تنها یک دقیقه

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

شلدون آدلسون کیست و چرا مورد عتاب رهبری قرار گرفت؟ +تصاویر

13 آبان 1392 توسط میرعیسی خانی

رهبر فرزانه انقلاب اسلامی ایران حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در آستانه روز تسخیر لانه جاسوسی در دیدار پرشور هزاران نفر از دانشجویان و دانش آموزان با اشاره به سخنان یکی از سیاستمداران امریکایی که خواستار بمباران اتمی ایران شده بود، خاطرنشان کردند: اگر امریکاییها راست می گویند که در مذاکرات جدی هستند، باید به دهان این افراد یاوه گو بزنند و دهان آنها را خرد کنند.
اما سؤالی که در ذهن بسیاری خطور می‌کند این است که رهبر انقلاب در فرمایشات خود به اظهارات کدام سیاستمدار آمریکایی اشاره کردند؟ اشاره رهبر انقلاب به اظهارات “شلدون آدلسون"، پشتیبان وفادار و همیشگی رژیم صهیونیستی و از بزرگترین حامیان مالی حزب جمهوریخواه آمریکا بود.

سلطان یهودی قمار، ایران را تهدید می کند!

آدلسون در میزگردی در دانشگاه «یشیوا» در 22 اکتبر 2013، گفت که آمریکا باید در مورد برنامه هسته‌ای ایران جدی‌تر باشد. مناقشه از آنجا آغاز شد که او گفت: «شما گوشی تلفن را برداشته و با جایی در نبراسکا تماس گرفته و می‌گویید: «بسیار خوب، پرتاب کنید» و سلاحی اتمی توسط موشک‌های بالستیک در میان صحرا اصابت کرده و به هیچ کس جز چند مار زنگی یا عقرب یا شبیه آن آسیبی نمی‌زنند.

او به توضیح این مطلب ادامه داد و گفت که بعد از نشان دادن زور و تهدید به تهران، آمریکا خواهد گفت: «اگر شما (ایران) صلح‌طلب باشید، فقط باید روند برنامه خود را معکوس کنید و ما تضمین می‌کنیم که شما می‌توانید تأسیسات انرژی هسته‌ای را برای مقاصد الکتریسیته و انرژی داشته باشید.» سخنگوی «آدلسون» به خبرنگاران گفت که «واضح است که سخنان آدلسون در مورد استفاده از بمب اتم جدّی نبوده» و گفت که وی «از اغراق استفاده کرده تا بگوید که… عمل مهم‌تر از کلام است.»

شلدون آدلسون سرمایه‌دار یهودی آمریکایی و یکی از ثروتمندترین افراد جهان است.

شلدون آدلسون سرمایه‌دار یهودی آمریکایی و یکی از ثروت‌مندترین افراد جهان است. وی سهام‌دار عمده، رئیس هیئت مدیره و مدیر عامل شرکت سَندز لاس‌وگاس، مالک بسیاری از هتل‌ها و کازینوها در سراسر جهان از جمله در شهرهای لاس‌وگاس و پنسیلوانیا در ایالات متحده آمریکا، ماکائو در جمهوری خلق چین و سنگاپور است. وی همچنین مالک روزنامه عبری اسرائیل امروز و از «حامیان مالی عُمده» حزب جمهوری‌خواه در ایالات متحده آمریکا و حزب لیکود در اسرائیل است.

وی یهودی‌تبار است و تاکنون ده‌ها میلیون دلار به سازمان‌های عمدتاً یهودی در سراسر جهان، کمک مالی کرده است. “شلدون آدلسون” یکی از سرسخت ترین مخالفان باراک اوباماست و در انتخابات سال گذشته ریاست جمهوری این کشور نزدیک به صد میلیون دلار به گروه های حامی “میت رامنی” رقیب جمهوری خواه اوباما کمک کرد.

آدلسون از دوستان بنیامین نتانیاهو نخست وزیر اسراییل است و کمک های گسترده مالی اش به جمهوری‌خواهان آمریکا و مراکز مطالعاتی طرفدار اسراییل در واشنگتن او را به یکی از پر نفوذترین حامیان گروه های طرفدار تحریم و برخورد نظامی با ایران تبدیل کرده است .

اما اسم وی دوباره هنگامی بر سر زبان‌ها افتاد که در اظهار نظری غیر منتظره در 22 اکتبر 2013 در دانشگاه یشیوا گفت رییس جمهور آمریکا باید اول به ارتش دستور بدهد یک بمب اتمی بر روی کویر ایران بیندازد.

سلطان قمار آمریکا : «چرا این باید منصفانه باشد که من درصد بیشتری مالیات نسبت به دیگران بپردازم؟»

شلدون گری آدلسون متولد 4 اوت 1933 یک سرمایه‌دار۸۰ ساله آمریکایی و دارنده بزرگ‌ترین کازینو بین‌المللی است. او رئیس هیئت مدیره و مدیر عامل کازینو «لاس‌وگاس سندز» ، شرکتِ مادرِ «ونیشن ماکائو لیمیتد» است که «ونیشن ریزورت هتل کازینو» و «سندز اکسپو و کانونشن سنتر» را اداره می‌کند. او همچنین مالک روزنامه عبری «اسرائیل هیوم» (اسرائیل امروز) است. نام «آدلسون» از اکتبر 2013 به عنوان دوازدهمین فرد ثروتمند جهان وارد لیست شد و ارزش خالص ثروت وی 34.4 میلیارد دلار برآورد شده است. او پیش از این در فهرست «فوربز 400» به عنوان دوازدهمین فرد ثروتمند آمریکایی قرار گرفته بود.

صفحات: 1· 2

 1 نظر

چرا آمریکا و اسرائیل،"محرمانگی ژنو" را به سُخره می‌گیرند؟

05 آبان 1392 توسط میرعیسی خانی

سئوالی که اکنون افکار عمومی کشور را به خود مشغول کرده، این است که آیا محرمانه بودن «مذاکرات ژنو»؛ امر صحیحی هست یا نه؟ این سئوال به یک سئوال حیاتی و مهم تبدیل شده و هر روز در محافل مختلف این مسئله مطرح می شود که چه دلیلی برای محرمانه بودن مذاکرات وجود دارد؟ اگر تمرکز را از روی فاکتورهای داخلی به فاکتورهای خارجی منتقل کنیم، سئوال دیگری نیز مطرح خواهد شد که اهمّیت آن کمتر از سئوال اوّلیه نیست؛ اینکه: چرا آمریکایی‌ها و اسرائیلی‌ها سعی می کنند، “محرمانگی ژنو“ را از حیز انتفاع خارج کنند؟

 

معمولاً دیپلماسی بخصوص در مورد پرونده های کلان و مناقشه برانگیز بین المللی پُشت درهای بسته صورت می گیرد و بطور عمومی بخش کوچکی از توافقات، علنی می شوند. با این وجود طرح منظّمی در «ایالات متّحده آمریکا» تدوین شده است که به سیاستمداران این کشور بطور جدّی پیشنهاد می کند، این رویّه درباره پرونده هسته ای ایران متوقّف شود و سازوکارهایی اتّخاذ شود که مذاکرات جهانی با ایران در رابطه با پرونده هسته ای بطوری آشکار و با یک جنگ روانی بزرگ به متن توده های مردمی ایران کشیده شود.

از نظر آمریکا و اسرائیل، مردم ایران باید بدانند مسئول فشارهای اقتصادی و بالا و پایین شدن قدرت خرید آنها کیست؟ آنها می خواهند پاسخ این سئوال را طبق ایده های خود و بر طبق یک عملیّات روانی منظّم به موازات یک عملیّات سیاسی- اطّلاعاتی رژیم مند؛ به مردم ایران القاء کنند؛ اینکه “کلید کاهش تحریم“ دست حاکمیت ایران است.

«ریچارد هاس» -«رئیس شورای روابط خارجی آمریکا»، یکی از بالاترین مراجع سیاست گذاری خارجی- طیّ تحلیلی در «پروجکت سیندیکیت» می نویسد: «اکنون گزینه سومِ “مذاکره” ظهور کرده است. در واقع چنین گزینه ای سال هاست که روی میز است امّا آنچه اکنون تغییر کرده، مفهوم آن است و تغییرات در مفاهیم می تواند حیاتی باشد. مهمترین تغییری که در مفهوم ایجاد شده اقتصاد رو به افول گذاشته ایران است … مصالحه ای که مقامات ایرانی به آن می اندیشند به لغو تحریم ها و از بین رفتن تهدید اقدام نظامی کمکی نمی کند. امّا اکنون زمان آن است که بسته پیشنهادی جامعی به ایران ارائه شود … علاوه بر این مفّاد مهمّ این پیشنهاد باید علنی شود. به این ترتیب در صورت مخالفت ایران باید دلایل آن برای مردم تشریح شود … علنی کردن بسته پیشنهادی مزیّت دیگری نیز دارد و آن این است که مردم ایران از دلیل اقدام نظامی احتمالی آگاه خواهند شد. تفکّر معمول بر این است که دیپلماسی را باید در خفا انجام داد اما گاهی بهتر است که شفّافیت هر چه بیشتر بر دیپلماسی حاکم باشد. مسئله ایران نیز یکی از همین موارد است که دیپلماسی باید روشن باشد.»[1].

ریچارد هاس- رئیس شورای روابط خارجی

در 3 تیرماه 1392، «فرید زکریّا»، تحلیل گر ارشد خاورمیانه و مجری برنامه «G.P.S » در شبکه «C.N.N»؛ میزگردی را برگزار کرد که «هاس» در آن حاضر می شود. وی در این مناظره می گوید: «این روند [میانه رو بودن روحانی] با شک و گمان همراه است. امّا باید آن را آزمایش کنیم. ما باید پیشنهاداتی بدهیم که ایران را کوچک نشمارد. پیشنهاداتی بدهیم که به ایرانی ها اجازه دهد، اقدامات مشخّصی انجام دهند و محدودیت های مشخّصی را در برنامه هسته ای انجام دهند … ما باید مشخّص کنیم که نقش آنها چیست؛ ما باید این اقدامات را به صورت علنی انجام دهیم. ما باید از این فرصت استفاده کنیم و به 50 درصدی که به روحانی رأی دادند، بصورت علنی بگوییم که به دولت آنها چه چیزی پیشنهاد داده ایم.»[2].

هم «جواد ظریف» و هم «کاترین اشتون» تأکید کردند که طبق توافق صورت گرفته، محتوای «ژنو» محرمانه است. ولی غربی‌ها بخصوص آمریکا و به تبع آن رژیم صهیونیستی، به این توافق پایبند نبودند، زیرا همانطور که گفته شد، آنها برای پیشبُرد پروژه‌های استراتژیک‌شان بیش از اینکه به توافقات با «ظریف» پایبند باشند؛ پیرو نسخه‌های محافل فکری- اطّلاعاتی خویش هستند.

بر این اساس، منابع آمریکایی طیّ مصاحبه‌های رسمی، «ژنو» را محرمانه نگاه داشتند ولی همزمان گزارش‌های پُربازتابی از برخی پیشنهادهای ایران که احیاناً آمیخته با دروغ بود را؛ روی خروجی رسانه‌های آمریکا و اسرائیل قرار دادند.

ساعات کمی بعد از اتمام مذاکرات در 24 اُم مهرماه، برای اوّلین بار این «خبرگزاری آسیوشیتدپرس» (AP) بود که در گزارشی از «جورج جان» ابعادی از پیشنهادات ایران را مطرح نمود. همچنین «خبرگزاری فرانسه» در گزارش مشترکی از «جاناتان فاولر» و «محمّد داوری» جزئیات کوچکی از گام های پیشنهادی ایران را مطرح نمود[3].

بعد از آن دو، نوبت به «پایگاه تحلیلی دبکافایل» - وابسته به محافل امنیتی رژیم صهیونیستی- رسید تا در اقدامی بی سابقه گزارشی مبسوط از پیشنهادات تیم ایران را در 25 مهر رسانه ای کند[4]. همان روز «پایگاه تحلیلی المانیتور»[5] نیز در گزارشی به قلم «باربارا اسلاوین» زوایایی از پیشنهاد ایران را مطرح نمود[6]. علاوه بر اینها، دو روزنامه صهیونیستی «هاآرتص» و «یدیعوت آحارونوت» (به قلم ران بن یشای) طیّ چند روز بعد، در گزارش‌های جداگانه‌ای به این مسئله پرداختند[7]. گزارش هایی که البتّه هیچگاه بطور رسمی از طرف «وزارت خارجه جمهوری اسلامی» تکذیب نشدند.


همچنین پایگاه مجازی «عاروتص شِوا» - کانال 7 رژیم صهیونیستی- در گزارشی از سفر «وزیر امور راهبُردی اسرائیل» و هیئت‌های همراهی از وزارتخانه‌های جنگ و خارجه این رژیم به آمریکا، برای بدست آوردن جزئیات بیشتر از «ژنو» خبر داد[8].

بنابر این علیرغم اینکه از نظر دولت ایران، افشای ابعاد معامله به نفع تیم ایرانی نیست، آمریکا از افشای جزئیات سود می برد، زیرا اسکلت “پروژه تحریم های نوین“ که حدود 2 سال به اجراء درآمده؛ کاملاً بر فوندانسیون “افکار عمومی ایران“ شکل گرفته است. این پروژه برای نتیجه گیری به تأثیرگذاری بر افکار عمومی داخلی نیاز دارد. اغلب تحلیل گران در اندیشکده های غربی اذعان می کنند که تشدید فشارها بین سال های 1383- 1392 هیچگاه منجر به کاهش سرعت هسته ای ایران نشده، برعکس سرعت آن را بالاتر برده است.

لذا آنها معتقدند، برای بازداری نهاد تصمیم گیر «جمهوری اسلامی»، از حفظ و ادامه توسعه هسته ای باید یک مابه ازای باارزش ایجاد نمود؛ این مابه ازاء می تواند ایجاد فشار مردمی به نظام، برای چشم پوشی از توانایی هسته ای باشد. آمریکایی ها طبق این تئوری معتقدند که مردم ایران باید به چهار برداشت القایی برسند: 1- مشکلات معیشتی نتیجه تحریم هاست، 2- وجود تحریم ها به پرونده هسته ای ایران گره خورده است، 3- تنها راه رفع تحریم ها از طریق دیپلماسی است و 4- برای مردم ایران باید مشخّص شود که عدم نتیجه بخشی احتمالی مذاکرات، محصول بلندپروازی های حاکمیت است.

عُمده کارشناسان و سیاستمداران غربی گمان می برند که سه القاء اوّلیه تا حدودی ایجاد شده است، این انگاره بطور ویژه بعد از عیان شدن نتایج انتخاباتی و با برخی بی تدبیری های داخلی مستحکم شد. در این بین هدف چهارم باقی مانده است، باید اینطور القاء شود که مقصّر عدم رفع تحریم ها و بالتّبع معضلات اقتصادی مردم، حاکمیت ایران است.

طبیعتاً آنها برای نیل به هدف چهارم نیاز دارند که بطور گسترده، معاملات جاری در میز مذاکرات را به سمع و نظر افکاری عمومی برسانند. آنها می خواهند بگویند که آمریکا چه امتیازهایی به ایران پیشنهاد داده و ایرانی ها به چه دلایلی از آن طفره رفتنه اند، البتّه این اطّلاع رسانی نه طبق موازین اخلاقی که طبق “روش های هوشمند جنگ روانی“ صورت خواهد گرفت.

اکنون که تیم مذاکره کننده هسته ای دولت، رویّه جدیدی در حوزه رابطه با غرب را در پیش گرفت، آمریکایی ها خوب می دانند که باید تا حدودی این صدا را در ایران تقویت کنند؛ زیرا بسته شدن این پنجره به نفع آمریکا نخواهد بود. غرب به نیکی می داند که «روحانی» بخاطر این رویه باید پاسخگو باشد، اینکه وی باید برای هر نرمشی که انجام می دهد، یک مابه ازاء دریافت کند و آن را به مردم و نظام معرّفی کند.

بنابر این حتّی وقتی خبر احتمال رهاسازی اموال بلوکه شده ایران، با قدرت بسیار منتشر می شود، آن را باید خبری در راستای “جنگ روانی“ فرض کرد. غربی ها و برخی از رسانه های داخلی چنان پُر طمطراق از این امتیاز صحبت می کنند که گویی چه امتیاز بزرگی است، در حالیکه بیش از یک بازی رسانه ای؛ چیزی نیست.

مبرهن است که برای آمریکا و اسرائیل حفظ رژیم تحریم ها و آزادسازی گوشه ای از اموال ایران برای آبرو دادن به مذاکرات در داخل ایران، بهتر از حذف تمام رژیم تحریم هایی است که سال ها برای نتیجه بخشی آن هزینه صرف کرده اند، این فقط ما نیستیم که در برابر تحریم ها هزینه می دهیم، آنها نیز هزینه هایی داده اند. یکی از اعضای «سنا» در این رابطه، این پرسش را مطرح کرد که آیا ارزش ندارد، برای تعطیلی «فوردو»، مثلاً یک میلیارد دلار از پول ایران را آزاد کنیم؟[9]

بنابر این استفاده از “پروژه تحریم ها“ در قالب یک “دیپلماسی عمومی“ که از سال گذشته رسانه ای شد، مو به مو جلو می رود و برخلاف انتظارات تیم ایران برای محرمانه ماندن مذاکرات، ابداً متوقّف نخواهد شد و نشت اطّلاعات ادامه خواهد یافت. بازی تحریمی که آمریکا و اسرائیل آن را آغاز کردند از ابتدا مبتنی بر دیپلماسی نبود که حالا به خواست دیپلماسی عقیم شود، این بازی بر پایه افکار عمومی ایران است و تا زمانیکه میوه آن بطور کامل از دستان دیپلماسی چیده نشود؛ پایان نخواهد یافت.



[1] «نسبت دیپلماسی تحریمی آمریکا و آشوب اجتماعی در ایران»- «مهدی هنری»- «هفته نامه 9 دی»- 112- 26/5/1392

[2] همان

[3] «پیشنهاد ایران در ژنو چه بود؟»- «پایگاه برآورد استراتژیک ایران هسته ای»- 26/7/1392

[4] «ادّعای عجیب سایت اسرائیلی درباره پیشنهاد هسته‌ای ایران/ لزوم تکذیب فوری از سوی وزارت خارجه»- «خبرگزاری فارس»- 25/7/1392

[5] Al-Monitor: وابسته به اندیشکده شورای آتلانتیک وابسته به ناتو

[6] «پیشنهاد جدید ایران چیست؟»- «باربارا اسلاوین»- «پایگاه تحلیلی المانیتور»- 25/7/1392

[7] «افشای جزئیات بیشتر از پیشنهاد ایران در ژنو از سوی رسانه های غربی»- «پایگاه برآورد استراتژیک ایران هسته ای»- 29/7/1392

[8] «پایگاه خبری- تحلیلی تابناک»- 29/7/1392

[9] «پایگاه خبری- تحلیلی دیپلماسی ایرانی»- به نقل از «روزنامه نیویورک تایمز»- 26/7/1392

 نظر دهید »

آوای خوار

05 آبان 1392 توسط میرعیسی خانی

روزنامه بهار در صفحه نخست شماره 253 خود (چهارشنبه اول آبان 1392) يادداشتي تحت عنوان «امام؛ پيشواي سياسي يا الگوي ايماني؟» به قلم علي‌اصغر غروي از چهره‌هاي منتسب به حزب نهضت آزادي ايران منتشر کرد. (مشاهده نسخه پي‌دي‌اف در اينجاواينجا)
اين يادداشت که به گفته نگارنده آن «نظري است در ميان نظرها»، نه تنها از ارجاعات و مصادر متقن براي ادعاهاي خود بي‌بهره است، بلکه آيات قرآن کريم را نيز به صورت تقطيع شده به کار مي‌برد و به صورت تحريف‌شده ترجمه مي‌کند.
گفتمان وي در اين يادداشت نه تنها عليه شيعيان است، بلکه اهل تسنن را نيز هدف قرار مي‌دهد و در وهله بعدي، به نبوت اشکال مي‌کند. امري که نتيجه‌اي جز تفرقه‌افکني و نزاع درون‌ديني ندارد.
به زعم کارشناسان، شايسته است نگارنده اين يادداشت غيرعلمي که دانش‌آموخته فلسفه است، ضمن پرهيز از سفسطه و مغالطه، از ورود به مباحث تفسيري و حديثي که فاقد تخصص در آن است، پرهيز کند.
خبرگزاري فارس در راستاي رسالت خبري خود و در جهت تنوير افکار عمومي به نقد اين يادداشت مي‌پردازد و در نخستين شماره، پاسخ حجت‌الاسلام جواد ابوالقاسمي از کارشناسان شبکه جهاني ولايت را منتشر مي‌کند:

متاسفانه شاهد آن بوديم که نويسنده‌اي معلوم الحال که سابقه انکار بسياري از عقايد مسلم شيعه را در کارنامه خود دارد، در شب عيد غدير، بار ديگر شبهاتي تکراري را به صورت مقاله‌اي بر ضد عقيده شيعه در آورده و آن را به همراه الفاظي زشت و توهين آميز در صفحه اول يک روزنامه رسمي نشر داده است. البته نويسنده از طرفداران وهابيت درون‌شيعي است که در حقيقت، با عقايد شيعه دشمني ديرينه  دارند و از يک سو براي سست‌کردن اعتقادات شيعيان تلاش مي‌کنند و از سوي ديگر مطالب را به اسم شيعه و بر ضد اهل سنت مطرح مي‌کنند تا موجبات جنگ مذهبي را فراهم کنند!
سخناني در مورد نگارنده‌ اين مقاله:

1. تحريف ترجمه آيات قرآن و عدم فهم صحيح آن
وي حتي توانايي فهم متون ساده عربي را ندارد و ادعاي کارشناسي امور ديني و ترجمه چند کتاب را دارد! وي در همين مقاله در ترجمه آيه «وَإِذِ ابْتَلَي إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِکلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُک لِلنَّاسِ إِمَاما» (بقره 124) مي‌نگارد:
«اي پيامبر به‌خاطر داشته باش که خداوند ابراهيم را برگزيد و براي او کلمات خودش را به اتمام ‌رسانيد و گفت:‌ اي ابراهيم! (اکنون که کلمات بر تو تمام شده است) من تو را پيشواي مردم قرار مي‌دهم».
در حالي که ترجمه آيه چنين است:
چون ابراهيم را پروردگارش با کلماتى بيازمود و وى آن همه را به انجام رسانيد، [خدا به او] فرمود: «من تو را پيشواى مردم قرار دادم.»
وي از خود کلمات «برگزيدن» را در آيه اضافه کرده و ادعا مي‌کند که کلمات به ابراهيم داده شد تا به وسيله آن‌ها بتواند امامت کند! و در انتها مي‌گويد «و گفت اي ابراهيم» و حال آنکه اين جمله «گفت» در واقع اعلام نتيجه امتحان ابراهيم است و نه مرحله بعد از دوره ديدن ابراهيم با کلمات!

2. اهانت به عقايد شيعه و سني در آن واحد با ادعاي دفاع از مذاهب مختلف !
اهانت به مقدسات و نمادهاي اهل سنت
وي از يک سو مي‌نويسد:


«نصب يا تعيين، در خود، مفهوم سلب آزادي و نوعي از بندگي و بردگي را دارد. از اين‌رو ناقض هدف بعثت رسول اسلام، مذکور در آيه 157 اعراف است. بر اين پايه حتما رسول اسلام خود ناقض پيامي که آورده است نمي‌شود»

و سپس مي‌گويد:


بر همين اساس است که شيعه با نصب عمر توسط ابي‌بکر و نصب عثمان توسط عمر شديداً مخالف است و آن را مغاير با کتاب و سنت و متضاد با اصل آزادي انسان قلمداد کرده است. وقتي خداي تعالي در کتاب مجيدش انسان را در قبول دين، ماندن در آن يا خروج از آن آزاد و مخير گذاشته است، چگونه اذن داده است حاکمان بر اين مردم، منتخب و برگزيده آن‌ها نباشند و در اين امر با اين اهميت مسلوب‌الاختيار باشند؟!

و معني اين سخنان ، توهين صريح به مقدسات اهل سنت به خصوص خلفاي دوم و سوم است و به صراحت خلافت عمر و عثمان را مغاير با کتاب و سنت و اصل آزادي انسان معرفي کرده است که مقام معظم رهبري بارها و بارها به صراحت هرگونه اهانت به مقدسات برادران اهل سنت را گناه و آن را در موقعيت فعلي، چه دانسته باشد يا ندانسته، خيانت و در خدمت دشمنان اسلام معرفي کرده‌اند!

توهين به شيعيان
از سوي ديگر با اهانت به شيعيان آنان را مردمي جاهل، دور از قرآن، داراي فهم ناقص و درگير روايات جعلي ‌و طرفداران تفرقه بين مسلمانان و آتش بيار معرکه و بزرگ‌ترين ظالمان معرفي مي‌کند!
وي مي‌نويسد:


«بنا به فرموده مولي(ع)، شيعيان «به جاي آنکه کتاب را امام خود بدانند خود را امام کتاب مي‌دانند» و برخلاف خواست او، بنده جهالت خود شده‌اند و مدام بر حق ضايع شده علي در حکومت چند روزه دنيوي مي‌گريند!



شيعيان اين علي، رسم وي و موعظه او را، که چنگ يازيدن به حبل متين الهي (قرآن) و اتحاد مسلمانان است، کنار نهاده‌اند و به جاي تدقيق و تفقُّه در آيات قرآن و عمل به آنچه خداوند در کتاب از آنان خواسته، اسم علي را با فهم ناقص و ناصحيح خود از آيات کتاب و روايات مجعوله در هم مي‌آميزند و بر آتش تفرقه و اختلاف مسلمين هيزم مي‌ريزند و آتش‌ بيار معرکه مي‌شوند.



و در قالب حُبّ و ولايت اميرالمومنين، بزرگ‌ترين مظالم را در حق اهداف عاليه، الهي و انساني شريف‌ترين و زبده‌ترين گوهر جهان بشريت مرتکب مي‌شوند»

حال که علميت نويسنده و هدف اصلي وي از اين نويسه مشخص شد، نگاهي علمي به مطالب مطرح شده توسط وي خواهيم داشت؛ وي در مقاله خود شبهاتي را با سرفصل‌هاي ذيل بيان کرده است:
1. شبهه در خلافت و امامت الهي
2. شبهه در غدير خم
3. تحريف تاريخ در مورد ارتباطات اميرمومنان علي عليه‌السلام با خلفا
و حال به بيان تفصيلي شبهات وي و نقد آنها و پاسخ به آنها مي‌پردازيم:


شبهه در خلافت الهي

تعيين خليفه الهي نيست و با مشورت مردم است
وي براي اين ادعاي خود دو دليل مطرح مي‌کند :
ا. آيه «وشاورهم في الامر» و آيه «وأمرهم شورى بينهم»
وي مي‌نويسد:


«در اينجا نيز اگر مضمون آيه فوق را همان «نصب سياسي» بپنداريم، با آياتي ناسازگار مي‌شود که به پيامبر دستور مي‌دهد در اداره دنياي مردم (يعني همان «امر») با آنان مشورت کند: «وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْر» و «وَأَمْرُهُمْ شُورَي بَينَهُمْ»

پاسخ: مشورت در امور مردمي است اما امامت امري الهي است.
اين استدلال وي يک مغالطه بسيار ساده است؛ زيرا اين استدلال زماني صحيح است که امامت جزو امور مردم و نه امري الهي باشد زيرا خداوند فرموده است «وأمرهم شورى بينهم» يعني در اموري که به مردم مربوط مي‌شود حق شورا و مشورت دارند؛ اما آيا در تعيين رکعات يا وقت نماز يا طريقه وضو گرفتن نيز مي‌توان شورا قرار داد؟!
و آيا امامت از نوع امور مردم است يا از نوع امور الهي که مردم در آن حق تصرف ندارند؟! خداوند متعال در قرآن بارها به صراحت امامت و خلافت را امري الهي معرفي کرده است؛ و اولين دليل همان آيه‌اي است که نويسنده با تحريف ترجمه آن، مي‌خواست به مقصود خود برسد و نيز انتهاي آيه را نيز که بر ضد تمام استدلال‌هاي او بود حذف کرد!
وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيتِي قَالَ لَا ينَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ (البقرة: 124)
چون ابراهيم را پروردگارش با کلماتى بيازمود و وى آن همه را به انجام رسانيد، [خدا به او] فرمود: «من تو را پيشواى مردم قرار دادم»، [ابراهيم] پرسيد: «از دودمانم[چطور]؟» فرمود: «پيمان من به بيدادگران نمى‌رسد».
در اين آيه به صراحت امامت عهد الهي معرفي شده است و مقامي که خداوند آن را عطا مي‌کند و نه اينکه شخص با شايستگي‌هاي فردي و يا ياد گرفتن برخي کلمات (همان طور که نويسنده‌ ادعا کرده است) به آن برسد! و اگر چنان بود که نويسنده ادعا کرده است، ديگر معني نداشت ابراهيم اين مقام را براي فرزندان خود خواستار شود؛ بلکه، به فرزندان خود اين کلمات و روش را مي‌آموخت و آن‌ها نيز همه امام مي‌شدند! همچنين خداوند متعال در اين آيه به صراحت امامت را عهد خويش معرفي کرده است! حال چطور اين امامت در حد يک امر اکتسابي عادي پايين آورده مي‌شود؟
و صد البته اگر نگارنده آن را کامل ذکر مي‌کرد، ديگر نيازي به اين نبود که نه خاطر شيعيان را مکدر کند و نه بي جهت صفحه اول يک روزنامه را به مقاله ضد عقيده خود اختصاص دهد!
و نيز آيات کريمه ذيل که در همگي آن جعل تشريعي امام به خدا نسبت داده شده است و نه به مردم:

يا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ (ص: 26)
وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَينَا إِلَيهِمْ فِعْلَ الْخَيرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءَ الزَّکَاةِ وَکَانُوا لَنَا عَابِدِينَ (الأنبياء : 73)
وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ(القصص:5)
وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَائِکَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً (البقرة : 30)
و اهل سنت نيز در معتبرترين کتب خويش به اين حقيقت اذعان کرده‌اند که امامت امري الهي است و حتي رسول خدا (ص) نيز در آن حق تصرف نداشت؛ مسلم نيشابوري در صحيح خويش مي‌نويسد:
حدثني محمد بن سَهْلٍ التَّمِيمِي حدثنا أبو الْيمَانِ أخبرنا شُعَيبٌ عن عبد اللَّهِ بن أبي حُسَينٍ حدثنا نَافِعُ بن جُبَيرٍ عن بن عَبَّاسٍ قال قَدِمَ مُسَيلِمَةُ الْکَذَّابُ على عَهْدِ النبي صلى الله عليه وسلم الْمَدِينَةَ فَجَعَلَ يقول إن جَعَلَ لي مُحَمَّدٌ الْأَمْرَ من بَعْدِهِ تَبِعْتُهُ فَقَدِمَهَا في بَشَرٍ کَثِيرٍ من قَوْمِهِ فَأَقْبَلَ إليه النبي صلى الله عليه وسلم وَمَعَهُ ثَابِتُ بن قَيسِ بن شَمَّاسٍ وفي يدِ النبي صلى الله عليه وسلم قِطْعَةُ جَرِيدَةٍ حتى وَقَفَ على مُسَيلِمَةَ في أَصْحَابِهِ قال لو سَأَلْتَنِي هذه الْقِطْعَةَ ما أَعْطَيتُکَهَا وَلَنْ أَتَعَدَّى أَمْرَ اللَّهِ فِيکَ

مسيلمه کذاب به مدينه آمد و مي‌گفت: اگر پيامبر(ص) خلافت بعد از خود را براي من قرار دهد از او تبعيت مي‌کنم؛ و سپس با جمعيت زيادي از طرفدارانش به مدينه آمد؛ پيامبر(ص) و ثابت بن قيس بن شماس به سوي او رفتند و در دست پيامبر(ص) قطعه چوبي بود؛ وقتي که به مسيلمه و نيروهايش رسيدند، فرمودند: اگر تو از من اين تکه چوب را نيز بخواهي به تو نخواهم داد؛ و از امر الهي به خاطر تو تجاوز نخواهم کرد.
صحيح مسلم  ج 4 ص 1780 ش 2273 ، اسم المؤلف:  مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري النيسابوري الوفاة: 261 ، دار النشر : دار إحياء التراث العربي - بيروت ، تحقيق : محمد فؤاد عبد الباقي
و علماي اهل سنت نيز در شرح اين روايت، با تصريح به معنايي که شيعيان به آن اعتقاد دارند مي‌نويسند:
ولن أتعدى أمر الله فيک أي لا أجيبک إلى ما طلبته مما لا ينبغي لک من الاستخلاف والمشارکة
و از امر الهي به خاطر تو تجاوز نخواهم کرد بدين معني است که آنچه که خواستي و شايسته تو نيست، يعني خلافت و مشارکت در امر نبوت را به تو نخواهم داد!
الديباج على مسلم ج 5 ص 291، اسم المؤلف: عبدالرحمن بن أبي بکر أبو الفضل السيوطي الوفاة: 911 ، دار النشر : دار ابن عفان - الخبر-السعودية - 1416 - 1996 ، تحقيق: أبو إسحاق الحويني الأثري
يعني رسول خدا(ص) حتي طبق روايات صحيحه اهل سنت به صراحت امامت و خلافت بعد از خود را امري الهي معرفي مي‌کنند، ولي نگارنده اين مطالب سعي دارد چنين القا کند که امامت به نظر شيعه هم الهي نيست.


ب. نامه ششم نهج البلاغه:

دليل دوم وي نامه ششم نهج البلاغه است؛ وي مي‌نويسد:
به عنوان نمونه اميرالمومنين در نامه ششم نهج البلاغه خطاب به معاويه مي‌نويسد:


مردمي که با ابوبکر و عمر و عثمان بيعت کردند، هم بدانسان بيعت با مرا پذيرفتند. پس کسي که حاضر است نتواند ديگري را خليفه گيرد و آن‌که غايب است نتواند کرده حاضران را نپذيرد. شورا از آن مهاجرين و انصار است. پس اگر اينان بر امامت کسي گرد آمدند و او را امام خود ناميدند، خشنودي خدا هم در آن است…

و حال آنکه استدلال به اين نامه نيز مغالطه اي‌ بيش نيست.
زيرا اين نامه اميرمؤمنان، جداي از اينکه در کتب شيعه هيچ‌ سندي ندارد و مرحوم سيد رضي آن را از اهل سنت نقل کرده است (و بدين ترتيب براي شيعيان ارزش استدلالي ندارد) خطاب به معاويه و از باب الزام است!
ابن ابي الحديد سني قبل از نقل اين نامه چند جمله ديگر را نيز که در کتب اهل سنت آمده است، بيان مي‌کند که حضرت به معاويه نوشتند:
وفيه : أما بعد، فإن بيعتي بالمدينة لزمتک وأنت بالشام، لأنه بايعني القوم الذين بايعوا أبابکر وعمر وعثمان، على ما بويعوا عليه …
بيعت مردم با من در مدينه، با اينکه در شام بودي، ولي بر تو نيز لازم است؛ زيرا همان‌ کساني که با ابوبکر و عمر و عثمان بيعت کردند، با من نيز بيعت کردند!
شرح نهج البلاغة - ابن أبي الحديد - ج 3 ص 75
يعني اي معاويه، اگر تو خلافت ابوبکر و عمر و عثمان را قبول داري  و مي‌گويي بيعت آنان براي همه مردم ملزم بود ، بايد بيعت من را نيز بپذيري؛ و اگر خلافت آنان را قبول نداري ، چگونه براي خودت ادعاي مشروعيت مي‌کني با اينکه روي کار آمدن تو به واسطه آنان بود؟!

وظيفه پيامبران تعيين خليفه و حاکم نبود!
نويسنده در سخناني که به صراحت با قرآن در تضاد است مي‌نويسد:


«نتيجه آنکه جزو وظايف رسولان الهي، از جمله پيامبر اسلام، تعيين جانشين يا خليفه، که اصطلاحا نصب مي‌گويند، براي تشکيل حکومت و اداره امور دنياي مردم نبوده است»

پاسخ:
ظاهرا نويسنده خبر ندارد که در قرآن به صراحت آمده است، مردم براي تعيين خليفه به پيامبران خويش رجوع مي‌کردند!
أَلَمْ تَرَ إِلَى الْمَلَإِ مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ مِنْ بَعْدِ مُوسَى إِذْ قَالُوا لِنَبِي لَهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِکًا نُقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللهِ (سوره بقره آيه  246)
آيا از [حال] سران بنى اسرائيل پس از موسى خبر نيافتى آن گاه که به پيامبرى از خود گفتند: «پادشاهى براى ما بگمار تا در راه خدا پيکار کنيم».
و در ادامه پيامبرشان به جاي آنکه مطابق با نظر نگارنده مقاله به آن‌ها بگويد «اي مردم، ما نبايد خليفه و حاکم تعيين کنيم» به آنان مي‌گويد:
وَقَالَ لَهُمْ نَبِيهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طَالُوتَ مَلِکًا(سوره بقره آيه 247)
و پيامبرشان به آنان گفت: «در حقيقت، خداوند، طالوت را بر شما به پادشاهى گماشته است».
و نيز در آيه ديگر حضرت موسي عليه‌السلام به صراحت به حضرت هارون مي‌گويد: وَقَالَ مُوسَى لِأَخِيهِ هَارُونَ اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي(سوره اعراف آيه 142 )
و موسى [ هنگام رفتن به کوه طور ] به برادرش هارون گفت: «در ميان قوم من جانشينم باش»

نصب خليفه و جانشين سلب آزادي مردم است!
وي با بيان سخناني عجيب‌تر مي‌نويسد:


«نصب يا تعيين، در خود، مفهوم سلب آزادي و نوعي از بندگي و بردگي را دارد».

پاسخ:
نصب يا تعيين زماني سلب آزادي است که از جانب خدا نباشد؛ اما خدايي که مالک تمام حيات انسان است و صلاح او را از خود انسان بهتر مي‌شناسد، اگر شخصي را به عنوان خليفه معرفي کند، قطعاً دستور او آزادي واقعي براي انسان خواهد بود؛ و شاهد واضح آن، دو آيه‌اي است که در پاسخ قبلي بيان شد و به صراحت روش انبياي الهي در قرآن را براي تعيين خليفه بيان مي‌کرد!

امامت براي همه قابل دسترسي است؟!
وي وقتي مقام امامت را که يک مقام الهي است، در حد يک امر بسيار ساده و پيش پا افتاده بشري پايين آورد، مي‌نويسد:


امامت امت آنگاه ميسر است که انسان پيام هدايت الهي را در خود مجسم و تمام سازد و به مقام خليفه اللهي نائل شود. علي(ع) نيز چون تمامي کلمات خالق را در خود محقق و صفات جمال او را در خود متجلّي ساخته، به امامت امت، نائل شده است، نه فقط در حياتش و نه تنها براي پنج سال، که تا قيام قيامت و براي همه دوران‌ها و براي همه انسان‌ها؛ و اين همان زعامت کبراست. البته هر آن کس که امامش قرآن باشد و به کتاب و کلام الهي دل بسپارد، به‌مثابه الگو و امام براي تمام جهانيان است.

يعني هر کسي که بتواند قرآن را پياده کند، امام همه جهانيان است و ديگر امامتي الهي وجود ندارد!
پاسخ :
در ابتدا بايد دانست که امامت چيست؟
آلوسي مفسر شهير اهل سنت در اين زمينه در ذيل آيه 30 سوره بقره (إني جاعل في الأرض خليفة) مي‌نويسد: 
ولم تزل تلک الخلافة في الإنسان الکامل إلى قيام الساعة وساعة القيام بل متى فارق هذا الإنسان العالم مات العالم لأنه الروح الذي به قوامه فهو العماد المعنوي للسماء والدار الدنيا جارحة من جوارح جسد العالم الذي الإنسان روحه ولما کان هذا الأسم الجامع قابل الحضرتين بذاته صحت له الخلافة وتدبير العالم
اين خلافت (از زمان آدم) تا قيام قيامت در انسان کامل باقي خواهد ماند؛ و هرگاه که اين انسان از عالم جدا شود، عالم نابود مي‌شود ؛ زيرا او روحي است که بقاي اين عالم به او است ؛ او رکن معنوي آسمان است، و کل دنيا، تنها يک بخش از اعضاي اين عالمي است که انسان (کامل) روح آن بدن است! و چون اين اسم (انسان کامل) قابل هر دو عالم (ملک و ملکوت) است، مي‌تواند خليفة الله باشد و عالم را تدبير کند!
روح المعاني ج 1 ص 220 ، اسم المؤلف: العلامة أبي الفضل شهاب الدين السيد محمود الألوسي البغدادي الوفاة: 1270هـ ، دار النشر : دار إحياء التراث العربي - بيروت
اين نظر يک عالم مشهور سني در مورد مقام خلافت اللهي و امامت است؛ اما آيا واقعا هر انساني مي‌تواند بدون جعل الهي خليفة الله شود و تدبير تمام عالم را به دست گيرد ؟! عقل خود در اينجا به راحتي پاسخ مي‌دهد که خير!  و نيز پاسخ ديگر اين اشکال نيز همان روايتي است که نويسنده ترجمه آن را تحريف کرد و آن را به صورت ناقص بيان کرد! همان طور که در پاسخ به اشکال اول گذشت، امامت در قرآن کريم که راهنماي زندگي بشر است ، امري است الهي ، و نه يک امر پيش پا افتاده و عهد الهي به شمار مي‌رود ! حال آيا ممکن است انساني صاحب اين عهد الهي شود در حالي که خداوند متعال خود چنين نخواسته و او را به چنين کاري نگمارده است؟! اگر واقعا چنين مقامي تنها با عمل به قرآن به دست مي آمد ، چرا ابراهيم براي فرزندان خود طلب اين مقام را کرد؟! وي بايد به آنها مي‌گفت برويد و به همين دستورات الهي عمل کنيد تا به مقام امامت برسيد!

خلافت اگر الهي بود حضرت علي آن را بي‌ارزش نمي‌دانست!
وي مي‌نويسد:


آيا مي‌شود چيزي که از منظر امير مومنان (ع) قدر و منزلتش از عطسه بز کمتر است، از طرف خدا باشد و تازه از اين فراتر، اتمام نعمت و اکمال دين نيز باشد؟!

يا در جاي ديگر مي‌نويسد:


حکومتي که تاکيد فرموده است «زمام شترش را بر گردنش مي‌افکند و رهايش مي‌سازد».

پاسخ:
اولاً: جالب است که يک آيه به تنهايي مي‌تواند پاسخ تمام اين اشکالات باشد! يعني همان آيه مربوط به امامت حضرت ابراهيم عليه‌السلام!
و حتي اگر آيات ابلاغ و اکمال (که در بخش بعدي به آن‌ها خواهيم پرداخت) مربوط به امامت نباشد، ولي در آيه مربوط به حضرت ابراهيم عليه‌السلام به صراحت اين مقام «عهد الهي» توصيف شده است! آيا واقعا عهد الهي در نظر اميرمومنان از عطسه يک بز کمتر است؟! آيا مقام کنترل کل عالم، مثل يک شتر است که بند آن را رها مي‌کنند که هر جا خواست برود ؟! يا آنچه رها مي‌شود تنها خلافتي ظاهري است که رها کردن آن در واقع محروم کردن مردم از نعمتي است که بر آن‌ها واجب بود حق آن را ادا کنند! و نه رها کردن مقام امامت؟! آري خلافتي که زيردستان حضرت در آن، مطيع حضرت نباشند و حضرت نتواند به واسطه آنان حق را برپاي دارد، در نزد حضرت از عطسه يک بز نيز کمتر است؛ اما همين خلافت ظاهري نيز اگر موجب توانايي براي گرفتن حق تنها يک مظلوم از ظالم شود، در نزد حضرت ارزشي بس فزون پيدا مي‌کند:
33 - ومن خطبة له عليه السلام عند خروجه لقتال أهل البصرة قال عبد الله بن العباس دخلت على أمير المؤمنين عليه السلام بذي قار وهو يخصف نعله فقال لي ما قيمة هذا النعل فقلت لا قيمة لها ، فقال عليه السلام والله لهي أحب إلي من إمرتکم إلا أن أقيم حقا أو أدفع باطلا
نهج البلاغة - خطب الإمام علي (ع) - ج 1 ص 80
ثانيا آنچه در روايت اميرمؤمنان مقام و منزلتش از عطسه يک بز کمتر است،‌ دنيا است و نه خلافت بر مسلمانان! و نويسنده تنها بر روي شنيده هاي متفرقه خويش مقاله را نوشته است اما درست اين خطبه است که :
ولألفيتم دنياکم هذه أزهد عندي من عفطة عنز
نهج البلاغة - خطب الإمام علي (ع) - ج 1 ص 37
و اين نشانگر دوري نويسنده از متون روايات و تکيه بر شنيده هاي جلسات افراد معلوم الحالي است که با مطرح کردن اين سخنان سال‌ها است که در راه گمراه کردن مردم تلاش مي‌کنند!

طلب خلافت الهي کسب قدرت است!
وي مي‌نويسد:


«چگونه مي‌توان تصور کرد که انديشه علي (ع) معطوف به کسب و حفظ قدرت بوده است؟!»

پاسخ:
اين سخن نيز ناشي از نفهميدن مقام امامت است! مقام امامت دارا بودن قدرت و خلافت نيست! بلکه به اقرار علماي بزرگ اهل سنت مقام کنترل عالم هستي است! اما نظريه به دنبال قدرت بودن اميرمومنان علي عليه‌السلام، نظريه شيعيان نيست؛ و برخلاف گفته نويسنده، اين نظريه توسط معروف‌ترين علماي قديمي اهل سنت مطرح شده است؛ محمد بن اسماعيل بخاري در اين زمينه با مطرح کردن روايتي در مورد شوراي شش نفره به نقل از مسور بن مخرمة مي‌نويسد:

ثُمَّ دَعَانِي فقال ادْعُ لي عَلِيا فَدَعَوْتُهُ فَنَاجَاهُ حتى إبهار اللَّيلُ ثُمَّ قام عَلِي من عِنْدِهِ وهو على طَمَعٍ وقد کان عبد الرحمن يخْشَى من عَلِي شيئا … فلما اجْتَمَعُوا تَشَهَّدَ عبد الرحمن ثُمَّ قال أَمَّا بَعْدُ يا عَلِي إني قد نَظَرْتُ في أَمْرِ الناس فلم أَرَهُمْ يعْدِلُونَ بِعُثْمَانَ فلا تَجْعَلَنَّ على نَفْسِکَ سَبِيلًا

عبد الرحمن بن عوف مرا فراخواند و به من گفت علي را صدا بزن؛ من نيز چنين کردم؛ او تا نيمه شب با علي سخن گفت؛ و وقتي که علي از نزد او برخواست «طمع» (به خلافت) داشت! … وقتي که همه جمع شدند ، عبد الرحمن بن عوف (به حضرت علي عليه السلام) گفت: اي علي ، من به امور مردم نگاه کردم و ديدم که کسي را همتاي عثمان نمي‌بينند ! مبادا که گمان باطل بورزي (و به دنبال خلافت بروي)
صحيح البخاري  ج 6  ص 2634  ، اسم المؤلف:  محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256 ، دار النشر : دار ابن کثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987 ، الطبعة : الثالثة ، تحقيق : د. مصطفى ديب البغا
اين روايت به خوبي نشان مي‌دهد در صدر اول تاليف کتب در نزد اهل سنت، دست‌هاي پنهاني تلاش براي سياه کردن چهره نوراني اميرمومنان علي بن ابي طالب عليه السلام داشته‌اند!
حضرت علي حق الهي غصب شده براي خود نمي‌ديد!
نگارنده مقاله مي‌نويسد:


5- علي(ع) هرگز از حقي در امر خلافت و حکومت که از جانب خدا براي او در نظر گرفته شده و توسط پيامبر ابلاغ شده باشد، حرفي به ميان نمي‌آورد.

پاسخ:
اين سخنان ، ناشي از کم اطلاعي يا مغرض بودن نويسنده است! در روايات صحيح السند شيعه از اميرمؤمنان علي عليه‌السلام روايت شده است که فرمود:
أَخْبَرَنِي رَسُولُ اللَّهِ أَنَّ إِبْلِيسَ ورُؤَسَاءَ أَصْحَابِهِ شَهِدُوا نَصْبَ‏ رَسُولِ‏ اللَّهِ إِياي لِلنَّاسِ بِغَدِيرِ خُمٍّ بِأَمْرِ اللَّهِ عَزَّ وجَلَّ فَأَخْبَرَهُمْ أَنِّي أَوْلَى بِهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وأَمَرَهُمْ أَنْ يبَلِّغَ الشَّاهِدُ الْغَائِبَ.
رسول خدا(ص) به من خبر داد که شيطان و رئيسان اصحاب وي، در غدير خم که رسول خدا(ص) به امر خداوند من را (به امامت) نصب کرد، حاضر بودند؛ و پيامبر(ص) به مردم خبر داد که من از جانشان بر آن‌ها شايسته‌تر هستم؛ و دستور داد که حاضرين به غائبين خبر برسانند!
الکافي، ج‏8، ص343، ح541.
آيا چنين سخناني از اميرمومنان علي عليه‌السلام که با سند صحيح در کتاب شريف کافي آمده است، با ادعاهاي نگارنده مقاله سازگاري دارد ؟! مگر اينکه نگارنده‌اي که آيات قرآن را تقطيع مي‌کرد و ترجمه آن را نيز تحريف مي نمود ، اينجا نيز همان روش را به کار برد!
همچنين اميرمؤمنان علي عليه‌السلام، خطبه شقشقيه را بيان کردند که در کتب شيعه و سني با چندين سند نقل شده است که به حد استفاضه مي‌رسد و ديگر نيازي به بررسي سند ندارد را فراموش کرده است که فرمودند:
أما والله لقد تقمصها ابن ابي قحافة ! … أرى تراثي نهبا!
قسم به خدا که فرزند ابوقحافه به زور لباس خلافت را بر تن خويش کرد ! … ديدم که ميراثم به غارت مي‌رود!
يعني اميرمومنان هم امامت الهي را مطرح کرده‌اند و هم غصب خلافت را !

چرا حضرت علي قيام نکرد
وي مي‌نويسد:


«7- اگر اميرالمؤمنين فرمان خدا را بر خلافت خود بعد از رسول اکرم(ص) مي‌يافت، آيا شجاعت و شهامت و عدالت او اقتضا نمي‌کرد که يک تنه شمشير برکشد و فرمان و عدل خدا را جاري سازد؟! و آيا از دروازه حکمت و شهر علم نبوي بعيد نبود که بيان اين حق را از وقت حاجت به تأخير اندازد؟!»

پاسخ:
اينگونه اشکالات تنها از افرادي خشن و تندخو و بي منطق بر مي‌آيد! که گمان مي‌کنند راه حل تمام مسائل دست به شمشير بردن است!
البته نويسنده اين مقاله مي‌توانست به جاي اميرمومنان همين مطالب را در مورد رسول خدا(ص) بگويد که «اگر پيامبر فرمان خدا را براي نبوت خويش و تشکيل جامعه اسلامي مي‌يافت، آيا شجاعت و شهامت و عدالت او اقتضا نمي‌کرد که در 13 سالي که در مکه بود يک‌تنه شمشير برکشد و فرمان و عدل خدا را جاري سازد ؟! آيا از پيامبر خدا بعيد نبود که بيان اين حق را از وقت حاجت به تأخير اندازد»؟!
چطور چنين سخناني در مورد پيامبر(ص) نمي‌زنيد ؟! با اينکه حضرت 13 سال در مکه شکنجه‌ مسلمان به دست کفار را مي‌ديد و شهادت مظلومانه مسلمانان را با تمام وجود لمس مي‌کرد، اما دست به شمشير نبرد! آيا اين به معني رسالت نداشتن پيامبر(ص) است؟!
چطور چنين سخناني در مورد حضرت هارون عليه‌السلام نمي‌زنيد که خلافت او براي موسي در قرآن آمده است اما وقتي که طرفداران سامري گوساله را خداي خود قرار دادند ، و به او هجوم آوردند ، دست به شمشير نبرد و يک‌تنه از حق دفاع نکرد؟!
البته از کسي که اين چنين در مورد مقام امامت بنويسد، بعيد نيست که فردا مانند احمد کسروي نبوت را نيز زير سؤال نبرد!

امام زمان قرآن است!
وي مي‌نويسد:


همين قرآن کامل و تمام است که قادر است امام و پيشواي امت واقع شود.

پاسخ:
خداوند متعال دو نوع امام براي مردمان قرار داده است:
ا. امامي که از جنس خود آنان است؛ که آيات اشاره به اين مطلب گذشت؛ مانند امامت حضرت ابراهيم، حضرت لوط، اسحاق و يعقوب که امامت آنان در قرآن به صراحت آمده است و يا حضرت عيسي و رسول گرامي اسلام(ص) که حتي به اقرار اهل سنت امامت دارند، ولي امامت آنان به صراحت در قرآن نيامده است!
ب. امامي از جنس کتاب، که در قرآن کتاب موسي و برخي ديگر از انبيا نيز امام معرفي شده است.
و طبق رواياتي که اهل سنت و حتي وهابيون آن را صحيح مي‌دانند، رسول خدا(ص) به همين مطلب تصريح کرده‌اند که:
4222 - إني تارک فيکم خليفتين: کتاب الله حبل ممدود ما بين السماء والأرض وعترتي أهل بيتي وإنهما لن يتفرقا حتى يردا علي الحوض قال الشيخ الألباني: (صحيح)
من در ميان شما دو خليفه بر جاي مي گذارم، کتاب خدا که ريسماني است که بين آسمان و زمين کشيده شده است؛ و عترتم اهل بيتم؛ و اين دو از تا زماني که بر حوض وارد شوند از هم جدا نخواهند شد!
صحيح الجامع الصغير (محمد ناصر الدين الالباني) ج 1 ص 423
و رواياتي نيز در کتب شيعه و سني وجود دارد که اگر کسي بدون امام از دنيا برود، به مرگ جاهليت مرده است:
حدثنا عبد اللَّهِ حدثني أبي ثنا أَسْوَدُ بن عَامِرٍ انا أبو بَکْرٍ عن عَاصِمٍ عن أبي صَالِحٍ عن مُعَاوِيةَ قال قال رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم من مَاتَ بِغَيرِ إِمَامٍ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيةً
مسند أحمد بن حنبل ج 4 ص 96  ش 16922، اسم المؤلف:  أحمد بن حنبل أبو عبدالله الشيباني الوفاة: 241 ، دار النشر : مؤسسة قرطبة - مصر
و صحابه پيامبر(ص) از اين کلام حضرت، امام انساني که بتوان با او بيعت کرد برداشت کرده‌اند و نه امامي که کتاب خدا باشد:
1851 وَمَنْ مَاتَ وَلَيسَ في عُنُقِهِ بَيعَةٌ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيةً
هر کس بميرد و در گردن او بيعت نباشد به مرگ جاهلي مرده است!
صحيح مسلم ج 3 ص 1478 ش 1851، اسم المؤلف:  مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري النيسابوري الوفاة: 261 ، دار النشر : دار إحياء التراث العربي - بيروت ، تحقيق : محمد فؤاد عبد الباقي
مقام امامت در روايات صحيح السند شيعه
اما براي اينکه مقام امامت و مفهوم آن در نظر خود ائمه عليهم السلام روشن شود، روايتي را که با سند صحيح از امام صادق عليه السلام در مورد امامت نقل شده است بيان مي‌کنيم:

عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ فِي خُطْبَةٍ لَهُ يذْکُرُ فِيهَا حَالَ الْأَئِمَّةِ وصِفَاتِهِمْ:
إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وجَلَّ أَوْضَحَ‏ بِأَئِمَّةِ الْهُدَى‏ مِنْ أَهْلِ بَيتِ نَبِينَا عَنْ دِينِهِ وأَبْلَجَ بِهِمْ عَنْ سَبِيلِ مِنْهَاجِهِ وفَتَحَ بِهِمْ عَنْ بَاطِنِ ينَابِيعِ عِلْمِهِ
فَمَنْ عَرَفَ مِنْ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ وَاجِبَ حَقِّ إِمَامِهِ وَجَدَ طَعْمَ حَلَاوَةِ إِيمَانِهِ وعَلِمَ فَضْلَ طُلَاوَةِ إِسْلَامِهِ‏ لِأَنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وتَعَالَى نَصَبَ الْإِمَامَ عَلَماً لِخَلْقِهِ وجَعَلَهُ حُجَّةً عَلَى أَهْلِ مَوَادِّهِ وعَالَمِهِ‏ وأَلْبَسَهُ اللَّهُ تَاجَ الْوَقَارِ وغَشَّاهُ مِنْ نُورِ الْجَبَّارِ يمَدُّ بِسَبَبٍ إِلَى السَّمَاءِ لَا ينْقَطِعُ عَنْهُ مَوَادُّهُ ولَا ينَالُ مَا عِنْدَ اللَّهِ إِلَّا بِجِهَةِ أَسْبَابِهِ ولَا يقْبَلُ اللَّهُ أَعْمَالَ الْعِبَادِ إِلَّا بِمَعْرِفَتِهِ فَهُوَ عَالِمٌ بِمَا يرِدُ عَلَيهِ مِنْ مُلْتَبِسَاتِ الدُّجَى ومُعَمَّياتِ السُّنَنِ ومُشَبِّهَاتِ الْفِتَنِ
فَلَمْ يزَلِ اللَّهُ تَبَارَکَ وتَعَالَى يخْتَارُهُمْ لِخَلْقِهِ مِنْ وُلْدِ الْحُسَينِ مِنْ عَقِبِ کُلِّ إِمَامٍ يصْطَفِيهِمْ لِذَلِکَ ويجْتَبِيهِمْ ويرْضَى بِهِمْ لِخَلْقِهِ ويرْتَضِيهِمْ کُلَّمَا مَضَى مِنْهُمْ إِمَامٌ نَصَبَ لِخَلْقِهِ مِنْ عَقِبِهِ إِمَاماً عَلَماً بَيناً وهَادِياً نَيراً وإِمَاماً قَيماً وحُجَّةً عَالِماً أَئِمَّةً مِنَ اللَّهِ‏ {يهْدُونَ بِالْحَقِّ وبِهِ يعْدِلُونَ}‏ حُجَجُ اللَّهِ ودُعَاتُهُ ورُعَاتُهُ عَلَى خَلْقِهِ يدِينُ بِهَدْيهِمُ‏ الْعِبَادُ وتَسْتَهِلُّ بِنُورِهِمُ الْبِلَادُ وينْمُو بِبَرَکَتِهِمُ التِّلَادُ جَعَلَهُمُ اللَّهُ حَياةً لِلْأَنَامِ ومَصَابِيحَ لِلظَّلَامِ ومَفَاتِيحَ لِلْکَلَامِ ودَعَائِمَ لِلْإِسْلَامِ جَرَتْ بِذَلِکَ فِيهِمْ مَقَادِيرُ اللَّهِ عَلَى مَحْتُومِهَا
فَالْإِمَامُ هُوَ الْمُنْتَجَبُ الْمُرْتَضَى والْهَادِي الْمُنْتَجَى‏ والْقَائِمُ الْمُرْتَجَى اصْطَفَاهُ اللَّهُ بِذَلِکَ واصْطَنَعَهُ عَلَى عَينِهِ فِي الذَّرِّ حِينَ ذَرَأَهُ وفِي الْبَرِيةِ حِينَ بَرَأَهُ ظِلًّا قَبْلَ خَلْقِ نَسَمَةٍ عَنْ يمِينِ عَرْشِهِ مَحْبُوّاً بِالْحِکْمَةِ فِي عِلْمِ الْغَيبِ عِنْدَهُ اخْتَارَهُ بِعِلْمِهِ وانْتَجَبَهُ لِطُهْرِهِ بَقِيةً مِنْ آدَمَ وخِيرَةً مِنْ ذُرِّيةِ نُوحٍ ومُصْطَفًى مِنْ آلِ إِبْرَاهِيمَ وسُلَالَةً مِنْ إِسْمَاعِيلَ وصَفْوَةً مِنْ عِتْرَةِ مُحَمَّدٍ لَمْ يزَلْ مَرْعِياً بِعَينِ اللَّهِ يحْفَظُهُ ويکْلَؤُهُ بِسِتْرِهِ مَطْرُوداً عَنْهُ حَبَائِلُ إِبْلِيسَ وجُنُودِهِ مَدْفُوعاً عَنْهُ وُقُوبُ الْغَوَاسِقِ‏ ونُفُوثُ کُلِّ فَاسِقٍ مَصْرُوفاً عَنْهُ قَوَارِفُ السُّوءِ مُبْرَأً مِنَ الْعَاهَاتِ مَحْجُوباً عَنِ الْآفَاتِ مَعْصُوماً مِنَ الزَّلَّاتِ مَصُوناً عَنِ الْفَوَاحِشِ کُلِّهَا مَعْرُوفاً بِالْحِلْمِ والْبِرِّ فِي يفَاعِهِ‏ مَنْسُوباً إِلَى الْعَفَافِ والْعِلْمِ والْفَضْلِ عِنْدَ انْتِهَائِهِ مُسْنَداً إِلَيهِ أَمْرُ وَالِدِهِ صَامِتاً عَنِ الْمَنْطِقِ فِي حَياتِهِ
فَإِذَا انْقَضَتْ مُدَّةُ وَالِدِهِ إِلَى أَنِ انْتَهَتْ بِهِ مَقَادِيرُ اللَّهِ إِلَى مَشِيئَتِهِ وجَاءَتِ الْإِرَادَةُ مِنَ اللَّهِ فِيهِ إِلَى مَحَبَّتِهِ وبَلَغَ مُنْتَهَى مُدَّةِ وَالِدِهِ فَمَضَى وصَارَ أَمْرُ اللَّهِ إِلَيهِ مِنْ بَعْدِهِ وقَلَّدَهُ دِينَهُ وجَعَلَهُ الْحُجَّةَ عَلَى عِبَادِهِ وقَيمَهُ فِي بِلَادِهِ وأَيدَهُ بِرُوحِهِ وآتَاهُ عِلْمَهُ وأَنْبَأَهُ فَصْلَ بَيانِهِ واسْتَوْدَعَهُ سِرَّهُ وانْتَدَبَهُ لِعَظِيمِ أَمْرِهِ وأَنْبَأَهُ فَضْلَ بَيانِ عِلْمِهِ ونَصَبَهُ عَلَماً لِخَلْقِهِ وجَعَلَهُ حُجَّةً عَلَى أَهْلِ عَالَمِهِ وضِياءً لِأَهْلِ دِينِهِ والْقَيمَ عَلَى عِبَادِهِ رَضِي اللَّهُ بِهِ إِمَاماً لَهُمُ اسْتَوْدَعَهُ سِرَّهُ واسْتَحْفَظَهُ عِلْمَهُ واسْتَخْبَأَهُ حِکْمَتَهُ‏ واسْتَرْعَاهُ لِدِينِهِ‏ وانْتَدَبَهُ لِعَظِيمِ أَمْرِهِ وأَحْيا بِهِ مَنَاهِجَ سَبِيلِهِ وفَرَائِضَهُ وحُدُودَهُ فَقَامَ بِالْعَدْلِ عِنْدَ تَحَيرِ أَهْلِ الْجَهْلِ وتَحْييرِ أَهْلِ الْجَدَلِ بِالنُّورِ السَّاطِعِ‏ والشِّفَاءِ النَّافِعِ بِالْحَقِّ الْأَبْلَجِ والْبَيانِ اللَّائِحِ مِنْ کُلِّ مَخْرَجٍ عَلَى طَرِيقِ الْمَنْهَجِ الَّذِي مَضَى عَلَيهِ الصَّادِقُونَ مِنْ آبَائِهِ فَلَيسَ يجْهَلُ حَقَّ هَذَا الْعَالِمِ إِلَّا شَقِي ولَا يجْحَدُهُ إِلَّا غَوِي ولَا يصُدُّ عَنْهُ إِلَّا جَرِي عَلَى اللَّهِ جَلَّ وعَلَا.
الکافي، ج‏1، ص203.

«امام صادق(ع) در خطبه‏‌اى که ويژگي‌ها و صفات امامان را بيان مي‌کند، مي‌فرمايد:
همانا خداى‏ عز و جل به وسيله ائمه هدى از اهل بيت پيامبر ما دينش را آشکار ساخت و علمش را روشن نمود و براى آنان باطن چشمه‏‌هاى علمش را گشود، هر که از امت محمد حقِ واجبِ امامش را بشناسد، طعم و شيرينى ايمانش را بيابد و فضل خرمى اسلامش را بداند؛ زيرا خداى تبارک و تعالى امام را به پيشوائى خلقش منصوب کرده و بر روزي خواران اهل جهانش حجت قرار داده و تاج وقارش بر سر نهاده و از نور جباريتش به او پرتو افکنده با رشته‏‌اى الهى تا آسمان کشيده که فيوضات خدا از او منقطع نمي‌شود و آنچه نزد خداست جز از طريق واسطه‌هاي او به دست نيايد و خدا اعمال بندگان را جز با معرفت او نمي‌‌پذيرد. آنچه از امور مشتبه تاريک و سنت‏‌هاى مشکل و فتنه‏‌هاى ناآشکار بر او وارد شود، حکمش را مي‌داند.
خداى تبارک و تعالى همواره امامان را براى رهبرى خلقش از اولاد حسين و از فرزندان بلا واسطه هر امامى براى امامت بر مي‌گزيند و انتخاب کند و ايشان را براى خلقش مي‌بپذيرد و مي‌بپسندد، هر گاه يکى از آن‌ها از دنيا برود، از فرزندان او امامى بزرگوار آشکار و رهبرى نوربخش و پيشوايى سرپرست و حجتى دانشمند براى خلقش نصب مي‌کند.
آنان از طرف خدا پيشوايند، به حق هدايت مي‌کنند و به حق داورى مي‌نمايند، حجت‌هاى خدا و دعوت کنندگان به سوى خدايند، از طرف خدا مخلوق را سرپرستى کنند.
بندگان خدا به رهبرى آن‌ها ديندارى مي‌کنند و شهرها به نورشان آباد مي‌شود و ثروت‌هاى کهنه از برکتشان فزونى مي‌يابد، خدا ايشان را حيات مردم و چراغ‌هاى تاريکى و کليدهاى سخن و پايه‏‌هاى اسلام قرار داده و مقدرات حتمى خدا بر اين جارى شده است.
پس امام همان برگزيده، ‌پسنديده، رهبر، محرم اسرار و اميد بخشى است که به فرمان خدا قيام کرده‏ است، خدا او را براى اين برگزيده و در عالم ذر که او را آفريده، زير نظر خود پرورانيده و او را همچنان در ميان مردم ساخته است، در عالم ذر پيش از آنکه جاندارى پديد آيد، امام را مانند سايه‏‌اى در سمت راست عرش آفريده و با علم غيب خود، به او حکمت بخشيده و او را برگزيده و براى پاکيش انتخابش کرده است.
باقى مانده خلافت آدم(ع) به او رسيده و از بهترين فرزندان نوح(ع) است، برگزيده خاندان ابراهيم(ع) و سلاله اسماعيل(ع) و انتخاب شده از عترت(ع) است.
هميشه زير نظر خدا سرپرستى شده و با پرده خود حفظ و نگهبانيش نموده و دام‌هاى شيطان و لشکرش را از او کنار زده و پيش آمدهاى شب هنگام و افسون جادوگران را از او دور ساخته است، روى آوردن بدى را از او دور کرده است. از بلاها در امان است، از آفت‌ها پنهان است، از لغزش‌ها حفظ شده و از تمام زشتکاري‌ها مصون است.
در جوانى به خويشتن دارى و نيکوکارى معروف است و در پيرى به پاکدامنى و علم و فضيلت منسوب، امامت پدرش به او رسيده و در زمان حيات پدرش از آن گفتار خاموش بوده؛ چون ايام پدرش گذشته و مقدرات و خواست خدا نسبت به او پايان يافته و اراده خدا او را به سوى محبت خود رسانيده و به پايان دورانش رسيده، او در گذشته و امر خدا پس از او به امامي ديگر رسيده، خدا امر دينش را به گردن او نهاده و او را بر بندگانش حجت کرده است. در بلادش سرپرست نموده و به روح خود قوتش داده و از علم خود به او عطا فرموده و از بيان روشن [گفتار حق‏] آگاهش نموده و راز خود بدو سپرده و براى امر بزرگش (رهبرى تمام مخلوق) دعوت فرموده و فضيلت بيان علمش را به او خبر داده و براى رهبرى خلق منصوبش ساخته و بر اهل عالم حجتش نموده و مايه روشنايى اهل‏ دين و سرپرست بندگانش کرده، او را براى امامت خلق پسنديده و راز خود بدو سپرده و بر علم خويش نگهبانش کرده و حکمتش را در او نهفته و سرپرستى دينش را از او خواسته و براى امر بزرگش او را طلبيده و راه‌هاى روشن و احکام و حدود خويش را با او زنده کرده است.
امام هم با نور درخشان و راه حلي مفيد، هنگام سرگردانى نادانان و سخن آراستن اهل جدل، به عدالت قيام کرده در حالى که با حق واضح همراه بوده و به راه مستقيمى که پدران درستکارش رفته بودند، گام برداشته است؛ پس حق چنين عالمى را جز بدبخت ناديده نمي‌گيرد و جز گمراه نوميد، منکرش نمي‌شود و جز عاصي فرمان خداى جل و علا برايش کارشکنى نمي‌کند».

شبهات در مورد غدير خم:
آيه اکمال در غدير نازل نشده است!
نگارنده ادعا مي کند که آيات قرآن در غدير خم به نهايت رسيده و نعمت تمام شده بر مردم، قرآن کامل است!


1- آيات قبل و بعد از آيه فوق مويد اين معني است که خداوند پيامبر را موظف مي‌کند هر آنچه بر او نازل مي‌شود، بي‌کم‌وکاست، ابلاغ کند و در اين ميان هيچ پيشامد و گزندي وي را از انجام رسالت باز ندارد و بر طغيان و مخالفت و سرکشي کافران اندوهگين نباشد. پس، از سياق آيات چنين به‌نظر مي‌رسد نعمتي که تمام شده است، همان وحي خداوندي (قرآن) و تحقق عيني آن (اسلام) باشد. يعني اکنون که وحي بدون هيچ نقص و گزندي به مردم ابلاغ شده است، نعمت بر ايشان تمام است.

يا در جاي ديگر مي‌نويسد:


مراد از «اتمام نعمت» در آيه مذکور، نه حکومت و پيشوايي دنيوي، بلکه اتمام بعثت نبي، نزول، دريافت و ابلاغ بدون کاستي و نقصان قرآن است.

پاسخ :
اين مطلب خلاف مسلمات تاريخي و عقيده مشترک بين شيعه و سني است که بعد از آيه «اليوم اکملت لکم دينکم»  آيات ديگري نيز نازل شده است و حداقل آيات ادامه سوره مائده، بعد از ماجراي غدير خم نازل شده است !
در صحيح بخاري معتبر‌ترين کتاب اهل سنت آمده است:
حدثني عبد اللَّهِ بن رَجَاءٍ حدثنا إِسْرَائِيلُ عن أبي إِسْحَاقَ عن الْبَرَاءِ رضي الله عنه قال آخِرُ سُورَةٍ نَزَلَتْ کَامِلَةً بَرَاءَةٌ وَآخِرُ سُورَةٍ نَزَلَتْ خَاتِمَةُ سُورَةِ النِّسَاءِ «يسْتَفْتُونَکَ قُلْ الله يفْتِيکُمْ في الْکَلَالَةِ»
آخرين سوره‌اي که به صورت کامل نازل شد ، سوره توبه بود و آخرين آياتي که نازل شد آيات آخر سوره نساء بود «يستفتنوک قل الله يفتيکم» …
صحيح البخاري ج 4 ص 1586 ش 4106  اسم المؤلف:  محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256 ، دار النشر : دار ابن کثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987 ، الطبعة : الثالثة ، تحقيق : د. مصطفى ديب البغا
و اين آيات در مدينه منوره نازل شده است ، حال چگونه ادعا مي‌کند در غدير خم تمام آيات الهي نازل شده و قرآن کامل شده بود ؟!
جداي از اينکه در کتب اهل سنت ، رواياتي با سند صحيح آمده است که :

ضمرة ابن ربيعة القرشي عن ابن شوذب عن مطر الوراق عن شهر بن حوشب عن أبي هريرة. قال: من صام يوم ثمان عشرة من ذي الحجة کتب له صيام ستين شهرا، وهو يوم غدير خم، لما أخذ النبي صلى الله عليه وسلم بيد علي بن أبي طالب فقال: ألست ولي المؤمنين؟ قالوا: بلى يا رسول الله! قال: «من کنت مولاه فعلي مولاه» فقال عمر بن الخطاب: بخ بخ لک يا بن أبي طالب أصبحت مولاي ومولى کل مسلم، فأنزل الله: «اليوم أکملت لکم دينکم»
از ابوهريره روايت شده است که گفت : هر کس روز 18 ذي الحجة روزه بگيرد، براي او ثواب 60 ماه روزه نوشته مي‌شود؛ آن روز ، روز غدير خم است که پيامبر (ص) دست علي بن ابي طالب را گرفت و فرمود: آيا من ولي مؤمنين نيستم؟ گفتند: چرا اي رسول خدا! فرمود: هر کس من مولاي او هستم، علي مولاي او است؛ عمر بن الخطاب گفت: به به! اي فرزند ابي طالب که مولاي من و هر مسلماني شدي! سپس خداوند آيه نازل کرد که «اليوم أکملت لکم دينکم»!
تاريخ بغداد، خطيب بغدادي، ج 8، ص 284 ـ تاريخ مدينه دمشق، ابن عساکر، ج 42، ص 233.

جالب است که اهل سنت، خود اين قضيه را با سند صحيح نقل کرده‌اند، اما يک به ظاهر شيعه براي ترويج‌ نظريات وهابيت تلاش مي‌کند، بدون هيچ‌دليلي و تنها با ادعاي عدم تناسب با ماجراي غدير ! منکر اين نزول مي‌شود!

شبهه در مورد آيه تبليغ


وي با مطرح کردن شبهه در مورد آيه تبليغ نيز مي‌نويسد:



2- اگر موضوع«بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيک» معرفي علي(ع) به خلافت مي‌بود، بايد بلافاصله در همين جا آن را ذکر مي‌فرمود، زيرا خداوند حکيم است و تاخير بيان از وقت حاجت از حکيم، قبيح.

پاسخ:
مايه تأسف است که اين نويسنده وهابي مسلک، به جاي اينکه براي فهميدن مقصود آيه، به روايات صحيح السند اهل سنت و شيعه مراجعه کند، روايات را در اين زمينه به کناري افکنده و مي‌گويد بايد در همين جا در تفسير آيه به صراحت امامت مي‌آمد! ولي او فراموش کرده است که خداوند متعال فرموده است «لتبين للناس ما نزل اليهم»؛ يعني بيان و تفسير آيات قرآن کار رسول خدا (ص) است و رسول خدا (ص) نيز در غدير خم اين آيه را براي مردم به صورت کامل توضيح داده‌اند!
ابن عساکر شافعي با سند معتبر نقل مي‌کند که:
أخبرنا أبو بکر وجيه بن طاهر أنا أبو حامد الأزهري أنا أبو محمد المخلدي أنا أبو بکر محمد بن حمدون نا محمد بن إبراهيم الحلواني نا الحسن بن حماد سجادة نا علي بن عابس عن الأعمش وأبي الجحاف عن عطية عن أبي سعيد الخدري قال نزلت هذه الاية «يا أيها الرسول بلغ ما أنزل إليک من ربک» على رسول الله صلى الله عليه وسلم يوم غدير خم في علي بن أبي طالب
از ابوسعيد خدري روايت شده است که آيه «يا أيها الرسول بلغ…» در غدير خم در مورد حضرت علي عليه‌السلام بر پيامبر (ص) نازل شد!
تاريخ مدينة دمشق  ج 42 ص 237 ، اسم المؤلف:  أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبدالله الشافعي الوفاة: 571، دار النشر: دار الفکر - بيروت - 1995، تحقيق : محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري
البته بايد از اين نويسنده پرسيد که تأخير بيان از وقت حاجت به چه معني است وقتي که در همان غدير خم برهمگان مشخص شده است که اين آيه در مورد حضرت علي عليه‌السلام است؟!

شأن نزول آيه ابلاغ و اکمال در روايات صحيح شيعه
شيخ کليني در کتاب کافي نقل مي‌کندکه امام باقر(ع) براي اثبات امامت اميرمؤمنان(ع) به آيات قرآن و حديث شريف غدير استدلال کرده و مي‌فرمايد:

أَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وجَلَّ رَسُولَهُ بِوَلَايةِ عَلِي وأَنْزَلَ عَلَيهِ {إِنَّما وَلِيکُمُ‏ اللَّهُ‏ ورَسُولُهُ والَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يقِيمُونَ الصَّلاةَ ويؤْتُونَ الزَّکاةَ} وفَرَضَ وَلَايةَ أُولِي الْأَمْرِ فَلَمْ يدْرُوا مَا هِي فَأَمَرَ اللَّهُ مُحَمَّداً أَنْ يفَسِّرَ لَهُمُ الْوَلَايةَ کَمَا فَسَّرَ لَهُمُ الصَّلَاةَ والزَّکَاةَ والصَّوْمَ والْحَجَّ فَلَمَّا أَتَاهُ ذَلِکَ مِنَ اللَّهِ ضَاقَ بِذَلِکَ صَدْرُ رَسُولِ اللَّهِ وتَخَوَّفَ أَنْ يرْتَدُّوا عَنْ دِينِهِمْ وأَنْ يکَذِّبُوهُ فَضَاقَ صَدْرُهُ ورَاجَعَ رَبَّهُ عَزَّ وجَلَّ فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وجَلَّ إِلَيهِ {يا أَيهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيکَ‏ مِنْ رَبِّکَ وإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ واللَّهُ يعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ}‏ فَصَدَعَ بِأَمْرِ اللَّهِ تَعَالَى ذِکْرُهُ فَقَامَ بِوَلَايةِ عَلِي(ع) يوْمَ غَدِيرِ خُمٍّ فَنَادَى الصَّلَاةَ جَامِعَةً وأَمَرَ النَّاسَ أَنْ يبَلِّغَ الشَّاهِدُ الْغَائِبَ.
قَالَ عُمَرُ بْنُ أُذَينَةَ قَالُوا جَمِيعاً غَيرَ أَبِي الْجَارُودِ وقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ وکَانَتِ الْفَرِيضَةُ تَنْزِلُ بَعْدَ الْفَرِيضَةِ الْأُخْرَى وکَانَتِ الْوَلَايةُ آخِرَ الْفَرَائِضِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وجَلَ‏ {الْيوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِينَکُمْ‏ وأَتْمَمْتُ عَلَيکُمْ نِعْمَتِي} قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ يقُولُ اللَّهُ عَزَّ وجَلَّ لَا أُنْزِلُ عَلَيکُمْ بَعْدَ هَذِهِ فَرِيضَةً قَدْ أَکْمَلْتُ لَکُمُ الْفَرَائِضَ.
الکافي، ج1، ص289

خداوند عز وجل به رسول خود را به پذيرفتن و ابلاغ ولايت على(ع) دستور داد و آيه زير را براي پيامبرش نازل کرد:
«همانا ولى شما خدا است و رسولش و آنان که گرويدند و نماز را برپا داشتند و در حال رکوع زکات را پرداختند»
و خدا ولايت اولوالامر را واجب کرد. اما مردم نمي‌دانستند که ولايت چيست، اولو الامر کيست؟ خداوند به رسول خود دستور داد ولايت را براى آن‌ها شرح دهد؛ همان طور که نماز و زکات و روزه و حج را شرح داده بود.
هنگامي که اين دستور از طرف خدا ابلاغ شد، دل پيامبر تپيد و نگران شده که مردم از دين خداوند بازگردند و او را تکذيب کنند. ايشان دل تنگ شده و به خداوند عز ول رجوع کردند، خدا به ايشان وحى کرد: « اى پيامبر، آنچه از جانب پروردگارت به سوى تو نازل شده، ابلاغ کن؛ و اگر نکنى پيامش را نرسانده‏اى. و خدا تو را از [گزندِ] مردم نگاه مى‏دارد. آرى، خدا گروه کافران را هدايت نمى‏کند». رسول خدا(ص) امر خداى تعالى را اعلام کرد و در روز غدير خُم براى ابلاغ ولايت على(ع) اقدام کرد. مردم را به نماز جماعت دعوت کرد و ولايت علي(ع) را به مردم ابلاغ کرد تا حاضران به غائبان برسانند.
عمر بن اذينه گفته: همه راويان به غير از ابو الجارود (در اينجا) روايت مي‌کنند که:
امام باقر(ع) فرمودند: فريضه‌ها و واجبات يکي پس از ديگري نازل مى‏شدند، اما ولايت آخرين فريضه‌اي بود که خداوند عز و جل آن را واجب کرده و در قرآن در باره آن فرموده:
«امروز دين شما را برايتان کامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانيدم، و اسلام را براى شما [به عنوان] آيينى برگزيدم» امام فرمودند: خداي عز و جل مى‏فرمايد: پس از ولايت فريضه ديگري براي شما نازل نمي‌کنم، من فرائض شما را کامل کردم‏».

غدير معرفي نامزد است و نه تعيين خليفه!
حال که معني روايت غدير در نظر شيعه و سني مشخص شد نگاهي به شبهه ديگر نويسنده مي‌اندازيم ؛ وي مي‌گويد:


پيام غدير از سوي رسول آزادي و رهايي و عدل، معرفي ولي و امام مردم است تا قيام قيامت، نه تعيين و نصب حاکم سياسي براي مدتي کوتاه

پاسخ:
آيا تعيين حضرت علي عليه‌السلام به عنوان يک نامزد، اين همه تبريک و تهنيت در بر دارد؟! مگر نويسنده ادعا نمي‌کند که حضرت علي(ع) خود واجد اين صفات بوده است؛ معني اين سخن آن است که حضرت، در واقع نامزد اين مقام بوده است چه پيامبر (ص) ابلاغ مي‌کردند و چه نمي‌کردند! اما اين مطلب نه با آيه اکمال سازگاري دارد و نه با آيه تبليغ؛ و نه با تبريک گفتن خليفه دوم به حضرت علي(ع)؛ و نه با بيعت مردمان با حضرت! چون هيچ‌کس به صرف نامزدي کسي به خلافت با او بيعت نمي‌کند!
در کتاب قرب الاسناد با سند صحيح چنين از امام صادق(ع) روايت مي‌کند که :

186 - حدثني السندي بن محمد قال : حدثني صفوان بن مهران الجمال ، عن صفوان الجمال قال : قال أبو عبدالله عليه السلام:
” لما نزلت هذه الآية في الولاية ، أمر رسول الله صلى الله عليه وآله
بالدوحات في غدير خم فقمن ، ثم نودي : الصلاة جامعة ، ثم قال .
أيها الناس ، من کنت مولاه فعلي مولاه ألست أولى بکم من أنفسکم ؟
قالوا : بلى ، قال : من کنت مولاه فعلي مولاه رب وال من والاه ، وعاد من عاداه .
ثم أمر الناس يبايعون عليا ، فبايعه لا يجئ أحد إلا بايعه

وقتي که اين آيه براي ولايت نازل شد، رسول خدا(ص) دستور دادند که زير چند درخت که در غدير خم بود جارو شود؛ سپس دستور دادند که همگان جمع شوند و فرمودند: اي مردم «هرکس که من مولاي او هستم علي مولاي او است! آيا من بر جان شما از شما شايسته‌تر نيستم؟ گفتند: آري! اي رسول خدا! باز فرمودند: هر کس من مولاي او هستم علي مولاي او است؛ خدايا هر کس که دوستدار او است دوست بدار و هر کس که دشمن او است دشمن بدار ، سپس به مردم دستور دادند که با حضرت علي بيعت کنند؛ و همگان آمدند و با حضرت بيعت کردند!
قرب الاسناد - الحميري القمي - ص 56

ارتباط حضرت علي با خلفاي پيش از خود
حضرت علي و دفاع از ابوبکر و عمر
وي با مطرح کردن شبهاتي در اين‌ زمينه مي‌نويسد:


او به عدم انتخاب خود در شوراي سقيفه هيچ اعتراضي ندارد



6- رفتار علي (ع) با هر سه خليفه پيش از خود و به‌ويژه ابوبکر و عمر… که وي آن‌ها را کساني نمي‌پندارد که سخن پيامبر را بر زمين زده و حکومت را غصب کرده باشند!



همکاري‌هاي شگفت‌انگيز علي (ع) با خلفا، که بارها از جانب خودشان مورد تاکيد قرار گرفته، آن چنان مشفقانه است که جاي هيچ شائبه‌اي باقي نمي‌گذارد.



به عنوان نمونه، در کتاب الغارات ثقفي شيعي از قول اميرالمومنين علي(ع) آورده است که: «چون رسول خدا (ص) فرائضي را که بر عهده اوست به انجام رسانيد، خداوند عزوجل او را از اين جهان فاني به ديار باقي برد، صلوات خدا و رحمت و برکاتش بر او باد، سپس مسلمين دو نفر امير شايسته را جانشين او کردند و آن دو امير به کتاب و سنت عمل کرده و سيره خود را نيکو کرده و از سنت و روش رسول خدا(ص) تجاوز نکردند آنگاه خداي عزوجل ايشان را قبض روح کرد. خداوند ايشان را مورد مرحمت قرار دهد.»

پاسخ :
همانطور که در بخش‌هاي قبل گذشت ، حضرت علي(ع) خلافت خلفاي قبل از خويش را غير مشروع مي‌دانست ؛ همچنين در صحيح مسلم از معتبر‌ترين کتب اهل سنت آمده است که حضرت علي(ع) ابوبکر و عمر را «دروغگو بدکار حيله گر و خيانتکار مي دانست»!
البته اين روايت در کتب اهل سنت است و تنها از باب الزام به آن استدلال مي‌شود!
اما تنها مدرک ارائه شده توسط نويسنده مقاله براي اين ادعاي خويش يعني مدح خلفاي قبل توسط حضرت علي(ع)، نامه‌‌‌اي است که در کتاب الغارات ثقفي آمده است!
اما کتاب الغارات ثقفي ، همان طور که در مقدمه محقق آن آمده است:
اولا: نسخه‌ معتبري از اين کتاب موجود نيست
ثانيا: تنها نسخه موجود دچار اغلاط و اشکالات فراوان متني است!
حال نويسنده اين مقاله به جاي استناد به ادله متقن و روايات معتبر، به منبعي رو کرده است که نه اصل آن ثابت است و نه متن آن ! و جالب اينجا است که ادعاي بي طرفي نيز دارد!

حضرت به سيره ابوبکر و عمر اعتراض نداشتند!
وي در بخشي ديگر که بيشتر به لطيفه مي‌ماند، نوشته است:


تمام اعتراض وي معطوف به نگرش حذفي بوده است. يعني اين‌که خليفه يا هرکس ديگري دامنه اختيار مردم را تنگ کند. مثلا اين‌که خليفه، خليفه بعد از خود را نصب کند، يا به‌گونه‌اي عمل کند که نتيجه برآيند آرا، انتخاب فرد خاصي باشد.

پاسخ:
ظاهرا وي فراموش کرده است که حضرت علي(ع) سنت خلفاي پيش از خود را سنت آل فرعون معرفي مي‌کنند:‌

حَتَّى إِذَا قَبَضَ اللَّهُ رَسُولَهُ ص رَجَعَ قَوْمٌ عَلَى الْأَعْقَابِ وَ غَالَتْهُمُ السُّبُلُ وَ اتَّکَلُوا عَلَى الْوَلائِجِ وَ وَصَلُوا غَيرَ الرَّحِمِ وَ هَجَرُوا السَّبَبَ الَّذِي أُمِرُوا بِمَوَدَّتِهِ وَ نَقَلُوا الْبِنَاءَ عَنْ رَصِّ أَسَاسِهِ فَبَنَوْهُ فِي غَيرِ مَوْضِعِهِ مَعَادِنُ کُلِّ خَطِيئَةٍ وَ أَبْوَابُ کُلِّ ضَارِبٍ فِي غَمْرَةٍ قَدْ مَارُوا فِي الْحَيرَةِ وَ ذَهَلُوا فِي السَّکْرَةِ عَلَى سُنَّةٍ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ مِنْ مُنْقَطِعٍ إِلَى الدُّنْيا رَاکِنٍ أَوْ مُفَارِقٍ لِلدِّينِ مُبَاين .
نهج البلاغه للشيخ محمد عبده: 35/2 الخطبة 150، شرح نهج البلاغه: 132/9.

پس از رحلت جانگداز رسول اکرم‏(ص)، گروهى به گذشته جاهلى خود بازگشتند و با پيمودن راه هاى گوناگون گمراه شدند و بر آرا و انديشه هاى نادرست خود اعتماد نمودند و از غير خويشان پيروى نمودند، و از وسيله هدايت و رستگارى يعنى اهل بيت که مأمور به دوستى آن بودند، دورى کردند.(قل لا أسئلکم عليه أجراً الاّ المودة فى القربى) و ساختمان اسلام و ايمان را از جايگاه استوارش انتقال داده آن را در جايى که سزاوار نبود پايه ريزى کردند.
آنان کانون هر خطا و گناه و پناهگاه هر فتنه‏ جو شدند و سرانجام در سرگردانى فرو رفته و در غفلت و مستى، به روش و آيين فرعونيان درآمدند، از همه بريده و دل به دنيا بستند و يا پيوند خود را با دين گسستند.
يا در کتاب شريف کافي نيز روايتي است که سند آن صحيح بوده و حضرت در آن بيش از 20 مورد از بدعت‌هاي خلفاي قبل از خود را بيان مي‌کنند:

عَلِي بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ سُلَيمِ بْنِ قَيسٍ الْهِلَالِي قَالَ خَطَبَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيهِ ثُمَّ صَلَّى عَلَى النَّبِي ص ثُمَّ قَالَ أَلَا إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَيکُمْ خَلَّتَانِ اتِّبَاعُ الْهَوَى وَ طُولُ الْأَمَلِ أَمَّا اتِّبَاعُ الْهَوَى فَيصُدُّ عَنِ الْحَقِّ وَ أَمَّا طُولُ الْأَمَلِ فَينْسِي الْآخِرَةَ أَلَا إِنَّ الدُّنْيا قَدْ تَرَحَّلَتْ مُدْبِرَةً وَ إِنَّ الْآخِرَةَ قَدْ تَرَحَّلَتْ مُقْبِلَةً وَ لِکُلِّ وَاحِدَةٍ بَنُونَ فَکُونُوا مِنْ أَبْنَاءِ الْآخِرَةِ وَ لَا تَکُونُوا مِنْ أَبْنَاءِ الدُّنْيا فَإِنَّ الْيوْمَ عَمَلٌ وَ لَا حِسَابَ وَ إِنَّ غَداً حِسَابٌ وَ لَا عَمَلَ وَ إِنَّمَا بَدْءُ وُقُوعِ الْفِتَنِ مِنْ أَهْوَاءٍ تُتَّبَعُ وَ أَحْکَامٍ تُبْتَدَعُ يخَالَفُ فِيهَا حُکْمُ اللَّهِ يتَوَلَّى فِيهَا رِجَالٌ رِجَالًا
أَلَا إِنَّ الْحَقَّ لَوْ خَلَصَ لَمْ يکُنِ اخْتِلَافٌ وَ لَوْ أَنَّ الْبَاطِلَ خَلَصَ لَمْ يخَفْ عَلَى ذِي حِجًى لَکِنَّهُ يؤْخَذُ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ وَ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ فَيمْزَجَانِ فَيجَلَّلَانِ مَعاً فَهُنَالِکَ يسْتَوْلِي الشَّيطَانُ عَلَى أَوْلِيائِهِ وَ نَجَا الَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ الْحُسْنَى
إِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله وسلم) يقُولُ کَيفَ أَنْتُمْ إِذَا لَبَسَتْکُمْ فِتْنَةٌ يرْبُو فِيهَا الصَّغِيرُ وَ يهْرَمُ فِيهَا الْکَبِيرُ يجْرِي النَّاسُ عَلَيهَا وَ يتَّخِذُونَهَا سُنَّةً فَإِذَا غُيرَ مِنْهَا شَي‏ءٌ قِيلَ قَدْ غُيرَتِ السُّنَّةُ وَ قَدْ أَتَى النَّاسُ مُنْکَراً ثُمَّ تَشْتَدُّ الْبَلِيةُ وَ تُسْبَى الذُّرِّيةُ وَ تَدُقُّهُمُ الْفِتْنَةُ کَمَا تَدُقُّ النَّارُ الْحَطَبَ وَ کَمَا تَدُقُّ الرَّحَى بِثِفَالِهَا وَ يتَفَقَّهُونَ لِغَيرِ اللَّهِ وَ يتَعَلَّمُونَ لِغَيرِ الْعَمَلِ وَ يطْلُبُونَ الدُّنْيا بِأَعْمَالِ الْآخِرَةِ ثُمَّ أَقْبَلَ بِوَجْهِهِ وَ حَوْلَهُ نَاسٌ مِنْ أَهْلِ بَيتِهِ وَ خَاصَّتِهِ وَ شِيعَتِهِ
فَقَالَ قَدْ عَمِلَتِ الْوُلَاةُ قَبْلِي أَعْمَالًا خَالَفُوا فِيهَا رَسُولَ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله وسلم) مُتَعَمِّدِينَ لِخِلَافِهِ نَاقِضِينَ لِعَهْدِهِ مُغَيرِينِ لِسُنَّتِهِ وَ لَوْ حَمَلْتُ النَّاسَ عَلَى تَرْکِهَا وَ حَوَّلْتُهَا إِلَى مَوَاضِعِهَا وَ إِلَى مَا کَانَتْ فِي عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله وسلم) لَتَفَرَّقَ عَنِّي جُنْدِي حَتَّى أَبْقَى وَحْدِي أَوْ قَلِيلٌ مِنْ شِيعَتِي الَّذِينَ عَرَفُوا فَضْلِي وَ فَرْضَ إِمَامَتِي مِنْ کِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ سُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله وسلم)
أَرَأَيتُمْ لَوْ أَمَرْتُ بِمَقَامِ إِبْرَاهِيمَ (عليه‌السلام) فَرَدَدْتُهُ إِلَى الْمَوْضِعِ الَّذِي وَضَعَهُ فِيهِ رَسُولُ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله وسلم)
وَ رَدَدْتُ فَدَکاً إِلَى وَرَثَةِ فَاطِمَةَ (عليها‌السلام) وَ رَدَدْتُ صَاعَ رَسُولِ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله وسلم) کَمَا کَانَ وَ أَمْضَيتُ قَطَائِعَ أَقْطَعَهَا رَسُولُ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله وسلم)‏ لِأَقْوَامٍ لَمْ تُمْضَ لَهُمْ وَ لَمْ تُنْفَذْ وَ رَدَدْتُ دَارَ جَعْفَرٍ إِلَى وَرَثَتِهِ وَ هَدَمْتُهَا مِنَ الْمَسْجِدِ وَ رَدَدْتُ قَضَايا مِنَ الْجَوْرِ قُضِي بِهَا
وَ نَزَعْتُ نِسَاءً تَحْتَ رِجَالٍ بِغَيرِ حَقٍّ فَرَدَدْتُهُنَّ إِلَى أَزْوَاجِهِنَّ وَ اسْتَقْبَلْتُ بِهِنَّ الْحُکْمَ فِي الْفُرُوجِ وَ الْأَحْکَامِ وَ سَبَيتُ ذَرَارِي بَنِي تَغْلِبَ وَ رَدَدْتُ مَا قُسِمَ مِنْ أَرْضِ خَيبَرَ وَ مَحَوْتُ دَوَاوِينَ الْعَطَايا
وَ أَعْطَيتُ کَمَا کَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله وسلم)‏ يعْطِي بِالسَّوِيةِ وَ لَمْ أَجْعَلْهَا دُولَةً بَينَ الْأَغْنِياءِ وَ أَلْقَيتُ الْمَسَاحَةَ وَ سَوَّيتُ بَينَ الْمَنَاکِحِ وَ أَنْفَذْتُ خُمُسَ الرَّسُولِ کَمَا أَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ فَرَضَهُ
وَ رَدَدْتُ مَسْجِدَ رَسُولِ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله وسلم) إِلَى مَا کَانَ عَلَيهِ وَ سَدَدْتُ مَا فُتِحَ فِيهِ مِنَ الْأَبْوَابِ وَ فَتَحْتُ مَا سُدَّ مِنْهُ وَ حَرَّمْتُ الْمَسْحَ عَلَى الْخُفَّينِ وَ حَدَدْتُ عَلَى النَّبِيذِ وَ أَمَرْتُ بِإِحْلَالِ الْمُتْعَتَينِ وَ أَمَرْتُ بِالتَّکْبِيرِ عَلَى الْجَنَائِزِ خَمْسَ تَکْبِيرَاتٍ وَ أَلْزَمْتُ النَّاسَ الْجَهْرَ بِبِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ‏
وَ أَخْرَجْتُ مَنْ أُدْخِلَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله وسلم) فِي مَسْجِدِهِ مِمَّنْ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله وسلم) أَخْرَجَهُ وَ أَدْخَلْتُ مَنْ أُخْرِجَ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله وسلم) مِمَّنْ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله وسلم) أَدْخَلَهُ وَ حَمَلْتُ النَّاسَ عَلَى حُکْمِ الْقُرْآنِ وَ عَلَى الطَّلَاقِ عَلَى السُّنَّةِ وَ أَخَذْتُ الصَّدَقَاتِ عَلَى أَصْنَافِهَا وَ حُدُودِهَا
وَ رَدَدْتُ الْوُضُوءَ وَ الْغُسْلَ وَ الصَّلَاةَ إِلَى مَوَاقِيتِهَا وَ شَرَائِعِهَا وَ مَوَاضِعِهَا وَ رَدَدْتُ أَهْلَ نَجْرَانَ إِلَى مَوَاضِعِهِمْ وَ رَدَدْتُ سَبَايا فَارِسَ وَ سَائِرِ الْأُمَمِ إِلَى کِتَابِ اللَّهِ وَ سُنَّةِ نَبِيهِ (صلي الله عليه وآله وسلم) إِذاً لَتَفَرَّقُوا عَنِّي
وَ اللَّهِ لَقَدْ أَمَرْتُ النَّاسَ أَنْ لَا يجْتَمِعُوا فِي شَهْرِ رَمَضَانَ إِلَّا فِي  فَرِيضَةٍ وَ أَعْلَمْتُهُمْ أَنَّ اجْتِمَاعَهُمْ فِي النَّوَافِلِ بِدْعَةٌ فَتَنَادَى بَعْضُ أَهْلِ عَسْکَرِي مِمَّنْ يقَاتِلُ مَعِي يا أَهْلَ الْإِسْلَامِ غُيرَتْ سُنَّةُ عُمَرَ ينْهَانَا عَنِ الصَّلَاةِ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ تَطَوُّعاً وَ لَقَدْ خِفْتُ أَنْ يثُورُوا فِي نَاحِيةِ جَانِبِ عَسْکَرِي
مَا لَقِيتُ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ مِنَ الْفُرْقَةِ وَ طَاعَةِ أَئِمَّةِ الضَّلَالَةِ وَ الدُّعَاةِ إِلَى النَّارِ وَ أَعْطَيتُ مِنْ ذَلِکَ سَهْمَ ذِي الْقُرْبَى الَّذِي قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِنْ کُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَ ما أَنْزَلْنا عَلى‏ عَبْدِنا يوْمَ الْفُرْقانِ يوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ
فَنَحْنُ وَ اللَّهِ عَنَى بِذِي الْقُرْبَى الَّذِي قَرَنَنَا اللَّهُ بِنَفْسِهِ وَ بِرَسُولِهِ (صلي الله عليه وآله وسلم) فَقَالَ تَعَالَى فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبى‏ وَ الْيتامى‏ وَ الْمَساکِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ فِينَا خَاصَّةً کَي لا يکُونَ دُولَةً بَينَ الْأَغْنِياءِ مِنْکُمْ وَ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ فِي ظُلْمِ آلِ مُحَمَّدٍ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقابِ لِمَنْ ظَلَمَهُمْ رَحْمَةً مِنْهُ لَنَا وَ غِنًى أَغْنَانَا اللَّهُ بِهِ وَ وَصَّى بِهِ نَبِيهُ (صلي الله عليه وآله وسلم)
وَ لَمْ يجْعَلْ لَنَا فِي سَهْمِ الصَّدَقَةِ نَصِيباً أَکْرَمَ اللَّهُ رَسُولَهُ (صلي الله عليه وآله وسلم) وَ أَکْرَمَنَا أَهْلَ الْبَيتِ أَنْ يطْعِمَنَا مِنْ أَوْسَاخِ النَّاسِ فَکَذَّبُوا اللَّهَ وَ کَذَّبُوا رَسُولَهُ وَ جَحَدُوا کِتَابَ اللَّهِ النَّاطِقَ بِحَقِّنَا وَ مَنَعُونَا فَرْضاً فَرَضَهُ اللَّهُ لَنَا مَا لَقِي أَهْلُ بَيتِ نَبِي مِنْ أُمَّتِهِ مَا لَقِينَا بَعْدَ نَبِينَا (صلي الله عليه وآله وسلم) وَ اللَّهُ الْمُسْتَعَانُ عَلَى مَنْ ظَلَمَنَا وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِي الْعَظِيمِ
الکافي  للشيخ الکليني، ج 8، ص 58، شماره 21.

اميرمؤمنان خطبه‌اي خوانده و در آن خدا را حمد و ثناء گفته و سپس بر رسول خدا(ص) درود فرستادند؛ سپس فرمودند : آگاه باشيد که من از شما در مورد دو خصوصيت بيش از ساير خصوصيت‌ها نگرانم ؛ تبعيت از هواي نفس و آرزوهاي دراز؛ آگاه باشيد که تبعيت از هواي نفس راه حق را مي بندد و آرزوهاي بلند، سبب فراموشي آخرت مي‌شود. آگاه باشيد که دنيا بار سفر بسته و ( از انسان) دور مي‌شود و آخرت بار سفر بسته و نزديک مي‌شود؛ ولي فرزندان هر دو يکي است ( هر دو نظر به انسان دارند ) پس از فرزندان آخرت باشيد و از فرزندان دنيا نباشيد؛ به درستي که امروز زمان کار است و حسابي در کار نيست و فردا زمان حساب است و کاري در ميان نيست؛ و به درستي که شروع فتنه‌ها از هواي نفسي است که انسان به دنبال آن مي‌رود و بدعت‌هايي است که به صورت قانون در مي آيد و در آن با حکم خدا مخالفت مي‌شود و عده‌‌اي از مردم در آن عده اي ديگر را به کار مي‌گمارند.
آگاه باشيد که حق اگر (از باطل) جدا شود، هيچ اختلافي نخواهد بود و اگر باطل نيز جدا شود بر هيچ صاحب عقلي مخفي نخواهد ماند؛ اما از اين مقداري و از آن مقداري گرفته و آن دو را با هم مخلوط مي گردانند پس با يکديگر ظاهري آراسته پيدا مي کنند. آنجاست که شيطان بر ياوران خويش مسلط مي گردد و کساني نجات مي‌يابند که خداوند براي ايشان از پيش نيکي فرستاده باشد؛ به درستي که از رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم شنيدم که فرمودند: چگونه خواهيد بود در زماني که فتنه ها از چشم شما پوشيده مانده و در ميان شماست ؛ کودک در آن بزرگ شده و بزرگ در آن پير مي‌شود؛ در ميان مردم جريان دارد ولي مردم آن را سنت خويش قرار مي دهند و اگر چيزي از آن را تغيير دهند مي‌گويند: سنت را تغيير داديد و بر مردم کار ناپسندي وارد شده است!!!
سپس امتحان سخت‌تر مي‌شود و مردمان را اسير مي‌کند و فتنه را بر ايشان مي‌کوباند همان طور که آتش، چوب را مي‌کوباند و همان طور که سنگ آسيا، تفاله‌ها را مي‌کوباند و براي غير خدا به دنبال دين مي‌روند و براي غير علم به دنبال دانش مي‌روند و دنيا را با کارهاي اخروي طلب مي‌کنند.
سپس رو به مردم کرده، در حالي که عده اي از بستگان و نزديکان و شيعيانش گرد او بودند، فرمود:
خلفاي قبل از من کارهايي انجام دادند که در آن با رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم مخالفت کردند و در آن بناي مخالفت با رسول خدا را از روي عمد داشتند. پيمان او را شکسته و سنت او را تغيير دادند؛ و اگر مردم را بر ترک آن‌ها وادار کنم و آن‌ها را به جايگاه خود بازگردانم و به آنچه در زمان رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم بود، لشکر من از گرد من پراکنده شده و تنها باقي مي‌مانم و يا با عده کمي از شيعه‌ام که برتري من و وجوب امامت من از کتاب خدا و سنت رسول خدا - صلي الله عليه وآله وسلم – را مي‌دانند .
به من خبر دهيد اگر دستور مي‌دادم که مقام ابراهيم (ع) را به همان مکاني که رسول خدا (صلي الله عليه و آله) قرار داده بود، بازگردد.
و فدک را به ورثه فاطمه باز مي‌گرداندم و مقدار پيمانه (براي کشيدن مقدار زکات) را به همان حالت قبل باز مي‌گرداندم؛ و زمين‌هاي هديه رسول خدا(ص) را که به عده‌اي داده بود و دستور حضرت را اجرا نکردند، به ايشان مي‌دادم.
و خانه جعفر را به ورثه‌اش باز مي‌گرداندم و آن را از مسجد خراب مي کردم ( زيرا خانه او را به زور گرفته و در مسجد وارد کردند) ؛ و عده اي از زناني را که به غير حق همسر مرداني شده‌اند پس گرفته و ايشان را به همسرانشان باز مي‌گرداندم !!! .
و حکم (خدا) در مورد فروج و ارحام (اعمال خلاف عفت) در مورد ايشان جاري مي‌کردم و مردمان بني تغلب را به اسارت مي‌گرفتم (زيرا ايشان به جنگ با مسلمانان پرداخته رسول خدا دستور به اسارت همه ايشان دادند)
و آن مقدار از زمين‌هاي خيبر را که بين مردم تقسيم شده است، باز مي‌گرداندم (زيرا اين زمين‌ها در اصطلاح فقهي مفتوح عنوة است؛ يعني براي گرفتن بيشتر زمين‌هاي خيبر جنگ صورت نگرفت و لذا ملک تمامي مسلمانان است نه عده‌اي خاص و کسي حق تملک آن را ندارد) .
و دفاتر هديه‌هاي ماهانه را پاک مي‌کردم (زيرا خلفا دفاتري داشتند که در آن در مورد افراد خاصي ثبت شده بود هر ماه به فلان کس فلان مقدار شهريه داده شود)
و همانطور که رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم تقسيم مي‌کرد، همان طور يعني به صورت مساوي(اموال را بين مردم) تقسيم مي‌نمودم.
و آن را فقط سبب آبادي زندگي ثروتمندان قرار ندهم و مقدار اندازه گيري زمين ايشان را کنار مي‌انداختم (زيرا با آن مقدار هديه‌هاي رسول خدا به خود را افزايش مي‌دادند)؛ و ازدواج‌ها را يکسان قرار مي‌دادم، (زيرا ايشان دستور داده بودند که غير عرب حق ازدواج با عرب را ندارد، اما رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم مي فرمودند: مسلمان کفو مسلمان است).
و خمس مربوط به رسول خدا را همان طور  که خداوند عز وجل دستور داده است جاري مي‌نمودم (نه مانند خلفا که آن را سهم خاص خود به عنوان خليفه رسول خدا مي‌دانستند).
و مسجد رسول خدا صلي الله عليه وآله را به همان مقدار سابق باز گردانده و درهايي را که به سوي آن گشوده گشته بود مي‌بستم(هر کسي از بزرگان صحابه که خانه ايشان در کنار مسجد بود، بعد از رسول خدا به خلاف دستور حضرت، براي خود از خانه خويش دري خاص به درون مسجد کشيد تا درب اختصاصي او باشد).
و درهايي را که بسته شده بود باز مي‌نمودم (رسول خدا صلي الله عليه وآله در زمان حيات خويش تنها دستور دادند که دربي از خانه اميرمؤمنان و ناوداني از خانه عباس عموي ايشان به مسجد باز باشد و ساير درها بسته شود اما اين درب و ناودان در زمان خلفا به دستور ايشان مسدود گشت) و مسح از روي کفش را حرام مي‌نمودم( خلفا اين کار را جايز دانستند).
و به خاطر نوشيدن نبيذ حد الهي را جاري مي‌ساختم(خلفا نبيذ را که نوعي شراب خفيف شده است جايز دانستند) و دستور مي‌دادم که همه مردم دو متعه (حج و زنان) را جايز بدانند و دستور مي‌دادم که بر جنازه (هنگام نماز ميت) پنج تکبير بگويند (خلفا چهار تکبير مي‌گفتند)
و مردم را وادار مي‌نمودم که بسم الله الرحمن الرحيم را (در نماز) بلند بگويند؛ و کساني را که رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم بيرون (تبيعد) کرده بودند و بعد از رسول خدا صلي الله عليه وآله به مسجد حضرت وارد شدند، بيرون مي‌نمودم (رسول خدا مروان و پدرش را تبعيد کرده اما خلفا ايشان را امام جماعت مسجد رسول خدا نمودند!!!)
و کساني را که رسول خدا صلي الله عليه وآله ايشان را در مسجد خويش جاي داده بود و بعد از ايشان بيرون شدند به مسجد مي‌آوردم (عده‌اي از صحابه جايگاه و خانه‌اي جز صفه و ايوان مسجد رسول خدا نداشتند و رسول خدا ايشان را در آنجا ساکن کرده بود، اما خلفا ايشان را از مسجد بيرون کردند).
و مردم را بر حکم قرآن وادار مي کرده و ايشان را وادار مي کردم که طلاق را طبق سنت انجام دهند (طبق آيه قرآن ازدواج احتياج به شاهد نداشته و طلاق دو شاهد احتياج دارد، اما خلفا حکم هر دو را بر عکس نمودند) و صدقات را بر گروه ها و مرزهاي خودش باز مي گرداندم (صدقات بايد بر گروه‌هاي مختلفي تقسيم مي‌شد، اما خلفا آن را فقط به بعضي از ايشان مي‌دادند)؛
و وضو و غسل و نماز را به زمان خويش (در مورد نماز ) و روش خويش (در مورد غسل) و جايگاه خويش (در مورد وضو) باز مي‌گرداندم (زيرا نمازهاي يوميه را مي‌توان در سه وقت خواند، اما خلفا مخالفت کردند و شرايط وجوب غسل را تغيير دادند و نيز محل وضو را عوض کردند، زيرا در وضو دست بايد از بالا به پايين شسته مي‌شد و برعکس نمودند، بعضي از سر بايد مسح ميشد آن را نيز تغيير دادند، پا نيز بايد مسح مي‌شد آن را شستند)
و مردمان نجران را به محل خويش باز مي‌گرداندم (از سخنان رسول خدا در آخرين روز اين بود که لشکريان اسامه را راهي کنيد، خدا هر کس را که به اين لشکر نرود لعنت کند، اما خلفا به خاطر مصالح خويش به اين لشکر نرفته و براي پوشاندن اين قضيه گفتند رسول خدا فرموده است: لشگر اسامه را راهي کنيد و در جزيرة العرب دو دين باقي نگذاريد و به همين جهت دستور دادند که همه اهل نجران را که مسيحي بودند از جزيرة العرب بيرون کنند اما با يهود که روابط خوبي با خلفا داشتند، کاري نداشتند و حتي کعب الاحبار يهودي توانست نفوذ زيادي در دربار خلافت پيدا کند).
و اسيران فارس و باقي ملت‌ها را به کتاب خدا و سنت رسول او باز مي‌گرداندم (ايشان دستور دادند که هيچ برده‌اي از ساير کشورها حق ورود به بلاد اسلامي ندارد، مگر آنکه مولايش مجوز بگيرد و بعد از آزاد شدن در زمان مردن مولايش در صورتي که مولا وارثي نداشت، حق ارث بردن از مولا ندارد با اينکه هر دوي آ‌ن‌ها خلاف احکام اسلامي بود) در اين صورت از گرد من پراکنده مي‌شدند.
قسم به خدا که مردم را دستور دادم که در ماه رمضان غير از نماز واجب را به جماعت نخوانند و ايشان را آگاه نمودم که خواندن نماز مستحبي به جماعت بدعت است؛ پس عده‌اي از لشکريان که همراه من جنگيده بودند، ندا دادند: اي اهل اسلام سنت عمر تغيير کرد!!! ما را از نماز  مستحبي در ماه رمضان باز مي‌دارند!!!
و ترسيدم که بر من از سمت لشکرم شوريده همان گونه که از اين امت تفرقه و اطاعت از امامان گمراهي و دعوت کنندگان به سوي آتش ديدم.
و نيز اگر من از خمس سهم بستگان رسول خدا را مي‌دادم که خداوند در مورد آن فرموده است که  اگر به خدا و آنچه بر بنده مان نازل کرده ايم ايمان آورده بوديد در روز جدايي (حق از باطل)، روزي که دو لشکر با يکديگر ملاقات کردند (و حق در مقابل باطل قرار گرفت در آن روز بعد از گرفتن غنايم خمس را پرداخت کنيد).
پس قسم به خدا ما همان بستگان(رسول خدا) هستيم، کساني هستيم که خداوند ما را  با خود و با رسولش در کنار هم قرار داده است پس گفته است: (اين خمس) براي خدا و رسولش و براي بستگان و يتيمان و بيچارگان و در راه ماندگان است و اين آيه را در مورد ما نازل کرد؛ تا مبادا سبب فزوني دولت ثروتمندان شما گردد پس آنچه را رسول خدا براي شما آورده است پس آن را بگيريد و آنچه شما را (از آن) نهي کرده است پس دست از آن برداريد و از خدا بترسيد، در مورد ظلم نمودن به اهل بيت رسول خدا؛ به درستي که خداوند صاحب عقوبت شديدي است، براي کساني که به ايشان ظلم کند؛ (اين عمل خدا در اعطاي خمس به اهل بيت) رحمتي بود از جانب او براي ما و ثروتي بود که خدا بوسيله آن ما را بي‌نياز ساخته بود و در اين زمينه به فرستاده‌اش توصيه کرده بود و سهم ما را در صدقه قرار نداد؛ و بدين سبب فرستاده‌اش را گرامي داشت و ما اهل بيت را نيز گرامي داشت تا مبادا به ما از کثيفي هاي مردمان (صدقه) بخوراند.
پس خدا و فرستاده او را تکذيب کردند و کتاب خدا را که در حق ما سخن مي‌گفت، انکار نمودند و ما را از مالي واجب که خدا براي ما قرار داده بود منع کردند؛ و مثل آنچه ما بعد از رسول خدا ديديم، خاندان هيچ پيغمبري از امت آن پيغمبر نديدند؛ و خداوند ياري کننده ماست در مقابل کسي که به ما ظلم نموده است، ولا حول ولا قوة إلا بالله العلي العظيم


نتيجه‌گيري
1. واضح شد که نگارنده که تفکر وهابيت درون‌شيعي را دارد و با زير سؤال بردن عقايد شيعه از يک سو و مطرح کردن مسائلي بر ضد اهل سنت از سوي ديگر که موجب درگيري بين شيعه و سني را فراهم مي‌سازد، تلاش براي برهم زدن وحدت بين مسلمانان و تخريب عقيده شيعيان را دارد.
2. نويسنده هم به عقايد اهل سنت جسارت کرده است (که به فرموده صريح مقام معظم رهبري خيانت است) و هم نسبت به شيعيان الفاظ توهين آميز به کار برده است.
3. نويسنده آيات قرآن را به صورت ناقص و تقطيع شده ذکر کرده و ترجمه آن را به صورت تحريف شده بيان مي‌کند.
4. نويسنده به هيچ منبع معتبري در مقاله خويش استدلال نکرده است و تنها و تنها به مصادري که بدون سند هستند و يا هيچ نسخه صحيح از آنها وجود ندارد ارجاع مي‌دهد!
5. بسياري از اشکالات نويسنده، به نوعي اشکال به نبوت به حساب مي‌آيد و سابقه چنين افرادي، دقيقاً مانند سابقه کسروي‌ها است!

وبلاگ رائفی پور

 نظر دهید »

بیایید کاری بکنیم

03 آبان 1392 توسط میرعیسی خانی

اگر که، من و تو، همان کاری را بکنیم که همه می‌کنند؛ قطعاً، به همان نتیجه‌یی‌خواهیم رسید، که همه می‌رسند.
از راهِ کارهایِ تکراری و همیشگی، هرگز، نمی‌توان به دستاوردهایِ نو و غیرتکراری رسید:
به هرزه، بی «می» و «معشوق»، عُمر می‌گذرد/ بَطالتم بَس؛ از امروز، کار خواهم کرد
به یادِ «چشمِ» تو، خود را، خراب خواهم ساخت/ بنایِ «عهد قدیم»، استوار خواهم کرد …
[حافظۀ شعر ایران؛ حافظِ قرآن]
دُعای عهد قدیم، فقط خواندنی نیست؛ کار کردنی ـ هم ـ هست، به کار بردنی ـ هم ـ هست.
دعای عهد، پیمان‌نامه‌یی ست که ـ حتماً ـ به امضای دو طرف باید برسد؛ وگرنه، نه معنا دارد و نه موجودیت! پیمان‌شکنی، ریشه در نادانی و سُست عهدی دارد.
نمی‌شود ندانست، و کاری کرد!
آن که نمی‌داند چه می‌کند، در واقع، دارد کاری نمی‌کند؛ و ای کاش، اصلاً، کاری نمی‌کرد! پیامبر دل‌آگاه و دلسوزمان ـ حضرتِ ختمی مرتبت، صلّی الله علیه و آله ـ با دلشوره‌یی دلسوزانه می‌گفت: «آن‌که، نادانسته کاری می‌کند؛ به جای آن‌که کار را درست کند، خراب‌تر ـ هم ـ خواهد کرد!»
[نهج‌الفصاحه/سخن شمارۀ 3058]
توبه و تغییر، تنها راه، برای کاری کردن‌ست.
انقلاب، دیگرگون‌سازی ‌ست: انقلاب، دیگرگون شدن‌ست. انقلاب، دیگرگون کردن‌ست.
و «خلّاقیت»،
یعنی این‌که شما کاری بکنید که تا کنون نمی‌کرده‌اید؛ و در نتیجه، به دستاوردی نایل شوید، که تاکنون در دنیای‌تان نبوده است!
«انتظار» هم، نوعی انقلاب است؛
«انتظار» هم، نوعی خلّاقیت است. از «خلّاقیت انتظار»، می‌باید به‌طور «خلّاقانه» بهره گرفت.
وگرنه، همین انتظاری که می‌توانست بهترین «فرصت» برای «زمین» و «زمان» باشد، به صورت بدترین «تهدید» رُخ می‌تواند نمود!
بیایید کاری بکنیم،
و با «مدیریتِ تهدیدها»، بهترین فُرصت‌های انسان و جهان را، بیافرینیم.
از هر فرصتی که به خوبی استفاده نکنیم ـ
باور کنید که خودش به بدترین تهدید، تبدیل خواهد شد.
نمی‌شود کاری نکرد، و به جایی رسید؛ و شاید «مسأله‌شناسی»، نخستین کاری باشد که باید کرد. آن کس که مسأله‌هایش را نمی‌شناسد، و یا اگر می‌شناسد، آن‌ها را نمی‌تواند دسته‌بندی و اولویت‌بندی کند ـ حتماً ـ شکست خواهد خورد! … امّا، آن‌که مسألۀ خودش را ـ مسألۀ اساسی و حیاتی خودش را ـ  به خوبی شناخته است؛ به واقع، در راهِ نوآوری و «مهندسیِ‌ مجدّدِ زندگی»،‌ گام نهاده است. «خلّاقیت»، دوباره دیدن‌ست؛ و «نوآوری»، دست دادن با آینده‌یی ست که آمدنی‌ست!

 نظر دهید »

از حقوق مسلم مردم در مذاکرات عقب نشینی نکنید!!!

26 مهر 1392 توسط میرعیسی خانی

همزمان با اتمام دور نخست مذاکرات تیم مذاکره کننده ی هسته ای کشورمان با نمایندگان اتحادیه اروپا، جمعی از نخبگان دانشگاه صنعتی شریف با ارسال نامه ای سرگشاده خطاب به دکتر ظریف وزیر خاجه، نکاتی را به وی یادآور شدند.

در ادامه متن کامل این نامه را که یک نسخه از آن در اختیار رجانیوز قرار گرفته است را می خوانید:

بسم الله الرحمن الرحیم

جناب آقای دکتر ظریف
وزیر محترم امور خارجه جمهوری اسلامی ایران
سلام علیکم و رحمه الله
انقلاب شکوهمند اسلامی ایران، از همان آغاز با نگاه حکیمانه حضرت امام خمینی(ره)، خود را محدود به زمان و مکان ندانسته و همواره به دنبال هدف متعالی تشکیل و رهبری جبهه مستضعفین عالم در مقابل نظام ظالمانه استکباری بوده است. همین نگاه عمیق امام(ره) در عمر هرچند کوتاه 35 ساله انقلاب اسلامی،‌ الهام بخش عدالت خواهان و آزادگان جهان بوده تا آن جا که به برکت این نهضت تمدنی، شکل گیری بیداری اسلامی در جهان اسلام را مشاهده می کنیم.
ما به عنوان جمعی از دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف، معتقدیم جایگاه بی نظیر و والای جمهوری اسلامی در میان ملت ها و کشورهای جهان، پس از گذشت سه دهه از انقلاب اسلامی، مرهون فداکاری های شهدایی همچون همکلاسی عزیزمان، مصطفی احمدی روشن، بوده است. باید دانست پیشرفت های بی بدیل ایران اسلامی در عرصه ی علم و فناوری رقم نخورده است، مگر با مجاهدت ها و خون دل خوردن های این عزیزان. ما نیز خود را ادامه دهنده ی راه این بزرگ مردان دانسته و با جهاد در عرصه ی علم و فناوری، آرمان های والای انقلاب اسلامی را با توکل بر پروردگار متعال به ثمر خواهیم نشاند.
ما اعلام می داریم یگانه راه پیشرفت و اعتلای میهن اسلامی مان اعتماد و تکیه بر ظرفیت های درونی و استعدادهای داخلی می باشد و باور داریم با مستحکم تر کردن ساختارهای درونی نظام است که اقتدار بین المللی جمهوری اسلامی ایجاد می شود. راه حل تمامی مشکلات و مسائل در مسیر پیش رو را بهره گیری صحیح از ظرفیت های بومی دانسته و اعتماد و امیدی هم به بیرون از مرزهای این خاک شریف نداریم.
از همین منظر است که به عنوان بخش کوچکی از جامعه نخبگانی کشور، این اطمینان خاطر را برای مسئولین و مقامات ارشد مذاکره کننده و تمام مسئولان اجرایی کشور می دهیم که در این راه پرخطر تا آخرین قطره خون، مصطفی احمدی روشن ها و مجید شهریاری هایی باشیم که این بار عظیم را که همانا ساخت استحکام درونی در مسیر پیشرفت و عدالت میهن اسلامی است به پیش ببریم.
تنها خواسته ما در این موقعیت حساس و سرنوشت ساز از تیم مذاکره کننده و در راس آن حضرتعالی این است که در جریان مذاکرات، سر سوزنی از حقوق قطعی و مسلم ملت ایران کوتاه نیامده و از موضع اقتدار حافظ عزت و استقلال ملت ایران بوده و به پشتوانه نخبگان جوان در مقابل هرگونه زیاده خواهی و سلطه گری، ایستادگی کرده و با تلاش فعال و مبتکرانه دیپلماتیک و حفظ موضع قوی و فراموش نکردن نسبت خود با دشمن، به معنی حقیقی کلمه مصداق این جمله حکیمانه مقام معظم رهبری(مدظله العالی) باشید:
«نمایندگان سیاسی جمهوری اسلامی در جهان باید تیزتر از شمشیر،‌ نرم تر از حریر و سخت تر از سنگ و پولاد باشند.»
 نظر دهید »

جزئیات پیشنهاد ایران در مذاکرات ژنو فاش شد

26 مهر 1392 توسط میرعیسی خانی

«تابناک»  به نقل از ال مانیتور نوشت: در حالی که در شبانه‌روز گذشته، به نقل از منابعی غربی جزئیاتی از پیشنهاد ایران به 5+1 در رسانه‌ها منتشر شده است، ال مونیتور مدعی است جزئیاتی در باره پیشنهاد ارائه شده از سوی ایران را از منبعی ایرانی دریافت کرده است.

پیشنهاد ایران مواردی از جمله تعلیق غنی‌سازی بیست درصدی، قول تبدیل ذخایر بیست درصدی به میله‌های سوخت و دست کشیدن از اورانیوم مصرف شده در راکتور آب سنگینی که قرار است در اراک ساخته شود را در بر می‌گیرد. ال مانیتور مدعی است که این اطلاعات را از منبعی ایرانی دریافت کرده است که در گذشته اصالت خود را ثابت کرده است.

این تعهدات در کنار پذیرش افزایش بازرسی‌های آژانس بین‌المللی انرژی اتمی باعث خواهد شد که غرب بتواند به این اطمینان برسد که ایران ناگهان به سمت ساخت سلاح اتمی خیز بر نمی‌دارد.

طرف ایرانی که به سبب درخواست محرمانه ماندن مذاکرات ژنو خواسته است نامش فاش نشود به ال مانیتور گفته است که وزیر خارجه ایران، پیشنهاد خود را در قالب دو مرحله شش ماهه ارائه کرده است.

در مرحله اول، ایران تولید اورانیوم بیست درصدی را متوقف می‌کند و تلاش می‌کند که ذخایر موجود خود را به میله‌های سوخت برای راکتور تحقیقاتی تهران تبدیل کند. ایران تاکنون بخشی از این 370 کیلوگرم اورانیوم غنی شده تا بیست درصد را به میله‌های سوخت تبدیل کرده و یا ذخایر خود را به این کار اختصاص داده است ولی در مورد توانایی فنی ایران برای انجام این کار تردیدهایی وجود دارد.

بنا به گفته این منابع، دیگر بخش‌هایی که در این پیشنهاد ارائه شده است، عبارتند از:

- ارائه اطلاعات بیشتر در مورد راکتور آب سنگین اراک و از جمله دسترسی آژانس برای نظارت بر ساخت آن. تکمیل این راکتور بارها به تاخیر افتاده است و اخیرا برای پایان سال 2014 برنامه‌ریزی شده است. در گذشته دسترسی آژانس به این راکتور محدود بوده است. بنا به گفته این منبع، می‌توان در زمان تکمیل این راکتور توافقی را با آژانس برای مدیریت سوخت مصرف شده در آن به سرانجام رساند. سوخت مصرف شده در این راکتور حاوی پلوتونیوم خواهد بود که می‌توان با آن هم بمب هسته‌ای ساخت. این توافق شبیه به توافقی خواهد بود که اکنون ایران با روسیه دارد و سوخت مصرف شده در نیروگاه بوشهر را به این کشور باز می‌گرداند.

- نظارت کامل بر تاسیسات غنی‌سازی در فردو که به یک مرکز تحقیقاتی تبدیل خواهد شد و مذاکره بر سر محدود کردن میزان تولید در تاسیسات هسته‌ای نطنز

- تصویب پروتکل الحاقی پیمان عدم اشاعه که امکان بازرسی‌های سرزده را فراهم خواهد کرد.

نمایندگان طرف مقابل به سوالات ال مانیتور در مورد جزئیات ادعایی در مورد پیشنهاد ایران پاسخی نداده‌اند و قول خود در مورد محرمانه نگاه داشتن مذاکرات در این مرحله حساس را یادآور شده‌اند.

این پیشنهاد هرچند ایده‌های جدیدی را در بر می‌گیرد ولی شامل درخواست‌های پیشین 5+1 برای خروج اورانیوم بیست درصدی از ایران، تعلیق فعالیت فردو و توقف کار تکمیل راکتور اراک نمی‌شود و اشاره‌ای هم به حجم ذخایر رو به افزایش اورانیوم غنی شده با غلظت پایین‌تر ایران نمی‌کند که اکنون به حدود ده تن رسیده است.

 نظر دهید »

پاسخ پناهیان به سؤال حوزه برویم یا دانشگاه؟

18 مهر 1392 توسط میرعیسی خانی

گروه فرهنگی مشرق- در آغاز سال تحصیلی جدید، حجت‌الاسلام و المسلمین علیرضا پناهیان در جمع ورودی‌های جدید دانشگاه امام صادق(ع) و همچنین جمعی از ورودی‌های جدید حوزه‌های علمیه سخنرانی کرد. در ادامه فرازهایی از سخنان وی در این دو جمع را می‌خوانید:

در کدام رشتۀ علمی تحصیل کنیم؟

جوانان زیادی از بنده سؤال می‌کنند که ما حوزه برویم یا دانشگاه؟ بنده معمولاً در جواب عرض می‌کنم: این سوال دقیقی نیست. بلکه صحیح‌تر آن است که ابتدا سؤال شود: «در کدام رشتۀ علمی تحصیل کنیم؟» آنگاه باید ببینیم رشتۀ تحصیلی یا موضوع علمی که می‌خواهیم انتخاب کنیم در حوزه بهتر ارائه می‌شود یا در دانشگاه. البته قبول دارم عوامل دیگری هم در انتخاب شغل و یا محیط تحصیلی موثر هستند. اما ابتدا از اینجا شروع کنیم بهتر است.

برای تعیین یک رشتۀ تحصیلی نیز باید عوامل مختلفی را در نظر گرفت از استعداد شخصی تا نیاز جامعه. مثلاً باید پرسید آیا به سراغ رشته‌هایی برویم که به زندگی مادی انسان‌ها خدمت می‌کند یا به سراغ رشته‌هایی برویم که به زندگی روحی و معنوی انسان‌ها خدمت می‌کند؟ نیاز جامعه و یا علاقه و استعداد ما در کدام زمینه بیشتر است؟ پرسش‌های دیگری هم می‌شود مطرح کرد مانند اینکه: به سراغ علوم تجربی برویم، یا به سراغ علوم غیرتجربی مثل فلسفه، یا علوم وحیانی؟

خدمت به بُعد مادی یا روحی و معنوی انسان؟

یعنی بهتر است قبل از اینکه بخواهید در مورد صورت شغل آیندۀ خود و یا اعتبار ظاهری و اجتماعی آن تصمیمی بگیرید، ابتدا اصل رشتۀ تحصیلی یا موضوع علمی که می‌خواهید فرابگیرید را برای خودتان مشخص کنید. البته اشکال ندارد که انسان از همان ابتدا، یک چشم‌اندازی دربارۀ ابعاد اجتماعی و اعتباری شغل آیندۀ خودش داشته باشد، ولی منطقی‌تر این است که انسان بررسی خود را از یک مبنای مهم‌تر شروع کند.

سوال خود را به این طریق هم می‌توانیم مطرح کنیم: آیا می‌خواهیم به بُعد مادی یا جسمانی انسان خدمت کنیم، یا به بُعد روحی یا معنوی او؟ چون وقتی شغلی را انتخاب می‌کنید طبیعتاً به یکی از دو بعد حیات انسان بیشتر مربوط خواهد بود. لذا باید ابتدا مشخص کنید به کدام یک از این دو بُعد وجود انسان می‌خواهید خدمت کنید؟ یعنی باید ببینید به کدام یک از دو بعد وجود انسان، بیشتر اهمیت می‌دهید، و یا خدمت در کدام زمینه بیشتر مورد نیاز است؟

بنده تصور می‌کنم امروز در جامعۀ ما بیشتر به افراد متخصصی که بتوانند به ابعاد روحی و معنوی انسان‌ها خدمت کنند نیاز داریم. حالا چه در زندگی فردی و چه در زندگی اجتماعی؛ ما بیشتر به متخصصین علوم انسانی و وحیانی نیاز داریم. زیرا در زمینه‌های فنی، و آنچه مربوط به بخش مادی و جسمانی زندگی ماست بیشتر پیشرفت‌های زیادی کرده‌ایم و بعضاً در حال خودکفا شدن هستیم. اما نیازمندی‌های جامعه در ابعاد روحی و روانی بسیار بیشتر از آن است که فکر می‌کنیم.

اگر این نظر صحیح باشد، که البته دلائل زیادی می‌توان بر آن اقامه کرد، پس آدم‌های باهوش و مستعد فراوانی لازم است در زمینه‌های علوم انسانی به تحصیل بپردازند و به ابعاد روحانی انسان خدمت کنند. این یک نیاز منطقه‌ای و حتی جهانی است و محدود به کشور ما نیست. دیگران با آنکه پیشرفت‌هایی در این علوم داشته‌اند، بعضاً نیازمندتر از ما هم هستند.
علاقۀ افراد هم مهم است ولی علاقه‌ها را می‌توان به این سمت سوق داد. با شنیدن توضیحات خوب در این باره بسیاری از جوانان به موضوعات علوم انسانی علاقه پیدا می‌کنند. نمونه‌های فراوانی را من دیده‌ام از دانشجویانی که در رشته‌های فنی تحصیل می‌کنند ولی پشیمانند که چرا به حوزه یا رشته‌های علوم انسانی نرفته‌اند.

استعداد هم لازم است ولی بنده فکر می‌کنم استعدادهای فراوانی هستند که از توانایی و تناسب بیشتری برای تحصیل در رشته‌های علوم انسانی برخوردار هستند ولی به دلائل مختلف از مشاوره‌های غلط و یا انگیزه‌های مادی و ملاحظات غلط اعتباری به سمت رشته‌های فنی و یا پزشکی هدایت شده‌اند. البته در رشته‌های فنی و پزشکی هم نیاز به دانشجویان خوب زیاد است ولی بنا نیست هرکسی با استعداد بود صرفاً چنین رشته‌هایی را انتخاب کند. در رشته‌های دیگر هم نیاز به استعدادهای برتر فراوان است. انسان در همۀ زمینه‌ها می‌تواند به جامعه خدمت کند؛ ممکن است کسی علاقه داشته باشد به ابعاد جسمانی و فیزیولوژیک انسان خدمت کند؛ این اشکال ندارد اما به نظر من امروز اولویت ندارد. و خوب است جوانان با استعداد، از اول همۀ جوانب شغل آیندۀ خود را به‌خوبی بشناسند.

شاید اگر جوانان به حال خود واگذاشته بشوند، و خوب برای آنها توضیح داده شود، اکثراً علاقه به تحصیل در علوم انسانی و یا وحیانی پیدا کنند. و اگر برخی حقائق دربارۀ اهمیت تحصیل در علوم دینی را بدانند که این اقبال بیشتر هم خواهد بود. اگر بخواهید به ابعاد روحی و معنوی انسان و جوامع بشری خدمت کنید، سه راه در پیش روی شما قرار دارد: 1- به سراغ علوم تجربی مانند مدیریت، روانشناسی، علوم تربیتی، جامعه‌شناسی، علوم سیاسی بروید که روش تحقیق در این علوم غالبا تجربی است 2- به سراغ علوم فلسفی بروید و انواع فلسفه‌ها و فلسفه‌های مضاف را تحصیل کنید و فلسفه‌پرداز شوید و از این ناحیه بر زندگی انسان‌ها تأثیر بگذارید. 3- به سراغ علوم وحیانی بروید، فقه بخوانید و در معارف دینی عالم بشوید، و بعد در مسائل مختلف زندگی انسان که دین متعرض آنها شده است به گره گشایی و راهنمایی بپردازید.

از میان سه راه فوق، کدام‌یک بهتر است؟ پاسخ بنده این است که وقتی می‌خواهیم به روح انسان کمک کنیم، نباید بدون اجازۀ پروردگار عالم یعنی بدون آگاهی از معارف دینی این کار را انجام دهیم، چون ممکن است دچار اشتباهات زیاد بشویم. عالمانه‌تر آنست که اگر کسی بخواهد دربارۀ انسان نظر بدهد، از نگاه خالق این انسان خبر داشته باشد و بداند خدا  که انسان را آفریده دربارۀ مسائل او چه نظری دارد، و برمبنای آن آگاهی‌های خود را گسترش بدهد.

امروز توجه اندیشمندان منصف علوم انسانی به طور جدی به علوم ومعارف دینی جلب شده است. و با توجه به رغبت عموم انسان‌ها به معنویت و شکست خوردن بسیاری از اندیشه‌های تجربی و فلسفه‌های مادی گرایش به فهم دین تبدیل به یک ضرورت شده است. برای ما که در کنار این سرچشمه قرار داریم حیف است که بی‌نصیب بمانیم. شما در آینده خواهید دید که در عموم مسائل رشته‌های علوم انسانی، فهم دین حرف اول را می‌زند. البته الان این‌طور نیست، ولی همین امروز هم اگر کسی بخواهد جامعه‌شناس یا روانشناس خوبی بشود، و بخواهد در هر یک از رشته‌های علوم انسانی بخواهد صاحب نظر بشود، واقعاً بدون فهم دین و بدون اطلاع از نظر پروردگار عالم دربارۀ انسان و حیات بشر نخواهد توانست به مقصود برسد.

پس اگر کسی به هر رشته‌ای از رشته‌های علوم انسانی علاقمند باشد، بهتر است ابتدا در فهم دین یعنی فقه به معنای عام کلمه، تبحر پیدا کند، و درک عمیقی از دین داشته باشد، و بعد در آن موضوعات کار کند.

خوشبختانه چندین سال است که جریانی به نام «حوزۀ علوم اسلامی دانشگاهیان» به همت نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگا‌ه‌ها در برخی دانشگاه‌های کشور به راه افتاده و به دانشجویان رشته‌های مختلف این فرصت را می‌دهد که در کنار تحصیل دروس دانشگاهی، از دروس حوزوی نیز بهره ببرند. دانشجویان زیادی در این دوره‌ها ثبت نام می‌کنند و در کنار دروس دانشگاهی خودشان، برخی از دروس حوزوی را می‌خوانند. (اگرچه معمولاً برخی از آنها پس از اتمام مقطع درسی خود در دانشگاه به سراغ طلبگی می‌روند.) یعنی اینها به این نتیجه رسیده‌اند که بدون فهم دین نمی‌توانند در این جامعه، درست زندگی کنند. این یک نیاز عمیق و عمومی شده است و خصوصاً کسانی که می‌خواهند در رشته‌های علوم انسانی کار کنند به فهم دین، بسیار نیاز دارند.

امروز به «فقیه خوب» خیلی بیشتر از «روانشناس خوب» نیاز داریم

جدا از موضوعات و مسائل علوم انسانی، که نیازمند شناخت دقیق معارف دینی است، یکی از نیازهای روحی انسان «ارتباط انسان با خدا» و تضمین حیات طیبه و سعادت حیات جاودانۀ اُخروی او است؛ و این فقط با فقه و فهم صحیح دین تأمین می‌شود. نیازهای معنوی انسان دیگر با علوم انسانی قابل تامین نیست. اساساً برای اینکه بتوانیم به دین مردم خدمت کنیم، باید فقیه بشویم و دین را بفهمیم. و این مهمتر از آن است که برای موفقیت در سایر رشته‌های علوم انسانی به سراغ فقه برویم، چون ما امروز به «فقیه خوب» خیلی بیشتر از روانشناس خوب یا متخصصین سایر رشته‌های علوم انسانی نیاز داریم.

قسم مشهور رسول خدا(ص) خطاب به امیرالمؤمنین(ع)

کسی که به کسب معرفت دینی اقدام می‌کند و در کنار آن به هر شیوه‌ای با مسائل زندگی بشر در علوم تجربی آشنا می‌شود، و به این شکل به دین مردم خدمت می‌کند باید بداند نزد پروردگار عالم چقدر عزیز می‌شود و چقدر به او عنایت می‌شود. بعضی‌ها می‌گویند: ما «می‌خواهیم طلبه شویم، یا می‌خواهیم به دانشگاه امام صادق(ع) برویم برای اینکه رشد معنوی داشته باشیم و «آدم» بشویم.» در حالی که اینها می‌توانند هدفی بالاتر از این داشته باشند و آن خدمت به دین است، چون کسی که به دین خدمت کند، خداوند عنایات بیشتری به او خواهد داشت و اصلاً حسابِ جداگانه‌ای برای او بازخواهد کرد.

کسی که به قصد خدمت به دین و هدایت انسان‌ها، به سراغ کسب معارف دینی برود، می‌تواند تغییرات ویژه در زندگی خود و عنایات الهی به خودش را لمس کند. چون خدمت به دین، ارزشمندترین خدمت است. لذت معنوی و روحیِ این شغل، شاید در هیچ شغل دیگری پیدا نشود. رسول خدا(ص) به امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: «به خدا سوگند، اگر خداوند کسى را به دست تو هدایت کند برایت بهتر است از آنچه آفتاب بر آن طلوع و غروب مى کند؛ وَ ایْمُ اللَّهِ لَأَنْ یَهْدِیَ اللَّهُ عَلَى یَدَیْکَ رَجُلًا خَیْرٌ لَکَ مِمَّا طَلَعَتْ عَلَیْهِ الشَّمْسُ وَ غَرَبَتْ»(کافی/5/28)

انسان‌ها امروز بیش از هر چیزی به رهبران سالم نیاز دارند

اساساً نتیجۀ نهائی تحصیل علوم و معارف دینی، رهبری کردن دل‌ها و اندیشه‌ها به سوی خدا و رهاسازی آنها از اسارت و بندگی طاغوت و ابلیس است. کسی که معرفت دینی پیدا کرد، چه جامعه‌ای کوچک در اطراف خود و چه جامعه‌ای بزرگتر در پیرامون خود را رهبری خواهد کرد و در مقام مربی جامعه قرار می‌گیرد. انسان‌ها امروز بیش از هر چیزی به رهبران سالم نیاز دارند. امروز جوامع بشری بیش از پزشک و مهندس و بیش از هر شغل دیگری به رهبران اجتماعی نیاز دارند که بتوانند گروه‌های بزرگ انسانی را هدایت کنند.

امروز می‌توانید ببینید رهبران موثر و خوب در این منطقۀ حساس در جهان همه از عالمان دینی هستند. سه روحانی، مؤثرترین و مستقل‌ترین شخصیت‌های سیاسی هستند که پشت و پناه مردم خود هستند. رهبر عزیز انقلاب ما، حضرت آیت الله سیستانی و آقای سید حسن نصرالله. هماهنگی این دو بزرگوار با رهبر معظم انقلاب نیز برای همه مشخص است؛ این وضعیت تصادفی نبوده است و حزب یا جریان سیاسی خاصی هم چنین موقعیتی را پیش نیاورده است؛ این یک نیاز طبیعی است که منجر به چنین وضعیتی شده است. کسی در طلبگی نباید نگران شیوۀ خدمت خود در آینده باشد؛ تنوع شغلی طلبگی برای انواع استعدادها متعدد است.

نیاز به عالمان دینی که به دین مردم خدمت کنند، نیاز اول حیاتی کشور است و ما نمی‌‌توانیم این نیاز را به هیچ طریقی به جز حضور جوانان مستعد در حوزه‌های علمیه  تأمین کنیم. جوانانی که ابتدا حوزه‌های علمیه به آنها خدمت خواهند کرد و سپس آنان به خدمت و صیانت از حوزه‌های علمیه خواهند پرداخت.

نکتۀ مهم و قابل توجه این است که حوزه‌های علمیه برای انواع استعدادها شغل‌های متنوع و ارزشمند ارائه می‌کند. یعنی وقتی عالم دینی شدی بنا بر استعداد و توانایی‌های خاص خودت می‌توانی از تحصیل در انواع شاخه‌های علوم دینی تا انواع خدمات از قبیل تحقیق و پژوهشگری، تبلیغ و نویسندگی، تدریس و امامت جماعت، و انواع فعالیت‌های فرهنگی را در جامعه انجام دهی. کسی در طلبگی نباید نگران آیندۀ شغلی خودش باشد.

البته تحصیل معارف دینی لیاقت هم می‌خواهد. ما برای تحصیل علوم دینی، نیاز به انسان‌های شایسته و شریف داریم و خداوند هم خیلی در این زمینه سختگیر است. یعنی خداوند در پذیرش افراد لایق در این زمینه خیلی سختگیر است و هر کسی را نمی‌پذیرد. هر چند ممکن است کسانی باشند که نفوذی باشند و یا پس از حضور در حوزه ممکن است به دلائلی لیاقت خود را از دست بدهند، ولی غالباً هر کسی راه به چنین جایگاهی پیدا نمی‌کند.

گاهی انسان خود را لایق نمی‌بیند ولی علاقمند است در این راه قدم بگذارد. در این صورت باید با توسل به ائمۀ هدی(ع) و تضرع در خانۀ خدا لیاقت را طلب کند و متواضعانه و متوکلانه قدم در این راه بگذارد. هرچند اساساً کسی نمی‌تواند به طور قاطع خود را لایق چنین جایگاهی ببیند که عُجب به دنبال خواهد آورد، ولی نباید کسی خود را به این دلیل از ورود به سلک روحانیت محروم نماید. همین‌که حاضر باشد ضرورت‌ها را بپذیرد کافی است. هر شغلی نیاز به علاقه هم دارد ولی در مورد طلبگی به چیزی بیش از علاقه نیاز هست؛ و انسان باید به راه و رسالت طلبگی معتقد و عاشق باشد تا توفیقات لازم را در این زمینه کسب نماید.

منبع: بیان معنوی

 نظر دهید »

اقتصاد مقاومتی بهتر است یا مذاکره با آمریکا

17 مهر 1392 توسط میرعیسی خانی

آیا ایران اکنون در جنگ اقتصادی است؟بدون هیچ توضیحی، پاسخ این سؤال، بله است. دلیل روی آوردن دشمنان به جنگ اقتصادی علیه ایران، شکست دشمنان در جنگ‌های نظامی، سیاسی و فرهنگی علیه کشورمان طی سه دهه اخیر است.
خوب، اکنون که در جنگ اقتصادی قرار داریم، کم و کیف این جنگ چطور است؟ چگونه باید در این جنگ نبرد کرد؟ جواب این سؤال در نظریه «اقتصادمقاومتی» است. وقتی از اقتصادمقاومتی سخن می‌گوییم، درواقع یعنی جنگ اقتصادی علیه ما در جریان است و وظیفه ما مقاومت است که جزئیات آن را مُبدع «اقتصادمقاومتی» به‌خوبی شرح داده است.

* پیش‌بینی رهبری را زمین نهادیم

نظریه اقتصادمقاومتی اولین‌بار در سال 1386 از سوی مقام‌معظم‌رهبری مطرح شد؛ یعنی زمانی که ایشان با درایت و تدبیر فرمودند که جنگ بعدی ما جنگ اقتصادی خواهد بود.
حقیقت مهم آن است که در دوره‌ای رهبرمعظم‌انقلاب‌اسلامی از جنگ اقتصادی خبر دادند که اوضاع کشور حداقل در ظاهر، رو‌به‌راه بود، اقتصاد کشور روبه‌رشد بود و روابط دیپلماتیک ایران با دنیا خیلی خوب بود. از آن طرف هم بحران مالی سال 2008 در کشورهای غربی رخ داده بود و کشورهای غربی برای این که اقتصادشان را نجات بدهند خیلی مایل بودند که روابطشان را با کشورهای مستقلی چون ایران توسعه بدهند. در آن شرایط، رهبری فرمودند که جنگ بعدی ما جنگ اقتصادی است، اما متأسفانه کسی این حرف را مورد توجه قرار نداد.
البته رهبری مشخصاً در سال 1389 لفظ «اقتصادمقاومتی» را به کار بردند و پس از آن مرتباً در این‌ باره سخنرانی کردند و ابعاد مختلف آن را باز کردند به طوری که تقریباً این موضوع به یک نظریه تبدیل شده است. سال گذشته در اجلاس عدم تعهد، بسیاری از سران کشورهای دیگر که با رهبری جلسه داشتند به این قضیه می‌پرداختند که اقتصادمقاومتی برایشان بسیار جالب است.
شاید خیلی از سران کشورهای دیگر هم به فکر افتادند که از این نظریه در سیستم خودشان چطور استفاده کنند؛ اما ما در داخل کشور از دولت گرفته تا مجلس و دانشگاه‌ها همگی به این موضوع بی‌توجهی کردیم تا این که با تشدید فشارهای خارجی به شرایط احتضار اقتصادی رسیدیم.

* قضاوت درباره طرحی که اجرا نشد
نکته مهم این است که ما اقتصادمقاومتی را اجرا نکردیم. جریان‌های واداده سیاسی می‌گویند اجرای اقتصادمقاومتی، بس است چون مردم از فشار اقتصادی خسته شده‌اند. این در حالی است که اصلاً اقتصادمقاومتی اجرا نشده است که بخواهد تأثیر مثبت و منفی بر زندگی مردم داشته باشد. درست مشابه نظریه اقتصاد اسلامی که نه اجرا شد، نه گذاشتند اجرا شود اما فرصت‌طلبان می‌گویند اقتصاداسلامی، بی‌فایده است یا چیزی برای بیان ندارد.
اما برای آینده، ما اقتصاد مقاومتی را مجبوریم اجرا کنیم وگرنه با دو راه مواجه‌ایم: یکی این که اصول و آرمان‌ها و دنیا و آخرتمان را در راه استکبار و منافع آنها بدهیم. راه دوم ریاضت اقتصادی است. یعنی اقتصادمقاومتی اگر اجرا شود اصلاً به گزینه ریاضت اقتصادی نخواهیم رسید و ضمناً از مواضع خود کوتاه نخواهیم آمد؛ پس این که جریان غرب‌زده، فشارهای اقتصادی وارد آمده به مردم را ناشی از اقتصادمقاومتی جلوه می‌دهد، دروغی بیش نیست.
اصولاً اقتصادمقاومتی برای این است که دچار ریاضت اقتصادی نشویم. اقتصادمقاومتی نسخه معاصر نظام اقتصادی اسلامی است.
باید نقشه خصومت‌هایی که علیه ایران در حوزه اقتصاد وجود دارد را بشناسیم که این خصومت‌ها دو دسته هستند: خصومت‌های خارجی. خصومت‌های داخلی.

* پیاده‌نظام دشمن در جنگ اقتصادی
خصومت خارجی را آمریکا و رژیم صهیونیستی و هم‌پیمانانشان اعمال می‌کنند. خصومت‌های داخلی را نیز پیاده‌نظام دشمن در داخل دشمن اجرا می‌کنند. بخشی از پیاده‌نظام عامدانه و بخشی سهواً این کار را می‌کنند. این پیاده‌نظام هم از بخش تولیدکننده، هم از بخش مصرف‌کننده و هم از طرف دولت هستند.


خصومت‌های اقتصادی خارجی از همان ابتدای انقلاب اسلامی با افت و خیزهایی وجود داشته است. در سال‌های اخیر این خصومت‌ها از سال 1388 تحت عنوان تحریم‌های فلج‌کننده اوج گرفت که هدف آن نابودی نظام اقتصادی کشور بود. جزئیات این خصومت‌ هم شامل تحریم کالایی، تحریم نفتی، تحریم بانک مرکزی، تحریم دارو، تحریم غذا، تحریم فناوری و موارد مشابه است. این نشان می‌دهد که جنگ تمام‌عیاری در حوزه اقتصادی در دو سه سال اخیر رقم خورده است.
در این شرایط، وقتی اقتصادمقاومتی مطرح می‌شود بدین معنا است که ساختار و رفتار مصرف‌کننده، تولیدکننده و دولت به گونه‌ای تغییر کند که خصومت‌ها اثرش را از دست بدهد و این هدف در چارچوب اقتصادمقاومتی، کاملاً قابل تحقق است. اما چگونه؟

قصور مصرف‌کننده
تجربه دو سال اخیر درباره واکنش بخش قابل‌توجهی از مصرف‌کنندگان داخلی به تحریم‌ها، کاملاً تلخ بود. بخش مصرف‌کننده ما سه تا کار انجام داد که تحریم‌های اقتصادی را به سمت تحقق اهداف پیش برد: افزایش مصرف، ولع بیشتر به مصرف کالای خارجی و احتکار خانگی.
هدف تحریم‌ها تحت تأثیر قرار دادن معیشت مردم از طریق افزایش قیمت، کمبود کالا به علت کاهش واردات و افزایش بیکاری بود. متأسفانه با آغاز تحریم‌ها، بخش زیادی از مردم، شروع به افزایش مصرف کردند به طوری که الگوی مصرف ما در سه سال اخیر به جای کاهش، افزایش یافت.
همچنین تمایل به مصرف کالاهای خارجی به‌رغم افزایش قیمت آنها افزایش یافت. از همه اینها بدتر احتکار خانگی بود. برخی از مردم از ترس بروز قحطی شروع کردند به خریداری بی‌رویه برخی از کالاهایی که مورد نیاز همه بود و باعث تشدید کمبود کالا شدند.

تولیدکننده داخلی همسو با سنای آمریکا
بسیاری از تولیدکنندگان داخلی هم متأسفانه با افزایش قیمت، کاهش تولید و احتکار به تشدید اثرات تحریم‌ها کمک کردند. در یکی دو سال اخیر مشاهده کردیم به‌رغم افزایش قیمت‌ها(در نتیجه افزایش هزینه واردات و رشد قیمت دلار) تولیدکنندگان داخلی اقدام به کاهش تولید کردند و یا در صورت ادامه تولید، تعداد زیادی اقدام به احتکار کردند یعنی عرضه را کاهش دادند.
درواقع سناتورهای آمریکایی با تمام تلاش‌شان برای ضربه زدن به اقتصاد ایران از طریق وضع تحریم‌های گوناگون، اگر فرض کنیم قیمت‌های تمام‌شده را برای مصرف‌کننده ایرانی 2 برابر کرده باشند، برخی تولیدکنندگان داخلی با اقدامات مذکور قیمت‌ها را 3 برابر افزایش دادند. یعنی نقش تولیدکنندگان داخلی از تحریم‌کنندگان خارجی در افزایش فشار معیشتی بر مردم بیشتر بود.
این رفتار تولیدکننده و مصرف‌کننده به سهم خود موجب تورم، کمبود کالا و متعاقباً بیکاری بیشتر شد. اینها همان اهداف اصلی دشمن در اعمال تحریم‌ها و خصومت‌های اقتصادی است. دولت هم متأسفانه در این دوره با بی‌تقوایی و بی‌تدبیری خود-در بسیاری از حوزه‌های اقتصادی- کمک قابل‌توجهی به دشمن کرد.

راه‌حل:
راه‌حل این مسائل، اقتصادمقاومتی است. اقتصادمقاومتی راهکارهایی برای رفتار مصرف‌کننده، تولیدکننده و دولت ارائه می‌کند.
اقتصادی مقاوم است که در شرایط خصومت‌ها و تحریم‌ها و تهدیدها بتواند مقاومت کند. غربی‌ها نمی‌خواهند که ما به اینجا برسیم ،لذا زمانی که مطمئن شوند که اقتصاد ایران دارد مقاوم می‌شود کوتاه خواهند آمد؛ زیرا نمی‌خواهند با یک اقتصاد مقاوم روبه‌رو شوند.
اما یک مسئله مهم این است که دشمنان ما چرا از چند سال اخیر خصومت‌های اقتصادی خود علیه ما را افزایش دادند؟ این موضوع یک علت مبنایی و عمیق دارد و یک علت قریب.
علت مبنایی آن، تعارض اسلام با منافع اقتصادی غرب و آمریکاست. این را فراموش نکنیم که تمدن غربی ریشه‌اش رنسانس است که آن نیز مبانی فلسفی‌اش اومانیسم است. اومانیسم یعنی انسان‌خدایی. یعنی انسان هرچه دلش بخواهد انجام دهد. در این فلسفه، زندگی انسان در محدوده عالم ماده خواهد بود و پس از مرگ چیزی وجود ندارد. بر همین مبنا تکلیفی هم وجود ندارد.
پس انسان «عاقل» (در فلسفه غربی) باید به دنبال حداکثر نفع و بهره خود در همین عالم باشد. لذت‌گرایی مهم‌ترین اقدام انسان عقلایی غربی است و این لذت در نتیجه مصرف رخ می‌دهد.
مصرف هم نیاز به درآمد دارد. برای کسب درآمد باید تولید کرد و تولید خودش به دو عامل مهم وابسته است: یکی نهاده‌های تولید و دیگری بازار (تقاضای موثر). بر همین مبنا از همان اوان دوره رنسانس، غربی‌ها در تنظیم روابط خود با سایر جوامع ازجمله کشورهای آفریقایی و شرقی و به‌خصوص کشورهای اسلامی، به دنبال تاراج منابع تولید آنها و کسب بازارهای آنها رفتند.
استثمار یعنی همین. یعنی مواد اولیه را از آنها با قیمت کم بگیر و محصولاتی که خودت با آن مواداولیه تولید کرده‌ای را با قیمت گران به خودشان بفروش. این یعنی کسب درآمد بالا با کمترین زحمت و بعدش مصرف و لذت.

مقاومت اسلام در برابر غرب
غربی‌ها دیدند که اسلام دینی نیست که به اهالی خود اجازه دادن چنین امتیازاتی به دشمنان را بدهد. اسلام اولاً می‌گوید: نباید دشمنان بر جامعه اسلامی حاکم شوند(قاعده نفی سبیل).
این خودش یعنی هرنوع روابطی که باعث استثمار اقتصاد مسلمین از طریق دشمنان شود باطل است.از سوی دیگر اسلام می‌گوید: کار عبادت است. اسلام می‌گوید: درست مصرف کردن هم عبادت است(و این یعنی پس‌انداز و تولید سرمایه) و اسلام می‌گوید طلب علم و کاربست آن فضیلت است(و این باعث تقویت فناوری می‌شود).
برهمین اساس اسلام می‌گوید: کار، علم و سرمایه. این سه تا یعنی تولید. از ترکیب کار، علم و سرمایه تولید صورت می‌گیرد و هرچه این سه قوی‌تر باشند، تولید بیشتر و بهتری صورت می‌گیرد.
یعنی کشورهای اسلامی اگر واقعاً اسلامی باشند، باید نظام تولیدی قوی داشته باشند. خوب تولید دو چیز نیاز دارد:‌ مواداولیه و بازار فروش.
خوشبختانه در کشورهای اسلامی، مواداولیه به وفور وجود دارد. یکی از مهم‌ترین این مواد اولیه همان نفت و گاز و مواد معدنی است. تاکنون بسیاری از کشورهای اسلامی مواداولیه خود را به طور خام به کشورهای غربی صادر می‌کرده‌اند.
این جریان هنوز هم ادامه دارد. نفت را 100دلار به غرب صادر می‌کنیم و آنها با آن کالاهایی تولید می‌کنند که آن را به قیمت 1200 دلار(یعنی به طور متوسط 12برابر گران‌تر) به خود ما صادر می‌کنند. آن زمانی که کشورهای اسلامی به سمت اسلام واقعی بروند، برای تقویت تولید خود از صادرات و فروش مواداولیه خود به قیمت کم(یعنی فروش نفت خام و گاز و معادن به این صورت فعلی) خودداری خواهند کرد. از سوی دیگر برای فروش محصولات خود، اجازه واگذاری بازارهای خود به بیگانگان را نخواهند داد و حتی به سمت تصاحب بازارهای آنها نیز حرکت خواهند کرد. پس اگر نظریه اقتصاد اسلامی در کشورهای اسلامی اجرا شود، فاتحه اقتصاد غرب خوانده می‌شود.

بیداری اسلامی ریشه هجمه غرب
اما علت قریب افزایش هجمه‌ها به اقتصاد ایران در سال‌های اخیر، بیداری اسلامی است؛ نه انرژی هسته‌ای و نه هیچ‌چیز دیگری. قضیه انرژی هسته‌ای با اعتمادسازی‌های ایران در اواسط دهه 1380 تقریباً به پایان رسید. خود سناتورهای آمریکایی که طراحان تحریم‌های اخیر در ایران بودند گفته‌اند که انرژی هسته‌ای بهانه است و آنها به دنبال تغییر رفتار ایران در کوتاه‌مدت و تغییر ساختار(تغییر حاکمیت و نظام سیاسی) در میان‌مدت هستند.
ریشه تشدید تحریم‌ها به ایران، بیداری اسلامی در منطقه بود. در چند سال اخیر منطقه شاهد انقلاب‌هایی بود که مردم با شعار بازگشت به اسلام به تمام معنا و با رعایت همه اصول آن در سیاست و اقتصاد و سایر جوانب به پا کردند. این یعنی اینکه در آینده دستیابی به منابع نفت و گاز این کشورها و دستیابی به بازار آنها برای آمریکا و کشورهای غربی امری ناممکن خواهد و این یعنی افول تمدن غرب.

غرب نمی‌خواهد ایران الگو شود
تعارض و خصومت شدید آمریکا با ایران در چند سال اخیر ریشه در آن دارد که آمریکایی‌ها می‌دانستند که الگوی انقلابیون منطقه، انقلاب اسلامی ایران است. اکنون آمریکایی‌ها فهمیده‌اند که ایران پس از سه دهه در مقابل فشارها ایستادگی کرده و به پویایی رسیده و یک‌ونیم میلیارد مسلمان جهان را جهت‌دهی و هدایت می‌کند. 
بنابراین تحریم‌های فلج‌کننده را آغاز کردند تا اقتصاد ایران را از پا بیندازند. طراحان تحریم‌های سال‌های اخیر گفتند این ایران را دیگر نمی‌شود تحمل کرد و باید آن را از پای درآورد و این هدف اصلی آنها از این جنگ جدید است. البته روی بحث هسته‌ای هم تا حدودی اصرار دارند، زیرا انرژی هسته‌ای ما هر چند شاید از لحاظ اقتصادی برای ما اهمیت زیادی نداشته باشد، اما به نماد مقاومت ما تبدیل شده است.

اهمیت مذاکره برای آمریکا

اما یکی دیگر از اهداف کوتاه‌مدت آنها در این خصومت اقتصادی، کشاندن ایران به پای میز مذاکره بود. هدف آنها این بود که با آغاز مذاکره با ایران، این‌گونه تبلیغات کنند که ایران به عنوان الگوی بیداری اسلامی سرانجام به پای میز مذاکره با آمریکا نشسته است و به این ترتیب به کشورهایی که در حال برپایی نظام‌های اسلامی هستند بفهمانند که عاقبت شما هم مثل ایران باید بیایید و نظر ما را جلب کنید و ببیند ما چه می‌گوییم!
از طرف دیگر گروه‌هایی با جوسازی داخلی، در یکی دو سال اخیر این‌گونه القا کردند که تمامی مشکلات اقتصادی کشور ناشی از تحریم‌هاست. حتی تا اینجا پیش رفتند که بگویند اگر مشکلات اقتصادی داریم، به خاطر این است که اجازه مذاکره داده نمی‌شود. در این شرایط حضرت آقا وارد شدند و ضمن بیان شرایط یک مذاکره سالم، به انحای مختلف نشان دادند که چنین شرایطی هم‌اکنون برقرار نیست.
رهبری معتقد بودند که مذاکره در صورتی راهگشا خواهد بود که اولاً مذاکره برای مذاکره نباشد، ثانیاً آمریکا دست از خصومت بردارد و این را عملاً نشان دهد و ثالثاً همگان بدانند که ما از اصول خود کوتاه نخواهیم آمد. حضرت آقا این را حتی بیان کردند که هر زمانی که ببینند چنین شرایطی وجود دارد خود حکم به مذاکره خواهند داد، لکن به مناسبت‌های مختلف تصریح کردند که چنین شرایطی وجود ندارد و دشمن غدّارتر از آن چیزی است که عده‌ای ساده‌اندیش فکر می‌کنند.

واقعا برای اقتصاد، مذاکره کردند؟
در این شرایط، به ناگاه شاهد مذاکره وزیر خارجه ایران با وزیر خارجه آمریکا و سپس ارتباط تلفنی آقای روحانی با آقای اوباما هستیم. به نظر من این روند، کاملاً منفعلانه بود حتی خود غربی‌ها هم باور نمی‌کردند که چنین اتفاقی بیفتد. دنیای غرب تقریباً شوکه شده است چون انتظار چنین رفتاری از سوی رئیس‌جمهور ایران را نداشتند. یکی از نمادهای اقتدار ایران اسلامی عدم مذاکره با آمریکا به‌رغم اصرارهای آمریکا بود.
برخی می‌گویند مگر با یک تماس چه اتفاقی افتاده؟ می‌گوییم که خیلی اتفاق افتاده است. رسانه‌های دنیا پر شده است از اینکه ایرانی‌ها بعد از 35 سال شروع کرده‌اند با آمریکایی‌ها فالوده خوردن و اختلافات مبنایی خود را کنار گذاشته‌اند! چه بخواهیم و چه نخواهیم با این گفتگوی عبث بخشی از هیمنه جهانی جمهوری اسلامی فرو ریخته است!اینجا بنده یک سؤال مهم دارم.
هدف دولتمردان ما از برقراری یک‌باره ارتباط با آمریکایی‌ها چیست؟! در پاسخ به نظر می‌رسد دارند مسئله اقتصادی و فشارهای معیشتی بر مردم را به عنوان دلیل مطرح می‌کنند! به نظر بنده به عنوان یک کارشناس اقتصادی این حرف با چیزهای دیگر جور درنمی‌آید. اگر این حرف درست باشد یعنی تیم اقتصادی باید در داخل کشور در حال بسیج همه تلاش و امکانات برای رفع مشکلات اقتصادی باشد، اما برآیند اتفاقات اقتصادی که در کشور دارد می‌افتد این را نشان نمی‌دهد!

چالش‌زایی تیم اقتصادی دولت
بنده به عنوان یک استاد اقتصاد، تاکنون نمی‌خواستم وارد این مقوله شوم، اما الان فکر می‌کنم باید گفته شود. از ابتدای تشکیل دولت یازدهم گفتیم که تیم اقتصادی دولت یازدهم، تیم کاری‌ای است، تیم باسواد و عالمی است و اگر بخواهند کار کنند، می‌توانند اقتصاد مقاومتی را اجرایی کنند.
متأسفانه با گذر زمان در این دو ماهه شاهدیم که از کار موثر و هوشمندانه و عالمانه چیزی زیادی دیده نمی‌شود و حتی مردان اقتصادی دولت، به جای رفع چالش به دنبال چالش‌زایی هستند!
مسائلی مانند نرخ ارز، دست‌کاری غیر حساب‌شده تعرفه‌های گمرکی، نزاع بر سر مسئله قیمت‌گذاری خودرو، بدگویی‌های غیرکارشناسی از الگوی مسکن مهر و معرفی الگوهای به شدت ناکارآمد به عنوان جایگزین، صحبت از آزادسازی قیمت‌ها در بخش‌هایی که اصلاً به صلاح نیست، آمارهای عجیب و غریبی که از تورم و رشد اقتصادی در ماه‌های قبل داده می‌شود(که معلوم نیست مراد از آنها چیست!)، ولخرجی‌های غیرقابل انتظار در بودجه(با وجود اینکه خودشان معتقد به کسری بودجه شدید هستند!)، ایجاد تنش با نهادهای پیمانکاری در حوزه نفت و گاز (به بهانه وابستگی آنها به یک نهاد انقلابی) در حالی که حتی پیمانکاران خارجی هم حاضر به همکاری نیستند(بگذریم از اینکه در اقتصادمقاومتی تا حد امکان دست پیمانکاران خارجی باید کوتاه شود) و موارد دیگر نشان می‌دهد دولت یازدهم در حوزه اقتصاد خواسته یا ناخواسته در حال چالش‌آفرینی است.
در چنین شرایطی ادعای مذاکره و شکستن هیمنه ملت و نظام و مهم‌تر از آن تحریک دشمن به پیشروی و زیاده‌خواهی چه معنایی می‌دهد؟! این رفتارها در هر صورت شک‌برانگیز است. دولت اگر صادق است باید شک‌ها و تردیدها را در حوزه برنامه‌های اقتصادی و سیاسی‌اش برطرف کند.

دکتر حجت عبدالملکی در مصاحبه با مشرق

 نظر دهید »

پانزده دقیقه شرمنده شهدا شدیم

15 مهر 1392 توسط میرعیسی خانی

داریوش احمد رضا بهمنیار در وبلاگ خود نوشت:
آقای روحانی و هیئت همراهشان در سازمان ملل نشان دادند که روی اصول ایستاده‌اند و در مسیر انقلاب اسلامی، چارچوب‌ها و سیاست‌های نظام و مقام معظم رهبری را رعایت می کنند و جدای از سخنرانی خوب اقای روحانی در سازمان ملل ولی مذاکره پانزده دقیقه ای ایشان با اوباما نمی تواند به هیچ عنوان رنجشی را که به روح شهدا و آرمانهای امام و مردم غیور ایران وارد کرده است را توجیه کند مگر چقدر شیعه باید در1400 سال ساده لوحانه فکر کند و بارها فریب بخورد؟ آیا نباید این خوش بینی مرز و اندازه ای داشته باشد.
مذاکره ایران و امریکا به مهمترین نماد ظلم ستیزی انقلاب اسلامی ایران در بین مردم ایران و همه ملت های منطقه و مردم آزادیخواه و روشن فکران جهان درآمده است و این به برکت خون شهداست به برکت اشک آن مادری است که وقتی آیفون خانه اش و یا تلفن منزلش به صدا در می آید امیدی در دلش روشن می شود که نکند خبری از بچه مفقودالاثرش برایش آورده باشند و جنازه اش را جستجو کرده و پیدا کرده اند تا جنازه بچه اش را که در یک گونی می باشد به او تحویل بدهند، آری، پسرش را آن جوان رشید را که بازمانده سرباز پاک لشکر خدا بود را بیاورند تا بتواند سر مزار فرزندش برود و از ته دل اشک بریزد و هنوز هم مادران زیادی هستند که بعد از حدود سی سال منتظر پیکر پاک فرزندانشان هستند درود بر شیر شما مادران که چنین فرزندانی را پرورش دادید هر چند می دانیم در آن پانزده دقیقه روح آن عزیزان کمی از ما رنجیده خاطر شدند که تقاضای بخشش از آنها را داریم.
طبق معمول هیچ چیزی نگرفتیم و مجانی به آنها اعتبار رسانه ای دادیم تا رجز خوانی کنند و بگویند که تحریم ها باعث شده ایرانیان از ما درخواست مذاکره کنند ولی ما همچنان گزینه نظامی را برای ایران روی میز داریم آقای روحانی خود غربیان مثلی دارند که می گویند اگر یک بار فریبم دادی شرمم باد ولی دفعه دیگر نخواهی توانست و نگارنده متعجبم که چطور شما اجازه میدهید که فریبتان بدهند.
آقای روحانی اگر ما دشمن امریکا هستیم چون به فرموده امام راحل شیطان بزرگ است و به خاطر خوی درنده خوئی اش امام راحل حتی رابطه ایران و آمریکا را به رابطه گرگ و گوسفند تشبیه کرده بودند، ذات گرگ را شما نمی توانید عوض کنید.
آقای روحانی مگر تا الان متوجه نشده اید که ایستادگی ایران در سوریه در برابر جنگی بدتر از جنگ جهانی که بیش از دو سال و نیم علیه کشور سوریه با تمام قوا و امکانات مادی و رسانه ای شان راه اندازی شده است موجب شده است تا نشانه ‌های پیچ تاریخی که مقام رهبری فرموده اند آشکارتر شود و همچنین شکل گیری نظامی نوین و عدالت خواه و آزدیخواه در پرتو جهان اسلام در افق عرصه بین المللی به رهبری معنوی ایران و جبهه مقاومت نمایان تر می شود.
ایران به خوبی به مستضعفان و ستم دیدگان جهان نشان داده است که شمشیر مقاومت قوی تر از تحریم ها و جنگ ها و تفرقه های بیگانگان است، آمریکایی که ایران هراسی را تبلیغ می کند و سرمایه گذاری های زیادی برای این مسئله انجام داده و می دهد چه مذاکره ای میتواند با دولت ایران داشته باشد حتی یک نکته مثبت در رابطه با دوستی با ملت ایران چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب در کارنامه خود ندارد آن از زمان دوستی اش با ایران که دولت قانونی مصدق را با کودتا سرنگون کردند و آن از شهریور1320 که از غرب و جنوب با انگلیسی ها به ایران حمله کردند و ایران را اشغال کردند و حدود نزدیک به نیمی از ملت ایران بر اثر این تجاوز از قحطی و بیماری مردند و چه مصیبت ها که حتی در زمان دوستی شان برای ایرانیان به ارمغان نیاوردند، حال بگذریم از دشمنی شان که تا آنجا پیش رفتند که اجازه استفاده از بمب شیمیایی را به صدام دادند تا بر سر رزمندگان ایرانی و حتی بر سر شهروندان عادی مردم شهرهای ایران در سردشت بمب شیمیایی بریزد و یا به کسی که سیصد ایرانی را کشته مدال شجاعت بدهند و بارها مسئولین طراز اول امریکایی گفته اند و هنوز هم می گویند که ایران خوب وجود ندارد ایران خوب ایرانی مرده است.
مذاکره با آمریکا جبهه حق و باطلی است که با کلماتی چون نرمش قهرمانه و قشنگ تر و بزرگتر از این حرف ها هم چاله اش پر نمی شود و هر رئیس جمهوری و مسئولی حق ندارد نظر شخصی خودش را و یا برای طرفداری افراد و عده ای خاص و عام در جامعه خارج و داخل از حق آن شهدا و پدران و مادران داغدیده و آرمانهای بزرگ امام راحل و مردم عزیز ایران بدون دلیل عقلی محکم برای مذاکره با آمریکا مایه بگذارند، فقط مسئول این مهم شخص مقام معظم رهبری حضرت آقا (حفظ اله) می باشند که در موقع لزوم اگر لازم باشد به میدان می آیند و نظر خودشان را اعلام می کنند و حرف اول و آخر را می زنند چرا که با وجود ولایت فقیه و ولی امر بودن مسلمین جهان و همچنین درایت سیاسی ایشان و هم وسعت فکری و در اختیار داشتن امکانات لازم در ریز و درشت همه نوع اطلاعات و خبرها در جامعه ایران و منطقه و جهان هستند و مشاوران ایشان بیشترشان از شناخته شده های به نام و دولتمردان و سیاستمداران و نخبگان جامعه ایران هستند.
اینک پس از گذشت 30 ماه از بحران سوریه که در انواع و اشکال متعدد و مختلف و مورد حمایت کشورهایی موسوم به جبهه غربی عربی ترکی علیه ایران و محور مقاومت در تمام سطوح تسلیحاتی و اطلاعاتی و امنیتی و تبلیغاتی و دیپلماتیک علیه این کشور راه اندازی کرده اند و چون شکست خورده اند به هر طریق ممکن می خواهند از ناکامی و شکست بیشترشان در این کشور پیشگیری کنند و عجیب است که واشنگتن به خوبی این را می داند ولی بعضی از سیاستمداران نمی توانند درک کنند که ناکامی و شکست در سوریه چه بازتاب‌ها و عواقب وخیمی منطقه‌ای و بین المللی بر وجهه آمریکا گذاشته است و در این بین تهدید به حمله به سوریه هم نتوانست ذره‌ای تغییری در موازنه حاکم بر عرصه های میدانی و سیاسی سوریه و در منطقه بر جای بگذارد جز اینکه مقاومت هر روز قوی تر و ارتش سوریه و نیروهای مردمی سوریه هر روز بیشتر از روز قبل به پاکسازی تروریست ها و مخالفان مسلح می پردازند.
همه فهمیده اند که امریکا و خصوصا اسرائیل به بن بست رسیده اند و حال کفه ترازو آشکارا و عیان به سود محور مقاومت در منطقه در جریان است، و شکست جبهه عربی غربی ترکی تازه شروع شده است، صرف نظر از دلایل عقب نشینی آمریکا از تهدید سوریه به اقدام نظامی علیه سوریه، این اقدام شکست بزرگی برای دشمنان سوریه به شمار آمده است و بیانگر اختلاف زیاد دیدگاه‌ها و مواضع غیر قابل انکار کشورهایی همچون عربستان، قطر، فرانسه، انگلیس، اسرائیل، آمریکا و ترکیه در تمام سطوح در جنگ علیه سوریه می باشد و بدون تردید بازتاب‌های این شکست ها و ناکامی ها هنوز به طور کامل نمود پیدا نکرده است.
مگر امام راحل در زمان جنگ تحمیلی بارها نگفتند جنگ را رزمندگان در میدانهای جنگ مشخص می کنند و اگر هم اینک آنها در حال باختن به ایران و مقاومت در سوریه هستند به خاطر ایستادگی و مقاومت جبهه مقاومت به رهبری ایران در منطقه است که موجب عزت و سرافرازی ایران و هم پیمانانش شده است نه مذاکره کردن تلفنی و غیر تلفنی و آنها دیگر فهمیده اند با بودن ایران در منطقه طرحی به نام خاور میانه بزرگ به زباله دانی تاریخ رفته است و آن دردی که خانم رایس در سال2006 و در زمان جنگ اسرائیل با حزب الله لبنان گفته بودند آن درد اینک به جان اسرائیل افتاده است که در حال سقط شدن است و به زودی شرش از منطقه برداشته خواهد شد.انشالله.

 نظر دهید »

توجیه آقای روحانی برای مذاکره تلفنی با اوباما جلوگیری از تحقیر او بود

15 مهر 1392 توسط میرعیسی خانی

حمید رسایی نماینده تهران در گفتگو با مشرق در خصوص مباحث مطرح شده در اولین دیدار مجلس و دولت گفت: شب گذشته رئیس جمهور محترم در خصوص برنامه های خود برای رفع برخی مشکلات اقتصادی نکاتی را مطرح کردند که عمدتا همان مباحث مطرح شده تاکنون بود. علاوه بر این گزارشی از ملاقات های صورت گرفته با مسئولان دیگر کشورها بیان شد که به تفصیل صدا وسیما گزارش های آن را در طول سفر ایشان گزارش کرده بود. از جمله نکات مهم دیشب بیان  دست آوردهای و مواضعی بود که ایشان در سخنرانی های خود اتخاذ کرده بود. به نظرم همانطور که بنده در نطق دو روز قبل اعلام کردم ، دست آوردهای سفر را در مجموع می توان عزت و عبرت دانست.
رسایی در خصوص توجیهات رئیس جمهور برای انجام مکالمه تلفنی با رئیس جمهور آمریکا گفت: متأسفانه دلایل و توجیهاتی که ایشان برای این کار بیان کرد نه تنها قانع کننده نبود بلکه تعجب ما را برانگیخت.
نماینده تهران گفت : آقا روحانی در توجیه این اقدام گفتند که وقتی آمریکایی ها چندین بار برای انجام ملاقات پیگیری کردند و بنده نپذیرفتم، در رسانه های آمریکا خیلی اوباما را تحقیر کردند و من هم در مصاحبه هایم گفته بودم که ما به دنبال حقمان هستیم نه تحقیر کسی. آقای روحانی گفتند که رسانه های آمریکا هم این سخنان من را منتشر کرده بودند، وقتی کاخ سفید به تلفن سفیر ما زنگ زد من قصد صحبت نداشتم ولی دوستان اصرار داشتند که صحبت خوب است . گفتم خب حرفشان چیست؟ گفتند مکالمه عادی است و اوباما می خواهد به شما سفر به خیری بگوید! آقای روحانی گفتند که من دیدم اگر پاسخ تلفن را ندهم، اوباما بیشتر تحقیر می شود برای همین صحبت کردم و البته بیشتر محتوای این مکالمه هم موضوع هسته ای بود.
رسایی گفت : من واقعا از این دلایل آقای روحانی تعجب کردم و آن را نتیجه کوتاهی و عملکرد غلط وزارت خارجه می دانم! چون در کنار همه ظلم هایی که آمریکا برای تحقیر هویت ملت ایران در این سال ها انجام داده، ما فقط سی و چهار سال بعد از انقلاب هزینه داده ایم تا یک مستکبر  خونریزی را به دلیل رفتار استکباریش  تحقیر کنیم و ملت ایران این کار را کرده است به طوری که آمریکا دیگر آن وجه را برای زور گفتن به دیگر مظلومین عالم ندارد. بدیهی است که تحقیر دشمن مستکبر رفتاری بر خلاف اخلاق نیست.
عضو کمیسیون اصل ۹۰ گفت: این توجیهات به هیچ وجه پذیرفته نیست و به عقیده من برخی چهره ها در درون دولت و در وزارت خارجه که به جریان سازش در بیرون دولت وصل است، با راهنمایی و هدایت این جریان که امروز دائما از رابطه و کرنش در برابر آمریکا سخن می گوید و حتی خاطرات جعلی از کوتاه آمدن امام امت در برابر آمریکا نقل می کند، این زمینه را فراهم آورد تا این اقدام غلط پس از سی و چهار سال مقاومت، بدون هیچ دست آوردی صورت بگیرد. آقای روحانی هم معتقد است که مشکل ما با آمریکا لکنت زبان دیپلماتیک یا بهانه هولوکاست بوده در حالی که این نگاه سطحی ای است.
رسایی گفت :  ما فعلا بنا نداریم در برابر مسیری که فکر می کند می تواند از آن مسیر مشکلات را حل کند مانعی ایجاد کنیم تا وقتی بطلان این  تفکر مشخص شد، بهانه ای برای توجیهات شکست خود نداشته باشد اما تردید نداریم که به زودی باطل بودن این خوش بینی مشخص می شود. اگر رعایت برخی مصلحت ها نبود قطعا استیضاح وزیر امور خارجه را در مجلس دنبال می کردیم اما فعلا این موضوع را در حد سئوال پیگیری می کنیم. ای کاش آقای روحانی به همان میزان نرمش قهرمانانه ای که رهبری انقلاب در برابر اصرارهای دولت برای حل مشکلات اجازه فرمودند، اکتفا می کردند و با  رعایت سه اصل عزت، حکمت و مصلحت، تن به این گفتگو که اوباما به آن نیاز داشت نمی داد بویژه که امروز می بینیم آمریکا جری تر شده و از ادبیات فشار بیشتر استفاده می کند.

 نظر دهید »

مادری بود و جوان رفت ...

14 مهر 1392 توسط میرعیسی خانی
عده ای بی سر و پا، دور و برش خندیدند
پاسخ ناله و سوز و جگرش، خندیدند


مادری بود و جوان مرگ شد و آخر کار
همچنان فاطمه بر چشم ترش خندیدند

همچو بسمل شده ای دور خودش می پیچید
به پریشان شدن بال و پرش خندیدند

درد پیچیده به پهلویش و از هر دو طرف
دست می برد به سوی کمرش، خندیدند

آمده بر سرش اینجا کمی از داغ حسین
همگی جمع شدند دور سرش خندیدند

یک نفر نیست که از خاکِ سرش بردارد
بر نفس های بدون اثرش خندیدند

زهر اثر کرده و رویش به کبودی زده است
بدنظرها به خسوف قمرش خندیدند

دست پا می زند و نیست کنارش پدری
تا ببیند به عزای پسرش خندیدند

کربلا جسم علی پخش به صحرا شده بود
لشگری دور تن مختصرش خندیدند

هر چه می گفت حسین “یاولدی یاولدی…”
عده ای بی سر و پا دور و برش خندیدند

قاسم نعمتی

 1 نظر

تحلیلی بر تماس تلفنی اوباما با روحانی و بررسی تهدید ها و فرصت های آن

07 مهر 1392 توسط میرعیسی خانی

مذاکره 15 دقیقه ای باراک اوباما با دکتر روحانی که به صورت تلفنی برگزار شد، تبدیل به یک شوک و بهت رسانه ای شد و همان گونه که انتظار می رفت خیلی زود به تیتر نخست رسانه های خبری دنیا تبدیل شد.
درباره دلایل و چرایی این تماس، گمانه های متفاوتی وجود دارد که در جمع بندی می توان از آن به عنوان یک فرصت تاریخی برای سنجش صداقت آمریکایی ها در نزد افکار عمومی دنیا و مردم کشورمان نام برد.
این مذاکره مقدماتی در حالی صورت گرفت که پرونده کنشگری جمهوری اسلامی ایران در سال های اخیر نشان می دهد علیرغم همه تهدیدها و تحریم ها، مقتدرتر از همیشه در صحنه داخلی، منطقه ای و بین المللی به ایفای نقش پرداخته و در حوزه های مختلف دست برتر را نسبت به  حریفان داشته است که این امر نیاز به مذاکره و برقراری ارتباط را در طرف آمریکایی برانگیخته است.
در عین حال با توجه به سوابق عملکرد نظام سلطه، نباید از مخاطرات و تهدیدهای این تغییر رویکرد ها نیز غفلت کرد. اگر این امر در چارچوب یک بازی برد-برد طراحی شده باشد می تواند مورد توجه بیشتری قرار بگیرد به شرط آن که عینک خوش بینی را برداشته و با ظرافت و هوشمندی رفتار حریف را رصد و تحلیل نماییم.
در این مجال سعی داریم به زوایایی از تماس تلفنی اوباما با دکتر روحانی پرداخته و به فرصت ها و تهدیدهای آن اشاراتی داشته باشیم:
1–تقاضای جان کری از محمد جواد ظریف برای گفتگو در حاشیه نشست 1+5 و سپس تماس تلفنی اوباما با روحانی در مسیر فرودگاه نشان می دهد که مقامات آمریکایی بیش از هر زمان دیگر نیازمند گفتگو با ایران هستند.
هیچ کارشناس و تحلیل گری تقاضاهای مکرر اوباما در قالب نامه نگاری، ارسال فرستادگان ویژه و نهایتا تماس تلفنی با روحانی را قرار داشتن ایران در موضع ضعف تلقی نمی کند.(علیرغم آنکه سوزان رایس تلاش کرده مبدا تماس را حسن روحانی نشان دهد اما مذاکره کننده ایرانی با اشاره به این که خواسته های آمریکا بدون مشارکت و نقش مستقیم رییس جمهور این کشور ناتمام خواهد ماند، اوباما را مجبور می کند پای تلفن حاضر شده و اقدام به برقراری تماس با حسن روحانی نماید.)
2-ملاقات روحانی با رئیس جمهور فرانسه و مقامات عالیرتبه کشورهایی چون انگلیس، آلمان، ایتالیا و اسپانیا نشان داد جمهوری اسلامی ایران نه کشوری منزوی است و نه شریک های سیاسی آمریکا دیگر رغبتی به ادامه تحریم ها علیه ایران دارند.
مقامات کاخ سفید در هفته های اخیر شاهد فعال شدن سفارتخانه های خارجی و ارسال فرستادگان ویژه ای از سوی کشورهای اروپایی به تهران برای برقراری ارتباطات اقتصادی بوده اند، سفرهایی که البته به خواسته طرف های مقابل رسانه ای نشدند و محرمانانه باقی مانده اند.  
3-اوباما در پیام هایی که برای رهبر معظم انقلاب و اخیرا برای حسن روحانی فرستاده و همچنین درمصاحبه ها و سخنرانی هایش از جمله در صحن سازمان ملل به صراحت اعلام کرد این کشور از فاز تغییر نظام جمهوری اسلامی ایران خارج شده (به دلیل عدم  توانایی در اجرای آن) و شروع یک مذاکره امیدوارانه و اعتماد ساز می تواند آغاز یک دوره جدید در روابط دو کشور باشد.
4-بر اساس دکترین جدید آمریکا، مهمترین تهدید این کشور تشکیل بلوک اقتصادی شرق آسیا متشکل از کشورهایی چون چین، ژاپن، کره جنوبی، اندونزی، تایلند، تایوان و هنگ کنگ و…است که پایه های امپراطوری این کشور را به مخاطره انداخته اند.
بر اساس تحلیل های مطرح شده در اتاق فکرهای آمریکا، حادثه 11 سپتامبر یک تله قوی برای گرفتار کردن آمریکا در مرداب افغانستان و عراق بود تا رقبای این کشور یعنی روسیه و چین به نوسازی و استحکام بنیه اقتصادی خود در زمان گرفتاری و غفلت آمریکایی ها بپردازند.
آمریکایی ها برای فرار از باتلاق خاورمیانه و ایجاد خاکریزی در برابر گسترش بلوک اقتصادی شرق آسیا باید با یک بازی برد-برد و آبرومندانه از منطقه خارج شود که کلید این بازی در دستان قدرتمند جمهوری اسلامی ایران است.
5 –سیاست ایالات متحده آمریکا در منطقه که با هدف مهار و کنترل جمهوری اسلامی ایران بنا شده ،منجر به شکل گیری بلوک جدیدی متشکل از ایران، روسیه، چین، عراق، سوریه و حزب الله لبنان در کنار برخی گروه های مبارز فلسطینی شده است.این وحدت نظر توانست در داستان سوریه میزان نفوذ و تاثیر خود را به رخ کشورهای غربی، عربی و به ویِژه آمریکا و اسرائیل بکشاند.
تداوم هماوردی ایالات متحده با جمهوری اسلامی ایران می تواند این جبهه جدید را مستحکم تر و فراگیرتر نماید ضمن آن که موضع آمریکایی ها را در منطقه بیش از پیش ضعیف تر و جای پای قدرت های فرامنطقه ای چون روسیه و چین را محکم تر نماید.
6-تجربه سوریه نشان داد آمریکاییان همچون شیر فرتوتی هستند که فقط رمقی برای غریدن دارند. ناتوانی واشنگتن برای به زانو درآوردن کشوری که دو سال و نیم اسیر جنگ داخلی و هجمه مزدوران خارجی است این کشور را وادار کرده پیروزی را در میدان سیاسی از جمله مذاکرات ژنو 2 جستجو نماید.
آمریکایی ها برای مذاکرات ژنو2 نیازمند نرمش ایران هستند. تنها پیروزی ممکن برای ایالات متحده در صحنه سوریه، متقاعد نمودن جمهوری اسلامی ایران برای صرفنظر کردن از کاندیداتوری بشار اسد در انتخابات 2014 است.آمریکایی ها معتقدند این معامله بزرگ را می توانند با روس ها انجام دهند اما این معامله بدون رضایت ایران فسخ شدنی و ناممکن است.اگرچه آمریکایی ها تجربیات تلخی از ایستادگی ایران پای رفقای استراتژیک خود چون سوریه و حزب الله لبنان دارند اما هنوز هم به دنبال کورسوهای امید می گردند.
7- اگر بخواهیم بر اساس ماهیت استکباری آمریکایی ها تحلیل کنیم، شکست مدل های اخوان المسلمین، امپراطوری عثمانی، وهابیت و طالبانیزم در منطقه، فضا را برای رشد و گسترش منطق جمهوری اسلامی ایران که با جوهره ایستادگی در برابر تمدن غرب تعریف می شود عرصه را بر آمریکایی ها سخت کرده است. آنان برای شکست هیمنه ضد استکباری انقلاب اسلامی ایران چراغ سبزی را نشان داده اند تا بتوانند الگو شدن آن را در چشم ملت های منطقه کم فروغ و انقلاب اسلامی را خلع سلاح ایدئولوِیک نمایند.
8- در 8 اسفند سال گذشته و در مذاکرات آلماتی 1 نمایندگان جمهوری اسلامی ایران از اختیار لازم برای مانور دادن در زمینه های هسته ای و غنی سازی برخوردار بودند اما غرب حاضر نشد در این بازی مشارکت کند چرا که نمی خواست تاثیرات مثبت این بده بستان ها و بازی برد-برد پیش بینی شده بر اقتصاد کشور به جیب اصولگرایان رفته و صحنه انتخابات یازدهم را از آن خود نمایند.
چراغ سبز کنونی آمریکا برای مذاکره نشان داد که این کشور برای برداشتن هر گام برنامه های کوتاه مدت، میان مدت و بلند مدت طراحی کرده و براساس یک پازل بزرگ که قطعه های مختلف سیاسی، اقتصادی، امنیتی و بین المللی دارد گام بر می دارد.
بر همین مبنا می توان نگرانی دنیای غرب به ویژه آمریکایی را در تسخیر مجدد مجلس آینده توسط اصولگرایان مشاهده کرد.چراغ سبز کاخ سفید به دولت یازدهم و شوک مثبت اقتصادی به بازارو ترمیم مشکلات اقتصادی ولو به صورت محدود، می تواند به جایگاه حامیان دولت اعتدال در مجلس آینده کمک کند.
اگر چه در این مجال فرصتی برای بسط همه طراحی های آمریکا وجود ندارد اما اگر بخواهیم باز هم بر اساس ماهیت استکباری آمریکایی ها تحلیل کنیم، یقینا تعیین مسیر بهبود وضعیت اقتصادی کشور و گره زدن آن به سیاست خارجی می تواند یک دام برای غفلت مسوولان از پایه ریزی و پیگیری اقتصاد مقاومتی باشد.
افتادن در مسیر پر فراز و نشیب مذاکره و پیوند زدن حل مشکلات اقتصادی و کاهش تحریم ها به مذاکره ای که معلوم نیست در پشت پرده آن چه مطامعی وجود دارد می تواند یک تله مرگبار برای دولتمردان یازدهم برای سلب اعتماد مردم از آنان باشد.
9- آمریکایی ها با چراغ سبز نشان دادن به ایران در صدد کاهش قیمت نفت، بالا رفتن شاخص های بورس و بهبود اقتصاد خود هستند. علاوه بر آنکه نرمش آمریکاییان در برابر جمهوری اسلامی ایران می تواند زمینه ای برای اقبال و دست پاچگی کشورهای حاشیه خلیج فارس برای خوش خدمتی و دفع تهدید ایران و عقد قراردادهای جدید با ایالات متحده برای کنار زدن ایران از صحنه سیاسی منطقه باشد.
10- و نکته پایانی آن که تماس تلفنی اوباما با دکتر روحانی می تواند یک تله برای تغییر رفتار دولتمردان دولت یازدهم باشد. به اعتقاد تمامی کارشناسان سیاسی منطقه و فضای بین الملل، جمهوری اسلامی ایران این روزها در اوج اقتدار منطقه ای و بین المللی قرار دارد  و براندازی آن خوابی تعبیر ناشدنی است که آرزوی آن را فرعون های بسیاری به کام مرگ بردند.
دولتمردان کارکشته دولت روحانی نباید خود را گرفتار بازی پیچیده آمریکاییان نمایند. مهار قدرت الهام بخش و ابزارهای اقتدار ایران نمی تواند وجه المعامله هیچ دولتی قرار بگیرد. جمهوری اسلامی ایران نه افسون لبخند های شیطان می شود و نه در تامین منافع و مصالح مردم و نظام اسلامی مسیری متصلب و انعطاف ناپذیر خواهد پیمود.
در این موضوع نباید اسیر احساسات شویم. باید ضمن مراقبت، مدارا و محاسبه صحنه، میزان پایبندی آمریکاییان در به رسمیت شناختن منافع نظام اندازه گیری نماییم. آمریکایی ها از نحوه تعامل 35 ساله خود با جمهوری اسلامی ایران درس و عبرت های فراوانی گرفته اند و هر چه در کوره چالش با انقلاب اسلامی دمیده اند فولاد آبدیده تری را در کوره دیده اند. امپراطوری در حال سقوط و اضمحلال آمریکا فرصت چندانی برای عبرت از گذشته و دور شدن از خوی استکباری خود ندارد. این فرصت ها را باید مغتنم بشمارد.

منبع: مشرق

 نظر دهید »

فعالیت صهیونیست ها در مکه و مدینه در ایام حج

03 مهر 1392 توسط میرعیسی خانی

برخی از منابع خبری عربستانی روز گذشته با اعلام خبر قرارداد آل سعود با یک شرکت صهیونیستی در خصوص مسئولیت امنیتی مراسم حج امسال، در گزارشی ماهیت شرکت G4S و پشت پرده این اقدام آل سعود را فاش کردند.
منابع آگاه از عربستان دولت ریاض از سال 2010 با یک شرکت صهیونیستی برای ارائه خدمات امنیتی در مکه مکرمه و مدینه منوره طی برگزاری مراسم حج قرارداد امضا کرده است، به گونه ای که این شرکت به طور پنهانی برای تضمین امنیت و سلامت مناطق مقدس مذکور در خلال موسم سالیانه حج فعالیت دارد و همچنین این شرکت قرار است با گروه های حاجیان که از سراسر جهان می آیند، تعامل کند.

بر اساس این اطلاعات، یک شرکت امنیتی که روابط گسترده ای با صهیونیستها دارد و با اعتراضات گسترده ای در اروپا به علت تجاوز به حقوق بشر روبرو شده است، نیز بیش از دو میلیون حاجی مسلمان را از نقاط مختلف جهان تا کمتر از یک ماه دیگر مورد استقبال قرار می دهد و برای تامین امنیت حجاج و اماکن مقدسه طی موسم حج فعالیت خواهد کرد.




( نماینده شرکت G4S در عربستان سعودی)
شرکت مذکور که نام اختصاری اش (G4S) است یکی از مشهورترین شرکت های حمایتی و امنیتی در جهان است و با وجود اینکه یک شرکت انگلیسی است اما این شرکت اسرائیلی ها را به ابزار و ادوات شکنجه ممنوعه بین المللی مجهز می کند.




(ماموران امنیتی شرکت G4S)
همچنین این شرکت صهیونیستها را به سلاح هایی که برای سرکوب به کار گرفته می شود و سلاح های دیگری که موجب مرگ افراد تحت شکنجه در زندان های رژیم صهیونیستی می شود، مجهز می کند.

شرکت (G4S) که یک شرکت امنیتی و بین المللی مشهور است خدمات دهی خود را به دولت عربستان از سال 2010 بعد از آنکه شرکت ویژه ای در این کشور تحت عنوان ( المجال- جی فور اس)تاسیس کرده است، شروع کرد و شهر ساحلی جده را که در 80 کیلومتری مکه مکرمه قرار دارد، به عنوان مقر خود برگزیده است.

این شرکت عربستانی که به طور کامل به شرکت انگلیسی مذکور که شرکت مادر به شمار می رود، تعلق دارد، توسط “خالد البغدادی” یک شهروند عربستانی اداره می شود و این فرد یکی از نیروهای امنیتی سابق در عربستان است و در حال حاضر به عنوان مدیر اجرایی شرکت در جده کار می کند.


منابع آگاه مذکور توانسته اند به یک شماره از مجله داخلی که شرکت مذکور در مقر اصلی اش در لندن منتشر می کند، دست بیابند و اطلاعات مندرج در این مجله حاکی از  آن است که شعبه این شرکت در لندن در حقیقت عملیات امنیتی متعلق به حج را مدیریت می کند و در یک کلام باید گفت که شرکت (G4S) تسهیلات لازم و شرایط نقل و انتقال بیش از سه میلیون حاجی که سالیانه مکه مکرمه را زیارت می کنند، فراهم می نماید.
 نظر دهید »

دستاوردهای حرکت استراتژیک "نرمش قهرمانانه" پیامبر(ص)

31 شهریور 1392 توسط میرعیسی خانی

بازخوانی صلح حدیبیه به عنوان حرکت استراتژیک پیامبر اعظم (ص) در صلح با قریش که در نهایت منجر به فتح مکه گردید از مصادیق نرمش قهرمانانه است. این یادداشت برگرفته از برگرفته از کتاب سیاست خارجی پیامبر، تالیف سعید جلیلی، چاپ اول، بهار ۱۳۷۴ است.

از مسائل مشهود در سیاست خارجی پیامبر «صلح» و «ترک جنگ» می‌باشد. بررسی صلح در کنار جنگهای متعددی که پیامبر داشته‌اند دارای اهمیت بسیاری است، آنچنانکه پیامبر پس از تشریع جهاد، حمله اصلی خود را متوجه مکه و مشرکین قریش نمودند. ۶ سال استراتژی جهاد با قریش، نشانگر اهمیت دادن پیامبر به مبارزه با قریش و تضعیف آن‌ها می‌باشد. اما در سال ششم هجرت تغییر استراتژی و اتخاذ استراتژی صلح مشاهده می‌شود. تحلیل صلح حدیبیه به عنوان یکی از بارز‌ترین نمونه‌ها، می‌تواند شاخص‌های انتخاب این استراتژی و اهمیت آن را آشکار سازد.

صلح حدیبیه در شرایطی واقع شد که پیامبر تا آن زمان ۶سال به جنگ با دشمن پرداخته بود و در آن سال از نظر قدرت و موقعیت در وضعیت بهتری نسبت به ۶سال قبل بودند اما با این وجود پیامبر صلح را برمی گزیند. پیامبر با در نظر گرفتن هدف غایی که گسترش اسلام در سراسر جهان بود، باید دامنه دعوت خویش را کم کم به خارج از محدوده مدینه و مکه و حتی شبه جزیره بگستراند. تا سال ششم پیامبر توانسته بود تا اسلام را در منطقه حجاز گسترش دهد و دشمنان خویش را در این منطقه به قدر کافی تضعیف نماید.

قریش بزرگ‌ترین و اصلیترین دشمن پیامبر، تمام سعی خویش را در مخالفت با پیامبر به کار برده بود. اینک مشخص شده بود قریش دیگر توان وارد ساختن ضربه اساسی به مدینه را ندارد. پیامبر با بسیاری از قبایل منطقه نیز ارتباط برقرار نموده است و باید به نقاط دوردست‌تر بپردازد. دو ابرقدرت روم و ایران هنوز به اسلام دعوت نشده بودند. لحن نامه‌هایی که پیامبر به سران کشور‌ها نوشتند لحن قاطعی بود. این لحن، آمادگی برای هرگونه خطر احتمالی را می‌طلبید و پیامبر باید از قبل چنین آمادگی را فراهم سازد.

پیامبر دریافته بود که برای پرداختن به خارج از شبه جزیره، می‌بایستی در منطقه ثبات حکم فرما شود و پیامبر دیگر منازعی در منطقه نداشته باشد. لازمه پرداختن به خارج، حضور بلامنازع در منطقه است و برای اینکار یا باید دشمن مقهور شود و یا اینکه خاطرجمع شد که دیگر ازناحیه وی مزاحمتی ایجاد نخواهد شد. بدین سبب پیامبر با حرکت به سوی مکه و نمایشی از قدرت را طرح ریزی می‌نمایند. مانوری که منجر به صلح حدیبیه شد و بوسیله آن ایشان توانست به مقصود خویش، ایجاد ثبات در منطقه و تبلیغ اسلام درخارج شبه جزیره برسد.

در این قسمت ابزار‌ها و تاکتیک های پیامبر در در صلح حدیبیه مورد بررسی خواهد گرفت:

۱) ایجاد زمینه برای تحقق استراتژی

پیامبر چون قصد حرکت به سمت مکه را نمود باید زمینه را برای مقهور ساختن دشمن فراهم می‌نمود. بهترین شیوه جنگ سرد بود، کاری که قریش به دلایل ملاحظات سیاسی نتواند عکس العملی نشان دهد. پیامبر قصد عمره می‌نماید، سنت مشترکی که بسیاری از قبایل به آن عمل می‌نمایند و قریش نیز به عنوان متولیان کعبه نمی‌توانند مانع آن شوند. استفاده از این سنت مشترک می‌تواند وسیله‌ای کارساز باشد، پس پیامبر تمامی همپیمانان خویش را به سوی مکه فرامی خواند و خود نیز با بسیج ۱۵۰۰ نفر و برداشتن هفتاد قربانی راهی می‌شود. هم پیمانان می‌دانند ورود به مکه مساوی با شکستن شوکت قریش است و از دیگرسو قریش نمی‌توانند مانع ورود زائران به مکه شود، پس بحرانی در پیش خواهد بود بدین سبب از رفتن کناره می‌گیرند چرا که قریش در مدینه به پیامبر حمله کرد تا چه رسد به مکه.

اما پیامبر با هوشیاری کامل به سوی مکه حرکت می‌کنند و در جواب هریک از فرستادگان قریش می‌فرمایند: ما قصد جنگ نداریم و برای عمره آمده‌ایم و آوردن قربانی را گواه بر این موضوع می‌گیرد. نشان دادن قربانی‌ها به قریش و اعلام اینکه هدف زیارت است، کارساز می‌شود. در مکه اختلاف می‌افتد. عده‌ای معتقدند نمی‌توان جلوی زائرین را گرفت و قریش معتقدند اگر برای حج هم آمده‌اند نباید وارد شهر شوند چرا که این مطلب ورد زبان قبایل عرب خواهد شد. این زمینه سازی باعث می‌شود قریش که در ابتدا طلب صلح نداشتند برای جلوگیری از ورود پیامبر به مکه خواهان صلح شوند. اینک برای قریش مهم‌تر از هرچیز جلوگیری از ورود پیامبر به مکه است تا شاید در پرتو آن شوکت قریش باقی بماند. مشکلی که قریش دچار آن شده بود راه حل آن صلح با پیامبر و جلوگیری از ورود ایشان به مکه بود و این‌‌ همان خواسته پیامبر بود. وادار نمودن دشمن به ترک جنگ و عدم مزاحمت تا بتوان به دیگر نقاط جهان پرداخت

حرکت پیامبر بهترین زمینه را برای تحمیل صلح به قریش فراهم نمود. خود رسول اکرم در اینباره می‌فرمایند: «مشرکین از شما طلب صلح کردند و تمایل داشتند که با شما در امان باشند و حال آنکه قبل از آن نسبت به شما کراهت داشتند».

۲) دیپلماسی

حضور پیامبر در نزدیکی مکه دشمن را به هراس می‌افکند، لذا مذاکره و ارسال پیام بین طرفین آغاز می‌شود. پیامبر سعی می‌نماید با یک دیپلماسی هوشیارانه خواسته خویش را بر قریش تحمیل نماید. ۸ بار فرستادگان طرفین برای مذاکره رفت و آمد می‌کنند.

بار اول «بشر بن سفیان» به نزد ایشان آمده و حضرت جواب می‌دهد: ما برای زیارت آمده‌ایم.

بار دوم «بدیل بن ورقا خزاعی» هم پیمان پیامبر را به نزد ایشان می‌فرستند، پیامبر دوباره می‌فرمایند: ما برای حج آمده‌ایم

پس از آن «مکرز بن خفض» فرستاده می‌شود و باز‌‌ همان جواب را می‌شنود

بار چهارم «حلیس بن علقمه» به نزد پیامبر فرستاده می‌شود و ایشان با‌شناختی که از روحیات وی داشتند دستور می‌دهند تا شترهای قربانی را به وی نشان دهند و او چون آن‌ها را می‌بیند متاثر شده و به نزد قریش برمی گردد و موافقت خویش را از ورود پیامبربه مکه اعلام می‌دارد. در مکه اختلاف می‌افتد قریش هراسان شده و اینبار «عروه بن مسعود» را به نزد پیامبر می‌فرستند تا با تهدید روحیه مسلمانان را تضعیف نماید اما مشاهده می‌کند که مسلمانان محبتی عظیم به ایشان دارند و برای ایشان حاضرند جان خویش را نیز فدا کنند پس به نزد قریش بازگشته و از وفاداری مسلمین به پیامبر و اراده عظیم آنان سخن می‌گوید.

رسول خدا تاکنون توانسته است با استفاده از سنن مشترک و نمایش قدرت مسلمانان، در تمامی مذاکرات دشمن را به بن بست برساند. اینک دشمن به دنبال بهانه‌ای برای جلوگیری از ورود پیامبر به مکه است، اگر پبامبر وارد مکه شود شوکت قریش شکسته خواهد شد و اگر مانع ورود ایشان شوند نیز به نحوی دیگر چرا که آنان، متولی کعبه‌اند و چنین حقی را ندارند، لذا قریش به دنبال بهانه‌ای می‌گردند تا بوسیله آن از این بحران رهایی یابند بدینوسیله «خراش بن امیه» فرستاده پیامبر را نه تنها به حضور نمی‌پذیرند بلکه نقشه قتل وی را نیز می‌ریزند اما پیامبر هوشیارانه هیچ عکس العملی نشان نمی‌دهند. از سوی دیگر قریش ۵۰ نفر را به سپاه پیامبر می‌فرستد تا چند نفر از مسلمانان را به اسارت بگیرند و بهانه‌ای برای جنگ پیدا شود، اما هر ۵۰ نفر توسط مسلمانان دستگیر می‌شوند و پیامبر دستور آزادی آن‌ها را می‌دهد. این حرکت مدبرانه پیامبر هر گونه عکس العملی را از دشمنن سلب می‌نماید.

پیامبر فرستاده دوم خویش «عثمان بن عفان» را به نزد ایشان می‌فرستد، آنان عثمان را محبوس و شایعه می‌کنند عثمان به قتل رسیده است. این شایعه می‌تواند کارساز باشد، از یک سو ممکن است به بهانه آن مسلمانان جنگ را شروع نمایند و بعد هم با آزادی عثمان، خرده‌ای بر قریش نباشد و از دیگر سو قریش می‌توانست به ارزیابی سپاه پیامبر بپردازد که تا چه اندازه توان جنگ و مقابله با قریش را دارند و آیا آمادگی جنگیدن دارند یا خیر؟

اما پیامبر بسیار هوشیارانه عمل می‌نمایند، مسلمانان را برای جنگ با قریش بسیج نموده و ازآنان بیعت می‌گیرد که با قریش بجنگند و بیعت برای جنگ، نشانگر نیرویی جدی و قوی و تهدیدی مهم برای قریش بود. قریش مستاصل شده و خبر سلامت عثمان را به پیامبر می‌رساند قریش چاره‌ای جز صلح با پیامبر ندارد «سهیل بن عمرو» به نزد پیامبر فرستاده می‌شود تا قرارداد صلح را بنویسد، اما به او سفارش می‌شود تا جایی که می‌تواند سعی نماید تا مذاکره به بن بست برسد. اما پیامبر این نقشه را نیز خنثی می‌سازد. پیامبر هدفی بزرگ‌تر و لازمه آن صلح در منطقه است، پس باید انعطافهایی در مذ اکرات انجام دهد اگرچه فهم آن برای بعضی از اصحاب دشوار خواهد بود.

«سهیل بن عمرو» از ابتدای مذاکره، شروع به سنگ اندازی می‌نماید. نخست خواهان ننوشتن «بسم الله الرحمن الرحیم» می‌شود. اصحاب اشفته می‌شوند، اما پیامبر می‌فرمایند: آنچه او می‌خواهد بنویسد «بسمک اللهم» دوباره سهیل بن عمرو از نوشتن «محمد رسول الله» امتناع می‌نماید، پیامبر باز هم موافقت می‌نمایند. انعطافهای پیامبر سهیل را مقهور می‌نماید، در صلحنامه، سهیل بن عمرو چنین ماده‌ای را پیشنهاد می‌کند که:

اگر کسی از قریش بدون اجازه ولی خود به محمد ملحق شود او را به پیش ولی خود باید بازگرداند و هرکس از همراهان محمد به قریش ملحق شود او را به محمد بر نخواهند نگرداند.

این آخرین حربه دشمن برای فرار از صلح است، بعضی از اصحاب باز هم آشفته می‌شوند. اما پیامبر بازهم آن را می‌پذیرند و بدین ترتیب قرارداد صلح بر دشمن تحمیل می‌شود. اینک بر اساس قرارداد، پیامبر با یک دیپلماسی آگاهانه بزرگ‌ترین دشمن خویش را در منطقه خلع سلاح نموده و با خاطرجمعی می‌تواند اسلام را به بقیه نقاط گسترش دهد.

۳) تهدید به جنگ:

پیامبر برای تحمیل صلح بر دشمن به منطقه آمده بود، لذا باید از یک سو از موضع قوی با دشمن برخورد می‌نمود، واز یک سو باید با هوشیاری کامل مانع از هرگونه سنگ اندازی در راه صلح شود و از دیگر سو باید از موضعی قوی و بر‌تر با مسئله برخورد نماید. برای تحمیل صلح علاوه بر قراردادن دشمن در محظورات سیاسی، مهم‌ترین کار ترساندن وی از قوه نظامی است. بدین خاطر وقتی اولین فرستاده قریش برای تهدید به نزد پیامبر آمد ایشان با قاطعیت هرچه تمام‌تر فرمودند:

قریش چه گمان می‌گند؟ به خدا سوگند در راه دین خدا که مرا بدان مبعوث نموده آنقدر می‌جنگم تا خدا آن را پیروز گرداند و یا اینکه جان خود را بر سر این راه گذارم و از میان روم

و چون حضرت اطلاع یافت که قریش قصد دارد راه را بر ایشان ببندد پس از مشورت با اصحاب، اعلام کردند یا مهلت به آن‌ها می‌دهیم و یا می‌جنگیم. این تهدیدهای جدی که جلوه بارز آن در بیت زضوان عینیت یافت باعث شد تا قریش تدریجا به خود آمده و وحشتی در آنان ایجاد شود و به فکر مذاکره برای صلح بیفتند.

تهدیدهای پیامبر نشانگر آن است که اگرچه استراتژی پیامبر برقرای صلح بود اما تهدید به جنگ به عنوان یک تاکتیک ارزنده در جهت استراتژی صلح بکار گرفته شد و پیامبر از آن به عنوان وسیله‌ای موثر استفاده کردند و از طریق همین تاکتیک بود که توانستند دشمن را به تسلیم و راضی شدن به صلح وادارند.

۴) پیامدهای صلح:

برقراری صلح برای پیامبر و مسلمانان برکان فراوانی داشت. تعبیری که قرآن مجید برای موفقیت از صلح می‌کند راجع به هیچیک از جنگهای پیروزمند پیامبر نکرده است:

انا فتحنا لک فتحا مبینا

به گفته بیشتر تفاسیر معتبر، آیه فوق مربوط به صلح حدیبیه است. صلح نشانه اعتراف قریش به حکومت پیامبر بوده و بوسیله ان ایششان توانستند از جنگهای تحمیلی قریش فرار کنند.

اینکه شوکت قریش گرفته شده و کینه‌های قریش نسبت به پیامبر پوشانده شده بود و به تعبیر امام رضا (ع) این فتح تبعات و اثار سوء دعوت نسبت به قریش را از بین برد

پس از صلح بود که پیامبر توانستند با خاطری آسوده به سراغ یهودیان رفته و قلعه‌های خیبر را فتح نمایند.
پس از صلح بود که پیامبر طی نامه‌هایی به سران قدرتهای بزرگ وقت، آنان را با لحنی قاطع به اسلام دعوت نمایند
پس از صلح بود که پیامبر سپاهی عظیم را به سرحدات روم فرستادند. پس از صلح بود که جمع کثیری به اسلام گرویده و مسلمان شدند. وسرانجام پس از صلح بود که مکه فتح شد.

 نظر دهید »

یک کتاب برای پدر و مادرهایی که دانشجوی سال اولی دارند

27 شهریور 1392 توسط میرعیسی خانی

پدر و مادرهای درس خوانده چیزهایی بلدند که بچه ها با همه تیزهوشی و شیطنت خود نمیتوانند سر در بیاورند که از کجا رو دست میخورند.
و راز این دانستن های همتا با شیطنتهای پیشرفته و تکنیکهای روزآمد شده ی بچه ها در کتابهایی است که والدین یواشکی و دور از چشم بچه ها میخوانند.
بله! همانطور که دستگاه های دیجیتال یک کاتالوگ راهنما دارد بچه ها و بچه هایِ بچه های ما هم نیاز به یک کتاب آموزش والدین دارند. حالا از میان کتابهای فلسفی یا زیادی کاربردی که مخصوص بچه های همه جای دنیا نوشته میشود میخواهیم یک نسخه بومی مفید پیشنهاد کنیم. کتابی که چندین بار و در نمونه های پایلوت مختلفی آزموده شده و امتحان خود را پس داده است: کوله پشتی. راهنمای زندگی دانشجویی.



کتابی که هم در داشبورد ماشین جا میشود و هم در جیب داخلی کت و هم در جیب آسری کیف مادرها. کتابی که نه برای دانشجویان سال اولی، بل برای همیاران آن ها نوشته شده است و آنچنان که از جا به جای کتاب معلوم است نسخه ای است که در برخی دانشگاه های موفق کشور به عنوان جزوه آموزشی در اختیار دانشجویان سال بالایی قرار می گرفت.
کتاب 9 بخش اصلی دارد از جمله: دانشگاه با دبیرستان چه فرقهایی دارد؟، نیاز به تغییر را بپذیرید و این تغییر را فعالانه مدیریت کنید، یادگیری فعال و موثر چگونه اتفاق می افتد؟، شرکت در کلاس، گوش دادن موثر، یادداشت برداری موثر، بعد از کلاس درس، مدیریت زمان و یادگیری در گروه های کوچک که هر کدام به زبان ساده و همه فهم نوشته شده است.
از امتیازهای کتاب این است که دو سه تا پرسش نامه کاربردی دارد که اگر دانشجو آن را همان اول کار پر کند کژراهه نمیرود. مثلا پرسشنامه که در ناخوداگاه معلوم میکند بهترین راه و روش یادگیری هر دانشجویی چیست؟ دیداری، نوشتاری، شنیداری، عملی و یا …؟ و یا آموزش روش کاربردی مطالعه بدون فراموشی.


همه اینها و بیشتر از این ها از کوله پشتی، کتابی جمع و جور برای آن هایی ساخته است که میخواهند پا به پای دانشجویی (فرزند، رفیق و یا حتی هم دانشگاهی) قدم بر دارند و به شکل نامحسوس مقدمات پیشرفتش را فراهم کنند.
کتاب کوله پشتی به قلم خانمها شقایق حق جوی جوانمرد و سمیه فرنیا تهیه شده است و انتشارات آرما با قیمت 4000 هزار تومان روانه بازار شده است.  
برای دریافت رایگان این کتاب در هر جای کشور میتوانید با مرکز پخش خیزش نو به شماره:   (021/66977580)  .  تماس بگیرید.

 نظر دهید »

۹ دلیل برای حمایت ملت ایران از سوریه

21 شهریور 1392 توسط میرعیسی خانی

سعید ساداتی در وبلاگ جلبک ستیز نوشت: شاید این روزها تحولات اخیر منطقه علی‌الخصوص حمله احتمالی آمریکا به سوریه بعنوان مهمترین مسئله روز شناخته شده و تحلیل‌گران داخلی و خارجی را به خود مشغول کرده باشد.

اما از سوی دیگر برخی از کج‌اندیشان داخلی با ایجاد این شبهه که جنگ آمریکا با سوریه هیچ ارتباطی با جمهوری اسلامی ایران ندارد، سعی دارند به اربابان غربی خوش خدمتی کنند.
از این‌رو در این یادداشت سعی داریم با تحلیلی کوتاه، ساده و روان به بررسی وقایع اخیر پرداخته و دلایل دفاع ملت ایران از دولت سوریه را بیان نماییم.
1) دولت سوریه در زمان مرحوم حافظ اسد در جریان جنگ تحمیلی ایران و عراق از هیچ تلاشی برای دفاع از جمهوری اسلامی ایران دریغ نکرد و این کشور، تنها حکومت عربی بود که در زمینه‌های مختلف ایران را در مقابله با آمریکا و عراق یاری نمود. در نتیجه به نظر می‌رسد حمایت از سوریه امروز می‌تواند پاسخی جوانمردانه به کمک‌های 8 سال جنگ تحمیلی دولت سوریه باشد.
2) حکومت سوریه تنها حکومتی عربی است که در اتحادیه عرب در مقابل زیاده‌خواهی‌های عربستان و قطر و سایر هم‌پیمانان آمریکا ایستادگی کرده و بارها شاهد بودیم که این کشور از آرمان آزادی قدس عزیز در اتحادیه عرب دفاع کرده و به مقابله با رژیم صهیونیستی پرداخته است.
3) دولت سوریه در جنگ‌های 33،22 و 8 روزه حزب الله لبنان را تنها نگذاشت و هم‌سو با آنها در برابر آمریکا و اسرائیل ایستاد و حزب‌الله را در آن جنگ‌ها حمایت نمود.
4)  امروز سوریه بعنوان خط مقدم مقاومت در منطقه محسوب می‌شود و آمریکا بدلیل آنکه این کشور در جنگ‌های گذشته از لبنان و ایران حمایت کرده است، امروز به فکر نابودی دولت اسرائیل افتاده است.
نکته‌ای که در این راستا حاثز اهمیت است، این است که چنانچه آمریکا بتواند مقاومت مردم سوریه را بشکند، در گام بعدی به سراغ عراق و لبنان خواهد رفت و مطمئنا ایران مقصد بعدی سران غربی خواهد بود. در نتیجه حمایت امروز از سوریه در واقع حمایت از جمهوری اسلامی ایران در خارج از مرزهای کشور است.
پیشنهاد می‌شود افرادی که مدعی هستند جنگ سوریه و امریکا هیچ ارتباطی به جمهوری اسلامی ایران ندارند به این سوال پاسخ دهند که آیا کمک به سوریه در جنگ بهتر است یا درگیر شدن ملت ایران با یک جنگ تحمیلی دیگر؟ زیرا مطمئنا ایران مقصد بعدی رژیم صهیونیستی پس از نابودی سوریه و لبنان خواهد بود.
5) اگر آمریکا در جنگ مستقیم با سوریه شکست بخورد مطمئنا منافع دوستانش از جمله عربستان، قطر، ترکیه و علی‌الخصوص رژیم اشغالگر قدس در منطقه تهدید می شود و از سوی دیگر جبهه مقاومت که شامل ایران، سوریه و لبنان است به قدرت بیشتری خواهد رسید. در نتیجه کوتاه شدن دست مستکبران از دولت‌های منطقه، آرامش را به خاورمیانه باز خواهد گرداند و این یعنی تحقق آرزوی دیرینه جمهوری اسلامی.
6) آمریکا با حمله نظامی به سوریه و ایجاد شبهه بین شیعه و سنی به دنبال اختلاف افکنی بین مسلمانان است که اگر در جنگ با سوریه شکست بخورد مطمئنا به این هدف شوم خود نیز نخواهد رسید و باز هم این ملت ایران هستند که از اتحاد شیه و سنی قدرت خواهند گرفت و به پیروزی می رسند.
7) برای بیان مورد بعدی قصد دارم استناد کنم به سخنان جک استرو وزیر پیشین امور خارجه آمریکا در رابطه با جنگ آمریکا و عراق که گفته بود: ما میوه جنگ با عراق را در کاخ‌های سعدآباد چیدیم.
این اظهارات اشاره به ترس و واهمه دولتمردان وقت ایران از تهدید‌های غرب و حمله آمریکا به عراق دارد که به تعلیق فعالیت‌های هسته‌ای و جایگزینی سیاست مقاومت با سازی، منجر شد.
از این‌رو به نظر می‌رسد در صورت پیروزی آمریکا بر سوریه، عده‌ای ترسو و سیاستمدار متزلزل داخلی از مواضع اقتدار جمهوری سالامی ایران کوتاه خواهند آمد و دست دوستی به سوی دولتمردان غربی دراز خواهند کرد. که البته اینگونه اظهارنظرها از هم‌اکنون که حتی پیروزی آمریکا بر سوریه در هاله‌ای از ابهام قرار دارد نیز، از گوشه و کنار به گوش می‌رسد.
8) پس از آنکه اوباما، دولت سوریه را به جنگ تهدید کرد، سوریه نیز بیکار ننشست و با سیاست توازن قدرت، تهدید کرد که در صورت حمله آمریکا، سوریه نیز به مراکز نظامی اسرائیل در سرزمین‌های اشغالی حمله خواهد کرد. این تهدید جدی یکی زا عوامل اصلی غقب نشینی فعلی دولت آمریکا از حمله به سوریه است. در نتیجه اگر تهدید آمریکا عملی شود تهدید سوریه نیز، متعاقب آن عملی خواهد شد و قدرت متزلزل رژیم صهیونیستی در منطقه به خطر خواهد افتاد.
9) به اذعان کارشناسان بین‌المللی آمریکا به سفارش لابی صهیونستی و تقویت منافع این رژیم در منطقه، قصد حمله به سوریه را خواهد داشت در نتیجه اگر آمریکا نتواند دولت سوریه را ساقط کند، مطمئنا اسرائیل و آمریکا با هم به ورطه نابودی پیش خواهند رفت.
این 9 دلیل تنها از یک نگاه سطحی بررسی شده است و مطمئنا عوامل مهم دیگری نیز وجود دارد که بتواند مخالفان دفاع از سوریه را قانع نماید.
 نظر دهید »

آیا Human rights همان حقوق بشر است؟

19 شهریور 1392 توسط میرعیسی خانی

تنوع فرهنگ ها در کنار بن مایه های فلسفی و عقیدتی ملل مختلف باعث شده کلمات هنگام ترجمه از زبانی به زبان دیگر معنای اصلی خود را از دست داده و گاه به شکلی متفاوت از معنای حقیقی خود ترجمه شوند. نتیجه ی این امر بهم ریختگی معنایی و آشفتگی معرفتی در زبان مقصد است، چرا که کار به یک ترجمه ی ساده محدود نمی شود بلکه با جایگزینی اشتباه یک مفهوم سایر مفاهیم مرتبط با آن نیز اشتباه ترجمه شده و در نهایت ممکن است یک حوزه ی مفهومی در فرهنگ مقصد به اشتباه جا بیافتد. زبان فارسی نیز از این دست اشتباهات و جایگزین کردن ها  مصون نبوده است. از جمله عباراتی که در فارسی به اشتباه ترجمه شده عبارت “هیومن رایتز” (Human rights) است که در ایران از آن به “حقوق بشر گفته” تعبیر می شود.
“هیومن رایتز” که مهمترین نماد آن اعلامیه جهانی اش است معادل مناسبی برای عبارت حقوق بشر نیست. واژه “رایت” (right) در حالت که به عنوان صفت به کار رود به معنای درست، راست، صحیح، بجا و واقعی است، و آنجا که به صورت اسم مورد استفاده قرار گیرد، به معنای “قانون” است، در نتیجه “هیومن رایتس” می شود مجموعه قوانینی که درباره ی انسان درست است یا باید برقرار باشد.
“اعلامیه جهانی حقوق بشر” نیز این دست اصول و قوانین را توصیف می کند، قوانینی که انسان “اومانسیم” آن ها را وضع و همگان را به رعایتشان ملزم نموده است. اما حق واژه ای قرآنی بوده و در مقابل باطل است، و تعیین حدود و ثغور آن با خداست. هر حقی، با خود تکلیفی را به همراه دارد اما درباره ی قوانین انسانی این گونه نیست.
معادل نبودن “هیومن رایتز” و “حقوق بشر” از یکسو باعث شده برخی افراد در داخل کشور تصور کنند اعلامیه حقوق بشر وحی منزلی است که مبتنی بر نیازهای فطری انسان نگاشته شده و عدم تطابق با آن جرم بزرگی به حساب می آید.
اما واقعیت این است که “اعلامیه جهانی هیومن رایتز” نیز مانند هر قانون دیگری که انسان وضع می کند پر از نقص و ایراد بوده و نیز زیرپا گذاشتن آن پیگردی ندارد.پیگردی که شاید اگر بر قرا می بود، آمریکا زندان های خود را تاکنون تعطیل کرده بود.
در مجموع افرادی که فریب ترجمه ی زیبای “هیومن رایتز” را خورده اند، تصور می کنند مفاد این اعلامیه، حقی است که یکنفر باید آن ها را بپردازد؛ همانند آنکه وقتی قانونی درباره ی ایستادن پشت چراغ قرمز وضع می شود، این به این معنا نیست که ایستادن پشت چراغ قرمز حقی است که به فرد داده شده، که حال فرد بخواهد آن را از افراد و حکومت مطالبه کند.
“هیومن رایتز” را انسان “اومانیسم” تعیین کرده و از آن به هر نحوه که بخواهد علیه سایر ملت ها و فرهنگ ها استفاده می کند بدون آنکه خود پایبندی سفت و سختی به مفادش داشته باشد، در حالیکه حقوق بشر را خدای انسان که به زیر و بم خلقت او واقف است تعیین می کند، حقوقی که از یکسو مزایایی برای انسان داشته و از سوی دیگر تکالیفی را برای طرف مقابل او تعیین می کند مانند حق والدین بر فرزند و بالعکس، حقوق همسران بر یکدیگر؛ اما درباره ی “هیومن رایتس” چنین نیست که انسان “اومانیسم” خود را مقید به برقراری مفاد آن برای سایر انسان ها چه در جامعه خود و چه در سایر جوامع بداند، در نتیجه طبیعی است که هیچ ضمانت اجرایی برای آن وجود نداشته باشد.
ظرافت امر در آن است که “حقوق بشر” به عنوان مجموعه  “حق هایی” که “خداوند” به انسان در جایگاه های مختلف مانند همسری، فرزندی، معلمی، کارگری، قضاوت و … و در قالب احکام اعطاء کرده، هیچگاه و در هیچ موضعی با یکدیگر تناقض نداشته و در کنار یکدیگر یک کل واحد را بدون آسیب رسانده به حقوق سایر انسان ها تشکیل می دهند؛ اما مفاد اعلامیه جهانی “هیومن رایتز” نه تنها در تناقض آشکار با یکدیگر می باشند، بلکه آزادی های بی حد و حصری که در آن به انسان داده شده است به سادگی می تواند آزادی های دیگران را با چالش مواجه کند.
به هرحال از آن رو که انسان موجودی اجتماعی است پس دایره ی آزادی انسان های مختلف با یکدیگر تداخل پیدا خواهد کرد و “اعلامیه جهانی هیومن رایتز” مجموعه آزادی هایی که می توان به انسانی که در محدوده ی قدرت الهی زیست نمی کند، داد و همچنین ابزاری برای بازخواست کردن جوامعی که این آزادیِ حیوانی در آن ها موضوعیت ندارد، استفاده های سیاسی صرف از این اعلامیه مؤید این مطلب است.
اما “حقوق بشر” مجموعه کاملی است از موهبت هایی که خداوند تبارک و تعالی به انسان اعطاء کرده و معادل گرفتنِ این دو عبارت ظلم بزرگی است به مفهوم زیبای “حقوق بشر” که متأسفانه در ادبیات سیاسی و حقوقی جامعه ی فارسی زبان جا افتاده است، اصلاح انحرافاتی از این دست به سال ها زمان و هزینه نیاز دارد، البته نباید فراموش کرد پذیرفتن این معادل سازی از سوی برخی روشنفکران، تاکنون نیز هزینه های هنگفتی را برای جامعه در پی داشته است و اگر چه ما ناچار به نشخوار این واژه در تقریب اذهان معلول جامعه بوده و هستیم…

 نظر دهید »

بوی کوثر، بوی مادر

16 شهریور 1392 توسط میرعیسی خانی

روزگار نیک و تقدیری نکوتر داشته
هر کسی که در ره عشقت قدم برداشته
تازه در فردای محشر زائرت پی می برد
آب سقاخانه ی تو طعم کوثر داشته
گفت بابایت “فداها” در جلال شأن تو
مثل تعریفی که از زهرا پیمبر داشته
با وجود تو حضور مادر سادات را
لحظه لحظه پیش خود، موسی بن جعفر داشته
ای کریمه! آسمان ها را به نامش کرده ای
هر کسی نذر تو حتی یک کبوتر داشته
از سیاق صحن هایت می شود احساس کرد
صاحب این آستان شوق برادر داشته

روز ما دخترا مبارک

 1 نظر

خواستی تا همبازی کودکان حسین(ع) شوی

14 شهریور 1392 توسط میرعیسی خانی

تیغ سلفی، حنجره تو را می شکافد..
و گلوی تو آسمان را
از دور، قافله را دیده بودی و خواستی تا همبازی کودکان حسین(ع) شوی…
خواستی تا رأس کوچکت بر نیزه باشد و از روی نیزه، امیر قافله را نظاره کنی…
آری، دنیا به این بزرگی، برای رأس کوچک تو، جایی ندارد!
شیعه را تا به بلای کربلا نیازمایند، از دنیا نخواهند برد؛ حالا “حطله دیرالزور” کربلایی است که تشنه خون توست و تیغ اشقیای تکفیری، تشنه گلوی تو، و گلوی تو از هر دو تشنه‌تر…
پدرت سید ابراهیم، سال‌هاست که گرد غربت از حنجر کودکان خود می‌تکاند تا طفل ارادت خود را به پیشگاه کودکان حسین(ع) قربانی کند.



و حالا تو …
ای کودک ابراهیم! چشم‌هایت را ببند و سرت را بالا بگیر، تا گلوی نازک تو، آسان‌تر بریده شود.
و زینب(س) را نیز به تماشا بیاور…
چشمانت را که روی هم گذاشتی، رازهای گلویت بریده بریده افشا شد و خنجرهای شام، جسم کوچکت را تشییع کردند.
و پس از تو، پیکر پدر و برادر و مادرت نیز چاک چاک شد…
و چشمان معصوم تو، شاهد بود!



آن سید عزیز (سید حسن نصرالله)، عکس‌هایت را که دید، تا صبح به رثای تو سوخت و اشک ریخت.
از آن روز که شام، بوی حرمله گرفت.. 
شمشیر شامیان، به تار صوتی تو زخمه می‌زند،  
مگر نه آنکه حنجره تو، مأذنه‌ای است که بر ولایت علی(ع) شهادت داده بر روی نیزه‌های شام…
غربت آل علی(ع)، بلندترین فریاد گلوی توست. “حلقوم‌ها را می‌توان برید، اما فریادها را هرگز، فریادی که از گلوی بریده می‌آید، جاودانه خواهد ماند.”
ای دختر علی(س)، ببین که چگونه خنجر اشقیای شام، در گلوی شیعه به اعتکاف نشسته!
آری! هنوز برای تو زنده می‌شود، تمام زخم‌های آن شهر هلهله…
زخم‌های کوچه‌های بی‌حسین(ع)…
ای دختر علی(س)!
هنوز فریاد “صلی علیک ملیکُ السماء” سر می‌دهی؟

***

تصویر بالا، مربوط به کودک «حجت‌الاسلام سید ابراهیم السید» است که تکفیری‌های وهابي، در حمله به روستای حطله در دیرالزور، سر او و اعضای خانواده‌اش را بریدند و سپس اجساد شهدا را تکه‌تکه کردند و مساجد و حسینیه‌های روستا را نیز به آتش کشیدند و تعدادی از زنان شيعه را نیز ربودند.

 1 نظر

آن طرف خط فریاد می‌زدند لبیک یا یزید، لبیک یا معاویه

13 شهریور 1392 توسط میرعیسی خانی

چند روزی است که از شهادت هادی باغبانی مستند ساز ایرانی در سوریه می‌گذرد. او که توسط سلفی‌ها در نزدیکی دمشق به شهادت رسیده است. دختر کوچکی دارد که چشم انتظار آمدن بابا به خانه است. این یادداشت توسط یکی از همراهان شهید باغبانی نوشته شده است که از نظر مخاطبین می‌گذرد.

***

همان روز اول که آمدن هادی با ما قطعی شد، آمد که وسایل را تحویل بگیرد. وسواس داشت که زودتر به زیر و بم هندی‌کم جدید آشنا شود. فردایش آمد پرسید:«سید وقت داری»؟ مقابلم که نشست گفت:«سفارشی چیزی داری»؟ گفتم:«کفش خوب بردار و زنده برگرد». اینطور بود که برای اولین بار با هم همکلام شدیم.

دو روز از رسیدنمان به سوریه نگذشته بود که با هم رفتیم حلب. سر نترسی داشت ولی بی ترسی اش از حماقت نبود. از اطمینان بود. انگار تکلیفش را می دانست. همین بود که هر شب که برمی گشتیم هتل، با اشتیاق تصویرهای آن روزش را نشانم می داد و به بحثم می کشید سر قاب و زاویه و موضوع. مثل شکارچی ها چشم هایش برق می زد وقتی از سوژه هایی که گرفته بود حرف می زد، و اگر سوژه ای از دستش در رفته بود به وضوح کلافه می‌شد.

یک هفته شده نشده، پلانی نشانم داد از دخترک سرایدار مدرسه ای، که سر کارش مانده بود و مدرسه خالی را جارو می زد. دخترک سرش را از پنجره درآورده بود و برای دوربین هادی شکلک در می آورد. پلان که تمام شد دیدم چشمش نم دارد. گفت:«سید کار و اینا سر جاش، دلم واسه دخترم تنگ شده». برایم گفت که رضوانه اش سه ساله است و خیلی بابایی است و …

هادی دو تفاوت عمده با بقیه مستندسازهایی که آمدند سوریه داشت. اول اینکه خیلی زود دلش برای خانه تنگ شد، و دوم اینکه تا کارش تمام نمی شد در لوکیشن می ماند. رفته بودیم از مقاومت مردم سوریه در برابر یکی از عجیب ترین جنگ های تاریخ فیلم بسازیم. هادی بیشتر موضوع کارش نیروهای دفاع وطنی بودند که هسته های مقاومت تشکیل داده بودند و از محله ها و شهرهای خود در مقابل تکفیری ها دفاع می کردند. از زندگی، خانواده، کار، آموزش نظامی، تجهیز و نهایتا عملیات این نیروها تصویر می گرفت. مستند “دسته ایمان، از گردان کمیل” سید مرتضی آوینی را مدام مرور می کرد و دنبال بهینه کردن مدل آن برای جنگ سوریه بود. ایده اش این بود که هر کدام این بچه های سوری، روایتی منحصر به فرد از یکی از نقاط عطف تاریخ بشر هستند.

یادم هست در بازگشت از حلب، یک شب که در لاذقیه منتظر هواپیما ماندیم و بعد از دو هفته خاک و پشه و تیر و ترکش، ساحل مدیترانه خیلی به جانمان نشسته بود، آهی کشید و گفت:«سید خوبه ها، ولی کاش می شد با خانوم بچه ها میومدیم».

سفر بعدی که معلوم شد من راهی نیستم، زنگ زد و گفت:«میومدی حالا، بی تو صفا نداره ها»، و من گفتم که نمی شود و کار دارم و باید خانه پیدا کنم و اسباب بکشم و … سفارش دادم که برایم فلان چیز را از فلان جا بخرد و به راننده همیشگی‌مان سلام برساند و به آشپز خوش دست فلان هتل سلام برساند و سالم برود و سالم برگردد.

خبر شهادتش را که شنیدم فقط پرسیدم کجا؟ راوی گفت ریف دمشق. و من ذهنم رفت به ریف دمشق، کوچه هایی که با هم دویده بودیم، کفش خاکستری اش که روز اولِ بدو بدو زبان باز کرده بود، و کت و شلواری که آورده بود مخصوص اینکه اگر خواستیم برویم زیارت عمه بزرگ بپوشد و شیک باشد.

می گویند مهم است به دست چه کسی کشته می شوی. اصلا درست و غلط بودن راهت را نشان می دهد انگار. رضوانه هادی اگر از من چون و چرای رفتن بابایش را بپرسد، به او خواهم گفت که من و بابا شنیدیم که آن طرف خط، بعد از اذان صبح فریاد می زدند لبیک یا یزید، لبیک یا معاویه…

 1 نظر

وای اگر کفتارها رفتار کفتاری کنند

13 شهریور 1392 توسط میرعیسی خانی

مجتبی نادری طاهری شاعر جوان و معاصر کشورمان در وبلاگ نادرترین غزل، غزلی با موضوع تحولات و وقایع اخیر سوریه سروده است:

وای اگر کفتارها رفتار کفتاری کنند
یا که گرگان لحظه‌ای اندیشه هاری کنند
یا شغالان از سگان قلاده‌ها را بُگسلند
یا که روباهان دوباره فکرِ مکاری کنند
با پلنگ و ببرها هم گر در افتادند،… هیچ
وای اگر این شیر را درگیر بیداری کنند
آسمانِ صافِ ایران، نیست جای کرکسان
تا عقاب و بازها سیمرغ را یاری کنند
ای کلاغ بی‌خبر! از ما به زالوها بگو:
باز اگر در جنگل ما قصد خونخواری کنند؛
قلعه را روی سر آن قوم ویران می‌کنیم
تا که مدت‌ها فقط آواربرداری کنند!
نور پشت ماست، دست نور فوق دست‌هاست
پس سیاهی‌ها نباید سهل‌انگاری کنند

***
سوریه، لبنان، فلسطین، امت اسلامی‌اند
وای اگر با دوستان، آن دشمنان کاری کنند
 نظر دهید »

ماجرای 40 سوال مشکل ابوحنیفه از امام صادق(ع)

11 شهریور 1392 توسط میرعیسی خانی

یکی از ویژگی‌های برجسته دوران امامت امام صادق(ع) شکوفایی علم و دانش است به طوری که وقتی اسم مبارک آن حضرت برده می‌شود بدون تردید واژه‌هایی همچون علم و دانش و شور و شوق علمی هم خود به خود مطرح می‌شود. نشانه‌های فراوانی برای عظمت علمی امام صادق (ع) وجود دارد و بزرگی او را فقیهان و دانشمندان بزرگ تشیع و اهل سنت می‌پذیرند و در برابر عظمت علمی آن حضرت سر تعظیم فرود می‏‌آورند و برتری علمی‌اش را می‏‌ستایند.

ماجرای 40 سوال مشکل ابوحنیفه از امام صادق(ع)
یکی از ادله روشن بر قدرت علمی و توانایی‌های استدلالی امام صادق(ع) که آن را از اجداد طاهرینش به ارث برده‌اند جریان 40 سوال مشکل ابوحنیفه از ایشان است که آن حضرت به تمام این سوالات پاسخ می‌دهند.
«ابوحنیفه» پیشوای فرقه «حنفی» می‏‌گفت: «من دانشمندتر از جعفر بن محمد ندیده‏‌ام» و می‌افزود: روزی منصور دوانیقی جعفر بن محمد را احضار کرده بود مرا خواست و گفت: «مردم شیفته جعفر بن محمد شده‏‌اند. برای محکوم ساختن او مسایل مشکل فراهم کن». من 40 مسئله مشکل آماده کردم. منصور در «حیره» بود و مرا فراخواند. به مجلس وی رفتم و دیدم جعفر بن محمد در سمت راست او نشسته است. هنگامی که چشمم به او افتاد عظمت او به اندازه‌ای در من تأثیر گذاشت که از دیدن منصور چنین تأثیر نپذیرفتم. سلام کردم و با اشاره منصور نشستم.
منصور رو به وی کرد و گفت: «این ابوحنیفه است». او پاسخ داد: «بلی می‏‌شناسمش». سپس منصور رو به من کرد و گفت: «ای ابوحنیفه! مسائل خود را با ابوعبدالله (جعفر بن محمد) در میان بگذار». مسایل را مطرح کردم. هر مسئله‏‌ای می‏‌پرسیدم او پاسخ می‏‌داد: «عقیده شما در این باره چنین و عقیده اهل مدینه چنان و عقیده ما چنین است و..» او در برخی از مسائل با نظر ما موافق و در برخی دیگر از آنها با اهل مدینه موافق و گاهی با هر دو گروه مخالف بود. 40 مسئله را مطرح کردم و او همه را پاسخ گفت. «ابوحنیفه» به اینجا که رسید با اشاره به امام صادق (ع) گفت: «دانشمندترین مردم آگاه‌ترین آنان به اختلاف مردم در فتاوا و مسائل فقهی است».
همچنین «مالک» پیشوای مذهب فرقه مالکی می‏‌گفت: مدتی نزد جعفر بن محمد رفت و آمد می‏‌کردم و او را همواره در یکی از این سه حال می‌دیدم: نماز ‏خواندن، روزه‌داری و قرآن خواندن. هرگز ندیدم که او بدون وضو حدیث نقل کند. برتر از جعفر بن محمد در علم و عبادت و پرهیزگاری هیچ چشمی ندیده و هیچ گوشی نشنیده و به قلب هیچ بشری خطور نکرده است.
«شیخ مفید» می‏‌نویسد: به اندازه‌ای علوم از آن حضرت نقل شده که زبانزد مردم گشته و آوازه آن همه جا پخش شده و از هیچ یک از افراد خاندان او به اندازه او علم و دانش نقل نشده است.
«ابن حجر هیتمی» می‏‌نویسد: به اندازه‌ای علوم از او نقل شده که زبانزد مردم گشته و آوازه آن همه جا پخش شده است و بزرگترین پیشوایان فقه و حدیث مانند: یحیی بن سعید، ابن جریح، مالک، سفیان ثوری، سفیان بن عیینه، ابوحنیفه، شعبه و ایوب سجستانی از او روایت کرده‏‌اند. «ابوبحر جاحظ» از دانشمندان شهیر قرن سوم هجری قمری می‏‌گوید: جعفر بن محمد کسی است که علم و دانش او جهان را پر کرده است و گفته می‏‌شود که ابوحنیفه و سفیان ثوری از شاگردان اویند و شاگردی این دو برای اثبات عظمت علمی او بس است.

منابع

اختصاص شیخ مفید: ص 189
ابن ابی الحدید شرح نهج البلاغه، قم، کتابخانه نجفی مرعشی ، 1404ه. ج 15، ص 274.
سیراعلام النبلإ، ج 6، ص؛ 258 بحارالانوار، ج 47، ص 217.
شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج 2، ص 519، طبع قم، نشر اسلامی
ابن تیمیه، التوسل و الوسیله، ص؛52 جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، ص 327.

 نظر دهید »

کلیپ زیبای غربت صادق علیه اسلام

11 شهریور 1392 توسط میرعیسی خانی
کلیپ زیبای غربت صادق علیه اسلام

کلیپ تصویری بسیار زیبای غربت صادق علیه السلام

دانلود :
فایل تصویری
فایل تصویری مخصوص موبایل

 1 نظر

اصلی ترین دلیل حمله احتمالی به سوریه + کاریکاتور

10 شهریور 1392 توسط میرعیسی خانی

 نظر دهید »

بفرمایید امربه معروف با اعمال شاقه

09 شهریور 1392 توسط میرعیسی خانی

بیانات رهبری معظم انقلاب در حمایت از آمرین به معروف و ناهیان از منکر خطاب به مسئولین :مبادا کسانى باشند که اگر کسى امر به معروف و نهى از منکر کرد، از او حمایت نکنند، بلکه از مجرم حمایت کنند! البته خبرهایى از گوشه و کنار کشور، در بعضى از موارد به گوش من مى‌رسد. هر جا که بدانم و احساس کنم و خبر اطمینان‌بخشى پیدا کنم که آمر به معروف و ناهى از منکر، خداى نکرده مورد جفاى مأمور و مسۆولى قرار گرفته، خودم واردقضیه خواهم شد.

 

اما مدت ها پیش به جای فرهنگ سازی و عمل به بیانات مقام معظم رهبری در بحث امر به معروف و نهی از منکر و مساله حجاب ، طرح گشت ارشاد ، کوهستان و امنیت اخلاقی را به راه انداختیم.گشت ارشادی که وجودش نیاز بود اما نه برای همه ی ملت.رفته رفته کار گشت ارشاد به جای برخورد با جرائم سازمان یافته در مباحث اخلاقی ، شده بود برخورد با افرادی که هیچ اطلاعی از ضرورت حجاب ندارند ، افرادی که بدون هیچ تفکری تنها به خاطر فقر فکری و فرهنگی اسیر بدحجابی و بزهکاری شده اند.بوتیک ها در بالاشهر تهران اجازه ی فروش هر نوع لباسی را داشتند اما اگر یک جوان همان لباس را خریداری می کرد و به تن می کرد ، مرتکب خلاف شده بود.مانتوهای رنگارنگ و غیر اسلامی در تولیدی های قانونی و مجوز دار تولید می شد اما اگر یک جوان همان مانتو را استفاده می کرد باید در برابر گشت امنیت اخلاقی پاسخگو می بود . دستفروش ها در کنار خیابان هر نمونه گردبندی را از علائم شیطان پرستی بگیر تا علائم همجنس بازی را می فروشند و اگر جوانی آن گردبند را بخرد ، باید پاسخگو باشد . حالا بعد از گذشت چند سال از اجرای طرح امنیت اخلاقی در اکثر شهرهای بزرگ کشور ، نه تنها وضع بهتری پیدا نشده است  بلکه اغلب افراد جامعه از برخوردهای زشت و زننده ی این گشت ها با مردم خاطرات تلخی دارند . گویا علاوه بر این خاطرات تلخ ، وضعیت بهتری در حجاب و اخلاق در سطح شهر هم دیده نمی شود و حتی نتیجه معکوس بوده است  چرا که چند روز پیش، یك خانم بدحجاب به خانم محجبه‌ای كه او را به یك كار نیك یعنی پوشش در شأن زن ایرانی دعوت كرده بود، حمله‌ور شد؛ روز گذشته دومین زن آمر به معروف هم مورد اهانت قرار گرفت كه این دو رخداد، واكنش‌های زیادی را در پی داشته و احساسات عمومی را برانگیخته است.

اما نکته ی قابل توجه این است که این اتفاقات همه در حضور کانکس نیروی انتظامی رخ می‌دهد، کانکسی که وظیفه برقراری نظم و امنیت عمومی را دارد؛ اما وقتی از خانم ناهی از منکر می‌پرسی که آیا در حمایت از تو قدمی برداشتند می‌گوید: «نه، اصلاً! در تعجبم که نیروهای پلیس در آنجا پس چه نقشی دارند، مگر نه اینکه امنیت منطقه را باید تأمین کنند؟» جالب اینجاست با جمع شدن تعدادی زیادی دور این دو خانم حتی برای برقراری نظم و امنیت هم به محل نیامده‌اند.

برخورد با ناهی از منکر به وسیله کسی که خود مرتکب گناه و کار غیر قانونی شده است؛ این اولین ماجرا نیست، از این دست جریانات بسیار زیاد اتفاق افتاده چون این مسئله دیگر در جامعه رواج پیدا کرده و کسی حاضر به امر به معروف و نهی از منکر کردن یا حمایت از آمران به معروف و ناهیان از منکر نیست، آنهایی هم که از سر دغدغه این عمل را انجام می‌دهند، به خاطر هزینه‌هایش پیشیمان شده و پشت دستشان را داغ می‌کنند.

شاید این را بتوان نشانه‌ای دیگر از تغییر سبك زندگی دانست؛ ‌اینكه امر به معروف و نهی از منكر در جامعه رفته رفته كمرنگ می‌شود و این موضوع تبعات جبران‌ناپذیری را بر ساختار اجتماعی ما خواهد گذاشت زیرا این واجب شرعی در علم جامعه‌شناسی تحت عنوان كنترل اجتماعی شناخته می‌شود و چنانچه یكایك افراد جامعه خود را در برابر رخدادهایی كه در زمینه‌های گوناگون اتفاق می‌افتد مسئول ندانند در آن صورت پژواك تبعات این بی‌توجهی به سوی همه باز خواهد گشت.

بدحجابی

گشت ارشاد عفاف نمی آورد

در اردیبهشت سال گذشته سردار رادان طی گفتگویی خبری مصادیق بدحجابی را عنوان کرد.بر این اساس لباس تنگ و چسبان،روسری که از دو سوی آن موی سر مشخص باشد،مانتوی بالای زانو و شلوار تنگ از مصادیق بدحجابی است.جانشین فرمانده نیروی انتظامی در باره برخورد پلیس بابدپوششی"مضامین فوق را در صدر این شاخص ها اعلام کرده بود.

از یکسال پیش از آن نیز بدحجاب ها ی پایتخت روی نوار ویدیو رفتند.تمام این اتفاقات برای این بود که مثلا ارزش گذاری فرهنگی به تعالی برسد!فارغ از اینکه عملکرد سئوال برانگیز گشت ارشاد پلیس برای سالهای بعد چه چیزی را برای درو پیش رو می گذارد.

اما به نظر می آید صرف نظر از نگاه سیاسی به این اقدام نیروی انتظامی که با مطالبه بسیاری از علما مشروعیت پیدا کرده است، نیاز اصلی ما اکنون موشکافی و کارشناسی آثار و تبعات مثبت و منفی اینگونه اقدامات در جامعه است. در این میان آنچه بیش از همه ذهن را مشغول کرده است تفاوت معنایی بین حجاب و عفاف است.  بی شک آنچه امروز نیاز جامعه ماست عفاف است نه حجاب. هر چند بین حجاب و عفاف رابطه ای اجتناب ناپذیر نیز وجود دارد اما آنچه مسلم است آنکه حجاب اجباری عفاف نمی آورد چه این حجاب از سوی خانواده و اجتماع تحمیل شود و چه از سوی حکومت و برخورد انتظامی.

اما به فرض که اقداماتی مثل گشت ارشاد مفید واقع شود و همه به دستورات نیروی انتظامی تن داده و اصلا چادری شوند. آیا در این صورت عفاف هم در جامعه ما گسترش می یابد؟ آیا مشکلات روابط جنسی و سبک زندگی دخترها و پسرها تغییری می کند؟ آیا روابط نامشروع خارج از عرف کاهش می یابد؟ آیا وادار کردن جامعه به رفتاری خاص می تواند آن رفتار را نهادینه کند؟ آیا ذهن های مریضی که به خاطر ارضا نشدن حداقل نیازهای غریزی به نوامیس مردم  نگاه آلوده دارند با این برخوردها سالم می شوند؟ آیا مشکل تن ندادن جوانان به ازدواج حل می شود؟ آیا در حالی که همه رسانه ها و عوامل فرهنگی در راستای تشویق به بی حیایی تدارک دیده شده اند می توان توقع داشت با برخوردی قهری مشکلی حل شود؟

بدحجابی

چه باید کرد؟

در تمام زمینه‌های اجتماعی، اقتصادی، ‌فرهنگی و علمی در طول زندگی اجتماعی مواردی به‌وجود می‌آید كه ما باید به راه درست امر كرده و از رفتارهای غلط نهی كنیم چرا که پیامبر اکرم (ص)فرمودند: بلند مرتبه ‏ترین مردم نزد خداوند در روز قیامت کسى است که در روى زمین بیشتر در خیرخواهى و ارشاد مردم قدم بردارد اما ما برای برقراری كنترل اجتماعی و توجه به فریضه امر به معروف و نهی از منكر نیاز به فرهنگ‌سازی نهادهای فرهنگی داریم به طور نمونه وقتی با راننده تاكسی‌ای مواجه می‌شوید كه از شما پولی بیشتر از حقش مطالبه می‌كند اعتراض شما به وی نوعی امر به معروف محسوب می‌شود و عمل آن فرد یك منكر است. در برابر این اعتراض اما اغلب با رفتار نامناسب راننده مواجه می‌شویم در حالی كه هر یك از ما وقتی با امر به معروف یا نهی از منكر مواجه می‌شویم باید احساس كنیم كه این تذكرها هم برای سلامت جامعه است و هم برای سلامت فردی ما و به طور یقین امر به معروف یا نهی از منكر را دلسوزانه ببینم چراكه این فریضه الهی نقش بسیار مهم و تأثیرگذاری در رشد و تعالی فرد و جامعه دارد. همانگونه كه مطابق روایتی از پیامبر گرامی اسلام كسی كه در یك كشتی نشسته نمی‌تواند زیر پای خود را سوراخ كند چون كشتی كه به مثابه جامعه است، غرق خواهد شد.

منابع : 1-جوان آنلاین / 2-خبرگزاری آزاد ایران / 3- خبرآنلاین

 نظر دهید »

جاهلان آخرالزمان چه کسانی هستند؟

30 مرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: « ما اوذی نبی مثل ما اوذیت» هیچ پیامبری مثل من آزار ندید؛ پیامبران گذشته نیز آزارهای بسیار دیدند، سر یحیی را از بدن جدا کردند؛ زکریا را با اره دونیم کردند و… اما آزاری که پیامبر (ص) از جاهلان عرب دید هیچ کدام از پیامبران به آن اندازه آزار ندیدند.

اما در روایتی امام صادق علیه السلام می‌فرمایند: «آزاری که قائم در هنگام قیام خویش از جاهلان آخرالزمان می‌بیند به مراتب سخت‌تر است از آن همه آزار که پیامبر (ص) از مردم جاهلیت دید».
راوی می‌پرسد: این چگونه می‌شود؟ امام فرمود: «پیامبر به میان مردم آمد در حالی که آنها سنگ، صخره، چوب و تخته‌های تراشیده (بت ها) را می‌پرستیدند، ولی قائم ما که قیام کند مردمان همه از کتاب خدا برای او دلیل می‌آورند و آیه‌های قرآن را تأویل و توجیه می‌کنند».
آزار جاهلیت عرب کجا و آزار جاهلیت آخرالزمان کجا! یکی از بزرگ‌ترین آزارهایی که امام زمان (عج) با آن مواجه می‌شوند، از جانب فرقه ضاله وهابیت است؛ فرقه‌ای که زبانی جز قتل و غارت نمی‌داند و غیر خود را مسلمان نمی‌بیند.
مولود نامشروع انگلیس، صهیونیسم و آمریکا که زبان منطق نمی‌فهمند و مفتی‌هایش با فتواهای مضحک، پیروانش را به انجام پست‌ترین کارها از جهاد نکاح گرفته تا حراج غیرت؛ تشویق می‌کنند.
یک روز برای نابودی حزب الله لبنان، فتوا ردیف می‌کنند و روز دیگر برای نابودی حکومت بشار اسد؛ مجاهدانش دلگرم به کمک‌های اسرائیل هستند و هم کاسه آمریکا و اروپا؛ خودشان نماد اعلای شرک‌اند و دم از توحید ناب می‌زنند.
قرآن را در بهترین نسخ چاپ و نشر می‌دهند و تمام سعی‌شان را در تلاوت هر چه زیباتر قرآن صرف می‌کنند اما برخلاف آیاتش رفتار می‌کنند؛ می‌خوانند که «و لا تقولوا لمن القی الیکم السلام لست مومنا» (نساء،94) اما حتی کودکان مسلمان را با ذکر بسم الله سر می‌برند و مثله می‌کنند!
آیات قرآن را از بر می‌کنند و می‌خوانند که قرآن در سوره کهف آیه 21؛ گرامیداشت یاد اصحاب کهف را با ساختن عبادتگاه در کنار مزار آنها جایز دانسته است اما بقیع را ویران می‌کنند و به بهانه زدودن شرک، قبر صحابی پیامبر (ص) را نبش کرده و پیکرش را می‌ربایند.
امام زمان(عج) چه‌ها خواهند کشید از دست وهابیت و مفتی‌هایش که خود را خادم الحرمین و مروج دین و نمادهای توحید ناب می‌دانند! امام زمان (عج) چه اذیت و آزاری از صاحبان این مغزهای منجمد شده و افکار پوسیده و متحجر خواهند دید.
 نظر دهید »

فاجعه انساني در "نبل"و "الزهرا"/60 هزار شيعه در آستانه قتل‌عام

30 مرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

دو شهر شیعی نشین “نبل” و “الزهراء” که در ریف شمالی حلب در شمال سوریه و در مسیر “حلب – اعزاز” قرار دارند، در بیست و سوم ژوئیه سال 2012 میلادی به واسطه گروه‌ های سلفی وهابی تکفیری وابسته به سازمان تروریستی “القاعده” و در راس آنها گروه “جبهه النصرة” مورد حمله قرار گرفتند و هم اکنون بیش از یک سال و نیم است که در محاصره گروه های مسلح سلفی تکفیری قرار دارند و هنوز در برابر این عناصر سلفی تکفیری سر فرود نیاورده است. 


اگرچه در ابتدا محاصره این دو روستا از سوی گروه های مسلح با هدف تصرف آنها صورت گرفت، اما هم اکنون این محاصره بافت و ساختاری طایفه ای – مذهبی به خود گرفته، چون گروه های سلفی تکفیری وهابی که این دو شهر را به محاصره خود درآورده اند، هم اکنون بیش از هر زمان دیگری به جای اینکه در اندیشه تصرف این دو منطقه جغرافیایی باشند، در اندیشه کشتار ساکنان شیعی آن هستند.
به دلیل طولانی شدن مدت محاصره این دو شهر و قطع هرگونه کمک های بشر دوستانه به آن اهالی آن در شرایط بسیار سخت به سر می برند، به گونه ای که برای تامین غذای مورد نیاز خود به استفاده از گیاهان صحرایی منطقه روی آورده اند.
درحال حاضر دولت سوریه برای تامین نیازهای اساسی اهالی این دو شهر که بیش از 60 هزار نفر جمعیت دارد، به آسمان متوسل شده و از طریق بالگردهای نظامی ارتش تلاش می کند، نیازهای غذایی و دارویی اهالی این دو منطقه را تامین کند که هیچ گاه تامین کننده نیازهای آنها نیست. به همین دلیل اهالی دو شهر شیعی “نبل” و “الزهراء” محکوم به مرگ جمعی تدریجی شده اند.


این درحالی است که در بعد امنیتی و در عرصه میدانی این دو شهر هر روز شاهد حملات خمپاره ای و موشکی گروه های مسلح است و روزی نمی گذرد که مناطق مختلف این دو شهر شاهد اصابت و برخورد موشک ها و خمپاره ها نباشد که موجب وارد آمدن زیان ها و خسارات مادی کلان و جزیی به تاسیسات زیربنایی و مراکز و موسسات عمومی و خصوصی و دولتی شده است.
غیر از آن گروه های مسلح تکفیری وهابی ظرف یک سال و نیم گذشته اقدام به ربودن اهالی این دو روستا کردند و درحال حاضر بیش از یک صد نفر از اهالی این دو شهر توسط این عناصر وهابی ربوده شده و تحت انواع شکنجه و آزار و اذیت آنها قرار دارد.
صرف نظر از شیعی بودن اهالی دو روستای “نبل” و “الزهراء"، این دو منطقه از جمله مناطقی است که به نظام سوریه و “بشار اسد"، رئیس جمهوری این کشور وفادار عنوان شده اند و اهالی آن از ابتدای بحران همواره در کنار نظام سوریه و مدافع وطن در برابر گروه های تروریستی سلفی تکفیری بوده اند که به شدت خشم و غضب این گروه ها را برانگیخته است.


این عشق به میهن و وفاداری به نام و اعتقادات و باروهای مذهبی موجب شده تا اهالی دو شهر “نبل” و “الزهراء” در برابر حملات گروه های تروریستی سلفی تکفیری مقاومت کنند. شخصیت ها و شیوخ این دو روستا برای مقابله با حملات گروه های تروریستی سلفی تکفیری اقدام به تشکیل کمیته های مردمی از مردان دو روستا کردند تا در تمام مدت شبانه روز محافظت از اهالی و خانه و کاشانه آنها را برعهده داشته باشند.

هم اکنون گروه های تروریستی سلفی تکفیری با بستن تمام راه ها و جاده ها و مسیرهای منتهی به این دو شهر و به دست گرفتن کنترل آنها هرگونه ارتباط اهالی را با دنیای خارج قطع کرده اند.
بسیاری از اهالی دو شهر “نبل” و “الزاهرء” را کودکان و نوجوانان قرار گرفته در سن تحصیل و مدرسه تشکیل می دهند که یک سال و نیم است، از هرگونه درس و تحصیل محروم شده اند.
دو شهر “نبل” و “الزاهرء” صرف نظر از اهالی خود، میزبان حدود 15 هزار مسلمان شیعی دیگر نیز هستند که درپی بحران دو سال اخیر سوریه به آنجا پناهنده شده‌ اند. همچنین هزاران سنی حامی نظام که از پیوستن به گروه های مسلح خودداری کرده‌اند، در این دو شهر اقامت دارند.

عناصر تروریست سلفی وهابی مدتی پیش از اهالی این دو شهر به ویژه شیعیان آنها ‌خواسته بودند از حزب‌ الله، ایران و حکومت بشار اسد اعلام برائت کنند، اما با خودداری آنان و رد این درخواست، مورد خشم این عناصر قرار گرفتند. براین اساس، خون مردم دو شهر “نبل” و “الزهراء” به جرم شیعه بودن از سوی سلفی‌ های وهابی تکفیری، مباح و کشتن آنها جایز و مباح اعلام شده و در همین راستا عده‌ای از اهالی این دو شهر تنها به جرم نگهداری عکس “سید حسن نصر الله، دبیرکل حزب الله لبنان در خانه‌هایشان، شکنجه شده یا به قتل رسیده ‌اند.
عناصر تروریست سلفی وهابی از یک سال و نیم گذشته تاکنون از ورود آذوقه و سایر نیازهای اولیه زندگی به این مناطق جلوگیری می‌ کنند و هر کس ‌مستقیم و یا غیر مستقیم قصد فرستادن هر گونه کمک به این دو شهر داشته باشد، را تهدید به مرگ می ‌کنند.
مردم دو شهر “نبل” و “الزهراء” هیچ گونه سوختی از جمله نفت و گازوئیل برای تهیه غذا و گرم کردن خانه‌ های خود ندارند؛ بنابراین، به استفاده از چوب روی آورده ‌اند که مشکلات تنفسی متعددی را برای کودکان و سالخوردگان پدید آورده است.
همه داروخانه‌های سطح این دو شهر به علت کمبود شدید دارو تعطیل شده و بیماران به شدت نیازمند دارو هستند.
آب این دو شهر کاملا قطع است و مردم از آب باران برای نیازهای خود استفاده می ‌کنند. به علت قطعی آب بیماری‌ های واگیرداری مانند تب مالت در حال انتشار است. برق نیز هر چند روز یک بار، دو تا سه ساعت وصل می ‌شود.
کودکان این دو شهر، گرسنه سر بر بالین می ‌نهند و والدین آنها کاری از دستشان برنمی ‌آید. در آخرین اخبار رسیده از وضعیت اسفبار اهالی مظلوم “نبل” و “الزهراء” گزارش شده است که دو کودک شش و هشت ساله یک خانواده، از فرط گرسنگی و سوء تغذیه جان خود را از دست دادند. در پی این فاجعه انسانی دردناک، جوانان شهر بر آن شدند تا با امکانات نظامی ناچیز خود محاصره را در هم بشکنند؛ لکن این نبرد نابرابر منجر به کشته شدن سی نفر از این جوانان و زخمی شدن شمار بسیاری از آنها شد.


اما این پایان کار نبود، گروه‌های مسلح سلفی وهابی تکفیری به مزارع و باغ های اهالی منطقه رحم نکرده و بارها کشاورزان و مزرعه ‌داران منطقه را به گلوله بستند که به دنبال آن 18 غیرنظامی کشته شدند که در میان آنها زنان و کودکان نیز به چشم می‌ خوردند.

در یکی از دردناک‌ ترین و وحشیانه ترین این جنایت‌ها گروه‌ های مسلح سلفی وهابی تکفیری دو چوپان این دو شهر را از جنگل ‌های اطراف شهر الزهراء ربودند. عناصر این گروه‌ های تروریستی پس از شکنجه کردن این دو چوپان جسد یکی از آنها را به عنوان پیام مجاهدان سازمان تروریستی “القاعده” برای اهالی شهر الزهراء فرستادند، با این حال مقاومت مردمی همچنان در “نبل” و “الزهراء” ادامه دارد.

 1 نظر

اینفوگرافی / کودتایی به کام آمریکا

28 مرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

 

برای دریافت تصویر در اندازه واقعی بر روی آن کلیک کنید

 نظر دهید »

وهابیون: قبر پیامبر را خراب کنید! / فیلم + تصاویر

28 مرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

کاش یک شب شمع بودم در شب تار بقیع

تا سحر می‌سوختم چون قلب زوار بقیع

کاش می‌شد مخفی از وهابیان سنگدل

می‌نهادم نیمه شب صورت به دیوار بقیع

در هشتم شوال سال ۱۳۴۴ هجری قمری قبرستان بقیع به عنوان مهم ترین قبرستان جهان اسلام که چهار تن از ائمه معصومین علیهم السلام در آن مدفون هستند به دست وهابیون سلفی تخریب شد.
دلیل تخریب قبرستان بقیع
آنچه که امروز وهابیت به آن معتقد می باشد همان اندیشه هایی است که عبدالحلیم حرانی (ابن تیمیه) در قرن هفتم هجری در صدد ترویج آن بود ابن تیمیه می‌گفت: «احادیثی که از پیامبر درباره زیارت قبور رسیده تماما ضعیف بلکه جعلی است.»
محمدبن عبدالوهاب هم هنگام ظهور در قرن دوازدهم در حجاز، آنچه را ابن تیمیه به یادگار گذاشته بود را با شرح و بسط بیشتری تبیین و ترویج کرد و در نهایت وهابیت با پشتیبانی آل سعود فتوی به تخریب قبور ائمه بقیع علیهم السلام را داد امری که تا آن روز توسط هیچ کدام از مذاهب مسلمین نه تنها رخ نداده بود بلکه احترام به قبور مسلمانان از مسلمات جمیع فرق و مذاهب اسلامی به شمار می رفت.
شبکه های وهابی هم در راستای پروژه اختلاف اندازی در جامعه مسلمین و نشان دادن چهره زشت و خشن از اسلام با حمایت از این اقدام، تخریب دیگر قبور مورد نظر شیعیان را در دستور کار خود قرار دادند.
این شبکه ها با تقریر حرف های ابن تیمیه و محمد بن عبدالوهاب زیارت رفتن را شرک دانسته و تخریب قبور را واجب می شمارند.
«پیامبران برای تخریب قبور بعثت(مبعوث) شدند. فرقی نمی کند گنبد نبی یا ولی یا پیامبر باید تخریب شود. آیا باید گنبد پیامبر هم تخریب شود؟ بله البته ولی باید ببینیم نظر ولی امر مسلمین (ابن جبرین) چیست.؟»
برای دریافت فایل تصویری کلیک کنید
اینها سخنان مفتیان و کارشناسان وهابی است که حکم به تخریب قبور می دهند.
نکته قابل توجه این که در تمام مواردی که حکم و فتوی به تخریب قبور داده شده است فقط در برگیرنده گنبد و بارگاه پیامبر و اهل بیت ایشان صلوات الله علیهم اجمعین و نیز صحابه با وفای ایشان مورد نظر مفتی های وهابی است، چراکه قبور کسانی که در نزد وهابیت مورد احترام است مورد تعرض و اهانت قرار نمی گیرند و این نشان دهنده ماهیت نفاق وهابیون همانند تمام امور دیگر که ایشان مدعی هستند، می باشد.




بنظر شما آیا این نشان دهنده نفاق و دروغگویی وهابیون را ثابت نمی کند؟

 نظر دهید »

آقاجان! فدای دل دردمندتان از حرف های این روزها

25 مرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

سیاوش آقاجانی در وبلاگ سلمان علی(ع) نوشت: اين همه از فتنه 88 گفتيد تا عمارهايتان، همين جوان هاي بسيجي و افسران جنگ نرم، فضاي حقيقي و مجازي را از رجس فتنه گران زدودند و چقدر شيرين بود که با اين همه فتنه گر و فتنه دوست و ساکت فتنه، فتنه به دست جوانانت و رويش هاي نازک انقلاب مهار شد و امروز در مجلس شوراي اسلامي چقدر تلخ بود که ديديم برخي که بايد نماينده ملت و مطيع رهبر باشند، چگونه بنده ي چاپلوسي شدند و چگونه فتنه را توهم خواندند، تو گويي اصلاً در تقويم ايران، سال 1388 را بالکل با فتنه و 9 دي اش نديده اند، سالي که غبار دروغ در فضاي فتنه بر سيماي باصفاي انقلاب نشسته بود و دل رهبري و مردم خون بود از توهين ها و جسارت هايي که به ائمه و انقلاب و ولايت فقيه و رأي مردم مي شد، ولي اين کابوس لعنتي به بيداري 9 دي تمام شد و امروز برخي که در آن کابوس نقش اول، مسبب و مباشر را داشتند، آن را چه زشت، توهم مي خوانند و فتنه گران را افرادي که از بس پاکند در هيچ دادگاهي محکوم نشده اند!!! در صورتي که اين افراد اگر محاکمه نشدند، يکي از دلايلش همين آشکار بودن جرمشان براي هر کودکي بود و دوم هم اين که در اين محاکمات اداي مظلومان را درنياورند.

آقاجان! چقدر بزرگواري و تيزهوشي شما براي اصحاب فتنه سنگين آمد که با صبر و حوصله گذاشتيد غبارها بنشيند و با پرهيز از عجله، نگذاشتيد پهلوان پنبه هاي دروغگوي فتنه، خودشان را به جاي پهلوانهاي واقعي و آزادي خواهان خدايي اين ملت جا بزنند و امروز، در حالي که حتي کلاغها هم به حد مترسک روي اين پهلوان پنبه ها حساب نمي کنند، دوستان همان کمتر از مترسک ها، معترضان به باعثان، بانيان و حاميان فتنه را متهم به متوهم بودن مي خوانند!! و اين توهين نه تنها تحريف تاريخ و توهين به شعور ملت است که ناشکري مطلق در برابر بزرگواري و متانت رهبري نظام است، شنيدن و ديدن اين خزعبلات و ناسپاسي هاي امروز برخي نمايندگان براي ما که فتنه را با گوشت و پوست و استخوان مان درک کرديم، براي ما که خنده ي موذيانه آمريکا و اياديش را زيرچشمي مي نگريستيم، براي ما که حرمت مردم را بازيچه ي دروغگويي مشتي فتنه گر مي ديديم، براي ما که صداي هل من ناصر ينصرني و أين عمار شما را از وسط ميدان مي شنيديم، براي ما که شما و انقلاب را ملقب به متقلب مي ديديم، بسيار سنگين بود و اگر چه همين ها براي ترکيدن بغض مان کافيست ولي آن گاه که به ياد مي آورم شما در اين 4 ساله از دوستان سست عنصر و نادان و دشمنان کينه توزتان چه کشيده ايد، به راستي درد خودم را فراموش مي کنم، آقاجان! به يقين مي دانم ظرفيت، صبر و بصرتان به مراتب بيش از من وامثال من است و اين تنها دلخوشي ام است، ولي اين را نيز مي دانم که علم شما از مشکلات و مسائل کشور و نقشه هاي دشمنان داخلي و خارجي و سست عنصري و بي وفايي مدعيان، به مراتب بيش از درک امثال من است، آقاجان! به حقيقت شما را نائب امام زمان مي شناسم و به سربازي شما که نه! حتي به سربازي سربازان راستيني چون سيد حسن نصرالله افتخار مي کنم، آقاجان! بمان و غصه نخور و ببين که چگونه رويش هاي انقلاب در محضرتان بصر و صبر و جهد را مشق خواهند کرد و عَلمِ انقلاب را محکم تر از هميشه بر کره ي زمين خواهند کوبيد.

 نظر دهید »

آیا تخصص و تجربه برای وزارت کافیست؟!

22 مرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

با معرفی شدن کابینه پیشنهادی به مجلس، 2 نظر در خصوص تأیید صلاحیت ایشان وجود دارد، عده ای تخصص و تجربه را برای تأیید وزارت کسی کافی می دانند و عده ای گوشه چشمی هم به سوابق سیاسی کابینه دارند به خصوص این که برخی از وزیران پیشنهادی به لحاظ مشارکت در فتنه و حضور فعال در کنار سران فتنه مورد انتقاد هستند و برخی از ایشان اگر چه به لحاظ تخصصی، در حوزه معرفی شده متخصصند، ولی همین اتصال شان به فتنه می تواند موجب ضررهای جبران ناپذیری به کشور شود که در این مطلب مختصراً به آنها اشاره می کنم:

1- بزرگترین ایراد مسئله این است که طبق سنت قدیمی تغییر وزیر، اکثریت قریب به اتفاق مدیران میانی نیز به ترتیب تا پایین ترین مدیران صفی تغییر خواهند کرد و این تغییر با توجه به هماهنگ بودن با سیاستهای مقام بالاتر، یقیناً موجب 2 اتفاق خواهد شد، اول این که افرادی که با فتنه و در واقع با ضدانقلاب مرزبندی نداشتند به سمتهای کلیدی و مدیریتی دست می یابند و دوم این که نیروهای دلسوز انقلابی طرد شده و احتمالاً مورد بی مهری واقع شده و موجب محروم شدن انقلاب از این نیروها خواهد شد.

2- تسلط این نیروها در جایگاه های حساسی مانند وزارت کار، وزارت علوم، وزارت آموزش و پرورش، وزارت اطلاعات، وزارت نفت می تواند موجب گردد تا این ارگانهای حساس برای فتنه های بعدی یا به قول اصلاحاتی ها، چانه زنی از بالا و فشار از پایین را تقویت نماید. این وزارتخانه ها یا با توجه به تعداد افراد زیرمجموعه و یا با توجه به حساسیتهای مالی و اطلاعاتی می توانند موجب بروز و یا تشدید مسائل و حواشی زیادی گردند تا در آب گل آلود اختلافات و مشکلات، ماهی های فتنه گرفته شوند، به نظر می رسد وقایعی مانند کوی دانشگاه بازهم و شاید با شدت و تکرار بیشتر و در بخش های دیگر نیز اتفاق افتد.

3- با توجه به شناخت دقیقی از فتنه و اهداف آن در دست است، فتنه گران و وابستگان آنها از هیچ اقدامی که موجب تضعیف کشور و تسلیم آن به غرب گردد دریغ نخواهند کرد و این مسئله در بخشهای مختلف می تواند منجر به کارشکنی های آگاهانه و عامدانه گردد، به عنوان مثال مسئله ای که به شدت در این هفته از سوی مقام معظم رهبری مورد تأکید بود اهمیت اصالت دادن به پیشرفتهای علمی و پرهیز از ورود به مسائل انحرافی بود که به نظر می رسد بخشهای علمی دولت به شدت مورد سوءقصد قرار گرفته باشد چرا که پیشرفتهای علمی به معنی تقویت انقلاب و نظام مترادف با دور شدن از نقطه تسلیم خواهد بود.

 2 نظر

مجددا پیام دشمنی تان دریافت شد!

14 مرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

تصویب تحریم های جدید و سنگین کنگره ی آمریکا سه روز پیش از آغاز به کار رسمی دولت حجه الاسلام روحانی پیام ها و پیامدهای تلخ و شیرینی دارد.

برای سیاست ورزان، تغییر دولت ها فرصت خوبی برای گشایش جدید در مناسبات و ارتباطات است. چه بسیار تحولاتی که منوط به نتایج انتخابات می شود و متعاقب شفاف شدن گرایش های جامعه، رویکردی هدفمند متناسب با شرایط جدید اخذ می شود. در سیاست بین الملل همیشه عرف است به دولت و تفکر جدید، حتی اگر احتمال تغییر ضعیف باشد، امتیاز و فرصتی برای تغییر شیوه ها داده می شود.

اینکه آمریکا بدون در نظر گرفتن زمان تغییر دولت در ایران همچنان روش تحریمی پیشین را پی می گیرد، جز عناد، تخاصم و کینه چه معنا و مفهومی می تواند داشته باشد. از این برخورد خصمانه  آن هم با دولت تازه ای که شعارش بهبود روابط با دنیا است و در رسانه های جهان به عنوان دولت همگرا با سیاست های جهانی معرفی می شود، سه برداشت می توان داشت:

اول؛ ثابت می کند بر خلاف آنچه عده ای بیان می کنند دشمنی آمریکا، توهم خود ساخته ی سران ایران نیست و شعار “مرگ بر آمریکا” ی مردم ایران احساسی و ذوقی نیست. آمریکا دشمن حقیقی ایران اسلامی است و این دشمنی تا زمان حیات جمهوری اسلامی، تحت هر شرایطی توقف ناپذیر ادامه داشته و دارد!

دوم؛ به روشنی ثابت می کند در نگاه آمریکایی، فرقی بین دکتر احمدی نژاد و دکتر روحانی نیست. آنها دریافته اند ایران اسلامی صرف نظر از اختلاف سلایق، یک پیکره ی واحد ایدئولوژیک است لذا همچون گذشته بنای زمین گیر کردن ایران اسلامی را دارند. این تحریم نشان می دهد آنها صرف نظر از جناح و گرایش سیاسی، از صاحبان نفوذ و قدرت در ایران ناامید شده اند و تنها دلخوشی شان نتیجه گرفتن از فشارهای اجتماعی به مردم عادی ایران است.

سوم؛ آنها تصور می کنند از تحریم های پیشین نتیجه گرفته اند. آمریکاییان این پیام را –به درست یا غلط- از جامعه ی ایران دریافت کرده اند که تحریم ها تاثیر داشته و ادامه دادن این روش باعث تغییر در سیاست های ایران خواهد شد. رای لجوجانه ی 400 نماینده ی موافق در برابر  20 رای مخالف، نشان می دهد در آمریکا چنین برداشتی عمومیت مطلق دارد و هیچ اراده ای برای جلب اعتماد ایرانیان و برداشتن گام های مثبت وجود ندارد.

آمریکا بارها آزموده است که جمهوری اسلامی به هیچ وجه در شرایط زور، تهدید و فشار به عقب نشینی سیاسی تن نخواهند داد اما با سرسختی تمام، هدیه ی تلخی برای دولت جدید می فرستند. آنها چنان بر یافته های تحلیلی خود از جامعه ی ایران ایمان دارد که علی رغم ارسال پالس های مثبت از طرف هواداران دکتر روحانی  مبنی بر توافق و تفاهم بر مسایل مورد اختلاف، بدون فوت زمان، با تندی تمام جواب می دهد.

در این میان نباید از خطای استراتژیک رجل سیاسی در انتخابات 92 که موضوع هسته ای را به رقابت و کشمکش سیاسی کشاندند، بگذریم. تحریم امروز نتیجه ی بی تدبیری رجل سیاسی در مجادله و تحقیر غیر مسئولانه ی سیاست ها و راهبردهای کلی نظام در منظره های انتخابات 92 است. غرب از نتایج انتخابات ایران پیام اشتباهی دریافت کرده و طبیعی است تا مدت ها می بایست تاوان این خطای برداشت را بدهیم!

در این شرایط، هرگونه اختلاف داخلی و ایجاد شبهه در توانمندی های داخلی، به تقویت برداشت غلط غرب از شکنندگی فضای اجتماعی-سیاسی ایران کمک خواهد کرد. همانگونه که آنان با 400 رای بلامنازع، پیام اتحاد خود در موضوع ایران را به ما دادند؛ در داخل هم ما وظیفه داریم با نمایش همبستگی و انسجام درونی به آنها بفهمانیم در برابر آمریکای دژخیم “ما همه با هم هستیم".

خبط بزرگ کنگره آمریکا در تحریم مضاعف ایران باعث می شود دولت دکتر روحانی خواه یا ناخواه، از آغاز کارش، “مقاومت” تنها گزینه ی پیش رویش باشد. راه مقاومت همان است که بود. مطمئن باشید به زودی دولت حجه الاسلام دکتر روحانی خبرهای مشعوف کننده ای از پیشرفت ها در دانش هسته ای مخابره خواهد کرد.

مجدالدین معلمی

 نظر دهید »

آیا دو عقوبت یهود در سورۀ إسراء تحقق یافته است؟

11 مرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

در خصوص اينكه تحذيرات و عقوبت‌هاي خدای تعالی در آيات نخستین سورۀ إسراء آیا واقع شده است يا نه، در ميان علما و مفسران قرآن اختلاف نظرهايي ديده مي‌شود. برخي از ايشان معتقدند هر دو عقوبت پيش از ظهور اسلام واقع شده است. عده‌اي نيز فقط به وقوع یافتن عقوبت اول قائلند، و جمعي نيز مي‌گويند اين دو عقوبت مربوط به جنگ‌هاي آخرالزمان است و لذا هيچ‌كدام از آنها تاكنون رخ نداده است. این مقال قصد دارد تا حقیقت این مسئله را مورد بررسی قرار دهد.



خداوند سبحان در آغاز سورة مباركة اسراء با ذكر سير شبانة حضرت رسول‌الله(ص) از مسجدالحرام تا مسجدالاقصي در ابتدای سفر معراج، علت اين سفر شبانه را مبارك بودن و ظهور معجزات در آن سرزمين بیان فرموده و سپس اهمّ آن معجزات عجيب خود را در ضمن نقل ماجراهاي بني‌اسرائيل مذكور داشته است. نخست به متن این آیات و ترجمۀ راقم توجه فرمایید:
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم‏ سُبْحانَ الَّذِي أسْرَى‏ بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِنَ الْمَسجِدِ الْحَرامِ إلَى الْمَسجِدِ الأقصَى الَّذِي بارَكْنا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِن آياتِنا إنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ 1 وَ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ وَ جَعَلْناهُ هُدىً لِبَنِي إسْرائِيلَ ألاَّ تَتَّخِذُوا مِنْ دُونِي وَكِيلاً 2 ذُرِّيَّةَ مَنْ حَمَلْنا مَعَ نُوحٍ إنَّهُ كانَ عَبْداً شَكُوراً 3 وَ قَضَيْنا إلى‏ بَنِي إسْرائِيلَ فِي الْكِتابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الأَرْضِ مَرَّتَيْنِ وَ لَتَعلُنَّ عُلُوًّا كَبِيراً 4 فَإذا جاءَ وَعْدُ اُولاهُما بَعَثْنا عَلَيْكُمْ عِباداً لَنا اُولِي بَأسٍ شَدِيدٍ فَجاسُوا خِلالَ الدِّيارِ وَ كانَ وَعْداً مَفْعُولاً 5 ثُمَّ رَدَدْنا لَكُمُ الْكَرَّةَ عَلَيْهِمْ وَ أمْدَدْناكُمْ بِأمْوالٍ وَ بَنِينَ وَ جَعَلْناكُمْ أكْثَرَ نَفِيراً 6 إنْ أحْسَنْتُمْ أحْسَنْتُمْ لِأنْفُسِكُمْ وَ إنْ أسَأتُمْ فَلَها فَإذا جاءَ وَعْدُ الآخِرَةِ لِيَسُوؤُا وُجُوهَكُمْ وَ لِيَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ كَما دَخَلُوهُ أوَّلَ مَرَّةٍ وَ لِيُتَبِّرُوا ما عَلَوْا تَتْبِيراً 7 عَسى‏ رَبُّكُمْ أنْ يَرْحَمَكُمْ وَ إنْ عُدْتُمْ عُدْنا وَ جَعَلْنا جَهَنَّمَ لِلْكافِرِينَ حَصِيراً 8 إنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أقْوَمُ وَ يُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصَّالِحاتِ أنَّ لَهُمْ أجْراً كَبِيراً 9 وَ أنَّ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ أعْتَدْنا لَهُمْ عَذاباً ألِيماً 10
به نام خداوند بخشايندة مهربان. سبحان است آن كسي كه بنده‌اش (محمد) را شبانه از مسجد الحرام به سوي مسجد الاقصي سير داد ــ (مسجدي) كه در پيرامونش بركت نهاديم ــ تا آياتمان (معجزاتمان) را به وی بنمايانيم، همانا كه او خدای شنوا و بينا است 1 و به‌ موسي‌ كتاب‌ داديم‌ و آن‌ را براي‌ بني‌اسرائيل‌ سبب‌ هدايت‌ ساختيم،‌ كه‌ بجز مرا وكيل‌ (سرپرست‌) مگيريد 2 ــ به این سبب که (آنها) از ذرية كسی هستند كه‌ با نوح‌ (در كشتي)‌ حمل ‌كرديم‌ كه‌ او بندة‌ شاكري‌ بود ــ 3 و براي‌ بني‌اسرائيل‌ در كتاب‌ (تورات‌) حکم کرديم‌ كه ‌محققاً‌ شما دو نوبت‌ در (این) زمين‌ فساد كرده‌ و گردن‌كشي‌ بزرگي‌ مي‌كنيد 4 پس‌ هنگامي‌ كه‌ موعد اول‌ رسيد بر شما مخلوقاتي‌ از خودمان‌ را كه‌ بسيار زورمندند برانگيختيم‌، پس (شما را) در ميان‌ شهرها جست‌وجو (و تعاقب‌) كردند و اين‌ وعده‌ به انجام رسید 5 سپس‌ (اوضاع‌) براي‌ شما برگشت تا بر آنها بتازيد، و با اموال‌ و پسران‌ بر شما امداد كنيم‌ و شما را در نفرات‌ كثرت‌ بخشيم 6 (پس) اگر نيكي‌ كنيد به‌ سود خويش‌ نيكي‌ كرده‌ايد و اگر بدي‌ كنيد پس‌ (عقوبت‌ آن‌) بر‌ خودتان‌ است. هنگاميكه‌ وعدۀ ديگر (دوم‌) آمد، پس براي‌ آن‌ است‌ كه‌ (از اندوه‌) روی شما‌ را زشت‌ گردانند و براي‌ آنكه‌ وارد مسجد (الاقصي‌) شوند چنانكه‌ نوبت‌ اول‌ بدان‌ داخل‌ شده‌ بودند و براي‌ آنكه‌ بر آنچه‌ دست‌ يابند نابودش كنند، نابود كردني 7 شايد پروردگارتان‌ بر شما رحم‌ آورَد و اگر بازمی‌گشتيد (توبه‌ می‌كرديد) ما هم‌ باز مي‌گشتيم‌ (به‌ شما اقبال مي‌كرديم‌)، و (البته) جهنم‌ را زندان‌ كافران‌ ساخته‌ايم‌ 8 همانا اين‌ قرآن‌ آن (قومي)‌ را كه‌ استوارتر است‌ هدايت ‌مي‌كند و به‌ مؤمناني‌ كه‌ كارهاي‌ شايسته‌ مي‌كنند بشارت‌ مي‌دهد كه‌ براي‌ ايشان ‌پاداشي‌ بزرگ‌ (مهيّا) است 9 و اینکه کسانی که به روز پسین ایمان نمی‌آورند عذاب دردناکی برای ایشان آماده کردیم 10



اين‌ پيش‌گويي‌ خداوند حکیم در تورات ــ كه حضرتش در اینجا براي مسلمانان بازگو فرموده ــ حقيقتاً‌ نوعي‌ تحذير و اتمام‌ حجت‌ بر یهود بوده است‌ تا خوف ‌خداوند ذوالجلال را هميشه‌ در دل‌ داشته‌ باشند. وليكن‌ بايد گفت‌ كه‌ آنچه‌ خداي‌ تعالي‌ تحذير داده‌ بود في‌الواقع‌ همگي‌ رخ‌ داده‌ و دشمنان قوم‌ يهود در دو نوبت‌ معبد مقدس‌ اين‌ قوم‌ را نیز تخریب‌ كرده‌اند. به این ترتیب خداوند به یهود فهمانده است که عبادت آنها را نمی‌خواهد و این زمین مقدس را به اقوامی که بهتر از آنها باشند خواهد داد. شش قرن بعد، با ورود‌ اسلام‌ به فلسطین مسجدی بر زمین‌ مقدس آن‌ معبد‌ ساخته‌ شد و همانطور كه‌ قرآن‌ مسمّي‌ فرموده‌ بود «مسجد الاقصي»‌ نام‌ گرفت‌ (اسراء/ 1). با این نامگذاری خداوند خبر داده است که مردم از اقصی نقاط زمین برای زیارت این مسجد به آنجا خواهند رفت.

*دلایل مفسران برای عدم وقوع دو عقوبت
آنچه باعث شده است تا عده‌اي از محققان علي‌رغم تمام دلايل و شواهد موجود در متن آیات، به عدم وقوع آن افساد و عقوبت‌ها قائل شوند تنها دو دليل است. نخست، احاديثي است كه عمدتاً در تفاسير روايي و اخباری، در ذيل اين آيات شريفه نقل می‌شود. در این احادیث، جمله به جملة اين آيات به تاريخ اسلام ربط يافته و مصداق آن فساد‌ها را نيز در بني‌اميه و امثالهم دانسته، و اينكه عقوبت‌هاي خداوند بر يهود و دخول در مسجد نيز به دست حضرت قائم(عج) و ياران مؤمن او صورت خواهد گرفت. و دليل دوم عبارت «عِباداً لَنا» در آية پنجم است كه ظاهراً به «بندگان خوب خداوند» و احتمالاً به ياران حضرت صاحب الزمان(عج) اشاره دارد.

*نقل دلیل اول و ردّ آن

به عنوان مثال، در تفسیر نورالثقلین (ج 3، ص 138) در ذیل آیات مورد بحث سورة اسراء به نقل از جلد هشتم الکافی آمده است:
77- في روضة الكافي عدة من أصحابنا عن سهل بن زياد عن محمد بن الحسن بن شمون عن عبدالله بن عبد الرحمان عن عبد الله بن القاسم البطل عن أبي عبد الله عليه السلام في قوله تعالى: ﴿وَ قَضَيْنا إِلى‏ بَنِي إسْرائِيلَ فِي الْكِتابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الأَرْضِ مَرَّتَيْنِ﴾ قال: قتل علي بن أبي طالب و طعن الحسن عليه السلام ﴿و لَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كَبِيراً﴾ قال: قتل الحسين عليه السلام ﴿فَإِذا جاءَ وَعْدُ أُولاهُما﴾ فاذا جاء نصر دم الحسين ﴿بعثنا عِباداً لَنا أُولِي بَأْسٍ شَدِيدٍ فَجاسُوا خِلالَ الدِّيارِ﴾ قوم يبعثهم الله قبل خروج القائم فلا يدعون وترا لآل محمد صلى الله عليه و آله الا قتلوه ﴿و كان وعد الله مفعولا﴾ خروج القائم عليه السلام ﴿ثُمَّ رَدَدْنا لَكُمُ الْكَرَّةَ عَلَيْهِمْ﴾ خروج الحسين عليه السلام في سبعين من أصحابه عليهم البيض المذهب لكل بيضة و جهان المؤدون الى الناس ان هذا الحسين قد خرج لا يشك المؤمنون فيه و انه ليس بدجال و لا شيطان، و الحجة القائم بين أظهرهم، فاذا استقرت المعرفة في قلوب المؤمنين انه الحسين عليه السلام جاء الحجة الموت فيكون الذي يغسله و يكفنه و يحنطه و يلحده في حفرته الحسين بن على عليه السلام، و لا يلي الوصي الا الوصي. (عروسی حویزی، تفسیر نورالثقلین، ج 3، ص 138)
اما حقيقت این است که پيروان اين نظر، ميان «تفسير» و «تأويل» قرآن خلط كرده‌اند. چرا كه اين روايات شريف همانطور كه از متنشان پيداست در بيان «تأويل» اين آيات بوده‌اند. مثلاً در آنچه حسين بن حمدان الخطيبي در کتاب هداية الكبري نقل كرده، یک از شاگردان امام صادق¬(ع) به نام مفضّل بن عمر در مقام سائل صرفاً از «تأويل» آية پنجم سورة اسراء پرسيده است (الهداية الکبری، بیروت، موسسة البلاغ، 1411 ق، ص 421). چنانكه در ادامة همين حدیث نیز حضرت امام صادق¬(ع) «تأويل» آية شريفة ﴿وَ نُريدُ أن نَمُنَّ عَلَى الذينَ ٱستُضْعِفوا في ٱلأرض …﴾ (قصص/ 5) را بر اهل بيت پيامبر(ص) تطبيق فرموده‌اند.
در بحارالانوار نیز «تأويل» آية ششم از سورة اسراء از امیر¬المؤمنین¬(ع) منقول است که آن حضرت آیه را بر حوادث آخرالزمان در شهر کوفه تطبیق فرموده‌اند (بحارالانوار، ج 52، صص 272 و 273، ح 167). مضافاً كه در هيچ كجا از متن اين روايات، ذكري از «يهود» نشده است، كه البته بر خلاف ظاهر این آيات است. لكن اين موضوع با «تأويلي» دانستن روايات مذکور سازگار می‌آید. چون در «تأويل» قرآن ــ كه به تصريح آیه هفتم از آل‌عمران، علمِ آن فقط در نزد خداوند متعال و راسخون در علم يعني حضرت رسول اكرم(ص) و ائمة معصومين عليهم‌السلام است ــ ميان لفظ قرآن و تأويلش هيچ دلالت روشن و واضحي براي ما وجود ندارد؛ آنچه عملاً ميان اين آيات سورة اسراء و روايات مورد بحث نيز رخ نموده همین است.



بنا به فرموده آيت‌الله جوادي آملي، تفاوت ديگر ميان «تفسير» و «تأويل» قرآن در اين است كه تفسير از مقوله علم است، اما تأويل قرآن از جنس عين و وجود خارجي است. لهذا به تصريح خداوند متعال، روزي در آيندة اين جهان تأويل كل قرآن خواهد آمد (اعراف/ 53 ــ يونس/ 39). چنانكه در آيات شريفة متعددي در سورة مباركة يوسف «تأويل» به همين معنا و مفهوم به كار رفته است، يعني تحقق يافتنِ تقديرِ پيشينِ خداوند در عالم خارج (يوسف/ 6 و 21 و 36 و 37 و 44 و 45 و 100 و 101).

*نقل دلیل دوم و ردّ آن
اما دليل دوم قائلان رأی فوق را نيز قرآن تأييد نمي‌كند. چون همانطور كه علامه طباطبايي در تفسير شريف الميزان در ذیل این آیات مؤكد نموده، عبارت «عِباداً لَنا» بر مؤمن بودن آن «عباد» دلالت ندارد و كفّار نيز در واقع «بندگان» خداي تعالی به حساب می‌آیند. حضرت علامه در ضمن ردّ نظر امین الاسلام طبرسی در مجمع البیان، فرموده‌اند كه لازم نيست مجازات الهي هميشه به دست مؤمنان صورت گيرد، آن هم در مثل اين آيه، كه اين بندگان را به وصف بأس و شدت خونريزي توصيف نموده است. قول آيت‌الله جوادي آملي در درس خارجِ تفسير خود نيز، مؤيد با قول استادشان حضرت علامه طباطبايي است.
برخي از تفاسير همچون مجمع ‌البيان طبرسي اين روايات «تأويلي» را با «تفسير» اين آيات خلط كرده‌اند. آيات ديگري نيز در قرآن مجيد در بيان ماجراهاي انبياي خداوند نازل گشته و ائمة هدي «تأويل» آنها را در دوران آخرالزمان فرموده‌اند، ليكن ما عموماً در آنها چنين خطاهايي مرتكب نمي‌شويم. مانند قصص/ 5 ﴿و نُريدُ أن نَمُنَّ عَلَى الذينَ ٱستُضْعِفوا في ٱلأرض …﴾ كه در خصوص فرعون و بني‌اسرائيل نازل شده ولي «تأويل» آن در حوادث آخرالزمان است. همچنين است در آية شريفة ﴿بَقيتُ الله خيرٌ لَكُم إن كُنتُم مؤمِنين﴾ (هود/ 86) كه در ماجراي حضرت شعيب(ع) و قوم اوست، لكن «تأويل» آن در منجي آخرالزمان است.
در خصوص كلمة «عِباداً لَنا» در اسراء/ 5 همچنین بايست بگوييم كه كلمة «عباد» در قرآن اصولاً به معناي «عباد تكويني» به كار رفته و شامل تمام مخلوقات خداوند مي‌شود. مثلاً در آية 17 از همين سورة اسراء آمده است: ﴿وَ كَفي بِذُنوبِ عبادِهِ خبيراً بصيراً﴾. و همچنين در سبأ/ 13 فرموده است: ﴿وَ قليلٌ مِن عبادِيَ الشَّكور﴾. اضافه شدن «لام ملكيّت» به كلمة «عباد» مسئله را واضح‌تر کرده است. چنانكه در آية ‌الكرسي و بسياري از آيات كريمة قرآن مؤكد گشته كه هر چه در آسمان و زمين وجود دارد همه از آنِ خداوند متعال است: ﴿لَهُ ما في السَّمَواتِ و الأرض﴾ (بقره/ 255 – نساء/ 131). و اين مالكيت خداوند استثناء ندارد و نفوس ما انسان‌ها را نيز شامل مي‌شود: ﴿ألا إنَّ لِلّهِ مَنْ في السمواتِ و مَنْ في الأرض﴾ (يونس/ 66 – روم/ 26). در اسراء/ 7 مذكور است كه آن «عباد» بر هرچه دست يابند آن را ويران مي‌كنند: ﴿وَ لِيُتَبِّرُوا مَا عَلَواْ تَتْبيراً﴾. اين از آداب مسلمانان و مؤمنان نيست كه در جهاد با کفار، زنان و كودكان و پيران را بكشند يا بناها را ويران نموده و درختان را قطع كنند.  
اما اين امر مي‌تواند از مقولة تسلط ظالمان بر ظالمان باشد كه حكم كلي‌اش در آیة 129 از سورۀ انعام مذكور است. در تورات کنونی نيز عقوبت‌هاي خداوند بر قوم يهود با تسلط يافتن اقوام خونريز و كافر بر ايشان تحذير و پيشگويي شده، و در عمل نیز به همانطور واقع گشته است. اين حقيقت در قرآن مجيد هم مذكور و مؤكّد است. خداوند سبحان در سورة اعراف پس از ذكر ماجراهاي اصحاب سبت و مسخ ايشان به بوزينگان، از اخبار خود به يهود در برانگيختن كساني كه ايشان را پيوسته معذب دارند حکایت کرده است: 
وَ إذْ تأذَّنَ ربُّك لَيَبعَثَنَّ عليهم إلي يومِ القيامةِ مَن يَسُومُهُم سوءَ العذابِ، إنَّ ربَّك لَسَريعُ العِقاب و إنَّهُ لَغَفورٌ رحيمٌ * وَ قَطَعْناهُم في الارضِ اُمَماً، مِنهُمُ الصّالحونَ و منهُمُ دونَ ذَلك، و بَلَوناهُم بالحَسَناتِ وَالسّيِئَاتِ لَعَلَّهُم يَرجِعون *  (اعراف/ 167 و 168) 
در مجموع مي‌توان گفت كه کلمة «عباد» در اين آیه حتی به انسان‌ها محدود نگشته و مي‌تواند شامل حيوانات درنده و بيماري‌هاي مهلك و حتي قحطي و گرسنگي نيز باشد، چرا كه همة اينها در يد قدرت حق تعالي است و خداوند می¬تواند با اینها بندگان خاطی را عقوبت کند. مثلاً توجه کنید که چطور خداوند سبحان در موارد بسیاری واقعة قحطی در میان یک قوم را به خود نسبت داده است، (نگا. اعراف/ 130 ـ نحل/ 112 ـ یوسف/ 46 تا 56).
اين حقيقت در نساء/ 131 مذكور است و خداوند تعالي در آنجا از توصية پيشين خود به يهوديان به رعایت تقواي خود خبر می‌دهد و همانجا مسلمانان را نیز بدین حقیقت امر فرموده، مؤکد مي‌دارد كه اگر كافر شويد همة آنچه در آسمان‌ها و زمين است در اختيار خداوند غني و حميد است:
و لِلَّهِ ما في السَّماواتِ و ما فِي الأرضِ و لَقَد وَصَّيْنَا الَّذِينَ اُوتُوا الْكِتابَ مِن قَبلِكُم و إِيَّاكُم أنِ اتَّقُوا اللَّهَ و إِن تَكْفُرُوا فَإنَّ لِلَّهِ ما في السَّماواتِ و ما في الأرضِ و كانَ اللهُ غَنِيًّا حَمِيداً.

*دلایل دیگری از قرآن برای وقوع دو عقوبت
به جهت ادله ديگر براي اثبات وقوع آن دو عقوبت يهود، مي‌توان به آيات مشابه در قرآن رجوع كرد. آياتي همچون مائده/ 71 كه مختصراً به این موضوع اشاره می‌کند، خصوصاً که عقوبت دوم با رسالت حضرت عيسي(ع) مقارن بوده است:
وَ حَسِبُوا ألاَّ تَكُونَ فِتنَةٌ فَعَمُوا و صَمُّوا ثُمَّ تابَ اللهُ عَلَيهِم ثُمَّ عَمُوا و صَمُّوا كَثِيرٌ مِنهُم و اللهُ بَصِيرٌ بما يَعمَلُون‏ * لَقَد كَفَرَ الَّذينَ قالُوا إنَّ اللهَ هُوَ الْمَسيحُ ابْنُ مَريَمَ و قالَ الْمَسيحُ يا بَني إسرائيلَ اعْبُدُوا اللهَ رَبّي و رَبَّكُم‏ … (مائده/ 71 و 72).
و پنداشتند كه عقوبتى نخواهد بود، پس كور و كر شدند. آنگاه خدا توبه‏شان بپذيرفت. باز بسيارى از آنها كور و كر شدند. هر چه مى‏كنند خدا مى‏بيند. (71) به تحقيق آنان كه گفتند كه خدا همان مسيح پسر مريم است، كافر شدند. و مسيح گفت: اى بنى اسرائيل، الله پروردگار من و پروردگار خود را بپرستيد…
همچنين آيات دیگری از قرآن به عقوبت‌هاي خداوند بر يهود در مدت اقامت ايشان در ارض مقدس دلالت دارند مانند: مائده/ 12 و 13 – ابراهيم/ 7 – نحل/ 112 تا 119 – إسراء/ 104 – طه/ 81.
بنابراين مي‌توان گفت كه وقايع مذكور در إسراء/ 5 و 7 عملاً در قوم يهود با حملة بخت‌النصر در سال¬ 586 ق.م. و تيتوس به سال 70 م. به وقوع پيوسته و آن دو نوبت از تأدیب این قوم محقق شده است. ليكن «تأويل» این آیات قرآن در آخرالزمان با ظهور حضرت صاحب‌الزمان(عج) و ياران پولادين او خواهد آمد.

*پی‌نوشت
1 . براي تفصيل مطلب نگا. حشر/ 5 و تفاسير ذيل آن، که یهود بنی¬نضیر از چند شاخه¬ای که مسلمانان از درختان ایشان به دستور پیامبر و با وحی خدا قطع کردند اینطور استدلال می¬کردند که تو پیامبر خدا نیستی چونکه در جنگ شاخة درختان را قطع کرده¬ای. و خداوند متعال در همان سوره پاسخ ایشان را داده است. در تورات یهود نیز این دستور عدم قطع درختان به وقت جنگ و جهاد مذکور است. نگا. سفر تثنيه 20/ 19

 نظر دهید »

زیر بار حرفهای تو

08 مرداد 1392 توسط میرعیسی خانی
امن ترین لحظه ی زندگی ام
- آن لحظه ای که حس می کنم حتماً صدای مرا می شنوی و پاسخ می گویی-
لحظه ای است که بعد از یک شب بیداری
گوشه ی مسجد
بین تمام بنده های خوبت
شرمنده از تمام کارهایی که کرده ام

زیر سایه ی قرآن،
پناه می گیرم
و تو را
به آنچه گفته ای
قسم می دهم.

آن لحظه؛
زانو بغل گرفته زیر قرآن کوچک روی سرم
انگار
چتر بزرگی
به وسعت آسمان
بر سرم سایه انداخته است.

آن لحظه
دلم
به تمام وعده های ریز و درشت زیبا
به تمام وقتهایی که سوگند خورده ای
به تک تک «بسم الله الرحمن الرحیم» ها
گرم گرم
است.
انگار نمی توانم
توبیخ ها و سرزنش ها و دوزخهای تو را
در شب بخشش
زیر بار حرفهای محبت آمیزت
هضم کنم.

آن لحظه
لبخند می زنم
با یاد لطفهایی که در حق بندگانت کرده ای
به سلیمان نبی در نعمت بخشیدن،
به خلیل الله، در سرد کردن آتش،
به موسی عمران، در گذر از سختیها،
به عیسی مسیح، در فرار از مرگ،
به یوسف پیامبر در آزادی از زندان،
به حضرت یعقوب در شنیدن بوی پیراهن دوست،
به محمد (ص)، کوثر!
و به خود می نگرم.
در شبی که آن را نمی فهمم
دست گشوده به درگاه تو
با التماس دعای زیر لب…
و قدر می دانم.

آن لحظه
با دل گرم گرم
با لبخندی که پایان نمی پذیرد،
با باوری که بال می گشاید
می دانم:
تا قرآن
بالای سرم بماند
زیر سایه ی امن تو می مانم…

پ.میعاد

 نظر دهید »
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

تنها یک دقیقه

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

موضوعات

  • همه
  • عرفانهای نو ظهور
  • ولایت فقیه
  • جنگ نرم
    • رسانه
    • اسباب بازی
    • فضای سایبری
  • معرفی کتاب
  • سبک زندگی
  • مناسبت ها
  • نقد فیلم


دریافت کد همین آهنگ برای وب
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس