تنها یک دقیقه

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

جنگ دائمی اسلام و دشمنانش

الفتنة اکبر من القتل و لایزالون یقاتلونکم حتی یردّوکم عن دینکم إن استطاعوا - بقره / 217

امام خمینی (ره): نکتۀ مهمی که همۀ ما باید به آن توجه کنیم و آن را اصل و اساس سیاست خود با بیگانگان قرار دهیم ، این است که دشمنان ما و جهانخواران تا کی و تا کجا ما را تحمل می کنند و تا چه مرزی استقلال و آزادی ما را قبول دارند. به یقین آنان مرزی جز عدول از همۀ هویت ها و ارزش های معنوی و الهی مان نمی شناسند. به گفتۀ قرآن کریم هرگز دست از مقاتله و ستیز با شما بر نمی دارند مگر اینکه شما را از دین تان برگردانند. ما چه بخواهیم و چه نخواهیم صهیونیست ها و آمریکا و شوروی در تعقیبمان خواهند بود تا هویت دینی و شرافت مکتبی مان را لکه دار نمایند. آری اگر ملت ایران از همۀ اصول و  موازین اسلامی و انقلابی خود عدول کند و خانۀ عزت و اعتبار پیامبر و ائمه معصومین - علیهم السلام- را با دست های خود ویران نماید ، آن وقت ممکن است جهانخواران او را به عنوان یک ملت ضعیف و فقیر و بی فرهنگ به رسمت بشناسند ولی در همان حدی که آنها آقا باشند ما نوکر ، آنها ابر قدرت باشند ما ضعیف ، آنها ولی و قیّم باشند ما جیره خوار و حافظ منافع آنها ، نه یک ایران با هویت ایرانی - اسلامی بلکه ایرانی که شناسنامه اش را آمریکا و شوروی صادر کند ، ایرانی که ارابۀ سیاست آمریکا یا شوروی را بکشد… . - صحیفۀ امام ، ج 21 ، ص 90 و91

مرگ کودکی در پای تلویزیون

08 مرداد 1392 توسط میرعیسی خانی
تلویزیون به عنوان قوی‌ترین و پرنفوذترین رسانه موجود، تأثیرات عظیم و همه جانبه‌ای بر شئون فردی و اجتماعی بشر جدید، داشته و دارد. آقای نیل پستمن ـ رسانه‌شناس و جامعه‌شناس برجسته‌ی آمریکایی ـ در گفت‌وگوی زیر به تشریح یکی از این تأثیرات که او از آن با عنوان «نقش تلویزیون در زوال کودکی» یاد می‌کند، می‌پردازد. به اعتقاد وی، تلویزیون مرزهای بین طفولیت و بزرگسالی را درنوردیده و دوران کودکی را که در گذشته با حفظ حریم‌ها و مرزهایی با دوران بزرگسالی، تحقق پیدا می‌کرد، به زوال کشانده است.
شما بر این عقیده‌اید که در آمریکای شمالی، «تلویزیون» به عاملی برای زوال سریع کودکی تبدیل شده است و آن را فاجعه‌ای اجتماعی خوانده‌اید. به راستی منظور شما چیست؟
بله، اگرچه مفهوم «کودکی» احتمالاً اساسی زیست‌شناختی دارد، اما عمدتاً خود دست ساخته‌ای اجتماعی است. به عنوان نمونه، همه می‌دانیم که در قرون وسطا مفهومی که آن را امروزه «کودکی» می‌نامیم، وجود نداشته است و مراحل زندگی، به دو مرحله «طفولیت» و «بزرگسالی» تقسیم می‌شد که مرز این دوره، سن هفت سالگی بود. این الگوی اجتماعی، محصول نوعی نظام ارتباطی خاص آن دوران بود. می‌توان مدعی شد که این نظام، عمدتاً بر پایه فرهنگ افواهی بنا شده بود و عمده فعالیت‌های اجتماعی به شکل رو در رو و از طریق کلام صورت می‌پذیرفت. از این رو رسیدن به دوره بزرگسالی، مستلزم کسب توانایی صحبت کردن بود که عمده‌ی مردم هم این توانایی را تا سن هفت سالگی کسب می‌کردند.
در قرن شانزدهم، این نظام به واسطه تغییر فضای ارتباطی بشر که خود محصول اختراع صنعت چاپ بود، با تغییراتی اساسی مواجه شد. پس از ورود صنعت چاپ به عرصه حیات بشری، کسب مرحله بزرگسالی مستلزم با سواد شدن بود. از سوی دیگر، اصلاً بشر از لحاظ زیستی هم به گونه‌ای خلق شده که بتواند صحبت کند و نه اینکه حتماً بتواند باسواد شود. سوادآموزی نیز خود نیازمند گسترش مدارس جدید بود و برای نخستین بار در طول قرن‌های گذشته، بخش خاصی از جمعیت از بقیه مردم جدا شده و به فضاهایی خاص که آن را «مدرسه» می‌نامیم، فرستاده شدند تا باسواد شوند.
پس از مدتی، عبارت «بچه‌ مدرسه‌ای» مترادف گروه سنی خاص شد که این گروه خود به مفهوم «کودکی» دامن زد و این مفهوم دربرگیرنده مرحله‌ای خاص از حیات بشری بود که به عنوان پلی بین طفولیت و بزرگسالی، ایفای نقش نمود. ما بیش از 350 سال در غرب به گسترش و تثبیت مفهوم سه مرحله‌ای حیات یعنی طفولیت، کودکی و بزرگسالی، اهتمام ورزیده‌ایم و هم اکنون نیز در فضای ارتباطی‌مان با پدیده‌ای جدید که آن را «تلویزیون» می‌خوانیم، روبه‌رو شده‌ایم؛ پدیده‌ای که به نحوی فزاینده و به شیوه‌های مختلفی، مفهوم کودکی را در معرض زوال قرار داده است.
یکی از این شیوه‌ها آن است که این پدیده، محتوای دنیای بزرگسالان را بدون استفاده از هر گونه نظام مرزگونه خاصی ـ آن گونه که در مورد متون مکتوب شاهد آن بوده‌ایم ـ به کودکان عرضه می‌نماید. پیش‌تر بزرگسالان اسرار زندگی خود را ـ همچون اسرار اجتماعی، سیاسی و جنسی‌ای که برای کودکان خود نامناسب تلقی می‌نمودند ـ با استفاده از نظام‌های رمزگونه مکتوب، از دسترس آنها دور نگه می‌داشتند، اما هم اینک، تلویزیون همه این اسرار را به طور همزمان و در کمترین زمان ممکن به هر فردی و با هر فرهنگی منتقل می‌نماید و در چنین فضایی است که جامعه‌پذیری کودک بدون هیچ گونه کنترل و نظارتی، صورت می‌پذیرد. به تدریج، همه آن دورانی که ما آن را کودکی می‌نامیم، در چنین روندی رو به زوال می‌رود و تمایز و تفاوت خود نسبت به دیگر دوران حیات بشری را از دست می‌دهد.
به عنوان مثال، تا همین چندی پیش، الکلیسم صرفاً به عنوان یکی از معضلات گروه بزرگسالان به حساب می‌آمد و هیچ کودکی که مبتلای به این پدیده باشد، نداشتیم، اما امروزه آمارها بیانگر رواج آن در بین نوجوانان است و این مسأله، در مورد بیماری‌های جنسی و اصلاً خود فعالیت‌های جنسی نیز نمایان است. یقیناً همه ما به نحوی نسبت به این گونه جرایم آگاهیم. خود بنده از آمارهای جالبی مطلع‌ام که نمایان‌گر میزان گسترده ارتکاب جوانان به این گونه جرایم است و این در حالی است که تنها در سال 1959 مقوله جرم در بین جوانان زیر 18 سال به هیچ وجه مسأله‌ای تأمل برانگیز و مهم در فرهنگ ما محسوب نمی‌شد. از همین رو است که استدلال می‌نمایم که تلویزیون به نحوی فزاینده در حفظ و بقای مفهوم و اندیشه کودکی ناتوان بوده و به ویژه در آمریکای شمالی، شاهد زوال سریع این مفهوم هستیم.
آقای پستمن! این مطلب برای من به عنوان یک مربی جالب و البته تأمل‌برانگیز است، اما به عنوان یک پدر مرا سخت به وحشت انداخت. شما بر این عقیده‌اید که هیچ راه حل علاجی برای این معضل وجود ندارد و مسأله آن گونه که از صحبت‌های شما برمی‌آید آیا تا این حد مأیوس‌کننده است؟
البته برای والدینی که نسبت به چنین رخدادی آگاهی دارند و از وقت و امکانات مالی لازم برخوردار باشند و نیز اهتمام لازم به روند انطباق فرزندانشان با جامعه نمایند، هنوز هم امکان فراهم آوردن و گذراندن چنین دوره‌ای وجود دارد، اما این مهم مستلزم توجه واقعاً زیاد والدین است؛ چرا که ابزار و وسایل مختلفی و به ویژه رسانه‌های گروهی و در رأس آن تلویزیون در این امر تداخل می‌نمایند. البته به نظر من، مسأله اساسی آن است که والدین زیادی وجود ندارند که شرایط حاکم بر زندگی‌شان امکان پرداختن به چنین مسأله‌ای را برایشان فراهم آورد. در آمریکا ما خانواده‌های قابل توجهی که در آن فرزندان تواماً از نعمت پدر و مادر برخوردار باشند، نداریم و حتی در خانواده‌هایی که چنین شرایطی مهیا باشد، هم پدر و هم مادر به نحوی مشغول کارند که طبیعتاً روند جامعه‌پذیری فرزندانشان به دست رسانه‌ها رقم می‌خورد.
به هر حال آن چه ضروری می‌نماید آن است که والدین میزان ساعات تماشای تلویزیون کودکان و نوع برنامه‌های مناسب با آنها را خود تعیین و تنظیم نمایند و تا حد امکان درباره آنچه که این رسانه‌ها در معرض آنها قرار می‌دهد با فرزندانشان صحبت کنند. در صورتی که والدین توجه لازم به آنچه که در حال اتفاق افتادن است نماید، آن گاه من بر این باورم که امکان فراهم آوردن این دوره یعنی دوره کودکی برای فرزندانشان میسر است. حال اگر به قدری خود را گرفتار مسایل کاری کنند و شرایط حاکم بر زندگی به هر دلیلی اجازه چنین رویکردی را به آنها ندهد، یقیناً شبکه‌های تلویزیونی، بازیگران، هنرپیشه‌ها، شخصیت‌های کارتونی، تبلیغات و دیگر برنامه‌های تلویزیونی، عهده‌دار این نقش می‌شوند.
افراد زیادی وجود دارند که معتقدند این مشکل با حذف تلویزیون قابل رفع است! آیا شما با این شیوه موافق هستید؟
فکر نمی‌کنم که امکان و زمینه چنین مسأله‌ای مهیا باشد و از این رو حقیقتاً به چنین راه حلی خیلی فکر نمی‌کنم. بنده به عنوان یکی از منتقدین این عرصه، بر آنم تا توجه خود را به مسائل ممکن و عملی معطوف نمایم. بنابراین تصور می‌کنم که حداقل در برخی از کشورها می‌توان به نحوی از تأثیر شدید و بی‌امان رسانه‌ها و به ویژه تلویزیون کاست. به عنوان مثال، در دانمارک اولین شبکه تلویزیونی‌ای که محدودیت‌هایی در امر تبلیغات وضع کرده، تأسیس شده است. این شبکه از تبلیغ سیگار، مشروب، آبجو، داروها، تبلیغ بانک‌ها و سازمان‌های سیاسی و بالاخره هر آن چه هدف خود را جوانان قرار داده است، خودداری می‌کند؛ به علاوه این که اصلاً دانمارکی‌ها اعتقاد ندارند که تلویزیون همه بیست و چهار ساعت شبانه روز را به پخش برنامه بگذراند.
البته، در ایالات متحده، توسل به چنین محدودیت‌هایی دیگر امکان‌پذیر نیست، چرا که اصلاً مردم این کشور تحمل آن را ندارند. به علاوه، ایدئولوژی‌ دولت‌های حاکم و دولت‌های پیشین چیزی جز آنچه که من آن را «افراط‌گرایی بازار آزاد» می‌نامم، نیست و طبیعتاً در چنین شرایطی، احتمال نوعی سیاستگزاری اجتماعی که هدف آن محدود نمودن رشد رسانه‌ها باشد، وجود ندارد.
با این وجود، در کشورهای اروپای غربی شاهد طرح سوالاتی جدی درباره مسائلی همچون آموزش، سیاست اجتماعی، عملکرد سیاسی و تأثیر تلویزیون بر حیات فرهنگی هستیم. از آنجا که هنوز در اروپا مردمی وجود دارد که به نحوی جدی به این مسائل علاقه‌مند می‌باشند، از این رو سعی کرده‌ام که وقت قابل توجهی را در این کشورها سپری کنم، اما در ایالات متحده، خواه دیگر چنین مسائلی معنا داشته باشد و یا نداشته باشد، خیلی به آنها توجهی ندارم.
گهگاه، مردم مرا یک فرد ضدتکنولوژی (Luddite) می‌نامند و این گونه تصور می‌کنند که من بر آنم تا نظام ماشین را برهم بزنم، اما قاطعانه می‌گویم که این گونه که آنها تصور می‌کنند، نیست. من خواهان حضور نوعی سازوکار اجتماعی که مردم خود نوعی نظارت و کنترل بر تکنولوژی داشته باشند، هستم، اما با این وجود، آنچه بیش از پیش، شاهدم، آن است که در قبال چنین جریانی، اصلاً مردم توجهی به تأثیر تکنولوژی بر فرهنگ‌شان و تغییراتی که بر نیازها و بسترهای فرهنگی‌شان دارد، نمی‌کنند. بنابراین، آن چه ضرورت دارد نه بر هم ریختن و متلاشی ساختن نظام ماشینی بلکه افزایش ـ ولو اندک ـ توجه مردم به مقوله تکنولوژی است. بشر امروز صرفاً کورکورانه و بی‌باکانه به پیش می‌رود و تنها این سوال را طرح می‌کند که این تکنولوژی جدید چه کاری انجام می‌دهد؟ و سوالی را که به فراموشی سپرده آن است که اصلاً این تکنولوژی جدید با چه آسیب‌هایی همراه خواهد بود.

در اثری که هم‌اکنون مشغول تهیه آنم، سعی بر آن دارم تا اصول مشخص و خاصی راجع به نقش تکنولوژی در حیات فرهنگی مطرح کنم تا مردم با اتکای به آنها توجه خود را به این مسأله معطوف کنند. امروزه به ویژه در آمریکا، زمینه‌ای پیدا شده است که مردم به واسطه ظهور و حضور تکنولوژی‌های جدید و نه صرفاً تکنولوژی‌های رسانه‌ای، تعاریف خود از مقولاتی همانند خانواده، کودکی، دانش، خلوت، دین‌داری و … را تغییر دهند که این خود یک اشتباه و غفلت بزرگ است و بیش از همه چیز حکایت از آن دارد که فرهنگ‌مان در مسیری خود مخرب در حال حرکت است.
شما در کتاب خود به برنامه‌ها و نمایش‌های تلویزیونی مشخص انتقادهایی نموده‌اید. حال لطفاً به این سوال پاسخ دهید که آیا فرزندان خود شما این برنامه‌ها را می‌بینند؟
ابداً، در منزل ما همواره کتاب‌های زیادی وجود داشته و دارد. خانه ما مملو از کتاب‌هایی است که یقیناً نقشی مؤثر در رشد فرزندانم داشته است و بر این باورم که در چنین محیطی است که می‌توان نگرش و مفهوم دوره کودکی را به نحوی مناسب شکل داد. البته اگر از سن و سال فرزندانم برایتان بگویم، یقیناً تعجب می‌کنید. فرزند بزرگم، 31 سال و فارغ‌التحصیل فیزیک نجومی، پسر دومم 27 ساله و نویسنده است و بالاخره دخترم 24 ساله و یک معلم است. از آن جا که در محیط منزل ما نوعی مخالفت علیه تلویزیون وجود دارد، تفاوت چندانی در قبال تماشای این گونه برنامه‌ها وجود ندارد. من معتقدم برای والدین خلق فضایی با هدف مقابله با محیطی که در آن رسانه‌ها غالب شده‌اند، هنوز هم وجود دارد.
آیا این امکان وجود دارد که متفکرین بزرگ آینده تنها طبقه‌ای باشند که خود را از آثار و پیامدهای رسانه‌ها و به ویژه تلویزیون مصون داشته‌اند و دیگران صرفاً به پیروان منفعل آنها تبدیل خواهند شد؟
اگرچه چنین مسأله‌ای وحشت‌آور خواهد بود، اما در پنجاه سال آینده باسوادهایی که در دوران کودکی به سوادآموزی روی آورده‌اند و توانایی خواندن و نوشتن را کسب می‌کنند، احتمالاً بخشی از جمعیت نخبگان جامعه را شکل می‌دهند؛ اما به هر حال پنجاه سال آینده، واقعاً فضایی مبهم و اندوهبار خواهد بود که در آن مقوله «باسواد» جایگاهی در فرهنگ ما نخواهد داشت.
شما بدین نکته اشاره نموده‌اید که زوال زبان، خواه در شکل گفتار و یا نوشتار، به کاهش تفکر و افزایش آن چه که شما آن را حماقت یا کودنی می‌خوانید، خواهد انجامید؛ آیا می‌توان مقصر اصلی را رسانه‌های جدید و به ویژه تلویزیون برشمرد؟
شکی نیست که رسانه‌های تصویری هم چون تلویزیون، فیلم‌ها، تبلیغات، عکس‌ها و تصاویر و … از قدرت واژگانی بشر کاسته‌اند و خود را به بخش اجتناب‌ناپذیر فرهنگ بشر تبدیل نموده اند و در چنین شرایطی، دیگر راه گریزی برای ما باقی نمانده است. چنین روندی یقیناً با زوال استدلال، تفکر انتقادی، تحلیلی، مستقل و خالی از تعصب همراه خواهد شد. حال به میزانی که واژگان به حاشیه فرهنگ رانده شوند و تصاویر در مرکز به جایگزین آنها تبدیل شوند، شاهد زوال طبیعی آنچه که ما آن را هوش، ذکاوت و تفکر عقلانی می‌خوانیم، خواهیم بود.
نکته‌ای دیگر که شما در آثارتان بدان اشاره نموده‌اید آن است که ما باید به جای آن که در فرزندانمان نوعی ایمان و باور نسبت به گفته هایشان به وجود آوریم، یعنی آن گونه که نظام آموزشی موجود عمل می‌کند، باید به نحوی آنها را آموزش دهیم که به گفته‌های خود با ناباوری و عدم اعتقاد برخورد نمایند. به نظر می‌رسد این موضوع می‌تواند به معنای تغییری بنیادین در برنامه‌های درسی و فعالیت مدارس تلقی می‌شود. در این باره کمی توضیح دهید؟
بله، من این نظریه را ابتدا، سال‌ها پیش در کتاب خود با عنوان «آموزش به مثابه فعالیتی مخرب» و مجدداً هفت سال بعد در کتابی دیگر با عنوان «آموزش به مثابه فعالیتی محتاطانه» مطرح کردم. من معتقدم که مهم‌ترین وظیفه ما در قبال دانش‌آموزان، کمک به آنها برای گسترش نوعی حس استقلال‌طلبی و بی‌طرفی و افزایش مهارت تحلیل در آنها است تا با اتکای به آن بتوانند به فرهنگ خود با هوشمندی، آرامش و شجاعت بنگرند و از این رو بر این اعتقادم که باید در برنامه درسی مدارس خود شاهد تجدیدنظر و بازنگری جدی شویم. البته این بدان معنا نیست که معلمین ما باید به افراد ناراضی و متمرد تبدیل شوند، بلکه باید راهی بیابیم تا به دانش‌آموزان‌مان فکر کردن را بیاموزیم.

منبع: www.durord.icaap.org،متن گفتگویی از نیل پستمن
 1 نظر

درد دل های کسی که نمی خواهد بی تفاوت باشد!!!

08 مرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

((وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاء بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ وَیُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَیُطِیعُونَ اللّهَ وَرَسُولَهُ أُوْلَـئِکَ سَیَرْحَمُهُمُ اللّهُ إِنَّ اللّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ ))
21روز گذشت؛ مثل برق و باد؛ انگار همین دیروز بود که ماهِ بهار قرآن، آغاز شد. 21 روز زیر گرمای ۴۱ درجه شیراز. شیراز سومین حرم اهل بیت و پایتختِ فرهنگیِ ام القرای جهان اسلام. هوای این روزهای شهرم کمی گرفته است! نمی دانم تعداد مسافران شهرم زیاد شده یا تعداد بیمارانش، در و دیوار شهر را ولش کن؛ هنوز پر است از دیوارنویسی برای تخلیه ی چاه! شاید کسی به فکر تخلیه دل از گناهان نیست، شاید مسئولین خوابند، شاید غافلند و یا شاید… استاندار محبوبمان که این روزها حتی برایمان خواهرخوانده هم نمی آورد؛ دلمان برای دیدن سیمایش در دانشگاه تنگ که بود، تنگ ترهم شده،از فرهنگ و ارشاد هم نگویم بهتر است؛ نیروی انتظامی هم که قربانش بروم ظاهرا خیلی چیزها را تعطیل کرده است؛ هنوز یک ماه از سرقت های سریالی باغات قصرودشت نمی گذرد؛ بگذریم… هم از مسئولان و هم از در و دیوار شهر!

به آدم هایی بپردازیم که تعدادشان زیاد نیست؛ امّا ظاهرا یا رویشان زیاد است و یا پارتی کلفتی دارند و یا شاید به واسطه ی خواب بودنِ محتسب، در شهر جولان می دهند؛ نعوذ بالله شاید خدا را خریده اند! چه شده که عده ای گستاخانه در ماه مبارک رمضان در مملکت اسلامی و در ملا عام، آبمیوه به حلقوم ریخته، آدامس می جوند، سیگار می کشند و در انظار بستنی لیس می زنند؟ امر به معروف هم که می کنی؛ می گویند چکار داری، صلوات بفرست! آری همه چیز از همینجا شروع می شود؛ ترک امر به معروف و نهی از منکر و پیش از آن ترکِ دعوت به خیر ونیکی! این شروع بلاست! روزه خواری ملموس ترین مصداق است! ترک امر به معروف و نهی از منکر نقطه ی آغاز سکولاریسم است، نقطه ی آغازِ جامعه ی به من چه؟ به تو چه؟ نقطه ی آغاز سبک زندگی غربی! گفتم غرب، یادم به فرانسه افتاد! در فرانسه مهدآزادی های غرب،زن محجبه ای را کتک زدند، امّا در آنجا برخلاف پایتختِ ام القرای جهان اسلام، عده ای غیرت کرده و در اعتراض به این رفتار به خیابان آمدند. ناخودآگاه به یاد دختر آمر به معروف تهرانی افتادم که در ماه مبارک رمضان برای اجرای فرمان الهی امر به معروف نهی از منکر در ملا عام و پیش چشم تماشاگر نیروی انتظامی و ملتِ همیشه در صحنه و حماسه ساز، کتک خورد! بگذریم…

براستی در ماه خدا چقدر به یاد خدا هستیم؟ رسانه ی ملی که خیلی هنر کند یا معلق بازی پخش می کند و در آخر ماه، برای صغیر و کبیر در سریال هایش عروسی می گیرد و یا سریال هایی با مفاهیم سکولار می سازد! سایرین هم خیلی هنر کنند جُنگ های شبانه می گیرند و یا در پارک ها افطاری می دهند! این اوج کار فرهنگی بعضی از مسئولین است! خدا به خیر بگذراند! خدا بخیر بگذراند که تجمل بر سفره های معنوی افطار چمبره زده است؛ این روزها عده ای افطار هایی می خورند که هزینه اش برای هر نفر از۵۰ هزار تومان شروع می شود و به چندصد هزار تومان برای هر نفر ختم می شود!

عده ای مهمان جیب پر تجملِ خود و عده ای مهمان بیت المال؛ از کیسه ی خلیفه حاتم بخشی می کنند! براستی فلسفه ی روزه داری چیست؟ آیا مولایمان نگفته است که اگر کسی با شکم سیر بخوابد و همسایه اش گرسنه باشد، مسلمان نیست! سفره ی رنگین از پول بیت المال کجای اسلام است؟ سفره ی پر زرق و برقِ افطار، کدام قسمتِ بندگی است؟ آیا این سفره ها به قیمت گرسنه خوابیدن فقرا نیست؟حاج آقایی که یقه ی خود را تا نهایت بسته ای و در صف اول نماز می ایستی؛ و چون به منزل می روی، سفره ی هزار رنگ می اندازی و از اسلام فقط نماز اول وقتش را در مسجد آن هم برای ریا گرفته ای و از روزه داری فقط گرسنگی و تشنگی نصیبت می شود؛ مگر آن قرآنی که در جیب گذاشته ای و هرروز حملش می کنی را نمی خوانی؟ ((فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ/الَّذینَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ/الَّذینَ هُمْ یُراؤُنَ/وَ یَمْنَعُونَ الْماعُونَ)) آیا سفره ی رنگینِ تو به قیمت گرسنه خوابیدنِ همسایه ی مسلمان روزه دار نیست؟

21روز گذشت؛ به شرط حیات هنوز چندروز دیگر فرصت داریم… بیاید قدر لحظه ها را بدانیم و به احیای ارزش های فراموش شده بپردازیم! احیای امر به معروف و نهی از منکر، احیای مسئولیت پذیری، احیای ساده زیستی در زندگی فردی و اجتماعی و خلاصه احیای اسلام ناب! زنگ خطر سکولاریسم به گوش می رسد؛ شاید فردا دیر باشد….

پایگاه دانشجویان انقلابی/میر مهدی اسدی

 نظر دهید »

طنازی باربی پشت ویترین بی خبری

08 مرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

باربی، مقاصد برهنگی، مروج ابتذال و مصرف گرایی اهل فرنگ است که با نیت شوم هویت زدایی از ملل ، روانه بازار شده است. باربی سالهاست که بربستر غفلت و اغمای دیده بانان فرهنگی دیار ما، بزک کرده و طناز، رنگ و وارنگ و با لباس های فاخر در آغوش دختران ایرانی می خرامد و به امید دلبری از آنان جولان می دهد. عروسکی که از منظر سطحی نگرانه برخی ها فقط یک اسباب بازی است غافل از این که باربی، یکی از «نمادهای فرهنگ امپریالیسم غرب» با همه همنوعانش در دنیا متفاوت است.

عروسکی با لبخندی ملیح در پشت ویترین های بی خبری که البته لبخندش، پوزخندی است به سستی و تن پروری دستگاه های عریض و طویل فرهنگی ما که هیچ یک از نهیب های حکیمانه و فریادهای هشدارگونه رهبر فرزانه انقلاب مبنی بر خطر تهاجم و شبیخون و ناتوی فرهنگی نظام سلطه جهانی بر ضد انقلاب اسلامی ایران، هنوز نان را از خواب غفلت درنیاورده است.

نمایشگاه باربی

نمایشگاه باربی در برلین

در گزارشی آمده است: صدهها نفر از زنان و مردان جوان در مرکز برلین علیه تبلیغ عروسک باربی و برگزاری نمایشگاهی از این عروسک در آلمان تظاهرات کردند. به گزارش عصر ایران به نقل از سایت شبکه الجزیره، برای نخستین بار در اروپا برلین میزبان نمایشگاهی از عروسک های باربی با عنوان “خانه رویایی باربی” است.

معترضین می گویند این نمایشگاه با تبلیغ الگوی باربی، تاثیرات منفی را متوجه دختران کوچک می کند که می توان به افسردگی و لاغری مفرط اشاره کرد.

این تجمع اعتراض آمیز به دعوت کمپین فیس بوکی “خانه رویایی باربی را اشغال کنید” و با الهام گیری از “جنبش اشغال وال استریت ” در آمریکا برگزار شد.

 

مجموعه ” اشغال خانه رویایی باربی ” در فیس بوک تاکنون مورد تایید دو هزار نفر قرار گرفته و شعار آن ” خشونت بنفش علیه برنامه های تلویزیونی که دختران را به الگو گیری از باربی دعوت می کنند"؛ است.

این معترضان، تابلو نوشته هایی در دست داشتند که روی آنها نوشته شده بود:” نه به باربی” و “باربی کودک من نیست” .

آنها همچنین به نقش این عروسک معروف در گسترش و تبلیغ شیوه های خیالی زیبایی و زنانگی میان نسل های متعدد دختران و گسترش بیماری افسردگی لاغری اعتراض دارند.

معترضان می گویند که عروسک باربی تمامی ویژگی های زنانگی دختران را به سود زیبایی هزینه می کند این در حالی که است که باربی تنها ساخته دستگاه های کامپیوتری است ولی هم اکنون دختران از کوچکی تلاش می کنند خود را شبیه باربی کنند.باربی عروسکی با بدن کشیده و بسیار لاغر اندام است که در سال 1959 توسط شرکت ماتل در نیویورک ساخته شد و هم اکنون  در 40 کشور جهان توزیع می شود.


اقدامات دستگاه های فرهنگی مسئول برای ایجاد مصونیت فرهنگی

با نقد و تحلیل نیات شوم سازندگان باربی و اثبات آثار نامطلوب این عروسک و لوازم جانبی آن بر کودکان، نخستین پرسشی که متولیان فرهنگی کشور باید به آن پاسخ دهند آن است که وقتی در آمریکا و اروپا «مهد هموسکسوئلها و لزبینها» به علت آثار مخرب باربی جریانهای ضدباربی ایجاد می شود، نهادهای فرهنگی ما برای پاسداری از گوهر وجودی کودکان و نوجوانان از آثار این نوع کالاها چه کرده اند؟ و آیا اقدامات آنان کافی بوده است؟

قادری رئیس مرکز سرگرمی های سازنده کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان  با اشاره به واردات غیرقانونی عروسک باربی و لوازم جانبی آن گفت: در حالیکه ممنوعیت واردات باربی و کالاهای منقش به تصویر آن به گمرکات کشور ابلاغ شده است این کالاها در برخی فروشگاه های دولتی و نیمه دولتی عرضه می شود.

آثار مخرب این عروسک به اندازه ای است که ویژگی های آن حتی با افکار گروه های مدافع عریانگری و هنجارهای خلاف عفت بین المللی سازگاری ندارد و اکنون در اروپا و آمریکا گروه های قوی ضدباربی ایجاد شده است.

 

این کارشناس فرهنگی با بیان این که آثار روانی این عروسک، افزون بر دختران ایرانی و مسلمان، برای دختربچه ها در هر جای دنیا مخرب است، گفت: چون باربی، لوازم جانبی و روابط اجتماعی آن، برای گروه های سنی جوان و بزرگ سال تعریف شده، از عوامل بلوغ زودهنگام در دختربچه هاست که همه مکاتب روانشناسی بر زیانبار بودن آن تأکید کرده اند.

قادری، لوازم آرایشی باربی را، متناسب با نیاز زنانی با فرهنگ منحط و برای استفاده در مجالس مبتذل دانست و اضافه کرد: وقتی این عروسک در لباس شخصیتهای خواننده، رقاصه و هرزه در اختیار دختربچه ها قرار می گیرد، زمینه الگوپذیری آنان از پوشش، آرایش، رنگ مو، تناسب اندام و دیگر ویژگی های باربی فراهم می شود.

وی آثار تخریبی باربی را فراتر از حوزه اخلاقی و فرهنگی دانست و گفت: 6ماه پیش از حمله نظامی آمریکا به افغانستان، شرکت متل، باربی را در کسوت نیروهای نظامی آمریکایی تولید کرد و به ظاهر برای دختربچه های افغان به ارمغان فرستاد درحالی که پس از حادثه 11سپتامبر با هدف اعاده حیثیت و روحیه آمریکایی ها تولید و به بازار عرضه شد و این موضوع نشان دهنده آن است که در پس نقاب زیبا و ظریف این عروسک چه استفاده های پیچیده ای می شود.

غلامعلی افروز نیز با هشدار درباره اثر تخریبی عروسک هایی با ویژگی های باربی معتقد است این عروسک و موارد مشابه آن ابزار راهزنان فرهنگی غرب برای ارزش و حجاب زدایی از ذهن دختران مسلمان است و همزیستی با این عروسک ها، موجب شکل گیری باورهای فرهنگی غرب و بروز احساسی ناخوشایند از پوشش اسلامی می شود.

وی، طراحی چهره ای متبسم برای باربی را از علل همدلی و انس کودکان به این عروسک دانست و اظهار داشت: تندخویی و سخت گیری برخی مادران باحجاب، موجب گرایش بیشتر کودکان آنان به این نوع عروسک می شود و به همین علت، ایجاد باور به حجاب اسلامی در دخترانی که از باربی الگو می گیرند، به تدریج دشوارتر می شود.

این صاحبنظر علم روانشناسی، یکی از علل بروز ناهنجاری های رفتاری و اجتماعی در میان دختران خیابانی را مانوس بودن آنان با عروسکهایی مانند باربی در دوران کودکی دانست و افزود: کودکانی که پیوندهای عاطفی کمتری با پدر و مادر خود دارند در ضمیر ناخودآگاهشان با عروسک باربی و مانند آن رشد می کنند و به همین علت در نحوه پوشش، آرایش و همه رفتارها از این عروسک الگو می گیرند.

 نظر دهید »

لیلی‌های بی‌مجنون شهر من

08 مرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

تا همین چند وقت پیش بود که وقتی صحبت از کلمه دختر به میان می آمد، نا خود آگاه و به همراه آن کلمه هایی نظیر ظرافت، لطافت، مهربانی، زیبایی، و واژه های مهر و مهربانی نیز به ذهن متبادر می شد و رنگ صورتی ملایم به عنوان رنگ مورد علاقه به دختران برچسب زده می شد، اما از آنجایی که ترن تغییرات و قطار مدرنیته با سرعت در حال عبور از ایستگاه های مختلف است، تربیت و خواسته های دختران نیز متناسب با سایر مواضع تغییراتی را به خود دید که تعدادی از این تنوع طلبی ها حکم رنگ زرد چراغ راهنمایی، برخی رنگ سبز و برخی هم رنگ هشدار را دارند.

امروزه دیگر، قله ی موفقیتی نمانده که دختران ایرانی آن را فتح نکرده باشند و در حال حاضر نیز شاهد همه جور دختری درسطح شهر هستیم، از دکتر، مهندس، مخترع ،ورزشکار، دانشمند، خیاط ماهر گرفته تا متاسفانه معتاد و قاچاقچی، و به نوعی می توان گفت که زمان بد تغییراتی را به خود دیده است.

افزایش سن و بالارفتن و تغییر در میانگین سن از دواج به  30سال یکی از همین تغییراتی است که در ابتدا برای خیلی از دختران حکم همان رنگ سبز عبور را داشت و بسیاری ها را جذب خود کرد،  اما همین که خیلی ها از این مسئله عبور کردند و درگیر آن شدند، رنگ زرد صبر و تامل پیرامون عواقب تنهایی را به مابقی ساطع کردند  و در حال حاضر نیز، انفجار کلان شهرها به دلیل افزایش خانه های مجردی  و افسردگی ها از سبک زندگی غربی  به جامعه و خانواده ها هشدار می دهد.

بانوی ایرانی در گذر تاریخ

گذری بس کوتاه به همین قرن اخیر در ایران بیاندازیم، از لابه لای تاریخ و نشستن پای صحبت های مادربزرگ ها، پای سفره عقد نشستن دختران لپ گلی و ابرو کمان ایران قدیم با آن فرق از وسط باز شده زیر چارقد های سفید و شلیته های کوتاه بر تن و روبند های سفید بر صورت تا قند در دل آب شدن عروس خانم 10،12ساله که داماد چه شکلی است و اصلا کیست، جلوی چشمانمان همچون یک فیلم کوتاه مستند عبور می کند.

مقایسه این دو پاراگراف، مصداق ضرب المثل نه به آن بی نمکی و نه به این شوری است. روند تربیتی برخی از والدین برای دختران خود این است که فرزندمان  تا سن 20سالگی، بچه است و باید بچگی کن دو کمتر از گل هم که خدای نا کرده نباید بشنود و آب هم که در دلش نباید هیچ لرزشی را به خود ببیند.

مادران آینده را در یابید...

 

مصداق امروزی به کس کسونش نمیدم………

«دختران امروز، مادران فردا»تا همین چند سال پیش شعار یک خط در میان رسانه های ملی بود و یاد آوری می شد که تربیت دختر متفاوت از پسر است و این سیب های گلاب خانواده، مسئولیت سنگین تری را بر دوش دارند. اما همان دختران دیروز همچنان هستند و خبری از مادران امروزی نیست چرا که با تغییر در روند تربیتی خانواده و حاکم شدن سیستم فرزند سالاری، اعاده خواهی هر چه بیشتر استقلال و کمال طلبی بیش از اندازه حکم مشق شبی را داشت که خیلی از والدین برای فرزندانشان به ویژه دخترانشان خواندند و نتیجه آن شد که همین بهار نارنج های کوچک دیروز، امروز جدا از خانواده و غرق در زندگی خود هستند و به نوعی شعر به کس به کسونش نمیدم والدین، به حقیقت نشست .

همین شعری که مطمئنا چند باری از زمان طفولیت تا دوره نوجوانی اغلب پدرو مادرها برای دخترانشان می خواندند ، زبان ساده ی  ترویج استقلال طلبی و کمال خواهی است. لازم به ذکر است که پیشرفت و رسیدن به کمال مطلوب همواره در روایات دینی مان تاکید شده است و از یکجا نشینی و بی تحرکی و همچنین مصرف کننده محض بودن نهی شده است.

اما آخر ما از آن سوی بام افتاده ایم چرا که خیلی از مردان در خانه و مشغول فرزند نگهداری و زنان بر سر مشاغل سخت، مشغول کار هستند، اینجاست که باید گفت،استقلال طلبی چه در زمینه ازدواج و ماندن در دوران تجرد و چه پس از  ازدواج تا حدی خوب است اما بیش از آن قطعا در درجه اول به خود فرد و در نهایت به کل جامعه آسیب می رساند.

اندازه نگه دار که اندازه نکوست…….

از انصاف نباید گذشت چرا که منظور و اصل ما به هیچ وجه ازدواج در سنین پایین و به نوعی تاهل زود هنگام نیست. چرا که عوارض و عواقب این مساله می تواند به شدت خطرناک تر از ازدواج در سنین بالا باشد چرا که اگر یک ازدواج بی دقت در سن کم خاتمه پیدا کند، این وسط پای یک طفل بی گناه نیز به این ماجرا کشیده  می شود و می توان تا آخر ماجرا را خواند که چه عواقبی در انتظار این مسئله هست.

از دواج در سنین بالا نیز اصلا مورد تایید نیست چرا که هم از لحاظ روانی و هم از لحاظ پزشکی و هم به لحاظ اجتماعی خطرات بی شماری را به  دنبال دارد، دخترانی که در سنین بالا ازدواج می کنند، در صورت مادر شدن، اما و اگرهای بسیاری سلامت خود و فرزندشان را تهدید می کند، علاوه بر این دخترانی هم که مرغشان  یک پای برای ماندن در دوران تجرد دارد، کم کم باید منتظر  دوری از جمع ها و افسردگی باشند چرا که انسان اساسا موجودی است اجتماعی و نیاز به پسندیده شدن و درک متقابل و همچنین حمایت و آرامش دارد و این تنهایی را می توان از زبان همین افراد تجربه کننده شنید.

تجرد

 

لیلی های بی مجنون شهر من

خیلی از لیلی های امروز شهر من نمی خواهند که مجنون داشته باشند ،نمی خواهند ازدواج کنند تا خدای نکرده کسی استقلال آنها را  خدشه دار نکند. اگر این مسئله را از دریچه ای دیگر نگاه کنیم دستهای پشت پرده را می بینیم، عواملی که مقصر آنها نه پسرهای مان هستند و نه دخترانمان، بلکه مسئولین و جامعه مسبب این موضوع هستند. فاصله ای که بین دو جنس یک دهه(برای مثال دهه 60) رخ داد،  فاصله ی تحصیلی و شغلی همگی ریشه در مسائل فرهنگی دارد. در حالی دختران دارای مدارک فارغ التحصیلی مدارج عالیه شدند که پسران هم سن آنها در همان دیپلم خود مانده اند ،چرا که جذب شدن در بازار کار و پول درآوردن برایشان مهم تر بود. و همین مسئله باعث شد که بسیاری از دختران تحصیل کرده حاضر به ازدواج با پسران با مدارک پایین تر نباشند.

القصه….

در آخر اگر بخواهیم جمع بندی کنیم باید تربیت های فرزند سالارانه، فاصله فرهنگی و تحصیلاتی بین دوجنس، عوامل اقتصادی مشکلات فرهنگی و کم کاری های مسئولین و جامعه را در حل این مشکلات و همچنین بالارفتن توقعات بیش از حد دختران را به عنوان عاملان اصلی تشکیل دهنده این مسئله دانست.

مهدیه محمدی

 

 2 نظر

ارتفاع پشت چشم شما چقدر است؟

08 مرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

انگار همه مان یک جورهایی شاکی هستیم از این دوره  و زمانه . اما نمی دانیم چرا . همه مان شاهد هستیم که دیدگاه ها و قضاوت هایمان نسبت به افراد تغییراتی کرده اما این جادوی بزرگ دست از سر ما و جامعه ما بر نمی دارد .

روز به روز ظاهر نمایی و ظاهر بینی تورش را بیشتر بر سر ما و فرزندانمان پهن می کند . و هرچه می خواهیم فریاد بزنیم که آی آدم ها که بر ساحل نشسته …. بیایید و کمی بر ارزش ها و خوبی ها تمرکز بیشتری کنید . بیایید و باطن یکدیگر را بیشتر به خوبی ها ترغیب کنید . بیایید و مسابقه خوب بودن را بیشتر تبلیغ کنید ولی ….

چه کنیم که پتک زیبانمایی ظاهری غرب و رسانه های غربی ضربه اش خیلی محکم تر و کاری تر است .  این پتک انگار که نه تنها برسر ما فرود می آید بلکه یاد و خاطره ارزش مداری را هم نابود می کند . در حالی که همه ما داریم در غرق شدن اخلاقیات در تجملات و ظاهر بینی دست و پا می زنیم.

ولی انگار دست و پایی هم نداریم که به یاد یکدیگر بیاوریم که روزگاری که شیرینی زندگی در ان دو صدچندان بود  ، روزگاری که نه ماشین ظرفشویی بود و نه بخار شوی و نه LED، آدم ها خیلی آرام تر و با عمری طولانی تر می زیستند . قدیم ها در میهمانی ها کسی به بینی بزرگ و شکم پرچربی و گونه های بدون برآمدگی دیگری کاری نداشت. آدم ها خوش بودند به سادگی و صداقت همدیگر . اتکا داشتند به تکیه گاه بودن دوستان و پشت گرمی بزرگ تر ها .

ارزش ها نگینی بر دندان داشتن و پشت چشمی به ارتفاع هیمالایا و داشتن بینی سربالا نبود. خوبی ها در این بود که چقدر مهارت گرفتن دست ناتوان را داشتند و چقدر در از بین بردن مشکلات و گره های کور زندگی دیگران تلاش می کنند . اما حالا انگار فاتحه این چیزها خوانده شده . اما نه . هنوز هم این همه نامید کننده نیست. فقط نمی دانم چرا این قدر احساس غربت ارزش ها رو می کنیم.

ارزش ها نگینی بر دندان داشتن و پشت چشمی به ارتفاع هیمالایا و داشتن بینی سربالا نبود. خوبی ها در این بود که چقدر مهارت گرفتن دست ناتوان را داشتند و چقدر در از بین بردن مشکلات و گره های کور زندگی دیگران تلاش می کنند

گاهی دلمان تنگ می شود برای سبک های قدیمی زندگی . دل خوشی جوان های آن روزگار و امیدهای پررنگ آن زمان .

باتلاق جهالت روز به روز بیشتر در هم می کشد. ویترین های خودبینی و خودآرایی رنگارنگ تر می شود . و آدم ها در تنهایی خود بیشتر به سمت اسراف در خودنمایی جذب می شوند .

اشتباه نکنید زیبایی را به نقد نمی کشیم . همه ما زیبایی را دوست داریم اما نه آن زیبایی که زمانی بشود جایگزین علم دوستی، انسان دوستی، پشتکار و … و بشود آرمان جوان های عصر و زمانه.

البته در این میان شاید اندکی هم حق را به جوانان بدهیم . آن عده ای که نه هویتی برایشان ساخته شده، و نه می دانند از زندگی چه می خواهند . نه انگیزه ای برای یادگرفتن دارند و نه رغبتی برای کار . اگرچه تعداد آن ها زیاد هم نیست ولی خودنمایی شان غبار بر چشمان ما می افزاید . تقصیر خودشان نیست . جامعه و بزرگتر ها تلاشی برای ساختن این آیتم ها برای آن ها نکردند . نخواستند و ندانستند که باید جوان را در هویتی واقعی و آهنین رشد بدهند نه هویتی پوشالین .

به جای این که صبر را در کودکی آموزش دهند مصرف گرایی و خوش بودن و زیبایی  و ظاهرسازی را نمایش دادند . و این شد که فرهنگ تبرج و خودنمایی و رقابت بر سر زیبایی، به هر ارزشی رنگ و بو گرفت . وارونگی ارزش ها شکل گرفت . وارونگی در نظام ارزش ها، موجب مرگ یک ملت می شود . این روزها شکستن دل آدم‌ها افتخار شده است.

این روزها اگر بی‌خیال باشی و سکوت کنی و در خفا بر بی‌خیالی‌ات بخندی… آرام می‌شوی! این روزها دیگر از مرگ ارزش‌ها نمی‌میریم. غرق شدیم در دنیای خیالی بازی هایمان.

بیایید هویت بسازیم . بیایید حقیقت را بشکافیم . زیبا باشیم اما به زیبایی دل هم نگاهی بیاندازیم . افق فکرمان را از کوتاهی درآوریم . سینه مان را فراخ تر کنیم تا زندگی را در هیمالایای دل ببینیم نه ارتفاع پشت چشم و کوتاهی طاقچه بینی .

فهیمه کهتری

 

 2 نظر

جای مادیات در زندگی یک ایرانی

08 مرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

“محمود سریع‌القلم” استاد دانشگاه شهید بهشتی در گفتگوی مشروح به بررسی سبک زندگی معطوف به توسعه یافتگی پرداخت و سبک کنونی زندگی ایرانی را نقادی و راهکارهای پیشنهادی خود برای اصلاح آن را مطرح ساخت.

چه آسیبهایی را برای سبک زندگی ایرانیان به طور کلی می‌توان برشمرد؟

سریع القلم: ما به سبک زندگی هیچ ملتی اصالتاً نمی توانیم ایراد بگیریم چون سبک زندگی نتیجه انباشت تجربیات تاریخی یک ملت است. اما می توانیم معیارهایی را مشخص کنیم و از آن زاویه آسیب شناسی کنیم. در اینجا قصد دارم آسیب شناسی سبک زندگی ایرانی را بر اساس خود فرهنگ ایرانی و فرهنگ دینی مورد خطاب قرار دهم.

*مادیات و خودخواهی کانونهای سبک زندگی ما شده است

مصرف گرایی

بر اساس تجربه‌ای که در مشاهدات بین‌المللی از جوامعی چون ترکیه، مالزی، کشورهای عربی و اروپایی داشته‌ام اولین وجه مقایسه‌ای که می‌توان در خصوص سبک زندگی ایرانی و همه این کشورها در نظر گرفت و البته بر خلاف ادعاهایی که عموماً در میان ما وجود دارد این است که میانگین ایرانی خیلی دنیا دوست است. علاقه عمیقی به دنیا و مال دنیا دارد ولی هنرمندانه و با ادا و ظاهرسازی آنرا استتار می‌کند.

این یک پارادوکس است چرا که در جامعه‌ای زندگی می کنیم که مباحث دینی و اخلاقی در آن سهم مهمی از تبلیغات و آموزش را دارد. برای نمونه این مباحث توسط رسانه‌ها، از طریق فضای عمومی، از طریق آموزش و از طریق کتب مذهبی طرح و عنوان می‌شود و آموزش معنوی و دینی جایگاه زیادی دارد اما این بعد دینی به نظر می رسد بیشتر بعدی ذهنی است. یعنی یک مداری در ذهن میانگین ایرانی هست که ارتباط بسیار محدودی با عمل فرد ایرانی دارد. نکته دوم این است که بخشی از فرهنگ ما تکرار آموزه‌های اخلاقی و دینی است. یعنی شما اگر در طول یک روز هزار نفر ایرانی را نمونه انتخاب کنید مشاهده خواهید کرد که آنها خیلی تذکر می دهند و نکات اخلاقی را مورد اشاره قرار می‌دهند و واژگان دینی، معنوی و اخلاقی زیادی را به کار می برند. واژگانی مانند انسانیت، خدا، پیغمبر، پاکی، وجدان، محبت، صداقت، شرافت، راستگویی و وظیفه دائماً مورد استفاده ماست، اما پرسش اینجاست که انعکاس این واژه‌ها در زندگی و عمل ما چیست؟ نیم کره ذهنی ما با نیم کره عملی ما تقریباً هیچ ارتباطی با هم ندارند.

نکته‌ای که حالت معماگونه دارد این است که دایره ذهنی اخلاقی و دایره بیان اخلاقی چه ارتباطی با عمل اجتماعی ما دارد؟

من در منطقه نیاوران تهران به راننده اتومبیلی که سوبله (و نه دوبله) ایستاده بود با زبان خیلی ملایمی گفتم لطف می‌کنید قدری جلوتر پارک کنید چون ترافیک سنگینی در نتیجه توقف شما ایجاد شده است. پاسخ ایشان این بود که من هر کاری دوست داشته باشم می کنم. در اعتراض شهروند دیگری، وی گفت زیاد حرف بزنید شما را مچاله می‌کنم بعد می‌اندازم در جوب. در مورد جملات این راننده متخلف، می توان تحقیقات گسترده‌ای درباره فرهنگ خودخواهانه ایرانی انجام داد.

انعکاس اخلاق و معنویت و انسانیت در زندگی و عمل ما بسیار محدود است

در اینجا قصد این است که رابطه بین ذهن و عمل را در خصوص سبک زندگی مورد بررسی قرار دهیم. تحقیقاً هیچ ملتی در دنیا به اندازه ایرانی‌ها از اخلاق و معنویت و انسانیت صحبت نمی‌کنند، اما انعکاس این در زندگی و عمل ما بسیار محدود است. بنابراین، اینگونه باید تبیین کنیم که مادیات در سبک زندگی ایرانی جایگاه بسیار کانونی دارد. جمع کردن پول و امکانات و داشتن سمت و منصب برای میانگین ایرانی بسیار مهم و بلکه تمام زندگی است.

خوشبختی را با راحتی اشتباه گرفته‌ایم

کم می‌شناسم افرادی را که حتی اگر به پول و امکانات هم می‌رسند از آن برای بهره‌برداری بهینه از زندگی استفاده بکنند. به جای ارتقاء کیفیت زندگی، مصرف‌گراتر می شوند. به نظر می‌رسد بسیاری از ما، خوشبختی را با راحتی اشتباه گرفته‌ایم و فکر می کنیم تجملات یعنی ایده‌آلهای زندگی. بسیاری از ما، هدفی بالاتر از تأمین غرایز اولیه نداریم. خلق کنیم؛ تولید کنیم؛ کار به جا ماندنی انجام دهیم؛ چنین افرادی در اقلیت محض هستند.

دو کلید طلایی خوشبختی در زندگی زناشویی

یک دلیل مهم علاقه ما به دارایی و مادیات برای نمایش به دیگران و فخرفروشی است. از یک نفر که مدتی قبل در منطقه فرشته تهران قتلی را مرتکب شده بود پرسیدند که چرا این کار را انجام دادید گفته بود که مقتول پولش را خیلی به رخ من می‌کشید. شاید فرهنگی که 45 سال پیش در مناطق فرودست تهران حاکم بود الان در منطقه فرشته تهران می‌بینید. یعنی قتل، درگیری‌ها و نزاعهای خیابانی در تهران به خاطر فخرفروشی و مسائل غریزی و مادیات است.

از اینرو، این سبک زندگی ایرانی که به شدت علاقمند است پول جمع کند و به خصوص در این هشت سال گذشته از هر وسیله‌ای استفاده کند تا به امکانات و مال برسد زندگی را بسیار دچار تنش می‌کند و اضطراب‌آور است. بعد افراد دنبال این هستند که آنچه را که به دست آورده‌اند حالا چگونه باید حفظ کنند.

سبک زندگی ما به شدت خودمحور است

نقد دیگر اینکه سبک زندگی ما به شدت خودمحور است. ما بیشتر به دنبال حریم فردی خود هستیم و به آن حریم بیشتر توجه داریم. زیرا اگر کسی اجتماعی فکر کند بسیاری از کارها را انجام نمی‌دهد. اگر من اجتماعی فکر کنم هیچ وقت از اتومبیل آشغال به بیرون نمی اندازم؛ اگر من اجتماعی فکر کنم هیچ وقت اتومبیل خود را دوبله پارک نمی کنم؛ اگر من اجتماعی فکر کنم هیچ وقت زمینه‌های آزار و اذیت همسایگان خود را فراهم نمی‌کنم.

به گونه‌ای تربیت می شویم که نگاهمان اجتماعی نیست

به طور کلی ما به گونه‌ای در خانواده، مدرسه و جامعه تربیت می شویم که نگاهمان نگاه اجتماعی نیست؛ نگاهمان نگاه عمومی نیست. اگر ما خارج از منافع شخصی فکر کنیم، جامعه و انسانهای دیگر هم برای ما اهمیت پیدا می‌کنند. عجیب بسیاری از افراد، خارج از خود و منافع خود به حقوق انسانهای دیگر بی‌تفاوت شده‌اند.

ما به عنوان یک ایرانی یک ظاهری داریم که خود را موجه معرفی می کنیم و حرفهای بسیار زیبایی می زنیم و از قضا بخش مهمی از حرفهای ما نیز اخلاقی و معنوی و در مذمت دنیا است اما سبک زندگی ما به شدت خودمحور و مادی است و به دنبال جمع‌آوری پول و حفاظت از حریمهای فردی خود هستیم.

حضرت امیر(ع) می‌گویند شما را دعوت می‌کنم به ترس از خدا و نظم در امور. شاید نظم در امور را بتوان اینگونه تجزیه کرد: عقلانیت، علم‌گرایی، قانون‌گرایی، انسجام فکری نخبگان سیاسی، قوه مقننه قابل کارآمد و قوه قضائیه بی‌طرف. این اصول جهانشمول هستند و نتیجه تجربه بشری.

سبک زندگی ناشی از توسعه یافتگی، دارای اصولی است. اولین اصل مسأله قانون‌گرایی است. یعنی افراد باید بیاموزند که در چارچوب قانون عمل کنند. قانون نیز باید برای افراد به صورت عادت در آید. اگر یک شهروند در شهر تهران در ساعت 3 صبح پشت چراغ قرمز قرار گیرد و ببیند پلیس نیست و از چراغ قرمز رد شود او بر اساس عادت این کار را انجام می دهد.

رعایت قانون و قاعده‌مندی کانون سبک زندگی معطوف به توسعه‌یافتگی است

چگونه کارخانه‌دار و بخش خصوصی می تواند قاعده‌مند عمل کند وقتی که قواعد اقتصادی هر نیم روز عوض می شود. ما در همه حوزه‌ها همین وضعیت را داریم. البته برخی نام این را پویایی می گذارند در حالی که این پویایی نیست و هرج و مرج است. ثباتی که در اندیشه و تفکرات آلمانی‌ها و ژاپنی‌ها وجود دارد بدون تردید آنها را در موقعیت برتر جهانی قرار داده است. بنابراین رعایت قانون و قاعده‌مندی را در کانون سبک زندگی معطوف به توسعه‌یافتگی می دانم.

 نظر دهید »

آرایش پسران را جدی بگیرید!

08 مرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

شاید وقتی این گزارش را بخوانید و از تفکرات پسران بزک کرده مطلع شوید حالتان به هم بخورد اما بدانید که آرایش پسران آن قدر جدی است که زنگ خطر را برای بسیاری از خانواده ها به صدا در می آورد.

پیامبر اعظم فرموده اند که “خدا مردانی را كه شبیه زن می‏شوند و زنانی را كه خود را شبیه مرد قرارمی‏دهند ، نفرین كرده است.” (بحارالأنوار، ج 103، ص 242)اما چگونه می توان این معضل نفرین شده را حل کرد؟ شاید بازخوانی گزارش ها و اظهارات این افراد در کنار نظرات کارشناسی جامعه شناسان بتواند برای پیدا کردن پاسخ این سوال به ما کمک کند. “دوره زمانه عوض شده است” این جمله تمام توجیه برخی پسران جوانی است که هر روز قبل از خروج از منزل با موچین زیر ابرو برمی دارند و ساعتی پای آینه سرخاب و سفیداب می کنند. اگر در گذشته پسر بچه ها در بازی های کودکانه خود قطعه زغالی را برمی داشتند و برای این که بیشتر شبیه پدرشان شوند یا مردبودن خودشان را نشان دهند برای خود سبیل می کشیدند، امروزه برخی از پسران جوان و نوجوان همچون بسیاری از زنان مشتری پروپاقرص فروشگاه های لوازم آرایش هستند. حتی در برخی از آرایشگاه های مردانه با وجود سخت گیری های اتحادیه مربوطه شاهد این هستیم که علاوه بر پیرایش مو، آرایش صورت از قبیل برداشتن ابرو، مش و رنگ مو و … نیز انجام می شود.

در این گزارش به برخی از آرایشگاه های مردانه و فروشگاه های لوازم آرایشی رفتیم تا با پسرانی که نقابی زنانه بر چهره مردانه خود کشیده اند گفت وگو کنیم.

پدرم مرا به خانه راه نداد

تبلیغات مندرج بر در و دیوار آرایشگاه و حتی بروشورهای روی میز لحظه ای شما را نگران می کند که شاید به یک آرایشگاه زنانه آمده اید. اصلاح صورت و ابرو، انواع مش و رنگ مو ، نقاشی روی دست و … از جمله این تبلیغات است که در کنار پوسترهای بزرگ رنگی از خوانندگان غربی و هنرپیشگان هالیوود نصب شده است.

از زمان ورودم به این آرایشگاه حدود 30دقیقه می گذرد، در این مدت آرایشگر با اسپری مشغول حالت دادن به موهای یک پسر جوان حدود 22ساله است.

می گویم: به سلامتی شب دامادیتان است؟!

پسر و دو جوان دیگری که به اتفاق او به آرایشگاه آمده اند با شنیدن این سوال بلندبلند می خندند و یکی شان می گوید: نه آقا دامادی کیلویی چند است؟

و دوباره غرق خنده می شوند جمله آرایشگر که می گوید: «عزیزم سر تو تکون دادی موهات خراب شد» خنده آن ها را بند می آورد. از لابه لای صحبت های این جوان متوجه می شوم که او در هفته حداقل 2بار برای درست کردن مدل موهایش به این آرایشگاه مراجعه و هر بار 10 تا 15هزار تومان بسته به نوع مدل نیز هزینه می کند.

آرایشگر سپس بدون این که از مشتری سوالی بپرسد با تیغی که در دست دارد به جان ابروهای او می افتد. در انتهای کار هم به پیشنهاد یکی از دوستانش بخشی از ابروی سمت چپ او را با تیغ خالی می کند! بعد دو سه نفری چهره پسر را از آینه نگاه می کنند و می گویند: وای چقدر شیک شدی پسر!

نوبت به نفر بعدی می رسد و حالا می توانم چند دقیقه ای با این جوان صحبت کنم، می گویم: ابروی سمت چپت مثل آن هایی شد که ابرویشان شکسته و بخیه خورده است. او در پاسخ، با اشاره به این که مدل ابرویش را از یک شبکه ماهواره ای تقلید کرده است می گوید: آرایش صورت و استفاده از لوازم آرایش به من اعتماد به نفس می دهد و بهتر می توانم در جمع هم سالانم حضور و فعالیت داشته باشم. او خودش را نوید معرفی می کند و ادامه می دهد: 2سال پیش وقتی برای اولین بار ابروهایم را برداشتم پدرم مرا به خانه راه نداد ولی حالا دیگر کاری به کارم ندارد.

ارایش مردان

الگوهای رنگارنگ

در مقابل برخی از مردان که حاضر نیستند تحت هیچ شرایطی از لوازم آرایشی و بهداشتی استفاده کنند و حتی استفاده از کرم های ضد آفتاب بدون رنگ را هم ناپسند می دانند برخی از پسران هم هستند که تمایل زیادی به استفاده از انواع لوازم آرایش دارند پسری حدود 19ساله که برای خرید لوازم آرایش به یکی از فروشگاه های لوازم آرایشی مراجعه کرده است درباره علت استفاده اش از لوازم آرایش توضیحی ارائه نمی دهد و تنها می گوید: به نظرم تمیز و زیبا بودن هیچ اشکالی ندارد! فروشنده این فروشگاه لوازم آرایشی نیز با بیان این که در روز 2 یا 3 مشتری مرد دارد می گوید: وقتی جوان و نوجوان در تلویزیون می بیند که مثلا بازیگر یا ورزشکار مورد علاقه اش که محبوب هم هست از لوازم آرایش استفاده می کند، کاملا طبیعی است که او هم این کار را می کند.

می خواهم جذاب باشم

در یکی دیگر از آرایشگاه های مردانه با جوانی برخورد می کنم که به تعبیر خودش برای جذاب تر شدن از لنزهای رنگی چشم استفاده می کند. صرف نظر از این که خرید لنز رنگی از آرایشگاه چه قدر با اصول بهداشتی مطابقت دارد و آیا تهدیدی برای سلامت مصرف کننده به شمار می آید یا خیر؟ از این جوان علت استفاده از لنز را می پرسم که پاسخ می دهد: پوست صورت من کمی سبزه و رنگ چشم هایم تیره است وقتی از سفید کننده استفاده می کنم دیگر چشم هایم زیبا نیست و به نظرم باید از لنز آبی یا سبز استفاده کنم! می پرسم وقتی دوستان یا همکارانت می دانند که چشم های تو رنگی نیست، احساس نمی کنی استفاده از لنز برای آن ها کمی تعجب آور باشد، پاسخ می دهد: اتفاقا من پیش از این اصلا تمایلی به استفاده از لوازم آرایش نداشتم ولی از وقتی در این محله زندگی می کنیم برای هم رنگ شدن این کار را می کنم.

چند درصد پسران آرایش می کنند؟

شمار پسران و مردانی که با بحران هویت مواجه هستند در سالیان اخیر فزونی یافته است آن گونه که دکتر مجید ابهری؛ آسیب شناس و پژوهشگر اجتماعی، می گوید: 7 درصد مصرف کنندگان لوازم آرایشی مردان هستند و این در حالی است که حتی بعضی از لوازم آرایشی مانند کرم، ژل مو و اسپری های خوش بو کننده جزو لوازم آرایشی به حساب نمی آیند و منظور ریمل، کرم پودر و… است.

مهدی آقاپور؛ پژوهشگر فرهنگی و عضو هیئت علمی دانشگاه تهران نیز ضمن تأکید بر ناهنجار بودن پدیده استفاده از لوازم آرایشی در بین پسران و مردان و استفاده از این لوازم در خانواده هایی که پیوند اجتماعی ضعیف تری دارند، اظهار می کند: استفاده از لوازم آرایشی بین پسران جوان و نوجوان در بین سنین 15 تا 25 سال بیشتر است؛ یعنی هنگامی که فرد کم کم از دوره نوجوانی فاصله می گیرد وارد مرحله اول جوانی می شود.

اما فلور رضایی کارگر؛ روان شناس، مشاور و استاد دانشگاه با اشاره به این که نوجوانی اول از حدود 11 سالگی شروع و تا 16-15 سالگی ادامه می یابد و نوجوانی دوم نیز از 16 سالگی شروع می شود و تا 18 سالگی ادامه می یابد، معتقد است: بروز این پدیده در نوجوانی دوم بیشتر است.

فرد در نوجوانی اول در پی کسب هویت فردی است و به تدریج با وارد شدن به نوجوانی دوم هویت اجتماعی اش شکل می گیرد. مهم ترین موضوع در استفاده از لوازم آرایش بین پسران و مردان، علت استفاده از این لوازم و همچنین افزایش روز افزون آن است و همچنین تهدیدی که فضای هنجار و ارزش های جامعه را هدف قرار داده است.

فلور رضایی پدیده استفاده از لوازم آرایشی در بین پسران و مردان را از جنبه های مختلف روانی بررسی می کند و می گوید: اگر در این سنین الگوهای نامناسب و یا رفتارهای مغایر با سن به فرد داده شود جنسیت او به همان گونه شکل می گیرد و هویت جنسی اش دچار اختلال می شود مثلا دخترانی که لباس های پسرانه می پوشند و یا دخترانی که ظاهری پسرانه برای خود می سازند. رضایی نیز یکی از علت های اصلی پیدایش این پدیده را تغییر معیارهای زیبایی می داند و اذعان می کند: معیارهایی که یک زمانی برای جنس زن زیبایی محسوب می شد امروزه پسران آن معیارهای زیبایی را برای خودشان انتخاب می کنند که علت این اتفاق هم اشتباه در یادگیری از روی مدها و الگوهای نامناسبی است که به افراد داده می شود و همین امر سبب شده شاهد از بین رفتن تفکیک ارزش ها و ادغام معیارهای زیبایی باشیم. ماهواره، رسانه ها، فضای مجازی و حتی گوشی تلفن همراه از عوامل اصلی الگو دادن به افراد و انتقال سبک جدید زندگی در جامعه است. آقاپور نیز برخورد قهری و تنبیهی با این افراد و این پدیده را نادرست ارزیابی می کند و می افزاید: ما در درجه اول باید الگوهای مناسب بدهیم، الگوهایی که از نظر فرهنگ ارزش جامعه خود مناسب هستند.

 1 نظر

زیر بار حرفهای تو

08 مرداد 1392 توسط میرعیسی خانی
امن ترین لحظه ی زندگی ام
- آن لحظه ای که حس می کنم حتماً صدای مرا می شنوی و پاسخ می گویی-
لحظه ای است که بعد از یک شب بیداری
گوشه ی مسجد
بین تمام بنده های خوبت
شرمنده از تمام کارهایی که کرده ام

زیر سایه ی قرآن،
پناه می گیرم
و تو را
به آنچه گفته ای
قسم می دهم.

آن لحظه؛
زانو بغل گرفته زیر قرآن کوچک روی سرم
انگار
چتر بزرگی
به وسعت آسمان
بر سرم سایه انداخته است.

آن لحظه
دلم
به تمام وعده های ریز و درشت زیبا
به تمام وقتهایی که سوگند خورده ای
به تک تک «بسم الله الرحمن الرحیم» ها
گرم گرم
است.
انگار نمی توانم
توبیخ ها و سرزنش ها و دوزخهای تو را
در شب بخشش
زیر بار حرفهای محبت آمیزت
هضم کنم.

آن لحظه
لبخند می زنم
با یاد لطفهایی که در حق بندگانت کرده ای
به سلیمان نبی در نعمت بخشیدن،
به خلیل الله، در سرد کردن آتش،
به موسی عمران، در گذر از سختیها،
به عیسی مسیح، در فرار از مرگ،
به یوسف پیامبر در آزادی از زندان،
به حضرت یعقوب در شنیدن بوی پیراهن دوست،
به محمد (ص)، کوثر!
و به خود می نگرم.
در شبی که آن را نمی فهمم
دست گشوده به درگاه تو
با التماس دعای زیر لب…
و قدر می دانم.

آن لحظه
با دل گرم گرم
با لبخندی که پایان نمی پذیرد،
با باوری که بال می گشاید
می دانم:
تا قرآن
بالای سرم بماند
زیر سایه ی امن تو می مانم…

پ.میعاد

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 32
  • 33
  • 34
  • ...
  • 35
  • ...
  • 36
  • 37
  • 38
  • ...
  • 39
  • ...
  • 40
  • 41
  • 42
  • ...
  • 79
تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

تنها یک دقیقه

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

موضوعات

  • همه
  • عرفانهای نو ظهور
  • ولایت فقیه
  • جنگ نرم
    • رسانه
    • اسباب بازی
    • فضای سایبری
  • معرفی کتاب
  • سبک زندگی
  • مناسبت ها
  • نقد فیلم


دریافت کد همین آهنگ برای وب
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس