خيانت در رأس: فمنيسم، باروري و فاشيسم
به راستي جاي سؤال دارد! چه شده است كه در چند دهة گذشته، همجنسگرايي به خصوص در جامعة آمريكا چنين رشد سرسامآوري پيدا كرده است و چگونه است كه هرچه بيشتر ميگذرد، آنها يكي پس از ديگري سنگرهايي را كه به طور سنّتي و طبق قوانين، جلوي پيشروي آنها احداث شده بود، در هم ميشكنند و پيشتر ميآيند؟ آنطور كه نويسندة اين مقاله ميگويد، بيترديد يكي از دلايل رواج همجنسگرايي، ترويج آموزههاي فمنيستي در تمام سطوح جامعه و به ويژه در بين زنان جوان است. فمنيسم كه از همان ابتدا مورد حمايتهاي مالي گستردة بنيادهاي مختلف و نيز سياستگذاران فمنيست و همجنسگرا قرار داشت، توانسته است خود را به عنوان پديدهاي طبيعي مطرح كند و خواستار كسب به اصطلاح، حقوقي شود كه از آنها محروم بوده است. فمنيستها از ابتدا با دامن زدن به آموزههاي دروغيني چون بينيازي زنان از مردان در برآوردن نيازهاي جنسي خود و ترويج استقلال زنان از طريق اشتغال و تقدّم كار بر خانه و خانواده، همواره بر آتش همجنسگرايي دميدهاند.
در سال 1970م. فردريك جف، نايب رئيس سازمان «فرزند دار شدن برنامهريزي شده»، كه حامي مالي آن «راكفر» است، اعلام كرد كه چگونه عوامل اجتماعي براي دستيابي به كنترل باروري بايد مورد استفاده قرار گيرد.
اين عوامل شامل تشويق افزايش همجنسگرايي، تغيير تصوير خانوادة ايدهآل و تشويق زنان به كار در بيرون خانه ميشد. اين سازمان توصيه ميكرد كه اگر اين برنامه شكست بخورد، بايد آن را با افزودن موادّ كنترل باروري در آب آشاميدني جايگزين كرد.
تنزّل بيسابقة خانوادة آمريكايي از دهة 1960م. بدين سو، تصادفي صورت نگرفته است. ما قربانيان يك كارزار جنگ رواني هستيم كه توسط سيا و بنيادها، از رهگذر رسانهها، دولت و تحصيلات كلاسيك انجام گرفته است. آنها مادّة خنثي كننده را در آب آشاميدني فرهنگي ريختند. عنصر اصلي اين مادّه، ترويج همجنسگرايي به عنوان يك جايگزين براي تمايل نسبت به جنس مخالف است.
«فمنيسم» كه تحت عنوان «حقوق زنان» تعبير ميشود، در واقع يك جنبش همجنسبازي زنانه است. اين جنبش، زنان را به طرف اين اعتقاد ميراند كه اين جامعه است كه غرايز زنانه را به آنها ميآموزد و اين غرايز، شيطاني هستند. اين جنبش به آنها ميآموزد كه از مردان بترسند و با آنها رقابت كنند و رضايت را به جاي خانواده، در اشتغال بجويند.
زناني كه زندگيشان را وقف خانوادهشان ميكنند، داراي عاليترين جنبههاي حيات انساني هستند. آنها موجوداتي مقدّس هستند كه عشق و زيبايي را در جهان ميپراكنند و به برآوردن نيازهاي روزمرّة واقعي مردان و كودكان تمايل دارند. كوچك شمردن و تحقير كردن اين زنان، تهمت دروغين و شومي است كه سزاوار خود شيطان است. با اين حال اين همان چيزي است كه جنبش فمنيستي به خاطر آن به راه افتاده است، اگر چه خودشان آن را انكار كنند.
بتي فريدمن، مؤسّس فمنيست و ميانهروي، اين واقعيّت را پنهان ميكند كه يك فعّال كمونيست است؛ او زنان خانهدار را با قربانيان اردوگاههاي كار مقايسه ميكند. سيمون بوليوار كمونيست، يكي ديگر از مؤسّسان فمنيسم ميگفت: نبايد به زنان گفت كه مادري و خانهداري را انتخاب كنند، چون آنها حتماً اين گزينه را انتخاب خواهند كرد. بر اساس نظر الن نيليس فمنيست، فمنيسم غايت يك انقلاب در ارزشهاي فرهنگي و اخلاقي است … هدف هر اصلاحات فمنيستي، از سقط جنين قانوني گرفته تا برنامههاي مراقبت از كودك، تحليل بردن ارزشهاي سنّتي خانوادگي است.
فمنيستها با كدام بخش از ارزشهاي خانوادة سنّتي مخالف هستند؟ عشق؟ فداكاري؟ وفاداري؟ امنيّت؟ آماده كردن نسل جديد براي زندگي؟ بيدليل نيست كه آنها را «فمينازيسم» خواندهاند.
راكفلر از طريق «آي. جي فاربن» بودجة نازيسم را تأمين كرد. او «انجمن بهسازي نژادي» را كه روابط نزديكي با همتاي نازي خود داشت، تأمين مالي ميكرد.
راكفلر، آلفرد كينزي، همجنسگراي بچّهبازي را كه «گزارش كينزي» او جايگزين عشق مبتني بر ازدواج همراه با روابط جنسي تصادفي شد، تأمين مالي ميكرد.
راكفلر به تأمين مالي «مطالعات زنان» كه يكي از زمينههاي آموزشي هواخواهان پرشور فاشيستي است كه زهر خود را تحت عنوان عوامل تغيير در جامعه ميپراكند، ادامه ميدهد.
اين گروه نخبه، همجنسگرايي را براي مستقر كردن يك نظم نوين جهاني فاشيستي ترويج ميكند. همجنسگرايي يك ناهنجاري است كه مشخّصة آن ناكامي در پيوند با يك عضو از جنس مخالف است. همجنسگرايي زنانه (فمنيسم) كه زنان را مجبور ميكند شبيه مردان باشند (و برعكس)، دستيابي به چنين ارتباطي را دشوار ميكند. در نتيجه با اغفال ميليونها مرد و زن، خوشبختي را از آنها گرفته است.
هدف اين گروه نخبه، انتقال قدرت از ملّت ـ كشور، به عوامل خود در سطح جهان است. زماني كه قدرت دمكراتيك ما از دست رفت، اين گروه نخبه، استاندارد زندگي را تقليل خواهد داد. به نابرابريهاي اقتصادي در جهان سوم به عنوان طرحي كلّي براي آينده بنگريد. شعار اين گروه نخبه اين است: هرچه براي شما كمتر باشد، براي ما بيشتر خواهد بود.
يك جمعيّت پريشان و غير كاركردي و محروم از تاريخ و فرهنگ خود، سرنوشت خود را در تاريخ تشخيص نخواهد داد. مردان اخته شده و بيدل و جرئت، قادر به مقاومت نخواهند بود.
از مركز راكفلر تا ميدان ويني پگ
زماني كه در «دانشگاه ويني پگ» به طور پاره وقت، انگليسي تدريس ميكردم، با سياستهاي گروه نخبة پنهان كار، بيشتر آشنا شدم. در آن مقطع، من در حال تحقيق در موضوع عشق بين زن و مرد در آثار دي. اچ لارنس، چخوف و هنري جيمز بودم.
يك مشت از فمنيستهاي مبارزطلب، با دفاع من از زنانگي سنّتي مخالفت كردند. آنها نامهاي مملو از تهمت به من نوشتند و درآن اتّهامهايي را نثار من كردند. كنستانس روك، رئيس دانشگاه، بدون هيچ تحقيقي ادّعاهاي آنها را پذيرفت. دانشگاه به شكايت من نسبت به تبعيض صورت گرفته، اعتنايي نكرد. «كميسيون حقوق بشر مانيتوبا»، كه يك دژ فمنيستي ديگر است، نيز شكايت مرا بدون هيچ تحقيقي رد كرد.
سردبير «ويني پگ سان»، لين كوك رن، من را در قامت مردي پنجاه ساله تصوير كرد كه با اغواي دانشجويان دختر هجده سالة خود، با پرسيدن سؤالاتي دربارة زندگي جنسي آنها، لذّت ميبرد.
سال گذشته وقتي اين خبر از لين كوك در صفحة اوّل روزنامة ويني پگ نقش بست كه روش استمناي زنان را سر كلاس به دختران چهارده سالة دبيرستاني آموزش ميداده است، مشت اين فمنيست همجنسگرا باز شد. اين دخترها، براي يك درس تابستاني با عنوان «زن در هنرهاي گوناگون»، ثبت نام كرده بودند؛ امّا به جاي آن، «مقدّمهاي بر آشنايي با همجنسگرايي زنانه» را به آنها آموخته بودند. روك از اين رفتار خود ابراز ندامت نكرد و فقط گفت، ميپذيرد كه اين سن براي آموزش ابزارهاي جايگزين مردان به دخترها، خيلي زود است.
در يك روال عادّي، روك بايد به خاطر اين قانونشكني، شغلش را از دست ميداد، امّا هيچ اخطاري از طرف وزارت آموزش و ساير مدافعان طرز فكر او در جامعه صادر نشد. روك، تقصيري ندارد چون دستورهاي خود را به طور مستقيم از بالا دريافت ميكند.
اين موضوع زماني روشن شد كه جيم كار، مدير اجرايي «شوراي تجاري مانيتوبا» را ديدم. من فكر ميكردم كه كارآفرينان پيشتاز استان، نگران هستند كه فمنيستها، نفرت از مردان و تبعيض را به نفع زنان، اقلّيتها و همجنسگرايان آموزش دهند، امّا او اين طرز فكر من را رد كرد. يكي از كارهاي قبلي او بيوگرافي نويسي براي داف رابين بوده است. رابين كه يكي از رؤساي پيشين مانيتوبا بود، عضو شوراي روابط خارجي (گروه نخبة بدنة هماهنگ كنندة ايالات متّحده) است. هارتلي ريچاردسون كه رهبر ديرينة جامعة كسب و كار مانيتوبا بوده است، يكي از اعضاي «كميسيون سه جانبه» است. منافع راكفلر، اين بدنهها را براي ترويج دولت جهاني نخبگان تشكيل ميدهد و استفن هارپر، نخست وزير كانادا و گري دور، رئيس مانيتوبا، هركدام به نوبت، دور رقص خود را انجام ميدهند. در نتيجه، طرّاحان گروه نخبه و اعوان و انصار آنها (در دولت، سيستم آموزشي و رسانهها) فعّالانه در حال ترويج همجنسگرايي به منظور بيثبات و خنثي كردن ما هستند. هدف غايي آنها ربودن حقّ زاد و ولد ما به معناي دقيق كلمه است.
سياحت غرب، شمارة 81.