تنها یک دقیقه

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

جنگ دائمی اسلام و دشمنانش

الفتنة اکبر من القتل و لایزالون یقاتلونکم حتی یردّوکم عن دینکم إن استطاعوا - بقره / 217

امام خمینی (ره): نکتۀ مهمی که همۀ ما باید به آن توجه کنیم و آن را اصل و اساس سیاست خود با بیگانگان قرار دهیم ، این است که دشمنان ما و جهانخواران تا کی و تا کجا ما را تحمل می کنند و تا چه مرزی استقلال و آزادی ما را قبول دارند. به یقین آنان مرزی جز عدول از همۀ هویت ها و ارزش های معنوی و الهی مان نمی شناسند. به گفتۀ قرآن کریم هرگز دست از مقاتله و ستیز با شما بر نمی دارند مگر اینکه شما را از دین تان برگردانند. ما چه بخواهیم و چه نخواهیم صهیونیست ها و آمریکا و شوروی در تعقیبمان خواهند بود تا هویت دینی و شرافت مکتبی مان را لکه دار نمایند. آری اگر ملت ایران از همۀ اصول و  موازین اسلامی و انقلابی خود عدول کند و خانۀ عزت و اعتبار پیامبر و ائمه معصومین - علیهم السلام- را با دست های خود ویران نماید ، آن وقت ممکن است جهانخواران او را به عنوان یک ملت ضعیف و فقیر و بی فرهنگ به رسمت بشناسند ولی در همان حدی که آنها آقا باشند ما نوکر ، آنها ابر قدرت باشند ما ضعیف ، آنها ولی و قیّم باشند ما جیره خوار و حافظ منافع آنها ، نه یک ایران با هویت ایرانی - اسلامی بلکه ایرانی که شناسنامه اش را آمریکا و شوروی صادر کند ، ایرانی که ارابۀ سیاست آمریکا یا شوروی را بکشد… . - صحیفۀ امام ، ج 21 ، ص 90 و91

تقابل ایسم ها و اصالت ها

20 مرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

سبک زندگی، مجموعه ای از نگرش ها، گرایش ها، باورها، رفتارها، اعمال، اعتقادات و سلایق است. در حالت کلی می توان گفت که سبک زندگی، با فرهنگ مترادف است؛ پس سبک زندگی هر جامعه نشأت گرفته از فرهنگ آن جامعه است و نمی توان سبک زندگی جامعه ای را عیناً به جوامع دیگر صادر کرد.
سبک زندگی مردم ایران برخاسته از تمدن باشکوه اسلامی و ایرانی است که معنویت و دینی بودن، ویژگی بارز آن را تشکیل می دهد. سبک زندگی اسلامی که مبتنی بر آموزه های قرآن، پیامبران و اهل بیت (ع) است ویژگی هایی مانند توحید، خانواده محوری، تأکید بر عفت، وظیفه شناسی، بشر دوستی، امانت داری، احترام به حقوق و آبروی دیگران، راست گویی، دخالت نکردن در زندگی خصوصی دیگران، زندگی پاک و نجیبانه و طلب علم و دانش برای تهذیب نفس را دارد، اما سبک زندگی غربی عمدتاً دینی است و عمده ترین ویژگی های آن مادی گرایی، مصرف گرایی، فرد گرایی، انسان گرایی، سکولاریسم و بی خیالی و… است.
می توان گفت که سبک زندگی غربی تک بُعدی بوده و بعد مادی زندگی انسان را بر بعد معنوی ترجیح می دهد، اما سبک زندگی اسلامی بعد معنوی و مادی را برای تعالی و رشد کامل انسان در بر می گیرد؛ بنابراین می توان چنین نتیجه گرفت که سبک زندگی اسلامی در مقایسه با سبک زندگی غربی برتر و کامل تر است و توانایی آن را دارد که آدمی را به جایگاه رفیع انسانیت برساند.
برای تعریف بهتر سبک زندگی اسلامی ابتدا مفاهیم و اصطلاحات مورد استفاده در آن را تعریف می کنیم:
ارزش: در اصطلاح جامعه شناسی، عقایدی است که افراد یا گروه های انسانی درباره آنچه مطلوب، مناسب، خوب یا بد است، دارند. ارزش های مختلف نمایانگر جنبه های اساسی تنوعات در فرهنگ انسانی است. ارزش ها معمولاً از عادت ها و هنجارهای هر جامعه ای نشأت می گیرند.
سبک زندگی: بر اساس بررسی ویژگی ها و الزامات واژه سبک، سبک زندگی دارای ویژگی های خاصی است که امکان می دهد آن را در عرصه تجربی نیز مشاهده کنیم. از این ویژگی ها می توان به چند مورد اشاره کرد:
الف) سبک زندگی می تواند ویژگی یک جامعه یا یک گروه اجتماعی باشد.
ب) سبک زندگی انسجام دارد. به عبارتی مجموعه رفتاری یعنی سبک زندگی حول یک محور اصلی مشخص، انسجام یافته است.
ج) سبک زندگی مستلزم عنصر انتخاب است. سبک زندگی ناشی از بروز تنوع نیز هست.(1)
انسجام از مهم ترین ویژگی های سبک زندگی هر جامعه ای است. از این رو وجه افتراق آن با مفاهیم مشابه در این است که سبک زندگی دارای عمری طولانی تر دست کم از جهت مبانی اساسی است و آن را باید از سایر رفتارهای زودگذر متمایز دانست. هم چنین می توان این گونه ادعا کرد که نوع آن در هر جامعه ای معرف آن جامعه و جهان بینی افراد آن جامعه است.

مبنای سبک زندگی غربی

مادی گرایی، مهم ترین ویژگی تمدن غربی است، ولی این مادی گرایی خود معلول علتی دیگر است که می توان آن را لیبرالیسم نامید. لیبرالیسم، آزادی شخصی و آزادی عمل را مهم ترین هدف می داند و بر حقوق افراد و برابری فرصت تأکید دارد. لیبرالیسم، طرفدار آزادی عمل است. مفاهیم اومانیسم و لیبرالیسم نشأت گرفته از انقلاب صنعتی است که پیامد آن نفی وجود خداوند در معنای توحیدی آن می باشد. این دو مفهوم در عرصه حیات سیاسی منجر به ظهور و بسط سکولاریسم می شود که آشکارا داعیه جدایی حوزه دین از سیاست را دارد.

مفاهیم لیبرالیسم، اومانیسم، سکولاریسم همان گونه که نشأت گرفته از مادی گرایی هستند باعث گسترش مادی گرایی می شوند و رابطه تأثیر و تأثری میان آن ها حاکم است.
دین و مذهب از مؤلفه های ساختاری هر جامعه است و طبق گفته مردم شناسان و باستان شناسان مهم ترین ویژگی بشر و جوامع بشری است. در غرب نیز لیبرالیسم دینی حاکمیت دارد. لیبرالیسم دینی به معنای اعتقاد به حق انتخاب هر کس؛ انتخاب پرستش خداوند و یا بی ایمانی.
می توان گفت که در غرب، انسان مفهوم و معنای بلندش را از دست داده است. انسان تهی از معنی، مبدل به پیچ و مهره ماشین عظیمی شده است که غرب با اتکا به آن می کوشد به موفقیت های مادی بیش تری برسد. در واقع، در زندگی غربی و محور ارزش های سبک زندگی غربی، عاطفه، هم نوع دوستی و تعاون به کم ترین و نازل ترین ارزش خود رسیده است؛ چرا که ماشین و مادی گرایی با ترحم و رقت قلب بیگانه است.»

مبنای سبک زندگی اسلامی

مهم ترین ارزش در سبک زندگی اسلامی که جهان بینی اسلامی حول محور آن در گردش است، علاقه و محبت نسبت به خدا و عشق به اصل توحید است که باعث روی گردانی افراد از مظاهر صرفاً مادی این جهانی می شود و بعد معنوی بشر را به صورت بارزی برجسته می سازد. باور بر این اصل باعث می شود فرد دارای یک سبک زندگی معتدل باشد و از تک بعدی بودن خارج شود.
اسلام، انسان را در چارچوب مادیات و امور مادی محبوس نمی کند. ارزش های سبک زندگی اسلام، بر پایه اصول معنوی، روحی، اخلاقی و مقرراتی که بر دستگاه آفرینش عمومی و خصوصی انسان قابل انطباق است، قرار دارد و در حین برقراری تعاون و همکاری اجتماعی، ارزش زندگی را بالاتر از افق های آن برای تقدم علمی و فکری و تحصیل نیروی مادی هرگز خود را نیازمند به هرج و مرج اخلاقی و ابتذال و شهوت رانی ندید، بلکه در پرتو الهامات آسمانی متجلی شد و افزون بر دگرگون ساختن ظواهر زندگی مردم به عمق روح ملت ها نیز نفوذ کرد. همان طور که پایه مسائل فکری و عقیده ای اسلام بر توحید گذاشته شده است، زیربنای ارزش های سبک زندگی نیز بر اصل توحید و خدامحوری قرار دارد.(2)
گذشته از آیات قرآن کریم که بر سبک زندگی معتدل و دور از افراط و تفریط تأکید می ورزد، اهتمام جدی به این موضوع را پیوسته در گفتار و کردار پیامبر اکرم (ص) و ائمه اطهار (ع) می یابیم؛ از رهنمودهای ایشان استنباط می شود که دین اسلام و ارزش های سبک زندگی اسلامی به دور از افراط و تفریط و پس از آن که مبانی مستحکم خود را به انسان ها معرفی می کند از آن ها می خواهد که خود به تفکر بپردازند و برحسب طبیعت و فطرت خود، روش یک زندگی معتدل و شرافتمندانه را برگزینند.
اکنون تمدن باشکوه اسلامی و ایرانی که بر اساس آموزه های دین اسلام رشد یافته، دارای اعتدال و همه جانبه نگری خاص است و به همان اندازه که به فکر دنیا است آخرت را هم فراموش نمی کند. بدین وسیله از تک بعدی بودن خارج می شود و به اعتقاد به ثنویت گرایی سبک زندگی کاملی را عرصه می دارد.

تطبیق ارزش ها غالب در سبک زندگی اسلامی و غربی

ارزش های سبک زندگی غربی از ابتدای زندگی، مردم را به یک سری از ارزش های خاص و محدود و تک بعدی دعوت می کند و به مردم این گونه می باوراند که در صورت هم نوا نشدن با این ارزش های خاص و محدود نمی توانند به بقای خود در جامعه ادامه دهند. از سویی مردم نیز متأثر از فضای سنگین جامعه که مادی گرایی را به شکل مبتذل و زشت، ترویج و تبلیغ می کند، تاحدودی چاره ای جز پذیرش و تسلیم ندارند و نمی توانند به ندای معنوی برآمده از فطرت انسانی خود گوش فرا دهند.(3)
ارزش های سبک زندگی غربی با ترکیبی عجیب از عقاید به هم آمیخته و صفات ممیزه، هر چیزی را به تاراج می برند و به ویرانی می کشانند. در حالی که ارزش های اسلامی اعتدال و میانه روی را به ارمغان می آورند و هوشمندانه از افراط و تفریط به دورند. فضای حاکم در سبک زندگی غرب ارزش های روحی و انسانی را رها نموده و زنجیره عبودیت ماشین را به گردن مردمش افکنده است. درحقیقت، هر چند که ارزش های غربی برای بشر هدایای ارزنده ای آورده است ولی یک بی بند و باری مهلک و کشنده را نیز با هزاران جنایت و مفاسد هولناک به همراه آورده است.(4)
پیروی از جهان بینی مادی که به معنای در پی هوای نفس رفتن است طبق آموزه های دین اسلام گام گذاشتن در راه اشتباه است؛ چرا که اسلام با تک بعدی نگریستن مخالف بوده و به اثرات سوء اخلاقی و تربیتی آن هشدار داده است. این فساد اخلاقی و تربیتی که شاکله ارزش های سبک زندگی غرب را درنوردیده است از نسلی به نسل دیگر سرایت می کند و هرچه بر عمرش می افزاید، مزمن تر و خطرناک تر می شود.
ارزش های غربی، مخلوق لیبرالیسم هستند نه طبیعت و فطرت انسان، و این امر تمایالات اصلی طبیعی را پایمال می کند. برای ملموس کردن مقایسه تطبیقی این دو سبک زندگی می توان به مسئله غریزه جنسی اشاره کرد؛ غریزه جنسی به صورت افسار گسیخته در جوامع غربی درحال جولان است و آزادی جنسی به عنوان یکی از ارزش های سبک زندگی شناخته می شود، درحالی که دین مبین اسلام با تشکیل خانواده و برقراری مهر و عطوفت میان اعضای خانواده این غریزه را در یک چارچوب مشخص قرار می دهد تا آن که راه را برای تعالی انسان مهیا سازد.

سبک زندگی برتر

عموماً سه دیدگاه در مورد این موضوع مطرح می شود که عبارتند از : دیدگاه های افراطی، تفریطی و میانه.
الف) دیدگاه افراطی: طبعاً دیدگاه مادی گرایانه هم زمان که دیدگاهی تک بعدی نگر است، دیدگاهی افراطی نیز هست؛ چرا که در بعد خاصی از زندگی آن هم بعد مادی، راه افراط را می پیماید. پیروان این دیدگاه تمام شئون زندگی را در آسایش جسمی و تجملات زندگی خلاصه کرده اند و بدین شیوه، اخلاق و رفتار را بر اساس منشور مادی گرایی تنظیم می کنند.
ب) دیدگاه تفریطی: این دیدگاه را می توان به پیروان برخی از فرقه ها و مذاهب و ایسم های ساخته بشری منسوب داشت که فقط به بعد اخروی زندگی تأکید دارند. این افراد با تمام وسایل آسایش و رفاه بشری که برای زندگی لازم است، مخالفت می کنند و راه اصیل را یک زندگی ریاضت جویانه می دانند.
ج) دیدگاه میانه رو: پیروان این دیدگاه به هر دو بعد مادی و معنوی تأکید دارند و سعادت بشر را در پیمودن راهی میانه می دانند. اینان را باید پیروان واقعی توحید دانست که دین مبین اسلام نماینده انحصاری این نوع دیدگاه است. هر انسان عاقلی که در شرایط آزاد و بدون محدودیت به فکر بپردازد، در هر زمینه فعالیت بشری، راه میانه و اعتدال را می پسندد چرا که می داند انحراف از این راه توأم با خطا و فجایع بسیاری است.
در تقابل با مفاهیم سبک زندگی اسلامی، غرب و سبک زندگی آن مؤلفه های متفاوتی دارد که همه از ایسم های ساخته شده بشری نشأت گرفته اند و می توان به طور صریح به این تقابل اشاره کرد: مادی گرایی در غرب در برابر رعایت اعتدال در اسلام، مصرف گرایی در غرب در برابر عدم اسراف در اسلام، فردگرایی محض در غرب در برابر توجه به خدا به عنوان خالق محبوب انسان، سکولاریسم در غرب در برابر پیوند تنگاتنگ دین و سیاست در اسلام، و بی بند و باری و اعمال زشت در غرب در برابر زندگی پاک و نجیبانه در اسلام.
تمام این براهین و شواهد و مقایسه ها به یک نتیجه اصلی منجر می شود؛ تنها راه و روش زندگی و سبک زندگی برتر که هم دنیا و هم آخرت، هم فرد و هم جامعه، هم مادیات و هم معنویات را شامل می شود و به دور از افراط و تفریط یک برنامه منظم را برای زندگی انسان پیشنهاد می کند، همان سبک زندگی اسلامی است.

پی نوشت ها :

1. محمد فاضلی، جامعه شناسی مصرف موسیقی، فصلنامه مطالعات فرهنگی و ارتباطات شماره 4، ص 5.
2. موسوی لاری، سیمای تمدن غرب، ص 36.
3. همان، ص 47.
4. همان، ص 29.

منبع :نشریه طرح ولایت شماره 6

 نظر دهید »

تبلیغات صهیونیسم برای کودکان

20 مرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

تبلیغات صهیونیست ها در حوزه کودکان و نوجوانان بسیار تأمل برانگیز است. آنها از هیچ توطئه ای برای فروپاشی بنیان خانواده فروگذار نمی کنند آنچه در فیلمهای آنان برای کودکان نمایش داده می شود درای محتوایی جنسی، خشن، وقایع مالیخولیایی یا پرداختن به داستانهایی تخیلی و غیر واقعی است، که نه تنها هیچ تأثیری بر تربیت و پرورش روحیه لطیف و کنجکاو کودکان ندارد،‌ بلکه آنان را یا به بلوغ زودرس می کشاند و یا از آنها افرادی خشک و بی عاطفه می پروراند. آنان هرچه دارند در مسیر آرمانهای توهمی خود هزینه می کنند تا از همان کودکی افسانه قوم برگزیده ی رنج کشیده را در ذهن کودکان فرو کنند. شاید قصه جوجه اردک زشت را شنیده یا خوانده باشید. هانس کریستین اندرسن خالق این اثر که به پاس این اثر ارزشمند! روز تولدش را روز جهانی کودک نام گذاری کرده اند، یک یهودی است و این قصه در اصل به نوعی تراژدی قوم یهود است.
اجمالاً قصه از این قرار است که در میان یک مشت جوجه اردک، یکی زشت است (یعنی یهودی) و از ابتدا به دلیل نژادش در میان دیگران منفور است و کسی او را دوست ندارد و مورد آزار و اذیت قرار می گیرد (یعنی اسطوره یهودی آزاری) به همین دلیل هم منزوی می شود. امّا کم کم که بزرگ می شود به نژاد برتر و برگزیده خود پی می برد و در نهایت به همراه یک دسته قو به سمت افق و دریا و خورشید که سمبل های یهود برای سلطه و بزرگی اسرائیل است پرواز می کند و فقط خدا می داند که از روی این قصه چند نوع و چند طرح چاپ شده است و تازه بعد از چاپ نوبت می رسد به والت دیسنی تا از روی آن کارتون بسازد و بعد هم تقلیدهای مکرر از کارهای والت دیسنی. (1)
برای نمونه به یکی از نقشه های شوم و تخریبی آنان در امر تربیت کودکان و تبلیغات بر روی کودکان اشاره می کنیم. امروزه عروسک باربی (2) را همه می شناسند و به شهرت جهانی رسیده است. جالب اینکه این تحفه نیز از تراوشات ذهنی یهودیان صهیونیست سرچشمه می گیرد. حتی تجارت و فروش این عروسک به صورت انحصاری در دست فروشگاه زنجیره ای تویز آر اس (3) قرار دارد که متعلق به یهودیان صهیونیست است. بهتر است در مورد این عروسک زیبا اما شیطانی بیشتر بدانیم.
در سال 1959 شرکت متل که توسط زوج هندلر و مت اداره می شد امتیاز عروسک لی لی را که یک عروسک آلمانی و برگرفته از شخصیت، اندام و چهره یک زن خیابانگرد آلمانی به همین اسم بود خریدند. با تغییراتی که در این عروسک داده شد آن را به نژاد آنگلوساکسون (آمریکایی - انگلیسی) تبدیل کردند. عروسک جدید، باربی که برگرفته از اسم باربارا دختر کوچک رئیس شرکت متل بود نام گرفت و در مدت کوتاهی در بازارهای آمریکا توزیع گردید. طراح این عروسک کسی بود که طراحی موشک های اسپارو وهاوک در پنتاگون (وزارت جنگ آمریکا) را برعهده داشت.
جک رایان طراح این عروسک بواسطه تخصص و استعدادش در شناخت فرم و هیکل زنان به استخدام آقای هندلر درآمد. به خاطر فرم طراحی این عروسک که دقیقاً شبیه انسان است، و حتی اندام تناسلی را هم برایش طراحی شده بود، همچنین به واسطه آرایش و ترکیب چهره اش تأثیر خاصی بر دختران داشت. تا آنجا که همه دخترها می خواستند خود را به شکل او درآورند و در سن رشد که احتیاج به تغذیه داشتند برای داشتن کمر باریک و خوش اندام شدن غذا به حد کافی نمی خوردند به همین خاطر دچار سوء تغذیه می شدند. حتی دخترهایی که با باربی بازی می کردند وقتی بزرگ می شدند سعی می کردند در آینده با الگو برداری از آن خود را به شکل آن درآورند در حالی که طراحان این عروسک باربی را متناسب با فرهنگ آمریکایی و نیمه برهنه و آرایش خاص صورت و مو تولید می کردند و این به شدت در تربیت کودکان تأثیر منفی داشت. باربی کاملاً با سیاستهای آمریکا همخوانی داشت و به عنوان یک سرباز ماهر نقش خود را در میان کودکان بازی می کرد.
قبل از حمله نظامی آمریکا به عراق باربی با یونیفرم نظامی عرضه شد که تأثیر زیادی در اذهان عمومی داشت و مقبولیت حمله نظامی آمریکا به عراق را برای عموم ملت آمریکا باعث گردید. باربی بعد از حادثه 11 سپتامبر و برخورد هواپیما با برجهای دوقلو با پوشیدن یونیفرم نظامی به عنوان یک ضد تروریست عرضه شد. البته صهیونیست ها دنیای اسلام را هم از الطاف خود! بی نصیب نگذاشتند و در یکی از طرح های این عروسک، عملیات استشهادی مسلمانان را به سخره گرفتند، به گونه ای که عروسک انتحاری باربی را ساختند که وقتی دکمه آن فشار داده می شد، عروسک شروع به سردادن فریاد الله اکبر می کرد و بعد از آن صدای انفجار و سپس صدای خنده عروسک به گوش می رسید و مطمئناً این نوع بازی در شخصیت آینده کودک و دیدگاه فکری او نسبت به اسلام تأثیر می گذاشت و کمترین تأثیر آن شناساندن اسلام با نماد الله اکبر به عنوان همراه و یکسان بودن آن با خشونت بود. این عروسک آنچنان بر دختران آمریکایی مؤثر بود که حتی بعد از ازدواج سعی می کردند بچه دار نشوند تا اندامشان حفظ شود. طراحان برای از بین بردن این روند تربیتی،‌ عروسک باربی را در سال 1995 با جنینی در شکم عرضه کردند و کاملاً مؤثر واقع شد. البته در سال 1961 دوست پسر باربی هم با نام کن KEN تولید شده بود. بعد از سال 2001 باربی در فیلم های سینمایی و حتی مستهجن شرکت داده شد تا بیش از پیش ساختارهای فکری فطری و سالم کودکان در مورد بعضی مسائل شکسته شود.
امّا به نظر می رسد که قدرت تأثیرگذاری سحرانگیز این عروسک با توجه به تأثیرگذاری آن حتی در بزرگسالان، در نحوه طراحی اندام آن باشد. چرا که اگر باربی به شکل یک انسان واقعی در می آمد دختری می شد با دو متر و پانزده سانتیمتر قد و و با سایز کمر بین 29 تا 33 سانتیمتر با گردنی به اندازه دو برابر گردن یک انسان معمولی و با توجه به آناتومی بدنی نمی توانست راه برود و باید چهار دست و پا راه می رفت. جالب تر اینکه صورت باربی که برای کودکان تولید می شد، ‌مانند عروسک های دیگر صورت یک دختر سه چهارساله نیست بلکه متناسب با یک دختر 20 ساله طراحی شده است. اصولاً ساخت باربی بر اساس نگرش مردان به جنس زن بوده است نه واقعیت و این است راز تأثیر سحرآمیزی که باعث می شد 85 درصد دختران از وزن و ظاهرشان گله مند باشند و خیلی از افرادی که کمبودهای محبتی و عاطفی دارند به سمت این عروسک گرایش پیدا کنند. چرا که باربی بچه نیست بلکه زن است، دختران که سن کودکی را پشت سر گذاشته بودند حتی پسران جوان و بزرگسالان به نگه داشتن باربی علاقه نشان می دادند چرا که باربی 20 ساله می توانست به عنوان مادر، همسر، دوست و… در زندگی آنان حضور داشته باشد. بچه ها به صورت ناخودآگاه هر زنی را که می دیدند با باربی مقایسه می کردند و با این حساب شاید باربی با مسائل زیر بی ارتباط نباشد:
بوجود آمدن عشق های کاذب
آزادی های لجام گسیخته
فرهنگ مصرف گرایی (چرا که باربی دارای وسایل شخصی و لوازم خانه و زندگی هم بود!)
تنوع طلبی جنسی
بلوغ زودرس
تزلزل بنیان خانواده ها
آسیب هایی برای دختران مقلّد آن
غرب گرایی
لذت محوری
زیبایی های دروغین و حذف معنویت از زندگی و… (4)
و این نمونه ها و مصداقهایی است از تحقق نسبی پروتکلهای دانشوران صهیون که به دنبال به دست گرفتن افکار عمومی و ایجاد وابستگی های کاذب بودند. آری آنها برای گسستن بنیان خانواده ها و گسترش فرهنگ وارداتی که تمام جهان را پوشش دهد و کم کم آن را به سوی دهکده جهانی مورد نظر خودشان سوق دهد از هیچ تلاشی فروگذار نمی کنند دهکده ای که یک کدخدا بر آن حکم براند و همه و همه در خدمت یهود باشند. چرا که آنها عقیده دارند دیگران خلق شده اند تا در خدمت یهود باشند. آنان با حربه تبلیغات در واقع به فرهنگ ها حمله می کنند، آنها را تصرف می کنند و از پای درمی آورند و بعد از تسلیم شدن آن را مُثله می کنند به گونه ای که هر آنچه از آن فرهنگ به کارشان می آید تملک کرده و بقیه را نابود می کنند به خاطر همین هم هست که آنان به صورت دزدان فرهنگی در روز روشن و بدون هیچ نقابی تمدن و فرهنگ دیگران را تصاحب کرده و به اسم خود ثبت می کنند در حالی که صاحب اصلی آن فرهنگ و تمدن، با تمدن خود بیگانه است. همان طور که این مطلب در مورد تصاحب ستاره شش پر اسلامی صدق می کند که در جای خود به آن خواهیم پرداخت.

پی نوشت ها :

1. برای اطلاعات بیشتر در زمینه صهیونیسم و رسانه رجوع کنید به علی جدید بناب، عملکرد صهیونیسم نسبت به جهان اسلام، فصل سوم و زهرا سماواتی، سلطه صهیونیسم بر رسانه های آمریکا و حسین سرو قامت، نفوذ صهیونیسم بر رسانه های خبری.
2. Barbie Dall.
3. Toys RS.
4. برای اطلاعات بیشتر ر.ک کتاب باربی دختر شیطان، سید علیرضا نژاد اکبر،‌ انتشارات منتظران ظهور، چاپ دوم 1386 و پژوهشی در عروسک آمریکایی باربی، اکبر مظفری، قم، انتشارات فرهنگ اهل بیت، چاپ چهارم.

منبع: قاسمی، سلمان، (زمستان 1389)، ردپای سامری، اصفهان، کیاراد، اول.

 نظر دهید »

عرفان های حقیقی و عرفان های کاذب / قسمت دوم

20 مرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

ذن بودیسم

«ذن» یک واژه ژاپنى بوده، اما خاستگاه این مکتب چین است که به آن «چن» گفته مى شود. «چن» از «دیانه»، که به معناى «تفکر و نظاره» است، گرفته شده و اساس آن کتب بودایى است که در هند به وجود آمده و با تعالیم لائوتزو ترکیب شده. به طور کلى، ذن بر مرحله اى از هوشیارى و آگاهى دلالت دارد که فراتر از مرز بیان است.

پایه گذار «ذن بودیسم»، بودیدارما، در «کانچى» هند به دنیا آمد. او یک برهمن زاده بود که به بودیسم تغییر مذهب داد. وى مذهب بودایى را به چین برد و تعالیم خود را در آنجا آغاز کرد. وى ابتدا در معبد «شائولین» به مدت نُه سال مراقبه کرد و به تدریج، در هند محبوبیت یافت و مذهب بودیسم را با «تائوئیسم» ترکیب کرد و از این طریق، مکتب ذن بودیسم را بنا نهاد.18 مکتب ذن از یک سو، بر تعالیم و آموزه هاى  بودا مبتنى است و از سوى دیگر، داراى محورها و اصولى همچون «تجربه، نیروانا، ساتورى، پیرگرایى، تمرین وریاضت و مدیتیشن و اصالت درون» است.19

تعالیم: مهم ترین اساس آیین ذن تعالیم و آموزه هاى بوداست که به برخى از آنها اشاره مى شود:1. نفى تفکر فلسفى: الهیات و تفکر فلسفى نزد بودا جایگاهى ندارد و آن را وسیله نجات نمى داند.2. نفى تقدیر: بودا با توجه به این اصل که انسان آزاد است و هرگونه بخواهد مى تواند آینده خود را بسازد، تقدیر را نفى مى کند و آزادى انسان را با تقدیر جهان قابل جمع نمى داند.3. نفى خدا: در این نظام، جایى براى خدا و اعتقاد به آن وجود ندارد.20

اصول و محورها: برخى از مهم ترین اصول و محورهاى مکتب «ذن» عبارت است از:1. وحدت: این آیین معتقد است: باید از عالم اضداد تعالى یافت و با روح بزرگ کیهانى به اتحاد رسید.21 2. نیروانه: هدف نهایى تعلیمات آنان «نیروانه» است و درباره آن تعبیرهاى متعددى بیان شده، اما مهم ترین آن حالت خاموشى و سکوت محض است که پس از تخلیه باطن و طى مراحلى درون انسان را فرامى گیرد و بدین سان، سالک از سلسله علل و رنج ها رهایى یافته، به آرامش پایدار مى رسد.22

3. پیر و راهنما: پیر و مرشد در شاخه بودایى «ذن» جایگاه مهمى دارد، آدابى با سخت گیرى به مریدان آموزش داده مى شود و شاگرد باید کاملاً مطیع بوده و از استاد معنوى خود پیروى کند.34

2. اهمیت به درون: اهمیت دادن به درون از نظر «ذن بودیسم» داراى دلایلى است:  الف. ایجاد تفکر مثبت در انسان و آرامش درونى و کسب توفیقات بالا؛ ب. دست یابى به قدرت هاى نهفته درونى؛ ج. زدودن درون از سمومى همچون نفرت، خشم و کینه که منجر به برقرارى روابطى سازنده با دیگران خواهد شد.24

5. مدیتیشن: به معناى تفکر است که در ابتدا، با خواندن نوشته هاى کسانى که به تکامل روحى رسیده اند همراه است و نتیجه آن نرم کردن دل و آماده کردن آن براى رسیدن به کمال خواهد بود.25 6. ساتورى: شهود و درک مستقیم قدرتى است که در هر ذهنى وجود دارد و ذهن از طریق آن مى تواند به تجربه «ساتورى» و درک مستقیم از حقیقت برسد. این تجربه به طور ناگهانى ایجاد مى شود و طى آن انسان از خود بى خود مى گردد.26

7. عقل گریزى: رهایى از عقل و بى ذهن شدن اساس سلوک در مکتب ذن بودیسم است. از نظر این مکتب، نیل به محتوا و یافته هاى عرفانى اهمیت دارد و از طریق دریافت هاى باطنى و آزمایش هاى شخصى امکان پذیر بوده و از دسترس عقل به دور است.27

پائولو کوئیلو

پائولو کوئیلو در سال 1947م در کشور برزیل در یک خانواده متوسط به دنیا آمد. به نویسندگى علاقه وافرى داشت، اما والدینش مخالف بودند و سعى مى کردند این علاقه را در وى از بین ببرند، تا اینکه در نوجوانى غوغاى درونى او بالا گرفت و احساسات ضدمذهبى شدیدى پیدا کرد و به طغیان روحى رسید، به گونه اى که اطرافیان، آن را نشانه بیمارى روانى دانستند و همین امر موجب شد که از هفده سالگى به بعد، سه بار در بیمارستان روانى بسترى شود. در دهه 1960 به جنبش هیپى گرى پیوست و دچار بحران معنوى شدیدى شد، به گونه اى که به بى ایمانى مطلق گرایید و به مواد توهم زا، مخدر، مشروبات الکلى و سحر و جادو روى آورد. به همین دلیل، پیشینه اخلاقى او بسیار تاریک و منفى است.28

وى داراى آثار متعددى است که به 56 زبان ترجمه شده است. مهم ترین ویژگى آثار او محتواى عرفانى است که به صورت رمان ارائه شده. کیمیاگر، بریدا، و عطیه برتر از جمله آثار اوست.29 عرفان کوئیلو ترکیبى از عرفان مسیحیت و عرفان ساحرى منبعث از آثار کارلوس کاستاندا و افکار مارکس است که به صورت رمان هاى مختلف و متنوع ارائه شده است. وى از افراد و نگرش هاى گوناگون همچون خورخه لوییسن، بورخس، هنرى ویلر، ژورژه آمادو، خیام و مولوى الهام گرفته است. به طور کلى، مى توان گفت: عرفان وى مردمى و بر مبناى عشق است.

محورهاى تعالیم و اندیشه ها: مهم ترین اندیشه هاى او عبارت است از:

1. قدرت واقعى و عنصر جنسیت: از نظر وى، عشق و عنصر جنسیت سرچشمه دست یابى به قدرت واقعى است و قدرت طلبى با قدرت قابل جمع نیست و قدرت طلبى زمانى به دست مى آید که انسان قدرت خواهى را از دست بدهد و تسلیم شود.30

2. اطاعت محض از مرشد: از نظر وى، پیروى بى چون و چرا از پیر و راهنما با توجه با اصل «عشق» معنا پیدا مى کند و از طریق تمرین و مراقبه و تحت نظارت استاد، مى توان به عشق و قدرت رسید.31

3. مبارزه با نفس: از نظر وى، عشق مهم ترین سود مبارزه علیه نفس یا شیطان است؛ زیرا هدف اساسى، زندگى خوب و شیرین است و عشق و حتى خدا مقدّمه اى براى بهتر زیستن است.32

4. عشق و درون: از نظر پائولو کوئیلو جایگاه عشق قلب است. وى سه نوع عشق مطرح مى کند که ریشه یونانى دارد: الف. عشق «اروس» که عشق مرد به زن یا بعکس است. ب. «فیلوس» که عشق در قالب دوستى است.

ج. «آکاپه» که عشق اعظم است و «اروس» و «فیلوس» را مى بلعد. وى عشق آسمانى را در زمین جست وجو مى کند و به عشق الهى رنگ زمینى، جسمى و جنسى مى دهد. از نظر او عشق عطیه برترى است که خداوند به انسان هدیه کرده است. عشق و عاشقى لازمه سفر درونى است، و این رابطه عمدتا به صورت عشق زمینى و رابطه اى میان زن و مرد که به عنوان نیمه گمشده درآمده اند، مطرح مى شود و از این طریق مى توان به عشق آسمانى رسید.33

5. نشانه شناسى: وى معتقد است: کلید عرفان تلاش براى دیدن آن چیزى است که در پس هر چیز نهفته است. از این رو، با رمزگردانى زبان نشانه ها از طریق قلب مى توان آسوده تر و با خشنودى بیشترى زندگى کرد. وى در نشانه شناسى به خود توجه دارد و سعى مى کند به این خودپرستى رنگ آسمانى دهد و احساس گناه را از او بگیرد. از این رو، هدف اساسى او از نشانه شناسى خوشبختى دنیوى است و راه آن فهمیدن الهام هاى قلبى است.34

6. پذیرش شیطان: وى براساس سنت مسیحیت، به عنصر شیطان و شر اصالت داده و براى آن جایگاه مهمى در نظام هستى و حتى در برابر خدا قایل است. بنابر نظر او، شیاطین پیام آوران خدا هستند که به عنوان لشکر او براى تکامل انسان خلق شده اند. بدین روى، باید تمام وجود را در اختیار شیطان قرار داد.35

7. خلسه عرفانى: از نظر وى، انسان در لحظه حصول لذت هاى جسمانى و کامیابى غریزى، مى تواند به خدا برسد و در این هنگام، خلسه اى حاصل مى شود که شبیه خلسه هاى عرفانى عارفان است که پس از سال ها پرهیزگارى به آن مى رسند. بنابراین، هرکس داراى امیال جنسى آزادترى باشد، عارف تر است.36

8. رسالت الهى: وى معتقد است: شاد زیستن و لذت طلبى، رسالت الهى و هدف زندگى دنیوى است. بنابراین، وى عرفان سکس را که برخاسته از روابط جنسى و عشق ورزى سکسى است، رسالت الهى، عطیه برتر و مأموریت جهانى مى داند.37

9. برهنگى و آزادگى: ترویج برهنگى و عادى جلوه دادن آن در بسیارى از آثار وى به چشم مى خورد. از نظر وى، هرگاه روح احساس آزادى کند، باید جسم را نیز آزاد کرد.38

10. نیایش: وى نیایش را به صورت جمعى و همراه با رقص و موسیقى معرفى مى کند.3911. پلورالیسم دینى و فرقه اى: تمام ادیان نزد او برابرند و مهم نیست که پیرو کدام دین باشى، بلکه نشانه ها و راهنماى قلبى مهم است.40 12. تجربه دینى: وى با تأثیر از جریان احساس گرایى در غرب، نگاه عقلانى به دین را رد مى کند و رویکردش به وحى، ایمان و خدا، تجربه درونى است.41

پی‌نوشت‌ها:

1ـ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 87، ص 199.

2ـ گل‏بابا سعیدى، اصطلاحات عرفانى ابن‏ عربى، ص 528.

3و4ـ على‏ اکبر دهخدا، لغت‏‌نامه، ج 10، ص 13592.

5ـ عبدالحسین خسروپناه، جریان‏شناسى ضد فرهنگ‏‌ها، ص 221.

6ـ احمدحسین شریفى، درآمدى بر عرفان حقیقى و عرفان‏هاى کاذب، ص 34ـ36.

7ـ ر.ک: محمدتقى فعالى، آفتاب و سایه‏ها، ص 114و115.

8ـ همان، ص 118و119.

9ـ همان، ص 65و66.

10ـ همان، ص 119ـ121.

11ـ همان، ص 84.

12ـ همان، ص 130؛ اوشو، مراقبه شور مستى، ترجمه امید اصغرى، ص 53ـ54.

13ـ محمدتقى فعالى، نگرشى بر آرا و اندیشه‏‌هاى اوشو، ص 111ـ116.

14ـ همان، ص 173؛ اوشو، بیگانه در زمین، ترجمه مجید پزشکى، ص 22.

15ـ همان، ص 178ـ179؛ اوشو، بیگانه در زمین، ص 88؛ همو، هفت بدن هفت چاکرا، ترجمه سیروس سعدوندیان، ص 11ـ67.

16ـ همان، ص 206ـ210.

17ـ همان، ص 216ـ217.

18ـ محمدتقى فعالى، آفتاب و سایه‏‌ها، ص 317ـ319.

19ـ هو، نگرشى بر آرا و اندیشه‏‌هاى ذن‏بودیسم، ص 103.

20ـ همان، ص 104ـ111.

21ـ همان، ص 115.

22ـ همان، ص 119ـ120؛ داریوش شایگان، ادیان و مکتب‏هاى فلسفى هند، ج 1، ص 165ـ168.

23ـ محمدتقى فعالى، نگرشى بر آرا و اندیشه‏‌هاى ذن‏بودیسم، ص 132.

24ـ همان، ص 142.

25ـ همو، آفتاب و سایه‏‌ها، ص 321.

26ـ همان، ص 319ـ320.

27ـ همان، ص 64ـ65.

28ـ همان، ص 260ـ261؛ پائولو کوئیلو، دومین مکتوب، ترجمه آرش حجازى و بهرام جعفرى، ص 11ـ12.

29ـ محمدتقى فعالى، آفتاب و سایه‏‌ها، ص 265.

30ـ همو، نگرشى بر آرا و اندیشه‏‌هاى پائولو کوئیلو، ص 98.

31ـ همان؛ پائولو کوئیلو، خاطرات یک مغ، ترجمه آرش حجازى، ص 40.

32ـ همان، ص 100.

33ـ همان، ص 102ـ103.

34ـ همان، ص 128ـ129.

35ـ همان، ص 135.

36ـ همان، ص 138.

37ـ همان، ص 142.

38ـ همان، ص 155.

39ـ همان، ص 164.

40و 41 ـ همان، ص 236.

ادامه دارد…

نرگس رحیمى/ دانشجوى دکترى مدرسى الهیات و معارف اسلامى دانشگاه معارف اسلامى.

صغرى صالحى/ کارشناس ارشد فلسفه و کلام اسلامى دانشگاه اصفهان.

منبع: ماهنامه معرفت شماره177

 نظر دهید »

عروسک، رسانه ي همراه کودک

20 مرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

مي خواهم مطلب را با يک سوال هر چند رايج و کليشه اي شروع کنم. اما بياييد يک قرار حتمي بگذاريم ، چيزي شبيه قول دادن، قبل از خواندن پاسخ کمي تأمل کرده و خود به سوال پاسخ گوييد:چه نوع رسانه هايي را مي شناسيد؟
راديو، تلويزيون ، روزنامه ،سينما، اينترنت ، موبايل و… بسيار خوب. اما آيا مي دانيد رسانه هايي که کودک شما استفاده مي کند و در طول دوران کودکي او، شب و روز، هميشه مي توانند با يک پيام دايمي همراه او باشند و اتفاقاً خود شما و با انتخاب خودتان آنها را براي او فراهم کرده ايد، چه چيزهايي هستند؟
فيلم!تلويزيون! خب اينها هم درست است. اما يک فيلم نمي تواند هميشه همراه کودک شما باشد. يکبار، دوبار، ده بار يا بيشتر آن را مي بيند بعد کنارش مي گذارد و فيلم بعدي . تلويزيون هم هميشه هست اما نه با يک برنامه و پيام ثابت و دايم.
شايد کمي غير عادي به نظر برسد اما آنچه مد نظر من است عروسک کودک شماست. بله! عروسک نوعي رسانه است که همراه هميشگي کودک شماست، مادامي که هنوز براي او جذابيت داشته باشد و بيشتر اگر به او دلبسته باشد تا دوران نوجواني و جواني. کم نيستند نوجواناني که هنوز عروسک هاي خود را به عنوان يادگارهاي شيرين دوران کودکي خود نگه داشته و به آن عشق مي ورزند.
عروسک را از اين جهت رسانه مي نامم که پيامي را براي کودک شما به ارمغان مي آورد. پيامي که هميشه و در هر لحظه که کودک شما به آن مي نگرد، به او يادآوري مي شود. مطمئنم که خود پاسخ اين پرسش را مي دانيد که اهميت و نقش عروسک در زندگي کودک شما چيست؟ و بنابراين مي توانيد بر اساس آن حدس بزنيد که پيامي که رسانه عروسک براي کودک شما مي آورد، مي تواند چه تأثيري داشته باشد؟
عروسک ها يکي از الگوهاي زندگي کودک شما هستند. الگوهايي که با استفاده از عواطف کودک به او نزديک مي شوند و در بازيهاي کودکانه اعم از خاله بازي ها، دزد و پليس ها و… شيوه هاي زندگي را به آنها مي آموزند. امروزه با تنوع عروسک ها و ربات ها و… ديگر عروسک منحصر به دختران نيست و تمام کودکان اعم از دختر يا پسر حداقل يک عروسک دارند که با آن بازي کنند. در طول بازي با آن ، پيام غير محسوسي که عروسک به همراه خود دارد، مرتب براي او تکرار مي شود تا ملکه ذهن او شود و کودک شما تبديل به وسيله اي در دست صاحبان اين رسانه شيرين در راستاي منافع شان خواهد شد.
حتماً با خواندن اين سطرها با خود خواهيد گفت: «واي باز هم موعظه»؛ البته حق داريد، چون اينقدر در اين مورد شنيده ايد که عروسک باربي فلان، عروسک بتمن بهمان، که ديگر خسته شده ايد. اما من قصدم چيز ديگري است. مي خواهم به جاي دادن ماهي فنون ماهي گيري را به شما ياد دهم. مي خواهم به عنوان يک مشاور ارتباطي همراه شما به يک عروسک فروشي بيايم تا هر عروسکي پسند کرديد، اعم از باربي ، بِرَت ، مرد عنکبوتي ، دارا و سارا و… براي کودکتان بخريم و به او هديه دهيد. اما نه مثل هميشه ، اين دفعه با آگاهي نسبت به پيامي که اين عروسک به همراه دارد و توجه به تأثيرات اين پيام در نحوه تربيتي که شما مي خواهيد براي کودک خود برگزينيد. کليت کار اين است که شما پيام رسانه عروسک را شناسايي کرده و سپس متناسب با معيارهاي خود آن را انتخاب مي کنيد. انتخابي آگاهانه که اگر در آينده کودک شما جواني شد با رفتارهاي خاص که مورد پسند شما نبود، او را سرزنش نکنيد که اين بچه ناخلف ، چه کارها که نمي کند، ما کي اينگونه بوديم؟ و… بلکه اين انتخاب خود را به ياد آوريد و بگوييد خود کرده را… . و يا بالعکس از داشتن چنين جواني به خود بباليد و شاکر باشيد آگاهي و انتخابتان را و در نهايت دعاگو باشيد مشاورتان را.

مرحله اول:

داشتن معياري براي انتخاب

معيار شما براي انتخاب يک عروسک به عنوان يک رسانه که پيامي به همراه دارد چيست؟
خب! از من زياد انتظار کمک و همياري در اين زمينه نداشته باشيد. من تنها يک مشاور ارتباطي هستم. وظيفه من تنها ياري کردن شما در شناخت پيام آن است. اما مي توانم يک راهنمايي کنم تا شما «معيارهاي خودتان» را شناسايي کنيد. يک معيار مناسب مي تواند ارزش ها و اعتقادات و اصول تربيتي باشد که شما براي تربيت کودک خود مي پسنديد. کودک خود را هنگامي که بزرگ شده، تجسم کنيد. مي خواهيد چگونه باشد؟ براي اينگونه بودن بايد چه ارزشها، اعتقادات و اصولي را ياد بگيرد؟

مرحله دوم:

شناسايي پيامي که هر عروسک به همراه دارد

شناخت پيام نياز به کمي تامل و فعاليت دارد که البته کاري جذاب است. شما بايد تشخيص دهيد که عروسک انتخابي علي رغم سکوتش ، چه مي گويد؟ بدين منظور بايد ابتدا بتوانيد عناصر و اجزا عروسک را شناسايي کنيد.
1-شناسايي شخصيت عروسک:
اين عروسک از روي کدام شخصيت داستاني يا فيلمي ساخته شده است؟
سيندرلا، مرد عنکبوتي ، بتمن، گوسفندها يا… در اين داستان يا فيلم اين شخصيت چه ويژگي هايي دارد. قهرمان است يا ضد قهرمان، فعال است يا منفعل، يک قهرمان خشن است يا يک پرخور، راست گو يا دروغگو و… مطمئن باشيد کودک شما خواه ناخواه داستان يا فيلم اين شخصيت را خواهد شنيد يا ديد و از آن الگوبرداري خواهد کرد.
2-توجه به اشارات غير کلامي
اگر نتوانستيد شخصيت داستاني يا فيلمي عروسک را تشخيص دهيد، از راهکار ديگري استفاده کنيد. مي توانيد اشارات غيرکلامي عروسک را شناسايي کنيد تا بتوانيد پيام آن را تشخيص دهيد. به خاطر داشته باشيد «آن کس است اهل بشارت که اشارت داند». برخي اين اشارات عبارتند از:

جنسيت عروسک

عروسک مؤنث است يا مذکر؟ يا اصلاً از نوع حيوانات يا اشياء تخيلي است؟ جنسيت عروسک در کنار ساير پيام هايش به کودک شما نقش ها و انتظاراتي را که سازندگان عروسک و بعد شما به عنوان انتخاب کننده آن از يک جنسيت مد نظر داريد به کودک تان مي آموزد.

سن عروسک

آيا عروسک همسن کودک شما است يا سنين نوجواني يا جواني را براي کودک شما به تصوير مي کشد؟
اين حق شماست که انتخاب کنيد شايد دوست داشته باشيد عروسکي تهيه کنيد که سن جواني کودک شما را از اکنون براي او مجسم کند. فقط آگاهانه اين کار را انجام دهيد. توجه کنيد که عروسک چه الگوي رفتاري را براي جواني به کودک شما ارايه مي دهد.

قوميت عروسک

رنگ پوست، چشم و موي عروسک و شکل چشم و لب و… نشانه هايي هستند که شما مي توانيد بر اساس آن قوميت عروسک را شناسايي کنيد. قوميت عروسک همراه با ساير نشانه ها در تصورات کودک از قوميت هاي مختلف تأثير گذار خواهد بود . عروسک يکي از ابزارهاي کليشه سازي له يا عليه قوميت ها محسوب مي شود. من وقتي کودک بودم عروسکي سياه پوست با گوشواره هاي بزرگ داشتم که وقتي توي سر او مي زدم شروع به حرکت مي کرد. اين عروسک کليشه برده بودن و برده ماندن سياهان را در ذهن من تثبيت کرده بود.

پوشش عروسک

عروسک مدنظر شما چه پوششي دارد؟ مدل لباس آن چگونه است؟ مارک خاصي روي آن هست يا نه؟ فرم مخصوص مربوط به سازمان خاص مثل ارتش يا امدادگران صليب سرخ يا… را دارد؟ اين فرم متعلق به کدام کشور است؟ آيا اين پوشش را شما براي کودک خود مي پسنديد ؟ به خاطر داشته باشيد که کودک شما اگر اين عروسک را دوست داسته باشد پوشش او را الگوي خود قرار مي دهد و در هر لباس فروشي اولين چيزي که مي بيند لباس هايي از همين دست است. بعدها وقتي بزرگ شد افرادي با اين پوشش ها را به طور ناخودآگاه دوست خواهد داشت.

آرايش عروسک

آرايش عروسک آن قدر امري بديهي به نظر مي رسد که ديگر هيچ کس هنگام خريد به آن توجه نمي کند. عروسک مدنظر شما چه قدر آرايش چهره و بدن دارد؟ موي او چه مدلي است؟ به نظر شما اين شيوه و اين مقدار آرايش عروسک چه اثراتي براي کودک شما به همراه خواهد داشت؟
مسلم بدانيد که کودک شما مي تواند تفاوت چهره آراسته به مواد آرايشي يا مدل موي خاص عروسک را از چهره بي آرايش و موهاي ساده خود تشخيص دهد. اما هنوز قادر به درک معصوميت کودکانه چهره خود نيست. او زيبايي خيره کننده عروسکش را مي شناسد و اگر سن عروسک هم بزرگتر از سن او باشد الگويي قوي براي بزرگسالي خود پيدا خواهد کرد. اين ديگر بستگي به انتخاب شما خواهد داشت.
منبع:نشريه کودک، شماره62.

 نظر دهید »

عرفان های حقیقی و عرفان های کاذب

20 مرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

چکیده

معنویت امرى است که بشر همیشه به آن تمایل داشته، ولى رشد تجربه گرایى در سده اخیر و سرخوردگى انسان از فناورى، موجب گرایش بیشتر به امور ماوراى طبیعى و معنویت خواهى شده است. با افزایش گرایش به معنویت، عرفان نماهاى فراوانى ظهور کرده اند که درصدد پاسخ به این نیاز و حل بحران معنویت برآمده اند، اما نه تنها نتوانسته اند به عطش معنوى انسان پاسخ درست بدهند، بلکه بر آلام روحى بشر افزوده اند.

این نوشتار به روش تحلیلى ـ توصیفى به دنبال معرفى تعالیم برخى از این مکاتب نوظهور عرفانى براى اثبات کذب آنها و حقانیت عرفان اسلامى است. از این رو، با بررسى مهم ترین فرقه هاى نوظهور و مبانى آنها، به مقایسه و بازشناسى عرفان حقیقى و عرفان هاى نوظهور پرداخته مى شود.معنویت هاى نوظهور از جذابیت هاى فریبنده و ادبیاتى ساده برخوردارند که ظاهرا حق جلوه مى کنند، اما مبانى آنها سست و مبتنى بر عقل گریزى، نفى شریعت، اومانیسم، جاه طلبى و مانند آن است. در مقابل، عرفان ناب اسلامى ناشى از وحى و مبتنى بر آموزه هاى قرآن و اصولى همچون کرامت انسان، توحید، شریعت و ولایت مدارى است.

مقدّمه

عرفان از گذشته مورد توجه فرهنگ ها و اقوام و ملل گوناگون بوده و در همه ادیان نیز انگیزه هاى عرفانى بر مبناى حرکت انسان به سوى تکامل معنوى، فراوان دیده مى شود؛ اما این بدان معنا نیست که هر معرفت عرفانى ریشه دینى دارد و از وحى سرچشمه گرفته است. از این رو، تاریخچه عرفان به زمان هاى دوردست و حتى به زمان آفرینش انسان برمى گردد؛ به این معنا که خداوند متعال از همان ابتدا، زمینه هاى کسب انواع معرفت را در انسان بنا نهاده است. آیه «فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا» (روم: 30) شاهد بر این مدعاست.

همچنین مضمون آیه «وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء کُلَّهَا» (بقره: 31) که خداوند همه اسما را به آدم تعلیم نمود، بیانگر این مطلب است که خلقت آدم و تعلیم اسما همزمان صورت گرفته است. به عبارت دیگر، مى توان گفت: آفرینش انسان همراه با تعلیم معرفت بوده، اما با نزول آدم به این دنیا، از آن معرفت حقیقى دور مانده است. با وجود این، دوباره مى تواند با استفاده از استعداد و زمینه اى که خداوند براى کسب معرفت در نهاد او قرار داده است، صعود کند و به معرفت حقیقى برسد.

علاوه بر این، فلسفه خلقت انسان نیز چیزى جز دریافت معرفت نیست. این مطلب با حدیث قدسى «کنتُ کنزا مخفیا فاحببتُ اَن اُعرَف فخلقتُ الخلقَ لکى اُعرَف»1 نیز مطابق است؛ چراکه خداوند متعال خود را گنجى پنهان معرفى مى کند که دوست دارد شناخته شود. بدین روى، خلقت را آغاز کرد تا شناخته شود و انسان ها از این طریق معرفت کسب کنند.

به طور کلى، مى توان گفت: معرفت عرفانى امرى فطرى است و انسان ها برخى از مسائل و حقایق را به صورت درونى و قلبى، بدون دخالت عقل و حس مى توانند دریابند، هرچند عنوانى به نام «عارف» بر آنها نتوان اطلاق کرد. تا اینکه در طول تاریخ، به تدریج افرادى پیدا شدند که این موهبت الهى را به شکل صحیح در خود پرورش داده، به شکل یک گروه خاص تحت عنوان «عارف» درآمدند. در مقابل، عده اى از این موهبت الهى سوءاستفاده کرده، شکل ناصحیح آن را در خود پرورش دادند و عرفان هاى دروغین را به وجود آوردند.

در دنیاى امروز، که مرزهاى فرهنگى کم رنگ شده و رسانه ها فرهنگ غرب را در جهان مى گسترانند، جهان اسلام نیز از حضور این جریان هاى نوظهور عرفانى به دور نمانده و گرایش به این نوع عرفان هاى دروغین، به ویژه در میان جوانان، بسیار رایج شده و آیین هاى ترویج شده توسط افرادى مثل پائولو کوئیلو، اشو، کاستاندا و یوگاناندا تحت عنوان «عرفان هاى نوظهور» به وجود آمده اند که با محور قرار دادن اصولى ـ به اصطلاح ـ معنوى و ماوراى طبیعى درصددند جریانى دین نما ارائه دهند تا فطرت الهى جوانان را منحرف ساخته، آنها را دچار نوعى بى هویتى سازند.

پیشرفت سریع فناورى جدید و ناتوانى آن از برآوردن نیازهاى معنوى و روحى انسان، برپایى جنگ ها و کشتارهاى بى رحمانه به نام دین، تبلیغات بى شمار دشمنان بر ضد ادیان ـ به ویژه اسلام ـ پیدایش سکولاریسم و منحصر کردن دین در زندگى شخصى و جدا کردن آن از حیات سیاسى و اجتماعى، گرایش فطرى بشر به دین و مسائل عرفانى و عدم عرضه صحیح دین و عرفان راستین به زبان روز و ساده و جذاب به جوانان و متقاضیان، آزادى جنسى و روابط بى حد زن و مرد، و ظهور خرافات متعدد به نام «دین» و عدم مبارزه جدى روشن فکران دینى با آنها را مى توان از جمله دلایل گرایش جوانان به عرفان هاى نوظهور برشمرد.

از این رو، معرفى عرفان راستین و بررسى نقّادانه فرقه هاى نوظهور، امرى ضرورى مى نماید تا افراد، به ویژه جوانان، به منظور برآوردن نیازهاى روحى ـ معنوى خود، با آگاهى کامل راه را از بیراهه بازشناسند و جذب مکاتب دروغین، که نشئت گرفته از اصول و تعالیم بى اساس، پوچ و خیالى است، نشوند و از هدف اصلى بعثت انبیا که همان قرب الهى است، بازنمانند. کوتاهى در این امر، زیان هاى جبران ناپذیرى بر فرهنگ و ساحت هاى گوناگون حیات اجتماعى وارد خواهد کرد.

بر این اساس، بازشناسى عرفان حقیقى از عرفان هاى نوظهور از چند جهت اهمیت مى یابد:ـ جلوگیرى از معرفى و ادعاى همانندى تعالیم فرقه هاى نوظهور معنوى با آموزه هاى اسلام؛   ـ شناخت اهداف و ادبیات فریبنده معنویت هاى نوظهور و ارائه عرفان ناب اسلامى براساس مخاطب شناسى و به زبان روز؛ ـ آشنایى با نقاط ضعف و آسیب هاى عرفان هاى کاذب و توجه به آثار و فواید عرفان اسلامى.

پژوهش هایى در زمینه معرفى مکاتب و عرفان هاى دروغین انجام شده است که از جمله مى توان به تألیفات محمدتقى فعالى با عنوان هاى آفتاب و سایه ها؛ نگرشى بر آراء و اندیشه هاى دالایى لاما؛ نگرشى بر آراء و اندیشه هاى کریشنا مورتى؛ نگرشى بر آراء و اندیشه هاى تولتک شمنیزم؛ نگرشى بر آراء و اندیشه هاى کارلوس کاستاندا؛ نگرشى بر آراء و اندیشه هاى یوگاناندا؛ نگرشى بر آراء و اندیشه هاى اشو؛ نگرشى بر آراء و اندیشه هاى پائولو کوئیلو؛ نگرشى بر آراء و اندیشه هاى ذن بودیسم؛ تجربه دینى و مکاشفه عرفانى اشاره کرد.

همچنین درآمدى بر عرفان حقیقى و عرفان هاى کاذب، اثر احمدحسین شریفى و جریان شناسى انتقادى عرفان هاى نوظهور، تألیف حمید مظاهرى سیف از مهم ترین کتاب هاى چاپ  شده در این حوزه هستند.درباره معرفى عرفان ناب اسلامى، علاوه بر آثار کهن و غنى اسلامى موجود، مقاله اى با عنوان «شاخصه هاى عرفان ناب شیعى»، اثر محمد فنائى اشکورى براى تمییز عرفان حقیقى از عرفان هاى کاذب، به اهم مختصات عرفان شیعى پرداخته است.

جنبه نوآورى تحقیق پیش روى ارائه مهم ترین اصول و آموزه هاى برخى از آیین هاى نوظهور عرفانى و در مقابل آن، معرفى مبانى و ویژگى هاى عرفان حقیقى به منظور تبیین وجه تمایز عرفان اسلامى از عرفان هاى کاذب است که ضرورت بازشناسى این دو را مى رساند.  با توجه به ضرورت شناسایى عرفان حقیقى از عرفان هاى کاذب، سؤال اصلى پژوهش این است که چرا عرفان هاى نوظهور نمى توانند پاسخ گوى بحران معنویت انسان باشند؟ به عبارت دیگر، عرفان هاى نوظهور بر چه مبنایى شکل گرفته و عرفان حقیقى کدام است؟

براى پاسخ به این سؤال، پرسش هاى فرعى ذیل مطرح مى شود:ـ مهم ترین فرقه هاى نوظهور معنوى کدام است؟  ـ مهم ترین بنیادهاى فکرى و آموزه هاى جریان هاى نوظهور عرفانى چیست؟  ـ عرفان هاى نوظهور و عرفان حقیقى داراى چه شاخصه هایى هستند؟ به عبارت دیگر، تفاوت هاى عرفان هاى نوظهور با عرفان حقیقى چیست؟

عرفان و معنویت

«عرفان» از «عرف» به معناى «شناختن، بازشناختن و دانستن پس از نادانى» است، و در اصطلاح، یعنى: خداشناسى و شناخت حضرت حق تعالى.2 عرفان «نام علمى است از علوم الهى که موضوع آن شناخت حق و اسما و صفات اوست، و بالجمله، راه و روشى را که اهل اللّه براى شناسایى حق انتخاب کرده اند عرفان مى نامند.»3 به طور کلى، مى توان گفت: «عرفان» داراى دو مفهوم عام و خاص است:

1. مفهوم عام: «وقوف به دقایق و رموز چیزى است، مقابل علم سطحى و قشرى.»

2. مفهوم خاص: «یافتن حقایق اشیا به طریق کشف و شهود.»4 بنابراین، با توجه به تعریف «عرفان»، «عارف» کسى است که خدا را به اسما و صفات بشناسد و حقایق و رموز اشیا را از طریق کشف و شهود دریابد.

اصطلاح دیگرى که در دهه هاى اخیر رواج پیدا کرده، اصطلاح «معنویت» است. برخى عصر جدید را «عصر معنویت» نامیده و معتقدند: با توجه به عصر مدرنیته، اگر بشر به دامن معنویت نگراید به نابودى کشیده مى شود. «معنویت» به دو معناى «معنویت الهى ـ دینى» و «معنویت سکولار» به کار مى رود.«معنویت الهى ـ دینى» همان عرفانى است که به دنبال ایجاد احساس آرامش و رسیدن سالک به قرب الهى و دست یابى به نفس مطمئنه، راضیه و مرضیه است؛ ولى معنویت هاى سکولار تنها درصدد نجات انسان از بحران هاى روحى و روانى و دست یابى به آرامش نسبى دنیوى براى انسان هستند که به هیچ وجه، سلوک براى رسیدن به مقام توحیدرا دنبال نمى کنند.5

معنویت در غرب، عموما از نوع معنویت هاى سکولار و متناسب با جهان بینى و ایدئولوژى لیبرالیستى است. برخى معنویت هاى شرقى همچون بودیسم، هندویسم و جینیسم یا معنویت هاى با خاستگاه غربى، اعم از اروپایى و آمریکایى و سرخ پوستى، همگى مبتنى بر مبانى سکولار غرب هستند. معنویت گراهاى جدید لازمه معنویت را اعتقاد به خدا نمى دانند، چه رسد به دین. برخى ادعا کرده اند: زندگى معنوى به معناى داشتن نگرشى به عالم و آدم است که به انسان آرامش، شادى و امید بدهد و بدین روى، تلازمى میان معنویت و دیانت وجود ندارد.

معنویت دینى غیر از معنویت سکولار است و حیات انسان را محدود و محصور به حیات دنیا نمى داند. زندگى اصلى او را در جایى دیگر دانسته و همه زندگى دنیا با همه شادى ها و بیم ها و امیدهایش را صرفا به منزله گذرگاه و پلى براى وصول به حیات حقیقى مى داند، و از نگاه اسلام، معنویت منهاى خدا معنا و جایگاهى ندارد.6

عرفان هاى نوظهور

در یک دسته بندى کلى، مى توان فرقه هاى معنوى و عرفانى را به سه دسته تقسیم کرد:1. عرفان هایى که مدعى دین جدیدى هستند؛ مثل «ساى بابا»، «رام اللّه»، «اوشو»، «اکنکار»، و «ذن بودیسم»؛ 2. عرفان هاى غیردینى؛ مثل عرفان ساحرى یا عرفان جادو، عرفان پائولو کوئیلو، عرفان کارلوس کاستاندا، عرفان «تولتک شمنیزم»؛3. عرفان هایى که منشأ دینى دارند؛ مثل فرقه هاى خانقاهى و صوفى، شاهدان یهوه، که زیرشاخه مسیحیت هستند و عرفان «قبالا یا کبالا»، که عرفان یهودى است، عرفان هاى «یوگاناندا»، «دالایى لاما» و «کریشنا مورتى» نیز این از قسم به شمار مى روند. از میان اینها، به اختصار مهم ترین آراء و تعالیم شش مکتب عرفانى «اوشو»، «ذن بودیسم»، «پائولو کوئیلو»، «تولتک شمنیزم»، «یوگاناندا» و «کریشنا مورتى» بررسى خواهد شد.

اوشو

باگوان شرى راجینش، معروف به «اوشو» در سال 1931م در روستاى کوچک «کوچ وادا» در ایالت «مادیا پرادش» کشور هند به دنیا آمد و در سال 1990م در 59 سالگى از دنیا رفت. وى از سال 1989 رسما نام «اوشو» به معناى «حل شده در اقیانوس» را براى خود برگزید. او قریب 7000 سخنرانى داشته که کتب وى نسخه بردارى از آنهاست که بالغ بر 650 جلد است.7

تعالیم: تعالیم اوشو را مى توان به دو بخش «مبانى» و «اصول» تقسیم کرد. مجموعه آموزه هاى اوشو بر سه مبنا شکل مى گیرد: الف. بخش «یوگا» که حاصل سخنرانى هاى اوست و در کتاب مستقلى به نام هفت بدن، هفت چاکرا، تعالیم «یوگا پاتانجلى» را مطرح مى کند و آن را مبناى اصول مراقبه قرار مى دهد. ب. بخش ایده هاى «تنتریک» که در کتابى به نام تعلیمات تانترا کندالینى یوگا در دو جلد آمده است.

ج. بخشى که برگرفته از اندیشه هاى بوداست و به شدت از آیین «جین» (دین خانوادگى اوشو) متنفر است. اوشو همچنین از عرفان اسلامى و عرفان هاى شرق دور نیز متأثر است و از اصول روان شناسى هم بهره مى گیرد، اما بیش از همه، از «یوگا»، «تنتره» و بودا نقش پذیرفته است.8برخى از مهم ترین اصول اوشو عبارت است از:

1. نفى ادیان: دین خانوادگى اوشو مذهب «جین» بود. نگاه افراطى و نامتعادل این آیین به زندگى، فقر و کناره گیرى از دنیا موجب شک وى در آیین خانوادگى شد و این بدبینى را به سایر ادیان نیز تعمیم داد و تمامى آنها را نفى نمود؛ چون معتقد است: ادیان انسان را به فقر و بى اعتنایى به ثروت سوق مى دهند.9

2. اصل عشق: اوشو بر عشق و عشق ورزى بسیار تأکید دارد و از مهم ترین اصول تعالیم اوست. وى عشق را زمینى و جسمانى مى داند و معتقد است: عشق متعلق ندارد، بلکه خود عشق، خداست. از نظر اوشو، عشق پدیده و مفهومى ابدى، فراگیر و بى انتهاست.وى براى عشق ورزى چهار مرحله برمى شمرد:

مرحله اول: حضور در لحظه است.

عشق تنها درحال معنا پیدا مى کند، نه در گذشته و آینده؛ زیرا زندگى در گذشته و آینده نفى عشق است و تنها براى فکر کردن است.

مرحله دوم: قدم براى رسیدن به عشق است. در نفس انسان، سمومى همچون نفرت، حسادت، خشم و احساس مالکیت وجود دارد که راه پاک کردن نفس از آنها صبر در مقابل آنها و نظاره گر بودن و رد شدن از کنار آنهاست، نه سرکوبى آنها؛ چون تمامى حالات انسان مى آیند و مى روند و انسان فقط باید نظاره گر رفت و آمد آنها باشد.

مرحله سوم: تقسیم کردن و بخشیدن است. انسان عاشق باید چیزهاى منفى را براى خودش بخواهد و خوشى ها و زیبایى ها را با دیگران تقسیم کند، بدون اینکه توقع تشکر از گیرنده داشته باشد.مرحله چهارم: رسیدن به عشق هیچ بودن است. انسان تنهابا «نیروانه»،یعنى هیچ بودن به کل مى رسد.10

3. نفى ذهن: اوشو به صراحت همه فعالیت هاى ذهنى، از جمله دانش اکتسابى، اطلاعات و فلسفیدن را سطحى و مردود دانسته و معتقد است: ذهن و فعالیت هاى آن را باید کنار گذاشت و عشق را جایگزین آن نمود.11

4. مراقبه: اوشو «مراقبه» را روشى براى خالى کردن ذهن و نفس از تمام افکار، تصورات و امیال مى داند. از نظر وى، مهم ترین لحظه زندگى هنگامى است که درون انسان کاملاً تخلیه و پاک شده باشد که این همان سکوت درونى است که انسان را به آگاهى حقیقى مى رساند.12

5. مبارزه با نفس: از نظر اوشو، نفس حالتى در وجود انسان است که با وجود آن، دیدار خدا و حقیقت امکان پذیر نیست؛ زیرا نفس همچون گرسنه اى است که نیاز بیشتر خواستن آن هیچ گاه ارضا نمى شود. وى براى مبارزه با نفس، راه کارهایى ارائه مى دهد:

الف. نادانى پیشه کردن: ذهن با کسب اطلاعات، نفس را تغذیه مى کند. از این رو، نادانى و معصومیت موجب مرگ نفس خواهدشدوشروع زندگى رابه دنبال دارد.

ب. خنده: در حالت خنده، انسان از ذهن و افکارش فاصله مى گیرد. بنابراین، هرگاه ذهن نباشد نفس هم نیست.13

6. اعتقاد به تناسخ: اوشو قایل به تناسخ و زندگى هاى مکرر در بدن هاى مختلف در این دنیاست. بدین روى، منکر معاد است و به شیوه هاى گوناگون، چرخه زندگى را در همین دنیا مطرح کرده، معتقد است: تولد و مرگ دو بخش ماجراى زندگى جاودان هستند، به گونه اى که انسان پیش از تولد وجود داشته و پس از مرگ هم وجود خواهد داشت.14

7. هفت بدن، هفت چاکرا: اوشو با اعتقاد به انرژى واحد کیهانى و ارتعاشات وابسته به آن، ابدان هفت گانه اى براى انسان قایل است و مدعى است که در کالبدهاى انرژى هر انسان، مراکز انرژى به نام «چاکراها» وجود دارد.15

8. نگاه به خدا: اوشو منکر وجود عینى خداست و او را تنها یک نام معرفى کرده و با انسان و عشق یکىمى داند. از نظر او، خدا موجودى است که سکس را جایز کرده و معتقد است: خدا کل هستى و مسئول تمام خوبى و بدى ها در جهان است. روشى که با آن انسان خدا را تجربه مى کند رقص و پایکوبى و ترانه و آوازخوانى است.16

9. ترویج سکس: معنویت و عرفان اوشو مبتنى بر سکس است و با صراحت تمام، روابط جنسى و استفاده بى حد و حصر از آن را آزاد اعلام مى کند. از نطر وى، سکس گناه و زشت نیست و انسان هاى مقدس و مذهبى آن را زشت تلقّى نموده و با آن مخالفت نموده اند و این مخالفت، تأثیر منفى براى انسان دارد و مانع بروز عشق است. از این رو، رهاسازى  عشق  از طریق  آزادسازى  سکس  ممکن  است.17

ادامه دارد…

 2 نظر

عرفان های حقیقی و عرفان های کاذب / قسمت سوم

20 مرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

تولتک شمنیزم

«تولتک شمنیزم» از جمله عرفان هاى سرخ پوستى آمریکایى است. تولتک ها خردمندانى از مردان و زنان بودند که هزاران سال پیش آیین باستانى را شکوفا کرده و براى رهایى از رنج و هدایت واقعى انسان و حفظ معرفت معنوى به وجود آمدند.42 براساس افسانه هایى که درباره تولتک ها گفته مى شود، امپراتورى «تولتک» در سال 968م و در ناحیه مکزیک مرکزى شکل گرفت. پایتخت آنها شهرى به نام «تولا» بود و بدین سبب، آنها خود را «تولتک» نامیدند. واژه «تولتک» به زبان «ناواتل» به معناى «ملت تولان» (نیزار) است.43

اصول و محورها:

1. رؤیابینى: از نظر تولتک ها، زندگى بیش از یک رؤیا نیست و هر کس با قابلیت رؤیا دیدن به دنیا مى آید و این قابلیت با توجه و تمرکز بر دانستنى ها به وجود مى آید و از طریق توجه به نظام هنجارها و باورها به آن دست مى یابد و تمام اینها رؤیاهاى انسان را شکل مى دهند.44

2. استفاده از گیاهان اقتدار: «گیاهان اقتدار» گیاهانى است که به صورت طبیعى مواد مخدر، توهم زا، روان گردان و نیروزا از آنها تهیه مى شود. بنابر نظر آنها، سالک براى کسب معرفت ناب و حقیقى، باید از آنها استفاده کند.45

3. رؤیاى سیاره زمین: بنابر نظر آنها، تمام انسان ها رؤیا مى بینند. این رؤیاها گسترش مى یابد و در هم متداخل مى شود و از این تداخل و اشتراک، رؤیاى بشریت یا «رؤیاى سیاره زمین» به وجود مى آید. این رؤیا مشتمل بر تمام قوانین اجتماعى، باورها، مذاهب و فرهنگ هاى مختلف و چگونگى اداره حکومت ها، مدارس و وقایع اجتماعى است.46

4. چهار میثاق: تولتک ها چهار میثاق به منظور دگرگونى انسان ارائه داده اند که عمل به آنها موجب تغییر نظام اعتقادى و بیدارى خود حقیقى انسان مى شود. این چهار میثاق عبارت است از:الف. «با کلام خود گناه نکنید»؛ مهم ترین و دشوارترین میثاق بوده و به معناى معصوم بودن در کلام و استفاده درست و مناسب از انرژى بیان است؛ زیرا در این صورت، حقیقت در انسان تجلى مى کند و تمام سموم عاطفى شست وشو داده مى شود.

ب. «هیچ چیز را به خودتان ربط ندهید»؛ یعنى بى اعتنایى به گفته هاى دیگران، اعم از تمجیدها و سرزنش ها. در این صورت، از رؤیاى دوزخ و رنج در امان مانده، به آزادى قابل توجهى دست مى یابید.  ج. «تصورات باطل نکنید»؛ ریشه همه غم ها و رنج ها در تصورات و حدس ها و گمان هاى انسان است. از این رو، تسلط بر دیگران و دگرگونى زندگى تنها از طریق اصلاح تصورات امکان پذیر است؛ بدین صورت که انسان آنچه را در نظر دارد بیان کند و با دیگران ارتباط صریح و روشن برقرار نماید تا از هرگونه سوءتفاهم در امان بماند.

د. «بیشترین تلاش خود را انجام دهید»؛ انسان باید در همه شرایط خوب و بد، نهایت تلاش خود را انجام دهد؛ زیرا در این صورت، احساس پشیمانى و گناه نمى کند و زندگى فعال و خلّاقى خواهد داشت و از هر کارى لذت مى برد و به آزادى شخصى مى رسد.47

یوگاناندا

یوگاناندا در سال 1893 در «گوراکپور» هند به دنیا آمد. پس از اتمام دبیرستان، در معبدى در «سرامپور»، نزدیک کلکته، تحت تربیت استادش به نام سوآمى شرل یوکتشوار قرار گرفت و تا سال 1920 در آنجا بود. پس از فارغ التحصیلى از دانشگاه، به طور رسمى وارد نظام رهبانیت شد و نام یوگاناندا را، که به معناى «سرور و بهجت از طریق اتصال الهى» است، انتخاب کرد. وى در اقامت 15 ساله خود در آمریکا، «انجمن خودشکوفایى» را در لس آنجلس تأسیس کرد و به سخنرانى هاى متعددى پرداخت و در سال 1952 در لس آنجلس در گذشت. آثار متعددى از او به زبان فارسى منتشر شده است؛ از جمله سرگذشت یک یوگى، انسان در جستجوى جاودانگى، و زندگى بدون هراس.48

تعالیم و اندیشه ها: یوگاناندا در بخشى از اندیشه هایش، جهان، خدا و انسان را مورد بررسى قرار داده و در بخشى دیگر، به اصول اخلاقى به عنوان سلوک عملى مى پردازد. بنابراین، مکتب عرفانى وى اخلاق محور است. اصول تعالیم و اندیشه هاى وى عبارت است از:

1. خداشناسى: محورهاى خداشناسى یوگاناندا عبارت است از:

الف. سرور مطلق: از نظر وى، خداوند شادمانى عظیم و بهجت ابدى است که فعالانه هرگونه شکل و نیرو را حفظ مى کند و ماوراى تعالى و سرشار از سرور است.49

ب. جلوه هاى خدا: از نظر او، خداوند داراى جلوه هاى متعددى است؛ همچون «ایشوره» (حکمران بودن)، «کالى» (مادر الهى) که جلوه فعال در آفرینش است و جلوه روح القدس و طبیعت.50

ج. تثلیث: وى در بحث خداشناسى، معتقد به تثلیث است و آن را این گونه تبیین مى کند که خداوند خالق فراسوى خلقت است و پسر، هوشیارى همه جا حاضر خداوند در خلقت، و روح القدس قدرت ارتعاشى خالق است که به صورت آفرینش تجلى مى کند و هنگام قیامت، این سه اقنوم در روح مطلق مستحیل مى شوند.51

د. راه رسیدن به خدا: وى نیاز به رفع رنج، نظم یابى در جهان و اصل علّیت را راه هاى رسیدن به خدا مى داند.52  و. جایگاه خدا: وى معتقد است: خداوند ماوراى عقل و خرد است و ذهن انسان توانایى درک واقعى خدا را ندارد.53

2. جهان شناسى: وى آفرینش را براساس رؤیاى خدا تشبیه مى کند و بر این باور است که تمام خلقت بازتاب اندیشه و زاینده ذهن خداوند است.54

3. انسان شناسى: انسان شناسى یوگاناندا مبتنى بر سه اصل است:

الف. روح و بدن هاى سه گانه: از نظر او، انسان علاوه بر بدن مادى، داراى بدن اخترى و علوى است که در عالم اثیرى و علوى موطن دارد و پس از مرگ و خروج از دنیاى مادى، با بدن علوى زندگى مى کند که این بدن یک قالب فکرى و ذهنى براى بدن هاى مثالى است.55

ب. نوزایى: براساس قانون «تناسخ»، انسان در حرکت تکاملى دایم تولد دارد و در زندگى هاى بالاتر حیات مى یابد و تلاش هاى معنوى این حرکت را سرعت مى بخشد و تا مرحله تطهیر کامل و اتحاد با هستى ادامه مى یابد.56

ج. کرمه: «کرمه» همان قانون عمل و عکس العمل، کاشتن و درو کردن و عدالت است که مبتنى بر تأثیر اعمال گذشته در زندگى کنونى یا آینده است. بنابراین، انسان با اعمال و افکارش، سرنوشت خود را شکل مى دهد و هر انرژى که بى خردانه یا خردمندانه به حرکت درآورد، به صورت نقطه شروع اعمالش به او باز مى گردد و کرمه هر شخص از تناسخى به تناسخ دیگر، او را دنبال مى کند تا تعادل کامل روحى براى او حاصل شود.57

4. اتحاد با خدا:

الف. یوگا: «یوگا» در لغت، سانسکریت به معناى «ارتباط» است و در تفکر یوگا، به معناى فنونى است که از طریق آن، اتحاد هر نفس با خدا حاصل مى شود. این فنون متفاوت بوده و داراى هشت مرتبه است: 1. رفتار اخلاقى؛ 2. انجام تکالیف مذهبى؛ 3. وضعیت جسمى درست به منظور متوقف کردن بى قرارى؛ 4. کنترل جریانات ظریف زندگى؛ 5. درون نگرى؛ 6. تمرکز؛ 7. مراقبه؛ 8. فراهوشیارانه.58

ادامه دارد…

 نظر دهید »

رابطه تنگاتنگ برخی موسیقی ها با شیطان پرستی

19 مرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

بسياري از ايده ‏‏هاي صهيونيست‏‏هاي مسيحي ـ که اعتقاد به قدرت ها و نیروهای شگرف شیطان، بخش مشترک این ایده ها با شیطان پرستان است ـ در اشعار سران متال به روشني به چشم مي‏‏ خورد و عقيده در مورد قدرت بي‏‏ نظير شيطان در آخرالزمان درآن موج مي‏‏ زند.

تاکنون موسیقی متال و زیر شاخه های این سبک، خدمت شایانی به جریان شیطانی نموده است.

سبک متال به علت ظرفیت بالا و همخوانی و سنخیت بالایی که با سنت ها و آداب شیطانی دارد، توانسته است در انتقال مفاهیم شیطانی و رضایت بخش جلوه دادنِ مرام شیطان، چهره موفقی از خود به نمایش گذارد.

تشکیلات حجتیه

از نقطه نظر محتوا و مضمون، ابتذال و خشونت جزء لاينفك درون مایه های ترانه‌هاي شیطانی است؛ یعنی مضامینی که حول محورهاي بي‌پروايي جنسي، القاء ترس در ذهن و جان دیگران و ضدیت با آموزه های وحیانی و الهی مي‌چرخد.

پاره ای از گروه های موسیقی مشهور، با شيطان‌پرستی ارتباطي ناگسستني دارند؛ به گونه ای که بعضی از سران این گروه ها به دلايلي، نظير جنون جنسي، تجاوز به عنف، كتك كاري و افراط در مشروب‌خواري چند وقتي را پشت ميله‌هاي زندان گذرانده‌اند.

مرلین منسون ـ كه نام حقيقي او ، Brian Hugh Warner است ـ يك موسيقي دان و رهبر گروه Marilyn Manson مي باشد.

وی تاکنون در قالب اشعار شیطانی و خشن و ضد دین در رواج شیطان گرایی نقش موثری داشته است. مضامین ضد مسیح و پاره کردن انجیل در هنگام اجرای کنسرت و خطابش به جمعيت که با صداي سنگين و خشكيده فرياد می زد:‌ «اين است خداي شما» در مورد وی مشهور است. اعتقاد به بي‌اعتقادي و اعتقاد به پوچي و دعوت به پوچ گرایی پیام کلیپ های منسون است.

ترانه های گروه منووار ـ که در زمان اصلاحات در ایران ترجمه، چاپ و منتشر شد ـ چنان به مضامین خشن پرداخته که ترویج و نشر آلبوم های این گروه در بسیاری از کشورها ممنوع گردیده است. درون مایه اشعار این گروه، اباحی گری، هنجار شکنی، قانون گریزی، تعرض به سنت ها، وهن مذهب و مقدسات است. سوغات این گروه ممنوعه كه به صراحت داعيه « شيطان پرستي » دارند؛ آثار مخرب روانی و آسیب های متعدد اجتماعی برای جوانان بوده است.

بسياري از ايده ‏‏هاي صهيونيست‏‏هاي مسيحي ـ که اعتقاد به قدرت ها و نیروهای شگرف شیطان، بخش مشترک این ایده ها با شیطان پرستان است ـ در اشعار سران متال به روشني به چشم مي‏‏ خورد و عقيده در مورد قدرت بي‏‏ نظير شيطان در آخرالزمان درآن موج مي‏‏ زند.

در صحيفه حزقيال نبي در مورد آخرالزمان و آرماگدون آمده است: «باران‏‏هاي سيل آسا و تگرگ‏‏هاي سخت آتش تکان ‏‏هاي سختي در زمين پديد خواهد آورد که کوه ها سرنگون خواهند شد و زمين منهدم مي ‏‏‏‏شود.»

مکان وقوع اين جنگ در صحراي «مگيد» و در شمال اسرائيل و کرانه غربي رود اردن است که به پيش بيني صهيونيست‏‏هاي مسيحي اين جنگ ميان نيروهاي خير(يهوديان) و نيروهاي شهر (مسلمانان) رخ مي‏‏ دهد و به همه دنيا کشيده مي-شود.( ديويد هاوري، مسيحيت، ترجمه عبدالرحيم اردستاني، مرکز مطالعات اديان قم، ص 38 تا 55)

شاعر مشهور متال، اريک آدامز در البوم سلاطين فلزي آورده است:
« زمين با آتش در آميخته مي‏‏ شود.
در جنگ آرماگدون ابتدا ترو مپت ها به صدا در مي‏‏آيند.
و سپس تگرگ، آتش و خون بر تخت سلطنت شيطان فرو مي‏‏ ريزد.
موي او همانند جامه‏‏ايی که حقيقت را پنهان مي‏‏ کند سفيد است و چشمانش همانند آذرخش مي‏‏ درخشد.»( سلاطين فلزي، منووار، اريک آدامز، انتشارات دژ، ص 113)

در ترانه‌هاي «بلك سبث»، ایده های انتوان لاوی در باب سیطره شیطان بر جهان و انفعال خدا؛ به صورت واضح و صریح انعکاس یافته است؛ چنان که انکار معاد و رستاخیز و سخره گرفتن جهان پس از مرگ ـ که در نوشته های لاوی به صورت برجسته ای مورد تاکید قرار گرفته است ـ در این شعر منعکس گردیده است:

«….چه معبودي است اين كه مي‌ايستد و گريه‌هاي مردمش را گوش مي‌دهد و كاري نمي‌كند؟
كدام دست به اعتراض بلند خواهد شد، در حالي كه مُردن مردم را مي‌بيند؟
اين چه‌گونه زندگي است؟ چه آينده‌اي در انتظارمان است؟
آه، آه، اين نتيجه اشتباهات‌مان است ».
و
«… دنياي فاني كم‌كم ما را نابود مي‌كند؛
فكر نمي‌كنم هيچ خدايي اكنون بتواند رستگارمان سازد؛
رستاخيز همين‌جاست؛
فردايي وجود نخواهد داشت؛
اي عيسي! پرسش‌هاي ما،
گويي هيچ‌گاه شنيده نشده‌اند.
… آيا به راستي بهشت و دوزخي وجود دارد؟
به من بگو كه آيا آن بالا خدايي وجود ندارد؟!… »( شب را ورق بزن ص 266 ـ 268)

یا در مجموعه «قوم محزون» چنین آمده است:
« … ايستاده‌ام اينجا و تمام ايمانم را از دست داده‌ام؛
زندگي دوباره ممكن است دروغ باشد!
اما زندگي كنوني‌ام نيز ارزش درد كشيدن ندارد … »( قوم محزون، نشر مس ص 98)

عبارات بالا دقیقا مضمون بندهایی از کتاب انجیل شیطانی لاوی است که در قالب موزون ریخته شده است. این در حالی است كه مروجین و مترجمین ترانه‌هاي اين گروه در کشور، سعی می کنند محتوای اشعار اين گروه را «ضدجنگ» معرفي كند که بتوانند آن را با ارزش های دینی و فرهنگ بومی سازگار نشان دهند.

« ديو ماستين »‌ که در اعتراض به انجام حركات وحشيانه متاليكا بر روي سن در هنگام اجراي كنسرت از اعضاي گروه جدا شد و گروه « مگادث » را شكل داد؛ در مصاحبه ای با اظهار تنفر شديد از متاليكا مي‌گويد : « … من در كثافت غوطه مي‌خوردم . وقتي جيمز هتفيلد سر خفاش زنده را با دندان جدا مي كرد و خونش را مي‌مكيد ، مي‌خواستم همان‌جا روي سن بالا بياورم …. »

در جای دیگر آمده است: « …. متولد مي‌شود از دوزخ
قدرت برتر شيطان
تا ويران كنند محراب كليسا را
و كشتار كند آنان را كه مسيحي متولد مي‌شوند
كليساها ويران مي‌شوند
صليب‌ها مي‌شكنند
او مي‌خندد در ميان كفر
گويي كه در سرزمين مرگ است
… و آخرين نبرد آغاز مي‌شود
ضدمسيح و اهريمن
فرشتگان و خدا مي‌جنگند
ضدمسيح! .."( قوم محزون ، نشر مس ص 18 و 20)

نتیجه این که نه فقط در متال بلکه در شاخه های دیگر موسیقی، هم از جهت محتوا و مضمون و هم از جهت شکل و قالب، آن چه تبلیغ می شود آیین شیطان پرستی و مرام شیطانی است. اگر هم به شیطان و آیین شیطان پرستی تصریح نگردد، به آموزه های این مرام پرداخته می شود. که البته باید توجه داشت آن چه برای شیطان مهم است نام و رسم و آوازه او نیست، بلکه ایده ها و مرام و منش شیطانی برای شیطان مهم تر است.

منبع: شهید آوینی

 نظر دهید »

اسباب بازی و نقش ستون پنجمی آن در فرهنگ خانواده ها

19 مرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

اسباب بازی و نقش ستون پنجمی آن در فرهنگ خانواده ها

الک دولک,اتل متل توتوله,هفت سنگ,لی لی ,تیله بازی,نون بیار کباب ببر و…بازیهای نسل ماست.بازیهایی که با ابزاری ساده و به صورت گروهی انجام می شد تا از همان کودکی روح زندگی جمعی و ساده زیستی را به ما بیاموزد. عروسکها و اسباب بازیهای آن روزها هم اما ساده بود و سرگرم کننده. عروسکهای پارچه‌ای کار دست برای دختران کوچک و ماشینهای چوبی برای پسر بچه ها عروسکها و ماشینهای پلاستیکی رنگارنگ، همه و همه آرامش و سرگرمی را برای کودکان به ارمغان می آورد.

ین روزها اما باربی، مرد عنکبوتی، سوپرمن، لاک پشت‌های نینجا، ربات‌ها و بازیهای رایانه‌ای که همه و همه برگرفته از شخصیتها و قهرمان‌های کارتونی وارداتی از غرب هستند، جایگزین بازیهای سنتی شده است که بعضا به دلیل تفاوتهای فرهنگی بین ما و جامعه غرب ,آثار مخربی در رفتار و شخصیت کودکان بر جای می گذارد.حضور این شخصیتها آنقدر پررنگ شده که حتی روی کیف و لوازم تحریر مدرسه هم جا خشک کرده‌اند و خبری از الگوهای ایرانی و بومی نیست که نیست!

کودک و اسباب بازی
دختر کوچولو دست در دست مادرش به مغازه اسباب بازی فروشی می‌رود. مادر به او قول داده چون در نقاشی پیشرفت کرده،به عنوان جایزه برایش اسباب بازی بخرد. مغازه اسباب‌بازی فروشی پر است از عروسکهای رنگارنگ و ماشینهای پر سر و صدا. فروشنده چند عروسک را برای دخترک می‌آورد .
عروسکهایی زیبا با لباسهای پر زرق و برق که وقتی روشنشان می کنی به زبان عربی یا انگلیسی،می‌خواند و می‌رقصند. دختر کوچولو یک عروسک مو بلوند با لباسهای غربی را می‌پسندد که وقتی روشنش می‌کنی آواز A B C D سر می دهد و مادر چاره‌ای ندارد جز خرید عروسک!
وقتی از مغازه اسباب بازی فروشی بیرون می‌آیند دخترک می‌پرسد:”مامان برای من لباس می خری که شبیه عروسکم باشه؟خوشگل می شم نه؟”و این اولین سوالی است که از دیدن این عروسک در ذهن او جرقه می‌زند و بعدها از خودش می پرسد چرا نباید مثل آن عروسک لباس بپوشد تا زیباتر باشد! این تاثیر پذیری فقط ویژه دختران نیست.
اسباب بازیهای خشن و پر سر و صدا برای پسران،,کودک را با رفتارهای ناپسند اجتماعی مانند قتل، آدم ربایی، دزدی و جنایت آشنا می کند و بر سازگاری و روابط اجتماعی او به شدت تأثیر می گذارد. اسباب بازی جنگی به کودک چنین وانمود می‌کند که جنگ، تفریح و سرگرمی و بازی است و این تاثیر بسیار منفی بر روحیه و شخصیت پسران می‌گذارد و باعث می‌شود در آینده انسانهایی بسیار عصبی و تند خو باشند.

آیا استاندارد سازی کافی است؟
بزرگترین دغدغه والدین این است که اسباب بازیهایی را برای کودکانشان تهیه کنند که سالم و بی خطر باشد و کودک را جذب کند. در واقع به شکل ظاهری اسباب بازی بیشتر توجه می‌شود تا به نقش آن در آموزش و رشد شخصیت کودک.
بسیاری از والدین تصور می‌کنند اسباب بازی هر چقدر رنگارنک تر یا گرانقیمت تر باشد،کودکشان را بیشتر جذب می‌کند ،در حالیکه اینطور نیست. بارها دیده شده که کودک با داشتن اسباب بازیهای رنگارنگ و گران قیمت ,به سراغ یک در پوش پلاستیکی می رود و ساعتها با آن سرگرم است.
دکترفرزانه خمارلو روانشناس کودک در این زمینه می‌گوید:”بهترین اسباب بازی برای کودک آن است که کودک را مجذوب خود کند و او باره به سراغ آن برود و تحریک و لذت بیشتر و بیشتری از آن کسب کند و این اصلا به گران بودن یا ارزان بودن اسباب بازی ارتباطی ندارد. نکته مهم این است که این اسباب بازی بتواند در یادگیری کودک نقش داشته باشد.
از دیدگاه روانشناسان اسباب بازیها باید به گونه ای باشند که بتوانند قوه تخیل کودکان را تحریک کنند پس اسباب بازیها هر چه غیر اختصاصی تر باشند و راه را برای پیشروی تخیل کودک باز بگذارند، بیشتر مفید خواهند بود مثلاً شاید یک تکه چوب که می توان از آن به عنوان شمشیر یا عصا استفاده کرد بیشتر از یک عروسک با لباس‌های گران‌قیمت که فقط می‌تواند یک شخصیت داشته باشد به خلاقیت کودک کمک کند”
خمارلو معتقد است که در انتخاب اسباب بازی برای کودکان ,سن کودک بسیار حایز اهمیت است:” یک اسباب بازی که کودکی دو ماهه را سرگرم می‌کند نمی‌تواند یک کودک دو ساله را سرگرم کند و بالعکس. کودکان همگام با رشد خود به محرک های متفاوتی نیاز دارند و انتخاب اسباب بازی بایستی براساس نیازهای متغیر آنها باشد. تناسب داشتن اسباب بازی انتخاب شده با سن کودک بسیار مهم است. اگر اسباب بازی خیلی پیشرفته باشد کودک نمی داند چگونه با آن بازی کند و لذت زیادی از آن نمی برد ، اگر هم بسیار ابتدایی باشد حوصله کودک زود سر می رود.”
وی دامه می دهد:”البته باید به این که وسیله بازی کودک استاندارد باشد هم توجه کرد یعنی ایمن باشد و از مواد شیمیایی بیماری‌زا ساخته نشده باشد. اما این استانداردها برای کشور ما کافی نیست و باید به جنبه های فرهنگی-اسلامی و آموزشی اسباب بازیها هم توجه شود تا بتوانیم مناسب ترین اسباب بازیها را برای کودکانمان داشته باشیم”

استانداردسازی اسباب بازیها با توجه به نیازهای کودکان یکی از دغدغه های مسولان است.
بر طبق اعلام کارشناسان در حال حاضر ماهانه یک میلیون و ۸۰۰ هزار دلار اسباب بازی وارد کشور می‌شود که در واقع با توجه به این که غیراز واردات رسمی, واردات غیر رسمی و قاچاق اسباب بازی نیز بسیار رایج است، با حجم زیادی از واردات مواجه هستیم. امروزه استاندارد اسباب بازی‌ها توجه تمامی کشورها را به خود مشغول کرده است. این استانداردها دائما” به روز می‌شود و آزمایش ها و تست‌های زیادی روی آنها انجام می‌شود.
در ایران شش سال پیش موضوع استاندارد اسباب بازی بطور جدی مطرح شد. قبل از آن نیز موسسه استاندارد از آخرین استانداردهای اسباب بازی که کشور استرالیا تهیه کرده بود، استفاده کرد که در نتیجه این قانون ,موسسه استاندارد باید هم اسباب بازیهای داخلی را زیرنظر می‌گرفت که مهر استاندارد دارند یا خیر و هم اسباب بازی‌های وارداتی را زیر نظر می‌گرفت که کنترل کیفی آنها محرز شده باشد.
اما سوال اصلی اینجاست که آیا کنترل کیفی اسباب بازیها وارداتی کافی است؟آیا نباید به تاثیر آنها در روحیه کوکان,نقش آموزشی و فرهنگ سازی برای کودگان توجه کرد؟
دکتر خمارلو در پاسخ به این سوالات می گوید:”متاسفانه بسیار از اسباب بازیهای وارداتی با فرهنک و دین ما سازگار نیست.
به طور مثال عروسکهای نیمه عریان دختر مثل باربی و سندی این ذهنیت را در کودکان دختر ما ایجاد می کند که باید مثل آنها لباس بپوشند و معمولا باعث ذهنیت بد درباره حجاب در بزرگسالی می شودیا عروسکها و وسایل بازی پسرانه مثل عروسک و ابزار و کارتونهای مرد عنکبوتی یا سوپر من باعث ایجاد روحیه خشن در پسران و قهرمان پردازی غربی است در حالی که ما اسطوره ها و پهلوانهایی را داریم که به راحتی می توانند جای این قهرمانهای غربی را بگیرند و از نظر اخلاقی و فرهنگی نیز با معیارهای ما همخوانی دارند”.
با وجود آن که بازی و اسباب بازی در پرورش روانی و تقویت روحیه اجتماعی کودک نقش مهمی دارد ، در صورتی که با ارزش های فرهنگی و اصول روان شناسی سازگار نباشد ، نتیجه مطلوب از آن به دست نمی آید.
در جامعه ما که زیر ساخت های فرهنگی آن را باورهای مذهبی تشکیل می دهد و انتظار می رود دختر و پسر (زنان و مردان آینده) با حفظ عفاف و ایمنی وارد جامعه شوند،که با وجود اسباب بازیهای مروج فرهنگ غرب ,کار سخت می شود.

تاثیر گذاری بازیهای رایانه ای
در عصر تکنولوژی و ارتباطات هر روز شاهد ورود کالایی جدید و جای گرفتن سریع آن در سبد کالای خانواده ها به ویژه در کشورهای در حال توسعه هستیم.زمانی‌ ویدئو، رایانه، ماهواره و … و امروز بازیهای رایانه ای در انواع و اقسام مختلف و در دوره های متعدد به عرصه آمدند تا ذهن خانواده هایی که تبعات مثبت و منفی استفاده از این ابزار توسط فرزندانشان برای آنها حائز اهمیت است، درگیر شود.
بازیهای رایانه ای از اواسط دهه ۷۰ در ایران باب شد و با ورود نمونه ای تحت عنوان “آتاری” وارد خانواده ها شد. آن روزها نه تنها کودکان که بزرگترها نیز برای استفاده از این دستگاه و چشیدن لذت برد و باختها ثانیه شماری می کردند و به عبارتی دسته های آتاری را که در شکلها و ابعاد مختلفی در بازار وجود داشت از یکدیگر می ربودند.
با جدیدتر شدن تکنولوژی و پیشرفت تحقیقات بشر،‌ آتاری کم کم به کالایی از رده خارج تبدیل شد و پلی استیشن وارد عرصه شد. البته این بازی شکل تکامل یافته همان آتاری بود اما نوع فیلمها، گرافیک بازیها و شکل سخت افزاری آن از نظر کیفی ارتقا یافته بود.
با همه گیر شدن رایانه کم کم پلی استیشن نیز جای خود را به انواع سی دی های بازیهای رایانه ای داد و آتاری که به نظر بسیاری از کارشناسان سالمترین نوع بازیهای رایانه ای بود از ذهن همه پاک شد به نحوی که برای بچه های دهه ۸۰ به یک اسباب بازی خنده دار عقب افتاده تبدیل شد و اکنون دیگر هیچ اثری از این بازی در خانه ها و بازارها پیدا نیست انگار که اصلا هیچ وقت چنین چیزی وجود نداشته است.
آنچه در این تغییر و تحولات جالب توجه است، دور شدن محتوای این بازیها از فرهنگ ما، افزایش خشونت در بازیها، استفاده از تصاویر مستهجن و … با جدیدتر شدن آنهاست.بنیه ضعیف,کم تحرکی و چاقی تنها چند نمونه از آثار سوء جسمی است که این بازیها در کودکان بر جای می گذارد و علاوه بر آنها تربیت نسلی خشن و پرخاشکر و بی حوصله حاصل کار این بازیهاست.
مهدی حق وردی کارشناس بازیهای رایانه ای در این باره می گوید:”کشورهای غربی که خود بازیهای رایانه ای مخرب می سازند استفاده از آن را در غرب ممنوع یا محدود کرده اند.
در حالی که این تحفه غرب در کشورهای اسلامی به ویژه خاورمیانه توزیع می شود تا با این شیوه اهداف شوم استعماری خود را در این منطقه به اجرا درآورند و کشورهای اسلامی را به نوعی تروریست یا حامی تروریست ها معرفی کنند. امروزه این بازیها به علت ویژگیهای خاص گرافیکی و جذابیت های ویژه به شوالیه های مجازی، جذاب و قدرتمندی در راستای ناتوی فرهنگی و جنگ صلیبی غرب علیه جهان اسلام تبدیل شده اند”
وی معتقد است هدف این بازیها دور کردن فرزندان ایران از ارزشهای اسلامی است و خانواده ها باید در این زمینه آگاه باشند:” در این شرایط حساس وظیفه نظارتی ما و خانواده ها در استفاده فرزندانمان از این بازیها بیش از گذشته احساس می شود.
آگاه سازی، ایجاد رده بندی بازیهای رایانه ای، فرهنگ سازی استفاده بهینه و مفید از این بازیها می تواند در کاهش صدمات مخرب ناشی از این بازیها موثر باشد. به نظر می رسد بازیهای رایانه ای با این همه طرفدار در کشور ما اگر هم محدود شوند تنها بازار سیاهی برای عده ای سودجو ایجاد کرده و کسانی که علاقمند به این بازیها شده اند و نمی توانند اوقات خود را بدون انجام بازیهای کامپیوتری سپری کنند به هر طریقی که باشد می توانند به آن دسترسی پیدا کنند.
پس در این میان مسئولان فرهنگی کشورمان باید به فکر راهکاری کارسازتر باشند تا نه تنها این بازی ها و استفاده از تکنولوژی محدود نشود بلکه با استفاده بهینه از آن، فرهنگی جدید در چارچوبهای موازین اسلامی، شرعی و عرفی کشورمان شکل گیرد.”
به نظر می رسد تنها راهکار مقابله با این تهاجم شوم دشمن و نجات کودکان از ورطه هنجارشکنی و قانون گریزی، فحشا و فساد، خرافه پرستی و خشونت و …. تولید انبوه بازیهای رایانه ای فاخر، مناسب و جذاب با اهداف اسلامی و جایگزینی آن به جای بازیهای وارداتی است.

چه باید کرد؟
آنچه مسلم است با وجود پیشرفت روز افزون تکنولوژیهای ارتباطی مانند اینترنت ,ماهواره و مبایل ,نمی توان از ورود کارتونها و فیلمهای اسطوره ساز غربی مثل مرد عنکبوتی,باربی,هری پاتر و… جلوگیری کرد و یا جلوی واردات عروسکها و اسباب بازیهای غربی را گرفت بلکه باید اسطوره ها و قهرمانهای بومی و ایرانی را تقویت کرد تا بتوان عروسکها و اسباب بازیهایی ساخت که فرهنگی ایرانی را ترویج دهند.
به عنوان مثال عروسکهای دارا و سارا با لباسهای محلی و ایرانی تولید شد اما موفقیت چندانی کسب نکرد زیرا هیچ شناختی برای کودکان و خانواده های آنها از این عروسکها وجود ندارد.تولید و ساختن کارتون و فیلم برای کودکان از اسطورهای اصیل ایرانی و دینی و قصه سازی و داستان پردازی راجع به عروسکهایی که ساخته می‌شوند می تواند کودکان را به شخصیتهای عروسکی نزدیک کند تا بتواند با آنها ارتباط برقرار کنند.
بنابراین علاوه بر سرمایه گذاری در کارخانه های تولید اسباب بازی و حمایتهایی که باید از کارخانه های اسباب بازی سازی شود نقش آموزش و پرورش و صدا و سیما را نباید نادیده گرفت.
صدا و سیما می تواند با تولید برنامه هایی که اسطوره ها و قهرمانهای اصیل و ایرانی را معرفی میکنند نقش مهمی را در این زمینه ایفا کند و آوزش و پرورش نیز با جای دادن داستانها و افسانه های اصیل ایرانی –دینی در کتابهای درسی گروه سنی کودک می تواند,فرزندان ایران را با این قهرمانها آشنا سازد تا قدمی مثبت در تولید اسباب بازیهای اصیل برداشته شود.

منبع:علقمه

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 22
  • 23
  • 24
  • ...
  • 25
  • ...
  • 26
  • 27
  • 28
  • ...
  • 29
  • ...
  • 30
  • 31
  • 32
  • ...
  • 79
تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

تنها یک دقیقه

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

موضوعات

  • همه
  • عرفانهای نو ظهور
  • ولایت فقیه
  • جنگ نرم
    • رسانه
    • اسباب بازی
    • فضای سایبری
  • معرفی کتاب
  • سبک زندگی
  • مناسبت ها
  • نقد فیلم


دریافت کد همین آهنگ برای وب
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس