بلند مدت امریکا در ادامه شبیخون فرهنگی، جنبه دوم حائز اهمیت این مسئله است، چنانکه تغییرات فرهنگی در جوامع مختلف در اثر استفاده از تکنولوژی های جدید موضوعی است که غرب و شرق را به تامل واداشته است؛ حتی پیشتر، سی ان ان نیز در مطلبی فرهنگ استفاده از تلفن همراه در جوامع مختلف را بررسی کرده و اثرات متقابل آن بر جامعه را مورد کنکاش قرار داده بود.

 نظر دهید »

بی‌عفتی با طعم هجمه به مذهب

14 خرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

 مدتی است که غرب با روش‌های مختلف بدنبال ترویج فساد اخلاقی و تفکرات خانمان برانداز در ایران است.غرب با توجیه فساد اخلاقی، به دنبال هجمه بر زیر ساخت‌های ایدئولوژیک جمهوری اسلامی ایران است، زیرا که تمام این مفاسد از دید اسلام معصیت است و بر نهی و مقابله با آن تاکید شده و از آنجا که اسلام راس الخیمه نظام اسلامی ایران است، غرب می‌خواهد با زدن این رکن اساسی، پایه‌های مقبولیت اجتماعی نظام را در نزد اذهان عمومی تضعیف کند.

یکی دیگر از این مفاسد اخلاقی که غرب به دنبال توجیه آن است، مُنکرِ شنیع همجنس‌گرایی است، که در این مورد اخیر غرب و شبکه عملیات روانی آن بدنبال توسل به راهکار‌های غیر مستقیم برای توجیه و ترویج آن است.

 تمرکز بی بی سی بر تصویب قانون ازدواج همجنس گرایان

شبکه ماهواره‌ای بی بی سی در حال حاضر قدرتمند‌ترین و با تجربه‌ترین شبکه عملیات روانی انگلیس علیه ایران است، این شبکه که با پشتوانه تجربه رادیو بی بی سی فارسی تشکیل شد، در نخستین برنامه‌های خود، هدف از تاسیس اش را پوشش اخبار جهان برای فارسی زبانان با تکیه خاص و اصلی بر رخ دادها و اخبار سیاسی خود این کشورها معرفی کرد.

اما چرا این شبکه که فلسفه ذاتی آن تکیه بر اخبار این کشور‌ها و بالاخص ایرانی است، یک واقعه داخلی انگلستان را تا این حد پوشش می‌دهد؟تصویب لایحه ازدواج همجنس گرایان چه تاثیری بر زندگی ایرانیان یا تحولات بین المللی دارد که بی بی سی دست به پوشش زنده و تحلیل قانون جدید آن هم در نخستین دقایق پس از تصویب قانون مذکور می‌زند.

 اهداف بی بی سی و تهدیدات ناشی از آن

با وجود اینکه در دید نخست به نظر می‌رسد موضوعی که بی بی سی به آن می‌پردازد، مربوط به ایران نیست و به کشوری دیگر با سیستم حکومتی دیگر بر می‌گردد. اما در حقیقت بازوی عملیات روانی بی بی سی به دنبال آن است که با پرداختن غیر مستقیم به موضوع ازدواج همجنس گرایان در انگلستان، این موضوع را در ضمیر پنهان مخاطب بیاندازد تا به اهداف خود بپردازد. اهدافی که به نظر می‌رسد پاره‌ای از آنان به شرح ذیل باشد:

 ۱٫ تابو شکنی برای این عمل شنیع

در جوامعی همچون جامعه ایران که دارای عقبه مذهبی و دارای نمایه‌های سنتی و مذهبی است، مصلحان جامعه برای جلوگیری از ترویج این دسته از مفاسد، به یک حمله پیش دستانه همگانی دست می‌زنند. در حقیقت در این گونه جوامع نخبگان به تقبیح گسترده و مستدل این عمل شنیع می‌پردازند تا این اعمال را از دید اذهان عمومی مطرود می‌کنند تا جایی که جامعه حتی اجازه اشاره به آن را نمی دهد چه برسد به این که بخواهد فضای ترویج آن را باز بگذارد.

از همین روی شبکه بی بی سی به دنبال این است تا با پرداختن به این مسئله در قالب تصویب لایحه مرتبط با آن در مجلس انگلیس از یک سو، خود را از حملات و انتقادهای مخاطبانش برحذر دارد، زیرا که اگر مستقیم به این مسئله در ایران بپردازد، مخاطب از اهداف شومش آگاه خواهد شد، اما اگر به این مسئله در قالب یک رخداد رسمی و قانون گذری در کشوری پیشرفته بپردازد، مخاطب گارد اخلاقی خود را رها می‌کند و به آن بعنوان یک خبر می‌نگرد.

در ادامه که بی بی سی ذهن مخاطب را به سمتی سوق می‌دهد که در آن خبری از گارد اخلاقی نباشد، بدنبال این است که یکی از مهم‌ترین سلاح‌های اخلاقی علیه این گونه مفاسد را که همان تابو بودن آن است را بشکند. بی بی سی با مطرح این مفسده درکشوری همچون انگلیس که از دید مخاطب روزگاری در قلمرویش آفتاب غروب نمی کرد، تابو طرد این مفسده را در ذهن مخاطب می‌شکند.

 ۲٫ ارائه تعریفی جدید از خانواده

تحلیل گر منتخب بی بی سی “شادی امین"، در بخشی از صحبت‌هایش به تعریفی جدید از خانواده می‌پردازد و با توسل به کاور عوام فریبانه “هدف آرامش است"، ماهیت و ذات تشکیل خانواده را هدف قرار می‌گیرد.

در حقیقت امین سعی می‌کند با تعمیم صرف صفت آرامش بخشی به خانواده، نوع سنتی و اصیل خانواده را که دارای چهار چوبی شرعی و اخلاقی است را هدف قرار دهد تا از این رو اعمالی همچون “هم خانگی” و “همجنس گرایی” را توجیه کند.

 ۳٫ متعصب و نا آگاه نشان دادن مخالفان این فساد اخلاقی

بی بی سی طبق معمول برای سلطه هر چه راحت تر بر ذهن مخاطب، ژست بی طرفانه خود را حفظ می‌کند و به نقل و انعکاس نظر مخالفان موضوع مورد بحث می‌پردازد. اما این انعکاس نظر، کاملا به صورت گزینشی انجام می‌شود، بی بی سی برای توجیه مفسده “همجنس گرایی” مخالفان این طرح را، با معرفی گزینشی از اعتبار می‌اندازد تا به توجیه این عمل شنیع بپردازد.

بی بی سی در بخشی که به مخالفان این مفسده می‌پردازد سعی دارد آنها را اقلیت، منفعت گرا، متعصب و ناسیونالیست‌های فالانژ معرفی کند. بی بی سی در ابتدای این بخش، مخالفت نمایندگان با این طرح را ترس آنان از کاهش آرایشان در انتخابات بعدی می‌داند که در اینجا به مخالفان صفت منفعت پرست را نسبت می‌دهد. در بخشی دیگر که بی بی سی تحرکات اجتماعی علیه این مفسده را به نمایش می‌گذارد، تصویر جمعیتی کمتر از ده نفر مقابل منزل دیوید کامرون را نشان می‌دهد که در اینجا بدنبال اقلیت نامیدن مخالفین این طرح است. در قسمتی دیگر گوینده خبر که به ذکر مخالفین این طرح می‌پردازد به طور مشخص از احزاب دست راستی نام می‌برد، احزابی که دارای تمایلات نژاد پرستانه هستند، پس بی بی سی در اینجا نیز برای از اعتبار انداختن مخالفین به سراغ تهمت نژاد پرستی می‌رود. بی بی سی با توسل به تمام این حربه‌ها سعی می‌کند با القای بی اعتباری مخالفان این مفسده، به توجیه آن بپردازد.

 ۴٫ توجیه همجنس گرایی با گرایشات مترقی

در بخشی که شادی امین به توجیه این مفسده می‌پردازد، صحبت از حمایت گرایشات مترقی از این عمل شنیع می‌کند، در اینجا امین به دنبال این است که با نسبت دادن صفت مترقی به حامیان این مفسده، این عمل شنیع را از محصولات دنیای امروز بنامد و در حقیقت این طور وانمود که جامعه‌ای که بدنبال ترقی است، چاره‌ای جز پذیرش آن ندارد.

 ۵٫ حمله به مذهب

بی بی سی در نخست به قطار کردن دسته‌ای از تحولات ضد ارزشی و ضد اخلاقی همچون سقط جنین، حضور همجنس گرایان در سطح جامعه و ازدواج آنان می‌پردازد اما در قدم بعدی در تحلیل‌های امین به آنان پیشوند “آزادی"(آزادی سقط جنین و…) می دهد. پس از اینکار بی بی سی و تحلیل گرش که به شمردن مخالفان این لایحه می‌پردازند، در چند مرتبه نام نهادهای مذهبی را ذکر می‌کنند. در این بخش، بی بی سی سعی می‌کند چهره‌ای آزادی ستیزانه از مذهب ارائه کند، موردی که در کشور ما رکن اساسی نظام است.

 ۶٫ تعمیم غیر مستقیم به ایران

بی بی سی با طرح این مسئله در حوزه جغرافیایی دیگر، در نخست به شکاستن تابو این مفسده در ذهن مخاطب دست می‌زند اما پس از آن به شبیه سازی هرچه بیشتر برای تعمیم این مسئله به ایران می‌پردازد. بی بی سی با انتخاب چهره‌ای همچون شادی امین که بخشی عمده‌ای از فعالیتش بر تبلیغ تفکرات فمینیستی و حمایت از همجنس گرایی است سعی در شبیه سازی هر چه بیشتر با ایران کرده و ذهن مخاطب را به سمت ایران می‌کشاند.

 ۷٫ مطرح نگه داشتن شخصیت‌های دارای فعالیت‌های ضد اخلاقی

یکی دیگر از اهداف بی بی سی در این دسته از عملیات‌های روانی علیه ساختار اخلاقی جامعه، مطرح نگه داشتن چهر‌های همچون امین است که به علت اعمال ضد اخلاقی مجبور به فرار از ایران شده و از سوی جامعه ایرانی نیز طرد گشته اند.

در حقیقت بی بی سی با آوردن این دسته از افراد در قد و قامت تحلیل گر بدنبال این است که از یک سو چهره‌ی آنان را برای استفاده‌های ابزاری آتی مطرح نگه دارد و از سوی دیگر وجه آنان را نزد مخاطب ارتقاء بخشد.

 در نهایت باید این گونه جمع بندی کرد که شبکه بی بی سی بدنبال این است که راهبرد ضد اخلاقی خود را در یک پروژه از پیش برنامه ریزی شده پیش ببرد. بی بی سی در بخش مقدماتی بدنبال ساقط کردن گارد اخلاقی مخاطب است، برای همین به پوشش پروژه مورد نظر خود در قالب خبر می‌پردازد. سپس برای جالب توجه کردن هدف خود به پرداختن به آن در حوزه جغرافیای جوامع پیشرفته می‌پردازد. در ادامه نیز سعی می‌کند مخالفان مفسده مورد نظر خود را از اعتبار بیاندازد تا مخالفت ذهنی مخاطب را ساقط کند. در ادامه نیز به دنبال زدن مذهب با تعمیم صفاتی همچون آزادی ستیزانه به آن است، از اینجا به بعد راهبرد اصلی خود یعنی تعمیم موضوع به ایران را پیاده می‌کند که در آن با آوردن تحلیل گر ایرانی، ذهن مخاطب را به سمت و سوی مورد خواست خود جهت دهی می‌کند. در نهایت باید متذکر شد که بی بی سی در این قبیل از موارد اهداف جانبی نیز دارد که اهم آن‌ها همانطور که گفته شد مطرح نگه داشتن چهرهای مطلوب خود برای استفاده‌های ابزاری آتی است.

فردا

 1 نظر

چرا وضعیت پوشش روز به روز وخیم تر می شود‏؟

14 خرداد 1392 توسط میرعیسی خانی



مدتی است که دستگاه قضایی کشور با همکاری نیروی انتظامی سعی در پاک سازی فضای بصری شهر از مردان و زنان بدپوشش دارد و در این راه با بهره گیری از حربه های مختلف سعی در کنترل اوضاع داشته ؛ از پلمپ فروشگاه هایی که به ظاهر البسه غیر متعارف را به جامعه وارد می کنند تا برخود با بد حجاب های خیابانی یا برخی فرهنگ سازی های دیگر ؛ اما سوال اصلی اینجاست که آیا برخورد در این حد برای جامعه امروز ایران که بی شک الگوی نیمه کاملی از فرهنگ مخرب غربی را در خود جای داده کافی است .

به طور کلی از ابتدای بحث برخورد با مظاهر بد بصری در خیابان ها ؛ بسیاری از کارشناسان ریشه بد پوششی دختران و پسران در خیابان های شهر را عاملی اصلی تر از چند مغازه یا مد ساده می دیدند و آن هم ورود ماهواره و اینترنت به خانه های مردم بود ؛ ماهواره ای که به طور آزاد اقدام به تاسیس مارکت های رسانه ای کرده و هر کالایی را که مایل است با ارائه تا درب خانه مشتریان خود می رساند .
جالب تر آنکه با ورود فضای مجازی اینترنت و رشد کردن فروشگاه های اینترنتی ؛ دسترسی به پوشش غربی برای دختران و پسران ساده تر شده و اجناسی که به صورت قاچاق و غیر قانونی وارد کشور می شود یا در تولیدی های زیر زمینی طراحی و ساخت می شو ند با تبلیغ های رنگ و آب دار در فروشگاه های مجاز اینترنتی که هیچ کنترلی هم روی آنها صورت نمی گیرد در حال توزیع است .
بلاشک یکی از مهمترین ریشه های ترویج بی حجابی و بدحجابی، پیدایش خلأ فرهنگی در جامعه است هیچ جامعه ای تا آمادگی نداشته باشد، از فرهنگ بیگانه تأثیر نمی پذیرد ، بنابراین تهاجم فرهنگی و وجود الگوهای نامناسب به خودی خود کارساز نیست بلکه نیاز به زمینة مساعد یعنی خلأ فرهنگی و فکری دارد و تا زمانی که در برابر تبلیغات گسترده و لجام گسیخته البسه غربی در فضای ماهواره و اینترنت الگویی مناسب ارائه نشود همین آش و همین کاسه خواهد بود .
به بیان ساده تر به نظر می رسد تنها راه مبارزه با الگو پذیری روز افزون دختران و پسران ایرانی از فرهنگ بی بند و باری ارائه الگوی مناسب و جذاب برای جوانان این مرز و بوم است ؛ الگو هایی که علاوه بر ترویج حیا حس جذابیت را هم برای آنها به ارمغان بیاورد .
هر یک از نهادهای اجتماعی هم چون خانواده، مدرسه، نهاد دولت و… عهده دار مسئولیت و وظایف شخصی از کارکردهای یک جامعه هستند. فرایند عملکرد این نهادها و نیز تعامل و همسویی آن ها چگونگی حرکت فرهنگی یک جامعه را مشخص می کند. اگر هر یک از نهاد های اجتماعی وظایف خویش را به خوبی و در راستای اهداف اسلامی انجام داده و گرایش دختران نوجوان را به حجاب و دیگر مسایل اسلامی تقویت کنند، بی حجابی و بدحجابی در جامعه پدیدار نخواهدشد. آسیب پذیری زمانی آغاز می شود که هر یک از نهادها یا وظایف خویش را انجام ندهند و یا همسو و هم راستا با اهداف کلی جامعه حرکت نکنند در چنین شرایطی تهاجم فرهنگی و بی حجابی و بدحجابی در جامعه رواج خواهد یافت.
جامعة یکپارچه و آسیب ناپذیر در برابر تهاجمات دشمنان، جامعه ای است که بین نهادهای اجتماعی آن پیوند عمیق و گسست ناپذیر وجود داشته باشد. جامعه ای که به صورت ید واحده، با وحدت واقعی و همگانی در تمام صحنه های اجتماعی و فرهنگی شکل گرفته است نه تنها مرعوب و مقهور تهاجم بیگانگان نمی شود بلکه هم چون دژی مستحکم در مقابل تهاجم آنان پایداری می کند. نمونة این پاسداری را می توان در دفاع مقدس در برابر تهاجم نظامی و اقتصادی بیگانگان به خوبی نظاره کرد. در آن زمان که ارزش ها بر جامعه حاکم بود، انحرافات اخلاقی، بی حجابی و بدحجابی و استفاده از مدها و الگوهای غربی در جامعه دیده نمی شد.
منبع : عرش نیوز
 نظر دهید »

بگذار مسلمان با مسلمان بجنگد‍!

13 خرداد 1392 توسط میرعیسی خانی


  “اليوت کوهن” استاد رشته روابط بين الملل دانشگاه جان هاپکينز آمريکا براي حرکت جديد ايالات متحده پس از حوادث يازدهم سپتامبر وضع کرد. بر اساس اين نظريه، آمريکا پس از پايان جنگ سرد ( که جنگ جهاني سوم بود) و با حادثه 11 سپتامبر سال 2001 وارد جنگ جهاني چهارم شده و بايد دشمن اصلي خود “اسلام مسلح” (بخوانيد اسلام جهادي) را مهار کند. سال گذشته مملو از حوادث متنوع در عرصه هاي داخلي و خارجي بود. اما مهم ترين موضوع در عرصه سياست بين الملل تداوم پروژه جنگ جهاني چهارم توسط محور خباثت (آمريکا- رژيم صهيونيستي- انگليس) بود که در سال جاري نيز پي گيري مي شود.

جنگ جهاني چهارم عبارتي است که پروفسور “اليوت کوهن” استاد رشته روابط بين الملل دانشگاه جان هاپکينز آمريکا براي حرکت جديد ايالات متحده پس از حوادث يازدهم سپتامبر وضع کرد. بر اساس اين نظريه، آمريکا پس از پايان جنگ سرد ( که جنگ جهاني سوم بود) و با حادثه 11 سپتامبر سال 2001 وارد جنگ جهاني چهارم شده و بايد دشمن اصلي خود “اسلام مسلح” (بخوانيد اسلام جهادي) را مهار کند. طرح و تفضيل نظريه جنگ جهاني چهارم را در نوشته هاي آينده مطرح مي کنم، اما بايد متذکر شد که در اين جنگ ايالات متحده از دکترين ها و استراتژي هاي متنوعي استفاده مي کند. از جمله دکترين هاي آمريکايي اتخاذ شده در اين منازعه، نسخه به روز شده دکترين “آلن دالاس” رئيس پيشين سازمان سيا است. دکترين دالاس اين بود که “بگذار آسيايي با آسيايي بجنگد” از نظر وي به جاي اينکه نيروهاي آمريکا در آسيا براي حفظ منافع واشنگتن بجنگد، بايد کاري کرد که آسيايي ها با آسيايي ها براي حفظ منافع نامشروع آمريکا مبارزه کنند، ورژن جديد و به روز شده دکترين دالاس که توسط آمريکا به کار گرفته شده از اين قرار است: “بگذار مسلمان با مسلمان بجنگد". مبتني بر اين دکترين براي حفظ و  بسط منافع آمريکا بايد مسلمانان را به جان يکديگر انداخت.

حمايت آمريکا از تروريستي به نام عبدالمالک ريگي و گروه موسوم به جندالله و تشويق و تجهيز گروهکي به نام پژاک تنها جزئي از تلاش هاي آمريکا براي تحقق اين فرمول مي باشد.

براي اجراي دکترين ها و عملياتي شدن آنها، طرح هاي عملياتي، تاکتيکي و تکنيکي به کار گرفته مي شود. به عنوان نمونه براي عملياتي شدن دکترين به روز شده دالاس در جهان اسلام، آمريکايي ها به برجسته سازي و اعلام خطر نسبت به شکل گيري “هلال شيعه” در خاورميانه پرداختند تا شيعيان و اهل تسنن را که مسلمان مي باشند با يکديگر درگير کنند.

از آنجايي که اصل“بگذار مسلمان با مسلمان بجنگد” در سطح جهان اسلام مي باشد، کاخ سفيدنشينان نسخه ايراني آن را نيز ارائه داده اند که مي گويد: “بگذار ايراني با ايراني بجنگد".

در چنين شرايطي و در پاسخ به اين استراتژي هاي درهم تنيده، مي بايست “ضد استراتژي” کارآمدي اتخاد مي شد. به صورت کلاسيک در طراحي استراتژي و ضد استراتژي سه گام وجود دارد.
1- شناخت دشمن
2- شناخت استراتژي دشمن
3- حمله نه به خود دشمن بلکه به استراتژي دشمن
رهبر معظم انقلاب اسلامي براي مقابله با استراتژي هاي ياد شده محور خباثت،  اتحاد و انسجام چه در سطح ملي و چه در سطح جهان اسلام را همواره شرط لازم برشمرده اند. البته نبايد آن را فقط به يک ضد استراتژي تقليل داد. طبيعي است اتحاد و انسجام براي عملياتي شدن نمي تواند در سطح شعار باقي بماند و نياز به طرح عملياتي دارد. چنانکه مقام معظم رهبري تهيه منشور وحدت اسلامي را به نخبگان جهان اسلام توصيه کردند. به اين ترتيب استراتژيست ها و کارشناسان سياسي ايران و جهان اسلام نيز بايد براي تحقق اتحاد ملي و انسجام اسلامي به طرح هاي عملياتي رو آورند. در سطح ملي و در سطح جهان اسلام ارائه و تعريف دشمن مشترک مي تواند از جمله اين اقدامات عملياتي باشد. در هر صورت بايد نيت و استراتژي محور خباثت را ناکارآمد کرد تا ديگر مسلمان با مسلمان نجنگد.

سيد حسن حسيني

 1 نظر

بمب جنسي؛ سلاح جديد ارتش آمريکا

13 خرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

 ساخت بمب جنسي به دليل توانايي‌هاي آن در بر هم زدن ساختار نيروهاي دشمن، با سرمايه‌گذاري بيشتري همراه شده است. منتقدان در برابر کارايي استفاده از چنين سلاح‌هايي عليه نيروهاي دشمن در عراق سؤالات زيادي را مطرح مي‌کنند؛ چرا که نيروهاي جنگجوي مسلمان، احتمالاً کشته شدن در يک عمليات انتحاري را بر يک زندگي توأم با همجنس‌بازي ترجيح خواهند داد.

در چند دهه اخير و به دنبال انجام مطالعات و آزمايش‌هاي مختلف در جهت توسعه زرادخانه سلاح‌هاي ميکروبي و شيميايي ارتش آمريکا، ساخت چند سلاح جديد نظير بمب‌هاي حاوي مواد حساسيت‌زاي پوستي، بمب‌هاي ايجاد کننده بوي بد دهان، بمب‌هاي نفخ‌آور و در نهايت بمب جنسي، در دستور کار پنتاگون قرار گرفته است. اما در اين ميان، ساخت بمب جنسي به دليل توانايي‌هاي آن در بر هم زدن ساختار نيروهاي دشمن، با سرمايه‌گذاري بيشتري همراه شده است. منتقدان در برابر کارايي استفاده از چنين سلاح‌هايي عليه نيروهاي دشمن در عراق سؤالات زيادي را مطرح مي‌کنند؛ چرا که نيروهاي جنگجوي مسلمان، احتمالاً کشته شدن در يک عمليات انتحاري را بر يک زندگي توأم با همجنس‌بازي ترجيح خواهند داد. نويسنده در اين مقاله با اشاره به سرمايه‌گذاري‌هاي ارتش آمريکا براي ساخت اين سلاح شيميايي جديد معتقد است که استفاده از اين سلاح عليه نيروهاي آمريکايي مي‌تواند به بروز يک فاجعه منجر گردد و جهنم کنوني درعراق را با وضعيتي بدتر روبه‌رو نمايد.


امروزه ديگر دکتر استرانگلاو در پژوهشکده (برادران) رايت نيروي هوايي ايالات متحده در دايتون اوهايو، سمتي ندارد. اما سيزده سال پيش، اين پژوهشکده از پنتاگون خواست که بودجه‌اي 5/7 ميليون دلاري را جهت انجام پژوهش بر روي پروژه ساخت بمبي که قادر به تبديل سربازان دشمن به افرادي همجنس‌باز باشد، تصويب نمايد.

براساس اسنادي که اخيراً توسط يک گروه بررسي کننده اسناد مربوط به توسعه سلاح‌هاي زيستي و مخارج آنها به دست آمده است، مديران اين آزمايشگاه به دنبال تحقق ساخت سلاحي غيرکشنده هستند که دشمن را به گونه‌اي غيرقابل تصور نابود نمايد.

ادوارد‌هاموند در گفت وگو با شبکه CBS در اين مورد مي‌گويد: «پژوهشکده اوهايوي نيروي هوايي، پيشنهاد ساخت بمبي را ارائه نموده که حاوي مواد شيميايي تحريک‌کننده نيروي جنسي سربازان دشمن مي‌باشد. آنان معتقدند که در سايه استفاده از اين بمب‌ها، واحدهاي دشمن از هم گسيخته گرديده و سربازان به صورتي غيرقابل تصور، براي يکديگر جذاب به نظر مي‌رسند.»

بايد دانست که در سال 2005 ميلادي، شبکه بي بي سي براي اولين بار خبر از طراحي و ساخت اين بمب داد. براساس گزارش بي‌بي‌سي، اگرچه در بررسي‌هاي به عمل آمده، تعدادي از سلاح‌هاي غيرکشنده پيشنهاد شده نظير مواد حساسيت‌زاي پوستي، مواد ايجادکننده بوي بد دهان، مواد نفخ‌آور و در نهايت، مواد شيميايي جذب کننده زنبورها به دور سربازان دشمن، مورد پذيرش قرار نگرفتند، اما رهبران پنتاگون، نظر مثبت خود را در مورد پروژه بمب جنسي اعلام نمودند. البته پافشاري پنتاگون بر انجام چنين پروژه‌هايي، يادآور رسوايي خريد چکش‌هاي معمولي اما 98 دلاري آنان براي ارتش ايالات متحده است.

در دوره‌اي که رئيس‌جمهور کلينتون در برابر همجنس‌بازان شعار «چيزي نپرس، چيزي نگو» را در پيش گرفت تا راه براي استخدام همجنس‌بازان در ارتش آمريکا باز شود، ايده ساخت بمب جنسي نيز به عنوان يک طرح جذاب مطرح شد. هرچند چنين برنامه‌هايي، سابقه‌اي ديرپا در ميان مقامات نظامي ايالات متحده دارد.

براساس گزارش تعدادي از مورخان، بمب «الکساندر کبير» در اصل يک بمب جنسي بوده است که قرن‌ها پيش مورد استفاده قرار گرفت. يک قرن پيش از آن نيز، در نبرد «ترموفيل» که حوادث آن اخيراً در فيلم سينمايي 300 به تصوير کشيده شده است و به نبرد تاريخي گروهي اندک از سپاه يونان با ارتش ايران مي‌پردازد، استفاده از بمب‌هاي جنسي گزارش گرديده است.

اما در مورد کارايي بمب‌هاي جنسي عليه جنگجويان عراقي، ترديدهاي زيادي وجود دارد؛ چرا که احتمالاً استفاده از چنين بمب‌هايي عليه آنان، آثاري معکوس براي ما خواهد داشت.
بسياري معتقدند که رزمندگان مسلمان ترجيح مي‌دهند که خود را در يک عمليات انتحاري عليه پست‌هاي بازرسي منفجر نمايند، اما ذلت يک زندگي توأم با همجنس‌بازي را نپذيرند. لذا به کارگيري اين سلاح از سوي ارتش آمريکا مي‌تواند به افزايش کشته‌هاي ما بيانجامد. اما بايد دانست که سرمايه‌گذاري 5/7 ميليون دلاري ارتش آمريکا بر روي ساخت چنين بمب‌هايي، مي‌تواند حتي به پايان يافتن سريع‌تر جنگ عراق نيز بيانجامد.

من معتقدم که با فرض استفاده دشمنان ما از چنين سلاحي عليه خود ما، کاربرد چنين سلاح‌هاي شيميايي نويني با محدوديت‌هاي اخلاقي زيادي روبروست. مثلاً فرض کنيد که يکي از اين بمب‌ها در پايگاه نظاميان آمريکايي در بغداد منفجر شود. آيا مي‌توان وضعيت اين نيروها را به دنبال چنين حمله‌اي تصور نمود؟

البته هم اينک نيز مخالفان زيادي در برابر حضور همجنس‌بازان در واحدهاي ارتش آمريکا وجود دارند. هرچند در سايه تغييرات کنوني، ممکن است تعداد اين افراد، بيشتر نيز گردد.
به ياد آوريد که هم اينک نيز ما در يک جهنم واقعي حضور پيدا کرده‌ايم. چرا که هيچ يک از ما در گذشته حتي تصور حضور نيروهايمان را در چنين جهنمي نمي‌کرديم و البته به‌کارگيري چنين سلاح‌هايي، تنها به بدتر شدن وضعيت اين جنگ خواهيد انجاميد.

توني نورمن
ماهنامه سیاحت غرب شماره 53

 2 نظر

پارادایم‌های نامتوازن از زنان و دختران در فیلم‌ها و انیمیشن‌های ویژه کودکان

12 خرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

چند سال پیش، هنگامی که خانم لجینا دیویس به همراه دختر دوساله‌اش مشغول دیدن چند کارتون و برنامة آموزشی پیش‌دبستانی بود، یک نکته تعجب وی را برانگیخت: پس دختران کجا هستند؟ چرا شخصیّت‌های دیروز دختر دنیای انیمیشن دیگر وجود ندارند؟ در سال‌های اخیر، به نظر می‌رسد، شخصیّت‌های جنگ‌جو، جونده یا سگ‌های پسر، بر همه فریم‌های انیمیشن سلطه دارند و ما شاهد یک شرایط غیر واقعی در تاریخ رسانه‌های تصویری خود هستیم.
 
اشاره:

امروزه وجود تصاویری اغواگرایانه، وسوسه‌کننده و البته نامتوازن از زنان و دختران در فیلم‌های سینمایی و انیمیشن‌های ویژة کودکان، برای اکثر مخاطبان رسانه‌ها، به امری پذیرفته تبدیل شده است. نویسنده با اشاره به یافته‌های یک تحقیق گسترده در این موضوع، معتقد است که این وضعیت نامتوازن در بخش فیلم‌های ویژة کودکان، سنگ بنای زندگی در چنین دنیایی را برای فرزندان ما فراهم خواهد کرد. خرید آثار مناسب هنری، می‌تواند به پایان این شرایط تحقیرآمیز و نامتناسب منجر شود.
چند سال پیش، هنگامی که خانم لجینا دیویس به همراه دختر دوساله‌اش مشغول دیدن چند کارتون و برنامة آموزشی پیش‌دبستانی بود، یک نکته تعجب وی را برانگیخت: پس دختران کجا هستند؟ چرا شخصیّت‌های دیروز دختر دنیای انیمیشن دیگر وجود ندارند؟ در سال‌های اخیر، به نظر می‌رسد، شخصیّت‌های جنگ‌جو، جونده یا سگ‌های پسر، بر همه فریم‌های انیمیشن سلطه دارند و ما شاهد یک شرایط غیر واقعی در تاریخ رسانه‌های تصویری خود هستیم.
خانم دیویس در لوس‌آنجلس به من چنین گفته بود: «من این موضوع را با یکی از رؤسای استودیوهای فیلم‌سازی مطرح کردم و از وی پرسیدم که آیا شما به این نکته توجه کرده‌اید که در برنامه‌های کودکان، دختران کمتری نسبت به پسران وجود دارند؟ البته وی به من چنین گفت: نه، نه. در ایالات متحده چنین موضوعی وجود ندارد. ما سال‌هاست که این موضوع را در کشور خود حل کرده‌ایم».
خانم دیویس یادآوری می‌کند که اشارة مدیر آن استودیو به وجود یک شخصیّت زن در همه آثار تولید شده در سال‌های اخیر باز می‌گردد. به نظر می‌رسید که نیاز به تحقیقی جامع در این زمینه وجود دارد. لذا وی تصمیم گرفت که داده‌های لازم را تهیّه کند. بدین ترتیب یک مؤسسه غیر دولتی تأسیس کرد و ظرف سه سال، با کمک استاد «دانشکدة روزنامه‌نگاری آنفبرگ» آقای استاسی اسمیت، به ارزیابی جایگاه شخصیّت‌های مذکر و مؤنث در آثار ساخته شده برای کودکان پرداخت. در روزهای 30 و31 ژانویة سال 2008 م. در دانشگاه کالیفرنیای جنوبی، خانم دیویس نتایج تحقیقاتش را با کمک «مؤسسه مطالعات جنسیّت و کودکان در رسانه‌ها» (GDIDM) ارائه کرد. در این جلسه که تعدادی از رؤسای استودیوهای فیلم‌سازی، نویسندگان، کارشناسان تعلیم و تربیت و دانشجویان حضور داشتند، سه نتیجه‌گیری اصلی این پژوهش برای حاضران مطرح شد:
1. ما در رسانه‌های تصویری خود، شاهد یک عدم توازن جنسیتی هستیم.
2. در قریب به اتّفاق این آثار، هنگام نمایش شخصیّت‌های مؤنث، این کاراکترها به صورتی بیش از حد سکسی ارائه می‌شوند.
3. بیشترین تمرکز در این شرایط نابرابر، به فیلم‌های انیمیشن و سپس فیلم‌های سینمایی ویژة کودکان باز می‌گردد که بر اساس طبقه‌بندی سنّی مخاطبان، شامل ایمن‌ترین فیلم‌های موجود در بازار می‌باشند.
به هر حال، دو نتیجه ابتدایی این پژوهش، سال‌هاست که در جامعه ما شناخته شده و تقریباً برای اکثر بینندگان معمولی رسانه‌‌ها تعجّب‌آور به شمار نمی‌روند، امّا نمی‌توان نتایج آماری ارائه شده را نادیده گرفت. مثلاً پس از بررسی پانزده هزار شخصیّت سخنگوی فیلم‌های مختلف در فیلم‌های ویژة کودکان و نوجوانان زیر سیزده سال و همچنین فیلم‌های ویژة افراد بالغ، تعداد مردان تقریباً سه برابر زنان بوده و تعداد قصه‌گوهای مرد هم چهار برابر قصه‌گوهای زن می‌باشد. (83 درصد در برابر 17 درصد).
همچنین پس از بررسی چهار هزار کاراکتر مؤنث (شخصیّت‌های دختر و زن انیمیشن یا حیوانات مختلف) مشخص شده است که این شخصیّت‌ها، پنج برابر شخصیّت‌های مذکور در آثار بررسی شده، خود را آرایش می‌کنند یا رفتارهایی اغواگرایانه و وسوسه‌کننده از خود نشان می‌دهند. همچنین با احتمال سه به یک، این کاراکترها، لباس‌هایی جلف و تحریک‌آمیز بر تن می‌کنند.
از سوی دیگر، هنگامی که زنان در فیلم‌های ردة کودکان ظاهر می‌شوند، با احتمال بیشتری از خود رفتارهایی محرک نشان می‌دهند، اغوا می‌شوند یا اقدامات رومانتیک از خود بروز می‌دهند.
زنان در این آثار، به گونه‌ای دراماتیک و اغواگرایانه، سه برابر مردان، بدن‌های موزون و متناسب دارند و بدین ترتیب الگوی یک بدن کشیده، لاغر و ترکه‌ای را از اوّلین سال‌های عمر به کودکان ما تحمیل می‌کنند. لذا گفته‌های یکی از مقامات شرکت «سونی»، باید یک هشدار جدی به حساب آید: «در بدن‌های استخوانی زنان نشان داده شده در فیلم‌های سینمایی و انیمیشن ویژه کودکان و نوجوانان، هیچ جایی برای رحم وجود ندارد».

٭ برگرفته از: سياحت غرب، ش 65، به نقل از:
www.Alternet.org
1.Sara Voorhees، بانوی نویسنده و منتقد با سابقه آثار سینمایی. وی از اعضای جامعه منتقدان آمریکا و عضو شورای مدیریت انجمن آموزش‌های رسانه‌ای است.

 نظر دهید »

تعلیق غنی سازی ایران در سریالهای آمریکایی

12 خرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

سریال حیوانات سیاسی که قسمت اول آن به تازگی از شبکه یو اس ای پخش شد در آغاز خود مساله تعلیق غنی سازی توسط تهران و بازداشت 3 جاسوس آمریکایی در ایران را در دستور کار خود قرار داد.
داستان این سریال درمورد زنی به نام الین باریش است که پیشتر زن رئیس جمهور آمریکا و فرماندار سابق ایالت ایلینویز بوده و اکنون وزیر خارجه آمریکاست.

 در اپیزود اول این سریال ماجرای بازداشت سه جاسوس آمریکایی که ظاهرا هر سه نژاد ایرانی آمریکایی دارند و تحت عنوان روزنامه نگار در هتل لاله مستقر هستند مطرح می شود. حرکت غیر حرفه ای سریال زمانی است که اعلام می شود وزارت اطلاعات ایران اقدام به بازداشت این سه نفر کرده اما در تصویر نیروهای نظامی با آرم سپاه پاسداران مشاهده می شود.

 رئیس جمهور ایران در این سریال حاکام [HAQAM] ( که به نظر می رسد مخفف انگلیسی حاج قاسم است Haj Qasem) نامیده می شود و قصد دارد از اهرم بازداشت این سه جاسوس استفاده کند تا با آمریکا وارد مذاکره شده و بحث تعلیق کامل غنی سازی ایران را علی رغم وجود مخالفت ها در ایران پیش ببرد. وزیر خارجه آمریکا نیز پیشنهاد می دهد تا رئیس جمهور امریکا هیات دیپلماتیکی را به عمان برده و با ایران وارد مذاکره شود.رئیس جمهور آمریکا نیز با این مساله مخالفت کرده و اعلام می کند هدف از این ماجرا توافق بر سر برنامه هسته ای ایران است و اگرچه نمیخواسته اینگونه به این هدف برسد اما چاره ای ندارد و باید آن را انجام دهد.

هاکام ، رئیس جمهور ایران در این سریال

در اپیزود دوم این سریال توافق می شود رئیس جمهور اسبق آمریکا به نمایندگی از دولت این کشور با رئیس جمهور ایران در ترکیه ملاقات و در این زمینه مذاکره کند.رئیس جمهور ایران که ویلچر نشین است و چهره ای شبیه حاج قاسم سلیمانی دارد در صحنه حضور پیدا می کند و این در حالی است که یک نفر با لباس فرم سپاه پاسداران ویلچر او را می آورد. بدیهی است این صحنه وجه نمادین دارد و نشان می دهد این رئیس جمهور وابسته به سپاه است.

استفاده از آرم و لباس فرم سپاه پاسدارن در این سریال
رئیس جمهور ایران در این صحنه می گوید: من تمام قرار دادهام رو با شما محترم شمردم اما شما هیچکدام از قرار دادها رو امضا نکردید.وی تاکید می کند در صورت عدم موافقت با این قرار داد زندانیان آمریکایی اعدام خواهند شد.در پایان با ترفند مذاکره کنندگان آمریکایی رئیس جمهور ایران تسلیم خواسته های آنها می شود.

 تلاش برای تعلیق غنی سازی توسط ایران و چشم پوشی از حق خود در زمینه هسته ای غربی ها را به آرزو اندیشی (wishful thinking) در مورد این مساله وادار کرده تا انجا که آرزوی خود را به عنوان واقعیت در فیلم ها و سریالها نمایش می دهند.

 

 نظر دهید »

چفیه، سوژه جدید شکبه من و تو

12 خرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

به گزارش تعامل، شبکه من و تو که هر اقدامی را در جهت تخریب فرهنگ و نوع پوشش جوانان ایرانی به کارگرفته است این بارچفیه را که نماد پوشش بسیجی است سوژه خود قرار داد.

در برنامه آکادمی موسیقی گوگوش یکی از شرکت کنندگان به هنگام مصاحبه با دوربین این برنامه چفیه ای را به گردن خود انداخته و به همراه آن جلوی دوربین شبکه من وتو رفت.

در ماه ها و سال های اخیر چفیه های تولید شده در اسراییل به شکل گسترده ای در سراسر جهان پخش شده است که بسیاری از آنها دارای علامت ستاره داود واسکلت جمجمه انسان در حاشیه های آن است که اغلب از چشم استفاده کنندگان پنهان می ماند.

در برنامه ای که مربوط به مد می باشد تبلیغ استفاده از چفیه با آرم ستاره داود را آغاز کرده است. در این برنامه ها شوهایی به نمایش در می آید که در آنها مانکن های مرد با چفیه های منقش به ستاره داود ظاهر می شوند.

همچنین برای فراگیر شدن این نماد جهاد اسلامی به عنوان دستمال مد از شخصیت های معروف بعضا یهودی و صهیونیست مانند دیوید بکهام نیز استفاده شد.

چفيه اكنون در اروپا و بويژه در اسپانيا و دانمارک به قيمت بالايى به فروش مى‌رسد. در ژاپن، چفيه‌هاي ماركدار با قيمت‌هاى نجومى عرضه مى‌شود که قيمت برخى از آنها به هزار دلار نيز مى‌رسد. در سال 2001 نيز ايالات متحده چفيه‌هايى با علامت « no war» در سراسر آن کشور توزيع كرد.

از آنجایی که چفیه به عنوان نماد مسلمانان و مبارزان فلسطینی محسوب می شود و به تدریج این نماد به فرهنگ مبارزه و جهاد اسلامی در سراسر دنیا و به ویژه در خاور میانه و ایران توسط اسلامگرایان مورد استفاده قرار می گیرد، آمریکا و صهیونیست با تولید این نماد فرهنگی و جهاد اسلامی سعی در مصادره آن برای خود دارد و با این کار به نوعی سعی در تبدیل این نماد به یک دستمال گردن ساده دارند.

شایان ذکر است که شبکه من و تو سیاست خود را برمبنای اهداف صهیونیست و دولت انگلیس پایه گذاری کرده و حتی برای ترویج فرهنگ غربی به چفیه نیز رحم نکرده و برای مصادره این نماد اسلامگرایی و جهاد از آن به عنوان مد های غربی در برنامه های خود استفاده می کند.

 

 5 نظر

همه منورالفکرهای وطن نما!

12 خرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

برای به حساب آمدن در جمع منورالفکر نماهای وطنی کافیست به کارهای زیر اشتغال داشته باشی:

- انواع انتقاد مخرب٬ فحش٬ توهین٬‌ اعتراض٬ تهمت و دروغ را بار نظام کنی.

- بدون هیچ دلیل منطقی با جمهوری اسلامی دشمنی کنی.

- هیچ چیز از اسلام ندانی یا اگر می دانی از آن بر ضد خود اسلام استفاده کنی.

- با هر چه که مظهر دین است مقابله کنی مثل حجاب و قصاص.

- سیگار بکشی٬‌مشروب بخوری٬ با دوستانی از جنس مخالف بگردی و برای نبود آزادی فریاد بکشی.

- کتاب های شاملو و صادق هدایت بخوانی و وبلاگی برای سردادن روزمره ی آه و فغان های آنارشیستی داشته باشی.

- از سعه ی صدر حکومت استفاده کنی و با اعوان و انصار گوگولی ات در کف خیابان پهن شوید٬ شعارها و اعمال ساختار شکنانه سر دهید.

- رای خودت و رفیقات رو باکیفیت و رای مردم روستایی رو از روی نادانی بدونی.

- تلاش کنی تا به یک بهانه هر چند بی ربط تو را به زندان بیاندازند تا دوستانت از آن بهره برداری سیاسی کنند.

- اگر توانستی از مملکت بری و بگی فرار کردی. پادویی رسانه های خارجی یا فاحشه گی فیلم های دسته چندم هالیوودی رو بکنی و همه جات رو به همه نشون بدی!

- خودت را یک هنرمند جا بزنی هرچند فقط یک دلقک باشی.

- افراط و تفریط جزء شاخصه های اصلیت باشه. یه روز توبه نصوح کنی و یه روز از فلسفه ی … تعریف کنی.

- هر هنرمندی را که مخالف نظر طایفه ی تو عمل می کند امل و بی سواد بدانی و اجازه صحبت و اظهار نظر به او را با کشیدن سوت و جیغ بنفش و زدن کف مرتب ندهی.

- در تجمعات ضد دولتی شرکت کنی و دولت را مشروع ندانی ولی از جشنواره ی همین حکومت جایزه نقدی و کریستالین بگیری.

- اگر کسی از تو انتقاد کرد سر او را به طاق بکوبی ولی در روزنامه های زنجیره ای تو یک ستون داشته باشی که به همه متلک بپرانی.

- حتی ندانی که سیاست با چه سینی نوشته می شود اما ادای سیاستمدارها را در بیاوری.

- در هر زمانی به هر بهانه ای کشف حجاب کنی و اینترنت را پر کنی از تصاویر بی حجابت.

- هرچه دلت خواست به هر کس خواستی بگویی ولی همیشه در فراغ آزادی بیان ناله ها سر دهی.

- هنرپیشه ی دیگری را بخاطر بازی در فیلمی که به مزاق تو خوش نیامده کتک بزنی ولی شعارت “ادب مرد به ز دولت اوست” باشد.

- به هیچ یک از قواعد اخلاقی و عرفی جامعه ی خودت پایبند نباشی.

- و از همه مهمتر شیفته ی غرب و بی فرهنگی آن باشی به طوری که نقاط ضعف آن را هم توجیه کنی.

- از کلمات قلمبه سلمبه و خارجکی زیاد استفاده کنی.

- در جشنواره ها شرکت کنی و در تریبون ها متلک بار حکومت کنی و خیال کنی داری مبارزه می کنی!

- خود و دوستانت را فرهیخته بدانی و دانشمند٬ و طرفداران حکومت را بی سواد و امل.

- مخالفان حکومت را هرچند اندک باشند و تو هم خود بدانی “مردم” خطاب کنی و جمع کثیر طرفداران حکومت را “مزدور".

- چیزی به اسم “منطق” را تا کنون نشنیده باشی.

- با رسانه های بیگانه مصاحبه کنی و در سیاهنمایی گوی سبقت را از دیگران بربایی.

- از هر ده جمله ات نه تاش دروغ باشه و تابلو دستت بگیری “دروغ ممنوع".

- داشت یادم می رفت: دشمنان بین المللی را به تحریم بیشتر مردمت و حتی حمله ی نظامی به وطنت تشویق کنی.

- و…

مبارک باشد٬ به جمع منورالفکرهای وطن فروش خوش آمدی!

 نظر دهید »

فیلمی برای رسوایی نااهلان

12 خرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

لو انزلنا هذا القرآن علی الجبل لرایته خاشعا

بهانه اي شد تا به سبب اكران نوروزي رسوايي نقدي كوتاه اما ديرهنگامي در مورد آن بنويسم رسوايي محصولي ديگري از  كار گردان  اخراجي هاي پر فروش است . كار گرداني كه بايد اورا به جهت ساختن آثاري جذاب،غير كليشه اي ، مردم پسند ستود . تفاوتي كه رسوايي با  ساير كارهاي ده نمكي داردآن است كه اين بار ده نمكي به روحانيت پرداخته وداستان زيبا وعرفاني را در مورد يك روحاني نقل مي كند علي رغم آنكه عده اي به رسوايي از باب فيلمنامه نقد دارند اما معتقدم هم شخصيت پردازي ده نمكي عالي بوده، هم داستان پردازي او كه بر گرفته از يك داستان قديميست  به هر حال  سنتي بودن داستان را فيلم  فاقد جذابيت نكرده. آنان كه منتقد ده نمكي و فيلمش هستند اين نكته را بايد توجه داشته باشندمگر يوسف پيامبر  در قرآن نبوده داستاني كه ما سالها از زبان بزرگان شنيده ايم اما فرج الله سلحشور با هنرش آن را به طور زيبا ومهيج به مردم عرضه مي كند از اين حيث نمي توان به ده نمكي اشكال گرفت .  عده اي ديگر نيزنقد شان به داستان فيلم است و عدم  امكان چنين داستاني جواب اين اشكال تراشي آن است كه چنين داستاني در تاريخ سابقه دارد (باكمي تاخير) دوما اين عده بيشتر سر جنگ شان با شخصيت روحاني داستان است وجودش در اين زمان منكر مي شوند كه جاي تعجب دارد ! اين نشان از جهل وكينه با گفتمان ارزشي دارد . عده اي نيز معتقدند اين داستان بيشتر شعاري ! ومحتوايي است و جاي آن در كتاب ها وروزنامه هاست ! مشكل اين آدم ها همان مشكل امروز ماست عدم توانايي عده اي در رساندن پيام دين به جامعه در قالب هنر هفتم است .

فیلم رسوایی

براي فهم كامل فيلم به موضوع فيلم بايد به سه كاركتر اصلي فيلم پرداخت:

 حاج يوسف

رسوايي رنگ و بويي مردمي دارد رسوايي داستانيست در مورد يك عالم وارسته ، بي ادعا كه آبرو  خود را فدا مي كند براي آنكه آبرو ديگري نرود.  ده نمكي در فضايي اين فيلم را مي سازد كه  عده اي در صدد  آن اند كه روحانيت را از جامعه كنارگير ، منزوي و مذموم نشان دهند ده نمكي خواسته تا به مردم بفهماند حاج يوسف ها هنوز هستند حاج يوسف ها در جامعه مانده و دنبال حل مشكلاتند به تعبيري حاج يوسف آن روحانيست كه همه انتظارش را دارند روحاني عارف وارسته كه هواي نفسش را در وجودش كشانده ده نمكي با هوشياري تمام سعي برآن داشته تا شخصيت اصلي روحانيت را كه زير غبارآلوده رسانه هاي غرب براي بعضي ناشناس مانده را نشان دهد از اين منظر ده نمكي اثر بديعيست . نقش حاج يوسف را اكبر عبدي بازي مي كند ابتدا زماني كه دانستم عبدي عهده دار نقش روحانيست شگفت زده شدم ! اما زماني كه بازي اكبر عبدي را ديدم او را ستودم .عبدي به تمام معنا توانسته نقش شيخ يوسف رابازي كند آن چنان زيبا بازي كرده كه هنگام ديدن فيلم فراموش كردم كه عبدي بازيگر طنر است البته طنر خواه يا ناخواه در بهتر اجرا كردن نقش اين روحاني به اكبر آقا كمك كرد!

حاج شريف رسوايي

حاج شريف فرديست متضاد حاج يوسف فردي رياكار ، هوس ران، دغل كه با پول خود وبه سبب قرضي كه از پدر افسانه دارد سعي در تصاحب دختر دارد واز هر حربه اي استفاده مي گيرد خشك ومقدس مآبي او در برخورد با يوسف نماينگر بخش كوچكيست كه به اين مرض گرفتارند البته پرداختن ده نمكي به اين موضوع در آثارش افراطيست وبه نظر من لازم نيست به آن زياد و  اين گونه برجسته پرداخته شود .

محمدرضا شريفي نيا بازهم در نقش يك فرد مقدس مآب البنته به گفته خودش اين اخرين بار است كه او در اين گونه نقش ها بازي مي كند داستان بر مي گردد به انساني مقدس مآب كه در ظاهر بر خورد به اصطلاح مقدسي دارد اما باطن چيز ديگري دارد در اين جا بايد به ده نكي نمره پاييني داد استفاده از شريفي نيا درا ين نقش كلشيه اي شده و مخاطب را در فهم داستان دچار شتابزدگي مي شود يا به تعبيري همين علت بازهم باعث مي شد تا مخاطب كل داستان را همان اول داستان حدث بزند كه اين نقد به رسوايي وارد است

شخصيت افسانه

 افسانه نماد دختر جوان اما هرزه امروزيست دختري سراسر عشوه گر كه با زيبايي خود در صدد جذب مردان هوس ران و دزدي از آن هاست افسانه در صحنه اي به شيخ يوسف بر مي خورد و شيخ يوسف را در دوراهي قرار مي دهد كه بين آبروي او وخودش آبروي او را انتخاب مي كند

در انتخاب شخصيت داستان شخصيت خوبي انتخاب شده زيرا الناز شاكردوست ثابت كرده در ميان هنرمندان زن هنر مند تر بازي طبيعي تري دارد اما مشكلي كه رسوايي دچار آن شده وهمان كه در اخراج ها هم ديده شد آن است كه ده نمكي بازهم در نشان دادن تعارض ها در دين  از چاشني ابتذال بيش از حد استفاده كرده كه براي يك كار گردان مومن و متقيد عجيب است .آرايش زننده وغير متعارف النار شاكر دوست به هيچ وجه قابل پذيرش نيست و حتي همين موضوع باعث شده تا بعضي مخالفان فيلم ده نمكي را فيلم فارسي بدانند ! كه البته بسيار غير منصفانه است

و در پايان

 ده نمكي در اين فيلم سعي در نشان دادن خود يا ساختن يك ملودرام دمده نداشته بلكه هدف ده نمكي ارتباط برقرار كردن با مردمو ساخت يك داستان جذاب ولي عبرت آموز وعرفاني بوده است .براي آقاي ده نمكي كار گردان مومن و تكليف گراي ملت آرزوي موفقيت مي كنم و رسوايي اورا همانند آثار ديگرش تحسين مي كنم اما نكته اي كه مي خواهم  به اين اشاره كنم  ايشان باتيد توجه داشت هميشه براي نشان دادن نيكي حتما نبايد همه چيز را بديد بايد بعضي موقع ها خيلي چيزها را  صاف ديد بعضي موقع ها به جاي آنكه در بيابان خاري را ببينيم وبدان دل خوش كنيم بايد در جنگل درختان را ببينيم .

رسوايي سندي است براي رسوايي نا اهلان براي آنان كه از هيچ تلاشي براي كوبيدن بر طبل جدايي مردم از روحانيت دريغ نمي كنند اين اثر نشان داد كه ادعاي اين اأم توهمي بيش نيست و پيوند مردم وروحانيت ناگسستني است.

 نظر دهید »

ترویج بی‌بند و باری به سبک دویچه‌وله

12 خرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

  همان طور که چندی پیش برخی از رسانه‌های ارزشی اقدام به افشاگری علیه اقدامات ضد فرهنگی و ترویج فحشا در کشور در آستانه گرم شدن هوا پرداختند و از ارتباطات تنگاتنگ فردی به نام «ف.ع» که مرتبط با سازمان‌های جاسوسی دشمن به ویژه سرویس جاسوسی آلمان و عناصر ضد انقلاب می‌باشد پرده برداشته بودند. همچنین در همان مطلب از پروپاگاندای رسانه‌ای که توسط رسانه‌ی وابسته به سازمان جاسوسی آلمان دوویچه‌وله که به تبلیغ اقدامات وی می‌پرداخت نیز خبر داده بودند در همین راستا سرویس جاسوسی آلمان توسط سفارت‌خانه خود در تهران اهداف ناتوی فرهنگی را پیش می‌برد. برای مثال همچنانکه در کتاب «هویت» اشاره شده عناصر ناتوی فرهنگی در مهمانی‌های این سفارت‌خانه شرکت می‌کردند و مأموریت‌‎های تازه را نیز از آنان دریافت می‌کردند.

سازمان جاسوسی آلمان در آخرین اقدام برای ترویج بی‌بند و باری و فحشا با استفاده از شبکه‌های اجتماعی استکبارساخته و با کمک عوامل داخلی خود اقدام به برگزاری برنامه‌ای با عنوان «سبیل به کدام دختر بیشتر می‌آید؟» کردند که توسط جاسوس ـ خبرنگاران دوویچه‌وله نیز گزارش تصویری مفصلی از این برنامه تهیه و با ذوق و شوق فروان در این رسانه منتشر شده است. این رادیو که یکی از اهداف اصلی‌اش ترویج بی‌حیایی با استفاده از برنامه‌هایی درباره مد و لباس زنان در کشور است، سعی نموده است تا با برنامه‌ای که در یکی از پارک‌های تهران و با حضور دختران و پسران برگزار شده است، ضمن پیش‌برد اهدافش به وسیله ابزار جدید که جاذبه‌های جنسی و غیر اخلاقی نیز دارد، دیگر افراد بی‌خبر را نیز مطلع کند.

پیش از این نیز دشمنان در سال 90 تلاش کردند تا با القای خطوط خود به داخل و با راه انداختن برنامه‌هایی چون «آب‌بازی، خز‌بازی و…» ضمن تست کردن فراخوان‌های مجازی محملی برای آشوب و اغتشاش تهیه کنند. بازخورد خوب این برنامه‌ها، برخی گروهک‌های ضد انقلاب و جریان فتنه را نیز وسوسه کرده بود تا از این ظرفیت استفاده کرده و اهداف شوم خود را جلو ببرند.

  خاطر نشان می‌شود که پس از پایان جنگ تحمیلی یکی از برنامه‌های ثابت دشمنان نظام اسلامی و مردم ایران، هدف گرفتن ایمان و اعتقادات آنان بوده که در همان‌ سال‌ها رهبر معظم انقلاب اسلامی با بصیرت و تیزبینی، این توطئه شوم دشمن را شناسایی کردند و با عنوان شبیخون فرهنگی و بعدها ناتوی فرهنگی به مسئولین و مردم هشدارهای لازم را فرمودند.

 1 نظر

حقایقی شگفت انگیز درباره مک‌دونالد + عکس

11 خرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

شرکت مک دونالد دارای بزرگترین فروشگاه‌های زنجیره‌ای فست فود در سراسر دنیا است. این شرکت با فعالیت در 119 کشور روزانه دارای 68 میلیون مشتری است. تاریخ آغاز به کار این شرکت به 1940 باز می‌گردد، وقتی که برادران ریچارد و موریس مک دونالد در کالیفرنیا اولین رستوران خود را راه‌اندازی کردند.

تصمیم آنها به استفاده از “سیستم خدمات رسانی سریع” در سال 1948 پایه و اساس شکل‌گیری رستوران‌های فست فود در آینده را رقم زد. البته این سیستم دو دهه پیش از این توسط رستوران زنجیره‌ای وایت کسل (white castle ) مورد استفاده قرار می‌گرفت اما عرضه غذا در زمانی کوتاه با مک‌دونالد شناخته شد.

دفتر مرکزی این شرکت در ایالت ایلینویس ایالات متحده واقع شده است. بر اساس آمار موسسه اینتر‌برند در سال 2011 مک‌دونالد با ارزش سهامی معادل 35,593 میلیون دلار و 6% رشد نسبت به سال 2010 به عنوان ششمین برند تجاری برتر در دنیا شناخته شد.

مک‌دونالد، بزرگترین رستوران زنجیره‌ای فست‌فود در جهان

 در سال 1961 مک‌دونالد برای اولین بار نام و لوگوی تجاری خود که به شکل قوس‌های طلایی ( (Golden Arches بود و به نوعی سمبل حرف ام به شمار می‌رفت را ثبت کرد. به عقیده کارشناسان شکل خاص و ترکیب رنگ زرد و قرمز استفاده شده در لوگوی مک‌دونالد خود یکی از دلایل جذب کودکان به سمت این رستوران است.

برادران مک‌دونالد اولین شعبه رستوران‌های زنجیره‌ای خود را با کمک ری کراک (Ray Kroc ) در اوریل 1955 در ایالت ایلینویس امریکا افتتاح کردند و این آغازی بود برای گسترش رستوران‌های زنجیره‌ای مک‌دونالد در سراسر دنیا. البته کراک و برادران مک‌دونالد برای توسعه فعالیت تجاری خود همواره با یکدیگر مشکل داشتند، اما از نقش کراک در موفقیت این نام تجاری در دنیا نمی‌توان به سادگی گذشت.

لوگوی مک‌دونالد که به قوس‌های طلایی معروف است و سمبل حرف ام در زبان انگلیسی است

 مک‌دونالد دارای بیش از 31 هزار شعبه و یک و نیم میلیون کارمند در سراسر دنیاست. این شرکت که به عنوان نماد کاپیتالیسم آمریکایی در جهان شناخته می‌شود با صرف هزینه های سنگین تبلیغاتی در صدد حفظ موقعیت خود به عنوان رتبه اول در حوزه مواد غذایی است.

تمرکز و موفقیت این شرکت در امر تبلیغات را از آنجا می‌توان درک کرد که بر اساس تحقیقی در سال 2004 عکس دلقک رونالد مک‌دونالد در میان کودکان شناخته شده‌تر از تصویر مسیح یا جورج بوش بود.

 البته این شرکت دارای برند‌های دیگری مانند Piles café نیز است. این شرکت با توجه به تعداد زیاد مشتریان خود، برای کسب سود بیشتر و با تقلید از استار‌باکس (Starbucks ) به معرفی کافی‌شاپ مک‌کافی (McCafe ) پرداخت.

اولین شعبه مک‌کافی در 1993 در ملبورن استرالیا افتتاح شد. با گذشت زمان بسیاری از رستوران‌های مک‌دونالد با تقلید از شعبه ملبورن به افتتاح کافی‌شاپ مک‌کافی در درون رستوران کردند و برخی از آنها با 60% فروش بیشتر نیز مواجه شدند. در حال حاضر بیش از 600 شعبه مک‌کافی در سراسر دنیا مشغول فعالیت می‌باشند.

کافی‌شاپ مک کافی که بعضا در خود رستوران‌های مک‌دونالد واقع شده‌اند

 این شرکت برای افزایش مشتریان خود به ایده‌های بسیاری مانند ایجاد فضای بازی برای کودکان در کنار رستوران و یا تغییر دکوراسیون دست زد. مک‌دونالد از مدل تجاری جالبی استفاده می‌کند. این شرکت با خرید و افتتاح رستوران‌های خود در نقاط مهم شهرها به نوعی در حوزه املاک نیز فعال می‌باشد. البته این سیاست با توجه به متفاوت بودن شرایط در کشورهای مختلف تغییر می‌کند.

با وجود اینکه مک‌دونالد به عنوان یکی از شرکتهای بزرگ و به ظاهر موفق دنیا شناخته می‌شود اما تعداد افرادی که نسبت به نوع فعالیتها و محصولات این شرکت انتقاد دارند کم نیست. توسعه شرکتها و محصولاتشان در سطح جهانی اگرچه سود زیادی را برای صاحبان این نوع شرکها همراه دارد اما از طرف دیگر داشتن مشتریان و مخطبان بیشتر مسلما انتظارات زیادی را نیز به همراه دارد، مساله‌ای که عمدتا تحت تاثیر سود مالی قرار گرفته و زیاد به آن توجه نمی‌شود و همین موضوع باعث بوجود آمدن و گاها تشدید انتقادات از این شرکتها می‌شود. شرکت مک‌دونالد نیز از این قاعده مستثنی نیست.


 روز جهانی ضد مک دونالد

 پس از توسعه مک‌دونالد در سطح جهانی، رفته رفته برخی مسائل و مشکلات اخلاقی شهرت این شرکت را تحت تاثیر قرار داد و رفته رفته به تعداد معترضان ضد مک‌دونالد افزود. معترضین حتی روز 16 اکتبر را “روز ضد مک‌دونالد” نامگذاری کردند. این اعتراضات آنجا خود را نشان داد که در شورشهای ضد سرمایه‌داری در انگلیس، رستورانهای مک‌دونالد اولین جایی بود که مورد حمله قرار گرفت. البته بیشترین آسیبی که به شهرت مک‌دونالد وارد شد در خصوص دادگاه مک‌لیبل (McLibel ) بود. در این پرونده شرکت مک‌دونالد از فعالانی که به توزیع دست‌نوشته‌هایی با موضوع “مشکل مک‌دونالد چیست” کرده بودند شکایت کرد و انتظار داشت که دادگاه به سرعت حکمی سنگین برای متهمان صادر کند. در عوض این پرونده نزدیک به دو سال و نیم در جریان بود و به یکی از طولانی‌ترین پرونده‌های تاریخ قضایی انگلیس تبدیل شد.

گردهمایی مخالفان در مقابل یکی از رستورانهای مک‌دونالد

 

مک‌دونالد، دشمن سلامت انسان

 یکی از بیشترین انتقاداتی که مک‌دونالد طی 30 سال اخیر با آن مواجه بوده مربوط به غذایی است که در رستوران‌های آن به مشتریان عرضه می‌شود. منتقدین معتقدند که غذاهای عرضه شده در مک‌دونالد یکی از عوامل اصلی شیوع چاقی در میان مردم آمریکا و دیگر کشورهای پیشرفته است. مطالعات پزشکی نشان می‌دهد که میزان افزایش وزن در میان افراد انگلیسی بیش از دیگر کشورهای اروپا در حال بالا رفتن است و یک پنجم از مردم انگلیس به شکل خطرناکی از افزایش وزن رنج می‌برند ( و این در حالی است که مک‌دونالد در انگلیس دارای بیش از 1200 شعبه است).

میزان مرگ و میر ناشی از چاقی مفرط در امریکا بش از 300 هزار نفر در سال است که درصد بالایی از چاقی افراد ناشی از مصرف غذاهای فست‌فود است. حال اینکه میزان مرگ‌و‌میر ناشی از مصرف سیگار در همین کشور حدود 400 هزار نفر است. اینجاست که سهم و نقش مک‌دونالد به عنوان بزرگترین رستوران فست‌فود در آمریکا و جهان نمود بیشتری پیدا می‌کند. پس از بررسی ارزش غذایی محصولات مک‌دونالد مشخص شد که غذایی مانند بیگ مک (Big Mac ) و یا مرغ سرخ کرده دارای 910 کالری، 46 گرم چربی (که 13 گرم آن چربی اشباع شده است) می‌باشد و این بدان معناست که این شرکت استانداردهای رژیم غذایی آمریکا را رعایت نمی‌کند. علاوه بر چاقی مفرط، دیابت، فشار خون، بیماریهای قلبی و سرطان نتایج استفاده از چربی زیاد، شکر و نمک است ( موادی که به شکل یکجا و به میزان بالا در محصولات مک‌دونالد وجود دارند).

تاثیر استفاده‌ از رژیم غذایی مک‌دونالد در فیلم انتقادی مورگان اسپورلاگ (Morgan Spurlock) به وضوح دیده می‌شود، جایی که او چیزی جز مک‌دونالد را در وعده‌های غذایی خود استفاده نمی‌کند و در نتیجه با 11 کیلو اضافه وزن، افزایش 60 واحدی کلسترول و از دست دادن کبد خود مواجه می‌شود. وی دچار سردرد و افسدگی شده و در نهایت به مصرف مک‌دونالد اعتیاد پیدا می‌کند.

مورگان اسپورلاک در فیلم من دوبرابر (Supersize me)

 تاثیر استفاده از محصولات مک‌دونالد برای کودکان نیز بسیار خطرناک است، حال اینکه این شرکت با تحت تاثیر قرار دادن کودکان از طریق تبلیغات تلوزیونی، وسایل بازی کودکان و از همه مهمتر استفاده از شخصیت دلقک رونالد مک‌دونالد هر ماه حدود 90 درصد کودکان بین 3 تا 9 سال را جذب رستورانهای خود می‌کند.

 

دلقک مک دونالد بیش از 90 درصد کودکان را جذب رستورانهای این شرکت می کند

 

افزایش اعتراضات از سوی حامیان حیوانات

 جبهه دیگری از اعتراضات از سوی افرادی است که معتقدند که حیوانات نیز همانند انسانها موجود زنده بوده و شایسته احترام. مک‌دونالد به دلیل نحوه رفتار با حیوانات قبل از کشتن به شدت مورد انتقاد قرار گرفته است. این شرکت بزرگترین ترویج کننده غذاهای گوشتی و بزرگترین مصرف کننده گوشت گاو، دومین مصرف کننده گوشت مرغ در دنیا برای محصولات خود می‌باشد. هجمه انتقادات مربوط به نحوه برخورد با حیوانات در محل‌های نگهداری و کشتارگاه‌های مک‌دونالد است. بر اساس مطالب ارائه شده در دادگاه مک‌لیبل، در مرغداری‌های مک‌دونالد در فضایی کمتر از یک متر و بدون نور تعداد زیادی از این حیوانات نگهداری می‌شود که نتیجه آن 44 درصد ناهنجاری و مشکلات دیگر بهداشتی برای این حیوانات است. در محل‌های دیگر نگهداری حیوانات متعلق به مک‌دونالد نیز همین شیوه رفتار اعمال می‌شود. علاوه بر شرایط نگهداری، مک‌دونالد برای نحوه کشتن حیوانات در کشتارگاه‌ها نیز با هجمه انتقادات مواجه شده است.

اعتراض به نحوه برخورد مک‌دونالد با حیوانات

 

خوراک Foie Gras برای اشراف و ثروتمندان

یکی دیگر از مواردی که باعث افزایش اعتراض مخالفان مک‌دونالد شده است مربوط به یکی از غذاهای عرضه شده در این رستوران به نام Foie Gras است.

این غذای گرانقیمت که علاوه بر مک‌دونالد در رستوران‌های KFC نیز عرضه می‌شود از جگر پرندگان تهیه می شود. برای تهیه این غذا، جگر پرنده باید از چربی زیاد و حجم بالایی برخوردار باشد و از آنجا که در حالت طبیعی امکان وقوع این امر وجود ندارد، حجم بالایی از غذای چرب و دارای روغن بالا به وسیله دستگاه و به زور به پرنده خورانده می‌شود.

سپس پرنده در قفسی کوچک بدون حرکت قرار داده می‌شود تا چربی بیشتری در بدن او ایجاد شود. این شیوه رفتار با حیوانات که به شکل بیرحمانه‌ای صورت می‌گیرد اعتراضات بسیاری را در پی داشته است.

 

مک‌دونالد و محیط زیست

 سرکتها در قبال محیط زیست نیز مسئول هستند و نباید به آنها به عنوان یک ابزار بنگرند. این مساله از اهمیت بسیاری برخوردار است زیرا منعکس کننده تصویر شرکت و احساس و ادراک مشتریان آن شرکت است. برای مثال طی یک نظرسنجی از سوی وال استریت ژورنال 53 درصد از مردم به دلیل مسائل و مشکلات محیطی مربوط به محصول یا تولید کننده از خرید آن محصول امتناع می‌کنند. جدی ترین نگرانی محیطی نسبت به مک‌دونالد این است که این شرکت برای ایجاد یک چراگاه وسیع در برزیل به تخریب جنگل‌های بارانی ان منطقه اقدام کرده است. این اقدام نه تنها موجب از بین رفتن منابع طبیعی می‌شود بلکه بر گرم شدن کره زمین نیز تاثیرگذار است، زیرا جنگل‌های بارانی نقش مهمی در مکانیزم جذب دی اکسد کربن هوا دارند.

مک‌دونالد همچنین سالانه از میلیونها تن بسته‌بندی استفاده می‌کند که تنها برای چند دقیقه مورد استفاده قرار می‌گیرند. به طور معمول بسته‌بندی‌های پلی‌استر مورد استفاده برای محصولات مک‌دونالد موجب از بین رفتن گازهای لایه ازن می‌شود. انتقاد دیگری که از این شرکت می‌شود مربوط به تولید میزان بالای زباله آن است. هر رستوران مک‌دونالد در آمریکا روزانه به طور متوسط نزدیک به 110 کیلوگرم زباله تولید می‌کند که با توجه به تولید 410 کیلوگرمی زباله از طرف مراکز توزیع منطقه‌ای شرکت، تعداد زیاد شعبه‌های این شرکت در سراسر دنیا و هزینه بالای از بین بردن این میزان زباله به اهمیت بالای این موضوع می‌توان پی برد.

 

نقض حقوق کارگران

 یکی دیگر از انتقاداتی که همواره مک‌دونالد با آن مواجه بوده مربوط به شرایط کار و سیاستهای این شرکت در قبال کارکنانش است. این شرکت دارای بیش از یک و نیم میلیون نفر کارمند در سراسر دنیاست که بیش از نیمی از آنها افراد زیر 21 سال هستند. سیاست شرکت در استخدام افرادی با این محدوده سنی به این معناست که بیش از نیمی از کارکنان مک‌دونالد از حداقل حقوق برخوردار هستند. وارد شدن عبارت McJOBدر سال 2003 در فرهنگ لغت وبستر که به معنی نوعی از کار با حقوق پایین است نیز بیانگر این موضوع است.

عبارت Mcjob که به معنی شغلی با درآمد پایین است

 یکی دیگر از مشکلاتی که کارکنان این شرکت با آن مواجه هستند کار در شرایط نامناسب،تبیض نژادی، بالا بودن غیر قانونی ساعت کار و پایین بودن شرایط بهداشتی و ایمنی در محیط کار است. البته به دلیل عدم وجود اتحادیه‌های کارگری در درون مک‌دونالد، اقدامی در خصوص تغییر شرایط کارکنان این شرکت صورت نگرفته است. بر اساس نظریه سهامداران میلتون فریمن، نیازها و انتظارات کارکنان به اندازه انتظارات مشتریان از اهمیت بالایی برخوردار است.

 

کودکان قربانی سیاستهای بازاریابی مک‌دونالد

اریک اسکلوسر (Eric Schlosser) در کتاب خود با نام ملت “وابسته به فست‌فود” که در سال 2001 به چاپ رسید به انتقاد از سیاستهای بازاریابی مک‌دونالد پرداخت. به عقیده وی این شرکت با ایجاد سیاستهای بازریابی به تقلید از شرکت والت دیزنی و ایجاد شخصیتهایی مانند دلقک رونالد مک‌دونالد و همراهش برای جذب بازار کودکان تمرکز ویژه‌ای کرده است. به عقیده کارشناسان بازاریابی این اقدام نه تنها موجب جذب کودکان، بلکه خانواده‌های آنها نیز می‌شود. از همه مهمتر این تاکتیک موجب حفظ محبوبیت این برند در دوره بزرگسالی و ایجاد نوعی حس نوستالژی در میان افراد خواهد بود.

دلقک رونالد مک‌دونالد، شخصیت محبوب کودکان

 به عقیده اسکلوسر، مک‌دونالد با نفوذ در میان مدارس از طریق اسپانسرشیپ موفق به کاهش مالیات‌های خود شده است. بر اساس منابع وی 80% کتابهایی که از سوی فرد یا موسسه‌ای مورد حمایت مالی قرار می‌گیرند حاوی مطالبی به سود حمایت کننده کتاب هستند و مسلما مک‌دونالد نیز از این قاعده مستثنی نیست.

به عقیده نویسنده بی احترامی به حامیان مالی در مدارس با مجازات همراه خواهد بود. یکی از این موارد مربوط به دانش آموزی به نام مایک کامرون بود که به دلیل پوشیدن لباسی به رنگ آبی (که نماد شرکت پپسی، رقیب کوکاکولا است) در روز کوکاکولا (Coke Day) و هماهنگ نبودن با لباس مشکی و قرمز دیگر دانش‌آموزان، از تحصیل معلق شد.

غذاهای مک‌دونالد، تهدیدی جدی برای سلامت کودکان

 با توجه به انتقادات موجود و تلاشهای مک‌دونالد در جهت رفع کمبودها و بهبود شیوه عملکرد (بر اساس ادعای مدیران شرکت) واضح است که سیاستهای اخلاقی این شرکت تنها در حد شعار بوده و اقدامی تاثیرگذار در جهت تغییر و بهبود شرایط از سوی شرکت صورت نکرفته است. بیشتر تلاشها حالت توصیفی داشته و بر اساس اهداف آینده ترسیم شده است و نه آنچه تا کنون انجام شده است. به عبارت ساده تر تلاشهای این شرکت بیشتر در جهت امیدوار نگه داشتن مردم به بهبود شرایط در اینده است تا مطمئن ساختن آنها.

 

ارتباط با ماسون‌ها

یکی از موضوعاتی که بسیاری به وجود آن اعتقاد دارند، ارتباط این شرکت (همانند بسیاری از غول‌های چند ملیتی) با گروه فراماسونری است. بسیاری شکل خاص لوگوی این شرکت را یکی از نشانه‌های فراماسونری بودن این شرکت می‌دانند. به عقیده این افراد لوگوی مک‌دونالد تنها بیانگر حرف M نبوده و به نوعی بیانگر علامت خاص فراماسون‌ها است.

برخی دیگر نیز معتقدند اگر لوگوی مک‌دونالد را 90 درجه در جهت عقربه‌های ساعت بچرخانید شباهت بسیاری به عدد 3 خواهد داشت. این شماره بخشی از عدد 13 و معروف فراماسون‌ها است. از طرف دیگر خود حرف M هم سیزدهمین حرف انگلیسی به شمار می‌رود.

 

مک‌دونالد، یکی دیگر از حامیان اصلی رژیم صهیونیستی

 افتتاح اولین شعبه مک‌دونالد در اسرائیل به سال 1993 در تلاویو بازمی‌گردد. این شرکت دارای 80 رستوران و 3000 کارمند اسرائیلی است. مک‌دونالد نیز همانند دیگر شرکتهای بزرگ آمریکایی یکی از حامیان بزرگ اسرائیل به شمار می‌رود. جک ام. گرینبرگ (Jack M. Greenberg) که ریاست این شرکت را بر عهده دارد مدیر افتخاری اتاق بازرگانی مشترک آمریکا-اسرائیل و موسسه Metropolitan Chicago است.بر اساس وبسایت صندوق سرمایه‌گذاری یهودیان شرکت Metropolitan Chicago شرکت مک‌دونالد یکی از حامیان اصلی این صندوق به‌شمار می‌رود. این شرکت از طریق کمیته اسرائیلی خود در این صندوق در راستای حفظ و تقویت حمایت اقتصادی، نظامی و دیپلماتیک آمریکا از اسرائیل در تلاش بوده و به مانیتورینگ و در صورت لزوم پاسخ به پوشش رسانه‌ای اسرائیل مشغول است.

قدردانی انجمن یهودیان شیکاگو از حامایتهای گسترده مک‌دونالد

 

صندق سرمایه‌گذاری یهود مجری برنامه مسافرت تابستانی خانوادگی به اسرائیل است. در این برنامه خانواده‌ها به بازدید از پایگاه‌های نظامی اسرائیل و ملاقات با سربازان اسرائیلی می‌پردازند. این صندوق در راستای مشارکت در برنامه اسرائیل سالانه 1.3 میلیون دلار برای توسعه شهرک صهیونیستی Kiryat Gat و برنامه های عمرانی در آن کمک مالی اختصاص داده است.

 نظر دهید »

شهر بی اذان

11 خرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

فایده‌ای ندارد. حتّی اگر گوش‌هایتان را هم تیز کنید؛ حتّی اگر سرتان را از پنجره بیرون بیاورید و دقّت کنید هم فایده‌ای ندارد. صدایی نمی‌شنوید و نهایتاً تنها کاری که می‌توانید بکنید، این است که تلویزیون یا رادیویی را روشن کنید تا متوجّه شوید آیا اذان داده‌اند یا خیر؟!
ماجرا چندان پیچیده نیست. شهرهای ما رشد کرده‌اند، بزرگ شده‌اند و پر جمعیّت. برای این افزایش جمعیّت و آسایش آنها، هر روز تمهیداتی چیده می‌شود، بزرگراه‌های طبقاتی، وسایل حمل و نقل بهینه، مرکز خریدها و فروشگاه‌هایی که هر چه را تا به حال ندیده‌ای، در آنها می‌بینی، فضای سبز و تفریحات سالم(!) آسمان‌خراش‌ها و مجتمع‌های مسکونی که جمعیّت بیشتری را در خود جا می‌دهند و غیره و غیره، امّا در این میان سهم بسیاری از موارد نادیده گرفته شده است. مواردی که جای بررسی بسیار زیادی دارد. در این گزارش، ما تنها به یک مورد از این کمبودها اشاره می‌کنیم.

شنیده نشدن صوت قرآن و اذان در کلان شهرهای اسلامی ایران، مثل تهران، شیراز، تبریز و … ، پدیده‌ای است که چند سالی هست رخ نموده و بعضاً مورد توجّه و تذکّر برخی مسئولان نیز قرار گرفته است. این پدیده به ویژه در مناطق پر جمعیّت و پر تردّد شهری مثل تهران به خوبی مشهود است. به گونه‌ای که اگر در محلّه‌هایی چون سعادت آباد، صادقیه، تهران‌پارس، ولنجک و… کاری داشته باشی و کار تا ظهر به درازا بکشد، به سختی می‌توانی از وقت نماز مطّلع شده و با سختی بسیار بیشتری می‌توانی یک مسجد برای اقامه نماز بیابی.

هیاهوی شهرها و فراموشی خدا
فهیمه دانشجوی فناوری اطّلاعات است و در جواب به سؤالمان در خصوص اینکه چرا صدای اذان در شهر اسلامی شنیده نمی‌شود، می‌گوید: من فکر می‌کنم عقاید مردم در این خصوص خیلی دخیل است. وقتی اذان پخش شود و هیچ کس به آن توجّه نکند، وقتی مساجد ما خالی باشند، وقتی با بی‌تفاوتی از کنار صوت قرآن و اذان می‌گذریم. چه فرقی می‌کند صدایش را بشنویم یا نشنویم؟ من فقط گاهی اوقات صبح‌ها صدای اذان را می‌شنوم، آن هم به این سبب است که همه جا ساکت است. انگار آدم‌ها باید خواب باشند تا بتوان ردّ پایی از خدا پیدا کرد.
خانم شفیعی می‌گوید: امروز ظهر در میدان ونک، کاری داشتم؛ امّا هر چه گشتم و پرس‌و‌جو کردم، نتوانستم یک مسجد پیدا کنم که نماز ظهرم را بخوانم.
آقای ابراهیمی نیز می‌گوید: ما در محلّه قدیمی‌مان راحت می‌توانستیم صدای اذان را بشنویم، حتّی صبح‌ها با صدای اذان از خواب بیدار می‌شدیم، چون چند مسجد در اطرافمان وجود داشت؛ امّا در محلّه جدید اصلاً صدای اذان را نمی‌شنویم. وی در مورد علّت آن می‌گوید: در این محل، هم تعداد مساجد کم است و هم صدای بلندگوها را بلند نمی‌کنند.
آقای رجبی که خادم مسجد «امام حسن مجتبی(ع)» است، هیاهو و شلوغی شهرها را در شنیده نشدن صدای اذان مؤثّر می‌داند و می‌گوید: در بعضی محلّه‌ها مسجدها اندکند و برای همین صدای اذان به گوش نمی‌رسد، بعضی مساجد هم خیلی به ساعت و پخش اذان توجّهی نمی‌کنند و رسماً تعطیلند و تبدیل به حسینیه‌ای که فقط ایّام محرّم مراسم برگزار می‌کنند، شده‌اند.
وی همچنین به آرام بودن صدای اذان پخش شده از بلندگوها اشاره می‌کند و می‌گوید: قبلاً مساجد گلدسته داشتند و روی هر گلدسته بلندگوهایی نصب شده بود که هر کدام از بلندگوها رویش به یک سمت از محل بود و با پخش اذان در تمام محلّه‌های اطراف، صدای اذان می‌پیچید؛ امّا الآن بیشتر مساجد شبیه به ساختمان‌های عادّی ساخته می‌شوند و تنها یک بلندگو روی بام برای پخش اذان دارند که صدایش در این شلوغی‌ها چندان راه به جایی نمی‌برد.

شیعیان و کمترین مساجد
همان‌طور که مصاحبه شوندگان اشاره کردند، کمبود مساجد در شهر می‌تواند یکی از مهم‌ترین عوامل این اتّفاق باشد تا جایی که سرانه مسجد برای هر شهروند تهرانی تنها 12 سانتی متر اعلام شده است؛ در حالی که بر اساس سرانه مسجد در جهان اسلام که توسط وزارت کشور اعلام شده است، باید برای هر دویست نفر یک مسجد وجود داشته باشد. نکته تأسّف برانگیز دیگر این است که در امّ‌القرای جهان اسلام، از بین 60 هزار مسجد موجود، تنها 20 هزار مسجد فعّال هستند؛ در حالی که بر اساس آمار ما، در ایران نیازمند حدّاقل 400 هزار مسجد هستیم.
از سوی دیگر ما با مسئله جدیدی در شهرسازی روبه‌روییم، پروژه‌های مسکن مهر و شهرهای جدید، مکان‌هایی هستند که جمعیّت بسیاری را در خود جا می‌دهند؛ در حالی که پیش‌بینی فضای مذهبی چون مساجد در آنها بسیار کم است. برای مثال «شهر جدید پردیس» واقع در 15 کیلومتری شرق تهران با جمعیّتی حدود 100 هزار نفر، تنها 5 مسجد دارد. در این شهر صدای اذان در بسیاری از محلّه‌ها اصلاً شنیده نمی‌شود. البتّه در راستای پروژه‌های عمرانی این شهر، کارشناس آمار و اطّلاعات سازمان عمران شهر جدید پردیس خبر داد که هشت مسجد جدید در حال احداث است و این تعداد مسجد می‌تواند این نیاز را تا حدودی مرتفع نماید.
همچنین «جهان نیوز» در تحقیقی که صورت داده است، مطرح می‌کند که شیعیان ایران کمترین مساجد و مراکز مذهبی را به نسبت هم‌وطنان اهل سنّت و اقلیّت‌های مذهبی دارند. بر اساس این تحقیق و بنا بر گزارش‌های رسمی در مورد جمعیّت کشور، از 72 میلیون نفر ایرانی، بیش از 99% مسلمان هستند. بر اساس همین گزارش در برابر هر 500 نفر سنّی مذهب، یک مسجد و در برابر هر 1100 شیعه، یک مسجد وجود دارد.
این در حالی است که مطابق آمار غیر رسمی، نزدیک به 40 درصد مساجد، بدون روحانی و نیاز به بازسازی اساسی دارند.

تفاخر دنیوی، جانشین تفاخر دینی
کم‌رنگ شدن توجّه به اذان در شهرهای بزرگ ما دلایل مختلفی می‌تواند داشته باشد؛ حجّت الاسلام و المسلمین محمّدمهدی ماندگاری، کارشناس مسائل مذهبی و استاد حوزه علمیّه در این خصوص می‌گوید:
یکی از اصول دین مداری این است که ما آرایش و تشخّص‌های زندگی را که به آن افتخار می‌کنیم، اسلامی باشند؛ امّا متأسّفانه در جامعه ما تفاخر دینی در اولویّت مردم نیست. اذان گفتن یکی از تفاخرات دینی ماست، داشتن محاسن برای آقایان و عفاف و حجاب برای بانوان و بسیاری موارد دیگر نیز همین طور، امّا امروزه ماشین و خانه و تفاخرات دنیوی جای تفاخرات دینی را گرفته‌اند. امروز اگر به کسی بگویی بیا و خادم مسجد باش، آن را اهانت می‌داند؛ درحالی که بسیاری از اولیا و انبیای الهی کلیددار مساجد بوده‌اند و این یک افتخار بسیار بزرگ است. این روزها مؤذّن بودن یا مکبّر بودن ارزشی برای مردم ما ندارد؛ زیرا درگیر تفاخرات دنیوی شده‌اند.
حجّت الاسلام ماندگاری همچنین در خصوص اهمّیت پخش اذان و عواقب حذف آن نیز گفت:
اذان یک نماد دینی است و یک پرچم است. شهری که صدای اذان از آن بلند شود، اشاره به مسلمانی و اهل خدا بودنش دارد و اینها برکات بسیاری برای آن شهر به همراه خواهد داشت. ما در احادیث نیز داریم که بهتر است اذان زنده پخش شود، تکرار شود و حتّی دسته جمعی اذان گفته شود؛ امّا دوری از این نمادهای دینی، دوری از تولّی و تبرّی دینی است. وقتی نمادهای دینی نباشد، نمادهای غیر دینی جای آن را می‌گیرد. وقتی صدای اذان در شهر کم شود، صدای موسیقی جای آن را می‌گیرد، صدای بی‌حیایی و بی نمازی در آن شهر بلند می‌شود.

ترس دشمن از صوت اذان

شنیده نشدن صدای اذان در شهرهای بزرگ کشور ما، درست زمانی رخ می‌دهد که در بسیاری از شهرهای دنیا، تعداد مساجد رو به رشد بوده و نگرانی سران آن کشورها را در پی داشته است تا جایی که برای مثال در کشوری چون آمریکا، در برخی شهرها مثل «نیویورک»، «نیوآرک» و «نیوجرسی» به اعمال قدرت و حتّی جاسوسی در بین مسلمانان پرداخته‌اند و در برخی شهرهای جهان، چون «بارسلون اسپانیا»، یا برخی شهرهای کشور «آذربایجان» نیز پخش اذان با ممنوعیّت رو به رو بوده است. این امر به ویژه در شهرهای مختلف سرزمین «فلسطین» مشهود است. رژیم اشغالگر «قدس» پخش اذان در شهرهای فلسطین را باعث مزاحمت شهروندان غاصب خود دانسته‌اند و دستور منع پخش اذان را صادر کرده‌اند و حتّی در برخی از شهرها نیز اجازه روشن کردن نورافکن‌های مناره‌ها را در پنج وعده پخش اذان نمی‌دهند، امری که اعتراضات بسیاری را در پی داشته است.
حجّت الاسلام ماندگاری در خصوص نگرانی دشمنان اسلام از پخش اذان بیان داشت:
دشمن از جایگاه اذان بیشتر از ما آگاه است. آنها به خوبی می‌دانند که اذان یک نماد و پرچم است. نمادی از ولایت، نبوّت، اتّحاد و پیروزی. اذان نماد مقاومت و همّت و پیروزی است و ما در روایت‌ها می‌خوانیم، زمانی که پیامبر اکرم(ص) در مدینه موفّق شدند، به بلال فرمودند که اذان بگوید و این اذان نماد پیروزی مسلمانان و اتّحاد آنهاست. این اتّحاد همان چیزی است که دشمنان ما از آن می‌ترسند و به جایگاه آن پی برده‌اند، به همین دلیل درصدد حذف تدریجی آن در شهرهای مختلف دنیا هستند.
در این شرایط لازم است که ما نیز به این نماد اتّحاد و پیروزی توجّه بیشتری داشته باشیم. در سال‌های اخیر طرح های مختلفی از سوی شهرداری‌های شهرهای بزرگ، چون «تهران»، «شیراز» و «مشهد» مبنی بر پخش سراسری اذان توسط وسایل حمل و نقل عمومی پیشنهاد شده است که می‌تواند تا حدودی به پخش سراسری اذان و شنیده شدن آن کمک کند؛ امّا بی‌توجّهی به این شعور دینی، همان‌طور که حجّت الاسلام ماندگاری اشاره کردند، محمل را برای فرود و رفت و آمد نیروهای شیطانی فراهم می‌کند و در نهایت مردم آهسته آهسته گوش جانشان تهی از این نماد اسلامی می‌شود. امری که برای شیعه خانه
امام زمان(عج) مصیبتی غیرقابل جبران خواهد بود.
می‌توانیم از خودمان شروع کنیم. پخش زنده اذان در محل‌هایی که صوت اذان به گوش نمی‌رسد، توسط یک نفر می‌تواند بسیار مفید باشد؛ حتّی اگر در ابتدا با تمسخر سایرین رو به رو شود. در اولویّت بعدی نیز رادیو و تلویزیون‌های منازل نیز می‌توانند وسیله مناسبی برای پخش اذان باشند. فقط کافی است صدای آن را کمی بلند کنید تا گوش جان مردم به این صوت عادت کند، نه صدای کوبش موسیقی ماشین‌ها در شهر.
گزارش از مریم محبّی

 2 نظر

سقوط تمدّن اسلامی در اندلس

11 خرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

تشکیل دولت اسلامی در اندلس و نفوذ اسلام در آن منطقه، قطعاً ریشه در اعتقاد راسخ مسلمانان و قدرت نفوذ آنان در قلوب مردمان و پویایی حرکت اسلامی داشته است. فاتحان سرزمین اندلس از مسلمانان پاک اعتقاد بودند که با هدف گسترش اسلام و بسط عدالت، این جزیره را فتح کردند.

ابوحنیفه دینوری از مؤلّفان و مورّخان قرن سوم، داستان فتح اندلس را چنین نقل می‏کند:
گویند که: موسی ‏بن نصیر غلام خود طارق بن زیاد را به طنجه فرستاد که شهرهای بربر و قلعه‏های آنها را فتح کند. او نیز با هزار و هفتصد سپاهی در رجب سال ‏73 ق. عازم تنگه جبل‏الطّارق می‏شود تا با پادشاه واندال‌ها لذریک مصاف کند. لذریک که عرب‌ها او را لذریق می‏نامند با هفتاد هزار سپاه با دبدبه و لباس‌های فاخر و مجلّل و کلاه مزیّن به زبرجد و یاقوت و در حالی که از رویارویی با سپاه طارق واهمه داشت، ‏با وی روبه‌رو شد.

طارق در این هنگام خطابه‏ای حماسی و بسیار مهیّج ایراد کرد و در آن، مسلمانان را به جهاد و شهادت ترغیب نمود.

خطابه طارق
ای مردم! کجا فرار می‏کنید، دریا در پشت ‏سر و دشمن در مقابل شماست، پس به خدا قسم! راه دیگری جز راستی و استقامت در پیش ندارید؛ زیرا آن دو نیروهایی هستند که هرگز شکست نمی‏پذیرند و همواره پیروز می‏شوند. کمی قوا و قلّت عدد، هرگز به آنها ضرر نمی‏رساند و در مقابل زیادی جمعیّت و کثرت نیرو، با سستی و کسالت و اختلاف و دوگانگی و عجب و نخوت به پیروزی نمی‏رسند.

مردم! آنچه را که من بدان پردازم، شما نیز به همان روآورید، اگر هجوم برم، یورش برید و اگر بایستم، بایستید. هشدار می‏دهم که قوی، متّحد و با اراده بجنگید، بدانید که من بزرگ آنها و طاغوتشان را هدف قرار خواهم داد تا با او درآویزم و او را به قتل برسانم یا در برابر او به شهادت رسم. اگر من شهید شدم، سست نشوید و اختلاف نکنید که نابود می‏شوید و همچنان به پیش روید.

هرگز به کارهای پست و کم‏ارزش راضی نشوید و دست ذلّت ‏به دشمن ندهید و از کرامت‌ها و اصالت‌ها استقبال کنید و از پستی و دنائت ‏بپرهیزید، از شهادت و کشته شدن در راه خدا و درک حیات جاودانی و ثواب الهی، لذّت ببرید. اگر چنین کردید، دست ‏خدا همراه شماست و او پناهگاهتان خواهد بود و گرنه با شرمساری و خجالت ‏باز می‏گردید و از بدنامی و رسوایی در میان مسلمانان در امان نخواهید ماند.1

با این خطابه آتشین، مسلمانان، از تنگه جبل الطّارق گذشتند و شهر «قرطبه» و دیگر شهرهای اندلس را یکی پس از دیگری فتح کردند تا آنکه سرانجام شهر مهمّ اسپانیا، «طلیطله» سقوط کرد و همه ثروت، طلا و تاج‌های سلطنتی لذریک به دست مسلمانان افتاد.

انحطاط یک تمدّن از نگاه ابن خلدون
تمدّن‌هایی که در طول تاریخ ظهور کرده‌اند، پس از مدّتی شکوفایی یا رو به ضعف و انحطاط نهاده‌اند یا به کلّی از بین رفته‌اند و چنین واقعیّتی این پرسش را مطرح می‌کند که نشانه‌های انحطاط یک تمدّن چه چیزهایی می‌‌باشد؟

در جواب این سؤال ابن خلدون در کتاب «مقدّمه» خود به مواردی از آن نشانه‌ها اشاره می‌کند که ذیلاً آنها را متذکّر می‌شویم:

1. ضعف پایتخت و تجزیه آن: هرگاه دولتی پایتخت خود را از دست بدهد، باقی ماندن نواحی دیگر برای آن سودی نخواهد داشت و بی‌درنگ مضمحل خواهد شد؛ زیرا پایتخت به منزله قلب است که روح از آن برانگیخته می‌شود و چون قلب به دست دشمن بیفتد، کلّیه نواحی و مرزهای آن منهدم خواهد شد.2

2. ضعف صنعت: هرگاه ترقیّات شهری به انحطاط مبدّل شود، آن وقت تجمّل‌خواهی و ثروت در آن نقصان خواهد یافت و مردم مانند دوران ده‌نشینی به همان ضروریّات اکتفا خواهند کرد و در نتیجه صنایعی که از لوازم تجمّل‌خواهی به‌شمار می‌رود، بی‌رونق خواهد شد و پیوسته صنایع رو به نقصان می‌رود تا آنکه به کلّی مضمحل می‌شود.3

3. انحطاط دانش، خط و هنر: یکی از نشانه‌های انحطاط یک تمدّن از دیدگاه ابن خلدون انحطاط دانش، خط و هنر می‌باشد؛ زیرا همان ‌طوری که در تعریف تمدّن گفتیم، دانش، خط و هنر از ساخته‌ها و اندوخته‌های معنوی جامعه انسانی محسوب می‌گردد.4

4. قحطی و گرسنگی: از آنجایی که تمدّن می‌کوشد زندگی مردم را از هر لحاظ و به‌ خصوص از لحاظ اقتصادی تأمین نماید؛ بنابراین اگر در بین ملّتی و کشوری قحطی و گرسنگی پدیدار شود، این خود، نشانه انحطاط تمدّن آن ملّت و کشور می‌باشد.5

عوامل ضعف و انحطاط تمدّن اسلامی از لحاظ تعاملی
از آنجایی که تمدّن اسلامی و هر تمدّن دیگری بر پایه‌هایی استوار است که در بستر آنها زاده شده و رشد می‌نماید، می‌توان گفت در یک دید کلّی اگر عوامل پیدایی تمدّن اسلامی و هر تمدّن دیگری دچار افول و زوال شود، تمدّن نیز خواسته یا ناخواسته فرو خواهد ریخت، ولی در عین حال از آنجایی که باید عوامل ضعف و انحطاط تمدّن اسلامی را از لحاظ تعاملی بررسی نماییم، بنابراین آن عوامل را به طور خلاصه بیان خواهیم نمود:

1. عوامل داخلی
1ـ1. تجمّل‌خواهی
تجمّل‌خواهی و نازپروردگی برای مردم تباهی‌آور است و در نهاد آدمی انواع بدی‌ها و عادات زشت را پدید می‌آورد و خصلت‌های نیک را از بین می‌برد. بنابراین تجمّل خواهی به فساد اخلاقی منجر می‌شود و در طول تاریخ بارها دیده شده کشورهایی که قدرت اخلاقی خود را از دست می‌دهند، زودتر از کشورهایی که احیاناً قانون‌شکنی می‌کنند، به سوی انحطاط کشیده می‌شوند؛ چون بعضی از مفاسد اخلاقی و اعمال خلاف عفّت چنان روح جامعه را جریحه‌دار می‌کند که موجب طغیان در اجتماع می‌شود و تأثیرات سوء آن به مراتب از قانون‌شکنی بیشتر است.

از طرفی دیگر تجمّل‌خواهی باعث می‌شود که افراد، دین را فراموش کنند و پایه و شالوده روحانی خود را از دست بدهند و همین می‌تواند یکی از عوامل ضعف و انحطاط یک تمدّن گردد. توین‌بی در این باره می‌گوید:

تمدّنی که پایه و شالوده روحانی خود را از دست بدهد، از هم خواهد پاشید و مانند اتمی است که هسته مرکزی خود را از دست داده باشد.6

علاوه بر اینها تجمّل‌خواهی باعث فقر و گرسنگی در جامعه می‌شود؛ زیرا شهرنشینان جهت ارضای خواهش‌های تجمّل‌خواهی و غیرضروری خود حاضرند تمام دارایی خود را خرج کنند و چون در شهر، قیمت اجناس تجمّلی در اثر تقاضای زیاد و مالیات‌های سنگین بالاست، ناگزیر دچار فقر و بینوایی می‌گردند و فقر از عوامل انحطاط است. بنابراین از آنجایی که تجمّل‌خواهان با افراد دیگر جامعه در تعامل می‌باشند، بنابراین می‌توان گفت یکی از عوامل ضعف و انحطاط تمدّن اسلامی از لحاظ تعاملی همین تجمّل‌خواهی بوده است.

1-2. تکیه بر بیگانگان
تاریخ همیشه گویای این مطلب است که اگر دولت‌ها بر نیروهای مردمی خود متّکی نباشند و آنها را در امور مملکتی شرکت ندهند و در عوض به بیگانگان دل خوش کنند، محکوم به شکست خواهند بود. همچنان که منتسکیو یکی از علل و عوامل انحطاط رومیان را نیروگیری ارتش روم از بین بیگانگان می‌داند.7

پس هر زمانی که ما تاریخ تمدّن اسلام را مورد بررسی قرار دهیم و مشاهده کنیم که مسلمانان در کشورداری و اقتصاد و … بر بیگانگان تکیه داشته‌اند، می‌توانیم به صراحت بگوییم که همین امر یکی از عوامل ضعف و انحطاط تمدّن اسلامی بوده است؛ چرا که آن وقت درمی‌یابیم که تمدّن اسلامی با تمدّن‌های دیگر، تعامل منفی داشته و این تعامل به کلّی به ضرر مسلمانان بوده است.

1ـ3. حجاب بین سلطان و مردم
همان طور که بر همگان مُبرهن است، نقش دولت در پیشرفت و انحطاط یک تمدّن بسیار اهمّیت دارد و هر دولتی که از مشکلات مردم آگاهی بیشتری داشته باشد، می‌تواند با رفع مشکلات آنها زمینه را برای پیشبرد تمدّن مهیّا نماید. حال بهترین راه جهت اطّلاع از احوال مردم، برخورد مستقیم با آنهاست و هر زمانی که در تاریخ اسلام حجاب بین سلطان و مردم کمتر دیده شده، انحطاط تمدّن اسلامی کم‌رنگ‌تر بوده است. پس یکی از عوامل ضعف و انحطاط هر تمدّنی حجاب بین سلطان و مردم بوده است، همچنان که منتسکیو یکی از عوامل ضعف و انحطاط رومیان را این چنین می‌نویسد: رویه مردم‌داری و شیوه نزاکت و حسن سلوک که در عهد سلاطین اوّلیه رواج داشت به‌کلّی منسوخ گردید؛ زیرا امپراتوری اوّلیه از طریق مردم‌داری می‌توانستند از کلّیه امور به هر وضع و کیفیّتی استحضار حاصل کنند.8

1-4. ظلم و ستم
یکی از علل اساسی سقوط تمدّن‌ها این است که من هستم، پس تو نیستی یا هستی تو مشروط بر این است که من آن را بخواهم این اصل معنای واقعی ظلم و استکبار است که در آیات قرآنی به عنوان عوامل سقوط تمدّن‌ها مطرح شده است. می‌فرماید: «فکایّن من قریه اهلکنا و هی ظالمه؛14 بسا جوامعی را که ستمکار بودند، هلاک ساختیم.»
با توجّه به مطالب بالا، درمی‌یابیم از آن زمانی که خلافت رنگ معنوی‌ بودن خود را از دست داد و عدّه‌ای سودجو در راه آبادکردن دنیای خود از آن سوء استفاده کردند، ظلم و ستم بر مردم نیز آغاز شد و حتّی به اوج خود رسید تا جایی که در بین مسلمانان محیط خفقان و بسته‌ای به وجود آمد که دیگر استعداد افراد شکوفا نمی‌شد و مردم کلّاً از رشد و شکوفایی استعدادها دست شستند.

2. عوامل خارجی
تهاجم و سلطه بیگانگان بر تمدّن یک ملّت یا ملل از مهم‌ترین عوامل خارجی انحطاط تمدّن‌ها به شمار می‌رود و این تهاجم در قالب‌های گوناگون با ابزارهای متفاوت صورت می‌پذیرد، ولی عمدتاً این تهاجم از سه ناحیه صورت می‌گیرد:
1. تهاجم نظامی
2. تهاجم اقتصادی
3. تهاجم فرهنگی
تمدّن اسلامی به دلیل گستردگی و ژرفای خود و نیز نفوذ چشمگیرش در جهان، دشمنانی خارج از مرزهای اسلامی داشت که در پی فرصتی مناسب بودند تا این تمدّن فراگیر را مضمحل سازند. این عوامل را می‌توان در دو حمله مهم، بزرگ و ویرانگر ره‌یابی کرد: جنگ‌های صلیبی و حمله مغول.

ذکر این نکته نیز لازم است که تمدّن اسلامی از تهاجم اقتصادی و فرهنگی نیز در امان نبوده، امّا در اینجا برای رعایت اختصار مطلب تنها به وجه تهاجم نظامی پرداخته می‌شود.

2-1. جنگ‌های صلیبی
جنگ‌های صلیبی قبل از آنکه رویارویی نظامی غرب مسیحی با شرق مسلمان تلقّی شود، رویارویی توحّش غربی با تمدّن اسلامی است. واقعیّتی که بسیاری از محقّقان و تاریخ‌نگاران به آن اشاره کرده‌اند. سلسله جنگ‌های صلیبی که از سال 1096م. تا 1291 م. ادامه داشت و سرانجام به عقب‌نشینی کامل غربی‌ها از سرزمین‌های اسلامی انجامید، به مجموعه هشت جنگ بزرگ اطلاق می‌شود.

لشکریان صلیبی موظّف بودند، علامت صلیب را به عنوان نشانه‌ای از جان‌فشانی و فداکاری بر لباس خود داشته باشند. به همین جهت بود که این جنگ‌ها به جنگ صلیبی شهرت یافت. این جنگ‌ها را اشراف و سلاطین اروپا که از قدرت اسلام بیمناک بودند، با انگیزه مذهبی به راه انداختند و مسیحیان را با صلیب‌های خود برای تصرّف «بیت المقدّس» از دست مسلمانان روانه کردند. بر اثر این حملات، جامعه اسلامی مدّت‌ها در تلاطم و پریشانی بود و چه بسیار نفوس و اموالی که از میان رفت و چه شهرها و روستاهایی که آباد بودند، به ویرانی کشیده شدند. در سال 1099 م. که بیت‌المقدّس برای نخستین ‌بار پس از تمدّن اسلامی به تصرّف صلیبی‌ها درآمد، آنان یک هفته تمام به کشتار مسلمانان مشغول بودند و در «مسجدالاقصی» بیش از شصت هزار نفر را کشتند. در سال 1109 م. که «طرابلس» به تصرّف صلیبی‌ها درآمد، یکصد هزار جلد از کتاب‌های «دارالعلم» در این حادثه به غارت رفت و به کام آتش سپرده شد.

2-2. حمله مغول
هنوز آتش جنگ‌های صلیبی در غرب سرزمین‌های اسلامی به کلّی خاموش نشده بود که سیل بنیان‌کن و ویرانگر دیگری از شرق سرازیر شد. قبایل پراکنده «مغولستان» که به سرکردگی چنگیز با هم متّحد شده بودند، در زمانی که خوارزمشاهیان بر شرق اسلامی حکومت داشتند، به بهانه خون‌خواهی جمعی از بازرگانان به سرزمین‌های اسلامی سرازیر شدند. یورش مغول در سال 617 ق.

به سرزمین‌های اسلامی آغاز شد. پس از گرفتن «گرگانج»، پایتخت قدیم «خوارزم» و نابودی آن، شهرهای خراسان یکی پس از دیگری فتح شد و معرض قتل عام قرار گرفت. پس از چنگیز و چند تن از جانشینان او نوبت به هلاکو، نواده او، رسید تا فتوحات مغول را در جهان اسلام کامل کند. او اسماعیلیّه را شکست داد و پس از گشودن «بغداد» المعتصم، آخرین خلیفه عبّاسی را کشت و برخلافت 525 ساله عبّاسیان پایان داد و سرزمین‌های اسلامی را میان خانان مغول تقسیم کرد.
هرچند مغولان به دلیل ضعف ‌فرهنگی خود و قوّت فرهنگ اسلامی در برابر آن نسبتاً رام شدند ولی ویرانی‌ای که بر اثر حملات آنان به جهان اسلام و خصوصاً خراسان که چشم و چراغ عالم اسلام و مهد فرهنگ و تمدّن اسلامی بود، وارد آمد، ضربه اساسی بر پیکره فرهنگ و تمدّن اسلامی بود.

پی‌نوشت‌ها
1. ابوحنیفه دینوری، الامامـه والسیاسـه، ج‏2، ص‏174.
2. مقدّمه ابن خلدون؛ ج1، ص 310.
3. همان، ج2، ص 799.
4. همان، ج2، ص 835.
5. همان، ج1، ص 588.
6. آینده نامعلوم تمدّن، ص 196.
7. علل عظمت و انحطاط تمدّن رومیان؛ ص 211.
8. همان، ص 200.
9. سوره حج (22)، آیه 45.

ماهنامه موعود شماره 119

 نظر دهید »

سبک زندگی کاربران شبکه های اجتماعی

11 خرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

رسانه‌های اجتماعی محبوب ترین بخشهای فضای مجازی برای استفاده عموم هستند. از کودکان و نوجوانان گرفته تا مادر بزرگ ها، مدارس، شرکت‌های دولتی، انجمن‌های خیریه، برندهای تجاری و … همه و همه سعی میکنند در رسانه‌های اجتماعی حضور پیدا کرده و ضمن تولید محتوا برای خود مخاطبان ثابتی دست و پا کنند. دلایل و نیازهای متنوع کاربران روز بروز بر رشد و دامنه گسترش رسانه‌های اجتماعی میافزاید. کاربران گوناگون در سطوح مختلف سنی، تحصیلی، فرهنگی و با جنسیت، نژاد و زبانهای متفاوت بر حسب علائق، اهداف، دلایل و نیازهای خود طیف وسیعی از محتوا را تولید و یا بازنشر می‌کنند. در نتیجه استفاده و وابستگی به رسانه‌های اجتماعی رشدی روز افزون داشته و در زندگی فرد جایگاه مشخصی پیدا خواهد کرد، و پس از مدتی جزئی از سبک زندگی فردی و جمعی افراد یک جامعه خواهد شد. در نتیجه شناخت و بررسی ابعاد مختلف رسانه‌های اجتماعی با توجه به جوان بودن جمعیت کشور ضروری می نماید، در این سری از گزارشها با رسانه‌های اجتماعی و تأثیرات آنها بر سبک زندگی بیشتر آشنا می‌شویم.
برای مطالعه دو بخش پیشین این گزارش اینجا و اینجا کلیک کنید.
پیش از نتیجه گیری درباره تاثیرات رسانه های اجتماعی بر بخشهای مختلف سبک زندگی بهتر است نقش و اثر هر یک از پلتفرم های اجتماعی را نیز به شکل جداگانه مرور کنیم.


شبکه اجتماعی
در شبکه‌های اجتماعی افراد به دو صورت دوست محور (Friend-Oriented) و یا دنباله محور با یکدیگر ارتباط برقرار می‌کنند. شبکه‌های اجتماعی انواع مختلفی دارند، شبکه‌های اجتماعی عمومی مانند فیسبوک که تعداد زیادی از افراد را همانند فضای عمومی جامعه کنار هم گردآورده است، شبکه‌های اجتماعی تخصصی که بیشتر توسط پژوهشگران، محققان و دانشگاهیان و حول رشته‌های گوناگون شکل می‌گیرد، شبکه‌های اجتماعی فیلم، موسیقی، کتاب،هابی(hubby)، کسب وکار و غیره.
شبکه‌های اجتماعی بر حسب هدف راه اندازی و موضوع فعالیت خود امکانات متنوعی علاوه بر امکانات عمومی مانند اضافه کردن دوستان، به اشتراک گذاری متن، تصویر و فایلهای چندرسانهای و سیستم ارسال پیام در اختیار کاربران قرار می‌دهند، امکانات و ویژگیهایی نظیر خبرخوان، بازیهای آنلاین، تماشای فیلم، ارتباط با سایر رسانه‌ها، ارتباط با دستگاه‌های قابل حمل نظیر موبایل و تبلت و نظایر اینها کاربران این شبکه‌ها را از مراجعه به چندین سایت باز داشته و احتیاجات و نیازمندیهای اطلاعاتی، ارتباطی و تفریحی مختلفی از ایشان را پوشش می‌دهد، نتیجه آن که گرایش به شبکه‌های اجتماعی رشدی روزافزون دارد.

 
بیشترین حوزه ای که از شبکه‌های اجتماعی تاثیر پذیرفته، حوزه ارتباطات و تعاملات انسانی است، شبکه‌های اجتماعی مرزهای قراردادی و عرفی را از میان برداشته و افراد را از ورای مرزهای جغرافیایی، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و عقیدتی کنار هم نشانده است. همچنین شبکه‌های اجتماعی حوزه اطلاع رسانی را نیز دگرگون کرده است. شبکه‌های اجتماعی رجوع به رسانه‌های مکتوب و سنتی را به شدت کاهش داده اند، چرا که شتاب نهفته در زندگی شهری قرن بیست و یکم افراد را ناچار به دانستن لحظه به لحظه اخبار می کند، در چنین شرایطی اخبار چاپ شده در هفته نامه‌ها و حتی روزنامه‌ها در هنگام چاپ نیز تازگی ندارند چرا که پیش از آن هزاران نفر از آنها اطلاع پیدا کرده اند. در کنار رسانه‌های مکتوب که با وجود شبکه‌های اجتماعی به حاشیه رانده شده اند نقش موتورهای جستجو در کسب اخبار نیز در حال کمرنگ شدن است. چرا که افراد ترجیح می‌دهند برای اطلاع از اخبار روز بر روی لینکهای ارسالی از دوستان و آشنایان خود کلیک کنند.

 
بر اساس گزارشی که در انگلستان منتشر شده است، جوانان بیشتر از نسل پیش از خود به کسب اخبار از طریق شبکه‌های اجتماعی تمایل دارند. همچنین این قشر از جامعه درصد بیشتری از اخبار مورد نیاز خود را به جای استفاده از موتورهای جستجو از طریق رسانه‌های اجتماعی کسب می‌کنند.

