تنها یک دقیقه

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

مادری بود و جوان رفت ...

14 مهر 1392 توسط میرعیسی خانی
عده ای بی سر و پا، دور و برش خندیدند
پاسخ ناله و سوز و جگرش، خندیدند


مادری بود و جوان مرگ شد و آخر کار
همچنان فاطمه بر چشم ترش خندیدند

همچو بسمل شده ای دور خودش می پیچید
به پریشان شدن بال و پرش خندیدند

درد پیچیده به پهلویش و از هر دو طرف
دست می برد به سوی کمرش، خندیدند

آمده بر سرش اینجا کمی از داغ حسین
همگی جمع شدند دور سرش خندیدند

یک نفر نیست که از خاکِ سرش بردارد
بر نفس های بدون اثرش خندیدند

زهر اثر کرده و رویش به کبودی زده است
بدنظرها به خسوف قمرش خندیدند

دست پا می زند و نیست کنارش پدری
تا ببیند به عزای پسرش خندیدند

کربلا جسم علی پخش به صحرا شده بود
لشگری دور تن مختصرش خندیدند

هر چه می گفت حسین “یاولدی یاولدی…”
عده ای بی سر و پا دور و برش خندیدند

قاسم نعمتی

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 1 نظر

موضوعات: مناسبت ها لینک ثابت

نظر از: صداقت...! [عضو] 
  • گهر عمر
  • محله با صفا
  • قلب های صبور!
  • و خدایی که در این نزدیکی است
  • این قوم نینوای تو را مشق می کنند
  • شعر بلاگ
  • ال لايب

زیبا بود و اثر گذار. امیدوارم در دنیا و آخرت مورد تایید امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف باشیم.

1392/07/14 @ 17:46


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

تنها یک دقیقه

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

موضوعات

  • همه
  • عرفانهای نو ظهور
  • ولایت فقیه
  • جنگ نرم
    • رسانه
    • اسباب بازی
    • فضای سایبری
  • معرفی کتاب
  • سبک زندگی
  • مناسبت ها
  • نقد فیلم


دریافت کد همین آهنگ برای وب
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس