تنها یک دقیقه

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

جنگ دائمی اسلام و دشمنانش

الفتنة اکبر من القتل و لایزالون یقاتلونکم حتی یردّوکم عن دینکم إن استطاعوا - بقره / 217

امام خمینی (ره): نکتۀ مهمی که همۀ ما باید به آن توجه کنیم و آن را اصل و اساس سیاست خود با بیگانگان قرار دهیم ، این است که دشمنان ما و جهانخواران تا کی و تا کجا ما را تحمل می کنند و تا چه مرزی استقلال و آزادی ما را قبول دارند. به یقین آنان مرزی جز عدول از همۀ هویت ها و ارزش های معنوی و الهی مان نمی شناسند. به گفتۀ قرآن کریم هرگز دست از مقاتله و ستیز با شما بر نمی دارند مگر اینکه شما را از دین تان برگردانند. ما چه بخواهیم و چه نخواهیم صهیونیست ها و آمریکا و شوروی در تعقیبمان خواهند بود تا هویت دینی و شرافت مکتبی مان را لکه دار نمایند. آری اگر ملت ایران از همۀ اصول و  موازین اسلامی و انقلابی خود عدول کند و خانۀ عزت و اعتبار پیامبر و ائمه معصومین - علیهم السلام- را با دست های خود ویران نماید ، آن وقت ممکن است جهانخواران او را به عنوان یک ملت ضعیف و فقیر و بی فرهنگ به رسمت بشناسند ولی در همان حدی که آنها آقا باشند ما نوکر ، آنها ابر قدرت باشند ما ضعیف ، آنها ولی و قیّم باشند ما جیره خوار و حافظ منافع آنها ، نه یک ایران با هویت ایرانی - اسلامی بلکه ایرانی که شناسنامه اش را آمریکا و شوروی صادر کند ، ایرانی که ارابۀ سیاست آمریکا یا شوروی را بکشد… . - صحیفۀ امام ، ج 21 ، ص 90 و91

تفاوت شيوه زندگي با سبك زندگي

20 خرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

“سبک زندگی” بحث جدیدی نیست؛ اقلا از سالهای پس از جنگ جهانی دوم در غرب به صورت جدی مطرح شد؛ اما در ایران پس از اشارات مقام معظم رهبری در سفر به بجنورد از میان مقالات و پژوهش ها به رسانه ها رسید. پس از انتشار سخنان رهبر انقلاب؛قطار تیتر های ریز و درشت در رسانه ها راه افتاد. حالا و بعد از گذشت چند ماهی و فروکش کردن فضای تبلیغاتی فرصت مناسبی است برای این که یک بار دیگر تاملی جدی در این باب داشته باشیم.
آنچه در ادامه می خوانید مقاله ای مفصل در باره چیستی مفهوم سبک زندگی، ریشه های پیدایش آن و البته ارتباط آن با انقلاب اسلامی است.

*******

مسئله شناسي درست هماره يكي از كليدي ترين كارويژه هاي هدايت و رهبري در جوامع بشري است. مسئله شناسي درست و به موقع. اين مهم در مهندسي اجتماعي تمدن هاي بشري نيز امري حائز اهميت است. تمدن هاي بشري متناسب با عالمي كه با خود و در ذيل افق غايي خويش و مبادي معرفتي و حكمي خود، مسائل متناسب با خود را نيز توليد كرده و درصدد پاسخ گويي به آنها برآمده اند.
انقلاب هاي سياسي / اجتماعي از اين حيث ، در تحولات تاريخي بشر نقش و جايگاه ويژه اي دارند. آنها هم براي ژاسخ گويي به مسائل جامعه خود رخ مي دهند و هم براي جامعه خود مسائل نو و بديعي پديد مي آورند كه كوتاهي از پاسخ گويي به آنها ، سمي مهلك براي ايشان تلقي مي گردد. خاصه اگر اين انقلاب ها فراتر از يك انقلاب صرف يسياسي ، انقلابي تمدني در غايتالقصواي خويش پي جويي نمايد.
انقلاب اسلامي نيز خود از زمره اين انقلاب هاست. انقلابي كه در بطن خود ، نه فقط طرد و نفي نظام سياسي پهلوي كه عالم جديد غربي را در كليت خويش به چالش كشيده ، عالمي نو برپايه مكتب توحيد و عدل را نويد مي دهد و سر آن دارد تا با يك نوزايي تمدني طرحي نو از تمدن را دراندازد و نظمي عادلانه و توحيدي را براي انسانها به ارمغان آورد.
از جمله مسائل نوپديد انقلاب اسلامي در مسير مهندسي اجتماعي اسلامي / ايراني، يكي هم مسئله ” سبك زندگي” است كه البته از جمله مسائل نوپديد تمدن غربي نيز هست. سبك زندگي خود يكي از مراحل جدي و بنيادين مهندسي اجتماعي و تمدن سازي است.
اين مهم و مسئله چند روز پيش به زبان ديده بان بيدار انقلاب و علمدار ولايت جاري شد و به عنوان يكي از اساسي ترين مسائل كنوني انقلاب اسلامي اين مهم را برصدر ضروريات و اوليات مسائل و پرسش هاي انقلاب و كشور نشانيد و طرح پرسش و انديشه و تفكر در اطراف اين مسئله را گوشزد نمود. تفكر انقلاب اسلامي و مبادي حكمي آن ، امروزه ضروري است تا در اطراف اين مسئله نيك بيانديشد و به توليد انديشه و نظريه بپردازد.
“سبك زندگي” اين روزها يكي از پر بسامد ترين واژگان و الفاظي است كه در گفتگوها، برنامه هاي صدا و سيما، كلاس هاي دانشگاهها، تحليل هاي جامعه شناختي و روانشناختي و … مورد استعمال قرار مي گيرد. اما به نظر مي رسد كه اين مفهوم هنوز آن گونه كه شايسته و بايسته است مورد واكاوي و امعان نظر قرار نگرفته است و در هاله اي از ابهام به سر مي برد، ابهامي كه در عين آزاردهنده بودنش مانعي جدي بر سر راه رشد و گسترش مباحث نظري و عملي مرتبط با اين موضوع بوده و شكافي جدي در اين حوزه پديد آورده است.
امروزه حجم بسيار فراواني از ادبيات درباره سبك زندگي در فضاي سايبر قابل احصاء و دريافت است كه عمده آنها را نيز ترجمه اي مغلوط و نارسا از متوني ضعيف و كم مايه تئوريك و علمي است كه با يك رصد جدي در فضاي سايبر تعجب آور آنكه حجم بيشتر اين متون و مطالب خود يك كپي برداري مضحك از روي دست يكديگر است.
بي ترديد يكي از حوزه هاي جدي توليد علم و نيز بازتوليد علوم انساني بومي و اسلامي مي بايست معطوف به حوزه تئوريك ” سبك زندگي ” باشد. در غرب اما اين مهم در حوزه هاي متعدد علمي و از منظر علوم انساني و اجتماعي صورت مي پذيرد. سبك زندگي در غرب اكنون يكي از موضوعات اصلي مطالعات علوم اجتماعي چون جامعه شناسي، مطالعات فرهنگي ، مطالعات زنان، خانواده ، روانشناسي، اقتصاد خانواده و … مي باشد.حال آن كه در ايران با يك فقر جدي ادبيات توليدي بومي و نه ترجمه اي در اين حوزه مواجهيم. لذا ضروري است تا جوانان مؤمن و معتقد به مباني اسلام و انقلاب كه دغدغه كنش در حوزه توليد علم و توليد علوم انساني بومي دارند حوزه سبك زندگي را به مثابه يكي از حوزه هاي اصلي خويش مد نظر قرار دهند.

تأملي نظري در معنا و مفهوم شيوه زندگي
سبك زندگي life style در معنايي كه امروزه استعمال مي شود مفهومي مدرن و جديد است كه حتي تا سه چهار دهه پيش از اين چندان محلي از اعراب نداشت.  اين مفهوم نيز چونان ديگر مفاهيم مدرن در ذيل عالم مدرن و گفتمان تجدد قابليت طرح و پديداري و عرضه يافته اند و در عالم ماقبل مدرن چندان بدين نحو قابليت امكان طرح نداشته است. در اين جا ضروري است تا ميان دو مفهوم اسلوب و ” شيوه زندگي” way of life  و ” سبك زندگي” life style تمايز قائل شويم.
در واقع توضيح آنكه مسئله روش زندگی way of life،  مفهومي عام و كلي است كه هر گونه شيوه و اسلوب زندگي را در همه تمدن ها و ادوار تاريخ بشر اعم از دوران هاي ماقبل مدرن و دوران جديد و حتي پسا مدرن را نيز در بر مي گيرد. گرچه ممکن است . حقيقت ان است كه در هر يك از ادوار تاريخي بشر از گذشته تا به امروز با تحقق هر افق تاریخی، عالمي تاريخي در ذيل اين افق محقق مي گردد كه در ذیل این عالم تاریخی، يك ابر پارادايم تحقق مي يابد كه از تركيب اين عالم جديد و ابرپارادايم آن صورت جديدي از مدنيت ( كه در علوم اجتماعي غربي به آن صورت بندي اجتماعي social formation مي گويند) و جامعه در ذيل آن افق تاريخي پديدار مي گردد . اين ظهور عالم جديد خود ملازم پديداري “انسان جديد” است در طراز عالم جديد كه مبتني بر صورت جديدي از انسانيت نزد آن عالم جديد است. در ذيل اين صورت مدني عالم تاریخی جديد، انسان انضمامي آن جامعه نحوه ” حضور” ي جديد مي يابد كه نسبتي جديد ميان وي و “خلق” و"حق” و نيز هستي و طبيعت بر قرار مي سازد كه وجود و حضور خاص و متعين او را بر در آن جامعه و صورت تمدني برمي سازد. اين نحوه حضور و وجود در ذيل عالم تاريخي و صورت تمدني جديد خود ناظر بر ممیزها، مؤلفه های وجودی و ماهوی است که روش يا روش  هايي از زندگی را ملازم با چنين نحوه حضوري پدید می‌آورند كه همگی در ذیل همان ابر پارادایم تمدني قرار می‌گیرند، كه ملازم با انسان جديد طراز عالم جديد نيز هست. مثلاً اگر نگاهی به یونان باستان داشته باشیم؛ در یونان باستان حداقل دو تمدن اسپارتی و آتنی داریم که در عین تفاوت، شباهت‌های فراوانی با هم دارند و تمام آنها در ذیل عالم تاریخی قرار می‌گیرند که عالم «یونان باستان» است. تفكر و تمدن يوناني نسبت جديدي ميان انسان با خلق و حق و هستي برقرار مي ساخت كه خود شكل دهنده بودن Being آدمي نيز بود.اين نحوه بودن با انسان طراز نو يوناني همگی یک مدل خاصی برای زندگی ايجاب مي كرد که بسته به جامعه یا دولت‌شهر یونانی اعم از اسپارتی و یونانی، تفاوت‌های اندکی با هم داشتند.



 این اسلوب‌های زندگی در پارادايم و عالمی که به آن تعلق دارند، ریشه دارند. با ظهور اسلام در شبه جزيره و سپس با هجرت نبي مكرم اسلام (ص) به يثرب و هويدا شدن افق تاريخي اسلام و پايه گذاري سنگ بناي صورت تمدني اسلام به دست مبارك حضرت رسول (ص) ( اگر چه بعدها اين صورت تمدني به دليل حذف مقام امامت و ولايت حجت الهي از مسند خلافت حضرت رسول (ص) به بيراهه  و كج راهه ضلالت فرو غلطيد) اسلوب زندگي جديدي مطابق با عالم اسلامي و ذيل اخلاق و احكام شريعت اسلامي رخ نمود.
 هنگامي كه عالم غربی مدرن نیز محقق شد طبیعی است که نمی‌توانست با الگو، مدل و نحوه زندگی غرب قرون وسطایی و یا تمدن‌های شرقی زندگی کند از این‌رو به تبع ظهور جدیدی که ایجاد شده، نحوه زندگی جدیدی پدید می‌آید. اگر توجه داشته باشیم هر دوره تاریخی که ظهور می‌کند به تعبیر دیگری می‌توان گفت انسان جدیدی و یا عالم جدیدی ظهور می‌کند.بنابراین وقتی عالم و آدم، متفاوت می‌شوند همه شئون زندگی هم متفاوت خواهد شد و وقتی همه شئون زندگی تغییر می‌کند از آن به تغییر در سبک زندگی و به قول غربی‌ها شيوه زندگي مطابق با اين صورت تمدني پديد مي آيد كه از آن با عنوان life style تعبیر می‌شود و این یک پایه و اساس کلی است.

سبك زندگي و هويت
سبك زندگي نظام واره و سيستم خاص زندگي است كه به يك فرد، خانواده يا جامعه هويتي خاص مي بخشد. اين نظام واره هندسه كلي رفتار بيروني است كه افراد، خانواده ها و جوامع را از يكديگر متمايز مي كند و هويت هايي متمايز مي بخشد. سبك زندگي از اين حيث، مجموعه اي كم و بيش جامع و منسجم از عملكردهاي روزمره يك فرد است كه نه تنها برآورنده حاجات و نيازهاي مادي و معنوي وي است، كه متضمن فحوايي فلسفي نيز هست. اين فحواي فلسفي همان روايت خاصي است كه وي با سبك زندگي خود آن را در برابر ديگران تجسم و تجسد مي بخشد.
اين روايت را مي توان در آداب و هيئت تركيبي آنها و رفتارها و جلوه هاي ظاهري مورد خوانش و قرائت قرار داد. هم چون بسته اي همبسته و پيوسته شامل : مصرف، معاشرت، پوشش، نوع بيان و حرف زدن، ادبيات محاوره اي، تفريح، اوقات فراغت، آرايش ظاهري، طرز خوراك، معماري و شهرسازي، دكوراسيون منزل، آداب ديني و مناسك مذهبي / عبادي و … اين ها همه جلوه هاي رفتاري راوي هويت و شخصيت ما در محيط زندگي و نشانه اي روشن از عقايد ، باورها، ارزشها، و علائق ماست كه تركيب آنها هويت شخصي و اجتماعي ما را مي نماياند.