تاثیرگذاری بالای شبکه‌های اجتماعی بر روی حوزه اطلاع رسانی سبب می‌شود نقش آنها در مدیریت بحران های طبیعی و اجتماعی مورد توجه قرار گیرد. رسانه‌های اجتماعی در پوشش انواع رویدادها بسیار بهتر از رسانه‌های سنتی عمل می‌کنند، به عنوان مثال در یک بحران طبیعی همانند سیل یا زلزله کاربران شبکه اجتماعی از یکسو با ارسال و بازنشر تصویر، فیلم، صوت و … در روند اطلاعرسانی نقش آفرینی می‌کنند و از سوی دیگر بر مدیریت بحران از طریق اعلام نحوه کمک رسانی، اقلام مورد نیاز و موارد این چنینی تاثیر می‌گذارند.

همچنین اگر در عملکرد یکی از شبکه‌های اجتماعی اختلالی ایجاد شود، کاربران از طریق سایر شبکه‌ها به اطلاع رسانی می‌پردازند.



در کنار تاثیر مثبتی که شبکه‌های اجتماعی بر کاهش دادن فاصله‌ها و رشد اطلاع رسانی داشته اند اما از سوی دیگر ارتباط رودرو و فیزیکی انسانها را نیز کاهش داده اند، کاربران شبکه‌های اجتماعی کمتر به دیدار دوستان و بستگان خود می‌‌روند و به جای آن به صورت آنلاین و یا ارسال کامنت و گذاشتن پیام با آنها ارتباط برقرار می‌کنند، کمتر با اعضای خانواده خود صحبت می‌کنند و همچنین هنگامی که در کنار اعضای خانواده خود هستند کارها و فعالیتهای خود را از طریق ابزارهای ارتباطی پیگیری می‌کنند.

شبکه‌های اجتماعی تغییرات بنیادین در سبک زندگی و فرهنگ جوامع مختلف ایجاد می‌کنند، این شبکه‌های می‌توانند بر ادبیات افراد جامعه تاثیر بگذارند، پوشش آنها و همچنین روابط با جنس مخالف را دگرگون کنند. کاربران شبکه‌های اجتماعی از این شبکه‌ها برای بیان رویدادهای زندگی خود، خاطرات، موقعیت اجتماعی و مانند اینها استفاده می‌کنند و یا از طریق به اشتراک گذاشتن افکار و عقایدشان با دیگران به گفتگو می‌پردازند و بدین ترتیب احساسات گوناگون خود را به گونهای تخلیه می‌کنند. شبکه‌های اجتماعی روند توسعه را نیز در جوامع به اصطلاح جهان سومی به چالش می‌کشند، به عنوان مثال روند رو به رشد استفاده دانش آموزان -حتی در سنین دبستان- از گوشی های هوشمند و به تبع آن سایر فناوریهای نوین سبب می‌شود فاصله ای که در گذشته میان کشورهای توسعه یافته و توسعه نیافته از لحاظ استفاده از ابزارهای تکنولوژیک نوین بود، کاهش محسوسی پیدا کند.
     
 


برخی نقش فیسبوک در کشف حجاب را مؤثرتر از نقش رضاخان می‌دانند.

وابستگی روزافزون مخاطبان به شبکه‌های اجتماعی و صرف کردن زمانهای طولانی برای انتشار پست، بازنشر پست‌های سایرین، لایک کردن و امتحان کردن سایر قابلیت‌هایی که شبکه‌های در اختیار آنها قرار میدهند، نوعی از اعتیاد اینترنتی(Internet Addiction) به نام اعتیاد به شبکه‌های اجتماعی(Social Medai Addiction) بوجود آورده است. اعتیاد به شبکه‌های اجتماعی در نوع حاد خود افرادی را شامل می‌شود که در وضعیت پستهای ارسالیشان اعدادی همچون 200 هزار پست قرار دارد.
 


    
 اعتیاد به شبکه‌های اجتماعی عوارض روحی متفاوتی برای کاربران دارند، افسردگی، خجالتی شدن، گوشه گیری و تمایل به دوری از اجتماع، کاهش اعتماد به نفس از جمله این عوارض است، عوارضی که در پی تغییر وضعیت دوستان و یا ارتقای شغل و مدرک تحصیلی آنها، و نیز مشاهده شادیها نظیر تصاویر تعطیلات و تولد از زندگی دوستانشان برای فردی که چنین شرایطی ندارد بوجود می‌آیند، به عنوان مثال فردی که به رابطهای پایان داده است در برابر تغییر وضعیت دوستش به نامزد یا متاهل احساس خوبی ندارد.هانا کراسنووا(Hanna Krasnova) از دانشگاه هومبولت(Humboldt)  برلین در این باره می‌گوید: “اینکه چه تعداد زیادی از افراد پس از سر زدن به فیسبوک احساس حسودی و در پی آن احساس تنهایی، سرخوردگی و عصبانیت می‌کنند ما را به شگفت آورد. بر مبنای مشاهدات ما برخی از این افراد در پی این موضوع فیسبوک را ترک کرده یا حداقل مدت زمان استفاده‌شان از این سایت را کاهش می‌دهند.” کراسنووا و سایر محققانی که بر روی رفتار تعدادی از کاربران فیسبوک مطالعه کرده اند، واژه حسادت مارپیچی(Envy Spiral) را برای بیان سرانجام حسادتهایی از این دست که بین کاربران فیسبوک ایجاد می‌شود برگزیده اند.
 

هانا کراسنووا(Hanna Krasnova)

ارتباطات شکل گرفته بر بستر رسانه‌هایی همچون شبکه‌های اجتماعی فاقد احساس و روح حاکم بر تعاملات انسان در جهان واقعی است، در نتیجه روابط و احساسات افراد به مرور زمان به سردی می‌گراید. وابستگی به شبکه‌های اجتماعی ازدواج اینترنتی، طلاق، از هم پاشیدگی خانواده، بلوغ زودرس و اختلالات جسمانی را در کشورهای مختلف جهان از جمله امریکا و انگلیس به شکل قابل ملاحظه‌ای افزایش داده است.
     


معتادان شبکه‌های اجتماعی همچون سایر معتادان اینترنتی صبر کمی داشته و همانطور که مشکلات فنی، تاخیر در بروزرسانی و سرعت کم ارتباط را تحمل نمی‌کنند در زندگی واقعی نیز عجول تر و کم حوصله ترند. در شبکه‌های اجتماعی آفتاب غروب نمیکند لذا کاربران آنها اغلب از خواب شبانه خود زده و در روز بهره وری کمتری دارند.

در شبکه‌های اجتماعی افراد به گذراندن وقت بیشتر در محیط مجازی و پررنگ کردن زندگی مجازی تشویق می‌شوند و بدین ترتیب مهارتهای برقراری ارتباط در محیط واقعی را از دست می‌دهند. کاربران این شبکه‌ها تصور می‌کنند در یک جامعه  بزرگ با میلیونها عضو در ارتباط اند در حالیکه در واقعیت آنها به تنهایی در پشت دستگاه خود نشسته اند.
 

معتادان شبکه‌های اجتماعی خود را محکوم به فعالیت در این شبکه‌ها میدانند چرا که در دنیای مجازی بروزرسانی نکردن معادل مرگ و نیستی است و کاربرانی که چند هفته یا چند ماه فعالیتی نداشته باشند فراموش می‌شوند.

شبکه‌های اجتماعی تعامل فرزندان با والدین را نیز دگرگون کرده اند، بر اساس تحقیقاتی که پیرامون رابطه فرزندان و والدین آنها در فیسبوک انجام شده است در حالیکه در سنین 17-13 سالگی 65 درصد نوجوانان برای والدین خود درخواست دوستی ارسال می‌کنند، در سنین بالاتر این میزان به 40 درصد کاهش پیدا می‌کند اما در سنین بالاتر از 40 سال تمایل فرزندان به انجام این کار مجددا افزایش یافته و به 50 درصد میرسد. همچنین در تعاملات بین فرزندان و والدین، دختران بیشتر از پسران بر روی دیوار(Wall) والدین خود آیتم‌هایی را به اشتراک می‌گذراند در حالیکه پسران ترجیح می‌دهند دریافت کننده باشند. همچنین در ارسال کامنت معمولا این والدین هستند که ارتباط را آغاز می‌کنند که با افزایش سن فرزندان درصد انجام این کار افزایش پیدا میکند.

کودکان و نوجوانان در شبکه‌های اجتماعی
با وجود محدودیت‌های سنی، کودکان و نوجوانان با انتخاب سن بالاتر در شبکه‌های اجتماعی ثبت نام کرده و فعالیت می‌کنند، بدین ترتیب کودکان وارد دنیایی می‌شوند که پیش از این بزرگترها نیز تجربه زندگی در آن را نداشته اند. بروز اختلالات جسمانی همانند چاقی، بی تحرکی، ضعف بینایی و بلوغ زودرس در کنار تبعات روحی روانی متعدد همچون پرخاشگری، بی حوصلگی، گوشه گیری، مورد آزار قرار گرفتن و … از جمله تأثیرات شبکه‌های اجتماعی بر زندگی کودکان است.

در میان غفلت والدین، کودکان همراه با معصومیت کودکانه خود وارد فضای مجازی میشوند، اکثر کودکان درباره سوءاستفاده هایی که در این محیط صورت می‌گیرد اطلاع نداشته و گمان نمی‌کنند طرف مقابل آنها نه تنها یک دوست نیست بلکه حتی ممکن است جنایتکار باشد.
     

۲۰ درصد کاربران فیس بوک زیر ۱۸ سال هستند.

کودکان به سادگی اطلاعات هویتی و شخصی خود را در شبکه‌های اجتماعی به اشتراک می‌گذارند، آدرس، تلفن، شماره حساب و سایر اطلاعاتی که مجرمان را ترغیب به سوءاستفاده‌های مختلف از کودکان می‌کند. کودکان و نوجوانان آسیب پذیرترین گروه سنی در مقابل آزار سایبری هستند. اصطلاح مزاحمت سایبری(Cyberbullying)  به سوءاستفاده از فناوری‌های ارتباطی نظیر اینترنت برای صدمه زدن به افراد اتلاق می‌شود. این مزاحمت‌ها گاه آثار جبران ناپذیری همانند خودکشی برای افراد در پی دارد. ارسال پیام‌های تهدید آمیز، انتشار شایعه، قرار دادن عکسها و اطلاعات شخصی، جعل هویت، هک کردن حساب کاربری و قرار دادن تصاویر مستهجن در آن، هتک حرمت، توهین و تحقیر و سوءاستفاده جنسی از جمله مزاحمت‌های سایبری است که قربانیان زیادی در بین کودکان و نوجوانان دارد.
     


بیش از 30 درصد نوجوانان مزاحمت سایبری را تجربه کرده اند که درصد قربانیان دختر به طور طبیعی از پسران بیشتر بوده است چرا که دختران اغلب به واسطه روحیات لطیفشان آسیب پذیرترند.

مواجه با مهاجمان جنسی از بدترین اتفاقاتی است که ممکن است برای کودکان در شبکه‌های اجتماعی رخ دهد، این مهاجمان با ساخت پروفایلهای جعلی به کودکان نزدیک شده و به مرور اطلاعات شخصی آنها را دریافت می‌کنند. مزاحمتهای اینترنتی از جمله عوامل خودکشی نوجوانان در امریکاست.
     

مزاحمتهای اینترنتی از جمله عوامل خودکشی نوجوانان در امریکاست.

در فرانسه از هر 10 دانش آموز یک نفر مزاحمت سایبری را تجربه کرده است. دانش آموزان با انتشار عکس‌های خصوصی همکلاسی‌های خود و یا ساختن حساب کاربری با نام معلمان و مسئولان مدرسه و قرار دادن تصاویر مستهجن و یا پیامهای زننده، نظام آموزشی غرب را به چالش کشیده اند. از جمله قربانیان آزار سایبری می‌توان به مگان مِیِر اشاره کرد، دختر نوجوان 14 سالهای که پس از آزار سایبری خودکشی نمود.
 

مگان مِیِر

شبکه‌های نه تنها خود پتانسیلهای کافی برای جاسوسی از کاربران را دارند بلکه بستر مناسبی برای کسب اطلاعات توسط شبکه‌های جاسوسی و دستگاه‌های اطلاعاتی، رشد گروه‌های تبهکاری و خلافکاری، دامن زدن به اختلافات قومی، مذهبی، سیاسی و ایجاد آشوبهای داخلی بوجود آورده اند. این شبکه‌ها برحسب قابلیت و توانایی بسیج  کردن افراد که دارند، در کنار قابلیت ترتیب دادن یک مهمانی دوستانه و یا جشن خانوادگی می‌توانند گروه‌های تبهکاری و آشوبگران را نیز مجتمع کنند. ویژگیهایی از این دست باعث شده دول استعمارگر برای تصرف قلب و مغز افراد جوامع دیگر به استفاده از شبکه‌های اجتماعی روی بیاورند. در این حالت شبکه‌های اجتماعی به عنوان سلاحی کارا در میدان جنگ نرم مورد استفاده قرار میگیرند. سازماندهی تجمعات اعتراضی، دامن زدن به آشوبها، هدایت نیروهای معارض و مخالفان دولتها از جمله مواردی است که شبکه‌های اجتماعی با ایفای نقشی مؤثر هزینه‌های دولتهای متخاصم جهت تضعیف دولتها را کاهش داده‌اند. در کنار این موارد کنترل و سوءاستفاده از اطلاعات قرار داده شده توسط افراد یک جامعه و کشور بر روی شبکه‌های اجتماعی در راستای ضربه زدن به امنیت ملی و انسجام و یکپارچگی آن جامعه نیز دور از انتظار نیست.

از دیگر قابلیتهای شبکه‌های اجتماعی جهت دهی به افکار عمومی است، بطوریکه در فضای عمومی شکل گرفته توسط این رسانه‌ها، افراد زیادی بدون آنکه یکدیگر را بشناسند در مکانهای متفاوت همانند هم تفکر و تصمیمگیری می‌کنند. این ماهیت تمام رسانه‌ها در شکل و جهت دهی به افکار عمومی است، رسانه‌ها از طریق نور، صوت، تصویر، جلوه های سمعی و بصری در کنار عناصر انتقال و اثرگذاری پیام نگاه انبوه مخاطبان خود را به سمتی که هدفشان است، معطوف می‌کنند. از این رو به عنوان مثال امروز افراد جامعه برای تأثیر در امور سیاسی جامعه نیاز به مراجعه و واسطه قراردادن احزاب ندارند، بلکه به شکل مستقیم نظرات خود را در رسانه‌های اجتماعی منعکس می‌کنند، حال اگر رسانه ها دیدگاه سیاسی افراد را به سمت و سویی خاص سوق داده باشند، مطالبات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی افراد جامعه همان چیزی است که گردانندگان رسانه‌ها می‌خواهند. کافی است گردانندگان یک رسانه اجتماعی با یک دولت و یا در شکل محلی با یک حزب یا کاندید خاص به توافق رسیده و آن گاه به تبلیغ غیر مستقیم نظرات آنها بپردازند، در چنین شرایطی دموکراسی نتایج ناخوشایندی را برای جامعه رقم خواهد زد، چرا که نگاه بخشی از افراد جامعه به شکلی حرفه ای توسط رسانه‌ها جهت دار شده در حالیکه ممکن است فرد یا حزب مطلوب رسانه به هیچ‌وجه صلاحیتهای لازم را نداشته باشد و یا اینکه دموکراسی باعث قدرت گرفتن اقلیتی که رسانه‌ها را در دست دارند، می‌شود. این نوع جدید بازیهای سیاسی است که شبکه‌های اجتماعی آن را بوجود آورده اند. شبکه‌های اجتماعی علاوه بر اینکه به عنوان ابزاری سیاسی مورد استفاده قرار می‌گیرند خود فضای سیاسی نمونه ای برای منازعات سیاسی هستند. فضایی که در آن، افراد، احزاب و دولتها به یارکشی و جذب آراء می‌پردازند.

آسیب عمده ای که سیاسی شدن فضای رسانه‌های اجتماعی و حضور آنها در عرصه سیاست به دنبال دارد پدید آوردن یک جهل عمومی است. رسانه‌ها به راحتی می‌توانند نگاه افراد جامعه را از مسیر درست منحرف کرده و با استفاده از شانتاژ، فرافکنی، عوامفریبی و سایر تکنیکهایی از این دست به ترور شخصیتها و گروهها پرداخته و نحوه انتخاب افراد را از حالت عقلانی به حالت احساسی تغییر دهند.

سایبرآپارتاید(Cyber Apartheid) و بالکانیزاسیون سایبری(Cyber Balkanization) از دیگر آسیب‌های اجتماعی - سیاسی شبکه‌های اجتماعی هستند. اینترنت به افراد اجازه اظهارنظر و بیان دیدگاه‌های خود را می‌دهد، در نتیجه افراد بیشتر به دنبال طرح افکار و عقاید خود و به نسبت کمتری حاضر به شنیدن نظرات دیگران هستند که این امر باعث رشد تفردگرایی در جامعه خواهد شد. همچنین افزایش تعارضات قومی، فرهنگی، اجتماعی و مذهبی و نیز قوت گرفتن نجواهای جدایی طلبانه در کنار استحاله عناصر دانشگاهی و نخبگان، تضعیف باورها، سنتها و ارزشهای جامعه از طریق تبلیغ سبک زندگی و فرهنگ امریکایی، انسجام و یکپارچگی جوامع را به چالش خواهد کشید.

 نظر دهید »

روایت یک مرد مرده

11 خرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

فیلم پلۀ آخر دومین ساختۀ علی مصفّا، ساختار متفاوتی در روایت داستان به کار گرفته است. استقبال نسبی مردم از فیلم در این فصل مردۀ اکران، نشان می‌دهد که پلۀ آخر توانسته با مخاطب ارتباط خوبی برقرار کند. این فیلم پس از حدود دو ماه تأخیر عاقبت از دوشنبه 23 بهمن در هشت سینمای تهران اکران شد و توانست در مدت 30 روز به فروش 244 میلیون تومانی در تهران برسد. به این ترتیب، فروش پلۀ آخر در اسفند ماه از تمام فیلم‌های روی پرده بیشتر بوده است.

علی مصفّا را بیشتر به عنوان یک بازیگر خوش‌ذوق می‌شناختیم، بازیگری که در فیلم‌هایی چون برج مینو (1374) و لیلا (1375) درخشیده است. فیلم پلۀ آخر دومین ساخته اوست که از یک کارگردان بادغدغه خبر می‌دهد. فیلمنامه را نیز خود علی مصفّا نوشته، در آن به همراه همسرش بازی کرده، و پس از نیافتن هیچ تهیه‌کننده‌ای عاقبت با سرمایۀ شخصی‌اش فیلم را ساخته است.

خلاصه داستان

خسرو شریفی (علی مصفا) که یک معمار است قصۀ زندگی خود با لیلی (لیلا حاتمی) و ماجرای خود با پزشک خانوادگی‌شان امین عارف (علیرضا آقاخانی) و واقعه‌ای که منجر به مرگ او شد را روایت می‌کند، روایتی که مغشوش و نامرتب است.

مختصری در باب سازندگان

علی مصفّا متولد 1345 در تهران، تحصیل کردۀ مهندسی عمران از دانشکدۀ فنی دانشگاه تهران است. پدرش دکتر مظاهر مصفّا، شاعر و استاد ادبیات و اصالتاً تفرشی است. مادر او ـ امیربانو کریمی ـ دختر امیری فیروزکوهی (شاعر معاصر) و تحصیل کردۀ ادبیات است. علی مصفّا در سال 1378 با لیلا حاتمی ازدواج کرد که ثمرۀ آن، دو فرزند به نام‌های مانی (متولد بهمن 1385) و عسل (متولد مهر 1387) است. علی مصفا بازیگری را با فیلم امید/ حبیب‌الله کاوش (1370) آغاز کرد و تاکنون مجموعاً در چهارده فیلم سینمایی بازی کرده است، به علاوۀ دو مجموعۀ تلویزیونی به نام‌های کیف انگلیسی (1378) و پریدخت (1386). مصفّا نخستین فیلم خود را به نام «سیمای زنی در دور دست» در سال 1382 ساخته است.

جوایز از جشنوارۀ فیلم فجر

فیلم پلۀ آخر به عنوان تنها نامزد در بخش اقتباس ادبی سی‌امین دورۀ جشنواره فجر، لایق اخذ سیمرغ اقتباس دانسته شد و آن را دریافت کرد. البته اگر فیلم دوازده صندلی ساختۀ اسماعیل براری نیز به بخش مسابقه راه یافته بود در آن صورت تا حدی مسابقه معنا می‌یافت که کدام فیلم واقعاً اقتباس بهتری کرده است. فیلم آقای براری متأسفانه در بخش خارج از مسابقه نمایش داده شد.

نقد و تحلیل

فیلم پردۀ آخر روایت یک مرد مرده به نام خسرو است که در همان ابتدا می‌گوید که وقایع را بدون ترتیب بیان خواهد کرد. او قصۀ خود را از یک فیلم در فیلم آغاز می‌کند، وقتی که همسرش لیلی بعد از مرگ او به هنگام بازی در یک نقش جدی خنده‌اش گرفته است.

دومین فیلم علی مصفا بعد از ساختۀ اولش سیمای زنی در دور دست (1382) نسخه‌ای وطنی است از فیلم شگفت‌انگیز ممنتو/ یادآوری/ کریستوفر نولان (2000) که با به هم ریختگی زمان، قصه‌اش را از آخر به اول روایت می‌کند، مانند متنی که پارگراف‌هایش از انتها به آغاز خوانده شوند. به ناچار در نوبت بعد که فیلم در حال روایت سکانس قبلی (به لحاظ زمان خطی) است مجبور می‌شود که ابتدای سکانس بعدی را که قبلاً نشان داده را نیز تکرار کند و این گاهی جذاب است و گاهی نیز آزار دهنده خواهد بود. جناب علی مصفا که زمانی فقط بازیگر بود فیلمنامۀ این فیلم دومش را نیز نوشته است.



راقم بعد از جلسۀ مطبوعاتی فیلم در برج میلاد شباهت پلۀ آخر را فیلم با یادآوری ساختۀ کریستوفر نولان یادآور شدم ولی علی مصفّا آن را منکر شد و گفت اصلاً این فیلم را ندیده است. نیما حسنی‌نسب هم که ملازم جناب مصفا بود از او دفاع کرد و گفت قصۀ دو فیلم با هم فرق دارد. بنده نیز همانجا اظهار تردید کردم که واقعاً او فیلم ممنتو (یادآوری) را ندیده باشد و به نظرم می‌رسد که فرم ساختاری فیلم از آن فیلم اخذ شده است. در تیتراژ، نام دو قصه که فیلم از روی آنها اقتباس آزاد کرده مذکور است: مردگان/ جیمز جویس، مرگ ایوان ایلیچ/ لئو تولستوی. اما اینها کفایت نمی‌کند که بگوییم کارگردان صداقت لازمه را داشته و منابع اقتباسی خود را معرفی کرده است. زیرا فرم و ساختار معکوس فیلم به طور انکار ناپذیری به فیلم یادآوری از نولان شبیه است.

فیلم دو ایراد اساسی دارد. اول اینکه مرگ به دست انسان نیست که با تشخیص غلط یک پزشک (علیرضا آقاخانی) برای کسی همچون خسرو (علی مصفا) رخ بدهد، خصوصاً که این دکتر عملاً یک شخص خائن به حساب می‌آید، کسی که از کودکی شیفتۀ لیلی (لیلا حاتمی) همسر خسرو بوده و تشخیص نادرست و عمدی دکتر موجب مرگ او شده است. این مسئله از قصۀ دوبلینی‌ها نوشتۀ جیمز جویس اقتباس شده که همین بخش از آن به توسط دکتر برای مادرش روخوانی می‌شود. اما چگونه تشخیص غلط و عمدی یک پزشک باعث مرگ کسی می‌شود؟! به عبارت دیگر به دعای گربه سیاه که باران نمی‌آید!

شاید در اینجا کارگردان یا طرفداران فیلم بخواهند به قاعدۀ جذب متوسل شوند که فکر کردن به چیزی آن را برایمان پیش خواهد آورد. اما مسئلۀ مرگ ربطی به قاعدۀ جذب ندارد، آن قاعده در مورد کسب منافع دنیوی است و در قرآن مجید به عنوان یک قانون و سنت الهی تبیین شده. (در إسراء/ 18 تا 21 خداوند می‌فرماید که برخی از کسانی که به دنبال منافع دنیوی بروند را به خواسته‌شان می‌رساند اما تمام کسانی که در پی منافع اخروی باشند بهره‌مند می‌سازد و سعی ایشان تباه نخواهد شد.)

باید تأکید کرد که مرگ اختصاصاً به دست خدا است و کسی نمی‌تواند اجل خود را پیش و پس بیاندازد هرچند که به رفتن یا نرفتن به جهان آخرت بسیار شایق باشد. اگر قرار بود هر کس که به مرگ فکر می‌کند به زودی بمیرد اولیاء خدا باید زودتر از همه می‌مردند. البته فیلم پلۀ آخر سعی کرده تا برای این مسئله تدبیری بیاندیشد و لذا مرگ خسرو را به سبب زمین خوردن در پلۀ آخر حیاط خانه قلمداد کند، پله‌ای که کمی بزرگتر از سایر پله‌ها از کار درآمده است. ولی اگر خسرو چنانکه خود می‌گوید آنچنان معمار بادقتی است که به جزئیات بنا نظارت و حساسیت دارد چطور در خانۀ خودش چنین خبطی رخ نموده است؟ مگر نوبت اول بود که او از آن پله بالا می‌رفت؟! به هر حال دیده می‌شود که چاره‌ای که جناب مصفّا در این شش سال فاصلۀ نگارش فیلمنامه تا ساخت آن، اندیشیده این مسئله را حل نکرده است.

ایراد دیگر فیلم آن است که مخاطب راز فیلم که مرگ خسرو به دلیل تشخیص غلط است را در همان اوایل می‌فهمد، رازی که روایت آن تا انتهای فیلم طول داده شده و گاهی با سکانس‌هایی که تکرار می‌شوند حوصلۀ تماشاچی را سر می‌برند. آنچه برای بخش انتهایی فیلم مانده از قصۀ مردگان نوشتۀ جیمز جویس اقتباس شده است. لیلی در یکی از نریشن‌های محدود خود از نوجوانی به نام عیسی خبر می‌دهد که در همسایگی منزل آنها در تفرش بوده و یک شب تا به صبح زیر باران در مقابل منزل آنها ایستاده و صبح از عشق او خودکشی کرده است. این مسئله نیز با تفحص خسرو در تفرش، برای تماشاگر روایت می‌شود و پس از مرگ خسرو می‌فهمیم که آن نوجوان در واقع خودکشی نکرده و او همین دکتر امین عارف است که نسخۀ غلط برای خسرو پیچیده تا او را از میدان به در کند.



ماجرا وقتی کاملاً واضح می‌شود که لیلی بعد از مرگ شوهرش به مطب امین عارف می‌رود. در آنجا دکتر به ماجرای آن شب بارانی در تفرش اشاره می‌کند. اما لیلی نه‌تنها از این ماجرا متعجب نمی‌شود بلکه به او لبخند هم می‌زند. انتظار مخاطب آن است که لیلی هم مثل شوهرش ندانسته باشد که این پزشک که به تازگی پس از سال‌ها از خارجه برگشته، همان نوجوان عاشق پیشۀ تفرشی است که می‌گفتند از عشق او خودکشی کرده است.

سکانس گفت‌وگوی لیلی و دکتر در مطب، به طور ضمنی حکایت دارد که لیلی از راز مگوی دکتر باخبر بوده است. لذا فیلم به طور غیرصریح اکراه لیلی از خسرو را مطرح می‌کند. البته چون مسئلۀ خیانت زن شوهردار جزو خطوط قرمز سینمای ایران محسوب می‌شود فیلمساز ناچار شده است تا این روایت پیچیده را برای بیان آن برگزیند. در اینجا برخی دقایق فیلم که این احتمال را تأیید می‌کنند ذکر می‌کنیم:

1. لیلی می‌دانسته که دکتر امین همان عاشق نوجوان او در تفرش است، لکن شوهرش را فریب داده که آن نوجوان نامش عیسی بوده و در همان تفرش خودکشی کرده و مدفون شده است
2. مونولوگ خسرو که خبر می‌دهد لیلی نمی‌خواسته از او بچه‌ای داشته باشد
3. پیشنهاد لیلی به کارگردان فیلمی که در آن بازی می‌کند به اینکه دکتر امین عارف بازیگر نقش شوهر او در فیلم باشد
4. ماجرای خندۀ غیرمترقبه و تکرار شوندۀ لیلی به وقت فیلمبرداری فیلمی که در آن بازی می‌کند که اتفاقاً پس از مرگ شوهرش نیز بوده است
5. نزدیک شدن دکتر امین به این خانواده نیز احتمالاً به سبب لیلی ممکن شده است. زیرا که خسرو در نزد یکی از اطبای فامیل به غیرمتعارف بودن دکتر امین اشاره نموده و از روابط سرد خود با او خبر داده بود
6. واقعۀ عصبانیت لیلی و خرد کردن نوار کاست با یخ‌شکن، و اصابت ناگهانی آن به سر خسرو نیز می‌تواند در این مقوله دسته‌بندی شود
7. انتخاب نام «امین عارف» برای این دکتر خیانت‌کار نیز در واقع نوعی هجو فیلمساز علیه او است، چیزی که فیلم از ابتدا به وقت تسلیت گفتن دکتر به لیلی به کار می‌گیرد

اما آنچه ظاهراً مخالف این تفسیر از فیلم می‌تواند قلمداد شود سکانس پایانی قهوه‌خانه است که ما بدون آنکه گفت‌وگوهای لیلی و دکتر را بشنویم عصبانیت و برخاستن لیلی را می‌بینیم. ظن غالب آن است که دکتر با از میدان به در کردن خسرو، حالا در اینجا از لیلی خواستگاری کرده است. اما می‌توانیم عصبانیت لیلی و ترک کردن او را اینطور تعبیر کنیم که دکتر در حضور لیلی به تشخیص طبی غلط و عمدی خود که منجر به مرگ خسرو شده اعتراف کرده است.

به این ترتیب می‌توان حکم کرد که فیلم پلۀ آخر توانسته با به کار گیری این روایت پیچیده عملاً به یکی از خطوط قرمز سینمای ایران وارد شود و ممیزان وزارت ارشاد هم متوجه قضیه نشوند. و این همان موضوعی است که بنده از فکر کردن به آن مشمئز می‌شوم. مسئلۀ خیانت زن شوهردار نخستین مرتبه در فیلم نوبت عاشقی/ محسن مخملباف (1369) مطرح شد که باعث توقیف فیلم گردید. در بهمن سال 1390 نیز فیلم برف روی کاج‌ها نوشته و ساختۀ پیمان معادی در جشنوارۀ فجر سعی در توجیه نوعِ دو طرفۀ این مسئله داشت که خیانت در جواب خیانت ایرادی ندارد! در بهمن 1389 نیز فیلم آلزایمر/ احمد رضا معتمدی را در جشنواره دیدیم که در آن نعیم (فرامرز قریبیان) عاشق آسیه (مهتاب کرامتی) همسر برادر خود امیر قاسم (مهدی هاشمی) است که از بیست سال قبل ناپدید شده و همه بجز این زن گمان دارند که او مرده است. لذا نعیم اصلاً ازدواج نکرده منتظر جواب آسیه است. و عجیب‌تر اینکه آن فیلم و فیلمساز ادعای دین و صلاح هم دارند.

در پلۀ آخر می‌بینیم که خسرو برای اولین مرتبه به پشت صحنۀ فیلم می‌رود تا بازی زنش را ببیند. لیلی در آن شب احتمالاً از حضور او عصبانی شده و لذاست که به دیگران پرخاش می‌کند. اما در انتهای فیلم حضور مجدد خسرو در پشت صحنۀ این فیلم چه معنایی می‌تواند داشته باشد؟ اگر او در این وقت مرده است پس این حضور عملاً جسمانی نیست و جناب کارگردان به این نحو از نگرانی خسرو و مراقبت او از همسرش حکایت دارد. این مسئله در فیلم حس ششم (1999) ساختۀ شیامالان به نحوی دیگر دیده می‌شود. در آن فیلم مخاطب در انتها متوجه می‌شود که بروس ویلیس در طول فیلم عملاً یک روح بوده است. لذا غیرت‌ورزی او بر زنش عملاً ناموجه بوده و زنش در دوستی با آن مرد مرتکب خیانت زناشویی نشده بلکه قصد ازدواج مجدد داشته است.

بعضی از عوامل سینمای ایران در فیلم پلۀ آخر در نقش‌های واقعی خودشان بازی کرده‌اند، مانند: نظام الدین کیایی (صدابردار) و امیر سیدی (دستیار کارگردان). همچنین علی مصفّا برخی وقایع و جزئیات فیلم را از زندگی واقعی خود وام گرفته است. پدر او اصالتاً تفرشی است و یکی از روستاهای تفرش در این فیلم لوکیشن دوم داستان است، همچنین است معمار بودن خسرو با توجه اینکه علی مصفا که نقش او را بازی کرده تحصیل کردۀ رشتۀ عمران است، لیلا حاتمی همسر علی مصفّا دو خصلت واقعی خود را به فیلم آورده است. او اولاً همسر خسرو است و ثانیاً بازیگر سینما.

فیلم پلۀ آخر را می‌توان یک هشدار غیر واضح و کم‌رنگ نسبت به موضوع خیانت زنان در خانواده تلقی کرد مسئله‌ای که اگرچه در غرب رواج یافته است اما هنوز هم در همان کشورها قبیح شمرده می‌شود، و این به سبب فطرت انسان و آفرینش خاص زنان است که حامل فرزند هستند. در جوامع دینی، به سبب ایمان اغلب مردم این واقعۀ شنیع بسیار قلیل رخ می‌دهد هرچند نمی‌توان تماماً آن را منکر شد.

تاکنون خیانت مرد در خانواده موضوع ساخت فیلم‌های بسیاری قرار گرفته است که در اغلب آنها ازدواج مجدد شوهر، خیانت زناشویی تلقی گشته و به این ترتیب منظر فیلم در تضاد با شرع مقدس قرار می‌گیرد. اما مسئلۀ خیانت زنان در خانواده به سبب مسائل ممیزی که به سبب حفظ سلامت جامعه اتخاذ شده تاکنون ناگفته مانده است. لکن در بهمن ماه در جشنوارۀ سی‌ویکم فجر فیلم به خاطر پونه ساختۀ هاتف علیمردانی به روش غیرواضح دیگری به این مسئله می‌پرداخت. درست در وقتی که شوهر (فرهاد اصلانی) از مسافرت فرد مظنون به آلمان مطمئن شده و با خاطری آسوده برای توجه به همسرش پونه (هانیه توسلی) به خانه آمده بود نامۀ خداحافظی او را در خانه یافت که حکایت داشت که پونه از شک و غیرت‌ورزی مرد به ستوه آمده با بخشیدن مهریه قصد جدایی دارد. این سکانس انتهایی فیلم ایهام دارد. زیرا از سوی دیگر می‌توان احتمال داد که پونه زندگی خانوادگی را ترک کرده تا از پی آن مرد مظنون به خارجه برود!

*امیر اهوارکی

 نظر دهید »

وقتي تلويزيون فنلاند بجاي مسوولان ما از ايرانيان دفاع مي‌كند

10 خرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

برخی معتقدند اوايل دهه شصت تنها نقطه عطف در سينمای ایران بوده، زيرا سينماي ما با وجود شرايط جنگي كشور در آن برهه خوب درخشيد اما كم كم پس از آن در سراشیبی سقوط افتاد. در دوران اصلاحات، سينماي ايران جهشي بزرگ براي ورشكستگي برداشت و با فيلم‌هاي مازوخيستي و انتحاري كه ضد جامعه اسلامي بود به خود زني عليه خودمان اقدام كرد.

در دوران كنوني هم هيچ كار خاصي در سينما صورت نگرفته است، یادتان که هست در سال جاری تنها دغدغه اصلي مسوولان سينماي ما پروژه سنگين «لاله» بود كه آن را هم بايد در دسته فيلم‌هاي تجاري با ژانر فيمينستي قرار داد و بس. اين‌جاست كه حالا مي‌بينيم بمب‌افكن‌هاي تبليغاتي غرب با فيلم‌هاي سينمايي و جوايز رنگارنگ خود به كارگردان ضد ايراني،‌ افكار عمومي جهان را ضد ما نشانه رفته‌اند و باز هم دست سينماي ما خالي است و بخاري از اين سينما ملي بلند نمي‌شود.

 همين جشنواره فجر امسال كه به زعم دوست و دشمن ضعيف‌ترين جشنواره در نوع خود بود،‌ نيز گلايه‌آ‌ميز اعلام كرد سينماي ايران ورشكسته است چرا كه مردم گيشه اين سينما را به خانه خود راه نمي‌دهند؛ اما خود اين آقايان تاكنون نشده كلاهشان را قاضي  كنند كه چرا هيچ كس حاضر نيست فيلم‌هاي سياه وتلخ و خنثي آن‌ها را در سبد فرهنگي خود قرار دهد. سينمايي كه غيرت ندارد سينماي مرده است و سينماي ايران غيرت ندارد مي‌پرسيد چرا؟ يكي از دلايلش اين است كه سينماي كشور حتي حاضر نشده جوابي محكم در مقابل توهين‌هاي سينماي غرب ارايه دهد تا حس غيرت ملي  را برانگيزد.

نگاهي به فيلم‌هاي ضد ايراني و پاسخ منفعل سينماي ايران كه تنها دغدغه‌اش به تصوير درآوردن مسایل خصوصی زن وشوهر است اين موضوع را به راحتي نشان مي‌دهد در سال 1370 براساس تخيلات بتي محمودي همسر پروفسور محمودي فيلم«بدون دخترم هرگز» با بازي  سالی فیلد* در اسراييل ساخته شد. فيلمي سراسر توهين،‌ دروغ و افترا. اما چه پاسخي به سازندگان اين فيلم كه موج ضد ايراني را در غرب رهبري مي‌كردند داده شد؟!‌ جالب اين‌جاست كه تم فيلم و حقايق پشت پرده آن پتانسيل عظيمي براي جنگ رسانه‌اي ضد آمريكايي‌ها داشت و مي‌توانست فيلم پرفروشي را از سوي ايران به جهان معرفي كند. ‌فيلمي كه اگر ساخته مي شد قادر بود بر موج حملات غرب بر ايران سوار شود و برتري انديشه و عمل ما بر آمريكايي ها را نشان دهد؛ اما دريغ از رگ غيرت و بصيرت كه در سينماگران آن روز وجود نداشت.

در آن زمان كه غربي‌ها با تاكتيك رسانه‌اي خود،‌ دروغگويي‌ مثل بتي محمودي را به الهه مظلوميت تبديل كرده بودند، سينماي ايران  به تقليد از غرب به فكر چگونگي ورود ابتذال بر پرده نقره اي بود. حتي يك مستند هم در اين رابطه ساخته  نشد در حالي ‌كه دكتر محمودي رزومه كاري و علمي غيرقابل انكاري داشت. (دکتر سید بزرگ محمودی دکترای فوق تخصص بیهوشی نوزادان است و قبل از آن مهندس هوا و فضا بوده كه گفته مي شود نقش فعالی در ساخت اولین آپولویی که اولین انسان را به فضا برده داشته است.) الکسیس کوروس فیلم‌ساز ایرانی الاصل مقیم فنلاند می‌گوید: زمانی‌که دیدم ایران هیچ واکنشی به فیلم بدون دخترم هرگز نشان نمی‌دهد تصمیم گرفتم این موضوع را از دیدگاه دکتر محمودی بسازم که این فیلم با نام بدون دخترم با هزینه تلویزیون فنلاند!!! ساخته شد.

در آن زمان غرب كارهاي تبليغاتي زيادي كرد. از جمله کالج آلما به بتی محمودي به ‌خاطرکتاب «بدون دخترم هرگز» دکترای افتخاری داد. استون آلما رییس کالج آلما در این مورد می‌گوید: به‌خاطر تم احساسی داستان و همچنین به خاطر توجهی که هالیوود به آن داشته این جایزه را به بتی محمودی دادیم  و حالا سوال ما اين است كه با توجه به سوابق دكتر محمودي و حقايق ماجرا نمي‌توانستيم فيلم بهتري به جهان معرفي نموده و حملات غرب را نه فقط دفع بلكه آن‌ها را از ساخت فيلم‌هاي ضد ايراني بعدي منصرف كنيم؟

اين ماجرا گذشت  تا آن‌كه در سال 86 فيلم«300 »اكران شد. فيلمي كه اين‌بار به همت برخي منتقدان  دلسوز به دغدغه هنري كشور مبدل شد اما با وجود آن همه هياهو و تبليغي كه خودمان براي آن انجام داديم!چه كاري از سوي سينما و سينماگران ايراني در اين عرصه صورت گرفته است؟! باز هم حتي يك مستند ساده نساختيم چه برسد به آن‌كه با تم هنر به جنگ سازندگان« 300 »برويم بعد از آن بود كه يانكي‌ها فهميدند مترسك سينماي ايران، پوشالي است مترسكي كه نه تنها از مزرعه پدري ما دفاع نمي كند بلكه زاغچه‌هاي فيلم‌سازي چون بهمن قبادي، ‌مخملباف،‌ جعفرپناهي و… از روي شانه‌هاي  او سكوي پرواز ساخته اند. آن‌ها از روي مترسك سينماي ما پريدند تا لاشخورهاي آمريكايي چراغ سبز سينماي ايران را براي حملات پي‌درپي‌شان راحت‌تر احساس كنند.

و حالا هم فیلم «آرگو» ساخته بِن اَفلک، كه صرف‌نظر از نوشابه‌هایی که در صحنه‌های آخرش برای جیمی کارتر بازکرده و تصاویری که حمایت آمریکا از سلطنت سرکوبگر محمدرضا شاه پهلوی را نمایش می‌دهد، در یک سیاه‌نمایی عجیب کوشیده است تصویر کشوری عقب مانده، نا متمدن و متعصب را از ایران به بینندگانش قالب کند كه با افزایش تنش در روابط ایران و آمریکا در سال‌های اخیر، این موضوع به شدت مساله ساز شده است.

ساخت فيلم «آرگو» و اهداي اسكار به آن كه نوعي دهن‌كجي به ملت ايران است باعث موج اعتراضات وسيعي در كشور شد و افراد در گروه‌ها و جناح‌هاي مختلف نسبت به آن معترض شدند؛ اما حقيقتا اين تب داغ انتقادات  هنرمندان و اهالي سينماي ما  تا چه مدت داغ مي‌ماند؟ و چگونه قرار است نسبت به چنين فيلمهايي وارد عمل شويم ؟!  مطمئنا دشمن با وجود اعتراضات ما، از مسيري كه هدف قرار داده عقب‌نشيني نخواهد كرد؛ بلكه بعد از بررسي آستانه تحمل ما،‌ دوباره كار خودش را دنبال مي‌كند. در آن زمان آمريكا به وسيله اين فيلم و شانتاژ وسيع خبري توانست افكار عمومي غرب را عليه ايران و اسلام بشوراند. اما متاسفانه در مقابل موضع مسولان و سينماگران ما انفعالي‌تر از آن بود كه بتوان از آن سخن گفت و امروز «آرگو» با تمام ساز و برگش و اسكاري كه در دست گرفته، ‌به جنگ با ملت ايران آمده است كه اگر تجربه  انفعال  و اهمال‌ورزي قبلي را در قبال آن تكرار كنيم وضعيت سينماي ورشكسته ايران به مراتب بدتر از قبل خواهد شد. اما اگر براي دفاع از شرف ملت ايران خيزبلندي برداريم به‌راحتي خواهيم توانست برگرده اين هيولاي پوشالي سوار شويم و از تمام جوسازي‌هاي آن‌ها به نفع خودمان بهره ببريم. سينما جرات موج‌سواري مي‌خواهد و مرد خود را می‌طلبد؟

*او دوبار برای بازی در فیلم‌های نورما ری و مکان‌هایی در قلب جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اول زن دریافت کرده است.

 نظر دهید »

بهای زیبایی

10 خرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

از آغازين روزهاي تاريخ زندگي انسان‌ها، زنان تلاش مي‌کرده‌اند تا بيشترين حد ممکن، زيبا باشند. از روزگار کلئوپاترا که در شير الاغ استحمام مي‌کرد تا عصر پيشرفته کنوني و تزريق مواد آرايشي به زير پوست گونه‌هاي زنان، به نظر مي‌رسد که آنان با صرف هر مقدار زمان و هزينه ممکن، به دنبال دستيابي به اکسير جواني و زيبايي هستند، حتي اگر اين کار به مرگشان منتهي شود!
آيا شما مي‌دانيد که در قرن 17 ميلادي، زنان براي سفيد شدن پوست صورت خود از کرم‌ها و پودرهاي حاوي جيوه، سرب و گل سفيد بهره مي‌بردند که اين کار در پاره‌اي از موارد به بهاي سکته قلبي و يا مرگ تمام مي‌شد؟

به علاوه، در سال‌هاي قرون وسطي، زنان براي برطرف کردن جرم دندان خود به آرايشگاه‌هايي مي‌رفتند که از اسيد نيتريک براي سفيد کردن دندان‌ها بهره مي‌بردند، کاري که باعث از بين رفتن تدريجي ميناي دندان‌ و از دست دادن دندان‌هاي زنان در سال‌هاي مياني عمرشان مي‌شد.

ما همه روزه با بمباران تبليغاتي گسترده‌اي از سوي رسانه‌ها رو به ‌رو هستيم که به ما مي‌گويد، چگونه مي‌توان زيباتر به نظر رسيد. از سوي ديگر، با تورق هر مجله‌اي و يا مشاهده تبليغات تلويزيوني و تابلوهاي تبليغاتي و کاتالوگ‌ها و ستاره‌هاي فيلم‌هاي سينمايي نيز چنين احساسي به همه ما القا مي‌شود. اين ليست بلند بالا همچنان ادامه دارد. ما خود را با يکديگر مقايسه مي‌کنيم و همچنان احساس دوري از تناسب اندام ، چاقي، فقدان جذابيت و يا پيري مي‌کنيم. لذا اين عطش سيري ‌ناپذير ما همچنان تداوم مي‌يابد و مديران صنعت مواد آرايشي و زيبايي و جراحان پزشکي زيبايي مصنوعي، با دستاني پر پول، روانه بانک‌ها مي‌شوند. اما نبايد تنها بر روي زنان متمرکز شويم. چرا که اگرچه در گذشته استفاده يک مرد از يک صابون آرايشي و يا کرم صورت، کاري زنانه و تحقيرآميز به حساب مي‌آمد، اما امروزه اين شرايط تغييرات زيادي کرده است. محصولات آرايشي مردانه و جراحي‌هاي زيبايي ويژه مردان، به رشدي انفجاري رسيده است و «مردان جديد»، اينک بدون يک آرايش کامل صورت از خانه خارج نمي‌شوند. گويي تنها ما نوجوانان و کودکان و نوزادان خود را براي اهداف بازاريابي ناديده گرفته‌ايم! هر چند هم اينک يک نوع عطر ويژه نوزادان نيز به بازار عرضه شده است!

نگاهي به تعدادي از واقعيت‌هاي جذاب
ـ درآمد بخش جراحي‌هاي زيبايي، همه ساله با رشدي ده درصدي در انگلستان همراه است و اين عدد در سال آتي به سيصد ميليون پوند خواهد رسيد.
ـ در سال گذشته، هشت و نيم ميليون عمل جراحي زيبايي مختلف در آمريکا انجام شد و مصرف‌‌کنندگان يازده ميليارد دلار براي اين کار پرداخت کردند.
ـ بازار محصولات آرايشي و عطريات، در سال گذشته از بازاري يک و هفت دهم ميليارد پوندي برخوردار بوده است.
با رشد لجام گسيخته نرخ ابتلاي زنان انگليسي به سرطان پوست، عده‌اي از کارشناسان و متخصصان حوزه پزشکي، اعلام کرده‌اند که بين ابتلاي سي و هشت هزار زن به اين نوع سرطان و مرگ سيزده هزار و صد زن ديگر به دليل اين بيماري با مصرف اسپري‌هاي ويژه ضد تعرق و دئودورانت‌هاي زير بغل، ارتباط وجود دارد. چرا که به دليل وجود مواد شيميايي خطرناک در اين محصولات و جذب آنها از طريق پوست، به وجود آمدن چنين تومورهايي قابل پيش‌‌بيني خواهد بود. همچنين در تعدادي از اين تومورهاي مورد بررسي قرار گرفته، مواد شيميايي موجود در دئودورانت‌ها مشاهده شده است.
آيا شما مي‌دانيد که قريب به اتفاق عطرها و ادکلن‌هايي که با اسانس‌هايي نظير گل رز، اسطوخودوس و يا ياسمن به بازار عرضه مي‌شوند، کاملاً مصنوعي بوده و هيچ ارتباطي با رايحه اين گل‌ها ندارند؟ به علاوه، آيا مي‌دانيد، هر زمان که شما موهايتان را رنگ مي‌کنيد، مواد شيميايي موجود در اين محصولات به ويژه ترکيبات شيميايي رنگ، توسط بدن شما جذب مي‌شود؟

لذا هرگاه که شما براي خريد کرم جواني و يا شامپوهايي که به شما شخصيتي ديگر مي‌دهد، به يک فروشگاه مي‌رويد، براي لحظه‌اي توقف کنيد و به مواد اوليه استفاده شده در ساخت هر يک از اين محصولات  نگاه کنيد. هر چه که از مواد نگهدارنده بيشتري براي طول عمر بيشتر کالا و نه طول عمر شما بهره برده شده باشد (نظير کف کننده‌ها، اسيدها، روغن‌هاي معدني، مشتقات نفتي و مرطوب کننده‌ها) علاوه بر آسيب رساندن به پوست شما، پس از جذب آنها در بدن، عملکردي سمي و خطرناک خواهد داشت.
مطالعات پزشکي نشان مي‌دهد که اين مواد شيميايي آرايشي و بهداشتي، به بروز آسيب‌هاي زير منجر مي‌شود:

الف) انواع سرطان؛
ب) بي‌نظمي هورموني؛
ج) آسيب رساندن به سيستم عصبي؛
د) آسيب به اندام‌هاي مختلف بدن؛

همچنين اکثر محصولات مرطوب کننده، لوسيون‌هاي دست و ساير مواد آرايشي عرضه شده در بازار، حاوي «پروپيلن گليکول» مي‌باشد که از اين ماده در ساخت ضد يخ‌ها، روغن ترمز و مواد جلوگيري کننده از يخ زدگي نيز استفاده مي‌شود. از سوي ديگر، به حيوانات زيادي فکر کنيد که جان و يا چشم خود را براي زيباتر کردن شما از دست مي‌دهند. آيا شما مي‌دانيد که بسياري از رژهاي لب، حاوي اجزايي از وال‌ها بوده و در ساخت تعدادي از کرم‌هاي صورت عرضه شده در بازار محصولات آرايشي و زيبايي، از ادرار حيوانات (و اغلب الاغ‌هاي باردار) و يا جنين‌هاي حيوانات استفاده مي‌شود؟

من معتقدم که طبيعت همه نيازمندي‌هاي زندگي ما را تأمين مي‌کند و در آن عطريات و مواد زيبا کننده در حد وفور وجود دارد. پس بار ديگري که تصميم گرفتيد براي زيباتر کردن صورت خود اقدام کنيد، سري به مراکز ارائه راه ‌حل‌هاي طبيعي و ارگانيک بزنيد. چرا که خدمات ارائه شده در اين مؤسسات، نه تنها براي شما ايمن‌تر و سالم‌تر خواهد بود، بلکه به حفظ محيط زيست و حيوانات نيز کمک مي‌کند. به علاوه، با صرف ‌نظر کردن از خريداري اين مواد خطرناک که از بسته‌‌بندي‌هاي غير ضروري زيادي نيز برخوردار است، مي‌توانيد به سلامت محيط زيست و جامعه و جيب خود نيز کمک کنيد! من شخصاً معتقدم که تنها راه‌حل زيباتر کردن چهره هر فرد، لبخند زدن است و به راستي چه محصولي مي‌تواند بيش از اين کار، شما را زيباتر و دلفريب‌تر کند؟

نشریه سیاحت غرب شماره 66

 نظر دهید »

اگر 7 میلیارد انسان به سبک آمریکایی‌ها زندگی کنند

10 خرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

 مردم هر کشوری، معمولا عادات مخصوص به خود را در زندگی دارند. برخی، عادت دارند به میزان زیاد از انرژی استفاده کنند و برخی،‌ در مصرف انرژی خیلی کم‌مصرف هستند. برخی،‌ زباله زیاد تولید می‌کنند، ‌برخی سوخت زیاد می‌سوزانند و ….
پاپ‌ساینس، به این موضوع پرداخته که با توجه به عادت‌های هر کشور، اگر قرار بود مردم دنیا به سبک مردم هر کشوری زندگی کنند، در مجموع به چه‌قدر از زمین برای زندگی نیاز بود. اگر مثل مردم برخی از کشورها مانند هندوستان زندگی کنیم، همین زمین هم برای ما زیاد خواهد بود؛ اما اگر همه بخواهند به روش آمریکایی‌ها  زندگی کنند، ‌آن‌وقت به فضایی معادل چهار برابر زمین نیاز خواهیم داشت.

احتمالا پیش از این هم شنیده بودید که آمریکایی‌ها، ‌بخش زیادی از مواد زمین را استفاده می‌کنند. شاید حتی برخی آمارها در این مورد را هم شنیده باشید:‌ آمریکایی‌ها تنها 5 درصد از جمعیت کل زمین را تشکیل می‌دهند،‌ اما 20 درصد انرژی جهانی را مصرف می‌کنند. همچنین 15 درصد گوشت زمین را می‌خورند و 40 درصد از زباله‌های کل زمین را تولید می‌کنند. اما این ارقام،‌ شاید زیاد نشان‌دهنده تفاوت‌های سبک زندگی مردم کشورهای مختلف نباشد.

اینفوگرافیکی که توسط روزنامه‌نگاری به نام تیم دوشانت ارائه شده، شاید این مفهوم را به شکلی ملموس‌تر و قابل مقایسه‌تر در اختیار همه قرار دهد.

دوشانت برای تهیه این اینفوگرافیک، ‌از تخمین‌های سال 2011 گلوبال فوت‌پرینت نت‌وورک استفاده کرد که میانگین تاثیر مردم کشورهای مختلف بر اکولوژی را محاسبه کرده بودند. آن‌چه به عنوان تاثیر مردم در این مطالعه محاسبه شده است، میزان زمینی را در بر می‌گیرد که یک فرد به طور میانگین برای تامین زندگی سالانه خود بدان نیاز دارد،‌ تا بتواند هر آن‌چه را مصرف می‌کند،‌ شامل غذا،‌ کالاها و انرژی به دست بیاورد. ان شاخص به علاوه، میزان کربن تولیدی را هم در نظر می‌گیرد که اصطلاح آشناتری به حساب می‌آید و از طریق محاسبه مقدار زمینی که لازم است تا گازهای گلخانه‌ای آزاد شده به واسطه یک فرد به طور میانگین، خنثی شود، به دست می‌آید. سپس وی این ارقام تخمین‌زده شده را در تعداد جمعیت کل زمین (حدود 7 میلیارد نفر) ضرب کرده تا ببیند مقدار زمینی که مورد نیاز خواهد بود،‌ چه‌قدر است.

اگر چنین فرض کنیم که به جز منطقه قطب جنوب، می‌توانیم از همه نقاط خشکی زمین استفاده کنیم، اینفوگرافیک دوشانت نشان می‌دهد که به سبک زندگی مردم کشورهای مختلف،‌ ما به چه‌قدر زمین برای کل جمعیت فعلی نیاز داشتیم،‌ کم‌تراز آن‌چه واقعا داریم یا چندین برابر!

بهنوش خرم‌روز- خبر آنلاین

 1 نظر

گوگل گران تر از همه

10 خرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

 گوگل خدمات بسیاری  به همه کاربران در سطح جهان ارائه میکند. برخی از  پرکاربردترین این خدمات عبارتند از: موتور جستجو، جی میل، گوگل تاک، گوگل ریدر، گوگل داکز(جایگزین آنلاین آفیس)، گوگل ارث (نقشه دقیق جهان)، سرویس آمار گوگل (برای ارائه آمار بازدید سایت شما)، گوگل دسکتاپ (برای جستجو در رایانه شما)، گجت (کاربردی و سرگرمی)، گوگل ترنسلیت (ترجمه متون به زبانهای زنده دنیا) و…
اما تا به حال شده فکر کنید این همه خدمات که هزینه هنگفتی دارد، چرا رایگان است؟
گوگل بر خلاف موتورهای جستجوی معروفی مانند یاهو و ام. اس. ان. هیچ تبلیغی در صفحه اول جستجوی خود ندارد. بلکه پس ازاین که جستجوی خود را انجام دادید تبلیغات راجع به موضوع جستجوی شما را ارائه می کند و با توجه به عمده نامه هایی که در جی میل خود دارید تبلیغات مرتبط با ایمیلهای شما را برایتان ارسال میکند. او می‌تواند با تحلیل و بررسی جست‌وجوها و همچنین محتوای نامه‌ها و همچنین صفحاتی كه كاربران به آنها مراجعه می‌كنند (یعنی اطلاعاتی كه نیاز كاربران هست) به اطلاعات ذی‌قیمتی در مورد كاربرانش دست پیدا كند. مثلاً می‌تواند بفهمد كه نویسنده متنی كه یك حساب كاربری در گوگل دارد به دنبال چه چیزهایی در گوگل بوده یا برای دسته كسانی كه در محدوده مكانی “استان تهران” زندگی می‌كنند چه چیزهایی اهمیت دارد. حتی می‌تواند بفهمد كاربران اینترنت در مثلاً استان “آذربایجان غربی” یا شهرستان “جهرم” در “استان فارس” در زمان عید نوروز بیشتر به دنبال چه چیزهایی هستند. او می‌تواند از این طریق بسیاری از خواسته‌ها و سلایق ما و جامعه‌ ما را بفهمد. شاید اینها خیلی برای ما اهمیت نداشته باشد ولی برای برخی افراد و شركت‌ها اطلاعات بسیار مفید و حتی حیاتی قلمداد می‌شوند. به دست آوردن نیاز و سلیقه مخاطب برای تولیدكنندگان اهمیت زیادی دارد. گوگل با تحلیل محتوای اطلاعاتی كه از كاربران به دست می‌آورد (مثل اطلاعات مكانی، نوع جست‌وجوها، محتوای نامه‌ها و …)، اطلاعات بسیار ذی‌قیمتی برای شركت‌های مختلف تهیه می‌كند و اینجاست كه باید برای به دست آوردن این اطلاعات پول خرج كرد.

برای آمریكا اهمیت زیادی دارد تا بداند محققان كشور “الف” در زمینه پژوهش‌های علمی ـ صنعتی خاص، به چه نتایجی دست یافته‌اند؟ برای آنها اطلاع از وضعیت اقتصادی و فرهنگی یك كشور خیلی مهم است. دستیابی به این اطلاعات بسیار هزینه بر است و گوگل با دریافت هزینه، این اطلاعات مفید را در اختیار کسانی که نیاز دارند قرار میدهد. به خصوص هنگامی كه مسائل حیاتی یا امنیتی پیش بیاید گوگل، یاهو یا هر شركت دیگری باید با سازمان سیا همكاری كنند.

استفاده شما از معمول‌ترین خدمات گوگل یعنی موتور جست‌وجو، اطلاعات زیر را در اختیار گوگل قرار می‌دهد: 1. شهری كه هم اكنون در آن هستید. 2. نوع سیستم‌عامل 3. تمام سایت‌هایی كه از طریق صفحه جست‌وجوی گوگل وارد آنها شده‌اید. 4. چه كسانی به شما نامه فرستاده‌اند یا به آنها فرستاده اید. 5. محتوای همه نامه‌های شما. استفاده شما از سایر خدمات مختلف گوگل (مثل خبرخوان) و سایت‌های وابسته، اطلاعات بسیار بیشتری در اختیار گوگل می‌گذارد؛ مثلاً اگر شما در شبكه اجتماعی اُركات یا فیس بوک و… عضو باشید، تمام ارتباطات و فعالیت‌های شما در این شبكه در اختیار گوگل است.

شاید فکر کنید میتوانید با ترفندهایی رد خودتان را برای گوگل گم کنید. اما گوگل با ترفندهایی که دارد خیلی راحت میتواند به اطلاعات واقعی شما دست یابد و تشخیص دهد که مقصود واقعی شما از جستجوهای مختلفی که انجام میدهید یا ایمیلهایی که به صورت ناشناس می فرستید چیست. کدام واقعی و کدام ساختگی است.

نصب گوگل‌دسك‌تاپ روی دستگاه رایانه شخصی، تیر خلاصی است كه به اطلاعات خود می‌زنید. این نرم‌افزار اطلاعات رایانه شما را بررسی كرده و یك موتور جست‌وجوی كوچك برای شما راه‌اندازی می‌كند اما از كجا معلوم كه اطلاعات خاص(!) شما را برای جایی آن‌طرف‌تر از مرزها نفرستد؟!

ترفندهایی كه در محیط اینترنت برای مخفی ماندن خود و كارمان بكار می‌بریم، چندان موثر نیستند و باید با خطر بزرگ و پنهانی كه از طریق سرویس‌های مختلف اینترنتی متوجه جامعه ماست، آشنا شویم. اگر فكر كنیم وجود چنین ابزار قوی مورد توجه مراكز سلطه نیست، قطعاً اشتباه كرده‌ایم. دولت آمریکا تاکنون با استفاده از این ابزار مخوف به بسیاری از اطلاعات محرمانه و حفاظت شده کشورهای مختلف دست یافته و بدون این که آنها متوجه شوند در مقابلشان اقداماتی به نفع خود انجام داده است.

مواردی كه در مورد گوگل ذكر شد، برای سرویس‌های دیگر مانند یاهو و … هم صدق می‌كند. گوگل به دلیل فراهم آوردن خدمات متنوع و موردنیاز كاربران از جذابیت بیشتری نسبت به سایرین برخوردار است و كاربران بیشتری به سوی آن گرایش دارند. مهم این است كه خودمان دارای این فناوری‌ها شویم یا آنكه خطرات ناشی از آنها را به حداقل برسانیم.

نویسنده :محمدحسین رحمانیان
برگرفته از وبلاگ امواج

 نظر دهید »

پشت پرده خطرناک ترین پروژه فرهنگی غرب/ آواتار به چه فرا می خواند؟

09 خرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

مبانی آنچه در این نوشتار دین نوین جهانی نامیده می شود را باید در سالهای اولیه قرن بیستم جستجو کرد. زمانی که انجمن تئوسوفی و جریان عصر جدید (New Age Movement) برای بازسازی ساختار معنوی و دینی جوامع مختلف بر اساس آموزه های پیشامسیحی کابالیستی و تئوسوفیستی نظریات متنوعی ارائه نمودند. با این حال این جریان تا دهه اول قرن بیست و یکم به یک فرهنگ و ایده عمومی تبدیل نشد و در کتابها و محافل خاص باقی ماند. اوج این عمومیت و فراگیری را در عرصه رسانه ای باید فیلم آواتار به شمار آورد که کاملاً برگرفته از این آموزه های پیشامسیحی است و اقبال فراگیر جهانی از آن میتواند محکی برای آغاز زمان ارائه عمومی مبانی این دین نوین جهانی دانست. 

 

آواتار به چه فرا می خواند؟
فیلم آواتار در این میان یک شاخص است و بدنه این جریان طیف وسیعی از تولیدات و محصولات رسانه ای را شامل میشود که متأسفانه برخی رسانه های داخلی ناخواسته گرفتار مشارکت در مدل پیچیده دین‏زدایی و دین‏ستیزی شده اند که در حال حاضر فعال میباشد. این مسأله در حوزه تبلیغ و ترویج آموزه های دینی اهمیت مضاعفی می یابد چرا که به همان اندازه که ترویج آموزه های دینی می تواند با مدیریتی درایت محور و هوشمندانه، ابتکار عمل را در مواجهه با این جریان به دست گیرد، کاستی و ناکارآمدی آن می تواند پاشنه آشیل جریان سازی فرهنگی در این مسأله باشد. قدم آغازین در حرکت فرهنگی قوام مند و استوار و به کار گیری شیوه های هوشمندانه جنگ نرم، ترسیمی درست و فراگیر از مختصات فرهنگی است که در حال حاضر در آن قرار داریم.


در این گزارش، به بررسی پروژه رسانه ای خواهیم پرداخت که بر اساس مدل پلکانی مدیریت پیام  تنظیم شده است و هدف نهایی آن تمهید شرایط لازم برای ظهور «دین نوین جهانی» است. در ادامه نیز فیلم سینمایی آواتار محصول 2009 امریکا از این منظر مورد بررسی قرار میگیرد.


پروژه دین نوین جهانی چیست؟
دین نوین جهانی را باید بخشی از پروژه نظم نوین جهانی و برگرفته از آموزه های پساساختارگرانه‏ی متفکران و استراتژیست های پست مدرن غرب دانست. این ایده که تحت عناوینی چون دین واحد جهانی   و سازمان ادیان متحد  در حال رشد است، بسیار نو پا بوده و در واقع به بازار داغ فرهنگی سال های آینده تعلق دارد. هرچند که همانطور که توضیح داده شد ریشه های آن در اوایل قران بیستم قابل شناسایی است. پیش بینی می شود با تمهیدهای رسانه ای تدارک شده در سال های آتی جریان فرهنگی مرتبط با این ایده به سرعت گسترش یابد و محصولات متنوع تصویری و مکتوب مرتبط با آن به بازارهای فرهنگی سراسر دنیا سرازیر شود. 
تئوری دین نوین جهانی از پیچیدگی قابل توجهی برخوردار است که تشخیص آن و اتخاذ تدبیر مناسب در برابر آن را مشکل می‏سازد. پروژه دین نوین جهانی برخلاف آنچه که شاید از عنوان آن به ذهن متبادر شود به دنبال از میان بردن تمام ادیان و معرفی یک دین جدید و واحد جهانی نیست. با این حال مکانیسم پروژه دین نوین جهانی به نحوی است که سبب می شود اصول عقاید و آموزه های متافیزیکی مشترکی مورد پذیرش پیروان تمام ادیان قرار گیرد و پیروان تمامی ادیان و حتی افراد لائیک و غیر دینی همگی زندگی خود را بر اساس این آموزه ها  تنظیم نمایند. به این ترتیب در عین حال که در ظاهر هیچ یک از ادیان مورد تعرض قرار نگرفته است، آموزه های عقیدتی مشترکی در مناطق مختلفِ فرهنگی و مذهبیِ زمین حاکم خواهد شد. تحقق این هدف، از پیش نیازهای غیر قابل چشم پوشیِ آن چیزی است که نظم نوین جهانی  نامیده می شود.


دین نوین جهانی را بهتر است الهیات طبیعی بنامیم. رصد فعالیت هایی که تا کنون در چارچوب پروژه دین نوین جهانی انجام شده است، برخی از باورهای اعتقادی این آئین را برای ما آشکار می سازد. اگر شما کسی باشید که در زمان استقرار دین نوین جهانی زندگی می کنید، صرف نظر از اینکه اِسماً مسلمان باشید یا مسیحی یا سیک و یا بودیست، به چند گزاره باور عمیق خواهید داشت:
-جهان یک مجموعه واحد وهماهنگ است و من جزئی از این مجموعه هستم.
-یک روح مقدس در همه اجزا جهان جریان دارد.
-اجزای جهان اعم از درختان، دریاها و خشکی ها، حیوانات و عناصر گوناگون روح مقدس جهان را در خود دارند و تعادل خود را از آن روح کسب می کنند. به دیگر عبارت روح مقدس ساری در اجزا جهان، تعادل و هماهنگی جهان را تضمین می کند.
-روح مقدس جهان در وجود تک تک انسان ها نیز حضور دارد.
-روح مقدس جهان وجود متشخص ندارد. او شعور مطلقی است که در جهان جاری است. او نمی شنود و متأثر نمی شود. نقش او ایجاد تعادل است. چه درخواستی باشد و چه نباشد تعادل انجام می شود. عشق و نفرت که از مظاهر تأثر است در او راه ندارد. آنچه مهم است تعادل است.
-روح مقدس آهنگ هستی را می نوازد و حرکت اجزا جهان اعم از همه جانداران، رقص و توازنی متناسب با آهنگ نواخته شده از سوی اوست.
-راز سعادت انسان هماهنگ شدن با ملودی طبیعت ذی شعور است. شناخت طبیعت و همراه شدن با آن کلید خوشبختی است. انسان در صورت هماهنگی با طبیعت و نظم موسیقائی جهان پس از مرگ نزد روح مقدس باز می گردد، چرا که جان او ودیعه ای از جانب اوست. جانِ رفته، در چرخه تکرار شونده هستی در کالبدی جدید به جهان و طبیعت باز می گردد. این چرخه همواره ادامه دارد. حیات در پس حیات است و جاودانگی حق مسلم همه است.
 -روح مقدس تعادل را تضمین می کند. گاهی برای تعادل لازم است روح مقدس متشخص شود و در کالبدی طبیعی حلول کند تا با آموزش دیگر انسان ها ضامن بقاء تعادل در جهان باشد.
-هر انسانی روح مقدس را تنها باید در وجود خود جستجو کند. بیرون از او راهی به سوی شنیدن ملودی جهان نیست. روح مقدس حلول یافته در انسان های خاص نیز جز آنکه انسان های دیگر را متوجه درون خود کند وظیفه ای ندارد. همه از درون موسیقی جهان را می شنوند و باید با آن به رقص در آیند تا بازگشتشان به جهان و طبیعت تضمین شود. این چرخه بخشی از تعادل است.
-هماهنگی و تعادل با طبیعت سلامت کالبد را به همراه دارد. نوید به فرادرمانی، انرژی درمانی، خوددرمانی و سلامت جسم و کالبد نیز از آموزه‏های این دین نوین جهانی است.
همانطور که ملاحظه می شود این آموزه ها بر پایه مفاهیم بنیادینِ روح مقدس، تعادل، تناسخ، دریافت درونی موسیقی هستی، ستایش و هماهنگی با طبیعت و در نهایت مفهوم تجسد ( حلول روح مقدس در کالبد طبیعی) استوار گشته است.  توضیح بیشتر مضامین و آموزه‏های دین نوین جهانی و ارتباط آنها با میراث قبّاله، شَمَنیسم بومیان امریکا، هندوئیسم و بودیسم نیازمند مجال جداگانه ای است. آنچه اکنون در اینجا مهم و مد نظر است، ابتنای این دین نوین بر پایه هماهنگی با طبیعت، پذیرش تناسخ، باور به تعادل موسیقایی هستی در قالب چرخه های حیات و درنهایت پذیرش تجسد و به عبارت دیگر آواتاریسم می باشد. 


پروژه دین نوین جهانی در خدمت منافع چه کسانی است؟
سازمان ادیان متحد به ابتکار بنیانگذاران امریکائی اش راه اندازی شد و شدیدا مورد حمایت دولت ایالات متحده و همچنین سازمان ملل متحد می باشد. کتاب ها، فیلم های سینمایی، برنامه های تلویزیونی و وبگاه هایی که  این ایده را دنبال می کنند به نحو متمرکزی از ایالات متحده کنترل می شوند. 

e="text-align: justify;"> 


شورای روابط خارجی، مهمترین و تأثیرگذار ترین مؤسسه مطالعاتی در تعیین سیاست خارجی ایالات متحده در قبال کشورها و  مناطق مختلف است. این مؤسسه که به شدت مورد اعتماد کاخ سفید و کنگره می باشد، پروژه های تحقیقاتی متعددی را در خصوص مسأله ادیان در خاورمیانه و دیگر نقاط جهان، به انجام رسانده است. 

e="text-align: justify;"> 
 
رضا اصلان که در چند رشته مرتبط با دین شناسی و مطالعات ادیان دارای مدرک دکتراست
 از جمله نظریه پردازان درجه اول دین نوین جهانی به شمار می آید.
 

بسیاری از اعضای برجسته وزارت خارجه، وزارت دفاع و بسیاری از نمایندگان کنگره در کنار پژوهشگرانی با نژادهای مختلف از کشورهای ویژه عضو  این شورا هستند. رضا اصلان  و ولی نصر  دو پژوهشگر ایرانی عضو این شورا هستند. رضا اصلان که در چند رشته مرتبط با دین شناسی و مطالعات ادیان دارای مدرک دکتراست از جمله نظریه پردازان درجه اول دین نوین جهانی به شمار می آید.
 انجام پژوهش های مربوط به دین نوین جهانی در مهمترین و راهبردی ترین مرکز مطالعات امریکا، نشان می دهد این پروژه برای دولتمردان و سیاستمردان پنهان و آشکار ایالات متحده از اهمیت عملیاتی خاصی برخوردار است و با جدیت آن را دنبال می کنند. فیلم های درجه اول سینمای هالیوود نیز از سال 2000 به این سو، به طور سامان یافته و گسترده ای تمهید رسانه ای جهت باور به مؤلفه های دین نوین جهانی را فراهم نموده است. در ادامه این گفتار به نحو تفصیلی تری به  بخش رسانه ای پروژه دین نوین جهانی پرداخته خواهد شد.  

e="text-align: justify;" dir="rtl">


 

می توان گفت مهمترین مانع در تحقق طرح های نظم نوین جهانی بویژه در منطقه خاورمیانه، مسأله دین و باورهای مذهبی است. تلاشهای چند صدساله کانون های آنگلوساکسون از زمان استعمار کهن انگلیس تا کنون، اکنون در پروژه دین نوین جهانی به زعم این کانون ها در آستانه ثمر دهی قرار دارد. کانون های اسلامی خاورمیانه به دلیل ارائه ساختارهای اجتماعی برای پیروان اسلام، که تبلور کامل آن در نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران خود را نشان می دهد، مانع اصلی تحقق طرح های کلان اقتصادی و سیاسی در قالب برنامه های نظم نوین جهانی است. پروژه دین نوین جهانی که قلب ماهیت کانون های اسلامی خاورمیانه در عین حفظ ظاهر و پوشش آنها را هدف خود قرار داده است می تواند این مانع بزرگ در راه تحقق اهداف کانون های سرمایه دار آنگلوساکسون را از میان بردارد.


سینمای امریکا چه نقشی در اجرای پروژه دین نوین جهانی دارد؟
مفاهیم تعادل طبیعی، مراقبه و هماهنگی، کشف خدای درون، تناسخ، آواتاریسم (تجسد روح مقدس) و بسیاری از دیگر مفاهیم مرتبط با آموزه های دین نوین جهانی در طول دهه اخیر به شکل سامان یافته و وسیعی در فیلم های هالیوودی مورد پرداخت و تأکید قرار گرفته است. جدیدترین تولید هالیوودی که در راستای بخش رسانه ای پروژه دین نوین جهانی ساخته شده است، سینمایی (Avatar (2009 تازه ترین شاخص رسانه ای این پروژه است که باید نقطه عطفی در این خصوص به شمار آید.
 به طور کلی هالیوود از سال 2000 به این سو در دو فاز متعاقب، این پروژه را دنبال می کند. فاز نخست که باید آن را از سال 2000 تا 2010 دانست دوره تثبیت مفاهیم بنیادین مورد نیاز در پروژه دین نوین جهانی است. همانطور که مستند و مستدل خواهد شد، مفاهیمی چون تعادل طبیعی ، تناسخ  و تجسد  با به کارگیری مدل پلکانی مدیریت پیام، اکنون به مفاهیمی آشنا و مأنوس برای طیف وسیع مخاطبان جهانی هالیوود تبدیل شده اند. اکنون و پس از تثبیت این مفاهیم در جان و ذهن مخاطبان، زمان استفاده عملیاتی از این مفاهیم و معرفی نظام فکری-معنوی است که بر پایه این مفاهیم بنیان نهاده شده است.

 فیلم سینمایی (Avatar (2009 و (The Book of Eli (2010
 نخستین نشانه های دین نوین جهانی در هالیوود به شمار می آیند.

در بخش دیگری مستندات مربوط به این دو دوره در سینمای امریکا ارائه خواهد شد؛ در اینجا به طور اجمال به این نکته می توان اشاره کرد که فیلم سینمایی (Avatar (2009 و (The Book of Eli (2010 نخستین نشانه های این فصل جدید به شمار می آیند. فیلم کتاب اِلی نیازمند تحلیل مستقلی است که به زودی انجام خواهد شد. جالب اینکه کمتر از یک ماه پس از اکران آواتار، فیلم جدید شیمالایان کارگردان امریکاییِ هندی تبار که مشخصا روی بحث های معنویت نوین تمرکز دارد با نام   the last Airbender که به مسأله آواتاریسم می پردازد، اکران خواهد شد. انیمیشن آخرین الهه هوا نیز به صورت یک مجموعه تلویزیونی در سال گذشته وارد بازار شد.


آواتار و دین نوین جهانی
در اینجا به منظور ملموس شدن آنچه تا کنون گفته شد، نگاهی گذرا به فیلم سینمایی آواتار خواهیم داشت و تا حدی که مجال  این گفتار است، نقش رسانه ای این فیلم را در پیشبرد پروژه جاری دین نوین جهانی، بررسی خواهیم کرد.


خلاصه داستان

 داستان در سال 2154 شکل می گیرد. انسان ها در یکی از قمرهای سیاره پولیفِموس، ذخائر عظیم زیر زمینی از عنصری نایاب و بسیار گرانبها به نام آنوپتانیوم (Unobtanium) را شناسایی کرده اند. انسان ها این قمر بسیار بزرگ را پاندورا (Pandora) می‏نامند. این قمر با موجوداتی آبی رنگ و بلند قد شبیه به انسان پر شده است. این موجودات هوشمند خود را ناوی (Na’vi) می نامند.


انسان ها در یکی از قمرهای سیاره پولیفِموس،
 ذخائر عظیم زیر زمینی از عنصری نایاب و بسیار گرانبها به نام آنوپتانیوم (Unobtanium) را شناسایی کرده اند.
 


 آنها در هماهنگی با طبیعت حیات خود را پیش می برند و یک الهه مؤنث به نام ایوا (Eywa) را پرستش می کنند. ساکنان بومی پاندورا مانع بزرگی در دسترسی به تمام منابع آنوپتانیوم هستند. گروهی از دانشمندان به سرپرستیِ دکتر  گریس آگوستین (Grace Augustine) پروژه آواتار را تحقق بخشیده اند تا بوسیله آن به درون دنیای بومی ها راه یابند. آواتار بدنی شبیه به بدن بومی ها و تولید شده از ترکیب DNA ساکنان بومی و انسان است که می تواند بوسیله یک انسان کنترل شود و به درون قبایل بومی برود.

 
گروهی از دانشمندان پروژه آواتار را تحقق بخشیده اند تا بوسیله آن به درون دنیای بومی ها راه یابند.
 آواتار بدنی شبیه به بدن بومی ها و تولید شده از ترکیب DNA ساکنان بومی و انسان است
 که می تواند بوسیله یک انسان کنترل شود و به درون قبایل بومی برود. 

کلنل فرمانده نظامی منطقه است و تنها به نابودی ساکنان پاندورا به عنوان راه حل فکر می کند. جیک یک تفنگدار نیروی دریایی است  که پاهای خود را از دست داده است. او به عنوان  کنترل کننده یکی از آواتارها انتخاب می شود. جیک بر خلاف سایر آواتارها موفق می شود اعتماد بومی ها را جلب کند. 

e="text-align: justify;" dir="rtl">

 نیتیری (Neytiri) که دختر رهبر ناوی است، شاهد توجه درخت مقدس (Tree of Life) ناوی به جیک است. رهبر معنوی قبیله این حادثه را نشانه‏ای از مقدس بودن جیک می‏داند. نیتیری مأمور می شود آداب و عقاید ناوی را به جیک آموزش دهد. اهالی ناوی در تنه یک درخت غول‏پیکر زندگی می کنند. جیک به کمک دکتر آگوستین در می یابد ناوی ها ارتباط وثیقی با روح طبیعت دارند.از نظر آنها الهه مقدس ایوا تعادل همه جهان را بر قرار می کند.


جان هر جاندار ودیعه ای از سوی ایوا است و روزی باید به سوی او باز گردد. ناوی ها به طبیعت آسیب  نمی زنند، طبیعت نیز از آنها حمایت می کند. آنها روح مقدس یا ایوا را از طریق درختی مقدس (Tree of Secrets) احساس می کنند و با آن مرتبط می شوند. جیک شیفته فرهنگ و عقاید ناوی ها می شود. او دیگر با کلنل همراه نیست و به کمک دکتر آگوستین که او نیز به فرهنگ بومی ها توجه خاص دارد، تصمیم می گیرد به آنها در برابر نیروهای نظامی کلنل یاری رساند. اما بومی ها دیگر به او اعتماد ندارند و او را عامل رنج بزرگ (Great Sorrows) می دانند. اما جیک موفق می شود با به زانو در آوردن پرنده غول‏پیکر و مقدسی به نام تروک (Toruk Maktao) اعتماد بومیان را جلب کند.

 
ناوی ها به طبیعت آسیب  نمی زنند، طبیعت نیز از آنها حمایت می کند.
 آنها روح مقدس یا ایوا را از طریق درختی مقدس (Tree of Secrets) احساس می کنند و با آن مرتبط می شوند.
 

در جنگی سخت جیک موفق می شود کلنل و نیروهایش را از بین ببرد و دنیای جدید را خلق نماید. اکنون جیک دیگر نمی خواهد به دنیای انسان ها بازگردد. در مراسم آئینی خاصی پای درخت مقدس، روح جیک از بدن انسانی او خارج می شود و نزد ایوا می رود و سپس همان روح از جانب ایوا در بدن آواتاری جیک حلول می کند.
آواتار داستانی نمادین از سیر تاریخی تمدن غرب است که به زعم سازندگان آن، اکنون مراحل پایانی جهانی شدن خود را سپری می کند. این فیلم با ترسیم فضایی پست مدرنیستی و پسا ساختارگرایانه، مولفه های فرهنگی و آموزه های معنوی مرتبط با دنیای جدید پست مدرن را به تصویر می کشد و مخاطبان خود را برای پذیرش این نظم نوین فرهنگی و اعتقادی در جهان مهیا می سازد. بی شک مضامین این فیلم را باید در کنار جریان های فکری پست مدرن در دهه های اخیر و همچنین فعالیت های سیاسی، امنیتی و فرهنگی انجام شده در دو دهه اخیر از سوی کانون های آنگلوساکسون ارزیابی کرد.
 آواتار با تأکید بر آموزه های الهیات طبیعی  مولفه های اصلی باور به دین طبیعی را در قالبی تأثیر گذار و قابل پذیرش به مخاطبان خود عرضه می کند. این ارائه به نحوی است که نسبت این آموزه های با بسیاری از پدیده های تمدن جدید نیز مشخص می شود و مخاطبان به سمت و سویی سوق داده می شوند که با آنچه آواتار به آنها معرفی می نماید، زندگی روزمره خود را در همه شؤون تغییر دهند و باورها، رفتارها و مناسبت های جدیدی را بپذیرند. دقت به این نکته بسیار حائز اهمیت است که آواتار تنها نیست. ما با یک پروژه گسترده رسانه ای برای تثبیت دین نوین جهانی مواجهیم، نه فقط یک فیلم. آواتار به دلیل جامعیت و عمق مفهومی و همچنین قرار گرفتن در نقطه عطف زمانی این پروژه رسانه ای، طبیعتا از اهمیت ویژه ای برخوردار است و می تواند به ما نشان دهد در آینده باید منتظر چه خُرده پروژه ها و جریان‏‌هایی باشیم.


کارگردان فیلم کیست؟

 جیمز کامرون در میان کارگردان های امریکایی باید یک شاخص به شمار آید.

جیمز کامرون در میان کارگردان های امریکایی باید یک شاخص به شمار آید. او سالهاست که در حوزه ادیان مطالعات و سفرهای گسترده ای را انجام می دهد. او در یکی ازمصاحبه ها گفته بود از ده سال پیش کار روی فیلم نامه آواتار را آغاز کرده است. جیمز کامرون در سال 2006 نیز مستند جنجالی درباره جسد گمشده مسیح  تولید کرد که واکنش های تندی را از سوی واتیکان  برانگیخت. در این مستند استخوان های کشف شده در یک گور جمعی در اورشلیم را به مسیح، پسر مسیح و خانواده او نسبت می دادند. این مستند در کنار فیلمهایی چون کد داوینچی که در همان سالها تولید شد،  اصول عقاید مسیحیت را به صورت جدی خدشه دار می ساخت. جالب اینکه در مستند مذکور به این نکته  اشاره می شد که آنچه گفته می شود ایمان مسیحی را نابود نمی کند بلکه شکل و چگونگی آن را تغییر می دهد. فعالیت های اینچنینی جمیز کامرون نشان می دهد او از سالها پیش در طرحی که مبانی ادیان بزرگ وحیانی را به چالش می کشد و آنها را نزد پیروانشان بی اعتبار می سازد، مشارکت داشته است.


آواتار سرشار از نشانه ها و نمادهایی است که مخاطب را به سوی هدف نهایی فیلم هدایت می کنند. غالب این نمادها و نشانه ها برای مخاطبان غربی که با فرهنگ یهودی- مسیحی آنگلوساکسونها آشنایی بیشتری دارند، کاملا معنا دار است و درک می شود.


آواتار فیلمی برای نوزایی برای بازتولد و برای شکل گیری دنیای نوین یا همان نظم نوین جهانی است. آواتار ترسیم آموزه های معنوی و دینی در جهان آینده ای است که بر اساس قواعد نظم نوین جهانی شکل خواهد گرفت. جیک، از یک خواب طولانی در سفینه مادر بیدار می شود و به پاندورا می رود تا آغاز گر دنیای جدید باشد. رؤسای او زمانی که جیک را می پذیرد در پروژه موسوم به آواتار مشارکت کند این جمله را به زبان می آورند:

It’d be a fresh start, on a new world
این یک شروع تازه در دنیایی جدید است
 جیک بارها در طول فیلم به آموزه های ناوی درباره تولد و بازتولد اشاره می کند. در آخرین سکانس فیلم جیک مراسم آئینی که به انتقال روحش از بدن انسانی به بدن آواتاری می انجامد، را به جشن تولد خود توصیف می کند، جشن تولدی که برای او و کسانی که در دنیای او زندگی می کنند اهمیت ویژه ای دارد چرا که آغاز یک زندگی تازه در دنیایی جدید است.


در فیلم آواتار دو دنیای متفاوت معرفی می شود؛ دنیای کنونی و دنیای جدید آینده .
در دنیای کنونی شخصیت های نظامی چون کُلنل کواریچ  و شخصیت های اقتصادی چون پارکر  کنترل شرایط را در اختیار دارند و می کوشند هر مشکلی را با راه حل نظامی از میان بردارند. در دنیای کنونی علم بدون توجه به مؤلفه های معنوی تعیین کننده سیاست ها و تصمیم گیری هاست. تجارت و سرمایه داری محور اصلی این دنیاست و دکتر گریس (که نماد علم و دانش کنونی است) و کلنل کواریچ در واقع به اهرم های تجاری سهامداران بزرگی که از تجارت آنوپتانیوم سود می برند، تبدیل شده اند.
در دنیای آینده غلبه تجارت و سرمایه داری بر هماهنگی و تعادل با طبیعت، از میان رفته است. در دنیای جدیدِ آینده ارتباط با ایوا الهه مقدس و هم نوا شدن با هارمونی طبیعیت از همه چیز مهم تر است. اقتصاد و قدرت نظامی در نیز در هماهنگی با این ساختار تعریف می شوند.
مولفه هایی که به دو دنیای کنونی و دنیای آینده در فیلم نسبت داده می شود، همان مولفه هایی است که در دهه های اخیر از سوی متفکران و استراتژیست های غرب برای تمایز میان دنیای مدرن و پست مدرن توصیف شده است. به بیان ساده می توان گفت پست مدرنیسم تلاشی است برای ارائه تصویری از دنیای روشن آینده در پیش چشم کسانی که با مدرنیسم همراه شده اند و اکنون از آن ناامیدند. این در حالی است که پست مدرنیسم به هیچ وجه نقطه مقابل مدرنیسم و نفی مبانی آن به شمار نمی آید.
در دنیای جدیدی که آواتار پیش روی ما قرار می دهد از همه چیز مهم تر دین و آئینی است که بر این دنیا حاکم است و تنها کسانی می‏توانند در این دنیا سهمی داشته باشند که این دین و آئین را باور داشته باشند. دکتر گریس و دو تن از همکارانش به همراه جیک و خلبان ترودی  تنها کسانی هستند که به آموزه های این آئین ایمان می آورند و به دنیای آینده راه می یابند، البته دکتر گریس و ترودی در طول داستان به شکل نمادینی جان خود را از دست می دهد. در ادامه این گفتار به جایگاه گریس و نمادنمای او خواهیم پرداخت.
آنچه در ناوی ها به عنوان دیدن و آئین برگزیده اند هیچ چیز نیست مگر شناخت طبیعت، شناخت روح مقدس طبیعت، باور به تناسخ و تجسد و در نهایت هماهنگی با آهنگ و ملودی طبیعت. این آیین که الهیات طبیعی نامیده می شود،  اقتباسی از چند جریان شبه-‏دینی قدیمی  از جمله عرفان سرخپوستی، شمنیسم، بودیسم، هندوئیسم و البته میراث قبّاله می باشد.  جِیک باورهای دنیای زیبای ناوی را اینگونه توصیف می کند:

Flow of Energy, Spirits of Animals, deep connection, 

A network of Energy That flows through all living things, all energy is only borrowed And one day you have to give it back, 
جریان انرژی، روح حیوانات، ارتباط عمیق، شبکه ای از انرژی که در کالبد همه موجودات زنده ساری و جاری است،
همه انرژی ها چیزی جز یک ودیعه نیستند که باید روزی آن را باز پس دهیم، 

ناوی ها روح طبیعت را Eywa می نامند. ایوا روح مطلق است و روح هر موجود زنده ای که گرفتار مرگ می شود نزد او می رود. اجزای طبیعت با هم ارتباط عمیقی دارند. همه گیاهان از طریق ریشه های خود شبکه وسیعی را شکل می دهند که ارتباط موجودات زنده ناوی را فراهم می آورد و تعادل میان آنها را تضمین می نماید. جیک مرگ را بر اساس آموزه های ناوی اینگونه توصیف می کند:

"rtl">your spirit goes with Eywa your body stays behind to become part of the people…
روح تو به نزد ایوا می رود و بدنت باقی می ماند تا به قسمتی از بدن دیگران تبدیل شود…

در ناوی همه چیز از درون درک می شود و هماهنگی با طبیعت را نیز که راز سعادت و زندگی خوب است باید با مراجعه به درون کشف کرد. ناوی ها حتی در زمان شکار و سایر فعالیت های روزمره بر اساس این کشف درونی و مراقبه باطنی و مراجعه به خود، راه درست را در می یابند. زمانی که نیتری دختر قبیله سعی دارد به جیک آموزش دهد که چگونه مرکب خود را رام نماید از او  می خواهد با هارمونی طبیعیت ایکان (جانوری که به عنوان مرکب استفاده می شود) هماهنگ شود تا بتواند از حرکت و رقص روح ایکان در جهتی که تمایل دارد استفاده کند. نیتری می گوید این چیزی است که جیک باید آن را درون خود احساس کند:

 this you must feel inside,
اینو باید از درون احساس کنی…   

تکیه بر حس درون در تصمیم گیری ها و باورهای قلبی و همچنین هماهنگ شدن با نوای طبیعت و احساس نمودن روح موجودات طبیعی، از مولفه های صریح و غیر قابل انکارِ الهیات طبیعی است.
دقت داشته باشیم الهیات طبیعی یعنی معنویتی که آواتار به آن فرا می خواند، ادعای هیچ گونه جنبه ملکوتی و متافیزیکی ندارد، بلکه تمام آنچه که در این آئین مورد توجه است شناخت ارتباط طبیعی است که انسان با موجودات دیگر و با روح حاکم بر همه موجودات برقرار می کند. دکتر گریس زمانی که سعی دارد مدیر اجرایی پروژه استخراج را قانع کند که تخریب درخت مقدس کار درستی نبوده است به او می گوید من از یک توهم جادوئی حرف نمی زنم، من از یک شبکه بیولوژیک گسترده در میان موجودات زنده روی پاندورا حرف می زنم که درست همانند عصب های مغز فعالیت می کند. به عبارت دیگر آنچه که از نظر آواتار دین آینده خواهد بود قرار نیست ابعاد ملکوتی از هستی را به روی ما بگشاید بلکه صرفا شناخت درست طبیعت و بُعد ناسوتی هستی است که در اینجا همه هستی به شمار می آید. در واقع الهیات طبیعی با انکار الهیات وحیانی بر پایه یافته های علمی و تجربه درونی، نوعی حس هماهنگی و یکپارچگی با طبیعت را برای فرد به همراه می آورد.
الهیات طبیعیِ آواتار چارچوب اصلی خود را از عرفان یهودی یعنی میراث کابالیسم اقتباس کرده است. لازم به ذکر است ارجاع به آموزه های کابالیستی در فیلم ها و سریال های مختلف امریکایی، در حال حاضر به اوج خود طی دو دهه اخیر رسیده است و این نشان آن است که این جریان فکری در آنچه دین نوین جهانی نامیده می شود، نقش و جایگاه ویژه ای خواهد داشت.
کابالا یا قبّاله آموزه های عرفانی رمزی و غیر وحیانی است که از صده های گذشته در میان برخی رهبران یهودیان دست به دست شده است. عنوان این جریان، به دلیل ارجاع آن به عارفان یهودی کهن که قبل و پیش از این میزیسته اند قبّاله نامیده می شود که معبّر آن کابالا می باشد. ارجاعات فیلم آواتار به آموزه های یهودیان و عرفان قباله به حدی است که گویی جیمز کامرون قصد داشته است کابالا را به عنوان دین نوین جهانی معرفی نماید.
 



تقریبا تمامی نقد و تحلیلهایی که درباره آواتار در منابع نزدیک به کانون های مسیحی و یهودی قابل دسترسی است، اله ناوی Eywa را تلفظ دیگری از خدای یهودیان یعنی Yahweh معرفی کرده اند. ساکنان بومی پاندورا، Na’vi نامیده می شوند. Navi در زبان عبری همان نبی معنا می دهد که به شخص صاحب خبر و آگاهی اطلاق می شود. ساکنان پاندورا از شبکه ارتباطی بیولوژیکی در میان موجودات طبیعت خبر و آگاهی دارند که انسان ها از آن بی خبرند.  یکی از سکانس های آواتار به گفته برخی شاهدان در سینماهای اسرائیل لبخند رضایتمند تماشاگران را موجب شده است.

نیتیری دختر قبیله زیر درخت مقدس، به جیک می گوید که زمان آن رسیده است یکی از دختران قبیله را به  همسری برگزیند. او  پیشنهاد می کند جیک با Ninat  ازدواج کند و در توصیف نینات می گوید: Ninat is a great singer .Ninet  Tayeb   خواننده زن مشهور اسرائیلی است و ارجاع به او در این فیلم به عنوان یکی از ساکنین ناوی، تلویحا این قوم را با بنی اسرائیل مشابهت می دهد.
صرف نظر از ارجاعات کوچک اینچنینی، آنچه حائز اهمیت است تشابه مفهومی دین ارائه شده در این فیلم با آموزه های کابالیستی است به طوری که جیک میچلسون  دوستدار و مروج عرفان کابالیسم درباره آواتار می گوید: آواتار همان کابالیسم است که از فیلتر هندوئیسم عبور کرده است. تأکید این فیلم بر  panentheism که از مولفه های کابالیسم نیز می باشد به حدی است که جیک میچلسون را به وجد آورده است.
مسأله مهم مرتبط با همه‏خدایی و همه‏در‏خدایی که در آواتار القاء می شود و از آموزه های مسلم کابالیستی است در حال حاضر با استفاده از شبکه گسترده تبلیغاتی در حال ترویج است. شاید در نگاه اول آواتار فیلمی در دفاع از طبیعت و ترویج زندگی مسالمت آمیز با آن به نظر آید. ولی این یک ساده اندیشی غیر قابل بخشش است. آواتار به چیزی فراتر از آن و پیچیده تر از آن فرا می خواند. اگر به دیگر بخش های پروژه بزرگ دین نوین جهانی توجه کنیم به مسأله مهمی به نام محیط زیست گرایی یا environmentalism خواهیم رسید. هواداران محیط  زیست چند طیف مختلف را شامل می شوند.
این جنبش اجتماعی که در ابتدا با انگیزه حمایت از منابع زیست محیطی در برابر آلودگی ها و مصرف نادرست انسانی شکل گرفت، اکنون در شاخه های اصلی خود به جنبشی فلسفی- آئینی تبدیل شده است که به سوی ستایش الهه مادری یا همان سیاره زمین و منابع طبیعی آن، سوق یافته اند.  یکی از رهبران اصلی و متنفذ جریان های محیط زیست گرایی الگور است، کسی که در دور اول ریاست جمهوری جرج بوش رقیب انتخاباتی او بود.

یکی از رهبران اصلی و متنفذ جریان های محیط زیست گرایی الگور است

الگور به دلیل فعالیت هایش در حمایت از محیط زیست، شهرت جهانی دارد. هرچند وی متهم است مأموریت دارد زمینه روانی پذیرش مالیات های سنگین جدید بر سوخت های فسیلی را در مردم امریکا فراهم آورد ولی برخی شواهد نشان می دهد پشت پرده فعالیت های او چیزی فراتر از این اتهامات باشد. او در کتاب های خود ضمن جلب توجه خوانندگان به مسأله زیست بوم و محیط پیرامون با نگاهی فلسفی- آئینی فراتر از حفظ منابع طبیعی، همگان را به نوعی ستایش و پرستش در برابر زمین دعوت می کند. اقدامات الگور در القای نگاه عرفانی- آئینی به طبیعت به حدی است که برخی او را مفسر جدید برای انجیل خوانده و کتاب مهم او با نام « زمین در تعادل: بوم شناسی و روح انسان » را « انجیل به روایت الگور» نامیده اند. در وابستگی الگور به کانون‏های ماسونی و صهیونیِ ایالات متحده شواهد کافی در اختیار همگان قرار دارد، اما صرف نظر از این شواهد، بررسی محتوای کتاب ها و سخنرانی های الگور نشان می دهد وی در پی قلب ماهیت نگاه ادیان نه تنها نسبت به طبیعت بلکه نسبت به تمامی شؤون زندگی است و تلاش می کند نگاه جدیدی را که تحت مفاهیم شبه عرفانی و آئینی الهیات طبیعی تعریف شده است، جایگزین آن نماید.


برخی او را مفسر جدید برای انجیل خوانده و کتاب مهم او با نام « زمین در تعادل: بوم شناسی و روح انسان » را « انجیل به روایت الگور» نامیده اند.

او در کتاب زمین در تعادل، با اشاره به روح پنهان طبیعت که در همه آن ساری و جاری است و شایسته ستایش و  پرستش است الهیات همه خدایی را که بر اساس آن خداوند در همه اجزای طبیعت پراکنده است به عنوان پشتوانه معنوی و فکری جنبش حمایت از محیط زیست، باوری لازم برای زندگی امروز می داند. به عبارت دیگر او در کتاب خود از حمایت معقول و معمول از طبیعت فاصله می گیرد و خواننده را به برقراری یک رابطه معنوی جدید میان خود و طبیعت فرا می خواند و به صراحت به پیوند افکارش با عرفان سرخپوستی و شمنیسم بومیان امریکا اشاره کرده و می‏گوید: « درک معنوی ما از جایگاه مان در طبیعت به فرهنگ بومیان امریکا باز می گردد… ایدئولوژی غالب اروپای ماقبل‏ تاریخ و بسیاری از دیگر مناطق جهان بر پایه پرستش الهه مؤنثِ زمین استوار بوده است، الهه ای که منشأ حیات است و تعادل را میان همه موجودات زنده برقرار می سازد. »

الگور پس از این فراز با لفظ دین از این رویکرد یاد می کند و معتقد است پس از ظهور ادیان مذکر فعلی، انسان به اقتضاء طبیعت اش و در پی هماهنگی با آهنگ طبیعت، به خدایی مؤنث باور داشته که در   طبیعت جلوه گر بوده است. و این درست همان چیزی است که در آواتار دیده می شود. درست به همین دلیل است که جیمز کامرون جامعه ناوی را شبیه به بومیان سرخپوست آمریکا به تصویر کشیده است. این شباهت تداعی‏گر باورهای طبیعت گرایانه و الهیات زیست محیطی است که سرخپوستان بدان ایمان داشته اند. جالب اینکه این عقاید پان‏تئیستی و شبه معنوی که به صراحت توسط الگور به عنوان یک مذهب ارائه می شود، به دلیل پوشش حفاظت از محیط زیست و دوستی با طبیعت به سرعت در سراسر دنیا از جمله ایران در حال انتشار است.
بنابر این رویکرد مدافع محیط زیستیِ آواتار نیز کاملا در جهت دین و آئینی است که این فیلم بدان فرا می خواند و همگی اینها تمهیدی است برای تثبیت اصول عقاید دین نوین جهانی که انتظار می رود به زودی مبانی خود را بر جوامع مختلف با گرایشات مذهبی گوناگون تحمیل نماید بدون آنکه در ظاهر با عقاید بومی این جوامع به مخالفت برخیزد. باید توجه داشت آنچه در       آموزه های اسلامی به عنوان مبانی حفظ محیط زیست از نظر اسلام قابل ارائه است، با اینگونه آموزه ها صرفا تشابه ظاهری دارد و تفاوت باطنی و محتوایی آنها غیرقابل انکار است. دقت داشته باشیم که تشخیص شِرک از شناسایی حرکت مورچه ای بر سنگ سیاه در دل شب تاریک دشوار تر است؛ و این مسأله اینگونه است. در مورد این مسأله به طور مشخص می توان گزارش مستقلی تنظیم نمود.

 


آموزه های کابالیستی که به تماشاگر این فیلم القاء می شوند، به باورِ همه‏در‏خدا انگاریِ حاکم بر داستان و آئین ارائه شده در فیلم خلاصه نمی  شود. درخت در فیلم آواتار جایگاه نمادین ویژه ای دارد. شبکه بیولوژیک طبیعت بواسطه درختان و ریشه آنها خود را گسترانیده است؛ اهالی ناوی نیز در تنه یک درخت غول‏آسا زندگی می کنند و از همه مهمتر معبد و مکان نیایش ناوی، جایی است که درخت روح ها  (Tree of Souls)، درخت صداها (Tree of Voices) و درخت مقدس (Secret Tree) نامیده می شود.
 در این میان عبارت یا درخت روح ها، تعبیر رایج برای اشاره به درختان ویژه ای است که در حکم نقاط عطف شبکه معنوی طبیعت می باشند و آمد و شد روح موجودات طبیعت به آنها بسیار زیاد است. جیمز کامرون برای نقطه تمرکز معنویت و جایی که روح طبیعت بهتر احساس می شود از نماد و تعبیری استفاده کرده است که قرن هاست در عرفان یهودی و کابالا به عنوان یک آموزه شناخته شده وجود دارد. درخت روح ها (Tree of Soulsازنظر آنها الهه مقدس ایوا تعادل همه جهان را بر قرار می کند. ) دقیقا تعبیری است که برای اشاره به برخی اسطوره های عرفانی یهودی مورد استفاده قرار می گیرد. این آموزه به اندازه ای در عرفان یهودی شناخته شده است که در بعضی موارد برای اشاره به اسطوره های عرفانی یهودی یا همان کابالا مورد استفاده قرار می گیرد. شهرت Tree of Souls به عنوان نمادی برای عرفان کابالا به اندازه ای است که هوارد شوارتز کتاب خود در باب اسطوره های عرفانی یهود و کابالا را با همین نام منتشر کرده است. 

در کتاب هوشع از تنخ  آمده است که در بهشت درختی به نام درخت روح ها وجود دارد و ارواح تمام آنچه تا کنون آمده است و آنچه خواهد آمد در آن قرار دارد. پدر عرفان کابالیسم، اسحاق لوریا  که شبکه عرفانی او را کابالای لوریانی می نامند، بر این باور بود که معادل درخت روح ها در بهشت، درخت های روح زمینی نیز وجود دارد. بر اساس آموزه های او درختان در طبیعت مأمن و جایگاه روح ها هستند. در شرح حال اسحاق لوریا آمده است که وی روزی شاگردان خود را برای تعلیم به میان طبیعت برد، ناگهان دید که روح های بسیاری درختان را احاطه کرده اند، او لحظاتی با روح ها سخن گفت، شاگردان که روح ها را نمی دیدند پرسیدند استاد با که سخن می گویید و اسحاق پاسخ داد اگر شما هم صدای آنها را می شنیدید می دیدید که چه روح های بسیاری در درختان حضور دارند . این روایت درست همان چیزی است که در سکانس معرفی درخت روح ها به جیک در فیلم آواتار به تصویر کشیده شده است. در آواتار نیز نیتیری به جیک می گوید که درختان جایگاه روح ها هستند روح اجداد ما، و ما می توانیم صدای آنها را بشنویم.


باور به روح درختان از  آموزه های مسلم کابالای یهودی است.
باور به روح برای درختان از  آموزه های مسلم کابالای یهودی است. در شرح احوال خاخام ناخمان براتزلاف افسانه های زیادی در ارتباط با روح درختان آمده است از جمله آنکه او شبی را در مسافرخانه ای سپری می کرد، در نیمه های شب با ناله او ساکنان خانه از خواب پریدند و علت ناله ها را جویا شدند. خاخام براتزلاف از جا برخواست و دست به قلم برد و نوشت: هرکس درختی را قطع کند مرتکب قتل شده است. خاخام از صاحب مسافرخانه پرسید آیا این ساختمان بجای درختان قطع شده بنا شده است و او پاسخ داد آری. خاخام گفت شب در خواب روح درختان را می بینم که اشک می ریزند و موجب هراس من می شوند .

از اینگونه افسانه های مربوط به درخت در کتاب های کابالا به فراوانی یافت می شود و همانطور که گفته شد به همین دلیل است که هوارد شواتز کتاب خود درباره اساطیر عرفان یهودی را درخت روح ها نامگذاری کرده است.


 

 

 تصویر بالا: درخت مقدس کابالا ترسیم شده در دهه اول قرن بیستم. الهه مونث که در فیلم ایوا نامیده می شود در تصویر قابل مشاهده است. دو تصویر سمت چپ نیز نمادی از خلقت و نشئه های آن است که به درخت حیات مشهور است. این نماد که خلاصه عرفان کابالا را در خود جای داده توسط استاد موسس کابالا، موشه دلیون قرن ها پیش ترسیم شده است

قدیمی ترین و اصلی ترین متن کهنی که در آن به اسطوره درخت روح ها اشاره شده است، یکی از نوشته های موشه دِلیون  ( استاد مؤسس کابالا) می باشد . جالب این است که موشه دلیون کسی است که برای اولین بار از درخت کابالا سخن می گوید که شامل 10 نشئه است و آن را به صورت یک نمودار ترسیم می نماید. درخت کابالا که دقیقا با تعبیر درخت حیات (Tree of Life) خوانده می شود، نمادی از فلسفه کابالا درباره جهان هستی است و شامل ده تجلی یا صفت برای مبدأ هستی می باشد که در مراحل گوناگون ظاهر می شوند.

همانطور که ملاحظه می شود درخت به همان اندازه که در دنیای آواتار حضور دارد، در دنیای کابالا نیز حضور دارد و تمام عرفان کابالا در یک نمودار درختی به نمایش در می آید. تفسیر و توضیح عناصر موجود در درخت حیات کابالا که به آموزه های این عرفان اشاره دارد و با مضامین سینمایی آواتار نیز  پیوند عمیقی دارد، نیازمند فرصت جداگانه ای است و اطاله کلام در این موضوع ما را از هدف اصلی این گفتار دور می سازد.  در اینجا و بر اساس آنچه گفته شد تنها بیان این مطلب کفایت می کند که سینمایی آواتار در واقع پیامبر بلیغ عرفان کالاباست. مضامین و آموزه های عرفان کابالا که می توان آن را از مبانی پنهان دنیای جدید دانست، بدون آنکه نامی از آن به میان بیاید از طریق بسیاری از محصولات سینمایی در حال گسترش است و این، زمینه باورهای مشترک میان همه مردم زمین یا همان دین نوین جهانی را بر اساس آنچه مبتکران این پروژه می پسندند، فراهم می کند.

 روژه رسانه ای دین نوین جهانی در سه مرحله تنظیم شده است:

آشوب باورها، تثبیت مفاهیم اولیه، معرفی نظامِ نوین ارزشی

این سه پلکان، الگویی کلاسیک و شناخته شده برای هر تحول بنیادین در ساختار باورهای جامعه هدف می‏باشد.


آشوب باورها:

در مرحله آشوب، انبوهی از باورهای متکثر و متنوع و الگوهای معرفتی گوناگون به سوی مخاطبان نشانه گرفته می شود. این اقدام سبب می شود پس از مدتی مخاطبان دچار سردرگمی در باورها شوند. هجمه آموزه ها و باورهای گوناگون سبب می شود که جامعه هدف نتواند آموزه های بومی و قابل قبول خویش را از غیر آن تشخیص دهد و یا در تفسیر آموزه های بومی به اندازه های با تنوع و تکثر مواجه می شوند که ارتباط متعصابه خود را با آنها از دست می دهد. آشوب باورها همواره در الگوی جنگ نرم مرحله پیشین و ضروری برای استقرار باورهای نوین است.

خدا‏شناسی (توحید)، فرجام‏شناسی (معاد و تقدیرفردی و تاریخی)، مرجع‏‌شناسی (نبوت و امامت)، جهان‏شناسی (مراتب فیزیکی و متافیزیکی خلقت)، مبدأ‏شناسی (چگونگی حضور انسان بر روی زمین و راز تولد نفس انسانی در ضمن یک فرایند طبیعی) و انسان‏‌شناسی (رابطه نفس و بدن، قوای انسانی، رابطه انسان و مبدأ آفرینش او) از جمله مفاهیم بنیادینِ دینی است که سینمای آمریکا در دو دهه گذشته به طور عام و در ده سال گذشته به صورت خاص و متمرکز به پیاده سازی نظریه آشوب درباره آنها پرداخته است.

تمامی فیلم ها و سریال های متعلق به کانون های فیلم سازی امریکا که به مضامین جادوئی، ادیان و اسطوره‏های سحرآمیز باستان، پیشگوهای دنیای نو و باستان، انجمن های رازآمیزگرا، زندگی پس از مرگ، قدرت‏های فراطبیعی انسان های خاص، حیات معنوی و فرقه های نو می پردازد، هر یک در واقع محقَق ساختن بخشی از مرحله آشوب باورها را عهده دار هستند. کارکرد آشوب ساز این گونه تولیدات با توجه به فقدان تبیین کافی از آموز های اصیل بومی در سالهای گذشته، دوچندان می شوند. 


تثبیت مفاهیم بنیادین نوین:
این مرحله زمانی است که آشوب باورها به طور نسبی حاکم شده باشد. زمانی که شما خودتان عامل آشوب بوجود آمده باشید، این امکان را دارید که چند نقطه اتکا را به عنوان مفاهیم اولیه نظام ارزشی آینده، مورد تأکید قرار دهید. زمانی که مفاهیم اصیل دینی با خرافه و تخیل و موهومات منتشر شده توسط فیلمها به هم آمیخته شد و آشوب حاکم گشت، زمان آن می رسد که توجه مخاطب به چند مفهوم اولیه و بنیادین جلب شود و آنها را نسبت به سایر مفاهیم موجود قابل قبول تر بداند. این مفاهیم در واقع شالوده نظام ارزشی یا آئین جدیدی است که قرار است در مرحله بعد ارائه شود. حلول روح هستی در کالبد جسمانی، بازتولد روح یا تناسخ، تعادل با موسیقای هستی و ایمان به قدرت درون و مراقبه باطنی، از جمله مفاهیم اولیه دین نوین جهانی است که باید در مرحله دوم به تثبیت برسد. در این مرحله که از نظر زمانی می توان با مرحله آشوب همراه باشد، این مفاهیم در ذهن مخاطبان به عنوان آموزه هایی قابل پذیرش و نزدیکتر به واقع تثبیت می گردد تا در مرحله سوم آئین نوین بر پایه آنها بنا شود.
مفاهیم بنیادین اولیه برای دین نوین جهانی با ظرافت قابل توجهی در تاروپود درام های تولید شد در کانون های فیلم سازی مذکور، گنجانده شده اند. به عنوان مثال تولیداتی نظیر Tru Calling (series),  Push (2009), Painkiller Jane (2007), Dead Zone (series) این مأموریت را بر عهده دارند که پیش شرط های روانی لازم را برای ایمان به رهبران معنوی جدیدی همچون Alberto Villoldo که شاگردان او چندین سال است که در ایران نیز فعال شده اند، در ذهن مخاطبان مهیا سازند. این رهبران پیشگو و غیبگو مبلغان آموزه های دین نوین جهانی خواهند بود.


آلبرتو وی لولدو
این رهبران پیشگو و غیبگو، مبلغان آموزه های دین نوین جهانی خواهند بود.


ارائه نظام ارزشی جدید:
مرحله سوم ارائه نظام ارزشی جدید و ساختار نوین به عنوان یک مجموعه واحد و منسجم است که به طور رسمی و فراگیر جایگزین نظام ارزشی پیشین می شود. در این مرحله بر اساس یک تئوری پساساختارگرایانه، لزوما نیازی نیست ساختار پیشین شکسته شود و ساختار ارزشی نوین جایگزین آن گردد، بلکه در صورتی که بتوان نظام ارزشی جدید و محتوای مورد نظر را در همان ساختار قدیم گنجاند، سناریوی موفق تری به انجام رسیده است. 
آنچه که به مرحله ارائه ساختار نوین مربوط می شود، فیلم هایی هستند که به مخاطب القاء می کند آئینی که در اختیار اوست نمی تواند پاسخگوی نیازها و زُداینده مشکلات باشد، بلکه باید آئینی جدید را جستجو نمود که از بنیان متفاوت است. فیلمهایی چون Avatar (2009)، The Book of Eli (2010) و 2012 (2009) به این مرحله از پروژه دین نوین جهانی تعلق دارند و زمینه پذیرش یک ساختار معرفتی تازه را در اذهان مخاطبان فراهم می سازند.

پیاده سازی این ایده در خصوص آموزه های اسلامی بویژه آموزه مهدویت به دهه سوم قرن بیستم باز میگردد. آلیس بیلی اولین باد در سال 1925 بر اساس آموزه های تئوسوفیستی- کابالایی، منجی را در ادیان مختلف از جمله اسلامی همان انکشاف هفتم حلقه های خلقت معرفی کرد که تئوسوفی در ساختاری غیرتوحیدی به توضیح آنها می پردازد. همانطور که گفته شد هرچند این جریان دست کم قریب به یک قرن پشتوانه فکری و مکتوب دارد ولی ظهور رسانه ای و عمومی آن به دهه گذشته بازمیگردد و پس از این گسترده تر و عمیقتر مشاهده خواهد شد.

منبع : مشرق

 نظر دهید »

اعتیاد به تلفن همراه + اینفوگرافیک

09 خرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

 نظر دهید »

پاندای توراتی وارد می شود!!!

09 خرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

90 ساعت 08:51  تاریخ 26 می همین امسال بود که قسمت دوم انیمیشن مشهور “پاندای کونگ فو کار” روی پرده رفت تا مثل قسمت اولش مخاطب های زیادی را در کشورهای مختلف دنیا جذب کند. انیمیشنی که محصول کمپانی آمریکایی “دریم ورکز” است همان کمپانی معروفی که می توانیم آنرا با سه گانه شرک به یاد بیاوریم.
“پاندای کونگفو کار 2″بدون رقیب  توانست در عرض یک هفته با فروش 56.5 میلیون دلار بر پله اول فروش بایستد و با اکران در 11 هزار و بیست و پنج سینما در 17 کشور جهان،علاقه مندان را به سینما بکشد.

انیمیشنی که به جز داستان و شخصیت ها و ویژگی های خیره کننده فنی و گرافیکی، برای اینکه مخاطب را به سینما بکشد دلایل دیگری هم داشت و یکی از آنها، صداهای آشنایی بود که می توانستند روی شخصیت های کارتونی بشنوند. هنرپیشه هایی چون “آنجلینا جولی"،"جکی چان"،"داستین هافمن” نام های آشنایی است که جای شخصیت های این اثر سینمایی سخن گفته اند و رقابت را بین این کمپانی با کمپانی رقیبش یعنی پیکسار حسابی داغ کرده است.

داستان پویانمایی
“پاندای کونگفو کار 2″ دارای داستانی است که بیش از آنکه کودکانه باشد دارای استعاره ها و کنایه های ظریف بزرگسالانه است. کنایاتی که اگر داستان را برایتان تعریف کنیم خودتان به راحتی به آن پی می برید، چرا که اینبار خیلی خیلی واضح تر از همیشه است.

ابتدای این فیلم افسانه ای به سبک نمایش عروسکی با سایه، که سبک نمایش های سنتی چینی است روایت می شود. افسانه، قصه یک طاووس است که به قدرت خاصی در لوازم آتش بازی، یا به عبارتی باروت دست پیدا می کند و به خاطر همین او تبدیل می شود به «ارباب شن». کسی که پدر و مادرش حاکم منطقه اند و نگران او.نگرانی شان باعث می شود که نزد پیشگویی رفته و درباره او سوال کنند؛ پیشگو به آنها خبر می دهد این قدرت جدید که فرزندشان کشف کرده است، در حقیقت باعث گمراهی او شده و سرانجام او به دست قهرمانی سیاه و سفید، شکست خورده و نابود می شود. شن از این پیشگویی مطلع شده و بدون اطلاع والدینش به کمک گرگ ها، دست به قتل عام پانداها می زند. پدر و مادر شن پس از اطلاع از این عمل، او را طرد کرده و طاووس هم قول می دهد که بازگردد؛ اما این بار با قدرتی که همه را مطیع کند و حتی چین و شاید تمام جهان را تحت سیطره خودش قرار دهد.

 "پو” پاندای کونگ فو کار، که در قسمت قبلی توانست به مقام “جنگجوی اژدها"برسد و حالا به عنوان محافظ دهکده، از دست راهزنان و برای برقراری عدالت مبارزه می کند، ناگهان درگیر این ماجرا می شود و برای نجات چین به جنگ با طاووس  می رود. در کش و قوس همین مبارزه ها نیز می فهمد که پدر و مادرش توسط ارباب شن کشته شده اند و… و در نهایت ارباب شن را از بین می برد.

قصه توراتی و انیمیشن کودکان
رواج داستان های توراتی در هالیوود و تولیدات آن چیز عجیب یا جدیدی نیست؛ اما اشاراتی به این اندازه روشن و صریح در آثار کودکان و با این همه استقبال، تا به امروز سابقه نداشته است.

بوده اند آثاری که به ضرب و زور تشبیه ها یا استعاره های پیچیده، به تفکرات یهودی نسبت داده شده اند و گاه این استعاره ها و نسبت ها آنقدر دور و گنگ بوده اند که کمتر از سوی مخاطبین مورد قبول قرار می گرفتند؛ اما داستان پاندای کونگفو کار آن قدر به داستان پیامبران در تورات شبیه است که نیاز زیادی به توضیح و تفسیر ندارد.

یک فرمانروای ظالم، به اضافه ی یک پیشگویی درباره کودکی که در آینده ظلم او را بر می اندازد و در ادامه اقدام فرمانروا به قتل عام همه کسانی که به پیشگویی شباهت دارند، داستان خیلی آشنایی است که ناخودآگاه ذهن را به سمت زندگی بسیاری از انبیاء الهی می برد و بعد هم که شاهد نبرد بین خیر و شر و پیدا شدن منجی هستیم!
البته این گونه تشبیهات نامتجانس که شأن انبیا الهی در آن رعایت نمی شود، کم و بیش توسط صهیونیست هایی که زمام امور را در کمپانی های فیلم سازی در دست دارند، پیش از این هم اتفاق افتاده است اما تا به حال تا این اندازه واضح به آن اشاره نشده بود.

ماجرای دیگری هم در این کارتون قابل توجه است و آن استفاده نماینده شر از سلاح های آتشینی است که می خواهد با قدرت آن جهان را تسخیر خود کند. سلاحی با نور و انرژی نابود کنندگی زیاد. همان که ابرقدرتها می خواهند با آن مقابله کنند و موجودات شریر دنبال ایجاد و استفاده از آن هستند! و جالب تر این است که عرصه نمایش این امر ذهن و تفکر کودکان است. کودکانی که قابلیت دارند آنرا درونی کنند و بدون چون و چرا پذیرا باشند.

منبع: مشرق با تصرف و تلخیص

 نظر دهید »

BBC فارسی، با بودجه ای مضاعف در شرایط رکود اقتصادی

09 خرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

 در خبر ها آمده بود که مکان بخش فارسی بی بی سی به محل جدید و بزرگتری منتقل شده که دارای امکانات بیشتر و ساختمان مجهز و تجهیزاتی قابل توجه است. این جابجایی و انتقال به مکان بزرگتر و مجهزتر نشان می دهد که بی بی سی و دولت انگلستان به فکر تجهیز و توسعه کارهای بی بی سی فارسی است.
با وجود تعطیلی و کاهش ساعات برنامه های بی بی سی روسی، عربی، اردو و… برنامه های بخش فارسی بی بی سی افزایش یافته و علاوه بر اضافه شدن تلویزیون فارسی که در سال های اخیر راه اندازی شده، بخش رادیو فارسی بی بی سی همچنان به کار خود ادامه می دهد و برنامه چشم انداز صبحگاهی آن پس از سال ها همچنان ادامه دارد.

اخیرا، وزارت خارجه انگلستان و منابع مالی شبکه بی بی سی، اعلام کرده اند که بخش اعظمی از بودجه اختصاص داده شده به دپارتمان بین المللی بی بی سی جهت برنامه های برون مرزی کاهش یافته و بی بی سی مجبور به کاهش کارمندان و همچنین بودجه اختصاص داده شده به این بخش های بین المللی شده است.

اما بخش فارسی بی بی سی با افزایش تعداد نیرو و بودجه همراه بوده است و این موضوع نشان می دهد که دولت انگلستان و بی بی سی، اهداف خاصی را در ایران دنبال می کنند که به خاطر آن نه تنها برنامه ها را در شرایط بحران مالی جهان و اروپا کم نکرده اند بلکه برعکس این بودجه و برنامه های بخش فارسی را افزایش داده اند. کارشناسان معتقدند که بی بی سی با هدف براندازی نظام جمهوری اسلامی و اخلال در شرایط ایران و مداخله در اوضاع ایران، تلاش می کند که برنامه هایی را با این هدف تولید کند و در نتیجه بودجه و ساعت و تعداد کارمندان خود را افزایش داده است.

اخیرا، مکان بخش فارسی بی بی سی که قبلا در یک ساختمان کوچک در منطقه bush house بوش هاوس در مرکز شهر لندن بود به محل جدید و بزرگتری در منطقه shepherds bush شفردز بوش در جنوب لندن منتقل شده که دارای امکانات بیشتر و ساختمان مجهز و تجهیزاتی قابل توجه است

مسوولان بی بی سی علاوه بر جذب کمک های دولتی از مالیات دهندگان انگلیسی، از کمک های بنیادهای صهیونیستی، بهایی، سلطنت طلب وافرادی مانند فرح پهلوی، اشرف پهلوی و… نیز تامین می شوند و اخیرا چند فقره کلاهبرداری و جذب پول باهدف تبلیغ برای خاندان پهلوی نیز مورد توجه بی بی سی فارسی بوده است.

بی بی سی فارسی به نوعی دارای بودجه ای مستقل است که از طریق مالیات مردم انگلیس و بودجه ویژه حکومت پادشاهی این کشور تامین می شود و این بودجه بندی و نوع مدیریت بی بی سی فارسی نشان می دهد که این شبکه تنها یک شبکه اطلاع رسانی و خبری نیست بلکه برای اهدافی فراتر از یک شبکه اطلاع رسانی سازماندهی شده است.

علاوه بر این کمک های ویژه، منابع موثق از کمک ۱ میلیون پوندی مرکز اصلی بهائیت در سرزمین های اشغالی (اسرائیل)، کمک ۷۵۰ هزار یورویی چند خانواده ثروتمند و معروف بهایی، و کمک یک میلیون و ۳۰۰ هزار پوندی انجمن یهودیان ایرانی لندن به شبکه بی بی سی فارسی خبر می دهند.

فرح پهلوی نیز در بازدیدی که از بی بی سی فارسی داشت، ۵۰۰ هزار دلار به این شبکه تقدیم کرد و اشرف پهلوی نیز سود یکی از سپرده های مالی هنگفت خود را به بی بی سی اختصاص داد.

شبکه بی بی سی فارسی، در دو سال گذشته علاوه بر برنامه براندازی جمهوری اسلامی که به شکل های مختلفی در دستور کار این شبکه بوده است، به گسترش فرهنگ بی دینی و خروج کارکنان از اسلام و بهایی شدن تعدادی از کارکنان، گسترش فرهنگ ابتذال غرب و در مواردی روابط غیر اخلاقی بین کارکنان و تجاوز به زنان و…. پرداخته و نشان داده که نه تنها یک شبکه اطلاع رسانی بی طرف نیست بلکه به موازین اخلاقی و حقوق بشری و بی طرفی نسبت به دین و مذهب و اخلاقیات نیز پای بند نیست.

نکته مهم این است که بی بی سی فارسی هیچگاه بی طرف نبوده و تنها به دنبال اطلاع رسانی نیست. نمونه این موضوع، افزایش برنامه ها به ۲۲ ساعت به هنگام اغتشاشات بعد از انتخابات ریاست جمهوری سال 1388 است، زیرا اگر هدف بی بی سی اطلاع رسانی انتخابات بود همان برنامه های ۲۴ ساعته چند روز قبل از انتخابات کافی بود اما بی بی سی با هر روز اغتشاش، برنامه خود را زودتر شروع می کرد و تلاش می کرد که با اغتشاش گران تماس برقرار کند.

همچنین با وجود آن که در ایران دفتر و اجازه قانونی برای کار ندارد متاسفانه با انجام کارهای غیر قانونی از جمله همکاری با تعدادی از فیلم سازان و همکاری با برخی خبرنگاران در داخل ایران تلاش کرده است، که سوژه ها و مطالب وگزارش و فیلم هایی را بر علیه نظام جمهوری اسلامی و سیاه نمایی اوضاع داخلی ایران گرد آوری و پخش کند.

برآوردها نشان می دهد که حداقل بودجه شبکه بی بی سی فارسی سالانه ۲۲ میلیون دلار است و این بودجه چند برابر یک شبکه معمولی اطلاع رسانی در کشورهای اروپایی است در حالی که دولت انگلیس با بحران های گسترده اقتصادی، بیکاری کارگران و اعتراضات عمومی مواجه است بی بی سی فارسی با افزایش بودجه پیگیر اهداف خاص دولت انگلیس است. بی بی سی فارسی یکی از شبکه های تحت فعالیت سرویس جهانی بی بی سی است که زیر نظر وزارت خارجه انگلیس کار می کند.

منبع:
با تصرف و تلخیص از مقاله «هدف ازافزایش امکانات و بودجه بی بی سی فارسی چیست؟» ، باشگاه خبرنگاران جوان

 1 نظر

این بازیها چطور مجوز می گیرند؟

09 خرداد 1392 توسط میرعیسی خانی


 چند سالی است با تاسیس بنیاد ملی بازی های رایانه ای، کار رده بندی سنی و تعیین مجاز و غیرمجاز بودن بازی های رایانه ای و ویدئویی، این رسانه جدید و نوظهور به این نهاد غیردولتی واگذار شد که متاسفانه تا به امروز شاهد عدول از سیاست های نظام اسلامی و شکسته شدن خطوط قرمز هستیم.

این در حالی است که طبق اعلام رئیس این بنیاد، سال گذشته در ایران 37 میلیون نسخه بازی رایانه ای به فروش رفته است و این امر نشان دهنده ضریب نفوذ رسانه بازی های رایانه ای در میان کاربران ایرانی است.

اما سوال اینجاست که آیا می توان به صرف انیمیشن بودن و غیرواقعی بودن، به بازی هایی مجوز داد که اسلام و تشیع را به انحراف کشیده، شیعیان را تروریست معرفی کرده و مجوز حمله به کشورهای اسلامی را صادر می کنند؟ آیا می توان به صرف انیمیشن بودن انتشار بازی هایی را بلامانع دانست که زنان در آن به صورت نیمه برهنه ظاهر می شوند؟ بازی هایی که به مشروبات الکلی اشاره می کنند طبق کدام رده بندی مجاز هستند؟ آیا درست است که یک ماه قبل از فتنه سال 88 به بازی هایی مجوز انتشار دهیم که مراحل تغییر نظام را آموزش می دهند؟ آیا می شود وزارت ارشاد به بازی هایی مجوز دهد که نمادهای شیطان پرستی را ترویج می دهند؟

اگر پا روی همه دغدغه های فرهنگی بگذاریم و از همه آرمان ها عدول کنیم اما مسئله برهنگی خط قرمزی است که هیچگاه از آن صرف نظر نشده است.
به راستی وقتی نهاد های فرهنگی کشور مانند شورای نظارت بر اسباب بازی، عروسک باربی را غیرمجاز اعلام می کنند چرا به بازی “باربی و 12 پرنسس رقاص” که به آموزش رقص می پردازد مجوز انتشار می دهند؟

 وقتی در هیچ یک از فیلم ها، سریال ها و انیمیشن های منتشر شده نمایش زنان خارجی با سینه های نیمه برهنه مجوز پخش دریافت نمی کنند چرا برای اولین بار از مرزهای اعتقادی عقب نشینی می کنند؟

 به چه دلیل پا را از این فراتر می نهند و به بازی هایی که در آن زنان به صورت نیمه برهنه حاضر می شوند مجوز می دهند؟

بنیاد ملی بازی های رایانه ای چند سالی است این رویه را در پیش گرفته است و شاید دلیل آن عدم توجه به تعهد کارشناسان و متخصصان در آن مجموعه باشد. به راستی کدام کارشناسان فرهنگی و دینی با کدام معیار در بنیاد ملی بازی های رایانه ای تشخیص داده اند که این بازی ها با معیارهای نظام اسلامی همخوانی دارد؟

بررسی تفکرات نمونه ای از این کارشناسان که در همایش ماه گذشته بنیاد ملی بازی های رایانه ای و رونمایی از سه کتاب در رابطه با بازی های رایانه ای حضور داشته است شاید جوابی به قسمتی از این سوال ها باشد .مراسم رونمایی از 3 کتاب تازه در حوزه بازی‌های رایانه‌ای در سرای اهل قلم به همت بنیاد ملی بازی های رایانه ای برگزار شد.
مشرق

 نظر دهید »

بلوتوث های شیطانی

09 خرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

 کافی است همین الان «بلوتوث‌» گوشی‌ تلفن همراه‌تان را در اتوبوس، مترو یا هر مکان عمومی و شلوغ دیگری که هستید روشن کنید. مطمئناً به محض روشن کردن، تصاویر، کلیپ‌ها و فایل‌هایی به دستتان خواهد رسید که 85 درصدشان شامل محتواهایی هستند که شاید فکرش را هم نمی کنید.  

با وجود گذشت چندین سال از ورود این فن‌آوری به جامعه، فرهنگ این پدیده هنوز به درستی در میان مردم جا نیفتاده است و عمده فایل‌هایی که دست به دست می‌شود، محتواهای چندان پسندیده‌ای ندارند. فن‌آوری‌ها هر روز در حال ارتقا و توسعه هستند و این باعث متحول شدن جهان ارتباطی انسان‌ها شده است که گریزی از آنها نیست.
تلفن همراه از جمله این فن‌آوری‌های جدید به شمار می‌آید که از پدیده‌های نوظهور عصر الکترونیک و دنیای دیجیتال است و به ویژه دردهه اخیر به شدت جای خود را در افراد جامعه ایرانی و به ویژه جوانان باز کرده است. با وجود آنکه در سال‌های اخیر نیز تلاش‌هایی درباره فرهنگسازی و آسیب‌شناسی این پدیده شده است اما همچنان مخاطبان این رسانه محتواهای نامناسبی را با هم رد و بدل می‌کنند.

 در کمین فکر تو اند
دکتر مجید ابهری، رفتارشناس  این موضوع را تایید و به استفاده نادرست از بلوتوث اشاره می‌کند؛ «ورود هر فن‌آوری اگر بدون بسترسازی فکری و فرهنگی در جامعه صورت پذیرد به خاطر تقابل فرهنگی و نهادینه نشدن کاربرد ابزار فن‌آوری باعث بروز ناهنجاری‌های مختلف و متعددی خواهد گردید.

آپارتمان، خودرو، موبایل و اینترنت از شکل‌های مختلف و ابزارهای متفاوت فن‌آوری هستند که با هدف‌های مختلفی طراحی و وارد کشور شده‌اند. استفاده از این وسایل به دلیل عدم بسترسازی فکری و فرهنگی به کوره راه استفاده نادرست یا سوءاستفاده کشیده شده‌اند. یکی از مطرح‌ترین ابزارهای فن‌آوری‌های نوین همین بلوتوث است.

این فرآیند جهت انتقال سریع اطلاعات در شکل‌های تصویری، نوشتاری و موسیقایی به کار می‌رود. متاسفانه این ابزار هم مثل پدیده‌های نوین در کشور ما دچار سرنوشت بدی شده است. ممکن است از این فرآیند استفاده‌های علمی، فرهنگی و هنری نیز به عمل آید اما کل این ابعاد ۱۵ درصد بیشتر نیست.

۸۵درصد کاربری بلوتوث در ارسال موسیقی، تبلیغات، فیلم‌ها و تصاویری به کار می‌روند که جنبه سرگرمی داشته و در زندگی روزمره و درابعاد اقتصادی، فکری و فرهنگی هیچ گونه برآیندی ندارد.» این کارشناس نتایج یک پژوهش را مطرح و در ادامه از سهم عوامل مختلف اجتماعی و فرهنگی در این رابطه حرف می‌زند؛ «در یک پژوهش میدانی در ایستگاه‌های مرکزی مترو مثل صادقیه در طول نیم ساعت حدود ۴۷ موضوع توسط بلوتوث‌های مختلف دریافت گردید. اکثریت این مطالب آدرس‌ عرفان‌های دروغین، شیطان پرستان، تصاویر غیراخلاقی یا بد اخلاقی زیان‌آور فرهنگی بودند. از نگاه رفتارشناسی و جامعه شناسی مقصر اصلی نهادهای فرهنگی و اجتماعی همچون خانواده‌ها و رسانه‌ها و به ویژه صدا و سیماست چرا که کاربرد اصولی، منطقی و عقلی فن‌آوری‌ها برای تسهیل امور روزمره و تعاملات منطقی و فرهنگی است. اما امروزه با آمارگیری سرانگشتی می‌توان به این واقعیت پی برد که بسیاری از نقل و انتقالات غیرمنطقی به‌وسیله بلوتوث انجام می‌گیرد.»

دکتر ابهری محتواهای این بلوتوث‌ها را در چند دسته تقسیم بندی می‌کند؛ «در ارزیابی محتوای پیام‌های بلوتوثی به محورهای زیادی برخورد می‌کنیم. اول اینکه عکس‌ها، فیلم‌ها و کلیپ‌هایی که اکثریت آنها دارای جنبه‌های منفی هستند و افکار جوانان را به سمت انحراف سوق می‌دهند. در مورد دوم آدرس‌ها و تبلیغات عرفان‌های دروغین به ویژه شیطان پرستان است که اجازه تبلیغات علنی در جامعه ندارند. دسته سوم شایعات، لطیفه‌ها و شعارهای زننده‌ و غیراخلاقی است که توسط شبکه‌های ضد انقلاب  تولید و تکثیر می‌شود. دسته آخر هم پیام‌های تبلیغاتی مجازی است که از سمت سازمان‌ها و شرکت‌های مختلف برای مخاطبان ارسال می‌شود. متاسفانه امروز نهادهای متولی ابزارهای جایگزین تدارک ندیده‌اند و هنوز پدیده‌ای مثل بلوتوث در دست کسانی است که استفاده‌های غیرمنطقی و ضداخلاقی انجام می‌دهند.»
 
خشونت دست به دست می شود
دسته دیگر از موضوعاتی که در بلوتوث‌های رد و بدل شده چند وقت اخیر مشاهده می‌شود، فیلم‌ها و تصاویری است که از صحنه‌های خشونت آمیزی همانند درگیری‌ها و تصادفات بین مخاطبان توزیع می‌شود. ابهری درباره تبعات منفی این موضوع هم هشدار می‌دهد؛ «توزیع کلیپ‌های بعضی از حوادث و موضوعات به وسیله بلوتوث با حمایت شبکه‌های ایجاد شایعه و هراس اجتماعی و التقاط فکری در جامعه روی می‌دهد. عدم دریافت و مقابله با ارسال این گونه فیلم‌ها و فایل‌ها باید در دستور کار همه قرار بگیرد و فیلم‌هایی مثل حادثه سعادت‌آباد یا جنازه بعضی از مقتولان دست به دست نشود. چراکه عوارض ناشی از دست به دست شدن این موارد نه تنها زیان‌های موقت دارد بلکه در طولانی مدت باعث آسیب‌های شدید اجتماعی می‌شود.»

بچه ها در خطرند
رئیس انجمن مددکاری ایران نیز دلایل رواج  بلوتوث‌ها در میان قشر جوان را تخلیه نامناسب هیجانات و انرژی، کم کاری در حوزه‌های فرهنگی و اعتقادی وجذابیت‌های کاذب این فن‌آوری می‌داند: «نبود اطلاع رسانی درست درباره استفاده مناسب از بلوتوث و یک سری بی‌توجهی خانواده‌ها باعث این مسئله شده است. به عنوان مثال وقتی گوشی تلفن همراه در اختیار نوجوان راهنمایی و دبستانی قرار می‌گیرد، بی‌گمان به دلیل ناآگاهی و تاثیر گروه همسالان به سمت و سوی رد و بدل بلوتوث‌های غیراخلاقی می‌رود. علاوه بر این که وقتی تبلیغات نصف قیمت بودن ارسال پیامک در نیمه شب در صدا و سیما پخش می‌شود عده‌ای با هدف سوء از آن استفاده می‌کنند و بی‌گمان همه این پیامک‌ها برای مسائل کاری در نیمه شب زمان مناسبی نخواهد بود اما سود در این میان حرف اول را می‌زند و کسی به دنبال آسیب‌های اجتماعی ناشی از آن نیست.»

موسوی با اشاره به نتایج اجتماعی این بلوتوث‌های غیراخلاقی می‌گوید: «مهم‌ترین پیامد آن وابستگی روانی فرد به این بلوتوث‌ها و اختلالات روانی در فرد است علاوه بر این که این بلوتوث‌ها به تضعیف ارزش‌های دینی و اعتقادی در نوجوانان و جوانان منجر می‌شود. بررسی‌ها حاکی از آن است که آثار مخرب بلوتوث‌های غیراخلاقی تشویق و ترغیب و راهنمایی قشر نوجوان و جوان به سمت بی‌بندوباری و فساد اخلاقی و در نهایت گسترش آسیب‌های اجتماعی در جامعه است.»

برگرفته از پایگاه خبری سیتنا

 1 نظر

منتقد سر خود!

08 خرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

 راستش زماني كه مطلب اسطوره اي به نام شيطان را مي نوشتم متوجه شدم، نمادهايي كه اهالي(صهيونيستي) هاليوود در فيلم هايشان از آنها بهره مي گيرند يكي- دوتا نيست، پس چه بهتر كه اين نمادها را بشناسيم تا با ديدي موشكافانه تر به فيلمها نگاه كنيم و به راحتي اي كه آنها مي خواهند سرمان كلاه نرود، به قولي «خودمان يكپا منتقد شويم!»:

اسطوره مادر

مادر در تمام فرهنگ ها مقدس و محترم است. در فلم های هالیوودی که تحت تاثیر تفکر یهودی-صهیونیستی ساخته می شود،با نظر به کتاب مقدس و فرهنگ یهود،نقش ویژه ای به مادر داده می شود: مادر یادآور سرزمین مادری است که زادگاه نیاکان یهودیان،«ارض موعود» است.

بررسی های انجام گرفته در زمینه تعامل سینمای یهودی و ژاپنی نشان می دهد که تکرار مضامین تفکر صهیونیستی و غربی در آثار ژاپنی بسیار تأمل برانگیز است، البته مشخص است که ما تمام آثار سینمای ژاپن را صهیونیستی نمیدانیم، اما وقتی که در سینمای ژاپن عناصری چون سرزمین موعود، قوم برگزیده، آوارگی و سپس رسیدن به دامان مادر و … که مضامینی کاملاً غربی و صهیونیستی هستند، در کنارهم و با ترکیب خاصی تکرار می شوند، باید مطمئن شد که این آثار به صورت سفارشی ساخته شده اند.

فیلم شناسی: هاچ زنبور عسل، چوبین، حنا دختری در مزرعه، باخانمان، دختری به نام نل، بل و سباستین، بنر و… نمونه هایی از داستانهایی است که یا کودکی به دنبال مادرش می گردد یا بی مادر است. شایان ذکر است که بسیاری از این پویا نمایی ها در کمپانی های ژاپنی ساخته شده اند. فیلم هایی چون تک شاخ، هوش مصنوعی، هری پاتر و … نیز فیلمهایی اند که عنصر مادر در آنها به عنوان نماد حضور دارند.

اسطوره سرزمین بدون مردم، برای مردم بدون سرزمین!

یهودیان رها شده از بند نازیسم در مرز روسیه آواره اند. پلیس روسی از اشترن (سر دسته یهودیان) می پرسد: چرا اینجا نشسته اید؟ وقتی جواب می شنود: چون جایی برای زندگی نداریم! او به سرزمینی بدون شهروند و سبز و خرم اشاره می کند. که در ادامه جمعیت سرگردان آواز خوان به سمت سرزمین جدید می روند!

قسمتی که خواندید یکی از سکانس های تاثیر گذار فیلم فهرست شیندلر اثر اسپیلبرگ است. در این فیلم و فیلمهایی ازین دست همچون ده فرمان، فرار مرغی و … شاهد سکانس هایی هستیم که سرزمینی بدون ساکن در جهان را متعلق به گروهی بی سرزمین یعنی قوم یهود می داند. سرزمینهایی بهشت گونه که آرمانشهر یهودیان می شود. بر اساس این اسطوره گلدامایر، صهیونیست باسابقه، در توهینی آشکار به ملت فلسطین گفته بود.

خلق فلسطین وجود ندارد … این طور نیست که ما آمده باشیم که آنها را پشت در بگذاریم و زمین هایشان را از آنان بگیریم، ایشان وجود ندارند.

دستگاه های تبلیغلتی صهیونیسم نیز این اسطوره دروغ را با توانایی هر چه بیشتر اشاعه داده اند و آنرا به امری درونی برای مردمشان تبدیل کرده اند.

خدای ناتوان

خدا در کتابهای مقدس تحریف شده یهود، جسمانی، ناتوان و انسان گونه تصویر می شود، و به گونه ای است که انسان ها میتوانند به مقام خدایی برسند و خداوند با خطوط سیمای یهودیان، خود را بر روی زمین آشکار می سازد.

در بسیاری از آثار امروزی هالیوود- صهیونیستی، دیگر خدایی وجود ندارد و بشر غربی، با رهبری دانشمند یا کارشناس یا یک ابر قهرمان یهودی، جهان یا سرزمین ویژه ای را نجات می دهد، برای نمونه در سه گانه ماتریکس، نئو بدون حضور خدا و تنها با تکیه بر توانایی های فردی توانست شهر زایان را نجات دهد. بی قدرتی خدا و این تصاویر در فیلمهای بسیار دیگری چون جنگ ستارگان، ارباب حلقه ها، هری پاتر، مریخی ها حمله می کنند، آرمگدون، طالع نحس، کنستانتین، 2012، آگاه، نارنیا و … نیز وجود دارد که یا خدا وجود ندارد و یا قدرتش در برابر شیطان بسیار کم است!

منابع:
کتاب اسطوره های صهیونیستی سینما، محمد حسین فرج نژاد، نشر هلال
مجله همشهری جوان شماره 97

 3 نظر

رقابت خرگوش و لاک پشت

08 خرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

 بیستمین شبکه تلویزیونی نیز با عنوان تماشا مدتی است راه اندازی شد. شبکه ای در آن قرار است فقط سریال پخش شود و مخاطبان این امکان را دارند که یک سریال را با سه مرتبه تکرار در ساعات مختلف روز تماشا کنند!
از دو سال پیش که مسئولان صدا و سیما با وعده راه اندازی شبکه های جدید از جریان سازی و تنوع بخشی به برنامه گفتند، خیلی ها منتظر بودند ببینند شبکه های تازه تاسیس که تنها از طریق آنتن های دیجیتال قابل دریافت بود، چه محتوایی را قرار است به مخاطب منتقل کند؟

انتظارها بالاخره با راه اندازی شبکه های مستند، شما، نمایش، آی فیلم، پویا، بازار، ورزش، سلامت و تماشا به سر رسید تا مخاطبان هر چند ماه یکبار دستگاه های دیجیتال خود را برای دریافت شبکه جدید تنظیم مجدد کنند.

اتفاقی که در ابتدای راه اندازی این شبکه ها مخاطبان با آن رو به رو شدند، پخش فیلمها و سریالهای قدیمی  و به اصطلاح نوستالژیکی بود که مخاطبان را با خود به خاطرات می برد. امری که در ابتدا برای ما ایرانی ها که به خاطره بازی هم معروف هستیم جذاب به نظر می رسید اما هرچه جلوتر رفت و شبکه های جدیدتر ایجاد شدند، شاهد تکثیر این تکرار در شبکه های مختلف بودیم، تا جایی که فیلمی که چند هفته قبل در شبکه آی فیلم پخش می شد، اکنون در شبکه نمایش پخش می شود و البته لازم به ذکر نیست که همان برنامه بارها در شبکه های 1و2و3و4و5 پخش شده بود!

شبکه تماشا نیز این دور را تکمیل کرد و با عنوان شبکه سریال، باز هم سراغ سریالهای قدیمی تلویزیون رفت و باز هم این مخاطب بود که باید با گذشته ها و خاطراتش، آن هم نه برای یکبار که برای چندمین بار روبه رو شود تا جایی که این امر به نوعی سوژه مسخره کردن و حتی اعتراض بسیاری شود که «چه خبر است؟! چرا اینهمه تکرار؟»
حال باید دید سریالها و فیلم های سینمایی چند بار تکرار این 20 شبکه کدام محتوای اخلاقی و اسلامی و متناسب با فرهنگ و جامعه مان را منتقل می کنند؟ اگر جم تی وی، من و تو، فارسی وان و 120 شبکه ماهواره ای فارسی زبان دیگر که هر روز بیشتر و بیشتر رشد می کنند، هدف خود را پخش سریال و تکرار آن قرار می دهند، پشت سرشان اهدافی خوابیده که سرگرم سازی همراه با القا و تغییر سبک زندگی و ذائقه ایرانی یکی از آنهاست، اما کدام هدف پشت سر تکرار سریالهای قدیمی ما که بسیاریشان به لحاظ محتوایی تاریخ گذشته اند قرار دارد؟

به قول دکتر حسام الدین آشنا استاد ارتباطات این برنامه ها مخاطبان کدام شبکه ها را کاهش داده اند؟ شبکه های ماهواره ای یا مخاطبان شبکه 1و2و3و4؟ جواب احتمالا روشن است.

باور کنیم هرچقدر هم بار نوستالژیک برنامه های شبکه های تازه تاسیس بالا باشد، باز هم نمی تواند در مقابل جذابیت، سوژه های جدید و مبتلابه جامعه رقابت متعادلی داشته باشد. رقابت خرگوش و لاک پشت مسلما اینبار به برد لاک پشت ختم نخواهد شد چون خرگوش های این مسابقه خواب نیستند!

نویسنده: مریم محبی

 نظر دهید »

نگاهي به ابعاد سلطه يهوديان بر صنعت مد

08 خرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

صنعت پوشاك به دليل سهم بالاي خود در اقتصاد كشورهاي دنيا (كه همواره جزء 5 صنعت پول‌ساز اول كشورهاي پيشرفته مي‌باشد)، از لحاظ فرهنگي، اجتماعي و هنري نيز تأثيرات زيادي بر جوامع ما دارد. نويسنده با نگاهي به سلطه تدريجي و تمام عيار يهوديان بر صنعت مد و همچنين عرضه كالاهاي لوكس ديگري نظير جواهر، عطريات و ساعت، يادآوري مي‌نمايد، اين ابرشركت‌هاي صنعت پول‌ساز مد، براي فروش بيشتر، از تبليغات شرم‌آوري بهره مي‌برند كه همواره با اعتراضات گسترده مردمي روبه‌رو بوده است. همچنين استفاده از سياست‌هايي غيراخلاقي نظير دستكاري قيمت‌ها، پرداخت رشوه، جنگ‌هاي تجاري ظاهري، پولشويي و قاچاق موادمخدر، تلفيق سكس و خشونت در تبليغات كالاهايشان، از ديگر نقاط سياه فعاليت يهوديان در اين صنعت مي‌باشد. كمك‌هاي هنگفت اين يهوديان به دولت اسراييل و برگزيدن نام‌هايي جعلي براي خود از سوي آنان، اين پرسش را مطرح مي‌كند كه اين افراد تا چه زماني مي‌توانند خود را در پشت اين محصولات شيك و لوكس مخفي نمايند؟

جويل كوتكين نويسنده مشهور در كتابش مي‌نويسد: “در سال 1885 ميلادي، يهوديان به ويژه تبعه‌هاي آلماني، 97 % كل كارخانجات پوشاك را در اختيار داشتند. در سال‌هاي ابتدايي قرن بيستم هم، آنان در ايالات متحده، بر كل بخش‌هاي اين صنعت پول ساز، سلطه‌اي تمام عيار داشتند. در سال 1915 ميلادي، تجارت پوشاك پس از دو بخش فولاد و نفت، سومين صنعت بزرگ ايالات متحده محسوب مي‌گرديد. بدين ترتيب آنان توانستند عرضه پوشاك خانگي و كارگاهي را تقريباً‌ به صورت كامل نابود كنند.”

از سوي ديگر، ميلتون پليسور مي‌گويد: “اگرچه هم اينك يهوديان بر صنعت توليد پوشاك سلطه‌اي تمام‌عيار دارند، اما در سال‌هاي دهه بيست، آنان تنها 20 % اين صنعت و در سال‌هاي مياني اين قرن، مالك 28 % آن بودند. به عنوان مثال، سوتين‌هاي مدرن و سكس، يكي از ابداعات و ابتكارات بازاريابي يهوديان به شمار مي‌رود كه از سوي شركت “مايدن فورم برازير” كه از سوي ويليام و ايدا روزنتال و ايند بيست در سال 1923 ميلادي بنيان گذاري شده بود، طراحي گرديد. به علاوه، لباس‌هاي شركت “هاتي كارنگ” هم به شكل‌گيري يك امپراتوري مد منجر گرديد كه براي سه دهه، بر صنعت مد ايالات متحده سلطه‌اي مطلق يافت.

در عصر جديد هم، يهوديان با سلطه‌اي تمام عيار بر صنعت مد، مارك‌هاي مشهوري نظير “گس"، “گيتانو"، “كالوين كلين” و لباس‌هاي جين “لوي استراوس” و حتي مواد آرايشي “رالف لاورن” را به بازار عرضه نمودند. نكته جالب در اين مورد اين است كه دو شركت “جارداچ” و گس كه هر دو از سوي يهوديان مهاجر به ايالات متحده تأسيس گرديده، همواره به جنگ تجاري با هم مشغولند و بارها از يكديگر به مراجع قضايي شكايت نموده‌اند. البته اقدامات غيرقانوني تجاري اين شركت‌ها به ويژه دستكاري در قيمت‌ها، مدت‌هاست كه در محافل مختلف مطرح مي‌گردد.

از سوي ديگر، در سال 1985، يكي از برادران ناكامش با معرفي به عنوان مدير افتخاري يك مركز آموزشي كودكان در بيت‌المقدس، خبرساز شد. وي در اين مورد مي‌گويد: “پيام اين انتصاب را بايد در انگيزه ما در بهبود جايگاه آينده اسراييل دانست. به علاوه، همه ما نسبت به سرنوشت سرزمين خويش مسئوليم.”

به علاوه روبرت‌هاس در حالي در سال 1982 ميلادي به مديريت شركت “لويس - استراوس” برگزيده شد كه وي پنجمين مدير از خانواده‌اي است كه به اين سمت برگزيده مي‌شود. البته اين شركت هم اينك به عنوان بزرگ‌ترين توليدكننده صنعت پوشاك دنيا شناخته مي‌شود.

همچنين به فهرست طولاني اين اسامي، بايد نام موريكا بيدرمن (و يا در اصل موريس زيلبربرگ) را هم بيافزاييم كه با داشتن 13 هزار كارگر در 34 كارخانه خود، توليدكننده كت و شلوارهاي پييركاردين و يويس ساينت لورنت در كارخانجات خود در فرانسه، ايالات متحده و هنگ‌كنگ است. به علاوه گفته مي‌شود كه اين شركت همه ساله، 200 ميليون دلار در طراحي لباس‌هاي توليدي خويش، سرمايه‌گذاري مي‌كند.

 از سوي ديگر در سال 1995 ميلادي، يكي ديگر از غول‌هاي يهودي اين صنعت يعني شركت كالوين كلين به قاچاق گسترده كوكايين در سال‌هاي طولاني گذشته متهم گرديد. به علاوه، مديران اين شركت به دليل استفاده از تصاوير استفاده شده توسط ميشل بر روي لباس‌ها، سال‌هاست كه از سوي فعالان اجتماعي و والدين، مورد سرزنش قرار مي‌گيرند. چرا كه وي به قول هنري گيروكس، مدت‌هاست كه از مدل‌هاي كاملاً برهنه در حالات مختلف براي ارائه لذت جنسي به مخاطبان و موضوع فانتزي سكس در دسترس عموم، بهره مي‌گيرد. به علاوه، منتقدان عصباني، اين تصاوير مستهجن را نابودكننده و شرم‌آور خوانده و شركت كلوين كلين را هم براي استفاده از كودكان به عنوان كالاهايي سكسي، سرزنش مي‌نمايند. تعدادي از منتقدان نيز اعلام نموده‌اند كه چنين تبليغاتي، با صنعت شرم‌آور پورنوگرافي كودكان، ارتباطي نزديك دارد. البته سابقه چنين فعاليت‌هايي به سال‌هاي دورتر هم بازمي‌گردد، چرا كه به عنوان مثال، سه دهه پيش هم، يكي از گروه‌هاي اجتماعي فعال با عنوان زنان مبارز با پورنوگرافي، از فعاليت‌هاي تبليغاتي اين شركت به عنوان يك فاجعه و كابوس براي زنان نام برده بود.

البته شركت بزرگ گس هم سال‌هاست كه براي فروش لباس‌هاي جين خود از همين تبليغات براي لذت‌جويي جنسي بهره مي‌گيرد و به همين دليل هم تاكنون چند گروه غيردولتي اجتماعي خواهان تحريم توليدات اين شركت به دليل تحقير زنان در تبليغات تجاري به همراه تلفيق سكس و خشونت براي فروش بيشتر شده‌اند و به اسامي اين ليست بلند بالا بايد اسامي ديگري نظير استل سومرس بنيان گذار شركت “كاپزيو” توليدكننده لباس‌هاي رقص، شركت‌هاي اسحاق ميزراهي و تامي هيلفيگر به عنوان دو شركت معروف يهودي صنعت مد و همچنين غول ايراني - يهودي عطريات و محصولات آرايشي يعني بيژن (پاكزاي) كه عنوان گران‌ترين پوشاك دنيا را با خود يدك مي‌كشد، بيافزاييم. البته در فهرست طراحان يهودي پوشاك هم نام افراد شناخته شده‌اي نظير رودي گرنريچ، جان ويتز، آرنولد اسكاسي (كه برگردان اسحاق است)، كنت كول و جودي ليبر را بايد بيافزاييم.

در سال‌هاي اخير، يهوديان دامنه فعاليت‌هاي خود را به خاك كانادا نيز كشانده‌اند. روزنامه (National Post) در مقاله‌اي خاطرنشان نموده كه در شهر مونترال كانادا، يهوديان قلب بازار پوشاك اين شهر يعني خيابان شابنل را به تسخير فروشگاه‌هاي خويش درآورده‌اند. البته در اين مقاله از پرداخت رشوه به فروشندگان در جهت عرضه انحصاري كالاهاي يهوديان، پرده برداشته شده است و اين راز كثيف صنعت پوشاك و مد، از اين جمله معروف يهوديان سرچشمه مي‌گيرد كه معتقدند: “بدون پرداخت رشوه، هيچ كاري انجام نخواهد شد.”

از ديگر سو، يهوديان با حضور در بخش‌هاي ديگري از بازار مد، عرضه كالاهايي گران‌قيمت و انحصاري نظير ساعت‌هاي ورزشي “فيلا” و ساعت‌هاي “گوكي” را هم برعهده دارند. اين كالاها كه عموماً بين 225 تا 000/14 دلار قيمت دارند، در سراسر دنيا به مشتريان ثروتمند عرضه مي‌گردند.

 غول فرانسوي صنعت جواهر يعني “كاريتر” هم يك شركت يهودي به حساب مي‌آيد. مالك اين شركت يعني آلاين دومنيك در بازديد خود از اسراييل در سال 1996 ميلادي چنين گفته بود: “من قصد دارم كه 10 ميليون دلار از منافع فروش جواهرات شركت خود را به سازمان بين‌المللي صهيونيست‌هاي جهان (WIZO) اهدا كنم.” همچنين از سال‌هاي دهه سي ميلادي تاكنون، اكثر لباس‌هاي هنرپيشه‌هاي فيلم‌هاي‌هاليوودي، توسط شركت‌هاي يهودي طراحي و توليد مي‌گردد. شركت چنل (Chanel) هم كه به عرضه گران‌قيمت ترين عطريات دنيا مشهور است، اگرچه توسط يك غيريهودي به نام كوكوچنل تأسيس شده، اما خيلي زود توسط برادران ورزاماير خريداري گرديد.

همچنين يهوديان در صنايع آرايشي و عطريات هم حضوري فعال و گسترده دارند. به عنوان مثال، امپراتور صنعت مد و عطريات يعني شركت “استانلي كوهلنبرگ” كه توسط ديان سيمون‌هالفين يهودي بنيان نهاده شده است، در صنعت عرضه عطريات از موفقيت‌هاي زيادي برخوردار مي‌باشد. همچنين شركت “فابرگ” هم با توليد رژهاي لب با ماندگاري طولاني و ريمل‌هاي ضدآب سهم زيادي در بازار يافته است، چرا كه آنان با تأسيس صدها آرايشگاه، فروشگاه و باشگاه زيبايي، تقريباً همه مدل‌ها، بازيگران زن و عكاسان لندني فعال در عرصه مد و بازيگري و عكاسي را در آرايشگاه‌هاي ساسون گرد آورده‌اند. حقيقتي كه خانم گريس ميرابلا نيز كه 17 سال سردبيري نشريه Vogue (ويژه مد و پوشاك) را برعهده داشته، به آن اذعان نموده است.

همچنين از سال‌هاي دهه 30 ميلادي، يهوديان در بخش‌هاي خلاقيت شركت‌هاي تبليغاتي هم حضوري چشم گير داشته و در مشاغلي نظير پژوهشگر تبليغات، پژوهشگري انگيزش و روان‌شناسي مصرف، فعاليت مي‌نموده‌اند. به علاوه تغيير فاميلي‌هاي آنان به اسامي مترادف انگليسي و يا برگزيدن نام‌هايي كاملاً جديد نيز در ميان اين افراد، كاري كاملاً عادي به حساب مي‌آيد و تعدادي از آنان هم عضويت افتخاري ارتش اسراييل را پذيرفته‌اند. اما آيا اين يهوديان مي‌توانند هويت واقعي خود را نيز در فراسوي اين محصولات شيك و پرفروش و اسامي جعلي پنهان نمايند؟

ماهنامه سياحت غرب، شماره 56

 نظر دهید »

بهانه ای به نام کلاه گیس

08 خرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

چند وقت پیش بود که در مترو، یکی از دستفروشان، کلاه گیسهایی تزئینی را تبلیغ می کرد و می گفت: این مو مشکل خانم هایی هم دغدغه حجاب دارند حل می کند.درست مثل بازیگرها که موی مصنوعی شان را از روسری بیرون می گذارند شما هم با این کار هم زیبا تر می شوید و هم حجابتان کامل است.
قصدم ازین متن بررسی جایز بودن یا نبودن چنین عملی نیست که همه مان خوب می دانیم مجاز به انجام این کار نیستیم و استفتائات مراجع نیز در این خصوص کاملاً مشخص واضح است. بحث اصلی این متن، جمله شاید ساده و کوتاه زن فروشنده بود. همان که اشاره ای به بازیگران زن سینما داشت که البته مد و ظاهرشان رفته رفته طیف گسترده ای را به خود جذب می کند و حتی الگو دهی می کند.

سالها قبل به خصوص در فیلمهایی که رنگ و بوی تاریخی داشتند، و بخشی از موی زنان پیدا بود، بازیگران از موی مصنوعی استفاده می کردند مثل فیلم امیر کبیر. البته در سالهای اخیر این امر با استفاده از ترفندهایی مثل کلاه های تزئینی برطرف شده است.

 
اما مدتی است با ورود انواع موهای مصنوعی به داخل کشور، استفاده از موی مصنوعی در فیلمهای سینمایی از حالت ضرورت تاریخی خارج شد و کلاه گیس این اجازه را به زنان داد که با فراغ بال، گستره بیشتری از موهای خود را(هرچند مصنوعی) نمایان کنند.
در این حالت بخش زیادی از موهای مصنوعی از زیر روسری و یا شال و یا حتی کلاه نمایان می شود. بخشی که آراستگی و جذابیت لازم و دلخواه را برای زن بازیگر و البته تماشاگر به ارمغان آورده و به اسم اینکه “مو مصنوعی است” همه چیز به اصطلاح حل بوده و مشکلی وجود ندارد.

اما موضوع به اینجا ختم نشده مدتی است دیده می شود، گاهی، در برخی آثار سینمایی، کلاه گیس به تنهایی نقش زینتی یا فانتزی را برای زنان ایفا کرده و به شوخی و یا جدی مورد استفاده قرار می گیرد. برای مثال در فیلم هایی چون عروسک شاهدیم که از کلاه گیس در صحنه هایی توسط بازیگر فیلم به راحتی مورد استفاده قرار می گیرد یا در فیلم دایره زنگی همین خانم بازیگر بعد از استفاده از کلاه گیس در صحنه های مختلف فیلم، به یکباره و در صحنه ای که با پلیس رو به رو می شود مخاطب را ازین نکته آگاه می کند که این موی بیرون از روسری، کلاه گیس است نه موی خودش! و به این ترتیب سعی در مبرا کردن خود دارد.
 
این مسئله شاید حالا چندان جدی نباشد و در صحنه ای بصورت نمایشی مورد استفاده قرار گرفته باشد، اما با توجه به سیری که استفاده از موی مصنوعی از ابتدا تا حال داشته است، بیم آن می رود که اینکار رفته رفته و پس از مشاهده سکوت همگانی، به یک عادت و روال عادی در کارهای نمایشی تبدیل شود .
کلاه گیس به طور حتم استفاده های مناسب و کاربریهایی دارد، اما شکی نیست که کشف حجاب به شکلی خاص و خودنمایی در ملاء عام و یا نمایش عمومی، در میان آنها هیچ جایی ندارد، چراکه اساساً پوشش هایی که به جلب توجه می انجامد، با اصل و فلسفه حجاب مغایر است و خوب می دانیم که حجاب بدون عفاف هیچ تأثیری در سلامت فردی و اجتماعی ندارد.
 
ماجرا زمانی برای ما دردناک تر می شود که می بینیم در کشوری چون ترکیه که حکومت غیر اسلامی اش سعی در کشف حجاب بانوان دارد، برخی دختران مسلمان برای حفظ پوشش اسلامی، از کلاه گیس بر روی پوشش سر خود استفاده کردند تا به این وسیله حجاب را حفظ و رعایت کنند.
 

برگرفته از مقاله استفاده نابجا از کلاه‌گیس در سینمای ایران، خبرگزاری مهر

 2 نظر

اندر مسائل فارسی وان!!

08 خرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

اينكه ويكتوريا با دوست پسر جوانش به كجا رسيده‎اند يا شوهر ويكتوريا و دوست دختر جوانش با بچه نامشروع‎شان چه كرده‌اند، آيا همسر رسمي مونوس از وجود همسر غيررسمي و فرزند نامشروع‌اش اطلاع پيدا كرده و يا اينكه رئيس مونوس كه در حال خيانت به همسر خود است توانسته اين ماجرا را پنهان نگاه دارد يا نه و…

 یک سال بعد از واقعه برج های دوقلوی نیویورک و چند ماه بعد از آنکه نیروهای ناتو به افغانستان یورش بردند و زمانی که غرب در هراس از آنچه به زعمش بنیادگرایی محسوب می شد، دست به هر کاری می زد، بنیامین نتانیاهو که در آن موقع هنوز مجدداً نخست وزیر رژیم صهیونیستی نشده بود، برای آمریکایی ها نسخه ای پیچید که پیش از آن در سرزمین اشغالی به کار گرفته بود. رهبر حزب راستگرای لیکود پیشنهاد داد برای مسلمانان ساکن سرزمین های اشغالی فیلم هایی پخش شود که آنها را از حال و هوای مقاومت دور کند و رویکردشان را به مسائل جالب و بی خطری همچون زندگی آزاد سوق دهد. و در ادامه در تاریخ 12 سپتامبر 2002(21 شهریور 1381) یونایتد پرس می نویسد:« نتانیاهو:آمریکا باید با تلویزیون به ایران حمله کند.»

وی گفته بود ورود جریان فرهنگ عامیانه غربی به داخل ایران می تواند منجر به براندازی جمهوری اسلامی شود و به کمیته اصلاح دولتی(یک نهاد دولتی آمریکا) پیشنهاد داده بود که آمریکا با استفاده از شبکه فاکس می تواند سریالهایی پخش کند که زندگی های مادی گرایانه و فریبنده ای را در لوای برهنگی و زرق و برق های تصویری به مخاطب القا کند.

چند سریال با یک مضمون

 اينكه ويكتوريا با دوست پسر جوانش به كجا رسيده‎اند يا شوهر ويكتوريا و دوست دختر جوانش با بچه نامشروع‎شان چه كرده‌اند، آيا همسر رسمي مونوس از وجود همسر غيررسمي و فرزند نامشروع‌اش اطلاع پيدا كرده و يا اينكه رئيس مونوس كه در حال خيانت به همسر خود است توانسته اين ماجرا را پنهان نگاه دارد يا نه و… تقريبا مضمون همه سريال‌هايي كه در اين شبكه پخش مي‌شود همين است، هرچند كه سريال‌هاي كره‎ای (آسيايي) اين شبكه به ظاهر قدري اخلاقي‎تر به‌نظر مي‎رسند و لايه‎هاي سنتي فرهنگ آسيايي آن براي مخاطب ايراني ملموس و جذب‌كننده به‌نظر مي‎رسد اما در خلال آن، حضور فرهنگ غرب در زندگي آنها تأثير خود را بر تماشاگر ايراني مي‎گذارد.

حتی اگر شبکه فارسی وان را داروی تجویز شده صهیونیستی ندانیم، باز هم خام اندیشی است که بپذیریم، دیگران برای نوع دوستی یا حتی منافع مالی حاصل از تبلیغات تلویزیونی حاضر شده اند هزینه کنند و شبکه ای راه بیندازند و سریالهایش را ولو با بدترین شکل به فارسی برگردانند تا در این سوی دنیا، مردم ایران بدون پرداخت یک ریال، آسوده به تماشایش بنشینند. اینجاست که باید شک کرد چرا آنها دست به چنین کاری زده اند و اساسا هدفشان از راه اندازی این نوع برنامه ها چیست؟

نگاهی به محتوای برنامه ها تاحدی روشن کننده هدف گردانندگان فارسی وان است. تقریبا در همه محصولات پخش شده از این شبکه ماهواره ای با رویکردی خاله زنکی رابطه های ناسالم و غیر اخلاقی چند شخصیت داستانی به تصویر در می آید. شاید آنچه ما به عنوان خیانت در زندگی خانوادگی می شناسیم در فرهنگ دیگران امری آنچنان مذموم نباشد اما چرا قصه قریب به اتفاق این سریالها چنین دستمایه ای دارد؟ آیا مشابهت محتوایی سریالها از کلمبیایی گرفته تا کره ای از سر تصادف است؟

«آدمی فربه شود از راه گوش» و البته چشم!

اگر در دنیای کهن، مولانا فربهی آدمیزاد را از راه گوش می دانست امروزه با گسترش این همه ابزار رسانه ای دیداری و شنیداری چه باید گفت؟

سالهاست که علمای ارتباطات می گویند و می نویسند که آنچه مخاطب می بیند و می شنود تاثیری ژرف بر ضمیر ناخودآگاهش می گذارد و صد البته تکرار آن در ظواهر مختلف تاثیری عمیق تر. با این حساب، بپذیریم که چکش مداوم و دارکوب وار پیامهای ترویج بی اخلاقی سریالهای فارسی وان بر هر لوح محکمی همچون فرهنگ اسلامی ایرانی ما نیز اثر می گذارد تا در دراز مدت نسبت به آنچه پیش از این حساسیت داشتیم، بی تفاوت شویم.

عرفی کردن بی اخلاقی

با اندک درایتی می توان فهمید که هدف برنامه های فارسی وان عرفی کردن بی اخلاقی در جامعه ماست. تکرار برهنگی و مدام دیده شدنش مسلماً از ارزش مستوری می کاهد و به یقین مداومت در رویت بی بند و باری اگرچه مربوط به افرادی باشند که چندان نمی شناسیم شان از وجاهت حیا می کاهد. اگر باور داریم حدیث نبوی را که فرمود:«لا ایمان لمن لا حیاء له»( ایمان ندارد، آنکه بی حیاست) یا « الحیاء شعبه من الایمان» (حیا از ایمان است) بپذیریم که دیدن بی شرمی دیگران، آن را برای ما نیز عادی می کند.

وقتی غیرت و حیا و ایمان از فرهنگ ما رخت ببندد، دیگر خطری کسانی را که نگاه ناپاک بر این مرز و بوم دارند، تهدید نمی کند. خلع سلاح فرهنگی بهترین ابزار برای دیگران است تا در دراز مدت به اهداف خود برسند. می توان همه اینها را شعار دانست اما بد نیست یک بار هم که شده فقط به آینده بچه هایی فکر کنیم که صرفاً برای سرگرمی، « ویکتوریا» را انتخاب کرده اند.

برگرفته از روزنامه همشهری، 5 خرداد 1389، علی عمادی

 1 نظر

آهای اهالی فیسبوک! بیدارید؟

08 خرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

چندسال پیش با انتشار فیلمی که گفته می شد متعلق به یکی از بازیگران است بحث تجاوز به حریم خصوصی افراد مطرح شد. به فاصله زمانی کمی از این اتفاق فیلم های عروسی و مهمانی های شخصی افراد مشهور یکی پس از دیگری با قیمتی پایین دست به دست می شد. این ماجرا که به موجی از سرک کشیدن ها در زندگی خصوصی افراد تبدیل شده بود در همین جا متوقف نشد بلکه کسانی که چندان شهرتی هم نداشتند از این اتفاق مصون نماندند. انتشار فیلم مهمانی فارغ التحصیلی چند دختر خوابگاهی که با خودکشی چند نفر از آنها به تلخی پایان یافت یکی از این موارد بود.
این اتفاقات پی در پی باعث شد خیلی از افراد و خانواده ها به فکر محکم تر کردن درهای حریم خصوصی خود بیفتند که جدا از احساس ناامنی که برای جامعه داشت، چندان اتفاق بدی هم محسوب نمی شد. اما حالا می بینیم که با رواج شبکه های اجتماعی مجازی دوباره داستان افشا شدن اطلاعات خصوصی افراد دارد به موجی تبدیل می شود که بعید به نظر می رسد این بار با پادرمانی نیروی انتظامی و دقت بیشتر خانواده ها آرام بگیرد.چیزی که جالب به نظر می رسد این است که خطری که در این مورد سلامت روانی جامعه و حریم خصوصی افراد را تهدید می کند از جنس چیزی که همه ما می شناسیم نیست.
دکتر رحمان علوی، مدرس مدیریت رسانه و روابط عمومی می گوید: «به نظر من خطری که در مورد شبکه های اجتماعی مجازی به ویژه آنهایی که محل تبادل اطلاعات شخصی هستند افراد را تهدید می کند بیشتر از سبک سنتی انتشار اطلاعات حریم خصوصی افراد است. زیرا در این مورد دو نکته اهمیت دارد یکی اینکه با ورود و همه گیری این شبکه ها اساسا مفهوم حریم خصوصی در حال تغییر است یعنی جوانان ما بدون این که خودآگاهشان با خبر باشد دارند نسبت به دسترسی دیگران به اطلاعاتشان سهل گیرتر می شوند یعنی در گذشته حتی کسی که اعتقادات مذهبی قوی هم نداشت اجازه نمی داد که غریبه ها به اطلاعات شخصی اش مثل عکس و فیلم دسترسی داشته باشند اما حالا می بینیم که این فرهنگ حفظ حریم خصوصی در حال تغییر است و جوانان از این موضوع غافل هستند. وقتی ما به آنها این هشدار را می دهیم که ممکن است فرد دیگری به اطلاعات شما دسترسی داشته باشد بعضا با بی تفاوتی می گویند مگر چه اتفاقی می افتد، یعنی نسبت به عواقب این موضوع بی تفاوت شده اند. در حالیکه سوء استفاده از عکس ها، فیلم ها و سایر اطلاعات شخصی با توجه به اقتضائات فرهنگی ما کمترین ضرر این کار است.
دکتر علوی ادامه می دهد: «خیلی از کسانی که عضو این شبکه ها هستند به دلیل نا آشنایی با زبان انگلیسی و عدم دقت کافی نمی دانند که هنگام امضای الکترونیکی ابتدای عضویت چه اجازه هایی به مسئولان سایت مورد نظر می دهند به عنوان مثال: فیس بوک، ثبت نام اعضا را منوط به قبول کردن شرایط از جانب متقاضی کرده است و یکی از آن شرایط همین حق دسترسی به اطلاعات خصوصی افراد است.خیلی ها می پرسند اطلاعات شخصی ما به چه کار مسئولان فیس بوک می آید در جواب باید به دو نکته اشاره کنم اول اینکه ما با دادن اطلاعات خود به آنها اجازه می دهیم از ذائقه ما با خبر باشند و با دادن این اطلاعات به بنگاه های تجاری سودهای کلان به جیب بزنند نکته دیگر در این باره این است که آنها با داشتن اطلاعات از ما می توانند برای ما برنامه ریزی کنند. بسیاری از کارشناسان که بسیار دقیق تر و آینده نگرانه تر به این موضوع توجه می کنند اعتقاد دارند این اطلاعات می تواند پایه های برنامه ریزی های کلان دولت های غربی برای کشورهای جهان سوم باشد، مسئله دیگر این است که ممکن است جوانی که الان 22-23 سال دارد برایش مهم نباشد چه اطلاعاتی از او در اختیار دیگران است اما معلوم نیست همین فرد وقتی در سنین بالاتر و مراتب اجتماعی متفاوت تر قرار گرفت هم همین نظر را داشته باشد.»
دکتر علوی ضمن اشاره به این که حجم اطلاعات رد و بدل شده و همچنین دسترسی همیشگی به این اطلاعات با گذشته قابل مقایسه نیست گفت: «در گذشته شاید یک عکس یا یک فیلم از کسی لو می رفت اما حالا باید نگران حجم بالایی از اطلاعات باشیم که حتی با حذف و پاک کردن آنها باز هم نمی توانیم مطمئن باشیم که دسترسی دیگران به آنها متوقف شده است.»
شاید برایتان جالب باشد بدانید که یک دانشجوی اتریشی به نام ماکس شرِمز به دنبال جواب این سوال گشت که سطح اطلاعاتی که فیس بوک از ما به دست می آورد و حفظ می کند چقدر است.
او بسیار غافلگیر شد وقتی فیس بوک قبول کرد تا 1200 داده که از او در اختیار داشت برایش بفرستد. حتی چیزهایی که مدت‌ها بود حذفشان کرده بود.
شرمز می‌گوید: «حجمی از اطلاعات بسیار حساس آنجا بود. برای مثال همه پیغام‌هایی که پاک کرده بودم، همه بود. فقط با جستجوی کلمات مجزا، می‌توانید نام تمام احزاب سیاسی موجود در اتریش را بنویسید، در یک چشم به هم زدن می‌فهمیدید من به کدام رای داده‌ام یا طرفدار کدام هستم. به خاطر اینکه خوب، معلوم است که در چت‌های خصوصی با دیگران مثلا از آخرین تحولات سیاسی حرف زده‌ایم. همه این‌ها برای سه، چهار، پنج سال نگهداری می‌شود. شاید حتی ده سال. این دیگر خیلی چیز تازه‌ای است. یک شرکت این حجم از اطلاعات را راجع به یک فرد ذخیره می‌کند. گمان می‌کنم بخش بزرگی از آن خیلی شفاف نیست و کاربر به نحوی در جریانش قرار ندارد که واقعا متوجه آن بشود.»
ریچارد آلن، مدیر حریم خصوصی فیس بوک در این باره به یورونیوز گفته است: «ما سرویسی هستیم که مردم می ‌آیند و داوطلبانه اطلاعاتی را به ما می‌ دهند. آنها با آگاهی کامل(!) از اینکه چه می‌کنند، مطالب را می‌فرستند.»
از طرف دیگر پدیده جدید ذائقه سازی و تغییر سبک زندگی افراد است. به ویژه در چند وقت اخیر شاهد مسابقاتی مثل بانوی نمونه فیس بوک هستیم که در نتیجه آن تعداد زیادی از کاربران اقدام به انتشار تصاویری از خود در فضای مجازی کرده اند که فاقد هیچ یک از شئون و تفکرات رایج مردم ماست.
البته کارشناسان نمی خواهند جوانان را از حضور در شبکه های اجتماعی که یکی از الزامات دنیای مدرن امروز است منع کنند زیرا شیوه های ارتباطات روز به روز در حال گسترش هستند و اجتناب از آنها نوعی عقب افتادن است اما باید در این مورد احتیاط را فراموش نکرد در مورد اطلاعاتی که در این فضا قرار میگیرند دقت زیادی به خرج داد.

فاطمه رجبی

 5 نظر

غرب چه بلایی برسر زن آورده است؟

07 خرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

فمینیسم به عنوان نهضتی که خواهان دفاع از حقوق زنان است در دهه‌ی ۱۸۴۰ در آمریکا آغاز شد و در قالب سه موج (سه دوره‌ی زمانی) مطالبات خود را مطرح کرد. فمینیسم در غرب گرچه پیامدهای مثبتی را نیز برای زنان به همراه داشت، اما با بررسی دقیق‌تر می‌توان با قاطعیت اعلام کرد که آثار منفی آن به مراتب بیشتر بوده است. در این جریان، هرچند زنان به کسب برخی موقعیت‌های برابر در اجتماع نائل شده‌اند، اما وضعیت فرودستی آن‌ها که نوع رایج آن استثمار جنسی و ابزاری بودن آن است، ادامه یافته و شاید هم بدتر شده‌ است. اتخاذ مواضع انحرافی یا افراطی از سوی فمینیست‌ها، در کنار عوامل دیگر، موجب انحطاط اخلاقی جوامع، خاصه در غرب و اشاعه‌ی پدیده‌ی هم‌جنس‌گرایی، سستی بنیان خانواده و بروز مشکلات عدیده‌ی روحی و عاطفی در کودکان و نوجوانان شده است.

دیویدسن دستاوردهای فمینیسم را برای آینده بی‌فایده می‌داند و معتقد است فمینیسم، موضع «شغل‌محور» را جایگزین وضعیت «خانه‌محور» در دهه‌ی ۱۹۵۰ کرده و ارزش خانه‌داری و روابط سالم زن و مرد را از بین برده است.

روت سیدل نیز ضمن برشمردن آثار مثبت جنبش زنان در غرب که دسترسی به آموزش و مشاغل اقتصادی، پذیرش زنان در رسانه‌ها و از سوی سیاست‌مداران، کنترل بیش از پیش زنان بر جسم خود و قابلیت باروری و اعتمادبه‌نفس بیشتر به جای حس وابستگی است، از سوء‌استفاده‌ از زنان در تبلیغات، مد و فیلم‌ها و از فقر بیشتر زنان به عنوان مواردی که هنوز لاینحل باقی مانده است یاد می‌کند (حسنی‌فر، ۱۳۸۲، ص ۹۹).

 

به عقیده‌ی پل روز‌نبزگ، برخی از آنچه به نام فمینیسم و توانمندسازی اجرا شده نتایج وارونه‌ای به همراه داشته است.

بنابراین اگر همه‌ آثار ذکرشده را از پیامدهای مثبت حرکت فمینیسم بدانیم، باید دید که این نهضت برای دستیابی به این نتایج چه بهایی پرداخته است. از پیامدهای منفی این نهضت می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

۱٫ فروپاشی نهاد خانواده، ازدواج‌های غیررسمی و نامشروع، طلاق‌های مکرر و تولد فرزندان نامشروع، نقش خانواده را به عنوان یک پایگاه مطمئن برای آرامش روحی و روانی از بین برده است و حتی تأثیرات آن بر جامعه نیز آشکار شده است. وجود فرزندان تک‌‌والد، زایمان در سنین بالا، فناوری تولید مثل یا پدیده‌ی مادران میانجی (مادرانی که با پذیرش نطفه‌ی دیگران به عنوان ظرف جنین، زحمت اجاره را متحمل می‌شوند و در قبال آن پول دریافت می‌کنند)، کودکان سرراهی و پرورش نسلی آسیب‌پذیر، خشونت‌گرا، غیراخلاقی و نابهنجار، همگی از جمله پیامدهای منفی فمینیسم است.

۲٫ایجاد تقابل بین زن و مرد و توجه نکردن به نقش مکمل و متفاوت این دو جنس موجب شده است که فمینیست‌ها تصویری خشن و سلطه‌گر از جنس مردانه ارائه دهند و در صدد مقابله و ستیز برای بازستاندن حقوق تاریخی ازدست‌رفته برآیند و در مقابل مردها هم به حرکت‌های مشابه متوسل شوند. آمار نشان می‌دهد که خشونت در خانواده‌ها از دهه‌ی ۱۹۷۰ به بعد، به ‌طور وحشتناکی افزایش یافته است. حدود دو تا سه میلیون زن فرانسوی هر سال توسط شریک زندگی خود کتک می‌خورند و برخی از آن‌ها تا سر حد مرگ مورد ضرب‌وشتم قرار می‌گیرند؛ به گونه‌ای که حدود ۵۰۰ تن از آنان برای چنین خشونت‌هایی جان خود را از دست می‌دهند.

۳٫ تغییر نقش زنان و مردان و ارزش‌های آنان از دیگر پیامدهای فمینیسم است؛ به ‌طوری که هر روز تعداد بیشتری از زنان به الگوهای رفتاری تهاجم و خشونت‌ که الگوهایی خاص مردان به شمار می‌روند، جذب می‌شوند. در عین حال، میان مردان جوان نیز تمایلی به سوی «زنانگی»، با بذل علاقه به مسائلی از قبیل مد و رسیدگی به جسم و تن، مشاهده می‌شود. زنان جوان نیز به دنبال وارد شدن به حیطه‌های مخصوص مردان هستند و از آن به عنوان خطر کردن و کام‌جویی یاد می‌کنند.

۴٫ اروپا شاهد تغییرات شدیدی در حوزه‌ی ازدواج و خانواده است. بنا بر تحقیقی در دانشگاه روتگرز نیوجرزی، که در سال ۱۹۹۹ انجام شده است، نرخ طلاق از سال ۱۹۷۰ تا آن سال ۳۰ درصد افزایش یافته، در حالی که نرخ ازدواج با سرعت بیشتری کاهش پیدا کرده است و امروزه فقط ۳۸ درصد از آمریکاییان ازدواج خود را موفق می‌دانند که در مقایسه با ۲۵ سال قبل، ۵۳ درصد کاهش دارد. امروز ۵۱ درصد از کل ازدواج‌ها به طلاق منجر می‌شود. در انگلستان نیز نرخ ازدواج اول از سال ۱۸۸۹ تا امروز به پایین‌ترین حد خود رسیده و بین سال ۱۹۶۱م تا ۱۹۹۱، نرخ طلاق شش برابر شده و هزینه‌ی طلاق نیز برای جامعه‌ی انگلستان، سالانه چهار میلیارد پوند است.

در حال حاضر، به شمار زنان اروپایی که بدون پیوند زناشویی دارای فرزند می‌شوند افزوده می‌شود. در دانمارک پدران و مادران مجرد، اکثر اوقات نزد هم در یک خانه زندگی می‌کنند و اداره‌ی آمار آنان را به منزله‌ی پدران و مادران ازدواج‌کرده به شمار می‌آورد. در ایرلند، وجود مادران ازدواج‌نکرده بیش از مادران متأهل عمومیت دارد و حتی در انگلستان، به مادران مجرد سرپرست خانوار، امکانات و محل اقامت داده شده است.

نهضت فمینیسم با معرفی خانواده به عنوان جایگاه اصلی پابرجایی ستم بر زنان و مهم‌ترین عامل فرودستی زنان، منجر به تضعیف این نهاد مهم اجتماعی و سست شدن روابط خانوادگی در جوامع غربی شده و این مسئله تا آنجا پیش رفته است که امروز از بزرگ‌ترین چالش‌های نظام‌های لیبرال‌دمکراسی، از هم پاشیدن خانواده اعلام شده است.

۵٫ تحقیر نقش مادری، آسیب‌پذیری نهاد خانواده و پذیرش مسئولیت‌های اجتماعی و اقتصادی از سوی زنان باعث کاهش نرخ رشد جمعیت در بسیاری از کشورهای غربی شده و بسیاری از کشورها را با بحران کاهش جمعیت روبه‌رو کرده است؛ تا جایی که برای افزایش جمعیت تمهیداتی اندیشیده شده است؛ از جمله باروری مصنوعی، تجارت اینترنتی اسپرم، تجارت کودکان از طریق مادران باردار و قاچاق کودکان از کشورهای دیگر و غیره (مکنون، ۱۳۸۲، ص ۲۴۴).

۶٫ رسیدن به استقلال اقتصادی و کسب موقعیت‌های برتر شغلی از مهم‌ترین اهداف جنبش‌های زنانه در غرب است، ولی امروزه بر اساس آمارهای سازمان‌های بین‌المللی، زنان فقیرترین افراد جامعه‌ی بشری هستند که از سویی امکان دسترسی به سرمایه را ندارند و از سوی دیگر، با از دست دادن کانون خانواده، از امتیاز حمایت‌های خانواده نیز محروم‌اند.

۷٫ پرداختن یک‌سویه و شتاب‌‌زده به برخی از ارزش‌های ازدست‌رفته‌ی زنان، نظیر حق مالکیت، حق رأی و مشارکت سیاسی، اجتماعی و اقتصادی، موجب شده است که بسیاری از ارزش‌های دیگر زنان، همچون نقش همسری و مادری، مورد غفلت یا حمله قرار گیرد.

۸٫ تجاوزهای جنسی در حقیقت هجومی وحشت‌آور و توهین‌آمیز است که ساختار امنیت زن را منهدم می‌کند و به مفهوم وجودی او ضربه می‌زند که گاهی حتی از افشای این عمل عاجز می‌ماند. برآورد شده است که در روآندا، از آوریل ۱۹۹۴ تا آوریل ۱۹۹۵، تعداد زنان و دخترانی که مورد تجاوز واقع‌ شده‌اند، بیش از ۱۵۷۰۰ تا ۲۵۰ هزار نفر را شامل می‌شوند. همچنین در سال‌های اخیر، اسناد ارائه‌شده، تجاوزهای دسته‌جمعی در یوگسلاوی سابق، لیبریا، سومالی، کامبوج، اوگاندا و… را تأیید می‌کنند.

در واقع اعطای حق خودداری از تمکین جنسی به زنان در مقابل همسر، همراه با نارسایی‌های موجود در خانه و اجتماع، موجب شده است که تجاوزهای جنسی، به ویژه از سوی محارم، به شدت افزایش یابد. اداره‌ی بررسی ملی جنایات در آمریکا اعلام کرده که تعداد تجاوزهای واقعی دو برابر تجاوزهایی است که گزارش شده است، زیرا زن‌ها مایل نیستند تجاوزی را که از سوی نزدیکان و محارم اتفاق افتاده است گزارش دهند.

۹٫ در جهان معاصر، نوعی جدید از برده‌داری و بهره‌کشی از زنان جایگزین برده‌داری و ستم‌ شده است. در نظام سرمایه‌داری، زن ابزار توسعه‌ی اقتصادی و جذب سرمایه است. جهانگردی سکس به عنوان یک استراتژی توسعه، تایلند، کره‌ی جنوبی و فیلیپین را به مراکز قانونی این نوع جهانگردی تبدیل کرده است. «عروس‌های سفارشی» یا «زنان مکاتبه‌ای» زنان و دختران کشورهای در حال توسعه هستند که توسط مؤسسات همسریابی برای مردان ثروتمند دول صنعتی و توسعه‌یافته تهیه می‌شوند و به دلیل عدم فهم زبان محلی و عدم‌ آشنایی با قوانین و فرهنگ محلی، غالباً در مراکز فحشای غیرقانونی زندگی می‌کنند و در معرض انواع خشونت و سوء‌استفاده‌های جنسی، جسمی و روانی قرار می‌گیرند.

به گفته‌ی مطبوعات مادرید، در حال حاضر «تجارت برده‌کشی نوین» (روسپی‌گری) با درآمد سالانه هفت میلیارد دلار، بعد از قاچاق اسلحه، دومین تجارت جنایت‌کارانه و پررونق جهان است. همچنین کنفرانس سازمان همکاری امنیت در اروپا، در مورد قاچاق انسان‌ها که در وین برگزار شده بود اعلام کرد: سالانه حدود ۲۰۰ هزار زن و دختر در اروپا به خودفروشی و… کشیده می‌شوند و در حال‌ حاضر، قاچاق انسان در قالب روسپی‌گری، کار اجباری و فرزندخواندگی غیرقانونی، گریبان‌گیر تمامی ۵۴ کشور عضو این کنفرانس است.

۱۰٫ هرچند از جمله شعارهای فمینیسم، رهایی زنان از قیدوبند کارهای مربوط به خانه‌داری، شوهرداری و بچه‌داری و کسب استقلال و اشتغال زنان بوده است؛ اما امروزه زنان فقیر که معمولاً در جوامع غربی حجم بالایی از جمعیت را تشکیل می‌دهند، برای کسب استقلال اقتصادی از سوی خانواده‌های ثروتمند، برای حضانت فرزندان آن‌ها به استخدام درمی‌آیند و مجدداً در عمل، آنان به تربیت فرزند و خانه‌داری روی آورده‌اند.

و سرانجام آنکه امروزه تبعیض جنسی و شعار دفاع از حقوق زنان، به حربه‌ای سیاسی تبدیل شده است و کشورهای استعمارگر، به بهانه‌ی اسکات رقبای خود، آن‌ها را به نادیده گرفتن حقوق زنان و نقض دمکراسی متهم می‌کنند (فولادی، ۱۳۷۸، صص ۶۴ و ۶۵). با پیامدهایی که فمینیسم برای زنان در غرب به بار آورده است، آیا می‌توان آن را نسخه‌ی مناسبی برای احقاق حقوق زنان دانست؟(*)

پی‌نوشت‌ها:

- عبدالرحمن حسنی‌فر، «اسلام و ایران»، مجموعه مقالات اسلام و فمینیسم، دفتر نشر معارف، جلد دوم، ۱۳۸۲٫

- ثریا مکنون، «جنسیت و تحول در روابط زن و مرد»، مجله‌ی فرهنگ، ۱۳۸۲، ش ۴۸، صص ۲۳۷ تا ۲۷۰٫

ـ محمد فولادی، «فمینیسم»، مجله‌ی معرفت، ۱۳۷۸، ش ۲۲، صص ۵۸ تا ۶۵٫

منبع : جهان

 2 نظر

فاکس نیوز و مهدویت

07 خرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

پیوند: http://zohoor313.com/index.php/maghalat/107-2012-06-12-06-25-47

متاسفانه مدتی است که هجوم دشمن به اندیشه والای مهدویت شکل شدید و مخربتری به خود گرفته است، این تهاجم را می توان در راستای ضربه زدن به اندیشه شیعی به عنوان مهم ترین هماورد سیاستهای استکبار در منطقه و جهان دانست. اندیشه ایی که هرگز به شیعه اجازه تسلیم و یا نا امید شدن در برابر ظالم را نمی دهد. از طرفی این اندیشه در آخرالزمان بنا به حقانیتش رقیبی نخواهد داشت و با مطرح شدن درست و جهانی آن سایر نظریات در حال نابودی غرب را از صحنه بیرون خواهد کرد، لذا این بدیهی است که دشمن تلاش های مختلفی را در جهت تخریب این اندیشه بردارد، تلاش هایی که تا به حال به طرق مختلف شاهد آن بوده ایم.

 

آنچه پیش رو دارید نمونه ایی کاملا جدید و حساب شده از این تلاش های دشمن است. در این جهت گیری هدف دشمن القای اندیشه نادرست پیرامون حضرت مهدی عج به مخاطبان مسیحی خود است. این کار اینبار با استدلال و منطق به پیش می رود و مخاطب مسیحی خود را مجاب می کند که بنا به روایات اسلامی و متن کتاب انجیل مقدس امام زمان عج کسی غیر از آنتی کریست (دجال) نیست. این برنامه به مخاطب مسیحی القا می­کند که به خاطر مسیح باید با اندیشه مهدویت و طرفداران سرسخت آن به ویژه در جمهوری اسلامی ایران مقابله کرد.

در این سه کلیپ شاهد چند برنامه مهم شبکه فاکس نیوز آمریکا (یکی از پر بیننده ترین شبکه های ایالات متحده) در سال 2011 خواهیم بود. این برنامه­ها در قالب یک تالک شو معروف شبانه با مجری گری آقای گلن بک بوده است. آنچه در اینجا عرضه می شود تنها بخشی از برنامه های دشمن و این شبکه پیرامون امام زمان عج با این رویکرد جدید است و ان شا الله در آینده اطلاعات تکمیلی تر  عرضه خواهد شد. 

اما آنچه که در این کلیپها مطرح می شود به طور خلاصه به قرار زیر است:

در قسمت اول این برنامه هدف این است که به گونه ایی به ظاهر منطقی و مستند به مخاطب اندیشه اسلام و شیعه پیرامون امام زمان عج معرفی شود. آنچه در اینجا معرفی می شود ترکیبی از حق و باطل است مثلا بیان اعتقاد شیعه به حضور و زندگی امام زمان عج در چاه جمکران و یا عقیده شیعه به لزوم تلاش در جهت به آشوب کشیدن جهان برای تعجیل در ظهور و …. . در این قسمت تلاش های جمهوری اسلامی ایران در حوزه های مختلف به ویژه انرژی اتمی به عنوان تلاشی در جهت رساندن دنیا به آشوب و مرز ظهور امام زمان عج معرفی می شود.

در قسمت دوم برنامه بیننده را با یک کتاب جدید به نام “ضد مسیح اسلامی” و نویسنده آن جوئل ریچاردسون آشنا می کند. در سرتاسر این برنامه هدف این است که به مخاطب مسیحی خود با استدلال و منطق (بخوانید تهمت و مغالطه) فهمانده شود که امام زمان عج که مورد انتظار مسلمانان و شیعیان است، بنا به اندیشه و روایات خود مسلمانان کسی غیر از ضد مسیح (آنتی کریست) مطرح شده در کتاب انجیل نیست!در طول این قسمت و قسمت بعد بیننده را با هفت نشانه امام زمان عج و تطابقش با ضد مسیح به طور مبسوط آشنا می کند.

 درقسمت سوم هم همین بحث به طور کامل با جوئل ریچاردسون ادامه پیدا می کند و در انتها با اضافه شدن یک مهمان دیگر بیننده را بیشتر به لزوم برخورد با این اندیشه تحریک می کند، و به مخاطب مسیحی خود می فهماند که به خاطر مسیح باید با این اندیشه انحرافی و نماد آن یعنی ایران مقابله کرد.

توجه: این مجموعه گزیده­ ایی از برنامه ­های شبکه فاکس نیوز آمریکا در سال 2011 است. برنامه هایی که با هدف تخریب اندیشه مهدویت در ذهن مخاطبان مسیحی و مسلمان خود تهیه شده است. این مجموعه با هدف اطلاع رسانی به محققین و فعالین عرصه مهدویت آماده شده است، از این رو مشاهده آن به کسانی که در این حوزه مطلع و مسلط نیستند توصیه نمی شود.

می توانید این مستند را از اینجا دانلود کنید.

 نظر دهید »

دشمنان چطور چرخ انتظار را پنچر می کنند؟

07 خرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

همان طور که در سایر مطالب خواندیم انتظار به نوعی موتور محرکه شیعیان محسوب می شود و یکی از مهمترین عوامل پویایی آنهاست.  اما همانطور که می دانیم این پویایی به مذاق بسیاری خوش نخواهد آمد و البته از هیچ کاری نیز برای از بین بردن آن فروگذار نمی کنند.
این امر که پویایی شیعیان خطری برای دشمنان تلقی شود، باعث می شود که زنگ خطرها به صدا درآید و تمام قوای دشمن، از پول و سرمایه گرفته تا کلیه ابزارهای رسانه ای و تبلیغاتی و نبردهای سخت و نرم در این راه به کار انداخته شوند. در این مقاله قصد داریم روشهایی را که برای مبارزه با مهدوی باوری و انتظار به کار گرفته می شود و متاسفانه در برخی زمینه ها نیز موفق بوده را معرفی کنیم.

روش های مبارزه با مهدی باوری
اگر بخواهیم روشهای دشمنان مهدویت را خلاصه کنیم به چهار روش می رسیم انکار، تحریف، تخریب و جایگزینی.

الف) انکار مهدویت
منظور از انکار مهدویت و انتظار، این است که آن را مقوله ی وارداتی و برگرفته از دیگران و پیامد نابه سامانی ها و مشکلات معرفی کنند. این انکار را در اغلب دائره المعارف های بزرگ جهان می توانیم ببینیم:

1- در دائر المعارف بریتانیکا، در ذیل واژه ی مهدی و اسلام و زرتشت آمده است:
اسلام، دینی نیست که در آن، ظهوری انتظار برود و جایی برای مسیح نجات بخش در آن وجود ندارد و این همه، به طور تدریجی و شاید تحت تاثیر مسیحیت مطرح گردیده است.
قرآن، اشاره ای به آن ندارد. به هیچ حدیث - گفته ی منسوب به پیامبر (ص)- قابل اعتمادی نیز در مورد مهدی (ع) نمی توان استناد کرد.
2- در دائرة المعارف دین و اخلاق، مارگلی یوت (اسلام شناس بزرگ اروپایی) در مقاله ی خود درباره ی مهدی (ع) در سال 1915، این تفکر را وارداتی و برگرفته از یهود و مسیحیت تلقی می کند.
3- موسوعة المورد، (منیر بعلبکی) در ذیل واژه ی «مهدی المنتظر» آورده: «در قرآن و در روایات نبوی، هیچ اشاره ای به مهدی (ع) نشده است.»
البته، پیش از این دایرة المعارف ها، افراد دیگری نیز مسئله را زیر سؤال برده اند. عبدالقاهر بغدادی (420 ه . ق مطابق با 1037م) نظریه ی مهدویت را نظریه ی عاریتی از یهود دانسته و بر این افسانه پا می فشارد که شیعه و عقاید آنان، برگرفته از عبدالله بن سبای یهودی است.  (گفتنی است وجود خارجی عبدالله بن سبا، از نظر تاریخی و روایی، مخدوش و ساخته ی دروغ پردازان و روایت سازان حرفه ای است، تا چه رسد به این که منشا شیعه و معتقداتی چون انتظار باشد).
ابن خلدون نیز فقط با بررسی بیست و سه حدیث از انبوه احادیث و نقد نوزده حدیث مسئله ی مهدویت را بی پایه می داند.
برخی دیگر از روشنفکران، مسئله ی مهدویت را بازتاب نابسامانی ها و حوادث تاریکی که در دوران مسلمانان، به ویژه شیعه رخ داد، مطرح می سازند.

مارگلی یوت می گوید:
درگیری و آتش جنگ در میان یک نسل واحد، پس از وفات پیامبر (ص) و درهمی و آشفتگی جهان اسلام که بر اثر اختلافات آنان با هم روی داد، موجب اقتباس فکر ظهور منجی از یهود و مسیحیان گردید که به ترتیب، در انتظار ظهور و بازگشت مسیح به سر می برند.
بریتانیکا نوشته است:
به نظر می رسد که عقیده به مهدی (ع) در دوره های اغتشاش و عدم امنیت مذهبی و تحولات سیاسی و … اوایل اسلام (قرن های هفتم و هشتم میلادی) رواج یافته باشد.
برناردلوییس، در مقاله ی خود به نام شیعه در تاریخ اسلام، در کنفرانس تل آویو می گوید:
سرکوبی بسیاری از قیام ها و ناپدید شدن رهبران آن ها، باعث ظهور ویژگی دیگری در شیعه شد و موضوعات و مسایلی مانند مسئله ی غیبت و رجعت رهبر شیعیان، حضرت مهدی (ع)، آخرین امام شیعیان، به وجود آمد و این منجی گری، تبدیل به یکی از جنبه های اساسی اسلام و تشیع شد.

ب) تحریف
یکی از اقداماتی که برای از بین بردن روحیه انتظار در شیعیان به کار گرفته می شود تحریف است. این سلاح یکی از مهمترین و کاری ترین سلاح های دشمن محسوب می شود چرا که اگر درست ترین و دقیق ترین مفهوم را نیز همراه با چاشنی ابهام، و تحریف به خورد مخاطب بدهید، به یک داروی مخرب و خواب آور تبدیل می شود.
نمونه هایی از این تحریف را در انواع انتظار منفی که توسط  امام خمینی (ره) تشریح شده است، بر شمردیم.
ابن تیمیه نیز می گوید: «انتظار، در زمان غیبت امام عصر، ضعف و سستی در امور و بی تفاوتی در برابر مفاسد اجتماعی و همه چیز را به امید آینده واگذر کردن و اصلاح امور را به عهده ی امام زمان (ع) گذاردن است.»
کسروی گوید: «داستان امام ناپیدا … زیان هایی نیز به زندگانی دارد … پس ماندن توده، چیرگی بیگانگان، ناتوانی دولت، نابه سامانی کشور … به هر زبونی، تن در می دهند و یوغ بیگانگان را به گردن می گیرند و به این بر نمی تابند که یک راه رهایی به رویشان باز شود، چرا که دستگاه امام ناپیدا به هم نخورد.»

مارکسیست ها می گویند: «مذهب، تفکرات خرافی را بین انسان ها رواج داده، چنین تبلیغ می کند که در زندگی فعلی باید بر شرایط تمکین کرده و قانع بود … و باید با کمال میل، ستم و استثمار طبقات حاکم ارتجاعی و … و زندگی و سرنوشت برده وار موجود را پذیرفت و خشنود بود و علیه این شرایط عصیان نکرد.
این روزها نیز به واسطه رشد شبکه های اجتماعی و فضای مجازی مدام شاهد تحریف ها و شبهه افکنی های جدیدی در تفکر شیعی هستیم که هدف اصلی خود را مخاطبان این فضا یعنی جوانان قرار داده اند.

ج) تخریب
شگرد دیگر دشمن، حمله ای است که با ژست های علمی و هنری است و… همراه شده است. اگر دقت کنیم می بینیم که دشمنان مهدویت، برنامه های کوتاه مدت و طولانی مدت زیادی دارد:
1) نیروسازی برای صفوف خود با خطر جلوه دادن جریان مهدویت؛
2) ایجاد شک و تردید و تنفر در افراد به ویژه معتقدان به مهدویت؛
3) برنامه ریزی برای نسل آینده  برای ایجاد تنفر در آنان که این مسئله شامل معتقدان به مهدویت هم می شود.
د) جایگزین سازی

حربه ی چهارم دشمن، شخصیت پردازی و مدعی سازی و حمایت از مدعیان و فرقه ها است. ساختن شخصیت هایی مانند سیدعلی محمد باب، حسینعلی بهاء، سید محمد نوربخشی در ایران، و میرزا غلام احمد قادیانی، در پاکستان، و سید محمد جونپوری، در هند، و محمد بن عبدالله القحطانی، در حجاز و … نمونه هایی ازاین حربه ی دشمن اند.
حال باید دید در این شرایط دست نیروهای یاری دهنده امام در مقابل این حربه های ریز درشت چقدر پر است؟ در حالی که دشمنان مهدویت با تمام قوای ناشی از ترسشان وارد این عرصه شده اند، سلاح های دفاعی ما چه هستند؟


منبع:
مهدی انکاری، انتظارستیزی

 نظر دهید »

خط مشترک در کارتون های معروف

07 خرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

کافی است اندکی پیگیر انیمیشن ‌های روز دنیا باشید، لازم نیست همه ‌ی آن‌ها را ببینید. تنها می‌ توان با پیگیری مشهورترین فیلم‌های کارتونی جهان سیر داستانی این انیمیشن‌ ها را ردیابی کرد. سه نمونه‌ ی بسیار مشهور در چند سال اخیر می‌ تواند پرده از بسیاری از این روابط در سینمای انیمیشنی غرب بردارد.

گیسو کمند


انیمیشن گیسو کمند محصول سال 2010ایالات متحده ‌ی آمریکاست که توسط شرکت مشهور والت دیزنی ساخته و به بازار عرضه شد؛ این انیمیشن 100 دقیقه ‌ای در طول دوره‌ ی فروش خود پرفروش‌ ترین انیمیشن سال لقب گرفت و البته نامزد دو جایزه‌ ی اسکار 2010 نیز شد.

داستان گیسو کمند به عنوان پرخرج ‌ترین انیمیشن تاریخ و دومین فیلم پرخرج دنیا بعد از«دزدان دریایی کارائیب: پایان جهان» لقب گرفت و بعد از شیرشاه، به عنوان پرفروش ‌ترین انیمیشن تاریخ، بر سر زبان‌ها افتاد.

این فیلم داستان شاهزاده‌ ای را نقل می‌ کند که به دلیل قدرت جادویی موهایش توسط جادوگری دزدیده می ‌شود و سال‌ ها در برجی محبوس می ‌گردد تا جادوگر بتواند به وسیله‌ ی قدرت جادویی موهای او جوانی خود را بازیابد؛ جادوگری به نام گاتل که خود را مادر او معرفی می ‌کند و با مهربانی فراوان از او مراقبت می‌ نماید. زمانی که دختر به سن 18 سالگی رسیده است، دزدی از راه می ‌رسد و به او کمک می ‌کند تا از دست مادر که او را در خانه حبس کرده است نجات می ‌دهد و در نهایت، مشخص می ‌شود گاتل در حقیقت مادر او نبوده است.

در این انیمیشن شاهدیم که دختر شب را در امنیت با یک مرد غریبه در جنگل می ‌گذراند و از دست مادر خود می ‌گریزد. در انتها، شاهزاده‌ ی هجده ‌ساله در می ‌یابد که دختر گمشده‌ ی پادشاه خود اوست و به کمک دزد به پدر و مادر حقیقی‌ اش می ‌پیوندد و با دزد ازدواج می‌ کند.

مسئله اینجاست، حسی که پس از تماشای فیلم برای کودک به جای می ‌ماند این نیست که گاتل جادوگری خودخواه بود که به سزای اعمال خود رسید، بلکه مادری مغلوب در ذهن او حک می ‌شود که با پس زدن و ترک او می ‌توان به آرزو‌ها و رؤیا‌ها و عشقی زیبا دست یافت و ماجراجویی ‌های هیجان‌انگیز را پشت سر گذاشت؛ زیرا در سراسر فیلم، با وجود جادوگر بودن مادرخوانده‌ ی راپونزل، ما او را زنی مهربان می ‌یابیم که حاضر است برای خوشحالی دخترش راهی دور را بپیماید تا برای او رنگ‌ های مورد علاقه ‌اش را تهیه کند.

شجاع


انیمیشن شجاع (Brave) محصول شرکت پیکسار است که توسط شرکت والت دیزنی در سال 2012 به بازار آمد و توانست جوایز امسال گلدن‌گلوب و اسکار را به خود اختصاص داد. این فیلمِ کارتونی هفتمین فیلم پرفروش دنیا در سال گذشته بوده است.

قصه ‌ی این انیمیشن در جزایر اسکاتلند اتفاق می ‌افتد که روایتگر داستان زندگی شاهدختی کماندار به نام «مریدا» است که با رد سنت‌ های کهن سرزمین خود موجب ایجاد هرج‌ و مرج در قلمرو پادشاهی پدرش می ‌شود.

 در «شجاع»، رابطه‌ ی پرنسس مریدا و مادرش به طور واضحی تیره‌ و تار است. از کودکی، مادر به دختر می ‌آموزد که یک شاهدخت و الگوی سایر زنان جامعه باشد تا بتواند همسر خوبی باشد و در زمان مناسب ازدواج کند. مادر مریدا زنی است با ظاهری زنانه اما با مدیریتی که شاه، یعنی همسر خود، را کاملا تحت کنترل و سلطه دارد.

مریدا خواستار قدرت و جسارت عاری از لطافت زنانه است و آزادی خود را در تشابه به مردان می‌یابد و زیر بار ازدواج نمی ‌رود. از همین جا، اختلاف مادر و دختر بالا می ‌گیرد. او برای رسیدن به اهدافش به طلسم و جادو پناه می ‌برد و مادر خود را که مانع آزادی‌ های اوست، به یک خرس تبدیل می ‌کند؛ اما در ادامه متوجه اشتباه خود می ‌شود و با بهره ‌مندی از توانایی ‌های خود در رزم به جبران اشتباهاتش می‌ پردازد. در نهایت، مادر مریدا نیز به اشتباه خود در محدود کردن دختر جوانش پی می ‌برد و هر دو با عذرخواهی از یکدیگر به درک متقابل می ‌رسند و در نهایت مریدا به زندگی آزادانه ‌ی خود دست می ‌یابد.  

چه کسی اهمیت می‌ دهد که مریدا پشیمان شد و تمام تلاش خود را کرد تا مادرش را به حالت عادی برگرداند؟ آنچه در ذهن مخاطب به جای می ‌ماند، تنبیه شدن مادر مریداست که باعث می ‌شود به آزادی‌ های فردی و سبک زندگی سنت‌ شکنانه‌ ی دخترش احترام بگذارد.

مشکل اصلی اینجاست که کودک نه تنها از پشیمانی مریدا اثری نمی‌پذیرد، بلکه آنچه پس از تماشای فیلم در خود می ‌یابد آرزوی آزادی مریداست و تحسین جسارت اوست.

هتل ترانسیلوانیا


این فیلم نامزد دریافت اسکار و گلدن‌گلوب شد که هر دو را به انیمیشن شجاع باخت. این انیمیشن شانزدهمین فیلم پرفروش دنیا در سال 2012 بوده است.

هتل ترانسیلوانیا داستان دراکولایی است که سال‌هاست منزوی شده است تا دخترش را از خطر انسان‌ها حفظ کند، زیرا به همسر مرحومش چنین قولی داده است. بنابراین برای محافظت از او هتل ترانسیلوانیا را می ‌سازد. این هتل مکان امنی است که سال‌هاست هیچ انسانی درون آن پا نگذاشته است و مکانی است برای تفریح هیولاهای گوناگون.

در صدو‌هجدهمین سالگرد تولد دختر، که تازه به سن جوانی رسیده است، پدر ناچار است به وعده خود، که گشت‌ و ‌گذار دختر در سرزمین انسان‌هاست، عمل کند. بنابراین او را فریب می ‌دهد و با ساختن دهکده ‌ای تقلبی او را متقاعد می ‌کند که انسان‌ها خطرناک هستند. در همین بین انسانی به نام جاناتان، که پسری جوان و طبیعت ‌گرد است، از راه می ‌رسد و بر خلاف میل دراکولا رابطه‌ای حسی بین او و دختر شکل می‌ گیرد. دختر مدتی وانمود می ‌کند که جاناتان نیز یک هیولاست. اما زمانی که خون ‌آشام متوجه موضوع می شود از او می‌ خواهد بگذارد دخترش در امنیت پیش خودش بماند. وقتی پدر متوجه می‌ شود که دخترش و جاناتان درگیر رابطه ‌ای عشقی شده ‌اند و همسرش نیز برای تولد 118 سالگی او برایش کتابی با آرزوی عشق به جای گذاشته است.بنابراین از راندن جاناتان پشیمان می‌ شود و در نهایت شاهد بوسه و شادی آن‌هاست و در پایان همه شاد و رقصان و آوازخوان جشن می‌ گیرند.

دختر از همان ابتدا به پدر اعتراض می‌ کند که چرا نمی‌ تواند با جوانان هم‌ سن‌ و سال خود بگردد و دوستان خانوادگی برای او جذابیتی ندارند.

همه چیز حاکی از حس درک نشدن دختر توسط پدرش است، اما رابطه ‌ی بین پدر و دختر مسالمت‌ آمیز است تا وقتی که مشخص می ‌شود جاناتان انسان است نه هیولا. در این بین، باز هم دختر به او ابراز عشق می ‌کند و به پدرش می‌گوید به او ربطی ندارد که در حال بوسیدن جاناتان بوده است و وقتی جاناتان به احترام پدر دختر، او را از خود می ‌راند، دختر سر پدرش داد می ‌زند که همه ‌اش تقصیر توست!

در نهایت، پدر به دنبال جاناتان می ‌رود و چون متنبه شده است از او و دخترش عذرخواهی می ‌کند و وقتی هنگام بوسه‌ ی آن دو خشمگین می‌ شود سریع عذرخواهی می ‌کند و می ‌گوید کمی طول می ‌کشد تا عادت کند!

آنچه در پایان در ذهن مخاطب نقش می ‌بندد حق به جانب بودن نوجوان برای کشف دنیاهای تازه است و عذرخواهی ‌ای که پدر دختر از او و جاناتان می ‌کند و به آن‌ها می‌ گوید که باید به دخترش اجازه می ‌داد خود دنیا را کشف کند و عشق را تجربه نماید.

روابط والدین و فرزندان در این سه اثر
18 سالگی نقطه مشترک زندگی این دختران است سنی حساس که همراه با حس ماجراجویی و استقلال طلبی است. در هرسه انیمیشن دختران در این سن در مقابل خواسته های والدین خود که تا پیش از این با آن مشکل چندانی نداشته اند می ایستند و در نهایت نیز حق به آنها می رسد.

چیزی که به طور مشترک در هر سه انیمیشن دیده می شود خجالت و پیشمانی والدین این دختران در انتهاست که باعث می شود از فرزندان خود عذر خواهی کنند.

در کنار همه ی این موارد، صحنه هایی از انیمیشن ها که مناسب سن کودکان و نوجوانان نیستند و آنها را زودتر از موعد درگیر مسائل جنسی می کند در این آثار به چشم می خورد. در غرب 18 سالگی زمان آزادی جنسی تعریف می شود و در این آثار نیز این موضوع مورد توجه قرار می گیرد، در حالی که این انیمیشن ها در ایران به ویژه مورد توجه کودکان و نوجوانان است و معمولا خانواده ها فرزندان خود را بدون آگاهی از این مسائل در معرض این انیمیشن ها قرار میدهند که جای توجه و تأمل بیشتری دارد.

 1 نظر

فرضیه فضانوردان باستانی باطل است

07 خرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

فضانوردان باستانی ” Ancient Aliens” نام یک سریال تلوزیونی است که برای اولین بار در 20 آوریل 2010 از شبکه تلوزیونی ” History Channel” پخش شد. به تازگی نیز یکی از شبکه های ماهواره ای این مستند را با نام “ما و فرازمینی ها” دوبله کرده و در حال پخش است . در این سریال مستند، فرضیه معروف فضانوردان باستانی معرفی می شود. این فرضیه بر این اساس بنا شده است که موجودات فرازمینی در اعصار و قرون گذشته بارها از سیاره زمین دیدن کرده اند. اینگونه ادعا می شود که گزارشهای مربوط به این دیدارها و تماسها، در لابلای متون تاریخی، شواهد باستان شناسانس و اسطوره های مختلف بشری که سینه به سینه نقل شده است، وجود دارد.
من نیز به شخصه برای مدتی تصور می کردم و بر این باور بودم که این فرضیه یک نظریه درست است و آن را قبول داشتم. به همین دلیل سالهای متمادی از عمر خود را صرف تحقیق و مطالعه در این رابطه کردم. از خواندن کتابهای نویسندگان مشهور و محبوب گرفته تا مشاهده انواع فیلمها و شنیدن تمام برنامه های رادیویی که به این موضوع می پردازند، وقت من را پر کرده بود. حقیقت این است که خود من یکی از طرفداران پرو پاقرص و متعصب این فرضیه بودم و برای مدتها با اشتیاق فراوان این موضوع را در بین دوستان و اعضاء خانواده خود تبلیغ می کرده و از آن دفاع می کردم.
این مستند پس از دوبله از شبکه ماهواره ای Manoto1 در حال پخش است .
البته امروز اصلا این فرضیه را باور ندارم و این مقدمه را گفتم تا شما نیز بدانید که من این فرضیه را به خاطر دلایل شخصی و به طور تعصبی رد نمی کنم، چه بسا خود روزگاری از طرفداران سینه چاک آن بوده ام. دیدگاه فعلی و الان من هم آنچنان انعطاف پذیر است که با قبول اینکه موجودات فرازمینی وجود داشته باشند ،مشکلی ندارم. حتی می توانم باور کنم که این موجودات در اعصار گذشته از سیاره زمین هم دیدن کرده باشند.
امیدوارم، شما نیز حتی اگر با نتیجه گیری های من مخالفید ،نهایتا به این نتیجه برسید که در این مقاله من با بررسی ادعاهای مطرح شده در این نظریه آنها را با احترام و بدون تعصب و به صورت بیطرفانه نقد کرده و رد نموده ام.



جئورجیو تسوکالوس ، یکی از مروجان این فرضیه

به صراحت عنوان می کنم که در این مقاله قصد ندارم تا نشان بدهم که فرضیه فضانوردان باستانی فقط در چند جزئیات کوچک دچار اشتباه شده است و علارغم آنها باز هسته اصلی آن و اصل نظریه پا برجا باقی می ماند. ابدا، نظر شخصی من این است که این نظریه از بیخ و بن اشتباه بوده و هیچ امکان و اختیاری برای درست انگاشتن آن باقی نمی ماند.
امیدوارم بتوانم به شما نشان دهم که مروجان این نظریه فقط در ارائه برخی از اطلاعات اشتباه نکرده اند ، بلکه آنها در تک تک و تمام ادعاهای خود در نظریه فضانوردان باستانی و در توضیح و تفسیر شواهد و مدارک ادعایی خود اشتباه کرده و به خظا رفته اند.



برخی از شخصیت هایی حاضر در این مستند من جمه اریک فون دانیکن

امیدوارم بتوانم به شما نشان دهم که آنها چگونه غالبا از ابزار فریب استفاده می کنند تا نظرات خود را به دیگران بقبولانند. آنها در این فریبکاری حتی دست به تغییر و تحریف شواهد و مدارک نیز می زنند تا به این وسیله ادعاهای خود را اثبات کنند.
دوست دارم تا خواننده گرامی متوجه این موضوع بشود که با وجود شکاکیتی که در رابطه با فرضیه فضانوردان باستانی دارم، تصدیق می کنم که اتفاقی غیر طبیعی و عجیب  می تواند در اعصار قدیم و دوران باستان افتاده باشد. دلیلم هم این است که با مطالعه اسطوره های مختلفی که از عهد باستان به جا مانده است زمینه و تم ثابت و مشترکی در اغلب آنها مشاهده می شود و این شباهت و یگانگی نیاز مند ارائه یک توضیح و تفسیر خوب است. ولی مشاهده خواهید نمود که فرضیه فضانوردان باستانی ، آن نظریه ای نیست که توضیح دهنده این شواهد باشد. ” نظرات ما راجع به این موجودات در گذشته ی زمین را میتوانید در فصول مختلف مطالعه بفرمایید.”

دکتر مایکل هایزر

در خلال این مقاله گاه و بیگاه از توضیحات و صحبتهای دکتر مایکل هایزر ” Dr. Michael Hesier ” نقل قول خواهم کرد. ایشان از معدود دانشمندان و پژوهشگرانی هستند که به این موضوع پرداخته اند و ادعاهای مطرح شده در این فرضیه را به چالش کشیده اند.دکتر هایزر یکی از بهترین دانشمندانی است که با دیدگاه شکاکیت به این نظریه پرداخته و آن را با متون قوی خود نقد کرده است. ایشان در این رابطه مقالات و کتابهای زیادی نوشته است و چند دو جین وب سایت نیز در فضای مجازی وجود دارد که نظریات ایشان را عنوان می کند که در این مقاله نام آنها را ذکر کرده و به شما معرفی می کنم.
به شما توصیه می کنم در برخورد با این سری از مقالات با ذهن و دید باز برخورد کنید. امیدوارم از خواندن آن لذت ببرید. با ما همراه باشید .
منبع : حقیقت خاموش

 نظر دهید »

تاثیر رسانه های اجتماعی بر سبک زندگی کاربران اینترنت

07 خرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

تا چند سال پیش تلویزیون را عامل دورکردن اعضای خانواده از یکدیگر می‌دانستند چرا که تلویزیون باعث می‌شد افراد به جای نگاه کردن به یکدیگر به صفحه تلویزیون چشم بدوزند، اما امروز اعضای خانواده برای صدا کردن یکدیگر پیامک میزنند و حتی همان زمان اندک تماشای تلویزیون را نیز صرف گذراندن در اینترنت و یا استفاده از ابزارهای ارتباطی نوین می‌کنند. رسانه‌های اجتماعی محبوب ترین بخشهای فضای مجازی برای استفاده عموم هستند. از کودکان و نوجوانان گرفته تا مادر بزرگ ها، مدارس، شرکتهای دولتی، انجمنهای خیریه، برندهای تجاری و … همه و همه سعی می‌کنند در رسانه‌های اجتماعی حضور پیدا کرده و ضمن تولید محتوا برای خود مخاطبان ثابتی دست و پا کنند.

دلایل و نیازهای متنوع کاربران روز بروز بر رشد و دامنه گسترش رسانه‌های اجتماعی می‌افزاید. کاربران گوناگون در سطوح مختلف سنی، تحصیلی، فرهنگی و با جنسیت، نژاد و زبانهای متفاوت بر حسب علائق، اهداف، دلایل و نیازهای خود طیف وسیعی از محتوا را تولید و یا بازنشر میکنند. در نتیجه استفاده و وابستگی به رسانه‌های اجتماعی رشدی روز افزون داشته و در زندگی فرد جایگاه مشخصی پیدا خواهد کرد، و پس از مدتی جزئی از سبک زندگی فردی و جمعی افراد یک جامعه خواهد شد. در نتیجه شناخت و بررسی ابعاد مختلف رسانه‌های اجتماعی با توجه به جوان بودن جمعیت کشور ضروری مینماید، در این سری از گزارشها با رسانههای اجتماعی و تأثیرات آنها بر سبک زندگی بیشتر آشنا می‌شویم.

رسانه‌های اجتماعی(Social Media) برنامه‌های کاربردی مبتنی بر اینترنت هستند که بر پایه بنیانهای ایدئولوژیکی و تکنولوژیکی وب2 امکان ایجاد و تبادل محتوا را برای کاربران فراهم می‌کنند. وب2 به نوعی نسل دوم وب است که در آن سایتها از حالت یکسویه خارج شده و با کاربران خود تعامل دارند. در وب2 کاربران تنها خواننده مطالب نیستند بلکه خود نیز قسمتی از تولید محتوا و اطلاع رسانی را برعهده دارند، در حالیکه برای نسل اول وب هماننده رسانههای سنتی مانند رسانه‌های مکتوب و رسانه هایی مانند تلویزیون و رادیو امکان تعامل زنده با مخاطب وجود نداشت. در واقع اصطلاح رسانههای اجتماعی به تعاملات میان افراد در جوامع و شبکههای مجازی که در آن محتوا را ایجاد، و سپس به اشتراک گذاشته و یا تبادل میکنند گفته میشود. تولید محتوا در رسانه‌های اجتماعی متفاوت از رسانه‌های سنتی است و وجه اختلاف اساسی آنها نیز در مشارکت مخاطبان و کاربران در فرایند تولید و به اشتراک گذاری محتواست.

وب2 امکان ظهور و بروز رسانه های اجتماعی را فراهم کرد.

رسانه‌های اجتماعی انواع گوناگونی دارند و می‌توان آنها را در هشت گروه دسته بندی کرد:

*شبکه اجتماعی(Social Network)
یک شبکه اجتماعی زنجیری بهم پیوسته از پروفایلهای افراد مختلف و صفحات و گروههای ایجاد شده توسط کاربران است. اگرچه در ابتدا شبکههای اجتماعی تنها امکان برقراری ارتباط با دوستان و آشنایان، تشکیل و عضویت در گروه، ایجاد صفحات شخصی، به اشتراک گذاری محتوا و نظایر اینها را برای کاربران خود فراهم میکردند اما امروزه برای باقی نگهداشتن کاربران و افزایش تعداد آنها امکاناتی نظیر برگذاری نظرسنجی، انجام بازیهای آنلاین، تماشای فیلمهای کمپانیهای معتبر و مانند اینها را نیز به ویژگیهای خود افزوده اند.

*پروژه مشترک - ویکی(Wiki)
در ویکیها کاربران به صورت مشترک بر روی موضوعی خاص فعالیت کرده و در کنار یکدیگر محتوای ویکی را ساماندهی میکنند. امکان تغییر محتوا برای تمام کاربران باز است و مدیرانی که از بین کاربران انتخاب شده اند، بر روند فعالیت ویکی نظارت میکنند. ویکی فاصله مکان - زمانی برای کار بر روی پروژه-های مشترک را از بین میبرد و به کاربران امکان مشارکت در پروژه را از فواصل دور و در بازههای زمانی متفاوت می‌دهد.

*وبلاگ (Blog)
وبلاگ ساده ترین شکل یک رسانه اجتماعی است، رسانهای که میتوان آن را به رسانه شخصی مدیر و صاحب وبلاگ تعبیر کرد. قواعد نوشتن در وبلاگ را مدیر آن تعیین میکند. وبلاگستان هر جامعه، بازتاب منحصر به فردى از ویژگى‏هاى خاص اجتماعی، فرهنگى و سیاسى‏ آن است.

*جامعه محتوایی(Content Community)
در این سایتها کاربران محتواهای گوناگونی نظیر صوت، ویدئو، عکس و … را بارگذاری کرده و به اشتراک میگذارند.

*فروم (Forum)
فرومها امکان تبادل نظر، پرسش و پاسخ و گفتگو پیرامون موضوع و یا موضوعاتی مشخص را فراهم میکنند. هر فروم از زیرمجموعههای موضوعی متفاوتی تشکیل شده است که کاربران بسته به نیاز خود وارد یکی از آنها میشوند. فرومها گاه مستقل اند و گاه بخش جانبی یک سایت هستند.

*میکرو بلاگ (Microblog)
*میکروبلاگها تلفیقی از شبکه اجتماعی و وبلاگ هستند که در آنها طول پیامهای کاربران از تعداد مشخصی کاراکتر پیروی میکند. به جهت کوتاهی متن پیامها اغلب کاربران این سایتها از تلفن همراه و یا افزونههای ویژه مرورگر خود برای ارسال پیام استفاده میکنند بدون اینکه وارد سایت اصلی شوند. 

*پادکست (Podcast)
نوعی از فایلهای صوتی و تصویری که بر روی اینترنت بارگذاری شده و قابلیت به اشتراک گذاری دارند. علاوه بر پادکستهای شخصی، افراد مشهور و همچنین برخی شبکههای رادیویی و تلویزیونی نیز از پادکست استفاده می‌کنند.

*جهان مجازی(Virtual World)

جهان مجازی عملکردی شبیه شبکه اجتماعی دارد با این تفاوت که افراد در این محیط همانند دنیای واقعی فعالیت خواهند کرد. نحوه کار به این ترتیب است که کاربر ابتدا برای خود یک آواتار ساخته و سپس همانند دنیای واقعی برای خود محل زندگی، کار و تفریح تعیین و همچنین خانواده و گروه دوستان تشکیل خواهد داد.

حضور در رسانه‌های اجتماعی هزینه زیادی را بر کاربر تحمیل نمیکند و همچنین به تخصص و سواد بالایی نیز نیاز ندارد چرا که اغلب رسانههای اجتماعی از زبانهای گوناگون پشتیبانی میکنند، همچنین به دلیل شباهت قالب و نحوه فعالیت در هر یک از انواع رسانههای اجتماعی و نیز ساده بودن کلمات و اصطلاحات، کاربر به راحتی میتواند در رسانههای مختلف ولو اینکه به زبان دیگری باشند فعالیت کند. نتیجه آنکه روز به روز بر تعداد کاربران و استفاده کنندگان از رسانههای اجتماعی افزوده خواهد شد.

در کنار سهولت در استفاده، امکان شخصی سازی و آزادی بیانی که در رسانههای اجتماعی وجود دارد تمایل افراد برای نگارش و ارسال هرآنچه که دلشان می‌خواهد را افزایش می‌دهد. در رسانههای اجتماعی مرز بین مخاطب و رسانه بسیار کمرنگ است. مدیران این رسانهها به ندرت مانع ارسال پستهای کاربران می‌شوند چرا که رسانه‌های اجتماعی از قواعد جوامع آزاد تبعیت می‌کنند.

امکان عضویت در انجمنهای گوناگون و تعامل با افرادی که حول موضوع و یا موضوعاتی مشخص دور هم جمع شده اند نیز از جمله عواملی است که افراد را به سمت رسانههای اجتماعی می‌کشاند.

از طرف دیگر رسانههای اجتماعی دامنه فعالیت خود را به سمت ارتباط با سایتها و منابع گسترش میدهند که این نیز میتواند رغبت کاربران را به عضویت افزایش دهد، به عنوان مثال سایتی را در نظر بگیرید که فایل پی دی اف کتابی را که جستجو کرده اید میفروشد ولی اگر شما با اکانت فیسبوک خود وارد سایت شوید میتوانید آن را به شکل رایگان دانلود نمائید.

از بین ویژگی هایی که به آنها اشاره شد و همچنین سایر ویژگیهای رسانه‌های اجتماعی شخصی سازی و به نوعی رسانه شخصی داشتن را میتوان پررنگ ترین عامل گرایش افراد به رسانه‌های اجتماعی دانست. افرادی که در جامعه دیده نمیشوند و یا با مخاطبان محدودی سر و کار دارند در رسانه‌های اجتماعی مجال مییابند حرفها، عقاید و نظرات خود پیرامون هر موضوعی را به هر شکلی که دوست دارند بدون اعمال هیچ قید و بندی با مخاطبان بسیار در میان بگذارند.

رسانه‌های اجتماعی در چند سال گذشته تغییراتی اساسی در سبک زندگی شهروندان دهکده جهانی داده اند، اگر چه این تغییرات بر حسب مناطق جغرافیایی، فرهنگها و شرایط اقتصادی جوامع مختلف شدت و ضعف دارند اما انکار ناپذیر نیستند همچنان که اجتناب ناپذیر هم نیستند. برای برای درک بهتر تاثیرات رسانههای اجتماعی و مطرح شدن حضور در آنها به عنوان بخشی از سبک زندگی، بهتر است به آمارها مراجعه کنیم:

*هر روز بیشتر از ۲۹۴ میلیارد ایمیل فرستاده می‌شود.

*هر روز بیش از ۲ میلیون پست وبلاگ نوشته می‌شود.

*اگر فیسبوک کشور بود امروز سومین کشور بزرگ دنیا بود.

*در هر ثانیه دو کاربر جدید وارد لینکدین می‌شود.

*هر روز بیش از دو میلیارد لایک در فیسبوک زده می‌شود.

*هر روز بیش از 340 میلیون توئیت در توئیتر منتشر میشود.

*بیش از ۲۷۰ هزار دلار در دقیقه آنلاین هزینه می‌شود.

*بیش از یک و نیم میلیارد کاربر آنلاین گفته‌اند که رویدادها را از طریق برندهای اجتماعی دنبال میکنند! این رقم ۲۰ درصد جمعیت جهان است.

*در مجموع هر روز کاربران بیش از ۲۰ هزار سال در فیسبوک وقت صرف می‌کنند.

* مبادلات از طریق تجارت اجتماعی ظرف مدت ۵ سال آینده به بیش از ۳۰ میلیارد دلار می‌رسد.

رسانه‌های اجتماعی امتحان خود را در رویدادهای اجتماعی پس داده و موقعیت خود را در جوامع و تصمیم گیریها و فعالیتهای کلان تثبیت کرده اند. انتخابات ریاست جمهوری امریکا در دوره گذشته نشانی از حضور و تأثیر رسانه-های اجتماعی است.

همان‌طور که آریانا هافینگتون بنیان‌گذار سایت هافینگتن پست(huffingtonpost) درنشست وب۲ بعد از انتخابات ۲۰۰۸ گفت: «اگر اینترنت نبود اوباما نمی‌توانست رئیس جمهور باشد، اگر اینترنت نبود او حتی نمی‌توانست کاندیدای ریاست جمهوری بشود». به عنوان مثالی از نتایج فعالیتهای تیم رسانهای تیم اوباما میتوان اشاره کرد که اوباما تا روز انتخابات ۲۰۰۸ به یکی از محبوب‌ترین چهره‌ها در میکروبلاگ توئیتر تبدیل شده بود و بیش از ۱۱۸۰۰۰ دنبال‌کننده داشت، در حالی که رقیب جمهوری‌خواهش مک‌کین تنها از ۴۹۴۲ دنبال کننده برخوردار بود. تیم رسانهای اوباما بیش از 14.5 میلیون ساعت ویدئوی رایگان بر روی یوتیوب قرار داد و تعداد ۸۴۴۹۲۷ نفری دوستان اوباما در سایت مای اسپیس(MySpace) چهار برابر بیشتر از مک کین بود. همچنین شبکه اجتماعی My.BarackOBAMA.COM بیش از دو میلیون عضو داشت.

در سال 2008 هنوز رسانه های اجتماعی جایگاه واقعی خود را پیدا نکرده بودند، از افتتاح توئیتر تازه 2 سال می-گذشت و تعداد کاربران فیسبوک کمتر از 100 میلیون نفر بود، همچنین تلفنهای هوشمند و تبلتهای امروزی نیز در آن زمان فراگیر نبوده و قابلیتهای امروز را نداشتند. در سال 2012 جمهوری خواهان با درس گرفتن از شکست قبلی سعی کردند اشتباهات خود را جبران کنند. کمپین انتخاباتی رامنی با رفتاری عجیب اکانت هایی جعلی در توئیتر خرید و بدین ترتیب متوسط روزانه دنبال کنندگان جدید او از 4-3 هزار نفر به بیش از 20 هزار دنبال کننده جدید در روز رسید. همچنین این کمپین اپلیکیشینی(Application) مخصوص iOS و گوشیهای اندروید معرفی کرد. یک تیم کامل از متخصصان علوم ارتباطات در بوستون که تعدادشان از 14 نفر شروع و به بیش از 100 نفر رسید فعالیتهای کمپین رامنی را جهتدهی کردند.

در طرف دیگر اوباما نیاز چندانی به تغییر استراتژی اش در استفاده از رسانههای اجتماعی نداشت. حضور او به عنوان رئیس جمهور امریکا طی چهارسال باعث ارتقاء رتبهی او در شبکه های اجتماعی شده بود. اکانت توئیتر او در بین سایر دولتمردان جهان با 20 میلیون دنبال کننده در مکان نخست قرار داشت و در فیسبوک نیز اکانت او 30 میلیون لایک دریافت کرده بود. تیم اوباما نیز همانند رامنی استفاده از اپلیکیشنهای موبایل، پیام کوتاه و سایر ابزارهای نوین را در دستور کار خود قرار دادند.

رسانه های اجتماعی جایگاه خود را در رویدادها و تصمیم گیریهای کلان جوامع پیدا کردهاند.

همچنین در جنگ اخیر غزه، توئیتر به عنوان یک ابزار جنگی مورد استفاده قرار گرفت، به گفته رسانه ها اگر ۲۰ سال پیش این CNN بود که اولین گزارش‌ها را از جنگ به خانه‌ها می‌برد به نظر می‌رسد که حالا نظامی‌ها با دور زدن رسانه‌ها قصد دارند تا خودشان به طور مستقیم با مخاطبان رو بهرو شوند. طرفین منازعه با استفاده از اکانت هایشان در توئیتر آخرین اخبار پیرامون رویدادها و اتفاقات جنگ را از نگاه خود مخابره می‌کردند.

برای ارسال حجم بسیار زیاد محتوا کاربران اینترنتی به شکل شبانه روزی و از سراسر دنیا در حال فعالیت هستند. از همین روست که رسانهه ای اجتماعی هر روز امکان و قابلیت جدیدی را برای کاربرانشان فراهم میکنند چرا که ادامه حیات و رتبه و جایگاه آنها بسته به حضور و فعالیتهای کاربرانشان است.

بخش زیادی از کاربرانی که امروز نقش نویسنده، خبرنگار، عکاس، مدیر محتوا و … را در رسانه های اجتماعی بر عهده گرفته اند پیش از آن حضور در این عرصه را به عنوان بخشی از زندگی خود قبول کرده اند. قبول کرده اند که همیشه و در همه جا آنلاین باشند، از طریق موبایل، لپتاپ، کامپیوتر شخصی و لپتاپ در خانه، محل کار، فرودگاه، کافی شاپ، سینما و غیره. پذیرفته اند که ساعتهای زیادی را صرف خواندن محتوای تولید شده دیگران و بازنشر و به اشتراک گذاری آنچه که پسندیده اند باشند، پذیرفته اند که زندگی خود را بین جهان واقعی و جهان مجازی تقسیم کنند.

بدین ترتیب رسانه‌های اجتماعی مبتنی بر گزاره های لیبرالیسم، جهانی تازه را پیش روی انسان قرار داده اند، جهانی که بودن در آن گاهی نبودن در جهان واقعی را به دنبال خواهد داشت و گاهی به علت تسریع در انجام کارها زمان بیشتری برای واقعی بودن در اختیار انسان خواهد گذاشت.

عصر ارتباطات نه تنها جنبه هایی از زندگی انسان و رفتار جمعی او را تغییر داده بلکه حتی بر روی جسم او نیز تاثیر گذاشته است، فراتر از تأثیراتی مانند آرتروز، چاقی، افزایش تحریک پذیری، تضعیف حافظه، پرخاشگری، گوشه نشینی و … پیچیدگیهای این عصر بر روی عملکرد مغز انسان نیز اثر داشته است، به گفته پرفسور گید(Giedd): «شیوهای که امروز ما اطلاعات را دریافت کرده، خودمان را سرگرم می‌کنیم و تعامل‌مان با دیگران در ده سال گذشته بیش از پانصد سال گذشته تغییر کرده‌ است. … نوجوانان امروز به طور متوسط حدود یازده و نیم ساعت را با رسانه‌ها سپری می‌کنند، که این مقدار بیشتر از شش ساعت و نیم همین پنج سال پیش است. در نتیجه‌ فعالیت‌های کودکان و نوجوانان به میزان زیادی تغییر کرده‌اند. مغز نوجوان در ظرفیت فوق العاده خود را برای انطباق با محیط اطراف آن (نسبت به کودکان و بزرگسالان) متمایز است.

نوجوانان اولین انطباق پذیران(early adopters) با تغییرات پُرشتاب تکنولوژیک هستند. 38 سال زمان برد تا رادیو در دسترس 50 میلیون نفر قرار بگیرد، این تعداد برای تلفن 20 سال و برای تلویزیون 13 سال بود، برای وب جهانی 4 سال طول کشید تا 50 میلیون نفر کاربر بدست آورد، برای فیسبوک 3.6 سال و برای توئیتر اندکی کمتر  و برای گوگل پلاس 88 روز.

از لحاظ انطباق تکاملی حتی 10000 سال نیز یک چشم برهم زدن است، نیازی به تکامل مغز ما برای خواندن  نیست(که قدمت آن به 5000 سال میرسد) چه برسد به اینکه بسیاری از ساعتهای بیداری خود را به تنهایی صرف سروکله زدن با واژگان و نمادها کنیم. امروز یادگرفتن انطباق سریع و کارآمد برای مغز نوجوانان مانند تأمین غذا و سرپناه برای زنده ماندن امری ضروری است.

… این هوشمندانه است که به یاد داشته باشیم که بیشتر انسان‌هایی که زندگی کرده و مرده‌اند هرگز سواد خواندن نداشته‌اند. بنابراین، ما توانا به تغییر کار مغز هستیم. … اکنون پرسش این است که آیا ما توانایی تغییر و آمادگی در مواجهه با موج اطلاعاتی که از انواع منابع گوناگون هست را هم داریم. تاکنون مغز انسان به خوبی وظیفه‌اش را در مواجهه با تغییرات انجام داده است - و خودش را با محیط هماهنگ کرده، اما محدویت‌هایی در توانایی وجود دارد. از این رو دیدن آن‌هایی که بومیان دیجیتال(Digital Natives) خوانده می‌شوند خیلی جالب است… بچه‌هایی که در حال بزرگ شدن هستند و هرگز با ابزارهای مولتی مدیا آشنا نبوده‌اند… توانایی مغز آن‌ها در مطابقت به گونه‌ای متفاوت از مسن‌ترها خواهد بود.»

آن چه که گید آنها را بومیان دیجیتال نامیده حتی در جوامع در حال توسعه نیز دیده میشوند، خردسالانی که بدون آشنایی با زبان بیگانه و یا تسلط بر پیچیدگیهای تکنیکی با موبایلها و اسمارت فونها بازی میکنند نمونه این بومیان دیجیتال اند، کودکانی که بیشتر از مدرسه، پارک، تفریح گاه و خیابان وقت خود را در انواع رسانه های اجتماعی میگذرانند.

پرفسور گید (Dr. Jay Giedd) - متخصص اعصاب

بیش از 70درصد نوجوانان در امریکا به رسانه های اجتماعی متصل هستند، نوجوانان و جوانان همانگونه که برای رشد و توسعه علوم رایانه ای در نیم قرن گذشته نقش موثری داشتند هم اکنون نیز با انطباق روش زندگی خود حتی به گونه  بیولوژیکی و ناخودآگاه برای تثبیت پایه های زندگی دوم و جایگاه رسانه های اجتماعی در حیات انسان پیشرو هستند. هنوز 100 روز از انتشار خبر خودکشی آرون سوارتز(Aaron Swartz) نابغه ای که او را رابین هود اینترنت لقب داده بودند، نگذشته است. شکل گیری شخصیت هایی مانند استیو جابز و بیل گیتس نیز محصول دورانی است که نوجوانان دهه 1960 امریکا با دانش کامپیوتر آشنا شدند:

« …  این ائتلاف میان جنبش قدرت گل(FlowerPower - تقدیم گل به نیروهای پلیس) و قدرت پردازنده ها و روشنفکری و فناوری، توسط کسی به عینیت و شهود رسید که صبحها مشغول مراقبه میشد، روزها به کلاسهای فیزیک استفورد میرفت، شبها در آتاری کار میکرد و نیز در حال رویاپردازی برای شروع کسب و کار خودش بود، استیو جابز.

در ابتدا ارتباط خوبی میان فناوران و هیپیها برقرار نشد. بسیاری از جنبشهای ضدفرهنگی کامپیوتر را بدشگون و اوروِلی(تداعی گر فضای آثار جرج اوروِل(George Orwell)) و همسو با اهداف پنتاگون و ساختار قدرت میدانستند. اما در آغاز دهه 1970 تغییری در راه بود. جان مارکوف(John Markoff) در مقاله اش راجع به همگرایی ضدفرهنگها با صنعت کامپیوتر، نوشت: «کامپیوتر از ابزاری برای نظارت بوروکراتیک تبدیل شده به نمادی برای آزادی و ابراز عقیده». پیوند علوم کامپیوتری با زندگی جوان های آن دوره، زمانی تأیید شد که تیموتی لیری(Timothy Leary) گفت کامپیوترهای شخصی یک ِال.ِاس.دی جدیدند.

بونوی خواننده که بعدها به یکی از دوستان جابز بدل شد اغلب با او راجع به اینکه چطور موادمخدر در بستر ضدفرهنگ عصیان گر منطقه ی خلیج میتواند به ایجاد صنعت کامپیوترهای شخصی کمک کرده باشد بحث میکرد. میگفت: «آدم هایی که قرن بیست و یکم را پایه گذاری کردند یک عده معتاد و هیپیهای صندل به پا از ساحل غربی بودند، درست مثل استیو. آنها دنیا را جور دیگری میدیدند. نظامهای سلسله مراتبیِ ساحل شرقی، انگلستان، آلمان و ژاپن، چنین تفکر متفاوتی را تشویق نمیکردند. فضای دهه ی شصت بستری شد برای رشد تفکرات هرج و مرج طلب و این برای تخیل راجع به دنیایی که هنوز وجود نداشت، عالی بود.»

کسی که اهالی ضدفرهنگها را به همکاری با هکرها ترغیب کرد استیوارت برند(Stewart Brand) بود. رویاپردازی خوش مشرب که ایده ها و سرگرمی های زیادی در طول دهههای بعد خلق کرد. برند با دوست و همکارش کن کیزی از برگزارکنندگان گردهماییهای مصرف اِل.اِس.دی بودند. برند بعدها گفت: «اکثر هم دوره های ما کامپیوتر را به عنوان مظهر نظارت مرکزی به باد تمسخر و استهزاء میگرفتند. ولی لشکری کوچک - که بعدها به هکرها معروف شدند - عاشق کامپیوترها بودند و آنها را ابزار اعاده ی آزادی قرار دادند. بعدها همین بدل شد به جاده ای شاهانه به سوی آینده.»
برند برای جابز یکی از تجسمهای تلفیق فرهنگها بود. برند به من[نویسنده] گفت: «استیو درست در نقطه-ی پیوند ضدفرهنگها و تکنولوژی قرار داشت، از همان موقع خیلی خوب مفهوم ابزارهای کمک دست بشر را فهمیده بود.» (استیو جابز(زندگی نامه)، والتر آیزاکسن(Walter Isaacson)، مترجم ناصر دادگستر، سایت نارنجی - ص 69-67)»

جابز و وازنیاک در گاراژ، 1976    آرون سوارتز

پیشرو بودن نوجوانان و جوانان در راه تجربه کردن فناوریهای نوین امری طبیعی است، چرا که با روحیات، سطح مسئولیتها و رویاپردازیهای نوجوانانه بیشترین قرابت را دارد، نوجوانان دهه 1960 و 1970 امریکا در کنار زیست تحت لوای سبک زندگی امریکایی و نیز تاثیر پذیری از انواع مکتبهای فکری منحط و پوچ، همان طور که اشاره شد علوم کامپیوتر را به عنوان یک اِل.اِس.دی جدید که هیجانات آنها را تخلیه میکرد پذیرفته و برای رشد و توسعه آن تلاش شبانه روزی انجام دادند همانند نوجوانان امروز که برای بسط زندگی دوم به شکلی خستگی ناپذیر در محیط مجازی مشغول فعالیت اند.

ادامه دارد…..

منبع: مشرق

 نظر دهید »

فضای مجازی چه بر سر زندگی انسان می آورد؟

07 خرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

جهان مجازی فضای نو و جدیدی برای شکل دهی به یک زندگی دوم (Second Life) مجازی را در اختیار بشر قرار داده است. یک فرد می تواند در زندگی دوم مجازی با چهره ی مطلوب و دلخواه خود حضور پیدا کرده و با دیگران به تعامل بپردازد و در واقع مبتنی بر رؤیاهای خویش زندگی کند، اما هیچ یک از مؤلفه های این زندگی واقعیت ندارند.

افراد در حالی از ساعات حضور خود در جهان واقعی کاسته و به زندگی مجازی(Virtual Life) می پردازند که این فضا هیچ گاه رنگ و بوی واقعیت و تجسم مادی را به خود نخواهد گرفت. بسیاری از کسانی که وارد زندگی دوم(Second Life) می شوند مجازی، غیرواقعی و تصوری بودن فضایی که وارد آن شده اند را فراموش کرده و خیال می کنند زندگی مجازی نیز همانند زندگی در جهان واقعی، واقعیت دارد، همچون فردی که موهومات حاصل از مواد توهم زا را واقعی می پندارد. بحران زندگی دوم از اینجا آغاز می شود، از اینکه این زندگی به موازات زندگی واقعی، اهمیت پیدا می کند.

زندگی دوم یک توهم بزرگ است.

زندگی دوم بر بستر آواتارسازی(Avatar Generation) رخ می دهد، اَوَتار (अवतार) در آیین هندو به معنی «حلول خدا» بوده و آواتار تجسمی مادی ناشی از به زمین آمدن ایزدان هندو است. در تعریف عمومی نیز کلمه آواتار به معنای حلول خداوند در قالب انسانی و تجسم عامل الهی(منجی) می باشد. خدای این آیین هر زمان که جهان در خطر نابودی قرار بگیرد، در قالب و کالبد یکی از موجوات 10 گانه از جمله ماهی، گراز، شیر- انسان و … حلول کرده و آن را نجات می دهد.

ویشنو و آواتارهایش

در زندگی دوم آواتار(Avatar) یک شخصیت مجازی است که کاربر خود را در قالب آن به نمایش می گذارد. اکثر کاربران نمی دانند آواتارسازی به نوعی اسطوره سازی است به این معنا که فرد با ساخت آواتار اسطوره مدنظر از خودش را ساخته و برای دیگران به نمایش می گذارد، اسطوره ای که خودش را در قالب آن ریخته است.
برای روشن تر شدن این موضوع می توان گفت رستم اسطوره ای است که شاعر بزرگ ایرانی، فردوسی، او را پرورانده است، آواتارسازی باعث می شود فرد، منِ آرمانی خود و یا اسطوره تصوری خویش را برای دیگران قابل رؤیت کند، البته به شکل یک کاراکتر مجازی.

کارشناسان عقیده دارند برای مواجهه و مقابله با مهدویت است که غرب مقوله آواتار را به شکل فیلم، انیمیشن و نیز آواتارسازی در اینترنت ایجاد و گسترش می دهد، چرا که وقتی افراد خود را در قالب اسطوره و منجی در فضای مجازی و زندگی دوم قرار دهند، دیگر منتظر منجی دنیای واقعی نخواهند نشست.
نکته جالب در این میان این است که ویشنو(یکی از خدایان سه گانه ی هندو و خدایی که در قالب آواتار حلول می کند) 10 آواتار دارد که هنوز در قالب آخرین آواتار حلول نکرده است، آواتار نهایی “کالی"( اسب سفید‌‌) نام دارد. هنگامی که پلیدی به اوج رسد، ویشنو سوار بر اسبی سفید از آسمان فرود آمده و شمشیر خود را چون شهاب حرکت خواهد داد.

حلول ویشنو در قالب کالی، این حلول هنوز انجام نشد‌‌ه است.

غرب آواتاریسم را با ساخت فیلم و انیمیشن ترویج می کند.

آواتار اگرچه در ظاهر یک کاراکتر کارتونی از فرد به نظر می رسد اما تمام ماجرا این نیست. برای حضور در زندگی دوم فرد به عضویت یکی از سایت های مربوطه در آمده و سپس آواتار دلخواه خود را می سازد. پس از ساخت آواتار وی می تواند در بازی(محیط های زندگی دوم، دسته ای از بازی های آنلاین هستند) حضور پیدا کند. محیط بازی همچون دنیای واقعی خیابان، فروشگاه، جنگل، دریا و … دارد، آواتار می تواند برای خود زمینی خریده و منزل رؤیایی اش را در آن بنا کند، شغل پیدا کرده، به دانشگاه برود، ازدواج کند، مهمانی و مراسم مختلف برگذار نماید. فراتر از این ها آواتار فرد می تواند قابلیت های متفاوتی از زندگی واقعی انسان داشته باشد، به عنوان مثال آواتار می تواند بال داشته و پرواز کند.

محیط یا به اصطلاح دنیاهای متفاوت بازی

اما به جز ثبت نام در سایت و یکسری امکانات اولیه سایر ویژگی ها و قابلیت ها خریدنی است. هریک از این بازی ها برای خود واحد پول مشخصی دارند که کاربران اجناس، نیازمندی ها و انتخاب هایشان را براساس این واحد خریداری می کنند. همانند جهان واقعی غرب که قواعد سرمایه داری بر آن حاکم است، در زندگی دوم نیز فرد چیزی را رایگان بدست نمی آورد، برای پرداخت هزینه های زندگی وی باید کسب و کاری(در محیط زندگی دوم) داشته و فعالیتی اقتصادی انجام دهد تا معادل آن برحسب واحد پول بازی مزد دریافت کند، البته افراد می توانند از دنیای واقعی مبلغ مورد نیاز را برحسب واحدهای پول دنیای واقعی مثلاً دلار پرداخت کنند.

محیط های زندگی دوم بازار جدیدی را برای کمپانی ها و شرکت های غربی فراهم کرده اند، آواتار فرد پس از پرداخت هزینه های لازم می تواند به دانشگاه رفته و یا فیلم مورد علاقه اش را تماشا کند. اقتصاد غرب ناچار است برای حفظ این بازار جدید از یکسو حضور در محیط زندگی دوم را بیشتر تبلیغ کرده و از سوی دیگر امکانات متنوع تری را برای کاربران فراهم سازد، به عنوان مثال فرد هنگام پرداختن به آواتارش و حضور در کنار سایر آواتار ها بتواند اقلام مورد نیاز زندگی واقعی اش را از فروشگاهی در محیط بازی به شکل آنلاین خریداری کند.

حضور در کلاس، سخنرانی و تماشای فیلم. بازاری جدید برای فعالیت اقتصادی و کسب سود

ادامه دارد…….

منبع: مشرق

 نظر دهید »

اگر اینجا ایران بود رسانه های غربی چه می گفتند؟(عکس)

06 خرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

چند وقت پیش تصویری از یک کودک فلسطینی با یک اسلحه اسباب بازی در دست در رسانه ها منتشر شد، همین تصویر بهانه بسیار خوبی شد تا بار دیگر شعار جنگ طلب بودن و خشونت مسلمانان در این رسانه ها سروصدا راه بیندازد.

 

 درست در همین روزها بود که برای چندمین بار در سالهای اخیر خشونت در ایالات متحده آمریکا بروز پیدا کرد و اینبار ده ها دانش آموز بی گناه قربانی آن شدند. اتفاقی که در سالهای اخیر گویا به صورت بخش جدا نشدنی رویدادهای دردناک جامعه آمریکا شده است.
تصاویری که در ادامه می بینیم محلی است که آمریکایی‌ها برای تفریح و تخلیه هیجانات خود به آنجا می روند:

اگر چنین تصاویری از ایران در فضای سایبر منتشر می‌شد، رسانه های غربی چه تیتری برای آن انتخاب می‌کردند؟ آیا ایران و مسلمانان خشونت طلب معرفی نمی‌شدند؟ اگر کودکی که در اولین عکس به تصویر کشیده شده است، یک کودک ایرانی، فلسطینی و یا لبنانی بود، رسانه‌های غربی به خصوص آمریکایی چه عنوانی را برای او به کار می بردند؟ 

با تصرف و تلخیص از مشرق

 1 نظر

زنده به گور کردن اعتقادات با پیامک!

06 خرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

 عصر ایران نوشت: «نسخه‌های الكترونیكی و مدرن، همان جهل نوشته‌های قدیمی در پشت كتب موجود در اماكن مذهبی هستند. همان نوشته‌هائی كه بارها و بارها مراكز و متولیان دینی و عقلای قوم به باطل بودن ادعاها، خوابها، نقل قول‌ها، تبشیرها و تهدیدهای آنها گواهی داده و صراحتاً اعلام كرده‌اند كه نباید به آنها اعتنائی كرد.»

پیامک - تلفن همراه

«پرده اول: این پنج اسم خداوند را به پنج نفر بفرست. بزرگترین مشكلت حل می‌شود:
یا الله، یا كریم، یا اول، یا آخر، یا مجید. قبل از حذف یكبار امتحان كن. تو رو به روح حضرت محمد (ص) كوتاهی نكن!

پرده دوم: طرح قرائت…. سهم شما 10 صلوات و ارسال به 10 نفر دیگر. مهم نیست كه حتی چندین بار از افراد مختلف این پیام را دریافت كنی، مهم آن است كه هر چه بیشتر افراد مختلف آن را ببینند. لطفاً قطع‌كننده زنجیره نباش.

پرده سوم: بنا به فرمایش معصوم (ع)، هركس كه دعای زیر را تا قبل از پایان ماه بخواند همه دعا‌هایش مستجاب شده و مشكلاتش رفع می‌شود. تنبلی نكن، به دوستانت پیامك بفرست و بگذار دیگران هم بهره ببرند. اگر نفرستادی منتظر اتفاقات بدی در زندگیت طی یك هفته آتی باش!

نكات مشترك همه این متنها و بسیاری از متنهای مشابه عبارتند از:
1- سوء استفاده و بهره‌برداری (بعضاً افراطی) از اعتقادات مخاطبین
2- طرح‌های هرمی (یك به چند) كه می‌تواند به سرعت (به صورت تابع نمائی) یك پیام را تبدیل به میلیون‌ها عدد كند!
3- همراه نبودن با هیچ سند و مدركی دال بر معتبر بودن ادعاهای مطروحه در آنها (رفع مشكلات، استجابت دعا، گرفتار شدن در صورت نفرستادن و…)
4- تعارض ادعاهای بسیاری از آنها با متون معتبر دینی، عقل سلیم و منطق در حقیقت این‌ها

حالا كه پیامك‌هایی با مضمون و كلمات سخیف درباره دكتر شریعتی، شهید مطهری و شهید چمران به دستم رسیده است، می‌اندیشم كه گویا این تنها یك زیاده روی عادی و عوامانه نبوده بلكه احتمالا اشخاص یا جریانی قصد دارند با سست كردن اندیشه‌ها و گفتار بزرگان ما از طریق همین روش نرم و به ظاهر سرگرم‌كننده و خنده‌دار، شخصیت‌های ارزشمند ما را تحقیر كنند و هنگامی كه بزرگان یك ملت كه موجب افتخار انسان و انسانیت هستند به بازی گرفته شوند، گویی هویت تمام مردم آن سرزمین به بازی گرفته شده است

اما در عین حال این جهل نوشته‌های مدرن دارای چند خصوصیت منحصر به فرد و جدید هم هستند:
1- ارسال آنها به سادگی فشردن چند كلید است و بنابراین در صورت همراهی دریافت كنندگان كم توجه با انتشاردهندگان اولیه آنها، با سرعتی حیرت آور در سطح جامعه منتشر می‌شوند.
2- روز به روز بیشتر به محتوا و لایه‌های تمسخر و توهین آمیزشان كه با ظرافت در بطن متن پنهان شده‌اند افزوده می‌شود. آیا واقعاً دستی در كار است كه با ارسال چنین مطالب سخیفی با آب و رنگ دینی، اعتقاد مردم را از بین ببرند؟!
3- یك سۆال مهم: چرا غالباً اینگونه مطالب از طریق پیامك ارسال می‌شوند و نه رایانامه؟ چه كسی از حجم عظیم پیامك‌های ناشی از چنین مواردی منتفع می‌شود؟! آیا ممكن است بتوان گفت شاید دست‌های پنهانی با استفاده از زودباوری عده‌ای و با تحریك یا میانداری شركت‌های مخابراتی، هر چند وقت یكبار چنین موج‌هایی را در سطح جامعه راه می‌اندازند تا تجارتی میلیاردی (ناشی از هزینه ارسال پیامك كه از مشتركین دریافت می‌شود) شكل بگیرد؟!

خانم زهرا جواهری در این زمینه معتقد است: من كمابیش اهل پیامك زدن هستم، اما دوست دارم آنها را از صافی اعتقاداتم عبور بدهم و بعد ارسال كنم. بعضی پیامك‌ها واقعا آن قدر لطیف و شیرین هستند كه شاید همیشه در ذهنمان حك شوند، اما حتی یك بار خواندن بعضی هم بیهوده است. در مقابل، برخی از پیامك‌ها وقتی با ارزشتر می‌شوند كه از قول بزرگی نقل شده باشند.

وی می‌افزاید: متأسفانه اخیراً شوخی با بعضی از این بزرگان هم باب شده مثل مثال‌های متعددی كه از این جمله دكتر شریعتی ساخته شده: “ترجیح می‌دهم با كفش‌هایم در خیابان راه بروم و به خدا فكر كنم تا این كه در مسجد نماز بخوانم و به كفش‌هایم فكر كنم"! حالا هر كس بنابر ذوق و سلیقه‌اش این مفهوم را به چیزهای دیگری تعمیم داده كه شاید نتوان از بعضی‌هاشان كه شیرین و مۆدبانه است به علت شوخ طبعی ذاتی ما ایرانی‌ها ایرادی گرفت. اتفاقا به همین دلیل هم بود كه اوایل كه از این دست پیام‌ها را می‌شنیدم لذت می‌بردم، اما كم كم دیدم كار به دختر و عمه و خانم این شخصیت‌ها! هم كشیده شد كه از قضا دیگر نه آن قدر لطیفه گونه بودند و نه متاسفانه مۆدبانه …

خانم جواهری ادامه می‌دهد:آن وقتها از این ناراحت شده بودم كه چرا مردم در هر چیز لطیفی آن قدر اغراق می‌كنند كه كار را به این جا می‌رسانند اما…اما حالا كه پیامك‌هایی با مضمون و كلمات سخیف درباره دكتر شریعتی، شهید مطهری و شهید چمران به دستم رسیده است، می‌اندیشم كه گویا این تنها یك زیاده روی عادی و عوامانه نبوده بلكه احتمالا اشخاص یا جریانی قصد دارند با سست كردن اندیشه‌ها و گفتار بزرگان ما از طریق همین روش نرم و به ظاهر سرگرم‌كننده و خنده‌دار، شخصیت‌های ارزشمند ما را تحقیر كنند و هنگامی كه بزرگان یك ملت كه موجب افتخار انسان و انسانیت هستند به بازی گرفته شوند، گویی هویت تمام مردم آن سرزمین به بازی گرفته شده است.

روز به روز بیشتر به محتوا و لایه‌های تمسخر و توهین آمیزشان كه با ظرافت در بطن متن پنهان شده‌اند افزوده می‌شود. آیا واقعاً دستی در كار است كه با ارسال چنین مطالب سخیفی با آب و رنگ دینی، اعتقاد مردم را از بین ببرند؟!

وی ادامه می‌دهد: اگر كلاهمان را قاضی كنیم، خواهیم دید در صورت تكرار این مسائل به طور ناخودآگاه ارزش سخنان و زندگی انسانی بزرگانمان خدشه‌دار خواهد شد كه این مطلب از نظر علوم ارتباطات نیز قابل اثبات است.

وی در ادامه می‌گوید: دوستان عزیز لطفا به این موضوع هم فكر كنید كه اگر به راستی این كار یك جریان منحرف باشد و در مراحل بعد به خودشان نیایند و به راه راست هدایت نشوند، این به ظاهر شوخی‌ها را به بقیه بزرگان ارجمند و شهدای مظلوم و امام عزیز و نعوذبالله به ائمه اطهار هم می‌رسانند؛ كه باید گفت: اعوذبالله من الشیطان الرجیم.»

منبع: وعده صادق

 1 نظر

آگهی‌های ضداسلامی در ایستگاه‌های مترو شهر نیویورک

06 خرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

آگهی ضد اسلامی که بر روی آن نوشته شده است «در هر جنگی بین انسان متمدن و وحشی، از انسان متمدن حمایت کنید. حمایت از اسرائیل، شکست جهاد»

در پی حکم دادگاه امریکا برای نصب آگهی‌های نفرت‌انگیز در اماکن عمومی، آگهی تبلیغاتی در حمایت از رژیم اسرائیل که در آن مسلمانان را با بربرها مقایسه می‌کند به زودی در ایستگاه‌های متروی شهر نیویورک به نمایش گذاشته می‌شود.

احتمالا هزینه مالی این آگهی تحریک‌آمیز را که قرار است در ۱۰ ایستگاه مترو شهر نیویورک نصب شود، پاملا گلر، وبلاگ‌نویس محافظه‌کار تندرو تامین کرده است؛ آگهی که روی آن نوشته شده است «در هر جنگی بین انسان متمدن و وحشی، از انسان متمدن حمایت کنید. حمایت از اسرائیل، شکست جهاد».

این در حالی است که بر پایه گزارش‌ها «سازمان حمل‌ونقل شهری نیویورک» پیشتر با درخواست گلر برای نصب این پوستر توهین‌آمیز مخالفت کرده بود، اما وی به بهانه آزادی بیان پرونده آن را به مقام‌های قضایی ارجاع داد تا دادگاه درباره آن تصمیم بگیرد.

پل انگلیمیر، قاضی فدرال امریکا در نیویورک نیز بر اساس «متمم نخست حق آزادی بیان قانون اساسی امریکا»، با صدور حکمی به مقام‌های این شهر دستور داد این پوستر ضد اسلامی را برای نمایش عمومی در ایستگاه‌های مترو نصب کنند.

در همین حال، منیر عواض، رئیس شعبه نیویورک «شورای روابط امریکا-اسلامی» با انتقاد از مقام‌های امریکایی تاکید کرد این سازمان به «مسائل مربوط به آزادی بیان و حق [گلر] برای متعصب و نژادپرست بودن واقف است»، اما مقام‌های شهری نیویورک دست‌کم باید از تلاش‌های گلر برای شیوه زشت و زننده ابراز نفرت و تعصب خود انتقاد کنند.

گلر یکی از بنیان‌گذاران بنیاد «اسلامی‌شدن امریکا را متوقف کنید» است؛ نهادی که سازمان‌های بین‌المللی غیردولتی آن را گروه نفرت توصیف می‌کنند.

در ماه‌های اوت و سپتامبر نیز یک آگهی اسلام‌هراسانه مشابه بر روی اتوبوس‌های عمومی شهر سانفرانسیسکو نصب شد.

پوستر اخیر در حالی قرار است در شهر نیویورک در معرض دید عموم گذاشته شود که میلیون‌ها معترض در سراسر جهان اسلام همچنان با برگزاری تظاهرات خشم خود را از انتشار فیلم موهن به ساحت پیامبر اسلام (ص) نشان می‌دهند.

 نظر دهید »

چگونه اژدهای خود را تربیت کنیم؟!!!

06 خرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

بی شک انیمیشن به عنوان یکی از جذابترین محصولات فرهنگی باید در دایره ی سیاستگذاری دقیق غرب و امریکا فهمیده شود. برخلاف عمده ی تحلیلگران که این آثار را نوعی تهاجم فرهنگی به عالم غیرغربی معرفی میکنند، این نوشتار کوتاه می خواهد به اثر شگرف تربیتی این آثار بر مخاطبان غربی و امریکایی توجه کند.

انیمیشن چگونه اژدهای خود را تربیت کنیم» (how to train your dragon) نیز مانند بسیاری دیگر از محصولاتی که مخاطب کودک و نوجوان را نشانه گذاری کرده اند، اصرار ویژه ای در ساختن یک عالم رویایی از آینده دارد. چندی پیش هم انیمیشن برجسته ی «دلیر» (brave) همه ی چشم ها را به خود خیره کرد. در هردو اثر دو کودک علیرغم سرزنش هایی که از جامعه و اطرافیان به تن خریده اند اما با اعتماد به نفس و اتکای به توانایی های فردی سرنوشت قهرمانان را برای خود رقم می زنند. این دو اثر در ادامه ی فیلم های سینمایی و انیمیشن های بلند کودک و نوجوان، با تکیه بر توانایی های منحصر به فرد کودکان ساخته می شود. فرزندانی که هوش و قدرتی فراتر از پدران و مادران خود دارند و گشایش دهنده ی مسیر آینده اند. طبعاً خواننده می تواند این فهرست را ادامه دهد و بسیاری از فیلمهای سینمایی که قهرمان سازی از کودکان را به عنوان تم اصلی خود انتخاب کرده است، بیاد آورد. قهرمانان این قصه ها بی لیاقتی نسل گذشته را با هوشمندی خود جبران می کنند و آینده ی خود را خودشان می سازند.

این درحالیست که آثار فرهنگی ایرانی عموماً بر برجسته کردن شکاف نسل ها و گسست میان نسل جدید از نسل گذشته و نهایتاً توبیخ نسل جدید به عنوان گونه ای نامتجانس با فرهنگ و ادب ایرانی اسلامی اصرار عجیبی دارند. آثار کودک و نوجوان در داخل کشور عموماً در پارادایم گسست نسل ها و آسیب شناسی اجتماعی معنا می یابند. قصه های کلیشه ای است از ناراحتی پدر و مادر ها از فرزندانی که ناخلف اند و مصیبت هایی که ناشی از خطاهای متعدد آنها در گسست از گذشته ی فرهنگی شان است. صرف نظر از اینکه واقعاً پارادایم گسست نسل ها چقدر قابل تطبیق بر ایران امروز است و چقدر توانایی تحلیل وضعیت ما را دارد، باید دانست محصولات فرهنگی قرار بوده الگوسازی و عالم سازی و رویا سازی از آینده را برای فرزندان امروز ایران هدف اصلی خود بداند نه مرثیه سرایی برای آسیب ها و معضلات را.

متاسفانه کار از پارادایم انتقادی و آسیب شناسانه عبور کرده و به فضای هجو و تمسخر رسیده است. امروزه از شبکه های تلویزیونی برنامه هایی برای کودکان و خانواده ها پخش می شود که فرزندان ایرانی را به عنوان تیپ های خنده آور به تصویر می کشاند. کودکان ایرانی غالباً سربه هوا، خوشگذران، تنبل، فرصت طلب، اهل لاف و دروغ و درس نخوان به تصویر کشیده می شوند. نمونه ی این شخصیت ها را غالباً در انیمیشن هایی چون «شکرستان» دیده ایم. سال ها پیش هم برخی چهره های فرهنگی به پخش همزمان برنامه ی موهن «مبصر ۵ ساله کلاس» با کارتون جذاب «ایکیوسان» که دانش آموزان ایرانی را در قیاس با کودکان نخبه ی ژاپنی، کودکانی کودن و تنبل نشان میداد، اعتراض کرده بودند(در این میان باید تلاش هایی چون انیمیشن پهلوانان را ستایش کرد).

همزمانی تصویرسازی قهرمانانه از کودکان موطلایی و چشم رنگی اروپا و امریکا و بازنمایی تحقیرآمیز از کودکان بی قواره و کودن از فرزندان ایرانی تبعات آشکاری دارد. اما چه باید کرد که حوزه ی کودکان و نوجوانان غالباً از توجه و تمرکز سیاستگذارن و دغدغه مندان فرهنگ و رسانه بی بهره است.

 1 نظر

جبهه امروز: کفر مدرن

06 خرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

هر چیزی که برای انسان مقصد شد آن چیز جای خدا نشسته است، و امروز با کمی دقت متوجه می شویم بشر مدرن مقصد خود را در داشتن مدرن ترین تکنولوژی جستجو می کند، درست است که در ابتدای امر می پنداریم تکنولوژی ابزاری است تا بشر به کمک آن کارهای خود را آسان تر انجام دهد ولی اگر جایگاه تکنولوژی را در روان انسان مدرن تجزیه و تحلیل نماییم، متوجه می شویم چیزی ماوراء ابزار خواهد بود. چرا که اولاً، انسان غربی شخصیت خود را در ساختن بهترین ابزار جستجو می کند و نه ماوراء آن. ثانیاً، صِرف بهترین ابزار برای او مقصد شده است به طوری که اگر با ابزار های در دست خود بتواند به حوائج خود برسد، باز نمی تواند به آن قانع باشد، زیرا روح انسان به دنبال کمال مطلق است. حال وقتی کمال را در داشتن ابزاری کامل تر جستجو کند پس کمال مطلق را در کاملترین ابزار جستجو می کند و اینجاست که چه بداند و چه نداند، جای خدا را با ابزارهای پیچیده جابه جا کرده است.

گر در طلب منزل جانی، جانی/گر در طلب لقمه نانی، نانی
این نکته به رمز گویمت تا دانی/ هر چیز که اندر پی آنی، آنی

 2 نظر

صنعت گیم و جنگ نرم

05 خرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

دنیای جذاب بازیهای رایانه که امروزه به یک صنعت پردرآمد وپرطرفدار تبدیل شده زمینه مناسبی را برای فعالیت دشمنان اسلام فراهم کرده که به فعالیت در این زمینه بپردازند. چرا که طرفداران بازیهای رایانه را عموما جوانان و کودکان تشکیل می دهند.و با تغییر عقاید و تفکرات جوانان به سود خود باعث آسیب پذیری و تحت کنترل درآمدن این معادن استعداد و انرژی میشوند.
چند وقتی است که شاهد تحرکات دشمن در این زمینه هستیم در بازی های مثل بتلفیلد3 در زمان عرضه خود استاندارد های یک بازی شوتر اول شخص را تغییر داد و با گرافیک خیره کننده خود به یکی از بهترین عناوین شوتر تاریخ تبدیل شد…اما نکته قابل توجه در این بازی حمله نیروهای آمریکایی به ایران و تهران و نابودی تهران بود این دست از بازی ها که به صورت مستقیم مفهومی را میرساند به مراتب خطرات کمتری نسبت به بازی هایی دارند که بر روی ناخودآگاه تاثیر میگذارند دارند.و هدف بنده از ایجاد این تاپیک معرفی چند نمونه از این بازی ها بود:

angry birds(پرندگان عصبانی):

بازی فوق محبوب پرندگان عصبانی توسط کمپانی rovio بر روی گوشی های هوشمند و رایانه عرضه شد ملیون ها دانلود این بازی در دانلود سنترها حکایت از محبوبیت فوق العاده این بازی در بین جوانان دارند اما در این بازی به صورت نیمه آشکار چندین چند بار به اسلام و ایران توهین شده که البته شرکت تولید کننده از این بابت عذر خواهی کرده و این مطلب را اتفاقی دانسته اما آیا می توان تمام اینها را اتفاقی دانست:
[تصویر:  54265730271477999290.jpg]

[تصویر:  23841_717.jpg]



Assassin’s Creed(کشیش قاتل):
یک بازی اکشن ماجراجویی میباشد که توسط یکی از بزرگترین کمپانی های صنعت گیم یعنی یوبی سافت ساخته شده است.داستان درباره فردی به نام دزموند است که توسط یک دستگاه به زمان جنگ های صلیبی سفر میکند و ماجرای یک گروه تروریستی به نام حشاشین به رهبری حسن صباح را روایت میکند.
[تصویر:  21114464578156441432.jpg]

call of duty(ندای وظیفه):
یک بازی اکشن شوتر(تیراندازی)است ساخته کمپانی اکتیویژن از داستان قوی بهره نمی برد و بیشتر توجه بازی بر روی قسمت اکشن بازی میباشد تصویر زیر قسمتی از بازی است که در قاب عکس حدیثی از امام صادق(ع) رو مشاهده میکنید چیزی بسیار برای من دردآور محل نصب عکس میباشد.
[تصویر:  63733420596539836462.jpg]

devil may cry:
یک بازی با داستانی آخرالزمانی!!!با ته مزه شیطان…

داستان این بازی درباره شخصیت اصلی بازی که یک نیمه شیطان به اسم دانته است دنبال میشود.
نکته قابل توجه درباره وی این است که او یک حرامزاده است که حاصل رابطه نامشروع یک شیطان با یک فرشته است.
[تصویر:  03416259299663176796.jpg]

guitar hero:
یک بازی که بازیکن به وسیله گیتارهایی که همراه بازی فروخته میشود و مخصوص اتصال به کنسول است بازی را اجرا میکند و به نواختن گیتار به سبک راک که چندان برای کودکان جالب نیست میپردازد.
به مکان کلمه الله توجه کنید:
[تصویر:  12966468997232095148.jpg]

شاهزاده ایرانی:
در آخرین نسخه این بازی شاهد حضور دو جن در کنار شخصیت بازی بودیم که نام آنها راضیه و دیگری که نامش زهرا بود.
در تصویر نام حضرت فاطمه زهرا رو مشاهده میکنید که در تصاویر منتشر شده از بازی با زیرکی قرار گرفته است:
[تصویر:  17106006738464056786.jpg]

اقامتگاه شیطان5:
یکی از محبوبترین بازی ها در ژانر وحشت میباشد این بازی درباره ی شیوع ویروسی توسط یک گروه تروریستی است که انسان ها را به موجوداتی شیطانی تبدیل میکند در این تصویر شاهد تصرف اقامتگاه رهبران گرو تروریستی هستیم که در اتاق رهبر گروه یک قرآن مشاهده میشود.
[تصویر:  64081022608989307473.jpg]

clive barkers:
بازی در دوره های مختلف تاریخی اتفاق می افتد. تمدن سومر، روم باستان، دوران قرون وسطی، جنگ جهانی دوم و زمان حال دوره هایی هستند که بازیکن با همراهی گروه جریکو به آنها سفر می کند.

از نقاط برجسته بازی می توان به خلق محیط ها، تنوع دشمنان و هیولاها و قابلیت ها و جادو های افراد اشاره کرد.

داستانه بازی انطور شروع میشود که شما در نقش یه افسر عالی رتبه هستین که نیمه شب به شما تلفن زده میشه که احتیاج به کمک شما دارن و در صحنه بعد یک کودک سیه چرده رو میبینید که رو به سوی تخت جمشید کرده و شما رو به اون سمت هدایت میکنه,در سکانس بعد شما در یک هلی کوپتر پیشرفته هستید که در حال طی کردن مسیری است و بعد از آن خارج میشوید و داستان رو در تخت جمشید بر علیه نیروهای اهریمنی پی میگیرید.

در این بازی به وفور با نام الله مواجه خواهید شد:
[تصویر:  10698854896084829663.jpg]

اقامتگاه شیطان 4:
بازی همان چهارچوب نسخه اقامتگاه شیطان را داراست.
در تصویر زیر دربی شبیه درب مسجد النبی مشاهده میشود که برای مبازه با انسان هایی که حالا تبدیل به موجوداتی شیطان صفت شده اند باید از این درب عبور کرد:

همسنگرا امیدوارم مفید باشه میلاد حضرت محمد(ص) و امام صادق(ع) رو هم تبریک میگم.


[تصویر:  04212925823427560436.jpg]

 1 نظر

جهاد در ایستگاه اتوبوس!

05 خرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

مانده بودم چیزی بگویم یا نه. این امر به معروف و نهی از منکر هم از سخت ترین واجبات است. دلم را زدم به دریا و بهش نزدیک شدم. پسر خوش تیپ و خوش هیکلی بود که یک تی شرت سفید پوشیده بود و مثل من توی ایستگاه اتوبوس منتظر ایستاده بود. گفتم آقا ببخشید. گفت بفرمایید. گفتم می خواستم نکته ای رو خدمتتون عرض کنم. نگاهی با تعجب به من انداخت. بلافاصله ادامه دادم می دونین روی تی شرتتون چی نوشته. یه لبخندی زد و گفت آره یعنی اینقدر تابلوئه؟ گفتم برای کسی که توجه کنه بله، تازه شما خوش تیپ هم هستید و همه هم نگاهتون می کنن، زیاد خوب نیست. گفت همین دیروز خریدمش فقط می خواستم یه چیزی بپوشم که ارزون باشه. گفتم مگه چند خریدی؟ گفت سه تومن خریدمش، از میدون شوش. چند لحظه ای به سکوت گذشت بعد خودش با لبخندی که کمی شرمندگی هم داشت گفت تازه فروشنده موقع فروش تبلیغ هم می کرد، می گفت بخرید روش نوشته اسرائیل.
اتوبوس رسید. سوار شدم، پسری با تی شرت سفید که با فونت بزرگ و به رنگ آبی رویش نوشته بودISRAEL هم همین طور. و من به این فکر می کردم چقدر احتمال دارد توی قلب تل آویو یا بیت المقدس فروشنده ای پیدا بشود که تی شرتی بفروشد که رویش نوشته شده باشد IRAN و تازه برای تبلیغ، این موضوع را بلند هم داد بزند!

 

 نظر دهید »

پیامد پخش سریال‌های ترکیه‌ای چیست؟

05 خرداد 1392 توسط میرعیسی خانی


در نگاه کلی، روشن‌فکری حاصل عامی‌گری در دین است. روشن‌فکری به معنی مصطلح آن، یعنی «غرب‌زدگی همراه با توهم علم‌گرایی»، وقتی به وجود می‌آید که بخشی از جامعه که درک صحیحی از مبانی دینی ندارند و معرفت دینی را از سرچشمه‌ی اصلی و به درستی و کفایت دریافت نکرده‌اند، در مقابل معرفت غیردینی و فلسفه‌ی غربی قرار می‌گیرند. این افراد به لحاظ فهم از دین، در میان اهل دین، عوام و بی‌سواد هستند و از لحاظ فهم اندیشه‌ی غربی نیز، در مقایسه‌ی با اندیشمندان غربی، بی‌سواد و عامی به شمار می‌آیند.

البته این عوام بودن نسبی است و نسبت در اینجا میزان ادعایی که این افراد دارند و طبقه‌ی علمی آن‌هاست؛ یعنی روشن‌فکری و عوامی یک بازیگر با سایر بازیگران مقایسه می‌شود و عوامی یک مدعی فلسفه و دین‌پژوهی، مانند عبدالکریم سروش، با فیلسوفان و دین‌پژوهان هم‌سطح خودش. در میان مردم کم‌سواد نیز روشن‌فکری و گرایش به اندیشه‌ی غربی اندازه و مختصات خودش را دارد.

بخشی از مردم عادی نیز که آموزه‌های عام دینی را به اندازه‌ی کافی و به درستی دریافت نکرده‌اند، وقتی در مقابل آموزه‌های اندیشه‌ی غربی قرار می‌گیرند، بر اساس خلأهایی که در آموخته‌هایشان وجود دارد، جذب آن می‌شوند. این افراد همان‌هایی هستند که شاید بارها در اتوبوس و مترو آن‌ها را در حال تکرار کردن حرف‌های روشن‌فکران سطح بالاتر دیده باشیم. این افراد نه جذب انجمن‌های فراماسونی شده‌اند، نه جاسوس سفارت انگلیس هستند و نه آنچه ممکن است درباره‌ی روشن‌فکران سطح بالاتر صدق کند. آن‌ها حتی به حرف‌هایی که می‌زنند نیز اعتقاد ندارند. در واقع آن‌ها افرادی هستند که در معرض آموزش عمومی جامعه‌ی اسلامی قرار نگرفته‌اند. نه آموزش و پرورش ما توانسته است با اندک کتاب‌های شعاری خودش مبانی دینی و نیازهای فطری را به این افراد آموزش بدهد و نه رسانه‌های عمومی مثل رادیو و تلویزیون.

بخشی از مردم عادی نیز که آموزه‌های عام دینی را به اندازه‌ی کافی و به درستی دریافت نکرده‌اند، وقتی در مقابل آموزه‌های اندیشه‌ی غربی قرار می‌گیرند، بر اساس خلأهایی که در آموخته‌هایشان وجود دارد، جذب آن می‌شوند.
این افراد یا مسجد نرفته‌اند و پای منبر علمای دینی ننشسته‌اند یا اینکه به علت‌های بسیاری که در این نوشته فرصت پرداختن به آن‌ها نیست، در مساجد و محافل مذهبی نیز جواب سؤال‌های فطری خود را نگرفته‌اند. دقیقاً این افراد هستند که وجودشان برای وضعیت اخلاقی و اخلاق اسلامی در جامعه خطری بزرگ محسوب می‌شود. این افراد هستند که بسیاری از ناهنجاری‌های اجتماعی را رقم می‌زنند و نمود ظاهری جامعه را این افراد تشکیل می‌دهند، چرا که هم اکثریت هستند و هم به سرعت تحت تأثیر قرار می‌گیرند و البته چیزی که در اینجا مد نظر ماست این است که این افراد مهم‌ترین جامعه‌ی هدف رسانه‌ی ملی را تشکیل می‌دهند.

رسانه‌ی ملی و سریال‌های ترکیه‌ای

چند سالی است که سریال‌های ترکیه‌ای به صورت چراغ خاموش در جدول پخش شبکه‌های تلویزیونی قرار می‌گیرند؛ سریال‌هایی که به سرعت مخاطب عام خود را پیدا کرده‌اند و تا آنجا پیش رفته‌اند که روی سریال‌ها و حتی فیلم‌های سینمایی تولید داخل تأثیر گذاشته‌اند. این سریال‌ها مفاهیم به ظاهر دینی و اخلاقی را مطرح می‌کنند و به واسطه مفاهیم سطحی، این سریال‌ها اغلب در مناسبت‌های مذهبی مانند ماه محرم و ماه مبارک رمضان پخش می‌شوند. ظاهراً مسئولین رسانه‌ی ملی به واسطه‌ی همین مفاهیم این سریال‌ها را دینی می‌دانند، چرا که از حلال و حرام و حق‌الناس و مال یتیم و… سخن به میان می‌آورند.

اتفاقاً این‌ها از مفاهیم بسیار مهم دینی است که در قرآن کریم نیز از آن‌ها سخن به میان آمده است. اگر نخواهیم به نحوه‌ی پردازش نادرست آن‌ها بپردازیم و فرض را بر این بگیریم که همه‌ی پیام این سریال‌ها درست است، باز یک نکته باقی می‌ماند و آن اینکه به تصویر کشیدن جامعه‌ای که همه‌ی ارزش‌های اخلاقی اسلام در آن مهم است و عدم رعایت آن‌ها موجب قهر الهی می‌شود و فقط حجاب و مسئله‌ی محرم و نامحرم در آن مستثناست، چه نتیجه‌ای در ذهن مخاطب ایرانی دارد؟ آیا جز بی‌اعتبار شدن مفهوم حجاب نتیجه‌ای دارد؟

یکی از علت‌های گسترش بدحجابی در میان قشر کم‌سوادتر الگو گرفتن از افراد بدحجاب است؛ از هنرپیشه‌ها گرفته تا چهره‌های علمی و ورزشی، از مسلمانان بی‌حجاب گرفته تا غیرمسلمانانی که به نیکی و کار خیر مشهورند. وقتی از این قشر از مردم می‌پرسید که چرا فلان زن بدحجاب را الگو قرار می‌دهید، اغلب در جواب این جمله را می‌گویند: «فلانی حجاب ندارد، ولی دلش پاک است.» این دقیقاً پاشنه‌ی آشیلی است که غرب در جهت سکولارسازی جوامع اسلامی آن را هدف قرار می‌دهد؛ یعنی جلب توجه مردم به افرادی که حجاب ندارند، ولی سایر سجایای اخلاقی را به صورت پررنگ دارند.

این جمله یک جواب عامیانه نیست، بلکه نماد یک استراتژی و نوعی پُز روشن‌فکری عامیانه است که ریشه در برنامه‌ریزی‌های استعمار دارد. گواه این ادعا قصه‌ها، اشعار و مقالاتی است که در اواخر مشروطه و اوایل حکومت پهلوی در روزنامه‌ها و مجلات به چاپ می‌رسیدند که در آن‌ها سعی می‌شد افراد بدون حجاب را دارای عفت معرفی کنند یا چادر و حجاب را در عفت بی‌تأثیر بدانند. این بخشی از پروژه‌ی سکولاریسم در ایران بود که در حوزه‌های مختلف پیگیری می‌شد.

در حوزه‌ی شعر یکی از مهم‌ترین نمونه‌ها در این زمینه، اشعاری است که ایرج میرزا در نکوهش حجاب می‌سراید و افراد محجب را فاسد معرفی می‌کند. این نوع برخورد با حجاب در سینمای آن دوران نیز وجود دارد. در این نوع از سکولارسازی، معمولاً سعی می‌شود الگوهایی از افراد بدحجاب در جامعه معرفی شود که به اصول اخلاقی مانند راست‌گویی، مردم‌داری، عدم تجاوز به حقوق دیگران (معادل حرام و حلال در فرهنگ دینی) و… پایبند هستند و همواره به همسر قانونی خود وفادارند، ولی اعتقادی به الگوهای پوششی و رفتاری اسلام ندارند.

می‌بایست تحقیقی در بین خانواده‌های مذهبی انجام شود و میزان استقبال این خانواده‌ها از سریال‌های ترکیه‌ای و تأثیرات فکری این سریال‌ها در میان این خانواده‌ها به طور کیفی سنجیده شود. چنین تحقیقی اگر صرفاً آماری باشد، مطمئناً حاکی از استقبال بسیار بالای طیف سنتی و مذهبی جامعه خواهد بود، اما اگر تأثیرات منفی این استقبال سنجیده شود، بدون شک آسیبی که این سریال‌ها به باورهای مردم وارد می‌کنند بسیار بیشتر از سریال‌های شبکه‌های ماهواره‌ای است؛ چرا که اکثریت مردم ایران که مردمی دین‌محور و تربیت‌یافته بر اساس باورهای دینی هستند، هیچ نقطه‌ی مشترکی بین خود و برنامه‌های سرشار از ابتذال شبکه‌های ماهواره‌ای پیدا نمی‌کنند و حتی اگر در اثر برخی سیاست‌های نادرست و جذابیت‌های جنسی به دیدن برخی برنامه‌ها روی بیاورند، تأثیر عمیقی بر آنان نخواهد داشت و حداقل همه‌ی مؤلفه‌هایی که این شبکه‌ها ترویج می‌دهند به طور کامل در اکثریت مخاطبان ایرانی بروز نخواهد کرد.

گواه این ادعا برنامه‌ای است که یکی از شبکه‌های ماهواره‌ای (pmc) پخش می‌کرد و خانواده‌ها را تشویق می‌کرد تا فیلم‌های عروسی خود را برای پخش به این شبکه بفرستند. هرچند انگیزه‌ی کسب جایزه و دیده شدن و شهرت باعث می‌شد عروس و دامادهای جوان به این امر تن در دهند، اما در خود فیلم بخش قابل توجهی از خانواده‌ها با حجاب ظاهر می‌شدند. البته نمی‌شود منکر تأثیر این شبکه‌ها بر همه‌ی جامعه‌ی ایران شد، چرا که بسیاری از خانواده‌ها، با توجه به اینکه پشتوانه‌ی فکری، فرهنگی و دینی درستی ندارند، به سرعت تحت تأثیر فرهنگ بیگانه قرار می‌گیرند، اما قشر مذهبی به هیچ وجه جامعه‌ی هدف این شبکه‌ها نیست. در مقابل، این قشر بزرگ به طور کامل گرایش به شبکه‌های رسانه‌ی ملی دارند و تحت تأثیر این شبکه‌ها هستند.

مخاطب مسلمان ایرانی بین خود و شخصیت‌های سریال‌های ترکیه‌ای، سوری و مصری که در بیست سال گذشته از شبکه‌های رسانه‌ی ملی پخش شده‌اند نسبت‌های زیادی می‌بیند. نام‌ها، رسوم، قواعد، تعاملات بین افراد و حتی نژاد مشترک باعث می‌شود که مخاطب مسلمان ایرانی خود را در آیینه‌ی این سریال ببیند، به راحتی با شخصیت‌ها همذات‌پنداری نماید، آن‌ها را باور کند و دنبال ما‌به‌ازای بیرونی آن‌ها باشد.
سریال‌های سوریه‌ای که در سال‌های گذشته پخش می‌شدند بیشتر موضوعات اجتماعی داشتند و چندان به مسائل اعتقادی نمی‌پرداختند. سریال‌های مصری هم بیشتر اجتماعی یا عاشقانه بودند، اما سریال‌هایی که اخیراً از کشور ترکیه خریداری شده‌اند و در مناسبت‌های مذهبی بیشتر پخش می‌شوند تم مذهبی‌ـ‌اخلاقی دارند. وقتی مخاطب ایرانی شخصیت‌هایی را می‌بیند که تمام ارزش‌های اخلاقی را منهای حجاب رعایت می‌کنند، امر بر او مشتبه می‌شود که حجاب چندان حکم مهمی نیست. از طرف دیگر، افراد محجبی را که در جامعه می‌بیند با شخصیت‌های بسیار اخلاقی این سریال‌ها مقایسه می‌کند و می‌بیند که اگر حجاب را از مقایسه‌ی خود حذف کند، شخصیت‌های سریال‌ها از آنان که در اطراف خود می‌بیند بسیار ارزشی‌تر و مسلمان‌تر هستند. پس ناخودآگاه حجاب را از مؤلفه‌های انسان مسلمان حذف می‌کند یا اینکه دیگر چندان اهمیتی برای آن قائل نمی‌شود.

باید پرسید علت قرار دادن این سریال‌ها در باکس پخش، آن هم در مناسبت‌های مذهبی، چیست؟ آیا مسئولین رسانه‌ی ملی فکر می‌کنند هر نوع حرف زدن از حلال و حرام می‌تواند یک اثر هنری را تبدیل به اثر دینی کند؟ آیا این دوستان از خودشان پرسیده‌اند که مختصات سریال‌های مذهبی و مناسبتی چه چیزی باید باشد؟ متأسفانه به واسطه‌ی تولید و پخش چندین ساله‌ی سریال‌های مذهبی ضعیف، که تنها رابطه‌شان با دین این بود که به طور مثال یک داستان طنز در ماه رمضان اتفاق می‌افتاد یا آخر یک درام خانوادگی یک نفر خواب امام حسین (علیه السلام) را می‌دید و متحول می‌شد، استاندارد سریال‌ها و برنامه‌های مناسبتی به قدری پایین آمده است که شعار مذهبی دادن به عنصر لاینفک آن‌ها تبدیل شده است.

تنها ربط سریال‌های اخیر سر دادن شعارهای مذهبی است؛ شعارهایی که کل سریال را در حد برنامه‌های شعاری و بی‌محتوا پایین می‌آورد و این آثار شعاری، به جای جلب نظر بیننده به محتوا، توجه او را به حاشیه‌ها می‌راند؛ حاشیه‌هایی مثل نحوه‌ی لباس پوشیدن، سبک زندگی و… علت این شعاری بودن دقیقاً عدم شناخت سازندگان ترکیه‌ای فیلم با تفکر دینی است؛ فیلم‌سازانی که محصول سیستم‌های رسانه‌ای سکولار ترکیه هستند و سال‌هاست که با ریشه‌های فرهنگی خود بیگانه‌اند.

آن‌ها حتی رسم‌الخط خود را تغییر داده‌اند و اندک ارتباط خود را با متون اسلامی از دست داده‌اند. ارتباط این جماعت با مفاهیم دینی به واسطه کتبی است که نظام سکولار ترکیه ترجمه کرده و طبق خواست خود، آن را تغییر داده است؛ یعنی هر آنچه از دین که مخالفتی با سکولاریسم ندارد در این کتاب‌ها باقی مانده است و هر آنچه سکولاریسم را برنمی‌تابد حذف شده است. این فیلم‌ساز در بهترین حالت فردی است که در دوره‌ی اخیر اسلام‌گرایی، با اندک بضاعت خود خواسته است فیلم دینی بسازد، اما با توجه به اینکه اسلام‌گرایی اخیر در ترکیه نمود پررنگی در موضوع حجاب دارد، این تلقی اخیر دور از ذهن به نظر می‌رسد.

این سریال‌ها، سرشار از مفاهیمی چون حلال و حرام، راست و دروغ، وفای به عهد، امانت‌داری و… است. این مفاهیم، دینی و مشترک بین همه‌ی ادیان است و در اسلام و قرآن کریم نیز بر آن‌ها تأکید شده است؛ اما نحوه‌ی پردازش این مفاهیم در سریال کاملاً دنیوی و این‌جهانی است.

محتوای سریال‌های ترکیه‌ای چیست؟

این سریال‌ها، چنان که گفته شد، سرشار از مفاهیمی چون حلال و حرام، راست و دروغ، وفای به عهد، امانت‌داری و… است. این مفاهیم، دینی و مشترک بین همه‌ی ادیان است و در اسلام و قرآن کریم نیز بر آن‌ها تأکید شده است؛ اما نحوه‌ی پردازش این مفاهیم در سریال کاملاً دنیوی و این‌جهانی است. درست است در مکتب اسلام هم این اعتقاد وجود دارد که برخی در دینا و قبل از مرگ با نتیجه‌ی اعمال خود روبه‌رو می‌شوند، اما این بخشی از عقوبت الهی است و شرایطی دارد که شامل همه‌ی گناه‌ها و همه‌ی افراد نمی‌شود؛ در حالی که در سریال‌های اشاره‌شده، همه‌ی گناه‌ها در همین دنیا عقوبت می‌شوند. از لحاظ مبانی دینی، نمی‌شود این امر را منکر شد، ولی وقتی نگاه عام داشته باشیم و نتایج درازمدت پخش چنین سریال‌هایی را بررسی کنیم، با تفکری ویرانگر روبه‌رو می‌شویم که پشت این سریال‌هاست؛ یعنی این‌جهانی کردن بهشت و جهنم. در واقع به جز اندک مواردی، اکثر قسمت‌ها و موضوعات این سریال‌ها عقوبت‌های این‌جهانی است.

خرافات بخش بزرگی از سکولاریسم است

تفکر این‌جهانی، که به دنبال نفی دین است، سعی دارد ارتباط دنیا با آخرت و ماده با عالم معنا را قطع کند؛ اما از آنجا که برای برخی از رخدادها و وقایع عالم امکان جوابی زمینی ندارد، به ناچار دست به دامن خرافات می‌شود. این خرافه‌گرایی در سطوح متفاوت افراد سکولار، از متفکرین بزرگ تا عوام، مشاهده می‌شود. گرایش به فال‌گیری از نوع مدرن آن، یعنی فال قهوه، در میان افراد سکولار و مدرن جامعه اگر بیشتر از عوام سنتی نباشد، کمتر نیست و گرایش به عرفان‌های زمینی، خدایان بی‌سواد و… از شرق دور تا مهد تمدن غربی و از اشو تا کابلا و… محصول تفکر این‌جهانی است.

سریال‌هایی که سعی در این‌جهانی کردن مفاهیم دینی دارند به ناچار دست به دامن خرافات می‌شوند. سریال‌های ترکیه‌ای اخیر را نیز اگر با دقت بررسی کنیم، می‌بینیم به ترویج خرافاتی مانند خواب‌نما شدن و… می‌پردازند. وقتی فیلم‌ساز می‌خواهد همه‌ی عواقب گناه را در همین دنیا به تصویر بکشد، ناچار به طراحی وقایع و باورهای ابداعی بدون ریشه دست می‌زند و به ناچار به دام خرافه می‌خزد. بعضی وقت‌ها مرز بین خرافات و مفاهیم دینی خیلی کم و باریک است. متأسفانه عدم دقت مسئولین به این نکات ریز باعث می‌شود سریال‌های فوق به نام دین به ترویج خرافه‌گرایی بپردازند.

هرچند در زمانه‌ای که کتاب‌های سرشار از خرافه مثل اشو و کارلوس کاستاندا و… به راحتی و با مجوز وزارت ارشاد چاپ و روانه‌ی بازار می‌شود، شاید انتظار زیادی باشد که مسئولین صداوسیما به این نکات ریز توجه وافی و کافی داشته باشند، اما حداقل می‌توانند به اصطلاح، سری را که درد نمی‌کند دستمال نبندند و همان سریال‌های خارجی غیردینی معمول را پخش کنند و به بهانه‌ی دین به ترویج خرافه نپردازند.

در این سال‌ها که تمام هجمه‌ی رسانه‌ای دشمن به سمت باورهای دینی به خصوص حجاب جوانان ایرانی متمرکز شده است، متأسفانه موضوع حجاب در رسانه‌ی ملی با غفلت مواجه شده است. به نظر می‌رسد یک مرکز راهبردی و یک اندیشه‌ی دقیق و نکته‌سنج می‌بایست بر همه‌ی برنامه‌های رسانه‌ی ملی در موضوع حجاب احاطه و نظارت داشته باشد. چه برنامه‌های نمایشی و چه برنامه‌های دیگر اعم از اخبار و مستندهای داخلی و خارجی، ممکن است القائات پنهانی را در تلقی جامعه‌ی ایرانی از حجاب در پی داشته باشند که بدون توجه به ابعاد مختلف آن از منظر روان‌شناسی، مردم‌شناسی و… فهم و پیشگیری از آن ناممکن است. استفاده از متخصصین و صاحبان فکر و تجربه در این امر بی‌شک لازم و ضروری است.

حسین امیری؛ کارشناس مسائل فرهنگ

 نظر دهید »

راز «أین عمار» امیرالمؤمنین

05 خرداد 1392 توسط میرعیسی خانی


در جريان‌هاي سياسي همه کشورها، عده‌اي از مردم بر اساس نسب‌پرستي‌ها و حزب‌گرايي‌ها حرکت کرده و شخص اول گروه سياسي خود را بدون در نظر گرفتن شايستگي‌هاي لازم (که مهم‌ترين آن، حق‌گرايي اوست،) انتخاب مي‌کنند. در کشور هند، پس از کشته شدن بانو کاندي، پسر او، راجيو کاندي جاي مادرش نشست و پس از کشته شدن راجيو، همسرش به جاي او در آن مقام منصوب گشت. اين روش دموکراسي امروزي مورد قبول اسلام نيست. ما نمي‌توانيم رجال سياسي کشور را به‌خاطر فرزندي يا فاميلي با بعضي از سران مملکتي، بر حق بدانيم و چشم‌بسته و بدون بررسي افعال و کردار و گفتارشان، به‌دنبال آن‌ها راه بيافتيم. قرآن کريم در جريان پسر نوح و قارون که از اقوام حضرت موسي(ع) بود، اين نسب‌پرستي‌ها و فاميل‌دوستي را مردود دانسته و از ما خواسته که در مدار حق حرکت کنيم. زيد النار برادر حضرت رضا(ع) و جعفر کذاب نيز وقتي از مدار حق خارج شدند، مطرود اعلام شدند. پس هيچ‌کسي نمي‌تواند به‌خاطر نَسَب، به‌ناحق و به‌شکل موروثي، زمام جامعه اسلامي را به‌دست گيرد. حادثه‌ي جنگ جمل، باعث شد که امروز ما به‌خاطر نَسَب‌هاي سياسي‌اي که عده‌اي خاص با رجال سياسي داشتند، آن‌ها را معيار حق محسوب نکنيم. عمار در اين جريانِ حق‌مداري به‌زيبايي درخشيده است؛ ماجراي زيباي زير از اين حديث خواندني و عبرت‌آموز است؛

مقداد، يکي از خالص‌ترين و محکم‌ترين ياران امام علي عليه‌السلام است. به‌حدي که رسول خدا صلي‌الله‌عليه‌و‌آله‌و‌سلم، فرمود:«خداوند مرا به محبت چهار نفر امر کرد. علي ‌بن ابي‌طالب عليه‌السلام، مقداد، سلمان و ابوذر.»

اما عجيب اين‌جا است که فرزند مقداد، در جريان جنگ جمل در سپاه جاهل جمل قرار داشت! و روي سپاه اميرالمؤمنين عليه‌السلام شمشير کشيد و در نهايت هم کشته شد. وقتي امام علي عليه‌السلام در بين کشته‌شدگان جمل عبور مي‌کرد، به جنازه‌ي معبد (پسر مقداد) رسيد و فرمود: «خدا رحمت کند پدر اين پسر را! اگر او زنده بود، رأيش بهتر و کامل‌تر از رأي اين (معبد) بود.»

عمار در اين‌جا به حضرت عرض کرد: «شکر که خدا معبد را کيفر داد و او را به‌خاک هلاکت انداخت. به‌خدا قسم يا اميرالمؤمنين!، من در کشتن کسي که از حق عدول کند، ترسي ندارم؛ چه پدر باشد، چه پسر.»

امام به عمار فرمود: «خدا تو را رحمت کند و جزاي خير دهد.»1

نکته‌ي درخشنده اين صحنه اين‌جا است که عمار در کشتن کساني‌که در مقابل حق ايستاده‌اند، به نسب و نژاد و گروه سياسي و دسته توجهي ندارد. عمار با کسي جنگيده که پدرش مقداد است، ولي معيار عمار، چيزي جز حق نيست.

امروز در جامعه ما، اين معنا کم‌تر به‌چشم مي‌خورد. برخي آن‌قدر که به نسب‌هاي سياسي افراد توجه دارند، کم‌تر به حق بودنشان توجه مي‌کنند. اما عمار اين‌گونه نبود،‌ بلکه حق‌گرا بود و حق‌مدار، نه شخص‌مدار؛ بنابراين اميرالمؤمنين عليه‌السلام، پس از اتمام گفته عمار، براي او دعا مي‌‌کند.

در انقلاب اسلامي، افرادي بودند که در کنار امام به مقام و موقعيتي رسيدند، ولي در فتنه 88، با تيشه و تبر به جان ثمره جان امام خميني قدس‌الله‌نفسه، يعني انقلاب اسلامي افتادند. عده‌اي در محکوميت فتنه‌گران سکوت کردند و يکي از دلايلي که برخي حاضر نشدند سران فتنه را با تيغ کلام‌شان برانند و از آن‌ها برائت بجويند، اين بود که سران فتنه، در گذشته و در زمان انقلاب سابقه يا اتصالي به امام داشته‌اند! بنابراين سکوت را ترجيح دادند و باعث شدند که سران فتنه توهم کنند که برحقند. اما عمار اين‌گونه نبود و چنين عمل نمي‌کرد. داستان فوق نشان مي‌دهد که عمار فرزند دوست نزديک خود را در جبهه جنگ مي‌کشد؛ چون از دايره حق خارج شده است. اين درس مهمي است که بايد از روش عمار نصب‌العين خود قرار دهيم. اين‌گونه افراد که موقعيتي در جامعه اسلامي داشتند، ولي بعدها منحرف شدند، نتوانستند عمار را به اشتباه بياندازند يا عمار را وادار به سکوت کنند. همان اتفاقي که در فتنه‌ي 88 افتاده و عده‌اي در تيه تاريک سکوت گرفتار شدند و سکوت اختيار کردند.

روش‌شناسي شيوه‌هاي دشمن

امام صادق عليه‌السلام در دعايي به خداوند عرض مي‌کنند: «و أعوذ بک أن اغتال من بين يدي او من خلفي…؛ به تو پناه مي‌برم از اين‌که از پيش رويم يا از پشت سرم يا از سمت راستم يا از جانب چپم يا از بالاي سرم يا از زير پايم، ‌غافل‌گير شوم.»2

يکي از بزرگ‌ترين مشکلات مردم جهان (نه‌تنها امت اسلامي،‌ بلکه همه مردم جهان) غافل‌گيري‌هاي سياسي است که مردم بدون شناخت نسبت به تحولات سياسي روز به اشتباه در مسير حمايت از باطل به‌راه مي‌افتند و جان خود را در راه سربلندي جبهه باطل از دست مي‌دهند! بنابراين امام صادق عليه‌السلام براي مصونيت از اين معضل بزرگ، از خداوند طلب نجات مي‌کند.

اين مشکل در صدر اسلام نيز مکرر اتفاق افتاده است. يکي از شاخصه‌هاي عمار، هوشياري سياسي او بود که حتي لحظه‌اي دچار غفلت سياسي نشد و هميشه و مستمر در مسير حق و صراط مستقيم قدم برمي‌داشت؛ همان‌گونه که در روايات فراوان و با لحن‌هاي مختلف، در احاديث آمده است که مؤمن از حوادث روزگار خود غافل‌گير نمي‌شود. عمار نيز در جريان پس از وفات رسول خدا صلي‌الله‌عليه‌و‌آله‌و‌سلم به روشن‌گري‌هاي سياسي اقدام کرد تا آن‌هايي را که دچار غفلت‌هاي سياسي جريان حاکم شده بودند، آگاه کند. او همين کار را در جريان جنگ جمل انجام داد و در بين دو سپاه امام علي(ع) و عايشه ايستاد و گفت:«اي مردم! شما نسبت به پيامبرتان انصاف به خرج نداديد. همسران و زنان خود را در پرده و خانه نگاه داشتيد،‌ ولي همسر رسول خدا صلي‌الله‌عليه‌و‌آله‌و‌سلم را در برابر شمشيرها قرار داديد.»3

عمار را در هيچ زماني نمي‌توان جزو غافلان يا جاهلان سياسي دوران خودش حساب کرد. او در هيچ مقطعي فريب بازي‌هاي سياسي اطرافيان خود را نخورد. اما امروز،‌ مي‌توان برخي را به‌راحتي با ابزارهايي هم‌چون رسانه‌ها، سخن‌راني و… فريب داد.

اميرالمؤمنين(ع) نيز در کلامي زيبا مي‌فرمايند:«به خدا قسم! من با فريب غافل‌گير نمي‌شوم.»4

رهبر فرهيخته انقلاب، با توجه به همين شاخصه‌ها بود که چهره عمار را الگويي مناسب براي ما معرفي کردند و نداي «أين عمار» را سر دادند.

بايد دانست که يکي شيوه‌هاي مؤثر دشمن استفاده از حربه فريب‌دهي است. جوسازي، شايعه‌پراکني، دروغ‌افکني و… از ويژگي‌هاي مؤثري است که دشمن در جريان فتنه‌ي سال 88 استفاده کرد و به‌راحتي عده‌اي را با نيرنگ و فريب، به خيابان‌ها کشيد.

پي‌نوشت:

1. ناسخ التواريخ، ج 1، ص 315.

2. بحارالأنوار، ج 97، ص 292.

3. مروج‌الذهب، ج 2، ص 37.

4. نهج‌البلاغه، خطبه 200.

محمد رضا رمزی اوحدی

 نظر دهید »

تبلیغات و کودکان

10 دی 1391 توسط میرعیسی خانی

نظام سرمایه سالاری، پیوند وثیق با تبلیغات به مفهوم مدرن آن دارد. تبلیغات، شهروندن را به گرداب مصرف زدگی کشانده و بدین وسیله، رونق نظام سرمایه سالاری را حفظ می کنند. تبلیغات، تنها بزرگسالان را هدف نمی گیرد، بلکه کودکان و خردسالان نیز طعمه هایی عالی برای تبلیغات چی ها سرمایه سالاران به شمار می روند. کودکان تحت تأثیر تبلیغات، والدین خود را برای خرید هر چه بیشتر، به ستوه می آورند. در این مقاله به بررسی این موضوع پرداخته شده است.

از دیدگاه تبلیغات، کودکان طعمه هایی عالی محسوب می شوند. آنها زیاد تلویزیون نگاه می کنند، پول توجیبی زیادی خرج می کنند، با مامان هایشان به خرید می روند و برای خرید آخرین تولید خوراکی صبحانه و نوشابه های گازدار آنها را ذلّه می کنند. جای تعجب ندارد که بسیاری از مردم، نگران تأثیر نوع بازاریابی بر کودکان هستند، مخالفان این گونه تبلیغات، خواستار آن هستند که دولت ها در تبلیغاتی که مستقیماً کودکان را هدف قرار می دهند، محدودیت هایی قایل شوند.
در اروپا نیز به تدریج قوانین منبع تبلیغات برای کودکان فراگیر می شود. یونان، که هر گونه تبلیغات تلویزیونی برای اسباب بازی از ساعت 7 صبح تا 10شب در آن ممنوع است، در نظر دارد که هر گونه تبلیغات برای جذب کودکان را منع کند. ایتالیا، لهستان، بلژیک و ایرلند نیز در همین راستا در پی راه حل هستند. ممکن است در آینده، اقدامات سفت و سخت تری نیز صورت گیرد. سوئد که انجام هر گونه تبلیغات برای کودکان زیر 12 سال را از سال 1991 ممنوع کرده است، قصد دارد از فرصت شش ماهة خود در مقام ریاست اتحادیه اروپا برای سفت و سخت کردن قوانین بالنسبه لیبرال این اتحادیه در مورد تبلیغات تلویزیونی استفاده کند.
مخالفان ادعا می کنند که کودکان هنوز تجربه لازم برای تمیز تبلیغات از برنامه سازی واقعی را ندارند. لارم مارن، مشاور عالی وزارت فرهنگ و سوئد می گوید: «کودکان توان درک موضوع تبلیغات را ندارند و تبلیغات چی ها نیز از کودکی و ناپختگی آنها سوء استفاده می کنند». مارن می گوید که حتی اگر کودکان این قدرت تشخیص را داشته باشند، تبلیغات باعث می شود که آنها والدین خود را برای خرید کالای مورد نظر به ستوه بیاورند.
برخی از منتقدان نیز نگران تأثیر اجتماعی تبلیغات برای کودکان هستند. گوردن براون، وزیر دارایی بریتانیا، اخیراً تبلیغات چی ها را به تأکید بر فاصله های طبقاتی محکوم کرد. این فاصله ها با تبلیغ اسباب بازی ها و دستگاه هایی که خانواده های فقیر از عهدة خریدشان بر نمی آیند، بسیار محسوس تر می شود.
آژانس استاندارد مواد خوراکی بریتانیا خواستار اعمال استانداردهای عالی تری است، چون باور دارد که تبلیغات غذایی برای کودکان به چاق شدن آنها منجر می شود. از دیگر سو، کشیده شدن بازاریابی و تبلیغات به مدارس نیز مزید بر علت شده است. شبکه یک یک شبکة تلویزیونی در آمریکا به مدارس این کشور جایزه می دهد، به شرط آنکه دانش آموزان این مدارس، برنامه خبری را به همراه تبلیغات چاشنی آن تا به انتها تماشا کنند. جوئل بابیت، رئیس قبلی شرکت، تبلیغات چی ها را با این ادعا که شرکتش«کودکان را به تماشای دو دقیقه آگهی در روز وادار می کند»، اغوا می کند. مورد دیگر شرکت« زپ می» بود که بعد از گلایة والدین مبنی بر اینکه این شرکت، اطلاعات شخصی کودکانشان را به بهانة اهدای کامپیوتر به مدارس در اختیار تبلیغات چی ها قرار می دهد، از کار خود دست کشید.
گری راسکین، مدیر کومرشال آلرت، یک لابی در واشنگتن، با غرولند می گوید: «ما شاهد تبدیل کودکان به وسایلی در خدمت تجارت هستیم». تبلیغات چی ها اصرار دارند که حرکتی جامع برای ممنوعیت تبلیغات برای کودکان، نقض قرض خواهد بود و تأثیری معکوس خواهد داشت. دلیل اصلی آنها این است که ممنوعیت این گونه تبلیغات، به برهم خوردن برنامه ریزی کودکان برای تماشای تلویزیون، کاهش منابع آموزشی در مدارس و افزایش قیمت اسباب بازی می انجامد.
شاید این ادعا پر بی راه نباشد. مرکز بریتانیا مدعی است که از عایدی 67 میلیون دلاری حاصل از تبلیغات برای کودکان، در برنامه های داخلی برای خود کودکان استفاده می کند. منع تبلیغات اسباب بازی در تلویزیون در یونان که اساساً اقدامی در راستای حمایت از سازندگان محلی اسباب بازی است، به بحثی در مورد کیفیت و محدود شدن حق انتخاب برنامه های کودکان منجر شده است. یک کارخانة بزرگ آمریکایی سازنده اسباب بازی در یونان می گوید که در نتیجة اعمال این محدودیت، این شرکت در مقایسه با دیگر بازارهای اروپایی، در کریسمس حقّ انتخاب بسیار کمتری به خرده فروشان داده است.
تبلیغات در مدارس نیز چندان بی فایده نیست. برای مثال، دولت بریتانیا بعد از موفقیت طرح هایی چون تسکو مرکز خرده فروشی مواد خوراکی خواستار مشارکت بیشتر مدارس در امور تجاری است. این مسئله به تشویق والدین به خریدن خوار و باری می شود که نتیجه اش تأمین کامپیوتر برای مدارس است. به هر حال تبلیغات چی ها می توانند به آسانی ممنوعیت تبلیغات تلویزیونی را دور بزنند. در سوئد، تبلیغات چی ها برای پی گیری اهداف خود به بیل بورد و نیز تبلیغات در داخل فروشگاه ها متوسل شده اند. دولت، قدرت ممانعت از پخش برنامه هایی را که از خارج به زبان سوئدی پخش می شوند، ندارد. تمایل به بازنویسی قوانین اتحادیة اروپا نیز در همین راستاست. ارلینگ جورستروم، پروفسور ارتباطات در انستیتوی ملی استکهلم که قانون سال 1991 سوئد نیز بر اساس نتایج تحقیقات آن تدوین شده است می گوید: «قانون ممنوعیت تبلیغات در سوئد کارگر نیفتاده است».

منبع: مجله موعود ، شماره 95، دی ماه 1387 ، صفحه 46

 3 نظر

وظیفه من!!! - قسمت آخر

06 دی 1391 توسط میرعیسی خانی

9- مقابله با شکاف هاي قومي و مذهبي

تشديد اختلافات قومي و مذهبي از راه کاري اصلي براي جنگ نرم مي باشد. بطوري که در تحقق جنگ نرم بحث تشديد اختلافات قومي و مذهبي هميشه در رئوس اجراي برنامه ها بوده است. در همين زمينه تقويت فرقه هاي ضاله نيز مورد توجه خاص طراحان جنگ رواني بوده است.تقويت وهابيون و همچنين حمايت هاي جدي از بهايان در ايران از جمله اين برنامه ها ست.حتي ساختن مراجع قلابي و علمايي التقاطي از ديگر اين روش ها مي باشد .

10- کسب آگاهي و بصيرت

به گفته رهبري حتي بعضي از نخبگان کشور در حوادث اخير دچار بي بصيرتي شدند.بنابراين تلاش هميشگي براي کسب آگاهي و بصيرت از موارديست که بايد دانشجويان براي مقابله با جنگ نرم به ان توجه جدي داشته باشند.

11- افشاگري ،شفاف سازي و مشخص کردن خاکريز خودي و غير خودي

افشاگري و شفاف سازي ابعاد مختلف و برنامه هاي جنگ نرم از موارديست که جزء وظيفه تک تک افسران جوان مي باشد. در جنگ نرم شما با خاکريز پنهان دشمن مواجه هستيد.خطوط و خط کشي ها در آن کاملا پنهان و غير آشکار مي باشد، دشمن شناسي و تشخيص خودي و غير خودي براي جامعه مشکل مي باشد.بنابراين بايد در اين زمينه دست به افشاگري و شفاف سازي زد. و خاکريز خودي و غير خودي را کامل مشخص کرد تا چهره نفاق نيز آشکار شود.

 1 نظر

وظیفه من!!! - قسمت پنجم

06 دی 1391 توسط میرعیسی خانی

6-مواجه درست با نافرماني هاي مدني تشکلي هاي دانشجويي و مقابله با پروژه بي ثبات سازي و ايجاد نارضايتي

يکي از اهداف مهم در جنگ نرم آن هست که دانشجويان و الخصوص تشکل هاي دانشجويي دست به نافرماني هاي مدني ، اعتراض هاي غير قانوني و تحصنات ودادن بيانيه ها افراطي و گرفتن متينگ هاي سياسي مخرب بزنند. اين مسئله با حوادث بعد از انتخابات براي شروع ترم جديد قطعا به صورت جدي تري دنبال خواهد شد. تلاش در جهت ايجاد نارضايتي در ميان دانشجويان از ديگر برنامه هاي طراحان جنگ نرم مي باشد که افسران جوان بايد توجه داشته باشند که خود تکميل کننده پازل دشمن در اين زمينه نباشند.آنچه در اينباره به نظر مي رسد آنستکه بايد بدور از افراط و تفريط اين مسله توسط خود دانشجويان مديريت شود.

7-مقابله با مجموع اقدامات مغرضانه براي نشان دادن عدم کارآمدي و مشروعيت دولت منتخب

يکي ديگر از مواردي که در طراحي ها براي انقلاب مخملي در ايران در نظر گرفته شده است اقدامات تخريبي احتمالي براي نشان دادن عدم کارآمدي و مشروعيت و اعتبار دولت منتخب -دولت دهم - خواهد بود وبايد چنين گفت مشروعيت زدايي و نشان دادن ناکارامدي دو محور عمده پيش رو طراحان جنگ نرم در ايران مي باشد.

8- مقابله با تفکر ليبرالي و دموکراسي غربي

از روش هاي اين چند سال اخير براي فروپاشي از درون در نظام جمهوري اسلامي ايران ترويج تفکر ليبرالي و دموکراسي غربي بوده است. اين مسئله دام کهنه وقديمي حقوق بشر و دموکراسي است که از تفکر ليبرالي بيرون مي آيد و فضايي براي شبکه سازي و يارگيري جنگ نرم مي باشد . تقويت و ايده جنبش دمکراسي به سبک امريکايي و مستمسک قراردادن مقوله حقوق بشر، حقوق زنان از موارديست که بستر ايجاد تحقق جنگ نرم در دانشگاه ها و کشور مي باشد. فلذا مقابله با تفکر ليبرالي از موارديست که دانشجويان به صورت جدي بايد به آن بپردازند.

 2 نظر

وظیفه من!!! - قسمت چهارم

05 دی 1391 توسط میرعیسی خانی


4. خوشبين بودن

از مهمترين اهداف جنگ نرم در کشورهاي هدف ايجاد روحيه رخوت،نااميدي و بي نشاطي در آن جامعه مي باشد. همچنانکه مقام معظم رهبري در ديدار چند روز قبل با دانشجويان فرمودند در برابر اين ترفند بايد دانشجويان به آينده خوشبين باشند. رهبر انقلاب اسلامي، نگاه اميدوارانه و خوشبينانه به آينده را باعث تقويت جبهه ملت ايران در مقابل جنگ نرم دشمنان دانستند و فرمودند:« اين خوشبيني، متكي بر تحليلِ واقع بينانه است ».بنابراين دانشجويان بايد به آينده انقلاب و کشور و خود خوشبينانه نگاه کنند زيرا دشمن در طراحي جنگ نرم به دنبال ان هست که شور کار ، نشاط و اميد به آينده را از آنان بگيرد


5. اصالت دادن تحصيل علم بر فعاليت هاي سياسي

مقطعي همچنانکه مقام معظم رهبري اشاره فرمودند که «بنده هميشه دانشگاهها را به توليد علم و نهضت نرم افزاري فرامي خوانم چرا كه برتري علمي را يك ركن امنيت بلندمدت كشور مي دانم. ودر ادامه رهبر انقلاب اسلامي با هشدار به دانشجويان و دانشگاهيان درباره طرح دشمنان براي ايجاد اختلال در كار علمي دانشگاهها نيزافزودند: همه مراقبت كنند در اين مسائل سياسي كوچك و حقير، كار علمي دانشگاهها و كلاسها و مراكز تحقيقاتي دچار آسيب نشود و هدف آشكار و مشخص دشمن براي اينكه حداقل مدتي دانشگاهها را به تعطيلي و تشنج و اختلال بكشاند محقق نگردد.بنابراين اصالت تحصيل علم بر فعاليت هاي سياسي مقطعي يک اصل مهم براي افسران جوان در جبهه مقابله با جنگ نرم مي باشد. البته افسران جوان بايد توجه داشته باشند که گاهي حتي بعضي از کنفرانس هاي علمي به لحاظ محتوا و پيام مصداق جنگ نرم مي باشند و توجه نمايند که طراحان جنگ نرم در دانشگاه ها ممکن است درغالب گروه هاي تحقيقاتي - پژوهشي دست به جاسوسي نيز بزنند

 1 نظر

وظیفه من!!! - قسمت سوم

05 دی 1391 توسط میرعیسی خانی

3- مقابله رسانه اي و بالا بردن سواد رسانه ای

جنگ نرم در حوزه رسانه ها اتفاق مي افتد.اين جمله يک ادعاي کارشناسي است که مويد اين مطلب است که بسياري از بار جنگ نرم بر دوش رسانه ها مي باشد. کشور ي که از رسانه هاي قوي و متعددي برخوردار نباشد قطعا در اين جنگ رسانه ي که به فرهنگ و اعتقادات آن کشور تهاجم شده است ، شکست خواهد خورد. دانشجويان -افسران جوان -اگر از سواد رسانه اي کافي برخوردار نباشند قطعا نخواهند توانست در فضايي سنگين رسانه ي اين روزهاي جهان تاب بياورند
در اين ميان طراحان جنگ نرم سرمايه گذاري خاصي بر روي نشريات دانشجويي خواهند کرد و قابل پيش بيني است که بعضي از نشريات دانشجويي نمايندگي جنگ نرم را خواهند کرد. اين مسئله بايد مورد توجه جدي قرار بگيرد زيرا نشريات دانشجويي تاثيرات خاص خود را بر روي فضاي افکار عمومي دانشگاه ها دارند.البته آنچه به صورت ويژه اي بر روي آن کار خواهد شد فضاي سايبري مي باشد زيرا به نظر مي رسد به علت پرکار بودن طراحان جنگ نرم در فضاي مجازي به صورت ويژه به آن پرداخته شود. اگر يک اصل را بپذيريم که اطلاع رساني از ابزار مهم جنگ نرم است، بنابراين در حوزه رسانه و نشريات دانشجويي به صورت ويژه افسران جوان بايد فعال باشند

 3 نظر

وظیفه من!!! - قسمت دوم

04 دی 1391 توسط میرعیسی خانی

 2-حفظ هويت ايراني اسلامی

اساس جنگ نرم براي تحت تاثير قرار دان باورهاي فرهنگي و اعتقادي جامعه هدف مي باشد. فلذا ضروريست براي مقابله با جنگ نرم حفظ و عمق بخشي به هويت ايراني و اسلامي جز اولين و شاخص ترين برنامه هاي افسران جوان در مقابله با جنگ نرم باشد.امروزه جنگ نرم براي التقاتي کردن اسلام ناب برنامه ريزي و سرمايه گذاري کرده است. آنان به دنبال آن هستند که با ترويج فرهنگ سکولار هويت اسلامی را تحت تاثير قرار داده و از درون به لحاظ محتوايي متلاشی کنند و آن اسلامی باقي بماند که در ادبيات سياسی کشورمان به اسلام آمريکايي معروف شده است
استکبار جهاني الخصوص آمريکايی ها به وسيله رسانه هاي وابسته شان در تلاش بوده اند که الگوي هاي شخصيتی جديدی به جوانان ايران معرفي کنند. آنان در اين ميان سعي دارند بسياری از ارزش های فرهنگ آمريکايی را به شخصيت جوان و دانشجو ايراني القا کنند.بنابراين بهترين راه براي مقابله با اين جريانات حفظ و عمق بخشي هرچه بيشتر و توجه به هويت ايراني اسلامي می باشد

 1 نظر

وظیفه من!!! - قسمت اول

04 دی 1391 توسط میرعیسی خانی

وظایفی که من به عنوان افسر جنگ نرم دارم ، عبارتند از

1- ولايت پذيري و دفاع از حريم ولايت

بحث ولايت پذيري و دفاع از حريم ولايت از دو منظر قابل تامل مي باشد . اول آنکه تحليل مجموعه اقدامات انجام گرفته براي براندازي نرم -جنگ نرم- در ايران نشان مي دهد که طراحان جنگ نرم بر عليه ايران به علت جايگاه ولايت فقيه در اعتقادات جامعه ايران و ميزان تاثيرگذاريش و همچنين به عنوان مهمترين عامل در پيشگيري از براندازي نرم نظام جمهوري اسلامي آنهم با وجود گذشت قريب به سه دهه از عمر انقلاب ايران ، بيشترين طراحي را براي مشروعيت زدايي و مخصوصا اعتبار زدايي از جايگاه ولايت فقيه و به صورت مشخص از شخص مقام معظم رهبري را در دستور کار خود قرار داده اند. دوم انکه ولايت فقيه به عنوان يک فقيه عالم و با تقوا وعادلترين و آگاه ترين فرد به مسايل سياسي و حکومتي قطعا شايسته ترين فرد براي اطاعت پذيري نيز خواهد بود . در چند ماه اخير در حوادث بعد از انتخابات يکبار ديگرنقش رهبري و جايگاه آن براي حفظ نظام به خوبي براي دوست و دشمن آشکار شد،آنهم در شرايطي که شايد بسياري از اهداف براي تحقق انقلاب مخملي در ايران اتفاق افتاده بود و يا شرايطش مهيا شده بود. رهبري بزرگوار به عنوان فصل الخطاب و همچنين به عنوان مهمترين رکن جامعه ايران براي حفظ و انسجام ملي و اسلامي سبب شد که کشور از فتنه ي بزرگ به سلامت عبور کند . وجود ولايت فقيه به عنوان بزرگترين عامل در جلوگيري از بوجود آمدن انقلاب مخملي در ايران نشان داد که تفاوت ايران با گرجستان ، اوکراين و حتي کشور قدرتمندي همچون شوري سابق دروجود جايگاه ولايت فقيه در ساختار حکومتي و سياسي و مذهبي مي باشد.بنابراين اين دو موضوع نشان مي دهد که افسران جوان بايد در اولين گام ها ولايت پذيري و دفاع از حريم ولايت را در صدر برنامه هاي خود براي مقابله با جنگ نرم را قرار دهند

 1 نظر

فضای سایبری

21 آبان 1391 توسط میرعیسی خانی

امروز برای تضعیف دشمن لزومی ندارد حتماً خطوط راهن آن را بمباران کنیم ؛ یک مودم و یک PC کافیست!

اینترنت ، سپتامبر سال 1991 میلادی

اینترنت ، ژوئن سال 1997 میلادی

 3 نظر

استراتژی غرب برای تغییر ارزش ها - زگهواره تا ...

20 آبان 1391 توسط میرعیسی خانی

تغییر سبک زندگی - اسباب بازی

چشم هایی آبی و موهایی بور ، قدی بلند و اندامی باریک ؛ این ویژگی هایی است که زنان و دختران برای به روز بودن باید داشته باشند. البته با لنزهای رنگی وانواع و اقسام رنگ موهای وارداتی و کفش های پاشنه بلند یا رژیم های غذایی سختی که انتهایش سوء تغذیه است. فرقی نمی کند چگونه ؛ اما اگر می خواهید در جامعه ی امروز سری میان سرها در بیاورید، باید «باربی» باشید.

در این میان آقایان نیز فراموش نشده اند.«مکمل های استروئیدی » و انواع داروهای هورمونی به کمک آن ها نیز می آید تا به «بت من» و «مرد عنکبوتی» شبیه تر شوند. کوچک شمردن داشته های خودی و چشم به دیگران دوختن و تغییر «سبک زندگی » برای شباهت بیش تر به اسطوره های غیر وطنی  از همان دوران کودکی ریشه می گیرد.

برای پیدا کردن سرنخ رکورد ایران در مصرف لوازم آرایشی ، حرکت جامعه به سمت و سوی مصرف گرایی و بالا رفتن تب انواع و اقسام جراحی های زیبایی و در یک عبارت «تغییر سبک زندگی» مردم کشورمان ، باید سری به اسباب بازی فروشی ها بزنیم. بی تردید رمز و راز بسیاری از تغییرات و آسیب های اجتماعی را در آنجا خواهیم یافت . درست در همان بازی های به ظاهر ساده ی کودکانه.

بیهوده نیست که تمام روان شناسان به 7 الی 8 سال اول زندگی نگاه ویژه ای دارند و تاکید می کنند:« این سالهای طلایی ، تعیین کننده شخصیت فرد در تمام طول عمر است».

 4 نظر

اصول کلی طراحان جنگ نرم

18 آبان 1391 توسط میرعیسی خانی

به طور کلی طراحان جنگ نرم به دنبال دستیابی به چهار اصل کلی پلکانی در جامعۀ هدف می باشند که عبارتند از :


اصل اول : ایجاد تغییر در باورها و اعتقادات

اعتقادات و باورها ، اساس حرکت یک جامعه به شمار می آیند. هر انسانی براساس باورها و اعتقادات خود به زندگی اش جهت می دهد . بنابراین اگر کسانی بخواهند در مسیر حرک یک ملت و جامعه خلل یا تغییر ایجاد کننند باید به سراغ تغییر در باورها و اعتقادات آنان بروند. بنابراین در جنگ نرم ، اساسی ترین هدف ، ایجاد تغییر در باورها  و اعتقادات است.


اصل دوم : ایجاد تغییر در افکار و اندیشه ها

چنانچه دشمنان یک ملت با جنگ نرم بتوانند در باورها و اعتقادات آنان رسوخ کرده و با ایجاد شک و تردید ، آن باورها و اعتقادات را مخدوش و متزلزل نمایند، زمینه ها و بسترهای لازم برای هدف بعدی یعنی ایجاد تغییر در چگونگی فکر کردن و اندیشیدن در حوزه های گوناگون فراهم می شود. بنابراین هدف عمده دیگر در جنگ نرم ایجاد تغییر در افکار جامعه است.


اصل سوم :ایجاد تغییر در رفتار

رفتارهای یک جامعه مبتنی بر اعتقادات ، باورها و چگونگی فکرکردن و اندیشیدن افراد آن جامعه می باشد . با تغییرات اساسی در این مبانی ، مدل های رفتاری در حوزه های گوناگون تغییر می کند . در واقع مدل های رفتاری در هر جامعه براساس نوع باورها ، اعتقادات و چگونگی فکر و اندیشه در آن جامعه شکل می گیرد. بدیهی است که با تغییر هر نوع باور و اندیشه ای ، مدلهای رفتاری جدید براساس باورها و افکار جدید جایگزین مدل های قبلی می گردد.


اصل چهارم : ایجاد تغییر در ساختار سیاسی ، فرهنگی ، اجتماعی

هدف نهایی در جنگ نرم علیه یک ملت ایجاد تغییر و دگرگونی در ساختارهای سیاسی ، فرهنگی و اجتماعی آن جامعه و جایگزین کردن ساختارهای جدید می باشد.

ماهنامه تحلیلی ، سیلاسی ، اجتماعی طنین اندیشه ، آبان ماه 1390 ، ص 11

 نظر دهید »

بستر جنگ نرم

17 آبان 1391 توسط میرعیسی خانی

یکی از بسترهای مهمی که منجر به بحث «جنگ نرم» و «قدرت نرم» و گسترش جهانی آن شد ، پیروزی انقلاب اسلامی ایران بود. چرا که آمریکا با وقوع انقلاب اسلامی و بدنبال آن فرو ریختن یکی از ستونهای حافظ منابع خود در منطقه (رژیم منحط پهلوی) ، مانعی جدی پیش روی خود دید و لذا از همه ظرفیت ها و قدرت های سخت و نرم خویش برای مواجهه با این نظام استفاده کرد.

از آنجایی که اقدامات نظامی و تروریسی و نیز تحریم های اقتصادی نتوانست انقلاب اسلامی را به زانو در آورد ، آمریکا برای مهار قدرت جمهوری اسلامی از راهبرد تهاجم گسترده فرهنگی و به دنبال آن جنگ نرم استفاده نمود.

جنگ نرم آمریکا در واقع یک اقدام پدافندی در مقابل انقلاب اسلامی محسوب می گردد . چرا که انقلاب اسلامی ایران را می توان تجلی تحقق «قدرت نرم» به معنای « توانایی نفوذ در رفتار دیگران بدون تهدید و یا پرداخت هزینه » به شمار آورد.

 2 نظر

جنگ نرم = قدرت نرم ؟!!!

16 آبان 1391 توسط میرعیسی خانی

کشورها زمانی از راهبرد جنگ نرم استفاده می نمایند که بخواهند قدرت نرم کشوری را مهار نمایند.

منظور از قدرت نرم ، قدرتی است که کشورها را قادر می سازد تا نه به وسیله ابزارها و ادوات جنگی ، بلکه با قدرت زبان و تبلیغات ، افراد را به سوی خود جذب نمایند. با ظهور و گسترش سریع دین اسلام در جهان ، نقش قدرت نرم برجسته گردید و تبدیل به یک عامل سرنوشت ساز شد ؛ چرا که اسلام نه براساس قدرت سخت بلکه با تاکید بر قدرت نرم گسترش یافت.

پروفسور مولانا نیز در این زمینه به تبیین واژه قدرت پرداخته و آن را به دو بخش ملموس (سخت) و ناملموس (نرم) تقسیم کرده است . وی منبع قدرت ملموس را جمعیت ، ثروت ، منابع طبیعی و ابزار نظامی و جنگی ؛ و منبع قدرت ناملموس را دین ، ارزشها ، ایدئولوزی و دانش معرفی کرده است .قدرت نرم زیر بنای قدرت سخت بوده و ماهیت آن را مشخص می کند.

در نتیجه ، برای مهار قدرت نرم از راهبرد جنگ نرم استفاده می شود.

 1 نظر

تعریف جنگ نرم

15 آبان 1391 توسط میرعیسی خانی

شیوه جنگ سنتی ، که در آن زندگی انسان ها با درگیری های نظامی از بین می رود ، به پایان رسیده است . جنگی که در آن با زور ، اراده یک فرد به وسیله تهدید (چماق) بر دیگران تحمیل می شود . جنگ نیمه سخت نیز که بر روشهای اقتصادی تکیه دارد و با ساز و کار های محاصره اقتصادی ، تطمیع ، رشوه دادن و انعقاد قرار داد ، اراده فرد به دیگران تحمیل می شود نیز جایگاه خود را از دست داده است .

اکنون دوره ، دوره جنگ نرم است . جنگی که بر جاذبه ها تکیه دارد و در پی آن است که بدون خشونت و با استفاده از هر گونه تبلیغات روانی و رسانه ای جامعه هدف را به زانو در می آورند و بدون درگیری نظامی و گشودن آتشی ، رقیب را به انفعال یا شکست برسانند.

 

 جنگ نرم در پی از پای در آوردن اندیشه و تفکر جامعه هدف است تا حلقه های فرکی و فرهنگی آن را سست کرده و با بمباران خبری و تبلیغاتی ، تزلزل و بی ثباتی را در نظام سیاسی ، اجتماعی و فرهنگی حاکم تزریق نماید.

به عبارتی جنگ نرم در خفا و بدون اعلان جنگ صورت می گیرد و در آن بر اندیشه و احساس طرف مقابل تسلط حاصل می شود. در نتیجه با کمترین هزینه ، بیشترین منفعت به دست می آید . البته شباهتهایی نیز میان جنگ سنتی و جنگ نرم وجود دارد و آن این که در هر دو «تحمیل اراده فرد به دیگران» نهفته است.

 1 نظر
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

تنها یک دقیقه

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

موضوعات

  • همه
  • عرفانهای نو ظهور
  • ولایت فقیه
  • جنگ نرم
    • رسانه
    • اسباب بازی
    • فضای سایبری
  • معرفی کتاب
  • سبک زندگی
  • مناسبت ها
  • نقد فیلم


دریافت کد همین آهنگ برای وب
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس