تنها یک دقیقه

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

جنگ دائمی اسلام و دشمنانش

الفتنة اکبر من القتل و لایزالون یقاتلونکم حتی یردّوکم عن دینکم إن استطاعوا - بقره / 217

امام خمینی (ره): نکتۀ مهمی که همۀ ما باید به آن توجه کنیم و آن را اصل و اساس سیاست خود با بیگانگان قرار دهیم ، این است که دشمنان ما و جهانخواران تا کی و تا کجا ما را تحمل می کنند و تا چه مرزی استقلال و آزادی ما را قبول دارند. به یقین آنان مرزی جز عدول از همۀ هویت ها و ارزش های معنوی و الهی مان نمی شناسند. به گفتۀ قرآن کریم هرگز دست از مقاتله و ستیز با شما بر نمی دارند مگر اینکه شما را از دین تان برگردانند. ما چه بخواهیم و چه نخواهیم صهیونیست ها و آمریکا و شوروی در تعقیبمان خواهند بود تا هویت دینی و شرافت مکتبی مان را لکه دار نمایند. آری اگر ملت ایران از همۀ اصول و  موازین اسلامی و انقلابی خود عدول کند و خانۀ عزت و اعتبار پیامبر و ائمه معصومین - علیهم السلام- را با دست های خود ویران نماید ، آن وقت ممکن است جهانخواران او را به عنوان یک ملت ضعیف و فقیر و بی فرهنگ به رسمت بشناسند ولی در همان حدی که آنها آقا باشند ما نوکر ، آنها ابر قدرت باشند ما ضعیف ، آنها ولی و قیّم باشند ما جیره خوار و حافظ منافع آنها ، نه یک ایران با هویت ایرانی - اسلامی بلکه ایرانی که شناسنامه اش را آمریکا و شوروی صادر کند ، ایرانی که ارابۀ سیاست آمریکا یا شوروی را بکشد… . - صحیفۀ امام ، ج 21 ، ص 90 و91

تبلیغات؛ پنجمین عنصر مؤثر در زندگی کودکان

16 مرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

شاید از سالهایی که برای اولین بار ساخت برنامه برای کودکان به طور خاص مورد توجه قرار گرفت خیلی نگذرد. همان سالهای دهه 50 میلادی که دنیای والت دیزنی و شخصیت هایش وارد زندگی کودکان شدند و در ادامه اش در دهه 60 پای تبلیغات بازرگانی نیز به حوزه کودکان باز شد.

تا سالها که محققان روی تأثیر این آگهی ها کار می کردند هیچ استانداردی برای مدت زمان برنامه ها و آگهی ها وجود نداشت، اما بعدها تحقیقات به اعداد مختلفی از 9 تا 12 دقیقه در ساعت رسید و همین اواخر اطلاعات می گویند به طور متوسط هر کودک روزانه 4 ساعت و 15 دقیقه از روز را پای رسانه ها می گذراند و در هر ساعت در معرض 20 تا 30 آگهی قرار می گیرد این رقم یعنی بالغ بر چهل هزار و دویست و شصت آگهی در سال. امری که تبلیغات را به پنجمین عنصر تاثیر گذار در زندگی کودکان بدل می کند.
تا سالها تبلیغات محدود می شد به تمایل برای نمایش آگهی ها به گونه ای که گویی کودک با خوردن غذایی خاص یا استفاده از وسیله ای خاص نیروی فوق بشری بدست می آورد، اما اکنون که عرصه تکنولوژی هر روز چیز جدیدی عرضه می کند، نحوه تأثیر پذیری نیز فرق کرده است و البته دامنه حصار تبلیغات نیز گسترده تر شده است.

سن کمتر، تأثیر بیشتر
سن و سال کودکان از مهمترین عواملی است که در چگونگی درگیر شدن کودک با تبلیغات اثر می گذارد. بر اساس دیدگاه های جامعه شناس سوئدی ارلین جرستورم، به طور کلی کودکان قبل از دوازده سالگی قادر به شناسایی مقاصد سودجویانه آگهی دهنده نیستند و نمی دانند که این آگهی در کنار تمام نکات مثبتی که آگهی دهنده برای آن ارائه می کند نکات منفی هم دارد، چرا که کودکان باور دارند بزرگسالان و البته صمیمی ترین دوستشان یعنی تلویزیون هرگز به آنها دروغ نمی گوید.
مصادیق این امر هم بسیار است به عنوان نمونه چند سال پیش، تبلیغی از تلویزیون یکی از کشورهای جهان پخش شد که نشان می‌داد کودکی با پوشیدن کفش خاصی می‌تواند در هوا راه برود. در پی پخش این پیام بازرگانی کودکی پنج ساله که تبلیغ یاد شده را واقعی می‌پنداشت با به پا کردن این کفش انتظار داشت که بتواند در هوا راه برود كه این اقدام موجب سقوط او از پشت‌بام منزل شد.

من مثل تو هستم
یکی از تأثیرات دیگر تبلیغات، ایجاد تغییر در الگوهای رفتاری آنان است. این تبلیغات الگوهای روابط میان کودکان و والدین، همسالان و حتی برداشت از خویشتن را هم دگرگون می کند. طوری که در تحقیقات انجام شده می بینیم که تماشای تبلیغات منجر به کاهش میل و رغبت کودکان به بازی با همسالانشان شده است.
از سوی دیگر کودکان در 2 تا3 سالگی به جنسیت خودشان کم کم پی می برند و جدای از والدین و فرهنگ هر جامعه که الگو هستند، تبلیغات به عنوان پنجمین عنصر تأثیر گذار در زندگی کودکان بر این شناخت از خود تأثیر می گذارد.
برای مثال می توان به تبلیغات کشور خودمان نگاهی انداخت. سالهاست که در تبلیغات بازرگانی شاهد استفاده از کودکان مو بور و چشم روشن هستیم. در حالی که این کودکان تنها تعداد اندکی از کودکان ایرانی را تشکیل می دهد و به نوعی بیشتر تداعی کننده کودکان اروپایی هستند. پدیده ای که به نوعی از خودبیگانگی برنامه سازانمان را هم گوشزد می کند و این سوال را مطرح که آیا استفاده از کودکان بومی نمی تواند به فروش کمک بیشتری داشته باشد؟
از سوی دیگر استفاده از کودکان در تبلیغات بازرگانی بعضی اوقات موجب بر هم زدن روابط میان والدین و فرزندان هم می شود. گاهی کودک روی چیزی پافشاری می کند که برایش مضر است یا والدین صلاح نمی دانند برای کودکانشان تهیه کنند. مثل انواع تنقلات ناسالم که هر روزه از رسانه ها پخش می شوند یا کالاهای غیر ضروری که خیلی مهم نشان داده می شوند و گاهی نیز متأسفانه توان مالی خانواده ها اجازه تهیه آنها را به والدین نمی دهد. در هر صورت که نگاه کنیم امتناع والدین از خرید موجب کشمکش و تعارض خواهد شد.
البته قوانین مختلفی نیز در جهان برای استفاده از کودکان در تبلیغات وجود دارد که متاسفانه در کشور ما هنوز اقدامات جدی ای صورت نپذیرفته است و امیدواریم نهادهای قانون گذار و پژوهشگران این حوزه برای تصویب قوانین و مقررات مدون تر اقدام کنند تا از میزان آسیبها کاسته شود.

منبع: فصلنامه رسانه شماره 75
حوریه سادات برهانی
 2 نظر

ولنگاری؛ زندگی با چشمان باز!

16 مرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

 

 زندگي با چشمان بسته” داستان خانواده‌اي مذهبي را روايت مي‌كند كه در محله‌اي سنتي روزگار مي‌گذرانند. پرستو و علي فرزندان اين خانواده هستند كه علي به دليل موقعيت شغلي‌اش چند سالي است كه از خانواده جدا شده است. در اين ميان، پرستو پس از گذشت مدتي از تحصيلش در دانشگاه، به دليل يك مشكل انضباطي- اخلاقي مورد برخورد انضباطی قرار می گیرد و دانشگاه ترک می کند.

همين موجب تغييراتي در رابطه‌‌ي او با پدر و مادر مذهبي‌اش مي‌شود. پرستو هم در اين ميان تصميم مي‌گيرد تا سبك زندگي‌اش را عوض كند. اين تغيير سبك زندگي موجب بدگماني خانواده و ساكنان محله به پاكدامني او مي‌شود تا جايي كه خانواده‌اش نقشه‌ي قتل او را مي‌كشند. اما درست در همان شبي كه قرار است اين اتفاق بيفتد، علي پسر خانواده از سفر دور و دراز چندين ساله‌اش بازمي‌گردد..
“زندگي با چشمان بسته” از آن جهت در كارنامه‌ي صدرعاملي جايگاه ويژه‌اي مي‌يابد كه بي پرده‌ترين و صريح‌ترين فيلم او در نقد يك جامعه‌ي سنتي و مذهبي است. او در اين فيلم چنان بي‌رحمانه بر پيكره‌ي خانواده‌ي مذهبي و سنتي ايراني مي‌تازد كه گويا يك روشنفكر ضد مذهب پشت دوربين اين فيلم ايستاده است و نه يك روحاني‌زاده‌ي سابقاً انقلابي كه به قول خودش سه دهه قبل براي آرمان‌ها و رؤياهايش هزينه داده است!
البته در فيلم‌هاي قبلي صدرعاملي هم مي‌توان كدهايي مبني بر نقد برخي تعصب‌هاي مذهبي يافت؛ چه آنكه در “من ترانه پانزده سال دارم” منفي ترين كاراكتر فيلم يك زن چادري است كه اعمالش هيچ تناسبي با ظاهرش ندارد و تمام سعي خود را مي‌كند تا ترانه فرزندش را سقط كند. اما آنچه موجب تمايز ميان فيلم‌هاي ديگر اين كارگردان با “زندگي با چشمان بسته” مي‌شود، تعميم دادن چنين تفكري از يك فرد به يك محله‌ي مذهبي به عنوان نمادي از يك جامعه‌ي مذهبي است چه پايان بندي فيلم -كه با نمايي درشت از اين محله به پايان مي‌رسد- و چه صحبت‌هاي خود كارگردان صحت اين ادعا را تاييد مي‌كند. در واقع، محله به يكي از كاراكترهاي اصلي اين فيلم تبديل شده است كه نقش مهمي در پيش‌برد حوادث فيلمنامه دارد. اما تصويري كه از محله‌اي اين‌چنين مذهبي و سنتي ارائه مي‌شود، تصويري است سياه و چركين از جامعه‌اي پر از ريا، تحجر و دروغ.
ساكنان اين محله مدام در حال سرك كشيدن در زندگي يكديگر هستند و اين موضوع آن‌چنان گل‌درشت در فيلم به تصوير كشيده شده است كه مخاطب را به فكر وا مي‌دارد كه شايد كارگردان و فيلمنامه نويس در فكر انتقام از چنين جامعه‌ و محله‌اي بوده‌اند. علاوه براين، مردان اين جامعه در پس چهره‌ي نسبتاً مذهبي و غيرتي خود،‌ عموماً چشم به ناموس مردم دارند. جالب تر آن است كه شخصيت‌هاي مثبت محله (مانند كاراكتر اميد با بازي پولاد كيميايي) در چنين مختصاتي به شدت منزوي شده‌اند و در عوض، نفوذ شخصيت‌هاي آلوده‌ي محله (مانند كاراكتر مقدم با بازي فرهاد قائميان) به قدري زياد است كه در عرض چند ساعت مي‌توانند كل اعضاي محله را در برابر يك نفر بشورانند و عليه او شهادت جمع كنند.
اما مهم‌ترين معضل اين محله از ديدگاه آقاي كارگردان، تحجر اعضاي محله است. چنان كه صدرعاملي تاكيد كرده است كه “زندگي با چشمان بسته” فيلمي‌ست در مذمت تحجر و تعصبات خشك. اما عملاً آنچه كه به عنوان تحجر به مخاطب معرفي مي‌شود، واكنش منطقي خانواده‌ي پرستو و اعضاي محله به كارهاي غيرمنطقي اوست. به طور مثال، خانواده‌ي پرستو به اينكه او هميشه نيمه‌ي شب با ظاهري نامناسب و هر بار هم توسط يك ماشين مدل بالا به خانه بازمي‌گردد، مشكوك هستند. حال سوال اينجاست كه آيا چنين شكي نشانه‌ي تحجر است؟ آيا اگر چنين موردي براي دختر خود صدرعاملي اتفاق بيفتد، او با لبخند از اين موضوع مي‌گذرد؟
جالب‌تر آن است كه هر بار خانواده‌ي پرستو در مورد چرايي اين رفت و آمدهاي مشكوك از او سؤال پرسيده‌اند، به گواه نريشن فيلم، پرستو با سكوت جواب آنها را داده است و اين روند چندين سال ادامه پيدا كرده است! مشخص است كه با در پيش گرفتن چنين روندي، يك خانواده‌ي سالم بايد هم به فرزندشان مشكوك شوند.
تلخ‌تر از همه‌ي اينها آن است كه فيلم مدام در حال توجيه اعمال و افعال پرستو و تقبيح رفتار پدر و مادر اوست. چنان كه در يكي از سكانس‌هاي پاياني فيلم ادعا مي‌شود كه پرستو كاملاً پاكدامن و به قول خود فيلم “دختر خوب"يست و اين خانواده‌ي او بوده‌اند كه با ايجاد جوي بسته در داخل محيط خانه، باعث فرار فرزندان‌شان از اين محيط شده‌اند. در اين سكانس، سعي مي‌شود به مخاطب القا شود كه حتي رفتن علي از خانه دلايل كاري نداشته بلكه به سبب همين جو بسته‌ي خانه، او ترك وطن كرده است ولي چون او از جنس مذكر بوده، بر خلاف پرستو كسي معترض اين رفتن او نشده است.
موضع فيلم در مورد حجاب نامناسب پرستو هم به شدت جالب و نيازمند تامل است. در يكي از سكانس‌هاي فيلم كه در دكان حصيرفروشي پدر خانواده (با بازي فرهاد آئيش) مي‌گذرد، مشتري خانمي كه به دنبال حصير مدل جديد مي‌گردد، وارد دكان شده و درخواستش را مطرح مي‌كند. اما صاحب مغازه پاسخ مي‌دهد كه از اين حصيرهاي جديد در دكانش موجود نيست و سپس ديالوگي را مي گويد كه نشانگر جهان‌بيني اوست. او به مشتري خانم يادآور مي‌شود كه حصير براي پوشاندن و عدم جلب توجه به خانه است، نه آنكه خود با نقش و نگارهايش موجب جلب توجه به داخل خانه شود. اما خانم مشتري بي‌توجه به حرف‌هاي صاحب مغازه تكرار مي‌كند كه به دنبال حصير جديد و مدرن مي‌گردد و به اين حصيرها نيازي ندارد.
بدين ترتيب فيلمنامه‌نويس و كارگردان با ترسيم حصير به عنوان نمادي از حجاب كه قرار است نقش پوشاننده ايفا كند، اين چنين نشان مي‌دهند كه نسل جديد دختران و خانم‌هاي ايراني كه حجاب نامناسبي دارند، فقط به دنبال مدرن شدن و نو بودن هستند و به همين سبب نبايد اين حركت را نشانه‌ي بي‌عفتي آنان دانست و هر كس هم كه معترض آنان مي‌شود، متحجر است! البته فيلم پا را فراتر از اين هم مي‌گذارد و سعي مي‌كند اين‌چنين به مخاطب خود القا كند كه تمام شب‌گردي هاي پرستو با مردان خانواده‌دار و رستوران رفتن‌هاي او با اين مردان، به خاطر روابط کاری و علاقه‌ي او به كارهاي خطرناك است و بس!
در پايان فيلم هم كاراكتر علي در نقش منجي ظاهر مي‌شود و با مرگ ناگهانی خود موجب تحول جامعه مي‌شود تا مدرنيته با اين شوك قوي، جاي سنت را در اين محله‌ي قدیمي‌ بگيرد. به عبارت ديگر، به زعم فيلمنامه‌نويس و كارگردان براي اصلاحات در چنين جامعه‌اي بايد خون داد!
به نظر مي‌رسد اين روزها براي پذيرفته شدن در ميان سينمايي‌ها، ناگزير بايد به سراغ چنين فيلم‌ها و فيلمنامه‌هايي رفت وگرنه ادامه‌ي حيات در اين سينما مشكل مي‌شود. اين چنين است كه صدرعاملي مانند خيلي از هنرمندان نسل اول انقلاب، بايد براي ديده شدن، به آرمان‌هاي سابق خود و پدرش پشت كرده و به بهانه‌ي نقد تحجر، مظاهر ديني را مورد نوازش قرار دهد.

 1 نظر

در برابر فریب رسانه ای واکسینه شویم

16 مرداد 1392 توسط میرعیسی خانی
«زماني كه دهكدۀ جهاني تحقق يابد، لازم است انسان‌ها به سواد جديدي بنام سواد رسانه‌اي دست يابند.»(1) این جمله از یکی از نظریه پردازان ارتباطات به نام مک لوهان بیان شده است. کسی که برای اولین بار دهکده جهانی را پیشگویی کرد. چه بخواهیم و چه نخواهیم در عصر تکنولوژی به سر می بریم دوره ای که رسانه ها با هر روشی سعی در تاثیر گذاری هرچه بیشتر بر ذهن مخاطبان دارند.

گاه این تاثیر گذاری ها می تواند مثبت باشد اما مشکل از جایی شروع می شود که این تکنولوژی تاثیرگذار به بازیچه در دست مدیران رسانه برای دستکاری کردن با افکار مخاطبان باشد، به همین منظور تصمیم گرفتیم در این مقاله کمی هم به قول معروف پنبه اصحاب رسانه را بزنیم و ترفند هایشان را برای تاثیر بر روی افکار  عمومی بررسی کنیم.
استخراج واقعیت از میان انبوه اخبار و گرفتار نشدن در دام این ترفندها، مهارت، مطالعه و تجربه زیادی می خواهد که در این مقاله تعدادی از آنها را برای شما مطرح می کنیم:

۱- خراب کردن: رسانه ها برای از بین بردن وجهه یک فرد، از شیوه های زیادی استفاده می کنند که حقیقت یا دروغ آن هم چندان برایشان مهم نیست. این بدنام کردن می تواند با نسبت ناروا دادن به کسی، ارتباط دادن و با سازمان یا نهادی بد نام، یا قرار دادن مطالب مربوط به فرد یا تصویر او در کنار تصاویر و مطالبی که بار مثبتی ندارد باشد. برای مثال چند سال پیش یکی از عکاسان در صحن مجلس اقدام به تصویر برداری از نمایندگان کرده بود که با توجه به زاویه تصویر برداری، حرفها و حدیث های بسیاری را برای برخی نمایندگان ایجاد کرد. یا در برخی سایت ها یا رسانه ها قرار دادن تصاویر روسای جمهور برخی کشورها در کنار  مطالب و تصاویر مربوط به حیوانات، نوعی بار منفی برای این افراد ایجاد می کند و بار منفی و هزل می گیرد.

۲- استفاده از میزان کم زهر: هیچ کس برای مسموم کردن یک فرد به او شیشه زهر نمی‌دهد، روش کم‌ دردسر این است که شخص مورد نظر به تدریج با مقادیر خیلی کم سم، کشته شود.
همین شیوه را رسانه‌ها هم به کار می برد، برای القای و راست‌نمایی یک دروغ، آن را با تعداد زیادی از مطالب دروغ قاطی می کنند و به خورد مخاطب می دهند به گونه ای مخاطب نمی تواند این دروغ را تشخیص دهد.
گوبلز، رهبر دستگاه تبلیغات هیتلر، بسیار علاقه‌مند به این شیوه بود، تکرار مکرر یک دروغ و بمباران ذهن‌ها با آن، ناخودآگاه باعث می‌شود، بعد از مدتی مردم تردید پیدا کنند و کم‌کم دروغ را به عنوان مطلبی صحیح بپذیرند، حتی اگر در ابتدا کاملا مطمئن باشند که مطلب اصلا صحت ندارد.
این دقیقا همان ترفندی است که شبکه هایی چون CNN از آن استفاده می کنند.

۳- مسخره کردن افراد: رسانه ها برای تخریب افراد همواره از تحلیلهای جدی استفاده نمی کنند. گاهی اوقات یک برنامه طنز یا تمسخر یک فرد تاثیری به مراتب بدتر در جهت تخریب افراد دارد. مشابه این کار را مدتی است که برنامه «صرفا جهت اطلاع» در اخبار 20:30  انجام می دهد. نمونه ضعیف تر آنرا نیز در برنامه ای چون خنده بازار می بینیم که با تمسخرظاهری و رفتاری افراد –که حتی برخی شان از قبل هم اجازه داده اند-  با اسم طنز و شوخی، به نوعی دست به تخریب آن چهره ها می زند. کما اینکه شاهد شکایت و اعتراض بسیاری از چهره هایی که در این برنامه مورد تمسخر قرار گرفته اند در سال جاری بوده ایم.

۴- ساندویچ خبری: در این شیوه رسانه ها با توجه به سیاست ها و موضع گیری ای که دارند، دست به تخریب یا توجیه رفتار های یک شخص می زنند. این اتفاق را در خصوص ماجراهای مربوط به فیلم جدایی نادر از سیمین در رسانه های مخالف و موافق این اثر دیدیم. موافقان این اثر به طور کلی حمایت ها و تشویق های مغرضانه مخالفان ایران نسبت به این اثر را در هاله ای از تعریف ها و تمجید های فنی و سینمایی می پوشاندند و گروه دیگر، ویژگی های مثبت فیلم را به طور کامل نادیده گرفته و تنها به سیاسی بودن جوایز  یا حواشی مربوط به جشنواره های بین المللی که فیلم در آن نمایش داده شده است پرداختند.

۵- بازی کارشناسی: احتمالا زمانی که یک فرد عادی بیاید و برای شما از ویژگی های خوب یک خمیر دندان یا خواص دارویی فلان ماده غذایی تعریف کند، چندان جذب او نمی شوید. اما اگر همین را از زبان یک کارشناس بشنوید بیشتر مورد قبولتان است. از این شیوه به ویژه در تبلیغات بازرگانی استفاده می شود که مثلا برای تبلیغ یک شامپو گیاهی فردی با لباس پزشکی از خواص آن صحبت می کند.
استفاده از کارشناس گاهی برای توجیه بی طرفی رسانه ها نیز استفاده می شود تا مخاطب جبهه گیری نکند. برای مثال دربرنامه های سیاسیBBC، تعدادی کارشناس به برنامه دعوت می شوند که عقایدشان موافق با عقاید سیاستگذاران رسانه است در میان این موافقان، معمولا از کارشناسی مخالف هم دعوت می شود تا بار بی طرفی رسانه و پرسش های مخالفان نیز مطرح شود اما در نهایت ترکیب کارشناسان طوری چیده می شود که کارشناس مخالف یارای غلبه بر کارشناسان مورد نظر شبکه را نداشته باشد.
گرسنگی دائمی ما برای دستیابی با واقعیت، داشتن نگاهی مستقل و همه‌جانبه، آشنایی و تمرین شیوه‌های استدلال و خردورزی و استفاده مناسب از فناوری می‌تواند همه این ترفندها را نقش برآب کند. اما پیداست که همه مردم نمی‌توانند به چنین مهارتی دست پیدا کنند.
1) بصيريان جهرمي، حسين و بصيريان جهرمي، رضا؛ در آمدي به سواد رسانه‌اي و تفكر انتقادي، فصلنامۀ رسانه، 1368، ص33.
با تصرف و تلخیص از مقاله « چگونه رسانه‌ها با ترفندهای روانشناسانه، واقعیت و دیدگاه توده‌ها را دستکاری می‌کنند»، پایگاه اینترنتی یک پزشک، 21بهمن 1390

منبع اصلی مطلب:
http://psychcentral.com/blog/archives/2012/02/06/media-manipulation-of-the-masses-how-the-media-psychologically-manipulates
/

 نظر دهید »

مشاهیر دزدی!!!

16 مرداد 1392 توسط میرعیسی خانی
جنگ‌های دنیا همواره بر سر تسخیر سرزمین‌ها و گسترش مرزها بوده است، اما اکنون که سالیان دراز از آخرین جنگ‌‌ جهانی می‌‌گذرد جنگ دیگری در دنیا به راه افتاده است و آن سند زدن مفاخر سرزمین‌ها به نام ابرقدرتان دنیاست.

به عنوان مثال با وجود ایرانی بودن ابن سینا، تاجیک‌ها او را تاجیکی می‌دانند و ازبک‌ها، ازبک و عرب‌ها هم به نوبه خود مدعی هستند که ابوعلی سینا یک دانشمند عرب است. همین‌طور جلال‌الدین محمد بلخی مشهور به مولوی یک شاعر مشهور ایرانی است اما ‌ترک‌ها در ترکیه ‌و همچنین افغان‌ها هر کدام وی را از خود می‌دانند. البته قبل‌ترها نوشتن کتاب با استناد به تاریخ‌های دست‌ساز مد نظر بوده اما امروز هنر هفتم و معجزه تصویر همه چیز را راحت‌تر کرده است.
به روزترین این تلاش‌ها فیلم «طبیب» است‌. این پروژه 26 میلیون دلاری که به کارگردانی «فلیپ اشتولتسل» آلمانی مدتی است ‌در آلمان کلید خورده است، بخشی از زندگی ابوعلی‌سینا را روایت ‌می‌کند و در این فیلم سعی شده حکومت شیعه آل‌بویه و ایرانیان، افرادی متعصب و ضد مسیحی معرفی شوند و فیلمی دیگر نیز در نسخه سینمایی خود ابوعلی سینا را یک فرد ازبکی معرفی می‌کند و زندگی‌نامه او را با شفای چشمان نابینای دختر ازبکی و ازدواج ابوعلی سینا با این دختر ادامه می‌دهد، در حالی که تاریخ گواه این مدعاست که ابوعلی سینا در جوانی از دنیا رفت و هرگز موفق به ازدواج نشد.

نمونه‌های جالب‌تری هم از مصادره کردن مفاخر علمی ما توسط غرب وجود دارد که مولانا جلال‌الدین بلخی یکی از آن‌هاست. البته نام‌گذاری سال 2007 میلادی به نام مولانا و گسترش علاقه‌مندی جهانیان به این شاعر و عارف پارسی‌سخن، کارگردانان کشورهای مختلف جهان را به این فکر انداخته که به ساخت فیلم‌ها و مستنداتی درباره مولوی و مرادش شمس تبریزی دست بزنند.

به عنوان مثال مستندی دو قسمتی به نام «حضرت مولانا» در ترکیه ساخته و از تلویزیون این کشور پخش شد و حتی «اسین چلبی» بیست و دومین نواده مولانا جلال‌الدین از سلطان ولد سر لوکیشن ‌این فیلم مستند حاضر شده بود.

افغان‌ها نیز در افغانستان فیلم «پیر چراغ به دست» را بر اساس زندگی مولوی با هزینه دولت افغانستان تولید کردند و کارگردانی آن را «لطیف احمدی» رئیس افغان فیلم برعهده داشت.
همچنین «عبداللطیف سالازا» کارگردان انگلیسی که در کارنامه‌اش فیلم سینمایی «امام محمد غزالی» را داشت به ایران آمد تا با سرمایه‌گذاری تلویزیون فرانسه فیلم زندگی مولانا جلال‌الدین را نیز به افتخاراتش اضافه کند.
هندی‌ها هم از این قافله عقب نماندند و «مظفر علی» - کارگردان هندی - فیلمی ‌به نام «رومی آتش عشق» را در دست تولید دارد. این فیلم در حقیقت زندگی‌نامه مولاناست و قطر با سرمایه‌گذاری 25 میلیون دلاری آن را می‌سازد. «آل پاچینو» - بازیگر سرشناس - نیز در‌ شصت و یکمین دوره جشنواره فیلم کن اعلام کرد که در این پروژه نقش آفرینی می‌کند.
اما سهم ایران از پرداختن به این شاعر ایرانی تنها مستند «مولانا» به کارگردانی «ارد عطاپور» است.

فیلم «عمر خیام» با نام‌های دیگر «زندگی، عشق و ماجراهای عمر خیام» و «عشق عمر خیام» نام فیلمی آمریکایی است که به کارگردانی ویلیام دیترله، کارگردان آلمانی در سال 1956 ساخته شده ‌است و در سال 1957 به اکران درآمد.
این فیلم در مورد زندگی عمر خیام، ریاضیدان و شاعر ایرانی سده یازده میلادی است. از آنجا که جزئیات زندگی خیام چندان شناخته شده نیست، در این فیلم ماجراهایی خیالی برای زندگی او تصور شده و در میان این ماجراها دستاوردهای علمی و ادبی واقعی او، همچون ابداع گاه‌شمار تازه و سرودن چامه‌های معروف نیز گنجانده شده‌ است.
در این فیلم، عمر خیام به دختر پادشاه وقت مهرورزی می‌کند و دسیسه فرقه حسن صباح برای کشتن پسر پادشاه را خنثی می‌سازد.
بازی نقش عمر خیام در این فیلم بر عهده کورنل وایلد است و در این فیلم مایکل رنی، در نقش حسن صباح و خواننده معروف ایما سوماک در نقش کارینا ظاهر می‌شوند.
«باریس توکارف» روسی هم با کارگردانی فیلم سینمایی «عمر خیام» روایتی دیگر در مورد این دانشمند ایرانی دارد.
فیلم عمر خیام در 5 کشور جهان فیلمبرداری شده است. در این فیلم افسانه و واقعیت با هم آمیخته شده و از دید یک کودک ایرانی مقیم آمریکا زندگی و تفکرات عمر خیام شاعر و منجم قرن 5 هجری ایران به یک ماجرای افسانه‌ای تبدیل می‌شود؛ ماجرایی عاشقانه بین حسن صباح و عمر خیام و کنیزی به نام دریا.
نمونه این آثار در سینمای جهان کم نیست و با کمی تحقیق بیشتر می‌توان نمونه‌های بیشتری در این باره پیدا کرد؛ البته نباید از دایره انصاف هم خارج شد و بگوییم ایرانی‌ها هیچ کاری نکرده‌اند که به حق آثار درخور و به یاد ماندنی چون «ابن سینا» کیهان رهگذار، «روزگار قریب» کیانوش عیاری، «سربداران» محمدعلی نجفی، «هزار دستان» علی حاتمی، «روشن‌تر از خاموشی» حسن فتحی، «شیخ بهایی» شهرام اسدی، «نردبام آسمان» محمدحسین لطیفی، «کمال‌الملک» علی حاتمی و … توسط سینماگران ایرانی ساخته شده است؛ اما به راستی در عصری که قهرمان‌دزدی پر‌رنگ‌تر از قهرمان‌پروری است، سهم سینمای ایران از معرفی مشاهیر و مفاخرش به جهانیان چقدر بوده است؟
آیا ایران باید منتظر بماند تا زنان و مردان دانشمند، هنرمند و فرهیخته‌اش به سبب تقسیمات جغرافیایی و سندسازی‌های کشورها به سرزمین و مذاهب دیگری سنجاق شوند؟ آیا باید درست زمانی که قدرت، زمان و ثروت بزرگان سینمایی صرف اختلافات صنفی و دعوا در اکران فیلم‌هایی سینمایی است، جهانیان از این غفلت تلخ، کام خود را شیرین کنند؟ و آیا رواست که مفاخر ایرانی تنها به نام ایران باشند و به کام جهان؟ و هزاران سوال بی‌پاسخ دیگر.

 نظر دهید »

"بفرمایید شام" یا "گسترو دیپلماسی"؟

16 مرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

“بفرمایید شام” یا بفرمایید “گسترو دیپلماسی"؟ بفرمایید شام، در واقع طعم “سبک زندگی غربی” ایرانیان استحاله شده در فرهنگ غرب را به مخاطب ایرانی می چشاند. برنامه پرمخاطب “بفرمایید شام” برنامه ای است که در شبکه ماهواره ای “من و تو 1″ ساخته و پخش می شود.

این برنامه در ابتدا توسط یکی از استودیوهای رسانه ای انگلیس به نام آی تی وی (ITV) ” و تحت عنوان “Come Dine With Me"(به معنای بیا با من شام بخور) تولید و پخش می شد. اما شبکه من و تو 1 که تحت حمایت دستگاه دیپلماسی عمومی لندن است، برای اجرایِ بهتر ماموریت خود، حق ساخت و پخش این برنامه را دریافت کرد.
در این برنامه، 4 شرکت کننده که هرگز یکدیگر را ندیده اند، باهم رقابت می کنند و هر شب یک نفر از شرکت کنندگان در خانه ی خود به صرف شام و پذیرایی، میزبان 3 نفر دیگر خواهد شد. آنها در هنگام بازگشت به خانه خود به میزبان و با توجه به دستپخت و میهمان نوازی وی امتیاز می دهند و کسی که امتیاز بیشتری را دریافت کند در شب آخر 1 هزار پوند جایزه خواهد برد. اما این تمام ماجرا نیست و تنها ظاهر مسابقه است.

آنچه که باعث شد شبکه” آی تی وی (ITV) ” بابت طراحی و ساخت و تولید چنین برنامه ای، جایزه 2009 جامعه تلویزیونی رویال انگلیس و همچنین جایزه ویژه 2011 باشگاه صنایع رادیو و تلویزیون انگلیس را از آن خود کند ترویج “لایف استایل” و همچنین استفاده از “گسترو دیپلماسی” یا همان “دیپلماسی غذا” است که در این خصوص توضیح داده خواد شد.

شبکه” آی تی وی (ITV)که طراح اصلی این برنامه است در سایت خود اذعان می کند که برای ترویج سبک زندگی (لایف استایل) به تولید برنامه مبادرت می ورزد. شبکه ماهواره ای “من و تو 1″ نیز که از اساس بر پایه دیپلماسی عمومی بنا نهاده شده و در ارایه برنامه های متنوع و جذاب موفقیت نسبی داشته است، به این نتیجه رسید که بهره گرفتن از قالبِ برنامه “Come Dine With Me” برای انتقال محتوای مورد نظر “من و تو 1″ و تاثیرگذاری صد چندان بر مخاطب، بهترین گزینه است.

جزییات ترویج لایف استایل غربی

بدون تردید دستگاه دیپلماسی لندن قصد ندارد با صرف هزینه هنگفت و جایزه میلیونی، صرفا دستپخت ایرانیان را ارتقا دهد و نسبت به اولویت های دیپلماسی انگلیسی خود علیه ایران بی اعتنا باشد. قهرمان اصلی بفرمایید شام، که در واقع بخشی از مخاطبان شبکه من و تو 1 هستند؛ برای حضور در مسابقه لازم است که به منزل میزبان آن شب بروند؛ لذا طبق گزاره های سبک زندگی غربی، همراه خود یک بطری مشروب الکلی به خانه میزبانی که اولین بار در خانه او میهمان می شوند می برند.

از آنجا که مخاطب این برنامه فارسی زبان، مسلمان و ایرانی است و حدود شرعی اسلام را برمی تابد؛ در گام نخست، خطوط قرمز شرعی مخاطب را در می نوردد و شرب خمر را عادی سازی و قبح زدایی نموده و به امری متعارف و مقبول بدل می کند.

پس از ورود به منزل میزبان، از آنجا که شرکت کنندگان عموما 2 زن و 2 مرد هستند که تاکنون همدیگر را هرگز ندیده اند، پس از اولین دیدار با هم دست داده و جنس های مخالف صورت یکدیگر را می بوسند، که این امر به طور مشخص از سوی تهیه کنندگان برنامه توصیه می شود.

نوع دکوراسیون منزل میزبان، نوع پوشش افراد، طرز رفتار و معاشرت شرکت کنندگان و همچنین اصطلاحات غیر فارسی که در کلام آنها به طور ناخودآگاه به کار برده می شود عموما بر اساس سبک زندگی غربی است.

نوع پیش‌غذاها ، غذاها و دسرها نیز نیت این برنامه را برای تغییر ذائقه مخاطب ایرانی به ذائقه غربی، فاش می کند. مراوده ای که میان زنان و مردان در این برنامه صورت می گیرد، مروج روابطِ باز میان زن و مرد مسلمان ایرانی است.

برخلاف اینکه عموم زنان جامعه انگلیس بسیار کم آرایش می کنند؛ آرایش زنان شرکت کننده در این برنامه غلیظ و زننده است و صرفا برای مخاطب ایرانی در نظر گرفته می شود.

شرکت کنندگان در برنامه بفرمایید شام، ساکن لندن هستند و این برنامه زندگی ایرانیان مهاجری را به تصویر می کشد که چگونه در فرهنگ غرب استحاله شده و فرهنگ ایرانی اسلامی خود را به سکولاریسم و لیبرالیسم غرب واگذار کرده اند و در مواجهه با غرب غافیه را باخته اند و سکولار شده اند.

بفرمایید شام، هرگز از ایرانیان مسلمانی که در انگلیس بقای معنوی خود را حفظ کرده اند؛ مثل زنان محجبه ایرانی ساکن لندن، استفاده نمی کند. در واقع بفرمایید شام، طعم “سبک زندگی غربی” ایرانیان ذوب شده در فرهنگ غرب را به مخاطب ایرانی می چشاند.

قالب این برنامه به گونه ای خردمندانه و زیرکانه طراحی شده که ارایه لایف استایل به طور ناخودآگاه از جانب شرکت کنندگان صورت می گیرد و به عنوان پیام اصلی و محتوای برنامه هرگز گل درشتی نمی کند و لایف استایل غرب را فریاد نمی زند، بلکه به صورت کاملا پنهان در جاذبه پرکشش یک رقابت در قالب آشپزی به مخاطب ایرانی خورانده می شود.

همچنین از آنجا که ساده و بی پیرایه و شفاف است؛ مخاطب پسند و گیرا نیز هست.

بفرمایید شام و استفاده از “گسترو دیپلماسی”

“گسترو دیپلماسی” یا همان “دیپلماسی غذا” نوعی از دیپلماسی عمومی است که در آن، کشوری برای دستیابی به چهره ای موجه در بین جهانیان غذاهای کشور خود را به رخ آنها می کشد و ضمن نفوذ در ذهن و قلب مردم جهان، آنها را به سمت فرهنگ خود جذب می‌کند. “دیپلماسی غذا” به ساده‌ترین بیان، بدست آوردن ذهن و قلب مردم از طریق اشتها و علاقه آن‌ها به غذا است.

گفتنی است، کشورهای کُره و تایوان در حال حاضر پیشتازان “گسترو دیپلماسی” هستند و برای این کار هزینه های گزافی پرداخت کرده اند. برای نمونه سریال جواهری در قصر(یانگوم) به منظور معرفی غذاهای کره ای به مردم نقاط مختلف دنیا و پیشبرد “گسترو دیپلماسی” خود، ساخته و در کشورهای متعددی به نمایش در آمد.

یک مثل قدیمی در دیپلماسی عمومی آمریکا می‌گوید “با شناختن ما، ما را دوست خواهید داشت". اما دیپلماسی غذای کره‌ای‌ها و تایوانی‌ها کمی متفاوت است و می‌گوید، “با چشیدن ما، ما را دوست خواهید داشت “.

برنامه بفرمایید شام، در قالب مسابقه جذاب آشپزی، مخاطب ایرانی را ابتدا با ادبیات آشپزی غربی و نام غذاهای آنها و استارتر(پیش غذا)، مین کورس(غذای اصلی) و دسر آشنا می کند؛ نحوه طبخ غذاهای غربی را در خلال برنامه به او می آموزد و نهایتا چهره ی غرب را از طریق گسترو دیپلماسی به روی این مخاطب ایرانی می گشاید.

البته گاهی هم که غذای ایرانی طبخ می شود آن را با ملقمه ای از غذای غربی در هم می آمیزند و مثلا قورمه سبزی را با مشروب الکلی می خورند.

این برنامه تاکنون 19 گروه 4 نفره، که معادل 76 قسمت برنامه 60 دقیقه ای است؛ را تهیه و پخش نموده است.
 1 نظر

فیس‌بوک عامل خودپرستی و نارسایی روانی

16 مرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

در خصوص عوارض استفاده زیاد از فیس بوک، سایت آمریکایی “مشبل” (Mashable)می نویسد: بر اساس تحقیقات جدیدی که توسط لری روزن، پروفسور روان‌شناسی در دانشگاه دولتی کالیفرنیا، انجام شده است، استفاده بیش از حد از فیس‌بوک می‌تواند به بروز یک چنین نارسایی‌های روانی در میان نوجوانان منجر شود.
این تحقیقات براساس نظرسنجی و آمارگیری از بین هزار نوجوان خانواده‌های شهرنشین و بررسی رفتار سیصد نوجوان به هنگام مطالعه و انجام تکالیف درسی صورت گرفته است.
چند مورد از پیامدهای استفاده از فیس‌بوک برای نوجوانان که در این تحقیقات به آن اشاره شده عبارت‌اند از:
-
بروز و تقویت حس خودپرستی در میان نوجوانانی که به طور مرتب از فیس‌بوک استفاده می‌کنند.
-
بروز نارسایی‌های روانی دیگر از جمله رفتارهای ضد اجتماعی، هیجان شدید و پرخاش‌گری در میان نوجوانانی که بسیار زیاد از فیس‌بوک استفاده می‌کنند.
-
در مورد نوجوانانی که بیش از حد و به شکل اعتیاد از فیس‌بوک و سایر شبکه‌ها و نرم‌افزارهای کامپیوتری مثل بازی‌های ویدئویی استفاده می‌کنند، علاوه برغیبت از مدرسه و افت تحصیلی، عوارضی نظیر درد در ناحیه شکم، مشکل خواب، افسردگی و اضطراب بروز می‌کند.
یکی از نکات جالب در تحقیقات پروفسور روزن نکته‌ای است که به آن «حس همبستگی مجازی» نام داده است.
به گفته پروفسور روزن، نوجوانان از طریق فیس‌بوک با دوستان خود که غمگین یا پریشان هستند مهربانی کرده و عاطفه نشان دهند و این در دنیای مجازی رخ می‌دهد
.

 1 نظر

اسطوره‌ها و افسانه‌های امروز ما

15 مرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

رضا کریمی در وبلاگ بی‌نام تا اطلاع ثانوی نوشت: ما خود نیز نمی‌دانیم که به کدام سو و جهت در حرکت قرار گرفته‌ایم؛ سوار موجی شده و خود اجازه داده‌ایم که ما را به هر سو که دلش می‌خواهد ببرد.

اختیار از کف داده و زندگی را رها کرده‌ایم؛ زندگی که از هر سو می‌تواند برای ما امیدبخش باشد به یأس و ناامیدی منحصر شده و ما را در چنگال خود قرار داده و ما نیز نمی‌خواهیم از این مهلکه خود را نجات دهیم؛ چنان جبری بر ما احاطه شده است که تصمیم و اراده را از ما گرفته است.
برای ما انتخاب می‌کند و به صلاح خود اسطوره و افسانه‌هایش را به ما القا می‌کند؛ اسطوره‌هایی که باید آنها را بپرستیم و افسانه‌‌هایی که باید ملکه ذهنمان کنیم.
جبر جامعه مدرن! اجتماعی چهره‌ها را اسطوره قلمداد می‌کند و به گونه‌ای تبلیغشان می‌کند که خود آنها که می‌دانند اینها پوچ و تو خالی هستند باورشان شود که اینها اسطوره هستند.
به راستی اسطوره به چه معنی است؟ افسانه چیست؟ ما اسطوره را به نام رستم می‌شناسیم؛ افسانه را از هفت خوان فرا گرفته‌ایم؛ این چهره‌های امروزی آیا واقعاً اسطوره عصر ما هستند؟ افسانه امروز ما زندگی تجملاتی شیک و عاری از نقص و خطای مادی است که دائما تبلیغ می‌شود؟
اسطوره امروز ما جوانی است که تنها مزیتش چهره زیبا است؟ نه اینها اسطوره و افسانه ایران ما نیستند؛ شاید اینها برای جای دیگری باشد اما اسطوره ما کارگر کم بضاعتی است که با وجود بیماری «شکر خدا» لحظه‌ای از دهانش جا نمی‌ماند.
آیا اسطوره آن بازیکن فوتبالی است که باید از پول مردم به او چند میلیاردی بیشتر بدهند تا بلکه متوجه شود اسم خلیج فارس تا ابد همین است و نباید زیر پرچمی غیر این رفت؟ من مفهوم غیرت را از او باید یاد بگیرم یا کسی که تمام جوانی‌اش را خرج کرد که کسی نتواند امروز آرامش ما را سلب کند؟ نه روزگار، نه رسانه، نه کسانی که همیشه به دنبال‌ (های و هوی) هستید.
افسانه‌های امروز ما به دست شیرمردان و شیرزنانی صورت می‌گیرد که هیچ قسمتی از رسانه‌ها را اشغال نکرده‌اند و تنها و تنها با سلاح توکل و امید و پشتکار از هیچ برای خود همه چیز پدید می‌آورند.
این‌ها اسطوره هستند چون فهمیده‌اند کجایند و به کجا می‌روند؛ امید جامعه را همین‌ها زنده نگه داشته‌اند؛ امید زندگی ما به دست سیاسیون ایجاد نمی‌شود که حال به دست سیاسیون بخواهد بازگردد؛ امید را در نگاه چشم کسی می‌توان دید که از دامان بلا و بیماری و افیون خود را رها کرده و به زندگی بازگشته است.
چقدر دیگر باید بگذرد که بفهمیم این ره که می‌رویم به ناکجاآباد است؟ تا به کی رسانه‌های ما می‌خواهند اینگونه به خطا بروند؟ وقت آن نیست که کمی رسانه‌ها در عملکردشان تجدید نظر کنند؟ که اگر بشود گلستانی در راه است.
یک برنامه‌ای به مانند «ماه عسل» در یک شب یا چند شب می‌تواند امید را به زندگی افرادی برگرداند، آیا باقی رسانه‌ها نمی‌توانند؟ خود ما نمی‌توانیم کاری کنیم؟ این شب‌ها همه در حال فراگیری این هستیم که زندگی و امید و عبور از مشکلات و مصایب با توکل و اراده صورتی خوش می‌گیرد و برطرف می‌شود؛ در همه حال از خوشی و ناخوشی، سلامتی و بیماری و دارا و نداری زندگی باید کرد؛ اسطوره‌ها و افسانه‌های زمان ما خودِ خودِ مردم هستند.
 1 نظر

خط قرمزهایی که حالا مد شده!!!

14 مرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

در حال حاضر، پدیده تجردگرایی در كشور ما هم طبق آمارهای ازدواج و طلاق و سرشماری نفوس و مسكن، رو به رشد است و اگر برای حل آن تدبیری اندیشیده نشود، می‌تواند كشور ما را با بحران جدی و آسیب‌های خطرناكی روبه‌رو سازد.

چند مدت پیش خبری درباره بالا رفتن تعداد خانه های مجردی و تمایل جوانان به داشتن زندگی مستقل از خانواده منتشر شد مطرح شدن رسمی این موضوع نشان می دهد که تعداد خانه های مجردی و تعداد جوانانی که جدا از خانواده ها زندگی می کنند، بالا رفته است نباید به این مساله از یک بعد نگاه کرد چون چنین مساله ای، مساله ساده ای نیست و عوامل مختلفی دست به دست هم داده و باعث شده اند این پدیده اجتماعی فرهنگی اتفاق بیفتد یکی از این عوامل، تغییر فرهنگی است که مهم ترین عامل نیز هست. تغییرات فرهنگی ای که در جامعه ما اتفاق افتاده، اجازه می دهد پدیده ای که تا چند سال پیش یک پدیده ممنوع بود، این روزها به چشم بخورد. تا چند سال پیش جامعه ما به سختی می پذیرفت که یک نفر بخواهد از خانواده اش بدون ازدواج جدا بشود و زندگی مستقلی در پیش بگیرد.

افزایش روابط پیش از ازدواج مساوی است با كاهش ازدواج و کاهش تولید نسل پاك‌تر، سالم‌تر، باهوش‌تر، زیباتر، داناتر و خدامدارتر

سختگیری های اجتماعی بی مورد و مقابله با هر گونه تماس و ارتباط بین دختران و پسران، حتی ارتباط های ابتدایی که از نظر عرفی هم مشکلی ندارد، دلیل دیگر بروز و ظهور این پدیده است. چنین عاملی، با سخت شدن شرایط ازدواج و بالا رفتن سن ازدواج همراه شده و به تقویت پدیده خانه های مجردی کمک کرده است در کنار اینها، به دلیل همان تغییر فرهنگی ای که به آن اشاره کردم، نسبت به ازدواج هم تغییر نگرش ایجاد شده که این تغییر نگرش هم می تواند عامل دیگری در ظهور این پدیده باشد.

خانه ی مجردی ، تنهایی و خطر

مساله اقتصادی هم یک عامل موثر است. بعضی جوان ها، چون توانایی مالی مناسبی برای تهیه مسکن مستقل دارند، یا اینکه خانواده چنین امکانی را در اختیارشان قرار می دهد، از خانواده جدا می شوند و مستقل زندگی می کنند گاهی هم این جوان ها چون با خانواده هایشان دچار مشکل هستند از آن ها جدا می شوند؛ اگر فرد در ارتباط با خانواده اش دچار مشکل باشد و آن ها نتوانند حرف همدیگر را بفهمند، احتمال انگیزه جدا شدن از خانواده، برای تشکیل یک زندگی مستقل از خانواده به سبکی که دلخواه خود فرد باشد، بیشتر می شود اما اگر ارتباط یک ارتباط گرم باشد و خانواده، تصمیمات فرد را با روی باز بپذیرد می شود گفت این احتمال کمتر می شود.

در كنار عوامل اقتصادی همچون كار، مسكن و درآمد كه در حال حاضر یكی از موانع ازدواج در كشور ما به شمار می‌روند، عوامل اجتماعی و فرهنگی هم نقش پررنگی را در كاهش ازدواج و افزایش تجرد ایفا می‌كنند. یكی از این عوامل فرهنگی و اجتماعی، افزایش روابط دختران و پسران با همدیگر پیش از ازدواج و عادی شدن این روابط است كه روزی روزگاری، خط قرمز بود و تابو به شمار می‌رفت!

اما همین خط قرمز، به مرور زمان و در اثر تأثیرات زیرپوستی برنامه‌های هالیوودی و ماهواره‌ای و برخی عوامل دیگر، تبدیل به یك «مد» شده است! به طوری كه اگر فردی چنین ارتباطی نداشته باشد، مورد ترحم اطرافیان و دوستان قرار می‌گیرد و حتی ممكن است او را به تمسخر هم بگیرند!

به هر رو، از چند سال پیش، روابط دختری و پسری پیش از ازدواج، برای برخی افراد به پدیده‌ای عادی بدل شده و هر روز چهره‌ای افسارگسیخته‌تر هم به خود می‌گیرد.

در حقیقت، افسارگسیختگی این روابط به اندازه‌ای است كه افراد در برزخی كه نه تجرد است و نه تأهل، درجا می‌زنند! این برزخ، ماهیت زندگی و كم و كیف سبك زندگی فرد را به طور كامل به هم می‌ریزد و این تحول در سبك زندگی، هویت شخص را دچار دگردیسی می‌كند.

افزایش روابط پیش از ازدواج مساوی است با كاهش ازدواج و کاهش تولید نسل پاك‌تر، سالم‌تر، باهوش‌تر، زیباتر، داناتر و خدامدارتر.

به اندازه‌ای كه روابط پیش از ازدواج افزایش پیدا كند به همان اندازه، انگیزه برای ازدواج كم می‌شود. یكی از دلایل كم شدن انگیزه ازدواج برای پسرانی كه روابط پیش از ازدواج دارند را باید در ویژگی‌های روانشناختی مردان پیگیری كرد.

بر اساس مطالعه صورت گرفته در مركز مطالعات جمعیتی آسیا و اقیانوسیه، اكثریت قریب به اتفاق پسران معتقدند كه حاضر نیستند با دختری كه قبلاً با جنس مخالف رابطه دوستی داشته است، ازدواج كنند. نكته جالب اینجاست كه بسیاری از دختران هم با وجود اینكه از این موضوع آگاهند و می‌دانند كه پسران با دخترانی كه پیش از ازدواج رابطه دوستی داشته‌اند ازدواج نمی‌كنند؛ اما با این حال، تن به چنین روابطی می‌دهند!

دختر و پسر ، ازدواج

حتی در بسیاری از موارد، پسر با همان دختری كه با او در ارتباط است، ازدواج نمی‌كند. در ضمیر مرد- به خاطر ویژگی‌های اندیشه‌ای و روانی‌اش كه صددرصد با ویژگی‌های فكری زنان متفاوت است- اینگونه فكر می‌شود: «این دختر همانگونه كه با من وارد آشنایی شد می‌توانست با هر پسر دیگری هم وارد ارتباط شود. از كجا معلوم كه بتوانم روی وفاداری او حساب كنم؟!»

یك مرد، حتی اگر این فكر را بر زبان جاری نكند، هیچگاه از ضمیرش پاك نخواهد كرد.

هر چند تجرد رواج و بروز بیشتری نسبت به گذشته پیدا کرده و بیشتر حل شده است، اما از نظر فرهنگی هنوز کاملاً پذیرفته شده نیست، ساکنین یک ساختمان دوست ندارند که یک فرد مجرد همسایه شان باشد و احیانا حاشیه درست کند اقوام و آشنایان و حتی خانواده فرد هم هنوز به راحتی چنین چیزی را نمی پذیرند. اصولاً درک اینکه یک جوان چرا باید بدون ازدواج از خانواده اش مستقل شود و برای خودش خانه ای جداگانه بگیرد، هنوز کامل اتفاق نیفتاده است.

از دیگر دلایل افزایش پدیده «تجردگرایی» در جامعه ما، تبلیغات و افكارآفرینی‌های گروه ضد مرد است كه محفل اصلی و اتاق فكر آن در كشورهای غربی فعال است. فمنیست‌ها (هواداران افراطی زنانگی) طی سال‌های گذشته، تغییرات اساسی در افكار تعدادی از دختران و زنان جامعه ما ایجاد كرده‌اند؛ آنها تلاش می‌كنند كه زنان متأهل تحت تأثیر این افكار، از ازدواج كردن احساس پشیمانی كنند و دختران مجرد، از ازدواج كردن متنفر باشند و به سمت لذت‌جویی رو بیاورند!

زندگی در خانه های مجردی تنها مختص ایران نیست در بسیاری از کشورهای دنیا چنین چیزی هست و رواج دارد و مدت هاست به عنوان یک امر عادی پذیرفته شده است. منتها کیفیت زندگی مجردی در کشور ما و کشورهای دیگر، به طور مثال کشورهای اروپایی، متفاوت است به این دلیل که فرهنگ های متفاوتی بر این جوامع حاکم است. در جامعه ما که به لحاظ اجتماعی، پیوندها قوی تر هستند و افراد به زندگی جمعی عادت دارند، ظهور چنین چیزی سوال هایی را مطرح می کند. اشتباهات فرهنگی در برخورد با مردم و سختگیری های نابجا در افزایش تمایل جوانان به زندگی در خانه های مجردی بی تأثیر نیست. کلید حل این مشکل دست متولیان، به خصوص دولت است با «بکن نکن» کردن، کار جامعه به سامان نمی رسد و مسائل فرهنگی حل نمی شود رابطه فرد با پدر و مادر و رابطه حکومت با افراد باید اصلاح شود و گرنه عصیان هایی در جامعه بروز می کند با سختگیری چیزی حل نمی شود باید با کار فرهنگی و رواج اخلاق این مساله را حل کرد.

فراوری: کهتری

 1 نظر
  • 1
  • ...
  • 25
  • 26
  • 27
  • ...
  • 28
  • ...
  • 29
  • 30
  • 31
  • ...
  • 32
  • ...
  • 33
  • 34
  • 35
  • ...
  • 79
تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

تنها یک دقیقه

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

موضوعات

  • همه
  • عرفانهای نو ظهور
  • ولایت فقیه
  • جنگ نرم
    • رسانه
    • اسباب بازی
    • فضای سایبری
  • معرفی کتاب
  • سبک زندگی
  • مناسبت ها
  • نقد فیلم


دریافت کد همین آهنگ برای وب
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس