تنها یک دقیقه

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

جنگ دائمی اسلام و دشمنانش

الفتنة اکبر من القتل و لایزالون یقاتلونکم حتی یردّوکم عن دینکم إن استطاعوا - بقره / 217

امام خمینی (ره): نکتۀ مهمی که همۀ ما باید به آن توجه کنیم و آن را اصل و اساس سیاست خود با بیگانگان قرار دهیم ، این است که دشمنان ما و جهانخواران تا کی و تا کجا ما را تحمل می کنند و تا چه مرزی استقلال و آزادی ما را قبول دارند. به یقین آنان مرزی جز عدول از همۀ هویت ها و ارزش های معنوی و الهی مان نمی شناسند. به گفتۀ قرآن کریم هرگز دست از مقاتله و ستیز با شما بر نمی دارند مگر اینکه شما را از دین تان برگردانند. ما چه بخواهیم و چه نخواهیم صهیونیست ها و آمریکا و شوروی در تعقیبمان خواهند بود تا هویت دینی و شرافت مکتبی مان را لکه دار نمایند. آری اگر ملت ایران از همۀ اصول و  موازین اسلامی و انقلابی خود عدول کند و خانۀ عزت و اعتبار پیامبر و ائمه معصومین - علیهم السلام- را با دست های خود ویران نماید ، آن وقت ممکن است جهانخواران او را به عنوان یک ملت ضعیف و فقیر و بی فرهنگ به رسمت بشناسند ولی در همان حدی که آنها آقا باشند ما نوکر ، آنها ابر قدرت باشند ما ضعیف ، آنها ولی و قیّم باشند ما جیره خوار و حافظ منافع آنها ، نه یک ایران با هویت ایرانی - اسلامی بلکه ایرانی که شناسنامه اش را آمریکا و شوروی صادر کند ، ایرانی که ارابۀ سیاست آمریکا یا شوروی را بکشد… . - صحیفۀ امام ، ج 21 ، ص 90 و91

"حجاب" حق الناس است يا حق الله؟

22 مرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

آيت الله عبدالله جوادی آملی با طرح پرسشی درباره وجوب حجاب، به آن در قالب تفسیر و توضیح قرآنی، پاسخ داده است که از نظرتان مي گذرد:

*سوال :چرا اسلام بانوان را ملزم به رعایت حجاب کرده است و آیا این الزام براى زن محدودیتى دارد؟‎
‎راه حلّ این شبهه و تبیین حجاب در بینش قرآن کریم این است که زن باید کاملاً درک کند که حجاب او تنها ‏مربوط به خود او یا مرد سرپرست او و یا حتی خانواده وی نیست تا بگوید من از حق خودم صرف‏نظر کردم، مرد بگوید ‏من راضیم و یا اعضاى خانواده رضایت دهند، بلکه حجاب زن، حقى الهى است، ‏لذا مى‏ بینید در جهان غرب و کشورهایى که به قانون غربى مبتلا هستند، اگر زن همسردارى آلوده شد و ‏شوهرش رضایت داد، قوانین آنها پرونده را مختومه اعلام مى‏کنند، اما در اسلام این‌گونه نیست، یعنی حرمت زن،‏ اختصاص به خود زن شوهر و برادر و فرزندانش ندارد به عبارتی اگر همه رضایت دهند، قرآن ‏راضى نخواهد بود، چون حرمت و حیثیت زن بعنوان حق ‏اللَّه مطرح است، خداى سبحان زن را با سرمایه ‏عاطفه آفریده است تا معلّم رقّت بوده و پیام عاطفه بیاورد، حال اگر جامعه‏ اى این درس رقّت و عاطفه را ترک نموده و به ‏دنبال غریزه و شهوت رفتند، به همان فسادى مبتلا مى‏ شوند که در غرب ظهور کرده است. بنابراین کسى نمی‌تواند نسبت به نداشتن حجاب رضایت داشته باشد.
از این جهت است که قرآن کریم مى‏گوید، هر گروهى، اگر راضى هم ‏باشند، شما حد الهى را در برابر آلودگى اجرا کنید، معلوم مى‏شود عصمت زن، حق ‏اللَّه است و به هیچ ‏کسى ارتباط ندارد. قهراً همه اعضاى خانواده، اعضاى جامعه و حتی خود زن، امین امانت الهى هستند. زن ‏به عنوان امین حق ‏اللَّه از نظر قرآن مطرح است، یعنى این مقام، حرمت و حیثیت را خداى سبحان (که ‏حق خود اوست)، به زن داده و فرموده است: این حق مرا به عنوان امانت حفظ کند، آن‌گاه جامعه به صورتى ‏درمى‏آید که شما در ایران مى‏ بینید، جهان در برابر ایران خضوع نموده است، زیرا که در مسأله جنگ تا آخرین ‏لحظه، صبر نمود و کارى که برخلاف عاطفه، رقت، رأفت و رحمت باشد انجام نداد. با این که دشمنان او از ‏آغاز، حمله به مناطق مسکونى، کشتار بى رحمانه بى‏ گناهان و غیر نظامى‏ ها را مشروع نمودند.‏‎ ‎
جامعه ‏اى که قرآن در آن حاکم باشد، جامعه عاطفه است، راز این امر نیز در این است که نیمى از جامعه را ‏معلمان عاطفه که همان مادران می‌باشند، به عهده دارند چه بخواهیم، چه نخواهیم، چه بدانیم و چه ندانیم اصول ‏خانواده درس رأفت و رقّت مى ‏دهد، و رأفت و رقّت در همه مسائل کارساز است‎.

 نظر دهید »

تخریب سمبل‌ها و تصویرهای نظام و تکلیف جبهه انقلاب

22 مرداد 1392 توسط میرعیسی خانی


نویسنده وبلاگ قیام الله نوشت: با شکست پروژه حمله مستقیم به اسلام‌گرایی، و کلید خورد پروژه طرح گزینه‌های بدیل، نوع مواجهه نظام سلطه با ایران اسلامی متفاوت شد؛ در این مدل، با ایجاد دوگانه «مسلمان خوب-مسلمان بد» تلاش شد، تا با زدن لکه ننگ و برچسب‌هایی نظیر بنیادگرا، اصولگرا به تخریب دستاوردهای اسلام ناب همت گماشته شود.


پروژه‌ای که تحت عنوان اسلام میانه‌رو و اسلام دموکراتیک مدنی کلید خورد، ضمن تخریب اعمال اسلام‌گرایان تلاش کرد، تا با تند و افراطی نمایش دادن آنان، گزینه‌ای معتدل را به جای آنان مورد نمایش قرار دهد؛ آنچه به‌ عنوان مشت نمونه خروار به ‌وسیله چریل بنارد در «اسلام دموکراتیک مدنی» طرح شد، این بود: «به زیر سؤال بردن تفسیر بنیادگرایان از اسلام و علنی کردن اشتباهات آنان؛ تشویق روزنامه‌نگاران به بررسی و تحقیق در خصوص موضوع‌های فساد، ریا کاری، تزویر و بی‌بندوباری در محافل بنیادگرایان، تخریب پیامدهای رفتارهای بنیادگرایان، دامن زدن به اختلافات آنان (ص 19)، مشروعیت زدایی از افراد و نگرش‌های پیوند خورده با اسلام سیاسی(ص 120)، ایجاد و تبلیغ الگویی برای اسلام میانه‌رو از طریق معرقی و کمک فعالانه به کشورها یا مناطق یا گروه‌های با دیدگاه میانه (ص 121)».

*تخریب تصاویر و سمبل‌های جمهوری اسلامی و تبدیل نقاط قوت به نقاط ضعف

در کنار این پروژه بین‌المللی در فضای داخلی نیز ضمن تسری دادن این الگوها تلاش شد، تا ضمن تخریب قرائت پساانقلابی از تاریخ معاصر و انقلاب و مسائل مختلف، مبناهای شکل‌گرفته نظام جمهوری اسلامی مورد تزلزل قرار گیرد؛ ضمن بدیل سازی از نقاط قوت نظام، آنها را تبدیل به نقطه ‌ضعف یا تبلیغات دروغین کند، و از سوی دیگر چهره‌ای فاسد از جمهوری اسلامی به نمایش بگذارد.

حسین بشیریه، (ضد انقلاب خارج نشین، استاد پیشین دانشکده علوم سیاسی دانشگاه تهران و یکی از هدایت‌کنندگان تئوریک جریان تجدیدنظرطلبی دهه 60 و 70) در میانه فتنه 88 با تأکید بر این مسئله از ضرورت شکستن اسطوره‌های جمهوری اسلامی سخن گفته بود؛ این رویکرد ضمن ایجاد بی‌اعتمادی مردم به حاکمیت، امید و تلاش برای آینده را از بین می‌برد.

*تقسیم نظام به تندرو، کندرو و معتدل ضمن نفی اساس نظام با همه این تقسیم‌ها

این برنامه، رویکردی دوگانه و متناقض نما نیز به دنبال دارد؛ از یک سو تلاش می‌شود تا با تقسیم مسئولان و چهره‌های نظام به تندرو، کندرو و معتدل در درون نظام اختلاف ایجاد شود، و در موقع حساس از چهره‌هایی که لازم می‌دانند حمایت می‌کنند.

اما در گامی دیگر و عمومی‌تر همه این چهره‌ها و اختلافاتی که حتی خود آنها در یک طرف حامی به حساب می‌آیند یک کاسه به حساب جمهوری اسلامی و کج کارکردی آن ریخته شده و با زدن همه این چهره‌ها به اصل جمهوری اسلامی حمله می‌آورد.

با این اوصاف با توجه به جبهه‌بندی داخلی که در جاهایی هم بصورت حقیقی رنگ حق و باطل می‌گیرد، فضایی ایجاد می‌شود که در تقابل این فضا و نقد در فضای عمومی در نهایت چهره‌های درون نظام با یکدیگر درگیر شوند و مردم بصورت کلی به‌ نظام بی‌اعتماد شوند.

*ساختن اسطوره‌ای به نام ایران قبل از انقلاب

علاوه بر اختلاف اندازی و زدن اصل نظام در این‌ بین، در تداوم تخریب اصل الگوی نظام و مبانی و تصاویر شکل‌دهنده آن، تلاش می‌شود تا ایران قبل از انقلاب در مقابل ایران پساانقلاب به‌عنوان دوره‌ای سفید و بی‌اشکال یا بسیار کم اشکال معرفی شود، برای این کار نیز از انتشار تصاویر آرشیوی و ابتکارات مختلف و دست گذاشتن روی موارد کمتر مورد اطلاع در فضای ایران استفاده می‌شود.

*بی بی سی فارسی و من و تو هدایت‌کنندگان خط ایجاد تردید

این راهبرد به‌ ویژه همزمان با انتخابات ریاست جمهوری و فتنه 88 با راه‌اندازی بی‌بی‌سی فارسی و پس از آن با راه‌اندازی «من‌و‌تو» برای پر کردن خلأ نگاه منفی سنتی ایران به رسانه سلطنتی انگلیس BBC و رسانه‌های سیاست‌زده نظیر صدای آمریکا (VOA) و شبکه‌های ضد اخلاقی ناتوان از جذب مردم نظیر «فارسی وان» و «زمزمه» پر شود؛ خطی که ابتدا با مستندهای جنجالی بی بی سی فارسی و سپس مستندهای «من و تو» و برنامه‌های طنز، پی گرفته شد.

مستندهای بی‌بی‌سی که تلاش بر سیاه نمایی و رمزگشایی خالی از حقیقت از بعضی وقایع و موارد مربوط به سران نظام داشته و تلاش دارند سیمایی حاکی از دیکتاتوری، ساختار الیگارشیک از جمهوری اسلامی بازنمایی کرده و اختلافات بین سران نظام را دامن بزند.

اما شبکه «من و تو» که با محوریت پخش فیلم و سریال حرکت عمیق‌تری را برای تغییر سبک زندگی، جلب مخاطبان و رویکرد غیرمستقیم پی گرفته بود، بیکار نماند؛ با دست گذاشتن روی تاریخ معاصر و رژیم پهلوی در قالب چند مستند تلاش کرد تا از رژیم شاه یک رژیم ملی، مردمی و مخالف استعمار با دستاوردهای زیاد و به دنبال ترقی ایران بسازد مظلومیت ساختگی برای رژیم شاه به رخ بکشد.

جشن‌های 2 هزار و 500 ساله به ‌عنوان یک اقدام ملی و میهنی تبیین شد و با سوگواری برای آن، خطی کلید زده شد که به ‌زودی حتی در مناظره‌های انتخابات ریاست جمهوری و از زبان بعضی کاندیداها خروجی پیدا کرد.

در این مستند یکی از برگزارکنندگان جشن‌های 2500 ساله گفت: «با برگزاری این جشن‌ها به پاسپورت ایرانی ارزش دادیم» و جشن های 2500 ساله هم سند پیشرفت کشور با حرکتی مردمی و تاریخی تبدیل شد.

ضمن خدشه در حجاب به لحاظ دینی و قانونی و تاریخی، همزیستی مسالمت‌آمیز باحجاب و بی‌حجاب در پیش از انقلاب ترسیم شد که با کج کارکردی‌های جمهوری اسلامی از بین رفته است و در نهایت، در جدیدترین اقدام با وارونه جلوه دادن حقایق تاریخی از دیکتاتوری غرب‌زده و دست‌نشانده رضاخان، حکومتی ملی، میهنی، عامل آبادانی، پیشرفت، استقلال و ایستادگی ترسیم شد و با نمایش آشفتگی قبل از او و سامان یافتن همه‌چیز در دوره او، دستاوردهای متعددی را با مرثیه‌خوانی بر رفتن او و برخوردهای صورت گرفته با او سامان داد.

در ضلع دیگر با برنامه‌های طنز با تمسخر سران و اصل نظام جمهوری اسلامی نیز تلاش کرد که ناکارآمدی، درگیری با مردم در مواردی مثل حجاب، ماهواره و فتنه 88، پیگیری منافع کشورهای دیگر بجای منافع ملی، دزدی، شهرت‌طلبی را در درون سران نظام به تصویر بکشد و با برنامه‌های دیگر با نمایش بهم‌ ریخته بودن داخل ایران و تکرار تلاش کرد، عمق استراتژیک فتح ‌شده بوسیله جنگ نرم را در داخل کشور به رخ بکشد، الگوی سبک زندگی داخل را هم به نقد بکشد.

*چه نباید کرد؟

سرگرم شدن به بازشناسی خط تبلیغی دشمن! و رویکرد تهدید محور نسبت به آن؛ رویکرد انفعالی و صرف پاسخ به شبهه‌های ایجاد شده به ‌وسیله دشمن؛ دامن زدن به اختلافات درون نظام و سران نظام و بازی در پازل تقسیم سران نظام به کندرو و تندرو.

نفی دستاوردهای نظام به بهانه نقد رفتارهای غلط مثل اتفاقات مناظرات 88 و مناظره سوم در انتخابات 92 که اقدامات نظام در طول 35 سال گذشته مورد نفی قرار گرفت.

*چه باید کرد؟

توجه به الزامات دهه عدالت و پیشرفت و قرار گرفتن انقلاب در مرحله ایجاب؛ رویکرد هوشمندانه نسبت به جریان‌های مسئله‌دار که هنوز تبدیل به معارض کامل نشده‌اند؛ بحثی که رهبری در مورد خلوص و وحدت گفتند قطب نمای مهمی است که ما نمی‌خواهیم رویکرد اَلَک و حذف افراد با شاخص‌هایی تنگ را به‌کار ببریم، اما نیروهای خالص را باید زیاد کنیم.

باید خط و مرزهای ما با بعضی نیروهایی که اعتقاد، ایستادگی یا التزام عملی‌شان به آ‌رمان‌های انقلاب کمتر از بقیه است مشخص شود، اما نباید به القای اختلاف درون نظام سرگرم شویم؛ مسائلی نظیر اقتصاد مقاومتی و حماسه اقتصادی محور حرکت‌های روزهای آتی است.

کارآمدی و پیشرفت نظام مهم‌ترین مسئله مورد خدشه است، باید علاوه بر جدی گرفتن اقتصاد مقاومتی، حماسه اقتصادی و جستجوی مسیرهای میانبر، برای تحقق و تسری پیشرفت و عدالت و معنویت در کشور دستاوردهای جمهوری اسلامی در سازندگی کشور و پیشرفت به ‌صورت ملموس و مردم فهم در قالب کارهای مختلف از بازخوانی‌های مکتوب تا مستند، نمایشگاه خیابانی و…. برای مردم ترسیم شود.

ضعف جبهه انقلاب و کاندیدای انقلابی‌تر در انتخابات 92 به همین ضعف در ارائه ملموس کارآمدی مقاومت و گفتمان انقلاب و اسلام ناب برای حل مسائل عینی زندگی مردم بود.

باید این مسائل به‌صورت عینی تبیین شود، که ما چه چیزهایی را وابسته بودیم، از چه چیزهایی آزاد شدیم، چه هزینه و فرصت‌هایی در کوتاه‌مدت و بلندمدت به ‌واسطه ایستادگی انقلابی برای ما ایجاد شده است.

نمایش تیرگی‌ها، عدم توازن‌ها، آثار سوء وابستگی، ناکارآمدی بلندمدت، مبانی و نتایج فاسد گونه‌های مختلف اسلام آمریکایی و گونه‌های بدیل اسلام ناب در قالب‌هایی نظیر اسلام سلطنتی، اسلام میانه رو در ترکیه، مصر و مالزی و مستبدهای وابسته منطقه در قالب‌های مختلف برای مردم. جشنواره عمار، حرکت‌های مردمی در مساجد و مدارس باید به‌صورت جدی روی مواردی از این‌ دست، تمرکز کنند.

دفاع روشنفکران و غرب‌زدگان از مستبدهای وطنی نظیر رضاشاه نکته قابل تأملی است، «نوستالژی خدابیامرز شاه» خود جزو بهترین وسیله‌ها برای نمایش تناقض ادعاهای آنهاست که باید به‌ صورت جدی مورد سؤال و مطالبه قرار گیرد.

نمایش تحریف‌های تاریخی جبهه دشمن یکی از راهکارهای خوب مقابله است؛ مثلاً استقلال و سازندگی رضاخان! البته باید توجه کرد که جبهه مقابل در این موارد بعد از مقاومت تا سرحد امکان و مشخص نشدن وقاحت، بلافاصله عقب‌نشینی می‌کند و می‌گوید منظور این است که مثلاً جمهوری اسلامی حتی از آنها ناکارآمد است و هدف چیز دیگری است.

مطالبه از رسانه‌ها، رسانه ملی و تولید محصول در راستای تاریخ انقلاب و دستاوردهای آن: آرشیوهای خوب استفاده‌ شده در این فیلم‌ها باید مسیر مطالبه از مسئولان رسانه‌های ملی و مراکز تحقیقاتی مربوط به تاریخ انقلاب را نسبت به کم کاری‌های سال‌های گذشته باز کند.

چرا باید به دلیل تنگ‌نظری و دشوار کردن راه‌دست‌یابی به آرشیوها و عدم پخش و به‌کارگیری آنها در صدا و سیما راه برای تحریف آن به‌وسیله ضد انقلاب باز شود؟ مگر نه این است که رهبر انقلاب مطالبات مختلفی از این ‌دست جلوی صدا و سیما گذاشته‌اند که مورد مطالبه فضای رسانه‌ها، تشکل‌های دانشجویی و مردم قرار نمی‌گیرد.

به تعبیر امام راحل در پیام به مرکز تشکیل مرکز اسناد انقلاب اسلامی: «از شما می‌خواهم هر چه مى‏توانید سعى و تلاش نمایید تا هدف قیام مردم را مشخص نمایید، چرا که همیشه مورخین اهداف انقلاب‌ها را در مسلخ اغراض خود و یا اربابانشان ذبح مى‏کنند.

امروز همچون همیشه تاریخ انقلاب‌ها، عده‏‌اى به نوشتن تاریخ پر افتخار انقلاب اسلامى ایران مشغولند که سر در آخور غرب و شرق دارند؛ تاریخ جهان پر است از تحسین و دشنام عده‏‌اى خاص، له و یا علیه عده‏‌اى دیگر و یا واقعه‏اى در خور بحث.

اگر شما می‌توانستید تاریخ را مستند به صدا و فیلم حاوى مطالب گوناگون انقلاب از زبان توده‏هاى مردم رنج‌دیده کنید، کارى خوب و شایسته در تاریخ ایران نموده‏اید.

باید پایه‏‌هاى تاریخ انقلاب اسلامى ما چون خود انقلاب بر دوش پابرهنگان مغضوب قدرت‌ها و ابرقدرت‌ها باشد؛ شما باید نشان دهید که چگونه مردم، علیه ظلم و بیداد، تحجر و واپسگرایى قیام کردند و فکر اسلام ناب محمدى را جایگزین تفکر اسلام سلطنتى، اسلام سرمایه دارى، اسلام التقاط و در یک کلمه اسلام امریکایى کردند.

شما باید نشان دهید که در جمود حوزه‏‌هاى علمیه آن زمان که هر حرکتى را متهم به حرکت مارکسیستى و یا حرکت انگلیسى می‌کردند، تنى چند از عالمان دین باور دست در دست مردم کوچه و بازار، مردم فقیر و زجر کشیده گذاشتند و خود را به آتش و خون زدند و از آن پیروز بیرون آمدند.

شما باید به روشنى ترسیم کنید که در سال 41، سال شروع انقلاب اسلامى و مبارزه روحانیت اصیل در مرگ آباد تحجر و مآبى چه ظلم‌ها بر عده‌اى روحانى پاکباخته رفت، چه ناله‏هاى دردمندانه کردند، چه خون دل‌ها خوردند، متهم به جاسوسى و بى‏‌دینى شدند ولى با توکل بر خداى بزرگ کمر همت را بستند و از تهمت و ناسزا نهراسیدند و خود را به طوفان بلا زدند و در جنگ نابرابر ایمان و کفر، علم و خرافه، روشنفکرى و تحجرگرایى، سرافراز- ولى غرقه به خون یاران و رفیقان خویش- پیروز شدند.»(صحیفه امام، ج 21، ص240)

 1 نظر

نه همین لباس زیباست نشان آدمیت

21 مرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

هر دینی برای پیروان خود دستورات و قوانینی را وضع کرده که انجام آن ها در زمره اعمال واجب قرار می گیرد. همه می دانیم دین مبین و روشنگر اسلام، برای جزئی ترین امور زندگی ما آدم ها، قوانین و دستورات سودمند و نجات بخشی را تبیین کرده است. اما متأسفانه، برخی از مسلمانان، بجای آن که تسلیم دستورات دین خود باشند، دست بکار شده و هزاران «اما، اگر» های دم دستی برای خود ساخته و به آن عمل می کنند!
بسیار عجیب است. وقتی انسانی وارد دینی می شود، نمی تواند مثل کسانی که «ویار» دارند عمل کند. نمی تواند بگوید من اینجای دین را نمی پسندم! به نظر من اینجای دین اگر اینطور بود، بهتر بود! من از فلان دستور دینی خوشم نمی آید و هر طور که میلم باشد رفتار خواهم کرد!
این نوع از دینداری، هیچ کاربردی ندارد و بهتر است، این افراد تکلیف خود را با دین شان مشخص نمایند. کسی نمی تواند خود را مسلمان بداند، اما نماز نخواند.
کسی نمی تواند همه مردم شهر را محرم خود بداند! درحالی که در حریم خانه، خود را برای همسرش می آراید، با همین شکل و شمایل و حتی شدیدتر، به کوچه و خیابان پا بگذارد! هضم این رفتارها، تنها زمانی ممکن است که این افراد برای مسلمانی و دینداری خود اهمیتی قائل نباشند و در کشوری زندگی کنند که دین رسمی آن کشور اسلام نباشد.

ریشه های ناهنجاری

ریشه بسیاری از ناهنجاری های پوشش مردان و زنان در جوامع اسلامی، نهفته در فرهنگ وارداتی غرب است. رسانه های دیداری مانند سینما، تلویزیون و مجلات، مهم ترین عامل تغییر ذائقه توده ها هستند.
در نیم قرن گذشته، وضعیت حجاب و دینداری مردان و زنان کشورهای اسلامی، بسیار پسندیده تر از وضعیت کنونی بود. هر روز که می گذرد، مردم کشورهای اسلامی، از هنرپیشگان و شخصیت های مشهور و مورد علاقه خود، الگو برداری می کنند.
شاید گفتن این حرف ها خیلی تکراری باشد. اما هر چه باشد ماجرا خیلی خیلی جدی است. مردم عادی چگونه می توانند در برابر موج های پیاپی «مد» ها مقاومت کنند! آن ها اگر در مواجهه با «مد» های لباس، آرایش و سبک زندگی، نتوانند مقاومت کنند، در فاصله زمانی کمتر از 24 ساعت، از فروشگاه های پوشاک لوکس و آرایشگاه های گران قیمت سر در خواهند آورد تا خود را شبیه آن چیزی بسازند که در رسانه ها دیده اند.
امروزه وقتی در پیاده روی خیابان های شهرها قدم می زنید، کسانی از برابرتان عبور می کنند که هیچ شباهتی به ایرانی مسلمان ندارند.
این در حالی است که پیامبر گرانقدر اسلام (ص) می فرمایند: « کسی که خود را شبیه غیر مسلمان درآورد، از ما نیست.»