تمايز ميان شيوه ي زندگي با سبك زندگي
دانستيم كه  شيوه ي زندگي مفهومي است كه در تمامي صورت هاي تمدني گذشته و حال حضور داشته است حال آنكه مفهوم سبك زندگي مفهومي متأخر است كه ريشه در صورت تمدني غرب مدرن داشته و متعلق به حوزه نظريه پردازي علوم مدرن جامعه شناسي و مطالعات فرهنگي است.  شيوه ي زندگي ناظر بر بينش و منش توأمان زندگي است. بينش و منشي كه مضاف بر ارزش گذاري درباره امور زندگي است سبك زندگي اما مسبوق به اين بينش و روش است كه بر پايه آن استوار مي گردد. در واقع نسبت ميان شيوه زندگي و سبك زندگي ، نسبت عموم و خصوص من وجه است. سبك زندگي از دل شيوه ي زندگي بيرون آمده و توليد مي شود. سبك زندگي همان شيوه ي زندگي است هنگامي كه در مدل ، فرم  و صورت هاي خاص و ويژه اي منجمد و متجسد مي شود و قالب بندي مي شود. وقتي شيوه ي زندگي در مدلي خاص متعين شده و انضمامي مي گردد و از ايده به تعين مي رسد سبك زندگي متولد مي شود. لذاست كه شيوه ي زندگي چندان قالب بندي نشده است و در مرحله راه و روش مبتني بر بينش خاص زندگي استوار است و البته اقتضائات خاص خود را دارد . از همين روست كه هر شيوه ي زندگي مي تواند ناظر بر چندين مدل و سبك زندگي باشد.
هنگامي كه ذائقه ها ، باورها و كردارها و عادات انسان ها  كه خود متضمن عقايد، باورها و تفكرات ديني ، سياسي واخلاقي و .. ترجيحات زيبايي شناختي است در يك فرم و صورت مشخص زيستي قالب بندي و تجسد و تعين مي يابد و در صورت كنش ها و كردار هاي مشخص ، گزينش و انتخاب هاي روشن و اعمال و رفتار روزمره غذائي ، ورزشي ، عبادي و شرعي، جنسي، پوشاكي و … متعين مي شود، سبك زندگي متولد مي شود. هر شيوه زندگي ظرفيت توليد سبك ها و مدل هاي متعدد زندگي را داراست. براي نمونه شيوه ي زندگي مدرن خود ناظر بر سبك هاي متعدد زندگي است؛ سبك زندگي آمريكائي، سبك زندگي اروپائي، سبك زندگي انگليسي، سبك زندگي ماركسيستي و ….
يكي از چيزهايي كه مي تواند شيوه ي زندگي را با انجماد و تجسد بخشي به سبك زندگي تبديل كند حضور اشياء در زندگي است. سبك رندگي نسبتي مستقيم با حضور اشياء در زندگي دارد. اين سبك زندگي است كه جايگاه اشياء را در زندگي معين مي كند و اشياء شأني خاص و ويژه در سبك زندگي يافته است و بما هو شأنيت دارند. منظور از اشياء هم اشياء ضروري زندگي است هم اشياء تزئيني و زيباشناختي، هم اشياء فردي و هم اشياء حاضر در كليت و تماميت خانه و محل زندگي و كارو البته نوع و سبك چيدمان اين اشياء و الگوي حاكم بر آن را در بر مي گيرد.
شاخص ديگر كه در تعين بخشي شيوه ي زندگي به سبك زندگي بشدت تأثيرگذار است ” مصرف” است. با مدرن شدن زندگي بشري و ظهور سرمايه داري و تولد چرخه سرمايه داري ” توليد - مصرف"، مصرف و مصرف زدگي يكي از مؤلفه هاي اصلي دنياي امروز و شيوه ي زندگي مدرن است. مصرف در تعين بخشي سبك زندگي تأثيري بسزا دارد بسيار مهم است. اين مهم ناظر بر همه گونه مصرفي است و صرفاً ناظر بر مصرف توليدات و كالاهاي مادي و تزئيني نيست و مصرف هر گونه توليد مادي و لوكس و نيز هنري و فرهنگي را نيز در بر مي گيرد اعم از اشياء تزئيني و غير تزئيني زندگي تا فيلم، روزنامه، موسيقي و … هر گونه صنعت فرهنگ ( در معناي مكتب فرانكفورتي آن).
شاخصه ديگر مقوله امكان انتخاب است. ظهور تكنولوژي مدرن و توانايي آن در تكثير فراوان از هر گونه كالايي، ظهور و تثبيت مفهوم تكثرگرايي و تعددگرايي pluralism در زندگي مدرن از يكسو به تكثر و تعدد ( كمي و كيفي) توليدات و كالاهاي فرهنگي، هنري و مرتبط با زندگي انجاميده است و از ديگر سو امكان هاي گزينش و انتخاب آدمي را در اخذ و مصرف اين توليدات ( خاصه صنعت فرهنگ) بشدت افزايش داده است كه خود در تعين و قالب بندي سبك هاي مختف زندگي بسيار تأثيرگذار است. به هر ميزان كه امكان گزينش و انتخاب افزايش يابد سبك هاي زندگي نيز افزايش مي يابد. امروزه سبك زندگي در حقيقت سبك درگزينش و انتخاب مصرف كالاهاي زندگي است. “آنتونی گیدنز” سبك زندگی را از مولفه های زندگی مدرن می داند و در این میان به سال های پس از جنگ جهانی دوّم و ظهور دولت های رفاهی در اروپای غربی تأكید دارد. به اعتقاد گیدنز دنیای مدرن گزینه های قابل انتخاب را برای افراد افزایش می دهد. در حالی كه در فرهنگ های ماقبل مدرن فرد معمولاً پیرو یك سبك و شیوه زندگی خاص بود. هرچند در این دوران هم شاهد انتخاب هایی برای افراد هستیم، امّا گزینه های گوناگون به هم شباهت دارند و دامنه وتعداد آنها چنان محدود است كه سبب می شود تنها سبك مشخصی برای زندگی در هر فرهنگی تعریف شده باشد و همه افراد متعلق به فرهنگ های یكسان به سبك تقریباً مشابهی زندگی كنند. در اینجا نكته مهم، تطابق همه افراد  با ارزش های همسان منبعث از فرهنگ واحد است و نه امكان انتخاب هایی كه گاهی ظاهر می شوند. ( گيدنز، 1380، 210)
انواع سبك هاي زندگي مدرن امروزه مولود تكثر و تعدد در انتخاب و مصرف اشياء و كالاهاي فرهنگي و هنري و مصرفي عالم مدرن و مناسبات اقتصادي و اجتماعي حاكم بر آن و نيز اقتضائات زندگي متناسب با ضروريات عالم سرمايه داري است.

معنا و مفهوم شيوه زندگي غربي
گفتيم كه شيوه زندگي در هر تمدني متناسب و ملازم است با صورت تمدني وعالم تاريخي آن تمدن و جامعه. براي نمونه كتاب شريف ” حلية المتقين” علامه مجلسي كه در دوره صفويه تدوين يافته است خود بسان آئين نامه كامل شيوه زندگي اسلامي - شيعي است كه با عالم و صورت تمدني شيعي و ايراني عصر صفويه تناسب و تلازم تام دارد. از انجا كه غرب مدرن نيزیک عالم تاریخی و صورت تمدني ( كه در علوم اجتماعي غربي به آن فرماسيون اجتماعي social formation مي گويند) جدیدی است که متناسب با صورت تمدني خود انسان جديد طراز مدرنيته و نيز نحوه وجود و حضور ملازم با ان را نيز ايجاب نمود. نحوه حضور مدرن در عالم خود پديد آورنده یک مدل و نحوه زندگی کردنی را به همراه آورده است که خصیصه اصلی این نحوه زندگی، زيستن در ذيل اومانیسم و سوبژكتيويسم است كه هر دو نحوه حضور انسان مدرن را در عالم جديد صورت مي دهند. انسان در اين تمدن تنها انسان نيست بلكه ” سوژه"  subjective است به معناي تنها موجود شناسنده و صاحب اراده و ميل هستي كه ذات او را به تعبير نيچه ” اراده معطوف به قدرت” شكل مي دهد. نحوه حضور و بودن چنين موجودي ملازم با نفي قدرت ديگري ( ولو خدا به عنوان مدعي ديگر اراده و ميل و قدرت) است كه اساساً به نفی حضور و حیات دین و امرقدسي مي انجامد كه ظهور سكولاريسم را در افق حضور انسان مدرن نويد مي دهد. اين انسان به عنوان یک امر کلیدی در صورت تمدني جديد و به عنوان مرکز ثقل عالم جديد كه چنين می‌اندیشد؛ لذا بنایش این مي شود که یک زندگی دنیوی و سکولاری را بیافریند از این‌رو اینکه این عالم، انسانی دارد که براساس مؤلفه‌های وجودی خویش مبنی بر سودجویی، قدرت طلبی و لذت‌طلبی رفتار می‌کند همچنین دارای نظام مناسبات اقتصادی است که این نظام اصالتاً سرمایه‌سالارانه است حال چه سرمایه‌دار باشد یا نباشد اما سرمایه سالارانه است و در عین حال اخلاقیات متناسب با آن را نیز اعمال می‌کند.



 اگر نگاهی به غرب مدرن داشته باشیم به لحاظ مفهوم  شيوه زندگي و یا به مفهوم جزئی‌تر، سبك زندگی نیز دارای تصوراتی است به طور مثال؛ سبک زندگی دوره ویکتوریایی در بخش عمده‌ قرن 19 با آن سبک زندگی که بعد از جنگ جهانی اول در عالم غرب مدرن حاکم می‌شود تفاوت‌هایی دارد و یا اگر جزئی‌تر بنگریم آنچه که بعد از سال 1980 میلادی و بعد از ورود عالم غرب مدرن به «مدینه بحران زده پسامدرن» ، از آن زمان تا حدودی مدل سبک زندگی تغییر می‌کند. لذا همه اینها در ذیل یک کلیتی هستند اگر چه سبک زندگی ویکتوریایی بعد از جنگ جهانی اول و این دو با سبک زندگی بعد از ورود غرب مدرن به فاز «مدینه بحران‌زده پسامدرن» در دهه 1980 میلادی به بعد با هم متفاوت است و یا اینکه تمام اینها با شيوه زندگی رنسانسی به لحاظ جزئی و مفهومی تفاوت‌هایی با هم دارند اما تمام آنها در ذیل یک پارادایم کلی هستند که آن پارادایم کلی، مؤلفه‌های مشخصی مبنی بر سکولاریستی و اومانیستی بودن دارد.
 در واقع انسان قلمرو معنایی و ارزشی خویش را از عالم معنا و عالم آخرت به عالم دنیای صرف منتقل می‌کند یعنی اگر نگاهی کوتاه به مسئله تعریف انسان و اخلاق داشته باشیم در قرون وسطی این را می‌توان فهمید، قبل از قرون وسطی اگرچه به جرأت می‌توان گفت که عالم، عالم دینی نیست اما می‌بینیم تعریفی که از انسان و رابطه‌اش با ثروت وجود دارد این گونه است که انسان باید در حدی کار کند که نیاز خود و خانواده‌اش را برطرف کند و بیشتر از آن را یا کار نکند و یا به عبادت بپردازد و یا اگر کاری می‌کند ماحصل آن را انفاق کند با این نگاه، تفاوت مدل‌ها مشخص می‌شود.

مبادي و مفاهيم شبكه اي سبك زندگي
تا اين جاي بحث دانستيم كه تمامي تمدن هاي بشري برخوردار از اسلوب و شيوه زندگي خاص خود بوده اند كه اين شيوه زندگي تناسبي تام با عالم تاريخي و تمدني شان و نيز انسان طراز آن جامعه و نحوه حضورشان داشت. حال بر همين قياس مي توان چنين حكمي را درباره تمدن غربي و عالم مدرن نيز اطلاق نمود. اكنون در عالم غربي ( و نه فقط تمدن غربي كه امروزه عالم غربي بر تمام جهان سيطره وجودي و تمدني يافته است) نيز متناسب با صورت تمدني و عالم تاريخي آن و صورت جديد انسان ( انسان مدرن) و نحوه حضور او در عالم ، شيوه جديد و خاصي از زندگي محقق گرديده است كه مي توان از آ با عنوان “شيوه زندگي غربي” western way of life ياد كرد. اما از آنجا كه اين شيوه از زندگي داراي تمايزات جدي و ماهوي ( و نه فقط شكلي و صوري و ساختاري) با شيوه زندگي تمدن هاست از آن با عنوان سبك زندگي ياد مي كنيم كه البته در حال حاضر صورت غالب اين سبك زندگي از آن صورتي است كه با نام “سبك زندگي آمريكايي ” American lifestyle مي شناسيم چنانچه صورت غالب مدني در اين تمدن نيز از آن فرهنگ و جامعه آمريكاست.
سبك زندگي ملازم با مفاهيم و معاني چندي است كه با تمايز بخشي از ديگر شيوه هاي زندگي آن را از يك اسلوب صرف زندگي به يك سبك منتقل مي سازد و تجسد مي بخشد. مفاهيم ملازم با سبك زندگي كه موجب مي شوند اين شيوه از زندگي به يك سبك بيانجامد عبارت اند از :
1.    طبقه مدرن اجتماعي
2.    قدرت و پشتوانه اقتصادي طبقه مدرن
3.    گفتمان اجتماعي مدرن
4.    زندگي روزمره و روزمرگي
5.    تكنولوژي مدرن
6.    عادت مصرف بدون نياز
7.    ظهور جامعه سرمايه داري و حاكميت مطلق مناسبات سرمايه داري برجامعه
8.    ظهور مفهوم اوقات فراغت در دوره مدرن
9.    رسانه ها
سبك زندگي در شبكه اي از اين مفاهيم است كه صورت عينيت به خود مي گيرد و شكل مي پذيرد. سبك زندگي بدون تحقق طبقه اجتماعي/اقتصادي مدرن، پديداري گفتمان اجتماعي، پديد آمدن مفهوم زندگي روزمره، فرادستي و امكانات خارق العاده تكنولوژي امروزي، مصرف زدگي مترفانه مدرن، ظهور جامعه سرمايه داري و مفهوم اوقات فراغت امري محال و ناممكن مي نمود.
براي نمونه بدون مفهوم زندگي روزمره سبك زندگي چه معنايي مي تواند داشته باشدو زندگي روزمره به معناي حضور تكرار شونده آدمي در فرايند هر روزينه زندگي و تجربه هر روزه وجود و بودن انسان در روزمرگي است كه سبكي خاص از زندگي را ايجاب ميكند. روزمرگي به مثابه نحوه خاصي از بودن انسان در عالم كه ملازم با تكرار هرروزينه و نيز غفلت ناشي از چنين تكراري است كه طرحي از چنين بودني را ايجاب مي كند كه يكي از ملزومات سبك زندگي است. و يا طبقه اقتصادي/اجتماعي و بنيه مالي چنيني طبقه اي است كه پشتوانه مالي لازم براي ” مصرف” سبك زندگي را در اختيار انسان مدرن مي نهد. چنانچه مصرف يكي از ملزومات زندگي روزمره و نيز يكي از معيارهاي دسته بندي و نظام طبقه بندي آن تلقي مي گردد. در واقع زندگي روزمره و سبك زندگي مدرن بدون مصرف معنا نمي يابد و يا معنايي ناقص مي يابد.طبقه بندي اجتماعي، مصرف ، تكنولوژي ، گفتمان حاكم بر رفتار، اوقات فراغت و … همگي در كنار هم اند كه مي توانند عناصر اصلي سبك زندگي مدرن را صورت دهند.



اصول دكتريني حاكم بر سبك زندگي مدرن را به ویژه آن‌گونه‌ای که از نیم قرن بیستم به خصوص از دهه 80 حاکم شده را مي توان چنين برشمرد:
 
1.     عالم مدرن، اساساً فرد انگارانه است عالم فرد انگار عالمی است که تعلقات اجتماعی و خانوادگی را نمی‌تواند بپذیرد پس سبک زندگی مدرن، سبکی است که اقتصاد و پول، مسئله اصلی انسان می‌شود بدین معنا که سبک زندگی مدرن پول محور است؛ همانطور که می‌توان گفت در عالم مدرن، انسان در ذیل پول تعریف می‌شود.
2.    فرد انگاری موجب می‌شود که انسان تدریجاً یا خانواده‌گریز و یا خانواده ستیز ‌شود لذا در ابتدای امر، فرد از خانواده گسترده و فامیلی دور شده و به سوی خانواده هسته‌ای می‌آید سپس از خانواده هسته‌ای نیز تدریجاً دور شده و به سمت تجرد تمام عیار سیر می‌کند و این چیزی است که مطابق با آمار در عالم غرب مدرن مشاهده می‌شود.
3.     سومین ویژگی‌ انسان مدرن و این سبک زندگی، مصرف‌گرایی شدید است اساساً این خصیصه مربوط به نیمه دوم قرن بیستم است و چون سرمایه‌داری وارد فاز تولید انبوه شد از اوائل قرن بیستم به بعد فرهنگ مصرف، جانشین فرهنگ امساک انباشت شده است و این به جزئی از لایف‌استایل در زندگی مدرن شده است.
4.     دسته چهارم، حضور سرعت شتاب‌زده‌ای است که یک اضطراب زمان را ایجاد می‌کند و اضطراب ساعت یک حالت مکانیکی در روابط انسان‌ها ایجاد می‌کند همچنین تغییر مدل‌های غذایی از دیگر ویژگی سبک زندگی مدرن است عناصری مانند پول، اشتغال، اضطراب زمان، خانواده‌گریزی مدل غذایی انسان را نیز تغییر داده و به سوی مدل‌های فست‌فودی و غذاهای بیرونی سوق می‌دهد از این رو کمپانی‌های غذا دخالت کرده و الگوهای غذایی را ارائه می‌دهند.
5.    ویژگی بعدی سبک زندگی مدرن غربي، ‌تنوع‌طلبی شدید است این مدل زندگی براساس فرد تنها تعریف می‌شود و نه براساس فرد در خانواده و اجتماع به صورت پیوسته بلکه انسان فقط به صورت اتمی است که براساس نیازهای خود، به سمت یک اتم و یا یک انسان دیگر می‌رود و سپس به همان غار تنهایی خویش باز می‌گردد که این موضوع به تعطیلی روابط می‌انجامد.
به چند دلیل واضح، سبک زندگی مدرن غربي در جهان گسترش می‌یابد. نخست  اینکه عالم غربي جهاني شده و بدين دليل فرهنگ مدرن در جهان گسترش پیدا کرده .دوم آن كه اقتصاد سرمایه‌داری مدرن بر تمامي مناسبات اقتصاد جهاني چيرگي يافته است. در عالم غرب مدرن، اقتصاد رکن اصلی است لذا انسان مدرن در ذیل پول تعریف می‌شود پس با این وجود، انسانی مدرن است که ذیل پول باشد؛ بنابراین وقتی عالم مدرن در جایی محقق شود به میزان، درجه و مرتبه‌ای که حاصل شود با خودش سبك زندگي مدرن را نیز خواهد آورد كه با شيوه زندگي ديني جامعه دارد بر سر ستیز قرار می‌گیرد.
براي نونه در اجتماع ما یک طبقه سرمایه سکولار و یک طبقه متوسط مدرن دارد که این طبقه متوسط، محدوده وسیعی را تشکیل می‌دهد که اگر نگوییم بزرگترین طبقه است، حداقل یکی از اصلی‌ترین طبقه‌های جامعه است. فرهنگ حاکم بر نظام دانشگاهی ما اساسا مدرنیستی است اقتصاد ما اقتصاد سرمایه‌داری مدرن، منتها از نوع سرمایه‌داری درجه 2 و وابسته است که تولیدی و سرمایه‌ای نبوده بلکه شبه مدرن است.
بنابراین وقتی تمام اقتضائات وجودی تحقق Life style را داریم از جمله؛ نظام دانشگاهی، آموزشی، معماری و شهری ما تا حدود زیادی این گونه است از این رو طبیعی است که مابقی اقتضائات نیز به دنبال این موارد شکل‌ می‌گیرد پس تا زمانی که ما در این شرایط هستیم، نمی‌توان گفت چرا سبک زندگی مدرن درحال گسترش است.علت گسترش آن همان مسئله تهاجم فرهنگی، سیطره نظام سرمایه‌داری، گسترش فرهنگ سکولار مدرن از طریق نظام آموزش دانشگاهی ما درحوزه علوم انسانی است این عوامل در 30 سال گذشته فعالانه تأثیر گذاشته و ساختارهای اجتماعی، طبقاتی و بافت اجتماعی کشور را تا حدود زیادی تغییر داده‌اند که به تبع آن Life style نیز عوض می‌شود.
سبك زندگي مدرن غربي به دليل عناصر خاص و شبكه مفاهيمي كه دارد در تعارض جدي با روح ديانت و شيوه زندگي ديني و اسلامي/شيعي است. براي نمونه روزمرگي يكي از عناصر جدي سبك زندگي غربي است كه بدون آن اين سبك از زندگي معنا ندارد. روزمرگي در ذات خود ملازم با غفلت و اكنون زدگي است كه خود يكي از ثمرات نيست انگاري غربي است، حال آنكه روح ديانت و زيست مؤمنانه گريزان از غفلت و اكنون زدگي، و ملازم خودآگاهي و بصيرت مؤمنانه است. لذا سبك زندگي اسلامي/شيعي اقتضائاتي دارد كه از جمله اقتضائات تدوين و طراحي دكترين سبك زندگي اسلامي/شيعي مستلزم تأمل و تفكر درباره ي ماهيت و اقتضائات اين گونه از سبك زندگي است. سبك خاصي از زندگي كه با روح ديانت و دينداري و زيست مؤمنانه تطابق داشته باشد و اقتضائات دوره مدرن را نيز در نظر آورد.
براي نمونه مي توان به سبك زندگي جهادي/شيعي تجلي يافته در دوران دفاع مقدس اشاره كرد. در دوران دفاع مقدس و در جبهه هاي جنگ عالمي غير از عالم غربي، و صورت جديدي از حيات انساني بر مبناي “حيات طيبه” قرآني و ديني شكل يافت كه در ذيل افق تاريخي آن انسان طراز انقلاب اسلامي به نام ” بسيجي” محقق شد و پديد آمد. نشئه اي از حيات طيبه كه در صورت سبك زندگي جهادي/ شيعي در ذيل ولايت حضرت روح الله محقق شد كه تكيه به عناصري چون ؛ خودآگاهي، مرگآگاهي، دل آگاهي؛ قناعت، جهاد اكبر و اصغر، محاسبه نفس، تهجد و تهذيب نفس، تفريح سالم، پرورش جسم و روح و … داشت.

سبك زندگي چيست؟
«سبک زندگی» در ادبیات موجود علوم اجتماعی مفهومی نسبتاً جدید است. چنان که بعضاً پدیدار شدن «سبک زندگی» را در زمره اختصاصات «جامعه مدرن متأخر» قلمداد کرده اند. طبیعی است چنانچه سبک زندگی را در مفهومی صرفاً تحت اللفظی و خنثی فهم کنیم، تلقی آن به مثابه امری نوظهور اسباب تعجب را فراهم خواهد کرد. زندگی آحاد بشر در اعصار و جوامع مختلف همواره بر اساس مجموعه¬ای از قواعد و مناسبات معین نظم و نسق یافته است و طبعاً می تواند در وسیع ترین معنا واجد سبک قلمداد شود. اما در ادبیات علوم اجتماعی مفهوم سبک زندگی محتوایی فراتر از این دارد و به واسطه این محتوای مشخص است که از اصلی ترین نشانه¬های تحولات اجتماعی و فرهنگی سه دهه اخیر غرب به حساب می‌آید.
البته پیگیری و جستجوی مفهوم سبک زندگی، ما را به مواردی از استخدام آن در متون جامعه شناختی پیش از سه دهه اخیر نیز رهنمون خواهد ساخت. بیشتر اوقات در روایت فرآیند تکوین مفهوم سبک زندگی، به ریشه¬های آغازین و اولین مفهوم بندی¬های ارائه شده از آن در کار کسانی چون ماکس وبر، گئورگ زیمل و تورشتاین وبلن در سال¬های آغازین قرن بیستم اشاره می شود. این ریشه یابی¬ به یک معنا عناصری از واقعیت را نیز با خود دارد. اما روشن است که مفهوم جدید سبک زندگی به وضوح فراتر  از چیزی است که در آن مفهوم بندی¬های اولیه منعکس گردیده است.
به عنوان مثال، وبر مفهوم سبک زندگی را در ذیل مقوله منزلت یا احترام به عنوان یکی از اضلاع سه ضلعی مشهور خود (ثروت- قدرت- منزلت) تعریف می¬کرد. در این تعریف عملاً سبک زندگی مفهومی کم و بیش مترادف با فرهنگ می¬یافت. با وجود این که مفهوم جدید سبک زندگی در زمینه مباحثاتی شکل گرفته که از کار وبر به طور عام و دسته بندی سه گانه ثروت- قدرت- منزلت به طور خاص متأثر است، امّا درک فاصله مفهوم جدید سبک زندگی با فهم وبر کار دشواری نیست. در ادبیات جدید جامعه شناسی فرهنگ و مطالعات فرهنگی، سبک زندگی اساساً امری متفاوت از فرهنگ (البته نه غیرمرتبط با آن) تعریف می شود. این تفکیک بیش از هر چیز به سبب نسبتی است که میان مفهوم سبک زندگی با گسترش فردیت و اخلاق فردگرایانه در جامعه جدید برقرار می¬شود. فرهنگ مجموعه منسجمی از ایده ها، ارزش¬ها، هنجارها، نمادها و آداب و رسوم است که فرد به واسطه دریافت و تطبیق خود با آنها امکان مشارکت در زندگی اجتماعی را می¬یابد. البته مواجهه فرد با فرهنگ لزوماً منفعلانه نیست. اما در نهایت فرهنگ مقوله ای فرافردی و کلان باقی خواهد ماند. در مقابل سبک زندگی در مفهوم جدید آن بیشتر محصولی از انسان فردیت یافته¬ای که آن را خلق می کند، قلمداد می شود. البته سبک زندگی نیز امری اجتماعی است. به تعبیری می توان آن را تابلوی نقاشی «کولاژ»ی دانست که تکه پاره های به کار رفته در آن از متن زندگی اجتماعی فراهم می¬آید. اما نهایتاً نوع تلفیق و ترکیب آنها گویی چیزی است که انسان مابعد تجددیِ فردیت یافته بر حسب ذوق و سلیقه خود آن را می سازد. البته این «ساخت» و سلیقه سازنده آن به شدت سیّال، متغیّر و دلبخواهی است. شاید این اصلی ترین تفاوتی است که مفهوم سبک زندگی با فرهنگ دارد: سبک زندگی مقوله ای اساساً سیّال، لغزنده و غیرقطعی است. سبک زندگی ریشه در ذائقه و سلیقه دارد.
از این جهت شاید بتوان در میان پیشکسوتان جامعه شناسی کسی که بیش از همه به معنای جدید سبک زندگی نزدیک شده بود را زیمل دانست. در واقع این زیمل بود که اول بار مفهوم سبک زندگی را در نسبت مستقیم با فردگرایی مدرن و تلاش فرد مدرن برای ظاهر ساختن «یکتایی هستی خود» تعریف کرد. البته او در دهه های آغازین قرن بیستم از امکانات جامعه جدید - به ویژه در چارچوبی به نام کلانشهر- برای امکان پذیر ساختن چنین وضعیتی سخن می گفت. امّا به طور حتم دهه های پایانی این قرن شواهد و نشانه های عینی بیشتری را در جهت نشان دادن امر فراهم آورده است.
“سبک زندگی “مفهومی بسیار مهم است که اغلب برای بیان” روش زندگی مردم “توأم با طیف کاملی ازارزش ها ، عقاید وفعالیت های اجنماعی است می توان گفت سبک زندگی ازالگو های فرهنگی، رفتاری وعاداتی شکل می گیرد وافراد به طور روزمره آنها رادر زندگی فردی واجتماعی خود به کار می گیرند.افراد به واسطه کنش های اجتماعی متقابل خود با والدین، دوستان همسالان ،آشنایان ورسانه های جمعی الگو های رفتاری را می آموزند.به عبارتی سبک زندگی شامل فعالیت های معمول وروزانه است که شخص آنها رادر زندگی خود به کار مي گيرد. اين البته معناي عام و كلي اين مفهوم است.
سبك زندگي مجموعه اي از ذائقه ها ، باورها و كردارهاي نظام مندي است كه يك طبقه يا بخشي از يك طبقه ي معين را مشخص مي كند. در اين راستا، براي مثال سبك زندگي شامل، عقايد سياسي، باورهاي فلسفي، اعتقادات اخلاقي، ترجيحات زيبايي شناختي و نيز اعمال جنسي، غذايي، پوشاكي و فرهنگي و غيره مي شود. بر خلاف “سطح زندگي” كه با كميت كالاها و خدمات مطابق است كه يك فرد يا يك گروه مي تواند در اختيار داشته باشد،بنابر اين در يك سطح زندگي واحد، سبك هاي زندگي بسيار متفاوتي مي توانند وجود داشته باشند، كه اين امر به باور پير بورديو به” عادت واره “هاي habitus متمايز بستگي دارد.
سبك‌های زندگی مجموعه‌ای از طرز تلقی‌ها، ارزش‌ها، شیوه‌های رفتار، حالت‌ها و سلیقه‌ها در هر چيزی را در برمیگیرد. موسیقی عامه، تلویزیون، آگهی‌ها همه و همه تصور‌ها و تصویرهایی بالقوه از سبک زندگی فراهم می‌کنند. سبک زندگی فرد، اجزای رفتار شخصی او نیست، لذا غیر معمول نیستند. بیشتر مردم معتقدند که باید سبک زندگی‌شان را آزادانه انتخاب کنند.در بیشتر مواقع مجموعه عناصر سبک زندگی در یک‌جا جمع می‌شوند و افراد در یک سبک زندگی مشترک می‌شوند. به نوعی گروه‌های اجتماعی اغلب مالک یک نوع سبک زندگی شده‌ و یک سبک خاص را تشکیل می دهند. سبکی شدن زندگی با شکل گیری فرهنگ مردم رابطه نزدیک دارد. مثلا می‌توان شناخت لازم از افراد جامعه را از سبک زندگی افراد آن جامعه بدست آورد.
مفهوم جدید سبک زندگی را می باید در نسبت مستقیم با تحول مهم اندیشه و علوم اجتماعی غرب در اوایل دهه 1980 فهم کرد. این تحول که بعضاً با عنوان «چرخش فرهنگی» از آن یاد می شود، به اهمیت یافتن بیشتر مفهوم فرهنگ و توابع و مشتقات آن در علوم اجتماعی منجر شد. در واقع اصحاب چرخش فرهنگی معتقد بودند نظریه های کلاسیک علوم اجتماعی در دهه های پایانی قرن نوزدهم و ابتدای قرن بیستم در تعامل با شرایط خاصی پدید آمدند، که دگرگون شدن این شرایط ایجاد تحول بنیادین در این حوزه را به یک الزام مبدل ساخته است. مهم ترین وجه این دگرگونی در انتقال مرکز ثقل جامعه جدید از تولید به مصرف و از اقتصاد به فرهنگ بود. رشد بخش خدمات، گسترش بروکراسی و آموزش عمومی شکلبندی اجتماعی جامعه صنعتی را به کلی متفاوت از مقطع پایانی قرن نوزدهم و آغاز قرن بیستم ساخت. به طور مشخص از جهت ترکیب طبقاتی جامعه صنعتی نیمه دوم قرن بیستم به طور متزایدی متشکل از طبقه متوسط جدید بزرگ و فربهی بود که بخش اعظم صحنه اجتماعی را اشغال می¬کرد. در چنین وضعیتی اساساً تحلیل¬های طبقاتی که سابق بر این نقشی کلیدی در مباحثات علوم اجتماعی (بالاخص نظریه¬های چپ) داشت، بلاموضوع به نظر می رسید. در این شرایط مفهوم سبک زندگی عنوان یک ابزار تحلیلی جایگزین طبقه و مشتقات آن که دست¬کم از نظر اصحاب چرخش فرهنگی دیگر توانایی خود در تشریح وضعیت¬های جدید اجتماعی را از دست داده بودند، گردید. از این رو نه تنها پیدایی «سبک های زندگی» مشخصه وضعیتی که از آن با تعابیری چون جامعه اطلاعاتی، جامعه پساصنعتی و وضعیت ما بعد تجددی (پست مدرن) یاد می شود قلمداد شد، که این مفهوم به مثابه یک ابزار تحلیلی مناسب برای سنخ شناسی و دسته بندی افراد این جامعه¬ شناسایی گردید. در عین حال چنین تحولی عرصه سیاست را نیز از خود متأثر ساخت. برخی تحلیلگران سیاسی و اجتماعی، از به حاشیه رفتن مسائل طبقاتی و پررنگ شدن مسائلی چون هویت و سبک های زندگی در عرصه سیاسی و رقابت های انتخاباتی احزاب جوامع صنعتی سخن گفته و از آن با عنوان «سیاست زندگی» یاد کرده اند.
گستره و حوزه مفهوم سبک زندگی خالی از مناقشات بی پایان اصحاب علوم اجتماعی نبوده است. برخی تلاش کرده اند تا با قرار دادن سبک زندگی ذیل مفهوم طبقه اجتماعی پویایی و غنای بیشتری بدان (طبقه) بخشند. اما در مقابل عده بیشتری سبک زندگی را مفهومی در عرض طبقه و امری ورای تقسیمات طبقاتی قلمداد کرده اند. این که آیا سبک زندگی فقط رفتار و نمودهای بیرونی فرد را شامل می شود یا ذهنیت و نگرش او را نیز در بر می گیرد، محل نزاع دیگری بوده است. اغلب قلمرو این مفهوم آن چنان گسترده تعریف شده است که همه چیز، از الگوی مصرف، نوع پوشش، دکوراسیون خانه و محل کار، ژست های رفتاری، نحوه صحبت، فعالیت های اوقات فراغت تا نگرش های سیاسی و اجتماعی و علاقه مندی¬های شخصی را در بر می¬گیرد. با این وجود بخش اعظم کارهای تجربی که در آن از سبک زندگی به عنوان یک ابزار تحلیلی استفاده شده، این مفهوم را در نسبت با دو مقوله مورد استفاده قرار می دهند : الگوی مصرف و اوقات فراغت. چنان که بیراه نیست اگر این دو را مؤلفه های اصلی تعیین و تشکیل سبک زندگی قلمداد کنیم. بیان رابطۀ تنگاتنگ سبک زندگی با مصرف و اوقات فراغت اگر چه نوعی اخبار از چارچوب مفهومی خاص است، ولی در ورای آن میتواند حاوی بصیرتی غرب شناسانه نیز باشد و ما را در تلقی ضمنی موجود از مفهوم زندگی در جامعه مدرن متأخر یاری کند.
در مطالعه جنبه های مختلف زندگی می توان به سه سطح مختلف و در عین حال مرتبط اشاره کرد، که کاملا با سبک زندگی در ارتباط هستند:

  • سطح ساختاری ( ساختار اجتماعي/ فرهنگي جامعه اي كه فرد در آن زندگي مي كند)
  • سطح موقعیتی ( موقعيت تحصيلي ، شغلي ، اجتماعي و طبقاتي فرد)
  • سطح فردی ( شخصيت و شاكله شخصيتي فرد)



سبك زندگي و مهندسي اجتماعي
نقشه راه و طرح استراتژيك نوزايي يك تمدن جديد ( تمدن سازي) را مهندسي اجتماعي گويند. چنين نقشه راهي البته مراحل متعددي را در بر مي گيرد كه يكي از حساس ترين و مهم ترين آنها، شيوه زندگي و سبك زندگي است. مرحله اي كه پس از مهندسي فرهنگي جزو ضروريات مهندسي اجتماعي تلقي مي گردد.
جامعه‎شناسان، جامعه را آن‎گونه که هست مطالعه می‎کنند. روان‎شناسان و پزشکان نیز، انسان را آن‎گونه که هست بررسی می‎کنند. اما در رویکرد استراتژیک، بایستی جامعه و فرد را «آن‎گونه که باید» مطالعه کرد. از این‎روست که «کلر» و دیگران، بخش اتوپیانگاری در فلسفه را، دانش و هنر استراتژی می‎خوانند، زیرا اتوپیا در این تلقی، یعنی «جامعه و ساکنان آن، آن‎گونه که باید باشند».
روان‎شناسان و پزشکان، سبک زندگی را در سطح فردی یا اصطلاحا در سطح «تکنیکی» بررسی می‎کنند. جامعه‎شناسان، سبک زندگی را در سطح «تاکتیکی» مطالعه می‎کنند. اما سبک زندگی فرد در «جامعه» از حیث «آن‎چه که باید»، در سطح «استراتژیک» مطالعه می‎شود. لذا تمایز در این است که در تلقی نخست، سبک زندگی در «جامعه‎شناسی» مطرح است، اما در تلقی دوم، یعنی رویکرد استراتژیک، سبک زندگی در «جامعه‎سازی» مورد مطالعه قرار می‎گیرد.
جامعه‎شناس بدون طرح جامعِ Master Plan آینده، جامعه را مطالعه می‎کند. اما استراتژیست‎‎ها برای مهندسي اجتماعي نیازمند طرح جامع پیشینی هستند. از این‎رو، تخصص آن‎ها در حوزه‎ای محک می‎خورد به نام Strategic Planning یا طرح‎ریزی استراتژیک، که ابزار جامعه‎سازی است. برای ساختن یک جامعه، از زوایای گوناگون می‎توان وارد شد. یکی از این زوایای نوین جامعه‎سازی در غرب، زاویه تبیین و تنظیم سبک زندگی یا Life style است. البته تلقی قرآنی کاملی نیز در این زمینه، برای جامعه‎سازی وجود دارد که همان تفکیک دو نوع زندگی یا حیات است: حیات طیبه و حیات خبیثه. پس در یک تلقی قرآنی نیز می‎توان از زاویه زندگی و حیات برای جامعه‎سازی وارد عرصه شد. اما این موضوع در غرب قدمت کوتاهی دارد، که علی‎رغم آن، به مسأله طراز نخست فرهنگی غرب تبدیل شده است. در نتیجه، اگر موضوع سبک زندگی را یکی از مدخل‎‎های جامعه‎سازی، یعنی جامعه از حیث آن‎چه که «باید» باشد، بدانیم، پس چیستی، چرایی و چگونگی سبک زندگی، یک موضوع استراتژیک است.


دين و سبك زندگي
در تلقی ديني و توحيدي ، اصالت از آن خداست نه بشر. در این صورت پارادايم توحيدي رقم می‎خورد. وقتی اصالت خدا مطرح باشد، حق از آن خداست نه غیر خدا، یعنی غير خدا حق ندارد حدود را تعیین کند. برخی از حدود الهی سلبی هستند مانند «ربا نخورید» و برخی ایجابی مانند «روزه بگیرید». مرجعی که این حدود را وضع كرده، ابتدا حق با اوست و حقوق او مقدم بر حقوق دیگران است. پس وقتی اصالت از آن خداست و خدا، محور است، حقوق الهی مطرح می‎شود. حقوق الهی در قالب حدود الهی، که در قواره دین ظهور و بروز می‎یابد. چون خدا یکی است، پس حق او نیز واحد است. حق واحد یک خدا، به یک دین منتهی و منتج می‎شود «إنّ الدینَ عِندَ اللهِ الإسلام». از یک دین واحد با احکام و حدود مشخص، یک سبک و روش زندگی پدید می‎آید. پس در این‎جا «سینگولاریسم دینی» مطرح می‎شود نه پلورالیسم دینی.
سیر حرکت از اومانیسم تا هیومن رایتز، سپس سبک زندگی بورژوایی، و در نهایت دینِ زمینیِ متکثر مبتنی بر آن سبک زندگی، در تلقی دینی به «حیات خبیثه» معروف است، چون ریشه در شرک و عدم توحید دارد و کسی مانند بشر با خدا شریک و حتی جای‎گزین شده است. ضمن این‎که با نفی حدود الهی، او خود، حد و حدود مشخص کرده است. اما سیر حرکت از خدامحوری به حق خدا، و سپس به دین، و در نهایت به سیره و روش زندگی برآمده از دین حنیف، «حیات طیبه» نامیده می‎شد. در سبک زندگی بورژوایی، سبک زندگی به‎مثابه دین است، اما در اسلام، دین به مثابه سبک زندگی است.


سبك زندگي ايراني / اسلامي
 با توجه به تذكراتي كه ذكر شد لازم به تذكر است كه سبك زندگي ايراني/ اسلامي مطابق با عالم اسلامي/ايراني و نيز اقتضائات چنين عالمي و صورت مدني آن و طراز انسان انقلاب اسلامي نيازمند يك بازتعريف و تجديدنظر اساسي در عناصر و شبكه مفاهيم سبك زندگي غربي و چيدمان دقيقي از شبكه مفاهيم جايگزين براي سبك زندگي ايراني/ اسلامي است.
اسلام به عنوان کامل ترین مکتب زندگی، جامع ترین و در عین حال زیباترین سبک زندگی را که مطابق با خواست فطری بشر نیز می‌باشد، مطرح کرده و برای تمامی جزئیات زندگی فردی و اجتماعی براساس زیر بنای فطری و وجودی انسان دستورالعمل ارائه نموده است. از جمله این ساحت ها می‌توان به موارد سیمای ظاهر، نحوه سکونت و محل آن، کار، خودرو، کالاهای مصرفی، خوراک، ارتباط زن و مرد، روابط اجتماعی و موارد بسیار دیگر اشاره کرد که همگی در یک مسیر هماهنگ شکل گرفته اند. از انجا كه اسلام بر فطرت الهي انسان استوار است لذا اين سبك زندگي نيز فطرت/پايه است.
در این نگاه، فطرت که خلقت خاص و آفرینش ویژه است اصلی ترین سرمایه و برترین ره¬توشه ای است که خداوندگار عالم، انسان را از نعمت آن بهره مند ساخته است که راه رشد و شکوفایی بیابد. براین اساس فطرت می توان پایه محکم سبک زندگی انسان قرار گیرد تا در پرتو این حقیقت ثابت، پایدار و همگانی که در نحوه هستی و خلقت آدمی است سبکی از زندگی را رقم زند که به “زندگی فطری” منتهی شود؛ زیرا بر ارزش¬های فطری استوار است. فطرت انسان حداقل بر سه اصل و ارزش زیر استوار است:
1.    حق طلبی
2.    مطلق خواهی
3.    زیبایی دوستی
اگر سبک‌ زندگی،‌ فعل و انفعال فرد را در محیط زندگی او نشان می دهد كه اصلی انسجام بخش بر آن حاكم است و عرصه ای از زندگی را تحت پوشش دارد؛ سبک زندگی فطری مجموعه رفتارها و کنش هایی است که مبتنی بر ارزشهای فطری انسان بنا شده است تا گام به گام در مسیر سعادت و تعالی قرار بگیرد. از این رو، این طرز تلقی از سبک زندگی ریشه ای عمیق در وجود و هویت حقیقی آدمی دارد که بر اغراض، نیات، معانی و تفاسیر فرد از زندگی و حیات سایه می افکند و زندگی روزمره او را معنایی متعالی می بخشد و انسان را از روزمرگی خسته کننده و تکرار مکررات نجات می دهد به نحوی که لحظه به لحظه حیات در حال نو شدن و صیرورت وجودی است.



در این سبک، ظواهر و روبناهای زندگی (مانند شیوه پوشش، تنوع غذایی، نوع خودرو، سبک معماری منزل، میزان و تنوع مصرف، انواع سرگرمی و نیز رفتارهای اجتماعی مانند عادات و رسوم، شیوه برخورد و سخن گفتن، شیوه برپایی مراسم و جشن‌ها و بسیاری از موارد دیگر) نیز با فطرت هماهنگ می شوند و سمت و سوی حیات آدمی را فطری می کنند لذا انسان دچار تضاد درونی و پارادوکس دنیا و آخرت؛ لذت و حکمت؛ شهوت و معنویت و معیشت و ابدیت نخواهد شد. زندگی فطری در تعادل و تعامل سالم جنبه زمینی(ناسوتی) انسان با بعد ملکوتی و فرشته خویی او شکل می گیرد و رشد و شکوفایی همه جانبه و نه کاریکاتوری بر زندگی انسان سایه می افکند. یعنی همه ابعاد وجودی انسان و همه قوای آن به میزان ضروری و لازم یکدیگر را برای رساندن به سعادت یاری می رسانند.
 در مقابل سبک زندگی فطری، سبک زندگی برآمده از تبلیغات بازار و مد یا بر اساس نیازهای کاذب یا درجه دو انسانی است که به به رشد و شکوفایی کاریکاتوری انسان چشم دوخته است رشدی که بر پایه تضاد درون و بیرون؛ پارادوکس دنیا و آخرت و جدایی شهوت و معنویت شکل گرفته است.
شاخص ترين سبك زندگي فطري و ايراني اسلامي كه با جوهره اي جهادي و انقلابي متجلي شد سبك زندگي جهادي در جبهه هاي جنگ در دهه 1360تجلي يافت كه شاخص آن نيز انسان انقلاب اسلامي ( بسيجي) بود.

علی عبدی

 نظر دهید »

نرخ یکسان طلاق در تهران و لندن/ جامعه ایران راه آمریکا و انگلیس را طی می‌کند + آمار

19 خرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

«آن كسانی كه می‌خواهند در یك كشور یا جامعه‌ای نفوذ پیدا كنند فرهنگ آن جامعه را در مشت خود بگیرند و فرهنگ خود را به آنها تحمیل نمایند، یكی از كارهایشان، معمولاً متزلزل كردن بنیان خانواده است. كما اینكه در خیلی از كشورها این كار را متأسفانه انجام داده‌اند. مردها را بی‌مسئولیت و زنها را بد اخلاق كرده‌اند.»

«از جمله اموری كه در جامعه‌ی ما در میان بسیاری از خانواده‌ها، به این آفت خطرناك ( تكلّف) مبتلا شده است، مسأله‌ی مهم و سرنوشت ساز ازدواج است. به بهانه‌ی انجام آداب و رسوم، آبروداری، حفظ حیثیّت و ارزش نهادن بر دختر و پسر و… این شیرین‌ترین حادثه‌ی زندگی جوانان را به كابوسی وحشتناك تبدیل كرده‌ایم. نتایج تلخ این نگاه بیمار، تعداد زیادی از جوانان را از تشكیل زندگی ناامكید كرده است و تعداد فراوان دیگری را با مشكلات فراوانی در آغاز راه روبه‌رو كرده است.»



رهبر انقلاب تا کنون بارها در بیانات خود آسیب شناسی و علت‌یابی در زمینه عدم پیشرفت لازم در بخش سبك و فرهنگ زندگی را ضروری خواندند و با دعوت از اندیشمندان حوزه و دانشگاه، نخبگان سیاسی و فكری، دستگاههای مرتبط با فرهنگ و تعلیم و نیز جوانان به صراحت تاکید كردند: «در این زمینه باید همه به خود نهیب بزنیم و ضمن تلاش جدی برای آسیب شناسی، به چاره جویی و جستجوی راههای علاج بپردازیم.»

به گزارش مشرق، با وجود تاکیدات رهبر انقلاب در مورد ترویج سبک زندگی ایرانی - اسلامی و بیان دغدغه‌های ایشان در خصوص تغییر سبک زندگی ایرانیان بویژه در نسل جوان و در شهرهای بزرگ، اقدام عملی چندانی برای اصلاح روند نادرست کنونی صورت نگرفته‌ است و معضلاتی نظیر کاهش زاد و ولد و ازدواج، رواج زندگی مجردی و …همچنان روندی رو به رشد دارند.

همزمان با آغاز تبلیغات نامزدهای ریاست‌جمهوری، یکی از مسائلی که در میان هیاهوی رقابت‌های نامزدها تا کنون کم‌رنگ بوده، ارائه طرح و برنامه‌ای جامع برای ترویج سبک زندگی متناسب با ارزش‌های ایرانی - اسلامی بوده است.

غفلت از رسیدگی به این معضلات رو به رشد جامعه، به سوژه‌ای برای رسانه‌های غربی در جهت ناکارآمد نشان دادن سبک زندگی ایرانی - اسلامی تبدیل شده است و تصویری ناهنجار و در تضاد با ساختارهای دینی از جامعه کنونی ایران انعکاس می‌دهند.

جامعه ایران راه جوامع انگلیس و آمریکا را طی می‌کند

نشریه آمریکایی فارین پالیسی در گزارشی از وضعیت فرهنگی داخل ایران، شرایط کنونی نسل جوان را «انقلاب جنسی» می‌نامد که در آن تصویر زنی با پوشش چادر از جامعه ایران در حال محو شدن است. طی سی سال گذشته رفتار اجتماعی جامعه ایران به حدی تغییر کرده است که ایرانیان خارج از این کشور زمانی که به کشور خود باز می‌گردند، از شرایط فعلی حیرت‌زده می‌شوند.

یکی از ایرانیان ساکن لندن پس از بازگشت از ایران می‌گوید: شرایط این روزهای تهران به گونه‌ای است که لندن در برابر آن، شهری سنتی است. وقتی به رفتارهای جنسی جامعه می‌پردازیم، جامعه ایران دقیقا همان راه جوامع انگلیس و آمریکا را - حتی با سرعتی بیشتر - طی می‌کند.

فارین پالیسی در گزارش خود با مراجعه به آمارهای رسمی جمهوری اسلامی که حاکی از کاهش میزان موالید در جامعه ایران است، اینگونه نتیجه‌گیری می‌کند که گرایش جوانان ایرانی به پیشگیری از بارداری و کنترل جمعیت بیش از گذشته و رو به زوال بودن الگوهای سنتی خانواده در جامعه است.

براساس این آمار، ایران طی دو دهه گذشته سریع‌ترین کاهش میزان موالید در تاریخ را تجربه کرده است. رشد سالانه جمعیت ایران در سال 2012 به 1.2 درصد سقوط کرد در حالی‌که این رقم درسال 1986، 3.9 درصد بود. این در شرایطی است که بیش از نیمی از جمعیت ایران زیر 35 سال داشته و در سن زاد و ولد هستند.

40 درصد مردان جوان مجرد هستند/نرخ طلاق در تهران برابر با لندن

به گزارش مشرق، فارین‌پالیسی در ادامه از افزایش سن ازدواج مردان و دختران جامعه ایران می‌نویسد: سن ازدواج در میان مردان ایرانی طی سه دهه گذشته از 20 سال به 28 سال و متوسط سن ازدواج دختران نیز بین 24 تا 30 سال است که نسبت به یک دهه گذشته 5 سال بالاتر رفته است. 40 درصد مردانی که هم‌اکنون به سن مطلوب برای ازدواج رسیده‌اند، در حال حاضر مجرد هستند.

افزایش آمار طلاق نیز از دیگر مسائلی است که این نشریه آمریکایی در گزارش خود آن را پررنگ کرده است. براساس آمارهای رسمی، نرخ طلاق‌های ثبت شده از 50 هزار مورد در سال 2000 به 150 هزار مورد در سال 2010 رسیده است و از هر 7 ازدواج، یکی به طلاق می‌انجامد. این رقم در شهرهای بزرگی نظیر تهران 1 طلاق به ازای هر 3.76 ازدواج است؛ رقمی مشابه نرخ طلاق در انگلستان.

 تغییر رویکردها نسبت به ازدواج و طلاق و دگرگونی عظیم در نگاه ایرانیان نسبت به روابط دو جنس، از جمله مهمترین دلایلی است که فارین‌پالیسی برای اوضاع کنونی فرهنگ و سبک زندگی جامعه ایرانی بر می‌شمرد. براساس تحقیقات انجام شده سازمان ملی جوانان در سال 2008، بیشتر پاسخ‌دهندگان «مرد» به این تحقیق گفته‌اند که پیش از ازدواج دست‌کم یک‌بار به نوعی با جنس مخالف رابطه داشته‌اند و 13 درصد از آن‌ها اذعان کرده‌اند که این رابطه منجر به بارداری ناخواسته شده است.

 براساس بخش دیگری از این تحقیق، روابط ناسالم هریک از زوجین، یکی از اصلی‌ترین عوامل طلاق در میان زوج‌های ایرانی عنوان شده است.

 فارغ از صحت یا نادرستی این آمار، شرایط سخت ازدواج جوانان طبیعتا موجب گسترش روابط خارج از چارچوب و پنهانی در جامعه شده است که آسیب‌هایی نظیر بارداری ناخواسته و سست شدن بنیان‌های خانواده در معنای حقیقی آن نیز اجتناب‌ناپذیر بوده است. بی‌میلی به ازدواج و تجردگرایی نیز از دیگر عوارض این روابط بوده است که همگی زنجیروار جامعه جوان کشور را گرفتار کرده است و علاوه بر اثرات مخرب داخلی، دستاویز حمله به ارزش‌های اصیل ایرانی - اسلامی از سوی معاندان قرار گرفته است تا الگویی ناکارآمد و شکست خورده از انقلاب را به تصویر بکشند.

 این گزارش در ادامه به گسترش فحشاء و انتقال آن از سطح زیرزمینی به سطح آشکار خیابانی بویژه در شهرهای بزرگ نیز پرداخته است که به عنوان نمونه و با استناد به آمار منتشر شده در روزنامه انتخاب به تاریخ 1382، آمار رسمی روسپی‌های تهران در آن زمان 85 هزار نفر از سوی مراجع ذی‌ربط اعلام شده بود.

 نمونه‌های ذکر شده از سیاه‌نمایی جامعه ایران در رسانه‌های غربی، همزمان با تبلیغات ضد ایرانی در مسائل اقتصادی، مسئله هسته‌ای، هجوم شبکه‌های ماهواره‌ای به ارکان خانواده ایرانی و سست‌ کردن پایه‌های آن، هشداری برای نامزدهای ریاست جمهوری است که در برنامه‌های خود، همگام و متناسب با اهتمام ورزیدن به بعد اقتصادی جامعه، سبک زندگی و اصلاح روند کنونی - تسهیل ازدواج، ترویج فرهنگ ازدواج، و … - را نیز دریابند.

 نظر دهید »

بی بی سی با مستند "مردی با کاپشن بهاری" چه می گوید؟

19 خرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

بی بی سی در روزهای اخیر و در آستانه انتخابات 24 خرداد 1392 اقدام به پخش مستند «مردی با کاپشن بهاری»  که با موضوع دکتر احمدی نژاد ساخته شده نموده و در آن می گوید که “علت بی توجهی رئیس جمهورهای آمریکا به نامه های احمدی نژاد هم این بوده که آنها او را در سیاست خارجی ایران بی اختیار می دیدند.


 
بی بی سی در مستند «مردی با کاپشن بهاری»  که با موضوع دکتر احمدی نژاد ساخته شده است.می گوید که “علت بی توجهی رئیس جمهورهای آمریکا به نامه های احمدی نژاد هم این بوده که آنها او را در سیاست خارجی ایران بی اختیار می دیدند.استیون هدلی همچنین نامه احمدی نژاد به جورج بوش را «بی سر و ته» توصیف می کند.

البته  نظیر همین اقدام از سوی آمریکایی ها در آستانه انتخابات دهم ریاست جمهوری 1388 انجام گرفت. در سال 1387 یک تیم تحلیل گر سیاسی و دیپلماتیک آمریکایی اقدام به ساخت مستندی تحلیلی در خصوص روابط ایران و آمریکا تحت عنوان (( ایران،مشکل نیست؟)) نمود.

 
در بخشی این مستند صحنه ای از یک فیلم قدیمی آمریکایی نشان داده می شود که در آن یک پسر قوی جثه، دست راست پسر کوچک تر را گرفته و بر روی زمین انداخته و به وی فشار می آورد که تسلیم وی شود و پس از دیالوگی وی تسلیم پسر بزرگتر می شود. تصویری که حکایت از وضع برخی کاندیدا ها و سیاستمداران امروز ایرانی هستند که تسلیم محض آمریکا و تشنگان سراب مذاکره با آمریکا بوده و نظریه باید با کدخدا بست را بیرون می دهند!

 
در این مستند ریشه های اختلاف بین ایران و آمریکا را به کودتای 1953 علیه دولت دکتر مصدق حوالت داده و زمینه های انقلاب ایران را از آنجا سرچشمه گرفته شده عنوان نمود.

 
این مستند در بخشی از تحلیل خود عنوان نموده که دولت مردان آمریکا به اشتباه تصور می کنند که باید با رئیس جمهور ایران بر سر مسائل اساسی فی ما بین مذاکره کند.

مستند در ادامه تحلیل خود با بررسی ساختار حکومتی و انتخاب مسئولان و رهبری جمهوری اسلامی عنوان می کند که مسائل که موضع اختلافات و موضوع مباحث دو کشور است در واقع در اختیار رئیس جمهور ایران نیست، بلکه در حوزه رهبری انقلاب اسلامی ایران است.


در حقیقت از نظر آمریکایی ها تصمیمات سه حوزه سیاست خارجی، سیاست نظامی و سیاست هسته ای که در اختیار رییس جمهوری آمریکاست، معادل آن در جمهوری اسلامی ایران در اختیار ریاست جمهوری نیست بلکه در اختیار رهبر انقلاب اسلامی است. مسئله ای که دکتر احمدی نژاد می بایست پس از نامه نگاری های خود با رئیس جمهور آمریکا و عدم پاسخ آنان می بایست در دوره اول ریاست جمهوری خود به درستی آنرا درک می نمود.

 
از طرفی دیگر در دوران اوباما اتفاق خاصی نیز رخ داد و آن نامه محرمانه به رهبری انقلاب اسلامی در خصوص مذاکره مستقیم بود که با عدم پذیرش مقام معظم رهبری مواجه شد.

 به نظر می رسد که آمریکایی ها به زمزمه های انگلیسی زیر گوششان به خوبی توجه می کنند و رویه ای را در نظر گرفته اند تا دکتر احمدی نژاد را در مسیری قرار دهند که به نوعی تقابل حداقلی با رهبری نظام کشیده شود.

اشاره به این نکته که مسئله هسته ایران بعد از انتخابات ریاست جمهوری آمریکا حل خواهد شد. اشاره ظریفی دارد به این مسئله که دکتر احمدی نژاد می خواهد خود را در مسئله هسته ای تصمیم گیرنده نهایی در آینده نشان می دهد.

شاید بتوان گفت اشتباه تحلیلی استراتژیک برخی در داخل که مدت هاست به سیاه نمایی در خصوص عملکرد دولت دست می زنند آن است که سیاست کلان و بازی های جهانی را به بدرستی درک نمی شود و متاسفانه درک ناقص این موضوعات و نگاهی اسطوره گرایانه به گزاره های سیاسی جهانی باعث خواهد شد که به بخشی از آن بازی های جهانی تبدیل شوند.

در چنین شرایطی، سازی ناکوک از ارکستر سیاسی جمهوری اسلامی ایران شنیده خواهد شد که بخشی از آن خارج از نت می زند.

متاسفانه علی رغم هشدارهای مقام معظم رهبری مبنی بر عدم سیاه نمایی و تخریب عملکرد دولت، هنوز برخی از کاندیداها و نمایندگان آنان در مناظرات به تخریب های مستقیم و سیاه نمایی کل عملکرد دولت می پردازند. نکته ای که به دشمنان خارجی در صددند در آن روی سکه و با توجه شرایط حاضر آنرا به گردن مقام معظم رهبری بیاندازند.

شاید این جریانات تصور می نمایند که بعد کسب رای کاندیدای مورد نظرشان، گام بعدی حذف ولایت فقیه باشد! پس در آن مرحله حتما نیاز دارند خطاهای احمدی نژاد را شکست های مقام معظم رهبری نشان دهند.

اما نکاتی به باید همه سیاستمداران جمهوری اسلامی در نظر داشته باشند در این میان از همه مهمتر است و به نظر محور وحدت می بایست قرار گیرد:

1-آینده اساسا اینست فرصتی تاریخی برای جمهوری اسلامی ایران تا بتواند در عرصه ی جهانی نقشی بی دلیل را ایفا نماید و معادلات بازی جهانی غرب را بهم بزند کاری که انقلاب اسلامی در زمان پیروزی خود انجام داد.

2-فرصت ریاست جنبش عدم تعهد برای صدور مدل سیاسی جمهوری اسلامی در اختیار ایران قرار داده است نمی بایست محل منازعات سیاسی و جریانات خوبی قرار می گیرد.

3-احمدی نژاد یک سرمایه در سطح جهانی است و نمی بایست خود را در مسیر هدر دادن بازی های سیاسی داخلی قرار دهد.

4-روسای جمهور محترم حال و آینده باید بدرستی درک نماید که «التزام عملی به ولایت فقیه برای فرد اول اجرایی و عملی کشور می بایست التزام عملی و اجرایی حداکثری باشد نه حداقلی.»

 بعبارتی ریاست جمهوری در منظومه نظام جمهوری اسلامی یک جزیره جدا نیست بلکه این سیستم یک تن واحد و بنیانی مرصوص است که اساس آن مسئله ولایت فقیه بوده که از عمق استراتژیک مذهب شیعه نشات گرفته است.

بنابراین در عین تفاوت سلیقه و نظرات می بایست انعطاف مناسب در تبعیت از امر ولایت فقیه وجود داشته باشد که خود مزیت نسبی شخص رئیس جمهور است و نباید کسی تلاش نماید سجاده اش را جلوتر از امام جماعت پهن نماید!

5-همگان باید بدانند که امریکا هنوز هم گرگ است و به ما به چشم میش می نگرد تا در فرصتی مناسب آنرا بدرد و مادامی که این مدل وجود دارد، رابطه معنا ندارد.

قاطبه ملت ایران باید توجه داشته باشند در زمانی که شاه معدوم متحد استراتژیک آمریکا در منطقه محسوب می شد آمریکایی ها با درخواست حق کاپیتولاسیون(حق توحش) تحقیر کشور و مردم ایران را به اوج رسانیدند. کسانی که دم از رابطه با آمریکا می زنند باید به این سئوال پاسخ دهند که آیا ما می خواهیم از آن زمان نزدیکتر باشیم به آمریکاییان؟!!! آنهم در حال حاضر که جهان اسلام در مرحله بیداری اسلامی قرار دارد و آمریکا پس از انتشار فیلم موهن مورد تنفر شدید امت اسلامی قرار گرفته است، سخن از رابطه با آمریکا باعث تضعیف روحیه مسلمانان مقاوم خواهد شد( این موضوع در سند استراتژی امنیت ملی آمریکا در قرن 21 آمده است)

البته شاید شرایط سیاسی پیچیده موجود باعث شده تا دولت مردان آمریکایی، شیر ایرانی را چیز دیگری می بینندکه آدم را یاد شعر سعدی شیرازی می اندازد:

 «چنین گستاخ زان می خاردم/     کو در این نیمه شب گاو می پندارم!!! »

آمریکا استکبار جهانی است و دشمن آشکار ما، هر چقدر هم که دم از دوستی بزند، باز هم دشمن است.

نکته آخر آنکه همه مسئولان در جمهوری اسلامی باید بدانند که نباید برای کسب قدرت و یا ماندن در قدرت، دست و پای فراوان زد.

 اما می بایست در همه حال، همگی برای خدمت گزاری به مردم در راه خدا همیشه آماده وگوش به فرمان باشند.


سعید کریمی

 1 نظر

دنیای قشنگ نو

19 خرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

دنیای قشنگ نو

نهاد خانواده مفهومی است که توجّه بسیاری از برنامه‌ریزان، روانشناسان و جامعه‌شناسان را به خود جلب کرده است.
مادر، در این نهاد، هدف مشخّصی را دنبال می‌کند و آن تربیت فرزندان است و وظایف اعضای آن نیز در این میان مشخّص می‌باشد. کارکردهای خاصّ این نهاد (خانواده) که موجب بقای آن می‌شود، عبارت است از کارکردهای عاطفی، جسمی ـ جنسی، شخصیّتی ـ روانی، مذهبی، تربیتی، آموزشی و اقتصادی.


حال سؤال اینجاست که اگر نهادی اهداف خود یا کارکردهایش را از دست بدهد، باز هم می‌توان آن را نهاد نامید؟
مسلّماً نه؛ امّا آنچه در غرب می‌بینیم، دقیقاً همین است؛ یعنی از خانواده چیزی جز نام آن باقی نمانده است. اکنون دیگر به سختی می‌توان این ساختار اجتماعی را نهاد نامید؛ زیرا خانواده دیگر اهداف و کارکردهایش را از دست داده و وظایف اعضا شکل دیگری پیدا کرده است.
خانواده‌ای که باید جایگاه امن برای پرورش فرزندان محسوب می‌شد، امروزه در وضعیّتی قرار گرفته که به سختی پذیرای فرزندان خود می‌باشد و از همان ابتدا سعی می‌کند به فرزندان به اصطلاح استقلال بدهد و آنها را از ساختار خود بیرون کند. این تغییر رویّه در خانواده‌ها، یعنی تغییر در اهداف، کارکردها و وظایف، مستلزم پدید آمدن گونه‌های جدید خانواده است. وقتی هدف از تشکیل خانواده تنها ارضای غرایز خاصّی باشد و انتفاع فردی جای کار جمعی را بگیرد و زمانی که مسائل اقتصادی در رأس قرار بگیرد و عواطف، قربانی خودمحوری‌ها شود، دیگر جایی برای خانواده‌هایی با ساختار گذشته باقی نمی‌ماند.
امروزه در رأس همه دغدغه‌های انسانی در جوامع صنعتی، مسائل جنسی و پس از آن مسائل اقتصادی قرار گرفته و فلسفه حاکم بر ساختارهای مختلف جامعه، فردگرایی است. در چنین شرایطی نمی‌توان انتظار داشت زن و مرد در کنار هم و بر پایه مسائل عاطفی، تعاملی دو جانبه، توأم با از خودگذشتگی داشته و به تربیت فرزندان اهتمام گمارند و از سوی دیگر ارضای غرایز خود را محدود به خانواده نمایند؛ برعکس، آنها ترجیح می‌دهند به گونه‌ای زندگی کنند که هیچ‌گونه تعهّدی به کسی نداشته باشند و به همین سبب است که ما شاهد اشکال جدیدی از خانواده در غرب هستیم که اتّفاقاً شکل قانونی هم به خود گرفته است. اشکالی مثل خانواده‌های تک والدینی، زوج‌های بدون ازدواج، مادران و پدران مجرّد، زوج‌های هم‌جنس و… .
اگر هم خانواده‌ای به شکل سنّتی آن تشکیل شود، استحکام چندانی ندارد و خیلی زود به واسطه طلاق از هم می‌پاشد. چنان‌که آمارها نشان می‌دهد، در کلّ «اروپا» هر سال، یک میلیون طلاق اتّفاق می‌افتد؛ یعنی به‌طور متوسط هر ۳۰ ثانیه، یک مورد طلاق.
امروزه با پدید آمدن این اشکال جدید خانواده در غرب، کسانی که در این میان بیش از همه مورد ظلم و تعدّی واقع شده‌اند، زنان هستند. طبق آمار، «آلمان» با ۱۸۷ هزار مورد، «انگلیس» با ۱۴۴ هزار و ۲۵۷ مورد، «فرانسه» با ۱۳۴ هزار و ۴۷۷ مورد و «اسپانیا» با ۱۲۵ هزار و ۱۲۱ مورد طلاق، بیشترین آمار طلاق را در اروپا داشته‌اند و دیگر مادر و پدری نیست که در این میان به آینده فرزند خود بیندیشد؛ بلکه آنچه برای آنان مهم است، خودشان هستند  نه دیگران. به این ترتیب آنچه باقی می‌ماند، خانواده‌های تک والدی است که والدین آنها در بزرگترین حادثه زندگی دچار شکست شده‌اند و قطعاً نمی‌توانند کارکردهای مناسب خود را داشته باشند.
در این میان زنان بیشترین آسیب‌ها را می‌بینند؛ زیرا که از مکان امن خانواده محروم شده و بر خلاف طبیعت ظریف و حسّاسشان از یک سو مجبور به کارهای سخت، خشن و طاقت‌فرسا در بیرون از خانه‌اند و از دیگر سو باید به خاطر آزادی بی حدّ‌ و حصر مسائل جنسی در کشورشان یا به سقط جنین بپردازند یا از فرزندی که ناخواسته بر دامنشان گذارده شده، نگهداری کنند و کسانی که ظاهراً بیش از همه سود برده و خود را از قید و بند و تعهّدها رها کرده‌اند، مردان هستند که هم ارضای تمایلاتشان را محدود به خانه نمی‌کنند و هم تعهّدی به تأمین معاش همسر و فرزندان خود ندارند و این در حالی است که سختی‌ها و مشکلات پرورش فرزند را هم متحمّل نمی‌شوند و از طرفی دیگر، بسیاری از کارهای سخت جامعه خود را بر دوش زن‌ها گذاشته‌اند. آیا این همان چیزی است که فمینیست‌های افراطی دنبال آن بودند؟
در کشورهای صنعتی، دیگر کسی به فکر این اساسی‌ترین نهاد جامعه نیست؛ بلکه همه درصدد پیشرفت علم، صنعت و تکنولوژی‌اند؛ حتّی اگر این به ظاهر پیشرفت‌ها منجر به از هم پاشیدگی کامل نهاد خانواده گردد.
به طور مسلّم این واقعیّت را هم باید بپذیریم که شعار تساوی حقوق و برابری مردان و زنان، نتیجه‌ای بهتر از این نخواهد داشت. وقتی ما بخواهیم بزرگترین واقعیّت طبیعت، یعنی جنسیّت را نادیده بگیریم، می‌باید یکی را فدای دیگری کنیم. آنچه در ابتدای تولّد هر نوزادی او را از نوزادی دیگر متمایز می‌کند، جنسیّت اوست، حال چطور است که ما تفاوت‌های دیگری را که فرع بر این تفاوت است، می‌پذیریم و به آن احترام می‌گذاریم؛ امّا منکر تفاوتی می‌شویم که جهان خلقت بر پایه آن بنا شده است. چطور ممکن است دو موجودی که نه فیزیک مشابهی دارند و نه روحیات یکسان و نه توانایی‌هایشان مثل هم است، دارای حقوق مساوی با هم باشند و آنها را برابر با هم تلقّی کنیم. به عقیده شما این به یک لطیفه بیشتر شبیه نیست؟ امری که منشأ همه معضلاتی است که غرب با آن دست و پنجه نرم می‌کند و از آن با نام تمدّن یاد می‌کند!!! درست مثل اینکه یک لیوان زهر را به نام شهد به دیگران بخورانند.
هر چه زمان می‌گذرد، تصویری که مک لوهان۱ از دهکده جهانی و آلدوس هاکسلی۲ از دنیای قشنگ نو ترسیم کرده‌اند، بیشتر رنگ و بوی واقعیّت به خود می‌گیرد و البتّه این دنیای قشنگ نو، واقعیّت‌های آشکار و پنهانی دارد که شاید آن قدرها هم قشنگ و نو نباشد و چهره زشت دنیایی را عیان کند که در آن، انسان‌ها به سرنوشتی شبیه حیوانات دچار می‌شوند و هر چه بیشتر از هدف آفرینش خود دور می‌شوند و قصّه زنان در این بین تلخ‌تر است. قربانیان زرق و برق و هیاهوی این دنیای قشنگ و نو، زنانی هستند که برای پابرجا ماندن یکی از ارکان اصلی این فرهنگ؛ یعنی آزادی‌های بی‌حدّ و حصر جنسی، مورد سوءاستفاده قرار می‌گیرند.
بیاییم صادق باشیم، آزادی‌های جنسی که محصول قطعی آن خشونت‌های جنسی است، مختصّ اروپا و جوامع غربی نیست؛ امّا مسئله اینجاست که این چنین تئوری‌هایی مولود غربند و امروز نیز مروّجان اصلی آن، همین کشور‌ها و از طریق تسلّط بر عرصه رسانه‌ای جهان هستند. جای بسی تعجّب است که با وجود مشاهده چنین آمارهایی، چگونه همچنان بر طبل آن می‌کوبند و دست از ترویج آن بر نمی‌دارند تا کار به جایی می‌رسد که سازمان ملّی زنان در کشور آمریکا اذعان می‌کند که: به‌رغم دو دهه تلاش گروه‌های مدافع زنان، از جمله خود این سازمان، برای متوقّف کردن روند همه‌گیر تجاوزات جنسی، آمار‌ها همچنان تکان دهنده است.
در ادامه، این سازمان ملّی به آمارهایی اشاره می‌کند که شاید احتیاج به هیچ توضیحی نداشته باشند و به تنهایی گویای عمق فاجعه فرهنگی در پیش رو است که تحت هجمه پر هیاهوی رسانه‌ای برخی کشورها، از نظر پنهان می‌ماند.
در سال ۲۰۰۵ م. ،۱۱۸۱ زن در آمریکا توسط دوستان نزدیک خود به قتل رسیده‌اند؛ یعنی به طور میانگین در هر روز سه زن.۳
طبق بررسی‌های ملّی در آمریکا،۲۳۲۹۶۰ زن در ایالات متّحده آمریکا در سال ۲۰۰۶م. مورد تجاوز جنسی واقع شده‌اند؛ یعنی چیزی بیش از ۶۰۰ زن در هر روز.
این در حالی است که در محیط طرفداران الگوی فمینیستی، همین زن غربی به عنوان الگویی ترسیم می‌شود که تحت شرایط بسیار دشوار نظامی تحت آموزش برای جنگ قرار می‌گیرد و وضعیّت اسفباری دارد، به نحوی که به گزارش سایت «اسلام تایمز» نشریه تحقیقات کنگره آمریکا «سی کیو ریسرچر» اخیراً در گزارشی آورده است : اریکا کراولی، گروهبان یکم ارتش آمریکا، در کتاب جدید خود با عنوان «تصاویر زنان کهنه سرباز جنگی» آورده است: هنگامی که وی (کراولی) به ارزیابی سربازان پیش از اعزام به عراق مشغول بود، دریافت که بسیاری از زنان به منظور اجتناب از اعزام، باردار می‌شوند.
همچنین شبکه تلویزیونی بی‌بی‌سی در گفت‌وگو با  مارتی ریبیرو، یکی از سربازان زن شاغل در نیروی هوایی آمریکا از سختی‌های کار زنان در ارتش این کشور خبر می‌دهد؛ به‌طوری که بسیاری از زنان شاغل در ارتش آمریکا مورد آزار و اذیّت همکاران مرد خود قرار می‌گیرند و در عین حال تمهیداتی برای برخورد با متخلّفان از سوی مقامات آمریکایی در نظر گرفته نمی‌شود.
در دنیای رسانه‌ای امروز که وسایل ارتباط جمعی و رسانه‌ها، حرف اوّل را می‌زنند به راحتی آمار‌ها جابه‌جا شده، واقعیّت‌ها تحریف می‌شوند و جای خود را به سیاست‌های فرهنگی، سیاسی و حتّی اقتصادی کشور‌هایی می‌دهند که برای پیشبرد اهداف و منافع خود و در راستای سیاست‌های یکسان‌سازی فرهنگی یا همان جهانی‌سازی دست زدن به هرگونه اقدامی را مجاز تلقّی می‌کنند.
مریم سخنور

 نظر دهید »

راز تکرار اذان

19 خرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

 راز تکرار اذان

اذان، یکی از شعارهای مهمّ اسلام است که ضمن اشاره به اهمّیت نماز، وجه ممیّز و فصل مشخّص دین اسلام از سایر ادیان است. تاریخ تشریع اذان: هجرت پیامبر اکرم(ص) به مدینه و فزونی مسلمانان، نیاز به وسیله‌ای برای اعلام وقت نماز و تجمّع مسلمانان برای برپایی این فریضه بزرگ بود. پیامبر اکرم(ص) در فکر اتّخاذ تصمیمی در این مورد بود تا اینکه این امر از طریق وحی و تشریع اذان حل شد.1

اهمّیت اذان: اذان شعاری سکوت‌شکن، موزون، کوتاه، پُرمحتوا و سازنده است که در بردارنده اساسی‌ترین پایه‌های اعتقادی و جهت‌گیری عملی مسلمانان است. اذان در اسلام، سرود الهی، شعار و ندایی جهت معرفی امّت واحد اسلامی است. اذان، اعلام موجودیّت اسلام، معرفی عقاید و اعمال مسلمانان و فریاد علیه معبودهای خیالی است. اذان، نشانه باز بودن فضای تبلیغات و اعلام مواضع فکری مسلمانان به صورت روشن و صریح و همیشه نشانه هوشیاری و بیداری از غفلت است. اذان، آماده ساختن روح، دل و جان برای ورود به نماز و فریادی است که طنین ملکوتی آن در فضا، دل مؤمنان را به سوی خدا می‌کشد و بر وحشت و خشم کافران می‌افزاید. همچنان که این وحشت را در جملات گلاستون، سیاست‌مدار و صهیونیست انگلیسی مشاهده می‌کنیم. وی در پارلمان می‌گوید:
تا هنگامی که نام محمّد در مأذنه‌ها بلند است و کعبه پا برجاست و قرآن راهنما و پیشوای مسلمان است، امکان ندارد پایه‌های سیاست ما در سرزمین‌های اسلامی استوار و برقرار گردد.2

نمونه این وحشت در رفتار مشرکان و منافقان عصر
پیامبر اکرم(ص) نیز دیده می‌شود؛ همچنان که در آیه 58 «سوره مائده» آمده است:
«آنان هنگامی که اذان می‌گوید و مردم را به نماز فرا می‌خوانید، آن را مسخره و بازی می‌گیرند، این به خاطر آن است که آنان جمعی نابخردند.»

فلسفه تکرار اذان:از مطالب یاد شده تا حدود زیادی راز و فلسفه تکرار اذان روشن شد. افزون بر آن گفتنی است، اساساً هر گروه، جمعیّت و ملّتی برای معرفی خود، آگاه کردن مردم برای امری و تجمّع در جایی، از سرود یا شعار یا وسیله‌ای استفاده می‌کنند. ناقوس کلیسا در مسیحیّت، سرود ملّی هر کشور و شیپور در برخی شهرها از آن جمله است. در اسلام نیز برای این امر مهم، اذان تشریع شد تا نشانه‌ای برای تجمّع مردم و آمادگی آنان برای نماز باشد، ضمن آنکه اذان برخلاف ناقوس کلیسا دارای محتوایی بس عمیق است که حتّی تکرار آن در نمازهای فرادا، انسان را از غفلت بیدار کرده و او را به توحید و عقاید اساسی اسلام هوشیار می‌سازد. فلسفه تشریع اذان و تکرار آن، در حدیثی طولانی از امام رضا(ع) چنین بیان شده است:
«مردم که مأمور به اذان شدند، علّت‌های فراوان دارد، از جمله آن کسی را که سهو کرده، یادآور باشد و آن را که غافل است، متنبّه سازد و کسی که وقت را نمی‌داند و از آن غافل است، هوشیار سازد. اذان گو با اذانش مردم را به پرستش خالق دعوت می‌کند، به آن ترغیب می‌کند، خود اقرار به توحید دارد، ایمان و اسلام را آشکار می‌سازد و آن را که فراموشش کرده، یادآوری می‌کند…»3
افزون بر موارد یاد شده، شاید یکی دیگر از مصلحت‌های تکرار اذان همان فلسفه تکرار نماز باشد، امام صادق(ع) در فلسفه وجوب و تکرار نماز می‌فرمایند:
«… خدای تبارک و تعالی چنین خواست که مسلمانان نام و یاد محمّد و دین او را از یاد نبرند، از این رو نماز را برایشان واجب فرمود تا روزی پنج مرتبه به یاد او باشند و نامش را به زبان آورند و نماز و یاد خدا از آنان خواسته شد تا مبادا از یاد خدا غافل شوند و فراموش کنند و در نتیجه یاد و نامش محو شود».4
در پایان، تذکّر این نکته شایسته است که علل یاد شده در روایت‌ها یا دریافت‌های عقلی در زمینه فلسفه احکام نوعاً حکمت‌های احکام هستند، نه فلسفه و علّت تامّ آنها. اگر نکته دریافت شده، علّت تامّه حکمی باشد، با وجود آن حکم است و با نبودش نیز حکم از بین خواهد رفت؛ امّا اگر حکمت باشد، بود و نبود آن، تنها به عنوان جزیی از علّت، نقشی خواهد داشت و چه بسا افزون بر آن، حکمت‌های دیگری برای حکم باشد که ما از آن بی‌خبریم.

پی‌نوشت‌ها:
1. دوماهنامه مسجد، مرداد و شهریور 1374، ش 21، ص 34.
2. آیت الله مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج 4، ص 438.
3. شیخ صدوق، علل الشرایع، ج 1، ص 258.
4. ری شهری، میزان الحکمه، ترجمه حمید رضا شیخ، ح 10526.
منبع از سایت: درگاه پاسخ‌گویی به مسائل دینی (http://www.porsojoo.info)

 1 نظر

«تابوت صورتی خانواده» بر دوش فمینیسم

19 خرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

فمینیسم معاصر افراد را به منزله‌ی‌ اجزای قابل تعویض یک دستگاه اجتماعی جمعی می‌بیند و به جایگاه فرد به عنوان عضو خانواده اعتنایی ندارد.

به گزارش موعود سایت رویداد نوشت: جهانی که فمینیسم معاصر ترسیم میکند جهان عجیبی است و دیدگاهی را علمی می خواند که فقط به طور گزینشی آموزه های علوم مختلف را اتخاذ میکند و رویکردی متناقض و غیر لیبرال به اخلاق است که در آن درستی یک عمل تا حد زیادی به فاعل آن بستگی دارد.

جهان بینی ارائه شده در فمینیسم معاصر شباهت زیادی به شعبده بازی دارد که میتواند تردستی کند به شرط آنکه از زاویه ی خاصی به برنامه ی او نگاه کنید و هیچ تلاشی برای بررسی دقیق کارش صورت نگیرد. در حقیقت نهضت دفاع از زنان در غرب، یک حرکت دستپاچه، بی منطق و یک حرکت مبتنی بر جهالت، بدون تکیه بر سنت های الهی، فطرت و طینت زن و مرد بود و در نهایت هم به ضرر زنان و هم به ضرر مردان که بیشتر به ضرر زنان بوده است.

این قابل تقلید نیست اگر آزادی غربی گزاره موفق و دفاع از حقوق زن حقیقی بود احتیاج به این نبود که بعد از صد سال دوباره عده ای بیایند نهضت به راه بیندازند و جنجال بکنند .پس آن نسخه غلط بود.

نسخه ی فعلیشان هم غلط است و جز به بدبختی و مشکل تراشی برای زن و مرد و به خصوص برای زن به چیزی نخواهد انجامید .خانم سیمون دوبوار، فمینیستی تند رو در مصاحبه ای با بتی فریدن گفت: به هیچ زنی نباید اجازه داد تا در خانه بماند و به امر پرورش کودکان بپردازد ،جامعه باید به کلی تغییر کند و به زنان اجازه ندهد که فقط وظیفه ی پرورش فرزندان را بر عهده گیرند؛ یعنی اگر به هر زنی حق انتخاب در خانه ماندن و پرورش کودکان خود و یا شاغل بودن در بیرون را بدهد اغلب زنان ترجیح میدهند تا در خانه بمانند.

مریکیسن در کتاب خود با عنوان« تعالیم فمینیستی» به تحلیل واژه ی خانه داری می پردازد و ماهیت کارهایی که زنان در خانه انجام میدهند، کارهایی تمام وقت، کم دستمزد یا بدون دستمزد، بدون تعطیلی، مرخصی، ارتقا و بدون حق دریافت خسارت و تکراری است، و می کوشد ثابت کند که نقش خانه داری و بچه داری استثمار گرانه و ظالمانه بود.

بتی فریدان میگوید: ناتوانی زنان خو گرفته با نقش خانه داری از درک امکانات وجودی خود تنها می تواند قابل مقایسه با بیماران مردی باشد که بخشی از مغز آنان در اثر شلیک گلوله از بین رفته و یا قابل مقایسه با بیماران مبتلا به روان پریشی باشد که قدرت خود را جهت ارتباط با جهان واقعی از دست داده اند. چنین بیمارانی نشانه ی منحصر به فرد انسان بودن را از دست داده اند.

جسی برنارد در کتاب آینده ی ازدواج میگوید: زن خانه دار هیچ کس نیست و خانه داری یک کار به بن بست رساننده است که وی نمی تواند در آن پیشرفت نماید . او در ادامه می گوید: خانه دار بودن، زن را بیمار می کند.

نانسی دموس نیز در نقد این مطلب میگوید: تحریک زنان برای احساس نارضایتی از خانه داری و از خانه بیرون کشیدن آنها برای رضایت مندی بیشتر نتیجه ای جز استرس بیش از اندازه برای آنان نداشته است و بسیاری از زنان دیگر نمی توانند بدون کمک متخصصان و داروها زندگی کنند. زنانی که همواره از جایی به جای دیگر می روند و از حرفه ای به حرفه ی دیگر می پردازند بیشتر گرفتار روابط غیر اخلاقی می شوند.

فمینیسم معاصر، افراطی ترین و مستقیم ترین حمله ی طول تاریخ آمریکا را به خانواده صورت داده است. بنیادی ترین واحد جامعه خانواده است نه فرد، لیبرالیسم ذاتاً ضد خانواده است؛ نگاه او به فرد به صورت عددهایی است که همه با هم برابرند و از یکدیگر مجزا هستند .او افراد را به منزله ی اجزای قابل تعویض یک دستگاه اجتماعی جمعی می بیند و به جایگاه فرد به عنوان عضو خانواده اعتنایی ندارد.

 نظر دهید »

راشل کوری که بود؟

19 خرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

 یکشنبه 16مارس 2003: راشل کوری دختر آمريكايي 23 ساله، از اهالی شهر المپيا در ايالت واشنگتن، به همراه 8 تن از دوستانش - پنج آمريكايي و سه انگليسي - از اعضاي جنبش جهاني همبستگی با ملت فلسطين (International Solidarity Movement) در محله “السلام” رفح، سعی می‌کنند که از اقدام يک دستگاه بولدوزر نظامی رژيم صهيونيستی، در ويران کردن خانۀ يک فلسطينی، جلوگيری کنند.
 راشل در برابر بولدوز مي‌ايستد و از رانننده مي‌خواهد که آن را متوقف سازد. وی پيراهن پرتقالی شبرنگي به تن دارد که از دور هم قابل تشخيص است. اين فعال صلح، با بلندگوی خود با راننده بولدوز صحبت می‌کند. بقيه دوستانش نيز در فاصله 20 تا 15 متری راشل، با فرياد از راننده بولدوزر می‌خواهند كه توقف کند. اما بولدوزر همچنان به سوی راشل حرکت می‌کند، راشل روی يک تل خاک مي‌رود؛

 اما بولدوزر به او امان نمي‌دهد و هيولاي آهني 60 هزار كيلويي، پيكر راشل را به زير مي‌كشد، تيغه بولدوزر او را در خاک دفن مي‌كند. در همين زمان دوستان راشل فرياد می‌کشند و به راننده بولدوزر اشاره می‌کنند که توقف کند!

بولدوزر چند متر جلوتر مي‌ايستد. بيل فولاديش را كاملا پايين مي‌آورد و به سمت عقب حرکت مي‌كند تا خوب مطمئن شود كه بدن راشل را درهم شكسته است. پس از اين جنايت هولناك، نظاميان اشغالگر هيچ‌گونه کمکی به راشل نمي‌كنند. چند دقيقه بعد، يک آمبولانس فلسطينی به محل حادثه مي‌رسد و راشل را به بيمارستاني در رفح منتقل مي‌كند. راشل همان جا جان مي‌دهد.

  مرگ دلخراش راشل کوری تنها دو روز در برخي رسانه‌‌ها منعکس شد. غیر از روزنامه‌‌های ایالت واشنگتن عملا هیچ رسانه دیگری در پیگیری این جنایت مخوف، یا مراسم ختم و یادبود او در غزه که با دخالت تانک‌‌های اسرائیلی به هم خورد و یا درباره عبور فخرفروشانه و با استهزاء بولدوزر قاتل از کنار مراسم و مزاحمت نیروهای اسرائیلی برای آمبولانس حامل جنازه راشل و یا درباره مجوز ندادن به والدین او برای سفر به فلسطین، گزارشی منتشر نکرد.

 فردای روز شهادت راشل، ارتش اسرائیل نُه غیر نظامی فلسطینی از جمله سه کودک را کشت. این نخستین بار نیست که مردم بی‌گناه آمریکا به دست اسرائیلی‌‌ها تلف می‌‌شوند. نیروهای اسرائیلی در نهم مارس 2002 یک زن آمریکایی 21 ساله را در حالی که کودکش را در آغوش داشت به قتل رساندند. او دورگه فلسطینی - آمریکایی بود. نیروهای اسرائیلی در 8 ژوئن1967 به ناو آمریکایی USS Liberty حمله کردند؛ 34 نفر را کشتند و 172 نفر را نیز زخمی کردند. اما گویی اتفاقی نیفتاده است! آنها این واقعه را دفن کردند و در هیچ یک از کتاب‌‌های تاریخ یا گزارش‌‌های مربوط به خاورمیانه حتی اشاره‌‌ای به آن نرفته است. اسرائیل بعد از چند سال به سر دواندن و تحقر آمریکایی‌ها، بالاخره خسارت کمی به خانواده‌‌های قربانیان آمریکا پرداخت.

رسانه های صهیونیستی این واقعه را چگونه منتشر کردند
آنها نوشتند: بولدوزر ارتش اسرائیل می‌‌خواست خانه‌‌هایی را که مأمن تروریست‌‌ها بود و از طریق تونل‌‌های مخفی، در زیر آنها سلاح و مواد منفجره از مصر به رفح آورده می‌‌شد، خراب کند، اما راشل کوری سد راه این عملیات شد. یکی از این خانه‌‌ها همان خانه‌‌ای است که به ادعای والدین راشل، متعلق به یک پزشک بیگناه است. راشل و رفقای جنبشی‌‌اش وظیفه مراقبت از تونل‌‌های زیرزمینی غزه را بر عهده داشتند.

 و خود را موقعیتی قرار داد تا بیرون از میدان دید راننده بولدوزر باشد و براثر این حرکت ناشیانه به زیر شنی سنگین ماشین کشیده شد و جان داد. راشل پیش خود حساب کرده بود اگر راننده متوجه مانع تراشی او در دسترسی به تروریست‌‌ها بشود، عقب‌نشینی می‌‌کند؛ اما در محاسبه‌‌اش میدان دید کوچک راننده بولدوزر را حساب نکرده بود. تام هرندال از دیگر اعضای این جنبش است که در تیراندازی‌‌ها کشته شد.

 راشل چوب حماقت خود را خورد. او برای اشاعه تروریسم فلسطینی و جلوگیری از محافظت اسرائیل از شهروندانش به غزه رفته بود. مجله چپ‌‌گرای Mother Jones او را یک بی‌‌شعور فریب‌‌خورده خطرناک دانست. نتایج تحقیقات ارتش اسرائیل اقدام عمدی او به خودکشی را ثابت کرد. جیمز تارانتو، نویسنده وال استریت ژورنال پیشنهاد داده که جایزه «ابله ترین آدم سال» را به راشل کوری برای انگولک کردن یک بیل مکانیکی بزرگ اهدا کنند. اگر این انقلابیون جین پوش و جوجه آپارتمانی‌‌های مارکسیست، در عملیات ضد تروریستی در هر نقطه‌‌ای از دنیا بجز اسرائیل مداخله می‌‌کردند، قطعاً بی‌‌رحمانه تکه تکه می‌شدند.***

نامه های راشل کوری به خانواده: بخش‌هاي از نامه راشل كوري از رفح به مادرش در 27 فوريه 2003: “دوستت دارم! دلم واقعا برايت تنگ شده! شبها کابوس‌هاي وحشتناکي مي‌بينم، تانک‌ها و بولدوزرها را مي‌بينم که دور خانه را گرفته‌اند و من و تو هم داخل خانه هستيم. گاه، آدرنالين نقش بي‌حس کننده بازي مي‌کند.

“مادرم! من از ديدن آن مرد که فکر مي‌کرد اگر با دو بچه‌اش از خانه خارج شود و آنطور در تيررس تانکها بچرخد بيشتر در امان است، وحشت کرده بودم. من واقعا مي‌ترسيدم که آنها کشته شوند، و براي همين سعي کردم خودم را بين آنها و تانک حايل کنم! اين مسايل هر روز پيش مي‌آيد. اما ديدن آن پدر که با دوتا بچه کوچولويش در بيرون سرگردان بود و بي‌نهايت غمگين به نظر مي‌رسيد، برايم لحظه عجیب و تجربه نشده‌ای را به وجود آورد …”

“چه چيز براي اين مردم مانده؟ اگر پاسخي داري به من بگو! من ندارم. اگر هر کدام از ما زندگي آنها را مي‌ديديم؛ مي‌فهمیديم که چطور آسايش و رفاه از آنها سلب شده، مي‌ديديم که چطور با فرزندان‌شان در جاهايي شبيه انبار و پستو زندگي مي‌کنند؛ اگر اين چيزها براي خودمان پيش مي‌آمد و مي‌دانستيم که سربازها، تانکها و بولدوزرها مي‌توانند هر لحظه برسند و تمام گلخانه‌هايي را که مدتها ساخته‌ايم خراب کنند، خودمان را بزنند و همراه 149 نفر ديگر، ساعتها و ساعتها بازداشت کنند، فکر کن، آيا براي دفاع از خودمان و از چيزهاي اندکي که برايمان مانده، از هر وسيله‌اي، حتي خشونت‌آميز، استفاده نمي‌کرديم؟ به نظر من چرا!”

“معتقدم در شرايط مشابه، اکثريت انسانها، هر طور که بتوانند، از خود دفاع مي‌کنند. فکر مي‌کنم عمو گريچ همين کار را مي‌کند؛ فکر مي‌کنم مادر بزرگ هم همین کار را مي‌کند؛ فکر مي‌کنم خودم هم همین کار را خواهم کرد.”

“مادرم! از من مي‌خواهي که از مقاومت بدون خشونت حرف بزنم؟ ديروز، وقتي آن تله، منفجر شد، شيشه هاي تمام خانه‌هاي مسکوني اطراف فرو ريخت. ما داشتيم چاي مي‌نوشيديم و من مي‌خواستم با آن دوتا کوچولو بازي کنم! تا الان، اوقات سختي را گذرانده‌ام! تحمل اين همه محبت و مهرباني برايم بسيار دشوار است، آن هم از جانب مردمي که مستقيما با مرگ رو در رو هستند.”

“مي‌دانم که در آمريکا، همه مسائل اينجا، اغراق آميز به نظر مي‌رسد. صادقانه بگويم، گاه، عطوفت مطلق اين مردم که حتي در همان زمان که خانه و زندگي شان درهم کوبيده مي‌شود، مشهود است، براي من سوررئاليستي است. برايم غيرقابل تصور است که آنچه در اينجا مي‌گذرد، مي‌تواند در دنيا پيش بيايد، بدون اينکه اغتشاش و آشوب و جنجال عمومي در پي داشته باشد. اينها قلبم را به درد مي‌آورد، همانطور که در گذشته هم برايم دردناک بود! چه چيزهاي شنيعي که اجازه مي‌دهيم در جهان بگذرد!”

“اين چيزي است که من در اينجا شاهدش هستم؛ قتل و کشتار، حمله‌هاي موشکي، مرگ بچه‌ها با گلوله، اينها قساوت است. و وقتي همه اينها را يکجا در ذهنم جمع مي‌کنم، از احتمال فراموش شدن آن وحشت مي‌کنم.”

“اکثريت غالب اين مردم، حتي اگر از نظر اقتصادي امکان گريز از اينجا را داشته باشند، حتي اگر واقعا بخواهند دست از مقاومت بردارند و خاک خود را رها کنند و بروند (و اين، به نظر مي رسد کوچکترين هدف سفاکي‌هاي شارون است) نمی‌توانند. براي اين که حتي نمي‌توانند براي تقاضاي روادید به اسرائيل بروند، و براي اينکه کشورهاي ديگر اجازه ورود به آنها نمي‌دهند (نه کشور ما و نه کشورهاي عربي). براي همين است که من فکر مي‌کنم وقني تمام امکان زنده بودن فقط در يک وجب جا (غزه) خلاصه مي‌شود و از آن نمي‌توان خارج شد، مي‌توانيم از “نسل‌کشي” حرف بزنيم. شايد شما بهتر بتواني معناي “نسل‌کشي” را، بر طبق قوانين بين المللي تعريف کني. من الان آن را در ذهن ندارم. اما من، اينک بهتر مي‌توانم آن را تصوير کنم، البته اميدوارم!”

“فکر مي کنم تو مي داني که من دوست ندارم از اين کلمات سنگين استفاده کنم. ولي واقعا سعي مي‌کنم آن را تصوير کنم و بگذارم ديگران خودشان نتيجه‌گيري کنند. و با اين حال، همچنان به توضيح و تشريح موقعيت ادامه مي‌دهم.”

“فکر مي‌کنم چقدر خوب است که همه ما، همه کارهاي ديگر را رها کنيم و زندگي خود را وقف اين کار کنيم. اصلا فکر نمي‌کنم که اين کار اغراق است. من هنوز هم دوست دارم برقصم، دوست پسر داشته باشم و با دوستان و همکارانم شادي کنم و بخندم؛ ولي در عين حال مي خواهم که اينها متوقف بشود، بيرحمي و شقاوت! اين چيزي است که حس مي‌کنم! من احساس نااميدي مي‌کنم! من متأسفم که اين پستي و دنائت جزو واقعيتهاي جهان ماست! و اينکه ما، در عمل در آن شریکيم! اين، آني نيست که من برايش به دنيا آمدم! اين، آني نيست که مردم اينجا برايش به دنيا آمده باشند! اين، دنيايي نيست که تو و بابا آرزويش مي‌کرديد؛ آنگاه که تصميم گرفتيد مرا داشته باشيد. “

“اين، آني نيست که من وقتي به درياچه کاپيتال نگاه مي‌کردم، مي‌گفتم: “اينست دنياي بزرگ! و من هم در آنم". من دوست ندارم بگويم که مي‌توانم در اين دنيا در آسايش به سر ببرم و بدون هيچ نگراني و در بي خبري کامل از شرکت خودم در اين “نسل کشي"، زندگي کنم؛ باز هم انفجار بزرگي در دوردست!”

با تلخیص از وبلاگ باز باران

 نظر دهید »

دوستان مشمئز کننده درختی

18 خرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

 دوستان مشمئز کننده درختی

“دوستان درختی خوشحال” عنوان سری انیمیشن کوتاه امریکایی است که برای مخاطب بزرگسال در سال 2006 تولید شده و به مرور پخش شده است. هر قسمت این مجموعه سه فصلی، انمیشین کوتاهی است (بین یک تا سه دقیقه) که طی آن یک یا چند موجود دوست داشتنی مورد سلاخی قرار می گیریند و  شدیدا مجروح شده یا در میگذرند.

 با دیدن یک قسمت از این سری به سرعت با ذات آزار دهنده آن آشنا خواهید شد. رسالت این سری آزار دادن مخاطب از طریق نمایش صحنه های به شدت خشن می باشد لذا این مجموعه به هیچ عنوان مناسب کودکان نیست که همین امر با ماهیت انیمیشن در تضاد است چرا که ماهیت پویانمایی در اختیار کودکان بوده و هست.

سازندگان دوستان درختی، «کن ناوارو»، «روده مونتیجو» و «آبری آنکروم» هستند. جالب است بدانید هر سه ی این افراد اصلیتی شرقی دارند و در کارنامه ی خود به جز این اثر کار سینمایی مهم دیگری ندارند، با این حال انیمیشنی که آن ها ساخته اند در حد قابل قبولی به محبوبیت رسیده و حتی پای این مجموعه را به بازی های کامپیوتری نیز باز کرده است و موفقیت مالی قابل توجهی را برای خالقین خود به ارمغان آورده است.

کاراکتر های حاضر در این پویانمایی چندین (حدود پانزده) موجود تقریباً دوست داشتنی هستند که به سه دسته ی بی دست و پا، ابله و روانی تقسیم می شوند. برای مثال اسپلندید موجودی شبیه به سنجاب و آبی رنگ است که در نقش سوپر قهرمان ظاهر می شود و معمولا برای نجات یک فرد، عده ی زیادی را به کشتن می دهد. وی در تقسیم بندی در گروه ابله ها قرار می گیرد. کاراکتر گیگلز، سنجاب صورتی رنگ مؤنث است که همواره به طرزی فجیع نابود می شود. بدون شک وی در گروه بی دست و پایان حاضر می شود و در نهایت فیلیپی، او لباس سربازی به تن دارد و با اتفاقات کوچک عصبی می شود و همه را به خاک و خون می کشد. وی در دسته ی روانی ها حضور دارد.

واکنش ها نسبت به این انمیشن های کوتاه بسیار متفاوت بوده است. گروهی  از این سری لذت برده اند و عده ای دیگر به شدت به مقابله با آن پرداخته اند. حضور خشونت در انیمیشن های شرقی به خصوص ژاپنی مورد عجیب و غیر قابل پیش بینی نیست و نخواهد بود. همواره خشونت در کارتون های مربوط به سامورایی ها حضور داشته و با آن پیوند قابل قبولی بر قرار کرده است اما نوع خشونت حاضر در دوستان درختی متفاوت است. این جا دیگر بحث قبیله و تعصب در میان نیست… در این کارتون، کاراکترها بی دلیل و به صورت احمقانه کشته می شوند. طرز کشته شدن نیز خیلی دردناک تر از نصف شدن با یک شمشیر است و حتی گاهی برای از بین رفتن کارکتر ها هیچ منطقی وجود ندارد و فقط چون باید بمیرند، کشته می شوند.

اگر شما هم همواره جز آن دسته از افرادی بوده اید که دوست دارند تام، جری را بگیرد و وی را به قتل برساند یا همیشه دوست دارند کایوت مادر مرده دستش به رود رانر(همان میگ میگ بچگی هایمان) برسد، با این حال به هیچ  وجه نمی توانید خشونت دیوانه وار این انیمیشن را توجیه کنید. چرا که همیشه به خشونت انیمیشنی مثل تام و جری عادت کرده ایم… خشونتی که تام با چکش بر سر جری می کوبد و جری بعد از سرگیجه ای کوتاه به کار خود ادامه می دهد. اما اگر تام و جری به سبک دوستان درختی ساخته می شد وقتی تام با چکش بر سر جری می کوبید وی منفجر می شد و خون همه جا را فرا می گرفت و احتمالا صحنه ای نیز از مغز بیرون ریخته ی جری می دیدیم. خشونت موجود در دوستان درختی خوشحال با خشونت حاضر در سری فیلم های ارّه قابل مقایسه است و حتی گاهی ارّه را نیز شکست می دهد. البته عده ای از افراد برای نشان دادن مقاومت خود نسبت به خشونت، تظاهر به علاقه مند بودن این سری می کنند ولی اگر کسی پیدا شود که این سری را از ته دل دوست داشته باشد حتما ریشه در مشکلات روانی وی خواهد داشت. سازندگان که دیگر جای خود را دارند.

در پایان باید بگوییم علاقه داشتن به چنین خشونتی چیزی نیست که از ذات انسان سر چشمه گرفته باشد. اگر انسان به جایی رسیده که می تواند از دیدن خشونتی این چنینی لذت ببرد باید برای خود تاسف بخورد. شاید بگویید که هرچه باشد این سری انیمیشن است و آنقدر جدی نیست که لازم باشد آن را اینگونه بررسی نمود امّا با احتساب اینکه مخاطب اصلی این انیمیشن بزرگسالان هستند به خوبی نمایان می شود که نباید از آن غافل بود و به صرف اینکه انیمیشن است از تحلیل آن دست کشید. چرا که معمولا صحنه های خشن در فیلم های ترسناک و هیجانی به گونه ای طراحی می شوند که مخاطب بترسد. به گونه ای که مخاطب به هیچ وجه نمی تواند از این صحنه ها لذت برده و بدان بخندد، اما چیزی که در دوستان درختی وجود دارد متفاوت است. سازندگان قصد دارند تا مخاطبشان به صحنه های خشن بخندد و حتی نسبت به آن ذهنیت مثبتی داشته باشند. همین امر است که باعث می شود شدت تخریبی این انیمیشن نسبت به فیلم های ترسناک بیشتر باشد.

منبع: خبرگزاری رجا نیوز، به قلم مرتضی مهاجر

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 62
  • 63
  • 64
  • ...
  • 65
  • ...
  • 66
  • 67
  • 68
  • ...
  • 69
  • ...
  • 70
  • 71
  • 72
  • ...
  • 79
تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

تنها یک دقیقه

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

موضوعات

  • همه
  • عرفانهای نو ظهور
  • ولایت فقیه
  • جنگ نرم
    • رسانه
    • اسباب بازی
    • فضای سایبری
  • معرفی کتاب
  • سبک زندگی
  • مناسبت ها
  • نقد فیلم


دریافت کد همین آهنگ برای وب
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس