تنها یک دقیقه

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

جنگ دائمی اسلام و دشمنانش

الفتنة اکبر من القتل و لایزالون یقاتلونکم حتی یردّوکم عن دینکم إن استطاعوا - بقره / 217

امام خمینی (ره): نکتۀ مهمی که همۀ ما باید به آن توجه کنیم و آن را اصل و اساس سیاست خود با بیگانگان قرار دهیم ، این است که دشمنان ما و جهانخواران تا کی و تا کجا ما را تحمل می کنند و تا چه مرزی استقلال و آزادی ما را قبول دارند. به یقین آنان مرزی جز عدول از همۀ هویت ها و ارزش های معنوی و الهی مان نمی شناسند. به گفتۀ قرآن کریم هرگز دست از مقاتله و ستیز با شما بر نمی دارند مگر اینکه شما را از دین تان برگردانند. ما چه بخواهیم و چه نخواهیم صهیونیست ها و آمریکا و شوروی در تعقیبمان خواهند بود تا هویت دینی و شرافت مکتبی مان را لکه دار نمایند. آری اگر ملت ایران از همۀ اصول و  موازین اسلامی و انقلابی خود عدول کند و خانۀ عزت و اعتبار پیامبر و ائمه معصومین - علیهم السلام- را با دست های خود ویران نماید ، آن وقت ممکن است جهانخواران او را به عنوان یک ملت ضعیف و فقیر و بی فرهنگ به رسمت بشناسند ولی در همان حدی که آنها آقا باشند ما نوکر ، آنها ابر قدرت باشند ما ضعیف ، آنها ولی و قیّم باشند ما جیره خوار و حافظ منافع آنها ، نه یک ایران با هویت ایرانی - اسلامی بلکه ایرانی که شناسنامه اش را آمریکا و شوروی صادر کند ، ایرانی که ارابۀ سیاست آمریکا یا شوروی را بکشد… . - صحیفۀ امام ، ج 21 ، ص 90 و91

رابطه سبک زندگی و ناباروری

12 تیر 1392 توسط میرعیسی خانی

در برخی از سایت‌ها نتایج تحقیقی بیان شده که می‌تواند نقطه امیدی برای زوج‌های نابارور محسوب شود: میزان ناباروری ناشی از اختلالات تخمدانی در زنانی که حداقل پنج اصل را در تغذیه سالم و سبک زندگی صحیح رعایت می‌کنند تا هشتاد درصد کمتر از زنانی است که به هیچ کدام از اصول تغذیه‌ای و سبک زندگی سالم پایبند نیستند.
در این تحقیق مشخص شد زنانی که بالاترین امتیاز را از نظر باروری کسب کرده‌اند این اصول را رعایت می‌کنند: قند و اسید چرب ترانس کمتری مصرف می‌کنند، مصرف پروتئین گیاهی در آنها بیشتر از حیوانی است، مصرف فیبر و آهن در آنها بیشتر است، تمام گروه ویتامین‌ها را دریافت می‌کنند، شاخص توده بدنی آنها کمتر است(چاق نیستند) و لبنیات پرچرب مصرف نمی‌کنند.
نکته جالب اینکه به ازای رعایت هر یک نکته از سبک زندگی صحیح و تغذیه درست احتمال بارداری بیشتر شده و اگر حداقل پنج مورد از این اصول رعایت شود میزان ناباروری تا شش برابر کم می‌شود.

اما اصول اولیه داشتن سبک زندگی صحیح چیست؟
  تغذیه مناسب
  حتما صبحانه میل کنید چون بررسی‌ها نشان می‌دهد در این صورت در طول روز مصرف چربی و کلسترول کمتر و مصرف سبزی‌ها و املاح بیشتر می‌شود. درضمن با کاهش ولع در طول روز تا ناهار حجم غذای مصرفی کمتر شده و چاقی رخ نمی‌دهد. به رژیم غذایی خود اسیدهای چرب امگا 3 و ماهی را اضا فه کنید. این اسیدهای چرب علاوه بر ماهی‌ها در گردو، سویا، کتان و کانولا هم وجود دارد. با کلسترول، قند و شیرینی‌ها هرچه قهر باشید بهتر است. سبزی‌ها و میوه‌ها، 11 وعده در روز، آب کافی، لبنیات و چای توصیه می‌شود.

خواب کافی
  خواب برای سلامت جسم و روح ضروری است. بی‌خوابی بر سلامت جسم، ترشح هورمون‌ها، قدرت یادگیری، حافظه و منطق اثر مخرب داشته و سیستم عاطفی و هیجانی را به هم می‌زند.

افزایش ارتباطات اجتماعی و کاهش استرس
  روابط اجتماعی صحیح باعث سلامت جسم و روح می‌شود. چون اطلاعات شما از نظر علمی ‌بیشتر شده همیشه افرادی دارید که از شما حمایت کنند و در بیماری و نگرانی‌ها کمک باشند و اینکه دیگران را دوست داشته و بدانید آنها هم شما را دوست دارند، از اضطراب و افسردگی شما در شرایط مختلف کم می‌کند. برای کاهش استرس باید علاوه بر یادگیری روش‌های کنترل استرس طرز فکرتان را نسبت به زندگی عوض کنید. انتخاب سرگرمی‌ سالم فراموش نشود.

راز هشتم آرامش

ورزش منظم

ورزش منظم باعث کاهش وزن، حفظ سلامت عضلات ماهیچه و استخوان‌ها، کاهش خطر دیابت و افزایش فشارخون، بهبود سلامت روان و کاهش خطر مرگ ناشی از حمله قلبی و مغزی می‌شود. درضمن کاهش ابتلا به بعضی سرطان‌ها، بهبود قوه تفکر و خلق، کنترل استرس و افزایش انرژی را هم باید اضافه کرد. پیاده‌روی روزانه فراموش نشود. از مصرف دخانیات جدا دوری کنید.

برنامه‌ریزی دقیق
  برای اینکه عادات سالم در زندگی‌تان وارد شود باید برنامه‌ریزی کرده و همه اعضای خانواده به آن پایبند باشند. این کار و به ویژه حذف عادات غلط زمان می‌برد اما شدنی است. رعایت تمام این اصول تصادفی اتفاق نمی‌افتد و باید برای رسیدن به آنها تلاش کرد. مطمئن باشید زندگی ارزش این همه تلاش را دارد.
منبع:http://www.salamat.com

 نظر دهید »