آبی که گرم نمی شود

برخی از مردم در مواجهه با سبک زندگی غربی، خواسته یا ناخواسته، با صرف هزینه های بسیار، خود را شبیه کسانی در آورده اند که به مسلمانان شباهتی ندارند!
آیا کسی برای کمک به آن ها قدمی برداشته است. در این میان توقع اصلی از رسانه های فراگیر کشور است که به عنوان اولین سنگر مقاومت در برابر فرهنگ غربی، گام هایی برداشته باشند! اما متأسفانه، خیلی از هنرمندان و فرهنگ سازان خودمان نیز قافیه را باخته اند. چنان خود را شیفته فرهنگ غیر ایرانی می دانند که گویا تعلقی به این سرزمین ندارند!
همانطور که تولیدات سینمایی نیازمند نقد جدی است، سریال های تولیدی تلویزیونی کشور، بیش از هر تولید فرهنگی دیگر، نیازمند نقد و بررسی صد جانبه دارد! اما دریغ از آن چیزی که باید می بودیم…چنانچه از حاصل کار بر می آید، آبی از این آتش گرم نمی شود.

وقتی حیا کنار می رود

هر کس به کرده خود آگاه است و خوب می داند، مدل و نوع پوشش خود را از کجا و تحت تأثیر چه چیزی انتخاب کرده است.
اولین عامل انتخاب پوشش مردم به چشم و هم چشمی برمی گردد. این سبک انتخاب به گروه خاصی از اجتماع بر نمی گردد. در واقع بسیاری از مردم، از هر صنفی که باشند، در انتخاب پوشش خود از دیگران الگو می گیرند و ایراد چندانی بر این مسأله وارد نیست. مشکل اصلی زمانی رخ می دهد که اعتقادات دینی و فرهنگ خانواده ایرانی در این مواقع به فراموشی سپرده شود. در اوج ناباوری، هر نوع سبک پوشش، که به مذاق مان خوش آمده باشد، بدون در نظر گرفتن شأنیت آن، تهیه اش می کنیم! و یادمان می رود که خدای بزرگ از طریق پیامبر عظیم الشأن (ص) اسلام دستورات مهمی در این خصوص برای ما متذکر شده است. اصلاً یادمان می رود که خدای مهربان برای حفظ حریم مان، به ما «حیا» را هدیه داده بود تا با آن، ایمان و عفت خود را حفظ کنیم!
قصد نصیحت ندارم، زیرا بزرگان دین مان در این حوزه نعمت را بر ما تمام کرده اند. اما این نکته را هرگز فراموش نکنیم که آدمی نمی تواند از باطن خود فرار کند. هر کس شبیه چیزی است که می اندیشد!
پوشش، سخنان و رفتاری که از خود بروز می دهیم، مانند مارک و تابلویی راهنما، تمام روحیات و باورهایمان را به نمایش می گذارد.
در روایات اهل بیت (ع) آمده است: « بهترین شما کسی است که با دیدنش به یاد خدا بیافتید.»
آیا وقتی عصرها به پارک ها، پاساژها و پیاده روی خیابان ها سری می زنید، با دیدن ریخت و ظاهر برخی از مردم، به یاد خدا می افتید یا مردمانی را می بینید که با تلاش بسیار خود را شبیه بازیگران سریال های ماهواره ای دیار غرب ساخته اند! گاهی شک می کنیم که آیا این جا سرزمین من است؟!
در حدیث قدسی آمده است که خداوند می فرماید: «به بندگانم بگوئید به لباس دشمنانم در نیایند و خود را شبیه دشمنان من نکنند که در این صورت آن ها هم دشمنان من خواهند بود!»

هلاکت زنان در چیست؟

جدیت و سختی بسیاری از سخنان و احادیث اهل بیت (ع) و پیامبر اکرم (ص) چنان است که در مواجهه با آن، بیم کوتاهی در عمل به این سخنان نورانی، همواره در بند بند وجود آدمی رخنه می کند.
پیامبر اکرم (ص) می فرمایند: « در آخرالزمان، مردانی پیدا می شوند که زنان شان در عین لباس پوشیدن لخت و عور هستند و بر سرشان چیزی همانند کوهان اشتران لاغر است. آن ها عطر بهشت را نمی شوند. آن ها را لعنت کنید که از رحمت خدا به دور هستند!»
همچنین حضرت می فرمایند: «هلاکت زنان امت من در دو چیز است، طلا و لباس نازک».
چند روز پیش در یکی از سریال های مناسبتی ماه مبارک رمضان تلویزیون، خانم پرستاری را دیدم که مصداق کلام حضرت بود. در زیر معقنه ای که این خانم بر سر داشت، چنان می نمایند که انگار او دارای دو جمجمه است که هر دو جمجمه در یک مقنعه جای گرفته اند.!

مرز حریم شخصی و عمومی کجاست

کسانی که برای امور شخصی خود سلیقه صد در صد قائل هستند، همواره به نکته مهمی توجه ندارند. بی شک دخالت دادن سلیقه در پوشش و امور شخصی افراد، به خود افراد ربط دارد و کسی نمی تواند به آن ها خرده ای بگیرد. آن ها می توانند در حریم خانه خود آزاد باشند. اما همه مردم، به محض آن که از خانه خارج می شوند، لباس بیرون را می پوشند و هیچ کس در شأن خود نمی داند که با لباس خانه وارد خیابان ها شود. همین نکته دلیل مهمی بر این مدعا است که خیابان ها و سطح عمومی جامعه متعلق به حریم خصوصی اشخاص نیست که بتوانند آزادانه با هر پوششی که میل داشته باشند در آن حاضر شوند. بلکه شأن جامعه، احترام به دیگران، می تواند عامل مهمی در انتخاب لباس افراد باشد.
مردم وقتی پا به خیابان می گذارند، با عنایت به این که در چه مکانی ورود کرده اند و چه شغلی دارند، پوشش مناسب و هم شأن خود را انتخاب می کنند. بسیاری از اماکن رسمی در دنیا، شرط ورود افراد را، ملزم به پوشش رسمی می دانند.
محیط هر کشوری، شأنیت و رسومات خود را دارد. کسی نمی تواند با رسم و فرهنگ پوشش دیگر کشورها، در خیابان های کشور خودش راه برود و به اعتقادات و رسوم مردم کشورش پایبند نباشد!
در متنی خواندم، عارفی بود که هر گاه به شهری وارد می شد، ابتدا از رسم های مردم آن شهر نکات مهمی را جویا می شد، تا مبادا به حقوق مردم آن شهر ستمی را ناخواسته روا بدارد. پس همه ما باید در نحوه پوشش مان در انظار عمومی، فرهنگ، رسوم و از همه مهم تر؛ اعتقادات جامعه مان را رعایت کنیم تا به این ترتیب به خود و جامعه مان احترام گذاشته باشیم.
منبع: نشریه دیدار شماره 142

 1 نظر

از انسان قرآنی تا انسان غربی

21 مرداد 1392 توسط میرعیسی خانی
نگاه متفاوت اسلام و غرب به سبک زندگی
از زمانی که تفکر سرمایه داری به عنوان جلوه ای از مدرنیته غربی در عرصه اقتصاد بر مبنای ارزش هایی چون اومانیسم، فردگرایی، لیبرالیسم و آزادی فردی شکل گرفت و رشد و توسعه یافت، منفعت شخصی و اصل سود که از مشخصه های اصلی آن به شمار می رود، درتمام تئوری ها و فعالیت های اقتصادی محوریت یافت. در این تفکر، خدا محوری جای خود را به انسان محوری و فردگرایی داد؛ مصالح فرد، تأمین کننده مصالح جامعه قلمداد گردید و هدف اصلی در فعالیت های اقتصادی نیز به تأمین منافع مادی، یعنی سود بیش تر، خلاصه شد. بر مبنای همین ارزش ها بود که در سرمایه داری بخش عمده فعالیت های اقتصادی به ویژه مالکیت و سرمایه گذاری برای تولید در دست افراد و مؤسسه های خصوصی (غیر دولتی) قرار گرفت تا از راه رقابت اقتصادی برای کسب سود فعالیت کند.

زندگی توحیدی

زندگی در اسلام با زندگی در غرب تفاوت های اساسی دارد؛ به دلیل تفاوت مکتب، هم ریشه و هم میوه و محصول متفاوت است. درغرب، زندگی یک ماهیت سیاسی، غیر خدایی و انسان محوری دارد، اما در اسلام زندگی بر مبنا و پایه توحید شکل می گیرد و باید «به سوی اویی» در باطن و ظاهر انسان آشکار باشد.

شهید مطهری در کتاب جهان بینی توحیدی با مقایسه انواع جهان بینی ها، جهان بینی توحیدی و اسلامی را دارای ویژگی هایی معرفی می کند که تضاد ریشه ای با جهان بینی علمی و لیبرالی امروزی دارد و برای همین منظور می شود گفت که وی با معرفی شاخصه های زندگی در اسلام به نوعی از زندگی به نام «زندگی توحیدی» معتقد است که دارای ثبات قدم، مبانی الهی و هدف خدایی است.
به اعتقاد شهید مطهری، جهان بینی اسلامی، جهان بینی توحیدی است. توحید در اسلام به خالص ترین شکل و پاک ترین شیوه بیان شده است. از نظر اسلام خداوند به همه چیز آگاه و بر همه چیز توانا است. دراین جهان بینی، انسان دارای شرافت و کمال ذاتی و شایسته خلافت الهی است. دنیا و آخرت به یکدیگر پیوسته است. رابطه این دو نظیر رابطه مرحله کشت و مرحله برداشت محصول است.
در مقابل جهان بینی توحیدی، جهان بینی علّی (غربی) وجود دارد که بر این باور است که جهان چونان کتابی است که اول و آخر آن افتاده؛ نه اولش معلوم است و نه آخرش. چهره جهان از یک دیدگاه علمی روز به روز تغییر می کند، زیرا علم بر فرضیه و آزمون استوار است، نه بر اصول بدیهی اولی عقلی. فرضیه و آزمون ارزش موقت دارد. و به همین دلیل، جهان بینی علمی یک جهان بینی متزلزل و بی ثبات است و نمی تواند پایگاه ایمان واقع شود. جهان بینی علمی به حکم و محدودیتی که ابراز علم ( فرضیه و آزمون) برای علم به وجود آورده است از پاسخ گویی به یک سلسله مسائل اساسی جهان شناسی که خواه ناخواه برای ایدئولوژی، پاسخ گویی قطعی به آن ها لازم است، ناتوان است. این که جهان از کجا آمده و به کجا می رود؟ آیا هستی درمجموع خود صحیح است یا غلط؟ حق است یا پوچ؟ و…

زندگی قرآنی و انسان قرآنی

در معنای انسان، بین دو مکتب غرب و اسلام تفاوت هایی وجود دارد. انسان در قرآن، هم با احسن الخالقین و هم گاهی با عنوان حیوان و حتی گمراه تر از آن معرفی شده است.
در آیات قرآنی، خلقت انسان به دست ذات پاک باری تعالی، پس از مسئله تعلیم قرآن آمده است: « الرحمن * علم القرآن* خلق الانسان* علمه البیان» همین ترتیب ذکری بیان کننده این مطلب عمیق است که تا کسی در مکتب «الرحمن»، قرآن را فرانگیرد، انسان نمی شود و تا انسان نشود، سخن او بیان نیست، بلکه مبهم است. به هر روی در مسیر خلقت انسان، تعلیم معارف قرآن به او به سبب انسانیت اصیل اوست و به دیگر سخن، شرافت وجودی روح انسان در گرو یاد دادن قرآن به او است، پس انسانی که بخواهد شاکله خویش را برای حضور در قیامت و زندگانی جاودانه و هماهنگ با وجود تکوینی خود بسازد، باید به این الگوی خلقت باری تعالی رو کند و بداند که آنچه او را در سیر صعود و تکامل شخصیت اکتسابی اش از مرز ماده و طبیعت و حصر در حیوانیت بیرون می برد و به اوج و فراز انسانیت می رساند، قرآن و معارف وحی است. او می داند که اگر فرد یا قومی قرآن را مهجور کند و از معارف وحی دوری گزیند، عاقبتی جز حیوانیت و حتی پست تر از حیوان شدن نخواهد داشت.
تنها هدف حیوان تأمین قلمرو حیوانیت اوست و با رعایت صلاح ملت و مملکت یا بهره مندی از مصلحت عقلی و فراحّسی، خیالی و وهمی کاری ندارد، درحالی که انسان قرآنی در پرتو معارف وحیانی، سخنان و کارهایش آگاهانه، روشن و هدفمند است.
آیت الله جوادی آملی در نظریه «انسان قرآنی»: انسانی که هدف روشن و مستقیم او با عمل به قرآن گره خورده است در الوهیت و وحدانیت الهی غوطه ور است و به غیر از او محبوب و مربوبی ندارد و زندگی، کار و تلاشش را برای خدا می گذارد و در این مسیر به سمت کمال و صعود گام برمی دارد.

زندگی اسلامی و عزت نفس

در سبک زندگی غربی، عزت نفس از طریق کالا و مصرف به فرد منتقل می شود، اما در نظام اعتقادی و تربیتی اسلامی «ارزشمند بودن انسان » مودر تأکید قرار گرفته و نفس انسانی بدون توسل به هیچ کالا و شیئی، ارزشمند و قابل احترام معرفی شده است. دراین فرهنگ، لباس، مقام و نژاد هیچ کدام بر عزت نفس انسان اثرگذار نیست.
اینکه خداوند روح با شرافتی را در انسان دمید) حجر، 29) و او را خلیفه خود در زمین قرار داد(بقره، 30) و اسرار آفرینش را که به هیچ یک از ملائکه نگفته بود به او آموخت (بقره، 31) و ملائکه را به سجده کردن بر او واداشت (بقره، 34) و به او کرامت و فضیلتی بخشید که به دیگران نبخشیده بود(اسراء 70) و موجودات را به تسخیر او درآورد و همه چیز را برای او آفرید و… همه و همه از ارزشمندی و حرمت نفس انسانی در دیدگاه اسلام حکایت دارد تا به آن جا که از دیدگاه قرآن کریم، حرمت شکنی یک انسان بی گناه به منزله حرمت شکنی تمام انسان ها است. ( مائده، 23).
منبع :نشریه طرح ولایت شماره 6

 1 نظر

رسانه ملی و فمینیسم شرقی

21 مرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

یکی از محوری ترین بخش های رسانه ملی پخش فیلم و برنامه های سرگرم کننده است که بخش قابل توجهی از ساعت های صدا و سیما را به خود اختصاص می دهد.
در این راستا پخش فیلم ها و سریال های رنگارنگ غربی و شرقی نیز یه دلیل داشتن کیفیت بالای ساخت و همچنین به صرفه بودن آن در نسبت با تولیدات داخلی مورد توجه مسئولان رسانه ملی قرار دارد. متأسفانه بسیاری از این دست فیلم   های وارداتی با موازین انقلابی و مشی جمهوری اسلامی ایران در تضاد است اما در کمال ناباوری بار ها مشاهده شده است که بسیاری از این دست فیلم ها از شبکه   های متعدد تلویزیونی پخش شده اند. اخیراً نیز رسانه ملی بدون توجه به خط و ربط های فکری جمهوری اسلامی ایران و سیاست های کلان برای افق سال 1404 فیلمی فمینیستی و ضد خانواده را از شبکه سه سیما پخش کرده است.



فیلم سینمایی زنان افسانه ای (Legendary Amazons) ساخت کشور چین از شبکه سه سیما پخش گردید.



زنان افسانه ای، به کارگردانی فرانکی چان، با روایتی تخیلی و غلو آمیز امپراطوری سلسه چانگ در کشور چین را به تصویر می کشد.


فرانکی چان
داستان فیلم در ارتباط با حمله یکی از کشورهای همسایه است، خاندان یانگ از سوی امپراطوری چانگ مسئول مقابله با هجمه دشمنان و حفاظت از مرز   ها می‌شود، اما طی حملاتی از کشور همسایه، مردان خاندان یانگ کشته می‌شوند و تنها مرد باقی مانده از این خاندان ونگو آنگ است که از طرف امپراطوری چانگ مامور به مبارزه با مهاجمان و بیرون راندن آن   ها از کشور می شود اما مادر بزرگ او با رفتنش به جنگ مخالف است که در نهایت با درایت تایجون بزرگ زن خاندان یانگ، وی مأمور به مبارزه با دشمنان می گردد اما دیگر زنان خاندان نیز او را رها نمی کنند و در جنگ او را همراهی می نمایند.



تایجون(رهبر زنان خاندان یانگ)
برخلاف ابتدای داستان فیلم که مربوط به ونگو آنگ و رهبری او در جنگ با دشمنان است حضور او در فیلم بسیار کمرنگ بوده و درواقع فیلم مربوط به زنان خاندان یانگ است که با دلاوری و شجاعت زنانه به جنگ با دشمنانشان می شتابند. در این میان تایجون با محور قرار گرفتن در فیلم و هدایت دیگر زنان تمدنی را از شر دشمنان نجات داده و قدرت رهبری زن چینی را به رخ جهانیان می کشد.



روند فیلم زنان افسانه ای در بستر فمینیسم رخ می‌دهد و غایت آن القای مستقیم کارامدی زنان، حتی در سخت ترین شرایط و فروکاست زن از حقیقت وجودی خود به یک رزم آور زبر دست در میدان جنگ است. حضور زنان جنگجو در میدان نبرد و غلبه آن   ها بر دشمنانی که حتی مردان دلیر خاندان یانگ در مقابل آن   ها شکست خوردند از مصادیق بارز فمینیسم می باشد که در فیلم زنان افسانه ای به زیبایی به تصویر در آمده است. زنانی که سخت ترین تمرین های نظامی را انجام می‌دهند و سربازان آن ها در میدان جنگ با موهای کوتاه و کاملاً مردانه بر دشمنان خود غلبه می کنند و از پیروزی خود بر دشمنان خوشحال هستند.
طبق اسناد تاریخی سلسله چانگ در 3600 سال قبل حکومت می کرده و البته از آن دوران مدارک چندانی وجود ندارد. کشور شبه سوسیالیستی چین که در مظان اتهامات گسترده ضد حقوق بشری از سوی تمدن غرب است با ساخت هوشمندانه فیلم زنان افسانه ای و ساخت ابر قهرمان از زنان خود با دیپلماسی عمومی به جنگ فضا سازی های گسترده رسانه های غربی شتافته و توانسته در راستای منافع ملی نظیر کنترل جمعیت و تشویق زنان برای روی آوردن به کار های مردانه و همچنین اقناع افکار عمومی درسطح جهانی در رد اتهامات ضد حقوق بشری تمدن غرب، فیلمی با استاندار روز دنیا را بسازد. از این حیث کشور چین زیرکانه، در راستای سیاست های کلان خود به چنین تصویر سازی از زنان خود دست زده است اما متأسفانه این رویکرد عالمانه و مدبرانه در میان مسئولین کلان فرهنگی کشور که وظیفه به مراتب مهمتری را برعهده دارند، نمایان نیست.
اساس فیلم زنان افسانه ای و همچنین پخش آن در پر بیننده ترین زمان تلویزیون با نگاهی خوشبینانه نشان از غفلت و جهل گردانندگان رسانه ملی و در نگاهی بدبینانه و شاید واقع بینانه نشان از خیانت مدیران است. حال آنکه در کمتر از هشت ماه قبل در تاریخ 5 مرداد رهبر معظم انقلاب اسلامی با انتقاد شدید از سیاست  های کنترل جمعیت این گونه فرمودند: بررسی هاي علمی و کارشناسی نشان مي‌دهد كه اگر سیاست کنترل جمعیت ادامه پيدا كند، به تدريج دچار پيري و در نهايت كاهش جمعیت خواهیم شد، بنابراین مسئولان بايد با جديت در سیاست کنترل جمعیت تجديد نظر کنند و صاحبان رسانه و تريبون از جمله روحانیون در جهت فرهنگ سازي اين موضوع اقدام کنند.

متأسفانه این امر تا جایی ادامه پیدا کرد که ایشان بخشی از این قصور را مربوط به خود دانستند حال آنکه مقصران اصلی در این ارتباط روشن فکران و مسئولان فرهنگی می باشند که با غصب جایگاه های مهم فرهنگی و نداشتن دانش لازم بر خلاف جهت خواسته های انقلاب اسلامی ایران حرکت می کنند.
رهبر معظم انقلاب اسلامی با درایت و هوشمندی، استراتژی بلند مدت جمهوری اسلامی ایران را تبیین کردند و با دادن هشدار های لازم در رابطه با کاهش جمعیت به طور مستقیم خود را مورد خطاب قرار دادند، حال مدیران رسانه ملی به جای توبه و اصلاح عملکرد خود بار دیگر خطای خود را تکرار می‌کنند و با پخش فیلمی فمینیستی و ضد خانواده به اغواگری دختران جامع اسلامی می‌پردازند.
بدون شک بخشی از مشکلات مربوط به کاهش جمعیت در ارتباط با فیلم‌ها و سریال های پخش شده در طول سال   های گذشته است. عناوین بسیاری که در آن   ها خانواده از موضوعیت برخوردار نبود و بازیگران نقش اصلی فیلم به زندگی مجردانه می‌پرداختند.
از این جهت مدیران کلان فرهنگی کشور باید بدانند و پذیرند، فیلم و سریال در قالب سرگرمی به دنبال انتقال پیام است و نمی‌توان بدون بازبینی دقیق و بررسی ابعاد یک فیلم، آن را در هر ساعت و روزی از سال برای مخاطب به پخش گذاشت و باید دانست خطراتی نظیر کاهش جمعیت در آینده ای نه چندان دور از بزرگترین مشکلات جامعه اسلامی خواهد شد و در آن روز مقصر این امر مدیران فرهنگی و رسانه ای کشور می   باشند که با بی درایتی خود جامعه ای را به ورطه هولناک کشانده اند. به این جهت بر تمامی افسران جنگ نرم و فعالان این جبهه واجب است تا با روشن   گری   های سریع و وسیع مانع به وجود آمدن چنین خطاهایی بشوند.

 1 نظر

درگیری بین بی بی سی و العربیه!

21 مرداد 1392 توسط میرعیسی خانی


به گزارش مشرق به نقل از جام نیوز، “سمیر فرح” مجری مشهور برنامه “نقطه حوار” در بی بی سی عربی (همان برنامه نوبت شما در بی بی سی فارسی ) در وبلاگ خود و در جواب به سوال یکی از طرفداران خود درباره “تروریسم فکری در رسانه ها"، (با استناد به گفته نویسنده ای به نام “عریب الرنتاوی” در مقاله خود ) شبکه “العربیه” عربستان سعودی را به عنوان مصداق بارز این مقوله بیان کرد.

سمیر فرح  ضمن انتقاد از سیاست های بی منطق این شبکه و الگوی مغایر با اصول رسانه، به موضوع کاهش شدید 86 درصدی محبوبیت شبکه “العربیه” در کشورهای عربی از 43 میلیون به 6 میلیون نفر اشاره کرده است.

مجری شبکه سلطنتی انگلیس، در ادامه به عوامل کاهش محبوبیت یک شبکه و سقوط آن پرداخته و به دلایلی همچون عدم وجود کادر حرفه ای اشاره می کند و اینکه این شبکه و مجریان آن دائم در حال تلقین مطالب مورد نظر خود به بینندگان و میهمانان برنامه های خود می باشند.

وی در بخشی از مطالب خود با اشاره به خانم “منتهی الرمحی” مجری مشهور برنامه تحلیلی “پانوراما” نوشته: «این خانم همیشه سعی دارد به روش های مختلف نظر خودش را بر مخاطب و میهمان برنامه القا کند در حالی که این شیوه ترور فکری رسانه ای است و ما چنین حالتی را در بی بی سی عربی نمی بینیم و این وجه تمایز شبکه بی بی سی عربی از شبکه “العربیه” می باشد.

البته این سخنان آقای سمیر فرح از جانب مجری شبکه العربیه بی پاسخ نماند و با عبارات بسیار تندی شبکه بی  بی سی عربی و مجری آن آقای سمیر فرح را به چالش کشید.

الرمحی با ابراز تاسف از گفته های “سمیر فرح” مجری بی بی سی عربی گفته است: «بسیار باعث تعجب است که فردی که این گونه انتقاد می کند خود  در شبکه ای فعالیت می کند که سیاست هایش در کتمان حقیقت است.

بر کسی پوشیده نیست که شبکه بی بی سی عربی، رسانه ای فوق حرفه ای در زمینه سانسور خبری می باشد.

وی با بیان وابستگی این شبکه به استعمار انگلیس گفته است: رسالت اصلی بی بی سی بر اساس قاعده مشهور و انگلیسی “تفرقه بینداز و حکومت کن"، ایجاد تفرقه بین ملت و کشورها است.

منتهی الرمحی در ادامه با عصبانیت افزوده است: «بی بی سی عربی تنها شبکه ای است که هر از چندگاهی اخباری درباره رسوایی های اخلاقی و فساد جنسی عوامل آن منتشر می شود و لازم به ذکر نیست که خود جناب استاد “سمیر فرح” در این زمینه نیز ید طولایی دارد!!!»

وی در پایان با تاکید بر اینکه آقای “سمیر فرح” اصالت عربی خود را ازدست داده گفته است: «او به راحتی به خود اجازه می دهد که از رسانه ملت عرب انتقاد کند در حالیکه برای رسیدن به عنوان ناچیزی در جهت منافع استعمارانگلیس و دستگاه امنیتی اسرائیل مشغول به خدمت است.»

درگیری و افشای پشت پرده رسوایی های رسانه های محور عربی غربی، مسئله جدیدی نیست بلکه نبود صداقت و ناپاکی درباره انتشار اخبار به افکار عمومی موجب طرد شدن این شبکه ها و مجریانشان از سوی مردم شده است و حال با گریبان گیری، انگشت اتهام را به سوی یکدیگر گرفته اند اما غافل از اینکه عقلانیت و خرد در جوامع امروز به حدی رسیده است که نمی توان در برابر آن ها دست به چنین اقداماتی زد، چه اینکه سردمدارانشان نیز در برخورد با کلام حق، ناچار به سانسور و حذف شبکه های محور مقاومت (آن هم به شکل کاملا غیرقانونی) از ماهواره ها شدند.

 نظر دهید »

هشت پرسش آیت‌الله سبحانی از سلفیه

21 مرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

متن این نوشتار به شرح زیر است:

« سلفی‌ها می‌گویند باید از صحابه و تابعان پیروی کرد، زیرا فهم آنان، مقیاس حق و باطل است. آنان در این مورد، با حدیث منقول رسول خدا استدلال می کنند که فرمود: «خیر القرون قرنی ثم الذین یلونهم ثم الذین یلونهم…» ;«بهترین مردم، مردم زمان من هستند. سپس مردمی که پس از آنان می آیند. سپس مردمی که بعد از آن گروه می آیند».(1)

آن گاه دوران هر کدام از سه گروه یاد شده را صد سال تخمین می‌زنند که مجموعاً بالغ بر سیصد سال می‌شود. ابن تیمیه و پیروان مکتب او، با این حدیث، سه قرن نخست اسلامی را که هر قرنی از نظر آنان صد سال است، ملاک حق و باطل شمرده و آن چه را که در این زمان انجام گرفته و یا عملاً بر آن صحّه گذارده‌اند، کاملاً می‌پذیرند، چون پیامبر در این حدیث، سه قرن را قرن ممتاز شمرده است. امتیاز این قرن‌ها به خاطر کسانی است که در آن سیصد سال زندگی می‌کردند و لازمه خیر و نیکی آنان این است که گفتار و سکوت آنان را حجت بدانیم.

این نظریه با ابهامات زیادی همراه است.

*سؤال اول

«قَرْن» در لغت عرب بر خلاف اصطلاح معاصر به معنی صد سال نیست، بلکه به معنی جمعیتی است که در یک زمان با هم زندگی می‌کنند و سپس جمعیت دیگر جای آن‌ها را می‌گیرند و قرآن مجید هم کلمه «قرن» را در همین معنا به کار برده است:

واژه «قرون» در قرآن کریم هفت بار به کار رفته و هرگز از آن، «قرن» اصطلاحی یعنی صد سال اراده نکرده، بلکه آن را به معنای مردمِ یک زمان به کار برده است، اینک نمونه‌ها:

1. ( ألَمْ یَرَوا کَمْ أَهْلَکْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْن مَکّناهُمْ فِی الأرْضِ ما لَمْ نُمَکِّن لَهُمْ وَأَرْسَلْنَا السَّماءَ عَلَیْهِمْ مِدراراً وَجَعَلْنَا الأنْهارَ تَجْری مِنْ تَحْتِهمْ فَأَهْلَکْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَأنْشَأْنا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْناً آخَرین ). (2)

«آیا ندیده‌اند که چه اندازه پیش از ایشان جمعیت هایی را نابود کردیم که در زمین، آنان را توانمند ساخته بودیم، به گونه‌ای که به ایشان آن توان را نداده‌ایم و از آسمان به فراوانی برای آن‌ها باران فرستادیم و جوی‌ها از زیر آنان روان ساختیم، ولی سرانجام به خاطر گناهانشان آنان را نابود کردیم و جمعیتی دیگر پدید آوردیم».

بنابراین تفسیر حدیث «خیر القرون» به سیصد سال، هیچ پایه و اساسی ندارد و اصطلاح امروز نمی‌تواند، قرینه بر تفسیر حدیث باشد.

ابن منظور در لسان العرب نوشته است «قرن»، نسلی را می‌گویند که پس از نسل دیگر می آید و در مقدار فاصله زمانی این دو فصل اقوال گوناگونی هست، مانند:

1. ده سال، 2. بیست سال، 3. سی سال، 4. شصت سال، 5. هفتاد سال، 6. هشتاد سال.

در نهایه ابن اثیر آمده است: قَرن، مردم یک زمان و از ماده «اقتران» گرفته شده است. گواه بر این که «قرن» به معنی مردم یک زمان است شعر شاعر می‌باشد که گفته است:

إذا ذهبَ القرنُ الذی أنتَ فیهم *** وخُلّفتَ فی قرْن فأنتَ غریب

یعنی، هرگاه مردمی که تو در میان آن ها هستی بروند و تو در میان مردمی دیگر بمانی، در این هنگام غریب هستی.( 3) ابن حجر عسقلانی در تفسیر حدیث «خیر القرون…» که در صحیح بخاری آمده، قَرن را به معنای مردم یک زمان تفسیر کرده است: «القرن: اهل زمان واحد متقارب اشترکوا فی أمر من الأمور ویقال: إنّ ذلک مخصوص بما إذا اجتمعوا فی زمان نبیّ أو رئیس یجمعهم علی ملّة أو مذهب أو عمل، ویطلق القرن علی مدّة من الزمان». ( 4)

«قرن، مردم یک زمان را می‌گویند که در کاری از کارها با هم شریک باشند و گاهی به مردمی می گویند که در زمان یک پیامبر یا رئیس باشند که آن‌ها را بر یک روش یا مذهب یا کاری متحد سازد و قرن، گذشته از مردم، بر خود زمان نیز گفته می‌شود».

ابن حجر سپس با یک محاسبه خیالی کوشش کرده است که مدت آن را صد سال معرفی کند تا بتواند سیصد سال اول تاریخ اسلامی را شامل شود.(5) او گفته است چون یک نفر از صحابه به نام ابوالطفیل پس از صد سال از هجرت درگذشته است، پس عصر صحابه را باید یک صد سال گرفت؛ در حالی که میزان حال اکثریت صحابه است، نه فرد نادر آن ها و غالب آن ها در هفتاد سالگی درگذشته اند. اتفاقاً خود وی معتقد است: متوسط سن افراد همان هفتاد سال است.

یادآور می شویم با اختلاف کثیری که در مدت این زمان هست، نمی‌توان آن را به صد سال تفسیر کرد. از این گذشته، قرآن بهترین مدرک است که هرگز قرن را به معنی صد سال نگرفته، بلکه مردم یک زمان دانسته که حداکثر مدت را شصت سال حساب می کنند، نه بیشتر.

فرض کنیم مقصود همان سیصد سال اول است، اکنون می پرسیم چگونه می توان آن ها را، شریف‌ترین قرن‌ها خواند در حالی که آن چه که اهل حدیث بدعت می‌خوانند، همگی در همان صد سال نخست یا کمی بیش از آن بوده است؟

ظهور «خوارج» در سال 39 هجری آغاز شد و بعداً هم ادامه یافت و به فِرَق گوناگون تقسیم شدند.

پایه‌گذار «مرجئه» حسن‌بن‌محمد حنفیه است و او در اواخر قرن نخست درگذشت؛ هر چند «ارجاء» در طول زمان معانی مختلفی به خود گرفته است.

«قدریه» از معبد بن عبدالله جهنی بصری آغاز شد، پس از او پرچم «قدریه» را غیلان بن مسلم دمشقی به دست گرفت و در سال 105 در دمشق به دار آویخته شد.

«معتزله» در سال 105ه. پی‌ریزی شد، آن گاه که واصل بن عطا از مکتب استادش، حسن بصری جدا شد و اعتزال را پی ریزی کرد.

بنابراین، اکثر مذاهب و فِرَق باطله از نظر «سلفیه» در آخر قرن اول، و اوایل قرن دوم پدید آمده است. چگونه می توان آن سه قرن را، «خیر القرون» خواند.

خلاصه این که حدیث «خیر القرون» از دو نظر مخدوش است:

1. از نظر تفسیر کلمه «قرن» به صد سال و کلیه کسانی که در این سه قرن می‌زیسته‌اند.

2. از نظر واقعی و تحقق خارجی، زیرا مذاهب انحرافی در همان دو قرن نخست رشد کرد و گسترش یافت و گروه بندی‌ها در آن زمان پدید آمد.

*سؤال دوم

خصیصه انسانی، همواره، داشتن اختلاف و تفاوت در فکر و اندیشه است و اصحاب پیامبر و حتی تابعان، از این خصیصه مستثنا نبودند و حتی در عصر رسول خدا تا چه رسد به زمان پس از درگذشت آن حضرت، برداشت‌های مختلفی از اسلام داشتند که اینک به نمونه‌هایی اشاره می‌کنیم:

1. اختلاف در غنایم جنگی بدر

یاران پیامبر (صلی الله علیه وآله) پس از پیروزی در جنگ بدر درباره اسیران جنگی و غنایم به دو گروه تقسیم شدند: گروهی اصرار بر کشتن آنان و گروهی بر گرفتن فدیه و آزاد کردن آنان داشتند و این اختلاف به قدری شدید بود که قرآن به نکوهش آنان پرداخت: ( لَولا کِتابٌ مِنَ اللهِ سَبَق لَمَسَّکُمْ فِیما أَخَذْتُمْ عَذابٌ عَظیم )( 6)

«اگر نوشته ثابتی از جانب خدا از پیش نبود، در این کاری که در پیش گرفته‌اید، کیفر بزرگی به شما می رسید».

2. صلح حدیبیه

در صلح حدیبیه که پیامبر (صلی الله علیه وآله) با قریش صلح کرد و حتی حاضر شد لقب رسول الله (صلی الله علیه وآله) را از کنار نام خود در عهدنامه بردارد، موجی از اختلاف پدید آمد. گروهی صلح نامه را مایه ذلّت خواندند و به یک دیگر می‌گفتند: «فَعَلامَ نعطی الدنیّة فی دیننا»، ولی گروه دیگر تسلیم رسول خدا بودند.( 7)

3. روزه در سفر

رسول گرامی (صلی الله علیه وآله) در سال هشتم هجری، در روز دهم ماه رمضان از مدینه خارج شد و هنگامی که به نقطه‌ای به نام «کراع الغمیم» رسید، کاسه آبی خواست و آن را بلند کرد و همه مردم دیدند. آن گاه حضرت از آن نوشید. به رسول خدا گفتند که برخی به حالت روزه باقی مانده‌اند، فرمود: «أُولئِک العصَاةُ، أُولئک العُصَاةُ» (آن ها گنه کارند، آن ها گنه کارند).( 8)

4. جلوگیری از نگارش نامه‌ای برای امّت

رسول گرامی (صلی الله علیه وآله) در بستر بیماری بود و گروهی از یاران، گرد او را گرفته بودند. فرمود: قلم و کاغذی بیاورید تا چیزی بنویسم که بعد از من گمراه نشوید. گروهی با آوردن قلم و کاغذ موافقت و گروهی سرسختانه با آن مخالفت کردند. آن گاه که رسول خدا اختلاف آنان را دید، فرمود: «برخیزید! شایسته نیست نزد من با یک دیگر کشمکش کنید».( 9)

حال با وجود اختلاف در میان صحابه، تکلیف چیست؟ آیا مجاز هستیم به هر کدام عمل کنیم یا راهی برای ترجیح وجود دارد؟

اختلاف پس از درگذشت رسول خدا (صلی الله علیه وآله)

اختلاف فکری در میان انسان‌ها، امری طبیعی است و صحابه و تابعین هم از این امر طبیعی، مستثنا نبودند و اختلاف آنان در مسائل عقیدتی و شرعی بیش از آن است که در این جا ذکر شود. هنوز آب غسل پیامبر نخشکیده بود که در گزینش «خلیفه»، اختلاف نظر شدیدی در میان صحابه بروز کرد که حتی کار به زد و خورد کشید و اگر کسی تاریخ سقیفه را در تاریخ طبری و دیگر کتاب های تاریخی بخواند، عمق اختلاف را درک می کند.

پس از استحکام پایه های خلافت، اختلاف در فکر و اندیشه، در میان یاران رسول خدا، گسترش یافت و ریشه های فِرَق اسلامی از قدریه و مرجئه و معتزله و مجسمه و همه و همه در قرن اول تاریخ اسلامی پدید آمد و در دوران تابعین و تابعینِ تابعین رو به فزونی نهاد.

اکنون این سؤال مطرح می شود: اگر باید فهم و برداشت «سلف» را ملاک فهم قرآن و سنت بگیریم، مقصود کدام فهم و کدام برداشت است؟ این «هفتاد و سه فرقه» در همان اعصار نخست پدید آمدند و جمعیت هایی را به خود وابسته ساختند، پس چرا شما همه آن ها را جز یکی در آتش دوزخ می دانید و تخطئه می‌کنید، در حالی که آن ها هم از «سلف» بوده‌اند؟

شدیدترین جنگ‌ها و نزاع‌ها در سه قرن نخست اسلامی و در هنگام حکومت امویان و عباسیان رخ داد و هر کدام از این نحله‌ها، برای خود مکتب و منطقی داشتند. چگونه می‌توان همه این اختلاف ها را نادیده گرفت و یک «سلف صالح» منسجم و دور از اختلاف تصوّر کرد که در همه مسائل، ملاک سنجش حق و باطل باشد.

*سؤال سوم

اگر بناست بر فهم و درک «سلف صالح» در سه قرن اول مراجعه کنیم، چرا فهم اهل بیت (علیهم السلام) و سخنان آنان میزان حق و باطل نباشد؟ آنان خود از سلف صالح و برترین آن‌ها و بی نیازترین امت اسلامی در فهم مسائل دینی از دیگران بودند و پیامبر گرامی آنان را همتا و هم سنگ قرآن قرار داد و فرمود: «انّی تارک فیکم الثقلین، کتابَ الله وعترتی، ما إن تَمَسَّکْتُم بِهِما لَنْ تَضِلّوا أبداً». ( 10) «من در میان شما دو چیز گران بها یعنی قرآن و اهل بیت خودم را بر جا می گذارم که اگر از آن ها پیروی کنید هرگز گمراه نمی شوید».

چرا این همه روایات از پیامبر گرامی (صلی الله علیه وآله) درباره دخت گرامی اش که او را «سیدة نساء العالمین، سرور زنان جهان» و فرزندانش را مانند «سفینه ی نوح» ( 11) معرفی کرد، مورد توجه قرار نگیرد و به آن‌ها مراجعه نشود در حالی که آنان گل سر سبد سلف صالح بودند؟

*سؤال چهارم

مسلمانان به شهادت قرآن، رسالت پیامبر (صلی الله علیه وآله) را خاتم رسالات و نبوت او را پایان بخش نبوت‌ها می‌دانند و آنچه مربوط به دین و شریعت است، باید از خود رسول خدا (صلی الله علیه وآله) به مردم برسد. با توجه به این اصل، چگونه می‌توان «فهم صحابی» را برای دیگران حجت دانست، در حالی که معنای آن این است که هنوز باب نبوت و گزارش از عالم معنا بسته نشده است و یکی از حجت های خدا، فهم و اجتهاد صحابه است؟

شوکانی از طرفداران مسلک وهّابی به این حقیقت، اعتراف کرده است: «حق، این است که قول صحابی حجت نیست. خدا برای این امّت، جز یک پیامبر و رسول (صلی الله علیه وآله) نفرستاده است. صحابه و کسانی که پس از آنان می آیند، همگان مکلّفند از کتاب و سنت، پیروی کنند، آن کس که بگوید جز کتاب و سنت، حجّت دیگری هست، در دین خدا چیزی را گفته است که خدا به آن، امر نکرده است.( 12)

*سؤال پنجم

سلفی‌ها غالباً روی «سلف صالح» تکیه می‌کنند. اگر قید صالح، قید احترازی است که سلف را به دو گروه صالح و غیر صالح تقسیم می کند، این خود، مشکل آفرین است که چگونه صالح را از غیر صالح تشخیص دهیم؟ آیا حکّام اموی که خون اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه وآله) و هزاران بی گناه را ریختند، نیز از سلف صالح هستند؟ آیا خلفای بنی عباس که نخستین خلیفه آنان لقب «سفّاح: خونریز» به خود گرفت، از «سلف صالح» است؟ محدثان و فقیهانی که با این نظام‌ها هم سو بودند و توجیه‌گر کارهای آنان بودند، از کدام دسته اند؛ صالحند یا طالح؟

مسلّماً این گروه، قید صالح را قید توضیحی می دانند و همه «سلف» را صالح می شمارند، ولی تاریخ به شدت آن را ردّ می‌کند. از نظر منطق «سلفیه»، چگونه می‌توان قتل خلیفه سوم را توجیه کرد؟ مقتول از «صحابه» و قاتلان از «صحابه» و «تابعان» بودند؟ چگونه می توان جنگ های سه گانه «جمل» و«صفین» و «نهروان» را تبیین نمود؟ آیا کسانی که بر ضد خلیفه منتخب قیام کردند همگان سلف صالح بودند؟

سلفی ها در این مقام می‌گویند: ما نباید درباره آنان سخن بگوییم. خدا شمشیرهای ما را از خون آن‌ها پاک دانسته است. پس زبان خود را نیز آلوده نکنیم.

اکنون باید پرسید: این منطق از آن کیست؟ آیا سخن وحی است یا سخن یک بشر خطاکار؟ چگونه می‌توانیم درباره‌ تابعان سخن بگوییم، اما درباره صحابه، حق گفتن نداریم؛ در حالی که قرآن درباره همین خطوط قرمز، بسیار سخن گفته است؟

از این گذشته، ما می‌خواهیم دین خود را از آنان بگیریم و با سکوت، مشکلی حلّ نمی‌شود.

*سؤال ششم

اگر میزان فهم و درک، «سلف» است، نتیجه این می‌شود که عقل و شعور خود را تعطیل کرده، فقط گوش به سخنان سلف بدهیم. بنابراین مسائلی که «سلف» درباره آن‌ها چیزی نگفته‌اند نباید مطرح شود، لذا یکی از انتقادها درباره نظریه احمد بن حنبل که قرآن را قدیم معرفی می‌کرد این است که قرآن و سنت درباره قدیم بودن یا حادث بودن قرآن سخن نگفته است، پس چگونه او در این باره اظهار نظر می‌کرد؟! چگونه می توان به نظریه سلف اکتفا کرد، در حالی که هزاران مسأله در عرصه عقاید و احکام برای خود پاسخ می طلبد؟ چگونه می‌شود از کنار این مسائل بگذریم و پاسخ دین خاتم را در آن موارد بازگو نکنیم؟

*سؤال هفتم

روش «سلف» این بود که گوینده شهادتین را مسلمان تلقی کرده و هرگز قلوب مردم را نمی شکافتند و از عقیده آن ها تفتیش نمی کردند. از رسول خدا (صلی الله علیه وآله) نقل کرده اند که فرمود: من نیامده ام تا قلوب مردم را بشکافم و از درون آن ها مطلع شوم. این در زمانی بود که خالد بن ولید به پیامبر گفت: بسیار از نمازگزاران، به زبان چیزی را می گویند که در دل قبول ندارند. پیامبر در پاسخ فرمود: «إن لم اؤمر ان أنقّب عن قلوب الناس ولا أن أشقّ بطونهم ;( 13) من هرگز مأمور به تفتیش قلوب مردم و شکافتن درون آن ها نشده ام».

بنابراین سلف صالح از نظر سلفی ها بر همین روش بودند و جز گروه اندکی به نام «خوارج»، کسی اهل «تکفیر» نبود. آری به خود حق می‌دادند که نقد کنند، اما به خاطر اختلاف فکری و عقیدتی و عملی، یک دیگر را «تکفیر» نمی کردند.

اکنون خَلَفی که ادعای پیروی از این «سلف صالح» دارند، تنها با سلاح تکفیر و تفجیر (انفجار و عملیات انتحاری) با مسلمانان روبه رو می شود. اکنون موج تکفیر که از سوی جریان سلفی به راه افتاده، آبروی اسلام را در جهان به خطر انداخته و احیاگر اندیشه ی باطل کشیشان است که می گفتند: «اسلام، در پرتو شمشیر پیشرفت کرده است»؛ چرا؟

*سؤال هشتم

اکنون که منبع فکری، کتاب و سنت است، کتاب و سنت بر عقل بسیار، تأکید می کنند. واژه «عقل» در قرآن 49بار آمده است و واژه‌های «نُهی» و «لُبّ» ، مکرراً به کار رفته است. سرانجام، ما خدا را و رسالت پیامبر (صلی الله علیه وآله) را با عقل شناخته ایم. چگونه این خلف صالح به سلف صالح نسبت می‌دهد که بهره‌گیری از عقل، کار «عقلیون» است و «عقلیون» جایگاهی در میان مسلمانان ندارند؟

آنان توجه ندارند که کنار نهادن خِرَد و بی‌اعتنایی به آن سبب می‌شود که اصل دین متزلزل شود، زیرا اساس دین که همان شناخت خدا و شناخت انبیا و آخرین پیامبر (صلی الله علیه وآله) است، تنها با کتاب و سنت، انجام نمی‌پذیرد. حتی قرآن مجید، «توحید در خالقیت و ربوبیت» را با قانون خرد ثابت می‌کند و می‌فرماید: ( لَوْ کانَ فِیهِما آلِهَةٌ إلاّ الله لَفَسَدتا ) ؛( 14) «اگر در آسمان و زمین، خدایانی جز “الله” وجود داشتند، آن دو تباه و نابود می شدند».

*سخن پایانی

در پایان یادآور می شویم شیوه سلف صالح در تمام برخوردهای نظامی، بر نرمش و مدارا و سازش با رسوم و آداب مردم بود و رمز موفقیت و گسترش سریع اسلام، در گرو همین عدم مداخله در آداب و فرهنگ ها بود. پس از مسأله توحید و اعتقاد به سرای دیگر و نبوت پیامبر اسلام و به پا داشتن نماز و پرداخت زکات، در بقیه مسائل، کوچک‌ترین مداخله‌ای نمی‌کردند. در حقیقت هدف، این بود که انسان ها از بندگی غیر خدا به بندگی خدا درآیند و هرگاه به این امر، اعتراف می کردند، بقیه مسائل به خود آن ها واگذار می شد، مگر آن که مسائلی مانند شراب و قمار مطرح شود، که فقط حدّ شرعی اجرا می شد؛ آن هم با رعایت همه ی شرایط که در موارد اندکی، تحقق می یافت، ولی آیا روش این «سلفی ها» هم همین است؟ آیا افراد، در انجام وظایف دینی خود در حرمین شریفین آزادند؟ مسأله «زیارت قبور» و «توسل به ارواح مقدسه» یکی از مسائل فرعی است که هرگز سلف صالح آن ها را مطرح نمی کردند، ولی الآن در رأس تمام امور قرار گرفته است. گسترش قمار و شراب و روابط نامشروع دختر و پسر و تأسیس بانک های ربوی، تربیت نسل نو و رساندن پیام اسلام به ناآگاهان و نشان دادن رأفت اسلامی، اصلاً برای آن‌ها مطرح نیست.

اشغال سرزمین های اسلامی، سیطره کفار بر مسلمانان و به خاک و خون کشیده شدن مسلمانان بی گناه و غصب اراضی و خانه های آنان، اصلاً مورد نظر این سلفی ها نیست و آن ها خود را به غفلت زده اند و همه ی این امور را نادیده می گیرند و نسبت به آن ها احساس وظیفه نمی کنند; فقط به یک رشته مسائل فرعی و جزئی پرداخته اند. حالا ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا؟

به همین دلیل، در طول فعالیت این گروه ها، اسلام و مسلمانان نه تنها به عزت و کرامت، دست نیافتند، بلکه روز به روز در دام کفار گرفتارتر و دچار آسیب و شکست بیشتر شدند.

ما، در اینجا دامن سخن را کوتاه کرده و از عالمان واقعی اسلام، در هر مکان و منطقه ای که زندگی می کنند، خواهان تشکیل یک همایش بی طرف، درباره دعوت به وحدت و تقریب و اصلاح روش های فکری و اعتقادی هستیم تا خلف این امّت نیز همچون سلف آن به عزّت وکرامتی که مورد نظر خدا و رسول است، دست یابند.

1 . صحیح، بخاری، حدیث شماره 2652، 3651 و 6429.

2 . سوره‌ی انعام، آیه ی 6.

3 . لسان العرب، ج13، ص 313، ماده «قرن»; قاموس المحیط، ج4 ص 208.

4 . فتح الباری، ج7، ص 4، باب فضائل أصحاب النبی (صلی الله علیه وآله) .

5 . همان.

6 . سوره انفال، آیه ی68.

7 . سیره ابن هشام، ج3، ص 346.

8 . نووی، شرح صحیح مسلم، ج7، ص 32.

9 . صحیح بخاری، حدیث 114.

10 . صحیح مسلم، ج7، ص123122; ترمذی، شماره 874; کنزالعمال، ج1، ص 44 و حاکم، مستدرک، ج3، ص 148.

11 . مستدرک حاکم، ج3، ص 151 .

12 . بحوث مع اهل السنة والسلفیة، ص 235.

13 . صحیح مسلم، باب زکاة، حدیث شماره 2341.

14 . سوره انبیاء، آیه ی 22.

 نظر دهید »

عرفان های حقیقی و عرفان های کاذب / بخش آخر

20 مرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

کریشنا مورتى

وى در جنوب هند در سال 1896 در خانواده اى برهمن به دنیا آمد و تحصیلاتش را در رشته روان شناسى در اروپا ادامه داد و در سال 1986 در 91 سالگى از دنیا رفت. از وى کتب زیادى به زبان فارسى موجود است؛ از جمله حضور در هستى، نگاه در سکوت و عرفان خودشناسى.59 اندیشه عمده وى دعوت به خودشناسى و روان شناسى درونى است.

از نظر او، اگر انسان با درون خود آشنا شود و ابرهاى تیره را از درون خود پاک کند به آزادى درونى مى رسد و سفر معنوى او آغاز مى شود. در این صورت، تک تک انسان ها در درون خود، به رستاخیزى بزرگ دست مى یابند و این انقلاب درونى براى آنها صلح و آرامش به ارمغان مى آورد.60دیدگاه هاى کریشنا را مى توان به دو دسته کلى تقسیم کرد: الف. بنیادهاى فکرى؛ ب. محورها و شاخص هاى اندیشه.

الف. بنیادهاى فکرى: تفکر بودا، یوگا، آیین ذن و برخى ادیان شرقى از مبانى و اصول اندیشه هاى مورتى است. برخى از این مبانى عبارت است از:

1. اصل رنج: او معتقد است: سراسر زندگى بشر را رنج تشکیل مى دهد و تمام وابستگى هاى ذهن ریشه در رنج دارد که ذهن انسان را آشفته و مضطرب مى کند. پدیده هاى جهان دست خوش رنج و از ناپایندگى برخوردارند.61

2. نیروانه: سالک براى رهایى از سلسله علل و رهایى از رنج، به مقامى مى رسد که در طى مراحلى، به تحلیه باطن مى پردازد و خداوند در قلب او مى نشیند و به آرامش مى رسد و این همان نیروانه یا هدف نهایى و ممتاز تعلیمات بوداست.62

3. تناسخ: وى نسبت به «تناسخ»، دیدگاهى دوگانه دارد؛ گاهى آن راتأییدوگاهى آن را رد مى کند. اما نکته قابل تأمّل این است که تناسخ جزو اندیشه هاى بوداست و نمى توان این آیین را پذیرفت، اما تناسخ را رد کرد.63

4. کارما (کرمه): همان قانون عمل و عکس العمل و عبارت است از اینکه هریک از افراد انسانى از مجموعه اعمال و رفتارهایى شکل یافته که بیانگر شخصیت اوست و این اعمال تعیین کننده سرنوشت هریک از افراد انسانى است.64  5. ذهن و ذن: دست شستن از تجربیات، داورى نکردن و مردن هر روزه از خاطرات و دانستگى ها از جمله آموزه هاى مکتب ذن بودیسم و جزو سرچشمه هاى فکرى مورتى است.65

ب. محورها و شاخص هاى اندیشه:

1. روابط جنسى آزاد و عفاف: در نظر وى، بى بندوبارى جنسى از مقولات ذهنى است و هرگاه انسان از قید ذهن رهایى یابد، هرگز به سکس نخواهد اندیشید. وى معتقد است: عمل سکس فى نفسه مسئله نیست، بلکه اندیشه درباره آن مسئله ساز است. از نظر وى، سکس با شناخت ذهن و جریان عملکرد آن قابل حل است و تا زمانى که ذهن را نشناسیم، نمى توانیم عفیف و پاکدامن باشیم.66

2. نفى پیر و مرشد (گورو): وى تأکید دارد که سعى در جذب مرید و مریدپرورى ندارد، بلکه تنها به انتقال تجارب و یافته هاى خود مى پردازد، اما در عمل، صاحب مؤسسات متعددى است که بسیارى از پیروانش در زمان حیات و پس از مرگ او، مأموریت تبلیغ و اطلاع رسانى بر عهده داشته اند.67

3. مراجعه به درون: شعار اصلى وى مراجعه انسان ها به عالم درون است. وى سه دلیل براى اهمیت درون ذکر مى کند: یکى تفکر مثبت است؛ زیرا آرامش درونى و نگرش مثبت ذهن انسان را به توفیقات بالا مى رساند. دیگرى توجه به قدرت هاى درونى است که موجب دست یابى به قدرت هاى نهفته خویش مى گردد و در نهایت، از بین بردن سم هاى درونى از قبیل نفرت، خشم و کینه از طریق تمرین و تکنیک است که موجب برقرارى ارتباط سازنده و فعال با دیگران مى شود.68

4. مادى بودن فکر: مادى بودن ذهن و فکر از جمله محورهاى فکرى اوست.69

ویژگى هاى عرفان هاى نوظهور

1. تلاش براى التیام رنج هاى روانى: انسان امروز در زندان تنهایى، گسستگى پیوندها، فشارهاى روانى، اضطراب ها، افسردگى ها و پوچى و بى معنایى گرفتار است. معنویت هاى نوظهور مدعى حل این مشکلات هستند.

2. کوشش براى تحمل وضع موجود: این معنویت ها افراد را براى تحمل وضع موجود در زندگى آماده مى کنند و سطح آمادگى او را براى زیستن در چارچوب تمدن کنونى با همه آسیب ها، کژى ها و کاستى هایش افزایش مى دهند.

3. ستم پذیرى: معنویت هاى نوظهور مى کوشند مردم را تسلیم نظم موجود و مطیع قدرت هاى فائق گردانند و سکوت در برابر ستم را به آنها بیاموزند و به عنوان یک ارزش اخلاقى و معنوى تعلیم دهند.

4. تباه کردن میراث معنوى انسان: در این معنویت ها، سخن از شادى، زندگى، عشق، خدا، آرامش، روح و مانند آن است؛ اما هیچ کدام به معناى حقیقى این مفاهیم نمى رسند. بدین روى، معانى سطحى، که معنویت هاى نوظهور ارائه مى دهند، اسراف در میراث معنوى بشر است.

5. تساهل، تسامح و تکثرگرایى مخاطب محور: معنویت هاى نوظهور خودر را جامع ادیان معرفى مى کنند و براى بیان تعالیمشان از همه متون مقدس استفاده مى کنند؛ زیرا در این نوع معنویت ها، حقیقت مهم نیست، بلکه کارایى مهم است و در این صورت، اهمیت ندارد که کدام دین و آیین معنوى کامل تر و درست تر است، بلکه هر کدام که انسان را آرام کند مى تواند دین او باشد. بدین روى، آنچه جایگزین حقیقت مى شود، باطل و تحیّر در ظلمات است، نه حرکت به سوى نور و حقیقت.

6. اومانیسم: محور این معنویت ها انسان خودبنیاد است که مى خواهد به مدد عرفان هاى ساختگى و بى هویت سرپا بماند.

7. نفى شریعت: «شریعت» به معناى «دستورالعملى کامل و جامع با منشأ وحیانى براى زندگى همراه با سیر و سلوک معنوى»، مفهومى است که اکثر قریب به اتفاق مکاتب عرفانى جدید از آن بیگانه اند. این فرقه ها اگرچه نوعى آداب و رسوم آیینى ساختگى براى نیل به اهداف مادى یا معنوى دارند، اما در آنها اثرى از شریعت به عنوان یک طرح جامع و کامل الوهى، که به تمامى فعالیت هاى دینى و دنیایى انسان جهت دهد، به چشم نمى خورد.

در این فرقه ها، اباحه گرى و خوداجتهادى رواج دارد و غالبا بر عقیده جدایى عمل انسان و سرنوشت او صحه مى گذارند. از این رو، امرى به نام «گناه» یا «ثواب» در این مکاتب وجود ندارد. بسیارى از این معنویت هاى نوظهور به صورت افراطى، به سمت لذت طلبى و پرستش شهوات گرایش پیدا مى کنند و اصولاً شهوت رانى را یکى از راه هاى دست یابى به حالات معنوى مى دانند.

8. تخدیر و توهم: معنویت هاى نوظهور یکى از راه هایى که براى خلاصى از سازوکارهاى زندگى نوین پیشنهاد داده اند، پناه بردن به ذهن و قوه تخیّل و تجسم فردى و زندگى در دنیاى توهمات است. این مکاتب بشر را به آرامشى دعوت مى کنندکه ناشى ازدوامر است: الف. آرامشى که بر اثر بى درکى، جهالت، غفلت و عدم احساس مسئولیت پدید مى آید. ب. آرامش و سکونى که جنبه تخدیرى و تلقینى دارد و با برخى مواد و داروها و یا حرکات و ذکرهاى نامفهوم و بدون هدف به طورموقت ایجاد مى شود.70

9. عقل گریزى: در آثار فراوان مؤسسان و نویسندگان این معنویت ها، چیزى به نام «استدلال عقلى» به چشم نمى خورد. ادعاهایى را بدون ارائه هیچ دلیلى و صرفا با استناد به افسانه و ضرب المثل و سخنان خطابى مطرح مى کنند.10. جاه طلبى: یکى از ویژگى هاى بارز و مشهود در این جریان ها، جاه طلبى و در بسیارى موارد، جنون شهوتى است که در رهبران آنها به نام «عرفان» و «معنویت» دیده مى شود.

ویژگى هاى عرفان حقیقى

1. خدامحورى (توحید): عرفان اصیل اسلامى عرفانى خدامحور است. عرفان هاى بدون خدا و سلوک منهاى حق، گرفتارى نفسانى و ابلیسى مى آورد و انسان، تاریکى رار روشنایى مى پندارد.71

2. ولایت مدارى: سالک الى اللّه در عرفان اصیل اسلامى، «اهل ولایت» است؛ یعنى معرفت و محبت به انسان کامل و تعبد و التزام عملى به سنت و سیره اولیاى دین را نصب العین خویش قرار مى دهد؛ زیرا سلوک «صراط مستقیم» مى طلبد که نه تخلف پذیر باشد و نه اختلاف بردار، و انسان کامل همان صراط مستقیم است؛ چنان که قرآن کریم تصریح مى کند: «إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ.» (یس: 3و4)

3. شریعت گروى: توجه به احکام و دستورات دین شریعت گروى است. سلوک عرفانى بدون التزام عملى به شریعت (واجب و حرام) نتیجه بخش نیست و شریعت گروى بر همه اصحاب سیر و سلوک در همه شرایط روحى و معنوى لازم است و با توجه به ساحت ها و لایه هاى گوناگونى که دارد، اجرایى و کارآمد است. عرفان منهاى شریعت امکان پذیر و سودمند نیست.

از این رو، نه تنها سقوط تکلیف در هیچ مرتبه اى از مراتب و منزلى از منازل معنوى اعتبار ندارد، بلکه تکلیف بیشتر، و وظایف دشوارتر مى گردد. سلوک با انجام واجب و ترک حرام شروع مى شود و هرچه جلوتر مى رود انجام مستحبات و ترک مکروهات و مباحات نیز به آن اضافه مى گردد، به گونه اى که اهل معرفت به مرتبه اى مى رسند که تنها دو وظیفه شرعى ـ یعنى واجب و حرام ـ مى شناسند؛ یعنى مستحب را در مقام عمل بر خود واجب، و مباح و مکروه را حرام مى دانند تا رابطه آنها با خدا عمیق تر و نیل به مقامات معنوى و فتوحات غیبى در دسترس تر و شفاف تر گردد.72

4. عقلانى بودن: عرفان حقیقى، ضدعقلانى نیست و براى عقل و خرد، اصالت و اهمیت قایل است و برهان و عرفان را مانعه الجمع نمى داند و به بهانه «شهود» از «فهم»، و به بهانه «عرفان» از «برهان و استدلال» گریزان نیست. به عبارت دیگر، عرفان عقل را از کار نمى اندازد و از مصدر تشخیص عزل نمى کند، بلکه آن را شکوفا نموده، به مراحل بالاتر و مراتب والاتر دعوت مى کند. معرفت شهودى ـ سلوکى در طول معرفت عقلى و برهانى است، نه در عرض آن.73 5. اخلاق محورى: عرفان ناب اسلامى به پیروى از شهوات و هواى نفس دعوت نمى کند، بلکه تهذیب نفس مبتنى بر آموزه هاى قرآنى از تعالیم آن است.

6. آرامش پایدار: عرفان اسلامى در مقابل آرامش هاى موقت و تخدیرى، که معنویت هاى نوظهور ایجاد مى کند، آرامش معنادار، هدفمند، حرکت زا، تحول آفرین و مسئولیت آور را ایجاد مى کند. مبناى این آرامش تنها خداگرایى و خداباورى است؛ زیرا آرامش به این است که انسان به چیزى دلگرم و خاطرجمع گردد. اگر انسان با خداى سبحان، که کانون قدرت، نور، حکمت و علم است، مرتبط شود بر اثر ارتباط با او، تکیه گاه ذاتى، اصیل، زنده و پایدار پیدا مى کند و آرامش او نیز مبنایى جاودانه و حقیقى مى یابد.74

7. تعادل در اندیشه و عمل: توازن بین دنیا و آخرت، فراگیر بودن، دنبال کرامت سازى و کارهاى خارق العاده نبودن، و اعتقاد به معاد و زندگى پس از مرگ از دیگر ویژگى هاى عرفان حقیقى است.75

عرفان حقیقى؛ عرفان اسلامى

عرفان ناب اسلامى مبتنى بر آموزه هاى قرآن و ائمّه اطهار علیهم السلام و اصول و پایه هایى همچون کرامت انسان، شریعت، و توحید و فناست:

الف. کرامت انسان: لقاى خدا در گرو درک فنا و هلاکت همه چیز و بقاى تجلّى نام اوست. به رغم اینکه سراسر عالم جلوه الهى و مظهر اسما و انوار خداوند یکتاست، انسان تنها پدیده اى است که مى تواند تمام اسماى الهى را فراگیرد. این کرامت او چنان بلندمرتبه است که حتى فرشتگان الهى باید بر او سجده کنند.کرامت و عظمت انسان به او امکان مى دهد که همه عالم طبیعت و بلکه عالم غیب و فرشتگان را پشت سر گذاشته و با درک فناى همه آنها، تمام اسماى خدا را در آینه جان خود به تماشا بنشیند و مملوکیت و بندگى خود را در برابر او هرچه بیشتر و کامل تر ببیند. انسان مى تواند همه کمالات الهى را دریابد و در عین حال، هیچ بودن خود، مالکیت و احاطه الهى را بر همه هستى و کمالات وجود دریابد.

ب. شریعت: راه کمال انسانى و لقاءاللّه عمل به شریعت و تکالیف الهى است؛ زیرا بنده خدا بودن مستلزم عمل به فرامین الهى است و عمل به شریعت در گرو عشق و محبت الهى است، و کسى که طالب وصول و سلوک طریق الى اللّه است، ناگزیر باید فرمانبر او باشد: «قُلْ إِن کُنتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ» (آل عمران: 31)؛ اى پیامبر، بگو اگر خدا را دوست دارید از من پیروى کنید. نتیجه عمل به شریعت و بندگى خدا نیز تقویت ایمان و ارتقا به مقام یقین است. «وَاعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ» (حجر: 99)؛  پروردگارت را بندگى کن تا به یقین برسى. برترین مرتبه یقین «حق الیقین» است که استادان عرفان آن را «فنا در حق الیقین» مى دانند.76

ج. توحید و فنا: از اساسى ترین پایه هاى عرفان اسلامى توحید و فناست. «کُلُّ شَیْءٍ هَالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ لَهُ الْحُکْمُ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ.» (قصص: 88) علّامه طباطبائى در تفسیر این آیه نوشته اند: «همه چیز نابود و پوچ است در حد خودش و حقیقتى ندارد، مگر آنچه از خداوند به او رسیده، و آنچه مربوط به خدا نیست غیر از توهم و سراب چیزى نیست؛ همانند بت ها که حقیقتى ندارند. در اینجا، رویکرد دقیق تر آن است که وجه همان ذات است… و منظور اینکه تمامى موجودات غیر او ـ تعالى ـ ممکن هستند، اگرچه با ایجاد او موجودند، اما با نظر به خودشان پوچ و نابود هستند.77

غایت عرفان اسلامى «توحید» است (مشاهده یگانگى خدا)، به گونه اى که هیچ چیز غیر از او و تجلیاتش، وجود ندارد که لازمه این مشاهده فانى دیدن همه چیز در حق تعالى است؛ چنان که خواجه عبداللّه انصارى آخرین منزل سیر عرفانى را «توحید» دانسته است: «اسقاط الحدث و اثبات القدم»؛78 فرو ریختن ممکنات و اثبات واجب ازلى. پس براى رسیدن به حقیقت توحید، باید فنا را درک کرد تا به لقاءاللّه رسید.79

بنابراین، مى توان گفت: عرفان حقیقى همان عرفان ناب اسلامى است که غایت خود را درک عمیق ترین لایه هاى حقیقت توحید مى داند؛ معرفتى که در گرو فناى فى اللّه و رسیدن به حق الیقین است. گام هاى نخست این سیر، فانى کردن اراده در اراده و امر الهى است که به کمک شریعت امکان پذیر مى گردد و این عبودیت با ارتقاى ایمان، به مقام «فنا در حق الیقین» مى رسد. بنابراین، عرفان اسلامى انسان را حقیقت باور مى کند و منزلت معنوى او را تا آنجا مى شناسد که ساکنان عالم غیب (فرشتگان) باید بر او سجده کنند و همین نکته عرفان اسلامى را از عرفان هاى نوظهور و کاذب متمایز مى کند.80

نتیجه و ارائه راهکار

با تأمّل در آموزه هاى جریان هاى نوظهور عرفانى، روشن مى شود که این مکاتب داراى برخى جذابیت هاى ظاهرى هستند که در نگاه اول حق جلوه مى کنند، اما بررسى عمیق حاکى از این است که اساس و مبانى معنویت آنها سست و متزلزل است. تعالیم درستى که در این مکتب ها دیده مى شود برگرفته از مبانى عرفان هاى راستین است که با آموزه هاى باطل آمیخته شده.

مشکل اساسى این نوع عرفان ها سکولار بودن آنهاست؛ به این معنا که شریعت آسمانى، معاد و خدا، که منبع عرفان ناب است، در آن جایگاهى ندارد و تمامى آنها بر اساس تجربیات شخصى انسان ها به وجود آمده اند. از همین نظر در بیشتر این مکتب هاى ساختگى، فطرت، که اساس انسانیت است، نادیده گرفته شده. عقل گریزى، اعتقاد به تناسخ، زمینى بودن و وهم آلود بودن تعالیم آنها از دیگر معایب و پایه هاى سست این نوع عرفان هاست.

در مقابل، عرفان حقیقى و ناب اسلامى مبتنى بر مبانى و اصول شرع و تعالیم الهى است، ریشه وحیانى دارد و هدف آن معرفت و تقرب به خداست که از طریق تزکیه و تهذیب نفس حاصل مى شود. ملاک درستى سلوک در عرفان راستین، ولایت مدارى است؛ بدین معنا که با پیروى از سنت و سیره اولیاى دین، مى توان راه مستقیم را از بیراهه تشخیص داد. در عرفان راستین عقل و عرفان مکمل یکدیگرند، نه مقابل هم، بلکه با معرفت عقلى است که انسان به معرفت شهودى و قلبى قدم مى گذارد.

اساسا نام عرفان را نمى توان بر این جریان ها اطلاق کرد، عرفان و معرفت راستین از بار معنایى وسیع و والایى برخوردار است که تنها از سرچشمه وحى نشئت مى گیرد و عقول ضعیف آدمیان گرفتار هوا و هوس از نیل به آن محرومند.براى ترویج آموزه هاى عرفان اسلامى ومصون ماندن از آسیب ها و نفوذ جریان هاى نوظهور معنوى در بین مردم، به ویژه نسل جوان، راه کارهایى پیشنهاد مى شود:

ـ افشاگرى کاستى ها و آسیب هاى فرقه هاى نوظهور عرفانى و ایجاد حساسیت نسبت به آن در میان جوانان؛

ـ تبیین و آموزش صحیح عرفان ناب اسلامى به زبان ساده، جذاب و براساس نیاز روز و مخاطب شناسى؛

ـ توجه بیشتر به آموزه هاى قرآن و تأسیس مراکز آشنایى با آموزه ها و مفاهیم ناب و عمیق قرآن به منظور تأمین نیازهاى روحى و معنوى؛

ـ معرفى و ارائه آموزه هاى عرفان راستین از طریق تولید محصولات فرهنگى، به ویژه فیلم و مجموعه هاى تلویزیونى؛

ـ بررسى دقیق جریان شناسى فرقه هاى نوظهور معنوى و شناساندن آن به نسل جوان؛

ـ تدوین دروس مخصوص عرفان اسلامى در مقطع دبیرستان با ادبیات ساده و جذاب؛

ـ معرفى و توجه بیشتر به اخلاق و عرفان به عنوان جنبه باطنى دین اسلام؛

ـ تأکید بر عقلانیت و پرهیز از خرافات از طریق مراکز آموزشى و صدا و سیما.

پی‌نوشت‌ها:

42ـ محمدتقى فعالى، آفتاب و سایه‏ها، ص 201ـ202.

43ـ همو، نگرشى بر آرا و اندیشه‏هاى تولتک شمنیزم، ص 19.

44ـ همان، ص 45ـ46؛ دون میگوئل روئیز، چهار میثاق، ترجمه دل‏آرا قهرمان، ص 11ـ12.

45ـ همان، ص 58.

46ـ همان، ص 58ـ59؛ دون میگوئل روئیز، همان، ص 12.

47ـ محمدتقى فعالى، نگرشى بر آرا و اندیشه‏هاى تولتک شمنیزم،ص 89ـ103.

48ـ همو، آفتاب و سایه‏ها، ص 170ـ172.

49ـ همان، ص 174.

50ـ همان، ص 175؛ پاراهامسا یوگاناندا، سرگذشت یک یوگى، ترجمه گیتى خوشدل، ص 29و31.

51ـ محمدتقى فعالى، آفتاب و سایه‏ها، ص 175؛ پاراهامسا یوگاناندا، انسان در جست‏وجوى جاودانگى، ترجمه توران‏دخت تمدن، ص 550.

52ـ محمدتقى فعالى، آفتاب و سایه‏ها، ص 175.

53ـ همان، ص 176؛ پاراهامسا یوگاناندا، انسان در جست‏وجوى جاودانگى، ص 11.

54ـ همان، ص 177.

55ـ همان، ص 178؛ پاراهامسا یوگاناندا، انسان در جست‏وجوى جاودانگى، ص 541ـ544.

56ـ محمدتقى فعالى، نگرشى بر آرا و اندیشه‏هاى یوگاناندا، ص 163؛ همو، آفتاب و سایه‏ها، ص 178؛ پاراهامسا یوگاناندا، انسان در جست‏وجوى جاودانگى، ص 548.

57ـ پاراهامسا یوگاناندا، انسان در جست‏وجوى جاودانگى، ص 547؛ محمدتقى‏ فعالى، نگرشى‏ برآراواندیشه‏‌هاى‏ یوگاناندا،ص171.

58ـ محمدتقى فعالى، آفتاب و سایه‏ها، ص 179؛ پاراهامسا یوگاناندا، او کجاست، ترجمه توران‏دخت تمدن، ص 225.

59و 60 ـ همان، ص 166.

61ـ محمدتقى فعالى، نگرشى بر آرا و اندیشه‏هاى کریشنا مورتى، ص 138.

62ـ همان، ص 145ـ146.

63ـ همان، ص 151.

64ـ همان، ص 156.

65ـ همان، ص 158.

66ـ همان، ص 165ـ166.

67ـ همان، ص 169ـ170.

68ـ همان، ص 178ـ182.

69ـ همان، ص 187.

70ـ حمیدرضا مظاهرى‏ سیف، جریان‏شناسى انتقادى عرفان‏هاى نوظهور، ص 57ـ61؛ علیرضا ناصرى، بحران معنویت در عصر حاضر، ص 63ـ65.

71ـ علیرضا ناصرى، همان، ص 90.

72ـ همان، ص 91.

73ـ همان، ص 92.

74ـ همان، ص 93.

75ـ براى شناخت ویژگى‏ هاى عرفان اصیل، ر.ک: محمد فنائى اشکورى، «شاخصه‏‌هاى عرفان ناب شیعى»، شیعه‏‌شناسى، ش 32.

76ـ عبدالحسین خسروپناه، جریان‏شناسى ضدفرهنگ‏ها، ص138ـ140.

77ـ سید محمدحسین طباطبائى، المیزان، ترجمه سید محمدباقر موسوى همدانى، ج 6، ص 92و93.

78ـ کمال‏الدین عبدالرزاق کاشانى، شرح منازل‏ السائرین، ص 336.

79ـ عبدالحسین خسروپناه، همان، ص 137.

80ـ همان، ص 140ـ141.

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 21
  • 22
  • 23
  • ...
  • 24
  • ...
  • 25
  • 26
  • 27
  • ...
  • 28
  • ...
  • 29
  • 30
  • 31
  • ...
  • 79
تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

تنها یک دقیقه

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

موضوعات

  • همه
  • عرفانهای نو ظهور
  • ولایت فقیه
  • جنگ نرم
    • رسانه
    • اسباب بازی
    • فضای سایبری
  • معرفی کتاب
  • سبک زندگی
  • مناسبت ها
  • نقد فیلم


دریافت کد همین آهنگ برای وب
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس