اغفال زنان براي جست و جوي قدرت، نه عشق
فمنيسم با فرا خواندن زنان به كسب استقلال از طريق اشتغال و بريدن رشتههاي وابستگي خود با مردان، تلاش دارد سكس و اقتدار را به جاي ازدواج و مادر شدن بنشاند و از اين طريق زنان را بيشتر و بيشتر از زنانگي خود دور كند. به اين ترتيب است كه زنان بيگانه شده با فطرت خود، در پي گزارههاي نادرستي چون مستقل شدن از مردان در تمامي زمينهها و كسب برابري با مردان هستند. وضعيتي كه از دههها قبل در غرب و به خصوص آمريكا، ميليونها زن را از ازدواج و توانايي عشق ورزيدن نسبت به مردان و در نتيجه بياعتمادي گزنده اي كه نسبت به آنها دارند، دور كرده است.
در يكي از ديدارهايم از تورنتو، چشمم به يك زن زيباي شرقي افتاد كه در حال كمك به برادرش براي بردن اسباب و اثاثيهاش به درون يكي از خوابگاههاي دانشگاهي بود كه من در آنجا اقامت داشتم. او شش ساعت را صرف بردن جعبهها و اثاثيه سنگين به درون خوابگاه كرد.از او پرسيدم:«مگر برادرت هيچ دوست پسري ندارد كه به كمكش بيايد؟»
دختر همين طور كه يك قفسه سنگين را بلند ميكرد، با سرزندگي جواب داد: «اوه، من يكي از معتقدان پروپا قرص برابري هستم.» برابري! سكه رايجي براي زنان. در روزگار قديم، زنان اجازه نداشتند كارهاي سخت فيزيكي مانند اين كارها را انجام دهند.
با اينكه اين دختر تحصيلات دانشگاهي داشت، جوري اغفال شده بود كه به سادگي زنانگياش را انكار ميكرد. به آنها گفته شده كه زنانگي، از لحاظ اجتماعي «محدوديت» ميآورد و او بايد «مستقل» شود. از چه وقت غرايز بيولوژيك از نظر اجتماعي به محدوديت تبديل شدهاند؟ با اين حال او در چنين فضايي قرار دارد و با به تأخير انداختن ازدواج و بچه دار شدن به منظور پرداختن به اشتغالات كاري اش، جلوي تكامل طبيعي خود را ميگيرد. فمنيسم در كسوت «حقوق» زنان، يك حمله شوم همجنس بازي زنانه را به زنانگي صورت داده است.
برابري به معناي همانندي نيست. همگي ما داراي يك حق برابر براي برخورداري از منزلت انساني و رسيدن به رضايت هستيم، اما راههاي ما براي رسيدن به اينها شبيه هم نيست. مردان از طريق حمايت و راهبري خانواده به رضايت ميرسند. زنان از طريق وقف كردن خود به همسر و خانواده و از طريق تجربه كردن عشق خود است كه به رضايت ميرسند.(البته زنان هم ميتوانند به اشتغال بپردازند، اما نبايد خانواده را در درجه دوم اهميت قرار دهند.)
افسون و زيبايي آن دختر شرقي، به بسياري از مردان براي تشكيل خانه و خانواده الهام ميبخشد. اما با بلند كردن بارهاي سنگين، شادابي خود را ميپژمرد و وزنش بيشتر ميشود. و وقتي به آستانه فارغ التحصيلي رسيد، ديگر نميتواند سرها را به سمت خود برگرداند.
1. Henry Makow، نويسنده کتاب «راه طولاني براي رسيدن به يک تاريخ» است. او داراي مدرک دکترا در ادبيات انگليسي از دانشگاه تورنتو است. نشریه سیاحت غرب شماره 80