تنها یک دقیقه

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

نفوذ بابی ها و بهائی ها در قلب کرمان +تصاویر

18 مهر 1392 توسط میرعیسی خانی

فرق ضاله بابیت و بهائیت که محصول و زایده تفکرات کارکنان دولت پلید انگلستان جهت ایجاد تفرقه و شبهه افکنی در بین مسلمانان خصوصا شیعیان منتظر حضرت مهدی (عج) می باشد. که برگرفته از برنامه های فوق سری کارشناسان خبره انگلستان و اسرائیل جهت شبهه افکنی در اعتقادات ملت مسلمان ایران اسلامی در خصوص وجود مقدس حضرت مهدی (عج) بوجود آورند.
این فرقه بعد از پیدایش ننگینشان خیانت های زیادی را به ملت شیعه و مسلمان ایران اسلامی روا داشتند از جمله قتل امیرکبیر، سردار جنگل میرزا کوچک خان ، کشتار ۱۵ خرداد ۴۲ ، تلاش برای شکل گیری اسرائیل غاصب، عدم حضور در جنگ ۸ ساله و جاسوسی برای بیگانگان، حضور پر رنگ در فتنه ۸۸ و سوزاندن پرچم آقا ابا عبدالله الحسین (ع) در عاشورای ۸۸ شبهه افکنی، مظلوم نمایی، شکایت های متعدد به مراجع بین المللی، ادعاهای کذب حقوق بشری و … تنها گوشه ای از خیانت های این گروه معلوم الحال و صهیونیستی است. و جالب تر از آن حمایت بی چون چرا و سکونت دادن رژیم جعلی اشغالگر قدس یعنی اسرائیل غاصب از این گروه می باشد.
هر چند این گروه  و گروه بهائیان در زمان رژیم وابسته  پهلوی خصوصا دوران نخست وزیری هویدا که فردی بهایی بود تحرکاتی  را در خصوص تبلیغ و تصرف املاک ملی ایران و مال اندوزی داشتند ولی با هوشیاری علما در راس آن ها امام راحل هیچ راهی  به پیش نبردند.
اما جای بسی تامل و تفکر است که در استان کرمان یک عده بابی و بهایی  با تاثیر بر تشکیلات دولتی حتی جسارت را به حدی رسانده اند که در مرکز و حومه شهر کرمان و در مراکز آموزشی و کوچه و خیابان ها شاهد نصب تابلوهای رهبران این فرقه هستیم از جمله در شهرک بزرگی در جنب دانشگاه شهید باهنر و پیام نور که اکثرا پیروان بهایی ها و ازلی ها در آن حضور دارند خیابان ها ، کوچه ها ، سوپر مارکت ها ، آرایشگاه ها به نام هشت بهشت که نام کتاب شیخ احمد روحی می باشد حک شده است.
همچنین از منابع آگاه خبر رسیده که خانه شیخ احمد روحی بعنوان خانه مشروطه کرمان نیز توسط گروهی از بابیان خریداری شده است تا در آینده از این مکان جهت اهداف خود استفاده نمایند.
متاسفانه فعالیت های تبلیغی این گروه و بهائیان نیز در شهرستان های جنوب کرمان بخصوص جیرفت و عنبرآباد در قالب خدمات لوازم گرمایشی و سرمایشی افزایش یافته که اسنادی از تبلیغ آنها در روستاها به اسم خدمت رسانی به محرومین و جاسوسی این افراد و ارتباط آنها با رژیم صهیونیستی در دست می باشد که به زودی منتشر می شود.
البته ناگفته نماند با هوشیاری برخی فعالین حوزه مبارزه با فرق و فعالین فرهنگی و مسئولین استان تعدای از این اماکن از جمله خیابان  و مدرسه در منطقه گردشگری کوهپایه تغییر نام یافته اند اما همچنان میرزا آقا خان و روحی و هشت بهشت در بعضی از مکان های شهر خودنمایی می کند.
در ادامه  جزئیات کتاب هشت بهشت نوشته شیخ احمد روحی را جهت اطلاع مخاطبان ارائه داده ایم:
کتاب هشت بهشت، نوشته میرزا آقاخان کرمانی و شیخ احمد روحی دو تن از ازلیان است که به زعم نوشته کتاب دربارهٔ احکام آیین بیانی و پاره‌ای از وقایع تاریخی نگاشته شده‌است.نویسندگان این کتاب در ارتباط با بهاء، بنیانگذار آیین بهائی و شبهات مختلفی در جهت قیامت و ظهور منجی در این کتاب آورده اند.
علت نام‌گذاری کتاب به هشت بهشت، وجود هشت بابی است که در آن گردآوری شده‌است هشت باب از این قرارند:
باب اول: در حقوق الهیه
باب دوم: در تهذیب اخلاق
باب سوم: در تدبیر و حکمت منزل
باب چهارم: در حقوق مدنیه
باب پنجم: در حقوق و نوامیس عامّه
باب ششم: در حقوق ملکوتیه
باب هفتم: در احوال قیامت و دلائل ظهور
باب هشتم: در وقایع قیامت و ظهور نقطه بیان و اصحاب او

شیخ احمدروحی


شیخ احمد روحی در کنار کتاب هشت بهشت
باب در آثار خود بر طبق کتاب هشت بهشت  وعده داده‌است که قبل از انقضای ۶۵ سال از ظهور او در ایران حادثه‌ای پیش خواهد آمد که بابیه عزت خواهند یافت و دشمنان ایشان خوار خواهند شد و این حادثه را بابیان، مشروطهٔ ایران می‌پندارند و نیز باب گفته‌است که چون قاجاریه رجعت بنی امیه هستند همان طور که بعد از شهادت حضرت سیدالشهداء هزار ماه حکومت کردند قبل از انقضای هزار ماه از ظهور منقرض خواهند شد. بابیه این موضوع را بر ظهور رضا شاه که سبب انقراض قاجاریه شد تطبیق می‌کنند.
در جای دیگری می‌نویسد:
در این جا لازم است اشاره کنیم کتاب هشت بهشت که در اوایل مشروطیت نوشته شده یکی از کتب بسیار نادر بابیه‌است که در آن احکام دین و آیین بیانی را شرح می‌دهد. این کتاب به قلم شیخ احمد روحی کرمانی و میرزا آقاخان کرمانی نوشته شده‌است ولی مطالب آن بنا به نوشتهٔ میرزا آقاخان کرمانی که در کتاب خانهٔ بریتیش می‌وزیم انگلستان موجود و ضمیمهٔ کتاب هشت بهشت است و بر اثر اقدام پروفسور ادوارد براون در آن کنابخانه ضبط شده‌است از بیانات سید جوادکربلایی که باطناً بابی و ظاهراً شیخی بوده و در کرمان می‌زیسته و در همان شهر وفات یافته اقتباس شده‌است.
شیخ احمد روحی داماد یحیی نوری(صبح ازل)است ، صبح ازل  جانشین رسمی علی محمد باب است که پس از او سرکردگی بابیت را بنا به وصیت خود باب به عهده گرفت. یحیی، برادر کوچک حسینعلی بهاء است که پس از ادعای پیامبری حسینعلی، در برابر او ایستاد. پیروان یحیی به بابیان ازلی شهرت یافتند.
نصب بیلبورد کاشی شیخ احمد روحی داماد صبح ازل جهت مجتمع آموزش دانش آموان استثنایی کوهپایه کرمان، نامبرده از رهبران فرقه ضاله بهائیت می باشدکه مدتی پیش این تابلو برداشته شده است.
خیابان های حومه شهر کرمان که به نام شیخ احمد روحی نامگذاری شده است.
نام گذاری چند مدرسه در مرکز شهر کرمان به نام شیخ احمد روحی.



طبق آمار موجود در حال حاضر بیش از ده هزار نفر از افراد این تشکیلات شیعه شده اند که این آمار قریب یک سوم جمعیت این فرقه را تشکیل می دهد و تعدادی از افراد جوان و روشن فکر که به دور از تعصب مسلمان شده اند و در حال هدایت در داخل این تشکیلات هستند و عموما در حال تقیه می باشند و به طور کلی می توان گفت بهائیت و بابیت در یک سراشیبی سقوط رسیده است.

ساختار شکننده تشکیلات در استان کرمان :
در حال حاضر نیز بسیاری از افراد عضو این تشکیلات( استان کرمان قبل از انقلاب یکی از نقاط مهم برای تشکیلات بابیت و بهائیت محسوب می شده) شیعه و مسلمان شده اند و برخی مهاجرت کرده اند که می توان گفت ساختار آنها شکننده تر از سایر نقاط کشور است.
با اینکه این تشکیلات در استان رو به افول است و بسیاری از افراد این فرق شیعه شده اند اما بعضی از مسئولین با عدم آگاهی از قصد و نیت آنها اقدام به تبلیغ و نشر افکار پلیدشان می نمایند که امیدواریم با پیگیری مسئولین امنیتی و فرهنگی جلوی این بی سلیقگی ها و انحرافات گرفته شود و دیگر شاهد آن نباشیم.

منبع: دقیانوس

 نظر دهید »

تفاوت دیدگاه اسلام و دیدگاه اشو درباره مفهوم عشق

14 مهر 1392 توسط میرعیسی خانی
تفاوت دیدگاه اسلام و دیدگاه اشو درباره مفهوم عشق

با مراجعه به آموزه‌های اشو، مشاهده می‌شود که وی عشق را محور اصلی تعالیم خود قرار داده و به همین دلیل در بین عده ای از مردم جهان مقبولیتی یافته است. در واقع نظریه اصلی او و نوآوری بزرگش این است که عشق جنسی و مراقبه را به هم آمیخته، ترکیبی از این دو را برای تأمین معنویت بشر دنیایی این روزگار پیشنهاد می کند.

عشق جنسی و مجازی در آموزه‌های اشو، چه تفاوتی با دیدگاه اسلام دارد؟ آیا عشق مجازی می‌تواند، پلی برای رسیدن به عشق حقیقی قرار گیرد؟

با مراجعه به آموزه‌های اشو، مشاهده می‌شود که وی عشق را محور اصلی تعالیم خود قرار داده و به همین دلیل در بین عده ای از مردم جهان مقبولیتی یافته است. در واقع نظریه اصلی او و نوآوری بزرگش این است که عشق جنسی و مراقبه را به هم آمیخته، ترکیبی از این دو را برای تأمین معنویت بشر دنیایی این روزگار پیشنهاد می کند.
اما مسئله‌ای که در اینجا لازم است به آن پرداخته شود، تفاوت دیدگاه اشو، با دیدگاه اسلامی می‌باشد.
بدون تردید در روابط جنسی عاشقانه نیز خداوند حضور دارد همانطور که همه جا هست، و اگر این رابطه مورد رضای او باشد می‌تواند پل ارتباط با او باشد. بنابراین لازم است برای جدا کردن و برجسته کردن نکات مثبت اندیشه او و اشکالات وارد شده بر تعالیم‌اش، به تبیین یک دیدگاه اسلامی فراموش شده دربارة عشق مجازی می پردازیم و آن عشق جنسی در روابط زناشویی در نظام تربیتی عرفان اسلامی است.
نگرش اسلام به عشق مجازی در دو طرح پیدایی و پایایی مورد تحلیل قرار می‌گیرد.به طور کلی عشق مجازی در دو مرحله یا دو طرح مختلف راه دست‌یابی به عشق حقیقی را هموار می‌سازد. طرح اول به هجران می‌انجامد و طرح دوم با وصال آغاز می‌شود. در اولی باید عشق را مهار کرد و پنهان داشت، دومی را باید با مهارت آشکار نمود و بر آن پایداری ورزید. اولی برای کشف و گزینش عشق حقیقی است و دومی برای تمرین حفظ و نگهداری آن. اولی به جنسیت ربطی ندارد اما دومی میان دو جنس مخالف صورت می‌گیرد.
با اینکه در تعالیم اسلام هر دو مدل عشق مجازی مورد توجه بوده و بر مدل دوم بیشتر تأکید شده؛ اندیشمندان جهان اسلام اما بیشتر بر عشق مجازی در طرح نخست تأمل ورزیده، عشق بدون شهوت را گذرگاه عشق حقیقی دانسته‌اند.۱ و عشق مجازی در طرح دوم را کمتر در رابطه با عشق حقیقی تبیین کرده، فقط توصیه‌های اخلاقی درباره‌اش ارائه داده‌اند. و فضای عرفانی ازدواج و زناشویی و عشق جنسی را شفاف نکرده‌اند. در این خلاء بینشی اندیشه‌های خام و خالی از حقیقت بازار گرمی پیدا کرده، رویاروی دین و فطرت می‌ایستند و هوس‌رانی را به نام عرفان و معنویت ترویج می‌کنند.
بدون تردید در روابط جنسی عاشقانه نیز خداوند حضور دارد همانطور که همه جا هست، و اگر این رابطه مورد رضای او باشد می‌تواند پل ارتباط با او باشد. اما این حضور را چگونه می‌توان درک نمود و با او ارتباطی پویا و متعالی برقرار کرد؟
متاسفانه، خلاء پاسخ به این پرسش زمینة هرزنگاری‌هایی به نام عرفان شده است و افرادی چون اشو در این زمینه، سعی کرده‌اند تعالیم خود را به مخاطب خود القاء کنند و بین سکس با معنویت رابطه برقرار نمایند.

 نظر دهید »

اشو و دلبستگی به مذهب تانترا

07 مهر 1392 توسط میرعیسی خانی

اشو دلبستگی زیادی به مذهب تانترا دارد که یکی از فرقه های بین مذهبی بودایی و هندویی است. تانترای بودایی بیشتر روی مراقبه تاکید دارد و تانترای هندویی عشق را مهمتر قلمداد می کند. اشو این دو را ترکیب کرده ولی نقش محوری به عشق و کامروایی می دهد. در تانترای هندویی که معمولاً شاکتی‌پرست نامیده می‌شوند، مبنا این است که «شهوات یا خواهش‌های نفسانی را با تخلیه کامل آنها در مراسم مذهبی بهتر می‌توان تحت فرمان درآورد.
غریزة جنسی را نباید سرکوب کرد، بلکه باید به دقیقترین وجه به اظهار آن پرداخت و در ارضائش کوشید.»
آیا آموزه‌های اشو پیرامون موضوعات مختلف از جمله عشق جنسی، تحت تاثیر مذهب خاصی می‌باشد
همان‌طور که می‌دانیم یکی از شیوه‌هائی که اشو برای رسیدن به معنویت ارائه می‌کند، تخلیه کامل خواهش‌های نفسانی است تا مانع کشف و شهود قلبی نگردد. طبیعتا این شیوه‌ای که اشو ارائه می‌کند، تحت تاثیر مذهب خاصی می‌باشد.
اشو دلبستگی زیادی به مذهب تانترا دارد که یکی از فرقه های بین مذهبی بودایی و هندویی است. تانترای بودایی بیشتر روی مراقبه تاکید دارد و تانترای هندویی عشق را مهمتر قلمداد می کند. اشو این دو را ترکیب کرده ولی نقش محوری به عشق و کامروایی می دهد. در تانترای هندویی که معمولاً شاکتی‌پرست نامیده می‌شوند، مبنا این است که «شهوات یا خواهش‌های نفسانی را با تخلیه کامل آنها در مراسم مذهبی بهتر می‌توان تحت فرمان درآورد. غریزة جنسی را نباید سرکوب کرد، بلکه باید به دقیقترین وجه به اظهار آن پرداخت و در ارضائش کوشید.»
بر همین اساس اشو می گوید: «تانترا… راه رهایی از مسائل جنسی است. کمتر روشی تا این حد در زندگی انسان مؤثر بوده است. روش های دیگر هر کدام سبب در گیری بیشتر انسان با مسائل جنسی می شوند. …خواهش جنسی همچنان باقی است. نمی‌تواند از میان برود، چرا که یک واقعیت است و در طبیعت افراد وجود دارد. زنده است و نمی تواند با واپس زدن ناپدید شود…
از این جملات برمی آید که او مسائل جنسی را آفت معرفت خداوند و عشق به او پنداشته، راهی برای خلاصی از آن می جوید. استدلال اشو این است که شناخت خداوند با قلب حاصل شود و ذهن مانع آن است زیرا شناخت های دنیایی و تصاویر این جهانی در ذهن رقم می خورد. و معرفت خداوند بدون نقش و صورت بر دل می‌تابد. بنابراین باید برای فروکاهیدن هجوم ذهنیات و روآمدن و شکوفایی دل برای درک عشق و معرفت خداوند فعالیت آن را کاهش داد. از این رو باید وسوسه ها و هوس ها را رها کرد تا به محض سر برآوردن، کام گیرند و افول یابند و هر چه زودتر عرصه را خالی کنند،‌ تا شخص به آستانة مراقبه برسد. پرهیز از هر آنچه هوس ها به سوی آن فرامی‌خوانند دغدغه ساز می شود. «آنچه منع می شود، جاذبه پیدا می کند، آنچه انکار می شود، به اشاره فرا می خواندمان! تنها آگاهی به بازی های ذهن است که آزادمان می کند. نفی و انکار، نفی و انکار نیست، برعکس فراخوان و ترغیب است…» بنابراین باید با شهامت وسوسه ها را پذیرفت و ارضا کرد تا ذهن دغدغه مند نشده، مانع کشف و شهود قلبی نگردد.
در تانترا عقیده براین است که آنچه دیگران را به شقاوت می رساند، یک یوگی را به سعادت می رساند. پلید ترین و آلوده ترین اعمال برای کسی که می خواهد به خدا برسد، مقدس می شود. کسی که برای خود لذت ها و ماندن در آنها به کامجویی رو می آورد تیره بخت و شقی ست؛ اما کسی که برای گذر از آنها واردشان می شود، راه سعادت و روشنی را در پیش گرفته است.
فرآوری و تنظیم مطلب : سایت رهبران شیعه

 نظر دهید »

معاد در اندیشه ی باگوان راجینش اشو

04 مهر 1392 توسط میرعیسی خانی
معاد در اندیشه ی باگوان راجینش اشو

تناسخ به معنای بازگشت متوالی به جهان است؛ به این معنا که روح انسان هنگام مرگ، یک دوره توالد را سپری می‌کند و به صورت متوالی از عالمی به عالم دیگر در می‌آید. در واقع روح پس از مرگ به پیکری دیگر منتقل می‌شود و جامه نوین می‌پوشد و این دوره تولد پی درپی به صورت دائمی ادامه دارد؛ البته انتقال روح از جسمی به جسم دیگر همواره در یک سطح نیست؛ بلکه ممکن است در عوالم بالا یا پایین نمود یابد. مثلاً روح فردی از افراد طبقه پایین، مانند رفتگر در حیات دیگر شاید در کالبد پادشاهی درآید یا روح انسانی پس از مرگ، در جسد زنبور، کرم یا علف درآید. (۲)

نفی معاد و جایگزین کردن تناسخ از آموزه‌های هر مکتب هندی است. این باور برای اولین بار در کتاب اوپانیشادها به صورت مکتوب دیده می‌شود؛ اما به احتمال زیاد از فکر دراویدی‌ها (بومیان قدیم و ساکنان اصلی هند) گرفته شده و نزد آریایی‌ها تحول و تکامل یافته است. (۱)
تناسخ به معنای بازگشت متوالی به جهان است؛ به این معنا که روح انسان هنگام مرگ، یک دوره توالد را سپری می‌کند و به صورت متوالی از عالمی به عالم دیگر در می‌آید. در واقع روح پس از مرگ به پیکری دیگر منتقل می‌شود و جامه نوین می‌پوشد و این دوره تولد پی درپی به صورت دائمی ادامه دارد؛ البته انتقال روح از جسمی به جسم دیگر همواره در یک سطح نیست؛ بلکه ممکن است در عوالم بالا یا پایین نمود یابد. مثلاً روح فردی از افراد طبقه پایین، مانند رفتگر در حیات دیگر شاید در کالبد پادشاهی درآید یا روح انسانی پس از مرگ، در جسد زنبور، کرم یا علف درآید. (۲)
از طرفی تنها عامل معین کننده برای انتقال روح، عمل افراد است. اگر در یک زندگی کرداری باشد، علت زندگی های بعدی می‌شود. تناسخ مهم‌ترین اصل آیین‌های عرفانی هند است و هرجا سخنی از ادیان و فرقه‌های هندی مطرح می‌گردد، ‌تناسخ با آن گره خورده است و اشو از جمله معتقدان و مدافعان جدی این تفکر است. از نظر اشو ادیان و آیین‌های معنوی دو دسته‌اند: دسته اول شامل یهودیت،‌ مسیحیت و اسلام است که منکر تناسخ و معتقد به معاد هستند.

دسته دوم شامل آیین هایی چون هندوئیسم، جینیسم و بودیسم است که به تناسخ معتقدند.
اشو در این گروه جای دارد و خود را مدافع تناسخ می‌داند (۳) و با صراحت می‌گوید: انسان‌ها قبلاً درخت و سنگ و پرنده بوده‌اند (۴) و هر انسانی با زندگی‌های زیاد که در کالبدهای مختلف وجود دارد،‌ کامل می‌شود. (۵) اعتقاد به تناسخ، زندگی‌های گذشته و زندگی‌های آینده بارها در کلام وی مشاهده می‌شود که گویای باور جدی اش به تناسخ است.(۶) جالب آنکه اشو خاطراتی را از زندگی های قبل خود نقل می کند و معتقد است که اعتقاد به تناسخ برای وی از طریق مراقبه حاصل شده و او به نقطه‌ای رسیده است که می‌تواند زندگی‌های قبلی خود را ببیند:
من مراقبه کرده‌ام، من به نقطه ای رسیده‌ام که از آنجا می‌توانم زندگی‌های قبلی خود را ببینم و همین برهان بسنده است. این شناخت من است، این تجربه من است.(۷) اشو خاطراتی از واقعه‌ای در چهارده قرن پیش ارائه می‌دهد و معتقد است که در یک مرحله از زندگی‌های پیشین در هفت صد سال پیش کشته شده بود. وی حتی نذر روزه دوره زندگی قبل خود را -که به دلیل کشته شدنش ناقص می‌ماند- در این دوره زندگی ادامه می‌دهد.
پس از تولدم، برای سه روز تمام هیچ شیر نخوردم. آنها ترسیده و نگران بودند، زیرا چگونه آن طفل می‌توانست زنده بماند اگر که به سادگی از خوردن شیر امتناع می ورزید. اما آنها هیچ تصوری از مشکل من نداشتند، ‌از آن مشکل که همان‌ها داشتند برای من به وجود می‌آوردند. آنها سعی داشتند به هر طریق ممکن و به زور مرا به خوردن شیر وادارند. هیچ راهی وجود نداشت که من بتوانم به آنها توضیح بدهم، یا آنکه آنها خود به شخصه دریابند. در زندگی گذشته‌ام، درست پیش از مرگ روزه بودم. می‌خواستم روزه‌ای بیست و یک روزه را به پایان برسانم، اما پیش از آنکه بتوانم به اتمام روزه نائل شوم، درست سه روز به آخر مانده، به قتل رسیدم. من ملزم بودم آن روزه را کامل کنم. من واقع لجباز و یک دنده هستم! بگذریم از اینکه مردم چیزها را از یک زندگی به زندگی دیگر حمل نمی‌کنند، یک بار که فصلی بسته شد، دیگر بسته شده است. (۸) اشو حتی معتقد است که روح بودا در کالبد او وارد می شود و در این دوره زندگی، روح بودایی دارد:
چند ماه پیش در بمبئی، «گوویند سدرات» بینشی داشت که در آن روح گوتام بودا در جست و جوی یک بدن بود و او در شهودش دید که بدن من وسیله ای برای گوتام بودا گشته است. حق با او بود…، ولی من ادعای تناسخ ندارم. من به جز این نگفته‌ام که روح سرگردان گوتام بودا برای چهار روز از من دیدار کرد! (۹)

دو. نقد و بررسی و تحلیل تناسخ
۱ . دیدگاه بزرگان:

تناسخ از نظر عقلی و فلسفی و نیز از نگاه دینی باطل و مردود است و بزرگان دین اتفاق نظر دارند که تناسخ باطل و محال است. شیخ صدوق از شخصیت هایی است که تناسخ را دلیل بر کفر می داند:
والقول بالتناسخ باطل و من دان بالتناسخ فهو کافر. تناسخ امری باطل است و هر کس به آن نزدیک شود، کافر است. (۱۰)
شیخ طوسی با صراحت اعتقاد اهل تناسخ را فاسد اعلام می کند:
فالرجعه التی یذهب الیها اهل التناسخ فاسده و القول بها باطل. رجعتی که اهل تناسخ به آن باور دارند، فاسد است و قول به تناسخ باطل است. (۱۱)
شیخ حر عاملی تناسخ را غیرممکن می‌داند و به همین جهت تأویل رجعت را به گونه‌ای که به تناسخ بیانجامد، باطل معرفی می‌کند. (۱۲)
علامه مجلسی در بحارالانوار بابی با عنوان «ابطال تناسخ» آورده و به چهار حدیث استدلال کرده است. (۱۳) فیض کاشانی نیز ابطال آن را اجماعی می‌داند و می‌گوید:
و اما التناسخ بمعنی انتقال نفس من بدن الی بدن مباین له منفصل عنه فی هذه نشأه الدنیویه بان یموت حیوان و ینتقل نفسه الحیوان آخر عنصری او غیر حیوان فلا ریب فی استحالته عند اهل العلم.
در اینکه تناسخی که به معنای انتقال نفس در نشئه دنیا از بدنی به بدن دیگر است که از آن جداست، به اینکه حیوانی بمیرد و نفسش به بدن عنصری حیوان دیگر یا بدن عنصری غیر حیوان منتقل شود، در میان اهل علم تردیدی در محال بودنش وجود ندارد. (۱۴)
ابن سینا معتقد است: نفس موجودی حادث است که در بدن حدوث می یابد؛ بنابراین در بدن باید مهیا و آمادگی خاصی باشد. هرگاه مهیا پدید آمد، نفس از علل مفارق به بدن اضافه می‌شود، از این رو بدن خاص مقتضی نفس خاص است. حال اگر تناسخ درست باشد، باید بدن واحد واجد دو نفس باشد، یکی نفسی که برای مهیا دارد و دیگری نفسی که از بدنی دیگر می‌آید، بنابراین لازمه یک نفس در دو بدن،‌ یک بدن دارای دو نفس است و این محال است.

در واقع نفس زمانی به بدن تعلق می‌گیرد که بدن به حدی از رشد و بلوغ رسیده باشد و برای دریافت نفس آماده باشد. بر این اساس دانسته می‌شود هر مزاج بدنی خاصی که ایجاد می‌شود، همراه با آن نفس مخصوص آن نیز ایجاد می‌گردد. حال اگر فرض کنیم یک نفس در بدن‌های مختلف تناسخ می‌کند، نتیجه آن خواهد شد که آن بدنی که نفسی در آن تناسخ کرده است، دو نفس داشته باشد؛ یکی نفسی که در آن تناسخ کرده و دیگری که همراه آن ایجاد شده است.
بر این اساس باید پذیرفت که یک حیوان دو نفس داشته باشد و روشن است که بر این محال است، زیرا نفس یعنی مدبر بدن و متصرف در بدن، و هر حیوانی با علم حضوری می‌یابد که یک چیز است که بدن او را تدبیر می‌کند و در آن تصرف می‌نماید. (۱۵)
ملاصدرای شیرازی نیز بر اساس اصول فلسفی خود، همچون حرکت جوهری، معتقد است که نفس، نخست بالقوه است و به تدریج به سمت فعلیت پیش می‌رود. نفس در ابتدا حالت بالقوه دارد، ولی بعد از پیدایش، ‌همواره در حال حرکت به سوی فعلیت بخشی به کمالات خود است. زمانی که بدن در حالت بالقوه است، نفس نیز در حالت بالقوه است و زمانی که بدن به فعلیت می‌رسد، نفس نیز به فعلیت خود می‌رسد. حال اگر تناسخ درست باشد، باید نفس از فعلیت به قوه بازگردد و خروج از فعلیت به قوه محال است؛ زیرا فعلیت، وجدان و قوه، فقدان است و هرگز وجدان به فقدان تبدیل نمی شود. (۱۶)

۲٫ دلایل قرآنی و روایی:
قرآن کریم با تأکید هر چه تمام، معتقد است که پس از مرگ، بازگشتی وجود ندارد: حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونیِ‌ * لَعَلِّی أَعْمَلُ صَالِحاً فِیمَا تَرَکْتُ کَلاَّ إِنَّهَا کَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا وَ مِنْ وَرَائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ‌ . تا آنگاه که مرگ یکی از ایشان فرا رسد، می گوید: پروردگارا، مرا باز گردانید، شاید من در آنچه وانهاده ام، کار نیکی انجام دهم، ‌نه چنین است. این سخنی است که او گوینده آن است و پشاپیش آنان برزخی است تا روزی که برانگیخته خواهند شد. (۱۷)
قرآن کریم بازگشت به دنیا پس از مرگ را آرزویی غیرممکن می داند (۱۸) و معتقد است که زنده شدن انسان ها تنها یک بار امکان دارد. (۱۹)
تناسخ در روایات نیز آموزه ای کفرآلود شمرده شده است که برای نمونه چند روایت را مرور می کنیم؛ امام رضا (علیه السلام) فرمود:
من قال بالتناسخ فهو کافر بالله العظیم یکذب بالجنه و النار. ‌ کسی که به تناسخ باور داشته باشد، به خدای بزرگ کافر شده و بهشت و جهنم را تکذیب کرده است. (۲۰)
من قال باالتناسخ فهو کافر. کسی که به تناسخ اعتقاد داشته باشد به خدای بزرگ کافر شده است. (۲۱)
لازم به یادآوری است که آموزه های دینی بر مسئله تغییر انسان به حیوان یا صورت ملکوتی اذعان دارد و این تغییر را با توجه به رفتارهای انسان می داند، لذا پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید: مردم بر صورت های مختلف محشور می شوند. (۲۲)
در روایتی دیگر آمده است:
برخی از مردم به چهره های بوزینه و میمون محشور می گردند. (۲۳)
قرآن کریم نیز به برخی تغییرهای انسان به حیوان اشاره کرده است. قرآن هنگام بیان سرپیچی یهودیان رد روز شنبه،‌ مجازات آنها را «مسخ» دانسته که به صورت بوزینه ای طرد شده در می آیند: وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِینَ اعْتَدَوْا مِنْکُمْ فِی السَّبْتِ فَقُلْنَا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَةً خَاسِئِینَ‌ . (۲۴) و کسانی از شما را که در روز شنبه [از فرمان خدا] تجاوز کردند، نیک شناختید، پس ایشان را گفتیم: بوزینگانی باشید طرد شده. در روز قیامت نیز با افراد گمراه و ظالم آنگاه که از خدا تقاضای بخشش می کنند، همچون حیوانات، به ویژه سگ، برخورد می شود:
رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْهَا فَإِنْ عُدْنَا فَإِنَّا ظَالِمُونَ*قَالَ اخْسَئُوا فِیهَا وَ لاَ تُکَلِّمُونِ ‌ . (۲۵)
پروردگارا، ما را از اینجا بیرون بر، پس اگر بازهم [به بدی] برگشتیم، در آن صورت ستمگر خواهیم بود، می فرماید: [بروید] در آن گم شوید و با من سخن مگویید.
تمامی این تغییرها به روز قیامت مربوط است که جلوه می کند؛ زیرا طبق نظر عرفانی دینی، انسان در دنیا ظاهری و باطنی دارد. با مرگ انسان، باطن او ظهور می یابد و تمامی ملکات و صفات باطنی که در دنیا با اختیار و اراده خود کسب کرده است، در آخرت متجلی خواهد شد.
این عقیده ربطی به تناسخ ندارد؛ زیرا هیچ انتقالی صورت نگرفته است؛ بلکه جلوه دیگر همان انسان است و ظهور ملکات باطنی و نفسانی انسان در روز قیامت و آخرت تحقق می‌یابد؛ اما «تناسخ» انتقال از کالبدی به کالبدی دیگر است و نیز در دنیا محقق می شود.(۲۶)
از طرف دیگر بر اساس اصل تناسخ، عقیده به توبه، انابه، شفاعت، عفو و غفران،‌ نه تأثیرگذار است و نه معنا و مفهومی پیدا می کند.
نکته دیگر آنکه اشو معتقد است انسان ها با تناسخ به تکامل می رسند و رشد پیدا می کنند؛ اما این اعتقاد نیز خلاف دین است؛ چرا که خدا ابزار درونی هدایت را در اختیار همه آدمیان قرار داده است؛ عقل به منزله پیامبر درونی و نیز پیامبران بیرونی. انسان هم فقط یک بار در دنیا زندگی می کند و تمام کمالات خویش را باید در همین دنیا کسب کند.

در قرآن کریم آمده است:
آنگاه که دوزخیان آرزوی بازگشت دوباره به این دنیا را دارند،‌ در پاسخ آنان گفته می شود هرگز چنین چیزی امکان ندارد. (۲۷)
سرانجام اینکه اشو برای اثبات تناسخ به یادآوری زندگی های قبل خویش استناد می کند و می گوید: وجودهای گذشته خود را مشاهده کرده و با تجربه شخصی به آنان رسیده و در نتیجه آن را پذیرفته است.
باید توجه داشت که این اثبات‌ها هیچ ارزش منطقی و عقلی ندارد؛ چرا که ممکن است افراد دیگر چنین تجربه‌ای را نداشته باشند؛ زیرا هیچ کسی همچون اشو زندگی های قبلی خویش را مشاهده نکرده است. حال این ملاک اگر چه برای خود اشو قابل اعتنا باشد‌ (که آن هم از جهت عقل و نقل مردود شناخته شده است)؛ اما برای میلیون‌ها انسان دیگر چنین تجربه و مشاهده‌ای وجود ندارد. و چگونه می‌شود به معتقدی پابست شد و آن را معیار زندگی دنیوی و ابدی خود قرار داد که برخاسته از شعرگویی و تخیل گرایی انسانی است که سرتاسر کلامش تناقض‌های آشکار نمود دارد و خود هم برای باورهایش مبنا و معیاری ارائه نمی‌کند.

پی‌نوشت‌ها:
۱- بی ناس، تاریخ جامع ادیان، ص ۱۵۴٫
۲- همان، ص ۱۵۵٫
۳- اشو، اینک برکه ای کهن، ص ۴۶٫
۴- همو، عشق، رقص زندگی، ص ۶۸٫
۵- همو، تعلیمات تانترا، ص ۵۷، ۱۵۶ و ۳۷۴٫
۶- همو، مزه ای از ملکوت، ص ۵۲، ۵۳ و ۱۳۱؛ همو، شکوه آزادی، ص ۱۴۰؛ همو، تفسیر آواهای شاهانه ساراها، ص ۱۷۸ و… .
۷- همو، اینک برکه ای کهن، ص ۴۷٫
۸- همان، ص ۵۱ – ۴۷، ۶۹و۱۳۸٫
۹- همو، گل های جاودانگی، ص ۱۳ و ۱۵۹٫
۱۰- صدوق، الاعتقادات من مصنفات الشیخ المفید، ص ۶۳٫
۱۱- الطوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۳، ص۳۳۰٫
۱۲- یوسفی، تناسخ از دیدگاه عقل و وحی، ص ۱۱۶٫
۱۳- مجلسی، بحارالانوار، ج۴، ص ۳۳۰٫
۱۴- یوسفی، تناسخ از دیدگاه عقل و وحی، ص ۱۱۷٫
۱۵- شریفی، درآمدی به عرفان های حقیقی و کاذب، ص ۲۶۴؛ فعالی، آفتاب و سایه ها، ص ۶۶٫
۱۶- همان، ص ۶۵؛ شریفی، درآمدی به عرفان های حقیقی و کاذب، ص ۲۶۵٫
۱۷- مؤمنون (۲۳): ۱۰۰-۹۹٫
۱۸- انعام (۶): ۲۸-۲۷٫
۱۹- روم (۳۰): ۴۰؛ حج (۲۲): ۶۶٫
۲۰- مجلسی، بحارالانوار، ج۴، ص ۳۲۰٫
۲۱- همان.
۲۲- پاینده، ترجمه نهج الفصاحه، ص ۳۴۶٫
۲۳- صدوق، ثواب الاعمال، ص ۴۷۵٫
۲۴- بقره (۲): ۶۵٫
۲۵- مؤمنون (۶۳): ۱۰۸-۱۰۷٫
۲۶- اشو، آفتاب در سایه، ص۶۵٫
۲۷- مؤمنون (۶۳): ۱۰۰-۹۹٫
منبع: رهبران شیعه

 نظر دهید »

وقتی که همراه اول مروج اندیشه های فرقه صوفیه می شود + تصاویر

02 مهر 1392 توسط میرعیسی خانی

پس از انتشار مقاله ای از شهرام پازوکی یکی از تئورسین های فرقه صوفیه گنابادیه در روزنامه ایران، اینبار واحد آهنگ های پیشواز همراه اول آلبومی با عنوان “صوفی” را در ترویج افکار و اندیشه های فرقه صوفیه منتشر کرد.
این آلبوم  که توسط  موسسه فرهنگی هنری ماهور با مجوز وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی منتشر شده است، ابتدا در سال 2007 در فستیوال صوفی پاکستان به اجرا در آمده بود.

به گزارش صوفیه، با گذشت سه سال از انتشار آن، سایت آهنگ های پیشواز همراه اول با انتشار قطعه های “صوفی” ، “نسیم نوروزی"، “دل عاشق” این آلبوم اندیشه های انحرافی فرقه صوفیه را منتشر می کند.

گفتنی است چند ماه گذشته همراه اول با ارائه خدمات پیامکی روزانه، سخنان اشو و كوئلیو مروجان عرفان جنسی و جادوگری را منتشر می کرد.


انتشار خبر آلبوم صوفی در روزنامه اعتماد در تاریخ 24 آذر 1388



 نظر دهید »

آشنایی اجمالی با ساختار تشکیلاتی فرقه های ضاله

27 شهریور 1392 توسط میرعیسی خانی

عبدالرحیم بیرانوند/  امروزه بسیاری از گروه های فرقه ای به طور فعال اقدام به عضو گیری، گسترش و کسب پول و قدرت در سراسر جهان می نمایند.این گروه ها اعضا یا هواداران خود را توسط کار های برنامه ریزی شده ذهنی، یا روند بازسازی فکری ،استثمار کرده و تحت نفوذ وکنترل کامل خود در می آورند. سوءاستفادۀ ذهنی می تواند به طریق یا روش های متعددی انجام شود.

در گذشته، فرقه ها با جذب افراد به اصطلاح حاشیه ای اجتماع یعنی افراد بدون وابستگی، افراد سرخورده و افراد نا راضی از هر نسل،جای پای خود را محکم می کردند. ولی گروههای فرقه ای امروز آنچنان نحوۀ برخورد و روش های مجاب سازی افراد را حرفه ای کرده اند که فراتر از چهار چوب معمولی در متن جریان اصلی جامعه حرکت می کنند.
فرهنگ لغات معمولی در خصوص فرقه داری تعاریف توصیفی معینی است. اما بهتر است از عبارت روابط فرقه ای برای بیان دقیق ترِ جریانات و عملکردهایی که در یک فرقه اتفاق می افتد استفاده کنیم. روابط فرقه ای عبارت از روابطی است که در آن یک فرد آگاهانه افراد دیگر را با استفاده از روش های خاصی وادار می کند تا به طور کامل (یا نسبتا کامل)در خصوص تقریبا همه ی تصمیمات مهم زندگی شان وابسته به او باشند، و به این پیروان عقیدتی اینطور القا می نماید که او دارای استعداد نبوغ یا دانش ویژه ای است. بر این اساس، فرقه حول فاکتور های زیر تعرف می شود.
الف: در بسیاری ازموارد یک فرد که عموماً بنیانگذار فرقه هم هست ، در بالای ساختار تشکیلاتی فرقه قرار گرفته و تصمیم گیری در وی متمرکز می شود. رهبران فرقه ها اغلب مردان و انتصابی و تحمیل گر هستند تمایل به اعمال اراده و تسلط داشته و اغلب به عنوان کاریسماتیک توصیف می شوند.آنان تکریم و ستایش را بر روی خود متمرکز می نمایند. روحانیون مذهب بر حق، تکریم و ستایش پیروان را به سمت خدا، معطوف می کنند در حالیکه رهبران فرقه ها، تمرکز را بر عشق، ایثار، وفاداری نسبت به شخص خود بنا می گذارند.
ب: فرقه ها در ساختار تشکیلاتی خودکامه هستند. رهبر فرقه به عنوان مقام عالی شناخته می شود.
ج: فنون خاص مجابسازی استثماری، یعنی پروسه های متعدد بازسازی فکری، مورد استفاده رهبران فرقه ها و سازمان های شبه فرقه ای برای وادار کردن افراد به پیوستن، ماندن و اطاعت کردن قرار می گیرد.فرقه ها تمایل به خودکامگی،تمام خواهی،کنترل رفتار اعضا، همچنین خودکامگی ایدولوژیک، بروز علنی تعصبات و افراتی گری در جهان بینی دارند.

انواع فرقه
یک فرقه می تواند حول هر محتوایی نظیر سیاست، مذهب،تجارت، سلامت جسم، روانشناسی و غیره شکل گرفته باشد. هر فردی که دارای قاطعیت کافی و مقداری جذبه و توان عوام فریبی باشد،یا حتی یک بازاریاب خوب که وقت و انرژی کافی صرف کند، به سادگی می تواند پیروانی حول تقریبا هر موضوعی گردآورد. فرقه ها ،از هر نوعی که باشند دارای رهبران فرقه ای مجربی هستند که افراد محزون، تنها و سرخوده و کسانی که صرفا به دلیلی در دسترس هستند و یا افرادی به دعوتی در یک نقطه بحرانی در زندگیشان،پاسخ مثبت داده اند را مجبور به پیوستن می کنند.

تفاوت فرقه ها با گروههای معمولی
با توجه به مجموعه مطالب ذکر شده، در بیان تعریف و خصوصیات یک فرقه باید روی سه ویژگی زیر نسبت به تفاوت یک فرقه با یک گروه معمولی متمرکز شد.
1. فرقه ها توسط رهبران کاریسماتیک یا قوی که هرم قدرت و منابع مادی را کنترل می نمایند، تأسیس شده یا هدایت می شوند، در مقابل، گروههای معمولی تمایل دارند که ساختار تشکیلاتی را به حداقل رسانده و قدرت طلبان را خنثی یا اخراج نمایند.
2. فرقه ها داری نوعی کلام و بیان آشکار به شکل یک کتاب، مانیفست،با دکترین هستند.در حالی که گروههای معمولی تشویق به تعهد عمومی نسبت به صلح و آزادی کرده و از موسسات کنترل کننده مادر رویگردان می باشد.
3. فرقه ها مرزهای غیر قابل عبور ترسیم کرده، اعضایشان را به طریق مختلف کنترل نموده و به کسانی که می خواهند فرقه را ترک کنند،تحت عناوین بریده، مزدور و خائن حمله میکنند.
آنها اعضای جدید را با انرژی فوق العاده ای جذب نموده، پول فراوانی جمع کرده و نظرات خصمانه ای توأم با عدم اعتماد را نسبت به جهان خارج از تشکیلات جا می اندازند. در عوض، گروههای معمولی نسبتا گشاده و باز هستند. مرزهای آنها پرده های قابل عبوری هستند که مردم نسبتا بدون اشکال از آنها رفت و آمد دارند که در صورت تمایل به مراجعاتشان ادامه بدهند و یا در صورت عدم تمایل، به جامعه ای که از نظر گروهی متفاوت تعریف می شود ، برگردند.
بنابرین اغلب گروهای معمولی، بر اساس تعاریف فوق، به نظر می رسد تهدید نسبتا کمی را متوجه می نمایند. در مقابل بسیاری از فرقه ها بطور فزاینده ای خطرناک هم برای اعضایشان و هم برای دیگران به حساب می آیند. والسلام

 نظر دهید »

مناظره محمد بن عبدالوهاب با خدا

28 مرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

آنچه در اینجا می خوانید مناظره ای است فرضی میان خداوند متعال و محمدبن عبدالوهاب که سخنان خداوند از قرآن کریم اخذ و سخنان محمدبن عبدالوهاب از افکارش و افکار وهابیان امروز گرفته شده است.
خداوند متعال:
و إذ قلنا للملائکه اسجدوا لآدم فسجدوا الا ابلیس ابی و استکبر و کان من الکافرین (بقره /34) ؛
هنگامی که به ملائکه گفتیم برای آدم سجده کنید , همه سجده کردند جز ابلیس که امتناع کرد و تکبر ورزید و از کافرین بود.
محمد بن عبدالوهاب:
خدایا این شرک است که تو به ملائکه فرمان داده ای آدم را سجده کنند . چرا مردم را به سجده بر آدم وادار می کنی ؟
خداوند متعال :
و رفع ابویه علی العرش و خرُّوا له سُجدا و قال یا ابت هذا تأویل رویای من قبل قدجعلها ربی حقا (یوسف/100) ؛
یوسف پدر و مادرش را بر تخت نشاند و برادران یوسف پیش او به سجده افتادند . یوسف گفت : ای پدر! این تأویل خواب من است که پیش از این دیده بودم و خداوند آن را محقق ساخت.
محمد بن عبدالوهاب :
خدایا چرا پیامبرت یعقوب و یوسف باید اجازه دهند که برادرانش پیش او سجده کنند . برادران یوسف مشرک شده اند و قتل شان واجب . یعقوب و یوسف باید آن ها را می کشتند.
خداوند متعال :
و إذ جعلنا البیت مثابه للناس و أمنا و اتخذوا من مقام ابراهیم مصلی (بقره/125) ؛
[به یاد بیاورید] هنگامی که ما کعبه را محل بازگشت مردم و محلی امن قرار دادیم. [برای تجدید خاطره] مقام ابراهیم را محل عبادت خود قرار دهید .
محمد بن عبدالوهاب:
خدایا چرا گفته ای مقام ابراهیم را محل عبادت خود قرار دهید . چرا مکان یک بشر را محل عبادت خود قرار می دهی ؟ این شرک است . هیچ بشری به هیچ وجهی نباید دخلی در عبادت تو پیدا کند. چرا یک بیابان نامربوط به بشر را محل عبادت خود قرار ندادی که مقام ابراهیم را محل عبادت خود قرار دادی ؟ این باعث می شود مردم یاد بگیرند و محل اولیای دیگری چون رسول خدا(ص) و علی (رض) و… را محل عبادت خود قرار دهند . این ها همه شرک است .
خداوند متعال:
فی بیوت أذن الله ان ترفع و یذکر فیها اسمه یسبح له فیها بالغدو و الآصال(نور/36) ؛
خانه هایی که خداوند اذن داده که بالا برده شود و در آن ها اسم خداوند برده شود که برای او صبح و شب تسبیح بگویند .
محمد بن عبدالوهاب :
خدایا ! چرا تو اذن داده ای که خانه هایی محل عبادت قرار گیرند؟ در آن صورت مردم می آیند در قبر رسول الله (ص) نماز می گذارند که این خانه رسول خدا بوده است . چون رسول الله در تفسیر این آیه گفته این خانه ها خانه های پیامبر است و خانه های علی و فاطمه هم از افضل ترین این خانه ها است . مردم می آیند در این خانه ها عبادت می کنند و مشغول نماز می شوند . محل قبر علی و فاطمه را هم چون پیامبرت گفته که خانه های آن ها هم از خانه های مأذون است , محل عبادت قرار می دهند. این ها همه شرک است .
خداوند متعال :
ما من شفیع الا من بعد إذنه ذالکم الله ربکم فاعبدوه افلا تذکرون(یونس/3)؛
هیچ شفاعت کننده ای وجود ندارد مگر پس از اذن خداوند . این خدای شما است آن را پرستش کنید . آیا به یاد نمی آورید؟ .
خداوند متعال:
و کم من مَلَک فی السماوات لاتغنی شفاعتهم شیئا الا من بعد أن یأذن الله لمن یشاء و یرضی (نجم/26) ؛
چه بسیارند فرشتگانی در آسمان که شفاعت شان هیچ سودی ندارد جز پس از آنکه خداوند اذن بدهد برای کسانی بخواهد و راضی گردد.
خداوند متعال :
و لا تنفع الشفاعه عنده الا لمن أذن له (سبأ/23) ؛
شفاعت سودی ندارد جز برای کسی که اذن داده شده باشد .
محمد بن عبدالوهاب:
خدا چرا استثنا کرده ای که جز برای کسیکه اذن شفاعت داده شود . باید بگویی به هیچ وجه شفاعتی در کار نیست و هیچ کسی نمی تواند شفیع باشد . اینکه تو استثنا کرده ای سبب می شود برخی از پیامبر و اولیایت بخواهند او را نزد تو شفاعت کنند . این شرک است که از غیر خدا شفاعت بخواهی .
خداوند متعال :
قالوا یا ابانا استغفر لنا ذنوبنا انا کنا خاطئین (یوسف /97)
قال ساستغفر لکم ربی انه هو الغفور الرحیم (یوسف/98) ؛
برادران یوسف گفتند : ای پدر برای گناهان ما از خدا طلب بخشش کن. یعقوب گفت : بزودی برای شما طلب آمرزش می کنم از خدای خود که او بخشنده مهربان است.
محمد بن عبدالوهاب :
دیدی گفتم اگر اجازه بدهی مردم بلافاصله طلب شفاعت می کنند . این برادران یوسف پدر خود را شفیع قرار دادند و از تو طلب آمرزش کردند. این شرک است .
خداوند متعال:
یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و ابتغوا الیه الوسیله و جاهدوا فی سبیله لعلکم تفلحون(مائده /35) ؛
ای مومنان از خدا بترسید و بسوی او وسیله ای بجویید و در راه خدا کوشش کنید باشد که به رستگاری برسید.
محمد بن عبدالوهاب :
خدایا ! چرا امر کرده ای که مومنان به نزد تو وسیله بجویند. آنان باید مستقیما نزد تو مراجعه کنند نه که نزد شفیعی رفته او را وسیله ای جهت تقرب به تو قرار دهند. این شرک است که مردم به غیر تو مراجعه کنند.
خداوند متعال :
اذهبوا بقمیصی هذا فألقوه علی وجه ابی یأت بصیرا وأتونی باهلکم اجمعین(یوسف/93)
فلما أن جاء البشیر القاه علی وجهه فارتد بصیرا قال الم اقل لکم انی اعلم مالا تعلمون (یوسف96) ؛
یوسف گفت : این پیراهن مرا ببرید و آن را بر صورت پدرم بیاندازید تا بینا شود و تمام اهل خود را بیاورید. وقتی قاصد رسید پیراهن را به صورت یعقوب انداخت و یعقوب بینا شد. و یعقوب گفت مگر من نگفتم من چیزی می دانم که شما نمی دانید.
محمد بن عبدالوهاب :
خدایا ! چرا این آیه را آورده ای . پیراهن که هیچ تأثیری ندارد . اینکه پیراهنی بتواند چشم نابینا را بینا کند نادرست است و این باعث خواهد شد مردم به ضریح پیامبر و اولیای تو چشم بمالند و از پیامبر و اولیا شفاطلب کنند چون فکر می کنند وقتی پیراهن یوسف بتواند چشم یعقوب را بینا کند , ضریح رسول خدا(ص) که افضل انبیاء است حتما این کار را می تواند انجام دهد. درحالیکه درخواست شفا از غیر خدا شرک است و مشرک واجب القتل
خداوند متعال:
و کذالک اعثرنا علیهم لیعلموا أن وعد الله حق و ان الساعه لا ریب فیها إذ یتنازعون بینهم أمرهم فقالوا ابنوا علیهم بنیانا ربهم اعلم بهم . قال الذین غلبوا علی امرهم لنتخذن علیهم مسجدا(کهف/21) ؛
و این چنین مردم را متوجه حال آن ها کردیم تابدانند که وعده خداوند در مورد رستاخیز حق است. و در پایان جهان و قیام قیامت شکی نیست . در آن هنگام که میان خود نزاع داشتند ؛ گروهی می گفتند: بنایی بر آنان بسازید(تابرای همیشه از نظر پنهان شوند و از آن ها سخن نگویید که ) پروردگارشان از وضع آن ها آگاه تر است . ولی آن ها که از راز شان آگاهی یافتند (و آن را دلیلی بر رستاخیز دیدند) گفتند : مامسجدی در کنار مدفن آن ها می سازیم (تا خاطره آنان فراموش نشود).
محمد بن عبدالوهاب :
خدا یا چرا این داستان را نقل کردی . وقتی هم نقل کرده بودی باید آن را شدیدا رد می کردی . چرا از کنار بنای مسجد بر قبر بدون هیچ انکار و ردی گذشتی در حالیکه در آیه بعدی که مردمان بعدا در مورد تعداد اصحاب کهف اختلاف خواهند کرد , بدنبال نقل داستان فرموده ای : فلاتمار فیهم الا مراءا ظاهرا ؛ بدون دلیل در مورد آن ها حرف نزنید. اینجا کار جدال کنندگان را تقبیح کرده ای اما آن جا کار بناکنندگان مسجد را تقبیح نکرده ای . در حالیکه بنای مسجد بر قبر ها شرک است .
خداوند متعال :
ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات اولئک هم خیر البریه (بینه /7) ؛
کسانی به خدا و رسولش ایمان آورده و اعمال صالح انجام می دهند , آن ها بهترین مخلوقاتند.
محمد بن عبدالوهاب :
خدا یا پیامبرت گفته : منظور از خیر البریه در این آیه علی و شیعیانش

 1 نظر

هشت پرسش آیت‌الله سبحانی از سلفیه

21 مرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

متن این نوشتار به شرح زیر است:

« سلفی‌ها می‌گویند باید از صحابه و تابعان پیروی کرد، زیرا فهم آنان، مقیاس حق و باطل است. آنان در این مورد، با حدیث منقول رسول خدا استدلال می کنند که فرمود: «خیر القرون قرنی ثم الذین یلونهم ثم الذین یلونهم…» ;«بهترین مردم، مردم زمان من هستند. سپس مردمی که پس از آنان می آیند. سپس مردمی که بعد از آن گروه می آیند».(1)

آن گاه دوران هر کدام از سه گروه یاد شده را صد سال تخمین می‌زنند که مجموعاً بالغ بر سیصد سال می‌شود. ابن تیمیه و پیروان مکتب او، با این حدیث، سه قرن نخست اسلامی را که هر قرنی از نظر آنان صد سال است، ملاک حق و باطل شمرده و آن چه را که در این زمان انجام گرفته و یا عملاً بر آن صحّه گذارده‌اند، کاملاً می‌پذیرند، چون پیامبر در این حدیث، سه قرن را قرن ممتاز شمرده است. امتیاز این قرن‌ها به خاطر کسانی است که در آن سیصد سال زندگی می‌کردند و لازمه خیر و نیکی آنان این است که گفتار و سکوت آنان را حجت بدانیم.

این نظریه با ابهامات زیادی همراه است.

*سؤال اول

«قَرْن» در لغت عرب بر خلاف اصطلاح معاصر به معنی صد سال نیست، بلکه به معنی جمعیتی است که در یک زمان با هم زندگی می‌کنند و سپس جمعیت دیگر جای آن‌ها را می‌گیرند و قرآن مجید هم کلمه «قرن» را در همین معنا به کار برده است:

واژه «قرون» در قرآن کریم هفت بار به کار رفته و هرگز از آن، «قرن» اصطلاحی یعنی صد سال اراده نکرده، بلکه آن را به معنای مردمِ یک زمان به کار برده است، اینک نمونه‌ها:

1. ( ألَمْ یَرَوا کَمْ أَهْلَکْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْن مَکّناهُمْ فِی الأرْضِ ما لَمْ نُمَکِّن لَهُمْ وَأَرْسَلْنَا السَّماءَ عَلَیْهِمْ مِدراراً وَجَعَلْنَا الأنْهارَ تَجْری مِنْ تَحْتِهمْ فَأَهْلَکْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَأنْشَأْنا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْناً آخَرین ). (2)

«آیا ندیده‌اند که چه اندازه پیش از ایشان جمعیت هایی را نابود کردیم که در زمین، آنان را توانمند ساخته بودیم، به گونه‌ای که به ایشان آن توان را نداده‌ایم و از آسمان به فراوانی برای آن‌ها باران فرستادیم و جوی‌ها از زیر آنان روان ساختیم، ولی سرانجام به خاطر گناهانشان آنان را نابود کردیم و جمعیتی دیگر پدید آوردیم».

بنابراین تفسیر حدیث «خیر القرون» به سیصد سال، هیچ پایه و اساسی ندارد و اصطلاح امروز نمی‌تواند، قرینه بر تفسیر حدیث باشد.

ابن منظور در لسان العرب نوشته است «قرن»، نسلی را می‌گویند که پس از نسل دیگر می آید و در مقدار فاصله زمانی این دو فصل اقوال گوناگونی هست، مانند:

1. ده سال، 2. بیست سال، 3. سی سال، 4. شصت سال، 5. هفتاد سال، 6. هشتاد سال.

در نهایه ابن اثیر آمده است: قَرن، مردم یک زمان و از ماده «اقتران» گرفته شده است. گواه بر این که «قرن» به معنی مردم یک زمان است شعر شاعر می‌باشد که گفته است:

إذا ذهبَ القرنُ الذی أنتَ فیهم *** وخُلّفتَ فی قرْن فأنتَ غریب

یعنی، هرگاه مردمی که تو در میان آن ها هستی بروند و تو در میان مردمی دیگر بمانی، در این هنگام غریب هستی.( 3) ابن حجر عسقلانی در تفسیر حدیث «خیر القرون…» که در صحیح بخاری آمده، قَرن را به معنای مردم یک زمان تفسیر کرده است: «القرن: اهل زمان واحد متقارب اشترکوا فی أمر من الأمور ویقال: إنّ ذلک مخصوص بما إذا اجتمعوا فی زمان نبیّ أو رئیس یجمعهم علی ملّة أو مذهب أو عمل، ویطلق القرن علی مدّة من الزمان». ( 4)

«قرن، مردم یک زمان را می‌گویند که در کاری از کارها با هم شریک باشند و گاهی به مردمی می گویند که در زمان یک پیامبر یا رئیس باشند که آن‌ها را بر یک روش یا مذهب یا کاری متحد سازد و قرن، گذشته از مردم، بر خود زمان نیز گفته می‌شود».

ابن حجر سپس با یک محاسبه خیالی کوشش کرده است که مدت آن را صد سال معرفی کند تا بتواند سیصد سال اول تاریخ اسلامی را شامل شود.(5) او گفته است چون یک نفر از صحابه به نام ابوالطفیل پس از صد سال از هجرت درگذشته است، پس عصر صحابه را باید یک صد سال گرفت؛ در حالی که میزان حال اکثریت صحابه است، نه فرد نادر آن ها و غالب آن ها در هفتاد سالگی درگذشته اند. اتفاقاً خود وی معتقد است: متوسط سن افراد همان هفتاد سال است.

یادآور می شویم با اختلاف کثیری که در مدت این زمان هست، نمی‌توان آن را به صد سال تفسیر کرد. از این گذشته، قرآن بهترین مدرک است که هرگز قرن را به معنی صد سال نگرفته، بلکه مردم یک زمان دانسته که حداکثر مدت را شصت سال حساب می کنند، نه بیشتر.

فرض کنیم مقصود همان سیصد سال اول است، اکنون می پرسیم چگونه می توان آن ها را، شریف‌ترین قرن‌ها خواند در حالی که آن چه که اهل حدیث بدعت می‌خوانند، همگی در همان صد سال نخست یا کمی بیش از آن بوده است؟

ظهور «خوارج» در سال 39 هجری آغاز شد و بعداً هم ادامه یافت و به فِرَق گوناگون تقسیم شدند.

پایه‌گذار «مرجئه» حسن‌بن‌محمد حنفیه است و او در اواخر قرن نخست درگذشت؛ هر چند «ارجاء» در طول زمان معانی مختلفی به خود گرفته است.

«قدریه» از معبد بن عبدالله جهنی بصری آغاز شد، پس از او پرچم «قدریه» را غیلان بن مسلم دمشقی به دست گرفت و در سال 105 در دمشق به دار آویخته شد.

«معتزله» در سال 105ه. پی‌ریزی شد، آن گاه که واصل بن عطا از مکتب استادش، حسن بصری جدا شد و اعتزال را پی ریزی کرد.

بنابراین، اکثر مذاهب و فِرَق باطله از نظر «سلفیه» در آخر قرن اول، و اوایل قرن دوم پدید آمده است. چگونه می توان آن سه قرن را، «خیر القرون» خواند.

خلاصه این که حدیث «خیر القرون» از دو نظر مخدوش است:

1. از نظر تفسیر کلمه «قرن» به صد سال و کلیه کسانی که در این سه قرن می‌زیسته‌اند.

2. از نظر واقعی و تحقق خارجی، زیرا مذاهب انحرافی در همان دو قرن نخست رشد کرد و گسترش یافت و گروه بندی‌ها در آن زمان پدید آمد.

*سؤال دوم

خصیصه انسانی، همواره، داشتن اختلاف و تفاوت در فکر و اندیشه است و اصحاب پیامبر و حتی تابعان، از این خصیصه مستثنا نبودند و حتی در عصر رسول خدا تا چه رسد به زمان پس از درگذشت آن حضرت، برداشت‌های مختلفی از اسلام داشتند که اینک به نمونه‌هایی اشاره می‌کنیم:

1. اختلاف در غنایم جنگی بدر

یاران پیامبر (صلی الله علیه وآله) پس از پیروزی در جنگ بدر درباره اسیران جنگی و غنایم به دو گروه تقسیم شدند: گروهی اصرار بر کشتن آنان و گروهی بر گرفتن فدیه و آزاد کردن آنان داشتند و این اختلاف به قدری شدید بود که قرآن به نکوهش آنان پرداخت: ( لَولا کِتابٌ مِنَ اللهِ سَبَق لَمَسَّکُمْ فِیما أَخَذْتُمْ عَذابٌ عَظیم )( 6)

«اگر نوشته ثابتی از جانب خدا از پیش نبود، در این کاری که در پیش گرفته‌اید، کیفر بزرگی به شما می رسید».

2. صلح حدیبیه

در صلح حدیبیه که پیامبر (صلی الله علیه وآله) با قریش صلح کرد و حتی حاضر شد لقب رسول الله (صلی الله علیه وآله) را از کنار نام خود در عهدنامه بردارد، موجی از اختلاف پدید آمد. گروهی صلح نامه را مایه ذلّت خواندند و به یک دیگر می‌گفتند: «فَعَلامَ نعطی الدنیّة فی دیننا»، ولی گروه دیگر تسلیم رسول خدا بودند.( 7)

3. روزه در سفر

رسول گرامی (صلی الله علیه وآله) در سال هشتم هجری، در روز دهم ماه رمضان از مدینه خارج شد و هنگامی که به نقطه‌ای به نام «کراع الغمیم» رسید، کاسه آبی خواست و آن را بلند کرد و همه مردم دیدند. آن گاه حضرت از آن نوشید. به رسول خدا گفتند که برخی به حالت روزه باقی مانده‌اند، فرمود: «أُولئِک العصَاةُ، أُولئک العُصَاةُ» (آن ها گنه کارند، آن ها گنه کارند).( 8)

4. جلوگیری از نگارش نامه‌ای برای امّت

رسول گرامی (صلی الله علیه وآله) در بستر بیماری بود و گروهی از یاران، گرد او را گرفته بودند. فرمود: قلم و کاغذی بیاورید تا چیزی بنویسم که بعد از من گمراه نشوید. گروهی با آوردن قلم و کاغذ موافقت و گروهی سرسختانه با آن مخالفت کردند. آن گاه که رسول خدا اختلاف آنان را دید، فرمود: «برخیزید! شایسته نیست نزد من با یک دیگر کشمکش کنید».( 9)

حال با وجود اختلاف در میان صحابه، تکلیف چیست؟ آیا مجاز هستیم به هر کدام عمل کنیم یا راهی برای ترجیح وجود دارد؟

اختلاف پس از درگذشت رسول خدا (صلی الله علیه وآله)

اختلاف فکری در میان انسان‌ها، امری طبیعی است و صحابه و تابعین هم از این امر طبیعی، مستثنا نبودند و اختلاف آنان در مسائل عقیدتی و شرعی بیش از آن است که در این جا ذکر شود. هنوز آب غسل پیامبر نخشکیده بود که در گزینش «خلیفه»، اختلاف نظر شدیدی در میان صحابه بروز کرد که حتی کار به زد و خورد کشید و اگر کسی تاریخ سقیفه را در تاریخ طبری و دیگر کتاب های تاریخی بخواند، عمق اختلاف را درک می کند.

پس از استحکام پایه های خلافت، اختلاف در فکر و اندیشه، در میان یاران رسول خدا، گسترش یافت و ریشه های فِرَق اسلامی از قدریه و مرجئه و معتزله و مجسمه و همه و همه در قرن اول تاریخ اسلامی پدید آمد و در دوران تابعین و تابعینِ تابعین رو به فزونی نهاد.

اکنون این سؤال مطرح می شود: اگر باید فهم و برداشت «سلف» را ملاک فهم قرآن و سنت بگیریم، مقصود کدام فهم و کدام برداشت است؟ این «هفتاد و سه فرقه» در همان اعصار نخست پدید آمدند و جمعیت هایی را به خود وابسته ساختند، پس چرا شما همه آن ها را جز یکی در آتش دوزخ می دانید و تخطئه می‌کنید، در حالی که آن ها هم از «سلف» بوده‌اند؟

شدیدترین جنگ‌ها و نزاع‌ها در سه قرن نخست اسلامی و در هنگام حکومت امویان و عباسیان رخ داد و هر کدام از این نحله‌ها، برای خود مکتب و منطقی داشتند. چگونه می‌توان همه این اختلاف ها را نادیده گرفت و یک «سلف صالح» منسجم و دور از اختلاف تصوّر کرد که در همه مسائل، ملاک سنجش حق و باطل باشد.

*سؤال سوم

اگر بناست بر فهم و درک «سلف صالح» در سه قرن اول مراجعه کنیم، چرا فهم اهل بیت (علیهم السلام) و سخنان آنان میزان حق و باطل نباشد؟ آنان خود از سلف صالح و برترین آن‌ها و بی نیازترین امت اسلامی در فهم مسائل دینی از دیگران بودند و پیامبر گرامی آنان را همتا و هم سنگ قرآن قرار داد و فرمود: «انّی تارک فیکم الثقلین، کتابَ الله وعترتی، ما إن تَمَسَّکْتُم بِهِما لَنْ تَضِلّوا أبداً». ( 10) «من در میان شما دو چیز گران بها یعنی قرآن و اهل بیت خودم را بر جا می گذارم که اگر از آن ها پیروی کنید هرگز گمراه نمی شوید».

چرا این همه روایات از پیامبر گرامی (صلی الله علیه وآله) درباره دخت گرامی اش که او را «سیدة نساء العالمین، سرور زنان جهان» و فرزندانش را مانند «سفینه ی نوح» ( 11) معرفی کرد، مورد توجه قرار نگیرد و به آن‌ها مراجعه نشود در حالی که آنان گل سر سبد سلف صالح بودند؟

*سؤال چهارم

مسلمانان به شهادت قرآن، رسالت پیامبر (صلی الله علیه وآله) را خاتم رسالات و نبوت او را پایان بخش نبوت‌ها می‌دانند و آنچه مربوط به دین و شریعت است، باید از خود رسول خدا (صلی الله علیه وآله) به مردم برسد. با توجه به این اصل، چگونه می‌توان «فهم صحابی» را برای دیگران حجت دانست، در حالی که معنای آن این است که هنوز باب نبوت و گزارش از عالم معنا بسته نشده است و یکی از حجت های خدا، فهم و اجتهاد صحابه است؟

شوکانی از طرفداران مسلک وهّابی به این حقیقت، اعتراف کرده است: «حق، این است که قول صحابی حجت نیست. خدا برای این امّت، جز یک پیامبر و رسول (صلی الله علیه وآله) نفرستاده است. صحابه و کسانی که پس از آنان می آیند، همگان مکلّفند از کتاب و سنت، پیروی کنند، آن کس که بگوید جز کتاب و سنت، حجّت دیگری هست، در دین خدا چیزی را گفته است که خدا به آن، امر نکرده است.( 12)

*سؤال پنجم

سلفی‌ها غالباً روی «سلف صالح» تکیه می‌کنند. اگر قید صالح، قید احترازی است که سلف را به دو گروه صالح و غیر صالح تقسیم می کند، این خود، مشکل آفرین است که چگونه صالح را از غیر صالح تشخیص دهیم؟ آیا حکّام اموی که خون اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه وآله) و هزاران بی گناه را ریختند، نیز از سلف صالح هستند؟ آیا خلفای بنی عباس که نخستین خلیفه آنان لقب «سفّاح: خونریز» به خود گرفت، از «سلف صالح» است؟ محدثان و فقیهانی که با این نظام‌ها هم سو بودند و توجیه‌گر کارهای آنان بودند، از کدام دسته اند؛ صالحند یا طالح؟

مسلّماً این گروه، قید صالح را قید توضیحی می دانند و همه «سلف» را صالح می شمارند، ولی تاریخ به شدت آن را ردّ می‌کند. از نظر منطق «سلفیه»، چگونه می‌توان قتل خلیفه سوم را توجیه کرد؟ مقتول از «صحابه» و قاتلان از «صحابه» و «تابعان» بودند؟ چگونه می توان جنگ های سه گانه «جمل» و«صفین» و «نهروان» را تبیین نمود؟ آیا کسانی که بر ضد خلیفه منتخب قیام کردند همگان سلف صالح بودند؟

سلفی ها در این مقام می‌گویند: ما نباید درباره آنان سخن بگوییم. خدا شمشیرهای ما را از خون آن‌ها پاک دانسته است. پس زبان خود را نیز آلوده نکنیم.

اکنون باید پرسید: این منطق از آن کیست؟ آیا سخن وحی است یا سخن یک بشر خطاکار؟ چگونه می‌توانیم درباره‌ تابعان سخن بگوییم، اما درباره صحابه، حق گفتن نداریم؛ در حالی که قرآن درباره همین خطوط قرمز، بسیار سخن گفته است؟

از این گذشته، ما می‌خواهیم دین خود را از آنان بگیریم و با سکوت، مشکلی حلّ نمی‌شود.

*سؤال ششم

اگر میزان فهم و درک، «سلف» است، نتیجه این می‌شود که عقل و شعور خود را تعطیل کرده، فقط گوش به سخنان سلف بدهیم. بنابراین مسائلی که «سلف» درباره آن‌ها چیزی نگفته‌اند نباید مطرح شود، لذا یکی از انتقادها درباره نظریه احمد بن حنبل که قرآن را قدیم معرفی می‌کرد این است که قرآن و سنت درباره قدیم بودن یا حادث بودن قرآن سخن نگفته است، پس چگونه او در این باره اظهار نظر می‌کرد؟! چگونه می توان به نظریه سلف اکتفا کرد، در حالی که هزاران مسأله در عرصه عقاید و احکام برای خود پاسخ می طلبد؟ چگونه می‌شود از کنار این مسائل بگذریم و پاسخ دین خاتم را در آن موارد بازگو نکنیم؟

*سؤال هفتم

روش «سلف» این بود که گوینده شهادتین را مسلمان تلقی کرده و هرگز قلوب مردم را نمی شکافتند و از عقیده آن ها تفتیش نمی کردند. از رسول خدا (صلی الله علیه وآله) نقل کرده اند که فرمود: من نیامده ام تا قلوب مردم را بشکافم و از درون آن ها مطلع شوم. این در زمانی بود که خالد بن ولید به پیامبر گفت: بسیار از نمازگزاران، به زبان چیزی را می گویند که در دل قبول ندارند. پیامبر در پاسخ فرمود: «إن لم اؤمر ان أنقّب عن قلوب الناس ولا أن أشقّ بطونهم ;( 13) من هرگز مأمور به تفتیش قلوب مردم و شکافتن درون آن ها نشده ام».

بنابراین سلف صالح از نظر سلفی ها بر همین روش بودند و جز گروه اندکی به نام «خوارج»، کسی اهل «تکفیر» نبود. آری به خود حق می‌دادند که نقد کنند، اما به خاطر اختلاف فکری و عقیدتی و عملی، یک دیگر را «تکفیر» نمی کردند.

اکنون خَلَفی که ادعای پیروی از این «سلف صالح» دارند، تنها با سلاح تکفیر و تفجیر (انفجار و عملیات انتحاری) با مسلمانان روبه رو می شود. اکنون موج تکفیر که از سوی جریان سلفی به راه افتاده، آبروی اسلام را در جهان به خطر انداخته و احیاگر اندیشه ی باطل کشیشان است که می گفتند: «اسلام، در پرتو شمشیر پیشرفت کرده است»؛ چرا؟

*سؤال هشتم

اکنون که منبع فکری، کتاب و سنت است، کتاب و سنت بر عقل بسیار، تأکید می کنند. واژه «عقل» در قرآن 49بار آمده است و واژه‌های «نُهی» و «لُبّ» ، مکرراً به کار رفته است. سرانجام، ما خدا را و رسالت پیامبر (صلی الله علیه وآله) را با عقل شناخته ایم. چگونه این خلف صالح به سلف صالح نسبت می‌دهد که بهره‌گیری از عقل، کار «عقلیون» است و «عقلیون» جایگاهی در میان مسلمانان ندارند؟

آنان توجه ندارند که کنار نهادن خِرَد و بی‌اعتنایی به آن سبب می‌شود که اصل دین متزلزل شود، زیرا اساس دین که همان شناخت خدا و شناخت انبیا و آخرین پیامبر (صلی الله علیه وآله) است، تنها با کتاب و سنت، انجام نمی‌پذیرد. حتی قرآن مجید، «توحید در خالقیت و ربوبیت» را با قانون خرد ثابت می‌کند و می‌فرماید: ( لَوْ کانَ فِیهِما آلِهَةٌ إلاّ الله لَفَسَدتا ) ؛( 14) «اگر در آسمان و زمین، خدایانی جز “الله” وجود داشتند، آن دو تباه و نابود می شدند».

*سخن پایانی

در پایان یادآور می شویم شیوه سلف صالح در تمام برخوردهای نظامی، بر نرمش و مدارا و سازش با رسوم و آداب مردم بود و رمز موفقیت و گسترش سریع اسلام، در گرو همین عدم مداخله در آداب و فرهنگ ها بود. پس از مسأله توحید و اعتقاد به سرای دیگر و نبوت پیامبر اسلام و به پا داشتن نماز و پرداخت زکات، در بقیه مسائل، کوچک‌ترین مداخله‌ای نمی‌کردند. در حقیقت هدف، این بود که انسان ها از بندگی غیر خدا به بندگی خدا درآیند و هرگاه به این امر، اعتراف می کردند، بقیه مسائل به خود آن ها واگذار می شد، مگر آن که مسائلی مانند شراب و قمار مطرح شود، که فقط حدّ شرعی اجرا می شد؛ آن هم با رعایت همه ی شرایط که در موارد اندکی، تحقق می یافت، ولی آیا روش این «سلفی ها» هم همین است؟ آیا افراد، در انجام وظایف دینی خود در حرمین شریفین آزادند؟ مسأله «زیارت قبور» و «توسل به ارواح مقدسه» یکی از مسائل فرعی است که هرگز سلف صالح آن ها را مطرح نمی کردند، ولی الآن در رأس تمام امور قرار گرفته است. گسترش قمار و شراب و روابط نامشروع دختر و پسر و تأسیس بانک های ربوی، تربیت نسل نو و رساندن پیام اسلام به ناآگاهان و نشان دادن رأفت اسلامی، اصلاً برای آن‌ها مطرح نیست.

اشغال سرزمین های اسلامی، سیطره کفار بر مسلمانان و به خاک و خون کشیده شدن مسلمانان بی گناه و غصب اراضی و خانه های آنان، اصلاً مورد نظر این سلفی ها نیست و آن ها خود را به غفلت زده اند و همه ی این امور را نادیده می گیرند و نسبت به آن ها احساس وظیفه نمی کنند; فقط به یک رشته مسائل فرعی و جزئی پرداخته اند. حالا ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا؟

به همین دلیل، در طول فعالیت این گروه ها، اسلام و مسلمانان نه تنها به عزت و کرامت، دست نیافتند، بلکه روز به روز در دام کفار گرفتارتر و دچار آسیب و شکست بیشتر شدند.

ما، در اینجا دامن سخن را کوتاه کرده و از عالمان واقعی اسلام، در هر مکان و منطقه ای که زندگی می کنند، خواهان تشکیل یک همایش بی طرف، درباره دعوت به وحدت و تقریب و اصلاح روش های فکری و اعتقادی هستیم تا خلف این امّت نیز همچون سلف آن به عزّت وکرامتی که مورد نظر خدا و رسول است، دست یابند.

1 . صحیح، بخاری، حدیث شماره 2652، 3651 و 6429.

2 . سوره‌ی انعام، آیه ی 6.

3 . لسان العرب، ج13، ص 313، ماده «قرن»; قاموس المحیط، ج4 ص 208.

4 . فتح الباری، ج7، ص 4، باب فضائل أصحاب النبی (صلی الله علیه وآله) .

5 . همان.

6 . سوره انفال، آیه ی68.

7 . سیره ابن هشام، ج3، ص 346.

8 . نووی، شرح صحیح مسلم، ج7، ص 32.

9 . صحیح بخاری، حدیث 114.

10 . صحیح مسلم، ج7، ص123122; ترمذی، شماره 874; کنزالعمال، ج1، ص 44 و حاکم، مستدرک، ج3، ص 148.

11 . مستدرک حاکم، ج3، ص 151 .

12 . بحوث مع اهل السنة والسلفیة، ص 235.

13 . صحیح مسلم، باب زکاة، حدیث شماره 2341.

14 . سوره انبیاء، آیه ی 22.

 نظر دهید »

عرفان های حقیقی و عرفان های کاذب / بخش آخر

20 مرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

کریشنا مورتى

وى در جنوب هند در سال 1896 در خانواده اى برهمن به دنیا آمد و تحصیلاتش را در رشته روان شناسى در اروپا ادامه داد و در سال 1986 در 91 سالگى از دنیا رفت. از وى کتب زیادى به زبان فارسى موجود است؛ از جمله حضور در هستى، نگاه در سکوت و عرفان خودشناسى.59 اندیشه عمده وى دعوت به خودشناسى و روان شناسى درونى است.

از نظر او، اگر انسان با درون خود آشنا شود و ابرهاى تیره را از درون خود پاک کند به آزادى درونى مى رسد و سفر معنوى او آغاز مى شود. در این صورت، تک تک انسان ها در درون خود، به رستاخیزى بزرگ دست مى یابند و این انقلاب درونى براى آنها صلح و آرامش به ارمغان مى آورد.60دیدگاه هاى کریشنا را مى توان به دو دسته کلى تقسیم کرد: الف. بنیادهاى فکرى؛ ب. محورها و شاخص هاى اندیشه.

الف. بنیادهاى فکرى: تفکر بودا، یوگا، آیین ذن و برخى ادیان شرقى از مبانى و اصول اندیشه هاى مورتى است. برخى از این مبانى عبارت است از:

1. اصل رنج: او معتقد است: سراسر زندگى بشر را رنج تشکیل مى دهد و تمام وابستگى هاى ذهن ریشه در رنج دارد که ذهن انسان را آشفته و مضطرب مى کند. پدیده هاى جهان دست خوش رنج و از ناپایندگى برخوردارند.61

2. نیروانه: سالک براى رهایى از سلسله علل و رهایى از رنج، به مقامى مى رسد که در طى مراحلى، به تحلیه باطن مى پردازد و خداوند در قلب او مى نشیند و به آرامش مى رسد و این همان نیروانه یا هدف نهایى و ممتاز تعلیمات بوداست.62

3. تناسخ: وى نسبت به «تناسخ»، دیدگاهى دوگانه دارد؛ گاهى آن راتأییدوگاهى آن را رد مى کند. اما نکته قابل تأمّل این است که تناسخ جزو اندیشه هاى بوداست و نمى توان این آیین را پذیرفت، اما تناسخ را رد کرد.63

4. کارما (کرمه): همان قانون عمل و عکس العمل و عبارت است از اینکه هریک از افراد انسانى از مجموعه اعمال و رفتارهایى شکل یافته که بیانگر شخصیت اوست و این اعمال تعیین کننده سرنوشت هریک از افراد انسانى است.64  5. ذهن و ذن: دست شستن از تجربیات، داورى نکردن و مردن هر روزه از خاطرات و دانستگى ها از جمله آموزه هاى مکتب ذن بودیسم و جزو سرچشمه هاى فکرى مورتى است.65

ب. محورها و شاخص هاى اندیشه:

1. روابط جنسى آزاد و عفاف: در نظر وى، بى بندوبارى جنسى از مقولات ذهنى است و هرگاه انسان از قید ذهن رهایى یابد، هرگز به سکس نخواهد اندیشید. وى معتقد است: عمل سکس فى نفسه مسئله نیست، بلکه اندیشه درباره آن مسئله ساز است. از نظر وى، سکس با شناخت ذهن و جریان عملکرد آن قابل حل است و تا زمانى که ذهن را نشناسیم، نمى توانیم عفیف و پاکدامن باشیم.66

2. نفى پیر و مرشد (گورو): وى تأکید دارد که سعى در جذب مرید و مریدپرورى ندارد، بلکه تنها به انتقال تجارب و یافته هاى خود مى پردازد، اما در عمل، صاحب مؤسسات متعددى است که بسیارى از پیروانش در زمان حیات و پس از مرگ او، مأموریت تبلیغ و اطلاع رسانى بر عهده داشته اند.67

3. مراجعه به درون: شعار اصلى وى مراجعه انسان ها به عالم درون است. وى سه دلیل براى اهمیت درون ذکر مى کند: یکى تفکر مثبت است؛ زیرا آرامش درونى و نگرش مثبت ذهن انسان را به توفیقات بالا مى رساند. دیگرى توجه به قدرت هاى درونى است که موجب دست یابى به قدرت هاى نهفته خویش مى گردد و در نهایت، از بین بردن سم هاى درونى از قبیل نفرت، خشم و کینه از طریق تمرین و تکنیک است که موجب برقرارى ارتباط سازنده و فعال با دیگران مى شود.68

4. مادى بودن فکر: مادى بودن ذهن و فکر از جمله محورهاى فکرى اوست.69

ویژگى هاى عرفان هاى نوظهور

1. تلاش براى التیام رنج هاى روانى: انسان امروز در زندان تنهایى، گسستگى پیوندها، فشارهاى روانى، اضطراب ها، افسردگى ها و پوچى و بى معنایى گرفتار است. معنویت هاى نوظهور مدعى حل این مشکلات هستند.

2. کوشش براى تحمل وضع موجود: این معنویت ها افراد را براى تحمل وضع موجود در زندگى آماده مى کنند و سطح آمادگى او را براى زیستن در چارچوب تمدن کنونى با همه آسیب ها، کژى ها و کاستى هایش افزایش مى دهند.

3. ستم پذیرى: معنویت هاى نوظهور مى کوشند مردم را تسلیم نظم موجود و مطیع قدرت هاى فائق گردانند و سکوت در برابر ستم را به آنها بیاموزند و به عنوان یک ارزش اخلاقى و معنوى تعلیم دهند.

4. تباه کردن میراث معنوى انسان: در این معنویت ها، سخن از شادى، زندگى، عشق، خدا، آرامش، روح و مانند آن است؛ اما هیچ کدام به معناى حقیقى این مفاهیم نمى رسند. بدین روى، معانى سطحى، که معنویت هاى نوظهور ارائه مى دهند، اسراف در میراث معنوى بشر است.

5. تساهل، تسامح و تکثرگرایى مخاطب محور: معنویت هاى نوظهور خودر را جامع ادیان معرفى مى کنند و براى بیان تعالیمشان از همه متون مقدس استفاده مى کنند؛ زیرا در این نوع معنویت ها، حقیقت مهم نیست، بلکه کارایى مهم است و در این صورت، اهمیت ندارد که کدام دین و آیین معنوى کامل تر و درست تر است، بلکه هر کدام که انسان را آرام کند مى تواند دین او باشد. بدین روى، آنچه جایگزین حقیقت مى شود، باطل و تحیّر در ظلمات است، نه حرکت به سوى نور و حقیقت.

6. اومانیسم: محور این معنویت ها انسان خودبنیاد است که مى خواهد به مدد عرفان هاى ساختگى و بى هویت سرپا بماند.

7. نفى شریعت: «شریعت» به معناى «دستورالعملى کامل و جامع با منشأ وحیانى براى زندگى همراه با سیر و سلوک معنوى»، مفهومى است که اکثر قریب به اتفاق مکاتب عرفانى جدید از آن بیگانه اند. این فرقه ها اگرچه نوعى آداب و رسوم آیینى ساختگى براى نیل به اهداف مادى یا معنوى دارند، اما در آنها اثرى از شریعت به عنوان یک طرح جامع و کامل الوهى، که به تمامى فعالیت هاى دینى و دنیایى انسان جهت دهد، به چشم نمى خورد.

در این فرقه ها، اباحه گرى و خوداجتهادى رواج دارد و غالبا بر عقیده جدایى عمل انسان و سرنوشت او صحه مى گذارند. از این رو، امرى به نام «گناه» یا «ثواب» در این مکاتب وجود ندارد. بسیارى از این معنویت هاى نوظهور به صورت افراطى، به سمت لذت طلبى و پرستش شهوات گرایش پیدا مى کنند و اصولاً شهوت رانى را یکى از راه هاى دست یابى به حالات معنوى مى دانند.

8. تخدیر و توهم: معنویت هاى نوظهور یکى از راه هایى که براى خلاصى از سازوکارهاى زندگى نوین پیشنهاد داده اند، پناه بردن به ذهن و قوه تخیّل و تجسم فردى و زندگى در دنیاى توهمات است. این مکاتب بشر را به آرامشى دعوت مى کنندکه ناشى ازدوامر است: الف. آرامشى که بر اثر بى درکى، جهالت، غفلت و عدم احساس مسئولیت پدید مى آید. ب. آرامش و سکونى که جنبه تخدیرى و تلقینى دارد و با برخى مواد و داروها و یا حرکات و ذکرهاى نامفهوم و بدون هدف به طورموقت ایجاد مى شود.70

9. عقل گریزى: در آثار فراوان مؤسسان و نویسندگان این معنویت ها، چیزى به نام «استدلال عقلى» به چشم نمى خورد. ادعاهایى را بدون ارائه هیچ دلیلى و صرفا با استناد به افسانه و ضرب المثل و سخنان خطابى مطرح مى کنند.10. جاه طلبى: یکى از ویژگى هاى بارز و مشهود در این جریان ها، جاه طلبى و در بسیارى موارد، جنون شهوتى است که در رهبران آنها به نام «عرفان» و «معنویت» دیده مى شود.

ویژگى هاى عرفان حقیقى

1. خدامحورى (توحید): عرفان اصیل اسلامى عرفانى خدامحور است. عرفان هاى بدون خدا و سلوک منهاى حق، گرفتارى نفسانى و ابلیسى مى آورد و انسان، تاریکى رار روشنایى مى پندارد.71

2. ولایت مدارى: سالک الى اللّه در عرفان اصیل اسلامى، «اهل ولایت» است؛ یعنى معرفت و محبت به انسان کامل و تعبد و التزام عملى به سنت و سیره اولیاى دین را نصب العین خویش قرار مى دهد؛ زیرا سلوک «صراط مستقیم» مى طلبد که نه تخلف پذیر باشد و نه اختلاف بردار، و انسان کامل همان صراط مستقیم است؛ چنان که قرآن کریم تصریح مى کند: «إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ.» (یس: 3و4)

3. شریعت گروى: توجه به احکام و دستورات دین شریعت گروى است. سلوک عرفانى بدون التزام عملى به شریعت (واجب و حرام) نتیجه بخش نیست و شریعت گروى بر همه اصحاب سیر و سلوک در همه شرایط روحى و معنوى لازم است و با توجه به ساحت ها و لایه هاى گوناگونى که دارد، اجرایى و کارآمد است. عرفان منهاى شریعت امکان پذیر و سودمند نیست.

از این رو، نه تنها سقوط تکلیف در هیچ مرتبه اى از مراتب و منزلى از منازل معنوى اعتبار ندارد، بلکه تکلیف بیشتر، و وظایف دشوارتر مى گردد. سلوک با انجام واجب و ترک حرام شروع مى شود و هرچه جلوتر مى رود انجام مستحبات و ترک مکروهات و مباحات نیز به آن اضافه مى گردد، به گونه اى که اهل معرفت به مرتبه اى مى رسند که تنها دو وظیفه شرعى ـ یعنى واجب و حرام ـ مى شناسند؛ یعنى مستحب را در مقام عمل بر خود واجب، و مباح و مکروه را حرام مى دانند تا رابطه آنها با خدا عمیق تر و نیل به مقامات معنوى و فتوحات غیبى در دسترس تر و شفاف تر گردد.72

4. عقلانى بودن: عرفان حقیقى، ضدعقلانى نیست و براى عقل و خرد، اصالت و اهمیت قایل است و برهان و عرفان را مانعه الجمع نمى داند و به بهانه «شهود» از «فهم»، و به بهانه «عرفان» از «برهان و استدلال» گریزان نیست. به عبارت دیگر، عرفان عقل را از کار نمى اندازد و از مصدر تشخیص عزل نمى کند، بلکه آن را شکوفا نموده، به مراحل بالاتر و مراتب والاتر دعوت مى کند. معرفت شهودى ـ سلوکى در طول معرفت عقلى و برهانى است، نه در عرض آن.73 5. اخلاق محورى: عرفان ناب اسلامى به پیروى از شهوات و هواى نفس دعوت نمى کند، بلکه تهذیب نفس مبتنى بر آموزه هاى قرآنى از تعالیم آن است.

6. آرامش پایدار: عرفان اسلامى در مقابل آرامش هاى موقت و تخدیرى، که معنویت هاى نوظهور ایجاد مى کند، آرامش معنادار، هدفمند، حرکت زا، تحول آفرین و مسئولیت آور را ایجاد مى کند. مبناى این آرامش تنها خداگرایى و خداباورى است؛ زیرا آرامش به این است که انسان به چیزى دلگرم و خاطرجمع گردد. اگر انسان با خداى سبحان، که کانون قدرت، نور، حکمت و علم است، مرتبط شود بر اثر ارتباط با او، تکیه گاه ذاتى، اصیل، زنده و پایدار پیدا مى کند و آرامش او نیز مبنایى جاودانه و حقیقى مى یابد.74

7. تعادل در اندیشه و عمل: توازن بین دنیا و آخرت، فراگیر بودن، دنبال کرامت سازى و کارهاى خارق العاده نبودن، و اعتقاد به معاد و زندگى پس از مرگ از دیگر ویژگى هاى عرفان حقیقى است.75

عرفان حقیقى؛ عرفان اسلامى

عرفان ناب اسلامى مبتنى بر آموزه هاى قرآن و ائمّه اطهار علیهم السلام و اصول و پایه هایى همچون کرامت انسان، شریعت، و توحید و فناست:

الف. کرامت انسان: لقاى خدا در گرو درک فنا و هلاکت همه چیز و بقاى تجلّى نام اوست. به رغم اینکه سراسر عالم جلوه الهى و مظهر اسما و انوار خداوند یکتاست، انسان تنها پدیده اى است که مى تواند تمام اسماى الهى را فراگیرد. این کرامت او چنان بلندمرتبه است که حتى فرشتگان الهى باید بر او سجده کنند.کرامت و عظمت انسان به او امکان مى دهد که همه عالم طبیعت و بلکه عالم غیب و فرشتگان را پشت سر گذاشته و با درک فناى همه آنها، تمام اسماى خدا را در آینه جان خود به تماشا بنشیند و مملوکیت و بندگى خود را در برابر او هرچه بیشتر و کامل تر ببیند. انسان مى تواند همه کمالات الهى را دریابد و در عین حال، هیچ بودن خود، مالکیت و احاطه الهى را بر همه هستى و کمالات وجود دریابد.

ب. شریعت: راه کمال انسانى و لقاءاللّه عمل به شریعت و تکالیف الهى است؛ زیرا بنده خدا بودن مستلزم عمل به فرامین الهى است و عمل به شریعت در گرو عشق و محبت الهى است، و کسى که طالب وصول و سلوک طریق الى اللّه است، ناگزیر باید فرمانبر او باشد: «قُلْ إِن کُنتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ» (آل عمران: 31)؛ اى پیامبر، بگو اگر خدا را دوست دارید از من پیروى کنید. نتیجه عمل به شریعت و بندگى خدا نیز تقویت ایمان و ارتقا به مقام یقین است. «وَاعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ» (حجر: 99)؛  پروردگارت را بندگى کن تا به یقین برسى. برترین مرتبه یقین «حق الیقین» است که استادان عرفان آن را «فنا در حق الیقین» مى دانند.76

ج. توحید و فنا: از اساسى ترین پایه هاى عرفان اسلامى توحید و فناست. «کُلُّ شَیْءٍ هَالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ لَهُ الْحُکْمُ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ.» (قصص: 88) علّامه طباطبائى در تفسیر این آیه نوشته اند: «همه چیز نابود و پوچ است در حد خودش و حقیقتى ندارد، مگر آنچه از خداوند به او رسیده، و آنچه مربوط به خدا نیست غیر از توهم و سراب چیزى نیست؛ همانند بت ها که حقیقتى ندارند. در اینجا، رویکرد دقیق تر آن است که وجه همان ذات است… و منظور اینکه تمامى موجودات غیر او ـ تعالى ـ ممکن هستند، اگرچه با ایجاد او موجودند، اما با نظر به خودشان پوچ و نابود هستند.77

غایت عرفان اسلامى «توحید» است (مشاهده یگانگى خدا)، به گونه اى که هیچ چیز غیر از او و تجلیاتش، وجود ندارد که لازمه این مشاهده فانى دیدن همه چیز در حق تعالى است؛ چنان که خواجه عبداللّه انصارى آخرین منزل سیر عرفانى را «توحید» دانسته است: «اسقاط الحدث و اثبات القدم»؛78 فرو ریختن ممکنات و اثبات واجب ازلى. پس براى رسیدن به حقیقت توحید، باید فنا را درک کرد تا به لقاءاللّه رسید.79

بنابراین، مى توان گفت: عرفان حقیقى همان عرفان ناب اسلامى است که غایت خود را درک عمیق ترین لایه هاى حقیقت توحید مى داند؛ معرفتى که در گرو فناى فى اللّه و رسیدن به حق الیقین است. گام هاى نخست این سیر، فانى کردن اراده در اراده و امر الهى است که به کمک شریعت امکان پذیر مى گردد و این عبودیت با ارتقاى ایمان، به مقام «فنا در حق الیقین» مى رسد. بنابراین، عرفان اسلامى انسان را حقیقت باور مى کند و منزلت معنوى او را تا آنجا مى شناسد که ساکنان عالم غیب (فرشتگان) باید بر او سجده کنند و همین نکته عرفان اسلامى را از عرفان هاى نوظهور و کاذب متمایز مى کند.80

نتیجه و ارائه راهکار

با تأمّل در آموزه هاى جریان هاى نوظهور عرفانى، روشن مى شود که این مکاتب داراى برخى جذابیت هاى ظاهرى هستند که در نگاه اول حق جلوه مى کنند، اما بررسى عمیق حاکى از این است که اساس و مبانى معنویت آنها سست و متزلزل است. تعالیم درستى که در این مکتب ها دیده مى شود برگرفته از مبانى عرفان هاى راستین است که با آموزه هاى باطل آمیخته شده.

مشکل اساسى این نوع عرفان ها سکولار بودن آنهاست؛ به این معنا که شریعت آسمانى، معاد و خدا، که منبع عرفان ناب است، در آن جایگاهى ندارد و تمامى آنها بر اساس تجربیات شخصى انسان ها به وجود آمده اند. از همین نظر در بیشتر این مکتب هاى ساختگى، فطرت، که اساس انسانیت است، نادیده گرفته شده. عقل گریزى، اعتقاد به تناسخ، زمینى بودن و وهم آلود بودن تعالیم آنها از دیگر معایب و پایه هاى سست این نوع عرفان هاست.

در مقابل، عرفان حقیقى و ناب اسلامى مبتنى بر مبانى و اصول شرع و تعالیم الهى است، ریشه وحیانى دارد و هدف آن معرفت و تقرب به خداست که از طریق تزکیه و تهذیب نفس حاصل مى شود. ملاک درستى سلوک در عرفان راستین، ولایت مدارى است؛ بدین معنا که با پیروى از سنت و سیره اولیاى دین، مى توان راه مستقیم را از بیراهه تشخیص داد. در عرفان راستین عقل و عرفان مکمل یکدیگرند، نه مقابل هم، بلکه با معرفت عقلى است که انسان به معرفت شهودى و قلبى قدم مى گذارد.

اساسا نام عرفان را نمى توان بر این جریان ها اطلاق کرد، عرفان و معرفت راستین از بار معنایى وسیع و والایى برخوردار است که تنها از سرچشمه وحى نشئت مى گیرد و عقول ضعیف آدمیان گرفتار هوا و هوس از نیل به آن محرومند.براى ترویج آموزه هاى عرفان اسلامى ومصون ماندن از آسیب ها و نفوذ جریان هاى نوظهور معنوى در بین مردم، به ویژه نسل جوان، راه کارهایى پیشنهاد مى شود:

ـ افشاگرى کاستى ها و آسیب هاى فرقه هاى نوظهور عرفانى و ایجاد حساسیت نسبت به آن در میان جوانان؛

ـ تبیین و آموزش صحیح عرفان ناب اسلامى به زبان ساده، جذاب و براساس نیاز روز و مخاطب شناسى؛

ـ توجه بیشتر به آموزه هاى قرآن و تأسیس مراکز آشنایى با آموزه ها و مفاهیم ناب و عمیق قرآن به منظور تأمین نیازهاى روحى و معنوى؛

ـ معرفى و ارائه آموزه هاى عرفان راستین از طریق تولید محصولات فرهنگى، به ویژه فیلم و مجموعه هاى تلویزیونى؛

ـ بررسى دقیق جریان شناسى فرقه هاى نوظهور معنوى و شناساندن آن به نسل جوان؛

ـ تدوین دروس مخصوص عرفان اسلامى در مقطع دبیرستان با ادبیات ساده و جذاب؛

ـ معرفى و توجه بیشتر به اخلاق و عرفان به عنوان جنبه باطنى دین اسلام؛

ـ تأکید بر عقلانیت و پرهیز از خرافات از طریق مراکز آموزشى و صدا و سیما.

پی‌نوشت‌ها:

42ـ محمدتقى فعالى، آفتاب و سایه‏ها، ص 201ـ202.

43ـ همو، نگرشى بر آرا و اندیشه‏هاى تولتک شمنیزم، ص 19.

44ـ همان، ص 45ـ46؛ دون میگوئل روئیز، چهار میثاق، ترجمه دل‏آرا قهرمان، ص 11ـ12.

45ـ همان، ص 58.

46ـ همان، ص 58ـ59؛ دون میگوئل روئیز، همان، ص 12.

47ـ محمدتقى فعالى، نگرشى بر آرا و اندیشه‏هاى تولتک شمنیزم،ص 89ـ103.

48ـ همو، آفتاب و سایه‏ها، ص 170ـ172.

49ـ همان، ص 174.

50ـ همان، ص 175؛ پاراهامسا یوگاناندا، سرگذشت یک یوگى، ترجمه گیتى خوشدل، ص 29و31.

51ـ محمدتقى فعالى، آفتاب و سایه‏ها، ص 175؛ پاراهامسا یوگاناندا، انسان در جست‏وجوى جاودانگى، ترجمه توران‏دخت تمدن، ص 550.

52ـ محمدتقى فعالى، آفتاب و سایه‏ها، ص 175.

53ـ همان، ص 176؛ پاراهامسا یوگاناندا، انسان در جست‏وجوى جاودانگى، ص 11.

54ـ همان، ص 177.

55ـ همان، ص 178؛ پاراهامسا یوگاناندا، انسان در جست‏وجوى جاودانگى، ص 541ـ544.

56ـ محمدتقى فعالى، نگرشى بر آرا و اندیشه‏هاى یوگاناندا، ص 163؛ همو، آفتاب و سایه‏ها، ص 178؛ پاراهامسا یوگاناندا، انسان در جست‏وجوى جاودانگى، ص 548.

57ـ پاراهامسا یوگاناندا، انسان در جست‏وجوى جاودانگى، ص 547؛ محمدتقى‏ فعالى، نگرشى‏ برآراواندیشه‏‌هاى‏ یوگاناندا،ص171.

58ـ محمدتقى فعالى، آفتاب و سایه‏ها، ص 179؛ پاراهامسا یوگاناندا، او کجاست، ترجمه توران‏دخت تمدن، ص 225.

59و 60 ـ همان، ص 166.

61ـ محمدتقى فعالى، نگرشى بر آرا و اندیشه‏هاى کریشنا مورتى، ص 138.

62ـ همان، ص 145ـ146.

63ـ همان، ص 151.

64ـ همان، ص 156.

65ـ همان، ص 158.

66ـ همان، ص 165ـ166.

67ـ همان، ص 169ـ170.

68ـ همان، ص 178ـ182.

69ـ همان، ص 187.

70ـ حمیدرضا مظاهرى‏ سیف، جریان‏شناسى انتقادى عرفان‏هاى نوظهور، ص 57ـ61؛ علیرضا ناصرى، بحران معنویت در عصر حاضر، ص 63ـ65.

71ـ علیرضا ناصرى، همان، ص 90.

72ـ همان، ص 91.

73ـ همان، ص 92.

74ـ همان، ص 93.

75ـ براى شناخت ویژگى‏ هاى عرفان اصیل، ر.ک: محمد فنائى اشکورى، «شاخصه‏‌هاى عرفان ناب شیعى»، شیعه‏‌شناسى، ش 32.

76ـ عبدالحسین خسروپناه، جریان‏شناسى ضدفرهنگ‏ها، ص138ـ140.

77ـ سید محمدحسین طباطبائى، المیزان، ترجمه سید محمدباقر موسوى همدانى، ج 6، ص 92و93.

78ـ کمال‏الدین عبدالرزاق کاشانى، شرح منازل‏ السائرین، ص 336.

79ـ عبدالحسین خسروپناه، همان، ص 137.

80ـ همان، ص 140ـ141.

 نظر دهید »

عرفان های حقیقی و عرفان های کاذب / قسمت دوم

20 مرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

ذن بودیسم

«ذن» یک واژه ژاپنى بوده، اما خاستگاه این مکتب چین است که به آن «چن» گفته مى شود. «چن» از «دیانه»، که به معناى «تفکر و نظاره» است، گرفته شده و اساس آن کتب بودایى است که در هند به وجود آمده و با تعالیم لائوتزو ترکیب شده. به طور کلى، ذن بر مرحله اى از هوشیارى و آگاهى دلالت دارد که فراتر از مرز بیان است.

پایه گذار «ذن بودیسم»، بودیدارما، در «کانچى» هند به دنیا آمد. او یک برهمن زاده بود که به بودیسم تغییر مذهب داد. وى مذهب بودایى را به چین برد و تعالیم خود را در آنجا آغاز کرد. وى ابتدا در معبد «شائولین» به مدت نُه سال مراقبه کرد و به تدریج، در هند محبوبیت یافت و مذهب بودیسم را با «تائوئیسم» ترکیب کرد و از این طریق، مکتب ذن بودیسم را بنا نهاد.18 مکتب ذن از یک سو، بر تعالیم و آموزه هاى  بودا مبتنى است و از سوى دیگر، داراى محورها و اصولى همچون «تجربه، نیروانا، ساتورى، پیرگرایى، تمرین وریاضت و مدیتیشن و اصالت درون» است.19

تعالیم: مهم ترین اساس آیین ذن تعالیم و آموزه هاى بوداست که به برخى از آنها اشاره مى شود:1. نفى تفکر فلسفى: الهیات و تفکر فلسفى نزد بودا جایگاهى ندارد و آن را وسیله نجات نمى داند.2. نفى تقدیر: بودا با توجه به این اصل که انسان آزاد است و هرگونه بخواهد مى تواند آینده خود را بسازد، تقدیر را نفى مى کند و آزادى انسان را با تقدیر جهان قابل جمع نمى داند.3. نفى خدا: در این نظام، جایى براى خدا و اعتقاد به آن وجود ندارد.20

اصول و محورها: برخى از مهم ترین اصول و محورهاى مکتب «ذن» عبارت است از:1. وحدت: این آیین معتقد است: باید از عالم اضداد تعالى یافت و با روح بزرگ کیهانى به اتحاد رسید.21 2. نیروانه: هدف نهایى تعلیمات آنان «نیروانه» است و درباره آن تعبیرهاى متعددى بیان شده، اما مهم ترین آن حالت خاموشى و سکوت محض است که پس از تخلیه باطن و طى مراحلى درون انسان را فرامى گیرد و بدین سان، سالک از سلسله علل و رنج ها رهایى یافته، به آرامش پایدار مى رسد.22

3. پیر و راهنما: پیر و مرشد در شاخه بودایى «ذن» جایگاه مهمى دارد، آدابى با سخت گیرى به مریدان آموزش داده مى شود و شاگرد باید کاملاً مطیع بوده و از استاد معنوى خود پیروى کند.34

2. اهمیت به درون: اهمیت دادن به درون از نظر «ذن بودیسم» داراى دلایلى است:  الف. ایجاد تفکر مثبت در انسان و آرامش درونى و کسب توفیقات بالا؛ ب. دست یابى به قدرت هاى نهفته درونى؛ ج. زدودن درون از سمومى همچون نفرت، خشم و کینه که منجر به برقرارى روابطى سازنده با دیگران خواهد شد.24

5. مدیتیشن: به معناى تفکر است که در ابتدا، با خواندن نوشته هاى کسانى که به تکامل روحى رسیده اند همراه است و نتیجه آن نرم کردن دل و آماده کردن آن براى رسیدن به کمال خواهد بود.25 6. ساتورى: شهود و درک مستقیم قدرتى است که در هر ذهنى وجود دارد و ذهن از طریق آن مى تواند به تجربه «ساتورى» و درک مستقیم از حقیقت برسد. این تجربه به طور ناگهانى ایجاد مى شود و طى آن انسان از خود بى خود مى گردد.26

7. عقل گریزى: رهایى از عقل و بى ذهن شدن اساس سلوک در مکتب ذن بودیسم است. از نظر این مکتب، نیل به محتوا و یافته هاى عرفانى اهمیت دارد و از طریق دریافت هاى باطنى و آزمایش هاى شخصى امکان پذیر بوده و از دسترس عقل به دور است.27

پائولو کوئیلو

پائولو کوئیلو در سال 1947م در کشور برزیل در یک خانواده متوسط به دنیا آمد. به نویسندگى علاقه وافرى داشت، اما والدینش مخالف بودند و سعى مى کردند این علاقه را در وى از بین ببرند، تا اینکه در نوجوانى غوغاى درونى او بالا گرفت و احساسات ضدمذهبى شدیدى پیدا کرد و به طغیان روحى رسید، به گونه اى که اطرافیان، آن را نشانه بیمارى روانى دانستند و همین امر موجب شد که از هفده سالگى به بعد، سه بار در بیمارستان روانى بسترى شود. در دهه 1960 به جنبش هیپى گرى پیوست و دچار بحران معنوى شدیدى شد، به گونه اى که به بى ایمانى مطلق گرایید و به مواد توهم زا، مخدر، مشروبات الکلى و سحر و جادو روى آورد. به همین دلیل، پیشینه اخلاقى او بسیار تاریک و منفى است.28

وى داراى آثار متعددى است که به 56 زبان ترجمه شده است. مهم ترین ویژگى آثار او محتواى عرفانى است که به صورت رمان ارائه شده. کیمیاگر، بریدا، و عطیه برتر از جمله آثار اوست.29 عرفان کوئیلو ترکیبى از عرفان مسیحیت و عرفان ساحرى منبعث از آثار کارلوس کاستاندا و افکار مارکس است که به صورت رمان هاى مختلف و متنوع ارائه شده است. وى از افراد و نگرش هاى گوناگون همچون خورخه لوییسن، بورخس، هنرى ویلر، ژورژه آمادو، خیام و مولوى الهام گرفته است. به طور کلى، مى توان گفت: عرفان وى مردمى و بر مبناى عشق است.

محورهاى تعالیم و اندیشه ها: مهم ترین اندیشه هاى او عبارت است از:

1. قدرت واقعى و عنصر جنسیت: از نظر وى، عشق و عنصر جنسیت سرچشمه دست یابى به قدرت واقعى است و قدرت طلبى با قدرت قابل جمع نیست و قدرت طلبى زمانى به دست مى آید که انسان قدرت خواهى را از دست بدهد و تسلیم شود.30

2. اطاعت محض از مرشد: از نظر وى، پیروى بى چون و چرا از پیر و راهنما با توجه با اصل «عشق» معنا پیدا مى کند و از طریق تمرین و مراقبه و تحت نظارت استاد، مى توان به عشق و قدرت رسید.31

3. مبارزه با نفس: از نظر وى، عشق مهم ترین سود مبارزه علیه نفس یا شیطان است؛ زیرا هدف اساسى، زندگى خوب و شیرین است و عشق و حتى خدا مقدّمه اى براى بهتر زیستن است.32

4. عشق و درون: از نظر پائولو کوئیلو جایگاه عشق قلب است. وى سه نوع عشق مطرح مى کند که ریشه یونانى دارد: الف. عشق «اروس» که عشق مرد به زن یا بعکس است. ب. «فیلوس» که عشق در قالب دوستى است.

ج. «آکاپه» که عشق اعظم است و «اروس» و «فیلوس» را مى بلعد. وى عشق آسمانى را در زمین جست وجو مى کند و به عشق الهى رنگ زمینى، جسمى و جنسى مى دهد. از نظر او عشق عطیه برترى است که خداوند به انسان هدیه کرده است. عشق و عاشقى لازمه سفر درونى است، و این رابطه عمدتا به صورت عشق زمینى و رابطه اى میان زن و مرد که به عنوان نیمه گمشده درآمده اند، مطرح مى شود و از این طریق مى توان به عشق آسمانى رسید.33

5. نشانه شناسى: وى معتقد است: کلید عرفان تلاش براى دیدن آن چیزى است که در پس هر چیز نهفته است. از این رو، با رمزگردانى زبان نشانه ها از طریق قلب مى توان آسوده تر و با خشنودى بیشترى زندگى کرد. وى در نشانه شناسى به خود توجه دارد و سعى مى کند به این خودپرستى رنگ آسمانى دهد و احساس گناه را از او بگیرد. از این رو، هدف اساسى او از نشانه شناسى خوشبختى دنیوى است و راه آن فهمیدن الهام هاى قلبى است.34

6. پذیرش شیطان: وى براساس سنت مسیحیت، به عنصر شیطان و شر اصالت داده و براى آن جایگاه مهمى در نظام هستى و حتى در برابر خدا قایل است. بنابر نظر او، شیاطین پیام آوران خدا هستند که به عنوان لشکر او براى تکامل انسان خلق شده اند. بدین روى، باید تمام وجود را در اختیار شیطان قرار داد.35

7. خلسه عرفانى: از نظر وى، انسان در لحظه حصول لذت هاى جسمانى و کامیابى غریزى، مى تواند به خدا برسد و در این هنگام، خلسه اى حاصل مى شود که شبیه خلسه هاى عرفانى عارفان است که پس از سال ها پرهیزگارى به آن مى رسند. بنابراین، هرکس داراى امیال جنسى آزادترى باشد، عارف تر است.36

8. رسالت الهى: وى معتقد است: شاد زیستن و لذت طلبى، رسالت الهى و هدف زندگى دنیوى است. بنابراین، وى عرفان سکس را که برخاسته از روابط جنسى و عشق ورزى سکسى است، رسالت الهى، عطیه برتر و مأموریت جهانى مى داند.37

9. برهنگى و آزادگى: ترویج برهنگى و عادى جلوه دادن آن در بسیارى از آثار وى به چشم مى خورد. از نظر وى، هرگاه روح احساس آزادى کند، باید جسم را نیز آزاد کرد.38

10. نیایش: وى نیایش را به صورت جمعى و همراه با رقص و موسیقى معرفى مى کند.3911. پلورالیسم دینى و فرقه اى: تمام ادیان نزد او برابرند و مهم نیست که پیرو کدام دین باشى، بلکه نشانه ها و راهنماى قلبى مهم است.40 12. تجربه دینى: وى با تأثیر از جریان احساس گرایى در غرب، نگاه عقلانى به دین را رد مى کند و رویکردش به وحى، ایمان و خدا، تجربه درونى است.41

پی‌نوشت‌ها:

1ـ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 87، ص 199.

2ـ گل‏بابا سعیدى، اصطلاحات عرفانى ابن‏ عربى، ص 528.

3و4ـ على‏ اکبر دهخدا، لغت‏‌نامه، ج 10، ص 13592.

5ـ عبدالحسین خسروپناه، جریان‏شناسى ضد فرهنگ‏‌ها، ص 221.

6ـ احمدحسین شریفى، درآمدى بر عرفان حقیقى و عرفان‏هاى کاذب، ص 34ـ36.

7ـ ر.ک: محمدتقى فعالى، آفتاب و سایه‏ها، ص 114و115.

8ـ همان، ص 118و119.

9ـ همان، ص 65و66.

10ـ همان، ص 119ـ121.

11ـ همان، ص 84.

12ـ همان، ص 130؛ اوشو، مراقبه شور مستى، ترجمه امید اصغرى، ص 53ـ54.

13ـ محمدتقى فعالى، نگرشى بر آرا و اندیشه‏‌هاى اوشو، ص 111ـ116.

14ـ همان، ص 173؛ اوشو، بیگانه در زمین، ترجمه مجید پزشکى، ص 22.

15ـ همان، ص 178ـ179؛ اوشو، بیگانه در زمین، ص 88؛ همو، هفت بدن هفت چاکرا، ترجمه سیروس سعدوندیان، ص 11ـ67.

16ـ همان، ص 206ـ210.

17ـ همان، ص 216ـ217.

18ـ محمدتقى فعالى، آفتاب و سایه‏‌ها، ص 317ـ319.

19ـ هو، نگرشى بر آرا و اندیشه‏‌هاى ذن‏بودیسم، ص 103.

20ـ همان، ص 104ـ111.

21ـ همان، ص 115.

22ـ همان، ص 119ـ120؛ داریوش شایگان، ادیان و مکتب‏هاى فلسفى هند، ج 1، ص 165ـ168.

23ـ محمدتقى فعالى، نگرشى بر آرا و اندیشه‏‌هاى ذن‏بودیسم، ص 132.

24ـ همان، ص 142.

25ـ همو، آفتاب و سایه‏‌ها، ص 321.

26ـ همان، ص 319ـ320.

27ـ همان، ص 64ـ65.

28ـ همان، ص 260ـ261؛ پائولو کوئیلو، دومین مکتوب، ترجمه آرش حجازى و بهرام جعفرى، ص 11ـ12.

29ـ محمدتقى فعالى، آفتاب و سایه‏‌ها، ص 265.

30ـ همو، نگرشى بر آرا و اندیشه‏‌هاى پائولو کوئیلو، ص 98.

31ـ همان؛ پائولو کوئیلو، خاطرات یک مغ، ترجمه آرش حجازى، ص 40.

32ـ همان، ص 100.

33ـ همان، ص 102ـ103.

34ـ همان، ص 128ـ129.

35ـ همان، ص 135.

36ـ همان، ص 138.

37ـ همان، ص 142.

38ـ همان، ص 155.

39ـ همان، ص 164.

40و 41 ـ همان، ص 236.

ادامه دارد…

نرگس رحیمى/ دانشجوى دکترى مدرسى الهیات و معارف اسلامى دانشگاه معارف اسلامى.

صغرى صالحى/ کارشناس ارشد فلسفه و کلام اسلامى دانشگاه اصفهان.

منبع: ماهنامه معرفت شماره177

 نظر دهید »

عرفان های حقیقی و عرفان های کاذب

20 مرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

چکیده

معنویت امرى است که بشر همیشه به آن تمایل داشته، ولى رشد تجربه گرایى در سده اخیر و سرخوردگى انسان از فناورى، موجب گرایش بیشتر به امور ماوراى طبیعى و معنویت خواهى شده است. با افزایش گرایش به معنویت، عرفان نماهاى فراوانى ظهور کرده اند که درصدد پاسخ به این نیاز و حل بحران معنویت برآمده اند، اما نه تنها نتوانسته اند به عطش معنوى انسان پاسخ درست بدهند، بلکه بر آلام روحى بشر افزوده اند.

این نوشتار به روش تحلیلى ـ توصیفى به دنبال معرفى تعالیم برخى از این مکاتب نوظهور عرفانى براى اثبات کذب آنها و حقانیت عرفان اسلامى است. از این رو، با بررسى مهم ترین فرقه هاى نوظهور و مبانى آنها، به مقایسه و بازشناسى عرفان حقیقى و عرفان هاى نوظهور پرداخته مى شود.معنویت هاى نوظهور از جذابیت هاى فریبنده و ادبیاتى ساده برخوردارند که ظاهرا حق جلوه مى کنند، اما مبانى آنها سست و مبتنى بر عقل گریزى، نفى شریعت، اومانیسم، جاه طلبى و مانند آن است. در مقابل، عرفان ناب اسلامى ناشى از وحى و مبتنى بر آموزه هاى قرآن و اصولى همچون کرامت انسان، توحید، شریعت و ولایت مدارى است.

مقدّمه

عرفان از گذشته مورد توجه فرهنگ ها و اقوام و ملل گوناگون بوده و در همه ادیان نیز انگیزه هاى عرفانى بر مبناى حرکت انسان به سوى تکامل معنوى، فراوان دیده مى شود؛ اما این بدان معنا نیست که هر معرفت عرفانى ریشه دینى دارد و از وحى سرچشمه گرفته است. از این رو، تاریخچه عرفان به زمان هاى دوردست و حتى به زمان آفرینش انسان برمى گردد؛ به این معنا که خداوند متعال از همان ابتدا، زمینه هاى کسب انواع معرفت را در انسان بنا نهاده است. آیه «فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا» (روم: 30) شاهد بر این مدعاست.

همچنین مضمون آیه «وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء کُلَّهَا» (بقره: 31) که خداوند همه اسما را به آدم تعلیم نمود، بیانگر این مطلب است که خلقت آدم و تعلیم اسما همزمان صورت گرفته است. به عبارت دیگر، مى توان گفت: آفرینش انسان همراه با تعلیم معرفت بوده، اما با نزول آدم به این دنیا، از آن معرفت حقیقى دور مانده است. با وجود این، دوباره مى تواند با استفاده از استعداد و زمینه اى که خداوند براى کسب معرفت در نهاد او قرار داده است، صعود کند و به معرفت حقیقى برسد.

علاوه بر این، فلسفه خلقت انسان نیز چیزى جز دریافت معرفت نیست. این مطلب با حدیث قدسى «کنتُ کنزا مخفیا فاحببتُ اَن اُعرَف فخلقتُ الخلقَ لکى اُعرَف»1 نیز مطابق است؛ چراکه خداوند متعال خود را گنجى پنهان معرفى مى کند که دوست دارد شناخته شود. بدین روى، خلقت را آغاز کرد تا شناخته شود و انسان ها از این طریق معرفت کسب کنند.

به طور کلى، مى توان گفت: معرفت عرفانى امرى فطرى است و انسان ها برخى از مسائل و حقایق را به صورت درونى و قلبى، بدون دخالت عقل و حس مى توانند دریابند، هرچند عنوانى به نام «عارف» بر آنها نتوان اطلاق کرد. تا اینکه در طول تاریخ، به تدریج افرادى پیدا شدند که این موهبت الهى را به شکل صحیح در خود پرورش داده، به شکل یک گروه خاص تحت عنوان «عارف» درآمدند. در مقابل، عده اى از این موهبت الهى سوءاستفاده کرده، شکل ناصحیح آن را در خود پرورش دادند و عرفان هاى دروغین را به وجود آوردند.

در دنیاى امروز، که مرزهاى فرهنگى کم رنگ شده و رسانه ها فرهنگ غرب را در جهان مى گسترانند، جهان اسلام نیز از حضور این جریان هاى نوظهور عرفانى به دور نمانده و گرایش به این نوع عرفان هاى دروغین، به ویژه در میان جوانان، بسیار رایج شده و آیین هاى ترویج شده توسط افرادى مثل پائولو کوئیلو، اشو، کاستاندا و یوگاناندا تحت عنوان «عرفان هاى نوظهور» به وجود آمده اند که با محور قرار دادن اصولى ـ به اصطلاح ـ معنوى و ماوراى طبیعى درصددند جریانى دین نما ارائه دهند تا فطرت الهى جوانان را منحرف ساخته، آنها را دچار نوعى بى هویتى سازند.

پیشرفت سریع فناورى جدید و ناتوانى آن از برآوردن نیازهاى معنوى و روحى انسان، برپایى جنگ ها و کشتارهاى بى رحمانه به نام دین، تبلیغات بى شمار دشمنان بر ضد ادیان ـ به ویژه اسلام ـ پیدایش سکولاریسم و منحصر کردن دین در زندگى شخصى و جدا کردن آن از حیات سیاسى و اجتماعى، گرایش فطرى بشر به دین و مسائل عرفانى و عدم عرضه صحیح دین و عرفان راستین به زبان روز و ساده و جذاب به جوانان و متقاضیان، آزادى جنسى و روابط بى حد زن و مرد، و ظهور خرافات متعدد به نام «دین» و عدم مبارزه جدى روشن فکران دینى با آنها را مى توان از جمله دلایل گرایش جوانان به عرفان هاى نوظهور برشمرد.

از این رو، معرفى عرفان راستین و بررسى نقّادانه فرقه هاى نوظهور، امرى ضرورى مى نماید تا افراد، به ویژه جوانان، به منظور برآوردن نیازهاى روحى ـ معنوى خود، با آگاهى کامل راه را از بیراهه بازشناسند و جذب مکاتب دروغین، که نشئت گرفته از اصول و تعالیم بى اساس، پوچ و خیالى است، نشوند و از هدف اصلى بعثت انبیا که همان قرب الهى است، بازنمانند. کوتاهى در این امر، زیان هاى جبران ناپذیرى بر فرهنگ و ساحت هاى گوناگون حیات اجتماعى وارد خواهد کرد.

بر این اساس، بازشناسى عرفان حقیقى از عرفان هاى نوظهور از چند جهت اهمیت مى یابد:ـ جلوگیرى از معرفى و ادعاى همانندى تعالیم فرقه هاى نوظهور معنوى با آموزه هاى اسلام؛   ـ شناخت اهداف و ادبیات فریبنده معنویت هاى نوظهور و ارائه عرفان ناب اسلامى براساس مخاطب شناسى و به زبان روز؛ ـ آشنایى با نقاط ضعف و آسیب هاى عرفان هاى کاذب و توجه به آثار و فواید عرفان اسلامى.

پژوهش هایى در زمینه معرفى مکاتب و عرفان هاى دروغین انجام شده است که از جمله مى توان به تألیفات محمدتقى فعالى با عنوان هاى آفتاب و سایه ها؛ نگرشى بر آراء و اندیشه هاى دالایى لاما؛ نگرشى بر آراء و اندیشه هاى کریشنا مورتى؛ نگرشى بر آراء و اندیشه هاى تولتک شمنیزم؛ نگرشى بر آراء و اندیشه هاى کارلوس کاستاندا؛ نگرشى بر آراء و اندیشه هاى یوگاناندا؛ نگرشى بر آراء و اندیشه هاى اشو؛ نگرشى بر آراء و اندیشه هاى پائولو کوئیلو؛ نگرشى بر آراء و اندیشه هاى ذن بودیسم؛ تجربه دینى و مکاشفه عرفانى اشاره کرد.

همچنین درآمدى بر عرفان حقیقى و عرفان هاى کاذب، اثر احمدحسین شریفى و جریان شناسى انتقادى عرفان هاى نوظهور، تألیف حمید مظاهرى سیف از مهم ترین کتاب هاى چاپ  شده در این حوزه هستند.درباره معرفى عرفان ناب اسلامى، علاوه بر آثار کهن و غنى اسلامى موجود، مقاله اى با عنوان «شاخصه هاى عرفان ناب شیعى»، اثر محمد فنائى اشکورى براى تمییز عرفان حقیقى از عرفان هاى کاذب، به اهم مختصات عرفان شیعى پرداخته است.

جنبه نوآورى تحقیق پیش روى ارائه مهم ترین اصول و آموزه هاى برخى از آیین هاى نوظهور عرفانى و در مقابل آن، معرفى مبانى و ویژگى هاى عرفان حقیقى به منظور تبیین وجه تمایز عرفان اسلامى از عرفان هاى کاذب است که ضرورت بازشناسى این دو را مى رساند.  با توجه به ضرورت شناسایى عرفان حقیقى از عرفان هاى کاذب، سؤال اصلى پژوهش این است که چرا عرفان هاى نوظهور نمى توانند پاسخ گوى بحران معنویت انسان باشند؟ به عبارت دیگر، عرفان هاى نوظهور بر چه مبنایى شکل گرفته و عرفان حقیقى کدام است؟

براى پاسخ به این سؤال، پرسش هاى فرعى ذیل مطرح مى شود:ـ مهم ترین فرقه هاى نوظهور معنوى کدام است؟  ـ مهم ترین بنیادهاى فکرى و آموزه هاى جریان هاى نوظهور عرفانى چیست؟  ـ عرفان هاى نوظهور و عرفان حقیقى داراى چه شاخصه هایى هستند؟ به عبارت دیگر، تفاوت هاى عرفان هاى نوظهور با عرفان حقیقى چیست؟

عرفان و معنویت

«عرفان» از «عرف» به معناى «شناختن، بازشناختن و دانستن پس از نادانى» است، و در اصطلاح، یعنى: خداشناسى و شناخت حضرت حق تعالى.2 عرفان «نام علمى است از علوم الهى که موضوع آن شناخت حق و اسما و صفات اوست، و بالجمله، راه و روشى را که اهل اللّه براى شناسایى حق انتخاب کرده اند عرفان مى نامند.»3 به طور کلى، مى توان گفت: «عرفان» داراى دو مفهوم عام و خاص است:

1. مفهوم عام: «وقوف به دقایق و رموز چیزى است، مقابل علم سطحى و قشرى.»

2. مفهوم خاص: «یافتن حقایق اشیا به طریق کشف و شهود.»4 بنابراین، با توجه به تعریف «عرفان»، «عارف» کسى است که خدا را به اسما و صفات بشناسد و حقایق و رموز اشیا را از طریق کشف و شهود دریابد.

اصطلاح دیگرى که در دهه هاى اخیر رواج پیدا کرده، اصطلاح «معنویت» است. برخى عصر جدید را «عصر معنویت» نامیده و معتقدند: با توجه به عصر مدرنیته، اگر بشر به دامن معنویت نگراید به نابودى کشیده مى شود. «معنویت» به دو معناى «معنویت الهى ـ دینى» و «معنویت سکولار» به کار مى رود.«معنویت الهى ـ دینى» همان عرفانى است که به دنبال ایجاد احساس آرامش و رسیدن سالک به قرب الهى و دست یابى به نفس مطمئنه، راضیه و مرضیه است؛ ولى معنویت هاى سکولار تنها درصدد نجات انسان از بحران هاى روحى و روانى و دست یابى به آرامش نسبى دنیوى براى انسان هستند که به هیچ وجه، سلوک براى رسیدن به مقام توحیدرا دنبال نمى کنند.5

معنویت در غرب، عموما از نوع معنویت هاى سکولار و متناسب با جهان بینى و ایدئولوژى لیبرالیستى است. برخى معنویت هاى شرقى همچون بودیسم، هندویسم و جینیسم یا معنویت هاى با خاستگاه غربى، اعم از اروپایى و آمریکایى و سرخ پوستى، همگى مبتنى بر مبانى سکولار غرب هستند. معنویت گراهاى جدید لازمه معنویت را اعتقاد به خدا نمى دانند، چه رسد به دین. برخى ادعا کرده اند: زندگى معنوى به معناى داشتن نگرشى به عالم و آدم است که به انسان آرامش، شادى و امید بدهد و بدین روى، تلازمى میان معنویت و دیانت وجود ندارد.

معنویت دینى غیر از معنویت سکولار است و حیات انسان را محدود و محصور به حیات دنیا نمى داند. زندگى اصلى او را در جایى دیگر دانسته و همه زندگى دنیا با همه شادى ها و بیم ها و امیدهایش را صرفا به منزله گذرگاه و پلى براى وصول به حیات حقیقى مى داند، و از نگاه اسلام، معنویت منهاى خدا معنا و جایگاهى ندارد.6

عرفان هاى نوظهور

در یک دسته بندى کلى، مى توان فرقه هاى معنوى و عرفانى را به سه دسته تقسیم کرد:1. عرفان هایى که مدعى دین جدیدى هستند؛ مثل «ساى بابا»، «رام اللّه»، «اوشو»، «اکنکار»، و «ذن بودیسم»؛ 2. عرفان هاى غیردینى؛ مثل عرفان ساحرى یا عرفان جادو، عرفان پائولو کوئیلو، عرفان کارلوس کاستاندا، عرفان «تولتک شمنیزم»؛3. عرفان هایى که منشأ دینى دارند؛ مثل فرقه هاى خانقاهى و صوفى، شاهدان یهوه، که زیرشاخه مسیحیت هستند و عرفان «قبالا یا کبالا»، که عرفان یهودى است، عرفان هاى «یوگاناندا»، «دالایى لاما» و «کریشنا مورتى» نیز این از قسم به شمار مى روند. از میان اینها، به اختصار مهم ترین آراء و تعالیم شش مکتب عرفانى «اوشو»، «ذن بودیسم»، «پائولو کوئیلو»، «تولتک شمنیزم»، «یوگاناندا» و «کریشنا مورتى» بررسى خواهد شد.

اوشو

باگوان شرى راجینش، معروف به «اوشو» در سال 1931م در روستاى کوچک «کوچ وادا» در ایالت «مادیا پرادش» کشور هند به دنیا آمد و در سال 1990م در 59 سالگى از دنیا رفت. وى از سال 1989 رسما نام «اوشو» به معناى «حل شده در اقیانوس» را براى خود برگزید. او قریب 7000 سخنرانى داشته که کتب وى نسخه بردارى از آنهاست که بالغ بر 650 جلد است.7

تعالیم: تعالیم اوشو را مى توان به دو بخش «مبانى» و «اصول» تقسیم کرد. مجموعه آموزه هاى اوشو بر سه مبنا شکل مى گیرد: الف. بخش «یوگا» که حاصل سخنرانى هاى اوست و در کتاب مستقلى به نام هفت بدن، هفت چاکرا، تعالیم «یوگا پاتانجلى» را مطرح مى کند و آن را مبناى اصول مراقبه قرار مى دهد. ب. بخش ایده هاى «تنتریک» که در کتابى به نام تعلیمات تانترا کندالینى یوگا در دو جلد آمده است.

ج. بخشى که برگرفته از اندیشه هاى بوداست و به شدت از آیین «جین» (دین خانوادگى اوشو) متنفر است. اوشو همچنین از عرفان اسلامى و عرفان هاى شرق دور نیز متأثر است و از اصول روان شناسى هم بهره مى گیرد، اما بیش از همه، از «یوگا»، «تنتره» و بودا نقش پذیرفته است.8برخى از مهم ترین اصول اوشو عبارت است از:

1. نفى ادیان: دین خانوادگى اوشو مذهب «جین» بود. نگاه افراطى و نامتعادل این آیین به زندگى، فقر و کناره گیرى از دنیا موجب شک وى در آیین خانوادگى شد و این بدبینى را به سایر ادیان نیز تعمیم داد و تمامى آنها را نفى نمود؛ چون معتقد است: ادیان انسان را به فقر و بى اعتنایى به ثروت سوق مى دهند.9

2. اصل عشق: اوشو بر عشق و عشق ورزى بسیار تأکید دارد و از مهم ترین اصول تعالیم اوست. وى عشق را زمینى و جسمانى مى داند و معتقد است: عشق متعلق ندارد، بلکه خود عشق، خداست. از نظر اوشو، عشق پدیده و مفهومى ابدى، فراگیر و بى انتهاست.وى براى عشق ورزى چهار مرحله برمى شمرد:

مرحله اول: حضور در لحظه است.

عشق تنها درحال معنا پیدا مى کند، نه در گذشته و آینده؛ زیرا زندگى در گذشته و آینده نفى عشق است و تنها براى فکر کردن است.

مرحله دوم: قدم براى رسیدن به عشق است. در نفس انسان، سمومى همچون نفرت، حسادت، خشم و احساس مالکیت وجود دارد که راه پاک کردن نفس از آنها صبر در مقابل آنها و نظاره گر بودن و رد شدن از کنار آنهاست، نه سرکوبى آنها؛ چون تمامى حالات انسان مى آیند و مى روند و انسان فقط باید نظاره گر رفت و آمد آنها باشد.

مرحله سوم: تقسیم کردن و بخشیدن است. انسان عاشق باید چیزهاى منفى را براى خودش بخواهد و خوشى ها و زیبایى ها را با دیگران تقسیم کند، بدون اینکه توقع تشکر از گیرنده داشته باشد.مرحله چهارم: رسیدن به عشق هیچ بودن است. انسان تنهابا «نیروانه»،یعنى هیچ بودن به کل مى رسد.10

3. نفى ذهن: اوشو به صراحت همه فعالیت هاى ذهنى، از جمله دانش اکتسابى، اطلاعات و فلسفیدن را سطحى و مردود دانسته و معتقد است: ذهن و فعالیت هاى آن را باید کنار گذاشت و عشق را جایگزین آن نمود.11

4. مراقبه: اوشو «مراقبه» را روشى براى خالى کردن ذهن و نفس از تمام افکار، تصورات و امیال مى داند. از نظر وى، مهم ترین لحظه زندگى هنگامى است که درون انسان کاملاً تخلیه و پاک شده باشد که این همان سکوت درونى است که انسان را به آگاهى حقیقى مى رساند.12

5. مبارزه با نفس: از نظر اوشو، نفس حالتى در وجود انسان است که با وجود آن، دیدار خدا و حقیقت امکان پذیر نیست؛ زیرا نفس همچون گرسنه اى است که نیاز بیشتر خواستن آن هیچ گاه ارضا نمى شود. وى براى مبارزه با نفس، راه کارهایى ارائه مى دهد:

الف. نادانى پیشه کردن: ذهن با کسب اطلاعات، نفس را تغذیه مى کند. از این رو، نادانى و معصومیت موجب مرگ نفس خواهدشدوشروع زندگى رابه دنبال دارد.

ب. خنده: در حالت خنده، انسان از ذهن و افکارش فاصله مى گیرد. بنابراین، هرگاه ذهن نباشد نفس هم نیست.13

6. اعتقاد به تناسخ: اوشو قایل به تناسخ و زندگى هاى مکرر در بدن هاى مختلف در این دنیاست. بدین روى، منکر معاد است و به شیوه هاى گوناگون، چرخه زندگى را در همین دنیا مطرح کرده، معتقد است: تولد و مرگ دو بخش ماجراى زندگى جاودان هستند، به گونه اى که انسان پیش از تولد وجود داشته و پس از مرگ هم وجود خواهد داشت.14

7. هفت بدن، هفت چاکرا: اوشو با اعتقاد به انرژى واحد کیهانى و ارتعاشات وابسته به آن، ابدان هفت گانه اى براى انسان قایل است و مدعى است که در کالبدهاى انرژى هر انسان، مراکز انرژى به نام «چاکراها» وجود دارد.15

8. نگاه به خدا: اوشو منکر وجود عینى خداست و او را تنها یک نام معرفى کرده و با انسان و عشق یکىمى داند. از نظر او، خدا موجودى است که سکس را جایز کرده و معتقد است: خدا کل هستى و مسئول تمام خوبى و بدى ها در جهان است. روشى که با آن انسان خدا را تجربه مى کند رقص و پایکوبى و ترانه و آوازخوانى است.16

9. ترویج سکس: معنویت و عرفان اوشو مبتنى بر سکس است و با صراحت تمام، روابط جنسى و استفاده بى حد و حصر از آن را آزاد اعلام مى کند. از نطر وى، سکس گناه و زشت نیست و انسان هاى مقدس و مذهبى آن را زشت تلقّى نموده و با آن مخالفت نموده اند و این مخالفت، تأثیر منفى براى انسان دارد و مانع بروز عشق است. از این رو، رهاسازى  عشق  از طریق  آزادسازى  سکس  ممکن  است.17

ادامه دارد…

 2 نظر

عرفان های حقیقی و عرفان های کاذب / قسمت سوم

20 مرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

تولتک شمنیزم

«تولتک شمنیزم» از جمله عرفان هاى سرخ پوستى آمریکایى است. تولتک ها خردمندانى از مردان و زنان بودند که هزاران سال پیش آیین باستانى را شکوفا کرده و براى رهایى از رنج و هدایت واقعى انسان و حفظ معرفت معنوى به وجود آمدند.42 براساس افسانه هایى که درباره تولتک ها گفته مى شود، امپراتورى «تولتک» در سال 968م و در ناحیه مکزیک مرکزى شکل گرفت. پایتخت آنها شهرى به نام «تولا» بود و بدین سبب، آنها خود را «تولتک» نامیدند. واژه «تولتک» به زبان «ناواتل» به معناى «ملت تولان» (نیزار) است.43

اصول و محورها:

1. رؤیابینى: از نظر تولتک ها، زندگى بیش از یک رؤیا نیست و هر کس با قابلیت رؤیا دیدن به دنیا مى آید و این قابلیت با توجه و تمرکز بر دانستنى ها به وجود مى آید و از طریق توجه به نظام هنجارها و باورها به آن دست مى یابد و تمام اینها رؤیاهاى انسان را شکل مى دهند.44

2. استفاده از گیاهان اقتدار: «گیاهان اقتدار» گیاهانى است که به صورت طبیعى مواد مخدر، توهم زا، روان گردان و نیروزا از آنها تهیه مى شود. بنابر نظر آنها، سالک براى کسب معرفت ناب و حقیقى، باید از آنها استفاده کند.45

3. رؤیاى سیاره زمین: بنابر نظر آنها، تمام انسان ها رؤیا مى بینند. این رؤیاها گسترش مى یابد و در هم متداخل مى شود و از این تداخل و اشتراک، رؤیاى بشریت یا «رؤیاى سیاره زمین» به وجود مى آید. این رؤیا مشتمل بر تمام قوانین اجتماعى، باورها، مذاهب و فرهنگ هاى مختلف و چگونگى اداره حکومت ها، مدارس و وقایع اجتماعى است.46

4. چهار میثاق: تولتک ها چهار میثاق به منظور دگرگونى انسان ارائه داده اند که عمل به آنها موجب تغییر نظام اعتقادى و بیدارى خود حقیقى انسان مى شود. این چهار میثاق عبارت است از:الف. «با کلام خود گناه نکنید»؛ مهم ترین و دشوارترین میثاق بوده و به معناى معصوم بودن در کلام و استفاده درست و مناسب از انرژى بیان است؛ زیرا در این صورت، حقیقت در انسان تجلى مى کند و تمام سموم عاطفى شست وشو داده مى شود.

ب. «هیچ چیز را به خودتان ربط ندهید»؛ یعنى بى اعتنایى به گفته هاى دیگران، اعم از تمجیدها و سرزنش ها. در این صورت، از رؤیاى دوزخ و رنج در امان مانده، به آزادى قابل توجهى دست مى یابید.  ج. «تصورات باطل نکنید»؛ ریشه همه غم ها و رنج ها در تصورات و حدس ها و گمان هاى انسان است. از این رو، تسلط بر دیگران و دگرگونى زندگى تنها از طریق اصلاح تصورات امکان پذیر است؛ بدین صورت که انسان آنچه را در نظر دارد بیان کند و با دیگران ارتباط صریح و روشن برقرار نماید تا از هرگونه سوءتفاهم در امان بماند.

د. «بیشترین تلاش خود را انجام دهید»؛ انسان باید در همه شرایط خوب و بد، نهایت تلاش خود را انجام دهد؛ زیرا در این صورت، احساس پشیمانى و گناه نمى کند و زندگى فعال و خلّاقى خواهد داشت و از هر کارى لذت مى برد و به آزادى شخصى مى رسد.47

یوگاناندا

یوگاناندا در سال 1893 در «گوراکپور» هند به دنیا آمد. پس از اتمام دبیرستان، در معبدى در «سرامپور»، نزدیک کلکته، تحت تربیت استادش به نام سوآمى شرل یوکتشوار قرار گرفت و تا سال 1920 در آنجا بود. پس از فارغ التحصیلى از دانشگاه، به طور رسمى وارد نظام رهبانیت شد و نام یوگاناندا را، که به معناى «سرور و بهجت از طریق اتصال الهى» است، انتخاب کرد. وى در اقامت 15 ساله خود در آمریکا، «انجمن خودشکوفایى» را در لس آنجلس تأسیس کرد و به سخنرانى هاى متعددى پرداخت و در سال 1952 در لس آنجلس در گذشت. آثار متعددى از او به زبان فارسى منتشر شده است؛ از جمله سرگذشت یک یوگى، انسان در جستجوى جاودانگى، و زندگى بدون هراس.48

تعالیم و اندیشه ها: یوگاناندا در بخشى از اندیشه هایش، جهان، خدا و انسان را مورد بررسى قرار داده و در بخشى دیگر، به اصول اخلاقى به عنوان سلوک عملى مى پردازد. بنابراین، مکتب عرفانى وى اخلاق محور است. اصول تعالیم و اندیشه هاى وى عبارت است از:

1. خداشناسى: محورهاى خداشناسى یوگاناندا عبارت است از:

الف. سرور مطلق: از نظر وى، خداوند شادمانى عظیم و بهجت ابدى است که فعالانه هرگونه شکل و نیرو را حفظ مى کند و ماوراى تعالى و سرشار از سرور است.49

ب. جلوه هاى خدا: از نظر او، خداوند داراى جلوه هاى متعددى است؛ همچون «ایشوره» (حکمران بودن)، «کالى» (مادر الهى) که جلوه فعال در آفرینش است و جلوه روح القدس و طبیعت.50

ج. تثلیث: وى در بحث خداشناسى، معتقد به تثلیث است و آن را این گونه تبیین مى کند که خداوند خالق فراسوى خلقت است و پسر، هوشیارى همه جا حاضر خداوند در خلقت، و روح القدس قدرت ارتعاشى خالق است که به صورت آفرینش تجلى مى کند و هنگام قیامت، این سه اقنوم در روح مطلق مستحیل مى شوند.51

د. راه رسیدن به خدا: وى نیاز به رفع رنج، نظم یابى در جهان و اصل علّیت را راه هاى رسیدن به خدا مى داند.52  و. جایگاه خدا: وى معتقد است: خداوند ماوراى عقل و خرد است و ذهن انسان توانایى درک واقعى خدا را ندارد.53

2. جهان شناسى: وى آفرینش را براساس رؤیاى خدا تشبیه مى کند و بر این باور است که تمام خلقت بازتاب اندیشه و زاینده ذهن خداوند است.54

3. انسان شناسى: انسان شناسى یوگاناندا مبتنى بر سه اصل است:

الف. روح و بدن هاى سه گانه: از نظر او، انسان علاوه بر بدن مادى، داراى بدن اخترى و علوى است که در عالم اثیرى و علوى موطن دارد و پس از مرگ و خروج از دنیاى مادى، با بدن علوى زندگى مى کند که این بدن یک قالب فکرى و ذهنى براى بدن هاى مثالى است.55

ب. نوزایى: براساس قانون «تناسخ»، انسان در حرکت تکاملى دایم تولد دارد و در زندگى هاى بالاتر حیات مى یابد و تلاش هاى معنوى این حرکت را سرعت مى بخشد و تا مرحله تطهیر کامل و اتحاد با هستى ادامه مى یابد.56

ج. کرمه: «کرمه» همان قانون عمل و عکس العمل، کاشتن و درو کردن و عدالت است که مبتنى بر تأثیر اعمال گذشته در زندگى کنونى یا آینده است. بنابراین، انسان با اعمال و افکارش، سرنوشت خود را شکل مى دهد و هر انرژى که بى خردانه یا خردمندانه به حرکت درآورد، به صورت نقطه شروع اعمالش به او باز مى گردد و کرمه هر شخص از تناسخى به تناسخ دیگر، او را دنبال مى کند تا تعادل کامل روحى براى او حاصل شود.57

4. اتحاد با خدا:

الف. یوگا: «یوگا» در لغت، سانسکریت به معناى «ارتباط» است و در تفکر یوگا، به معناى فنونى است که از طریق آن، اتحاد هر نفس با خدا حاصل مى شود. این فنون متفاوت بوده و داراى هشت مرتبه است: 1. رفتار اخلاقى؛ 2. انجام تکالیف مذهبى؛ 3. وضعیت جسمى درست به منظور متوقف کردن بى قرارى؛ 4. کنترل جریانات ظریف زندگى؛ 5. درون نگرى؛ 6. تمرکز؛ 7. مراقبه؛ 8. فراهوشیارانه.58

ادامه دارد…

 نظر دهید »

رابطه تنگاتنگ برخی موسیقی ها با شیطان پرستی

19 مرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

بسياري از ايده ‏‏هاي صهيونيست‏‏هاي مسيحي ـ که اعتقاد به قدرت ها و نیروهای شگرف شیطان، بخش مشترک این ایده ها با شیطان پرستان است ـ در اشعار سران متال به روشني به چشم مي‏‏ خورد و عقيده در مورد قدرت بي‏‏ نظير شيطان در آخرالزمان درآن موج مي‏‏ زند.

تاکنون موسیقی متال و زیر شاخه های این سبک، خدمت شایانی به جریان شیطانی نموده است.

سبک متال به علت ظرفیت بالا و همخوانی و سنخیت بالایی که با سنت ها و آداب شیطانی دارد، توانسته است در انتقال مفاهیم شیطانی و رضایت بخش جلوه دادنِ مرام شیطان، چهره موفقی از خود به نمایش گذارد.

تشکیلات حجتیه

از نقطه نظر محتوا و مضمون، ابتذال و خشونت جزء لاينفك درون مایه های ترانه‌هاي شیطانی است؛ یعنی مضامینی که حول محورهاي بي‌پروايي جنسي، القاء ترس در ذهن و جان دیگران و ضدیت با آموزه های وحیانی و الهی مي‌چرخد.

پاره ای از گروه های موسیقی مشهور، با شيطان‌پرستی ارتباطي ناگسستني دارند؛ به گونه ای که بعضی از سران این گروه ها به دلايلي، نظير جنون جنسي، تجاوز به عنف، كتك كاري و افراط در مشروب‌خواري چند وقتي را پشت ميله‌هاي زندان گذرانده‌اند.

مرلین منسون ـ كه نام حقيقي او ، Brian Hugh Warner است ـ يك موسيقي دان و رهبر گروه Marilyn Manson مي باشد.

وی تاکنون در قالب اشعار شیطانی و خشن و ضد دین در رواج شیطان گرایی نقش موثری داشته است. مضامین ضد مسیح و پاره کردن انجیل در هنگام اجرای کنسرت و خطابش به جمعيت که با صداي سنگين و خشكيده فرياد می زد:‌ «اين است خداي شما» در مورد وی مشهور است. اعتقاد به بي‌اعتقادي و اعتقاد به پوچي و دعوت به پوچ گرایی پیام کلیپ های منسون است.

ترانه های گروه منووار ـ که در زمان اصلاحات در ایران ترجمه، چاپ و منتشر شد ـ چنان به مضامین خشن پرداخته که ترویج و نشر آلبوم های این گروه در بسیاری از کشورها ممنوع گردیده است. درون مایه اشعار این گروه، اباحی گری، هنجار شکنی، قانون گریزی، تعرض به سنت ها، وهن مذهب و مقدسات است. سوغات این گروه ممنوعه كه به صراحت داعيه « شيطان پرستي » دارند؛ آثار مخرب روانی و آسیب های متعدد اجتماعی برای جوانان بوده است.

بسياري از ايده ‏‏هاي صهيونيست‏‏هاي مسيحي ـ که اعتقاد به قدرت ها و نیروهای شگرف شیطان، بخش مشترک این ایده ها با شیطان پرستان است ـ در اشعار سران متال به روشني به چشم مي‏‏ خورد و عقيده در مورد قدرت بي‏‏ نظير شيطان در آخرالزمان درآن موج مي‏‏ زند.

در صحيفه حزقيال نبي در مورد آخرالزمان و آرماگدون آمده است: «باران‏‏هاي سيل آسا و تگرگ‏‏هاي سخت آتش تکان ‏‏هاي سختي در زمين پديد خواهد آورد که کوه ها سرنگون خواهند شد و زمين منهدم مي ‏‏‏‏شود.»

مکان وقوع اين جنگ در صحراي «مگيد» و در شمال اسرائيل و کرانه غربي رود اردن است که به پيش بيني صهيونيست‏‏هاي مسيحي اين جنگ ميان نيروهاي خير(يهوديان) و نيروهاي شهر (مسلمانان) رخ مي‏‏ دهد و به همه دنيا کشيده مي-شود.( ديويد هاوري، مسيحيت، ترجمه عبدالرحيم اردستاني، مرکز مطالعات اديان قم، ص 38 تا 55)

شاعر مشهور متال، اريک آدامز در البوم سلاطين فلزي آورده است:
« زمين با آتش در آميخته مي‏‏ شود.
در جنگ آرماگدون ابتدا ترو مپت ها به صدا در مي‏‏آيند.
و سپس تگرگ، آتش و خون بر تخت سلطنت شيطان فرو مي‏‏ ريزد.
موي او همانند جامه‏‏ايی که حقيقت را پنهان مي‏‏ کند سفيد است و چشمانش همانند آذرخش مي‏‏ درخشد.»( سلاطين فلزي، منووار، اريک آدامز، انتشارات دژ، ص 113)

در ترانه‌هاي «بلك سبث»، ایده های انتوان لاوی در باب سیطره شیطان بر جهان و انفعال خدا؛ به صورت واضح و صریح انعکاس یافته است؛ چنان که انکار معاد و رستاخیز و سخره گرفتن جهان پس از مرگ ـ که در نوشته های لاوی به صورت برجسته ای مورد تاکید قرار گرفته است ـ در این شعر منعکس گردیده است:

«….چه معبودي است اين كه مي‌ايستد و گريه‌هاي مردمش را گوش مي‌دهد و كاري نمي‌كند؟
كدام دست به اعتراض بلند خواهد شد، در حالي كه مُردن مردم را مي‌بيند؟
اين چه‌گونه زندگي است؟ چه آينده‌اي در انتظارمان است؟
آه، آه، اين نتيجه اشتباهات‌مان است ».
و
«… دنياي فاني كم‌كم ما را نابود مي‌كند؛
فكر نمي‌كنم هيچ خدايي اكنون بتواند رستگارمان سازد؛
رستاخيز همين‌جاست؛
فردايي وجود نخواهد داشت؛
اي عيسي! پرسش‌هاي ما،
گويي هيچ‌گاه شنيده نشده‌اند.
… آيا به راستي بهشت و دوزخي وجود دارد؟
به من بگو كه آيا آن بالا خدايي وجود ندارد؟!… »( شب را ورق بزن ص 266 ـ 268)

یا در مجموعه «قوم محزون» چنین آمده است:
« … ايستاده‌ام اينجا و تمام ايمانم را از دست داده‌ام؛
زندگي دوباره ممكن است دروغ باشد!
اما زندگي كنوني‌ام نيز ارزش درد كشيدن ندارد … »( قوم محزون، نشر مس ص 98)

عبارات بالا دقیقا مضمون بندهایی از کتاب انجیل شیطانی لاوی است که در قالب موزون ریخته شده است. این در حالی است كه مروجین و مترجمین ترانه‌هاي اين گروه در کشور، سعی می کنند محتوای اشعار اين گروه را «ضدجنگ» معرفي كند که بتوانند آن را با ارزش های دینی و فرهنگ بومی سازگار نشان دهند.

« ديو ماستين »‌ که در اعتراض به انجام حركات وحشيانه متاليكا بر روي سن در هنگام اجراي كنسرت از اعضاي گروه جدا شد و گروه « مگادث » را شكل داد؛ در مصاحبه ای با اظهار تنفر شديد از متاليكا مي‌گويد : « … من در كثافت غوطه مي‌خوردم . وقتي جيمز هتفيلد سر خفاش زنده را با دندان جدا مي كرد و خونش را مي‌مكيد ، مي‌خواستم همان‌جا روي سن بالا بياورم …. »

در جای دیگر آمده است: « …. متولد مي‌شود از دوزخ
قدرت برتر شيطان
تا ويران كنند محراب كليسا را
و كشتار كند آنان را كه مسيحي متولد مي‌شوند
كليساها ويران مي‌شوند
صليب‌ها مي‌شكنند
او مي‌خندد در ميان كفر
گويي كه در سرزمين مرگ است
… و آخرين نبرد آغاز مي‌شود
ضدمسيح و اهريمن
فرشتگان و خدا مي‌جنگند
ضدمسيح! .."( قوم محزون ، نشر مس ص 18 و 20)

نتیجه این که نه فقط در متال بلکه در شاخه های دیگر موسیقی، هم از جهت محتوا و مضمون و هم از جهت شکل و قالب، آن چه تبلیغ می شود آیین شیطان پرستی و مرام شیطانی است. اگر هم به شیطان و آیین شیطان پرستی تصریح نگردد، به آموزه های این مرام پرداخته می شود. که البته باید توجه داشت آن چه برای شیطان مهم است نام و رسم و آوازه او نیست، بلکه ایده ها و مرام و منش شیطانی برای شیطان مهم تر است.

منبع: شهید آوینی

 نظر دهید »

تنفس مصنوعی عرفان‌حلقه درشهرک غرب‌

19 مرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

در پي بازداشت و محاكمه «محمدعلي طاهری»، بنيانگذار فرقه انحرافي «عرفان حلقه» در ارديبهشت ۱۳۹۰ كه منجر به محكوميت وي به ۷ سال زندان شد، برخي از مسترهاي اين فرقه فعاليت مخفيانه را در دستور كار خود قرار دادند و تعدادي از آنها نیز براي تداوم فعاليت راهي انگليس و آمريكا شدند. 
مسترهای عرفان حلقه که تا پیش از این بصورت آزادانه با برگزاری کلاس‌هایی در تهران و چند شهر دیگر علاوه بر کسب ثروت‌های نامشروع و غیرقانونی سبب انحراف برخی از افراد شده بودند، با روشنگری علما و روحانیون و همچنین رسانه‌های ارزشی عملا بایکوت شده و به دلیل از دست دادن پایگاه اجتماعی‌شان به فعالیت‌های مخفیانه و استفاده از فضای مجازی روی آوردند. 
در این راستا مسترهای عرفان حلقه برای احیای فرقه متبوع خود از طریق دادن تنفس مصنوعی به جسد بی‌روح این فرقه، پس از چند ماه برنامه‌ریزی و فعالیت طی فراخوانی از طریق فیس‌بوک و پیامک در تلاشی نافرجام شب گذشته موفق شدند نزدیک ۱۰۰ نفر از افراد فریب خورده و هواداران خود را برای دقایقی در مسجد جامع شهرک غرب گرد آورند و به زعم خود برای آزادی سرکرده این فرقه دعا کنند.

در این مراسم غیر قانونی که بعد از برگزاری مراسم نماز مغرب و عشاء بیست و نهمین روز ماه مبارک رمضان برگزار شد، یادشدگان دو پلاکارد با خود حمل می‌کردند که بر روی آنها نوشته شده بود: « خداوندا! استاد محمدعلی طاهری به ما زندگی بخشید. زندگی اش را حفظ فرما. خداوندا! معلم ایثارگر، استاد محمدعلی طاهری را آزاد فرما! »

خبر دیگری در این زمینه حاکی است: همزمان با برگزاری این مراسم غیر قانونی چند تن از منحرفان عرفان حلقه اقدام به نصب ۳ پلاکارد علیه روحانیت در یکی از اماکن عمومی “ده ونک” نموده‌اند. 
گفتنی است، روز ۱۲مرداد ماه جاری و همزمان با برگزاری مراسم تحلیف رئیس جمهور نیز تعدادی از مسترهای فراری عرفان حلقه و برخی افراد اجیر شده توسط یادشدگان اقدام به برگزاری تجمعی در مقابل ساختمان فدرال شهر لس‌انجلس کرده و با سر دادن شعارهایی خطاب به حجت الاسلام روحانی خواستار آزادی طاهری سرکرده فرقه عرفان حلقه شدند.

این در حالی است که این فرقه دارای انحرافاتی مانند: تفسير به رأي آيات قرآن، توهين به مقام الوهيت، رد شفاعت و توسل به ائمه معصومين(ع)، تعبير خرافه از دين، برگزاري كلاس هاي مختلط زنان و مردان بدون پوشش اسلامي و استفاده از برخي روش هاي شيطاني می‌باشد.

 1 نظر

افكار خطرناك علي يقوبي براي جوانان شيعه

14 مرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

توهين به روحانيت، حلقه وصل «علي يعقوبي» و جريان انحرافي
فحواي بيشتر سخنراني هاي علي يعقوبي در راستاي نظريه هاي «آخر الزماني» و راهکارهاي «فراهم آوردن شرايط ظهور» است. وي به زعم خود، بارها روحانيت را به مناظره فراخوانده و در سخنراني هاي متعدد خود گفته است:«من مسائلي را مطرح مي کنم که در تاريخ هزار و چهارصد ساله اسلام گفته نشده و کساني که مدعي اسلام شناسي هستند نيز از آوردن مثل آن و يا تکميل آن عاجزند، اگر صد عالم، صد شبانه‌روز زحمت بکشند و بخواهند درباره حنيفيت سخن بگويند، به اندازه‌اي که من في البداهه در اين باره حرف دارم، مطلب نخواهند داشت.»  وي همچنين مي گويد: «وقتي به آقايان مي‌گوييم شما اسلام شناس نيستيد، مي‌گويند: نه هستيم. هستيد؟ جداً مي‌گوييد؟ باشد؛ خداوند اوج اسلام را دين مرضي مطرح مي‌کند، يکي از آقايان قم بيايد و دين مرضي را توضيح دهد، هر چقدر هم مهلت بخواهد دارد»!.در حقيقت نگاهي دقيق تر نشان مي دهد که اين گفته ها در همان تزريق انديشه اسلام منهاي روحانيت است که به روش هاي گوناگون از سوي جريان انحرافي تحجر جديد نمايان شده است.
نکته جالب ديگر که در اين زمينه بايد به آن اشاره شود تا خط رسانه اي آن به درستي شناخته شود، درباره سي دي انحرافي «ظهور بسيار نزديک است» که شالوده فکري و اساس کالبدي آن بر پايه مباحثي است که نامبرده در سلسله بحث هاي به سوي ظهور خود آورده داده است.
به بيان بهتر، انديشه زلال مهدويت در تاريخ همواره با آسيب‌هاي گوناگوني روبه رو بوده است. از يک سو، برخي با معرفي خود به عنوان مهدي و يا نايب و باب دسترسي به آن‌ حضرت و يا به عنوان کسي که مورد عنايت امام زمان بوده و پرتوي از لطف آن حضرت در وي تجلي نموده است و با استفاده از احساسات مردم، تلاش کردند به مطامع خود دست يابند و از سوي ديگر، برخي از روي غفلت يا به عمد و با هدف جلب قلوب دوستداران امام مهدي(عج) به سوي خود و قرار گرفتن در کانون توجه آنها، با بزرگنمايي برخي از آموزه‌هاي مهدويت، ناهنجاري هايي را در رفتار شيعيان پديد آورده و مي‌آورند و گاهي نيز با ارايه تفسيري نادرست از بعضي از آموزه‌هاي آن، دشواري‌هايي را در راه ترويج و پايبندي به آنها و در نتيجه در اعتقاد مردم نسبت به امام زمان مي‌آفرينند.
اين جريان در تاريخ، تهديدي براي انديشه مهدويت بوده و در عصر حاضر نيز تهديدي جدي براي اين انديشه تابناک به شمار مي‌آيد.

انحرافات عقيدتي – فکري علي يعقوبي
۱ـ وي در بسياري از سخنراني‌هاي خود به علماي شيعه حمله کرده و آنها را به قصور در فهم معارف دين متهم مي‌کند.
۲ـ ورود در حوزه مباحث ديني و برداشت و دريافت از گزاره‌ها و آموزه‌هاي ديني بدون داشتن هيچ گونه تخصص.
۳ ـ مدعي ارتباط با عوالم بالا!
۴ـ صدور جواز تقليد از فقهاي صد سال پيش!
۵ـ تفسير و تأويل به رأي متون کلام الله مجيد بدون داشتن هيچ گونه تخصص در علوم قرآني
۶ـ عالم خودخوانده خواندن خود. نامبرده مدعي است، علوم نداشته خود را از معلمي که ۱۴۰۰ سال پيش شهيد شده، فراگرفته است.
۷ـ مدعي شفا دهندگي بيماران، در حالي که هيچ گونه مورد مستندي گزارش نشده و همه اخبار ساخته و پرداخته مريدان چشم و گوش بسته اوست.

شاگردان خاص آقاي بي سواد روي خط اجنه!
يکي از گفتمانهايي که علي يعقوبي سعي در بزرگ نمايي آن دارد نشان دادن قدرت اجنه و شياطين است که متاسفانه اين خط انحرافي در سالهاي اخير از سوي بعضي از برنامه سازان صدا و سيما پيگيري شده است.
ساخت سريالهايي مانند (او يک ……)و (ا….) خود شاهد مثالي بر استيلاي اين طرز تفکر در بعضي از برنامه سازان صدا و سيما است.
جمله اي دارد که شايد به گوش آشنا باشد او در يکي از کتابهايش مي گويد :«در حال حاضر عوالم به هم نزديک شده و اجنه و شياطين وارد دنيا مي شوند.» اين جمله را در کدام فيلم پر فروش سينمايي سالهاي اخير شنيده ايد؟!
گفته مي شود اين فيلم بنابرالقائات نامبرده و بنابر تفکر وي ساخته شده است!و کارگردان اين فيلم تحت تاثير سخنان اين فرد بوده است.
برخي شنيدها حاکي است که تعدادي از کارگردانان سينما و تلويزيون نظير(د.م) و (س.م)و… که اين روزها سريال هاي پر طرفداري را در سيما در حال پخش دارند نظير(….)با نامبرده ارتباط مريد و مرادي دارند و در قسمتهاي آتي اين سريال رگه هايي از تفکر شيطاني علي يعقوبي در آن ديده خواهد شد!
يکي ديگر از شاگردان نامبرده حاج آقا(الف) کارشناس مسائل ديني در سيما مي باشد که از همواره از کاروان ظهور مي گويد که تحت تاثير سخنان ضد روحانيت علي يعقوبي ، پس از مدتي به جهت اينکه لباس روحانيت را کسر شان مي دانست!خودش را خلع لباس کرد!
از ديگر شاگردان نامبرده که اين روزها برنامه اي گفت و گو محور را در سيما در حال پخش دارد و خودش را کارشناس سينماي آخرالزماني مي داند و از هر فيلم هاليوودي به دنبال نشانه هاي ظهور است (ن.الف) است که با کارگردان فيلم پر فروش سال گذشته که در بالا نيز به آن اشاره شد ارتباط خوبي دارد!
از ديگر شاگردان نامبرده آقاي(ر) از مديران برجسته رسانه ملي مي باشد که سهم مهمي در ترويج تفکر نداشته!علي يعقوبي در رسانه ملي دارد.
اگر بخواهيم ليستي از شاگردان اين فرد تهيه کنيم سياهه اي طولاني خواهد شد که در اين مقال نمي گنجد و اصلا مشخص نيست که چرا اين افراد با اين سوابق فرهنگي و بعضا ديني چگونه خود را تحت تعليم اين فرد قرار داده اند.

نظريه حجتيه نوين:
يکي از نظرياتي که توسط علي يعقوبي مطرح شده است،نظريه«حجتيه نوين» مبتني بر رد اصل ولايت مطلقه فقيه بوده است.اصولي که وي درنظريه خود بر آن اصرار دارد عبارت است از:۱- نظام ارزشي حکومت مستضعفين و ۲- نظام ارزشي حکومت حقه.
وي براين باور است که تمام حکومت هاي اسلامي که با شيوه و روش عادي اداره مي شود،همان نظام ارزشي مستضعفين است مانند حکومت حضرت رسول ا…(ص)،حکومت حضرت علي (ع) و حکومت فعلي جمهوري اسلامي ايران.اما در حکومت حقه يا حاکميت حقه اصل السابقون السابقون و اولئک المقربون تحقق پيدا مي کند و چنين جامعه اي با قدرت خاص الهي اداره مي شود مانند حکومتهاي حضرت سليمان و حضرت داود و حضرت طالوت و ذوالقرنين.درمورد نظام اسلامي نيز ظاهرا عقيده برآن است که دوران حکومت حضرت آيت الله خامنه اي دوران بينابين واگذار است و گذر از حکومت مستضعفين به سمت حکومت حقه است.علي يعقوبي مدعي است:حکومت مستضعفين با ابزار فقه اداره مي شود اما درحکومت حقه کساني بايد حاکميت جامعه را بر عهده بگيرند که واجد قدرت خاصه نيز باشند.
مدعيان چنين فلسفه اي در حقيقت بر اين باورند بايد تا روز تحقق حکومت حقه در کنار رهبر معظم انقلاب باشيم ولي در زمان تحقق حکومت حقه اين نياز رفع مي شود يعني ديگر تبعيت از ولايت فقيه معنا ندارد.در همين رابطه نامبرده بر اين عقيده است که در حکومت مستضعفين ولي فقيه حاکم است اما در حکومت حقه،فقه کافي نيست و ابزارهاي خاص حکومت الهي نياز است.بجاي ولي فقيه امام عصر(عج) که صاحب اصلي جهان اسلام است حاکم است.

 1 نظر

استراتژی «تخته قاپو کردن» فرقه‌ها

14 مرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

پس از چند سال حركت خزنده، امّا فراگیر فرقه‌های نوظهور و فرقه‌های تجدید حیات یافته در «ایران»، درج تدریجی اخبار و مقالات در مطبوعات و سخنرانی‌های مردان اهل درد و هوشیار در اقصا نقاط كشور موجب شد تا موجی فراگیر در میان گروه‌های اجتماعی، به ویژه جوانان متديّن، علیه این جریان خطرناك و طرّاحی شده از سوی غرب، به عنوان استراتژی انهدام از درون، علیه شیعه‌خانه امام زمان(عج)، به راه بیافتد. متأسّفانه، به‌رغم انتشار اخبار و اطّلاعات مفصّل و حتّی وظایف تعریف شده برای بسیاری از سازمان‌ها و نهادهای مسئول فرهنگی، اقدامات جدّی و برنامه‌ریزی شده‌ای برای مقابله با این جریانات معاند و جبران مافات صورت نپذیرفته؛ امّا از پرده بیرون افتادن راز طرّاحان این پروژه، نوعی بازدارندگی مقطعی را در پی داشته است.
آنچه كه بیش از همه دل را می‌آزارد، دل‌بستگی بیش از حدّ برخی از مدیران ارشد به اقدامات و تحلیل‌های كارشناسان حقوق بگیر و كارمند خود است كه همواره از ضعف اطّلاعات دقیق و به روز و تحلیل‌های جامع و قدرت طرّاحی استراتژیك رنج می‌برند.
حسب وقایع مشاهده شده در گوشه گوشه ایران، زمینه‌های تخته قاپو كردن و تمركز پیروان فرقه‌های سابق‌الذّكر در مناطق مهم، فراهم شده است. این عمل به منظور اجرای استراتژی ایجاد مجمع الجزایر فرقه‌ها در «ایران» صورت می‌گیرد. نباید فراموش كرد كه عموم فرقه‌ها ـ چه فرقه‌های نوظهور و چه تجدید حیات یافته، مانند بهائيّت ـ از یك آبشخور سیراب، هدایت و حمایت می‌شوند.
اجرای این استراتژی، كه در واقع صورت نوین محلّه‌های سابق یهودیان یا همان گتوها است، این امكان را به وجود می‌آورد تا هر یك از فرقه‌ها در نقاط مهم و استراتژیك كشور، صاحب پایگاه شوند.
خرید زمین در شهرهای مهمّی چون «اهواز»، «اصفهان»، «مشهد»، «شیراز»، «زاهدان» و ایجاد شهرك‌های مسكونی، موقعيّت‌های تجاری یا صنعتی و حتّی تأسیس مساجد، بی‌شباهت به خرید و تملّك تدریجی زمین‌های ملّت «فلسطین» و تصرّف شهرها و شهرك‌های آنان نیست.
نتایح حاصله از تحقّق این استراتژی، عبارتند از:
1. متمركز شدن هواداران و پیروان فرقه‌ها در مناطقی خاص و امن كه امكان ارتباط از درون را برایشان به وجود می‌آورد. (دالان‌های به هم پیوسته خانه‌های یهودیان در محلّه‌ها)؛
2. تسهیل در ایجاد جلسات و محفل‌ها به دور از چشم مردم متديّن و عوامل امنيّتی و انتظامی و ایجاد پناهگاه متّهمان و فراریان؛
3. ایجاد نوعی حق (ادّعای ملكيّت) در انظار عمومی و مجامع جهانی مورد نظر دستگاه استعماری غربی؛
4. ایجاد امكان لازم برای جاسوسی از تأسیسات صنعتی، نظامی و …؛
5. ایجاد پایگاه امن برای خروج از كشور، نگهداری ادوات مخابراتی و حتّی اسلحه؛
6. ایجاد پایگاه برای جلب هوادار، تبلیغات مسلكی، تربیت نیروهای عمل كننده و …؛
7. بر هم زدن تعادل جمعيّتی در مناطق مهم، به ویژه مناطق مرزی و حاشیه‌ای؛
8. اخذ برخی امتیازات (تجاری، صنعتی، تولیدی، یا واردات كالایی استراتژیك و خاص) و سوء استفاده از آن امتیازات در مواقع ضروری و حسّاس؛
9. و …
بر هیچ كس پوشیده نیست كه نحله‌های ساخته و جعلی استعمار، همچون وهّابیت و بهائيّت از طریق زایشگاه و پرورشگاه خود، «انگلیس» به همزیستی مسالمت‌آمیزی در نظر و عمل با یهوديّت صهیونیستی رسیده‌اند و از همین رو، بدل به عامل اجرای طرح‌ها و اهداف آن جرثومه پلیدی در كشورهای اسلامی شده‌اند.
خصومت آنها با جریان فكری و فرهنگی جهادی شیعی در همین راستا قابل شناسایی است. از همین رو، به هیچ وجه به عنوان یك جریان مذهبی مانند اهل تسنّن قابل شناسایی و تأیید نیستند.
ضمن آنكه عملكرد آنان از گذشته و هم اكنون نیز مؤيّد این عناد و جدایی هست.
تأسیس آشكار یا مخفیانه هر پایگاه، اعمّ از مسجد، شهرك و … از سوی فرقه‌های نوظهور و سابق‌الذّكر ـ به تبع استراتژی تخته قاپو كردن پیروان فریب خورده فرقه‌ها ـ شیعه‌خانه امام عصر(عج) را با مشكلات جدّی بی‌شماری روبه‌رو خواهد ساخت.
تنها عامل بازدارنده، هوشیاری حافظان جغرافیای فرهنگی و خاكی این سرزمین در برابر طرح‌ها و پروژه‌های خصم است.
نباید از نظر دور داشت كه اشتغال گسترده مدیران ارشد به امور جاری، آنان را بیش از هر زمان، نیازمند مشاوران مطّلع و هوشیار می‌سازد. مطالعه مستمرّ اخبار و تحلیل‌های منتشر شده در شبكه‌های اطّلاع‌رسانی و مطبوعات و دسته‌بندی اطّلاعات و تحلیل‌های ارائه شده، می‌تواند جلوی بسیاری از خطرات، تصمیمات عجولانه و حتّی اعلام وعده‌ها و صدور موافقت‌نامه‌های احتمالی را سد كند.

اسماعیل شفیعی سروستانی

دوستانی که تمایل دارند مطالب بیشتری در این مورد مطالعه کنند به کتاب زنجیره های نامرئی نوشته اسماعیل شفیعی سروستانی مراجعه کنند ( برای تهیه این کتاب از اینجا اقدام فرمائید)

 نظر دهید »

معاد از دیدگاه اشو

09 مرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

یک. دیدگاه اشو

نفی معاد و جایگزین کردن تناسخ از آموزه های هر مکتب هندی است. این باور برای اولین بار در کتاب اوپانیشادها به صورت مکتوب دیده می شود؛ اما به احتمال زیاد از فکر دراویدی ها (بومیان قدیم و ساکنان اصلی هند) گرفته شده و نزد آریایی ها تحول و تکامل یافته است. (1)
تناسخ به معنای بازگشت متوالی به جهان است؛ به این معنا که روح انسان هنگام مرگ، یک دوره توالد را سپری می کند و به صورت متوالی از عالمی به عالم دیگر در می آید. در واقع روح پس از مرگ به پیکری دیگر منتقل می شود و جامه نوین می پوشد و این دوره تولد پی درپی به صورت دائمی ادامه دارد؛ البته انتقال روح از جسمی به جسم دیگر همواره در یک سطح نیست؛ بلکه ممکن است در عوالم بالا یا پایین نمود یابد. مثلاً روح فردی از افراد طبقه پایین، مانند رفتگر در حیات دیگر شاید در کالبد پادشاهی درآید یا روح انسانی پس از مرگ، در جسد زنبور، کرم یا علف درآید. (2)
از طرفی تنها عامل معین کننده برای انتقال روح، عمل افراد است. اگر در یک زندگی کرداری باشد، علت زندگی های بعدی می شود.
تناسخ مهم ترین اصل آیین های عرفانی هند است و هرجا سخنی از ادیان و فرقه های هندی مطرح می گردد، ‌تناسخ با آن گره خورده است و اشو از جمله معتقدان و مدافعان جدی این تفکر است.
از نظر اشو ادیان و آیین های معنوی دو دسته اند: دسته اول شامل یهودیت،‌ مسیحیت و اسلام است که منکر تناسخ و معتقد به معاد هستند. دسته دوم شامل آیین هایی چون هندوئیسم، جینیسم و بودیسم است که به تناسخ معتقدند. اشو در این گروه جای دارد و خود را مدافع تناسخ می داند (3) و با صراحت می گوید:
انسان ها قبلاً درخت و سنگ و پرنده بوده اند (4) و هر انسانی با زندگی های زیاد که در کالبدهای مختلف وجود دارد،‌ کامل می شود. (5)
اعتقاد به تناسخ، زندگی های گذشته و زندگی های آینده بارها در کلام وی مشاهده می شود که گویای باور جدی اش به تناسخ است. (6)
جالب آنکه اشو خاطراتی را از زندگی های قبل خود نقل می کند و معتقد است که اعتقاد به تناسخ برای وی از طریق مراقبه حاصل شده و او به نقطه ای رسیده است که می تواند زندگی های قبلی خود را ببیند:
من مراقبه کرده ام، من به نقطه ای رسیده ام که از آنجا می توانم زندگی های قبلی خود را ببینم و همین برهان بسنده است. این شناخت من است، این تجربه من است. (7)
اشو خاطراتی ر از واقعه ای در چهارده قرن پیش ارائه می دهد و معتقد است که در یک مرحله از زندگی های پیشین در هفت صد سال پیش کشته شده بود. وی حتی نذر روزه دوره زندگی قبل خود را -که به دلیل کشته شدنش ناقص می ماند- در این دوره زندگی ادامه می دهد.
پس از تولدم، برای سه روز تمام هیچ شیر نخوردم. آنها ترسیده و نگران بودند، زیرا چگونه آن طفل می توانست زنده بماند اگر که به سادگی از خوردن شیر امتناع می ورزید. اما آنها هیچ تصوری از مشکل من نداشتند،‌از آن مشکل که همان ها داشتند برای من به وجود می آوردند. آنها سعی داشتند به هر طریق ممکن و به زور مرا به خوردن شیر وادارند. هیچ راهی وجود نداشت که من بتوانم به آنها توضیح بدهم، یا آنکه آنها خود به شخصه دریابند. در زندگی گذشته ام، درست پیش از مرگ روزه بودم. می خواستم روزه ای بیست و یک روزه را به پایان برسانم، اما پیش از آنکه بتوانم به اتمام روزه نائل شوم، درست سه روز به آخر مانده، به قتل رسیدم. من ملزم بودم آن روزه را کامل کنم. من واقع لجباز و یک دنده هستم! بگذریم از اینکه مردم چیزها را از یک زندگی به زندگی دیگر حمل نمی کنند، یک بار که فصلی بسته شد، دیگر بسته شده است. (8)
اشو حتی معتقد است که روح بودا در کالبد او وارد می شود و در این دوره زندگی، روح بودایی دارد:
چند ماه پیش در بمبئی، «گوویند سدرات» بینشی داشت که در آن روح گوتام بودا در جست و جوی یک بدن بود و او در شهودش دید که بدن من وسیله ای برای گوتام بودا گشته است. حق با او بود…، ولی من ادعای تناسخ ندارم. من به جز این نگفته ام که روح سرگردان گوتام بودا برای چهار روز از من دیدار کرد! (9)

دو. نقد و بررسی و تحلیل تناسخ

1 . دیدگاه بزرگان:

تناسخ از نظر عقلی و فلسفی و نیز از نگاه دینی باطل و مردود است و بزرگان دین اتفاق نظر دارند که تناسخ باطل و محال است. شیخ صدوق از شخصیت هایی است که تناسخ را دلیل بر کفر می داند:
والقول بالتناسخ باطل و من دان بالتناسخ فهو کافر. (10)
تناسخ امری باطل است و هر کس به آن نزدیک شود، کافر است.
شیخ طوسی با صراحت اعتقاد اهل تناسخ را فاسد اعلام می کند:
فالرجعه التی یذهب الیها اهل التناسخ فاسده و القول بها باطل. (11)
رجعتی که اهل تناسخ به آن باور دارند، فاسد است و قول به تناسخ باطل است.
شیخ حر عاملی تناسخ را غیرممکن می داند و به همین جهت تأویل رجعت را به گونه ای که به تناسخ بیانجامد، باطل معرفی می کند. (12)
علامه مجلسی در بحارالانوار بابی با عنوان «ابطال تناسخ» آورده و به چهار حدیث استدلال کرده است. (13) فیض کاشانی نیز ابطال آن را اجماعی می داند و می گوید:
و اما التناسخ بمعنی انتقال نفس من بدن الی بدن مباین له منفصل عنه فی هذه نشأه الدنیویه بان یموت حیوان و ینتقل نفسه الحیوان آخر عنصری او غیر حیوان فلا ریب فی استحالته عند اهل العلم. (14)
در اینکه تناسخی که به معنای انتقال نفس در نشئه دنیا از بدنی به بدن دیگر است که از آن جداست، به اینکه حیوانی بمیرد و نفسش به بدن عنصری حیوان دیگر یا بدن عنصری غیر حیوان منتقل شود، در میان اهل علم تردیدی در محال بودنش وجود ندارد.
ابن سینا معتقد است: نفس موجودی حادث است که در بدن حدوث می یابد؛ بنابراین در بدن باید مهیا و آمادگی خاصی باشد. هرگاه مهیا پدید آمد، نفس از علل مفارق به بدن اضافه می شود، از این رو بدن خاص مقتضی نفس خاص است. حال اگر تناسخ درست باشد، باید بدن واحد واجد دو نفس باشد، یکی نفسی که برای مهیا دارد و دیگری نفسی که از بدنی دیگر می آید، بنابراین لازمه یک نفس در دو بدن،‌ یک بدن دارای دو نفس است و این محال است.
در واقع نفس زمانی به بدن تعلق می گیرد که بدن به حدی از رشد و بلوغ رسیده باشد و برای دریافت نفس آماده باشد. بر این اساس دانسته می شود هر مزاج بدنی خاصی که ایجاد می شود، همراه با آن نفس مخصوص آن نیز ایجاد می گردد. حال اگر فرض کنیم یک نفس در بدن های مختلف تناسخ می کند، نتیجه آن خواهد شد که آن بدنی که نفسی در آن تناسخ کرده است، دو نفس داشته باشد؛ یکی نفسی که در آن تناسخ کرده و دیگری که همراه آن ایجاد شده است.
بر این اساس باید پذیرفت که یک حیوان دو نفس داشته باشد و روشن است که بر این محال است، زیرا نفس یعنی مدبر بدن و متصرف در بدن، و هر حیوانی با علم حضوری می یابد که یک چیز است که بدن او را تدبیر می کند و در آن تصرف می نماید. (15)
ملاصدرای شیرازی نیز بر اساس اصول فلسفی خود، همچون حرکت جوهری، معتقد است که نفس، نخست بالقوه است و به تدریج به سمت فعلیت پیش می رود. نفس در ابتدا حالت بالقوه دارد، ولی بعد از پیدایش، ‌همواره در حال حرکت به سوی فعلیت بخشی به کمالات خود است. زمانی که بدن در حالت بالقوه است، نفس نیز در حالت بالقوه است و زمانی که بدن به فعلیت می رسد، نفس نیز به فعلیت خود می رسد. حال اگر تناسخ درست باشد، باید نفس از فعلیت به قوه بازگردد و خروج از فعلیت به قوه محال است؛ زیرا فعلیت، وجدان و قوه، فقدان است و هرگز وجدان به فقدان تبدیل نمی شود. (16)

2. دلایل قرآنی و روایی:

قرآن کریم با تأکید هر چه تمام، معتقد است که پس از مرگ، بازگشتی وجود ندارد:
حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونیِ‌ * لَعَلِّی أَعْمَلُ صَالِحاً فِیمَا تَرَکْتُ کَلاَّ إِنَّهَا کَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا وَ مِنْ وَرَائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ‌ . (17)
تا آنگاه که مرگ یکی از ایشان فرا رسد، می گوید: پروردگارا، مرا باز گردانید، شاید من در آنچه وانهاده ام، کار نیکی انجام دهم، ‌نه چنین است. این سخنی است که او گوینده آن است و پشاپیش آنان برزخی است تا روزی که برانگیخته خواهند شد.
قرآن کریم بازگشت به دنیا پس از مرگ را آرزویی غیرممکن می داند (18) و معتقد است که زنده شدن انسان ها تنها یک بار امکان دارد. (19)
تناسخ در روایات نیز آموزه ای کفرآلود شمرده شده است که برای نمونه چند روایت را مرور می کنیم؛ امام رضا (علیه السلام) فرمود:
من قال بالتناسخ فهو کافر بالله العظیم یکذب بالجنه و النار. (20)‌
کسی که به تناسخ باور داشته باشد، به خدای بزرگ کافر شده و بهشت و جهنم را تکذیب کرده است.
من قال باالتناسخ فهو کافر. (21)
کسی که به تناسخ اعتقاد داشته باشد به خدای بزرگ کافر شده است.
لازم به یادآوری است که آموزه های دینی بر مسئله تغییر انسان به حیوان یا صورت ملکوتی اذعان دارد و این تغییر را با توجه به رفتارهای انسان می داند، لذا پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید:
مردم بر صورت های مختلف محشور می شوند. (22)
در روایتی دیگر آمده است:
برخی از مردم به چهره های بوزینه و میمون محشور می گردند. (23)
قرآن کریم نیز به برخی تغییرهای انسان به حیوان اشاره کرده است. قرآن هنگام بیان سرپیچی یهودیان رد روز شنبه،‌ مجازات آنها را «مسخ» دانسته که به صورت بوزینه ای طرد شده در می آیند:
وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِینَ اعْتَدَوْا مِنْکُمْ فِی السَّبْتِ فَقُلْنَا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَةً خَاسِئِینَ‌ . (24)
و کسانی از شما را که در روز شنبه [از فرمان خدا] تجاوز کردند، نیک شناختید، پس ایشان را گفتیم: بوزینگانی باشید طرد شده.
در روز قیامت نیز با افراد گمراه و ظالم آنگاه که از خدا تقاضای بخشش می کنند، همچون حیوانات، به ویژه سگ، برخورد می شود:
رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْهَا فَإِنْ عُدْنَا فَإِنَّا ظَالِمُونَ*قَالَ اخْسَئُوا فِیهَا وَ لاَ تُکَلِّمُونِ ‌ . (25)
پروردگارا، ما را از اینجا بیرون بر، پس اگر بازهم [به بدی] برگشتیم، در آن صورت ستمگر خواهیم بود، می فرماید: [بروید] در آن گم شوید و با من سخن مگویید.
تمامی این تغییرها به روز قیامت مربوط است که جلوه می کند؛ زیرا طبق نظر عرفانی دینی، انسان در دنیا ظاهری و باطنی دارد. با مرگ انسان، باطن او ظهور می یابد و تمامی ملکات و صفات باطنی که در دنیا با اختیار و اراده خود کسب کرده است، در آخرت متجلی خواهد شد.
این عقیده ربطی به تناسخ ندارد؛ زیرا هیچ انتقالی صورت نگرفته است؛ بلکه جلوه دیگر همان انسان است و ظهور ملکات باطنی و نفسانی انسان در روز قیامت و آخرت تحقق می یابد؛ اما «تناسخ» انتقال از کالبدی به کالبدی دیگر است و نیز در دنیا محقق می شود. (26)
از طرف دیگر بر اساس اصل تناسخ، عقیده به توبه، انابه، شفاعت، عفو و غفران،‌ نه تأثیرگذار است و نه معنا و مفهومی پیدا می کند.
نکته دیگر آنکه اشو معتقد است انسان ها با تناسخ به تکامل می رسند و رشد پیدا می کنند؛ اما این اعتقاد نیز خلاف دین است؛ چرا که خدا ابزار درونی هدایت را در اختیار همه آدمیان قرار داده است؛ عقل به منزله پیامبر درونی و نیز پیامبران بیرونی. انسان هم فقط یک بار در دنیا زندگی می کند و تمام کمالات خویش را باید در همین دنیا کسب کند.
در قرآن کریم آمده است:
آنگاه که دوزخیان آرزوی بازگشت دوباره به این دنیا را دارند،‌ در پاسخ آنان گفته می شود هرگز چنین چیزی امکان ندارد. (27)
سرانجام اینکه اشو برای اثبات تناسخ به یادآوری زندگی های قبل خویش استناد می کند و می گوید: وجودهای گذشته خود را مشاهده کرده و با تجربه شخصی به آنان رسیده و در نتیجه آن را پذیرفته است.
باید توجه داشت که این اثبات ها هیچ ارزش منطقی و عقلی ندارد؛ چرا که ممکن است افراد دیگر چنین تجربه ای را نداشته باشند؛ زیرا هیچ کسی همچون اشو زندگی های قبلی خویش را مشاهده نکرده است. حال این ملاک اگر چه برای خود اشو قابل اعتنا باشد‌ (که آن هم از جهت عقل و نقل مردود شناخته شده است)؛ اما برای میلیون ها انسان دیگر چنین تجربه و مشاهده ای وجود ندارد. و چگونه می شود به معتقدی پابست شد و آن را معیار زندگی دنیوی و ابدی خود قرار داد که برخاسته از شعرگویی و تخیل گرایی انسانی است که سرتاسر کلامش تناقض های آشکار نمود دارد و خود هم برای باورهایش مبنا و معیاری ارائه نمی کند.

پی‌نوشت‌ها:

1- بی ناس، تاریخ جامع ادیان، ص 154.
2- همان، ص 155.
3- اشو، اینک برکه ای کهن، ص 46.
4- همو، عشق، رقص زندگی، ص 68.
5- همو، تعلیمات تانترا، ص 57، 156 و 374.
6- همو، مزه ای از ملکوت، ص 52، 53 و 131؛ همو، شکوه آزادی، ص 140؛ همو، تفسیر آواهای شاهانه ساراها، ص 178 و… .
7- همو، اینک برکه ای کهن، ص 47.
8- همان، ص 51 - 47، 69و138.
9- همو، گل های جاودانگی، ص 13 و 159.
10- صدوق، الاعتقادات من مصنفات الشیخ المفید، ص 63.
11- الطوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج3، ص330.
12- یوسفی، تناسخ از دیدگاه عقل و وحی، ص 116.
13- مجلسی، بحارالانوار، ج4، ص 330.
14- یوسفی، تناسخ از دیدگاه عقل و وحی، ص 117.
15- شریفی، درآمدی به عرفان های حقیقی و کاذب، ص 264؛ فعالی، آفتاب و سایه ها، ص 66.
16- همان، ص 65؛ شریفی، درآمدی به عرفان های حقیقی و کاذب، ص 265.
17- مؤمنون (23): 100-99.
18- انعام (6): 28-27.
19- روم (30): 40؛ حج (22): 66.
20- مجلسی، بحارالانوار، ج4، ص 320.
21- همان.
22- پاینده، ترجمه نهج الفصاحه، ص 346.
23- صدوق، ثواب الاعمال، ص 475.
24- بقره (2): 65.
25- مؤمنون (63): 108-107.
26- اشو، آفتاب در سایه، ص65.
27- مؤمنون (63): 100-99.

منبع مقاله : موسوی زاده، سید روح الله؛ (1391)، سلوک و سقوط؛ نقد و بررسی اندیشه های معنوی اُشو، قم: دفتر نشر معارف، چاپ یکم بهار 1391.

 1 نظر

هیپنوتیزم عرفان های نوظهور برای مخاطب

06 مرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

آیا می دانید عرفانهای نوظهور از چه راههایی در جوانان نفوذ كرده اند؟ چگونه توانسته اند این قدر درایران رخنه كنند؟

1. باید گفت که معنویت‏های جدید از چند طریق با مخاطبان خود ارتباط گرفته و پیام خود را منتقل می‏کنند.روش اول، فعالیت در فضای مجازی است. امروزه بسیاری از مکاتب معنویت‏گرا در اینترنت، دارای پایگاه‏های مستقل‏اند. بسیاری از معنویت‏های جدید در قالب سایت و وبلاگ‏ به ترویج تعلیمات خود می‏پردازند و عضوگیری و ثبت‏نام دارند. امروزه بیش از 30 پایگاه الکترونیک به تبلیغ و ترویج یوگا و بیش از این تعداد درباره عرفان حلقه و 80 سایت و وبلاگ به توصیف قانون جذب در فضای سایبر مشغول‏اند.

2.راه دوم انتشار آثار مکتوب از قبیل کتاب، مجله، نشریه و روزنامه است. در میان مکتوبات، بیشترین حجم مربوط به کتاب بوده؛ به گونه‏ای که امروزه بیشترین کانال ارتباطی عرفان‏های نوپدید در کشور ما کتاب است. تعداد قابل توجهی از جریان‏ها در کشور ما دارای تشکیلات و ارگان تبلیغی نیستند؛ اما همگی از منابع مکتوب برخوردارند. کمتر جریانی وجود دارد که بدون کتاب بتواند گسترش پیدا کرده و در میان عموم جا پیدا کند. درباره قانون جذب که از آن به عرفان مدرن یاد می‏شود تاکنون بیش از 100 عنوان کتاب در کشور چاپ شده است که بیشتر این‏ کتاب‏ها ترجمه‏ای اند. افرادی مانند کریشنا مورتی، دالایی لاما، اکهارت‏توله، شاکتی گواین، پائولو کوئلیو، کارلوس کاستاندا، دیپاک چوپرا و دیگر چهره‏های معنویت‏گرا تمامی کتاب‏هایشان به زبان فارسی ترجمه شده است. در مواردی تعدادی از این کتاب‏ها چند ترجمه دارند. گاهی کتابی قبل از آن‏که به زبان اصلی چاپ شود ترجمه آن به زبان فارسی در اختیار خوانندگان قرار می‏گیرد. پاره‏ای از کتاب‏ها نیز که اجازه چاپ داده نشده‏اند یا به صورت کپی‏تکثیری (نه چاپ در چاپ‏خانه) و قاچاق در کتاب‏فروشی‏ها یافت می‏شوند و یا به صورت فایل پی.دی.اف در فضای مجازی قابل مطالعه‏اند.

3. ابزار سوم استفاده از نماد و اشکال نمادین است. جریانات معنویت‏گرا به صورت گسترده‏ای از نمادها استفاده می‏کنند. علت این است که نماد، ابزاری قوی و نافذ است و برخورداری از نمادهای گویا و متنوّع، قدرتی بی‌بدیل محسوب می‌شود. به همین جهت، گاهی پاره‏ای از جریان‌ها به سود خود دست به استخدام نمادهای دیگر مکاتب می‏زنند و به نام خود آن را تبلیغ می‏کنند. مثلا جریان شیطان‏پرستی، بسیاری از نمادهایی را که در دیگر آیین‌ها و مسلک‌ها ریشه دارد، امروزه به سود خویش و در خدمت خود به کار گرفته است. بسیاری از نمادهایی که امروزه به نام شیطان‌پرستی مشهور شده، متعلّق به جریان شیطانی نیست و آن‌ها این نمادها را تصاحب کرده‌اند. هدف آن‏ها از این تردستی، اثبات ریشه‌دار بودنِ آیین‌ شیطان‌پرستی و تثبیت آن و اعتماد‌بخشی به یاران شیطان است.

عرفان ، انسان ، آخرت

4.طریق بعدی که معمولا کانال مۆثر و کارسازی برای جذب مخاطب است برقراری جلسات و محافل خانگی است. بسیاری از جریان‏ها در گام اول فعالیت خود را این‏گونه آغاز کرده‏اند و توانسته‏اند بعد از آن‏که تعدادی را جذب نمایند آن‏ها را به خوبی آموزش داده و برای عضوگیری بیشتر از این افراد استفاده نمایند. در نتیجه افراد جدید توانسته‏اند بعنوان هواداران و مبلغان آیین جدید مشغول عضوگیری و تبلیغ شوند. بیشترین افرادی که از این طریق جذب شده‏اند بانوان‏اند. علتِ پیشگامی بانوان در این بخش، وجود سه ویژگی؛ برخورداری از گرایش شدید معنوی، فراغت نسبی و اعتماد سریع است که باعث شده بانوان بعد از آن‏که به یک جریان اعتماد کرده‏اند به شکل نیروهای پا به رکاب و فداکار، تمام توان خود را برای گسترش آن جریان به کار گرفته‏اند.

5.     کانال آخر، ابزار هنری است که شامل فیلم‏های سینمایی، کارتون، انیمیشن، بازی رایانه‏ای است. این دسته از قالب‏های هنری که محصولات معناگرا نام دارند قادرند هیجان، عاطفه و احساسات هواداران خود را جهت داده و قوای روحی آن‏ها را در مسیر تعلیمات خویش بکارگیرند. آن‏چه در این بین قابل توجه است همراهی مخاطبان با محصولات هنری است. بالاترین میزان همراهی و همدلی در فیلم‏های سینمایی اتفاق می‏افتد و سینما از نظر گستره و عمق تأثیرگذاری، ظرفیت فوق‏العاده‏ای دارد.

بیننده با وجود این‏که می‏داند نورپردازی، شخصیت‏ها و صحنه‏ها همه ساختگی و به عبارت صریح‏تر بازی و دروغ‏اند، باز قوای احساسی خود را همراه نموده و همدلانه به تماشای فیلم می‏نشیند. مخاطب یک فیلم به صورت ارادی تصمیم می‏گیرد که قوه فکر و اندیشه خود را موقتا تعطیل کند و به ضمیر خود بقبولاند که آن‏چه می‏بیند همه واقعیت‏اند و هیچ توهم و تخیلی در کار نیست؛ این در حالی است که بیننده ممکن است بسیاری از شخصیت‏های یک فیلم را با گذشته آن‏ها و جزئیات زندگی‏شان دقیقا بشناسد؛ اما تصمیم می‏گیرد که تمام نقش‏هایی را که بازیگران به عهده گرفته‏اند همه را واقعی فرض کند و قوای معنوی و احساسی خود را برای درک این نقش با فیلم همراه کند؛ به گونه‏ای که گاهی هنگام تماشای یک فیلم به خشم می‏آید یا به گریه می‏افتد. از این جهت، نسبتی که انسان‏ها با محصولات هنری بخصوص سینما برقرار می‏کنند نسبت عجیبی است؛ چرا که انسان‏های عاقل تصمیم می‏گیرند به خود دروغ گفته و با هم‏ذات‏پنداری، خود را جزئی از یک اثر هنری فرض کنند. به عبارت دقیق‏تر، اعتباری را که فیلم‏نامه‏نویس و کارگردان به بازیگر داده‏اند مخاطب آن را جدی فرض می‏کند. در این حالت، بیننده در حقیقت به قوه عاقله خود خطاب می‏کند که قضاوت نکن! داوری ممنوع!

از این‏رو گفته می‏شود که سینما دیکتاتورِ دنیای مجازی است، یعنی به صورت یک‏طرفه پیام خود را به بیننده القا می‏کند و بیننده هم آن را دریافت کرده و می‏پذیرد و مخاطبین خودخواسته هیپنوتیزم می‏شوند.

دجال شیطان تک چشم

امروزه کمتر معنویتی را می‏توان یافت که از این ظرفیت در حد توان استفاده نکند. در این میان آیین‏هایی که با سیاست‏های حاکم بر هالیوود هم‏سو هستند از این امکان بهره بیشتری دارند. از شیطان‏پرستی گرفته تا مکاتب شرق آسیا در هالیوود به عنوان آیین‏های معنوی و روحی تبلیغ و ترویج می‏شوند. مثلا شخص مکتب دالایی لاما و هم مکتب وی (بودیسم)، تاکنون دستاویز دسته‏ای از آثار هنری در سینماهای غرب و هالیوود ـ هم چون مجموعه‏های بودای کوچک، 2012 و آخرین کنترل‏کننده باد، لبه تیغ و ای‏کیوسان و ده‏ها محصول دیگر ـ قرار گرفته‏است. یا در باب آموزه‏های شیطان‏پرستی فیلم‏هایی از قبیل کودک رزماری، دروازه نهم، گابریل، جن گیر، طالع نحس (3،2،1) و ارباب حلقه‌ها و هری پاتر تولید شده است، تازه این‏ غیر از فیلم‏هایی است که فرقه شیطان‏پرستی خود اقدام به تولید آن کرده است مانند فیلم‌های باران شیطانی(1975) ، دكتر دراكولا (1981) ،‌گفت وگوی شیطان(1995) و مجموعه تلویزیونی شیطان در حومه شهر(2000) كه گاهی افراد شاخصی هم‌چون آنتوان لاوی (بنیان‌گذار فرقه سیتنیسم) و پیترگیلمور (مسئول كنونی كلیسای شیطان) در آن‌ها به ایفای نقش پرداخته‌اند.

بخش اجتماعی تبیان

 نظر دهید »

هیپنوتیزم عرفان های نوظهور برای مخاطب

06 مرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

آیا می دانید عرفانهای نوظهور از چه راههایی در جوانان نفوذ كرده اند؟ چگونه توانسته اند این قدر درایران رخنه كنند؟

1. باید گفت که معنویت‏های جدید از چند طریق با مخاطبان خود ارتباط گرفته و پیام خود را منتقل می‏کنند.روش اول، فعالیت در فضای مجازی است. امروزه بسیاری از مکاتب معنویت‏گرا در اینترنت، دارای پایگاه‏های مستقل‏اند. بسیاری از معنویت‏های جدید در قالب سایت و وبلاگ‏ به ترویج تعلیمات خود می‏پردازند و عضوگیری و ثبت‏نام دارند. امروزه بیش از 30 پایگاه الکترونیک به تبلیغ و ترویج یوگا و بیش از این تعداد درباره عرفان حلقه و 80 سایت و وبلاگ به توصیف قانون جذب در فضای سایبر مشغول‏اند.

2.راه دوم انتشار آثار مکتوب از قبیل کتاب، مجله، نشریه و روزنامه است. در میان مکتوبات، بیشترین حجم مربوط به کتاب بوده؛ به گونه‏ای که امروزه بیشترین کانال ارتباطی عرفان‏های نوپدید در کشور ما کتاب است. تعداد قابل توجهی از جریان‏ها در کشور ما دارای تشکیلات و ارگان تبلیغی نیستند؛ اما همگی از منابع مکتوب برخوردارند. کمتر جریانی وجود دارد که بدون کتاب بتواند گسترش پیدا کرده و در میان عموم جا پیدا کند. درباره قانون جذب که از آن به عرفان مدرن یاد می‏شود تاکنون بیش از 100 عنوان کتاب در کشور چاپ شده است که بیشتر این‏ کتاب‏ها ترجمه‏ای اند. افرادی مانند کریشنا مورتی، دالایی لاما، اکهارت‏توله، شاکتی گواین، پائولو کوئلیو، کارلوس کاستاندا، دیپاک چوپرا و دیگر چهره‏های معنویت‏گرا تمامی کتاب‏هایشان به زبان فارسی ترجمه شده است. در مواردی تعدادی از این کتاب‏ها چند ترجمه دارند. گاهی کتابی قبل از آن‏که به زبان اصلی چاپ شود ترجمه آن به زبان فارسی در اختیار خوانندگان قرار می‏گیرد. پاره‏ای از کتاب‏ها نیز که اجازه چاپ داده نشده‏اند یا به صورت کپی‏تکثیری (نه چاپ در چاپ‏خانه) و قاچاق در کتاب‏فروشی‏ها یافت می‏شوند و یا به صورت فایل پی.دی.اف در فضای مجازی قابل مطالعه‏اند.

3. ابزار سوم استفاده از نماد و اشکال نمادین است. جریانات معنویت‏گرا به صورت گسترده‏ای از نمادها استفاده می‏کنند. علت این است که نماد، ابزاری قوی و نافذ است و برخورداری از نمادهای گویا و متنوّع، قدرتی بی‌بدیل محسوب می‌شود. به همین جهت، گاهی پاره‏ای از جریان‌ها به سود خود دست به استخدام نمادهای دیگر مکاتب می‏زنند و به نام خود آن را تبلیغ می‏کنند. مثلا جریان شیطان‏پرستی، بسیاری از نمادهایی را که در دیگر آیین‌ها و مسلک‌ها ریشه دارد، امروزه به سود خویش و در خدمت خود به کار گرفته است. بسیاری از نمادهایی که امروزه به نام شیطان‌پرستی مشهور شده، متعلّق به جریان شیطانی نیست و آن‌ها این نمادها را تصاحب کرده‌اند. هدف آن‏ها از این تردستی، اثبات ریشه‌دار بودنِ آیین‌ شیطان‌پرستی و تثبیت آن و اعتماد‌بخشی به یاران شیطان است.

عرفان ، انسان ، آخرت

4.طریق بعدی که معمولا کانال مۆثر و کارسازی برای جذب مخاطب است برقراری جلسات و محافل خانگی است. بسیاری از جریان‏ها در گام اول فعالیت خود را این‏گونه آغاز کرده‏اند و توانسته‏اند بعد از آن‏که تعدادی را جذب نمایند آن‏ها را به خوبی آموزش داده و برای عضوگیری بیشتر از این افراد استفاده نمایند. در نتیجه افراد جدید توانسته‏اند بعنوان هواداران و مبلغان آیین جدید مشغول عضوگیری و تبلیغ شوند. بیشترین افرادی که از این طریق جذب شده‏اند بانوان‏اند. علتِ پیشگامی بانوان در این بخش، وجود سه ویژگی؛ برخورداری از گرایش شدید معنوی، فراغت نسبی و اعتماد سریع است که باعث شده بانوان بعد از آن‏که به یک جریان اعتماد کرده‏اند به شکل نیروهای پا به رکاب و فداکار، تمام توان خود را برای گسترش آن جریان به کار گرفته‏اند.

5.     کانال آخر، ابزار هنری است که شامل فیلم‏های سینمایی، کارتون، انیمیشن، بازی رایانه‏ای است. این دسته از قالب‏های هنری که محصولات معناگرا نام دارند قادرند هیجان، عاطفه و احساسات هواداران خود را جهت داده و قوای روحی آن‏ها را در مسیر تعلیمات خویش بکارگیرند. آن‏چه در این بین قابل توجه است همراهی مخاطبان با محصولات هنری است. بالاترین میزان همراهی و همدلی در فیلم‏های سینمایی اتفاق می‏افتد و سینما از نظر گستره و عمق تأثیرگذاری، ظرفیت فوق‏العاده‏ای دارد.

بیننده با وجود این‏که می‏داند نورپردازی، شخصیت‏ها و صحنه‏ها همه ساختگی و به عبارت صریح‏تر بازی و دروغ‏اند، باز قوای احساسی خود را همراه نموده و همدلانه به تماشای فیلم می‏نشیند. مخاطب یک فیلم به صورت ارادی تصمیم می‏گیرد که قوه فکر و اندیشه خود را موقتا تعطیل کند و به ضمیر خود بقبولاند که آن‏چه می‏بیند همه واقعیت‏اند و هیچ توهم و تخیلی در کار نیست؛ این در حالی است که بیننده ممکن است بسیاری از شخصیت‏های یک فیلم را با گذشته آن‏ها و جزئیات زندگی‏شان دقیقا بشناسد؛ اما تصمیم می‏گیرد که تمام نقش‏هایی را که بازیگران به عهده گرفته‏اند همه را واقعی فرض کند و قوای معنوی و احساسی خود را برای درک این نقش با فیلم همراه کند؛ به گونه‏ای که گاهی هنگام تماشای یک فیلم به خشم می‏آید یا به گریه می‏افتد. از این جهت، نسبتی که انسان‏ها با محصولات هنری بخصوص سینما برقرار می‏کنند نسبت عجیبی است؛ چرا که انسان‏های عاقل تصمیم می‏گیرند به خود دروغ گفته و با هم‏ذات‏پنداری، خود را جزئی از یک اثر هنری فرض کنند. به عبارت دقیق‏تر، اعتباری را که فیلم‏نامه‏نویس و کارگردان به بازیگر داده‏اند مخاطب آن را جدی فرض می‏کند. در این حالت، بیننده در حقیقت به قوه عاقله خود خطاب می‏کند که قضاوت نکن! داوری ممنوع!

از این‏رو گفته می‏شود که سینما دیکتاتورِ دنیای مجازی است، یعنی به صورت یک‏طرفه پیام خود را به بیننده القا می‏کند و بیننده هم آن را دریافت کرده و می‏پذیرد و مخاطبین خودخواسته هیپنوتیزم می‏شوند.

دجال شیطان تک چشم

امروزه کمتر معنویتی را می‏توان یافت که از این ظرفیت در حد توان استفاده نکند. در این میان آیین‏هایی که با سیاست‏های حاکم بر هالیوود هم‏سو هستند از این امکان بهره بیشتری دارند. از شیطان‏پرستی گرفته تا مکاتب شرق آسیا در هالیوود به عنوان آیین‏های معنوی و روحی تبلیغ و ترویج می‏شوند. مثلا شخص مکتب دالایی لاما و هم مکتب وی (بودیسم)، تاکنون دستاویز دسته‏ای از آثار هنری در سینماهای غرب و هالیوود ـ هم چون مجموعه‏های بودای کوچک، 2012 و آخرین کنترل‏کننده باد، لبه تیغ و ای‏کیوسان و ده‏ها محصول دیگر ـ قرار گرفته‏است. یا در باب آموزه‏های شیطان‏پرستی فیلم‏هایی از قبیل کودک رزماری، دروازه نهم، گابریل، جن گیر، طالع نحس (3،2،1) و ارباب حلقه‌ها و هری پاتر تولید شده است، تازه این‏ غیر از فیلم‏هایی است که فرقه شیطان‏پرستی خود اقدام به تولید آن کرده است مانند فیلم‌های باران شیطانی(1975) ، دكتر دراكولا (1981) ،‌گفت وگوی شیطان(1995) و مجموعه تلویزیونی شیطان در حومه شهر(2000) كه گاهی افراد شاخصی هم‌چون آنتوان لاوی (بنیان‌گذار فرقه سیتنیسم) و پیترگیلمور (مسئول كنونی كلیسای شیطان) در آن‌ها به ایفای نقش پرداخته‌اند.

بخش اجتماعی تبیان

 نظر دهید »

صلح طلبی بهایی در دوربین مخملباف !

03 مرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

 

در خبرها آمده بود که محسن مخملباف ، فیلمی به نام “باغبان” جلوی دوربین برده که قرار است از 4 جولای در جشنواره اورشلیم اسراییل به نمایش درآید. فیلم به سبک و سیاق برخی آثار مخملباف مثل “تست دمکراسی” با حضور و شرکت خود مخملباف ساخته شده که در کنار پسرش  میثم ، آن را بازی و فیلمبرداری و کارگردانی و تدوین و تهیه کرده است.

داستان فیلم از این قرار است که یک فیلمساز ایرانی و پسرش ( محسن مخملباف و میثم ) برای تحقیق درباره‌ی بهائیت  به اسرائیل سفر می‌کنند. گفته می شود پیروان این فرقه از سراسر جهان به شهر حیفا در اسراییل می‌آیند تا در باغی که مرکز این فرقه است، خدمت کنند و از طریق کار در طبیعت گویا خود را صلح‌طلب بار بیاورند!

فیلم نشان می دهد فیلمساز پدر (مخملباف) از طریق همراهی و گفتگو با باغبانی که در باغ های بهایی کار می کند ، در می‌یابد که افکار او و فرقه اش با افکار صلح طلبانه و به دور از خشونت کسانی چون گاندی و ماندلا شباهت دارد در فیلم “باغبان” برای پدر این سوال مطرح می‌شود که اگر نگاه دینی اصلاح طلبانه‌ای در ایران وجود داشت، آیا حکومت ایران امروز، هنوز به دنبال ساخت بمب اتمی می‌رفت؟! ( انگار مخملباف حتی در جزییات فیلم هم سعی نموده که نظر اسراییلی ها را تامین کند ، چراکه امروزه حتی بسیاری از کارشناسان محافظه کار و تندروی آمریکایی و انگلیسی هم باوری به ساخته شدن بمب اتمی در ایران ندارند ، چنانچه چندی پیش 16 سازمان اطلاعاتی آمریکا گزارشی انتشار دادند که در ایران حتی تصمیم سیاسی برای انجام چنین کاری وجود ندارد ! )

در واقع فیلم “باغبان” روایت سفر پدر و پسری فیلمسازست که برای تحقیق درباره یک فرقه به نام بهاییت، به اسراییل و به باغ های بهایی سفر می کنند و با یک باغبان بهایی و چند بهایی دیگر آشنا می شوند . پدر گویا سرخورده از همه ادیان و آیین های الهی (که به نظر وی خشونت طلب هستند) هنوز امیدوار است که دینی پیدا شود که بتواند راهی برای پیشبرد صلح و مهربانی در جهان ارائه دهد اگرچه پسرش مخالف این نظر و دیدگاه اوست. پدر خوش بین ، مفتون خشونت پرهیزی باغبان بهایی و باغش می شود و پسر تلاش می کند پدر را هشدار دهد. اما پدر که آداب باغبانی آموخته، دوربینش را می کارد و به آن آب می دهد! (به نظر می آید سینمای شعاری و سطحی مخملباف از “توبه نصوح” تا امروز کوچکترین تغییری نکرده و همچنان سرشار از شعر و شعار است چنانچه کلیت ساختار فیلم را جدل و گفت و گوی پدر و پسر فیلمساز با جملات و کلمات و عباراتی به شدت شعاری و به اصطلاح گل درشت تشکیل می دهد که برروی نماهایی شبه مستند از گوشه و کنار باغ بهایی قرار گرفته و به گونه ای فوق آماتوری ، کلمات و عبارات فوق را ترجمه می کند!!)

بقیه فیلم به لحاظ تصویری حاصل چند مصاحبه با پیروان فرقه بهایی، تصاویر آرشیوی و همچنین صحنه هایی از باغ های بهایی در"حیفا ” است.

چقدر این صحنه های فیلم “باغبان” با صحنه هایی از فیلم “تست دمکراسی” مخملباف از مجموعه “قصه های جزیره"  شبیه است که در آن فیلم می خواست با همین زبان شعاری به تبلیغ مثلا اصلاح طلبی و حزب مشارکت بپردازد و دوربینش را به جلسات سخنرانی و کنفرانس این حزب می برد.

به هر حال در فیلم “باغبان” ، محسن مخلمباف به عنوان یک فیلمساز  به شیوه ای کاملا غیر هنری و ضد سینمایی با شعارهای تصویری و کلامی کلیشه ای 30-40 سال پیش ،  به تبلیغ و پروپاگاندای نخ نما شده و جاهلانه برای فرقه ای می پردازد که امروز حتی در دنیای غرب به دلیل وابستگی های دیرینش با رژیم صهیونیستی ، مورد تنفر آزادیخواهان و روشنفکران قرار دارد.

بدون اینکه بخواهم به نقد و تحلیل فیلم “باغبان” بپردازم یا راجع به مسیر فاجعه بار شخصی به نام محسن مخملباف بنویسم که چگونه از “توبه نصوح” و “استعاذه” و “دو چشم بی سو” به “سکس و فلسفه” و “فریاد مورچه ها” و بالاخره تبلیغ برای فرقه ضاله بهاییت با حمایت های رژیم ضد بشری اسراییل رسید ، تنها به بهانه ادعایی که مخملباف ( البته براساس دستورالعمل رژیم صهیونیستی) در فیلمش درمورد صلح طلبی فرقه ضاله بهاییت نموده براساس اسناد و مدارک خود این فرقه و برخی مستندات منتشره از سوی مراکز اسنادی غرب ، به بخش کوچکی از آنچه اعضای این فرقه در تاریخ ایران و در حق مردم این سرزمین انجام داده اند ، می پردازم.

آنچه در این باب می آید ، بخش هایی از قسمت های 20 و 21 مجموعه مستند “راز آرماگدون 4 : پروژه اشباح” است که به نویسندگی و کارگردانی سعید مستغاثی و تهیه کنندگی رضا جعفریان در زمستان 1389 از شبکه خبر پخش شد و پس از آن نیز از شبکه های جام جم ، مستند و …بازپخش شد.

فرقه بهاییت از زمانی که در بستر تاریخ معاصر این سرزمین شکل گرفت، همگام و همپای سایر سازمان ها و فرقه های استعماری و صهیونیستی مانند فراماسونری ، در خیانت به مردم ایران و تخریب و ویرانی و همچنین فروش منابع مادی و معنوی این سرزمین  نقش مهمی را ایفا کرد.

در حالی که همواره مسئولان و رهبران بهاییت مدعی عدم دخالت در سیاست شده اند اما گویا که این “عدم دخالت” ، تنها در جهت میدان دادن به مانورها و عملیات استعماری کانون های صهیونیستی بوده است ولی درمواردی که میدان مانور کانون های فوق، تنگ شده ، صریحا معروف ترین عوامل خویش را به نفع آنها وارد میدان کرده تا فضای مورد نظر را بوجود آورند.

صفحات: 1· 2

 1 نظر

فعالیت مجدد یک فرقه انحرافی

03 مرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

حجت الاسلام جواد محرابی را در نمایشگاه بین المللی قرآن دیدیم. محرابی در غرفه “سراب و حقیقت” که امسال با استقبال خوب مخاطبان مواجه شده، مشغول پاسخگویی به سوالات برخی از بازدیدکنندگان بود. پس از چند دقیقه متوجه شدیم عده‌ای از اعضای سابق فرقه انحرافی حلقه نکاتی را با آقای محرابی در میان می گذارند.پس از خلوت شدن غرفه چند دقیقه ای با مدیر موسسه فرق و ادیان قم به گفتگو نشستیم که مهمترین قسمتهای این گفتگو در ادامه آمده است.

***بعد از بازداشت آقای محمد علی طاهری و حکم هشت سال حبس برای او،  رهبر فرقه عرفان حلقه که باعث  گمراهی و آسیب رسانی به خانواده های زیادی در کشور شد، این جریان مدتی به کما رفت و حتی تعدادی از اعضا اصلی این فرقه به خارج از کشور فرار کرند. متاسفانه برخی از دستگاه های مسئول نسبت به پیگیری این پرونده کوتاهی کردند و مراجعات مردم در برخی مناطق تهران نشان می دهد که این فرقه فعالیت های خود را از سر گرفته  و گسترده تر شده است. تعداد زیادی از سرشاخه های این فرقه در محافل و مناطق مختلف تهران کلاس هایی را شروع کرده اند و مثل مسئول قبلی این فرقه یعنی علی طاهری علاوه بر توسعه انحراف و تضعیف باورهای دینی به کلاهبردای از مردم و دریافت پول های کلان می پردازند.

***فعالیت این فرقه بعد از بازداشت آقای طاهری رسما از طریق مراجع قضایی غیر قانونی اعلام شده و امیدواریم مسئولان محترم نسبت به این امر واکنش نشان بدهند و از توسعه انحراف توسط این فرقه جلوگیری به عمل بیاورند.

نکته دیگر درباره این فرقه این است که اعضا آن مدعی درمان و عرفان هستند. از یک طرف آقای طاهری مدعی کشف فرادرمانی  بود که بعدا معلوم شد این مسئله کپی برداری از برخی از فرقه های دیگر است که ایشان آن را تقلید کرده بود. از طرف دیگر  ارتباط با اجنه و القا برخی مطالب به مردم که باعث شد آسیب های فراوانی به آنها وارد شود. بنده الان مراجعانی دارم که دچار مشکلات روحی فراوانی شده اند. حتی افرادی را داریم که جن زده شده اند و گرفتارند. یک خانواده را داشتیم که فرزندشان در عین سلامت وارد این فرقه شد و الان دچار رعشه و عدم کنترل گفتار شده است.

***متاسفانه در این فرقه به بهانه درمان از ابزار غیر متعارف استفاده شد که بخشی از اتهامات آقای طاهری هم همین بود. در حوزه عرفان نیز ایشان مدعی عرفان کیهانی و عرفان حلقه و اتصال به عالم بالا بود که یک عرفان کاملا ماتریالیستی بوده و یک نوع کلاهبرداری به حساب می آید.

***بخش عمده ای  از طرفداران  طاهری بعد از این که از انحراف این فرقه مطلع شدند، مسیر خود را عوض کردند اما بعضی از بالا رتبه های حلقه که درآمد خوبی هم از این راه به دست آورده اند، هنوز ادامه می‌دهند. خصوصا تعدای پزشک هستند که با دریافت پول های هنگفت از طاهری، و به صورت جعلی اثرات درمانی کار او را تایید کردند در حالی که وزارت بهداشت  ایت مطلب را رد کرد. الان هم به قول خودشان مطب هایی با سبک عرفان کیهانی راه اندازی کرده اند که باعث شده به جای ویزیت های 5 هزار تومانی و 10 هزار تومان الان 50 هزار تومان از مردم برای فعالیت های فرادرمانی پول می گیرند و این کسب درآمد نامشروع باعث شده است که راه طاهری را ادامه بدهند.

***به هر حال مسئولان ما در مورد فرقه حلقه دارند کوتاهی می کنند و آسیب های زیادی از جانب این گروه به خانواده های ایرانی وراد می شود برای این که برخی جیبشان را پر کنند. مسئولان ما نباید نسبت به این امر کوتاه بیایند، قوه قضاییه و دستگاه امنیتی ما باید دوباره وارد عمل بشوند. اگر لازم باشد من در مصاحبه های بعدی مکان کلاس های این گروه و نام برخی از مهره های اصلی آنها را فاش خواهم کرد.
 1 نظر

آیا تصوف در اسلام اصالت دارد؟

01 مرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

صوفیان و دراویش به لحاظ قدمت تفرقه افکنی در جهان اسلام همیشه مورد سوء استفاده‌ی ظالمان و جباران تاریخ قرار گرفته‌اند. به قول «آیت الله عظمی مرعشی نجفی»، پس از انحراف «سقیفه»، حادثه‌ی پیدایش تصوف از بزرگ‌ترین مصیبت‌ها برای اسلام و مسلمین است. نقطه‌ی آغازین این انحراف، رهبانیت مسیحی است که توسط امویان و عمال آن‌ها نظیر «حسن بصری»، «‌شبلی»، «ابوهاشم کوفی» و … به جهان اسلام و تشیع سرایت نموده است و پس از قرن‌ها هنوز جباران و ظالمان برای استثمار مسلمین به صوفیان و دراویش امیدوارند.

آقای «برنارد لویس» در سخنرانی خود در بنیاد «نیکسون» ضمن برشماری خصوصیات اهل تصوف، آنان را جایگزین مناسبی برای اسلام رادیکال دانسته و به «بوش» (رییس جمهوری آمریکا) پیشنهاد می‌نماید برای ارتقای سطح گفت‌وگو بین آمریکا و جهان اسلام با رهبران بزرگ صوفیه به مذاکره بنشیند. وی خاطر نشان می‌کند بیش‌تر آثار صوفیه به زبان فارسی است و ایران یکی از کانون‌های بزرگ صوفیه در جهان اسلام است. صوفیان را می‌توان فرزندان شیطان و مادر تمام فرقه‌های انحرافی در جهان اسلام دانست زیرا آن‌ها اولین تفرقه افکنان در صفوف مسلمین بوده و اکثر سران فرقه‌های انحرافی مدتی با دراویش حشر و نشر داشته‌اند. به عنوان مثال «میرزا حسین علی نوری» مؤسس فرقه‌ی بهاییت قبل از ادعای نبوت به مدت 2 سال در منطقه‌ی کوهستانی «سلیمانیه» با دراویش زندگی می‌کرده است.
پیامبر عظیم الشان اسلام از اولین سال بعثت با تشریع عبادات و اعمال اجتماعی اسلام و تأکید بر جهاد در راه خدا و توصیه به فرهنگ کار و تلاش و نهی مسلمین از بی تفاوتی نسبت به فقرا، این پیام اساسی را به جهانیان ابلاغ کرد که در اسلام رهبانیت و چله نشینی، بی مسؤولیتی، گریز از اجتماعات مسلمین، دوری از مسجد و تفرقه، جایی ندارد؛ ولی متأسفانه از صدر اسلام یهود و نصارا با فریب افرادی نظیر حسن بصری و … خط انحرافی جامعه گریزی، غلّو و صوفی‌گری را باز نمودند
امام صادق(علیه‌السلام) با قاطعیت اعلام کرد صوفیان و افرادی که به آن‌ها متمایل هستند، دشمنان ما اهل بیت محسوب می‌شوند و امام رضا(علیه‌السلام) با تیزبینی فرمودند کسی به تصوف قائل نمی‌شود مگر از روی مکر و خدعه، ضلالت و گمراهی و یا جهل و حماقت ولی حاکمانی نظیر معاویه و مأمون عباسی به تقویت این تفکر انحرافی پرداختند.
امام صادق(علیه‌السلام) در مورد اولین صوفی (مخترع تصوف یعنی ابوهاشم کوفی) می‌فرمایند: «انّه کان فاسدَ العقیده جداً و هو الذّی اِبتَدَع مذهباً یقال له التصوف و جَعلَه َمفرّا لعقیدتِه الخبیثه.» یعنی: «همانا او (ابوهاشم) فساد جدی عقیدتی دارد او کسی است که مذهبی را بدعت گذاشت که تصوف نامیده شد و آن را محل فراری برای عقیده‌ی خبیث خود قرار داد.»[1]
از امام رضا(علیه‌السلام) نیز روایاتی در نکوهش صوفیه وارد شده است که فرمود: «مَن ذُکرَ عِندَه الصوفیه و لَم یُنکرهم بِلسانه و قلبِه فلَیسَ منّا و مَن اَنکَرهم فَکانّما جاهَد الکُفّار بَینَ یدی رسول الله.» امام رضا(علیه‌السلام) می‌فرمایند: «هر کس نزد او از صوفیه سخنی به میان آید و با زبان و دل آن‌ها را انکار نکند از ما نیست و هر کس ایشان را انکار کند مانند این است که در حضور رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) با کفار جهاد نموده است.»[2]

صفحات: 1· 2

 نظر دهید »

باور مهدویت ؛ آسیب ها،تکلیف ها

29 تیر 1392 توسط میرعیسی خانی

رهبر معظم انقلاب اسلامي در سخنان مهمي، در سالروز ميلاد مسعود امام عصر(ع)، مهدويت را در عقايد شيعه، اعتقادي حقيقي و زنده دانستند که داراي مباني مستحکم و غيرقابل ترديد است. ايشان ضمن برشمردن مفهوم انتظار فرج، آن را به معناي حرکت و ردّ وضع موجود دانستند. معظم‌له در بخش ديگري از اين سخنان، به آسيب‌ها و پيرايه‌هاي باطل حول اين انديشة حقّ، بر لزوم فهم و درک درست، تعميق مدّبرانه و آگاهانه و انتقال و تبيين صحيح آن به وسيلة مجموعه‌هاي فرهنگي داخل و خارج از کشور، تأکيد کردند.
در اينجا بخش‌هايي از اين بيانات روشن‌کننده را تقديم خوانندگان گرامي موعود مي‌کنيم.

روز اميد

روز نيمة شعبان روز اميد است. اين اميد، مخصوص مجموعة شيعيان يا حتّي مخصوص امت مسلمان هم نيست. اصلِ اميد به يك آيندة روشن براي بشريت و ظهور يك موعود، يك منجي، يك دست عدالت‏گستر در سرتاسر جهان، تقريباً مورد اتفاق همة ادياني است كه در عالم سراغ داريم. اديان الهي و آسماني ـ كه اغلب اين اديان ريشه‏هاي الهي و آسماني دارند ـ نخواسته‏اند اميد واهي به مردم بدهند؛ آنها واقعيتي را بيان كردند.

مهدويت در باور شيعي

خصوصيت اعتقاد ما شيعيان اين است كه اين حقيقت را در مذهب تشيع از شكل يك آرزو، از شكل يك امر ذهني محض، به صورت يك واقعيت موجود تبديل كرده است. حقيقت اين است كه شيعيان وقتي منتظر مهدي موعودند، منتظر آن دست نجات‏بخش هستند و در عالم ذهنيات غوطه نمي‌خورند؛ يك واقعيتي را جستجو مي‌كنند كه اين واقعيت وجود دارد. حجت خدا در بين مردم زنده است؛ موجود است؛ با مردم زندگي مي‌کند؛ مردم را مي‏بيند؛ با آنهاست؛ دردهاي آنها، آلام آنها را حس مي‌کند. انسان‌ها هم، آنهايي كه سعادتمند باشند، ظرفيت داشته باشند، در مواقعي به طور ناشناس او را زيارت مي‌كنند. او وجود دارد؛ يك انسان واقعي، مشخص، با نام معين، با پدر و مادر مشخص و در ميان مردم است و با آنها زندگي مي‌کند. اين، خصوصيتِ عقيدة ما شيعيان است.

آنهايي هم كه از مذاهب ديگر اين عقيده را قبول ندارند، هيچ‏وقت نتوانستند دليلي كه عقل‏پسند باشد بر رد اين فكر و اين واقعيت، اقامه كنند.

… فرزند مبارك پاك‌نهاد امام حسن عسكري(ع)، تاريخ ولادتش معلوم است، مرتبطينش معلومند، معجزاتش مشخص است و خدا به او عمر طولاني داده است و مي‌دهد. و اين است تجسد آن آرزوي بزرگ همة امم عالم، همة قبائل، همة اديان، همة نژادها، در همة دوره‏ها. اين، خصوصيت مذهب شيعه دربارة اين مسئلة مهم است.

انتظار فرج

يك نكته در باب مسئلة مهدويت اين است كه شما در آثار اسلامي، در آثار شيعي مي‏بينيد كه از انتظار ظهور حضرت مهدي تعبير شده است به «انتظار فرج». فرج يعني چه؟ يعني گشايش. كِي انسان انتظار فرج دارد؟ انتظار گشايش دارد؟ وقتي يك فروبستگي‏اي وجود داشته باشد، وقتي گرهي هست، وقتي مشكلي هست. در زمينة وجود مشكل، انسان احتياج پيدا مي‌کند به فرج؛ يعني سرانگشتِ گره‏گشا؛ بازكنندة عقده‏هاي فروبسته. اين نكتة مهمي است.

معناي انتظار فرج به عنوان عبارت اخراي انتظار ظهور، اين است كه مؤمنِ به اسلام، مؤمنِ به مذهب اهل‏بيت(ع) وضعيتي را كه در دنياي واقعي وجود دارد، عقده و گره در زندگي بشر مي‌شناسد.

… انتظار يعني قانع نشدن، قبول نكردن وضع موجودِ زندگي انسان و تلاش براي رسيدن به وضع مطلوب، كه مسلّم است اين وضع مطلوب با دست قدرتمند ولي خدا، حضرت حجت‏بن‏الحسن، مهدي صاحب زمان(ع) تحقق پيدا خواهد كرد. بايد خود را به عنوان يك سرباز، به عنوان انساني كه حاضر است براي آنچنان شرائطي مجاهدت كند، آماده كنيم.
انتظار فرج معنايش اين نيست كه انسان بنشيند، دست به هيچ كاري نزند، هيچ اصلاحي را وجهة همت خود نكند، صرفاً دل خوش كند به اينكه ما منتظر امام زمان(ع) هستيم. اينكه انتظار نيست. انتظارِ چيست؟ انتظارِ دست قاهرِ قدرتمندِ الهيِ ملكوتي است كه بايد بيايد و با كمك همين انسان‌ها سيطرة ظلم را از بين ببرد و حق را غالب كند و عدل را در زندگي مردم حاكم كند و پرچم توحيد را بلند كند؛ انسان‌ها را بندة واقعي خدا بكند. بايد براي اين كار آماده بود. تشكيل نظام جمهوري اسلامي يكي از مقدمات اين حركت عظيم تاريخي است. هر اقدامي در جهت استقرار عدالت، يك قدم به سمت آن هدف والاست. انتظار معنايش اين است. انتظار حركت است؛ انتظار سكون نيست؛ انتظار رها كردن و نشستن براي اينكه كار به خودي خود صورت بگيرد، نيست. انتظار حركت است. انتظار آمادگي است. اين آمادگي را بايد در وجود خودمان، در محيط پيرامون خودمان حفظ كنيم.

آفت‌ها و آسيب‌ها

البته مثل همة حقايقي كه در برهه‏هاي مختلفي از زمان ملعبة دست سودجويان مي‌شود، اين حقيقت هم گاهي ملعبة دست سودجويان مي‌شود. اين كساني كه ادعاهاي خلاف واقع مي‌كنند ـ ادعاي رؤيت، ادعاي تشرف، حتّي به صورت كاملاً خرافي، ادعاي اقتداي به آن حضرت در نماز ـ كه حقيقتاً ادعاهاي شرم‏آوري است، اينها همان پيرايه‏هاي باطلي است كه اين حقيقت روشن را در چشم و دل انسان‌هاي پاك‌نهاد ممكن است مشوب كند. نبايد گذاشت. همة آحاد مردم توجه داشته باشند اين ادعاهاي اتصال و ارتباط و تشرف به حضرت و دستور گرفتن از آن بزرگوار، هيچ كدام قابل تصديق نيست. بزرگان ما، برجستگان ما، انسان‌هاي باارزشي كه يك لحظة عمر آنها ارزش دارد به روزها و ماه‏ها و سال‌هاي عمر امثال ما، چنين ادعاهايي نكردند. ممكن است يك انسان سعادتمندي، چشمش، دلش اين ظرفيت را پيدا كند كه به نور آن جمال مبارك روشن شود، اما يك چنين كساني اهل ادعا نيستند؛ اهل گفتن نيستند؛ اهل دكان‏داري نيستند. اين كساني كه دكان‏داري ميكنند به اين وسيله، انسان ميتواند به طور قطع و يقين بگويد اينها دروغگو هستند؛ مفتري هستند. اين عقيدة روشن و تابناك را بايستي از اين آفت اعتقادي دور نگه داشت.

وظيفة عالمان و روشنفکران

… اين عقايد را بايستي اولاً درست فهميد، ثانياً آنها را با تدبر و تأمل عمق بخشيد، ثالثاً آنها را به‌درستي منتقل كرد. در همة مجموعه‏هاي فرهنگي اينجور است. در آموزش و پرورش، يك معلم، يك مدير آموزشي يا پرورشي به بهترين وجهي مي‌تواند از اين فرصت طلاييِ عمر نوجوان ما كه در اختيار اوست، استفاده كند. عقايد ديني را نه فقط در زنگ تعليمات ديني، بلكه مي‌شود آن را در همة فرصت‌هاي تعليم، با هوشياري، با دقت، با سنجيدگي، در عمق ذهن و جان متعلم جايگزين كرد، تا او فرصت پيدا كند آن را در دل و مغز خود رشد بدهد.

… اين را، هم جوانان ما ـ جوانان فرزانة ما، دانشجويان ما، طلاب فاضل ما ـ هم مجموعه‏هايي كه متصدي آموزشند، متصدي تبليغند، متصدي پرورش افكار و اذهان هستند، بايد توجه كنند. نشان دادن آن حقيقتي كه در اختيار مذهب اماميه و پيروان اهل‏بيت(ع) هست به مخاطب، مساوق1 با قبول مخاطب و همراه با تصديق و پذيرش مخاطب است. حقيقت را بايد نشان داد. بايد سعي كنيم پيرايه‏ها، خرافه‏ها، ادعاهاي دروغين، كج‏فهمي‏ها، بدفهمي‏ها دخالت نكند. البته نقش علماي دين، مبلغان برجسته، روشنفكران در اين زمينه نقش برجسته‏اي است.

پي‌نوشت‌ها:
٭ برگرفته از: پايگاه اينترنتي Khamenei.ir.
1. مساوق: منطبق، برابر.

 نظر دهید »

سامری های امت

25 تیر 1392 توسط میرعیسی خانی

هیچ نظام فکری را نمی توان یافت که حقایقی در آن وجود نداشته باشد. حتی باطل ترین نظام ها نیز بهره ای از حقیقت دارند؛ اما این حقایق نمی تواند به گزاره های نادرست ارزش ببخشد، همان گونه که نادرستی این گزاره ها نمی تواند به گزاره های نادرست ارزش ببخشد، همان گونه که نادرستی این گزاره ها نمی تواند از ارزش قضایای صادق بکاهد. نوشتار پیش رو نیز تنها بر آن بخش از گفته ها و کرده های صوفیان و مدعیان عرفان انگشت گذارده است که با مبانی دینی سر آشتی ندارد و هیچ گاه بر آن نیست تا از ارزش عرفان بکاهد و یاعرفان را غیر دینی و یا در تعارض با دین بشمارد و یا مقامی را انکار نماید که انکار مقامات، خود، حجاب بزرگ طریق است.
باطل زشت است و هیچ کس حاضر نیست آن را در آغوش گیرد، پس به ناچار باید خود را بزک کند تا بتواند برای خویش مشتری بیابد. این دغل کاری، آدمیان را فریب می دهد و آنان را به دام می کشاند و در بند می کند. معنویت گرایی و اوج آن، عرفان، نیز به این آفت گرفتار آمده است. معنویت جاذبه دارد و همگان می خواهند همنشین آن باشند. درست است که تاریخ، کم و بیش از افراد و گاه گروه هایی نام برده است که جنبه روحانی بشر را نفی کرده اند؛ اما هیچ گاه این نگاه؛ حکومت نیافت و اصلاً نتوانست فرهنگی غالب و مانا شود و مگر می شود همواره خورشید را نادیده گرفت؟ حتی در جوامع غربی که مدت ها این نیاز سرکوب می شد، گرایش به معنویت گسترش یافته است و اندیشه وران آن سامان این موضوع را در کانون بررسی های خود قرار داده اند؛ ولی این سخن بدین معنا نیست که عرفان از هجوم باطل در امان مانده است و دین، تمام آرایی را که به نام عرفان سند خورده اند، می پذیرد. آن چه امروزه به نام عرفان ذهن های جامعه را به خود مشغول کرده، از جنبه های گوناگون آفت زده است. این انحراف ها را هم می توان در منشا آن یافت و هم در غایتی که برای آن تصور شده است. راه رسیدن به غایت و همچنین موانع راه نیز گاه به اشتباه تبیین شده است که این نوشتار به اختصار به آن ها می پردازد.

خشت اول چون نهد معمار کج (انحراف در منشا عرفان های دروغین)

نگاهی به پیدایش و تطورعرفان در جوامع اسلامی نشان می دهد که آن چه نام عرفان را با خود به یدک می کشد، تنها آبشخور آن دین نبوده است و ریشه پاره ای از آموزه های عارفانه را باید در آن سوی مرزهای دین جست و جو کرد. بررسی های تاریخی نشان می دهد که تصوف و عرفان اسلامی؛ متاثر از فرهنگ های بیگانه بوده است. در اوایل حکومت بنی عباس، گروهی از تارکین دنیا و دوره گردان های هندی و مانوی در عراق و ممالک دیگر اسلامی منتشر شدند و عقاید خاص خود را نشر دادند. خرقه پوشیدن هم از رسوم هندی ها است. بوداییان نیز تاثیر گذاشتند. سیاحان بودایی سرگذشت بودا را منتشر و او را سرمشق زهد و ترک دنیا معرفی کردند.
از جمله شباهت های نزدیک میان بوداییان و مسلک تصوف، ترتیب مقامات است که سالک آرام آرام و به ترتیب از مقامی به مقام دیگر بالا می رود تا به مقام فنا می رسد. مسیحیت هم در تصوف تاثیرگذار بوده است. مسیحیت از راه مرتاضان و فرقه های سیار راهبان به ویژه فرقه های سوریه ای که در اطراف بودند و اغلب از فرقه نسطوریه به شمار می آمدند، بسیار چیزها به صوفیه اسلام آموخته است. (1) تاثرپذیری از فرهنگ های بیگانه با مکتب اهل بیت همخوانی ندارد.
پیشوایان دینی بارها شاگردان و پیروان خود را از زانوی شاگردی زدن در مکتب دیگران بر حذر داشته اند؛ چرا که دیگران علم خویش را از یک منبع مطمئن دریافت نکرده اند و چه بسا آلوده به مطالبی باشد که هر چند در ظاهر زیبا است اما نتایجی سوء دارد که در نگاه نخست فرد بدان پی نمی برد اما گذر زمان آن را برملا می کند؛ ولی علوم اهل بیت علم ناب است و مغشوش به جهالت های علم نما نیست و اصلاً علم و معارف را جز در خانه اهل بیت نمی توان یافت.(2)

عبادت تا کجا؟ (انحراف در غایت)

بی توجهی به مکتب اهل بیت، مدعیان عرفان را به سخنانی واداشته است که حتی در میان معروفین به تصوف نیز مخالفانی داشته است؛ ولی چون با رنگ و لعابی فریبا عرضه شده، خواستگارانی پیدا کرده است. از این مدعیان نقل شده که انسان در مرتبه ای، از تکلیف ساقط است… این ادعا با واکنش تندی روبرو شد. از غزالی منقول است: فردی اگر خیال کند میان او و خدا حالتی است که در آن حالت نماز از او برداشته می شود و نوشیدن شراب برایش حلال است و یا استفاده از اموال سلطان جائر مباح است که برخی از مدعیان تصوف چنین گمانی را دارند؛ بی تردید باید کشته شود.(3) این سخن که امروزه به شکل “مهم این است که دل پاک باشد” ترجیع بند گفته های دلدادگان اباحه گری است، نمی تواند بدون پشتوانه نظری باشد و چون این سخن در فضای اسلامی پخش می شود، حتماً باید پشتوانه ای از آیات قرآن و روایات برای آن ساخت.
در برخی متون، تفاسیری ارائه شده است که چه بسا اسباب سوء استفاده عارف نمایان قرار می گیرد. بزرگانی مانند محقق لاهیجی، انسان هایی زاهد و وارسته بودند که عبارت لیعبدون در آیه «و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون»(4) ( و جن و انس را نیافریدم جز برای این که مرا بپرستند) را به لیعرفون تفسیر کرده اند.(5) این تفسیری به حق و درست است؛ اما توسط برخی از مدعیان عرفان، مستند بی مهری آنان به شریعت قرار گرفته است، به گونه ای که آنان عمل به شریعت را ترک کرده، از انجام عبادت دریغ می ورزند به این بهانه که، غایت خلقت بر اساس این تفسیر، معرفت است و باید برای دست یابی به آن کوشید؛ پس عبادت اهمیت ندارد و اصرار بر آن بی معنا است و سقف اعتبار آن محدود است!
تردیدی نیست که عبادت بدون معرفت علمی بدون روح است؛ معرفت به عبادت ارزش می بخشد، اما این امر نباید دست آویزی برای ترک عبادت باشد. آن چه از ظاهر آیه برمی آید و بزرگان اهل تفسیر هم بدان اشاره کرده اند، اصالت داشتن عبادت است و فرموده اند: حقیقت عبادت، برترین هدف خلقت است. حقیقت عبادت این است که فرد از خود و هر چیزی جدا شود و خدا را یاد نماید. بدیهی است چنین عباداتی مترتب بر معرفت است.(6)
روایات بسیاری همین مطلب را تایید می کند. در روایتی از امام حسین(ع) نقل شده است که فرمودند: خداوند بندگانش را آفرید تا او را بشناسند و چون شناختند او را بپرستند و عبادت کنند و با عبادت خدا از عبادت دیگران بی نیاز شوند.(7)
درباره عبادت و جایگاه آن گاه برخی با استناد به آیه «واعبد ربک حتی یاتیک الیقین»(8) (و پروردگارت را پرستش کن تا این که مرگ تو فرا رسد) ادعا کرده اند که این آیه گویای این است که با حصول یقین، تکلیف نیز برداشته می شود. مرحوم علامه طباطبایی در تبیین تداوم تکلیف تا هنگام مرگ می فرمایند: نوع انسان غایتی دارد که این غایت با جامعه تحقق می یابد. وقتی جامعه شکل می گیرد به قوانینی نیاز دارد که این قوانین پایبند باشد؛ چه این قوانین صلاح جامعه را در پی داشته باشد و چه قوانین عبادی باشد که انسان را به غایت کمالش می رساند. دلیل این پایبندی برای فرد ناقص کمال طلب کاملاً روشن است، چون او باید از این قوانین پیروی کند تا به کمال برسد.
انسان کامل هم باید به این قوانین پایبند باشد؛ زیرا معنای کمال این است که برای وی در دو جنبه علم و عمل ملکه ای حاصل شده است که از این ملکه اعمالی سر می زند که به نفع فرد و جامعه باشد و فرد و جامعه را اصلاح نماید. از این ملکه همچنین عباداتی متناسب و در شأن این معرفت تحقق می یابد که به مصلحت فرد و جامعه است. حال اگر خدا اجازه دهد که چنین فردی از انجام آن قوانین سرباز زند، این وضع منجر به فساد جامعه می شود. از آن گذشته، وقتی یک ویژگی در فردی به ملکه تبدیل شد، خود به خود آثار آن ملکه به منصه ظهور می رسد و نمی توان آن را بازداشت.(9)
ادامه دارد …

پی‌نوشت ها
:
1- دکتر غنی، تاریخ تصوف در اسلام، ج2، ص155- 157
2- کافی، ج1، ص51
3- الاقناع موسی الحجاوی، ج2، ص 210
4- ذاریات، 56
5- شرح گلشن راز، ص 7
6- المیزان، ج18، ص 388
7- ابوالفتح کراجکی، کنزالفوائد، ص 151
8- حجر، 99
9- المیزان، ج12، ص200


منبع:

محمد رضا فلاح، نشریه فرهنگ پویا، شماره 6

 نظر دهید »

پشمينه‌پوشان مدرن

24 تیر 1392 توسط میرعیسی خانی

«كابوك» در زمان اندكي مريدان بسياري پيدا كرد و پس از چندي ثروت هنگفتي اندوخت اما پيش از خارج شدن از مملكت سكته كرد و درگذشت و شعور باختگان را با حيرت شگرفي تنها گذاشت كه چگونه سلطان شفا از  درمان بيماري خود عاجز مانده است. سه دهه پيش مرد جواني به نام شعبان طاووسي- ملقب به كابوك- مدعي شد با  استفاده از هيپنوتيزم و دسترسي به علوم ماوراءالطبيعه بيماران صعب‌العلاج را شفا مي‌دهد.
«كابوك» در زمان اندكي مريدان بسياري پيدا كرد و پس از چندي ثروت هنگفتي اندوخت اما پيش از خارج شدن از مملكت سكته كرد و درگذشت و شعور باختگان را با حيرت شگرفي تنها گذاشت كه چگونه سلطان شفا از  درمان بيماري خود عاجز مانده است.

جاي خالي عرفان
علاقه جوانان  ايراني به عرفان غيرقابل انكار است اما از آنجا كه بستر مناسبي براي علاقمندان به عرفان ناب فراهم نشده معمولاً دلباختگان عالم كشف و شهود در دام كلاهبرداراني گرفتار مي‌شوند كه با پوسته و پوستين‌هاي عرفان‌نما از راه مي‌رسند و دام ريا بر سر راه خلايق سرگشته مي‌گسترانند.
بازگشت به منابع غني عرفان اسلامي و عرفان شرقي مي‌تواند در بسته شدن دكان كلاهبرداران عارف نما موثر باشد اما متأسفانه در اين خصوص اراده چنداني از سوي متوليان امر احساس نمي‌شود.
در ده سال گذشته مكاتب مجهول وارداتي با عناوين فريبنده‌اي در كشور راه‌اندازي شده و مريدان بسياري نيز يافته‌اند. اين در حالي است كه اصالت عرفان از سوي رسانه‌ها تا حدود بسياري ناديده گرفته شده است.
بسته‌هاي مشكوك عرفاني در شرايطي وارد كشور مي‌شود كه غربي‌ها با تكيه بر عرفان شرق مكاتب جديدي را تأسيس مي‌كنند و با شبيخون زدن به احساسات شرقي نيازهاي روحي و رواني خود را ارضا مي‌كنند.

از «كابوك» تا «رام‌الله
»
پيمان فتاح با نام مستعار «م.ايليا» و لقب پرطمطراق رام‌الله در عرصه عوامفريبي گوي سبقت را از كابوك و هم صنفان وي ربوده است و با ادعايي شگفت‌آور پا به عرصه علوم ماوراء الطبيعه گذاشته است.
فتاح كه به  مدد رسانه‌هاي متعدد و البته غفلت فراگير متوليان فرهنگي كشور، احساسات مذهبي جوانان ايراني را نشانه گرفته در آخرين حركت تبليغاتي با نفوذ به پربيننده‌ترين سايت ايراني قصد دارد به امپراطوري خود وسعت بدهد.
حال با مروري بر شرح احوال او از زبان يكي از مريدان بررسي مي‌كنيم كه اين مراد هزاره سوم چه در چنته دارد.
مريد پاك‌باخته در شرح كرامات رام‌الله مي‌نويسد: «روح خدا در او حلول كرده است و  او خود نوري زنده است كه هرگاه نور روحي خود را بر كسي بتاباند به او زندگي و حيات مي‌دهد و انتقال اين نور از او به بركت و شفاي بيماري‌ها منتهي مي‌شود… كلمات او سرشار از نيروي آفرينندگي و قوه خلاقه است… كيفيت قدرت شفادهندگي او در مقابله با افرادي كه به اين نام مشهورند، غيرقابل مقايسه است. او ارتباط گسترده‌اي با عالم غيب دارد و وجودش مملو از قدرت‌هاي غيبي است. قدرت الهي او در شفاي بيماري‌هاي صعب‌العلاج و حتي علاج‌ناپذير بوده است…»
اين چند سطر فقط گوشه‌اي از درياي تعريف و تمجيد از «م. ايليا» است كه خود را در سايت رسمي با عنوان غلط ‌انداز «معلم جهاني و قطب علوم باطني» معرفي كرده است.
هرچند نمايندگان مجلس شوراي اسلامي چندين‌بار از وزراي كشور و اطلاعات درخواست كرده‌اند تا با سوءاستفاده كنندگان از احساسات مذهبي برخورد كنند  اما رييس مركز مجهول‌المكان (و البته بين‌المللي) علوم باطني آزادانه به فعاليت خود ادامه مي‌دهد و از راه فريب جوانان به ثروت‌اندوزي ادامه مي‌دهد.

قطب در محاق

قطب جديد راه گم كردگان وادي طريقت و معرفت از نهادهاي نظارتي و قانوني هراس چنداني ندارد و به همين دليل آزادانه به فعاليت خود ادامه مي‌دهد. اين قطب جوان با چند شماره تلفن در طول شبانه‌روز آماده پاسخگويي به مريدان است!
البته خانم منشي بزرگترين موسسه علوم باطني!! در پاسخ به تمامي مريدان فقط اين جملات را به زبان مي‌آورد: «منتظر همايش بزرگ ما باشيد. من نمي‌توانم هيچ اطلاعاتي در اختيار شما بگذارم. همه‌چيز در روز همايش مشخص مي‌شود.»
دكتر ايرج خالصي- جرم‌شناس- با اظهار تأسف از فعاليت كلاهبرداران اين‌چنيني به خبرنگار خبرگزاري شهر مي‌گويد: خلاء قانوني به شيادان حوزه ماوراءالطبيعه اجازه سوءاستفاده مي‌دهد. وي در باره خلاء قانوني اين چنين توضيح مي‌دهد: اگر مدعيان شفابخشي و ارتباط با عالم غيب پولي دريافت نكنند، كلاهبردار شناخته نمي‌شوند.
بي‌ترديد فعاليت قطب‌هاي متقلبي نظير «م.ايليا» يا همان رام‌الله در درازمدت اثرات تخريبي بسياري در روح و روان جوانان اين سرزمين به جا خواهد گذاشت و اگر در حال حاضر سر اين چشمه با «بيل» گرفته نشود چند سال بعد با «فيل» هم مسدود نخواهد شد.
تا كنون واكنشي جدي از سوي محافل متولي فرهنگ و عرفان نسبت به اين شيادي آشكار صورت نگرفته است.
اما تلاش خبرگزاري شهر براي انگيزه‌يابي اين قبيل فعاليت‌ها همچنان ادامه خواهد داشت.
در گزارش‌هاي بعدي، باز هم از مدعيان دروغين عرفان و تصوف خواهيم نوشت.           
به نقل از پايگاه اينترنتي شهر

 نظر دهید »

گوساله هاي سامري قرن بيست و يکم

24 تیر 1392 توسط میرعیسی خانی

“مشکلاتتان حل مي شود، کنکور قبول مي شويد، راه رستگاري ما هستيم و….". تمام اين ها قسمتي از ادعاهاي مدعيان دروغين امام زمان(عج) است. افرادي که ادعا هايشان انسان را به خنده مي اندازد ،ولي افرادي حاضر مي شوند به راحتي ادعاي آن ها را بپذيرند ودر نهايت دچار مشکلات وصدمات روحي ،جسمي ومالي شوند.ولي به واقع تا کي زنجيره اظهار وجود مدعيان دروغين امام زمان ادامه پيدا خواهد کرد؟
شما دوست داريد يکسال به صورت پيوسته و مداوم درس بخوانيد و يا با يک راه ميان بر به دانشگاه و رشته دلخواهتان دست پيدا کنيد». شايد اگر خود من هم به جاي گيرنده اين پيامک بودم ته دلم مي لرزيد که شايد واقعا راه بهتري هم از درس خواندن و کنکور دادن براي رسيدن به صندلي يکي از دانشگاه هاي معروف تهران وجود داشته باشد. به خصوص اگر امضاي بعضي از مراجع بلند پايه در تصديق اين روش را مي ديدم احتمالا سراغ جور کردن پول آن هم مي رفتم.
سال پيش که چنين اطلاعيه اي در بعضي از نقاط شهرک غرب تهران توزيع شد، در پايان آن سخنان برخي از علما و شخصيت هاي مطرح ديني در تاييد عملکرد يک دعانويس به نام «ش.ق» به عنوان دعانويس کارآزموده و با تجربه منتشر شد. همان موقع دل بعضي ها لرزيد و گول اطلاعيه قلابي را خوردند. در واقع اين يکي از شيرين کاري هاي متعدد مدعيان دروغين حضرت امام زمان (عج) است که طي اين چند ساله بسياري از آنها با ادعاي ارتباط با ائمه معصومين دست به کلاه برداري و سوء استفاده هاي وسيع مالي زده اند که حتي شنيدن آنها براي يک انسان عاقل خنده دار به نظر مي آيد.
شايد رديف کردن بعضي از اين ادعاها باعث باز شدن گوش کساني شود که دل به اين ادعاهاي دروغين مي بندند و گول اين افراد را مي خورند.

مدعيان دسته اول:توجه ويژه به مجالس زنان

اکثر مدعيان دروغين صاحب الزمان (عج) همواره توجه ويژه اي به قشر زنان دارند و به نظر مي آيد در اکثر مواقع نيز در برآورده کردن اهداف خود نيز موفق بوده اند. فردي به نام «ف.م» که در يکي از روستاهاي شهري در نزديکي تهران سکونت دارد مدعي ملاقات با ائمه اطهار شده و با طرح اين ادعا توانسته گروهي از زنان و البته مردان ساده لوح را به دور خود جمع کند. اين فرد با حضور در محافل زنانه و طرح ادعاي خود از زنان مي خواهد تا به سمتي که او نشان مي دهد و مدعي است يکي از ائمه در آنجا حضور دارد، سلام کنند.
او با طرح اين ادعا که بسياري از امام زادگان را در عالم رويا مي بيند از مردم مي خواهد براي ساخت آن امامزادگان به او پول پرداخت کنند و با ادعاهاي خود مبالغ هنگفتي را هم جمع آوري کرده است که تا به حال مشخص نيست با آنها چه کرده است. از طرفي به نظر مي آيد که اين کار در خانواده اين فرد نيز موروثي است. چرا که مادر بزرگ وي نيز در زمان حيات او ادعاهاي مشابهي را مطرح کرده است.
در برخي از مواقع هم اين مدعيان، خود به سراغ طعمه ها مي روند. به عنوان مثال فردي به نام «ح.ر» ساکن شهريار، چندي پيش در اطراف شهرستان ورامين جلساتي تشکيل داده و در اين جلسات فقط از دختران جواني که تا 22 سال سن داشته باشند را دعوت مي کرد. وي در جلساتش ادعا کرده که يکي از ياران حضرت حجت(عج) است و به همين وسيله عده اي از جوانان را مريد خود کرده بود اما خوشبختانه دادگاه قرچک ورامين وي را دستگير و جلسات او را نيز تعطيل کرده است.
اما اکثر مواقع، آخر کار به خوبي و خوشي تمام نمي شود و زماني پاي مراجع انتظامي و قضايي به ميان مي آيد که کار به روابط غير اخلاقي و نامشروع کشيده شود.

مدعيان دسته دوم : عمر پانصد ساله مي دهيم

دسته دوم از مدعيان دروغين امام زمان افرادي هستند که ادعاهاي عجيب و غريبي ارايه مي کنند. اين دسته اغلب از نقاط ضعف عاطفي ،رواني ،اجتماعي و اقتصادي مردم استفاده مي کنند. به عنوان مثال شخصي به نام «ع.ر» با ارسال نمابري به برخي از مراکز دولتي و خصوصي مدعي شده است که به راز طول عمر پانصد ساله دست يافته است. وي در نمابر خود با طرح اين ادعا که نيرو ها وقابليت هاي فوق تصور در اختيار قدرت هاي بزرگ دنيا بوده و او با آنان در ارتباط است مدعي شده که در ازاي دريافت هزينه هاي مربوطه راز طول عمر را فاش مي کند. هزينه هاي فهميدن اين راز، سر به ميلياردها تومان گذاشته و اين در حالي است که نمابر مربوطه از نظر املايي و دستوري داراي غلط هاي بسيار فاحش است و نشان از بي سوادي اين فرد دارد.
در موردي ديگر نيز يک زن با هويت نامشخص با توزيع شماره تلفن همراه خود در بعضي از محلات جنوبي تهران ادعا مي کند که براي بيماران روحي و افرادي که با مشکلاتي موجه شده اند، انرژي مثبت ارسال مي کند و شماره تلفن وي دست به دست در محلات مختلف تهران مي چرخد. وي ادعا مي کند عضو گروهي است که از سوي خداوند به مردم انرژي مثبت اعطا مي کند.
در موردي ديگر فردي به نام «الف » با حضور در مزار شهدا و با برقراري ارتباط عاطفي با برخي از نزديکان شهدا ادعاي ارتباط با ارواح شهدا و گفت و گو با آنان را هم در عالم رويا را مطرح مي کند. اين فرد از آنان مي خواهد تا نزورات و صدقات را به وي بدهند تا وي در ميان فقيران توزيع کند. اين در حالي است که وي با ظاهري آراسته تر از گذشته اقدام به چنين کاري مي کند و مشخص است که چه به سر نذوراتي که قرار بود در بين مردم فقير پخش شود، آمده است.
تمام اينها نمونه اي از سوء استفاده اين افراد از خلاء هاي مختلف زندگي مردم است که به انحاء مختلف از درآمد مردم براي پر کردن جيب هاي خود استفاده مي کنند.

مدعيان دسته سوم: فرقه هاي انحرافي

اين دسته از مدعيان دروغين به مراتب خطرناک تر از ساير مدعيان هستند چرا که آنها علاوه بر سوء استفاده از مريدان خود باعث بدعت ها و انحرافات خطرناک در دين مي شوند که زمينه را براي بدبيني به عقايد ديني به خصوص در بين جوانان فراهم مي آورند.
اين فرقه ها به طور معمول با ايجاد يک هاله مقدس به دور رهبر فرقه و برگزيده شدن اين شخص از طرف امام زمان (عج) به سوء استفاده هاي مختلف از اعضاي خود و حتي تحقير آن ها اقدام مي کنند. به عنوان مثال رييس يکي از فرقه هاي انحرافي در جلسه هفتگي خود در يکي از شهرهاي توابع استان تهران و در جمع مريدان خود گفت: “شما احمق هستيد شما نمي فهميد، من فقط مي فهمم ما بايد رب خود را بشناسيم. چوپان رب گوسفندان است و راه را نشان مي دهد. من هم چوپان شما هستم من علم، اخلاق و عرفان مي ريزم در دل شما پس من رب شما هستم شما بايد رب خودتان را بشناسيد من حاضرم در يک ميدان جلوي چشم همه در آتش بروم و از آن طرف بيرون بيايم و يا وسط آتش مي نشينم و هر که مي تواند در آتش بنشيند و تمام نهادهاي اطلاعاتي امنيتي هم با من هستند از هيچ چيز نترسيد.”
اعضاي اين فرقه با طرح شبهات و مطالب اغراق آميز طرفداران بيشتري را جمع مي کنند و از شرکت کنندگان در جلسات خود مي خواهند که رهبر اين فرقه را راه نجات موجودات بدانند. اين فرقه ها معمولا براي جذب جوانان از کمک هاي مالي و معنوي و حتي از روش هاي عجيب و خلاف قانون استفاده مي کنند. يکي از اين فرقه ها براي جل ب بيشتر جوانان مدعي است که هرکس که به دين آنها بگرود با ساير اعضاي فرقه محرم شده و مي تواند بدون حجاب باشد . اين فرقه که از افرادي کم سواد تشکيل شده است با طرح “دين بدون مذهب” به تبليغ انديشه هاي خود مي پردازد و پيروان آنها مطابق دستور رهبران فرقه که ادعا دارد به عنوان امام آخر الزمان برگزيده شده است ، شهادتين در اسلام و شيوه اقامه نماز را هم تغيير داده اند.
اما مسئله مهم در اين بين اين است که بعضي از اين فرقه ها که عقايد آن ها زمينه ساز انحراف هاي وسيع در بين جامعه وبه خصوص جوانان مي شود،آزادانه در حال فعاليت هستند وبا انتصاب خود به ائمه معصومين و ياران بزگوار آن ها ،عقايد خود را درست وديني جلوه دهند. اين فرقه ها که سابقه بدي به لحاظ نزديکي به رژيم شاهنشاهي سابق نيز دارند،با گسترش فعاليت هاي وسيع تبليغاتي خود که حتي شامل ار تباط با جريان هاي خار جي نيز مي شود ،سعي در تيليغ افکار خود درابعاد جهاني دارند. فرقه هاي مذکورکه يد طولايي در انحراف اصول ديني دارند،با مظلوم نمايي در برابر واکنش مردم متدين نسبت به اعمال خود ،نظام ودستگا هاي انتظامي وقضايي را مسئول چنين اتفاقاتي مي دانند و به تبليغ عليه نظام مي پردازند.
گرچه در ابتدا به نظر مي آيد که عقايد اين فرقه ها چندان از اصول دين وعقايد شيعيان دور نيست ،ولي اگر با دقت به آن ها توجه شود،اين عقايد مي تواند باعث ايجاد انحرا ف هاي خطرناک وظهور مدعيان دروغين ،به واسطه عدم در ک صحيح اين فرقه ها از دين و پايبند نبودن آن ها به عدم مشخص نبودن نائبان امام زما ن (عج)ومنتصب کردن بزرگان خود به نمايندگي از امام زمان(عج) شود . به غير ا زاين در جلسات بعضي از اين فرقه ها ،به بهانه مراسم عرفاني دست به اعمال خلاف شئونات اسلامي زده مي شود که به عنوان مثال فردي به نام “ر.پ"به بهانه مراسم در ويشان با جذب گروهي از جوانان ،مردان وزناني که داراي سوء سابقه مال ومنکراتي هستند ،زمينه لهو لعب آنان را فراهم مي کند. وي همچنين در اين جلسات کتبي شبه انگيز که فاقد مجوز چاپ است ،را دربين شرکت کنندگان مراسم توزيع مي کند. به اين ترتيب ،دستگاه هاي دولتي ،به علت حساسيت موضوع نه تنها وظيفه برخورد با اين فرقه ها وجلوگيري از تبليغات آزادانه آن ها را دارند،بلکه بايد با با لا بردن سطح سواد ديني مردم از گرايش آن ها به اين افکار که از مشرب هاي صوفي گرايانه سرچشمه مي گيرد ،جلوگيري کنند.

منبع: برنا

 نظر دهید »

مذهب سازی ، یهود و جوانان

16 تیر 1392 توسط میرعیسی خانی

  سران يهودي دنيا عزم جدي بر نابودي هر عقيده اي دارند ، آنان تمامي اصول و تئوريها را بهم مي ريزند ، نظامها و حاكميت ها را لرزان مي سازند ، خانواده ها را ويران و نقش مديريتي پدرها و مادرها را لگدمال مي كنند . آنان تصميم گرفته اند كه به هيچ كس اجازه اظهار وجود ندهند ، رسما اعلام مي كنند همه بايد تحت اداره يهود باشند ، همه بايد به شنيدن صداي آنان عادت كنند . همه چيز را آنگونه كه خود مي پسندند ، مي خواهند . جوانان را در دنيايي از خيالات و اوهام شاعرانه گرفتار مي سازند و به وقت استيصال و سر خوردگي لحظه اي كه جوان به هر چيزي چنگ مي زند تا خود را از مهلكه نجات دهد ، مذهب جعلي اي كه سران يهودي از پيش طراحي كرده اند در اختيار او مي گزارند .
بر اين اساس مي گوييم :
1.شيطان پرستي مذهبي است ساختگي كه توسط سران يهودي اي كه مديريت افكار و انديشه ها را در انحصار خود مي پندارند بوجود آمده است . يهود با صرف مبالغ هنگفت و با خدمت گرفتن هنرپيشگان ، خوانندگان ، نوازندگان ، انتشار سي دي هاي آموزشي ، مجلات ، روزنامه ها و كاباره ها … در صدد پر كردن خلاء روحي و معنوي جوانان غرب و به تبع جوانان شرق برآمده است . تا جايي كه بگفته رئيس بيمارستان نوجوانان نيويورك ، شيطان پرستي يكي از شايع ترين تهديداتي است كه در مقابل بچه هاي امروز قرار گرفته است . پر واضح است وقتي كليسا نتواند در مقابل خواسته هاي معنوي جوانان الگوي مناسبي ارائه دهد ، آناني كه خود را گرگ مي خوانند هدايت گله هاي گوسفند را بعهده خواهند گرفت . و كيست كه متوجه استخوانهاي شكسته كليسا نشده باشد . رئيس بخش تحقيقات سري پليس ايالات متحده مي گويد :
مي توانيد مرگ را در بيشتر كليسا ها لمس كنيد ، چيزي براي ادامه حيات وجود ندارد .
2.شيطان پرستي دنيايي را ترسيم مي كند كه هيچ روزنه اميدي براي آن متصور نيست . به همين جهت شيطان پرستي را جهان تاريك نيز ميگويند.
3.شيطان پرستي آنگونه كه خود مي گويد حقيقتي را جستجو مي كند كه در اين جهان يافت نمي شود . خود كشي كه از موارد رايج اين آيين است ، توجيهي اينگونه دارد : اگر بپرسي چرا خودت را مي كشي ؟ مي گويد مي خواهم به حقيقت برسم و حقيقت در اين دنيا به دست نمي آيد . پيامبر عزيز اسلام (ص) عبارتي دارد كه مي فرمايند : در آخر الزمان ، دنباله روها از نابخردان پيروي مي كنند .
مذهب سازان عصر جديد بسيار زيرك هستند . آنان به اين حقيقت رسيده اند كه هميشه گروهي در دنيا وجود دارند كه از هيچ گونه استقلال فكري برخوردار نيستند و متاسفانه اين گروه كمتر به خردمندان تمايل دارند ، بلكه ميل بيشترشان به كساني است كه هوي و هوس را سر لوحه كار خود قرار داده اند .
پروتكل هاي دانشوران يهود به صراحت به تربيت و آموزش افراد اشاره دارد ، مي گويد :
تا زماني كه افراد جوامع مختلف مطابق الگو و انگاره هاي تربيتي ما دوباره تربيت نشوند ، نمي توانيم برنامه هايمان را در اين گونه جوامع مطابق با روشي كلي و يكسان پياده كنيم . اما اگر برنامه ها را محتاطانه و توام با آموزش آغاز كنيم مي توانيم در كمتر از يك دهه منش و خلق و خوي سر سخت ترين افراد را تغيير داده و آنها را مانند افرادي كه از پيش مطيع ساخته ايم به زير سلطه خويش در آوريم .
4. به شيطان پرست تفهيم مي كنند كه دنياي شيطان پرستي زندگي در ميان لجن است و هيچ وقت نمي شود در لجن زندگي كرد و به لجن آلوده نشد و هيچ چاره اي براي پاك شدن نيست جز مردن و رهايي از اين دنيا .
5. به شيطان پرست مي فهمانند زندگي در اين دنيا بر پايه دروغ است و همه باورهاي مردم بر پايه همين دروغ شكل گرفته است ، همه عادت كرده اند دروغ بگويند ، لذا اگر حرف راست هم بزنيد كسي آن را باور نمي كند.
 6. شيطان پرستي آييني است كه همه چيز را منفي ارائه مي دهد . آدم شيطان پرست عمر شب را بلند مي داند . او حتي خورشيد را مانع از تابش نور مي پندارد . آنان همه چيز را منفي مي خواهند ، اگر به باغ سيب بروند همه سيب ها را كال مي بينند و اگر به تئاتر بروند همه بازيگر ها را لال مي پندارند. به شيطان پرست مي گويند چشمهايت را باز كن ، فقط ببين . مغزت را ببند ، فكر نكن . نقش تو ، نقش تماشا چي تئاتر در اين دنياست . آدم وقتي در دام ابليس هايي كه طراح و مديران اجرايي احكام شيطان پرستي اند قرار مي گيرد ، به مثابه مواد خامي خواهد بود كه هر شكلي را اراده كنند ، از او مي سازند. پروتكلهاي دانشوران صهيونيسم جهت دادن به فكر و انديشه مردم غير يهودي را به كمك سخن پردازي و تئوريهاي وسوسه انگيز ، كار متخصصان و مديران يهودي مي داند. آنان آنچنان به تبديل آدمها مي پردازند كه بسياري از افراد از اينكه موجود ديگري شده اند كه خودشان نيستند ، خبر دار نمي شوند. حتي آناني كه فكر مي كنند مدير و طراح و برنامه ريز حداقل بخشي از شيطان پرستها هستند ، تنها عاملي ناچيز و بي مقدارند كه كوركورانه در خدمت ابليس بزرگ قرار گرفته اند.
7. راهي كه براي شيطان پرست ترسيم مي كنند معجوني است كه هر آدم گرفتاري را به وحشي گري و نفرت سوق مي دهد. اولا راه نيست ، كوره راه است. مسيري است كه به هيچ جا راه ندارد. بن بست است. رسما اعلام مي كنند ما به مقصد نمي رسيم. براي شيطان پرست تفهيم مي كنند جاده اي كه در آن قرار دارد پر از خط كشي هاي در هم و بر هم است. و او در يافتن راه خروج تا سر حد جنون و ديوانگي پيش مي رود و سر انجام مطمئن مي شود راه بازگشتي وجود ندارد.
8. احياء اخلاق مصيبت بار قوم لوط امروز از طريق گروههاي شيطان پرست و وابسطه به آن ترويج مي شود. پيشرفت هم جنس خواهي باور كردني نيست. حمايت مقامات ارشد كليساي انگليس ، پارلمان اتحاديه اروپايي ، انجمن اطلاعات جنسي و انجمن آموزش و پرورش ايالات متحده … ننگ آور است. امروز ديگر صليب هاي وارونه ، ستاره پنج پر ، خفاش ، صورتهاي نقاشي شده ، ماسك هاي حيوانات درنده ي شاخ دار ، برهنه پوشي … تنها نشانه ها و سمبل هاي شيطان پرستي نيست. عمده ترين نشانه شيطان پرستي را در تجاوز و قتل به ويژه در تجاوز به كودكان و نوجوانان به همراه قتل آنان بايد ديد. مدتي پيش روزنامه هاي آمريكا نوشتند جمعي شيطان پرست دستگير شدند كه نوجوانان و حتي كودكان را وحشيانه مورد تجاوز قرار داده و با ساتور تكه تكه مي كرده اند. استفاده افراطي از مشروبات الكلي ، مواد مخدر ، قرص هاي روان گردان و انرژي زا ، استفاده و استعمال آلات مصنوعي ، خوردن و آشاميدن ادرار و مدفوع … معجوني از بيماري هاي روحي ، رواني و جسمي بخصوص بيماري هاي عفوني و ايدز را براي شيطان پرست ها به ارمغان آورده است. ايدز شايع ترين بيماري نزد شيطان پرستان است. و 75 در صد عامل آلودگي شش هزار نفري كه روزانه مبتلا به اين درد بي درمان مي شوند انتقال از طريق تماس جنسي است.
9. توصيه اي كه شيطان پرست ها ناگزير به انجام آنند. شنيدن آهنگ هاي تند همراه با خشونت است. كه وحشت و نفرت را با خود دارد. آنان موظفند هميشه خشم و نفرت خود را نسبت به مسيح و ساير مقدسات اعلام كنند. خود را بي خانماني بيابانگرد بپندارند كه از عشق و محبت متنفرند. آنان خوانندگان بسيار خشني ، كه در صدايشان مي توان غرش حيوانات وحشي را شنيد ، سمبل قدرت شيطان پرستي مي دانند. كه كمبود و نياز خود را با خشونت زياد رفع مي كنند. اهانت به اديان به عنوان آزادي بيان در تصنيف هاي خوانندگان شيطان پرست ترويج و تبليغ مي شود. اكنون موسيقي بي ريشه جاز كه از موسيقي Yidish يهوديان گرفته شده در همه زواياي ذهن جوان آمريكايي و … رخنه كرده ، به طوري كه مايكل جكسون يهودي را از تمام مقدسين كليسا بر تر مي دانند. روزي گروه بيتل ها از سر مزاح اعلام كرده بود كه از خدا نيز معروف تر است و امروز گروه هاي موسيقي شيطان پرست عملا پرچم جنگ با خدا را بر افراشته اند.
10. دوست جوان من بداند:
بنيانگزار فرقه شيطان پرستي يك يهودي از خاندان لوي به نام آنتوان لوي است و در كليساي شيطان آنتوان لوي ، مناسك جنسي جايگاه خاصي دارد. همان رقص ها و كار هاي جنسي كه به وسيله فرانكسيست ها ، به طور مخفي انجام مي شد ، امروز از طريق گروه هاي شيطان پرست مثل متاليكا در سطح عموم رواج داده مي شود. صنعت سكس و بازرگاني تن كه در رديف سود آورترين تجارت هاي جهان است به همراه صنايع مشروب سازي ، قاچاق مواد مخدر ، قمار و صنعت سينما در انحصار يهود است. شبكه وسيعي از كلوبهاي شبانه و فاحشه خانه ها توسط ويليام ساموئل رزنبرگ ، مشهور به بيلي رز ، كه از يهوديان مهاجر به آمريكا است ، تاسيس شد. غول صنايع مشروب سازي ، يهودي مهاجر ، ساموئل برنفمن است. كه امروزه دفتر مركزي كمپاني مشروبات الكلي برونفمن ها ، به نام سيگرام در نيويورك است و در 120 كشور جهان شعبه دارد و فروش سالانه آن بيش از يك ميليارد دلار است.
سلطان دنياي پنهان شخصي است يهودي ، به نام روچيلد ، كه بزرگترين امپراطوري قمار را در ايالات متحده ايجاد كرد او در قاچاق مشروبات الكلي و مواد مخدر ، سرمايه گزاري عظيمي نمود.
اولين فيلم تاريخ سينما كه در آن حريم اخلاق شكسته شد ، ماه آبي است نام دارد كه توسط يك يهودي به نام اتوپرمينگر بسال 1953 كارگرداني شد و براي اولين بار واژه هايي مانند ، آبستن و باكره را بكاربرد. سه سال بعد همين كارگردان يهودي فيلم مردي با دست هاي طلايي را عرضه كرد و يك تابوي اخلاقي ديگر را شكست. او براي اولين بار به نمايش اعتياد به هرويين پرداخت. پرمينگر در فيلم بعدي اش كه در سال 1959 ساخته شد براي نخستين مرتبه ، صحنه تجاوز جنسي را به نمايش درآورد. انسانيت زدايي ، هدف اصلي همه فيلم هاي اين كارگردان يهودي بوده است. و اينك شيطان پرستي با اسطوره سازي و با ارائه مطالب گمراه كننده و پورنوگرافيك سعي در تحقير جوانان و برده داري نوين دارد.

در نگارش این سطور از سایت های فراوانی استفاده شده است . به ویژه از سایت آقای عبدالله شهبازی
http://www.atm.parsiblog.com

 1 نظر

تروای فرهنگی در خانه های ایرانی

15 تیر 1392 توسط میرعیسی خانی

 یکی از افرادی که در این اوضاع به بالاترین قله های شهرت جهانی رسید و زرسالاران و صهیونیست ها  بارها او راتایید کردند ،پائولوکوئیلو است. کوئیلو در سپتامبر 1999 پس از سفر های طولانی به دور ترین نقاط جهان  از سرزمین های اشغالی فلسطین (اسرائیل) دیدن کرد. کتاب های او در این کشور فروش بسیار بالایی داشت و مسئولان حکومت از اندیشه ها و باور های او حمایت کردند . ناشران کتاب های او در اسرائیل  اظهار امیدواری کرده اند که روزی فرا رسد که مردم جهان برای خرید کتاب های نویسندگان اسرائیلی چون کوئیلو در اسرائیل صف بکشند.
روزگاری انسان خود را آفریننده می دید و جهان را در کنترل علم و تکنولوژی سلطه طلب خویش می پنداشت. آن عصر، عصر مدرن نام گرفت. اما بشر، ضعیف تر از آن است که می اندیشد، به نیروی جاودانه ای وابسته است که آرامشش در گرو شناخت او و فنای در اوست، عصر کنونی را عصر معنویت نامیده اند؛ زیرا پس از حدود چهار قرن دورد از معنویت و دین، چیرگی مادیات و فن آوری‌های ماشینی، زندگی بشر هر روز از آرامش دورتر شده است. آرامشی که می پنداشت در فن آوری و ماشین و صنعت آن را می یابد،ولی همین ابزار‌های فنی قدرتی برای برخی شبه انسان‌ها به ارمغان آورد که با آن در فاصله ی حدود چهل سال (1914 تا 1945 میلادی) دو جنگ خانمان سوز و ویرانگر به راه انداختند و دنیا را به نابودی نزدیک تر کردند، دو جنگ جهانی که به کام زرسالاران یهودی و صهیونیست و گاه مسیحی بود.
در این دو دوره جنگ بیش از صد میلیون انسان که بیشترشان بی گناه بودند در آتش سوختند و نابود شدند و سرمایه داران، در نتیجه ی اوضاع بحرانی جنگ  ثروتمند تر شدند. این دو جنگ به نام دین نبود، بلکه حاصل شبه تمدن مدرنیته بود. در یک سو سوسیالیست‌های ملی گرا (نازی‌های آلمانی) و فاشیست‌های ایتالیایی و ژاپنی‌های امپراتور پرست بودند و در سوی دیگر لیبرال‌های انگلیسی و کمونیست‌های شوروی و چین و پراگماتیست‌های آمریکایی و طرفداران فرانسوی حقوق بشر ! این دو نبرد شوم، بازی  کودکانه ی یهود و فراماسونری و سرمایه داری شرقی و غربی چهارصد سال، مکتب‌های مادی را جایگزین دین ساخته و جای خالی دین را با ایسم‌های پر زرق و برق، پر کرده بودند، رسوا کرد.
اما انسان‌های فهمیده پس از فاجعه‌های دوران مدرنیته دریافتند که مدرنیته و مکتب‌های متعددش،نه تنها پاسخ گوی نیازهای زندگی آنها نیستند، بشر را به جهنم بزرگ جنگ با بیش از صد میلیون کشته کشانده اند. به همین دلیل از اواخر دومین نبرد،دوران پس از تجدد  یا پست مدرن آغاز شد که اندیشه وران با حرارت و شور،مدرنیته را نقد می کردند.

قدرت طلبان و منحرف ساختن اشتیاق معنوی و دینی بشر در دوران معاصر

اما سرمایه داران و دنیا طلبان همچنان در این اندیشه بودند که برنامه ی جدیدی آغاز کنند تا باز  بر ثروتشان افزوده شود و استعمار نویی را جایگزین  سنت‌های استثماری خود کنند بهترین راه، نقد پست مدرن‌ها از یک سو و همراهی تاکتیکی با آنها از سوی دیگر بود. چنین شد که پست مدرن‌های سنت گرا مانند روژه گارودی، حامد الگار، رنه گنون  که همراهی با دین را تنها راه رهایی می دانستند، نفی و با فشار‌هایی روبه رو شدند و مکتب‌های پست مدرنی که به سمت معنا گرایی بدون دین پیش می رفتند، تقویت شدند، مانند : معنویت‌های متمایل به بودیسم و هندوئیسم و تائوئیسم و کابالیسم  و رهبانیت مسیحی.
پس از شکست شوروی در جنگ سرد و پیشتازی اروپای غربی و آمریکا در نبرد قدرت جهانی، به یکباره رسانه‌های وابسته به زرسالاران، به بودیسم تبتی (لامائیسم) و کابالیسم (تصوف یهودی) و فرقه‌های جدید و دین‌های ساختگی گرایش پیدا کردند و فیلم‌های متعددی با نام معنویت گرایی از سینمای پر قدرت‌هالیوود به تمام نقاط جهان سرازیر شد و ساده دلان چنین پنداشتند که تراست‌های هنری _تجاری‌هالیوود که بیشتر شان وابسته به صهیونیسم بودند،به سمت انسان گرایی پیش می روند. در این میان معنویت اسلامی هیچ جایگاهی در این روند نداشت. طبیعی است که نمی توان گفت: “سینما و هنر غربی را به اسلام چه کار، آنها که یهودی و مسیحی اند ” زیرا همانگونه که مسلمانان در جامعه‌ی غربی در اقلیت بودند، بودائیان و هندوها و تائوئیست‌ها از مسلمانان هم کمتر بودند. در طول تاریخ غربیان با مسلمانان اندلس و امثال ابن سینا و ابن رشد بیش از اندیشمندان شرق دور آشنا بودند و آثار آنها را به لاتین، انگلیسی، فرانسه و اسپانیولی ترجمه کرده بودند پس باید دلیل بهتری رادر این میان یافت.
کم کم معلوم شد بخشی از معنویت گرایی رسانه‌های وابسته به قدرت مداران برنامه ای حساب شده است برای کم رنگ ساختن معنویت گرایی اصیلی که در نتیجه ی شرایط نامناسب غرب در آنجا در حال رشد بود. از سوی دیگر موسسه‌های شخصیت پرداز غربی که به شدت در کنترل سرمایه داران اصلی قرار داشتند، افراد خاصی را که چندان اصیل نیستند، در کارتل‌های رسانه ای خویش به اوج رسانده اند به گونه ای که هر کوی و برزنی در جهان آنها را می شناسد. این اوضاع تردید هر انسان خردمندی را بیشتر می کند و اندیشه ی دقیق تری می طلبد.

حمایت آشکار سران صهیونیسم از پائولوکوئیلو
یکی از افرادی که در این اوضاع به بالاترین قله‌های شهرت جهانی رسید و زرسالاران و صهیونیست‌ها  بارها او راتایید کردند،پائولوکوئیلو است. کوئیلو در سپتامبر 1999 پس از سفر‌های طولانی به دور ترین نقاط جهان  از سرزمین‌های اشغالی فلسطین (اسرائیل) دیدن کرد. کتاب‌های او در این کشور فروش بسیار بالایی داشت و مسئولان حکومت از اندیشه‌ها و باور‌های او حمایت کردند. ناشران کتاب‌های او در اسرائیل  اظهار امیدواری کرده اند که روزی فرا رسد که مردم جهان برای خرید کتاب‌های نویسندگان اسرائیلی چون کوئیلو در اسرائیل صف بکشند.

کوئیلو پیش از آنکه در سال 1379 ه. ش.  به ایران  بیاید در همایش جهانی سازی “داووس” سخنرانی کرده بود.این همایش یک بار در سال برگزار می شود وتنها شخصیت‌های عالی رتبه ی کشور‌های قدرتمند سیاسی و اقتصادی در آن حضور می یابند و حتی شخصیت‌های رده دوم اجازه ی ورود به این همایش را ندارند. کوئیلو  در این نشست درباره ی آثار خود و نوع عرفانی که ترویج می کند مطالبی گفت. در آن جلسه شیمون پرز (از مسئولان عالی رتبه ی رژیم صهیونیستی) از او قدر دانی کرد و گفت: «معنویتی که شما مبلغ آن هستید در خاور میانه برای ما بسیار مفید است و ما بدین شیوه می توانیم صلح و آرامش یهودیان را در کشور خود حکم فرما کنیم.»
به راستی این چه نوع معنویتی است که روحیه ی جهاد و مبارزه را از مسلمانان فلسطینی به سود غاصبان اسرائیلی می گیرد؟ او در یکی از سفرهایش به سوئیس نیز از دست رئیس جمهور پیشین اسرائیل شیمون پرز هدیه‌هایی دریافت کرد.
بر ماست که به دور از تبلیغات جهانی آثاراین نویسنده‌ی برزیلی را به دقت بررسی کنیم. با جریان رسمی پروپاگاندای جهانی به راحتی می توان پیش بینی کرد که به زودی فیلم‌ها و آثار کمیک و هنری زیادی را از این نویسنده در‌هالیوود و دیگر رسانه‌های مرسوم شاهد خواهیم بود.

نگاهی به برخی آثار و مبانی اندیشه ی پائلوکوئیلو

کوئیلو گرایش مردم جهان به عرفان  در دنیای فعلی را خوب دریافته است و گرایش‌های شدید معنوی و عرفانی در آثارش موج می زند. اندیشه ی وی را نمی توان در عرفان مسیحی خلاصه کرد بلکه آشکارا از برخی اندیشه‌های اسرار آمیز و آمیخته با سحر عرفان سرخ پوستی تاثیر پذیرفته است.حتی مدتی برای یافتن کارلس کاستاندا،از مشاهیر معنا گرای سرخ پوستی، به چند سفر رفت.همچنین مکتب‌های معنوی شرق آسیا و یوگا،بودیسم،هندوئیسم و تائوئیسم بر او تاثیر جدی گذاشته اند. او جادوی سیاه را نیز با دوستش رائول تجربه کرده است. وی از افرادی چون خورخه لوئیس،هنری ویلر، ژورژه امادو،خیام،مولوی،یونگ و پولوس (عالم یهودی مسیحی شده که مسیحیت را به شدت تحت تاثیر خود قرار داد) الگو گرفت و سرانجام سه ازدواج ناموفق او هم در آنچه درباره ی عشق نگاشته، موثر بوده است.
ویژگی آثار او این است که محتوای اشراقی آثار خود را همچون نویسندگان اگزیستانسیالیست، در قالب رمان و داستان ارائه کرده است. او نویسنده‌ی ادبی نیست و نوعی عرفان توده ای را ترویج می کند که در آن رسیدن به مقصد آسان است و خداوند اشتباهات انسان را می بخشد همانگونه که انسان اشتباه‌های خدا را می بخشد. او خداوند را عشق مطلق می داند. کوئیلو خدایی خطاکار را باور دارد که با وجود او آسوده تر با سختی‌های زندگی و گناه کاری خود کنار می آید.در حالی که شناختن خدای کامل و حکیم  به دور از خطا،بسیار آرامش بخش تر است و رنج‌های زندگی را شیرین می کند. آرامشی که با اعتقاد به خدای خطا کار واز راه بخشش او ایجاد می شود، همچون سرابی است که دقایقی به نظر می آید و می گذرد و ماندگار نیست،او در کتاب بریدا عشق را جوهره ی آفرینش می داند.
حدود هفده کتاب او به فارسی ترجمه شده است. از مهم ترین کتاب‌های وی کیمیاگر است. او در این کتاب از داستانی در مثنوی مولوی،دفتر ششم، الهام گرفته است. داستان مولوی شرح حال مردی است که خواب می بیند در کشور مصر گنجی نهفته است و برای به دست آوردن گنج بی درنگ به راه می افتد. پس از پیمودن مسافتی زیاد از سخنان نگهبان دروازه ی شهر در می یابد که گنج در همان محل زندگی خود او پنهان شده و این مسیر را بیهوده آمده است. در داستان کیمیا گر هم ماجرا همین گونه است با این تفاوت که شخصیت اصلی داستان از کشور اسپانیا راهی کشور مصر می شود،در حالی که در داستان مثنوی شخصیت داستان از بغداد راهی مصر می شود.در کتاب کیمیا گر کوئیلو به عمد کشور اسپانیا را برگزیده تا به طور غیر مستقیم مسیحیت را رودرروی مسلمانان قرار دهد و در پایان اینگونه وانمود کند که گنج اصلی در همان کشور اسپانیا بوده و مسافر بی دلیل به گنجی مبهم در کشور‌های اسلامی دل بسته است. این اثر با اهداف استعماری هم سویی دارد و به همین دلیل ادبیات استعماری به شدت از آن پشتیبانی می کند. جالب این است که در هیچ یک از نقد‌های سفارشی، از الهام پذیری کوئیلو از مولوی صحبتی نشده است و  همه ی این موارد را به خود او نسبت داده اند البته خود او نیز در این باره چیزی نگفته است.

نقد اجمالی اندیشه‌های پائلو کوئیلو

کوئیلو می کوشد  با طرح مساله ی سحر و جادو به نبرد به نیاز‌های معنوی بشر برود. به گمان او اگر جنبه ی سحر آمیز به زندگی ببخشیم، شور و نشاط به زندگی پوچ غم زدگان تمدن غرب باز می گردد. او متاثر از معنویت سرخ پوستی است. عرفان سرخ پوستی از نوع عرفان‌های طبیعت گراست؛ به این معنا که متعلق شهود در آن وحدت روح طبیعت و فنای نهایی سالک در نیروی طبیعت است.
طبیعت گرایی از آنجا آغاز شد که انسان دعوت انبیاء را فراموش  و به اندیشه ی این جهانی خود بدون وحی تکیه کرد و کوشید تا نیاز خود را به قدسیت و پرستش ارضا کند. از این رو چون روزی و نعمت ونیز بلا و محنت زندگی خویش را در طبیعت دید،باور کرد که طبیعت نیرویی برتر، نا شناخته،رمز آلود و مستقل دارد که می توان با آن معنویت گرایی و خدا جویی فطری را پاسخ گفت. عرفان تائئی نیز نوعی از عرفان‌های طبیعت گراست که یکی شدن با روح کیهانی را شعار خود قرار داده است، ولی راه‌های رسیدن به چنین موجود نا شناسی،مبهم است و مشکلات فراونی دارد و انسان را از ادیان توحیدی دور می کند.
تاثیر  استفاده از مواد مخدر و توهم زا و شراب و مواد الکی در آثار کوئیلو نمایان است. تاثیر مارکسیستی نیز امروزه در  جهان  شکست خورده اند،نوشته‌هایش هویداست. دربارهی نگاه او به خدا و معاد و وحی  دقت  زیادی لازم  و نقد‌هایی بر آن است. او خدایی را ترسیم می کند که چون خدای تورات،گناه می کند واز کرده ی خود پشیمان می شود. در زمینه ی وحی و پیامبری،در رمان کوه پنجم  با اثر پذیری از کتاب عهد قدیم،ایلیای نبی کافر می شود و خشم ونفرت خود را آشکار می کند. سپس از آن خلاص می شود وقوم خود را از دست ملکه بت پرست نجات می دهد.
گرچه او از باور‌های  برخی عارفان مسلمان اندلسی الهام گرفته است، تفاوت‌های زیادی نیز با عرفان ناب اسلامی دارد. متاسفانه منتقدان ما کمتر به این مساله در نوشته‌های خود اشاره کرده اند و جز تعدادی اندک بقیه ی روزنامه نگاران  و نویسندگان با بی هویتی تمام،تسلیم اندیشه‌ها و آثار کوئیلو شده اند. عرفان در فرهنگ ایرانی و اسلامی، به معنای شناسایی و در اصطلاح، نام دانش الهی است که هدف آن، شناخت حق و اسماء و صفات او از راه کشف و شهود است. معیار‌های اصلی عرفان اسلامی ،توحید و نبوت، قرآن محوری و وحی گرایی، سنت و سیره محوری، پای بندی عملی و رفتاری،رعایت قوانین شریعت،طهارت ظاهری و باطنی از راه خودشناسی و خود سازی، مراقبت پیوسته از نفس و الگو قرار دادن انسان‌های وارسته واهل مراقبه، مسوولیت پذیری و تعهد پیشه گی در برابر فرد و جامعه، گریز از گوشه گیری و فرد گرایی محض، ولایت گرایی (که از ارتباط روحی و ارتباط با اهل بیت آغاز می شود تا به مقام فنای در ولایت الهیه انجامد) رعایت ادب با الله و پیدا کردن رنگ وبوی خدایی در همه حالت‌ها و رفتار‌هاست.
به هر حال راز موفقیت آثار او را می توان افزون بر حمایت رسانه‌های پر مخاطب جهانی و مراکز قدرت در چند مورد خلاصه کرد : او در جای جای آثارش با آمیزش نمادهای ادیان توحیدی با سنت‌های معنوی بودایی و تائوئی و شرقی و سرخ پوستی وجادو گرایی،نوعی هماند سازی برای مردم مناطق مختلف جهان ایجاد کرده و توانسته  با رفتن به سمت معنویتی مبهم  و ساختگی و فرادینی، در میان توده‌های ساده اندیش جهان نفوذ کند. افزون بر آن او حوادث داستان ‌هایش را از نقاط مختلف جهان آغاز کرده است که سهم به سزایی در جلب نظر خوانندگان در سراسر جهان دارد. وی مدتی مشاور ویژه ی یونسکو در برنامه ی همگرایی روحی وگفت و گوی بین فرهنگ‌ها بوده است و همین مساله نشان می دهد که او به خواسته ی سازمان ملل (که متفقین که پیروز جنگ جهانی دوم بودند آن را تشکیل دادند) مشغول ترویج اندیشه‌های التقاطی خود است.


منابع و مآخذ:

کتاب ها:
 -آفتاب و سايه ها، نگرشي بر جريان هاي نوظهور معنويت گرا، دکتر محمد تقي فعالي، نشر نجم الهدي، چاپ اول، تابستان 1386، تهران.
-پائلو کوئيلو، بريدا، ترجمه ارش حجازي و بهرام جعفري، نشر کاروان، 1384، تهران.
-پائلو کوئيلو، کوه پنجم، ترجمه ارش حجازي، نشر کاروان، 1384، تهران.
-پائلو کوئيلو، کيمياگر، ترجمه ارش حجازي، نشر کاروان، 1384، تهران.
-پائلو کوئيلو، ورونيکا تصميم مي گيرد بميرد، ترجمه ارش حجازي، نشر کاروان، 1384، تهران.
-خوان آرياس، زندگي من، ترجمه خجسته کيهان، نشرمرواريد، 1382، تهران.
- عبدالله جوادي املي، حماسه و عرفان، مرکز نشر اسراء، چاپ ششم، اسفند 1384، قم.
- محمد تقي مصباح يزدي، در جستجوي عرفان اسلامي، مرکز انتشارات موسسه آموزشي پژوهشي امام خميني(ره)، چاپ اول، تابستان 1386، قم.

مقالات:
-افسانه معنويت در ادبيات كوئيلو، حميد رضا  مظاهري سيف ، به نقل از سايت باشگاه انديشه.
-بسوي تعاليم پيامبر اعظم(نقد و بررسي آثار پائلو کوئيلو در پرتو  تعاليم پيامبر اعظم(صلي الله عليه و آله و سلم)، حميد رضا  مظاهري سيف، همان.
-تهاجم خاموش، پائلو کوئيلو در ادرس:
http://www.hajhamid.com/archives/001024.php
-جستجوي عرفان در ادبيات آمريكاي لاتين، سيد رضا  محمدي، همان-
-خود شناسي و معناي زندگي، حميد رضا  مظاهري سيف، همان.
-زنگ تفريحي براي بردگان سرمايه‌داري، حميد رضا  مظاهري سيف، همان.
-كاركردگرائى عرفان و معنويت در هزاره سوم/ محمد رضا - رودگر، به نقل از ماهنامه پگاه حوزه، شماره 103.
-مجموعه مقالات ويژه نامه فصلنامه کتاب نقد، شماره 35، تابستان 1384، ويژه عرفان هاي منهاي شريعت.
-مطالعه انتقادي پيرامون مكاتب عرفاني طبيعت گرا، عرفان سرخ پوستي، حميد رضا  مظاهري سيف، هفته نامه - پگاه حوزه - 1386 - شماره 218.


محمد حسین فرج نژاد
مجله طوبی

 1 نظر

آنها که مهدی نبودند!!!

15 تیر 1392 توسط میرعیسی خانی

یکی از مهمترین آسیب ها و چالش هایی که در مبحث انتظار با آن رو به رو هستیم مدعیان دروغینی هستند که گاهی سر بر می آورند و خود را امام زمان(عج)، فرزند، همسر یا یکی از یاران خاص او جا می‌زنند، مدعیان مهدویت تا حدود 50 نفر بلکه بیشتر شمرده شده است اما هریک دارای عوامل و انگیزه‌های متفاوتی بوده‌اند: بعضی به انگیزه ریاست طلبی و مقام، بعضی به طمع منافع مالی شیعه و بعضی به تحریک استعمارگران و دسیسه‌های سیاسی، روی کار آمده اند.
از سوی دیگر باید توجه خاصی نیز به پیروان این افراد داشت. کسانی که با جهل خود و عدم شناخت درست از امام زمان خود، دچار مرگ جاهلی قبل از اینکه بمیرند شده اند و به دلایل مختلفی به تبعیت و باور کورکورانه این افراد اقدام کرده اند.

1. کوته فکری و عدم بصیرت کافی نسبت به دین؛
2. انحرافات اخلاقی؛
3. انحرافات سیاسی؛
4. وارد شدن افراد کم دانش‌ و بی ‌دانش به عرصه مهدویت؛
5. مشکلات روحی و روانی، عقده خود کم‌ بینی؛
6. توهم و خیال‌ پردازی؛
7. هوی و هوس و خواسته‌ های دنیوی و جاه و مقام؛
8. سکوت اندیشه ‌ورزان و علما؛
9. مشکلات سیاسی، اقتصادی؛
10. عدم معرفت نسبت به جایگاه و شأن امام(ع) و جانشینی ایشان.

مهمترین دلایلی هستند که می توان برای جهل مردم در گرایش به این مدعیان بر شمرد.
مدعیان در طول تاریخ بسیار بوده اند و حتی برخی از آنها در زمان زندگی ائمه اطهار علیهم السلام ادعای خود را مطرح کردند.
کسانی چون محمد نفس زکیه و مهدی عباسی، کسانی بودند که در دوران عباسی خود را مهدی موعود معرفی کردند.

بعد از آنها نیز کسانی بودند که حتی حکومت تشکیل دادند و هواداران بسیاری داشتند. کسانی چون عبدالله بن میمون از بزرگان فرقه اسماعیلیه در خوزستان ، عبیدالله المهدی(فاطمیون) که موسس فرقه فاطمی در کشور مغرب بود از این دسته هستند.

حتی بودند تعدادی از یاران امام حسن عسکری (ع) که به دروغ ادعای نیابت حضرت حجت را داشتند. افرادی چون حسن شریعی و محمد بن نصیر نمیری و احمد بن هلال عبرتائی از این دسته بودند که مورد لعن امام نیز قرار گرفتند.

در سده های اخیر نیز تعداد کسانی که ادعای مهدویت یا نیابت یا وابستگی به حضرت حجت داشته اند کم نبوده اند که در ادامه به معرفی چند تن از این مدعیان دروغین می پردازیم.

محمد بن احمد بن عبدالله سودانی
از میان دراویش به خواری و خفت رانده شد همین برای او عقده و انگیزه ادعای مهدویت شد، در زمان آشفتگی محیط و فشار حکام ستمگر انگلیسی و مصری، مردم سودان مستعد انقلاب بودند لذا او ادعای خود را سر داد، این بود که به محض ندای قائمیت او، در آغاز قرن 14 در مدت کوتاهی عامه مردم سودان به دورش جمع شدند، نهضت او بنام مهدویّن سودان، عنوان گرفت.


غلام احمد قادیانی (قادیانیه، احمدیه)
در حدود سال 1249قمری در قادیان از شهرهای پنجاب پاکستان متولد گردید پیروانش در شهر وی و منطقه پنجاب، کشمیر، بمبئی و دیگر شهرهای آن و رنگبار زیاد شدند. او که ادعای مهدویت داشت مدتی در دستگاه انگلیسی‌ها خدمت می کرد. خود را مجدد اسلام در قرن 14 نامید، سپس خود را مهدی موعود و مسیح معهود خواند.

سیدعلی شیرازی (بابیت)
در ایران در سال 1262قمری یکی از شاگران سیدکاظم رشتی به نام سیدعلی محمد خود را نماینده امام زمان دانست، و پس از این‌که گروهی به او گرویدند، دعوی مهدویت کرد، علماء با ادعای پوچ او مخالفت نمودند و در مناظره درمانده شد لذا توبه کرد و آزاد شد اما بار دیگر دعوتش را ادامه داد و سپس دستگیر و اعدام شد. پیروانش با حمایت سفرای روسیه و انگستان در گوشه و کنار کشور شورش ضد دولتی به راه انداختند اما این شورش‌ها با هوشیاری مردم سرکوب گردید.

میرزا حسینعلی بهاء (بهایی‌گری)
(متوفای 1892میلادی) ادعا کرد که نه تنها مهدی یا امام غائب بلکه پیامبر است. او یکی از شاگردان علی محمد شیرازی بوده است، قوانین اسلام را از دور خارج کرد و نهایتاً حاکمان ایران او را تبعید کردند و نهایتاً در فلسطین ساکن شد. او پرورش یافته دست استعمار پیر روس و انگیس بودند که برای فرقه ‌سازی و ایجاد تفرقه در جامعه اسلامی دست بکار شدند.

مهدی کُرد
یکی دیگر از مدعیان مهدویت است، در قرن 11 زمان سلطان محمد چهارم، پادشاه عثمانی، جوانی یهودی بنام اسحاق خود را منجی یهود خواند، عده ‌ای از یهودیان اطرافش را گرفتند در همین وقت پسر یکی از شیوخ کردستان خود را مهدی اسلامی خواند، و چندین هزار کرد را به دور خود جمع نمود به دستور سلطان عثمانی هر دو را گرفته به دربار فرستادند، آنها با دیدن عظمت دستگاه توبه کردند و از ندیمان او شدند.

محمد بن عبدالله قحطانی (عربستان)
در سال 1979میلادی، در عربستان ادعا کرد که همان مهدی است و با چند صد نفر از پیروان خود در تلاشی نافرجام اقدام به تصرف مسجد بزرگ مکه نمود و سپس سرکوب شد.

احمد الحسن الیمانی
این‌ بار نیز فردی تحت عنوان فرقه‌ای انحرافی به عنوان «انصار المهدی» در حال بیعت گرفتن از مردم با یمانی از طریق شبکه‌های ارتباطی در اقصی نقاط عالم است، جریانی که تحت عنوان «أحمد الحسن الیمانی وصی و فرستاده امام زمان(عج)» فعالیت می‌کند. این فرقه در اواخر سال‌های حاکمیت صدام ظهور کرد. پس از سقوط صدام، احمد الحسن الیمانی با کمک برخی بازمانده‌های رژیم بعثی، تشکیلات وسیعی را در مناطقی همچون نجف، کربلا، ناصریه و بصره به راه انداخت.
 
به هر حال نیاز به ظهور یک منجی و نجات بشر شاید از جمله مهمترین مواردی است که باعث می شود جامعه با جهل به سمت این افراد گرایش پیدا کند. برای درمان هریک از اینها باید تلاش کرد و با بیدار کردن جامعه و ایجاد فضایی برای اندیشیدن صحیح و بالا بردن فرهنگ مطالعه و تحقیق و معرفی فرصت‌ طلبان و بر ملاء کردن نیات سوء آنها می ‌توان امیدوار بود که باب این گونه فرصت طلبی ها بسته شود
 
منابع:
آسیب شناسی سیاسی اجتماعی فرهنگ انتظار، شعبان‌علی رزاقی
http://www.mahdaviat-conference.com/vdcd2z0k6yt0k.a2y.html
فرزند دروغین امام زمان را بهتر بشناسیم، خبرگزاری فارس، http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13910724000843


مریم محبی

 1 نظر

آشنایی با فرقه آمیش

12 تیر 1392 توسط میرعیسی خانی

 آشنایی با فرقه آمیش

پایه گذار مکتب یا فرقه آمیش، شخصی به نام ژاکوب آمان (۱۷۲۰-۱۶۴۴) بوده است که نام این فرقه هم از نام این شخص گرفته شده. این فرقه در واقع در ادامه و نوعی نگرش اصلاحی به فرقه Mennonite (مخالفان غسل تعمید) بوجود آمد. پیروان اولیه آن در سوئیس و کناره جنوبی رود راین ساکن شدند. این افراد از اوایل قرن ۱۸ میلادی شروع به مهاجرت به ایالات متحده کردند و بیشترشان در پنسلوانیا اسکان گرفتند.

آمیش‌ها اگرچه همه می‌توانند به انگلیسی صحبت کنند، اما بین خود از یک گویش خاص هلندی (داچ) به نام هلندی پنسیلوانیایی (Pennsylvania Dutch) استفاده می‌کنند. روزهای مقدس دیگر مسیحیان را جشن میگیرند باضافه اینکه روز ۱۱ اکتبر روزه می‌گیرند. یک هفته در میان، یکشنبه‌ها مراسم مذهبی دارند و در یکشنبه‌های بین دو هفته به دیدار یکدیگر می‌روند و در خانه‌های هم به انجیل خوانی و سرودهای مذهبی می‌پردازند. به عنوان یک قانون، محل تجمع یا کلیسا نمی‌سازند و به جای آن در خانه‌های اعضا برای انجام امور مذهبی گرد هم می‌آیند. این به عنوان سمبلی از توصیه به صرفه‌جویی در آیین آنهاست و تأکید بر اینکه کلیسای واقعی خود مردم هستند نه ساختمان‌ها.

ازدواج خارج از کیش آمیش مجاز نیست. زوج‌هایی که قصد ازدواج دارند، در اواخر اکتبر قصد ازدواج خود را اعلام می‌کنند و ازدواج در یکی از خانه‌هایشان در طول نوامبر یا اوایل دسامبر (در یک پنجشنبه) انجام می‌گیرد.
مراسم خاک‌سپاری بسیار ساده و بدون مدح و ستایش باید انجام گیرد. تابوت باید خیلی ساده باشد و بدون تزئین و حتی از گل هم استفاده نمی‌شود. زنان آمیش معمولاً در لباس عروسی‌شان دفن می‌شوند.

مردهای آمیش کت‌های ساده تیره رنگ با کلاه لبه دار می‌پوشند و زن‌ها معمولاً لباس‌های رنگی ساده با آستین بلند. زن‌ها باید سر خود را با چیزی شبیه یک کلاه کوچک بی لبه (Bonnet) یا روسری کوچک (که پشت سرشان گره می‌زنند) بپوشانند. معمولاً روی لباس خود از نوعی پیش‌بند (رودامنی) استفاده می‌کنند. این پیش بند برای زن‌های متأهل سفید و بری مجردها سیاه است. لباس عروس معمولاً آبی یا ارغوانی است. استفاده از دکمه، جیب و زیپ در لباس‌های پیروان آمیش (مرد و زن) ممنوع است.

مردهای متأهل در پیروی از قانونی که در عهد عتیق آمده، ریش خود را بلند می‌کنند اما سبیل‌هایشان را می تراشند اما مجردها ریششان را هم می ترشاند. در آیین آمیش، طبق فرمان دوم از ده فرمان موسی، عکس گرفتن و همینطور اجازه دادن به دیگران برای برداشتن عکس آنها حرام است.

به استثناء تعداد خیلی کمی، نسل قدیمی‌تر آمیش‌ها مجاز به داشتن و استفاده از اتومبیل یا حتی تراکتور کشاورزی نیستند. اگرچه در مواقع ضروری از ماشین استفاده می‌کنند. کرایه کردن تاکسی و اتوبوس (با راننده) مجاز است اما نه در یکشنبه‌ها. در یکشنبه‌ها هر نوی تبادل پولی ممنوع است. بیشتر خانواده‌های آمیش معمولاً کالسکه یا دلیجان اسبی دارند. (تابلوهای راهنمایی و رانندگی شبیه این عکس در مناطق آمیش نشین آمریکا زیاد به چشم می خورند)

استفاده از برق در زندگی جدید به یک مشکل پیچیده برای آمیش‌ها تبدیل شده. با وجودی که طبق باورهایشان استفاده از انرژی برق مجاز نیست، اما استفاده محدود پذیرفته شده. مثلاً اگر برق داخل خانه به خطوط نیروی برق بیرون متصل نباشد، استفاده محدود از آن اشکالی ندارد. مثل استفاده از باتری‌های ۱۲ ولتی قابل شارژ که بین آمیش‌ها بسیار متداول است. استفاده از موتور برق فقط برای شارژ باطری‌ها یا جوش‌کاری و همین‌طور هم‌زن شیر مجاز شناخته شده است! از استفاده از وسایل برقی مثل رادیو، تلویزیون، کامپیوتر و .. منع شده‌اند. توجیه‌شان برای ممنوعیت رادیو و تلویزیون این است که این وسایل حرف‌ها و تصاویر ناخواسته را به داخل منازل می‌آورند. ممنوعیت استفاده از برق حتی برای روشنایی هم اینگونه توجیه می‌شود که با وجود برق و روشنایی در کل خانه، اعضای خانواده به جای جمع شدن در یک اتاق و بودن در کنار هم، از هم دور می‌شوند.

به طور معمول داشتن تلفن داخل خانه مجاز نیست اما در سال‌های اخیر بعضی خانواده‌ها تلفنی در بیرون از خانه جایی مثل انباری یا طویله قرار داده‌اند اما فقط برای کارهای ضروری و مکالمه‌های کوتاه. (نوعی کلاه شرعی!)

با وجودی که به دولت‌هایشان (آمریکا یا کانادا) مالیات می‌پردازند (چون به رعایت قانون توصیه شده‌اند) اما کمک‌های مالی دولتی مثل بیمه بازنشستگی و بیکاری را قبول نمی‌کنند و به جای آن در بین خودشان صندوق‌های کمک متقابل بین اعضا در شرایط اضطراری دارند. از دخالت در سیاست منع شده‌اند و برای همین رأی نمی‌دهند. در ارتش شرکت نمی‌کنند. حتی با وجودی که صلح طلب هستند، مایل نیستند از آن‌ها به عنوان گروه‌های صلح‌دوست نام برده بشود. زیرا در این صورت مجبور به موضع‌گیری‌های سیاسی در مسایل داخلی یا بین‌المللی خواهند شد.

سیستم آموزشی خود را دارند. فرندانشان را در مدارس مخصوص آمیش که مدارسی تک‌اتاقه است آموزش می‌دهند. اما تحصیل بعد از پایه هشتم در این فرقه توصیه نشده است. به همین دلیل بخشی از آمیش‌های سرسخت چون نمی‌خواستند زیر بار قانون تحصیل اجباری بعد از پایه هشتم که در بعضی ایالت‌های آمریکا مثل پنسیلوانیا وجود دارد، بروند، به ایالت‌های دیگر یا کانادا مهاجرت کردند. مانند بیشتر شاخه‌های مسیحیت سنتی، در آیین آمیش هم، زنان اجازه رسیدن به مقام‌های مذهبی را ندارند. از نقاط روشن تاریخ این آیین این است که تا به حال هیچ سندی از دوره‌های که برده‌داری در آمریکا مجاز بود، بدست نیامده است که نشان دهد یک آمیش صاحب برده بوده (اگرچه بعضی آمیش‌ها مستخدم خانگی داشته‌اند.) و در آخر اینکه آمارها نشان می دهند که ازمجموع کل ۲۰۰ هزار آمیش، ۹۹ درصد در آمریکا و یک درصد در انتاریو کانادا زندگی می‌کنند .

منبع : سایت رهبران شیعه ، آیه های انتظار

 1 نظر

اعترافات ۹ نجات‌یافته از بهائیت: باید کمر مسلمانان را شکست

07 تیر 1392 توسط میرعیسی خانی

به نقل از شیعه نیوز نشست خبری نجات یافتگان تشکیلات بهائیت عصر روز گذشته (دوشنبه) در اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی استان البرز برگزار شد.در این نشست ایمان شجاعی، سیدجواد زمانی، همت فهیمی، سیدبهنام هاشمی، مهناز رئوفی، فخری داوری، حسین جهانگیری، عطا‌الله قادری و بهرام کمالی از نجات یافتگان این تشکیلات و سیدکاظم موسوی به عنوان کارشناس به سوالات خبرنگاران پاسخ دادند.
سیدکاظم موسوی در ابتدای این نشست با بیان اینکه قدرت‌های سلطه‌گر برای خارج‌کردن شیعه از صحنه و برای رسیدن به آمالشان سعی کردند با امام شیعه مقابله کنند، گفت: 170 سال قبل دشمنان توسط میرزا علی‌محمد شیرازی شروع به نمونه‌سازی کردند و با دادن وعده‌هایی او را وادار کردند که مدعی امامت شود.وی با اشاره به تداوم این تشکیلات در طول تاریخ افزود: ما شاهد بوده‌ایم که چگونه حمایت‌های خارجی باعث تداوم حضور این فرقه شده است؛ تاریخچه این تشکیلات براساس گفته‌های اندیشمندان براساس خیانت بوده است.
این کارشناس ادیان با تاکید بر اینکه جریان باب و بهائیت جزو دین به حساب نمی‌آیند، خاطرنشان کرد: این جریان براساس ساختار یک جریان حزبی شکل گرفته و به دین ارتباطی ندارد. بابیت و بهائیت دو حزب صهیونیستی هستند که توسط نظام سلطه ادامه حیات داده است؛ آن روز با حضور انگلیس و روسیه شکل گرفت و امروز با حمایت آمریکا و اسرائیل تداوم حیات داده است. موسوی با اشاره به ترس عده‌ای از بهائیان جدا شده از این تشکیلات برای اعلام رسمی این جریان، گفت: اینها از گروه سفاک صیانت می‌ترسند و توان اقرار به شیعه شدن را ندارند. این گروه به فرزند فردی که شیعه شده است، دارویی خورانده‌اند که دچار بیماری روانی شده است.
وی در پاسخ به این سوال که تشکیلات بهائیت تحت رهبری چه فردی هستند و چگونه فعالیت می‌کنند، اظهار داشت: پایداری بهایئت حاکی از حمایت‌های بیرونی از این جریان است که اگر این حمایت نبود، این تشکیلات 170 سال ماندگاری نداشت. مدیریت این مجموعه از لندن، واشنگتن و تل‌آویو است. عطاالله قادری یکی از نجات‌یافتگان تشکیلات بهایئت درباره نحوه جذب این فرقه گفت: بهائیت افراد خاص را تحت عنوان مبلغ با شیوه‌های مختلف جذب می‌کند و در کلاس‌های مختلف شیوه‌های خاص را به این افراد تعلیم می‌دهد تا این افراد با شگردهای خاص خودشان را در دل مسلمانان جا بیندازند و آنان را مجذوب خود سازند.
وی ادامه داد: این ابتدای کار است که مسلمان را وادار کنند که درباره فرد بهایی‌ای که همسایه‌اش است، بازنگری کند؛ همین مرحله اول گرایش و جذب را ایجاد می‌کند تا بعد از این، فرد مسلمان به دنبال پاسخ‌هایی برای خود می‌رود. اشکال کار اینجاست که فرد به جای رجوع به روحانیت، خود به تنهایی دنبال جواب می‌رود و در این راه از کتب بهائیت استفاده می‌کند که این نتیجه‌ای جز پیروزی بهائیان ندارد. این نجات یافته بهائیت تاکید کرد که مردم نباید تحت تاثیر این رفتارها قرار بگیرند. در گذشته نسبت به حضور یک بهایی در یک محله حساسیت وجود داشت ولی اکنون این حساسیت وجود ندارد و این وظیفه مسئولین است که این حسیاسیت را در مردم بوجود بیاورند.
قادری یکی دیگر از شگردهای جذب مسلمانان را به کارگیری آنان در کارخانه‌های بهائیت دانست و تصریح کرد: به عنوان مثال یک بهایی، یک مسلمان را در کارگاهش استخدام می‌کند و بالاجبار در حین کار او را تحت تعلیمات خاص قرار می‌دهد تا فرد جذب تشکیلات شود. مهناز رئوفی از دیگر نجات‌یافتگان بهائیت نیز در این‌باره گفت: یک بهائی از کودکی تا کهن‌سالی هویت تبلیغی دارد و هیچ‌گاه یک فرد عادی به حساب نمی‌آید. کودک در سال‌های ابتدایی در کلاس‌های گلشن توحید (مهدکودک) و پس از آن کلاس‌های درس اخلاق و بعد کلاس‌های ضیافت 19 روزه و کمیسیون‌های نوجوانان و جوانان و… شرکت می‌کند؛ در تمام این مقاطع به فرد بهائی آموزش می‌دهند که در برخورد با مسلمانان چه بگوید و چه روشی را برای جذب به کار گیرد.
وی ادامه داد: همه بهائیان در ابتدای ساکن با برخورد حسنه و اخلاق محترمانه کاری می‌کنند تا همه تصور کنند این فرد بهایی انسانی با اخلاق و مهربان است اما من چون خود مبلغ بودم، می‌گویم که تمام بهائیان به غیر از جامعه خود هیچ جامعه دیگری را به اندازه یک انسان محترم، به حساب نمی‌آورند. آنها راحت می‌گویند که باید کمر مسلمانان را شکست. این جدا شده از فرقه بهائیت از طرح مسائلی برای جذب افراد خوشگذران و مادی‌گرا گفت و تصریح کرد: این فرقه اصلاً سمت علما نمی‌روند و بیشتر به سوی عوام و روستائیان می‌روند و شروع به ایرادگیری پی‌در‌پی می‌کنند و با نشان دادن در باغ سبز که پاسخ پرسش‌های شما در آنجاست، افراد را جذب کنند.
رئوفی درباره آداب و رسوم‌های فرقه بهائیت نیز گفت: بهائیت آداب و رسوم خاصی از خود ندارد. به عنوان مثال در بیت‌العدل که در اسرائیل مستقر است، 9 نفر عالم بهائیت هر دستوری در هر رابطه‌ای بدهند، باید همه بهائیان از آن اطاعت کنند؛ حتی اگر در مسائل شخصی باشد. ایمان شجاعی نیز در پاسخ به این سوال که آیا در زمانی که جزو مجموعه بهائیت بودید، تبعیض و ظلمی علیه شما از سوی نظام اعمال شد و اینکه آیا مورد شکنجه قرار گرفتید، گفت: هیچ جای دنیا به خاطر بهایی بودن ظلمی علیه فرد صورت نمی‌گیرد. تا جرمی صورت نگیرد، هیچ موقع دستگاه‌های انتظامی وارد عمل نخواهند شد.
وی افزود: ما به خاطر بهائی بودن هیچ‌گاه مورد آزار و اذیت قرار نگرفیتم ولی در سازمان ملل نماینده بهائی‌ها مدعی می‌شود که به خاطر بهائی بودن با افراد برخورد می‌شود. من این ادعاها را از اساس رد می‌کنم. این نجات‌یافته از فرقه بهائیت در ادامه به یک نمونه از برخورد با بهائیت پرداخت و تصریح کرد: با اینکه بهائیت می‌گوید ‌در سیاست دخالت نکنید ولی در سال 88 بهائیان از رای دادن سخن می‌گفتند. بعد از انتخابات هم در جریان آشوب‌ها زمانی که چند بهایی را گرفتند، ماجرا و نقش آنان مشخص شد. چه کسی مجوز شرکت در انتخابات را 4 سال پیش داد؟ چرا امسال در انتخابات شرکت نکردند؟
شجاعی با تاکید بر اینکه تبعید و بازداشت بهائیان به جهت انجام جرم بوده است، خاطرنشان کرد: در طایفه ما افرادی بودند که بازداشت شدند ولی این افراد بدون مجوز اقدام به تاسیس مهدکودکی کردند که در آن جزوه‌های بهائیت تدریس می‌شد.وی درباره پذیرش آزادی مذهب در تشکیلات بهائیت گفت: اگر آنها آزادی را قبول داشتند که ما را طرد نمی‌کردند. یکی از ستون‌های فرقه ضاله بهائیت جستجوی حقیقت است اما آیا فرد در 15 سالگی می‌تواند بگوید ‌می‌خواهم مسلمان شوم؟ در این صورت خانواده او را طرد می‌کند. این نجات یافته از بهائیت با بیان اینکه آزادی یعنی اینکه زمانی که من مسلمان شدم، پدرم جلوی ازدواج مرا نمی‌گرفت، خاطرنشان کرد: این فرقه به برادر کوچک من همه چیز داد تا من تحت تاثیر قرار بگیرم و بازگردم. کدام بهائی اجازه دارد ردیه بهائیت بخواند؟
شجاعی به وضعیت خود در دوران پیش از اسلام آوردن اشاره کرد و گفت: اگر من به جلسه اخلاق روز جمعه نمی‌رفتم، پدرم را در می‌آوردند. اگر نمی‌رفتم، هیئت صیانت به در خانه می‌آمد و تذکر می‌داد. حسین جهانگیری نیز در تکمیل سخنان شجاعی گفت: قبل از انقلاب کسانی را که از بهائیت جدا می‌شدند، می‌زدند ولی الان طرد می‌کنند؛ من از زمانی که مسلمان شده‌ام، خیلی رنج کشیدم و فهمیدم که این فرقه دست‌نشانده است. عطاءالله قادری نیز درباره نگاه این فرقه به حقوق بشر گفت: زمانی بهائیت سعی دارد خود را مظلوم نشان دهد و در مراجع بین‌المللی علیه کشور فعالیت کند که یا جامعه غافل است و یا اینکه کسی کاری به آنها ندارد؛ اینها در این شرایط سعی می‌کنند برای خودشان مشکل ایجاد کنند تا علیه کشور از آن استفاده کنند.
وی با اشاره به فعالیت کاظم‌زاده به عنوان رئیس محفل ملی بهائیت در آمریکا درخصوص قطعنامه ضدحقوق بشری علیه کشورمان، تصریح کرد: بهائیت هم که زاده صهیونیسم است، همچون صهیونیست که با هولوکاست تلاش کرد کشوری را برای خود ایجاد کند، کاری می‌کند که مردم را نسبت به خود بدبین کند و آن را علیه کشور به کار گیرد. قادری اظهار داشت: این فرقه به دنبال این است که در مجامع بین‌المللی نامش تکرار شود؛ خواه این تکرار له او باشد یا علیه‌اش، فرقی نمی‌کند. کارشناس بهائیت نیز درباره سابقه فعالیت این فرقه علیه انقلاب اسلامی گفت: پس از تسخیر لانه جاسوسی اسنادی به دست آمد که بهائیان 12 روز پس از پیروزی انقلاب، نخسیتن پرونده را علیه کشورمان فعال کردند.
به گزارش تسنیم، همچنین فخری داوری درباره تفاوت‌های زن مسلمان و زن بهایی خاطرنشان کرد: زن مسلمان اخلاق پسندیده بانو فاطمه زهرا را دارد. او پاکدامن است و سعی می‌کند فرزندان خوبی را به جامعه تحویل دهد اما بهائیت هیچ ندارد و تنها شعار می‌دهد. اگر فرزندان به کلاس‌های اخلاق نمی‌رفتند، ما را محکوم می‌کردند. تعلیم و تربیتی که آنها به فرزندان ما می‌دادند، باعث فساد می‌شد ولی مادر مسلمان چنین چیزی را برای فرزندش نمی‌پسندد. مهناز رئوفی نیز در تکمیل سخنان داوری اظهار داشت: در بهائیت یک الگو بیشتر نیست و آن هم فردی به نام زرین‌تاج است که بها او را قره‌العین نامید و بعدها به خاطر کتمان سوابق فسادش او را طاهره (پاک) نام نهادند. این زن در قلعه شیخ طبرسی با لباس حریر و بی‌حجاب در جمع مردان ظاهر شد و عملاً از آن زمان کشف حجاب آغاز شد و از عدم تفاوت زن و مرد گفتند.
وی با بیان اینکه در تعالیم بهائی مرزی برای حجاب تعیین نشده است، افزود: برای ما مبلغینی از خارج کشور می‌آمد و سیستم می‌گفت که اینها باید برای شما الگو باشند. این نجات یافته از بهائیت تصریح کرد: در بهائیت می‌گویند زن می‌تواند 9 الی ما شاالله همسر داشته باد و می‌تواند اگر در خانه شوهر بچه‌دار نشد، در خارج از منزل فرزند‌دار شود و به خانواده بازگردد. کارشناس تشکیلات بهائیت نیز در پاسخ به این سوال که منابع مالی بهائیت از کجا تامین می‌شود، گفت: هر گروهی سعی می‌کند منابع مورد نیاز خود را تامین کند و این جریان هم از فضای باز کشور برای این موضوع استفاده کرده و اکنون در حال درآمدزایی است.
وی با تاکید بر عدم سالم بودن این مجموعه، به بحت پولشویی و فرار از مالیات آنها اشاره کرد و اظهار داشت: در سال 1362 دادستان وقت که اعلام غیرقانونی بودن این تشکیلات را کرد، بدین خاطر بود که اینها دست به احتکار کالا زده بودند‌ البته این جریان در هر کشوری قرار بگیرند، همینگونه عمل می‌کنند. به عنوان مثال در سال 2006 علیه کشور هندوستان جاسوسی می‌کردند، در ایران نیز شرکت آچیلان‌در برای تامین منافع فرار مالیاتی داشت.جهانگیری درباره ممانعت از فعالیت اقتصادی بهائیان در ایران و چگونگی کسب ثروت آنان گفت: در زمان جنگ که ملت دنبال جنگ بودند، اعضای بهائیت زمین‌های شهرهای بزرگ را به مفت خریدند و ارباب شدند. امروز یک سری از مشاغل همچون عینک‌سازی و واردکنندگی قطعات بوش آلمان در دست بهائیان است.
مهناز رئوفی نیز با بیان اینکه بهائیان از نظر فعالیت مالی و صنفی مشکلی ندارند، خاطرنشان کرد: اگر آنها در فعالیتشان به مشکلی برمی‌خورند، به خاطر مشکلاتی است که در جامعه همچون تخریب اسلام و روحانیت و اعتقاد به امامت ایجاد می‌کنند.شجاعی نیز درباره رویکرد بهائیت نسبت به ملی‌‌گرایی با بیان اینکه یکی از اصول بهائیت عدم دست گرفتن اسلحه است، گفت: در جنگ تحمیلی هیچ بهائی اجازه شرکت در جنگ را نداشت ولی در جنگ آمریکا با عراق سربازهای بهائی مردم مسلمان عراق را می‌کشتند. موسوی کارشناس فرقه بهائیت نیز با تاکید بر اینکه در ایران بهائیان تا پیش از تبلیغ بهره‌مند ار موهبت‌های نظام هستند، گفت: کشورهای اروپایی نیز اجازه تبلیغ فرقه‌ها را در کشورشان نمی‌دهند.

 1 نظر

تاریخچه یوگا

06 تیر 1392 توسط میرعیسی خانی

«یوگا[1]»، یا به عبارت فارسی «جوک» که از طرفی به عنوان ورزش و از طرفی دیگر به عنوان راه حقیقت مورد توجه است[2]؛ در کشور ما نوظهور مي‌‌باشد؛ اما به اعتقاد هندوها سابقه طولانی 2000 ساله دارد.

امروزه یوگا، در مناطق مختلفی از جهان آموزش داده می‌شود.

مهم‌‌ترین کشوری که یوگا درآن جایگاهي ویژه دارد، کشور هند است؛ به گونه‌ای که مراکز آموزش یوگای بیحای هند از سوي دولت به عنوان دانشگاه علمی ـ بین المللی آموزش يوگا شناخته شده است.[3]

در پاره‌ای از مراکز هند، نظام تعلیم و تربیت به سبک یوگا مورد اهتمام است (روش یوگانیدرا که اصول آن به قوانین کنترل و تربیت ذهن مربوط است).[4] پتنجلي[5] موسس يوگاست که حدود قرن دوم قبل از ميلاد، مباني و مسائل مربوط به يوگا را مدون نموده است.[6] پتنجلی در کتاب مشهور خود موسوم به یوگا سوترا، مراحل مربوط به مشهورترین طریق یوگا (راجا یوگا) را تبیین نموده است.[7]

فلسفه نظري سانکیهه که يکي از مکاتب فلسفي هند است، اساس و پايه يوگا مي‌‌باشد.[8] ريشي کاپيلا، فلسفه سانکيهه را پايه ريزي کرد. يوگا در حقيقت، جلوه عملي اين فلسفه است. سانکيهه، فرضيه‌هاي اثبات خدا را تجزيه و تحليل نموده، آن را براي اثبات خدا ناکافي دانسته است و در ابطال این دلايل، چنين مدعی شده است: «وجود و عدم خدا با نحوه تمرين‌‌هاي روحي شخص رابطه ندارد.» از سوی دیگر، بوديسم و يوگا در اصول اوليه واجبات و پرهيزها و مفاهيم فلسفي بسيار به هم نزديک اند.[9]

بنا به گفته کتاب‌‌ هاتايوگا، در پردايپيکا که از قديمي‌‌ترين منابع آيين ودايي است، چهار نوع يوگاي اصلي وجود دارد: کارمايوگا، بهاتکي يوگا، گيانايوگا، راجايوگا.

کارمايوگا رسيدن به وحدت از طريق کار و خدمت است؛ بهاتکي يوگا رسيدن به وحدت از طريق محبت به همنوع و عشق به خدا و تکرار ذکر است؛ گيانا يوگا درک وحدت از روش يادگيري علم و ارتقاي آگاهي است؛ راجايوگا رسيدن به مرتبه وحدت از طريق کنترل و پرورش ذهن و روان است.[10]

البته با نگاهي ديگر، اقسام دیگری هم برای يوگا برشمرده‌‌اند. مهم‌‌ترين شاخه‌‌هاي يوگا از ديدگاه سلوکي «راجايوگا» است که مستقيماً به ذهن پرداخته مي‌‌شود و تمام سلوک آن بر تمرينات ذهني مبتني است.[11]

بيش‌‌تر انواع يوگا، در بهگود گيتا که خود را کتاب مقدس يوگا مي‌‌نامد، شرح داده شده است. البته در قرون اخير، بعضي استادان برجسته يوگا، ترکيبي از يوگاي گوناگون را تدريس کرده‌‌اند.[12]

هندوها معتقدند که شيوا (يکي از خدايان باستانی هندو) خدای کشنده و مهلک و فنا کننده موجودات است و البته از آن‌‌جا که برای او صفات پیچیده و مظاهر گوناگون هم ذکر کرده‌‌اند، او را سرچشمه حيات و زمان و منشا دگرگوني و باز آفرینی هم مي‌‌دانند. به گفته هندوها، او در جنگل‌‌ها زندگي مي‌‌کند و خداي يوگا و نگهدارنده يوگي‌‌هاست.[13]

بنا به ادعاي هندوها، يوگا طريقت عملي و غير آييني گسترش آگاهي است که در هند قديم مرسوم بوده و در مقابل آن، طريق آييني هند قرار داشته و در دست برهمنان بود. اما در يوگا اين محدوديت وجود نداشت؛ به همین جهت فراگیر و در تاریخ ماندگار گرديد.[14]

 


[1]. yoga

[2]. ادیان و مکتب های فلسفی هند، داریوش شایگان، ج 2 ص 625 / فرهنگ ادیان جهان، جان هیلنز، ص 695

[3]. گنجینه اسرار یوگا، موسوی نسب، مقدمه

[4]. یوگا و تعلیم و تریت کودکان ونوجوانان، سوامی نیران جاناندا، جلال موسوی نسب، ص 46

[5]. PATANGLI

[6]. تاریخ جامع ادیان ،جان بایر ناس،ترجمه علی اصغر حکمت 1387 ص 269 / یوگا سوتره های پتنجلی، سوامی ساتیاناندا، جلال موسوی نسب ص 26 /جيمز ـ هويت، يوگا ص 10

[7]. دم گستری در یوگا، سوامی شیواناندا، ترجمه فرهاد خالصی مقدم ص23

[8]. فرهنگ اديان جهان، جان هيلنز ص 695

[9]. يوگا سوتره‌‌هاي پتنجلي، ساتياناندا، ترجمه موسوي نسب،
ص 27

[10]. يوگاي پيشرفته؛ پي دي شارما، ترجمه موحدي ناييني، ص 13

[11]. دم گستري در يوگا، سوامي شيواناندا، ترجمه فرهاد خالصي مقدم، ص8

[12]. جيمز هويت، يوگا ص 12

[13]. تاریخ جامع ادیان ،جان بایر ناس،ترجمه علی اصغر حکمت 1387 ص279 / هستي بي‌‌کوشش، اليستر شيرر، پاشايي
ص 17

[14]. همان ص19

 نظر دهید »
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

تنها یک دقیقه

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

موضوعات

  • همه
  • عرفانهای نو ظهور
  • ولایت فقیه
  • جنگ نرم
    • رسانه
    • اسباب بازی
    • فضای سایبری
  • معرفی کتاب
  • سبک زندگی
  • مناسبت ها
  • نقد فیلم


دریافت کد همین آهنگ برای وب
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس