تنها یک دقیقه

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

جنگ دائمی اسلام و دشمنانش

الفتنة اکبر من القتل و لایزالون یقاتلونکم حتی یردّوکم عن دینکم إن استطاعوا - بقره / 217

امام خمینی (ره): نکتۀ مهمی که همۀ ما باید به آن توجه کنیم و آن را اصل و اساس سیاست خود با بیگانگان قرار دهیم ، این است که دشمنان ما و جهانخواران تا کی و تا کجا ما را تحمل می کنند و تا چه مرزی استقلال و آزادی ما را قبول دارند. به یقین آنان مرزی جز عدول از همۀ هویت ها و ارزش های معنوی و الهی مان نمی شناسند. به گفتۀ قرآن کریم هرگز دست از مقاتله و ستیز با شما بر نمی دارند مگر اینکه شما را از دین تان برگردانند. ما چه بخواهیم و چه نخواهیم صهیونیست ها و آمریکا و شوروی در تعقیبمان خواهند بود تا هویت دینی و شرافت مکتبی مان را لکه دار نمایند. آری اگر ملت ایران از همۀ اصول و  موازین اسلامی و انقلابی خود عدول کند و خانۀ عزت و اعتبار پیامبر و ائمه معصومین - علیهم السلام- را با دست های خود ویران نماید ، آن وقت ممکن است جهانخواران او را به عنوان یک ملت ضعیف و فقیر و بی فرهنگ به رسمت بشناسند ولی در همان حدی که آنها آقا باشند ما نوکر ، آنها ابر قدرت باشند ما ضعیف ، آنها ولی و قیّم باشند ما جیره خوار و حافظ منافع آنها ، نه یک ایران با هویت ایرانی - اسلامی بلکه ایرانی که شناسنامه اش را آمریکا و شوروی صادر کند ، ایرانی که ارابۀ سیاست آمریکا یا شوروی را بکشد… . - صحیفۀ امام ، ج 21 ، ص 90 و91

خيانت در رأس: فمنيسم، باروري و فاشيسم

25 تیر 1392 توسط میرعیسی خانی

به راستي جاي سؤال دارد! چه شده است كه در چند دهة گذشته، همجنس‌گرايي به خصوص در جامعة آمريكا چنين رشد سرسام‌آوري پيدا كرده است و چگونه است كه هرچه بيشتر مي‌گذرد، آنها يكي پس از ديگري سنگرهايي را كه به طور سنّتي و طبق قوانين، جلوي پيشروي آنها احداث شده بود، در هم مي‌شكنند و پيش‌تر مي‌آيند؟ آن‌طور كه نويسندة اين مقاله مي‌گويد، بي‌ترديد يكي از دلايل رواج همجنس‌گرايي، ترويج آموزه‌هاي فمنيستي در تمام سطوح جامعه و به ويژه در بين زنان جوان است. فمنيسم كه از همان ابتدا مورد حمايت‌هاي مالي گستردة بنيادهاي مختلف و نيز سياست‌گذاران فمنيست و همجنس‌گرا قرار داشت، توانسته است خود را به عنوان پديده‌اي طبيعي مطرح كند و خواستار كسب به اصطلاح، حقوقي شود كه از آنها محروم بوده است. فمنيست‌ها از ابتدا با دامن زدن به آموزه‌هاي دروغيني چون بي‌نيازي زنان از مردان در برآوردن نيازهاي جنسي خود و ترويج استقلال زنان از طريق اشتغال و تقدّم كار بر خانه و خانواده، همواره بر آتش همجنس‌گرايي دميده‌اند.
در سال 1970م. فردريك جف، نايب رئيس سازمان «فرزند دار شدن برنامه‌ريزي شده»، كه حامي مالي آن «راكفر» است، اعلام كرد كه چگونه عوامل اجتماعي براي دستيابي به كنترل باروري بايد مورد استفاده قرار گيرد.
اين عوامل شامل تشويق افزايش همجنس‌گرايي، تغيير تصوير خانوادة ايده‌آل و تشويق زنان به كار در بيرون خانه مي‌شد. اين سازمان توصيه مي‌كرد كه اگر اين برنامه شكست بخورد، بايد آن را با افزودن موادّ كنترل باروري در آب آشاميدني جايگزين كرد.
تنزّل بي‌سابقة خانوادة آمريكايي از دهة 1960م. بدين سو، تصادفي صورت نگرفته است. ما قربانيان يك كارزار جنگ رواني هستيم كه توسط سيا و بنيادها، از رهگذر رسانه‌ها، دولت و تحصيلات كلاسيك انجام گرفته است. آنها مادّة خنثي كننده را در آب آشاميدني فرهنگي ريختند. عنصر اصلي اين مادّه، ترويج همجنس‌گرايي به عنوان يك جايگزين براي تمايل نسبت به جنس مخالف است.
«فمنيسم» كه تحت عنوان «حقوق زنان» تعبير مي‌شود، در واقع يك جنبش همجنس‌بازي زنانه است. اين جنبش، زنان را به طرف اين اعتقاد مي‌راند كه اين جامعه است كه غرايز زنانه را به آنها مي‌آموزد و اين غرايز، شيطاني هستند. اين جنبش به آنها مي‌آموزد كه از مردان بترسند و با آنها رقابت كنند و رضايت را به جاي خانواده، در اشتغال بجويند.
زناني كه زندگيشان را وقف خانواده‌شان مي‌كنند، داراي عالي‌ترين جنبه‌هاي حيات انساني هستند. آنها موجوداتي مقدّس هستند كه عشق و زيبايي را در جهان مي‌پراكنند و به برآوردن نيازهاي روزمرّة واقعي مردان و كودكان تمايل دارند. كوچك شمردن و تحقير كردن اين زنان، تهمت دروغين و شومي است كه سزاوار خود شيطان است. با اين حال اين همان چيزي است كه جنبش فمنيستي به خاطر آن به راه افتاده است، اگر چه خودشان آن را انكار كنند.
بتي فريدمن، مؤسّس فمنيست و ميانه‌روي، اين واقعيّت را پنهان مي‌كند كه يك فعّال كمونيست است؛ او زنان خانه‌دار را با قربانيان اردوگاه‌هاي كار مقايسه مي‌كند. سيمون بوليوار كمونيست، يكي ديگر از مؤسّسان فمنيسم مي‌گفت: نبايد به زنان گفت كه مادري و خانه‌داري را انتخاب كنند، چون آنها حتماً اين گزينه را انتخاب خواهند كرد. بر اساس نظر الن نيليس فمنيست، فمنيسم غايت يك انقلاب در ارزش‌هاي فرهنگي و اخلاقي است … هدف هر اصلاحات فمنيستي، از سقط جنين قانوني گرفته تا برنامه‌هاي مراقبت از كودك، تحليل بردن ارزش‌هاي سنّتي خانوادگي است.
فمنيست‌ها با كدام بخش از ارزش‌هاي خانوادة سنّتي مخالف هستند؟ عشق؟ فداكاري؟ وفاداري؟ امنيّت؟ آماده كردن نسل جديد براي زندگي؟ بي‌دليل نيست كه آنها را «فمي‌نازيسم» خوانده‌اند.
راكفلر از طريق «آي. جي فاربن» بودجة نازيسم را تأمين كرد. او «انجمن بهسازي نژادي» را كه روابط نزديكي با همتاي نازي خود داشت، تأمين مالي مي‌كرد.
راكفلر، آلفرد كينزي، همجنس‌گراي بچّه‌بازي را كه «گزارش كينزي» او جايگزين عشق مبتني بر ازدواج همراه با روابط جنسي تصادفي شد، تأمين مالي مي‌كرد.
راكفلر به تأمين مالي «مطالعات زنان» كه يكي از زمينه‌هاي آموزشي هواخواهان پرشور فاشيستي است كه زهر خود را تحت عنوان عوامل تغيير در جامعه مي‌پراكند، ادامه مي‌دهد.
اين گروه نخبه، همجنس‌گرايي را براي مستقر كردن يك نظم نوين جهاني فاشيستي ترويج مي‌كند. همجنس‌گرايي يك ناهنجاري است كه مشخّصة آن ناكامي در پيوند با يك عضو از جنس مخالف است. همجنس‌گرايي زنانه (فمنيسم) كه زنان را مجبور مي‌كند شبيه مردان باشند (و برعكس)، دستيابي به چنين ارتباطي را دشوار مي‌كند. در نتيجه با اغفال ميليون‌ها مرد و زن، خوشبختي را از آنها گرفته است.
هدف اين گروه نخبه، انتقال قدرت از ملّت ـ كشور، به عوامل خود در سطح جهان است. زماني كه قدرت دمكراتيك ما از دست رفت، اين گروه نخبه، استاندارد زندگي را تقليل خواهد داد. به نابرابري‌هاي اقتصادي در جهان سوم به عنوان طرحي كلّي براي آينده بنگريد. شعار اين گروه نخبه اين است: هرچه براي شما كمتر باشد، براي ما بيشتر خواهد بود.
يك جمعيّت پريشان و غير كاركردي و محروم از تاريخ و فرهنگ خود، سرنوشت خود را در تاريخ تشخيص نخواهد داد. مردان   اخته شده و بي‌دل و جرئت، قادر به مقاومت نخواهند بود.

از مركز راكفلر تا ميدان ويني پگ
زماني كه در «دانشگاه ويني پگ» به طور پاره وقت، انگليسي تدريس مي‌كردم، با سياست‌هاي گروه نخبة پنهان كار، بيشتر آشنا شدم. در آن مقطع، من در حال تحقيق در موضوع عشق بين زن و مرد در آثار دي. اچ لارنس، چخوف و هنري جيمز بودم.
يك مشت از فمنيست‌هاي مبارزطلب، با دفاع من از زنانگي سنّتي مخالفت كردند. آنها نامه‌اي مملو از تهمت به من نوشتند و درآن اتّهام‌هايي را نثار من كردند. كنستانس روك، رئيس دانشگاه، بدون هيچ تحقيقي ادّعاهاي آنها را پذيرفت. دانشگاه به شكايت من نسبت به تبعيض صورت گرفته، اعتنايي نكرد. «كميسيون حقوق بشر مانيتوبا»، كه يك دژ فمنيستي ديگر است، نيز شكايت مرا بدون هيچ تحقيقي رد كرد.
سردبير «ويني پگ سان»، لين كوك رن، من را در قامت مردي پنجاه ساله تصوير كرد كه با اغواي دانشجويان دختر هجده سالة خود، با پرسيدن سؤالاتي دربارة زندگي جنسي آنها، لذّت مي‌برد.
سال گذشته وقتي اين خبر از لين كوك در صفحة اوّل روزنامة ويني پگ نقش بست كه روش استمناي زنان را سر كلاس به دختران چهارده سالة دبيرستاني آموزش مي‌داده است، مشت اين فمنيست همجنس‌گرا باز شد. اين دخترها، براي يك درس تابستاني با عنوان «زن در هنرهاي گوناگون»، ثبت نام كرده بودند؛ امّا به جاي آن، «مقدّمه‌اي بر آشنايي با همجنس‌گرايي زنانه» را به آنها آموخته بودند. روك از اين رفتار خود ابراز ندامت نكرد و فقط گفت، مي‌پذيرد كه اين سن براي آموزش ابزارهاي جايگزين مردان به دخترها، خيلي زود است.
در يك روال عادّي، روك بايد به خاطر اين قانون‌شكني، شغلش را از دست مي‌داد، امّا هيچ اخطاري از طرف وزارت آموزش و ساير مدافعان طرز فكر او در جامعه صادر نشد. روك، تقصيري ندارد چون دستورهاي خود را به طور مستقيم از بالا دريافت مي‌كند.
اين موضوع زماني روشن شد كه جيم كار، مدير اجرايي «شوراي تجاري مانيتوبا» را ديدم. من فكر مي‌كردم كه كارآفرينان پيشتاز استان، نگران هستند كه فمنيست‌ها، نفرت از مردان و تبعيض را به نفع زنان، اقلّيت‌ها و همجنس‌گرايان آموزش دهند، امّا او اين طرز فكر من را رد كرد. يكي از كارهاي قبلي او بيوگرافي نويسي براي داف رابين بوده است. رابين كه يكي از رؤساي پيشين مانيتوبا بود، عضو شوراي روابط خارجي (گروه نخبة بدنة هماهنگ كنندة ايالات متّحده) است. هارتلي ريچاردسون كه رهبر ديرينة جامعة كسب و كار مانيتوبا بوده است، يكي از اعضاي «كميسيون سه جانبه» است. منافع راكفلر، اين بدنه‌ها را براي ترويج دولت جهاني نخبگان تشكيل مي‌دهد و استفن هارپر، نخست وزير كانادا و گري دور، رئيس مانيتوبا، هركدام به نوبت، دور رقص خود را انجام مي‌دهند. در نتيجه، طرّاحان گروه نخبه و اعوان و انصار آنها (در دولت، سيستم آموزشي و رسانه‌ها) فعّالانه در حال ترويج همجنس‌گرايي به منظور بي‌ثبات و خنثي كردن ما هستند. هدف غايي آنها ربودن حقّ زاد و ولد ما به معناي دقيق كلمه است.

سياحت غرب، شمارة 81.

 نظر دهید »

سامری های امت

25 تیر 1392 توسط میرعیسی خانی

هیچ نظام فکری را نمی توان یافت که حقایقی در آن وجود نداشته باشد. حتی باطل ترین نظام ها نیز بهره ای از حقیقت دارند؛ اما این حقایق نمی تواند به گزاره های نادرست ارزش ببخشد، همان گونه که نادرستی این گزاره ها نمی تواند به گزاره های نادرست ارزش ببخشد، همان گونه که نادرستی این گزاره ها نمی تواند از ارزش قضایای صادق بکاهد. نوشتار پیش رو نیز تنها بر آن بخش از گفته ها و کرده های صوفیان و مدعیان عرفان انگشت گذارده است که با مبانی دینی سر آشتی ندارد و هیچ گاه بر آن نیست تا از ارزش عرفان بکاهد و یاعرفان را غیر دینی و یا در تعارض با دین بشمارد و یا مقامی را انکار نماید که انکار مقامات، خود، حجاب بزرگ طریق است.
باطل زشت است و هیچ کس حاضر نیست آن را در آغوش گیرد، پس به ناچار باید خود را بزک کند تا بتواند برای خویش مشتری بیابد. این دغل کاری، آدمیان را فریب می دهد و آنان را به دام می کشاند و در بند می کند. معنویت گرایی و اوج آن، عرفان، نیز به این آفت گرفتار آمده است. معنویت جاذبه دارد و همگان می خواهند همنشین آن باشند. درست است که تاریخ، کم و بیش از افراد و گاه گروه هایی نام برده است که جنبه روحانی بشر را نفی کرده اند؛ اما هیچ گاه این نگاه؛ حکومت نیافت و اصلاً نتوانست فرهنگی غالب و مانا شود و مگر می شود همواره خورشید را نادیده گرفت؟ حتی در جوامع غربی که مدت ها این نیاز سرکوب می شد، گرایش به معنویت گسترش یافته است و اندیشه وران آن سامان این موضوع را در کانون بررسی های خود قرار داده اند؛ ولی این سخن بدین معنا نیست که عرفان از هجوم باطل در امان مانده است و دین، تمام آرایی را که به نام عرفان سند خورده اند، می پذیرد. آن چه امروزه به نام عرفان ذهن های جامعه را به خود مشغول کرده، از جنبه های گوناگون آفت زده است. این انحراف ها را هم می توان در منشا آن یافت و هم در غایتی که برای آن تصور شده است. راه رسیدن به غایت و همچنین موانع راه نیز گاه به اشتباه تبیین شده است که این نوشتار به اختصار به آن ها می پردازد.

خشت اول چون نهد معمار کج (انحراف در منشا عرفان های دروغین)

نگاهی به پیدایش و تطورعرفان در جوامع اسلامی نشان می دهد که آن چه نام عرفان را با خود به یدک می کشد، تنها آبشخور آن دین نبوده است و ریشه پاره ای از آموزه های عارفانه را باید در آن سوی مرزهای دین جست و جو کرد. بررسی های تاریخی نشان می دهد که تصوف و عرفان اسلامی؛ متاثر از فرهنگ های بیگانه بوده است. در اوایل حکومت بنی عباس، گروهی از تارکین دنیا و دوره گردان های هندی و مانوی در عراق و ممالک دیگر اسلامی منتشر شدند و عقاید خاص خود را نشر دادند. خرقه پوشیدن هم از رسوم هندی ها است. بوداییان نیز تاثیر گذاشتند. سیاحان بودایی سرگذشت بودا را منتشر و او را سرمشق زهد و ترک دنیا معرفی کردند.
از جمله شباهت های نزدیک میان بوداییان و مسلک تصوف، ترتیب مقامات است که سالک آرام آرام و به ترتیب از مقامی به مقام دیگر بالا می رود تا به مقام فنا می رسد. مسیحیت هم در تصوف تاثیرگذار بوده است. مسیحیت از راه مرتاضان و فرقه های سیار راهبان به ویژه فرقه های سوریه ای که در اطراف بودند و اغلب از فرقه نسطوریه به شمار می آمدند، بسیار چیزها به صوفیه اسلام آموخته است. (1) تاثرپذیری از فرهنگ های بیگانه با مکتب اهل بیت همخوانی ندارد.
پیشوایان دینی بارها شاگردان و پیروان خود را از زانوی شاگردی زدن در مکتب دیگران بر حذر داشته اند؛ چرا که دیگران علم خویش را از یک منبع مطمئن دریافت نکرده اند و چه بسا آلوده به مطالبی باشد که هر چند در ظاهر زیبا است اما نتایجی سوء دارد که در نگاه نخست فرد بدان پی نمی برد اما گذر زمان آن را برملا می کند؛ ولی علوم اهل بیت علم ناب است و مغشوش به جهالت های علم نما نیست و اصلاً علم و معارف را جز در خانه اهل بیت نمی توان یافت.(2)

عبادت تا کجا؟ (انحراف در غایت)

بی توجهی به مکتب اهل بیت، مدعیان عرفان را به سخنانی واداشته است که حتی در میان معروفین به تصوف نیز مخالفانی داشته است؛ ولی چون با رنگ و لعابی فریبا عرضه شده، خواستگارانی پیدا کرده است. از این مدعیان نقل شده که انسان در مرتبه ای، از تکلیف ساقط است… این ادعا با واکنش تندی روبرو شد. از غزالی منقول است: فردی اگر خیال کند میان او و خدا حالتی است که در آن حالت نماز از او برداشته می شود و نوشیدن شراب برایش حلال است و یا استفاده از اموال سلطان جائر مباح است که برخی از مدعیان تصوف چنین گمانی را دارند؛ بی تردید باید کشته شود.(3) این سخن که امروزه به شکل “مهم این است که دل پاک باشد” ترجیع بند گفته های دلدادگان اباحه گری است، نمی تواند بدون پشتوانه نظری باشد و چون این سخن در فضای اسلامی پخش می شود، حتماً باید پشتوانه ای از آیات قرآن و روایات برای آن ساخت.
در برخی متون، تفاسیری ارائه شده است که چه بسا اسباب سوء استفاده عارف نمایان قرار می گیرد. بزرگانی مانند محقق لاهیجی، انسان هایی زاهد و وارسته بودند که عبارت لیعبدون در آیه «و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون»(4) ( و جن و انس را نیافریدم جز برای این که مرا بپرستند) را به لیعرفون تفسیر کرده اند.(5) این تفسیری به حق و درست است؛ اما توسط برخی از مدعیان عرفان، مستند بی مهری آنان به شریعت قرار گرفته است، به گونه ای که آنان عمل به شریعت را ترک کرده، از انجام عبادت دریغ می ورزند به این بهانه که، غایت خلقت بر اساس این تفسیر، معرفت است و باید برای دست یابی به آن کوشید؛ پس عبادت اهمیت ندارد و اصرار بر آن بی معنا است و سقف اعتبار آن محدود است!
تردیدی نیست که عبادت بدون معرفت علمی بدون روح است؛ معرفت به عبادت ارزش می بخشد، اما این امر نباید دست آویزی برای ترک عبادت باشد. آن چه از ظاهر آیه برمی آید و بزرگان اهل تفسیر هم بدان اشاره کرده اند، اصالت داشتن عبادت است و فرموده اند: حقیقت عبادت، برترین هدف خلقت است. حقیقت عبادت این است که فرد از خود و هر چیزی جدا شود و خدا را یاد نماید. بدیهی است چنین عباداتی مترتب بر معرفت است.(6)
روایات بسیاری همین مطلب را تایید می کند. در روایتی از امام حسین(ع) نقل شده است که فرمودند: خداوند بندگانش را آفرید تا او را بشناسند و چون شناختند او را بپرستند و عبادت کنند و با عبادت خدا از عبادت دیگران بی نیاز شوند.(7)
درباره عبادت و جایگاه آن گاه برخی با استناد به آیه «واعبد ربک حتی یاتیک الیقین»(8) (و پروردگارت را پرستش کن تا این که مرگ تو فرا رسد) ادعا کرده اند که این آیه گویای این است که با حصول یقین، تکلیف نیز برداشته می شود. مرحوم علامه طباطبایی در تبیین تداوم تکلیف تا هنگام مرگ می فرمایند: نوع انسان غایتی دارد که این غایت با جامعه تحقق می یابد. وقتی جامعه شکل می گیرد به قوانینی نیاز دارد که این قوانین پایبند باشد؛ چه این قوانین صلاح جامعه را در پی داشته باشد و چه قوانین عبادی باشد که انسان را به غایت کمالش می رساند. دلیل این پایبندی برای فرد ناقص کمال طلب کاملاً روشن است، چون او باید از این قوانین پیروی کند تا به کمال برسد.
انسان کامل هم باید به این قوانین پایبند باشد؛ زیرا معنای کمال این است که برای وی در دو جنبه علم و عمل ملکه ای حاصل شده است که از این ملکه اعمالی سر می زند که به نفع فرد و جامعه باشد و فرد و جامعه را اصلاح نماید. از این ملکه همچنین عباداتی متناسب و در شأن این معرفت تحقق می یابد که به مصلحت فرد و جامعه است. حال اگر خدا اجازه دهد که چنین فردی از انجام آن قوانین سرباز زند، این وضع منجر به فساد جامعه می شود. از آن گذشته، وقتی یک ویژگی در فردی به ملکه تبدیل شد، خود به خود آثار آن ملکه به منصه ظهور می رسد و نمی توان آن را بازداشت.(9)
ادامه دارد …

پی‌نوشت ها
:
1- دکتر غنی، تاریخ تصوف در اسلام، ج2، ص155- 157
2- کافی، ج1، ص51
3- الاقناع موسی الحجاوی، ج2، ص 210
4- ذاریات، 56
5- شرح گلشن راز، ص 7
6- المیزان، ج18، ص 388
7- ابوالفتح کراجکی، کنزالفوائد، ص 151
8- حجر، 99
9- المیزان، ج12، ص200


منبع:

محمد رضا فلاح، نشریه فرهنگ پویا، شماره 6

 نظر دهید »

حاج‌آقازدگی در حوزه فرهنگ و سایر بلایا

24 تیر 1392 توسط میرعیسی خانی

آدم‌های فرهنگی مهم‌ترند یا کارهای فرهنگی؟ این سوال شبیه مشهورترین سوال تاریخ و بلکه جغرافیا است که اول مرغ بوده یا تخم مرغ!

استادی را دعوت کرده‌بودند که برای کارکنان یک سازمان فرهنگی، حرف‌های فرهنگی بزند و درباره فرهنگ ذهن‌شان را نسبت به مسائل فرهنگی روشن کند، این بماند که چقدر تحت تأثیر کشور محل تحصیل خود یعنی آلمان قرار گرفته‌بود ولی نکته جالب و جذاب ماجرای این کارگاه چند روزه این بود که اصلاً استاد به جای این که درباره ریشه کلمه فرهنگ و ترکیب فر+آهنگ در زبان فارسی و فرهنگ ایرانی حرف بزند درباره کالچر و ریشه آن کالت و این چیزها توضیحات مبسوطی داد و این گام مهمی در آن سازمان فرهنگی بود که فرهنگ را به کارکنان خودش تفهیم کند.

دوست دارم در ادامه نوشتارم به مهم‌ترین آسیب و جدی‌ترین فاجعه در سازمان‌های فرهنگی اشاره کنم ولی خب هر چه به مغزم فشار می‌آورم می‌بینم چیز خاصی نمی‌شود درباره آن نوشت و حرف ویژه‌ای نیز درباره آن نمی‌شود گفت؛ سازمان‌های فرهنگی کشور ما فارغ از تأثیر آقازاده‌زدگی مزمنی که به شکل واضحی بر چهره سازمان‌ها مشهود است دچار درد بزرگی به نام «حاج‌آقازدگی» هستند که این درد دارد فرهنگ را در جمهوری اسلامی به شکل مرگباری تهدید می‌کند.

در توضیح حاج‌آقازدگی هم می‌شود گفت که سیستم‌های فرهنگی در ایران در بیشتر موارد به جای اینکه قانون‌محور و برنامه‌محور و استراتژی‌محور وآینده‌محور و کارمحور باشد‌ «حاج‌آقامحور‌»ند؛ به این معنی که هر چه حاج آقا بگوید باید همان بشود حالا می‌خواهد موافق اصول باشد یا نباشد، امنیت فرهنگی را به خطر بیندازد یا نیندازد، اصلاً کسی از برنامه‌ها استفاده بکند یا نکند، پول هدر برود یا نرود، مهم این است که حاج آقا راضی باشد و این یک دنیا می‌ارزد.

نکته بعدی در ماجرای فرهنگ، نبود نظارت است، معلوم نیست چه کسی باید روی برنامه‌های سازمان‌های مختلف فرهنگی اعم از فعال در داخل و فعال در خارج نظارت کند؛ اصلاً هیچ سنجه‌ای برای بررسی نتایج و تأثیرات فعالیت‌های ریز و درشت فرهنگی وجود دارد؟

کسی هست بپرسد که مثلاً فلان سازمان برای محتوای یک کتاب ۴۰۰ صفحه‌ای ۱۰۰میلیون تومان پرداخت کرده؛ آیا کار درستی کرده یا نه؟

یا فلان سازمان برای گرفتن بودجه بیشتر تیراژ مجلات منتشر شده خود را به جای ۱۴۰۰۰نسخه ۱۵۴۰۰۰ نسخه اعلان کند خوب است یا نه؟

یا فلان سازمان مجلات گیشه‌ای خود را تعطیل کرده و طرز شگفت‌آوری انواع نشریات داخلی در ژانرهای مختلف تولید می‌کند کار خوبی می‌کند یا نه؟

یا فلان سازمان برای تعمیر سایت اینترنتی خود به جای یک میلیون تومان وجه رایج مملکت ۴۰ میلیون تومان وجه رایج مملکت به دوستان پرداخت می‌کند چقدر راه درستی را رفته؟ جایی هست یک شاقول دستش باشد که میزان کجی و راستی سازمان‌های فرهنگی را دربیابد و البته اعلام کند؟

از آمارمحوری هم بگذارید نگویم که آفت همه سازمان‌های ما شده‌است ولی در فرهنگ به دلیل ضعف مورد بالا ماجرا به طرز محسوس‌تری به فاجعه نزدیک‌تر است؛ حالا بماند که فلان مدیر فرهنگی آمار مثلاً علاقه‌مندان به فلان بحث ارزشی را به جای ۴۵ درصد می کند ۷۵درصد و اعلام عمومی‌می‌کند و از این حرکت خود خوشحال هم هست و نمی‌داند که تمام فکرها و برنامه‌ریزی‌های آینده مملکت را تحت‌الشعاع همین کار خود قرار داده‌است.

بگذارید برگردیم به آدم‌های فرهنگی که مسلماً مهم‌تر از کارهای فرهنگی‌اند ولی سازمان‌های ما با ایرادهای بالا کمر به نابودی آدم‌های فرهنگی بسته‌اند؛ باور ندارید؟ بهتر است باور داشته‌باشید چون مثل روز آشکار است که چنین است.

حرف بسیار است و این قلم ناتوان از ادامه این نوشتار؛ ولی مانند همیشه، اصولاً و عموماً به آینده امیدواریم.

منبع: سایت مشرق

 2 نظر

پشمينه‌پوشان مدرن

24 تیر 1392 توسط میرعیسی خانی

«كابوك» در زمان اندكي مريدان بسياري پيدا كرد و پس از چندي ثروت هنگفتي اندوخت اما پيش از خارج شدن از مملكت سكته كرد و درگذشت و شعور باختگان را با حيرت شگرفي تنها گذاشت كه چگونه سلطان شفا از  درمان بيماري خود عاجز مانده است. سه دهه پيش مرد جواني به نام شعبان طاووسي- ملقب به كابوك- مدعي شد با  استفاده از هيپنوتيزم و دسترسي به علوم ماوراءالطبيعه بيماران صعب‌العلاج را شفا مي‌دهد.
«كابوك» در زمان اندكي مريدان بسياري پيدا كرد و پس از چندي ثروت هنگفتي اندوخت اما پيش از خارج شدن از مملكت سكته كرد و درگذشت و شعور باختگان را با حيرت شگرفي تنها گذاشت كه چگونه سلطان شفا از  درمان بيماري خود عاجز مانده است.

جاي خالي عرفان
علاقه جوانان  ايراني به عرفان غيرقابل انكار است اما از آنجا كه بستر مناسبي براي علاقمندان به عرفان ناب فراهم نشده معمولاً دلباختگان عالم كشف و شهود در دام كلاهبرداراني گرفتار مي‌شوند كه با پوسته و پوستين‌هاي عرفان‌نما از راه مي‌رسند و دام ريا بر سر راه خلايق سرگشته مي‌گسترانند.
بازگشت به منابع غني عرفان اسلامي و عرفان شرقي مي‌تواند در بسته شدن دكان كلاهبرداران عارف نما موثر باشد اما متأسفانه در اين خصوص اراده چنداني از سوي متوليان امر احساس نمي‌شود.
در ده سال گذشته مكاتب مجهول وارداتي با عناوين فريبنده‌اي در كشور راه‌اندازي شده و مريدان بسياري نيز يافته‌اند. اين در حالي است كه اصالت عرفان از سوي رسانه‌ها تا حدود بسياري ناديده گرفته شده است.
بسته‌هاي مشكوك عرفاني در شرايطي وارد كشور مي‌شود كه غربي‌ها با تكيه بر عرفان شرق مكاتب جديدي را تأسيس مي‌كنند و با شبيخون زدن به احساسات شرقي نيازهاي روحي و رواني خود را ارضا مي‌كنند.

از «كابوك» تا «رام‌الله
»
پيمان فتاح با نام مستعار «م.ايليا» و لقب پرطمطراق رام‌الله در عرصه عوامفريبي گوي سبقت را از كابوك و هم صنفان وي ربوده است و با ادعايي شگفت‌آور پا به عرصه علوم ماوراء الطبيعه گذاشته است.
فتاح كه به  مدد رسانه‌هاي متعدد و البته غفلت فراگير متوليان فرهنگي كشور، احساسات مذهبي جوانان ايراني را نشانه گرفته در آخرين حركت تبليغاتي با نفوذ به پربيننده‌ترين سايت ايراني قصد دارد به امپراطوري خود وسعت بدهد.
حال با مروري بر شرح احوال او از زبان يكي از مريدان بررسي مي‌كنيم كه اين مراد هزاره سوم چه در چنته دارد.
مريد پاك‌باخته در شرح كرامات رام‌الله مي‌نويسد: «روح خدا در او حلول كرده است و  او خود نوري زنده است كه هرگاه نور روحي خود را بر كسي بتاباند به او زندگي و حيات مي‌دهد و انتقال اين نور از او به بركت و شفاي بيماري‌ها منتهي مي‌شود… كلمات او سرشار از نيروي آفرينندگي و قوه خلاقه است… كيفيت قدرت شفادهندگي او در مقابله با افرادي كه به اين نام مشهورند، غيرقابل مقايسه است. او ارتباط گسترده‌اي با عالم غيب دارد و وجودش مملو از قدرت‌هاي غيبي است. قدرت الهي او در شفاي بيماري‌هاي صعب‌العلاج و حتي علاج‌ناپذير بوده است…»
اين چند سطر فقط گوشه‌اي از درياي تعريف و تمجيد از «م. ايليا» است كه خود را در سايت رسمي با عنوان غلط ‌انداز «معلم جهاني و قطب علوم باطني» معرفي كرده است.
هرچند نمايندگان مجلس شوراي اسلامي چندين‌بار از وزراي كشور و اطلاعات درخواست كرده‌اند تا با سوءاستفاده كنندگان از احساسات مذهبي برخورد كنند  اما رييس مركز مجهول‌المكان (و البته بين‌المللي) علوم باطني آزادانه به فعاليت خود ادامه مي‌دهد و از راه فريب جوانان به ثروت‌اندوزي ادامه مي‌دهد.

قطب در محاق

قطب جديد راه گم كردگان وادي طريقت و معرفت از نهادهاي نظارتي و قانوني هراس چنداني ندارد و به همين دليل آزادانه به فعاليت خود ادامه مي‌دهد. اين قطب جوان با چند شماره تلفن در طول شبانه‌روز آماده پاسخگويي به مريدان است!
البته خانم منشي بزرگترين موسسه علوم باطني!! در پاسخ به تمامي مريدان فقط اين جملات را به زبان مي‌آورد: «منتظر همايش بزرگ ما باشيد. من نمي‌توانم هيچ اطلاعاتي در اختيار شما بگذارم. همه‌چيز در روز همايش مشخص مي‌شود.»
دكتر ايرج خالصي- جرم‌شناس- با اظهار تأسف از فعاليت كلاهبرداران اين‌چنيني به خبرنگار خبرگزاري شهر مي‌گويد: خلاء قانوني به شيادان حوزه ماوراءالطبيعه اجازه سوءاستفاده مي‌دهد. وي در باره خلاء قانوني اين چنين توضيح مي‌دهد: اگر مدعيان شفابخشي و ارتباط با عالم غيب پولي دريافت نكنند، كلاهبردار شناخته نمي‌شوند.
بي‌ترديد فعاليت قطب‌هاي متقلبي نظير «م.ايليا» يا همان رام‌الله در درازمدت اثرات تخريبي بسياري در روح و روان جوانان اين سرزمين به جا خواهد گذاشت و اگر در حال حاضر سر اين چشمه با «بيل» گرفته نشود چند سال بعد با «فيل» هم مسدود نخواهد شد.
تا كنون واكنشي جدي از سوي محافل متولي فرهنگ و عرفان نسبت به اين شيادي آشكار صورت نگرفته است.
اما تلاش خبرگزاري شهر براي انگيزه‌يابي اين قبيل فعاليت‌ها همچنان ادامه خواهد داشت.
در گزارش‌هاي بعدي، باز هم از مدعيان دروغين عرفان و تصوف خواهيم نوشت.           
به نقل از پايگاه اينترنتي شهر

 نظر دهید »

بررسي صدها سال فحاشي مسيحيت به پيامبر اعظم(ص)

24 تیر 1392 توسط میرعیسی خانی

دشمني غرب مسيحي با اسلام، جداي از آن که ميراث ماقبل مسيحي در برخورد شرق و غرب دارد، در نخستين قدم، محصول پيشرفت اسلام در محدوده قدرت امپراتوري روم شرقي از يک طرف و نفوذ اسلام در جنوب اروپا از سوي ديگر در قرون نخستين اسلامي بود.
آن زمان هنوز کليساي ارتدوکس از کليساي کاتوليک جدا نشده بود و غرب يکپارچه در تاريکي و جهل، روزگارش را سپري مي‌کرد. در تمام اين دوره آنچه غرب از اسلام مي‌دانست، بسيار اندک و بر اساس دشمني تمام عيار با آن بود. غرب تا قرن‌ها پس از آن، نه ترجمه‌اي از قرآن مي‌شناخت و نه با شخصيت حضرت محمد (ص) آشنايي داشت. مبناي قضاوت آنان از اسلام ومحمد (ص) افسانه‌ها و شايعات پوچي بود که مبلغان بي سواد وابسته به کليسا ميان مردم منتشر مي‌کردند.
غرب در تمام اين مدت، محمد را به نام «محوند» مي‌شناخت و اين کلمه را – نعوذ بالله مساوق با شيادي و دروغگويي مي‌دانست. در اين دوره بود که به گفته يک محقق، «اسامي محوند يا در مواردي محون، محومت و در فرانسه ماحون و در آلماني ماخمت که با مفاهيمي چون ديو و عفريت و بت مترادفند - از جمله نام‌هايي بودند که توسط نويسندگان دوره‌هاي نمايشي مسيحي و داستان‌هاي عاشقانه و حماسي (رومانس) اروپاي سده دوازدهم ابداع شدند».
در تمام قرون وسطي، حضرت محمد (ص) مظهر شيطان و دجال شناخته مي‌شد و بدترين و رکيک ترين افسانه‌ها توسط کليسا در باره حضرت ختمي مرتبت ميان مردم اروپا انتشار مي‌يافت.
و درست همين حس بود که جنگهاي صليبي را به هدف بازپس گيري سرزمين‌هاي مسيحي از دست مسلمانان به راه انداخت و براي دو قرن و نيم به نام جهاد مقدس و با علامت صليب، عامل قتل صدها بلکه ميليونها انسان شد.
اين زمان بردن نام محمد (ص) همراه با دشنام و هتاکي بود و کسي آن اسم را بدون پسوندهاي دشنام گونه نمي آورد. در اثر شاعر انگليسي ويليام لنگلند با عنوان Piers Plowman که سال 1362 ميلادي به چاپ رسيده «محمد (ص) را مي‌بينم در حالي که در ميان نيروهاي دوزخي در اسفل دوزخ جاي دارد». در اين متن، محمد، يک کاردينال بدعت گزار است که در عربستان مرتد شده و آييني درست کرده است. از نظر اين شاعر، محمد (ص) طلايه دار خيل دجال‌هاست.
يک صد و پنجاه سال پس از آن شاعر انگليسي، ويليام دَنبار شاعر اسکاتلندي، محمد (ص) را رئيس تشريفات جهنم وصف مي‌کند.
در اين دوره، داستانهاي حماسي که در آنها به ستايش اروپا پرداخته مي‌شد، فراوان ساخته شد و دشمن مشترک در همه آنها، مسلمانان بودند. در برخي از اين داستانها آمده بود که محون يعني همان محمد(ص) حکم بتي را دارد که ساراسن‌ها – يعني مسلمانان - آن را پرستش مي‌کنند و مثل مسيحيان که خداي پدر را و يهوديان که يهوه را به کمک مي‌خوانند آنان هم دست به دامن محون مي‌شوند. بدين ترتيب محمد (ص) در ترانه‌ها و متون نمايشي قرون وسطايي اروپا به عنوان يک بت تصوير مي‌شد.
از همه اينها شگفت تر آن که در زبان انگليسي واژه «ممتري» ( Mammetry) از محومت گرفته شده و معناي آن پرستش مجسمه‌ها و تصاوير و يا همان بت پرستي است.
از رکيک‌ترين نوشته‌هاي غرب مسيحي، «کمدي الهي» دانته است. دانته در اين کمدي که آن را تحت تأثير شکست‌هاي صليبي نوشته است، - نعوذ بالله - حضرت محمد (ص) را چون گناهکاري که با دستان خود سينه چاک شده اش را از هم مي‌درد به تصوير کشيده است. از نظر دانته، گناه محمد عبارت بود از: ترويج مذهب دروغين، دعوي نزول وحي که نوعي شيادي کفرآميز بود و بذر اختلاف را در جهان پاشيد.
در آستانه قرون جديد، مهم ترين تهديد براي اروپا، ترکان عثماني بودند. شکست‌هاي فاحش غرب مسيحي که به سقوط مرکز کليساي ارتدوکس به دست سلطان محمد فاتح در سال 1453 منجر شد، بار ديگر شعله‌هاي خشم نويسندگان کليسايي را عليه شخصيت حضرت محمد (ص) بر افروخت. غربي‌ها تقريبا تا قرن هيجدهم بلکه نوزدهم، هيچ تلاشي براي شناخت شخصيت واقعي آن پيامبر (ص) انجام ندادند.
تاريخ جهان اثر هيگدن – يک راهب بنديکتي – که فقط سه بار به انگليسي در سالهاي 1387، 1495 و 1527 ترجمه شد، داستان کبوتري را مي‌آورد که محمد (ص) او را تربيت کرده بود تا براي دانه بالاي سرش پرواز کند و او را روح القدس خوانده بود که به او وحي مي‌فرستد. داستان ديگر، داستان شتري است که محمد (ص) تربيت کرده بود که فقط از دست او غذايش را بگيرد. محمد (ص) قرآن را بر گردن اين شتر آويخته بود و وقتي نزديک او مي‌شد، زانو مي‌زد و محمد آن را مي‌گرفت و به مردم مي‌گفت که اين پيامي آسماني است. جذابيت‌هاي جنسي از ديدگاه هيگدن، يکي از راه‌هايي است که محمد (ص) براي تضعيف مسيحيت و تقويت اسلام انتخاب کرده بود.
لوتر به رغم آن که تلاش کرد تا پاپ را مظهر «دجال» بداند و بدين ترتيب اين نام را از حضرت محمد (ص) برداشت، در اين باره اصرار مداوم داشت، باز هم تلاشي براي شناخت درست از اسلام و حضرت محمد (ص) نداشت و همچنان او را آماج حملات تند خود قرار مي‌داد.
در حالي که در قرن نوزدهم، نوشته‌هاي کساني مانند کارلايل يا واشنگتن اروينگ تلاش مي‌کردند تا نقش حضرت محمد (ص) را در کاروان تمدن بشري نشان دهند، يا گوته که تصويري زيبا از محمد (ص) در اشعارش نشان مي‌داد، از نظر کليسا مطرود و محکوم بود. آثار فراواني که شماري از روشن انديشان اين دوره در باره اسلام نوشتند، از نظر کليسا آثار ممنوعه و در شمار کتب ضاله به حساب مي‌آمد.

بدين ترتيب مي‌توان دريافت که گرايش به دشمني با اسلام و محمد (ص) در بنياد کليساي کاتوليک ريشه دارد و پاپ‌ها و قيصرها در ادوار مختلف، دشنام به محمد (ص) را به عنوان قافيه اصلي نوشته‌هاي خود انتخاب مي‌کردند.
در يک دوره کوتاه، و بيشتر در قرن نوزدهم و اوائل قرن بيستم غرب توانست آثاري عرضه کند که با نگاهي واقع بينانه تر به اسلام نگاه کند، اما حتي آن آثار هم به استثناي اندک، به هيچ روي تمايلي به دادن امتيازات اساسي به اسلام نداشت. داستان شرق شناسي، خود افسانه ديگري است که به قول ادوارد سعيد، کنه و بُنهش، تحقير شرق برابر غرب است.
به نظر مي‌رسد، امروز غرب به همان نقطه بازگشته است. اين تصادفي نيست که بوش پس از 11 سپتامبر بحث جنگ صليبي را مطرح مي‌کند. چند سالي بعد از آن، آن کاريکاتور وحشتناک در باره حضرت محمد (ص) کشيده مي‌شود. و امروز پاپ که خود و کليسايش را مظهر آرامش و صلح مي‌خواند، اين چنين به آتش جنگي که غرب مسيحي و نظامي شعله ور کرده، دامن مي‌زند.
البته و صد البته، تصور اين که پاپ بدون برنامه اين مسائل را مطرح کرده، تصوري واهي است. به طور قطع، دانشمندان و سياستمداران ما بايد اهداف اصلي اين قبيل اظهارات را روشن کنند، اظهاراتي که باز هم مي‌تواند رسالت سربازگيري براي القاعده را بر دوش بکشد، و زمينه برخوردهاي بيشتر دنياي اسلام را با غرب تا بن دندان مسلح فراهم کرده و همه انرژي دنياي اسلام را به ميدان کشيده و و آن را به هدر دهد.
يکي از جنايتکارانه ترين اقدامات غرب مسيحي، آن است که دشمني ميان يهوديان و مسلمانان را با ايجاد اسرائيل پديد آورد و امروز آقايي خود را با جنگهاي ميان اين دو گروه بر همه تحميل مي‌کند. يهوديان که قرن‌ها در شرق با مسلمانان زيست مسالمت آميز داشتند، فريب غرب مسيحي را خورده و اينچنين در جنگي که عاقبت آن بر هيچ کس روشن نيست، فرو غلتيدند. اين را بايد يکي از اساسي ترين جنايات غرب در حق مسلمانان و يهوديان دانست.
بدون ترديد مسؤوليت هر نوع خشونت ناشي از اين اقدامات غير مسؤولانه متوجه دستگاه عريض و طويل کليساي کاتوليک و در رأس آن پاپ بوده و مسلمانان بايد با درک درست شرايط، اجازه ندهند باز هم دنياي اسلام دچار محدوديت‌هاي بيشتر شود.
رسول جعفريان

 نظر دهید »

كوكاكولا از نگاهي ديگر

24 تیر 1392 توسط میرعیسی خانی

در حالي كه شركت كوكاكولا يكي از بزرگ‏ترين مصرف‏ كنندگان آب در عرصه جهاني است، قابل تأمل است كه مديران اين شركت با هدف انحراف افكار عمومي، به يكي از حاميان مطرح نشست‏هايي كه با هدف حمايت از حفاظت منابع آب در عرصه جهاني برگزار مي‏شود، تبديل شده ‏اند.


آب ضرورتي براي حيات بشر و مايه حيات كره زمين است و بدون آن حيات معنايي ندارد.
فقدان دسترسي به آب آشاميدني سالم، حقيقتي است كه حدود 20% جمعيت جهان يعني 2/1 ميليارد نفر را گرفتار خود نموده و علاوه بر آن، مناطق رو به توسعه جهان را نيز متأثر از خود ساخته است. تأمين آب به يكي از چالش‏هاي دنياي امروز تبديل شده است و از همين رو، شانزدهم تا بيستم ماه مارس 2006، نشست جهاني آب با هدف بررسي بحران آب در مكزيك برگزار شد.
سؤالي كه مطرح مي‏شود آن است كه چرا شركت كوكاكولا از مهم‏ترين تأمين‏كنندگان مالي و حاميان اين نشست است؟ اين شركت كه به عنوان يكي از مهم‏ترين مصرف كنندگان آب در عرصه جهاني شناخته مي‏شود، با چنين حمايتي، مي‏تواند اعتبار چنين نشستي را به خطر اندازد.
شركت كوكاكولا كه بزرگ‏ترين توليدكننده نوشيدني در دنيا محسوب مي‏شود به اعتراف خودش، تنها در سال 2004، 283 ميليارد ليتر آب استفاده كرده است.
به هر نحوي كه به اين موضوع نگاه كنيم درمي‏يابيم كه اين ميزان آب براي دنيايي كه در آن بيش از يك ميليارد نفر توانايي تأمين آب مورد نياز خود را ندارند، رقمي بسيار بالاست. به عبارت ديگر، ميزان مصرف آب شركت كوكاكولا برابر نياز ده روز آب آشاميدني كل جهان است! در صورتي كه از اين آب استفاده كنيم، مي‏توانيم نياز آب آشاميدني 20% از جمعيت جهان را كه دسترسي به آب سالم ندارند، براي 47 روز تأمين كنيم!
اما شرايط دردناك‏تر آن كه، اين شركت به رغم اين واقعيت‏ها كماكان به روند مصرف خود ادامه مي‏دهد و حتي با غرور اعلام مي‏دارد كه ميزان بهره‏وري‏اش از آب 1 به 7/2 است؛ يعني آن كه به ازاي استفاده از 7/2 ليتر آب آشاميدني سالم، يك ليتر فرآورده توليد مي‏كند. اما به راستي چه بر سر 7/1 ليتر ديگر يعني 63% كل اين ميزان مي‏آيد؟ بله! اين آب صرف شست‏وشوي بطري‏ها، دستگاه‏ها و تجهيزات اين شركت مي‏شود.
در دنيايي كه از هر پنج نفر، يك نفر دسترسي به آب سالم ندارد، آيا موجّه است كه شركتي تا اين ميزان از آب استفاده كند و تا اين حد هم آن را هدر دهد؟ در دنيايي كه آب آشاميدني سالم كمياب مي‏باشد و تنها 5/2% آب موجود در آن قابل شرب مي‏باشد و بقيه آن آب شور و غيرقابل شرب است، اهميت اين مسأله دوچندان مي‏شود.
امروزه رفتار اين شركت همانند محصولات و فرآورده‏هاي آن مورد توجه و بررسي بسياري قرار دارد. هم‏اكنون فرآورده‏هاي اين شركت مشكلات بسياري براي سلامت جهانيان به ارمغان آورده است كه از مهم‏ترين آن‏ها مي‏توان به چاقي، ديابت و آسيب‏هاي دهان و دندان اشاره نمود كه تلاش‏هايي چون حذف اين كالا از مدارس، دقيقاً در اين راستاست.
در هيچ جاي دنيا بي‏توجهي اين شركت به آب و جوامعي كه بقا و دوامشان به آن وابسته است، آشكارتر از هند نيست. ده‏ها هزار نفر در سراسر هند به واسطه سوء استفاده شركت كوكاكولا از منابع آب با مشكلات جدي روبه‏رو شده‏اند. امروزه فعاليت كارخانه‏هاي اين شركت به نحوي جدي بر كيفيت و كميت منابع آب زيرزميني اين كشور تأثير گذاشته و شرايط را براي جوامع محلي سخت‏تر كرده است.
در برخي از مناطق هند، شعبه‏هاي اين شركت روزانه يك ميليون ليتر آب مصرف مي‏كنند كه نتيجه آن كاهش شديد منابع آب زيرزميني و كمبود جدي آن براي ده‏ها هزار نفر از ساكنان محلي است.
نكته مهم ديگر آن كه ميزان بهره‏وري اين شركت از آب در هند يك به چهار است؛ يعني آن كه 75% آب آشاميدني مورد استفاده در روند فعاليت اين شركت به هدر مي‏رود. اما مسأله به همين جا متوقف نمي‏شود. از سويي ديگر، رهاسازي آب به هدر رفته در مزارع و زمين‏هاي اطراف، نه تنها سبب آلودگي منابع آب كه موجب تخريب خاك مناطق هم مي‏شود.
در كشوري كه 70% جمعيت آن متكي به كشاورزي هستند، غصب آب و آلوده ساختن منابع آب و خاك كشاورزي با پيامدهاي جدي همراه مي‏باشد. هم‏اكنون هزاران كشاورز در سراسر هند در نتيجه كمبود آب كه تنها محصول فعاليت شركت كوكاكولاست، در وضعيتي اسفبار به سر مي‏برند. سوء استفاده اين شركت در جامعه هند، با اعتراضات جوامع مختلف همراه شده است. به طوري كه يكي از بزرگ‏ترين شعب آن در پلاچيمادا در ايالات كرالا، در مارس 2004 و با تصميم انجمن روستايي اين ناحيه تعطيل شد.
به دنبال اعتراض رو به گسترده مردم بود كه مقامات ايالات كرالا به دادگاه عالي هند شكايت برده و استدلال نمودند كه امروزه اين روستاي فقير به واسطه استفاده بيش از حد شركت كوكاكولا از آب شرب با كمبود شديد آب روبه‏رو هستند؛ استفاده از آبي كه به توليد فرآورده‏هايي مي‏انجامد كه تنها مردم مناطق ديگر توان خريد آن را دارند. به همين نحو در ديگر مناطق هند نيز شاهديم كه جوامع مختلف گردهم آمده‏اند تا در برابر سوء استفاده شركت كوكاكولا از منابع آب خود ايستادگي كنند.
در چنين شرايطي است كه حمايت اين شركت از نشست جهاني آب مورد تمسخر و استهزاي جوامع محلي هند واقع شده است. به راستي چگونه شركتي با اين پيشينه به پيشگام حمايت از نشستي برآمد كه هدف آن حمايت از استفاده پايدار از آب مي‏باشد؟ بي‏شك چنين حمايتي را مي‏توان حركت حساب شده اين شركت براي انحراف توجه جامعه از رابطه اين شركت با آب برشمرد.

ماهنامه سياحت غرب

 نظر دهید »

آفتاب و سايه‌ها

24 تیر 1392 توسط میرعیسی خانی

نويسنده: محمّد تقي فعالي
ناشر: نجم الهدي
تعداد صفحات: 416 صفحه
با توجه به رواج گستردة انواع و اقسام كيش‌ها و نحله‌هاي مدّعي عرفان و معنويت در جامعة ما و روي آوردن هزاران جوان جوياي معنويت به اين فرقه‌ها، نويسندة كتاب حاضر درصدد بوده به صورتي جامع و تحليلي، به معرفي و بررسي عقايد و افكار آنها و پديدآورندگانشان نظري افكنده، اصول اخلاقي آنها را در معرض قضاوت منصفانة خوانندگان گرامي كتاب بگذارد.
در اين اثر منحصر به فرد، فصول كلي زير آمده است:
عرفان هندي (12 آيين)، عرفان‌هاي آمريكايي (5 آيين)، عرفان مسيحي، عرفان يهود، آيين زن، فراعلم و روانشناسي (25 طريق)
نويسندة ارجمند اين كتاب، جناب دكتر فعالي، از اساتيد محترم دانشگاه هستند.
مطالعة اين اثر را به علاقه‌مندان مباحث فرهنگي پيشنهاد كنيم.

 1 نظر

آیین قاتل

24 تیر 1392 توسط میرعیسی خانی

شرکت یوبی سافت (Ubi-Soft) اقدام به ساخت سری بازی هایی با عنوان (Assassin`s Creed) نموده بازی که با عنواین فارسی چون عقیده فدائیون ، آیین قاتل ، آیین اساسین  از آن یاد می شود. لازم به ذکر است سازندگان این بازی همان سازندگان نسخه ها شاهزاده ایرانی هستند.
داستان بازی در زمان قرن 12 روایت می شود ، موضوع بازی جنگ های صلیبی است . درسومین جنگ صلیبی که مدت ها به طول انجامید زمانی که مسلمانان و مسیحیان برای تصرف سرزمین مقدس (Holy Land) به نبرد سختی می پردازند . داستان در بیت المقدس (اورشلیم)، دمشق و عکا اتفاق می افتد.
در قرن دوازدهم میلادی اروپایان مسیحی به سرزمین بیت المقدس حمله کردند و در این میان مسلمانان با تمام وجود از سرزمین خود دفاع کردند و در آخر پیروز از میدان بیرون آمدند
شخصیت اصلی بازی یعنی الطیر یکی از شخصیت های مبارز موثر در این جنگ خواهد بود که یکی از اعضای گروه اساسیون (Assassins)می باشد . الطیر فردی مسلمان و روحانی می باشد که خود را شمیر انتقام خداوند یا پیام رسان خداوند می دادند . الطیر کسانی را می کشد که فکر می کند لایق مردن هستند و در طول بازی جملاتی را بیان می کنند که بر گرفته از کتاب مقدس است . مسلمانی که خشونت تمام وجود او را فرا گرفته است.
اعضای گروه Assassins یکی از انگشتان خود را قطع می کردند و جای آن چاقوی تیزی را قرار میدادن که بتوانند قربانیان خود را مخفیانه از بین ببرند
شخصیتی در بازی به نام Tamir وجود دارد ، او یک مسلمان بوده و یهودیان قاتل را به قتل میرساند هنوز اطلاعات کاملی درباره این شخصیت منتشر نشده است.

اساسین  یا فدائیون چه کسانی هستند؟
داستانهای اسرار آمیز اساسیون یا حشاشین یا حشیشیون یا  فدائیون  ،از قرن دوازدهم میلادی تا کنون مورد توجه بسیاری  بوده است .
پیروان مکتب صباح که به الموتیان و اسماعیلیه نیز شناخته می‌‌شدند ، به نام حشیشیون (حشاشین)معروف بودند که ریشهٔ کلمهٔ Assasination در زبان انگلیسی نیز از همین مکتب است.
اسماعيليه يكى از فرقه‏هاى شيعه محسوب می شود.
آنان گروهى بودند كه به امامت اسماعيل گرويده و مرگ او را انكار كرده، گفتند او زنده و غايب است و روزى ظهور خواهد كرد. و در توجيه عمل امام صادق عليه‏السلام كه جنازه‏ اسماعيل را تشييع و تدفين كرد، گفتند اينها همگى جنبه‏ ظاهرى داشت و مقصود اين بود كه بدخواهان به گمان اين‏كه او مرده است درصدد سوء قصد به جان او برنيايند.
انشعابات زيادي در اين گروه رخداده است كه خود داستان مفصل دارد. اما حسن صباح که يك ايراني شيعه اثني عشري بود اما بر اثر القائات و تبليغات دين گروه به شيعه اسماعيلي گرائيد. با رفتن به مصر كه مركز علمي اسماعيليه به شمار مي‌آمد به آموختن تعاليم اسماعيليه پرداخت كه در سال 472 به دليل طرفداري وي از شيعه نزاري از مصر به مغرب تبعيد مي‌شود. و سرانجام به ايران در اصفهان مي‌رسد. و با حكومت سلجوقيان مخالفت علني مي‌كند و مورد تعقيب آنان واقع مي‌شود. و بالاخره به دژهاي الموت پناه مي‌گيرد. و فعاليت خود را براي تربيت نيروي ورزيده و رزم‌آور شروع مي‌كند.
مشهورترين نام و لقب اين فرقه همان «اسماعيليه» است، كه چون به امامت اسماعيل فرزند امام جعفر صادق عليه‏السلام معتقدند، به اين نام خوانده شده‏اند. گذشته بر اين نام، القاب ديگرى نيز دارند كه برخى از آنها عمومى و برخى خصوصى است؛ آنها عبارتند از:
باطنيه: از ديگر القاب عمومى آنان لقب باطنيه است و بدان جهت به اين نام شهرت يافته‏اند كه براى هر ظاهرى به باطنى قايل‏اند.
سبعيه: لقب ديگر آنان سبعيه است. علت ناميده شدن آنان به اين نام اين است كه به امامان هفت‏گانه قايل‏اند و رهبرى الهى را بر پايه‏ى حجت‏هاى هفت‏گانه تفسير مى‏كنند.
تعليميه: از القاب ديگر اسماعيليه تعليميه است. وجه تسميه‏ى آنان به اين نام اين است كه امام را عالم به باطن امور دانسته و معتقدند هيچ كس حتى پيامبر، جز به واسطه‏ى تعليم امام، بر باطن آگاه نمى‏گردد.
ملحده: بدان جهت به اين لقب خوانده شدند كه گاهى ظواهر شريعت را رها كرده و به باطن بسنده كردند.
اما یکی از القاب این گروه حشیشیون ، حشاشین می باشد.
در اینکه چرا این گروه را به این نام می خوانند دو دیدگاه وجود دارد
الف: زیرا در آن زمان حشیش به معنی دارو و حشاش به معنی دارو فروش و حشاشین جمع عربی حشاش می‌باشد
ب: حشیشیان گروه اند که با مصرف حشیش ،در کمال شجاعت اقدام به عمليات انتحارى  و ترور اشخاص می نمودند.
بررسى و تحقيق تاريخ اسماعيليان كارى بسيار دشوار است. محققان براى پژوهش در باره اين فرقه با مشكلاتى رو به رو هستند كه در بررسى ساير سلسله‏ها و فرقه‏ها وجود ندارد. كمتر فرقه‏اى را مى‏توان يافت كه مانند اسماعيليان دچار ابهام و پيچيدگى شده باشد. تاريخچه زندگانى سران آن‏ها و افكار و عقايدشان بسيار تاريك و مبهم است و اين مشكل با مراجعه به منابع متعصبانه و مغرضانه دشمنان اسماعيليان كه اجبارا به آن‏ها رجوع خواهد شد، برطرف نمى‏شود. ابهام در تاريخ اين گروه دلايل مختلفى دارد;از جمله اين كه منابع تاريخى خود اسماعيليه نوعا از بين رفته و ماخذ عمده اطلاعات، كتاب‏هايى به قلم مخالفان ايشان است. از اين رو، به ناچار بايد به منابع تاريخ‏نويسانى اتكا كرد كه يا كوركورانه دشمن تحولات درونى اسماعيليان بودند، و يا آن را ناديده مى‏گرفتند، لذا بر محقق منصف و بى‏غرض كه تا اندازه‏اى با تاريخ آن عصر، انس دارد، غرض‏ورزى در بسيارى از نسبت‏ها كه به اين فرقه و پيروان آن داده اند، آشكار است، و اغلب آن‏ها به نظر كلى، ساختگى مى‏آيد.
محققان غربى نیز كه شايسته بود با مسئله، منصفانه و محتاطانه برخورد كنند در نخستين وهله، تحت تاثير خيال پردازى‏هاى صليبيان و شخص ماركوپولو و روش مخالفان قرار گرفتند و تاريخ را همانند «داستان پليسى‏» دنبال نموده‏اند و اسماعيليان را نه انسان‏هايى پاى‏بند به اعتقادات محكم حاكم‏شان «شيخ الجبل‏» بلكه انسان‏هاى شيطان‏صفتى به حساب آورد كه پاى‏بند «طريقت‏حشاشين‏» بودند.
روحانى كاتوليك آلمانى بروكاردوس (Brocardus) در سال ۱۳۳۲ (ميلادى) درباره آنها نوشت: «آنها تشنه خون بشر هستند و بيگناهان را در قبال گرفتن پول مى كشتند.»
بى باكى جسورانه «حشاشين» در اروپا  با وجود شيطانى بودن اين فرقه از نظر آنها زبانزد خاص و عام شد. بدين ترتيب در نامه هاى عاشقانه ايتاليايى قرن دوازدهم ميلادى عباراتى مانند اين باب شد: «من اساسين توام و در حالى كه به فرامينت گردن مى نهم اميدوارانه به بهشت چشم دوخته ام.» يا «همچون اساسين ها كه در ثابت قدم در خدم استادشان بوده اند من نيز با وفايى خدشه ناپذير در خدمت عشق بوده ام.»
به نظر می رسد با ساخت و عرضه این بازی به بازار ، جهان غرب علنا شمشیر را از رو بست و استفاده از بازی های رایانه ای را در جهت تخریب مسلمانان را علنی کرد.
بازی که در آن منجی مسلمانان و آن هم شیعیان به این صورت نمایش داده می شود.

مهدی حق وردی طاقانکی

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 45
  • 46
  • 47
  • ...
  • 48
  • ...
  • 49
  • 50
  • 51
  • ...
  • 52
  • ...
  • 53
  • 54
  • 55
  • ...
  • 79
تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

تنها یک دقیقه

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

موضوعات

  • همه
  • عرفانهای نو ظهور
  • ولایت فقیه
  • جنگ نرم
    • رسانه
    • اسباب بازی
    • فضای سایبری
  • معرفی کتاب
  • سبک زندگی
  • مناسبت ها
  • نقد فیلم


دریافت کد همین آهنگ برای وب
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس