مادری بود و جوان رفت ...
14 مهر 1392 توسط میرعیسی خانی
عده ای بی سر و پا، دور و برش خندیدند پاسخ ناله و سوز و جگرش، خندیدند
مادری بود و جوان مرگ شد و آخر کار همچنان فاطمه بر چشم ترش خندیدند همچو بسمل شده ای دور خودش می پیچید به پریشان شدن بال و پرش خندیدند درد پیچیده به پهلویش و از هر دو طرف دست می… بیشتر »