استقبال شدید از کتب شیعی و گرایش به مذهب تشیع در مصر پس از شهادت شیخ حسن شحاتة

12 تیر 1392 توسط میرعیسی خانی

به نقل از شیعه نیوز  کتابفروشی های مصر پس از شهادت حسن شحاته شاهد استقبال شدید مردم در خرید کتابهای شیعی در این کشور بودند.
“محمد سید صبحی” مدیر وصاحب کتابفروشی “مصر الجدیده” در سخنانی گفت: پس از جنایتی که گروه های تکفیری وهابی در حق شحاته مرتکب شدند، قشر تحصیلکرده و اساتید و دانشجویان الازهر و دیگران اقدام به خرید کتاب در مورد شیعه و مخصوصا شیعه ی جعفری نموده اند تا از طریق این کتاب ها در مورد مذهب حقه ی تشیع بیشتر بدانند.
صبحی در ادامه افزود: تمام کتاب هایی که دراین مورد داشته ام را فروخته ام و در حال حاضر ده ها سفارش از عناوین کتاب های مختلف در این مورد دارم که از بیروت برای مشتریان خود سفارش داده ام، من پیش بینی می کنم که پس از رخ دادن این جنایت در حق شیعه، این مذهب روز به روز در مصر گسترش یابد.
“سید مختار شربینی” صاحب کتابفروشی” المعادی الجدیده” در خیابان نصر میگوید: تا کنون این چنین ازدحامی را برای خرید کتابی با موضوع خاص ندیده بودم، همه ی مردم از زن ومرد برای خرید کتب شیعی هجوم آورده اند.وی لیستی از سفارش مشتریان خود آماده نموده تا با سفر به عراق آنها را تهیه کند.
مصطفی ثروت مدیر کتابفروشی “السیده” در منطقه ی زینبیه نیز عنوان نمود: تمام دانشجویان و اساتید الازهر به همراه روزنامه نگاران و روشنفکران برای خرید کتاب های شیعی به کتابفروشی مراجعه نمودند به نحوی که در مدت کمی تمام آنها فروخته شد.
وی افزود: به شهادت رساندن عالم شیعه"حسن شحاته” و به زمین کشیدن او توسط سلفی ها و  هم پیمانان اخوان المسلمین، روشنفکران مصری را بر آن داشته تا در مورد مواضع افراطی این احزاب در مورد شیعه بیشتر بیندیشند؛ من پیش بینی می کنم که بعد از شهادت “شیخ شحاته” جمع کثیری از مصریان شیعه شوند و و در حال حاضر برای آنها ثابت شده که شیعیان منسوب به نوه ی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، امام جعفر صادق (علیه السلام) می باشند؛ 90 درصد ملت مصر عاشق امام حسین علیه السلام هستند و از قاتلان او بیزار.
“حسین” صاحب یک کتابفروشی در محله ی “الحسین” نیز در اظهاراتی عنوان نمود: من در سال 1999 شیعه شدم زیرا پس از تحقیقات مشاهده نمودم که تشیع مذهب حق است و این مذهبی است که به راستی بر سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) است.

 1 نظر

آشنایی با فرقه آمیش

12 تیر 1392 توسط میرعیسی خانی

 آشنایی با فرقه آمیش

پایه گذار مکتب یا فرقه آمیش، شخصی به نام ژاکوب آمان (۱۷۲۰-۱۶۴۴) بوده است که نام این فرقه هم از نام این شخص گرفته شده. این فرقه در واقع در ادامه و نوعی نگرش اصلاحی به فرقه Mennonite (مخالفان غسل تعمید) بوجود آمد. پیروان اولیه آن در سوئیس و کناره جنوبی رود راین ساکن شدند. این افراد از اوایل قرن ۱۸ میلادی شروع به مهاجرت به ایالات متحده کردند و بیشترشان در پنسلوانیا اسکان گرفتند.

آمیش‌ها اگرچه همه می‌توانند به انگلیسی صحبت کنند، اما بین خود از یک گویش خاص هلندی (داچ) به نام هلندی پنسیلوانیایی (Pennsylvania Dutch) استفاده می‌کنند. روزهای مقدس دیگر مسیحیان را جشن میگیرند باضافه اینکه روز ۱۱ اکتبر روزه می‌گیرند. یک هفته در میان، یکشنبه‌ها مراسم مذهبی دارند و در یکشنبه‌های بین دو هفته به دیدار یکدیگر می‌روند و در خانه‌های هم به انجیل خوانی و سرودهای مذهبی می‌پردازند. به عنوان یک قانون، محل تجمع یا کلیسا نمی‌سازند و به جای آن در خانه‌های اعضا برای انجام امور مذهبی گرد هم می‌آیند. این به عنوان سمبلی از توصیه به صرفه‌جویی در آیین آنهاست و تأکید بر اینکه کلیسای واقعی خود مردم هستند نه ساختمان‌ها.

ازدواج خارج از کیش آمیش مجاز نیست. زوج‌هایی که قصد ازدواج دارند، در اواخر اکتبر قصد ازدواج خود را اعلام می‌کنند و ازدواج در یکی از خانه‌هایشان در طول نوامبر یا اوایل دسامبر (در یک پنجشنبه) انجام می‌گیرد.
مراسم خاک‌سپاری بسیار ساده و بدون مدح و ستایش باید انجام گیرد. تابوت باید خیلی ساده باشد و بدون تزئین و حتی از گل هم استفاده نمی‌شود. زنان آمیش معمولاً در لباس عروسی‌شان دفن می‌شوند.

مردهای آمیش کت‌های ساده تیره رنگ با کلاه لبه دار می‌پوشند و زن‌ها معمولاً لباس‌های رنگی ساده با آستین بلند. زن‌ها باید سر خود را با چیزی شبیه یک کلاه کوچک بی لبه (Bonnet) یا روسری کوچک (که پشت سرشان گره می‌زنند) بپوشانند. معمولاً روی لباس خود از نوعی پیش‌بند (رودامنی) استفاده می‌کنند. این پیش بند برای زن‌های متأهل سفید و بری مجردها سیاه است. لباس عروس معمولاً آبی یا ارغوانی است. استفاده از دکمه، جیب و زیپ در لباس‌های پیروان آمیش (مرد و زن) ممنوع است.

مردهای متأهل در پیروی از قانونی که در عهد عتیق آمده، ریش خود را بلند می‌کنند اما سبیل‌هایشان را می تراشند اما مجردها ریششان را هم می ترشاند. در آیین آمیش، طبق فرمان دوم از ده فرمان موسی، عکس گرفتن و همینطور اجازه دادن به دیگران برای برداشتن عکس آنها حرام است.

به استثناء تعداد خیلی کمی، نسل قدیمی‌تر آمیش‌ها مجاز به داشتن و استفاده از اتومبیل یا حتی تراکتور کشاورزی نیستند. اگرچه در مواقع ضروری از ماشین استفاده می‌کنند. کرایه کردن تاکسی و اتوبوس (با راننده) مجاز است اما نه در یکشنبه‌ها. در یکشنبه‌ها هر نوی تبادل پولی ممنوع است. بیشتر خانواده‌های آمیش معمولاً کالسکه یا دلیجان اسبی دارند. (تابلوهای راهنمایی و رانندگی شبیه این عکس در مناطق آمیش نشین آمریکا زیاد به چشم می خورند)

استفاده از برق در زندگی جدید به یک مشکل پیچیده برای آمیش‌ها تبدیل شده. با وجودی که طبق باورهایشان استفاده از انرژی برق مجاز نیست، اما استفاده محدود پذیرفته شده. مثلاً اگر برق داخل خانه به خطوط نیروی برق بیرون متصل نباشد، استفاده محدود از آن اشکالی ندارد. مثل استفاده از باتری‌های ۱۲ ولتی قابل شارژ که بین آمیش‌ها بسیار متداول است. استفاده از موتور برق فقط برای شارژ باطری‌ها یا جوش‌کاری و همین‌طور هم‌زن شیر مجاز شناخته شده است! از استفاده از وسایل برقی مثل رادیو، تلویزیون، کامپیوتر و .. منع شده‌اند. توجیه‌شان برای ممنوعیت رادیو و تلویزیون این است که این وسایل حرف‌ها و تصاویر ناخواسته را به داخل منازل می‌آورند. ممنوعیت استفاده از برق حتی برای روشنایی هم اینگونه توجیه می‌شود که با وجود برق و روشنایی در کل خانه، اعضای خانواده به جای جمع شدن در یک اتاق و بودن در کنار هم، از هم دور می‌شوند.

به طور معمول داشتن تلفن داخل خانه مجاز نیست اما در سال‌های اخیر بعضی خانواده‌ها تلفنی در بیرون از خانه جایی مثل انباری یا طویله قرار داده‌اند اما فقط برای کارهای ضروری و مکالمه‌های کوتاه. (نوعی کلاه شرعی!)

با وجودی که به دولت‌هایشان (آمریکا یا کانادا) مالیات می‌پردازند (چون به رعایت قانون توصیه شده‌اند) اما کمک‌های مالی دولتی مثل بیمه بازنشستگی و بیکاری را قبول نمی‌کنند و به جای آن در بین خودشان صندوق‌های کمک متقابل بین اعضا در شرایط اضطراری دارند. از دخالت در سیاست منع شده‌اند و برای همین رأی نمی‌دهند. در ارتش شرکت نمی‌کنند. حتی با وجودی که صلح طلب هستند، مایل نیستند از آن‌ها به عنوان گروه‌های صلح‌دوست نام برده بشود. زیرا در این صورت مجبور به موضع‌گیری‌های سیاسی در مسایل داخلی یا بین‌المللی خواهند شد.

سیستم آموزشی خود را دارند. فرندانشان را در مدارس مخصوص آمیش که مدارسی تک‌اتاقه است آموزش می‌دهند. اما تحصیل بعد از پایه هشتم در این فرقه توصیه نشده است. به همین دلیل بخشی از آمیش‌های سرسخت چون نمی‌خواستند زیر بار قانون تحصیل اجباری بعد از پایه هشتم که در بعضی ایالت‌های آمریکا مثل پنسیلوانیا وجود دارد، بروند، به ایالت‌های دیگر یا کانادا مهاجرت کردند. مانند بیشتر شاخه‌های مسیحیت سنتی، در آیین آمیش هم، زنان اجازه رسیدن به مقام‌های مذهبی را ندارند. از نقاط روشن تاریخ این آیین این است که تا به حال هیچ سندی از دوره‌های که برده‌داری در آمریکا مجاز بود، بدست نیامده است که نشان دهد یک آمیش صاحب برده بوده (اگرچه بعضی آمیش‌ها مستخدم خانگی داشته‌اند.) و در آخر اینکه آمارها نشان می دهند که ازمجموع کل ۲۰۰ هزار آمیش، ۹۹ درصد در آمریکا و یک درصد در انتاریو کانادا زندگی می‌کنند .

منبع : سایت رهبران شیعه ، آیه های انتظار

 1 نظر

سبک زندگي بهشتيان

12 تیر 1392 توسط میرعیسی خانی

جنتلمن بودن ، چه به عنوان کنترل مصرف و چه افراط حتي اگر براي به رخ کشيدن پول و امکانات باشد ، نشانه جهل و بي سوادي است. اين تعريفي است که هنگام مصاحبه با دکتر « اصغر مهاجري » جامعه شناس و استاد دانشگاه ، دستگيرمان مي شود. جالب بود چرا که فکر مي کردم جنتلمن بودن ، رابطه مستقيمي با مصرف بيش از اندازه دارد ؛ تصويري که در اين مصاحبه رنگ باخت و جاي خودش را به مصرف استاندارد و کنترل شده داد. «مصرف به اندازه ، نشانه يک انسان توسعه يافته است» ؛ اين گزاره ، شاه بيت اشاره هاي دکتر « مهاجري » است. ضمن اين که مصرف در جامعه ، ما را هم دچار انحراف مي داند. اگر مي خواهيد از مصرف و انحراف مصرف بيشتر بدانيد ، اين شما و اين هم حرف هاي دکتر مهاجري.
-از اين جا شروع کنيم ، آدمي که در يک جامعه سالم زندگي مي کند ، مصرفش چه فرقي با آدمي که در يک جامعه ناسالم زندگي مي کند دارد ؟
شما مي گوييد سالم و ناسالم ، اما من جامعه شناس ، مي گويم جامعه توسعه يافته و نيافته. بگذاريد اول نکته اي را بگويم ؛ شروع توليد و مصرف و توسعه يافتگي در غرب ، همراه با پيش زمينه اي مذهبي بود. همان طور که مي دانيد ، کاتوليک ها ، با دنيا مشکل داشتند و حتي بهشت را هم خريد و فروش مي کردند. «لوتر» و «پروستان ها» آمدند و چنين گفتند که: بهشتيان از ميان کساني انتخاب مي شوند که توليد کنند، کار کنند ، خوب مصرف کنند و…
-با اين اوصاف شکر گزاري عملي و واقعي ، اصلا يعني همين ، درست است؟
بله ، دقيقا همين است. اين چنين شد که غرب ، دست به پيشرفت زد و به توسعه يافتگي رسيد. اساسا انسان توسعه يافته ، کسي است که خوب توليد مي کند ، خوب کار مي کند ، براي دنياي خودش برنامه دارد و خوب هم مصرف مي کند.
-عجب نکته جالبي است!
حالا جالب تر اين که اين آدم هاي توسعه يافته ، از نظر اجتماعي ، نشاط و اميدواري بيشتري خواهند داشت. از نظر زندگي روزانه ، رفتارهاي قاعده مند و با برنامه اي دارند و از نظر سياسي ، يک شهروند مشارکتي هستند. از نظر شهروندي هم بينشي مثبت و ايماني قوي نسبت به زندگي دارند. از نظر فرهنگي هم رفتاري تنظيف شده دارند. چنين جامعه اي ، داراي الگوي مصرف قاعده مند است.
-يعني جامعه اي متعادل است؟
بله. حالا جوامع توسعه نيافته و به تعبير شما نا سالم ، بايد تلاش کنند که مصرف را قاعده مند کنند. البته مصرف هم ، بدون توليد و بخش هاي ديگر جامعه ، قاعده مند نمي شود. اصلاح الگوي مصرف ، بدون اصلاح الگوهاي رفتاري حوزه هاي ديگر ، شدني نيست ؛ بدون اصلاح ساختارها امکان ندارد .حالا جامعه ما ، جدا از بحث توسعه يافتگي يا نيافتگي ، مشکل انحراف مصرف هم دارد.
-انحراف مصرف ديگر چه صيغه اي است؟
يعني اگر بيماري پيش پزشک برود ، تا پزشک داروي زيادي برايش ننويسد ، پزشک خوبي نخواهد بود!بقيه حوزه ها هم به همين شکل است. با اين که در ارتباطات اداري ، به سمت دولت الکترونيک پيش مي رويم اما مثل اين که تا ارباب رجوع صف نايستند ، آن اداره ، کارش را خوب انجام نخواهد داد!
-اين انحراف مصرفي که مي گوييد ، چه چاره اي دارد؟
بايد رفتارهايمان را منطقي کنيم. ما ، در تهران 1388 زندگي مي کنيم پس بايد زندگي ، رفتارها و باورها افکار سنتي مان را به روز کنيم. اين به روز کردن ، همان منطقي کردن رفتار است. يعني در پايتخت يک کشور در سال 1388 ، صف ايستادن و در ترافيک ماندن و اين که افراد به خاطر احساس پرستيژماشين شان را بيرون بياورند ، اين رفتارها انحرافي است و متناسب با توسعه يافتگي نيست. اين انحراف مصرف ، بايد اصلاح شود و به نظرم رهبري ، به نکته مهمي اشاره کرده اند.
حرف هايتان مرا ياد حديثي از حضرت امير مي اندازد که مي فرمايد: «صرفه جويي را ، نبايد به خاطر اين که حالا ما داريم و مي توانيم خرج کنيم ، کنار بگذاريم ؛ بلکه به خاطر اين که في نفسه کار خوبي است ، بايد انجامش بدهيم.» بعضي از افراد جامعه ما ، تا پولدارتر مي شوند شروع مي کنند به خرج و مصرف بيشتر و فکر مي کنند که صرفه جويي ، به پول داشتن و نداشتن آنها ربط دارد.
آفرين. اين رفتار ، دقيقا رفتار انسان توسعه نيافته است. دقيقاً خود اين رفتار زيبا و برازنده است. از حضرت امير پرسيدند قدرت خدا زياد است؟ فرمود بله. گفتند مي تواند جهان را اندازه يک تخم مرغ کند؟ فرمود خداوند قدرت دارد اما عاقل هم هست. رفتار عاقلانه و توسعه يافته ، بايد انجام شود وربطي هم به پولدار بودن و نبودن ندارد. بايد به اندازه آب مصرف کنيم. حضرت امام که آدم فقيري نبودند اما وقتي که آب مي خوردند و نصفش مي ماند ،نگه مي داشتند تا بعدا مصرف کنند. اين کاررا به خاطر اين که پولش را نداشتند ، نمي کردند. به خاطر اين که رفتاري توسعه يافته بود ، انجام مي دادند. اين رفتار ، نشانه توسعه يافتگي است و به تعبير انگليسي ها ، نشانه جنتلمني است. کشور ما اگر مي خواهد توسعه يافته شود ، بايد از اين جا شروع کند ؛ يعني شخصيت ها ، جامعه و رفتارها توسعه يافته شود.
-من جواني امروزي و به تعبير شما جواني از سال 2009 هستم. مي خواهم خوش پوش باشم ، عطرهاي خوب استفاده کنم ، خوب زندگي کنم و خوب بخورم و بگردم. از طرف ديگر ، شما از صرفه جويي و مصرف درست حرف مي زنيد. من ، مي توانم اين دو را با هم جمع کنم؟
من مي گويم اتفاقا اگر شما مي خواهيد جنتلمن ، خوش پوش ، مودب باشيد و پيشرفت اجتماعي داشته باشيد ، بايد رفتارتان توسعه يافته باشد. بايد مصرف تان را مديريت و کنترل کنيد. اگر فردي همه اين ها را داشته باشد ، اما مصرفش را نتواند کنترل و مديريت کند ، جنتلمن نيست . ويژگي اصلي جنتلمن بودن ، مديريت حوزه رفتاري و به خصوص حوزه مصرف است .اگر افرادي پولدار باشند و در عين حال ، اين ها را کنترل و مديريت کنند ، شاخص بزرگي از بزرگواري و جنتلمن بودن را خواهند داشت. اگر کسي ازدواج کند و مجلس عروسي اش را بدون ريخت و پاش برگزار کند ، جنتلمن است و آينده خوبي هم خواهد داشت. از نظر اجتماعي ، به اين گروه مي گويند قشرهاي متوسط. در مقابل اين گروه ، قشرهاي بالاي بالا و پايين پايين را هم داريم. افرادي که در طبقه متوسط اجتماعي هستند ، بر رفتارهايشان مديريت دارند و مورد اطمينان جامعه اند. اما دو قشر ديگر ، اول به خودشان فکر مي کنند ،بعد به جامعه.
يک الگوي مصرف مناسب يعني اين که همه به يک اندازه مصرف کنيم يا اين که سطح مصرف آدم هاي مختلف هم ، مي تواند تفاوت هايي با هم داشته باشد؟
عدالت اجتماعي ، حکم مي کند که هر کسي ،به اندازه ظرفيت و توانايي هاي خودش مصرف کند.
-يعني ظرفيت شما ممکن است بالا باشد و بيشتر از من مصرف کنيد و اشکالي هم نداشته باشد ؟
اما يک تبصره هم دارد ؛ بسياري از حوزه ها ، استاندارهايي براي مصرف دارند. حتي اگر فردي ، کمتر يا بيشتر هم داشته باشد ولي اين استانداردها را رعايت نکند ، انساني توسعه نيافته است.
-اين استانداردها ، چه طور تعريف مي شوند؟
مثلاً در حوزه تغذيه ، به نسبت فعاليت و وزني که داريد ، بايد کالري معيني مصرف کنيد. من نمي توانم بگويم که درآمدم 10 ميليون تومان در ماه است ، پس کالري بيشتري مصرف مي کنم!بدن ، کشش کالري بيشتر را ندارد ، حتي اگر پولدارتر باشيد. من نمي توانم بگويم که 200 هزار تومان درآمد دارم ، پس کمتر مصرف مي کنم ؛ بدن شما اين استدلال را درک نخواهد کرد وضعيف خواهد شد.
-خب ، کسي که کمتر از اين استانداردها را دارد ، تکليفش چيست؟
از تعهدات دولت است که بايد شرايط حداقلي استاندارد زندگي را در بعضي حوزه ها فراهم کند. استانداردها مشخص اند ؛ نمي شود کسي چون پولدارتر است مثلاً اندازه 10 نفر راي بدهد. کسي که ندارد ، بايد دولت کمکش کند ؛ کسي هم که زياد دارد ، نبايد افراطي مصرف کند.
-اين استاندارد ها از کجا مي آيند؟
تعريف جهاني و ديني دارند. در ادبيات ديني خودمان داريم که اگر کسي ورشکست شد و همه زندگي اش را باخت ، اگر مرکب و منزلي متناسب با شانش داشته ، حفظ کند. اين را شارع مقدس تعيين کرده است. در ادبيات جهاني هم تحت عنوان حقوق بشر و شهروندي ، اين استانداردها تعريف شده است.
-فکر مي کنيد بهتر است رعايت اين استانداردها ، اجباري شود يا اين که با فرهنگ سازي ، اختياري شود؟
علاوه بر فرهنگ سازي ، بايد کنترل و اجبار اجتماعي هم وجود داشته باشد. اگر فردي به خاطر پولدارتر بودن ، حجم بيشتري را در خيابان اشغال کند ، بايد از طرف نيروي انتظامي کنترل شود. اين دو ، ترتيبي نيستند ؛ هم زمان هستند.
-فکر مي کنيد مصرف جوان ترهاي جامعه ما ، چه وضعي دارد؟
در ايران امروز ما ، انحرافات در همه حوزه ها و الگوهاي رفتاري وجود دارد. البته بايد علت واقعي اين انرحافات هم شناسايي شود ، تا بتوان برايشان کاري کرد. الان مصرف لوازم آرايش زنان ما ، بالاتر از ميانگين جهاني است. علت هم دارد ؛ به خاطر کم توجهي و نابرابري جنسيتي است که دچارش بوده اند. در جوانان ما هم ، الگوهاي مصرف بالاتر از سطح جهاني است. ميزان پول تو جيبي ، زمان مصرف کردن و کار نکردن آن ها بالاتر از سطح جهاني است. جوان ما هم به خاطر اين که امکان برنامه ريزي در حوزه هاي مختلف و از جمله حوزه تفريح را ، از او مي گيريم ، به صورت آنارشيستي ، الگوي مصرف خاص خودش را تعريف مي کند.خانواده هاي ما هم چنين هستند. گاهي چيزهايي را در خانه نگهداري مي کنند که شايد در طول عمرشان يک بار هم استفاده نکنند. الان يکي از مشکلات ما اين است که الگوي مصرف مناسب خانه را نداريم. قاعده اين است که بر اساس قشر بندي طبقاتي ، خانه هايي که ساخته مي شود (حالا 50، 60 يا 100متري ) مبلمان شوند. اين مبلمان خانه ها ، استانداردي را ايجاد مي کند که منجر به مصرف متعادل و به اندازه لوازم خانه مي شود. اما چون اين مبلمان وجود ندارد ، هر کسي که خانه مي خرد ، به سليقه خودش لوازم توي آن مي گذارد. وقتي هم که ماجراي چشم و هم چشمي وسط مي آيد ، الگوي مصرف اين لوازم منحرف مي شود.
-ببينيد ، ما روزنامه نگاران و نويسنده ها ، اصلي داريم در خلاصه نويسي و فشرده نويسي به اين ترتيب که اگر کلمه و جمله و پاراگرافي ، بودن و نبودنش کمکي به هدف اصلي گزارش و مطلب ما نکند ، اضافه است و بايد حذف شود. اما اگر حذف شدنش ، به هدف و نيت اصلي ما ضربه بزند ، لازم است و بايد وجود داشته باشد. اين اصل ، منجر به مصرف متعادل و به اندازه کلمات مي شود. اصلي شبيه اين را هم ، براي مصرف روزانه مي شود تعريف کرد؟
بله. زماني که مي گويم مصرف ها استاندارد دارد ، يعني که سازمان هاي مرجع در هر حوزه اي ، اين استانداردها را تعريف کرده اند. سازمان هاي پزشکي ، ميزان کالري ، سازمان هاي ساخت و ساز و معماري ، ميزان فضاي مورد نياز براي زندگي و … را تعريف مي کنند. اگر داشتيم و در اندازه استاندارد مصرف کرديم ، انساني توسعه يافته هستيم. اگر داشتيم ولي بيشتر از استانداردها مصرف کرديم ، انساني جاهل هستيم .شايد بتوان گفت خداوند بهشتيان را از ميان چنين آدم هايي انتخاب نخواهد کرد.
منبع: هفته نامه فرهنگي -اجتماعي همشهري مثبت 162

 1 نظر

کتاب «جنگ با ایران: عواقب نظامی، سیاسی و اقتصادی»

11 تیر 1392 توسط میرعیسی خانی

 انتشارات «رومن اند لیتل فیلد» کتابی با عنوان «جنگ با ایران: عواقب نظامی، سیاسی و اقتصادی» در 16 فوریه منتشر خواهد کرد. در معرفی این کتاب آمده است: کتاب «جنگ با ایران»، شرحی از گذشته روابط ایران با غرب و برآورد کارشناسانه‌ای از هزینه‌هایی که ممکن است چنین جنگ همه جانبه‌ای از لحاظ سیاسی، انسانی و مالی داشته باشد را برای خواننده بیان می‌کند.

نویسندگان «جان آلن گای» و «جفری کمپ» از اندیشکده «نشنال اینترست» در این کتاب با به کارگیری سال‌ها مطالعه و گزارشات خود در خصوص سیاست خارجی آمریکا در خاورمیانه، به بیان نتیجه‌های ممکن از مداخله نظامی آمریکا در ایران می‌پردازند. چنین تصمیمی نه تنها عواقب فاجعه باری بر روی خلیج فارس خواهد داشت، بلکه اقتصاد تمام دنیا را در معرض خطر قرار می‌دهد. کتاب «جنگ با ایران» برای علاقمندان به آینده سیاست خارجی آمریکا نوشته شده است و با تجزیه و تحلیل تمامی تنش‌های موجود، از جمله حمایت‌های مستحکم آمریکا از اسرائیل و تلاش‌های سرسختانه ایران برای دستیابی به تواناهی‌های پیشرفته هسته‌ای، بررسی می‌کند که هر یک از این کشورها ‌در این بحران تا چه میزان در معرض خطر قرار دارند. این گزارش با انجام تحقیقات و بررسی‌های موشکافانه و مناسب، اعلام می‌کند که اگر هدف صلح باشد، همیشه زمان وجود دارد.

■درباره نویسندگان■ 

«جان آلن گای» معاون سردبیر نشریه «نشنال اینترست» است.

«جفری کمپ» مدیر برنامه‌های راهبردی منطقه‌ای در اندیشکده‌ «نشنال اینترست» است. او فعالیت طولانی مدتی در انجمن‌های علمی و پژوهشی داشته است و در گذشته دستیار ویژه رئیس جمهور «ریگان» و مدیر ارشد خاور نزدیک و جنوب آسیا در شورای امنیت ملی بوده است.

 نظر دهید »

آیا اصغر فرهادی می‌تواند سفیر فرهنگی ایران باشد؟

11 تیر 1392 توسط میرعیسی خانی

دیپلماسی فرهنگی از جمله محورهای اصلی رویکرد سیاست خارجی هر دولتی است تا بتواند با استفاده از ظرفیت‌های غیرنظامی خود، عرصه را برای پیشبرد منافع ملی خود فراهم کند. به عنوان مثال، کشور فرانسه در دهه‌های اخیر، تا حد ممکن تلاش کرده تا با گسترش فرهنگ و زبان فرانسوی، از مداخله نظامی در کشورها پرهیز کند و تنها در مواردی که امکان استفاده از دیپلماسی فرهنگی نیست، قوای نظامی خود را وارد عرصه نبرد کند.

موضوع دیپلماسی فرهنگی در مناظره‌های تلویزیونی نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری یازدهم ایران جایگاه ویژه‌ای داشت و برخی کاندیداها از برخی افراد و چهره‌های هنری به عنوان سفیران فرهنگی جمهوری اسلامی ایران نام بردند. نکته جالب در این عرصه، عدم احاطه علمی این افراد بر مفهوم دیپلماسی فرهنگی بود و آقایان تصور کردند هر کس که متولد ایران باشد و در جامعه هنری جهانی بتواند اسم و رسمی کسب کند، سفیر فرهنگی ایران محسوب می‌شود. در حالی که اساسا در بنیان علمی دیپلماسی فرهنگی، هنرمندان و نویسندگان و تمامی فعالان عرصه فرهنگ در صورتی به عنوان نماد گفتمان فرهنگی یک کشور عنوان می‌شوند که ماهیت و هویت آن کشور را ترویج کنند و یدک بکشند.

به عنوان مثال، مصطفی عقاد، کارگردان سوریه‌ای به بالاترین جایگاه در سینمای جهان رسید اما عظیم‌ترین فیلم خود را با حضور بازیگران برتر سینمای جهان و با استفاده از عوامل برتر فنی در هالیوود، با محوریت زندگی پیامبر اسلام(ص) ساخت. بر همین مبنا، او را سفیر فرهنگی و هنری جهان اسلام نامیده‌اند و این مساله دارای یک منطق قوی است.

اما آیا اصغر فرهادی می‌تواند سفیر فرهنگی ایران باشد؟ باید از آقایانی که اصغر فرهادی را به عنوان سفیر فرهنگی جمهوری اسلامی ایران معرفی کردند، پرسید در کدامیک از آثار آقای فرهادی، کوچکترین اثری از اسلام و ایران و مفاخر فرهنگی و هویت هنری کشورمان دیده می‌شود که قابلیت تبلیغ در جهان را داشته باشد؟ سیاه‌نمایی محض در فیلم‌هایی مانند «شهر زیبا:، «رقص در غبار» و «جدایی نادر از سیمین» و همچنین، رد کردن خطوط قرمز شرعی و عرفی ایرانیان در فیلم «گذشته»، واقعا او را نماینده فرهنگی ایران می‌کند؟

فیلم «گذشته» ساخته اصغر فرهادی، محصول کشور فرانسه است؛ فیلمی به زبان فرانسوی و با بازیگران ایرانی و فرانسوی است. لوکیشن فیلمبرداری هم در خیابان‌های پاریس است و نهایتا، داستان فیلم هم هیچ ربطی به فضای اجتماعی و تاریخی ایران ندارد و تماما اروپایی و فرانسوی است.


جالب اینکه کمیسیون اروپایی اتحادیه اروپا سال گذشته و پیش از ساخت این فیلم، به اصغر فرهادی جایزه «تلاش برای ترویج فرهنگ اروپایی» اهدا کرد و کمک‌های مالی خود را نیز به تهیه کننده این فیلمِ هنوز ساخته نشده اهدا کرد.

در متن سخنرانی اهدای این جایزه به فیلم فرهادی، «اندرولا واسیلیو»، رییس کمیسیون فرهنگی اتحادیه اروپا صراحتااعلام کرد: «من بسیار مفتخرم که امروز این جایزه را برای قدردانی از طرح و پروژه این فیلم که نشانه‌ای از یک هویت فرهنگی غنی است و نمایانگر باز و پذیرا بودن اروپای فرهنگی؛ اروپایی که من همواره مدافعش هستم، به آقای فرهادی تقدیم می‌کنم. اصغر فرهادی پس از موفقیّت جهانی شاهکارش، جدایی نادر از سیمین، طرح جدیدی به ما ارائه می‌کند که به همان اندازه که فیلمی است متعهّد، تأثیرگذار و احساس برانگیز نیز هست؛ به ویژه اینکه جلوه‌گر جهانی بودن و عمومیت است.»

 افتخار ایرانیان به یک فیلم فرانسوی که قرار است مروج فرهنگ فرانسه باشد و با هزینه کشور فرانسه ساخته شده است، از آن شاهکارهایی است که فقط از عهده به ظاهر روشنفکران وطنی برمی‌آید. هیچ اِلِمانی از فیلم «گذشته» نه ارتباطی با ایران و ایرانیان دارد و نه اساسا قرار است در راستای اعتلای فرهنگ و یا حداقل سینمای ایران باشد. همانقدر که «کپی برابر اصل» عباس کیارستمی یک فیلم ایرانی است، «گذشته» اصغر فرهادی هم متعلق به سینمای ایران است!

از سوی دیگر، برخی از افراد از نهادهایی مانند خانه هنرمندان و خانه سینما به عنوان نمادهای فرهنگی ایران نام می‌برند و حمایت مالی از آنان را نشانه اهمیت فرهنگ اسلامی ایرانی در مبنای نظری و اعتقادی خود عنوان می‌کنند؛ نهادهایی که اساسا بویی از فرهنگ ایرانی و اسلامی نبرده‌اند و اگر نگوییم همیشه برخلاف فرهنگ مردم رفتار کرده‌اند، حداقل هیچگاه همراه با خواست مردم و سلیقه آنها حرکت نکرده‌اند.

به نظر می‌رسد برخی از فعالان سیاسی و فرهنگی کشور اساسا مفهوم و بنیان علمی مساله «دیپلماسی فرهنگی» را متوجه نشده‌اند و صرفا برگزاری یک کنسرت به زبان فارسی در شیکاگو و نمایش یک فیلم سینمایی با زیرنویس فارسی در پاریس را به عنوان رویکرد فرهنگی خود در سیاست خارجی عنوان می‌کنند.

 نظر دهید »

تأملاتی بر جهان فکری فیلم گذشته اثر جدید فرهادی

11 تیر 1392 توسط میرعیسی خانی

تأملاتی بر جهان فکری فیلم گذشته 

«گذشته» در یادبود قبرستان

یکی از مسائلی که در ایران معاصر، خاصه در دهه‌های اخیر بارها درباره‌اش بحث شده و به همین سبب حرف تازه‌ای برای جامعه ما و به طریق اولی جامعه جهانی محسوب نمی‌شود، اصل نسبیت و امتناع قضاوت اخلاقی است.

در این نگاه فارغ از درستی و نادرستی اش، کنش های پیچیده انسانی در مقیاس موقعیت ها و محدودیت های مختلف انسانی اعم از طبیعی و فرهنگی فهم می شود.

در این نگاه آدمی اولا مختار به گرفتن بهترین تصمیم نیست و ثانیا به سبب ضرورت ها و محدودیت هایی که شرایط و موقعیت انسان اعم از وراثت، تربیت، آموزش، محدودیت های اطرافیان، استعدادهای درونی و الزامات یک شرایط خاص و… ایجاد می کند، آنقدر زمینه تصمیمات پیچیده می شود که به لحاظ اخلاقی نمی توان برای او نسخه ای کلی و یکه پیچید و گفت باید براساس این نسخه همواره و در هر شرایطی عمل کرد.

بدیهی است که همین شرایط نسبی قضاوت اخلاقی را ناممکن می کند؛ به این معنا که انسان ها چون توان دیدن و درک دلایل تصمیم انسانی دیگر و رفتار او را از همه زوایا ندارند و با تبار او و روحیاتش آشنا نیستند، نمی توانند درباره تصمیمات همنوع خود به لحاظ اخلاقی با یقین قضاوت کنند.

این نوع نگاه به اخلاق، بیشتر درباره اخلاقیاتی که خادم زندگی انسانی هستند صدق می کند. اخلاقیاتی، همچون راستگویی، مهربانی، صمیمیت، دوستی و… برای داشتن زندگی بهتر و خدمت به بودن در جهان تمهید می شوند و در ذات خود الزاما هدف و غایت زندگی نیستند، اما ارزش هایی چون عدالت، آزادی، حقیقت و امثال آن اخلاقیاتی مخدوم هستند که زندگی اصولا فدای بنا شدن آنها می شود، چه بسیار بزرگانی در تاریخ بشری که در راه عدالت، آزادی، شرافت، حقیقت و… جان داده اند و ارزش وجود این امور را نسبت به حق حیات خود بالاتر دانسته اند.

با چنین دیدی نسبیت اخلاقی و عدم قضاوت دیگری که نتیجه آن است خود به یک دستورالعمل و فضیلت اخلاقی تبدیل می شود.

جوامع مدرن که حق بیشتری برای عده بیشتری از آدمیان قائل می شود و زندگی مسالمت آمیز در کنار یکدیگر را بیشتر ارزش می پندارد، به نسبیت اخلاقی به عنوان ایجادکننده این ارزش ها بسیار اهمیت می دهد.

نگاه نسبی به اخلاق و دوری از قضاوت در نفس درام اخلاقی قرار دارد. ادبیات دراماتیک در کنش و واکنش نیروهای متخاصم شکل می گیرد و حال اگر حق دادن به این نیروها و بر حق دانستن یکی بر دیگری میسر نشود و مدام به تعویق بیفتد و نتیجه اثر دراماتیک اعم از فیلم یا تئاتر امتناع قضاوت درباره نیروهای متخاصم باشد، می توان موقعیت این درام را به لحاظ فلسفی اخلاقی دانست.

در این حالت تماشاگر است که با نبود نتیجه در درون اثر باید بحث اخلاقی و مناقشه فیلم باخود ادامه بدهد. فیلم های فرهادی از درباره الی تا گذشته ـ اثر تازه به نمایش درآمده اش ـ چنین رویکردی به اخلاق داشته و موقعیت های خود را با چنین رویکردی به یک اثر سینمایی تبدیل می کنند.

آنچه مسلم است گذشته در چنین مقصودی به اندازه «درباره الی» و « جدایی نادراز سیمین» موفق نیست؛ چرا که موقعیت انتخابی با یک لغزش اخلاقی اولیه که همان خیانت است آغاز شده و لذا نتیجه اخلاقی در باطن موقعیت مشخص است و به هیچ وجه وضع در بطن خود به رقم میل و تلاش فیلمساز از نظر اخلاقی نسبیت بردار نیست.

مردی به همسرش خیانت کرده و باعث خودکشی او شده است، دیگر این که چه کسی به همسر او گفته و با چه قصدی چنین کرده، آن هم با آن شکل پلیسی وار و بسیار پر حاشیه و بی تمرکز از نظر ایجاد چالش اخلاقی قابل اعتنا نیست خاصه این که از جایی نیروها و نگاه های انسانی روبه روی هم قرار نمی گیرند بلکه رویدادها، اتفاقات و امور غیرارادی اصل می شوند که در چنین حالتی با نبود شفافیت و اراده کامل اساسا بحث از اخلاق منتفی است، اخلاق تنها با اراده کامل و وجود شفافیت اخلاق می شود حتی در نگاهی نسبی پندار و دوری جو از قضاوت پایه اراده آزاد و وضوح عام است که در جزئیات می تواند نقد شود.

جهانی بودن آیا ممکن است

در جایی از فیلم گذشته شهریار دوست احمد درباره گرفتاری های ذهنی دوستش که به نوعی شخصیت محوری فیلم است می گوید: یا باید این طرفی باشی یا آن طرفی، نمی شود یک پایت این طرف جوی باشد و پای دیگرت آن طرف، از جایی این جوی پهن می شود (نقل به مضمون).این دیالوگ در واقع به این اشاره دارد که احمد یا باید در ایران زندگی کند یا اگر می خواهد مهاجرت کند باید کاملا با ایران و مسائلش قطع رابطه کند و با ذهنی به کلی تغییر یافته در فرانسه زندگی کند. مقصود این است که نمی توان ، بین فرانسه و ایران زیست. اصغر فرهادی گذشته را در فرانسه ساخته است.

فیلمساز بارها از نگاه جهانی خود و این که موقعیت فیلم هایش در قالب و شاکله ای جهانی معنا می شود حرف زده است. خود فیلم و مجموعه آن هم قصد دارد فارغ از فرهنگ و تضادهای قومی و منطقه ای خود را تعریف کند و جهانی بنماید برای همین است که مساله مهاجرت کمترین اهمیت را در فیلم دارد. (در حالی که این آدم ها در واقعیت یکی از اصلی ترین مسائلشان مهاجرت است)

اما حقیقتا می توان در ساخت فیلمی مثل گذشته که به لحاظ دراماتیک پیچیده و از نظر هنری با ابزارهایی چون شخصیت پردازی پر جزئیات، کشمکش قطعی و… شکل می گیرد (حال از این که به لحاظ عینی در شخصیت پردازی و صحت پیشبرد کشمکش فیلم ناموفق است می توان فارغ شد) جهانی بود؟ مثلا فیلم های فرهادی به هیچ وجه قابل قیاس با سینمای کیارستمی نیست که موقعیت های انتزاع شده و تمهیدات هنری، مدام ابعادی منزه از تعلقات قومی و ملی پیدا می کند.

سینمای فرهادی برای جهانی شدن چاره ای جز منطقه ای و ملی بودن در ساختار جهان امروز ندارد. چراکه فیلم به شخصیت پر جزئیات نیاز دارد و شخصیت فارغ از محیط و جهان فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، خانوادگی و محلی و… معنا نمی یابد و ساخته نمی شود.

فرهادی ناچار است شخصیت هایش را ملی و منطقه ای ببیند و فیلمش هم طبیعتا باید ملی و منطقه ای باشد، پس از احراز این هویت و ساخته شدن دقیق آن است که حاصل آن در کنار کنش و داستان اصلی در دید مخاطب جهانی فهم می شود یا نمی شود، قابل مقایسه و بحث می شود یا نمی شود.

اگر فیلم قابل فهم، مقایسه و بحث شود از ابعاد منطقه ای خود فراتر می رود و جهانی می گردد. فرهادی با حذف شرایط فرهنگی شخصیت ها از فیلم که در حذف مکان های عمومی از آن کاملا مشهود است و پر رنگ نکردن و در نظر نگرفتن مهاجر بودن آدم ها در واقع هویت فیلم را تقلیل داده و به جای جهانی شدن، شخصیت ها و فرهنگشان را بی شناسنامه و مجهول کرده است.

فرهادی برای ادامه فیلمسازی اش و جلو رفتن از تجربیات درخشانی چون درباره الی و جدایی… نیازمند این است که فیلمسازی ایرانی بماند یا مطلقا ایرانی نباشد.

به قول شهریار جایی جوی گشاد می شود و در این بین برای فیلمساز درام پرداز و با جدیتی چون فرهادی جایی نیست.

خانه در گذشته ماست

تاریخ بشر با همه جراحت هایش ثابت کرده راهی برای فرار از گذشته وجود ندارد،می توان آن را در صلح پذیرفت و به تلخی کاری برای جبرانش کرد، اما نمی توان فراموش کرد و همین جبران لازمه اش پذیرش گذشته و دانستن آن است. گذشته همواره بر زندگی ما سایه می اندازد، حضوری ماندگار دارد که در دورترین حالت اگر ملموس هم نباشد در پشت اکنون نهفته است.

فیلم فرهادی به اشکال مختلف به این مساله می پردازد. مساله ای که در فیلم وجود دارد حضور سنگین گذشته به عنوان عامل مشکلات و مسائل امروز است. از سوی دیگر تحقیق در گذشته به مانند نوعی وسواس و خوره فکری هم مدام گذشته را در تصویری اعوجاج یافته و ترسناک احضار می کند.

گذشته قابل انکار نیست، قابل اصلاح هم نیست. پس هم سویه غیرقابل خدشه دارد و هم سویه ای منفی و عذاب آور؛ غیرقابل خدشه است چون انکار نمی شود و عذاب آور است وقتی که مذبوحانه تلاش می شود تا اصلاح شود حال آن که آنچه رخ داده اصلاح پذیر نیست. آنچه در گذشته انجام داده ایم در اکنون ما حضور دارد و می ماند اما نمی توان امروز کاری کرد که گذشته را تغییر دهد.

احمد در فیلم نماینده گذشته است، ماری مدام در برخورد با او به گذشته برمی گردد، احمد را با گذشته قضاوت می کند، او را به عنوان بازمانده عشقی در گذشته عذاب می دهد. همه این رفتاری که با گذشته دارد نوعی انتقام، نوعی قضاوت نسبت به گذشته خود و احمد را پیش می کشد که حاصلش جراحت هایی عمیق تر با لاشه ای مرده و سنگین بر پیکر زمان حال است.

چنین واکنش هایی بیشتر نشان از این دارد که ماری بجای پذیرش گذشته می خواهد آن را اصلاح کند؛ انتقام اساسا چنین معنایی در خود دارد. در پایان هم او بجای پذیرش گذشته، باز تلاش می کند آن را دور بریزد، که واکنش غلط و آسیب زای افراطی دیگری نسبت به گذشته است. نمی توان با به دوش کشیدن پیکر مرده و سنگین گذشته زندگی کرد، جای جسد همیشه روی دوش اکنون آدم ها نیست، بلکه در یادبود قبرستان است.

علیرضا نراقی

منبع:جام جم

 نظر دهید »

منجي هاي جعلي عليه نجات جهان

11 تیر 1392 توسط میرعیسی خانی

برخلاف تعريف جعلي از سينما در كشور ما از سوي شبه روشنفكران كه اين هنر-صنعت را در حد وسيله اي سرگرم كننده و اسبابي براي تفريح مردم مي دانند، در مغرب زمين، سينما به عنوان يك ابزار استراتژيك و در كنار تسليحات نظامي و ترفندهاي سياسي به كار مي رود. يكي از نمودهاي اين دو نگاه به سينما، وفور فيلم هاي آخرالزماني در هاليوود و عدم توليد فيلم با مضمون مهدويت در سينماي ايران است.

يكي از نمودهاي اساسي رويكرد ايدئولوژيك در سينماي امروز دنيا، فيلم هاي آخرالزماني هستند. آثاري كه روايتي درباره پايان تاريخ يا آغاز يك تاريخ جديد در آينده اي دور يا نزديك را ترسيم مي كنند. در اين گونه فيلم ها، حوادث سهمگين و نابودكننده نظير انفجارهاي هسته اي، جنگ هاي جهاني، هجوم موجودات فضايي و هيولاها، سيل هاي بنيان كن، زمين لرزه هاي خانمان برانداز، كشمكش هاي بيولوژيك و تكنولوژيك، ماجراجويي شروران و … حيات را در كره زمين تهديد مي كنند.

اما همواره يك منجي ظهور مي كند و بشريت را از اين بلايا نجات مي دهد. اين ها موتيف هاي فيلم هاي آخرالزماني هاليوود هستند. مجموعه فيلم هاي هري پاتر، ارباب حلقه ها، ماتريكس، تايتانيك، ترميناتور، كد داوينچي و … از نمونه هاي برجسته سينماي آخرالزماني هاليوود در دو دهه اخير هستند. در سال هاي اخير نيز فيلم هايي چون «آواتار»، «2012»، «لژيون»، «جاده»، «كتاب ايلاي»،«بازي هاي ددمنشانه»، «مأموريت غيرممكن» و … مجموعه هايي چون «ارباب حلقه ها»، «نابودگر»، «هري پاتر» و … در اين زمينه مطرح شدند. حتي اين نگاه در بسياري از انيميشن هاي غربي نظير «9»، «مگامايند»، «وال اي» و … تجلي يافت تا حتي كودكان و نوجوانان نيز آموزش لازم در زمينه موضوع هاي آخرالزماني را ببينند.

نكته مهم اين است كه اين گونه فيلم ها ضمن داشتن قابليت فراوان براي جذابيت آفريني ، بهترين بستر براي القاي ايدئولوژي ها و پيام هاي مورد نظر آمريكا و به ويژه سرمايه داري صهيونيستي است. به خصوص اينكه اين افكار، نوعي نرم افزار براي مقابله با گسترش جريان هاي حق طلبانه و در رأس آن اسلام مبارز و مقاوم در برابر غرب است.

سران نظام سلطه به خوبي دريافته اند كه در حال حاضر مهم ترين منادي رهايي بخش مردم جهان از سيطره حاكميت هاي فاسد و جنگ طلب، دين اسلام و به ويژه جريان انقلاب اسلامي با مركزيت جمهوري اسلامي ايران است. جرياني كه با پيروزي انقلاب سال 57 كشورمان آغاز شد و فعلا در مرحله بيداري اسلامي قرار دارد و درحال سرنگون ساختن حكومت هاي متحد با غرب در خاورميانه است. نكته قابل تأمل اين است كه يكي از شاخصه هاي اصولي دين اسلام و به ويژه مذهب تشيع، برخورداري از يك تفكر آخرالزماني عظيم و رهايي بخش است كه از عوامل هراس غرب از اسلام است.

نمود اين هراس را بيش از هرجا مي توان در مقاله معروف «بازشناسي هويت شيعه» فرانسيس فوكوياما يافت. او در اين مقاله، شيعه را پرنده اي با دو بال سرخ و سبز مي داند كه كه باعث شده اند تا افق پرواز اين پرنده به قدري اوج بگيرد كه تيرهاي غرب هرگز به آن نرسند. منظور او از بال سرخ همان فرهنگ عاشورا و مقصودش از بال سبز هم مهدويت است كه به زعم فوكوياما اين دوبال به همراه زره آسيب ناپذير ولايت فقيه، موجبات پيروزي شيعه در آخرالزمان و سقوط غرب را فراهم مي كنند.

حقانيت و جاذبه افكار آخرالزماني دين اسلام كه افق و چشم اندازي روشن و پيروزمندانه را پيش روي پيروان خود مي گشايد، هاليوود را بر آن داشته تا به تخريب اين تفكرات بپردازد. روش سينماي آمريكا براي تخريب مهدويت، ترويج نوعي آخرالزمان گرايي موهوم و جعلي است كه البته ضامن اهداف آن ها نيز باشد.

الگوهاي آخرالزماني غرب را مي توان از وراي فيلم هاي هاليوودي به روشني درك كرد. به عنوان نمونه در فيلم «آواتار» به كارگرداني جيمزكامرون مي بينيم كه در سال 2154 آمريكا قصد دارد با استفاده از منابع طبيعي سياره اي به نام پاندورا كره زمين را نجات دهد. مركز انرژي در اين سياره يك درخت است . اما مهم ترين مانع بر سر راه آنها ، موجودات بومي آن سرزمين هستند كه يكي از قبيله هاي آنها به نام آواتار، درخت مذكور را به عنوان يك پديده مقدس مي انگارند.

به همين دليل يكي از كهنه سربازان آمريكا به نام جيك سالي مأمور مي شود كه با در اختيار گرفتن كالبدي مشابه آن موجودات بومي، درون آنها نفوذ كند و زمينه را براي دسترسي به درخت مقدس فراهم نمايد، اما رفته رفته به زندگي در ميان آن قبيله خو مي گيرد و از آنها در مقابل ارتش مهاجم زميني حمايت مي كند. در اين فيلم هم سنت نجات بخش بودن آمريكايي ها رعايت شده است. در فيلم آخرالزماني ديگري به نام «2012» اين نگاه بر قرار است.

اين فيلم تصويري از شايعات درباره نابودي كره زمين در سال 2012 است ؛ از جمله مهم ترين تفكراتي كه در فيلم «2012» تنيده شده است، نقش منجي گرايانه آمريكا و به طور كلي آنگلوساكسون هاست. در اين فيلم شخصيت «كرتيس» كه يك نويسنده آمريكايي است و از نظر ظاهري نيز شاخص هاي نژاد آنگلوساكسون ها را داراست ، عامل اصلي نجات نسل بشر مي شود. علاوه بر اين ، در اين فيلم ، اين دولت آمريكاست كه كشتي نجات را مي سازد و باعث مي شود كه پس از پايان تاريخ ، حيات تازه اي روي كره زمين آغاز شود. اما نكته قابل توجه ديگر در اين فيلم كه البته بسيار رو و سطحي پرداخته شده است، حضور محوري و تاثير گذار رئيس جمهور ايالات متحده آمريكاست.

رئيس جمهوري كه اتفاقاً سياه پوست است و مي تواند نماد باراك اوباما محسوب شود. در اين فيلم مي بينيم كه رئيس جمهور آمريكا هميشه در كنار مردم است و با اين كه امكان نجات و فرار از حادثه براي او فراهم است اما در ميان شهروندانش مي ماند. همين رئيس جمهور است كه دستور ساخت كشتي نجات را مي دهد. گويي به زعم فيلم «2012» رئيس جمهور آمريكا حضرت نوح در عصر فعلي است و هر كس كه مي خواهد از شر و نابودي در امان بماند بايد سوار كشتي او شود!

اما واقعيت تلخ اين است كه اگر در مقام مقايسه برآييم، فاصله اي فاجعه بار ميان آنچه در سينماي آن سوي جهان در قبال تفكرات آخرالزماني خود انجام داده اند با هنر هفتم ما ديده مي شود. درحالي كه سالانه ده ها فيلم پرجاذبه و مقهوركننده با انديشه هاي فرجام گرايانه در غرب توليد مي شود، اما در سينماي ما، نوعي رخوت و غفلت در برابر برترين نرم افزار آخرالزماني واقع شده است.

اتفاقي كه ناشي از قرار داشتن سينماي ايران در سيطره الگوهاي هاليوودي و چشم دوختن به جوايز جشنواره هاي غربي است. يعني غربي ها به طور غيرمستقيم تفكر مهدويت را در سينماي خود ما نيز زير سؤال برده اند. در سينماي ايران دو جريان اصلي و غالب وجود دارد؛ سينماي تجاري كه بيشتر مبتني بر غفلت مخاطب و سليقه نازل تماشاگران است و سينماي شبه روشنفكري كه از جشنواره اي خارجي الگو مي گيرد.

به اين ترتيب سينماي ما از تفكر مهدوي و رويكرد آخرالزماني بازمانده است.بدون شك، رجوع به منابع حيات بخش و روشنايي افروز در دسترس ما، به ويژه پيرامون فرجام جهان، قادر به ايجاد كردن شوري تازه و خوني پاك به رگ هاي اين سينماست. همچنان كه طي سه دهه اخير نيز ماندگارترين و پرجوش و خروش ترين آثار سينماي ايران، پرتوي از آرمان هاي آخرالزماني تشيع را دارند.

منبع: كيهان

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 52
  • 53
  • 54
  • ...
  • 55
  • ...
  • 56
  • 57
  • 58
  • ...
  • 59
  • ...
  • 60
  • 61
  • 62
  • ...
  • 79
تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

تنها یک دقیقه

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

موضوعات

  • همه
  • عرفانهای نو ظهور
  • ولایت فقیه
  • جنگ نرم
    • رسانه
    • اسباب بازی
    • فضای سایبری
  • معرفی کتاب
  • سبک زندگی
  • مناسبت ها
  • نقد فیلم


دریافت کد همین آهنگ برای وب
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس