در سبك زندگي اسلامي-ايراني زن پرده نشين نيست؛ ولي شاغل هم نيست.
مساله اين است كه برخي تصور ميكنند صرف «عفيف بودن» زن، ساير ملاحظات حضور اجتماعي و سياسي زن برداشته مي شود. حضور عفيفانه فقط يكي از شروط و ملاحظات است. به عبارت ديگر در اين زمينه دو سوال مطرح است:
نخست آنكه واقعاً كدام فضاي اشتغال كيفيتي عفيفانه دارد و اصول عاطفي زنانه را نقض نمي كند؟
ثانياً و صرف نظر از سوال اول آيا در صورت كشف چنين محيط هايي، ساير شرايط حضور اجتماعي زنان فراهم است؟
فقط اين نيست كه زن و مرد هردو توامان و بطور مشابه در جامعه نقش هاي مشابه را برعهده ميگيرند، با اين تفاوت كه زن حضورش با پرهيز از اختلاط است. حضور اجتماعي زن شرايط ديگري هم دارد؛ ملاحظات بنيادي سبك زندگي ايراني-اسلامي از جمله فراهم نمودن محيطي آرامش بخش در خانه، تربيت نسل آينده، حمايت معنوي و عاطفي از همسر و رسيدن به كمال روحي پيش بيني شده براي زن، از جمله ي اين ملاحظات است.
طبعاً منتقدان يادداشت پيشين كه خود از صاحب نظران مطالعات اسلامي زنان هستند، بر تفاوت هاي بنيادين زن و مرد از حيث ابعاد رواني و عاطفي و كمال مختص به آنها اذعان دارند. حال بايد به اين پرسش پاسخ دهند كه حضور اجتماعي زنان با چه كيفيتي هم ابعاد رواني و عاطفي و هم كارويژه هاي پيش بيني شده براي زنان را نقض نمي كند؟
اشتغال زنان چه با توجه به سابقه ي تاريخي آن و چه با توجه به شرايط قانوني فعلي در هيچ حالتي متناسب با ملاحظات پيش گفته نيست. درحاليكه مي توان جامعه اي را تصور كرد كه زنان تحصيلكرده و آگاهش در بزنگاه هاي اجتماعي، فرهنگي و سياسي حاضرند و نقشهايي را بر عهده مي گيرند بدون اينكه ناچار باشند ضرورت هاي بي منطق محيط اداري و مقررات متصلب بوروركراتيك را به عنوان شكنجه بر روان خود تحمل كنند و مگر اكنون كدام زن شاغلي است كه از خستگي هاي مداوم اشتغال و اثر آن بر بهداشت رواني خود و همسر و فرزندانش گلايه نداشته باشد.بنابراين اگر بپذيريم كه با وجود همه ي اين شرايط، اشتغال زنان بلامانع است در واقع پذيرفته ايم كه اشتغال زنان اصالت ندارد و تحت شرايطي قابل توصيه است. مقام معظم رهبري در بياني به همين مناسبت تاكيد مي كنند كه «اگر روی نقش مادر و حرمت مادر در درون خانواده تکیه می کند، یا روی نقش زن و تاثیر زن و حقوق زن و محدودیت های زن در داخل خانواده تکیه می کند، به هیچ وجه به معنای این نیست که زن را از شرکت در مسایل اجتماعی و دخالت در مبارزات و فعالیت های عمومی مردم منع کند»(5/5/84) هم چنين در بيان ايشان «اسلام با کار کردن زن موافق است. نه فقط موافق است بلکه کار را تا آنجا که مزاحم با شغل اساسی و مهم ترین شغل او یعنی تربیت فرزند و حفظ خانواده نباشد، شاید لازم هم میداند»(25/9/71) لزوم حضور زنان در برخي مشاغل و با توجه به ضرورت هاي مقطعي و خاص را نيز عقل تاييد مي كند ولي شروطي كه ايشان بيان داشته اند به بياني اصالت دادن به نقش هاي اختصاصي زنان و مشروط و تبعي دانستن حضور اجتماعي و اشتغال است. چراكه در سبك زندگي ايراني اسلامي خانواده بيش و پيش از ساير نظامات اجتماعي اولويت و اوليت دارد.
البته همانطور كه پيشتر گفته شد ضرورت هايي وجود دارد كه ممكن است اصول اصلي را نقض كند. از جمله مشاغل خاص كه طبعاً بايد توسط زنان تصدي شود و يا نياز هاي فوري مالي كه زنان را همپاي مردان به كسب درآمد مجبور مي كند. در اين زمينه چند نكته ضروري است:
اولا اينكه اشتياق عمده ي دختران جوان براي اشتغال نه از سر نياز هاي مالي كه نوعي احساس استقلال طلبي و ناشي از تحول ادراك هويتي است. اين تحول ادراك هويتي نسبتي مستقيم به اشتياق بي هدف به تحصيلات دانشگاهي و سپس بالارفتن سن ازدواج دارد.
ثانياً- غالب فرصت هاي شغلي زنانه درآمدي ناچيز دارد كه بيشتر صرف رفت و آمد، لباس و آرايش هاي متناسب با كار، هزينه نگه داري از فرزندان درمهدكودك ها(در مادران شاغل) و در دراز مدت صرف هزينه هاي درمان بيماري ها و عوارض ناشي از اشتغال بر جسم آسيب پذير و روان حساس زنان شاغل مي شود.
ثالثاً- زنان شاغل در بسياري از فرصت هاي شغلي درواقع فرصت هاي درآمد زايي براي كارفرماياني هستند كه بدنبال نيروي كار ارزان، سربه زير و قابل مديريت(و حتي در برخي موارد قابل سوءاستفاده) هستند.رابعاً- حضور زنان در فرصت هاي شغلي به معناي حذف مردان از آن مشاغل است. مرد بيكار طبعاً ازدواج نخواهد كرد و يا در صورت ازدواج از درآمد پاييني برخوردار است كه مجدداً در چرخه اي آسيبش به خود زنان مي رسد؛ زناني كه يا اصلاً ازدواج نمي كنند و يا ديرهنگام ازدواج ميكنندو در نتيجه امكان مادري را از دست مي دهند و يا با زحمت به زندگي خانوادگي شان ادامه مي دهند. اين يادداشت را با ذكر بخشي از مقاله ي دوست فاضلم آقاي دكتر سوزنچي با پايان مي برم:
«بتدريج جوّ روانياي پديد آمده كه اشتغال زنان موضوعيت مستقل يافته، به نحوي كه اگر زني شغل و درآمد مستقل نداشته باشد، با نوعي تحقير غيرمستقيم مواجه ميشود. با اين سبك زندگي، عملا پسران نيز در ازدواج، مساله اشتغال دختر و مشارکت وی در تأمین اقتصاد خانواده را مدنظر قرار ميدهند. از آنجا كه در سبک زندگي مدرن، مهمترين مسير اشتغال، ورود به دانشگاه قلمداد ميشود، گرفتن مدرك دانشگاهي از اين زاويه نيز براي دختران اهميت مييابد و اين امر به نوبه خود موجب بالا رفتن سن آمادگي ازدواج دختران ميشود؛ و اين گونه است كه سبك زندگي مدرن، عملا سن ازدواج دختران را به بهانه رفتن به دانشگاه، و سپس به بهانه اتمام تحصيلات، و سپس به بهانه تحصيلات تكميلي دائما به عقب مياندازد. تاثير اين مطلب بر تشديد روحيه فردگرايي، ترويج دوستيهاي بين دختران و پسران مجرد، و شيوع احساس بينيازي نسبت به تشکيل خانواده بر کسي پوشيده نيست؛ و اين گونه است که افتادن در دام اين سلسله عوامل، دائما به تشديد سبک زندگي غربي و دور شدن از سبک زندگي اسلامي منجر ميشود.»
یامین پور