2- دوران پس از مسیحیت
خانواده در غرب پس از ظهور مسیحیت، بنا به شرایط زمانی و موقعیت تاریخی دارای جایگاه و تعاریفی متفاوت است، که به طور مجزا به آنها پرداخته می شود.
الف- دوران حکومت روم میسحی
با گرویدن کنستانتین اول به مسیحیت و تبدیل شدن آن به دین رسمی غرب، خانواده ثبات اخلاقی قابل ملاحظه ای به خود گرفت. در این دوران خانواده فقط دارای جنبه اخلاقی و به معنی پیوند دو جنس مخالف با رعایت قواعد و قوانین شرعی اخلاقی و دینی بوده است. به خاطر حکومت مقتدرانه رومی ها بر اکثر جوامع بشری غربی و حکومت قانون مسیحی بر جامعه، خانواده دارای تعریفی واحد و جایگاهی مبتنی بر شریعت مسیحی بوده است.
ب- سقوط روم، دوران حکومت کلیسا
با سقوط تمدن رومی توسط اسلاوها(Slavs )، جهان غرب تا مدتی دچار دوره فرسایشی و هرج و مرج فراگیر شد. به دنبال آن بی بند و باری جنسی و فحشاء به یک سنت تبدیل شد تا زمانی که کلیسای روم توانست باری دیگر قدرت خود را بر سرتاسر جامعه غرب بگستراند.
از این دوران به عنوان “هزاره تاریک"یا “قرون وسطی” نیز یاد می شود. در این عصر خانواده دارای تفسیری به شدت سخت گیرانه و غیر قابل سقوط بود، زیرا مسیحیت با شرعی ندانستن طلاق، ازدواج را پیوندی ابدی تعریف می کرد، تعریفی که در دراز مدت موجب انحطاط اخلاقی جامعه مسیحی شد.
3- سقوط قدرت کلیسا، پیدایش رنسانس
با سقوط حکومت کلیسا در اروپا، عصر جدیدی پدید آمد. عصری که بعدها عصر رنسانس یا همان تولد مجدد نامیده شد. با آغاز عصر رنسانس تمام ارزش های مسیحی و اخلاقی در اروپا شروع به فروپاشی کرد. این فروپاشی ها عامل تشکیل طبقه جدیدی به نام روشنفکران شد. ماهیت و ذات این طبقه جدید در تاخت و تاز به ارزش های مذهبی و اخلاقی بود.
این طبقه متناسب با جو ضد اخلاقی آن روزگار، توجه زیادی را به خود جلب کرد و مشتاقانی زیادی برای پیوستن به خود داشت. مشتاقانی که کلید ورودشان تاختن به ارزش های اخلاقی و مسیحی بود. رنسانس نوای تولد مجدد تفکرات رومی بود، تفکر و فرهنگی که از آثار هنری آن تا اساطیرش، غرق در برهنگی بودند. برهنگی ای که بار دیگر در اروپا تمام ابعاد زندگی مردم جامعه را در برگرفت.
4- قرن 16 و17
قرون 16و 17 دوران پیدایش کشورها و معنا پیداکردن مرزهای جغرافیای بود. در این زمان بود که فرانسه، اسپانیا، پرتغال، آلمان، امپراطوری اتریش – مجارستان، بریتانیا و … رسمیت یافتند و توانستند تا حدی خود را از حکومت معنوی رم مستقل کنند.
در این ایام اسپانیا و پرتغال که تحت کنترل حکومت های پادشاهی بودند، بیشترین پایبندی را به اصول تعریف شده از خانواده توسط واتیکان، داشتند و همچنان سعی بر احیای ارزش های مسیحی می کردند. در فرانسه که تحت سلطنت خاندان لویی ها بود نیز نهاد خانواده به خاطر تمدن قدرتمند فرانسوی تا حدی مبتنی بر ارزش های اخلاقی و مسیحی بود.
بطور کلی در این قرون با وجود سقوط کامل سلطه رم، ارزش های اخلاقی هم چنان در جوامع اروپایی حکمفرمایی داشت. بالاخص با ظهور فلاسفه اخلاق مدار که خط و مشی امثال کانت را در پیش گرفته بودند، خانواده در این جوامع همچنان نهادی مقدس و حائز اهمیت محسوب می شد.
5- دوران انقلاب صنعتی
اروپای پس از انقلاب صنعتی از یکسو تحت تاثیر فرهنگ طبقه اشراف و نخبگان قرار داشت که همچنان ارزش های اخلاقی و تقدس مسیحیت را پاس می داشت، و از سوی دیگر تحت الشعاع انقلاب خونین فرانسه قرار گرفت که طی آن پردههای اخلاق و وجدان بشری دریده شد.
در این دوران نهاد خانواده هر چند به خاطر فجایع ناشی از انقلاب کبیر و شورش های طبقاتی دستخوش لرزه هایی شد، اما همچنان پایگاه اجتماعی خود را حفظ کرد. هر چند که در این عصر رنگ و بوی مسیحی از تفسیر این نهاد کاسته شد، اما همچنان خانواده بر پایه ارزش های اخلاقی بر پا ماند.
6- جنگ جهانی اول و دوم
از این ایام خانواده سیر سقوط و انحطاط خود را آغاز کرد. جنگ های خونین تمام غرب را به آتش کشیده بود. ظهور تفکرات نازیسم و کمونیسم در دو سوی اروپا که هر دو هنجارهای اجتماعی را زیر پا می گذاشتند، و انقلاب خونین روسیه علیه حکومت تزارهای مورد تصدیق کلیسای ارتودکس، به طور کلی باعث فروریختن تمام هنجارهای اخلاقی به خصوص تقدس و محوریت نهاد خانواده گشت.
با وقوع دو جنگ جهانی و تبدیل شدن اروپا به سرزمینی از هر نظر مرده، بار دیگر زوال اخلاق در اروپا پدید آمد. بویژه پس از جنگ جهانی دوم که کشورهایی همچون آلمان که تقریباً نسل مردان جوانشان منقرض شده بود، پذیرای عیاشی های سربازان انگلیسی، آمریکایی و روسی بودند.