تنها یک دقیقه

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

جنگ دائمی اسلام و دشمنانش

الفتنة اکبر من القتل و لایزالون یقاتلونکم حتی یردّوکم عن دینکم إن استطاعوا - بقره / 217

امام خمینی (ره): نکتۀ مهمی که همۀ ما باید به آن توجه کنیم و آن را اصل و اساس سیاست خود با بیگانگان قرار دهیم ، این است که دشمنان ما و جهانخواران تا کی و تا کجا ما را تحمل می کنند و تا چه مرزی استقلال و آزادی ما را قبول دارند. به یقین آنان مرزی جز عدول از همۀ هویت ها و ارزش های معنوی و الهی مان نمی شناسند. به گفتۀ قرآن کریم هرگز دست از مقاتله و ستیز با شما بر نمی دارند مگر اینکه شما را از دین تان برگردانند. ما چه بخواهیم و چه نخواهیم صهیونیست ها و آمریکا و شوروی در تعقیبمان خواهند بود تا هویت دینی و شرافت مکتبی مان را لکه دار نمایند. آری اگر ملت ایران از همۀ اصول و  موازین اسلامی و انقلابی خود عدول کند و خانۀ عزت و اعتبار پیامبر و ائمه معصومین - علیهم السلام- را با دست های خود ویران نماید ، آن وقت ممکن است جهانخواران او را به عنوان یک ملت ضعیف و فقیر و بی فرهنگ به رسمت بشناسند ولی در همان حدی که آنها آقا باشند ما نوکر ، آنها ابر قدرت باشند ما ضعیف ، آنها ولی و قیّم باشند ما جیره خوار و حافظ منافع آنها ، نه یک ایران با هویت ایرانی - اسلامی بلکه ایرانی که شناسنامه اش را آمریکا و شوروی صادر کند ، ایرانی که ارابۀ سیاست آمریکا یا شوروی را بکشد… . - صحیفۀ امام ، ج 21 ، ص 90 و91

بوی کوثر، بوی مادر

16 شهریور 1392 توسط میرعیسی خانی

روزگار نیک و تقدیری نکوتر داشته
هر کسی که در ره عشقت قدم برداشته
تازه در فردای محشر زائرت پی می برد
آب سقاخانه ی تو طعم کوثر داشته
گفت بابایت “فداها” در جلال شأن تو
مثل تعریفی که از زهرا پیمبر داشته
با وجود تو حضور مادر سادات را
لحظه لحظه پیش خود، موسی بن جعفر داشته
ای کریمه! آسمان ها را به نامش کرده ای
هر کسی نذر تو حتی یک کبوتر داشته
از سیاق صحن هایت می شود احساس کرد
صاحب این آستان شوق برادر داشته

روز ما دخترا مبارک

 1 نظر

زندگی پای؛ ترویج ایمان گرایی در هالیوود + تصاویر

16 شهریور 1392 توسط میرعیسی خانی

پیرمرد گفت: دو هزار سال پیش، در سرزمینی دور، مردی را که به رویاها باور داشت، در چاهی انداختند و به بردگی فروختند. بازرگانان ما او را خریدند و به مصر آوردند. همه ما می دانیم کسی که به رویاها باور داشته باشد، از عهده تعبیر آنها نیز برمی آید. (پائولو کوئیلو، کیمیاگر، ترجمه آرش حجازی)نام کسی که پیرمرد درباره او به نیکی یاد می کند، یوسف است. همان یوسفی که یکی از پیامبران الهی بوده و درباره اوصاف زندگی او بسیار شنیده ایم. اما خصوصیت بارز این یوسف چیست؟ باور به رویاها! همین ایمان یوسف به رویاها است که او را قادر به تعبیر آنها و به عبارتی بهره گیری از دنیا ساخته است. این بهره گیری نسبت به انسان های عادی در سطح بالاتری قرار دارد و ممکن است سرنوشت ملتی را با تعبیر رویای گوساله ها و گاوها تغییر دهد. همین ایمان است که شخصی را از سطح انسانی فراتر برده و به مقام روحانی می رساند. (1)


پائولو کوئیلو در کنفرانس داووس 2001 درباره آثارش سخنرانی می کند.

امروزه با گسترش ارتباطات و نقش چشمگیری که هنر در محتوا سازی آن ایفا می کند، ایمان گرایی غلط و دیگر اقسام دوری از دینداری عاقلانه و عاشقانه در حال پیشروی است. امروز باید گفت تمام قدرت انسان غربی در خدمت تبلیغ چنین آموزه هایی در آمده است. هنر (با تمام اقسامش) با کمک فناوری و قدرت تبلیغات، غول بی شاخ و دمی را ساخته که ذهن هر انسانی را تحت تاثیر خود قرار می دهد. صنعت سینما با بهره گیری از قدرت ذهن و تخیل هنرمند و با بهره گیری از پیشرفته ترین فناورهای روز، واقعیتی را به مخاطب القا می کند، که چیزی بیش از اغراض صاحبان این صنعت و گاهی فرماندهان آنها نیست. امروزه صنعت سینما به بهترین شکل ممکن از عهده این کار برآمده و برای ایفای وظیفه خود نسبت به ترویج ایمان گرایی کوشیده است. از بهترین نمونه های این ایمان گرایی، فیلم بسیار زیبایی «زندگی پای» به کارگردانی آنگ لی و محصول سال 2012 کشور آمریکا است.


امروز مردم جهان بیش از پیش تحت تاثیر صنعت سینما و افکار صاحبان آن هستند.

خلاصه فيلم
پای پاتال جوان باهوشی است که به همراه خانواده اش در کشور هندوستان زندگی می کنند. پدر خانواده صاحب یک باغ وحش بزرگ است. مشکلات مالی آنها را مجبور می کند تا با فروش دارایی ها با کشتی به سمت کشور کانادا سفر کنند. آنها تعدادی از حیوانات را نیز با خود همسفر کرده تا شاید بتوانند در کشور کانادا آنها را فروخته و شغلی جدید برای خود مهیا کنند. طوفان، کشتی آنها را غرق کرده و پای تمام خانواده خود را از دست می دهد. او بطور تصادفی با چند حیوان از جمله یک ببر وحشی درون یک قایق قرار می گیرد. آنها تنها بازماندگان کشتی بزرگی هستند که به سوی کانادا در حرکت بود.
در ابتدا حیواناتی که درون قایق با پای بودند (یک گورخر، یک اورانگاتان، یک کفتار و ریچارد که ببری وحشی است) با یکدیگر مبارزه کرده و همدیگر را می کشند. در نهایت پای به همراه ریچارد تنها در قایق می مانند. بعد از آنکه پای یاد می گیرد چگونه می تواند خود را از ریچارد دور نگه داشته و در ضمن از قایق نیز دور نشود، طوفان و شرایط سخت زندگی روی قایق، برای چند روز آنها را اذیت می کند. در نهایت پای و ریچارد ارتباطی مسالمت آمیز با یکدیگر برقرار کرده و با شرایط سخت طوفان ها و گرسنگی کنار می آیند.


ارتباط مسالمت آمیز و تا حدودی دوستانه پای و ریچارد (ببر وحشی)

در ادامه و با گذر از طوفان های سخت و گرسنگی شدید آنها نجات یافته و جسد نیمه جان آنها به ساحل مکزیک می رسد. ریچارد و پای با یکدیگر نجات یافته اند. ریچارد که اکنون بدنی بسیار نحیف دارد، بلافاصله از پای فاصله گرفته و بدون اندکی درنگ وارد اولین ورودی جنگلی می شود که پیش روی آنها است. پای نیز توسط مردم نجات می یابد.
در بیمارستان ماموران بیمه از چگونگی اتفاقات رخ داده از پای می پرسند. هنگامی که پای متوجه می شود که آنها داستان ریچارد و ارتباط مسالمت آمیز و معجزه گون آنها را متوجه نمی شوند، داستانی معمولی و خیالی ساخته و تحویل آنها می دهد. ماموران نیز که چنین داستانی را منطقی تر تلقی می کنند، این روایت را پذیرفته و در مدارک خود ثبت می کنند.
اکنون پس از چندین سال که پای در کنار همسر و چند فرزندش زندگی می کند، نویسنده ای برای نوشتن زندگی او آمده است. پای در طول فیلم داستان زندگی عجیبش را برای نویسنده تعریف می کند. در نهایت از او می خواهد تا خودش تصمیم بگیرد که کدام یک را می پسندد؟ داستانی که او با ریچارد و طوفان های دریا داشته یا داستانی را که مورد پسند ماموران بیمه قرار گرفته است. نویسنده می پذیرد که باید بدون دلیل داستان ریچارد را پذیرفته و به آن ایمان بیاورد.


ریچارد پس از نجات بدون تامل وارد اولین ورودی جنگل می شود.

صفحات: 1· 2

 1 نظر

وقتی هنرمندان وطنی(!) کوکاکولا را به تمدن ایرانی گره می‌زنند

15 شهریور 1392 توسط میرعیسی خانی

نمی دانم برای شما هم اتفاق افتاده یا نه. ما که هر وقت در یک جمعی خواستیم اشاره ای کوچک به فرهنگ و تمدن کشورمان بکنیم، بلافاصله شبه روشنفکرهای دو آتیشه از هر طرف روی سرمان ریختند و با صورت برافروخته از تمدن چند هزار ساله ایران و هنر کهن آریایی حرف زدند. تمدنی که آخرش نفهمیدیم هفت هزار ساله است، ده هزار ساله است یا دوازده هزار ساله. نشانه های تمدن مورد نظر اینها هم همیشه حقوق برابر و آزادی بیان و بیمه زنان و بیمه شخص ثالث و گرین کارت و ویزای آمریکایی برای پارسی زبانان آن موقع است!
حالا با سندیتش کاری نداریم همین که دلشان به فرهنگ آن موقع خوش است، از آن الگو  می‌گیرند و فرزاندنشان را بر اساس گفتار و کردار و پندار نیک تربیت می کنند بد نیست. این باعث می شود فرهنگ جامعه خیلی ارتقا پیدا کند. اینهایی هم که در خیابان می بینید تف می  کنند و فحش می‌دهند و آشغال می ریزند و در مترو به روی کول بقیه سوار می شوند هم احتمالا توریست‌های جزیره بورا بورا هستند که ما دعا می کنیم ان‌شاءالله همین روزها ایران دل‌شان را بزند و زودتر برگردند به ولایت خودشان.خیلی چیزها هستند که با فرهنگ کهن ما پیوند خورده و حتی اروپایی ها آن را از ما یاد گرفته اند. مثل فرهنگ رانندگی یا احترام به سالمندان و رعایت حقوق بچه ها. امروز خیلی اتفاقی متوجه شدم که وقتی صحبت تمدن می شود باید یاد “کوکاکولا” هم بیفتم. اصلا پیوندی که این محصول کاملاً وطنی! با تمدن و فرهنگ ما دارد طوری است که اگر بخواهیم آن را جدا کنیم، کلا تمدن‌مان تکه‌تکه می‌شود و فوقش تاریخ‌مان می‌رسد به یکی دو سال قبل از انقلاب و مجبور می‌شویم تقویم را این طوری بنویسیم: 0034/06/13




باورش برای خود من هم سخت بود تا اینکه متوجه شدم از ابتدای شهریور در یک گالری در تهران یک نمایشگاه نقاشی با عنوان “کوکا مشدی” برگزار شده که در آن چند هنرمند با ذوق و مستعد، نقاشی‌های قشنگ قشنگی را در رثای کوکاکولا! در معرض دید عموم گذاشته‌اند.

این ویژه برنامه که از 13 روز قبل برپا بوده ولی فقط دویچه‌وله فارسی از آن خبر داشته، پر بود از آثار فاخر و هنرمندانه که “کوکاکولیزه” شده بودند.
در مقدمه این نمایشگاه خیلی کوتاه آمده است که: «گرچه برند کوکاکولا دنیا را و در یک وسعت کوچکتر، ایران را به تسخیر خود در آورده است، اما کوکای مشهدی به مثابه فوران این نوشیدنی خنک و خوشمزه، که بر روی سماوری داغ قرار دارد، سرشار از تناقضات است! گرچه قرار نیست در این مجموعه به مشهد به عنوان یک جغرافیای مشخص نگریسته شود.»
بد نیست نگاهی به چند اثر زیبا و هنرمندانه در این نمایشگاه داشته باشیم:تابلویی که مشاهده می کنید نشان می دهد رستم زور بازویش را از اسید و گاز کوکاکولا دریافت می کرده و این همه قدرت و ابهت را الکی به دست نیاورده بود.

طراح اثر هم که طالب فیض بوده یک شیشه کوکاکولا به دست گرفته تا نشان بدهد در دل هر افسانه باستانی واقعیتی نهان وجود دارد که ما قدرش ندانستیم.

گرداننده گالری کوکا مشدی درباره مهم‌ترین ویژگی آثار به نمایش در آمده در نمایشگاه می‌گوید: رد کردن کوکاکولا از فیلتر فضای ایرانی مهم‌ترین ویژگی کارهای ماست! هر هنرمند از زاویه دید خود این کار را انجام داده، وارد کردن کوکاکولا به مسائل سیاسی، شاهنامه، نقاشی‌های دوران قاجار و… نگاه ایرانی به یک محصول غربی که وارد کشور ما شده شاخصه این مجموعه است!

نظر من را اگر بخواهید فکر می‌کنم این جوانان واقعاًً کار جالبی کرده‌اند. به هر حال شیشه نوشابه امتحان خودش را در رد شدن از فیلترهای صعب‌العبور پس داده و امروز می‌بینم که کوکاکولا به عمق شخصیتی چون رستم رسوخ کرده است.
پیوند خوردن این نوشابه با جامعه کوچکی به نام خانواده و سنت‌های ایرانی هم در نوع خود جالب توجه است. مثلا این بانوی ایرانی که ملاحظه می فرمایید خانم مشهدی‌زاده نام دارند که از لباس تنشان کاملا مشخص است که در ایران و البته پایتخت مذهبی ایران زندگی می‌کنند.
در این تصویر که نام اصلی آن “خانم مشهدی‌زاده کرم می‌ریزد” است، کوکاکولا را در نقش قوری چایی می‌بینیم که دارد دم می‌کشد روی سماور. البته من دقیقا نفهمیدم خانم مشهدی‌زاده چه کرمی دارد می‌ریزد یا هر چه فکر می کنم یادم نمی آید که خود ما قبلا کوکا روی سماور گذاشته باشیم. ولی به هر حال هنرمندند دیگر دروغ که نمی‌گویند.

***سخن آخر
نفهمیدم کی و کجا درست و حسابی به خدمت همه رسالت‌های فرهنگی‌مان رسیدیم و همه چیز را سامان دادیم که امروز بخواهیم از منظری اینچنینی و به تعبیر صاحبان این آثار از زاویه‌ای تازه به آن نگاه کنیم. نفهمیدم هنرمندان ما چه زمانی از سینما و تئاتر و ادبیات و هزار یک ضعف و کاستی آن فارغ شدند که امروز فقط مانده بود قبای ذوق و استعدادشان را به تن کوکاکولا بپوشانند.
به هر حال من نامش را بی‌نوا می‌گذارم. “هنر” را می گویم.  هنری که اگر یک کارخانه‌دار گردن‌کلفت دلش بخواهد می‌تواند با پرداخت بخش کوچکی از دارایی‌هایش یک شیشه نوشابه را به هر آنچه یک ملت دارد ربط بدهد و کسی چه می‌داند شاید 100 سال دیگر آیندگان ما با دیدن این تابلوها فکر کنند احمدشاه قاجار هم نوشابه  می‌خورده یا مثلا کوکاکولا اسپانسر فردوسی بود تا شاهنامه اش را به سرانجام برساند..

 1 نظر

ظریف و دختر پلوسی در توییتر+ عکس

15 شهریور 1392 توسط میرعیسی خانی

محمد جواد ظریف در این توییت عید ” روش هشانا” سال نو میلادی عبری را تبریک گفته است.

در واکنش به این توییت، دختر نانسی پلوسی، رئیس سابق مجلس نمایندگان ایالات متحده آمریکا در پاسخ به تبریک وزیر خارجه کشورمان نوشت: «متشکرم، سال جدید اگر با پایان انکار هلوکاست از سوی ایران همراه بود شیرین تر می‌شد.»
ظریف نیز در پاسخ نوشت: «ایران هیچ گاه هلوکاست را انکار نکرده است، فردی که هلوکاست را انکار کرد، رفت. سال جدید مبارک».

رد و بدل شدن نظرات درباره هلوکاست و انکار آن میان وزیر خارجه ایران و دختر نانسی پلوسی به طور گسترده مورد توجه کاربران اینترنت قرار گرفته و منتشر شد.


 نظر دهید »

ترويج و همگانی‌کردن نماز، وظيفه است

14 شهریور 1392 توسط میرعیسی خانی

به نقل از پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری، متن پیام رهبر انقلاب که صبح امروز (چهارشنبه) در اجلاس سراسری نماز از سوی حجت الاسلام و المسلمین میرعمادی نماینده ولی فقیه در استان لرستان قرائت شد، به این شرح است:


بسم الله الرحمن الرحیم

قرآن کریم در توصیف قدرتمندان ِ مؤمن و در صدر وظایف آنان اقامه‌ی نماز را نام برده است: الذینَ إن مَکَنّاهُم فِي الأرضِ أقَامُوا الصَلوة…
این وظیفه، در عمل شخصی، کیفیت‌بخشیدن به نماز است، و در تلاش اجتماعی، ترویج نماز و همگانی‌کردن آن.
کیفیت یافتن نماز بدین معنی است که نماز، با حال و حضور ادا شود؛ نمازگزار به نماز با چشمِ “میعاد ملاقات با خدا” بنگرد و در آن، با خدای خود سخن بگوید و خود را در حضور او ببیند؛ نماز را تا میتواند در مسجد و تا میتواند به جماعت بگزارد.
و ترویج نماز، هر حرکت و تلاشی است که در راه همگانی‌کردن آن، و تبیین اهمیت آن، و آسان‌کردن دسترسی به آن، بتوان صورت داد.
صاحبان اندیشه و بیان، با گفتن و نوشتن؛ دارندگان رسانه‌ها و منبرها با پرداخت جذّاب و هنری؛ مسؤولان دستگاهها هر یک متناسب با کارکرد آن دستگاه، میتوانند این وظیفه‌ی بزرگ را ادا کنند.
کمبود مسجد در شهر و شهرک و روستا؛ نبود جایگاه نماز در مراکز اجتماعات همچون ورزشگاه و بوستان و ایستگاه و مانند آن؛ مراعات‌نشدن وقت نماز در وسائل مسافرتهای دور دست؛ نپرداختن شایسته به نماز در کتابهای درسی؛ نپرداختن به پاکیزگی و بهداشت در مساجد؛ نپرداختن امام جماعت به تماس و رابطه با مأمومین؛ و هر کمبود دیگری از این قبیل‌ ها، نقاط ضعفی است که باید همتهای بلند بر زدودن آن برانگیخته شود و نشانه‌ی ایمان صاحبان تمکّن یعنی اقامه‌ی نماز، در جامعه‌ی اسلامی ما روز بروز نمایان‌تر گردد. إن‌شاء الله

والسلام علیکم و رحمة الله

سیّد علی خامنه‌ای

11/ شهریور /

 نظر دهید »

خواستی تا همبازی کودکان حسین(ع) شوی

14 شهریور 1392 توسط میرعیسی خانی

تیغ سلفی، حنجره تو را می شکافد..
و گلوی تو آسمان را
از دور، قافله را دیده بودی و خواستی تا همبازی کودکان حسین(ع) شوی…
خواستی تا رأس کوچکت بر نیزه باشد و از روی نیزه، امیر قافله را نظاره کنی…
آری، دنیا به این بزرگی، برای رأس کوچک تو، جایی ندارد!
شیعه را تا به بلای کربلا نیازمایند، از دنیا نخواهند برد؛ حالا “حطله دیرالزور” کربلایی است که تشنه خون توست و تیغ اشقیای تکفیری، تشنه گلوی تو، و گلوی تو از هر دو تشنه‌تر…
پدرت سید ابراهیم، سال‌هاست که گرد غربت از حنجر کودکان خود می‌تکاند تا طفل ارادت خود را به پیشگاه کودکان حسین(ع) قربانی کند.



و حالا تو …
ای کودک ابراهیم! چشم‌هایت را ببند و سرت را بالا بگیر، تا گلوی نازک تو، آسان‌تر بریده شود.
و زینب(س) را نیز به تماشا بیاور…
چشمانت را که روی هم گذاشتی، رازهای گلویت بریده بریده افشا شد و خنجرهای شام، جسم کوچکت را تشییع کردند.
و پس از تو، پیکر پدر و برادر و مادرت نیز چاک چاک شد…
و چشمان معصوم تو، شاهد بود!



آن سید عزیز (سید حسن نصرالله)، عکس‌هایت را که دید، تا صبح به رثای تو سوخت و اشک ریخت.
از آن روز که شام، بوی حرمله گرفت.. 
شمشیر شامیان، به تار صوتی تو زخمه می‌زند،  
مگر نه آنکه حنجره تو، مأذنه‌ای است که بر ولایت علی(ع) شهادت داده بر روی نیزه‌های شام…
غربت آل علی(ع)، بلندترین فریاد گلوی توست. “حلقوم‌ها را می‌توان برید، اما فریادها را هرگز، فریادی که از گلوی بریده می‌آید، جاودانه خواهد ماند.”
ای دختر علی(س)، ببین که چگونه خنجر اشقیای شام، در گلوی شیعه به اعتکاف نشسته!
آری! هنوز برای تو زنده می‌شود، تمام زخم‌های آن شهر هلهله…
زخم‌های کوچه‌های بی‌حسین(ع)…
ای دختر علی(س)!
هنوز فریاد “صلی علیک ملیکُ السماء” سر می‌دهی؟

***

تصویر بالا، مربوط به کودک «حجت‌الاسلام سید ابراهیم السید» است که تکفیری‌های وهابي، در حمله به روستای حطله در دیرالزور، سر او و اعضای خانواده‌اش را بریدند و سپس اجساد شهدا را تکه‌تکه کردند و مساجد و حسینیه‌های روستا را نیز به آتش کشیدند و تعدادی از زنان شيعه را نیز ربودند.

 1 نظر

شیطان گریه می‌کند تا شما به خدا نرسید

13 شهریور 1392 توسط میرعیسی خانی

“قرن‌ها پیش پادشاه دیوهای جهنم تصمیم به حمله به دنیای انسان‌ها گرفت و حرص و طمع او برای حکومت به انسان‌ها باعث نابودی خودش شد زیرا یک شوالیه از لشکر اهریمنان علیه خودش شورش کرد و توانست او را در چاهی محبوس کند این شوالیه سیاه اسپاردا نام داشت.”
اسپاردا پدر دو دانته و ویرژیل است که هر دو نیمه اهریمن هستند. دانته به انسان‌ها کمک می‌کند اما برادرش تنها به دنبال جاه و مقام و سلطه بر جهان است. پس از مرگ ویرژیل به دست دانته خباثت او به برادر درست کارش منتقل شده و …”
جملات بالا بخشی از داستان یک بازی رایانه ای پرطرفدار به نام “شیطان نیز گریه می کند” بوده که از سال 2001 تا امروز در پنج نسخه و هر بار با ماجراهایی متفاوت در اختیار مردم سراسر جهان قرار گرفته و اتفاقا حسابی هم برای شرکت های سازنده سود به همراه داشته است.


این بازی تخیلی که امسال پنجمین نسخه از آن به بازار آمد، پر است از شخصیت های عجیب و غریب و ماورایی که در طول بازی به جنگ با انسان ها می آیند و شما وظیفه دارید با سلاح های پیشرفته آنها را از بین ببرسید.

داستان بازی “شیطان هم گریه می کند"  از چه کتابی الهام گرفته است؟

در سال 1307 میلادی دانته آلیگیری شاعر ایتالیایی شروع به نوشتن منظومه ای با عنوان “کمدی الهی دانته” کرد که وی در سروده خیالی خود از جهنم و برزخ و بهشت عبور می‌کند و نهایتا به دیدار حق تعالی می‌رود در طول این سفر راهنمای او در دوزخ و برزخ “ورژیلیوس” شاعریست که چند قرن قبل از دانته زندگی می کرده و دانته سخت مرید وی بود و تاثیر اثر معروف این شاعر ((انئیس)) در تمام کمدی الهی دیده می‌شود. در بهشت نیز راهنمای او “بئاتریس” زن رویاهای اوست. این کتاب پس از چند سال از اولین چاپ خود به عنوان کتابی کلاسیک شناخته شد و اکثر ادبا و فضلا به تحقیق و بررسی درباره متون آن پرداختند.

خود دانته ابتدا این کتاب را تنها کمدی نامیده بود ولی لقب الهی بعد ها به این کتاب تعلق گرفت. این کتاب از این رو کمدی نامیده میشود که در تراژدی ابتدای داستان خوش و پایانش غمناک می‌باشد ولی کمدی ابتدا موضوعی تاریک دارد ولی در انتها به پایانی خوش ختم میشود. محتوای کمدی الهی سراسر تمثیل و اشاره و نماد است به همین دلیل است که تا به امروز هزاران کتاب در تفسیر هر بیت و مصرع ان نوشته شده است.


دوزخ در کمدی الهی

قسمت اول این سفر در زیر زمین و در ظلمات طی میشود , این قسمتی از سفر است که مربوط به دوزخ میشود زیرا دوزخ دانته از زیر قشر زمین آغاز میشود و تا هسته زمین که در آنجا شیطان اقامت دارد ادامه می یابد , آنچه با ماهیت دوزخ دانته سرشته شده است و در واقع تار و پود آنرا ساخته است ناامیدی ابدی از درگاه رحمت الهی است , هر قدر گناه سنگین تر باشد صاحب ان پائین تر می افتد تا جایی که نوبت به یهودا میرسد که از فرط سنگینی گناه در کام شیطان قرار گرفته است.




قانون کلی تاوان , قانون اصلی دوزخ دانته است و محکومین بر همین اساس مجازات میشوند. سخت ترین نوع عذاب در طبقه ی نهم دوزخ روی میدهد که سرمای ابدی و ظلمات مطلق آنرا فراگرفته است که نمادی از انکار کامل عواطف انسانی و محبت و عشق است.
طبقه بندی گناهان در دوزخ دانته طبق نظر فلسفی ارسطو صورت می پذیرد که گناهان را به ((گناهان افراط کاری)) و ((گناهان بذخواهی))تقسیم میکند . گناهان قسمت اول دوزخ(دوزخ علیا) گناهانی هستند که اگر جنبه اعتدال در انها رعایت شود فی نفسه گناه نیستند ولی همین که از حد تجاوز کنند و به صورت عادت زندگی در بیایند جرم محسوب میشوند مثل: غریزه جنسی, شکم پرستی , خست , اسراف , خشم و غضب . گناهان قسمت دوم(دوزخ سفلی) آنهایی هستند که به قصد اضرار صورت می‌گیرند و به دو دسته گناهان ناشی از زورگویی و تعدی و گناهان ناشی از مکر و حیله تقسیم شده اند. طبقه نهم, یعنی طبقه ی ظلمات و سرمای مطلق خاص بدترین دوزخیان یعنی خیانت کاران است. 
دانته مظهر نوع بشر که در شاهراه زندگی درحال حرکت است و ناگهان خود را در جنگلی تاریک و موحش میبیند (ظلمت خطا و گناهکاری) ,احساس میکند که بی انکه خود بداند از جاده دور افتاده و راه را گم کرده است . اما انجا که ناامید از رستگاری میشود امداد غیبی به کمکش می اید و این نجات به صورت پیر و مرشدی است که باید راهنمای ره گمشدگان باشد و در اینجا ورژیل است که به کمک او می اید . ورژیل در دوزخ نماد عقل و منطق بشری است که از الایش هوی و هوس ها پاک شده است . سپس عقل بشری دست این گناهکار را میگیرد و او را نخست از وادی گناه و ظلمت (دوزخ) و سپس از منزل توبه و پشیمانی (برزخ)میگذراند و عاقبت او را به سر منزل سعادت این جهانی(بهشت زمینی ) میرساند و او را به دست راهنمایی  شایسته تر یعنی بئاتریس ( مظهر عشق و صفای الهی ) میسپارد تا وی را از بهشت زمینی به بهشت اسمانی ببرد که مظهر تجرد و صفای مطلق است . در طرح دوزخ دانته بیش از هر چیزی از میتولوژی یونان و روم قدیم الهام گفته شده است حتی قهرمانان این دوزخ نیز غالبا قهرمانان دوزخ یونانی هستند که تا حدودی تغییر شکل و ماهیت داده اند

صفحات: 1· 2

 1 نظر

آن طرف خط فریاد می‌زدند لبیک یا یزید، لبیک یا معاویه

13 شهریور 1392 توسط میرعیسی خانی

چند روزی است که از شهادت هادی باغبانی مستند ساز ایرانی در سوریه می‌گذرد. او که توسط سلفی‌ها در نزدیکی دمشق به شهادت رسیده است. دختر کوچکی دارد که چشم انتظار آمدن بابا به خانه است. این یادداشت توسط یکی از همراهان شهید باغبانی نوشته شده است که از نظر مخاطبین می‌گذرد.

***

همان روز اول که آمدن هادی با ما قطعی شد، آمد که وسایل را تحویل بگیرد. وسواس داشت که زودتر به زیر و بم هندی‌کم جدید آشنا شود. فردایش آمد پرسید:«سید وقت داری»؟ مقابلم که نشست گفت:«سفارشی چیزی داری»؟ گفتم:«کفش خوب بردار و زنده برگرد». اینطور بود که برای اولین بار با هم همکلام شدیم.

دو روز از رسیدنمان به سوریه نگذشته بود که با هم رفتیم حلب. سر نترسی داشت ولی بی ترسی اش از حماقت نبود. از اطمینان بود. انگار تکلیفش را می دانست. همین بود که هر شب که برمی گشتیم هتل، با اشتیاق تصویرهای آن روزش را نشانم می داد و به بحثم می کشید سر قاب و زاویه و موضوع. مثل شکارچی ها چشم هایش برق می زد وقتی از سوژه هایی که گرفته بود حرف می زد، و اگر سوژه ای از دستش در رفته بود به وضوح کلافه می‌شد.

یک هفته شده نشده، پلانی نشانم داد از دخترک سرایدار مدرسه ای، که سر کارش مانده بود و مدرسه خالی را جارو می زد. دخترک سرش را از پنجره درآورده بود و برای دوربین هادی شکلک در می آورد. پلان که تمام شد دیدم چشمش نم دارد. گفت:«سید کار و اینا سر جاش، دلم واسه دخترم تنگ شده». برایم گفت که رضوانه اش سه ساله است و خیلی بابایی است و …

هادی دو تفاوت عمده با بقیه مستندسازهایی که آمدند سوریه داشت. اول اینکه خیلی زود دلش برای خانه تنگ شد، و دوم اینکه تا کارش تمام نمی شد در لوکیشن می ماند. رفته بودیم از مقاومت مردم سوریه در برابر یکی از عجیب ترین جنگ های تاریخ فیلم بسازیم. هادی بیشتر موضوع کارش نیروهای دفاع وطنی بودند که هسته های مقاومت تشکیل داده بودند و از محله ها و شهرهای خود در مقابل تکفیری ها دفاع می کردند. از زندگی، خانواده، کار، آموزش نظامی، تجهیز و نهایتا عملیات این نیروها تصویر می گرفت. مستند “دسته ایمان، از گردان کمیل” سید مرتضی آوینی را مدام مرور می کرد و دنبال بهینه کردن مدل آن برای جنگ سوریه بود. ایده اش این بود که هر کدام این بچه های سوری، روایتی منحصر به فرد از یکی از نقاط عطف تاریخ بشر هستند.

یادم هست در بازگشت از حلب، یک شب که در لاذقیه منتظر هواپیما ماندیم و بعد از دو هفته خاک و پشه و تیر و ترکش، ساحل مدیترانه خیلی به جانمان نشسته بود، آهی کشید و گفت:«سید خوبه ها، ولی کاش می شد با خانوم بچه ها میومدیم».

سفر بعدی که معلوم شد من راهی نیستم، زنگ زد و گفت:«میومدی حالا، بی تو صفا نداره ها»، و من گفتم که نمی شود و کار دارم و باید خانه پیدا کنم و اسباب بکشم و … سفارش دادم که برایم فلان چیز را از فلان جا بخرد و به راننده همیشگی‌مان سلام برساند و به آشپز خوش دست فلان هتل سلام برساند و سالم برود و سالم برگردد.

خبر شهادتش را که شنیدم فقط پرسیدم کجا؟ راوی گفت ریف دمشق. و من ذهنم رفت به ریف دمشق، کوچه هایی که با هم دویده بودیم، کفش خاکستری اش که روز اولِ بدو بدو زبان باز کرده بود، و کت و شلواری که آورده بود مخصوص اینکه اگر خواستیم برویم زیارت عمه بزرگ بپوشد و شیک باشد.

می گویند مهم است به دست چه کسی کشته می شوی. اصلا درست و غلط بودن راهت را نشان می دهد انگار. رضوانه هادی اگر از من چون و چرای رفتن بابایش را بپرسد، به او خواهم گفت که من و بابا شنیدیم که آن طرف خط، بعد از اذان صبح فریاد می زدند لبیک یا یزید، لبیک یا معاویه…

 1 نظر
  • 1
  • ...
  • 9
  • 10
  • 11
  • ...
  • 12
  • ...
  • 13
  • 14
  • 15
  • ...
  • 16
  • ...
  • 17
  • 18
  • 19
  • ...
  • 79
تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

تنها یک دقیقه

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

موضوعات

  • همه
  • عرفانهای نو ظهور
  • ولایت فقیه
  • جنگ نرم
    • رسانه
    • اسباب بازی
    • فضای سایبری
  • معرفی کتاب
  • سبک زندگی
  • مناسبت ها
  • نقد فیلم


دریافت کد همین آهنگ برای وب
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس